سورهی فصلت آیهی 36-1
سورهی فصّلت
مکی و مشتمل بر ٥٤ آیه است
بسم الله الرحمن الرحیم
حم (1) تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ (2) کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (3) بَشِیراً وَنَذِیراً فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ (4) وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَفِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِن بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ (5) قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ (6) الَّذِینَ لَا یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ (7) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (8) قُلْ أَئِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذَلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ (9) وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَوَاء لِّلسَّائِلِینَ (10) ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ (11) فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظاً ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (12) فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ (13) إِذْ جَاءتْهُمُ الرُّسُلُ مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ قَالُوا لَوْ شَاء رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَائِکَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کَافِرُونَ (14) فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ (15) فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِیقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا یُنصَرُونَ (16) وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ (17) وَنَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ (18) وَیَوْمَ یُحْشَرُ أَعْدَاء اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ (19) حَتَّى إِذَا مَا جَاؤُوهَا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (20) وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (21) وَمَا کُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَلَا أَبْصَارُکُمْ وَلَا جُلُودُکُمْ وَلَکِن ظَنَنتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا یَعْلَمُ کَثِیراً مِّمَّا تَعْمَلُونَ (22) وَذَلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنتُم بِرَبِّکُمْ أَرْدَاکُمْ فَأَصْبَحْتُم مِّنْ الْخَاسِرِینَ (23) فَإِن یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ وَإِن یَسْتَعْتِبُوا فَمَا هُم مِّنَ الْمُعْتَبِینَ (24) وَقَیَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاء فَزَیَّنُوا لَهُم مَّا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ (25) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ (26) فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذَاباً شَدِیداً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ (27) ذَلِکَ جَزَاء أَعْدَاء اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِیهَا دَارُ الْخُلْدِ جَزَاء بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ (28) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِیَکُونَا مِنَ الْأَسْفَلِینَ (29) إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ (30) نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَةِ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکُمْ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ (31) نُزُلاً مِّنْ غَفُورٍ رَّحِیمٍ (32) وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ (33) وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ (34) وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (35) وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (36)
قضیه عقیده همراه با حقائق اساسی آن، مسالهای است که این سوره بدان میپردازد. حقائق اساسی از قبیل: الوهیت یگانه، و زندگی اخروی، و وحی رسالت و پیام آسمانی ... افزون بر آنها از شیوه دعوت به سوی خدا، و خلق و خوی دعوتکننده، سخن میرود.
هرچه در این سوره است شرح این حقائق و استدلال بر آنها است. درضمن سخن میرود از نشانههای شناخت خدا در آفاق و انفس، برحذر داشتن از تکذیب آن نشانهها، یادآوری کردن محلهای هلاک و جایگاههای نقش زمین شدن تکذیبکنندگان در میان نسلهای پیشین، نشان دادن صحنههای کسانی که روز قیامت را تکذیب داشتهاند، بیان این که تنها تکذیبکنندگان جن و انس هستندکه این حقائق را نمیپذیرند و تسلیم و مطیع فرمان یزدان یکتای جهان نمیگردند، در صورتی که آسمان و زمین و خورشید و ماه و فرشتگان، همه و همه برای یزدان جهان سجده میبرند وکرنش میکنند و تسلیم و مطیع میگردند و اطلاعت و فرمانبرداری مینمایند.
در باره حقیقت الوهیت یگانه در سرآغاز سوره میآید:
(قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ).
بگو: من فقط و فقط انسانی مـثل شما هستم، و به من وحی میشود که خداوندگار شما خداوندگار یگانهای بیش نمیباشد. پس راست به سوی او رو کنید و روید (و پندار و گفتار و کردارتان در مسیر رضای وی باشد و از او آمرزش بخواهید. وای به حال مشرکان!. (فصلت/٦)
( قُلْ أَئِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذَلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ ).
بگو: آیا به آن کسی که زمین را در دو روز آفریده است ایمان ندارید، و برای او همگونها و انبازهائی قرار میدهید؟ او (علاوه از این که آفریدگار زمین است) آفریدگار جهانیان هم میباشد. (فصلت/٩)
از داستان عاد و ثمود میگوید و بیان میداردکه پیغمبرانشان خود این حقیقت را بدانانگفتهاند:
« أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ » ٠
جز خدا را پرستش نکنید. (فصلت/14)
در وسط سوره میآید:
(لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ).
برای خورشید و ماه سجده نکنید، برای خدائی که آنها را آفریده است، سجده کنید. (فــصلت/37)
در پایان سوره در باره خود این حقیقت میآید:
(وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ أَیْنَ شُرَکَائِی؟ قَالُوا آذَنَّاکَ مَا مِنَّا مِن شَهِیدٍ ).
روزی خداوند مشرکان را نـدا میدهد: شریکها و انبازهائی که برای من میپنداشتید کجایند؟ پاسخ میدهند و میگویند: ما به تو عرض کردیم که کسی از ما گواهی نمیدهد (که تو دارای شریک و انباز هستی).(فصلت/47)
در باره مساله آخرت تهدیدکسانی به میان میآیدکه به آخرت ایمان ندارند:
(وَوَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ الَّذِینَ لَا یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ ).
وای به حال مشرکان! مشرکانی که به پاکسازی خود نمیپردازند و آنان به آخرت هم ایمان ندارند.(فضلت/6و7)
این سوره پایان میپذیرد با این فرموده یزدان سبحان:
(أَلَا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِّن لِّقَاء رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطٌ ).
آگاه باشید که ایشان در باره ملاقات با پروردگارشان (برای حساب و کتاب) در شک و تردیدند (و رستاخیز را باور نمیدارند). هان بدانید که خدا (علم و قدرتش) همه چیز را دربر گرفته است (واز هر چیزی آگاه وبر هر چیزی توانا است). (فصلت/54)
همچنین ذکر این مساله در صحنههای قیامت میآید، قیامتیکه محل عرضه چیزهائی استکه در دنیا روی میدهد. این هم خود دال بر تاکید وقوع همچون مسالهای است. بلکه این شیوه بیشتر این مساله را تاکید میکند و برجسته مینماید.
در باره مساله وحی سخنان زیادی میآید، تا بدانجاکه نزدیک است این موضوع را موضوع اصلی این سوره سازد. این سوره به طور مشروح با آن میآغازد:
(حم . تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ . کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ . بَشِیراً وَنَذِیراً فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ . وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَفِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِن بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ . قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ ...).
حا. میم. (این کتابی است که) از طرف خداوند بخشایشگر مهرورز نازل شده است. کتابی است که آیات آن تفصیل و تبیین شده است (و واضح و روشن گشته است. یعنی) قرآن که به زبان عربی است، برای قومی (فهم معانی آن آسان) است که اهل دانش باشند. قرآن بشارتدهنده (مومنان به نعمتهای فراوان و جاویدان) و ترساننده (کافران به عذاب دردناک و سرمدی یزدان) است. ولی (تشویق و تهدید قرآن در دل متعصبان لجوج بیاثر است) و اکثر آنان (از حق و حقیقت) رویگردانند و این است که (روح شنوائـی و پذیرائی حقائق را از دست دادهاند و گوئی که کرند و) هیچ نمیشنوند. میگویند. دلهایمان در برابر چیزی که ما را بدان میخوانی (که یگانهپرستی است). در میان پوششهائی قرار گرفته است (و آنچه میگوئی بدان نمیرسد) و در گوشهایمان سنگینی است (و کلام تو را نمیشنود) و میان ما و تو پرده ستبر و مانع بزرگی است (که نمیگذارد ما با تو در یکجا گرد آئیم). پس تو (برابر آئین خود) عمل کن و ما هم (برابـر آئین خود) عمل میکنیم. بگو: من فقط و فقط انسانی مبل شما هستم، و به من وحی میشود ... . (فصلت/1-6)
در وسط سوره از رویاروئی و مبارزه مشرکان با این قرآن صحبت میشود:
(وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ ).
کافران (به همدیگر) میگویند: گوش به این قرآن فرا ندهید، و در (هنگام تلاوت) آن یاوهسرائی و جار و جنجال کنید تا (مردمان هم قرآن را نشنوند و مجال اندیشه در باره مفاهیم آن از ایشان گرفته شود و) شما پیروز گردید. (فصلت/26)
آنگاه تفصیل زیادی در باره این رویاروئی و مبارزه به میان میآید، و به سخنانشان در باره قرآن پاسخ داده میشود:
( إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جَاءهُمْ وَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ . لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ . مَا یُقَالُ لَکَ إِلَّا مَا قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَذُو عِقَابٍ أَلِیمٍ . وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعْجَمِیّاً لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ أَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاء وَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى أُوْلَئِکَ یُنَادَوْنَ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ ...)
کسانی که قرآن را انکار میکنند بدانگاه که به ایشان مـیرسد، (بر ما پوشیده نمیمانند و سزای آن را میبینند). قرآن کتاب ارزشمند و بینظیری است. هیچگونه باطلی، از هیچ جهتی و نظری، متوجه آن نمیگردد، (نه غلطی و تناقضی در الفاظ و مفاهیم آن است، و نه علوم راستین و اکتشافات درست پیشینیان و پسینیان مختلف با آن، و نه دست تحریف به دامان بلندش میرسد. چرا که) قرآن فرو فرستاده یزدان است که باحکمت و ستوده است (و افعالش از روی حکمت است، و شایسته حمد و ستایش بسیار است). از طرف (کافران و منافقان و جاهلان) چیزی به شما گفته نمیشود، مگر همان چیزهائی که قبلاً به پیغمبران پیش از تو گفته شده است. (و چنین نسبتهای ناروائی و سخنان نازیبائی بدیشان داده شده است. خلاصه نه دعوت تو به سوی یکتاپرستی مطلب تازهای است، و نه تهمت و تکذیب مردمان بیدین و بیایمان). مسـلماً پروردگار تو دارای آمرزش فراوان (در حق مومنان) و دارای مجازات دردناک (در حق کافران) است. چنان که قرآن را به زبانی جز زبـان عربی فرو میفرستادیم، حتماً میگفتند: اگر آیات آن (به عربی) توضیح و تبیین میکردید (چه میشد؟ در این صورت ما آن را روشن و گویا فهم میکردیم. و میگفتند:) آیا (کتاب) غیر عربی و (پیغمبر) عربی؟ بگو: قرآن برای مومنان مایه راهنمائی و بهبودی است. (ایشان از راههای گمراهی و سرگشتگی میرهاند، و از بیماریهای شک و گمان نجـات میبخشد) و امّا برای غیر مومنان، کری گوش های ایشان و کوری (چشمان) آنان است. (انگار) آنان کسانیند که از دور صدا زده میشوند. (این است که با وجود چشم باز و گوش باز، منادیگر را چنان که باید نمیبینند، و ندائی را که معلوم و مفهوم باشد نمیشنوند)... .(فصلت/41-44)
و امّا در باره شیوه دعوت، و خلق و خوی دعوتکننده، همچون فرمودهای میآید:
( وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ .وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ . وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ . وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ).
گفتار چهکسی بهتر ازگفتار کسی است که مردمان را به سوی خدا میخواند وکارهای شایسته مـیکند و اعلام میدارد که من از زمره مسلمانان (و منقادان اوامر یزدان) هستم؟ نیکی و بدی یکسان نیست. (هرگز بدی را با بدی، و زشتی را با زشتی پاسخ مگوی. بلکه بدی و زشتی دیگران را) با زیباترین طریقه و بهترین شیوه پاسخ بده. نتیجه این کار، آن خواهد شد که کسی که میان تو و میان او دشمنانگی بوده است، بناگاه همچون دوست صمیمی گردد. به ایـن خوی (و خلق عظیم) نمیرسند مگر کسانی که دارای صبر و استقامت باشند، و بدان نمیرسند مگر کسانی که بهره بزرگی (از ایمان و تقوا و اخلاق ستوده) داشته باشند. هرگاه وسوسهای از شیطان (در این مسیر) متوجه تو گردید (به هوش باش و در مقابل آن مقاومت کن و) خود را به خداوند بسپار (و به سایه لطف او پناه ببر) که او بس شنوا وآگاه است (و تو را میپاید و محافظت مینماید). (فصلت/33-36)
این مسائل و قضایا همراه با مجموعهای از انگیزههای ژرف احساس و شعور، عرضه میشوند. آنها در جولانگاه جهانی لبریز از نشانههای بزرگ شناخت خدا نشان داده میشوند. و در جهان نفس بشری عرضه میگردند که دارای ساختار شگفت و شگرفی است. و در جولانگاه زندگی انسانهائی نشان داده میشوند که در میان پیشینیان هلاک گـردیدهاند و نقش زمین شدهاند. در پایان، آنها عرضه میشوند در فضای صحنههای قیامت و در لابلای تاثیرهای ژرفی که آن صحنهها دارند و برجای میگذارند. برخی از این صحنهها در تصویرها و موقعیتهائیکه دارند منحصر به خود هستند، و باعث هراس زیاد و دهشت شدید میشوند.
از میان صحنههای جهانیایکه در این سوره آمدهاند، صحنه آفرینش آغازین زمین و آسمانی استکه با شرم و تفصیل شگفتانگیز زیادی ذکر شده است:
(قُلْ أَئِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذَلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ . وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَوَاء لِّلسَّائِلِینَ . ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ . فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظاً ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ) .
بگو: آیا به آن کسی که زمین را در دو روز آفریده است ایمان ندارید، و برای او همگونها و انبازهائی قرار میدهید؟ او (علاوه از این که آفریدگار زمین است) آفریدگار جهانیان هم میباشد او در زمین کوههای استواری قرار داد، و خیرات و برکات زیادی در آن آفرید، و مواد غذائی (مختلف و جوراجور ساکنان) زمین را به اندازه لازم مقدر و مشخص کرد. اینها همه (اعم از خلق زمین و ایجاد کوهها و تقدیر اقوات) رویهم در چهار روز کامل به پـایان آمد، بدانگونه که نیاز نیازمندان و روزی روزیخواهان را برآورده کند (و کمترین کم و زیادی در آن نباشد). سپس اراده آفرینش آسمان کرد، در حالی که دود (گونه، و به شکل سحابیها در گستره فضای بیانتهاء پراکنده) بود. به آسمان و زمین فرمود: چه بخواهید و چه نخواهید پدید آئید (و شکل گیرید). گفتند: فرمانبردارانـه پدید آمدیم (و به همان صورت درآمدهایم که اراده فرمودهای). آنگاه آن را به صورت هفت آسمان در دو روز به انجام رساند، و در هر آسمانی فرمان لازمهاش را صادر (و به نظام و تدبیر خاصی مقرر) فرمود (و مخلوقات و موجودات متناسب با آنجا را آفرید). آسمان نزدیک را با چراغهای بزرگی (از ستارگان درخشـان و تابان) بیاراستیم و (آن را کاملاً از آفات و استراق سمع شیاطین) محفوظ داشتیم. این (امور مذکوره، اعم از آفرینش جهان هستی و دوران شکلگیری و نظم دقیق، برجوشیده از) برنامهریزی خداوند بسیار توانا و بس آگاه است. (فصلت/9-12)
از جمله این صحنهها همچنین صحنههای نشانههای شب و روز و خورشید و ماه و عبادت فرشتگان و کرنش زمین با عبادت، و جنبش آن از حیات است:
(وَمِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ . فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا یَسْأَمُونَ . وَمِنْ آیَاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ الَّذِی أَحْیَاهَا لَمُحْیِی الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ) .
از نشانههای (قدرت) خدا، شب و روز و خورشید و ماه است. برای خورشید و ماه سجده نکنید، برای خدائی که آنها را آفریده است، سجده کنید، اگر واقعاً او را
عبادت و پرستش میکنید. اگر (مشرکان) خود را بزرگتر از آن دیدند (که به عبادت و پرستش پروردگار بپردازند، باک مدار . چرا که) آنان که در پیشگاه پروردگارت منزلت و مکانت دارند (که فرشتگان مقربند) شب و روز به تسبیح و تقدیس او سرگرمند و به هیح وجه ایشان (از این کار) خسته و درمانده نمیگردند. و از نشانههای (قـدرت) خدا این است که تو زمین را خشک و برهوت میبینی، امّا هنگامی که (قطرههای حیاتبخش) آب بر آن فرو میفرستیم، به جنبش درمیآید و آماسیده میگردد (و بعدها به صورت گُل و گیاه و سبزه موج میزند). آن کس که این زمین خشک و برهوت را زنده میکند، هم او مردگان را نیز (در قیامت) زنده میگرداند، چرا که او بر هر چیزی توانا است. (فصلت/37-39)
از حقیقت نفس بشری در این سوره پرده برمیدارد، و حقیقت آن لخت از هر پرده و مانعی به انسانها نموده میشود:
(لَا یَسْأَمُ الْإِنسَانُ مِن دُعَاء الْخَیْرِ وَإِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُوسٌ قَنُوطٌ . وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِّنَّا مِن بَعْدِ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هَذَا لِی وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّجِعْتُ إِلَى رَبِّی إِنَّ لِی عِندَهُ لَلْحُسْنَى فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِمَا عَمِلُوا وَلَنُذِیقَنَّهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِیظٍ . وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاء عَرِیضٍ) .
