ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی فصلت آیهی 54-37
( وَمِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (37) فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا یَسْأَمُونَ (38) وَمِنْ آیَاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ الَّذِی أَحْیَاهَا لَمُحْیِی الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (39) إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیَاتِنَا لَا یَخْفَوْنَ عَلَیْنَا أَفَمَن یُلْقَى فِی النَّارِ خَیْرٌ أَم مَّن یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (40) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جَاءهُمْ وَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ (41) لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ (42) مَا یُقَالُ لَکَ إِلَّا مَا قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَذُو عِقَابٍ أَلِیمٍ (43) وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعْجَمِیّاً لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ أَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاء وَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى أُوْلَئِکَ یُنَادَوْنَ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ (44) وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ مُرِیبٍ (45) مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَیْهَا وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ (46) إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَمَا تَخْرُجُ مِن ثَمَرَاتٍ مِّنْ أَکْمَامِهَا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ أَیْنَ شُرَکَائِی قَالُوا آذَنَّاکَ مَا مِنَّا مِن شَهِیدٍ (47) وَضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُوا یَدْعُونَ مِن قَبْلُ وَظَنُّوا مَا لَهُم مِّن مَّحِیصٍ (48) لَا یَسْأَمُ الْإِنسَانُ مِن دُعَاء الْخَیْرِ وَإِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُوسٌ قَنُوطٌ (49) وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِّنَّا مِن بَعْدِ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هَذَا لِی وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّجِعْتُ إِلَى رَبِّی إِنَّ لِی عِندَهُ لَلْحُسْنَى فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِمَا عَمِلُوا وَلَنُذِیقَنَّهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِیظٍ (50) وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاء عَرِیضٍ (51) قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن کَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ ثُمَّ کَفَرْتُم بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ (52) سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (53) أَلَا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِّن لِّقَاء رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطٌ (54)
این مرحله تازهای استکه با دل انسان در جولانگاه دعوت میآغازد. باگردش و چرخشی در میان نشانههای جهانی شناخت خدا: شب و روز و خورشید و ماه، میآغازد. در میان مشرکان کسانی بودهاند که گذشته از خدا برای خورشید و ماه هم سجده میبردهاند. در صورتیکه خورشید و ماه هر دو تا از آفریدههای خدایند. بر عرضه کردن این نشانههای شناخت خدا پیرو میزند بدین امریه اگر آنان خود را بزرگتر از پرستش خدا بدانند، کسانی هستند که از ایشان هم به خدا نزدیکترند، خدا را پرستش میکنند. گذشته از آنان سراسر زمین به عبادت و پرستش خدا مشغول است، زمینیکه حیات را از پروردگار خود دریافته است. کافران و مشرکان هم حیات را از خدا دریافتهاند، ولی با آن حیات به سوی خدا حرکت نکردهاند. بلکه آنان نشانههای جهانی شناخت خدا را باور نمیدارند، و با آیههای قرآنی خدا نیز سر ستیز و جدال دارند، قرآنیکه به زبان عربی است و آمیخته با غیر عربی نمیباشد. آنگاه ایشان را به سوی صحنهای از صحنههای قیامت میبرد. سپس ذات خودشان را لخت و عریان و با تمام ضعف و دگرگونی و فراموشی و حرص و آز بر خیر، و جزع و فزع از ضرر و زیان، به خودشان میشناساند. بعد از آن بدیشان میگوید که آنان خود را از شر و بلائی محفوظ نمیدارندکه در پیشگاه خدا گریبانگیرشان میگردد. این سوره با
وعدهای پایان مییابدکه یزدان سبحان میدهد، مبنی بر اینکه خدا نشانههای شناخت خود را در آفاق جهان و در وجود خودشان بدیشان نشان میدهد تا برایشان روشن میگرددکه خدا حق است، و شک و تردیدیکه در باره شناخت خدا در دلهایشان دارند کاملا از میان میرود.
*
(وَمِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ) .
از نشانههای (قدرت) خدا، شب و روز و خورشید و ماه است. برای خورشید و ماه سجده نکنید، برای خدائـی که آنها را آفریده است، سجده کنید، اگر واقعاً او را عبادت و پرستش میکنید.
این نشانهها در معرض دید همگان اعم از دانا و نادان است. عالم و جاهل آنها را میبینند. به دل انسان بدون واسطه زیبائی میاندازند و جلوهگری میفروشند، اگر هم انسان چیزی از حقیقت علمی آنها را نداند. چه میان آن نشانهها و میان پدیده بشری پیوندی ژرفتر از شناخت علمی است. میان آن نشانهها و میان انسان این پیوند در آفرینش نخستین، و در فطرت، و در هستی برقرار است. انسان از آن نشانهها، و آن نشانهها از انسانند. هستی انسان هستی آن نشانهها، و خمیرمایه انسان خمیرمایه آن نشانهها، و فطرت انسان فطرت آن نشانهها، و قانون حاکم بر انسان حاکم بر آن نشانهها، و خدای انسان خدای آنها است . . . این استکه انسان به تکان درمیآید و پذیرای آن نشانهها میرود با احساس ژرفیکه دارد، و مستقیماً منطق ژرف آنها را درک و فهم میکند.
بدین خاطر استکه قرآن در اغلب موارد دل را متوجه آن نشانههای عظمت و قدرت یزدان میسازد، و دل را با دیدن آنها تلنگری میزند و از خواب غفلت بیدار میکند. این خواب غفلتگاهی به سبب طول انس و الفت بدان نشانهها است، وگاهی بر اثر تراکم سدها و مانعها بر سر راه او است. این استکه قرآن سدها و مانعها را از سر راه انسان برمیدارد، و دیدهها را دیگر باره بدان نشانهها خیره میسازد تا سوسوی آنها را بنگرد و از نو برخیزد و هوشیارگردد و خود را تکان دهد و زنده و بیدار با این جهان دوست مهرورزیکند، و با همان سابقه آشنائی قدیم و ریشهداریکه با جهان دارد از آن بشنود و بدان پاسخ گوید.
شکلی از شکلهای انحراف همان استکه این آیه در اینجا بدان اشاره میکند. مردمانی بودهاند احساس منحرفانه وگمراهی در باره خورشید و ماه داشتهاند، و در آن احساس مبالغه نمودهاند، و خورشید و ماه را پرستیدهاند، به عنوان اینکه خورشید و ماه زیباترین و درخشانترین آفریدههای خدا هستند! قرآن آمد تا ایشان را از این انحراف برگرداند، و تاری را از روی عقیده وارداتی ایشان بزداید و برطرف نماید، و بدیشان بگوید: اگر واقعاً خدا را میپرستید برای خورشید و ماه سجده نبرید.
(وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ) .
برای خدائی که آنها را آفریده است، سجده کنید.
تنها آفریدگار استکه باید آفریدگان همه رو بدوکنند. خورشید و ماه مثل شما رو به آفریدگار خود میکنند، پس همراه با آنها روکنید به آفریدگار یگانهایکه سزاوار استکه او را عبادت و پرستشکنید. قرآن ضمیری راکه به خورشید و ماه برمیگردد و باید «هما» باشد، در واژه «خلقهن» به صورت «هن»که برای جمع مونث است، ذکرکرده است، به اعتبار اینکه جنس آن دو و همسانهای آن دو در میان ستارگان و سیارگان مطرح و مورد نظر است. از آنها نیز با ضمیر جمع مونثی صحبتکرده استکه برای انسان بهکار میرود، بدین وسیله خلعت حیاف و عقل را به تن آنهاکند، و آنها را به شکل اشخاصی به تصـویرکشدکه دارای سیما و پیکرند!
اگر بعد از نشان دادن این نشانههای قدرت و عظمت، و بعد از این بیان، باز هم تکبّر ورزیدند و خود را فراتر از ایمان به یزدان دیدند، چه باک. این کار ایشان نه پیش میاندازد و نه به جلو میبرد، و بر چیزی نمیافزاید، و از چیزی نمیکاهد. زیرا دیگران هستندکه بدون تکبر و خودبزرگبینی خدای را عبادت بکنند و بپرستند:
(فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا یَسْأَمُونَ ) .
