ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی صافات 182-149
فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّکَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ (149) أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَائِکَةَ إِنَاثاً وَهُمْ شَاهِدُونَ (150) أَلَا إِنَّهُم مِّنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ (151) وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ (152) أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى الْبَنِینَ (153) مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (154) أَفَلَا تَذَکَّرُونَ (155) أَمْ لَکُمْ سُلْطَانٌ مُّبِینٌ (156) فَأْتُوا بِکِتَابِکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (157) وَجَعَلُوا بَیْنَهُ وَبَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (158) سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ (159) إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (160) فَإِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ (161) مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ بِفَاتِنِینَ (162) إِلَّا مَنْ هُوَ صَالِ الْجَحِیمِ (163) وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ (164) وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ (165) وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ (166) وَإِنْ کَانُوا لَیَقُولُونَ (167) لَوْ أَنَّ عِندَنَا ذِکْراً مِّنْ الْأَوَّلِینَ (168) لَکُنَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (169) فَکَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (170) وَلَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ (171) إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ (172) وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ (173) فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ (174) وَأَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ (175) أَفَبِعَذَابِنَا یَسْتَعْجِلُونَ (176) فَإِذَا نَزَلَ بِسَاحَتِهِمْ فَسَاء صَبَاحُ الْمُنذَرِینَ (177) وَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ (178) وَأَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ (179) سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ (180) وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ (181) وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (182)
در پرتو داستانهائیکه مرحله دوم سوره آنها را ذکر کرد، و در پرتو چیزهائیکه حقیقت رابطه میان یزدان و بندگانش دربرگرفته است، و چگونه با این حقیقت تکذیبکنندگان راگرفتار و به جزا و سزای خود رسانده است، تکذیبکنندگانیکه جز خدا را میپرستیدهاند، یا برخی از آفریدههایش را انباز خدا میدانستهاند، و در پرتو خود همین حقیقتکه درس نخست سوره در برداشت، در این مرحله واپسین سوره پیغمبر (ص) را رهنمون و رهنمود میفرمایدکه راجع بدین افسانه با ایشان مجادله و مباحثه کند، افسانهای که در آن گمان میبردند که فرشتگان دختران خدایند، و افسانه دیگری که در آن آمده استکه مشرکانگمـان میبردند میان خداوند سبحان و میان جنیان خویشاوندی و حسب و نسب برقرار است! همچنین یزدان منان به پیغمبر (ص) دستور میفرماید بگوید به مشرکانی که پیش از این رسالت آرزو میکردند و میگفتند اگر خدا پیغمبری را در میانشان برانگیزد از او پیروی میکنند و راهیاب میشوند و آمادگی هدایت را دارند، چـرا وقتی که پیغمبر (ص) به سویشان روانه شده استکافر میگردند؟.. این سوره با نگارش وعدهایکه خدا به پیغمبران خود میدهد، وعده این که پیغمبران سرانجام پیروز میگردند، و با تنزیه یزدان سبحان از هـرآنچه مشرکان او را بدان وصف میکنند، و با توجه دادن به حمد و سپاس یزدان، یعنی پروردگار جهانیان، خاتمه میپذیرد.
(فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّکَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَائِکَةَ إِنَاثاً وَهُمْ شَاهِدُونَ أَلَا إِنَّهُم مِّنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى الْبَنِینَ مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ أَمْ لَکُمْ سُلْطَانٌ مُّبِینٌ فَأْتُوا بِکِتَابِکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ).