انسان (بیایمان از طلبیدن دارائی و نعمت سیر نمیگردد و خسته نمیشود، ولی زمانی که بلا و سختی و فقر و ناقه بدو رو کرد، فوراً دلسرد و ناامید میگردد (و از خود و زندگی بیزار و گریزان میشود). اگر ما به چنین انسانی، به دنبال ناراحتی و زیانی که بدو رسیده است، از سوی خود مرحمتی (همچون ثروت و صحـت) روا داریم، گستاخانه خواهد گفت: این (ثروت و صحت) حق من است (و آن را در سایه تلاش و کوشش و علم و دانش خود بـه دست آوردهام) و اصلاً گمان نمیبرم که قیامتی در کار باشد. اگر (به فرض، قیامتی هم در کار باشد و) من به سوی پروردگارم برگردم، حتماً در پیشگاه او دارای مقام و منزلت خوبی هستم (چـرا که ذاتاً محترمم، و همانگونه که در دنیا خدا گرامیم داشته است و به من قدرت و نعمت داده است، در آخرت نیز گرامیم میدارد و به من عزت و حرمت مـیبخشد) ما کافران را مسلماً از کارهائی که کردهاند آگاه خواهیم کرد و حتماً عذاب سخت و زیادی را بدیشان میچشانیم. هنگامی که ما به انسان نعمت دهیم رویگردان (از دینداری و شکرگزاری) میگردد و تکبر و غرور میورزد، و هنگامی که به بلا و گرفتاری و ناراحتی و بیماری دچار گردید، دعاهای عریض و طویلی سر میدهد (و به شکوه و گلایه میپردازد که چرا خدا نعمت خود را از او بازگرفته است و بدو ظلم کرده است). (فصلت/49-51)
از میان هلاک و نابودی و نقش زمین شدن گذشتگان، بر باد فنا رفتن و از میان رفتن عاد و ثمود را به تصویر میکشد:
(فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ . فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِیقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا یُنصَرُونَ . وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ .وَنَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ ).
و امّا قوم عاد در زمین به ناحق بزرگی فروختند (و مغرورانه) گفتند: چه کسی از ما قدرت بیشتری دارد؟ مگر آنان نمیدانستند که خداوندی که ایشان را آفریده است از آنان نیرومندتر است؟! آنان (بر اثر این پندار بیاساس) پیوسته آیههای ما را انکار میکردند و نمیپذیرفتند. سرانجام باد تند و پرصدا و سخت سردی را در روزهای شـومی به سویشان وزان کردیم، تا عذاب خوار و پستکنندهای در زندگی همین دنیا بدیشان بچشانیم. (تازه این عذاب دنیا است) و عذاب آخرت خوار و پستکنندهتر (از عذاب دنیوی ایشان) است، و آنان اصلاً (از سوی کسی) یاری و کمک نمیشوند. و امّا قوم ثمود، ما ایشان را رهنمود کردیم (و راه خیر و راه شر را بدیشان نمودیم) و آنان کوردلی (و گمراهی) را بر هدایت (و رهنمود الهی) ترجیح دادند، و لذا به سبب کارهائی که میکردند، صاعقه عذاب خوارکنندهای ایشان را فرو گرفت. و کسانی را که مومن و متقی بودند نجات دادیم (و از عذاب درامان و از دست کفار متکبر رهائی بخشیدیم). (فصلت/15-١٨)
از جمله صحنههای موثر قیامت در این سوره به صحنههای زیر میتوان اشاره کرد:
(وَیَوْمَ یُحْشَرُ أَعْدَاء اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ . حَتَّى إِذَا مَا جَاؤُوهَا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ . وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ).
روزی دشمنان خدا (یعنی کفار و مشرکان همه ملتها) به سوی آتش دوزخ رانده و بر لبه آن گرد آورده میشوند (و دستههای پیشین را نگاه میدارند تا گروههای پسین را بدانان ملحق گردانند). هنگامی که در کنار دوزخ گرد آمدند، گوشها و چشمها و پوستهای ایشان بر کارهائی که (در دنیا) میکردهاند، گواهی میدهند. آنان به پوستهای خود میگویند: چرا بر ضد ما شهادت دادید؟ پاسخ میدهند: خداوندی ما را به گفتار درآورده است که همه چیز را گویا نموده است، و همو در آغاز شما را (از عدم) آفریده است و (در پایان زندگی و بعد از ممات، دوباره جامه حیات به تنتان کرده و برای حساب و کتاب) به سوی او برگردانده شدهاید. (فصلت/١٩-٢١)
از جمله این صحنههای موثر، صحنه روشن و آشکاری از گول خوردگان در برابرگول زدگان است:
(وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِیَکُونَا مِنَ الْأَسْفَلِینَ) .
کافران (در میان دوزخ فریاد برمیآورند و) میگویند: پروردگارا! کسانی را از دو گروه انس و جن به ما نشان بده که ما را گمراه کردهاند، تا ایشان را زیر پاهای خود بگذاریم و لگدمالشان گردانیم و بدین وسیله از زمره پستترین مردم (از لحاظ مقام و مکان) شوند!. (فصلت/29)
بدین منوال و بر این روال در این سوره حقائق عقیده در میان مجموعهای از انگیزههای ژرف عرضه میگردد. چه بسا این مجموعه گوناگون انگیزهها فضای سوره را توصیفکند، و قالب آن را به تصویر بکشد، و سایهروشنهای آن را ترسیم نماید . . . واقعیت این است دل میداند که از سرآغاز سوره تا پایان آن، در برابر انگیزهها و آهنگهائی قرارگرفته استکه او را بهگشت وگذار ملکوت آسمانها و زمین در ژرفاهای نفس، و در محلهای هلاک و نقش زمین شدن انسانها، و در جهان آخرت، مـیبرد و میاندازد، و بر تارهایش آهنگهایگوناگون را مینوازد، آهنگهائیکه همه موثر و ژرف هستند.
*
روند سوره موضوعها و انگیزههای خود را در دو مرحله به پیش میبرد، دو مرحلهای که دارای حلقههای متصل و مرتبط به یکدیگرند. مرحله اول با آیههائی میآغازدکه از نزول تدریجی قرآن و از سرشت آن و از موضعگیری مشرکان در قبال آن صحبت میکند. به دنبال آن آیهها داستان آفرینش آسمان و زمین به میان میآید. سپس از داستان عاد و ثمود سخن میرود. صحنه آنان در قیامت پیش چشم داشته میشودکه در آنگوشها و چشمها و پوستها دارند بر ضد آنانگواهی میدهند. از اینجا به بعد برمیگردد به صحبت از ایشان در دنیا، و بیان میدارد چگونه گمراه شدهاند و بدین گمراهیگرفتار آمدهاند. سپـس ذکر میکند که خداوند همدمان بدی از جن و انس را برایشان ترتیب داده است و همدمان آنان نبوده است. این همدمان آنچه راکه حاضر و آماده است، و آنچه راکه در آینده حاضر و آماده میشود، برایشان زینت میدهند و میآرایند. در این راستا سخنانشان چنین است:
( وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ) ٠
گوش به این قرآن فرا ندهید، و در (هنگام تلاوت) آن یاوهسرائی و جار و جنجال کنید تا (مردمان هم قرآن را نشنوند و مجال اندیشه در باره مفاهیم آن از ایشان گرفته شود و) شما پیروز کردید. (فصلت/26)
سپس موضعگیری ایشان در روز قیامت عـرضه میشود که دلهایشان لبریز ازکینهتوزی و دشمنان همدمان جن و انسی استکه آنان راگول زدهاند! بر ساحل دیگرکسانی هستند که در دنیا گفتهاند:
(رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا ) ٠
پروردگار ما تنها خدا است، و سپس (بر این گفته خود که اقرار به وحدانیت است میایستند، و آن را با انجام قوانین شریعت عملاً نشان میدهند، و بر این راستای خداپرستی تا زندهاند) پابرجا و ماندگار میمانند. (فصلت/30)
اینان فرشتگان به سویشان میآیند - نه همدمان بد - و آنان را اطمینان میدهند و مژده میرسانند و دوستی دنیوی و اخروی خود را بدیشان اعلام میکنند. به دنبال این بخش هم از دعوت خدا و دعوتکننده به سوی خدا سخن میرود ... و با اینکار مرحله اول به پایان میآید.
به دنبال مرحله اول مرحله دوم میآغازد و سخن از نشانههای شناخت خدا میرودکه شب و روز و خورشید و ماه و فرشتگان پرستشگر، و زمین فروتن، و حیاتی استکه در زمین به جنبش و پویش درمیافتد، و زمین پس از مرگ خود تکان میخورد و میآماسد و حیات در آن به موج میافتد. به دنبال همچونکلامی از کسانی صحبت میشودکه آیات خدا وکتابهای آسمانی را نپذیرفتهاند و بدانها کفر ورزیدهاند. در اینجا سخن ازکتاب میرود، و به کتاب موسی و اختلاف مردمان در باره آن اشاره میشود. کار و بارشان بعد از فرارسیدن اجل به خدا واگذار میگردد و خدا خود میداندکه پس از فرارسیدن اجل معین با ایشان چه میکند.
در اینجا سخنی هم از قیامت به میان میآید، و فرا رسیدن آن به علم و آگاهی خدا حواله داده میشود. اطلاع از بارور شدن میوهها و از غلاف بیرون آمدن آنها، و آگاهی از جنینها در میان رحمها، به خدا اختصاص پیدا میکند و منبر بدو است. صحنه کافران نشان داده میشود که از ایشان در باره انباز پرسش میگردد. به دنبال این سخن، از نفس بشری صحبت میشودکه لخت و عریان از پردهها و پوششها به در آمده است. انسان هرچندکه بسیار خود را دوست میدارد، همانگونه که پدیدار و آشکار است، امّا برخیها در حق خود احتیاط و آیندهنگری نمیکنند و به تکذیب حق و حقیقت میپردازند و راهکفر و زندقه را درپیش میگیرند. دیگر نمیاندیشند این تکذیب وکفر چه هلاکت و چه عذابی به دنبال دارد.
این سوره خاتمه مییابد با وعدهایکه خدا به انسانها میدهد مبنی بر اینکه در آفاق و انفس، یعنی در جهان صغیر و در جهانکبیر، پرده از نشانههای شناخت خود
برمیدارد تا بدان اندازهکه کاملاً مساله برایشان روشن میشود و یقین و اطمینانکامل پیدا میکنند:
(سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ . أَلَا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِّن لِّقَاء رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطٌ).
ما به آنان (که منکر اسلام و قرآنند) هرچه زودتر دلائل و نشانههای خود را در اقطار و نواحی (آسمانها و زمین، که جهان کبیر است) و در داخل و درون خودشان (که جهان صغیر است) به آنان (که منکر اسلام و قرآنند) نشان خواهیم داد تا برای ایشان روشن وآشکار گردد که اسلام و قرآن حق است. آیا (برای برگشت کافران از کفر و مشرکان از شرک) تنها این بسنده نیست که پروردگارت بر هرچیزی حاضرو گواه است؟ (چه حضور و شهادتی از این برتر و بالاتر که با خط تکوین، دلائل قدرتو حکمت خود را بر روی همه ذرات کائنات و وجود موجودات نگاشته است؟). آگاه باشید که ایشان درباره ملاقات با پروردگارشان (برای حساب و کتاب) در شک و تردیدند (و رستاخیز را باور نمیدارند). هان بدانید که خدا (علم و قدرتش) همه چیز را دربر گرفته است (و ازهر چیزی آگاه و بر هر چیزی توانا است).(فـضلت/٥٣و٥٢)
با این واپسین آهنگ این سوره خاتمه مییابد . . . هم اینک به شرح و بسط آیات آن میپردازیم . . .
*
(حم . تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ . کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ .بَشِیراً وَنَذِیراً فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ . وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَفِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِن بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ .قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ . الَّذِینَ لَا یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ . إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ ) .
حا. میم. (این کتابی است که) از طرف خداونـد بخشایشگر مهرورز نازل شده است. کتابی است که آیات آن تفصیل و تبیین شده است، بـرای قومی (فهم معانی آن آسان) است کـه اهل دانش باشند. قرآن بشارتدهنده (مومنان به نعمتهای فراوان و جاویدان) و ترساننده (کافران به عذاب دردناک و سرمدی یزدان) است. ولی (تشویق و تهدید قرآن در دل متعصبان لجوج بیاثر است) و اکثر آنان (از حق و حقیقت) رویگردانند و این است که (روح شنوائی و پذیرائی حقائق را از دست دادهاند و گوئی که کرند و) هیچ نمیشنوند. میگویند: دلهایمان در برابر چیزی که ما را بدان میخوانی (که یگانهپرستی است)، در میان پوششهائی قرار گرفته است (و آنچه میگوئی بدان نمیرسد) و در گوشهایمان سنگینی است (و کلام تو را نمیشنود) و میان ما و تو پرده سـتبر و مانع بزرگی است (که نمیگذارد ما با تو در یکجا گرد آئیم). پس تو (برابر آئین خود) عمل کن و ما هم (برابر آئین خود) عمل میکنیم. بگو: من فقط و فقط انسانی مثل شما هستم، و به من وحی میشود که خداوندگار شما خداوندگار یگانهای بیش نمیباشد، پس راست به سوی او رو کنید و روید (و پندار و گفتار و کردارتان در مسیر فضای وی باشد و از او آمرزش بخواهید. وای بـه حال مشرکان! مشرکانی که به پاکسازی خود نمیپردازند و آنان به آخرت هم ایمان ندارند. مسلمّاً کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته و بایسته انجام میدهند، اجر و پاداش ناگسیختنی دارند.
قبلاً از افتتاح برخی از سورهها با حروف مقطعه سخن به میان آمد. تکرار همچون افتتاحی: «حا. میم« با شیوه قرآن همگام است در تکرار اشاره به حقائقی که دل بشری را لمس میکنند و میپسایند. زیرا فطرت این دل نیاز به تکرار تذکر و یادآوری دارد. دل انسان دچار فراموشی میشود و مطالب را از یاد میبرد وقتیکه زمان تذکر و یادآوری به طول بینجامد و آن را مدتها بیدار و هوشیار ننماید. دل انسان نیاز به تذکر و یادآوری به شیوههایگوناگون و از راههای جوراجور دارد تا یک حقیقت عقلی و ذهنی در آن جایگزین و مستقر شود.
قرآن مجید این دل را با چیزهائی از ویژگیها و استعدادها فرا میگیرد که در فطرت آن سرشته شده است و به ودیعت نهاده شده است، طبق آنچه آفریدگار این دل میداند، و موافق با چیزی استکهگرداننده این دل میخواهد.
« تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ » .
(این کتابی است که) از طرف خداوند بخشایشگر مهرورز نازل شده است.
انگار «حا. میم« اسم این سوره است. یا «حا. میم« برای بیان جنس قرآن و بیانگر آن است. زیرا «حا. میم« از جنس همان حروفی است که واژگان این قرآن از آنـها ساخته و پرداختهگردیده است. «حا. میم» مبتدا است، و « تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ » خبر مبتدا است.
ذکر « تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» دروقت ذکر تَنزِیلٌ یعنی نازل کردن تدریجیکتاب، اشاره دارد به صفت غالبهای که در این تَنزِیلٌ یعنی نازلکردن تدریجی است و آن صفت رحمت است. شکی نیستکه نازلکردن تدریجی اینکتاب رحمت برای جهانیان است. رحمت برای کسانی است که ایمان آوردهاند و از آن پیروی کردهاند. همچنین رحمت برای غیر ایشان هم میباشد. اینکتاب نه تنها رحمت برای انسانها است، بلکه رحمت برای جملگی زندهها است. قرآن برنامهای را طرحریزیکرده است و نقشهای را ترسیم نموده است که بر خیر و صلاح همگان استوار و برقرار است. قرآن در حیات بشریت، و در جهانبینیها و اندیشهها و بینشها و برداشتها و خط سیر بشریت تاثیرگذاشته است، و در این راستا تنها به مومنان بدان بسنده نکرده است، بلکه تاثیر قرآن جهانی و مستمر است از آن زمانکه به سوی جهانیان آمده است. کسانی که در باره تاریخ بشری با انصاف و دقت پژوهشکنند، و آن را در معنی انسانی همگانی، و به طورکامل از لحاظ همه راههای فعالیت و تلاش انسانی، بررسی و وارسی بکنند، این حقیقت را درک میکنند، و بدان اطمینان و یقین خواهند داشت. بسیاری از چنین پژوهشگرانی این مطلب را ثبت و ضبط کردهاند و آشکارا بدان اقرار و اعتراف نمودهاند.
( کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).
کتابی است که آیات آن تفصیل و تبیین شده است (و واضح و روشن گشته است. یعنی) قرآن که به زبان عربی است، برای قومی (فهم معانی آن آسان) است که اهل دانش باشند.
تفصیل محکم و استوار، مطابق مقاصد و اهداف، و سازگار با انواع سرشتها و خردها، و منطبق با محیطها و زمانها، و متفق با حالتهای نفسانی و حاجتهایگوناگون، صفت واضح و نشانه آشکاری در اینکتاب است. این کتاب تفصیل و تبیین شده است مطابق همچون اعتباراتی. تفصیل و تبیین شده است در قالب الفاظ گویا و زیبا و جملهبندیهای دلکش و دلربا و با معانی ژرف و رسای عربی.
« لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ » .
برای قومی که اهل دانش باشند.
برایکسانیکه آمادگی علم و معرفت و تشخیص را داشته باشند. این قرآن به انجام وظیفه خود برخاسته است وکار خود را کرده است:
« بَشِیراً وَنَذِیراً »
قرآن بشارتدهنده (مومنان به نعمتهای فراوان و جاویدان) و ترساننده (کافران به عذاب دردناک و سرمدی یزدان) است.