اگر (مشرکان) خود را بزرگتر از آن دیـدند (کـه به عبادت و پرستش پروردگار بپردازند، باک مدار. چرا که) آنان که در پیشگاه پروردگارت منزلت و مکانت دارند (که فرشتگان مقربند) شب و روز به تسبیح و تقدیس او سرگرمند و به هیچ وجه ایشان (از این کار) خسته و درمانده نمیگردند.
نزدیکترین چیزیکه بر دل میگذرد، وقتی این بند از آیه ذکر میشود:
(الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ).
آنان که در پیشگاه پروردگارت منزلت و مکانت دارند.
فرشتگان هستند. امّا چهبسا جدای از فرشتگان، بندگان مقرب دیگری باشند. مگر ما جز چیز اندکی و ناچیزی میدانیم و میشناسیم؟!
آنان که در پیشگاه پروردگار تو هستند، و درجات والا و مراتب بالائی دارند، و ایشان بزرگوار و برجستهتر از دیگرانند، تکبر نمیورزند. و خویشتن را بالاتر از آن نمیدانندکه برای خدای خود عبادتکنند و او را پرستش نمایند، بدانگونهکه این منحرفان گمراه و سرگشته در زمین تکبر مینمایند و خویشتن را بالاتر از عبادت و پرستش خدا میدانند. آنانکه مقربان درگاه یزدانند با قربتیکه به خدا دارند مغرور نمیشوند و گول نمیخورند، و شب و روز از تسبیح و تقدیس ایزد سبحان سست نمیگردند و درمانده نمیشوند:
« وَهُمْ لَا یَسْأَمُونَ » .
و آنان بـه هیچ وجه خسته و درمانده نمیگردند.
با چه چیز برابر استکسیکه از سرنشینان زمین در حقیقت عبودیت و اصل بندگی خدا، برخلاف همگان عمل کند!
زمینیکه آدمیان روی آن زندگی میکنند - زمینیکه مادر ایشان است و آنان را خوراک و ارزاق میدهد - زمینیکه آنان بر روی آن بسان مورچگانند، مورچگانیکه روی آن حرکت میکنند، و نه خوردنی دارند و نه نوشیدنی، مگر خوردنی و نوشیدنیای که آن را از زمین برگیرند . . . این زمین در برابر خدا کرنش میبرد و فروتن میایستد، و از دستهای خدا حیات را دریافت میدارد: .
(وَمِنْ آیَاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ الَّذِی أَحْیَاهَا لَمُحْیِی الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ).
و از نشانههای (قدرت) خدا این است که تـو زمین را خشک و برهوت میبینی، امّا هنگامی که (قطرههای حیاتبخش) آب بر آن فرو میفرستیم، به جنبش درمیآید و آماسیده میگردد (و بعدها به صورت گل و گیاه و سبزه موج میزند). آن کس که این زمین خشک و برهوت را زنـده میکند، هم او مردگان را نیز (در قیامت) زنده میگرداند، چرا که او بر هر چیزی توانـا است.
لحظهای در جلو دقت تعبیر قرآنی در هر موضع و موقعی میایستیم. خشوع زمین در اینجا سکونی است که زمین پیش از نزول آب دارد. امّا:
(فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ) .
هنگامی که (قطرههای حیاتبخش) آب بر آن فـرو میفرستیم، به جنبش درمیآید و آماسیده میگردد (و بعدها به صورت گل و گیاه و سبزه موج میزند).
انگار این جنبش، حرکت شکرکردن و نمازگزاردن در برابر فراهم آمدن اسباب و علل حیات است. این بدان خاطر است که روندی که این آیـه در آن آمده است روند خشوع و عبادت و تسبیح است. در این صحنه، زمین به عنوان فردی از افراد صحنه آورده شده است، و او در این صحنه با احساس و درک و فهم مناسب و با حرکت و جنبش مناسب شرکت میکند.
در اینجا یک صفحه ازکتاب: (التصـویر الفنی فـی القرآن) را به امانت میگیریمکه درباره هماهنگی هنری در مواردی بسان این تعبیر است:
« قرآن از زمین قبل از آنکه باران بر آن ببارد، و پیش از آنکه گیاهی در آن بروید وگیاهکها آن را بشکافند، گاهی با واژه «هامدة » تعبیرکرده است، وگاهی هم با واژه «خاشعة». برخی از مردم چنین برداشت میکنندکه این امر تنها برایگوناگونی در تعبیر است و بس. پس بنگریم و ببینیم این دو شکل و صورت چرا چنین آمدهاند:
این دو شکل و صورت در دو روند مختلف آمدهاند،
بدین شیوه:
واژه «هامدة» در این روند آمده است:
(یا أیها الناس إن کنتم فی ریب من البعث , فإنا خلقناکم من تراب , ثم من نطفة , ثم من علقة , ثم من مضغة مخلقة وغیر مخلقة . لنبین لکم ونقر فی الأرحام ما نشاء إلى أجل مسمى ; ثم نخرجکم طفلاً , ثم لتبلغوا أشدکم ; ومنکم من یتوفى , ومنکم من یرد إلى أرذل العمر , لکیلا یعلم من بعد علم شیئاً . وترى الأرض هامدة , فإذا أنزلنا علیها الماء اهتزت وربت , وأنبتت من کل زوج بهیج).
ای مردم! اگر در باره رستاخیز (مردکان و زندگانی دوباره ایشان) تردید دارید، (بدین نکته توجه کنید تا به گوشهای از قدرت الهی پی ببرید و بـه خود آئید:) ما شما را از خاک میآفرینیم، سپس (این خاک پیش پا افتاده را) به نطفه، و بعد (نطفه، این پدیده اسرارآمیز فراهم آمده از اسپرم مرد و اوول زن را) به خون بسته (زالو مانند)، و پس از آن (این خون بسته را به چیزی شبیه) به یک قطعه گوشت (جویده شده) درمیآوریم که برخی (کامل و تامالخلقه و) بسامان، و برخی (ناتمام و ناقصالخلقه و) نابسامان است. (همه اینها) بدین خاطر است که برای شما روشن سازیم (که ما بر آفرینش و تغییر و تبدیل و هرگونه کاری، از جمله زندگی دوباره بخشیدن توانائیم). ما جنینهائی را که بخواهیم تا زمان خود در رحمها نگاه میداریم و آنگاه شما را به صورت کودک (پسر یا دختر، از شکم مادران) بیرون میآوریم، سپس (شما را تحت نظارت و رعایت خود میپائیم) تا به رشد جسمانی و عقلانی خود میرسید. برخی از شما (در این میان) میمیرند و بعضی از شما به نهایت عمر و غایت پیری میرسند. تا بدانجا که چیزی از علوم خود را به خاطر نخواهند داشت (و دانستههای خویش را فراموش کرده و از یاد میبرند، و درست همانند یک کودک میشوند. و دلیل دیگری بر قدرت خدا در همه چیز، به ویژه در باره مساله رستاخیز، این است که ای انسان در فصل زمستان) تو زمین را خشک و خـاموش میبینی، امّا هنگامی که (فصل بهار در میرسد و) بر آن آب میبارانیم، حرکت و جنبش بدان میافتد و رشد و نمو میکند و انواع گیاهان زیبا و شادیبخش را میرویاند. (حج/5)
و واژه (خاشعة) در این روند آمده است:
(ومن آیاته اللیل والنهار والشمس والقمر . لا تسجدوا للشمس ولا للقمر , واسجدوا لله الذی خلقهن , إن کنتم إیاه تعبدون . فإن استکبروا فالذین عند ربک یسبحون له باللیل والنهار , وهم لا یسأمون . ومن آیاته أنک ترى الأرض خاشعة , فإذا أنزلنا علیها الماء اهتزت وربت).