از آنان (که ساکن مکه بوده و به دنبال خرافات راه افتاده و معتقدند که فرشتگان دختران خدایند) بپرس که آیا دختران ازآن پروردگار تو باشند و پسران ازآن خودشان؟ (آیا این عادلانـه است؟). یا این که (وقتی که) ما فرشتگان را به صورت ماده میآفریدیم، ایشان ناظر (بر خلقت فرشتگان) بودهاند؟ هان! آنان تنها از روی دروغها و تهمتهای بهم بافته خود میگویند: خداونـد فرزند زاده است! قطعاً ایشان دروغگویند. آیا خدا دختر ان را بر پسران ترجیح داده است (در صورتی که به گمان شما پسران از دختران بهترند؟ تازه اگر برابر اندیشه تباه شما هم بود، میبایست خدا پسران را نصیب خود کند؛ نه دختران را!). چه چیزتان شده است، چگونه داوری میکنید؟ (هیچ میفهمید چه میگوئید؟!). آیا یادآور نمیکردید (و از این بـیخبریها به خود نمیآئید، و از این بیهودهگوئیها دست برنمیدارید؟!). یا این که شما دلیل روشن و روشنگری (در این زمینه) دارید؟ اگر راست میگوئید (که دلیل و برهانی دارید)
کتاب خود را بیاورید و بنمائید.
یزدان سبحان افسانه ایشان را از هر طرف محاصره میکند و سوراخها و سنبههای آن را میگیرد. با آنان با منطق خودشان و من مـحیطیکه در آن زندگی میکنند صحبت میکند و اظهار دلیل مینماید. ایشان پسرن را بر دختران ترجیح میدادند. تولد نوزاد دختر را درد و رنج مـیدانسـتند. دختر را آفریدهای میدانستندکه مرتبه پائینتری از پسر داشت. با وجود این ادعاء میکردندکه فرشتگان دخترند، و آنان دختران خدا هستند!
خدا در اینجا با ایشان برابر منطق خـودشان بـه پیش میرود، و با منطق خـودشان محکومشان مـیسازد تا اندازه بیهودگی و یاوهسرائی همچون افسانهای را درک و فهمکنند و به هیچی و پوچی آن حتی برابرمعیارها و مقیاسهای معمول و متداول خـود پی ببرند:
(فَاسْتَفْتِهِمْ... أَلِرَبِّکَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ ؟).
از آنان (که ساکن مکه بوده و به دنبال خرافات راه افتاده و معتقدند که فرشتگان دختران خدایند) بپرس که آیا دختران ازآن پروردگار تو باشند و پسران ازآن خودشان؟ (آیا این عادلانه است؟).
آیا وقتیکه دختران - همانگونهکه ادعاء میکنند - مرتبه پائینتری از پسران دارند، دختران را برای پروردگارشان درنظرگرفتهاند و پسران را برای خود به حساب آوردهاند؟ا یا این که خدا دختران را برای خود برگزیده است و پسران را بدیشان داده است؟! هم این تقسیمبندی و هـم آن تقسیمبندی نادرست است و با منطق خودتان هم نمیخواند. از ایشان در باره اینگمان نابجا و نادرست بپرس.
از آنان همچنین بپرسکه سرچشمه این افسانه کجا است و چگونه پیدا شده است و شکلگرفته است؟ از کجا علم و اطلاع پیدا کردهاندکه فرشتگان دختر هستند؟ آیا آنان ناظر آفرینش فرشتگان بودهاند و این استکه بر جنسیت ایشان آگاهی یافتهاند؟
(أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَائِکَةَ إِنَاثاً وَهُمْ شَاهِدُونَ ؟ ) .
یا این که (وقتی که) مـا فرشتگان را به صورت ماده میآفریدیم، ایشان ناظر (بر خلقت فرشتگان) بودهاند؟.
متنگفتار دروغین و بهم بافتهای را بیان میداردکه از زبان خدا نقل و روایت میکند و میگویند:
« أَلَا إِنَّهُم مِّنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ :وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ » .
هان! آنان تنها از روی دروغها و تهمتهای به هم بافته خود میگویند: خداوند فرزند زاده است! قطعا ایشان دروغـویند.
حتی آنان برابر قضاوت عرف مشهورشان و منطق شائع شانکه میگوید: پسران مقدم بر دختران هستند، ایشان دروغگویند. اخر چگونه خدا دختران را بر پسران ترجیح داده است و به خویشتن اختصاص فرموده است؟!
« أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى الْبَنِینَ؟! » .
آیا خدا دختران را بر پسران ترجیح داده است (در صورتی که به گمان شما پسران از دختران بهترند؟! تازه اگر برابر اندیشه تباه شما هم بود، میبایست خدا پسران را نصیب خود کند؛ نه دختران را!).
اظهار شگفت میفرماید از قضاوتی که در آن، منطق شائع میان خودشان را فراموش میکنند:
(مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ؟ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ؟).
چه چیزتان شده است، چگونه داوری مـیکنید؟ (هیچ میفهمید چه میگوئید؟!) آیا یادآور نمیگردید (و از این بیخبریها بـه خود نمیآئید، و از این بیهودهگوئیها دست برنمیدارید؟).
سند و دلـیل این داوری را ازکجا مـیآورند؟ چگونه همچون حکمی را گمان میبرند؟
« أَمْ لَکُمْ سُلْطَانٌ مُّبِینٌ فَأْتُوا بِکِتَابِکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ».
یا این که شما دلیل روشن و روشنگری (در این زمینه) دارید؟ اگر راست میگوئید (که دلیل و برهانی دارید) کتاب خود را بیاورید و بنمائید.
افسانه دیگری، افسانه پیوند موجود در میان یزدان سبحان و جنیان است:
« وَجَعَلُوا بَیْنَهُ وَبَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً. وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ» .
آیا معتقد به خویشاوندی و نزدیکی میان خدا و جنیان هستند. در صورتی که جنیان میدانند که مشـرکان (و هم خودشان، اگر شـرک بورزند، در مـیان دوزخ) حاضر آورده میشوند.
عربها گمان میبردند که فرشتگان دختران خدایند و جنیان آنان را برای خدا زادهاند و به دنیا آوردهاند! این است حسب و نسب و خویشاوندی و قرابتیکه گمان میبردند) جنیان که میدانند آنان آفریدگانی از آفریدگان یزدان سبحان هستند، و این که آنان در روز قیامت با اجازه خدا حاضر آورده میشوند. این هم معامله حسب و نسب و خویشاوندی و دامادی نیست! در اینجا ایزد سبحان ذات خود را از همچون تهمت ناروا و دروغ شاخداری پاک و منزه میفرمابد:
« سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ » .
خداوند پاک و منزه است از توصیفهائی که (این گروه مشرک و خرافهپرست) میکنند.
از این جنیانی که زورکی آنان را در عذاب حاضر میکنند و گرد میآورند، دستهای از آنان کـه ایمان آوردهاند مستثنی میگردند. در میان جنیان هم مومنانی بودهاند:
(إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ) .
مگر بندگان مخلص خدا (که در دوزخ گرد آورده نمیشوند).
به مشرکان و به خداگونههائی کهگمان میبردهاند و میپرستیدهاند، و حتی به عقائد منحرفی که داشتهاند، خطاب میشود. بدیشان از سوی فرشتگان خطاب میشود، همانگونهکه از تعبیر سخن برمیآید:
(فَإِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ .مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ بِفَاتِنِینَ. إِلَّا مَنْ هُوَ صَالِ الْجَحِیمِ .وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ . وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ . وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ).
شما و چیزهائی که پرستش میکنید، هرگز نمیتوانید کسی را با فتنه و فساد از خداپرستی منحرف سازید (و به بتپرستی بکشانید). مگر کسی را که مائل باشد به آتش دوزخ بسوزد. هریک از ما مقام مشخص و جایگاه جداگانهای داریـم (و در آنجا و در آن پست به انجام وظیفه مشغول و گوش به فرمان یزدانیم). و ما جملگی (برای اطاعت یزدان و اجراء فرمان خداوند سبحان) به صف ایستادهایـم (و کسی از ما جـرات حرکت از جای خود، و گـام بیرون نهادن از دائره حوزه کارش را ندارد). و ما جملگی به تسبیح و تقدیس خدا مشغولیم (و ستایشگران ایزد بیچونیم).