مومنان تلاشگر را بشارت میدهد، و تکذیبکنندگان بدکردار را بیم میدهد، و اسباب و علل بشارت را و اسباب و علل بیم دادن را با شیوه عربی روشن و روشنگر خود، معلوم میگرداند، برای مردمانی که زبانشان عربی است. امّا با وجود این اکثر آنان آن را نمیپذیرند و بدان پاسخ نمیگویند:
(فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ ).
ولی (تشویق و تهدید قرآن در دل متعصبان لجوج بیاثر است) و اکثر آنان (از حق و حقیقت) رویگردانند و این است که (روح شنوائی و پذیرائی حقائق را از دست دادهاند و گوئی که کرند و) هیچ نمیشوند.
آنان روی میگرداندند و میرفتند و عملاً نمیشنیدند. خویشتن را دور نگاه میداشتند تا دلهایشان را از تاثیر این قرآن چیره بگردانند و بازدارند. عامّه مردمان را نیز تشویق میکردند به اینکهگوش به قرآن فراندارند، همانگونه که گفتارشان خواهد آمد:
« لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ » ٠
گوش به این قرآن فرا ندهید، و در (هنگام تلاوت) آن یاوهسرائی و جار و جنجال کنید تا (مردمان هم قرآن را نشنوند و مجال اندیشه در باره مفاهیم آن از ایشان گرفته شود و) شما پیروز گردید.(فصلت/26)
گاهی به قرآن گوش فرامیدادند، در حالی که انگار نمیشنوند. زیرا آنان با تاثیر این قرآن در نفوس خود مبارزه میکردند و مقاومت مینمودند. در نتیجه انگار آنان کرند و نمیشنوند!
(وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَفِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِن بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ) .
میگویند: دلهایمان در برابر چیزی که ما را بدان میخوانی (که یگانهپرستی است) در میان پوششهائی قرار گرفته است (و آنچه میگوئی بدان نمیرسد) و در گوشهایمان سنگینی است (و کلام تو را نمیشنود) و میان ما و تو پرده ستبر و مانع بزرگی است (که نمیگذارد ما با تو در یکجا گرد آئیم). پس تو (برابر آئین خود) عمل کن و ما هم (برابر آئین خود) عمل میکنیم.
این را میگفتند تا بدانکینهتوزی و سرکشی خود را بنمایند، و پیغمبر (ص) را مایوس از ایمان آوردن خویشتنکنند، و او از دعوتکردنشان دست بکشد. چراکه میدیدند سخنانش در دلهایشان تاثیر میکند و بر دلهایشان مینشیند، در حالیکه آنان عمداً نمیخواستند مومنگردند و به اسلام بگروند!
میگفتند: دلهایمان در پردههائی است و سخنان تو بدانها نفوذ نمیکند و نمیرسد. درگـوشهایمان کری است و دعوت تو را نمیشنود. میان ما و میان تو حجاب و مانعی است و لذا میان ما و میان تو تماس و ارتباط نیست. پس ما را به حال خود بگذار و رهاکن، و برو برای خودتکارکن. ما هم میرویم و برای خودمان کار میکنیم. یا آنان بدون اهمّیت دادن به چیزی میگفتند: ما بهگفتار وکردار تو اهمّیت نمیدهیم، و توجهی به بیم دادن و برحذر داشتن تو نداریم. هروقت خواستی راه خود را ادامه بده و بسپر، ما هم راه خود را آداب میدهیم و میسپریم. سـخنانت را نمیشنویم و نمیپذیریم، هرچه میخواهی بکن و هرچه دل تنگت میخواهد بگو . آنچه ما را از آن میترسانی بر سر ما بیاور و باک مدار. ما هیچگونه توجهی به کارت نداریم، و از تهدیدهایت هراسی به دل نداریم. این نمونهای است از چیزهائیکه نخستین صاحب دعوت (ص) با آن رویاروی میشد. امّا آن حضرت راه خود را ادامه میداد و میسپرد و دعوت میکرد و فرامیخواند و از دعوت کردن و فراخواندن دست نمیکشید و باز نمیایستاد، و از مایوس کردن دیگران مایوس نمیشد، و وعده خدا را دیـر نمیدید وکند نمیپنداشت، و وعید و تهدید خدا را در حق تکذیبکنندگان دیر نمیپنداشت و کند نمیانگاشت. مامور بود برود و به مردمان اعلام و اعلانکندکه پیاده شدن و حاصل آمدن وعید و تهدید خدا در دست او نیست. او جز انسانی نیستکه وحی بدو میشود و پیام بدو میرسد، و او فرمان یزدان و پیام آسمان را ابلاغ میدارد و میرساند، و مردمان را به سوی خدای یگانه دعوت میکند، و ایشان را بر ماندگاری بر راه راست فرامیخواند، و مشرکان را بیم میدهد و حذر میگرداند همانگونه که بدو دستور داده شده است که چنینکند. بعد از آن،کار و بار به خدا حواله میگردد و
پیغمبر (ص)چیز دیگری نمیتواند بکند و چیزی از او ساخته نیست. چه او تنها انسان ماموری است و بس:
(قُلْ: إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِ).
بگو: من فقط و فقط انسانی مثل شما هستم، و به من وحی میشود که خداوندگار شما خداوندگار یگانهای بیش نمیباشد. پس راست به سوی او رو کنید و روید (و پندار و گفتار و کردارتان در مسیر رضای وی باشد و از او آمرزش بخواهید. وای به حال مشرکان!.
وایکه صبر و شکیبائی و تحمّل و بردباری و ایمان و تسلیم و اطاعت چه عظمتی دارد) آنچه در صبر و شکیبائی در برابر همچون حال و احوالی نهفته است، و آنچه در صبر و شکیبائی در برابر دست شستن و دست کشیدن ازهرگونه قدرت و قوتی در همچون موضعگیری و موقعیتی نهفته است، و آنچه در تحمّل و بردباری در برابر رویگردانی و تکذیب متکبرانه و بیشرمانه قرار دارد، درک و فهم نمیشود مگر با شتاب آیهای پیش چشم داشته شود که بر رویگردانان تکذیبکننده بیشرم تاخت میبرد و ایشان را ازکارشان باز میدارد . . . قطعاً درد و رنج و سختی و مشقت و دشواری و سنگینیای را درک و فهم نمیکندکه در صبر و شکیبائی در برابر این حال و احوال نهفته است، و مشقت و زحمتی را درک و فهم نمیکندکه در تحمّل و بردباری در برابر این همه گرفتاری قرار دارد، مگر کسیکه خودش رنجگوشهای از این موقعیت را در واقعیت زندگی بچشد، و آنگاه راه را سپرد و ادامه دهد!
تنها چیزیکه به پیغمبر (ص) دستور داده میشد در مقابل خودستائی و خودبزرگبینی و پرروئی و بیشرمی بکند، این بودکه بگوید:
(وَوَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ الَّذِینَ لَا یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ) .
وای به حال مشرکانی که به پاکسازی خود نمیپردازند و آنان به آخرت هم ایمان ندارند.
ذکر (زکاة) در این موضع و در این مـورد، بایدکه دارای مناسبتی باشد. ما بدین مناسبت پی نبردیم. چه این آیه مکی است، و زکات در سال دوم هجری در مدینه واجب گردیده است. هرچند اصل زکات در مکه مشهور بوده است، و تنها چیزیکه در مدینه تازه آمده است و تازگی داشته است بیان اندازه و مقدار زکات دارائی، و دریافت آن به عنوان فریضه معینی بوده است. امّا در مکه زکات یککار همگانی بوده است و هرکسکه خواسته است آن را به عنوان احسان پرداخته است بدون اینکه مقدار زکات محدود و مشخص بوده باشد. پرداخت آن هم به دل و درون اشخاص واگذار بوده است . . . ولی آخرت را نپذیرفتن و بدانکافر گردیدن، عین همان کفر و زندقهای است که سزاوار واویلا سر دادن و به افغان درآمدن است.
برخی از مفسران گفتهاند: مراد از زکات در اینجا، ایمان آوردن و پاکسازی از شرک است. این هم نظری است و در چنین شراط و ظروفی احتمال آن میرود.
*
آنگاه دعوتکننده به پیش میرود و از زشتیگناه و پلشتی جرمیکه به سبب شرک وکفر مرتکب آن مـیشوند، بر ایشان پرده برمیدارد. ایشان را بـه جولانگاه جهان بزرگ و سترگ هستی میبرد، جولانگاه آسمان و زمین، و جولانگاه جهانیکه آنان با مقایسه بدان چیز ضعیف و نحیف وکوچ هستند. ایشان را در همچون جولانگاهی میگرداند تا برایشان از عظمت و قدرت و سلطه و شوکت خدائی پرده برداردکه آنان او را نمیپذیرند و برابر منطق فطرت جهانیکه ایشان جزئی از آن هستندکافر بشمار میروند. آنگاه ایشان را از زاویه تنگکوچکیکه در آن خودشان و شخصیت خودشان را بزرگ بزرگ میبینند، و از دقت و پژوهش در باره این دعوت، و از پژوهش در باره علتگزینش محمّد (ص) نه برگزیدن ایشان باز میمانند و غافل میگردند. حرص و جوشیکه بر حفظ مکانت و منزلت و مصالح خود داشتند، و سائر چیزهای کوچکیکه در مد نظر داشتند و بدانها اهمّیت میدادند، ایشان را باز میداشت و غافل میکرد از این که بدین حقیقت بزرگ و سترگی بنگرند و توجهکنندکه محمّد (ص) آن را برایشان به ارمغان آورده است، و این قرآن آن را شرح و بسط داده است، حقیقتیکه با آسمانها و زمین تماس میگیرد، و با بشریت به طور کلی و در همه اعصار و ادوار تاریخ بشری پیوند پیدا میکند، و با حق بزرگیگره میخوردکه از زمان و مکان آنان و از خود ایشان فراتر میرود و تجاوز میکند، و در طرح و نقشه با سراسر جهان پیوند پـیدا مینماید:
«قُلْ أَإنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذَلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ.وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَوَاء لِّلسَّائِلِینَ . ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ . فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظاً ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» .
بگو: آیا به کسی که زمین را در دو روز آفریده است ایمان ندارید، و برای او همگونها و انبازهائی قـرار میدهید؟ او (علاوه از این که آفریدگار زمین است) آفریدگار جهانیان هم میباشد او در زمین کوههای استواری قرار داد، و خیرات و برکات زیادی در آن آفرید، و مواد غذائی (مختلـف و جوراجور ساکنان) زمین را به اندازه لازم مقدر و مشخص کرد. اینها همه (اعم از خلق زمین و ایجاد کوهها و تقدیر اقوات) رویهم در چهار روز کامل به پایان آمد، بدانگونه که نیاز نیازمندان و روزی روزیخواران را برآورده کند (و کمترین کم و زیادی در آن نباشد). سپس اراده آفرینش آسمان کرد، در حالی که دود (گونه، و به شکل سحابیها در گستره فضای بیانتهاء پراکنده) بود. به آسمان زمین فرمود: چه بخواهید و چه نخواهید پدید آئید (و شکل گیرید). گفتند: فرمانبردارانه پدید آمدیم (و به همان صورت درآمدهایم که اراده فرمودهای). آنگاه آن را به صورت هفت آسمان در دو روز بـه انجام رساند، و در هر آسمانی فرمان لازمهاش را صادر (و نظام و تدبیر خاصی مقرر) فرمود (و مخلوقات و موجودات متناسب با آنجا را آفرید). آسمان نزدیک را با چراغهای بزرگی (از ستارگان درخشان و تابان) بیاراستیم و (آن را کاملاً از آفات و استراق سمع شیاطین) محفوظ داشتیم. این (امور مذکوره، اعم از آفرینش جهان هستی و دوران شکلگیری و نظم دقیق، برجوشیده از) برنامهریزی خداوند بسیار توانا و بس آگاه است.
بدیشان بگو: شما وقتیکهکافر میشوید، و زمانیکه این سخن درشت را با پرروئی و بیشرمی میگوئید، شماکار بسیار زشت و پلشت و سخت نابهنجاری میکنید. شماکفر میورزید نسبت بهکسیکه زمین را آفریده است و بر بالای آن کوههای استواری را قرار داده است، و در آن خیرات و برکات زیادی را آفریده است، و مواد غذائی و اقوات را در آن پدیدار و نمودار کرده است.
اوکسی استکه آسمانها را آفریده است وکار و بار آنها را نظم و نظام بخشیده است و سر و سامان داده است، و آسمان نزدیک را با چراغهائی آراسته است و محفوظ و مصونش داشته است. خدائی استکه آسمان و زمین فرمانبردارانه و مطیعانه زمام امور خود را بدو سپردهاند و تسلیم اوگردیدهاند . . . و شما . . . بلی شما که برخی از ساکنان این زمین هستید از فرمانبرداری یزدان سرپیچی میکنید و خود بزرگبینی مینمائید و عظمت میفروشید!
ولیکن روند قرآنی این حقائق را با شیوه قرآن بیان میدارد، شیوهای که به ژرفای دلها فرو میرود و دلها را سخت به تکان در میآورد. پس بکشیم با این روند به ترتیب وتـفصیل حرکتکنیم و به پیش رویم:
(قُلْ أَإنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذَلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ . وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَوَاء لِّلسَّائِلِینَ ).
بگو: آیا به کسی که زمین را در دو روز آفریده است ایمان ندارید، و برای او همگونها و انبازهائی قرار میدهید؟ او (علاوه از این کـه آفریدگار زمین است) آفریدگار جهانیان هم میباشد. او در زمین کوههای استواری قرار داد، و خیرات و برکات زیادی در آن آفرید، و مواد غذائی (مختلف و جوراجـور ساکنان) زمین را به اندازه لازم مقدر و مشخص کرد. اینها همه (اعم از خلق زمین و ایجاد کوهها و تقدیر اقوات) رویهم در چهار روز کامل به پایان آمد، بدانگونه کـه نیاز نیازمندان و روزی روزیخواهان را برآورده کند (و کمترین کم و زیادی در آن نباشد).
او حقیقت آفرینش زمین در دو روز را بیان میدارد. سپس پیش از عرضهکردن بقیه داستان زمین، بر آن حقیقت پیرو میزند. بر نخستین حلقه داستان زمین چنین پیروی میآورد:
« ذَلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ ».
او آفریدگار جهانیان است.
اوکه آفریدگار جهانیان است، شما نسبت بدوکفر میورزید، و برای او انبازهائی قرار میدهید. در حالی که فقط او استکه این زمین را آفریده است، زمینیکه شما روی آن زندگی میکنید و هستید. پس این چه تکبری استکه دارید؟! و این چه پرروئی و بیشرمیای استکه میورزید؟! و چه کار زشتی است که میکنید؟!
این روزها بدون شک وگمان از روزهائی هستندکه تنها یزدان جهان اندازه و مقدار آنها را میداند و بس. قطعاً جزو روزهای این زمین نیست. چراکه روزهای این زمین مقیاسهای زمانی هستند و بعد از پیدایش زمین به وجود آمدهاند. همانگونه که زمین روزهائی دارد و بیانگر مدت زمانی هستندکه زمین در جلو خورشید پیرامون خود میگردد، ستارگان دیگر هـم روزهائی برای خود دارند. روزهائی که ستارگان دارند جدای از روزهای زمین هستند. برخیها کوتاهتر از روزهای زمین، و بعضیها درازتر از روزهای زمین میباشند.
روزهائیکه نخست در آنها زمین آفریده شده است، و بعد از آن کوهها شکل گرفتهاند و پدیدارگشتهاند، و بعد مواد غذائی و اقوات مقرر و مقدرگردیده است و نمودار و جلوهگر آمده است، روزهای دیگری هستند و با مقیاس دیگری سنجیده و برآورد گردیدهاند. ما از آن روزها چیزی نمیدانیم. ولیکن متوجه هستیمکه آن روزها بسیار زیاد از روزهای مشهور و معین زمین طولانیتر بودهاند.
نزدیکترین چیزیکه میتوانیم تصورکنیم در پرتو علمی که ما انسانها بدان دسترسی پیدا نمودهایم، این استکه آن روزها زمانهائی بوده استکه این زمین در دورانهای پیاپی پشت سرگذاشته است، تا بدان گاه که استقرار پذیرفته است و سطح آن سخت و سفت شده است و شایان حیاتی شده استکه با آن آشنائیم. این مدت آنگونهکه نظریههای موجود میگویند - حدود دو هزار میلیون سال از سالهای زمین ما طول کشیده است!
این تنها سنجشها و ارزیابیهای علمی است و مستند به برزنی صخرهسنگها و اندازهگیری عمر زمین از روی آنها است. ما در بررسی قرآن بدان سنجشها و ارزیابیها به عنوان حقائق نهائی پناه نمیبریم. چه آن سنجشها و ارزیابیها در اصل چنین نبوده و دقیقاً چنین نیستند. بلکه تنها نظریهها و فرضیهها بشمارند و قابل تعدیل و تصحیـح هستند. ما قرآن را بر آنها تحمیل نمیکنیم. بلکه چنین میگوئیمکه آن نظریهها و فرضیهها درست خواهند بود اگر ببینیم میان آنها و میان نص قرآنی نزدی باشد، و ببینیمکه آن نظریهها و فرضیهها بدون هرگونه تکلف و پیچ و خمی سزاوار تفسیر نص قرآنی هستند. در پرتو همین نزدیکی با قرآن خواهیمگفت این نظریه و فرضیه و یا آن نظریه و فرضیه به صحت نزدیکتر است چون به مدلول و مفهوم نص قرآنی نزدیکتر است.