از نشانههای (قدرت) خدا، شب و روز و خورشید و ماه است. برای خورشید و ماه سجده نکنید، برای خدائی که آنها را آفریده است، سجده کنید، اگر واقعاً او را عبادت و پرستش میکنید. اگر (مشـرکان) خود را بزرگتر از آن دیدند (که به عبادت و پرستش پروردگار بپردازند، باک مدار. چرا که) آنان که در پیشگاه پروردگارت منزلت و مکانت دارند (که فرشتگان مقربند) شب و روز به تسبیح و تـقدیس او سرگرمند و به هیچ وجه ایشان (از این کار) خسته و درمانده نمیگردند. و از نشانههای (قدرت) خدا این است که تو زمین را خشک و برهوت میبینی، امّا هنگامی که (قطرههای حیاتبخش) آب بر آن فرو میفرستیم، به جنبش درمیآید و آماسیده میگردد (و بعدها به صورت گل و گیاه و سبزه موج میزند).
هنگامیکه تند و سریع به این دو روند بیندیشیم و بدانها نگاه گذرائی بیفکیم، چهره هماهنگی در «هامدة» و «خاشعة» برای ما پدیدار و آشکار میگردد. در روند پیشین، فضای رستاخیز و زنده گرداندن و بیرون دادن است. پـس آنچه با چنین فضائی هماهنگی دارد و میخواند «هامدة» استکه به معنی خشک و خاموش است، و در اینجا مراد زمین خشکیده و مردهای استکه بعدها به جنبش درمیآید و آماسیده و پفیده میشود و انواعگیاهان سبز و خرم و زیبا و شادیبخش را میرویاند. فضای روند دوم، فضای عبادت کردن و فروتنی نمودن و به سجده افتادن است. با آن چنین هماهنگی برقرار میگردد که زمین را «خاشعة« به تصویرکشیدکه به معنیکرنشکننده و فروتن است و مراد خشک و برهوت و ساکن و بدون حرکت اــت. زمانیکه آب بر آن نازلگردید و باران بارید، به جنبش درمیآید و آماسیده و پفیده میشود.
در اینجا بر جنب و جوش و آماسیده شدن و پفیده گردیدن، رویاندن و بیرون دادن اضافه نمیگردد، همانگونه که در روند نخستین افزوده شده است. زیرا در فضای عبادت و خشوع و سجود، برای آنها محل و جایگاهی نیست. در اینجا همکه این دو واژه ذکر شدهاند:
(اهتزت وربت).
به جنبش درمیآید و تکان میخورد، و بالا مـیآید و آماسیده و پفیده میشود.
برای هدفی ذکر نگردیدهاند که این دو واژه در آنجا برای آن آمدهاند. این دو واژه در آنجا حرکت زمین را به دنبال خشوع به خیال میاندازند و به تصویر میکشند، ولی در اینجا خود این حرکت و جنبش مورد نظر است. چون هر چیزیکه در این صحنه است در حال حرکت و جنبش عبادت و پرستش است. مناسب نیستکه در این میان تنها زمین ساکت و ساکن بماند. پس زمین هم به حرکت درآمده است و به جنبش افتاده است تا در صف عبادتکنندگان و پرستشگران متحرک و پویا جای بگیرد و همچون آنان جنبش و پویش داشته باشد، و جزئی از اجزاء صحنه، ساکت و ساکن نماند، در حالیکه همه اجزاء پیرامون آن بجنبد و حرکت بکند. این هم نوعی از دقت و تیزبینی و ریزبینی استکه در هماهنگی حرکت و جنبش خیالانگیز است و بر هر تقدیری و تدبیری برتری دارد . . . ».[1] و . . . و . . . به سوی نص قرآنی برمیگردیم. میبینیم پیرویکه در پایان آیه آمده است به زندهگرداندن مردگان اشاره مینماید، و زندهگرداندن زمین را مثالی و دلیلی بر آن میداند و میشمارد:
(إِنَّ الَّذِی أَحْیَاهَا لَمُحْیِی الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) .
آن کس که این زمین خشک و برهوت را زنده میکند، هم او مردگان را نیز (در قیامت) زنده میگرداند، چرا که او بر هر چیزی توانا است.
نشان دادن همچون صحنهای، و آن را به عنوان مثالی برای زندهگرداندن در آخرت آوردن، و به عنوان دلیلی بر قدرتگرفتن، در قرآن بارها تکرار میگردد. صحنه پیدایش حیات در زمین، به هر دلی نزدیک است. زیرا پیدایش حیات دلها را پیش از خردها میپساید و لمس مینماید. حیات هنگامی که در میان موات میجنبد و سر برمیزند، اشاره نهان و پنهانی به قدرتی داردکه میآفریند. این اشاره در ژرفاهای عقل و شعور به جنبش و پویش میافتد و با زبان حال با فطرت سخن میگوید. قرآن با فطرت از نزدیکترین راهها و به زبان خودشگفتگو میکند.
*
در برابر صحنه این نشانههای جهانی که دارای تاثیر ژرفی در عقل و شعور هستند، تهدیدکردن و بیم دادن کسانی پیش کشیده میشود که این نشانههای جهانی پدیدار و آشکار و دلربا و زیبای چهره را نمیپذیرند و آنها را انکار مـیکنند یا درباره آنها به سفسطه مینشینند و به غلطاندازی و نیرنگبازی میپردازند:
(إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیَاتِنَا لَا یَخْفَوْنَ عَلَیْنَا أَفَمَن یُلْقَى فِی النَّارِ خَیْرٌ أَم مَّن یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
کسانی که آیات ما را مورد طعن قرار میدهند و به تحریف (حقائق و معانی) آن دست مییازند، بر ما پوشیده نخواهند بود (و کیفرشان را خواهیم داد). آیا کسی که به آتش دوزخ انداخته میشود بهتر است یا کسی که (در سایه ایمان) در نهایت امن و امان، روز قیامت (به عرصه محشر) مـیآید؟ هر کاری کـه میخواهید بکنید، او میبیند هرآنچه را که انجام میدهید.
تهدید و بیم نهانی و فشردهای است و در عین حال هراسانگیز:
(لَا یَخْفَوْنَ عَلَیْنَا) .
بر ما پوشیده نخواهند بود.
آنان برای علم خدا پدیدار و آشکارند. آنان در برابر کفر و الحادشان گرفتار میآیند وکیفر میبینند، هر اندازه هم سفسطه بکنند و دسیسه بچینند وکجی وکژی درپیش گیرند، وگمان برندکه از دست انتقام خدا میگریزند، بدانگونه که از دسترس حساب وکتاب مردمان با غلطاندازی و نیرنگبازی گاهی خویشتن را دور نگاه میدارند و خود را سالم از میدان به در میبرند.
آنگاه آشکارا و بیپرده تهدیدو بیم در،میرسد:
(أَفَمَن یُلْقَى فِی النَّارِ خَیْرٌ أَم مَّن یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیَامَةِ ؟ ) .
آیا کسی که به آتش دوزخ انداخته میشود بهتر است یا کسی که (در سایه ایمان) در نهایت امن و امان، روز قیامت (به عرصه محشر) میآید؟.
این،گوشه زدن بدیشان است، وکنایه از چیزی استکه در انتظارشان است، از قبیل درانداختن ایشان به آتش دوزخ، و ترس و هراس و جزع و فزعیکه بر سر راهشان است. در مقابل اینان، مومنان در امن و امان به عرصه محشر میآیند و بسر خواهند برد.
این آیه به پایان میآید با تهدید و بیم فشرده و نهانی دیگـری:
(اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ . إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
هر کاری که میخواهید بکنید، او میبیند هرآنچه را که انجام میدهید.
واویلا چه ترس و هراسی باید داشته باشدکسیکه رها میشود هرچه میخواهد بکند و آیهها و نشانههای قدرت و عظمت خدا را انکار نماید! در حالیکه خدا میبیند آنچهکه او میکند!
*
آنگاه سخن را ادامه میدهد و به کسانی میپردازد که آیات قرآنی خدا را نمیپذیرند. قرآنکتاب خداوند چیره و توانا و والامقام است. هیچگونه باطلی، از هیچ جهتی و نظری، و نه در حال و نه در آینده، متوجه قرآن نمیگردد:
( إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جَاءهُمْ وَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ . لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ . مَا یُقَالُ لَکَ إِلَّا مَا قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَذُو عِقَابٍ أَلِیمٍ . وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعْجَمِیّاً لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ أَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاء وَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى أُوْلَئِکَ یُنَادَوْنَ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ ) .