یعنی قطعاً شما و چیزهائیکه میپرستید نمیتوانید بندگان خدا را تباه و منحرف سازید و ایشان راگول بزنید و فریب دهید. هرگز شما نمیتوانید بندگان او را گمراه سازید، مگرکسانی را که از اهل دوزخ بشمار آمدهاند، کسانی که مقدر و مقررگردیده است به دوزخ درآیند و بدان بسوزند. شما نمیتوانیدکسانی را تباه و منحرف سازیدکه دل مومن و فطرت سالمی داشته باشند و از زمره مومنان فرمانبردار باشند. بـه دوزخ افروزینه خود را دارد و افروزینه آن از نوع ویژهای است. سرشت همچون کسانی ایشان را برای تباه شدن و منحرف گردیدن آماده میسازد، و آنان را آماده شنیدن وسوسهها و سخنان گول زنـندگان و مفسدان میگرداند.
فرشتگان افسانه ایشان را پاسخ میدهند و میگویند: هریک از ما مقام مشخص و جایگاه جداگانهای داردکه از آن تخطی و تجاوز نمیکند. ما بندگانی از آفریدگان خدائیم. ما دارای وظائف و تکالیفی در اطاعت و فرمانبرداری هستیم. ما برای نماز به صف میایستیم، و به حمد و ثنای خدا میپردازیم. هریک از ما در مقام و درجهایکه دارد میایستد و پا ازگلیم خود فراتر نمیگذارد . . . خدا، خدا است و بس.
*
آنگاه روند قرآنی برمیگردد تا از مشرکانی سخن بگوید که همچون افسانههائی را پخش میکنند. بدین منظور عهدها و وعدههایشان را عرضه میدارد، در آن روزیکه آنان بر اهلکتاب حسادت میبردند چون اهل کتاب بودند، و میگفتند: اگر ما ذکر، یعنیکتابی از کتابهای آسمانی انبیاء پیشین - از قبیل ابراهیم یا پیغمبرانی که پس از او مبعوث گردیدهاند - میداشتیم دارای مرتبهای از ایمان میشدیم که ما را به خاطر آن یزدان سبحان از بندگان خاص خود میکرد و ما را برمیگزید:
(وَإِنْ کَانُوا لَیَقُولُونَ : لَوْ أَنَّ عِندَنَا ذِکْراً مِّنْ الْأَوَّلِینَ . لَکُنَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
هرچند مشرکان (پیش از بعثت) مـیگفتند: اگر کتابی همچون کتابهای (آسمانی) پیشینیان میداشتیم، ما قطعاً بندگان مخلص خدا میشدیم.
وقتیکه کتابی به سویشان آمدکه بزرگترینکتابهائی است که به زمین نازل گـردیده است، چیزی راکه میگفتند فراموش نمودند و برعکس آنکردند:
(فَکَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ ).
(آرزوی آنان جامه عمل به خود پوشید و بزرگترین کتاب آسمانی قرآن برای ایشان فرو فرستاده شد) و ایشان بدان کفر ورزیدند، و فرجام کار خود را خواهند دانست.
تهدید نهانیکه در این فرموده خدا است:
(فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ ).
فرجامکار خود را خواهند دانست.
سزاوار کفری است که به دنبال آرزوکردنها و وعده دادنها صورت پذیرفته است! به مناسبت تهدید و بیم، وعده یزدان به پیغمبران ذکر میشود، وعدهکمک و یاریکردنشان و چیره شدن و پیروزیشان:
(وَلَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ).