هم اینک نظریه و فرضیه راجح در میانگفتارهای علمی این استکه زمین قبلاً کره شعلهور و سوزانی بوده است و حالتگازی شکلی بسان خورشید امروزی داشته است - ولی ارجح این استکه زمین قطعهای از خورشید بوده است و از آن جدا شده است به سبب و علتیکه درست روشن نیست - کره زمین مدتهای مدیدی طول کشیده است تا سطح آن سرد و سخت گردیده است. درون زمین هنوزکه هنوز است مذاب است بر اثر حرارت شدیدیکه دارد، تا بدانجا گرم و داغ استکه سختترین سنگها در آن ذوب میگردند. زمانیکه سطح زمین سردگردیده است منجمد و سفت و سخت شده است. چینهائی از صخرهسنگها بالای چینهای دیگری از صخرهسنگها قرارگرفته است و لایه لایه روی هم افتاده است.
در همان اوائل مدت زمان چندانی نگذشته استکه آبها از اکسیژن و ئیدروژن به نسبت دو و یک (H2O1) فراهم آمدهاند، و آبها دریاها و اقیانوسها را تشکیل دادهاند.
«هوا و آب موجود در زمین ما با همکاری یکدیگر سنگها را تکه و پارهکردهاند، و بدینجا و آنجا بردهاند و تهنشین کردهاند، تا بدانگاه که بر اثر این کار خاک تشکیلگردیده است، خاکیکه قابلکشت و زرع باشد. همچنین هوا و آب با همکاری یکدیگرکوهها و فلاتها را تراشیدهاند وکندهاند و چاله و چولهها را پرکردهاند. هیچ چیزی را تقریباً برزوی زمین نخواهی یافت مگر اینکه بر اثر ویرانکردن و بر اثر ساختن پدید آمده است و وجود پیداکرده است. پوسته زمین پیوسته در حال حرکت است، و دائماً تغییر و تبدیل مییابد. دریا موج برمیانگیزد و در پوسته زمین تاثیر میگذارد. خورشید آب دریا را تبخیر مـیکند. بخار بـه سوی آسمان میرود و به شکل ابرها درمیآید و سپس
میبارد وگوارا و شیرین به زمین برمیگردد. سیلابها جوشان و خروشان به راه میافتند، و رودبارها تشکیل میشوند. رودبارها روی پوسته زمین جریان پیدا میکنند و در آن تاثیر میگذارند. در سنگها هم تاثیر میکنند و آنها را به تحلیل میبرند و این سنگها را به سنگهای دیگری تبدیل میکنند. سنگهای تکه و پاره را با خود میبرند و بدینجا و آنجا نقل میکنند. سطح زمین در طول قرنها و صدها و هزارها قرن تبدیل و تغییر پیدا میکند. برفهائیکه به شکل یخ درمیآیند با سطح زمین همان کاری را انجام میدهندکه آب جاری انجام میدهد. بادها هم همانکاری را با سطح زمین میکنندکه آب میکند. خورشید نیز با تابش نور و گرمای خود در زمین همانکاری را با پوسته زمین میکندکه آب و باد میکنند. موجودات زنده روی زمین نیز سطح زمین را تغییر میدهند. آتشفشانهائیکه از درون زمین فوران میکنند و برمیجوشند سطح زمین را تغییر میدهند.
از فرزانه زمین شناس - دانشمند ژئولوژی - در باره سنگهای پوسته زمین میپرسی، مقدار زیادی از سنگها را برایت نام میبرد، و از اقسام سهگانه بزرگ و بنیادین آنها برایت سخن میگوید.
بـرای تو از سنگهای آذرین صحبت میکند. آن سنگهائیکه از درون زمین به شکل مذاب بیرون آمدهاند وگدازهها را تشکیل دادهاند و سپس سرد گردیدهاند. و از میان آنها سنگگرانیت و سنگ بازلت را برایت مثال میزند. از آنها سنگی را برای نمونه برایت میآورد و بلورهائی را به تو نشان میدهدکه در دل آن سنگ جای دارند، و سفید یا سرخ و یا سیاه هستند. به تو میگوید: هر بلوری از اینها دال بر یک نوع محلول شیمیانی جداگانهای است. چه خمیره این سنگها از آمیزههایگوناگونی تشکلگردیده است. آن وقت فکر تو را متوجه این قسمت میسازدکه از این سنگهای آذرین و همگونهای آنها پوسته زمین تشکیل گردیده است در آن دورانیکه در قدیم الایام زمین سر و سامانگرفته است و هستی پیداکرده است. آنگاه آب در پوسته زمین به فعل و انفعالات خود پرداخته است. از آسمان باریدنگرفته است، یا روی زمین جاری شده است، و یا به شکل جامد برف و یخ درآمده است، و بالاخره آنچه باید کرده است. هوا و باد دستاندرکار شدهاند و تاثیر خود را بر پوسته زمین انجام دادهاند. همه اینها برپای خاستهاند و به دگرگونی این سنگها پرداختهاند، و در سرشت و ترکیب شیمیائی آنها تغییراتی ایجاد کردهاند. همه این عوامل سنگهائی را ایجاد نمودهاندکه جدای از سنگهای پیشین بودهاند، تا کار بدانجاکشیده استکه هیچ چیزی آنها را از لحاظ نمای بیرون و درون جمع نمیآورده است و شیء واحدی معرفی نمیکرده است.
آن دانشمند زمین شناس (ژئولوژیست) تو را با نوع دوم و مهم دیگری از سنگها آشنا میسازد، و آن سنگهای رسوبی هستند. سنگهای رسوبی آنهائی هستندکه به سبب تاثیرآب و باد و خورشید، و یا بر اثر فعل و انفعالات زندههائیکه در میان درزها و شکافهای صخرهسنگها زندگی میکنند، لایه لایه و ریزه ریزه شدهاند، این نوع سنگها از سنگهای دیگری به وجود آمدهاند که در زمین اصالت بیشتری دارند و پیچیدهتر میباشند. این سنگها را سنگهای رسوبی گفتهاند، چون در جاهای نخستین خود نماندهاند. بعد از گسیختن و فروافتادن از صخره سنگهای پیشین، و واریزه شدن، به جای دیگری برداشته شدهاند و حمل گردیدهاند. یا در حال قطعه قطعه شدن و دانه دانه گردیدن هستند. آب یا باد آنها را بر میدارد، و سپس در جای دیگری از زمین فرو میافتند و رسوب میکنند و جایگزین میشوند.
آن دانشمند زمینشناس مثالی از سنگهای رسوبی را برایت میزند. سنگ آهک را به تو نشان میدهد، همان سنگیکه کوهی بسانکوه مقطم از آن تشکیل میگردد. مردمان قاهره از این نوع سنگ خانههای خود را میسازند. به تو میگوید: سنگ آهک یک آمیزه شیمیائی استکه مشهور بهکربناتکلسیم است، در زمین بر اثر عملکرد زندهها یا فعل و انفعال شیمیائی پدید آمده است. برایت مثالی از شن میآورد، و به تو میگوید: اکثر مواد شن اکسید سیلسیوم است. شن نیز دانههائی از سنگهای دیگر است. مثال دیگری را برای تو میآورد از ماسه وگل. همه اینها از سنگهای اصلی سابق مشتق و جدا گردیدهاند.
از سنگهای اصلی سابقی میپرسیکه سنگهای رسوبی با همه اختلافیکه دارند، از آنها جداگردیدهاند. خواهی دانست که آنها از سنگهای آذرین پدیدار آمدهاند و جدا گردیدهاند. زمین در آغاز پیدایش مواد مذاب بود. سپسکمکم سرد و سفتگردید. بر این سطح سرد و سفت جز سنگهای آذرین نبود. بعدها آب پدید آمد، و به دنبال آن دریاها شکلگرفتند. سنگهای آذرین و آب دستاندرکار شدند. هوا نیز در این امر با آنها همکاری و همیاریکرد. گازهای فعال و طوفان بادها و خورشید با نور و حرارت خود در اینکار شرکت نمودند، و همه این عوامل بهکار پرداختند، و مطابق با سرشت خدادادی خود به سوخت و ساز ادامه دادند، و سنگهای آذرین سخت و بیسود را به سنگهای نافع و سودمند تبدیلکردند. سنگهانی را به وجود آوردندکه در ساختن ساختمانها به درد میخورند. سنگهائی را ترتیب دادند که در استخراج معادن و فلزات سودمند هستند. مهمتر از همه اینها، و بزرگتر از همه اینها این سنگهای آذرین سفت و سختیکه برای حیاتیکه بر آنها مستقر و پاجاگردد سودمند نیستند، خاکی را پدید آوردندکه در سطح زمین تهنشین شد و رسوب کرد، و زمینه را برای پدیدآمدن موجودات زنده و انسانها آماده نمود.
سنگ گرانیت برای کشت و زرع یا آبیاری سودمند نمیافتد. ولیکن از سنگگرانیت و نظائر آن خاک ریز و نرمی پدیدار آمده است. با پیدایش این خاک ریز و نرم گیاهان رستهاند و پدیدار گردیدهاند. با پیدایش گیاهان حیوانات سر برآوردهاند و پای به عرصه وجود گذاشتهاند. آنگاه زمین آماده پیدایش سردفتر موجودات این زمینگردیده استکه انسان است ...). [1]
این کوچ دور و درازی استکـه دانش جدید آن را تعیین میکند و به تصویر میکشد. چهبسا اینکوچ دراز آهنگ در فهم معنی روزهای آفرینش زمین و ساختارکوههای استوار بالای آن، و ایجاد خیرات و برکات در آن، و تقدیر و تعیین اقوات و ارزاق زمین در چهار روز از روزهای خداکه ما نمیدانیم چگونه و چه اندازه بودهاند، و تنها و قطعاً میدانیم که آن روزها غیر از روزهای معمولی این زمین بودهاند، به ماکمککند. لحظهای در پیشگاه هر بندی از نـصوص قرآنی میایستیم، پیش از اینکه زمین را به سوی آسمان ترککنیم وبهدرودگوئیم!
(وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِن فَوْقِهَا).
او در زمین کوههای استواری قرار داد.
در موارد بسیاریکوهها به نام «رواسی» ذکر میشوند. در جاهائی علت وجود این رواسی، یعنیکوههای ثابت و استوار، چنین ذکر میشود:
(أن تَمیدَ بکُم ) .
تا این که زمین شما را نلرزاند (وبا حرکت خود شما را مضطرب نگرداند). (نحل/١٥ولقـمان /10)
کوهها در زمین ثابت و استوارند، و زمین را ثابت و استوار نگاه میدارند، و توازن آن را محفوظ میکنند و نمیگذارندکه بلرزد و تکان بخورد . . . زمانهاگذشته است و مردمان گمان بردهاندکه زمین ایشان ثابت و بدون حرکت است و بر پایههای محکمی استوار است! بعدها زمانی فرارسیده استکه اکنون در آن به مردمان گفته میشود: این زمینیکه بر آن زندگی میکنید کره کوچ بیش نیست و درفضای مطلق شناور است و بر چیزی تکیه ندارد . . . چهبسا وقتیکه برای نخستین بار بدیشان چنینگفته میشود به هراس میافتند، یا چهبسا در میانشانکسانی باشند با ترس و هراس چپ و راست پیرامون خود را بنگرند، نکند زمین آنان را بدین سو و بدان سو پرت بکند یا ایشان را به ژرفای فضا بیندازد! امّا همچون کسانی مطمئن باشند و آرام بگیرند. چه دست خدا زمین را نگاه میدارد و نمیگذارد زمین و آسمان از جای بشوند و از مسیر خود خارج گردند. هرگاه هم بخواهند از جای بشوند و از مسیر خود خارج گردند، جز خدا هیچکس نمیتواند آنها را در مسیر خود نگاه و محفوظ دارد. آنان مطمئن باشند و آرام بگیرند، چه قوانین و سنن حاکم بر این جهان هستی، محکم و استوار است و ساختار خدای نیرومند و چیره است! به سوی کوهها برمیگردیم. میبینیم قرآن میفرماید کوهها «رواسی« یعنی ثابت و استوار هستند، و کوهها زمین را نگاه میدارند و نمیگذارند بلرزد و بجنبند. و چهبسا - همانگونهکه در جای دیگری از این فی ظلال القرآن گفتهایم [2] - کوهها هماهنگی موجود در میان گودیهای اقیانوسها و بلندیهای خشکیهای زمین و به طورکلی پستیها و بلندیهای آن را محفوظ میدارند، و درنتیجه زمین توازن پیدا میکند و به لرزش و جنبش -در نمیآید.
این هم فرزانهایکه میگوید:
«هر رخدادیکه در زمین رخ میدهد، در سطح زمین یا در زیر سطح آن، به سبب آن انتقال مادهای از جائی به جائی صورت میپذیرد و این انتقال در سرعت گردش زمین تاثیر دارد. تنها جزر و مد انگیزه اینکار نیست. (مراد از این کار، کندی سرعت زمین است، چنان که پیش از این بخشگفته است). حتی رودبارها که آب خود را از جائی به جای دیگر زمین میبرند در سرعت گردش زمین تاثیر دارد. چـیزی راکه بادها با خود میبرند و به جای دیگری منتقل میکنند، در سرعت گردش زمین تاثیر دارد. اگر چیزی به ته دریاها بیفتد، و یا چیزی در اینجا و آنجای روی سطح زمین پدید آید در سرعتگردش زمین تاثیر دارد . . . از جمله چیزهائی که در سرعتگردش زمین تاثیر دارند این استکه به هر سبب وعلتیکه هست زمین منبسط و یا منقبض گردد، هرچندکه این انسباط و انقباض جزئی و ناچیز بوده و بر قطر آن نیفزاید یا از قطر آن نکاهد مگر چند قدمی را». [3]
این زمینکه تا این اندازه حساس است، جای شگـفت نیست اگرکوههای ثابت و استوار محافظ آن باشند و نگذارند:
(أن تَمیدَ بکُم ) .
تا این که زمین شما را نلرزاند (و با حرکت خود شما را مضطرب نگرداند).
همانگونهکه چهارده قرن پیش در قرآن آمده است.
(وَبَارَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا).
و خیرات و برکات زیادی در آن آفرید، و مواد غذائی (مختلف و جوراجور ساکنان) زمین را به اندازه لازم مقدر و مشخص کرد.
این بند تصویرکشت و زرع نموکننده و بالنده این زمین، و برخی از معادن سودمند همچون طلا و نقره و آهن، و چیزهائی از این قبیلکه خدا آنها را در دل زمین پنهان فرموده است، به ذهن پیشینیان ما میانداخت . . . امّا امروز بعد از آنکه یزدان چیزهای زیادی از خیرات و برکاتی راکه در زمین به ودیعت نهاده است و اقوات و ارزاقی راکه در زمین در طول روزگاران درازی انباشته کرده است، برای انسان کشف و برملا فرموده است، این بند مدلول و مفهوم چندین برابری به ذهن ما میاندازد.
ما دیدیمکه چگونه عناصر هوا با یکدیگر همکاری کردهاند و آب را تشکیل و پدیدارکردهاند، و چگونه آب و هوا و خورشید و بادها همکاری و همیاری نمودهاند و بارانها را ایجاد کرده است که منشا آب شیرین است، چه آب رودبارهای ظاهری و بیرونی و چه آب رودبارهای باطنی و درونیکه به شکل چشمهها و چشمهسارها و چاهها در میاید . . . همه اینها از جمله پایههای بنیادین برکات و اقوات هستند. هوا در میان است. نفسهایمان و بدنهایمان بر هوا استوار و ماندگارند . . .
«زمین کرهای است کهگرداگرد آن را پوستهای از صخرهسنگها فراگرفته است. پیرامون اکثر صخرهسنگها را آب احاطهکرده است. دور و بر هردوی صخرهسنگها و آب را لایهای از هوا دربرگرفته است. این لایه هوا طبقه ستبری ازگاز است، و بسان دریا ژرفاها دارد. ما آدمیزادگان، و حیوانات و نباتات در این ژرفاها زندگی میکنیم و به سبب آن چیزیکه در آن است در آرامش بسر میبریم.
از اکسیژن هوا نفسهایمان را برمیگیریم و تنفس میکنیم.گیاهان پیکره خود را ازکربن هوا، و بلکه از اکسید کربن هوا ترتیب میدهند، همان چیزیکه شیمیدانان آن را دی اکسیدکربن مینامند. گیاه پیکر خود را ازکربن میسازد. ماگیاه را میخوریم، و حیوانی را میخوریمکه ازگیاه تغذیه میکند. و ازگیاه و حیوان بدن خود را مـیسازیم. ازگازهای هوا نیتروژن، یعنی ازت مانده است. ازت را برای رقیق کردن اکسیژن استشمام میکنیم تا از نفسهایمان نسوزیم. بخار آب مانده است. بخار آب برای مرطوب کردن هوا است.گازهای دیگری در هوا است. مقدار این گازها اندک است. از قبیل: آرگون، هلیوم، نئون، و جز اینها . . .گاز دیگری ئیدروژن است. اینگاز چهبسا از بقایای آفرینش نخستین زمین برجای مانده باشد».[4] موادیکه آنها را میخوریم، و موادیکه در زندگی خودمان از آنها استفاده میکنیم - اقوات بیشترین قسمت آنها در شکمها مصرف میگردند - همه آنـها مرکب از عنصرهای اصلی هستند، عنصرهائیکه زمین آنها را در درون خود یا در فضای خود دارد. برای مثال، این شکر . . . شکر چیست؟ شکر مرکب ازکربن و ئیدروژن و اکسیژن است. ما متوجه شدیمکه آب از ئیدروژن واکسیژن ترکیب شده است . . . به همین ترتیب است هر چیزیکه از خوردنی و نوشیدنی، و یا پوشیدنی و ابزار و ادوات، مورد بهرهبرداری قرار میدهیم . . . همه آنها مرکب از عناصر این زمین هستند و در آن به ودیعتگذاشته شدهاند . . .