کسانی که قرآن را انکار میکنند بدانگاه که به ایشان مـیرسد، (بر ما پوشیده نمیمانند و سـزای آن را میبینند). قرآن کتاب ارزشمند و بینظیری است. هیچگونه باطلی، از هیچ جهتی و نظری، متوجه قـرآن نمیگردد، (نه غلطی و تناقضی در الفاظ و مفاهیم آن است، ونه علوم راستین و اکتشافات درست پیشینیان و پسینیان مخالف با آن، ونه دست تحریف به دامان بلندش میرسد. چرا که) قرآن فرو فـرستاده یزدان است که باحکمت و ستوده است (و افـعالش از روی حکمت است، و شایسته حمد و ستایش بسیار است). از طرف (کافران و منافقان و جاهلان) چیزی به شما گفته نمیشود، مگر همان چیزهائی که قبلاً به پیغمبران پیش از تو گفته شده است. (و چنین نسبتهای ناروائی و سخنان نازیبائی بدیشان داده شده است و گفته شده است. خلاصه نه دعوت تو به سوی یکتاپرستی مطلب تازهای است، و نه تهمت و تکذیب مردمان بیدین و بیایمان). مسلمّاً پروردگار تو دارای آمرزش فراوان (در حق مومنان) و دارای مجازات دردناک (در حق کافران) است. چنان که قرآن را به زبانی جز زبان عربی فرو میفرستادیم، حتماً میگفتند: اگر آیات آن (به عربی) توضیح و تبیین میکردید (چه میشد؟ در این صورت ما آن را روشن و گویا فهم میکردیم. و میگفتند:) آیا (کتاب) غیر عربی و (پیغمبر) عربی؟ بگو: قرآن برای مومنان مایه راهنمائی و بهبودی است. (ایشان را از راههای گمراهی و سرگشتگی میرهاند، و از بیماریهای شک و گمان نجات میبخشد) و امّا برای غیر مومنان، کری گوش های ایشان و کوری (چشمان) آنان است. (انگار) آنان کسانیند که از دور صدا زده میشوند. (این است که با وجود چشم باز و گوش باز، منادیگر را چنان که باید نمیبینند، و ندائی را که معلوم و مفهوم باشد نمیشنوند).
نص قرآنی ازکسانی سخن میگویدکه قرآن را نپذیرفتهاند وقتی که بر آنان نازل گردیده است. دیگر نمیگوید آنان چهکسانی هستند و بر سر ایشان چه چیز خواهد آمد. خبری در این باره نمیدهد. یعنی مبتدا و نهاد، بدون خبر وگزاره میماند:
(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جَاءهُمْ ...).
کسانی که قرآن را انکار میکنند بدانگاه که به ایشان میرسد ... .
انگارگفته میشود: کردارشان به سبب زشتی و پلشتی، شناسهای ندارد که بتواند آن را بشناساند. خلاصه آن
اندازه زشت و پلشت استکه نگ)
بدین جهت نص قرآنی خبر وگزارة «ان) را رها میکند و آن را بیان نمینماید. به توصیف قرآنی ادامه میدهد که آن را نپذیرفتهاند و بدانکفر ورزیدهاند، تا چنانکار بدی را رسوا سازد و زشت و پلشت بنماید:
(وَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ . لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ).
قرآن کتاب ارزشمند و بینظیری است. هیچگونه باطلی، از هیح جهتی و نظری، متوجه قرآن نمیگردد، (نه غلطی و تناقضی در الفاظ و مفاهیم آن است، و نه علوم راستین و اکتشافات درست پیشینیان و پسینیان مـخالف با آن، و نه دست تحریف به دامان بلندش میرسد. چرا که) قرآن فرو فرستاده یزدان است که باحکمت و ستوده است (و افعالش از روی حکمت است، و شایستة حمد و ستایش بسیار است).
کی باطل میتواند بدینکتاب رویند، در حالیکه این کتاب از سوی خدای حق آمده است، و آشکارا حق را فریاد میدارد، و با حقی پیوند داردکه آسمانها و زمین بر آن استوار و پایدارند؟
کی باطل میتواند بدینکتاب رو کند، کتابی که ارزشمند و بینظیر و چیره و شکستناپذیر است؟ کتابیکه به فرمان خدا محفوظ و مصون است؟ خدائی که حفاظت و حراست از آن را خودش برعهدهگرفته است وگفته است:
(إنا نحن نزلنا الذکر وإنا له لحافظون).
ما خودمان قرآن را فرو فرستادهایم و خودمان پاسدار آن هستیم (و تا روز رستاخیز آن را از دستبرد دشمنان و از هرگونه تغییر و تبدیل زمان محفوظ و مصون میداریم). (حجر/9)
پژوهشگر این قرآن، در قرآن آن حقی را مییابدکه آن را با خود نازلکرده است و به ارمغان آورده است. آن حقیکه قرآن آمده است تا آن را استقرار بخشد و استوار دارد. پژوهنده قرآن حق را در جان قرآن و در متن قرآن مییابد. آن حق را سهل و ساده مییابد، حقی که اطمینانبخش و یقینآور و فطری و سرشتی است. حقیکه با ژرفاهای فطرت به سخن درمیآید، و فطرت را لبریز از حق میگرداند، و در آن تاثیر شگفت و شگرفی مینماید.
قرآن: (تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ).
فرو فرستاده یزدان است که باحکمت و ستوده است (و افعالش از روی حکمت است، و شایسته حمد و ستایش بسیار است).
حکمت در ساختار قرآن پدیدار است، و در رهنمود و رهنمونش آشکار است. حکمت در شیوه نزول قرآن نمایان، و در معالجه و مداوای دل بشری ازکوتاهترین راه عیان است. خدائیکه قرآن را نازل کرده است سزاوار حمد و ثنا است. در قرآن چیزهای فراوانی است که دل را به جوش و خروش و غلغل و قلقل حمد و ثنای بسیار یزدان میاندازد.
آنگاه روند سخن میان قرآن و سائر وحی پیشین آن در گذشت زمان، و میان پیغمبر خاتم (ص) و جملگی پیغمبران - صلوات الله علیهم - ارتباط برقرار میسازد، و خانواده نبوت را به طورکلی در یککنگره و همایش گرد میآورد، خانواده یگانهای که سخن یگانهای را از پروردگارشان دریافت میدارند، و با همین سخن یگانه جانهایشان و دلهایشان پیوند پیدا میکند، و راه را در پـرتو آن میسپارند، و دعوت را در سایه آن میرسانند، و راه را و دعوت را با عشق آن ادامه میدهند و به پیش میروند. و این استکه مسلمان واپسین احساس میکند که شاخهای از آن درخت گشن پر شاخ و برگ سایهاندازی استکه ریشه در ژرفاهای خاک دارد، و عضوی از اعضاء خانواده اصیل و قدیمی است که تاریخ کهن و دور و درازی دارد:
(مَا یُقَالُ لَکَ إِلَّا مَا قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَذُو عِقَابٍ أَلِیمٍ ).
از طرف (کافران و منافقان و جاهلان) چیزی به شما گفته نمیشود، مگر همان چیزهائی که قبلاً به پیغمبران پیش از تو گفته شده است. (و چنین نسبتهای ناروائی و سخنان نازیبائی بدیشان داده شده است. خلاصه نه دعوت تو به سوی یکتاپرستی مطلب تازهای است، و نه تهمت و تکذیب مردمان بیدین و بیایمان). مسلمّا پروردگار تو دارای آمرزش فراوان (در حق مومنان) و دارای مجازات دردناک (در حق کافران) است.
وحی و پیام یگانهای است. رسالت و نبوت یگانهای است. عقیده و باور یگانهای است. این از یک سو، و از دیگر سو پذیره رفتن یگانهای از سوی مردمان است. تکذیب یگانهای است. و اعتراضهای یگانهای . . . گذشته از اینها پیوند یگانهای، شجره یگانهای، خانواده یگانهای، دردها و رنجهای یگانهای، آزمونها و آزمودههای یگانهای، در نهایت کار هدف یگانهای، و راه متصل و دور و دراز یگانهای در میان است.