وعده ما راجع به بندگان فرستاده مـا قبلاً (در لوح محفوظ) ثبت و ضبط گشته است. و آن این که ایشان قطعاً یاری میکردند، و لشکر ما حتما پیروز میشوند. وعده رخ میدهد. فرموده خدا برقرار و پایدار است. ریشههای عقیده در زمین استقرار پذیرفته است، وکاخ ایمان برافراشته گردیده است، با وجود همه موانعی که در میان بوده است، و تکذیب تکذیبکنندگان نیز وجود داشته است، و شکجه و عذاب دعوتکنندگان به سوی یزدان و پیروانشان هم پیوسته بوده است. این از این سو، ولی از دیگر سو عقیدهها و باورداشتهای مشرکان وکافران بر باد رفته است، و سلطه و قدرت و دولت ایشان در میان نمانده است و از دست نشده است، و تنها عقیدهها و باورداشتهائی باقی و برجای مانده است که به پیغمبران تعلق داشته است و ارمغان آسمانی بوده است. عقیدهها و باورداشتهای پیغمبران بر دلها و خردهای مردمان چیرهگردیده است، و جهانبینیها و فهم و آگاهیشان را دگرگون کرده است و اوج داده است. و هنوزکه هـنوز است با وجود همه چیز عقیدهها و باورداشتهای انبیاء نمایانترین و پابرجایترین چیز بوده استکه در نواهی جهان بر مردمان چیره میگردد و غلبه پیدا میکند. همه تلاشها وکوششهائیکه برای محو ونابودی عقائد الهی میشودکه توسط پیغـمبران برای مردمان به ارمغان آمده است، و همه نیرنگها و کلکهائیکه زده میشود تا اندیشهها یا فلسفههای دیگری چیره شوند وغلبه پیداکنند، همه و همه نقش بر آب میگردند و پوچ درمیآیند و شکست میخورند ... حتی این تلاشها وکوششها و نیرنگها وکلکها در خود سرزمینی محکوم به فنا و نیستی میشوندکه آن اندیشهها و یا فلسفهها در آنجا برجوشیده است و پدیدار آمده است) و وعده یزدان به پیغمبران بجای آمده است و تحقق پیدا نموده است، وعدهایکه بدیشان داده استکه آنان پیروز میگردند و لشکریان خدا چیره میشوند و غلبه پیدا میکنند.
این یک صفت عام و همگانی است، و پدیدهای پدیدار و نمودار است، و در سراسر نواحی کره زمین، و در همه عصرها و زمانها آشکار و جلوهگر میآید.
این پدیده همچنین در هر دعوتی تحقق حاصل میکند که لشکریان الهی در آن مخلص باشند و دعوتکنندگان آن از خود بگذرند و خدا را درنظر داشته باشند. همچون دعوی پیروز میشود هرچند سدها و مانعها در مسیر آن ایجادگردد، و دشواریها و نابهنجاریها فرا راه آن داشته شود، و هر اندازه هم نیروهای آهن و آتش باطلگرایان به سوی آن نشانه روند، و نیروهای تبلیغ و تهمت درکمین آن بنشینند، و نیروهای جنگ و مبارزه به پیکار آن درآیند. بلی اینکارها و پیکارها جزکارها و پیکارهائی نخواهد بودکه نتائج مختلف و جـوراجوری در پی خواهد داشت، ولی سرانجام به وعده خدا خواهد انجامید، وعدهایکه یزدان جهان به پیغمبران خود داده است، و خلاف آن نمیشود هرچندکه همه نیروهای زمین بر سر راه آن بایستند و با آن برزمند. آن وعده، وعده کمککردن و پیروزگرداندن و استقرار بخشیدن است.