همه اینها به چیزی از برکات و به چیزی از تقدیر اقوات اشاره دارند . . . در چهار روز از مراحل زمانی طولانی پیدایش یافتهاند . . . آنها روزهای خدایند. مقدار و اندازه آنها را جز خدا نمیداند.
(ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ . فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظاً ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ).
سپس اراده آفرینش آسمان کرد، در حالی که دود (گونه، و به شکل سحـابیها در گستره فضای بیانتهاء پراکنده) بود. به آسمان و زمین فرمود: چه بخواهید و چه نخواهید پـدید آئید (و شکل گیرید). گفتند: فرمانبردارانـه پدید آمدیم (و به همان صـورت درآمدهایم که اراده فرمودهای). آنگاه آن را به صورت هفت آسمان در دو روز به انجام رساند، و در هر آسمانی فرمان لازمهاش را صادر (و نظام و تدبیر خاصی مقرر) فرمود (و مخلوقات و موجودات متناسب با آنجا را آفرید). آسمان نزدیک را با چراغهای بزرگی (از ستارگان درخشان و تابان) بیاراستیم و (آن را کاملاً از آفات و استراق سمع شیاطین) محفوظ داشتیم. این (امور مذکوره، اعم از آفرینش جهان هستی و دوران شکلگیری و نظم دقیق، برجوشیده از) برنامهریزی خداوند بسیار توانا و بس آگاه است. (استواء)که مصدر فعل «استوی« است در اینجا به معنی قصد است. قصدکردن از جانب خدای بزرگوار، مراد توجه و اراده نمودن است. واژه «ثُمّ: سپس،گاهی برای ترتیب زمانی نیست، و بلکه برای ارتقاء معنوی
است.[5] «السماء»: آسمان. از لحاظ ذهن و شعور، به جایگاه بالاتر و والاتر میگویند.
(ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ ) .
سپس اراده آفرینش آسمان کرد، در حالی که دود (گونه، و به شکل سحابیها در گستره فضای بیانتهاء پراکنده) بود.
اعتقاد بر این است که پیش از آفرینش ستارگان، چیزی وجود داشته استکه آن را سحابی میگویند. این سحابیگاز بوده است . . . یعنی دود.
«سحابیها - چه روشن و چه تیره - گاز و غبار موجود در آن، آثار باقیمانده آفرینش ستارگان بوده است و بس. نظریه آفرینش چنین است:کهکشان ازگاز و غبار تشکیل گردیده است. از انباشته شدن گاز و غبار، ستارگان تشکیل شدهاند. مقداری از گاز و غبار مانده است. از این باقیماندهگاز و غبار در این کهکشان فراخ باقی مانده است. گاز و غبار باقیمانده برابر است با مقدارگاز و غباریکه ستارگان از آن تشکیل گردیدهاند. پیوسته ستارگان از این بخش گاز و غبار برجای مانده، با نیروی جاذبه به سوی خود میکشند، و آسمان را خوب ازگاز و غبار جارو میکنند. ولیکن این جاروکنندگان هرچندکه تعدادشان به صورت وحشتناکی فراوان است، ولی نسبت بهگسترههائیکه باید آنجاها را جاروکنند، کم و اندک هستند».[6]
این سخن چه بسا درست باشد، چون نزدیکترینگفته به مدلول و مفهوم حقیقت قرآنی است:
(ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ ).
سپس اراده آفرینش آسمان کرد، در حالی که دود (گونه، و به شکل سحابیها در گستره فضای بیانتهاء پراکنده) بود.
آن گاه اندکی در جلو این حقیقت هراس انگیز میایستیم:
« فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ ».
به آسمان و زمین فرمود: چه بخواهید و چه نخواهید، پدید آئید (و شکل گیرید). گفتند: فرمانبردارانه پدید آمدیم (و به همان صورت درآمدهایم که اراده فرمودهای).
اشاره شگفتی به فرمانبرداری این جهان از قانون یزدان، و به تماس حقیقت این جهان با آفریدگار خود است، تماسی که تماس اطاعت از فرموده خدا، و تسلیم اراده و مشیت او شدن است. در این صورت هیچ چیزی جز انسان در میان نیست مگر اینکه با خواست خود در برابر قانون هـمگانی خداکرنش میبرد و از آن فرمانبردارانه اطاعت میکند، مگر انسان که در برخی از اوقات وادار بهکرنش بردن و اطاعتکردن از قانون همگانی خدا میشود. انسان قطعاً در برابر این قانون هـمـگانی الهیکرنش و فرمان میبرد. او نمیتواند از دائره آن بیرون رود. انسان سپر بسیارکوچکی در گردونه این جهان بس بزرگ و سترگ است. قوانین همگانی جهان بر انسان ساری و جاری میگردد چه بخواهد و چه نخواهد. ولیکن تنها او استکه بسان اطاعت آسمان و زمین اطاعت نمیکند. بلکه میخواهد بگریزد، و از مسیر خوش و بیدرد سر منحرف شود. این استکه با قوانینی برخورد پیدا میکندکه حتماً آن قوانین بر او چیره میگردد و او را شکست میدهد - و گاهی او را در هم میکوبد و خردش میکند - آن وقت غیر فرمانبردارانه کرنش میبرد و به زانو درمیافتد. مگر بندگان خدا، آن کسانی که دلهایشان، وجودشان، حرکاتشان، تصوراتشان، ارادههایشان، علائق و رغائبشان، و رویکردهایشان در صلح و صفا است . . . در صلح و صفا است با قوانین همگانی الهی . . . این استکه آنان مطیعانه سر بر خط فرمان مینهند، و آرام و آسان باگردونه جهان بزرگ و سترگ به راه میافتند و راه را میسپرند. باکاروان جهان بـه سوی پروردگارشان رهسپار میکردند، و با تبام نیروهای موجود در اینکاروان پیوند پیدا میکنند . . . بدین هنگام است که شگفتیها میآفرینند، و خوارق عاداتی انجام میدهند، چون با قانون خدا در صلح و صفایند، و از نیروی شگرف آن قانون استمداد مینمایند، و آنان با آن قانون هستند و آن قانون در راه به سوی خـدا مشتمل بر ایشان است، و همگان: «طائعین»: مطیعان یزدان میباشند، و دلبخواه فرمانبرداری میکنند.
ما ناخواسته کرنش میبریم و اطاعت میکنیم. کاش ما فرمانبردارانه کرنش میبردیم و اطاعت میکردیم. ایکاشکه ما همچون لبیک زمین و آسمان لبیک میگفتیم. با رضا و رغبت، و با شادی و شادمانی ملاقات با یزدان، سر بر خط فرمان ایزد سبحان مینهادیم، و با روح جهانکرنشبرنده و مطیع و لبیک گوینده و تسلیم ایزد منان و خداوندگار جهانیان، همگام و همراه میشدیم.
ماگاهگاهی حرکات خندهآوری از خود نشان میدهیم ... گردونه قضا و قدر در راه خود میچرخد، و با سرعت خود میگردد، و جهت خود را میسپرد، و جملگی هستی را با خود میگرداند و میبرد، مطابق قوانین و سننیکه در میان است . . . ما میآئیم و میخواهیم سرعت بگیریم، و یا کندیکنیم. ما در میان اینکاروان بزرگ وکوکبه سترگ هستیم.گـاهی غم و اندوه و پریشانی و شتاب و خودپرستی و آز و طمع و علاقه و رغبت و ترس و هراس، به ما دست میدهد - و آن وقتی استکه ما ازگردونه جهان میگسلیم و از خط سیر جهانی منحرف میگردیم - بدین هنگام اینجا و آنجا میگریزیم، در حالی که کاروان جهان وکوکبه کیهان به راه خود ادامه میدهد. با این سپر و با آن سپر برخورد میکنیم و به درد میآئیم و به ناله میافتیم. در اینجا و آنجا به مانع میخوریم و تصادف میکنیم و درهم میشکنیم. در حالیکهگردونه جهان با سرعتیکه دارد در راه خود و رو به هدف خویش میچرخد و به پیش میرود. نیروهایمان و تلاشهایمان همه و همه هدر میرود و هرز و بیهوده میشود . . . امّا زمانیکه دلهایمان واقعاً ایمان داشته باشد، و حقیقتاً تسلیم خدا باشد، و به راستی با جان هستی تماس پیداکند، ما در این صورت نقش اصلی خود را میشناسیم، و میان گامهایمان و میانگامهای قـضا و قدر همسوئی و هماهنگی برقرار میگردانیم، و در لحطه مناسبی با سرعت مناسبی، درگستره مناسبی به حرکت درمیآئیم. با جملگی نیروی هستی حرکت میکنیم، نیروئیکه از آفریدگار هستی استمداد میطلبد و یاری میخواهد. عملاً کارهای بزرگی را انجام میدهیم، بدون این که غرور به ما دست بدهد. زیرا ما منبع قدرتی را خواهیم شناختکه با مدد و یاری او اینکارهای بزرگی را انجام خواهیم داد. اطمینان و یقین پیدا میکنیم که این قدرت، قدرت خودمان نیست. بلکه قدرت مایه چنین کرده است متصل به قدرت بزرگ یزدان جهان بوده است.
وای چه رضا و خشنودیای! وای چه خوشبختی و سعـادتی! وای چه آسودگی و آسایشی! وای چه آرامشیکه دلهایمان را فرا میگیرد در آن روز و روزگاریکه درکوچ کوتاه خود هستیم! کوچیکه بر این ستاره فرمانبردار و لبیکگوی پروردگار داریم، ستارهایکه در این کوچ بزرگیکه به سوی خداوندگار این ستاره داریم، در پایان این گشت وگذار با ما همراه و همسفر است!
چه صلح و صفائیکه بر جانهایمان میریزد در آن حال و احوالیکه ما در جهانی زندگی میکنیمکه دوست ما است، جـهانیکه با تمام وجود تسدم فرمان پروردگارش میباشد، و ما نیز با آن تسلیم فرمان پروردگارمان میباشیم. گامهایمان ازگامهای جهان جدا نمیگردد، و با ما دشمنی نمیورزد و ما با آن دشمنی نمیورزیم. چون ما ازآنیم، و با آن هم جـهت و همسوئیم:
(قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ ).
گفتند: فرمانبردارانه پدید آمدیم (و به همان صورت درآمدهایم که اراده فرمودهای).
(فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ).
آنگاه آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز به انجام رساند.
(وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا).
و در هر آسمانی فرمان لازمهاش را صادر (و نظام و تدبیر خاصی مقرر) فرمود (و مخلوقات و موجودات متناسب بـا آنجا را آفرید).
دو روز چهبسا مراد دو دورهای باشد که ستارگان از سحابیها تشکیل شدهاند. یا در آنها هستی پیدایش پیدا کرده است آنگونهکه خدا میداند و بس. وحی و پیام فرمان در هر آسمان، اشاره به روان کردن قوانین لازم در آن است، برابر رهنمون و رهنمودی که خدا فرموده است. امّا آسمان مقصود، کدام است، ما نمیتوانیم آن را معین و مشخص داریم. چهبسا فاصله دوری، آسمان بشمار آمده است. یاکهکشانی آسمانی نامگرفته است. و چهبسا هم کهکشانهائی که فاصلههای متفاوتی داشتهاند آسمانها بشمار آمدهاند ... و چیزهای دیگری جز اینها،که واژه آسمان برداشت آنها را دارد، و چنین چیزهائی بسیارند.
(وَزَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظاً) .
آسمان نزدیک را با چراغهای بزرگی (از ستارگان درخشان و تابان) بیاراستیم و (آن را کـاملاً از آفات و استراق سمع شیاطین) محفوظ داشتیم.
«السماء الدنیا »: نزدیکترین آسمان . . . این هم مدلول و مفهوم واحد و مشخصی ندارد. چهبسا نزدیکترین کهکشانها به ما مراد باشد که بدان جاده کاهفروش میگویند. [7] اندازه قطر کهکشان ما صد هزار میلیون سال نوری است! چه بسا مراد از آسمان چیزی جز این هم باشد، چـیزی از چیزهائیکه واژه آسمان میتواند بر آن منطبقگردد. در آن ستارگان و سیارگانی هستندکه بسان چراغها در جلو دیدگان ما میدرخشند.
(حفظاً ): نگاهداری. مراد حفظ از شیاطین است . . . همانگونهکه در جاهای دیگری از قرآن مفاهیمی دال بر این معنی آمده است . . . ما نمیتوانیم در باره شیاطین چیز زیادی را بگوئیم، و بیش از اشارههای گذرائی را بیان بداریمکه در قرآن آمدهاند. این اشارهها ما را بس است.
( ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ) .
این (امور مذکوره، اعم از آفرینش جهان هستی و دوران شکلگیری و نظم دقیق، برجوشیده از) برنامهریزی خداوند بسیار توانا و بس آگاه است.
آیا اینها را مقدر و مقرر و اندازهگیری میکند، و سراسر هستی را نگاهداری مینماید، و همه جهان را میگرداند و میچرخاند و اداره کند، کسی جز خداوند چیره و نیرومند و توانا؟ و جز خداوند بسیار آگاه و مطلع از موارد و مصادر نظام هستی؟
*
بعد از این چرخش وگردش جهانی شگفتانگیز، موضع کسانیکهکفر میورزند و خدا را نمیپذیرند و برای او انبارها قرار میدهند چگنه خواهدبود؟ وقتی که آسمانسو زمین به پروردگارشان عرض میکنند:
« أَتَیْنَا طَائِعِینَ ».
فرمانبردارانـه پدید آمدیم (و به همان صورت درآمدهایم که اراده فرمودهای).
آخر این مورچه کوچک درمانده انسان نام که روی زمین میلغزد و حرکت میکند، چگونه با تکبر و بیشرمی خدا را انکار میکند؟
( فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ (13) إِذْ جَاءتْهُمُ الرُّسُلُ مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ قَالُوا لَوْ شَاء رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَائِکَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کَافِرُونَ (14) فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ (15) فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِیقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا یُنصَرُونَ (16) وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ (17) وَنَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ ).
اگر (مشرکان مکه از پذیرش ایمان) رویگردان شدند، بگو : شما را از صاعقهای همچون صاعقه عاد و ثمود میترسانم. زمانی (صاعقه گریبانگیر قوم عاد و ثمود شد) که پیغمبران از پیش رو و پشت سر (و از هر سو و جهات دیگر) به نزدشان آمدند (و به عناوین مختلـف و به شیوههای گوناگون پندشان دادند و ارشادشان کردند و گفتند:) جز خدا را پرستش نکنید. پاسخ دادند که: اگر خدا مـیخواست پیغمبرانی روانه دارد فرشتگانی را (به عنوان پیغمبر) فرو میفرستاد (نه انسانهائی مانند خود ما). ما قطعاً به آن چیزهائی باور نداریم که با خود آوردهاید. و امّا قوم عاد در زمین به ناحق بزرگی فروختند (و مغرورانه) گفتند: چه کسی از ما قدرت بیشتری دارد؟ مگر آنان نمیدانستند که خداوندی که ایشان را آفریده است از آنان نیرومندتر است؟! آنان (بر اثر این پندار بیاساس) پیوسته آیههای ما را انکار میکردند و نمیپذیرفتند. سرانجام باد تند و پرصدا و سخت سردی را در روزهـای شومی به سویشان وزان کردیم، تا عذاب خوار و پستکنندهای در زندگی همین دنیا بدیشان بچشانیم. (تازه این عذاب دنیا است) و عذاب آخرت خوار و پستکنندهتر (از عذاب دنیوی ایشان) است. و آنان اصلاً (از سوی کسی) یاری و کمک نمیشوند. و امّا قوم ثمود، ما ایشان را رهنمود کردیم (و راه خیر و راه شـر را بدیشان نمودیم) و آنان کوردلی (و گمراهی) را بر هدایت (و رهنمود الهی) ترجیح دادند، و لذا به سبب کارهائی که میکردند، صاعقه عذاب خوارکنندهای ایشان را فروگرفت. وکسانی را که مومن ومتقی بودند نجات دادیم (و از عذاب درامان و از دست کفار متکبر رهائی بخشیدیم).
این تهدید و بیم هراسناک و هراسانگیزیکه میفرماید:
« فَقُلْ أَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ » .
بگو: شما را از صاعقهای همچون صاعقه عاد و ثمود میترسانم.
مناسب با زشتیگناه و پلشتی بزه، و با خودبزرگبینی و تکبری است که مشرکان میورزیدند، و در سرآغاز این سوره حکایت گردیده است. همچنین مناسب با انحراف و کجرویای است که کفار آدمیان در کاروان بزرگی مرتکب میشدهاندکه پیش از این تهدید و بیم بیان شده است.