آیا این حقیقت چه احساس انس و الفت و قوت و قدرت و صبر و مقاومت و تصمیم و ارادهای میبخشد به کسانیکه مردمان را به سوی آئین یزدان دعوت میکنند، آن کسانیکه در راهی حرکت میکنندکه قبلاً نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد و جملگی برادران انبیاء ایشان - صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین - آن راه را پیمودهاند؟
در برابر مشکلات و دشواریها و لغزشها و افتادنها و خارها وگردنهها و ناهمواریهای راه چه احساس کرامت و عزت و عظمتی به دعوتکنندگان مردمان به سوی آئین یزدان دست میدهد وقتیکه میدانند پیشینیان در این راه آنگروه و دسته برگزیده جملگی انسانها وگل سرسبد باغ خدا انبیاء هستند؟
این حقـیقت است:
(مَا یُقَالُ لَکَ إِلَّا مَا قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبْلِکَ).
از طرف (کافران و منافقان و جاهلان) چیزی به شما گفته نمیشود، مگر همان چیزهائی که قبلاً به پیغمبران پیش از تو گفته شده است.
این چیزی استکه این قرآن آن را ساخته و پرداخته میکند، در آن حال و احوالیکه مثل چنین حقیقت بزرگ و سترگی را بیان میدارد و آن را در دلها میکارد.
از جمله چیزهائیکه به پیغمبران - صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین - و به محمّد (ص)که خاتم النبیین است،گفته شده است این است:
(إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَذُو عِقَابٍ أَلِیمٍ ).
مسلماً پروردگار تو دارای آمرزش فـراوان (در حق مومنان) و دارای مجازات دردناک (در حـق کافران) است.
این بدان خاطر استکه نفس مومن راست برود و هماهنگ بشود و استقامت و توازن داشته باشد. درنتیجه شخص مومن به مرحمت و مغفرت خدا چشم طمع بدوزد و هرگز از مرحمت و مغفرت او مایوس و نومید نگردد. از عقاب و عذاب خدا بترسد و بپرهیزد و هرگز از آن غافل نشود.
این اعتدال و توازنی استکه قالب اصیل اسلام است. آنگاه آنان را تذکر میدهد به نعمتیکه خدا بدیشان روا دیده است. و آن اینکه این قرآن را به زبان عربی که زبان خودشان است برایشان فروفرستاده است. همچنین به راهی که درپیش گرفتهاند اشاره میکند که راهکینهتوزی و دشمنان وکفر و الحاد و مجادله و ستیز و تحریف حقائق است:
(وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعْجَمِیّاً لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ أَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ ؟ )
چـنان که قرآن را به زبانی جز زبان عربی فرو میفرستادیم، حتماً میگفتند: اگر آیات آن (به عربی) توضیح و تبیین میکردید (چه میشد؟ در این صورت ما آن را روشن و گویا فهم میکردیم. و میگفتند:) آیا (کتاب) غیر عربی و (پیغمبر) عربی؟.
آنان به قرآن چون عربی استگوش فرانمیدارند. زیرا ایشان از قرآن میترسند چون عربی است و فطرت عربها را به زبان خودشان مخاطب قرار میدهد. بدین جهت آنان میگویند:
(لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ ؟ )
گوش به این قرآن فرا ندهید، و در (هنگام تلاوت) آن یاوهسرائی و جار و جنجال کنید تا (مردمان هم قرآن را نشنوند و مجال اندیشه در باره مفاهیم آن از ایشـان گرفته شود و) شما پیروز گردید. (فصلت/26)
اگر هم خدا قرآن را به زبانی جز زبان عربی فرو میفرستاد، باز هم بدان اعتراض میکردند و میگفتند: چه میشد اگر قرآن به زبان عربی روان و فصیح میآمد و به همین زبان، دقیق شرح و بسط داده میشد؟ اگر هم خدا بخشی از قرآن را به زبان غیر عربی، و بخشی را به زبان عربی فرو میفرستاد، دوباره اعتراض میکردند و میگفتند: آیا غیر عربی و عربی با یکدیگر سازگار است؟!.. این کارها دشمنان و ستیزهگری و مجادله و بیدینی نام دارد و بس.
از فراسوی این جدال و ستیزیکه پیرامون شکل ظاهری قرآن درگرفته است، حقیقتی خودنمائی میکند. آن حقیقت اینکه قرآن هدایت و شفای مومنان است. چه دلهای مومنان دلهائی استکه سرشت و حقیقت قرآن را درک و فـهم میکند و در پرتو آن راهیاب میگردد و بهبودی حاصل مـینماید. ولی کسانیکه ایمان نمیآورند دلهایشان بسته و پوشیده است و خوشی و مزه اینکتاب آمیزه آنها نمیگردد. این است که انگار قرآن درگوشهایشان سنگینی، و در دلهایشان کوری است، و بدین سبب آنان چیزی از قرآن را درک و فهم نمیکنند. آخر ایشان واقعاً چیزی از سرشت این کتاب را درک و فهم نـمینمایند، و از سروشهای آن چیزی نمیشنوند:
(قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاء وَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى أُوْلَئِکَ یُنَادَوْنَ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ ) .
بگو: قرآن برای مومنان مایه راهنمائی و بهبودی است. (ایشان را از راههای گمراهی و سرگشتگی میرهاند، و از بیماریهای شک و گمان نجات میبخشد) و امّا برای غیر مومنان، کری گوشهای ایشان و کوری (چشمان) آنان است. (انگار) آنان کسانیند که از دور صدا زده میشوند. (این است که با وجود چشم باز و گوش باز، منادیگر را چنان که باید نمیبینند، و ندائی را که معلوم و مفهوم باشد نمیشنوند).
انسان مصداق این سخن را در هر زمانی و در هر مکانی و محیطی مییابد. مردمانی هستندکه این قرآن در نفسهایشان کارگر میافتد و نفسهایشان را رشد و نمو میبخشد و بدانها حیات ارزانی میدارد، و از آن نفسها و با آن نفسها بزرگانی را از ذات خودشان و از افراد پیرامونشان میسازد. مردمانی هم هستند که این قرآن برای گوشهایشان سنگینی و برای دلهایشان کوری است، و بر آنان جزکری وکوری نمیافزاید و بدانان ارمغان نمینماید. قرآن تغییر پیدا نکرده است، ولیکن دلها تغییر پیداکردهاند . . خداوند بزرگوار راست فرموده است.
*
به موسی وکتابش و به اختلافات قومش در بارهکتابش اشاره میکند. به موسی اشاره میکند به عنوان نمونهای از پیغمبرانی که قبلا چکیدهوار ذکر ایشان شده است. خداوند داوری در باره اختلافشان را به وقت مناسب خود واگذار فرموده است، و قبلاً فرمان خود را در این باره صادر نموده است، و داوری را در باره همه این کارها به روز بزرگ داوری حوالتکرده است:
( وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ مُرِیبٍ)
ما به موسی کتاب (آسمانی تورات) دادیم و در آن (از طرف بنیاسرائیل) اختلاف گردید (و دسته دسته و پراکنده شدند. این هم سنت همیشگی در میان همه ادیان و اقوام است. قوم تو نیز از این قاعده مستثنی نیست). اگر سخن پروردگارت از پیش بر این نرفته بود (که عذاب کافران و مجازات شدید مبطلان تا روز رستاخیز به تاخیر انداخته شود) در میان (قوم تو نیز با نابود کردن کافران و برجای داشتن مومنان) ایشان داوری میکردید. چرا که آنان در باره قرآن به شک و تردید شگفتی گرفتار آمدهاند (واز حقیقت فرسنگها به دور افتادهاند).
همچنین سخن پروردگارت از پیش بر این رفته استکه داوری را در باره مساله رسالت واپسین رهاکند تا آن روز فرا میرسدکه وعده فرا رسیدنش داده شده است. و بگذارد مردمان هرچه میخواهند بکنند، سپس در برابر چیزهائیکه میکنند جزا و سزا داده شوند:
(مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَیْهَا وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ)
هرکس که کار نیک بکند به نفع خود میکند، و هرکس که کار بد بکند به زیان خود میکند، و پروردگار تو کمترین ستمی به بندگان نمیکند.
این رسالت آمده استکه رشد بشریت را اعلان دارد، و بر دوش انسانها سنگینی اختیار را بگذارد، و قانون مسوولیت فردی را اعلامکند. هرکس هرچه راکه میخواهد برگزیند و راهی را در پیشگیردکه می بیند:
(وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ)
پروردگار تو کمترین ستمی به بندگان نمیکند.[2]
*
به مناسبت اشارهکردن به سررسید عمر جهان، و بیان عدل و عدالت یزدان در آن زمان، مقرّر میداردکهکار و بار قیامت و اطلاع وآگاهی از آن به یزدان یگانه جهان واگذار میگردد. علم و دانش یزدان را نیز در برخی از جولانگاههای آن بهگونهای تصویر میکشد که الهامبخش بوده و ژرفاهای دلها را میپساید و لمس مینماید. بدان هنگام که درصدد نشان دادن صحنهای از صحنههای قیامت است، و در آن صحنه، مشرکان با یکدیگر بهگفت و شنود و پرستـش و پاسخ در میآیند:
(إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَمَا تَخْرُجُ مِن ثَمَرَاتٍ مِّنْ أَکْمَامِهَا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ أَیْنَ شُرَکَائِی قَالُوا آذَنَّاکَ مَا مِنَّا مِن شَهِیدٍ (47) وَضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُوا یَدْعُونَ مِن قَبْلُ وَظَنُّوا مَا لَهُم مِّن مَّحِیصٍ)
آگاهی از وقوع قیامت بـه خدا بازمیگردد و بس (و کسی جز خدا نمیداند قیامت کی خواهد بـود). هـیچ میوهای (بارور نمیشود و) از غـلاف خـود بیرون نمیآید (و پوسته خویش را نمیشکافد)، و هیچ مادهای باردار نمیگردد و وضع حمل نمیکند، مگر در پرتو دانش او و با اطلاع او. روزی خداوند مشرکان را ندا میدهد: شریکها و انبازهائی که برای من میپنداشتید کجایید؟ پاسخ میدهند و میگویند: ما به تـو عرض کردیم که کسی از ما گواهی نمیدهد (که تـو دارای شریک و انباز هستی). و اثری از معبودهائی که قبلاً (در دنیا) به فریاد میخواندند و میپرستیدند نمیبینند، و یقین حاصل میکنند که هیچ گریزگاهی و راه فراری ندارند.
روز قیامت غیب بشمار میآید و به دل جهان مجهول فرو رفته است. میوهها هم در پوسته و غلاف خود راز نادیدنی است. بارداری رحمها هم غیب و نـهان از دیدگان است. همه اینها به علم خدا واگذار است، و علم خدا محیط بر همه آنها است. دل میرود تا میوهها را در پوستهها و غلافهایشان دنبالکند و پژوهش نماید، و جنینها را در رحمها وارسی و بـررسیکند. به همه گوشهها وکنارهای زمین سر میزند و پوستهها و غلافها را ورانداز میکند، پوستهها و غلافهائیکه بیرون از شمارند. جنینهائی را به تصور درمیآوردکه خیال نمیتواند آنها را محصور و محدودگرداند! بر دل تصویر علم خدا شکل میبندد، دل انسان تاب تصور حقیقتی را نداردکه حدود و ثغوری ندارد.
گله انسانهایگمراه را به تصویر میکشدکه در برابر علمی ایستادهاند و دادگاهی میشوندکه هیچ پنهان و هیچ نهان و هیچ پوشیدهای بر او مخفی نمیماند:
( وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ أَیْنَ شُرَکَائِی.)
روزی خداوند مشرکان را نـدا مـیدهد: شریکها و انبازهائی که برای من میپنداشتید کجایند؟.
در اینجا و در این روزیکه جدال و ستیزی سودی نمیبخشد، و تحریفکلام و تبدیل سخن، و مکر و نیرنگ، فائدهای ندارد، آنان چه چیز را میگویند:
(قَالُوا آذَنَّاکَ مَا مِنَّا مِن شَهِیدٍ)
میگویند: ما به تو عرض کردیم که کسی از ما گواهی نمیدهد (که تو دارای شریک و انباز هستی ما هرگز به شریک معتقد نبودهایم).
ما به تو اعلامکردهایم، امروزکسی در میان ما یافته نمیشودکه گواهی بدهد برای تو شریک و انبازی است)
(وَضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُوا یَدْعُونَ مِن قَبْلُ وَظَنُّوا مَا لَهُم مِّن مَّحِیصٍ )
و اثـری از معبودهائی کـه قبلا (در دنیا) به فریاد میخواندند و میپرستیدند نمیبینند، و یقین حـاصل میکنند که هیچ گریزگاهی و راه فراری ندارند.
از ادعاهای سابقشان چیزی به یاد ندارند. به دلهایشان میگذردکه برایشان راه بیرون روی و بیرون شوی از آنچه در آنگرفتارند وجود ندارد. این نشانه غم و اندوهی است که انسان را فراموشکار میگرداند، و گذشته را سراپا از خاطر او محو میکند، و انسان گذشته را فراموش مینماید و به یـاد نـمیآورد جز چیزی راکه هم اینک در آن بسر میبرد.
*
این همان روزی استکه احتیاط آن را نمیکردند، و خویشتن را از آن مصون و محفوظ نمیداشتند، هرچند که انسان بر خیر و صلاح خود بسیار حرص و آز دارد، و از زیان و ضرر بسیار میپرهیزد . . . در اینجا ایشان را برای خودشان به تصویر میکشدکه لخت و عریان از هرگونه جامه و پوششی هستند، و از هرگونه پردهای به در آمدهاند، و هیچ نوع مکر وکید و حیله و نیرنگی ندارند و عاطل و باطل ماندهاند:
( لَا یَسْأَمُ الْإِنسَانُ مِن دُعَاء الْخَیْرِ وَإِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُوسٌ قَنُوطٌ . وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِّنَّا مِن بَعْدِ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هَذَا لِی وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّجِعْتُ إِلَى رَبِّی إِنَّ لِی عِندَهُ لَلْحُسْنَى فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِمَا عَمِلُوا وَلَنُذِیقَنَّهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِیظٍ .وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاء عَرِیضٍ).
انسان (بیایمان از طلبیدن دارائی و نعمت سیر نمیگردد و خسته نمیشود. ولی زمانی که بلا و سختی و فقر و ناقه بدو رو کرد، فورا دلسرد و ناامید میگردد (و از خود و زندگی بیزار و گریزان میشود). اگر ما به چنین انسانی، به دنبال ناراحتی و زیانی که بدو رسیده است، از سوی خود مرحمتی (همچون ثروت و صحت) روا داریم، گستاخانه خواهد گفت: این (ثروت و صحت) حق من است (و آن را در سایه تلاش و کوشش و علم و دانش خود به دست آوردهام) و اصلاً گمان نمیبرم که قیامتی در کار باشد. اگر (به فرض، قیامتی هم در کار باشد و) من به سوی پروردگارم برگردم، حتما در پیشگاه او دارای مقام و منزلت خوبی هستم (چرا که ذاتاً محترمم، و همانگونه که در دنیا خدا گرامیم داشته است و به من قدرت و نعمت داده است، در آخرت نیز گرامیم میدارد و به من عزت و حرمت میبخشد) ما کافران را مسلمّا از کارهائی که کردهاند آگاه خواهیم کرد و حتما عذاب سخت و زیادی را بدیشان میچشانیم. هنگامی که ما به انسان نعمت دهیم رویگردان (از دینداری و شکرگزاری) میگردد و تکبّر و غرور میورزد. و هنگامی که به بلا و گرفتاری و ناراحتی و بیماری دچار گردید، دعاهای عریض و طویلی سر میدهد (و به شکوه و گلایه میپردازد که چرا خدا نعمت خود را از او بازگرفته است و بدو ظلم کرده است).