ابناسحاق داستانی از این تهدید و بیم را روایت کرده است وگفته است: یزید پسر زیاد از محمّد پسرکعب قرظی نقل نموده استکه اوگفته است: برایم نقل شده است، عتبه پسر ربیعهکه رئیسی بود، روزی در مجلس قریشیان نشسته بود، و پیغمبرخدا (ص) تک و تنها در مسجدالحرام نشسته بود، عتبه رو به قریشیان کرد وگفت: ایگروه قریشیان آیا برنخیزم و به پیش محمّد بروم و با او سخن بگویم و چندکاری را بدو پیشنهاد بکنم. بدان امیدکه برخیها را بپذیرد و یکی از آنها راکه بخواهد بدو بدهیم و از ما دست بکشد؟ - این وقتی بودکه حمزه (رض) ایمان آورده بود و دیدند یاران و پیروان پیغمبر (ص) فزونی مییابند و افزایش پیدا میکنند.گفتند: بلی ای ابو ولید، بلند شو و به پیش او برو و با وی سخن بگو. عتبه خاست و به پیش پیغمبر خدا (ص) رفت و درکنارش نشست و بدو گفت: ای برادرزادهام! تو میدانی در میان ما چه مکانت و منزلتی داری. جزو عشیره ما هستی و از حسب و نسب والائی برخورداری. توکار بزرگی را برای قوم خود آوردهای، و با آن میانشان تفرقه افکندهای. خردهایشان را بیخردی قلمداد کردهای، و از خدایانشان عیبجوئی نمودهای و دینشان را ننگین دانستهای. آئینشان را نمیپذیری و بدان گردن نمینهی، آئینیکه پدران و نیاکانشان بر آن بودهاند و بر آن رفتهاند. از من بشنو تا چه میگویم. منکارهائی را به تو پیشنهاد میکنم، بنگرکه در باره آنها نظرت چیست. شاید تو برخی از آنها را پذیرفتی . . . پیغمبر خدا (ص) فرمود:
( قل یا أبا الولید أسمع ) ٠
«ای ابو الولـید بگو، میشـوم».
عتبه گفت: ای برادرزادهام! اگر تو از این چیزیکه با خود آوردهای مقـصودت مال و دارائی است، از اموال و دارائیهای خود آن اندازه برایت جمع میکنیم و به تو میدهیم تا ثروتمندترین ما خواهی شد. اگر هم از این کار مرادت ریاست است، تو را بر خود رئیـس میکنیم و هیچکاری را بدون فرمان تو انجام نمیدهیم. اگر نیز منظورت فرمانروائی و شاهی است، تو را بر خود فرمانروا و شاه میکنیم. اگر هم جن به پیش تو میآید و او را میبینی و نمیتوانی او را از خود برانی، ما پزشکانی را دعوت میکنیم، و در این راه اموالی راکه داریم خرج مینمائیم تا تو را از دست او میرهانیم. چهبسا جن برکسی غالب میشود تا وقتیکه مداوا میگردد و از دست او نجات داده میشود . . . و سخنان دیگریکهگفته است . . . پیغمبر خدا (ص)گوش به سخنان عتبه فراداشته بود و چیزی نفرمود تا او خاموش گردید. آنگاه فرمود:
(أفرغت یا أبا الولید؟ ) .
«ای ابو ولید آیا تمام شدی«
عتبهگفت: بلی. پیغمبر (ص) فرمود:
«فاستمع منّی ».
«پس از من بشـو».
عتبهگفت: چنینکنم . . . فرمود:
(بسم الله الرحمن الرحیم .حم . تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ . کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ . بَشِیراً وَنَذِیراً فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ) .
به نام خداوند بخشنده مهربان. حا. میم. (این کتابی است که) از طرف خداوند بخشایشگر مهرورز نازل شده است. کتابی است که آیات آن تفصیل و تبیین شده است (و واضح و روشن گشته است. یعنی) قرآن که به زبان عربی است، برای قومی (فهم معانی آن آسان) است که اهل دانش باشند. قرآن بشارتدهنده (مومنان به نعمتهای فراوان و جاویدان) و ترساننده (کافران به عذاب دردناک و سرمدی یزدان) است. ولی (تشویق و تهدید قرآن در دل متعصبان لجوج بیاثر است) و اکثر آنان (از حق و حقیقت) رویگردانند و این است که (روح شنوائی و پذیرائی حقائق را از دست دادهاند و گوئی که کرند و) هیچ نمیشنوند.
سپس پیغمبر (ص) به قرائت بقیه آیات این سوره ادامه داد و آنها را بر عتبه خواند. وقتیکه عتبه گوش میکرد، ساکت و خاموشگوش بدان آیات میداد، و دستهایش را بر پشت خودگرفته بود و بر آنها تکیه زده بود. به سخنان پیغمبر (ص)گوش میداد تـا فرمودههایش به آیه سجده در همین سوره رسید و سجده برد. سپس گفت:
(قد سمعت یا أبا الولید ما سمعت فأنت و ذاک ).
«ای ابو ولید شنیدی آنچه راکه شنیدی، این تو و این آن (خواهی بپذیر و خـواهی نپذیر).
عتبه برخاست و به پیش یارانش برگشت. یارانش به یکدیگرگفتند: به خدا سوگند میخوریم ابو ولید با چهرهای به سویتان برگشته است که جدای از چهرهای استکه با آن از پیشتان رفته است. وقتی که عتبه در کنارشان نشستگفتند: ای ابو ولید چه به دنبال داری و خبر چیست؟ گفت: آنچه به دنبال دارم و از آن بـاخبر گردیدهام این است به خدا سوگند سخنی را شنیدهامکه هرگز همانند آن را نشنیدهام. به خدا همچون سخنی سحر نیست، و شعر هم نیست، و غیبگوئی نیز نیست. ایگروه قریشیان از من اطاعتکنید وکار را به من واگذارید . . . میان این مرد و میان آنچه در صدد آن است راه را بازگذارید و رهایش سازید. به خدا سوگند سخنی راکه من از او شنیدهام خبری به دنبال دارد. اگر عربها بدو دسترسی پیداکنند و نابودشکنند، توسط دیگران از شر او رهائی یافتهاید. اگر هم بر عربها پیروز شود، حکومت و فرمانروائی او حکومت و فرمانروائی شما است، و عزت و عظمت او عزت و عـظمت شـما است، و شما خوشبختترین مردمان در سایه او خواهید بود . . .گفتند: به خدا سوگند ای ابو ولید او با زبانش تو را جادوکرده است! عتبه گفت: این رای و نظر من بود، هرچه به نظرتان رسیده است انجام دهید.
بغوی در تفسیر خودحدیثی را با استنادیکه دارد و آن را از محمّد پسر فضیل، و او آن را از اجلح -که پسر عبدالله کندی کوفی است - ابنکثیرگفته است: تا اندازهای ضعیف به حساب آمده است - و اجلح آن را از زبال پسر حرمله، و او آن را از جابر پسر عبدالله (رض)کرده اسث. تا میرسد به:
( فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ) ٠
اگر (مشرکان مکه از پذیرش ایمان) رویگردان شدند، بگو: شما را از صاعقهای همچون صاعقه عاد و ثمود میترسانم.
عتبه دست بر دهان پیغمبر (ص)گذاشت، و او را به صله رحم سوگند داد، و به میان اهل و عیال خود برگشت و بیرون نیامد و به پیش قریشیان برنگشت، و از ایشانکنارهگیری نمود و خود را در منزل زندانی کرد. . .تاآخر. . .
بعدهاکه در این باره با عتبه سخنگفتند،گفت:
(دست بر دهانشگذاشتم و او را به صله رحم سوگند دادمکه دست بردارد و بس کند. شما که میدانید محمّد وقتیکه چیزی راگفته است دروغ نگفته است. من ترسیدمکه عذاب را بر شما نازلگرداند . . .).
این تصویری از تاثیر همچون تهدید و بیمی از دهان پیغمبر خدا (ص) بر دل مردی استکه ایمان نیاورده است! به ترک این روایت نمیگوئیم پیش از اینکه توقفکوتاهی در جلو سیمای پیغمبر (ص) و ادب و اخلاق بزرگوارانه و آرامش دل با ایمان او نداشته باشیم. او به عتبه گوش میدهد و عتبه این اندیشههای کوچک و پیشنهادهای بیارزش را به عرض مبارکش میرساند. در حالی که دل پیغمبر (ص) به چیزی
سرگرم استکه بسی والاتر و بزرگتر از اینها است. وقتیکه این اندیشهها و پیشنهادهای چندشآور و مایه نفرت مطرح میشود، پیغمبر(ص) شکیبایانه آنها را میشنود، و بزرگوارانه بدانها گوش فرامیدارد، و آرام و متین و مهربانانه مینشیند، و از عتبه نمیخواهدکه زودتر این اندیشهها و پیشنهادها را بگوید و بدانها پایان دهد. وقتی هم عتبه سخن رابه پایان میبرد، آرام و خویشتن نگاهدار و محترمانه بدو میفرماید:
(أفرغت یا أبا الولید؟ ) .
«ای ابو ولید آیا سخنانت به پایان آمد؟»
عتبه میگوید: بلی . . . پس بدو میفرماید:
«فاستمع منّی ».
«پس به منگوشکن و از من بشنو».
هرچه زودتر به عتبه پاسخ نـمیدهد و شتابان نمیفرماید: چنین میکنم. بلکه با آرامش خاطر و با روح بزرگ، فرموده خداوندگار خود را نه سخن خود را بر او میخواند: (بسم الله الرحمن الرحیم .حم. . . ) . این سیمائی استکه به دل شوکت و حرمت، یقین و اطمینان، مودّت و محبّت، میاندازد . . . بدین خاطر بود که دلهای شنوندگان خود را جذب میکرد و بر آنها چیره میگردید . . . دلهای شنوندگانیکه نخست قصد تمسخر او را داشتند، و یا پیشاپیشکینه او را به دل میگرفتند، و بعد به خدمتش میرفتند!
درود و مرحمت خدا بر او باد . . . خداوند بزرگوار راست فرموده است:
( اللهأعلم حیث یجعلُ رسالتهُ ) .
خداوند بهتر میداند که (چه کسـی را برای پیامبری انتـخاب و) رسالت خویش را به چه کسی حوالت میدارد. (انعام/124)
پس از این توقفکوتاه به نص قرآن مجید برمیگردیم:
( فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ ...).
این هم چرخش وگردشی بر محلهای هلاک شدن و نقش زمینگردیدنگذشتگان استکه پس از چرخش و گردش در آسمانها و زمین به میان میآید. چرخش و گردشی است که دلهای خودبزرگبین را از دیدن محلهای هلاکگردیدن و نقش زمین شدن مستکبرین، به لرزه وتکاندرمیاورد:
(إِذْ جَاءتْهُمُ الرُّسُلُ مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ) .
زمانی (صاعقه گریبانگیر قـوم عاد و ثمود شد) که پیغمبران از پیش رو و پشت سر (و از هر سو و جهات دیگر) به نزدشان آمدند (و به عناوین مختلف و به شیوههای گوناگون پندشان دادند و ارشادشان کردند و گفتند:) جز خدا را پرستش نکنید.
این سخنی استکه جملگی پیغمبران آن را با خود به ارمغان آوردهاند، و بنیاد هر آئینی بر آن استوارگردیده است.
(قَالُوا لَوْ شَاء رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَائِکَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کَافِرُونَ).
پاسخ دادند که: اگر خدا میخواست پیغمبرانی روانـه دارد، فرشتگانی را (به عنوان پیغمبر) فرو میفرستاد (نه انسانهائی مانند خود ما). ما قطعاً به آن چیزهائی باور نداریم که با خود آوردهاید.
این شبهه تکراریایکه به هر پیغمبریگفته شده است. هیچ پیغمبری نمیتواند انسانها را مخاطب قرار دهد و با ایشان به سخن بپردازد مگر اینکه خودش انسان باشد. ایشان را بشناسد و آنان او را بشناسند. در او سرمشق واقعی خود را بیابند، و او را الگوی خویش بکنند. او همان رنج و دردی را بچشد، و با همان مسائل و قضایائی روبرو بشودکه ایشان میچشند و با آنها روبرو میشوند. امّا عاد و ثمودکفرشان را در حق پیغمبرانشان اعلان و اعلامکـردند، بدان علت که پیغمبران انسان بودند و فرشته نشدند، آنگونه که ایشان پیشنهاد میکردند!
تا بدینجا سرنوشت عاد و ثمود را رویهم خلاصه میکند وگرد میآورد، چون هر دوگروه عاد و ثمود سرنوشت یگانهای داشتهاند. چه هم اینان و هم آنـان کارشان به صاعقه کشیده است و آذرخش آسمان دمار از روزگارشان برآورده است. سپس داستان هریک را تا اندازهای از همدیگر جدا میسازد:
(فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً ).
و امّا قوم عاد در زمین به ناحق بزرگی فروختند (و مغرورانه) گفتند: چه کسی از ما قدرت بیشتری دارد؟. حق این است که بندگان در برابر یزدان کرنش برند، و در زمین خودبزرگبینی نکند و بزرگی نفروشند. آنان با مقایسه با عظمت مخلوقات خدا،کیستند و چیستند؟ آنان همانهائی هستند که هستند. آفریدههای کوچک انسان نامی درگستره هستی هستند و بس. لذا هرگونه تکبری در زمین به ناحق است و نادرست میباشد. آنان تکبر ورزیدند و مغرور شدند وگول خوردند.
( وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً ؟) .
گفتند: چه کسی از ما قدرت بیشتری دارد؟.
این یک احساس دروغین است که طاغیان و یاغیان دارند. احساس میکنندکه نیروئی در زمین وجود ندارد که در برابر نیروی ایشان بایستد. آنان فراموش میکنند:
(أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً).
مگر آنان نمیدانستند خداوندی که ایشان را آفریده است از آنان نیرومندتر است؟.
این چیز ابتدائی آشکار و مساله ساده روشنی است . . . کسیکه در اصل ایشان را آفریده است، از آنان قدرت بیشتری دارد. زیرا او است که این مقدار قدرت مـحدودی را هـم که دارند بدیشان داده است و در وجودشان سرشته است. امّا طاغیان و یاغیان چنین چیزی را یاد نمیکنند، و بلکه آن را فراموش میکنند:
« وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ » .
آنان (بر اثر این پندار بیاساس) پیوسته آیههای ما را انکار میکردند و نمیپذیرفتند.
بدان هنگام که آنان زور بازوان خود را در این صحنه به نمایش میگذارند، و از بزرگی و عظمت خود دم میزنند، ناگهان صـحنه بعدی در آیه بعدی میآغازد، صحنهایکه محل هلاک و نقش زمین شدن را نشان میدهد و مناسب با این خودپسندی پست و رسواگرانه است:
« فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِیقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ».
سرانجام باد تند و پرصدا و سخت سردی را در روزهای شومی به سویشان وزان کردیم، تا عذاب خوار و پستکنندهای در زندگی همین دنیا بدیشان بچشانیم.
اینگردباد و طوفان کج و ویجی استکه هر چیزی را با خود جارو میکند و میبرد، و سخت سرد است. در روزهای شوم و بدی وزیدنگرفته است. خواری و رسوائی را در زندگی دنیا به وجود آورده است، خواری و رسوائیایکه سزاوار متکبرانی است که به خود مـیبالند و بر بندگان فخرفروشی میکنند و مینازند.
این تازه در زندگی این جهان است . . . آنان در آخرت به حال خود رها نمیشوند. بلکه:
(وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا یُنصَرُونَ) .
(تازه این عذاب دنیا است) و عذاب آخرت خوار و پستکنندهتر (از عذاب دنیوی ایشان) است. و آنان اصلاً (از سوی کسی) یاری و کمک نمیشوند.
(وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى) .
و امّا قوم ثمود، ما ایشان را رهنمود کردیم (و راه خیر و راه شر را بدیشان نمودیم) و آنان کوردلی (و گمراهی) را بر هدایت (و رهنمود الهی) ترجیح دادند.
چنین به نظر میرسد این بند اشاره باشد به رهنمون و رهنمود کردن ایشان، پس از وقوع معجزه شتر ماده. آنان در سایه همچون معجزهای راهیاب گردیدهاند، ولی
بعد از دین برگشتهاند و مرتدگردیدهاند وکفر را برگزیدهاند. کوردلی را بر هدایت و راهیابی ترجیح دادهاند. روشن است گمراهی پس از راهیابی و هدایت الهی سختترین و بدترین کوری وکوردلی است!
« فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ ».
و لذا به سبب کارهائی که میکردند، صاعقه عذاب خوارکنندهای ایشان را فروگرفت.
خواری مناسبترین فرجام است. چه خواری فقط عذاب نیست و بس، و تنها نابود شدن نیست و بس. و بلکه خواری سزایکوردلی پس از ایمان داشتن است.
(وَنَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ) .
و کسانی را که مومن و متقی بودند نجات دادیم (و از عذاب درامان و از دست کفار متکبر رهائی بخشیدیم).
چرخش وگردش بر محلهای هلاک و نقش زمین گردیدن عاد و ثمود به پایان میآید، و بیم دادن از این محلهای هلاک و نقش زمینگردیدن هراسناک و هراسانگیز خاتمه میپذیرد. سلطه و قدرت خدا برایشان روشن و جلوهگر میشود، سلطه و قدرتیکه هیچگونه قدرت و قوتی نمیتواند آن رابرگرداند، و هیچگونه دژی نمیتواند کسی را از دست آن مصون و محفوظ دارد، و مثلاً متکبر سرکشی را در خود پناه دهد و درامان از عذاب یزدان دارد.