این تصویر دقیق و صادقی از نفس انسان است، نفسی که در پرتو هدایت خدا راهیاب نمیگردد تا بر راستای راه، راست و درست بماند و برود . . . تصویری است که دگرگونی، ضعف و سستی، جدال و ستیز، دوست داشت خیر و خوبی، عشق به نعمت و ثروت، انکار نعمت، مغرور شدن و سرمستگردیدن در وقت خوشی و داشتن، و جزع و فزع نفس در برابر زیان و ضرر را به صورت دقیق و عجیبی نشان میدهد و پیش چشم میدارد.
این چنین انسانی از خواستار شدن خیر و خوبی و نعمت و ثروت سیر نمیگردد. او در دعا کردن اصرار میورزد، و خواستار شدن را تکرار میکند. خـیر و خوبی و ثروت و قدرت را برای خودش میخواهد و از طلبیدن خسته و درمانده نمیشود. اگر هم شر و بلا چنین انسانی را بپساید و لمس نماید، بلی تنها او را بپساید و لمس نماید و بس، امید و آرزو را از دست میدهد.گمان میبردکه راه بیرون روی و بیرون شوی وجود ندارد . . . فرج وگشایشی درنمیرسد. همه اسباب و ابزار زندگی از دست او فرو میافتد و گسیخته میشود. غم و اندوهش میافزاید. از رحمت خدا مایوس میگردد و از رعایت و عنایت او ناامید میشود. این بدان جهت است که اعتماد و اعتقاد او به خدا اندک است، و پیوندش با او ضعیف و سست است! همچون انسانی، وقتیکه خدا از جانب خود بدو بعد از آن ضرر و زیان رحمتی چشاند و نعمتی داد، شکر و سپاس را فراموش میکند، و رفاه و خوشی او را به پرواز درمیآورد، و در نتیجه از سرچشمه رحمت و منبع نعمت غافل میگردد، و میگوید: این مال من است. من با شایست و بایستگی خود بدان دست یافتهام و همیشه برای من خواهد ماند! آخرت را فراموش میکند، و بعید میداند آخرتی باشد:
( وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً)
و اصلاً گمان نمیبرم که قیامتی در میان باشد.
باد به غبغب میاندازد و خویشتن را آماسیده و پفیده میکند. شروع به سوگند خوردن به خدا مینماید و قسمها میخورد. برای خود مرتبت و منزلتی در پیشگاه خداگمان میبرد، مرتبت و منزلتیکه او را نسزد و آن را ندارد. در حالیکه او آخرت را نمیپذیرد و خدا را قبول ندارد، با این وجودگمان میبرد اگر او به سوی
خدا برگردد دارای جاه و مقام و حرمت و احترام در پیشگاه خدا میگردد!
(وَلَئِن رُّجِعْتُ إِلَى رَبِّی إِنَّ لِی عِندَهُ لَلْحُسْنَى).
اگر (به فرض، قیامتی هم در کار باشد و) من به سوی پروردگارم برگردم، حتماً در پیشگاه او دارای مقام و منزلت خوبی هستم (چرا که ذاتاً محترمم، و همانگونه که در دنیا خدا گرامیم داشته است و به من قدرت و نعمت داده است، در آخرت نیز گرامیم میدارد و به من عزت و حرمت میبخشد).
این غرور و سرمستی است. اینگول خوردن و فریب خوردن است . . . بدین هنگام تهدید و بیم درمیرسد و بجا هم درمیرسد و بر این غرور و سرمستی تاخت
میبرد
(فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِمَا عَمِلُوا وَلَنُذِیقَنَّهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِیظٍ).
ما کافران را مسلماً از کارهائی که کردهاند آگاه خواهیم کرد و حتما عذاب سخت و زیـادی را بدیشان میچشانیم.
این چنین انسانی وقتیکه خدا بدو لطفکرد و نعمت داد، خودبزرگبینی میکند و خویشتن را بزرگ میشمارد و سرکشی و طغیان میکند. به حق و حقیقت پشت مینماید و دوشهایش را بالا میاندازد و سر را بالا میگیرد. ولی زمانیکه شـر و بلا او را پسود و لمس نمود، خوار و ذلیل میشود و سقوط میکند و بر دست و پای میمیرد و میافتد، وکوچک و ناچیز میگردد، و به تضرع و زاری درمیآید و از آن بس نمیکند، و دعاهای دور و درازی سر میدهد!
چه دقتی! چگونهکوچک و بزرگ موجود در نفس انسان نگاشته شده است! خدا آفریدگار انسان است، آفریدگاری که انسان را میشناساند. خدا آفریدگار انسان است، آفریدگاریکه با پیج و خمها و راهها و جادههای نفس انسان آشنا است. خدا میداند که انسان در این راههای پرپیچ و خم وکج وکوله دور خواهد زد و ویلان و حیران خواهد شد، مگر اینکه به راه راست هدایت یابد . . . آن وقت استکه راست و درست میرود و راستای راه را میسپرد . . .
در پیشگاه همین نفس لخت و عریان از هر نوع جامه و لباسی، و به در آمده از هرگونه پرده و حجابی، از ایشان میپرسد: اگـر ایـن چیزیکه آن را تکذیب میدارید و دروغ میشمارید، از سوی خدا آمده باشد، و این وعده تهدید و بیم حق باشد، و شما خود را در معرض فرجام این تکذیب و دشمنان قرار دهید، در این صورت شما چه میکنید؟:
(قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن کَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ ثُمَّ کَفَرْتُم بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ ؟ ) .
(ای محمّد) بگو: به من خبر دهید اگر این (قرآن) از سوی خداوند آمده باشد و آنگاه شما به آن ایـمان نداشته باشید، چه کسی گمراهتر خواهد بود از آن کسی که (با حق و حقیقت) سخت در مبارزه و مقابله باشد؟. این احتمالی استکه سزاوار احتیاط است. آیا آنان چه چیزی را از وسائل احتیاط برگرفتهاند و تا بهکجا آیندهنگری و دوراندیشی کردهاند؟
*
بعد از این ایشان را رها میکند تا بیندیشند و حساب خود را بکنند. به جهان بزرگ و هستی سترگ رو میکند. پرده برمیدارد از برخی از چیزهائیکه در دنیایکبیر بیرون و همچنین در دنیای صغیر درون مقدر و معینگردیده است و به اندازه لازم و بهگونه سنجیده یدیدار و نمودار آمده است
(سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ . أَلَا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِّن لِّقَاء رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطٌ ) .
ما به آنان (که منکر اسلام و قرآنند) هرچه زودتر دلائل و نشانههای خود را در اقطار و نواحـی (آسمانها و زمین، که جهان کبیر است) و در داخـل و درون خودشان (که جهان صغیر است) به آنان (کـه منکر اسلام و قرآنند) نشان خواهیم داد تا برای ایشان روشن و آشکار گردد که اسلام و قرآن حق است. آیـا (برای برگشت کافران از کفر و مشرکان از شرک) تنها این بسنده نیست که پروردگارت بر هر چیزی حاضرو گواه است؟ (چه حضور و شهادتی از این برتر و بالاتر که با خط تکوین، دلائل قدرت و حکمت خود را بر روی همه ذرات کائنات و وجود موجودات نگاشته است؟). آگاه باشید که ایشان درباره ملاقات با پروردگارشان (برای حساب و کتاب) در شک و تردیدند (و رستاخیز را باور نمیدارند). هان بدانید که خدا (علم و قدرتش) همه چیز را دربر گرفته است (و از هر چیزی آگاه و بر هر چیزی توانا است).
این واپسین نوا و آوا است. این نوا و آوای بلند و والائی است . . .