*
هم اینککه برایشان از سلطه و قدرت موجود خدا در سرشت جهان، و از سلطه و قدرت موجود خدا در تاریخ انسانها، پرده برداشته است، ایشان را آگاه و مطلع میگرداند بر سلطه و قدرت خدا در وجـود خودشان، وجود خودشانکه هیچ چیزی از آن متعلق به خودشان و در اختیار خودشان نیست، و هیج چیزی از اندامهایشان را نمیتوانند از سلطه و قدرت خدا محفوظ بدارند و دور نگاه دارند. حتی گوشهایشان و چشمهایشان و پوستهایشان در جایگاه دادگاه قیامت از آنان سرشتی و نافرمانی میکند، و برخی ازگواهانی خواهند شدکه بر ضد ایشان گوافی میدهند:
(وَیَوْمَ یُحْشَرُ أَعْدَاء اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ . حَتَّى إِذَا مَا جَاؤُوهَا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ . وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ . وَمَا کُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَلَا أَبْصَارُکُمْ وَلَا جُلُودُکُمْ وَلَکِن ظَنَنتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا یَعْلَمُ کَثِیراً مِّمَّا تَعْمَلُونَ . وَذَلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنتُم بِرَبِّکُمْ أَرْدَاکُمْ فَأَصْبَحْتُم مِّنْ الْخَاسِرِینَ . فَإِن یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ وَإِن یَسْتَعْتِبُوا فَمَا هُم مِّنَ الْمُعْتَبِینَ) .
روزی دشمنان خدا (یعنی کفار و مشـرکان همه ملتها) به سوی آتش دوزخ رانده و بر لبه آن گرد آورده میشوند (و دستههای پیشین را نگاه میدارند تا گروههای پسین را بدانان ملحق گردانند). هنگامی که در کنار دوزخ گرد آمدند، گوشها و چشمها و پوستهای ایشان بر کارهائی که (در دنیا) میکردهاند، گواهی میدهند. آنان به پوستهای خود میگویند: چرا بر ضد ما شهادت دادید؟ پاسخ میدهند: خداوندی ما را به گفتار درآورده است که همه چیز را گویا نموده است، و همو در آغاز شما را (از عدم) آفریده است و (در پایان زندگی و بعد از ممات، دوباره جامه حیات به تنتان کرده و برای حساب و کتاب) به سوی او برگردانده شدهاید. شما اگر گناهانتان را پنهان میکردید نه از این جهت بـود که از شهادت گوشها و چشمها و پوستهایتان بر ضد خود بیم داشته باشید (چرا که اصلاً باور نمیکردید روزی اینها به سخن درآیند و بر ضد کسی گواهی دهند.) بلکه گمان میبردید خدا بسـیاری از اعمالی را که (مخفیانه) انجام میدهید نمیداند. این گمان بدی که در باره پروردگارتان داشتهاید شما را به هلاکت انداخته است، و لذا از زمره زیانکاران شدهاید. اگر آنان شکیبائی کنند (یا نکنند، یکسان است و) آتش دوزخ جایگاه ایشان است (و راه نجاتی از آن ندارند). اگر هم تقاضای رضایت و درخواست عفو (الهی) کنند (به جائی نمیرسد و پذیرفته نمیشود) و مورد عفو قرار نمیگیرند.
رویاروئی هراسناک و شگفتی استکـه در جـایگاه همایش همگان و در دادگاه ایزد سبحان پیش میآید. در آنجائی که اندامهای بدنهای بزهکاران از سلطه و قدرت یزدان اطاعت میکند و بهگفتار درمیآید و به پرسشها پاسخ میگوید، در جایگاهی که صاحبان اندامها دشمنان خدا نامیده میشوند و با این نام، ننگین میگردند. راستی باید سرنوشت دشمنان خدا به کجا بینجامد و چه باشد؟ آنان راگرد میآورند، و اولشان را به آخرشان میرسانند و بسان گله گوسفندان جمع میگردانند! به سویکجـایشان میبرند؟ به سوی آتش دوزخ؟ وقتیکه بهکنار آتش دوزخ رسیدند و حساب و کتاب درگرفت، ناگهان گواهان بر ضد ایشان گواهی میدهند، گواهانی که حسابی برای آنان باز نمیشد و گمان سر زدن همچون کاری از ایشان نمیرفت. زبانهایشان بسته است و به سخن درنمیآید، همان زبانهائیکه در دنیا دروغ میگفت و تهمت میزد و یاوهسرائی میکرد و به تـمسخر مینشست. امّا گوشهایشان و چشمهایشان و پوستهایشان بر ضدّ ایشان به میدان درمیآیند تا به پروردگارشان پاسخ دهند و اطاعتکنند و تسلیم شوند، و از بزهکاران بگویند و روایتکنند آنچه راکه آنان راز گمان میبردند و نادانسته میشمردند. آنان خود را از خدا پنهان میداشتند، وگمان میکردند که خدا ایشان را نمیبیند، و میتوانند رازهایشان را نهان دارند، و گناهانشان را مخفی کنند. آنان اگر هم از مردمان رازهایشان را نهان وگناهانشان را پنهان داشتهاند، امّا نتوانستهاند رازها و گناهها را از چشمانشان و گوشهایشان و پوستهایشان نهان و پنهان کنند. چگونه میتوانستهاند این کار را بکنند، مگر نه این است که چشمها وگوشها و پوستهایشان جزو اندامهایشان بوده است؟ آهای این چشمها وگوشها و پوستهایشان است که برملا و رسوا میکنند چیزی راکه بزهکاران آن را پنهان و نهان از جملگی مردمان میدانستند! و حتی آن را از پروردگار جهانیان پنهان و نهان میانگاشتند! وای از این رویاروبی شگفتیکه با سلطه و قدرت مخفی خدا پیدا میکنند. هم اینک همان سلطه و قدرت بر اندامهایشان چیره میگردد و اندامهایشان به فرمان یزدان لبیک میگویند و پاسخ میگویند!
(وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَیْنَا ؟) .
آنان به پوستهای خود میگویند: چرا بر ضد ما شهادت دادید؟.
ناگهان پوستهایشان بدون هرگونهکلک و نیرنگ و ساخت و پاختی، حقیقتی را رو در رویشان میگویندکه برای آنان پنهان بوده است:
(قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ ).
پاسخ میدهند: خداوندی ما را به گفتار درآورده است که همه چیز را گویا نموده است.
آیا خدا نیستکه زبانها راگویاکرده است؟ خدا میتواند غیر زبانها را نیزگویا گرداند. او همه چیز را گویاکرده است. این استکه امروز هـمه چیز صحبت میکند و سخن میگوید و روشنگری مینماید.
(وَهُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ) .
و همو در آغاز شما را آفریده است و (در پایان زندگی و بعد از ممات دوباره جامه حیات به تنتان کرده وبرای حساب و کتاب) به سوی او برگردانده شدهاید.
آفرینش و پیدایش نخستین و واپسین از او است، و سرنوشت و بازگشت همگان دردست او و به سوی او است. نه در اولی و نه در دومیگریزی از قبضه قدرت اونیست.
این چیزی استکه قبلاً با وجود داشتن خردها آن را نپذیرفتهاند و انکارش کردهاند، ولی امروز پوستها بر حقیقت آن گواهی میدهند.
بقیه سخن میتواند حکایت اقوال برخی از ایشان بدیشان باشد، و میتواند پیروی بر موضعگیری شگفت آنان باشد:
(وَمَا کُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَلَا أَبْصَارُکُمْ وَلَا جُلُودُکُمْ) .
شما اگر گناهانتان را پنهان میکردید نه از این جـهت بود که از شهادت گوشها و چشمها و پوستهایتان بر ضد خودتان بیم داشته باشید (چراکه اصلاً باور نمیکردید روزی اینها به سخن درآیند و بر ضد کسی گواهی دهند).
شماکه به دلتان نمیگذشت و خطور نمیکردکهگوشها و چشمها وپوستهایتان بر ضد شما قـیام میکنند و گواهی میدهند. تازه اگر هم مـیخواسـتید از آنـها خویشتن را پنهان دارید نمیتوانستید چنینکنید و خود را نهان دارید.
(وَلَکِن ظَنَنتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا یَعْلَمُ کَثِیراً مِّمَّا تَعْمَلُونَ).
بلکه گمان میبردید خدا بسیاری از اعمالی را که (مخفیانه) انجام میدهید نمیداند.
این گمان جاهلانه بزهکارانه، شما راگول زده است و شما را به سوی دوزخ رانده است:
(وَذَلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنتُم بِرَبِّکُمْ أَرْدَاکُمْ فَأَصْبَحْتُم مِّنْ الْخَاسِرِینَ).
این گمان بدی که در باره پروردگارتان داشتهاید شما را به هلاکت انداخته است و لذا از زمره زیانکاران شدهاید.
آنگاه واپسین پیرو درمیرسد:
(فَإِن یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ ).
اگر آنان شکیبائی کنند (یا نکنند، یکسان است و) آتش دوزخ جایگاه ایشان است، و لذا از زمره زیانکاران شدهاید.
وای چه تمسخری! چه اکنون صبر و شکیبابیکردن، بر آتش صبر و شکیبائی نمودن است. این صبر و شکیبائی آن صبر و شکیبائیای نیستکهگشایش به دنبال داشته باشد و پاداش نیک مترتب بر آنگردد. این صبر و شکیبائی، صبر و شکیبائیای استکه پاداشش آتش است! سزای آن ماندن و قرارگرفتن در آتش است! و چه بد ماندنی و قرارگرفتنی است!
(وَ إِن یَسْتَعْتِبُوا فَمَا هُم مِّنَ الْمُعْتَبِینَ).
اگر هم تقاضای رضایت و درخواست عفو (الهی) کنند (به جائی نمیرسد و پذیرفته نمیشود) و مورد عفو قرار نمیگیرند.
در آنجا درخواست عتاب و سرزنش فائدهای ندارد. در آنجا توبه و پشیمانی سودی نمیبخشد. عادت چنین است کسی درخواست عتاب[8] و سرزنش را داردکه به دنبالش چشم به راه عفو و رضایت میگردد بعد از آن که اسباب و علل جفا و ستم از میان رفته است. امّا امروز بر روی عتاب و سرزنش دربسته شده است. عفو و رضایتی هم در میان نمانده است، عفو و رضایتیکه به دنبال عتاب و سرزنش میآید.
*
آنگاه دیگر باره برایشان از سلطه و قدرت خدا بر دلهایشان، پرده برمیدارد، در حالی که آنان هـنوز در دنیا هستند، و خویشتن را بزرگتر از آن میدانندکه به خدا ایمان بیاورند. خدا برایشان - چون مطلع بر فساد دلهایشان است - همنشینان و همدمان بدی از جن و انس ترتیب داده است. این همنشینان و همدمان بد، کارهای زشت و پلشت را در نـظرشان میآرایند، و ایشان را به کاروانهای کسانی ملحق میگردانند که زیانباری بر ایشان نوشته شده است و واجب گردیده است، و فرمان عذاب در باره آنان لازم و ثابتگردیده است:
(وَقَیَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاء فَزَیَّنُوا لَهُم مَّا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ ؟) .
ما برای آنان همنشینان (زشتسیرتی از جن و انس) ترتیب دادهایم (و این دوستان تبهکار، ایشان را از هر سو احاطه میکنند و افکارشان را میدزدند و چنان بر آنـان چیره میشوند) که کار دنیا و آخرت را در نظرشان میآرایند (و اقدام به محرمات و ترک عبادات را و همچنین عقاب و عذاب دوزخ را برایشان سهل و ساده جلوهگر مینمایید. تا بدانجا که به آسانی به گرداب فساد فرو میروند) و فرمان عذاب الهی در باره آنان ثابت و صادر میشود و بـه سرنوشت اقوام گمراهی از جن و انسی گرفتار میکردند که پیش از ایشان بودهاند (و همچون ایشان کردهاند. جملگی) اینان و آنان مسلمّاً زیبانبار شدهاند.
باید بنگرند چگونه آنان در قبضه خداوندی گرفتارند که خود را بزرگتر از آن میدانندکه به پرستش و عبادتش بپردازند. باید بنگرند چگونه دلهایشان که در درونشان است ایشان را به سوی عذاب و زیانباری میکشاند و رهنمود میگرداند. خدا همنشینان و همدمانی برای آنان ترتیب داده است و حاضر آورده استکه به وسوسهکردن ایشان میپردازند، و هرگونه کار بدی را در نظرشان میآرایند که پیرامون ایشان یافته میشود، وکارهایشان را برایشان زیبا جلوهگر میدهند، و این استکه زشتی و پلشتی موجود در کارهایشان را احساس نمیکنند و بدان پی نمیبرند. سختترین بلا و بدترین مصیبت این است که انسان احساس زشتی و پلشتی اعمال خود را از دست بدهد، و به بدی و نابهنجاری انحراف خویش پی نبرد، و چنین بینگارد هرکاری و هر چیزیکه او میکند و او دارد زیبا و برازنده است! این هلاک و نابودی است. این سراشیبی و لغزشگاهی استکه پیوسته به هلاک و نابودی سر میکشد و منتهی میشود. ناگهان خود را در میانگله بدی میبینند. خویشتن را در میان ملتهائی از جن و انس مییابندکه وعده خدا در باره ایشان تحقق پیدا کرده است و پیاده شده است، و آنانگله زیانبارانند:
( إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ ) .
(جملگی) اینان و آنان مسلماً زیبانبار شدهاند.
از جمله آراستن همنشینان و همدمان برای ایشان این استکه آنان را به مبارزه با این قرآن برمیانگزند و به پیش میرانند، بدان هنگام که احساس میکنند چه سلطه و قدرتی در قرآن است:
«وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ » .
کافران (به همدیگر) میگویند: گوش به این قرآن فرا ندهید، و در (هنگام تلاوت) آن یاوهسرائی و جار و جنجال کنید تا (مردمان هم قرآن را نشنوند و مجال اندیشه در باره مفاهیم آن از ایشان گرفته شود و) شما پیروز گردید.
این سخنی بودکه بزرگان قریش به همدیگر میگفتند و یکدیگر را بدان سفارش میکردند. بدین وسیله عامّه مردمان را بدانگول میزدند. امّا آنان از مقابله با غلبه قرآن و تاثیر آن در درونهایشان و در درون عامّه مردمان درمانده گردیدند و شکست خوردند.
(لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ ) .
گوش به این قرآن فرا ندهید.
آنان ادعاء میکردند که این قرآن ایشان را جادو میکند، و بر خردهایشان چیره میشود، و زندگانیشان را تباه میسازد، و میان پدر و پسر جدائی میاندازد، و شوهر و همسر را از یکدیگر دور و جدا میگرداند. بلی که قرآن جدائی میاندازد، ولیکن آن جدائی که یزدان میان ایمان وکفر، و میان هدایت و ضلالت، انداخته است. خدا دلهائی را مخلص و آویزه این قرآن میکرد. همچون دلهائی هیچگونه پیوندی را نمیپذیرفت مگر پیوند قرآنی را. این استکه قرآن فرقان است. یعنی جداسازنده حقگرایان از باطلگرایـان، و گمراهان از راهیابان است . . .
(وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ ).
و در (هنگام تلاوت) آن یاوهسرائـی و جار و جنجال کنید تا (مردمان هم قرآن را نشنوند و مجال اندیشه در باره مفاهیم آن از ایشان گرفته شود و) شما پیروز گردید.
این سخن، یاوهسرائی و پریشانگوئی است و سـزاوار انسان واقعی نیست. امّا درماندگی از رویاروئی با حجت و برهان، و ناتوانی از پاسخ دلیل با دلیل، سر به
یاوهسرائی و پریشانگوئی میکشد، توسط کسی که خویشتن را بزرگتر از پذیرش ایمان میبیند.
یاوهسرائی و بیهودهگوئی مـیکردند از جمله با نقل داستانهای رستم و اسفندیار. همانگونه که مالک پسر نضر چنین میکرد تا مردمان را از قرآن بازدارد و دور نگاه دارد. با داد و بیداد و جار و جنجال نیز به کار یاوهسرائی و پریشانگوئی میپرداختند. با بیان سخنان مسجع و خواندن اشعار رجز نیز بدین کار دست مییازیدند و بیهودهگوئی میکردند. امّا همه اینها بر باد رفتند و قرآن پیروزگردید، چون راز پیروزی را با خود حمل میکرد، و قرآن حق بود، و حق پیروز است هرچند که باطلگرایان بکوشند و بجوشند و نخروشند.
برای پاسخ بدین گفتار زشتشان، تهدید و بیم مناسبی درمیرسد:
« فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذَاباً شَدِیداً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ .ذَلِکَ جَزَاء أَعْدَاء اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِیهَا دَارُ الْخُلْدِ جَزَاء بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ ».
ما قطعاً (جنگ با قرآن را فـراموش نمینمائیم و) به کافران عذاب سختی میچشانیم، و آنان را در برابر بدترین کاری که کردهاند (که مبارزه با قرآن است) جزا و سزا خواهیم داد. این کیفر دشمنان خدا است که آتش (سوزان جهنم) است. (امّا نه آتش موقتی و زودگذر، بلکه) سرای همیشگی ایشان در میان آن است. این هم بدان خاطر است که پیوسته آیات ما را (با وجود علم به واقعیت آنها) انکار میکردهاند.
چه زود ایشان را در آتش خواهیم یافت! چه زود خشم گولخوردگان را خواهیم دید، آنکسانیکه همنشینان و همدمان ایشان چیزهائی را برایشان میآراستند و زیبا جلوه میدادند که حاضر و در دسترسشان بود و یا در آینده پیش میآمد و اتفاق میافتاد. و آنان را تشویق و ترغیب بدین مهلکهای میکردند که گشت و گذرشان عاقبت سر بدان کشید.
« وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِیَکُونَا مِنَ الْأَسْفَلِینَ ».
کافران (در میان دوزخ فریاد برمیآورند و) میگویند: پروردگارا! کسانی را از دو گروه انس و جن به ما نشان بده که ما را گمراه کردهاند، تا ایشان را زیر پاهای خود بگذاریم و لگدمالشان گردانیم و بدین وسیله از زمره پستترین مردم (از لحاظ مقام و مکان) شوند!.
این خشم تندی است. آتـش انتقام است:
(نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا) .
تا ایشان را زیر پاهای خود بگذاریم و لگدمالشان گردانیم.
(لِیَکُونَا مِنَ الْأَسْفَلِینَ).
تا بدین وسیله از زمره پستترین مردم (از لحاظ مقام و مکان) شوند!.
این خشم تند و درخواست لگدمالکردن، به دنبال دوستی و رفاقت و وسوسهکردن و آراستن و زیبا جلوهگر داشتن است!
*
این پیوند و رابطهای بودکه پـیوند و رابطه وسوسه کردن وگول زدن است. پیوند و رابطه دیگری نیز در میان بوده استکه پیوند و رابطه دلسوزی و مهرورزی و دوستی و رفاقت واقعی است. کسانیکه همچون پیوند و رابطهای با یکدیگر داشتهاند مومنانند. آن کسانیدکه میگفتند: خدای ما الله است. سپس بر راستای راه منتهی به خدا در پرتو ایمان و عمل صالح میماندند و راه را ادامه میدادند. خداوند بزرگوار برای چنینکسانی همدمان و همنشینان بدی از جن و انس را ترتیب نمیدهد. بلکه فرشتگانی را موظف و مکلف میفرمایدکه امن و امان و آرامش و اطمینان به دلهای مومنان بریزند و پدیدارگردانند، و ایشان را به بهشت مژده بدهند، و در زندگی دنیا و در زندگی آخرت ایشان را به دوستی بگیرند و عهدهدار امورشان شوند:
( إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ . نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَةِ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکُمْ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ . نُزُلاً مِّنْ غَفُورٍ رَّحِیمٍ ).
کسانی که مـیگویند: پروردگار ما تنها خدا است، و سپس (بر این گفته خود که اقرار به وحدانیت است میایستند، و آن را با انجام قوانین شریعت عملاً نشان میدهند، و بر این راستای خداپرستی تا زندهاند) پابرجا و ماندگار میمانند (در هنگام آخرین لحظات زندگی) فرشتگان به پپش ایشان میآیند (و بدانان مژده میدهند) که نترسید و غمگین نباشید و شما را بشارت باد به بهشتی که (توسط پیغمبران) بـه شما (مومنان) وعده داده میشد. (و فرشتگان بدیشان خبر میدهند که) ما یاران و یاوران شـما در زندگی دنیا و آخرت هستیم، و در آخرت برای شما هرچه آرزو کنید هست، و هرچه بخواهید برایتان فراهم است. اینها به عنوان پذیرائی از سوی خداوند آمرزگار و مهربان است.
ماندگاری بر سخن:
(ربُّنا اللهُ) .
پروردگار ما تنها خدا است.
ماندگاری بر آن چنانکه باید و شاید است، و حق و حقیقت آن را مراعاتکردن است. ماندگاری بر آن باید از لحاظ احساس و آگاهی درون، و از نظر رفتار و کردار زندگی بیرون باشد. ماندگاری بر آن، و صبر و شکیبائی بر تکالیف و وظائف آن، قطعاًکار دشوار و بزرگی است. بدین خاطر است که سزاوار این نعمت بزرگ و لطف سترگ در پیشگاه خدا است. شایان همنشینی و همدمی با فرشتگان و دوستی و رفاقت و مودت و محبت ایشان است. این چیزهائی استکه در آن چیزی پدیدار و نمودار است که خدا در باره ایشان روایت میفرماید. فرشتگان به دوستان مومن خود میگویند: نترسید. غمگین نباشید. شما را مژده باد به بهشتیکه به شما وعده داده میشد. ما یاران و یاوران شما در زندگی دنیا و در آخرت هستیم. آنگاه فرشتگان بهشتی را برایشان به تصویر میکشندکه بدیشان وعده داده میشد. به گونهای بهشت را برایشان به تـصویر میکشندکه دوست برای دوستش چیزی را به تصویر میکشدکه میداند آگاهی از آن او را مسرور و خوشحال میکند، و دیدن بهره و نصیبیکه دارد و چشم به راه آن است، او را شاد و شنگول میگرداند: برای شما هرچه آرزو کنید هست، و هرچه بخواهید برایتان فراهم است. بر جمال وکمال وکرامت و عظمت آن میافزایند و میگویند: اینها به عنوان پذیرائی از سوی خداوند آمرزگار و مهربان است. اینها از سوی خدا است. خدا شما را در پرتو مغفرت و مرحمت خود به آنجا نازلکرده است و در آنجا فرود آورده است. پس چه نعمتی فراتر از این نعمت است؟
*
این مرحله به پایان آورده میشود با ترسیم شکلی از . دعوتکننده به سوی خدا، و توصیف روح او وگفتار او، و بیان سخن او و ادب او. پیغمبر خود (ص) را و هر دعوتکنندهای از امّت او را متوجه این شکل میفرماید و او را بدان میخواند. سرآغاز این سوره در باره سنگدلی و جفاپیشگی و بیادبی و خودبزرگبینی زشت کسانی بودکه به سوی قرآن و اسلام دعوت میشدند. تا بدین وسیله به دعوتکننده به سوی خدا بگوید: این برنامه و راه تو است،کارها هرگونهکه باشد:
(وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ . وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ .وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ . وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ) .
گفتار چه کسی بهتر از گفتار کسی است که مردمان را به سوی خدا میخواند و کارهای شایسته میکند و اعلام میدارد که من از زمره مسلمانان (و منقادان اوامر یزدان) هستم؟ نیکی و بدی یکسان نیست. (هرگز بدی را با بدی، و زشتی را با زشتی پاسخ مگوی. بلکه بدی و زشتی دیگران را) با زیباترین طریقه و بهترین شیوه پاسخ بده. نتیجه این کار، آن خواهد شد که کسی که میان تو و میان او دشمنانگی بوده است، به ناگاه همچون دوست صمیمی گردد. بـه این خوی (و خلق عظیم) نمیرسند مگر کسانی که دارای صبر و استقامت باشند، و بدان نمیرسند مگر کسانی که بهره بزرگی (از ایمان و تقوا و اخلاق ستوده) داشته باشند. هرگاه وسوسهای از شیطان (در این مسیر) متوجه تو گردید (به هوش باش ودر مقابل آن مقاومت کن و) خود را به خداوند بسپار (و به سایه لطف او پناه ببر) که او بس شنوا و آگاه است (و تو را میپاید و محافظت مینماید).
به وظیفه دعوت به سوی خدا برخاستن، و به خاطر دعوت مردمان به سوی یزدان رویاروی شدن با کجرویهای انسانها، و نادانیهای آنان، و افتخارکردنشان بدانچه بدان الفتگرفتهاند، و خود را بزرگتر از آن دانستنکه بدیشانگفته شود: شما درگمراهی بسر میبرید و به کژراهه میروید، و حرص و آزشان بر شهوات و مصالحشان، و عشقشان به مقام و منزلتیکه دارند و ببینند دعوت به سوی خدای یگانه آن مقام و منزلت را تهدید میکند، دعوتیکه جملگی مردمان در پیشگاه او یکسان و برابرند، برخاستن به وظیفه دعوت در رویاروئی با چنین شراط و ظروفی،کار بس دشوار و سنگینی است. ولیکنکار بزرگ و سترگی است:
(وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ).
گفتار چه کسی بهتر از گفتار کسی است که مردمان را به سوی خدا میخواند و کارهای شایسته میکند و اعلام میدارد که من از زمره مسلمانان (و منقادان اوامر یزدان) هستم؟.
در این صورت سخن دعوت زیباترین و بهترین سخنی استکه در زمینگفته میشود، و مقدم بر همه سخنهای پاک به سوی آسمان بلند میگردد و میرود. ولیکن سخن دعوتیکه با عمل صالح همراه بشود و عمل صالح آن را تصدیق بکند، و همچنین سخن دعوتیکه همراه بشود با تسلیم خدا شدن بهگونهایکه ذات انسان با بودن آن نهان و پنهانگردد و خودی در میان نماند. در این وقت استکه دعوت خالصانه و دربست ازآن خدا خواهدگردید و شخص دعوتکننده سهمی در آن جز تبلیغ نخواهد داشت.
بعد از آنکه دعوت با عمل صالح و تسلیم خدا شدن همراه گردید، دیگر برای دعوتکننده مسوولیتی نخواهد ماند اگر سخنش با رویگردانی و پشتکردن دیگران، یا با بیادبی مردمان، و یا با خودبزرگ بینی و انکار این و آن رویاروی بشود. کاری که دعوتکننده میکند این استکه زیبا و نیکو دستاندرکار بشود و با همگان خوب و پسندیدهگفتار و رفتار داشته باشد. در این وقت استکه او در مقام والا و بالا است، و غیر او که بد میگوید و بد رفتار میکند در مقام پائین و پست است:
(وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ).
نیکی و بدی یکسان و برابر نیست.
دعوتکننده به سوی یزدان را نسزدکه بدی را با بدی پاسخ بگوید. چه خوبی و نیکی تاثیر آن - همچنین ارج و ارزش آن - با بدی و پلشتی یکسان و برابر نیست. صبر و شکیبائیکردن، و صرف نظر وگذشت نمودن، و بزرگمنشی و بزرگواری، و بالاخره چیره شدن بر میل و رغبتیکه نفس به مقابله بدی با بدی و پاسخ شر با شر دارد، مردمان سرکش وگریزپا را به صلح و صفا میکشاند و به آرامش و اطمینان برمیگرداند. آن وقت استکه چنین کسانی از دشمنی به دوستی میگرایند، و از سرکشی وگریز به نرمش و آرامش درمیآیند وگام میگذارند:
(ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ) .
(هرگز بدی را با بدی، و زشتی را با زشتی پاسخ مگوی. بلکه بدی و زشتی دیگران را) با زیباترین طریقه و بهترین شیوه پاسخ بده. نتیجة این کار، آن خواهد شد که کسی که میان تو و میان او دشمنانگی بوده است، به ناگاه همچون دوست صمیمی گردد.
این قاعده در اغلب اوقات و در بسیاری از حالات، صدق میکند. داد و بیداد به نرمش و آرامش، و خشم و کین به سکون و لین، و خودبزرگبینی و عظمت فروختن به حیا و شرم، تبدیل میگردد، در برابرگفتن سخن خوب وزیبائی، و زمزمه و نغمه آرام و دلنوازی، و لبخند مهربانانهای، رو در روی شخصیکه به هیجان درآمده است و آتش خشم او را فرگرفته است، و خودخواهی و خودپرستی زمام اختیار ازکفش به در آورده است!
اگر با همچون شخصی مقابله به مثل میشد، هیجان و خشم و خودخـواهی و سرکشی او افزوده میگردید، و سرانجام حیا و شرم خود راکنار میگذاشت، و زمام خودپرستی را شل میکرد، و عزتگناه و بزهکاری او را فرامیگرفت.
امّا چنین بزرگواری و بزرگمنشی به دل بزرگی نیاز دارد، دلی که عطوفت و مهربانیکند و عفو وگذشت داشته باشد، در حالی که بتواند بدی کند و پاسخ دندانشکن بدهد. همچون قدرتی هم لازم است تا عفو وگذشت و بزرگواری و بزرگمنشی تاثیر خود را ببخشد، و زیبا رفتارکردن و خوبی نمودن در نزد شخص بدکاره و هرزهدرا، ضعف بشمار نیاید. اگر شخص بدکردار احساسکند که این زیبا رفتارکردن و خوبی نمودن از ضعف سرچشمه میگیرد چنینکاری را ارج نمینهد و برای آن احترام قائل نمیشود، و اصلاً زیبارفتارکردن و خوبی نمودن تاثیری نخواهد داشت. این عفو وگذشت و بزرگواری و بزرگمنشی هم محدود به اوقات و حالاتی استکه بیتربیتی و بد و بیراه دیگران متوجه خود انسان دعوتکننده به سوی یزدان باشد. امّا اگر بیشرمی و بیادبی و تجاوز و تعدی متوجه عقیده و برگرداندن مومنان از عقیده باشد، در این صورت باید مقاومتکرد و رزمید، و به هر شکلی از اشکال مبارزه به دفع پرروئی و بیتربیتی و بد و بیراه دیگرانکوشید. یا صبر و شکیبائی ورزید تا خداوند به انجام برساندکاریکه باید بشود.
این درجه، یعنی درجه دفع بدی با نیکی، و بزرگواری و گذشتیکه بر انگیزههای خشم و غـضب برتری میگیرد و غالب میگردد، و خویشتنداری و توازن مراعات میشود، خویشتنداری و توازنی که معلوم است چه وقت بزرگواری و بزرگمنشی است و چه وقت دفع بدی با نیکی و پاسخ شـر با خوبی است . . . درجه بزرگ و والائی استکه هر انسانی بدان دسترسی پیدا نمیکند. همچون مرتبت و منزلتی به صبرو شکیبائی نیاز دارد. همچنین این مقام والا و درجه اعلی، یک عطیه خدادادی است، یزدان مهربان آن را به بندگان خود عطاء میفرماید، بندگانیکه به تلاش وکوشش میپردازند و در سایه سعی و عمل سزاوار دریافت آن میگردند:
«وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ ».
به این خوی (و خلق عظیم) نمیرسند مگر کسانی که دارای صبر و استقامت باشند، و بدان نمیرسند مگر کسانی که بهره بزرگی (از ایمان و تقوا و اخلاق ستوده) داشته باشند.
این مرتبت و منزلت، درجه و مقام والا و بالائی است، تا بدان اندازه پیغمبر خدا (ص) که هرگز برای نفس خود خشمگین نگردیده است، و زمانی همکه برای خدا خشمگین شده استکسی نتوانسته است در برابر خشمش مقاومت و ایستادگیکند، بدوگفته شده است، و به هرکسیکه دعوتکننده به سوی خدا باشدگفته شده است:
(وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) .
هرگاه وسوسهای از شیطان (در این مسیر) متوجه تو گردید (به هوش باش و در مقابل آن مقاومت کن و) خود را به خداوند بسپار (و به سایه لطف او پناه ببر) که او بس شنوا و آگاه است (و تو را میپاید و محافظت مینماید).
خشمگاهی انسان را به سویگناه برمیانگیزد و به سوی بدی میخواند. گاهی خشم ناشکیبائی در برابر بیادبی و بدی دیگران را به دل میاندازد. یا دل را تنگ میگرداند، و جائی در آن برای عفو وگذشت و بزرگواری و بزرگمنشی باقی نمیگذارد. پناه بردن به خدا از دست شیطان مطرود از رحمت خدا بدین هنگام انسان را محفوظ و مصون میدارد، و تلاشها و کوششهای اهریمن را بیاثر میگرداند، و نمیگذارد از خشم وکین، اهریمن لعین استفاده بکند و بهره ببرد، و از سوراخ آن به درون دل بخزد.
آفریدگار این دل بشری، آن آفریدگاری که راههای نفوذ و محلهای ورود به دل را میداند، و اندازه تاب و توان، و مقدار آمادگی آن را نیز میداند، و میداند اهریمن ازکجا به سوی او میدود و به درون او میرود، او دل دعوتکننده بـه سوی خدا را از انگیزههای خشم یا از وسوسههای اهریمن مصون و محفوظ میدارد، انگیزهها و وسوسههائیکه بر سر راه او است و شخص بردبار را بر سر خشم میآورد.
واقعاً راه سخت و دشواری است، راه حرکت برای نفوذ به دلها و درونها و تاثیرگذاشتن در آنها. باید شیوههای گوناگون به کار برد و مسیرهای جوراجور را طیکرد، و از خارستانها گذشت، وگردنهها را پشت سرگذاشت، تا دعوتکننده به سوی خدا بدان شیوهها و از آن مسیرها و از آنجاها بتواند به دلها و درونها راه یابد و جایگاه رهنمود و رهنمون را پیدایند و نقطة راهنمائی و راهبری را بیابد.
[1] به نقل ازکتاب«مع الله فی السماء». تالیف: دکتر احمد زکی.
[2] جلد نهم، صفحه ٥١ (مترجم)
[3] به نقل ازکتاب: «معالله فی السماء». تالیف: دکتر احمد زکی.
[4] مرجع سابق.
[5] «ثم»: سپس، در اینجا برای تاخیر بیانی است نه تاخیر زمانی. یعنی آفرینش آسمانها قبلاً صورتگرفته استو زمین بعد از آن. (مترجم)
[6] «معالله فی السماء». تالیف: دکتر احمد زکی.
[7] در زبان فـارسی آن را کاهکشان یا کهکشان راه شیری میگویند. (مترجم)
[8] واژه « إِن یَسْتَعْتِبُوا » به معنی: طلب رضایت و گذشت کنند، است. یعنی درخواست «عُتبی» که به معنی رضایت است. ولی مولّف فرزانه به معنی: درخواست عتاب و سرزنش کنند، جمله را معنی فرموده است! . . (مترجم)