این وعده یزدان به بندگان خود - یعنی آدمیزادگان - است. وعده اینکه یزدان ایشان را هم بر چیزهائی از نهانیهای گستره این جهان، و هم بر پنهانیهای زوایای درونشان، مطلع و آگاه میسازد. بدیشان وعده میدهد که آیات و نشانههای شناخت و قدرت و عظمت خود را هم درکرانههای جهان بیرون، و هم درگوشه وکنارهای جهان درون خودشان، بدیشان نشان خواهد داد، تا برایشان روشن و محقق میگرددکه آن حق است. یعنی این آئین، و اینکتاب، و این برنامه، و این سخنی که بدیشان میگوید . . . چهکسی راستگوتر از خدا است؟ خدا در وعده خود با ایشان راست بوده است. برای ایشان در طی جهارده قرنیکه از این وعده سپری شده است، از آیات و نشانههای شناخت و قدرت و عظمت خود درکرانههای جهان، و درگوشه وکنارهای جهان درون خودشان، پرده برداشته است، و پیوسته در هر روزی برایشان از چیز تازهای پرده برمیدارد.
انسان مینگرد و میبیندکه انسانها از آن زمان تاکنون واقعاً چیزهای فراوانی را کشفکردهاند و پی به رازها و رمزهای زیادی بردهاند. آفاق و کرانههای جهان برایشان گشوده است و بازگردیده است، و پیچیدگیها و دشواریهای درونشان بدان اندازهکه خدا خواسته است برایشان روشن و برطرف شده است.
آنان چیزهای زیادی را شناختهاند و به چیزهای فراوانی دست یافتهاند. اگر آنان مـیدانستند چگونه آنها را شناختهاند و چگونه بدانها پیبردهاند، خیر و خوبی زیادی برایشان دربر میداشت.
از آن زمان تاکنون پی بردهاند زمینیکه بر روی آن زندگی مـیکنند وآن را مرکزجهان هستی تصور میکردهاند، جز ذرهکوچ نیستکه جزو منظومه شمسی است. آنان دانستهاند که خورشید کره کوچکی است و از اینگونه خورشیدها صدها میلیون در جهان وجود دارد. ایشان سرشت زمینشان، و سرشت خورشیدشان - و چه بسا سرشت جهانشان - را شناختهاند، اگر شناختی که پیدا کردهاند صحت داشته باشد.
آنان چیزهای بسیاری از ماده جهانی را شناختهاند که در آن زندگی میکنند، اگر صحیح باشدکه مادهای در جهان وجود دارد. ایشان پی بردهاند بنیاد ساختار این جهان اتم است. اطلاع هم پیداکردهاندکه اتم به پرتو تبدیل میگردد. در این صورت دانستهاندکه جهان جملگی از پرتو تشکیلگردیده است. پرتو نیز به صورتهایگوناگونی است، و پرتو استکه از جهان این شکلها و حجمها را میسازد.
از ستاره زمینی کوچکشان چیزهای بسیاری را دانستهاند. اطلاع یافتهاند که زمین کرهای یا بسان کرهای است. و پی بردهاند زمین پیرامون خود و پیرامون خورشید میگردد. به قارهها و اقیانوسها و رودبارهای زمین ـ بردهاند. چیزهائی را از باطن و درون زمین کشف کردهاند. بسیاری از اقوات و ارزاق نهان در دل این ستاره را شناختهاند، و به اینگـونه اقوات و ارزاق پراکنده در فضـای زمین نیز پی بردهاند! وحدت قوانین و سننی را شناختهاندکه ستاره ایشان را با جهان بزرگ هستی پیوند میدهد، و این جهان بزرگ و سترگ را میگرداند و اداره مینماید. در میان انسانها کسانی هستندکه هدایت یافتهاند و از راه شناخت قوانین و سنن به شناخت آفریدگار قوانین و سنن اوج گرفتهاند و رسیدهاند. در میان انسانها هم کسانی هستند که منحرفگردیدهاند و به کژراهه افتادهاند و به ظواهر علم بسنده کردهاند. و از آن درنگذشتهاند و پا فـراتر ننهادهاند. به هر حال انسانها بعد ازگمراهی وگریزیکه در سایه علم پیداکردهاند، از راه علم هم شروع به بازگشت نمودهاند، و دارند از همین راه پی میبرند که خدا حق است.
آگاهیهای علمی و شناختهائی که مردمان از ژرفای درون انسان پیدا کردهاند، دست کمی از آگاهیها و شناختهای ایشان در باره پیکره جهان ندارد. مردمان به چیزهای زیادی از جسم انسان و ترکیببند و ویژگیها و رازهای آن پی بردهاند.
از ساختار و ترکیببند بدن انسان اطلاع پیدا کردهاند، و عملکرد اندامها، بیماریها، غذاها و خورکیها، و نقش و وظیفه بدن انسان را شناختهاند. از اسرار عمل و حرکت بدن سر درآوردهاند. خلاصه چیزهائی را از بدن انسان دانستهاند که خوارق عادات و معجزات بشمارند و کسی جز خدا آنها را نمیسازد و پدید نمیآرد.
چیزهائی را هم از روح انسان شناختهاند. ولی چنین شناختی به اندازه شناخت ایشان از جسم او نیست. زیرا عنایت یزدان سخت متوجه ماده این انسان و آلی بودن جسم او بوده است. این عنایت بیشتر متوجه تن انسان بوده است تا عقل و روح او . . . به هر حال چیزهائیکه شناخته شده است اشاره دارد به اکتشافاتی که خواهد شد و به آگاهیهائیکه دست خواهد داد . . .
انسان هنوز در راه رسیدن به کشفیات و دستیابی به اطلاعات است.
وعده خدا هم برقرار و ماندگار است:
« سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ».
ما به آنان (که منکر اسلام و قرآنند) هرچه زودتر دلائل و نشانههای خود را در اقطار و نواحی (آسمانها و زمین، که جهان کبیر است) و در داخل و درون خودشان (که جهان صغیر است) به آنان (که منکر اسلام و قرآنند) نشان خواهیم داد تا برای ایشان روشن و آشکار گردد که اسلام و قرآن حق است.
نیمه دوم این وعده طلیعه آن از سرآغاز این قرن به شکل قابل ملاحظهای پدیدار و نمودار گردیده است.
چه کاروانیان ایمان از راههای گوناگون گرد میآیند. بسیاری از این کاروانیان از راه علم صرف مادی میآیند و درکوکبه ایمان جایگزین میشوند. دستهها و گروههائی در آن دوردستها دارند گرد میآیند و جمع میشوند . . . این امر با وجود موج الحاد وکفر طغیانگر و سرکشی استکه نزدیک بوده است اینکاروان را در گذشته فرا گیرد. ولیکن اکنون این موج فروکش میکند و واپس میکشد. بلی با وجود تمام ظواهریکه مخالف چنینکاری است، این موج فروکش میکند و واپس میکشد، و چهبسا این قرنیه ما در آن هستیم به پایان نیاید. این موج کاملاً فروکشکند و واپس کشد و دامن فراهم چیند ان شاءالله، یا دست کم نزدیک بدین امر شود، و موجکفر و الحاد از میان رود تا وعده خدا محققگردد و پیاده شود، وعدهایکه قطعاً و حتماً بدان وفا میشود:
(أَلَا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِّن لِّقَاء رَبِّهِمْ).
آگاه باشید که ایشان در باره ملاقات با پروردگارشان (برای حساب و کتاب) در شک و تردیدند (و رستاخیز را باور نمیدارند).
بدین خاطر است از ایشان روی میدهد آنچه روی میدهد. سبب آن هم شک و تردیدی است که در باره ملاقات خدا دارند. ملاقات مردمان با آفریدگارشان حتمی و قطعی است.
(أَلَا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطٌ ) .
هان بدانید که خدا (علم و قدرتش) همه چیز را دربر گرفته است (و از هر چیزی آگاه و بر هر چیزی توانا است).
وقتیکه خدا محیط بر همه چیز و آگاه از همه چیز و توانا بر همه چـیز است، بهکجا میتوانند بروند تا از ملاقات با خدا آزاد و رها شوند؟
پایان جزء بیست وچهارم
به دنبال آن جزء بیست و پنجم میآیدکه با سوره شوری آغاز میگردد.
[1] کتاب: «التصویر الفنی فی القرآن». چاپ چهارم. صفحه 98-100
[2] در اینجا جزء بیست و چهارم پایان می گیرد. ولی صلاح در آن دیدیـم که سوره فصلت راتا به آخر ادامه دهیمکه چندان چیزی ازآن نمانده است.