این وعده قانون و سنتی از قوانین و سنن جهانی خدا است، قانون و سنتی استکه جاری و ساری میشود و به راه خود میرود همانگونهکه ستارگان و سیارگان در مدارهای منظم خود جاری و ساری میشوند و به راه خود میروند، و همانگونه که شبها و روزها در زمین در مدارهای زمان پیاپی میآیند و میروند، و همانگونه که حیات در سرزمین مرده سر برمیزند و برمیدمد وقتیکه باران بر آن نازل میشود و میبارد ... امّا پیاده شدن و تحقق یافتن وعده خدا به انبیاء و پیروانشان درگرو تقدیر و تدبیر خدا است و هر وقت که خواست آن را پیاده میکند و تحقق میبخشد. این استکهگاهی آثار پیاده شدن و تحقق یافتن وعده خدا با توجه به عمر محدود بشری کندی میپذیرد و دیر سر میرسد و نمودار و پدیدار میگردد، ولی هرچه هست هرگز خلاف وعده نمیشود و زمان آن به تاخیر نمیافتد. گاهی وعده خدا به شکل و صورتی پیاده میشود و تحقق پیدا میکندکه انسانها متوجه آن نمیشوند و درک و فهمش نمیکنند. زیرا انسانها دنبال شکلی و صورتی از شکلها و صورتهای یاری و پیروزی میگردندکه معمول و مشهور خودشان باشد. آنان پیاده شدن و تحقق یافتن قانون و سنت یزدان را در شکل و صورت تازهایکه دارد جز بعد ازگذشت مدت زمانی درک و فهم کنند!
گاهی انسانها شکل و صورت معین و مشخصی از شکلها و صورتهای یاری و پیروزی را برای لشکریان یزدان و برای پیروان پیغمبران میخواهند. ولی خدا شکل و صورت دیگری را میخواهدکهکاملتر و ماندگارتر است، و عاقبت همان میشودکه خدا میخواهد، هرچند هم لشکریان رنج و مشقت بیشتری را بکشتند و زمان طولانیتری از زمانی که انتظار آن را میکشند بسر برند . . . مسلمانان اندکی پیش از جنگ بدر میخواستند که کاروان قریش نصیب ایشان گردد. ولی خدا خواستکه کاروان پرسود و آسان، از دست آنان برود، و با نفرات سپاهیان قریش رویاروی گردند و با دسته وگروهی بجنگد که مقتدر و قدرتمند بودند. این چیزی که خدا برای ایشان خواسته بود صورتگرفت و بر ایشان و برای اسلام خیر و برکت گردید. پیروزی و نصرتی شد که خدا برای پیغمبرش و برای سپاهیان و دعوت خود در طول روزگاران اراده فرموده بود.
چه بسا سپاهیان خدا در پیکاری از پیکارها شکست بخورند، و آسیاب زمان بر آنان بگردد و تکه و پارهشانکند، و به آزمون سختیگرفتار آیند، و بلا و مصیبت ناگواری ببینند. این هم بدان خاطر باشدکه خدا ایشان را برای پیروزی و نصرتی در پیکار بزرگتری آماده بفرماید، و شرائط و ظروف پیرامونشان را مهیا گرداند تا پیروزی و نصرت در آن روز و روزگار نتائج و میوههای خود را فراختر و بیشتر بدهد، و خط سیر طولانیتر، و آثار پردوامتری، بهره لشکریان بلا دیده یزدان کند.
سخن خدا برتری و پیشیگرفت، و قضا و قدر خدا بر آن رفت، و زمان وعدهاش فرارسید، و قانون و سنت او ثابت و استوار و حاصل و پایدار شد، قانون و سنتیکه تخلف نمیپذیرد وکنارهگیری نمیکند و در موقع خود سر میرسد و صورت میگیرد:
(وَلَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ).
وعده ما راجع به بندگان فرستاده ما قبلاً (در لوح محفوظ) ثبت و ضبط گشته است. و آن این که ایشان قطعاً یاری میگردند، ولشکر ما حتماً پیروز میشوند.
در وقت اعلان این وعده قاطعانه، و این فرمان پیشین و سرمدی خدا، یزدان سبحان به پیغمبر خود (ص)دستور میفرماید از آنان دست بدارد و ایشان را به وعده و فرمان خدا بسپارد، و بپاید و منتظر بماند تا آنان را ببیند در آن حال و احوالیکه سخن خدا پیاده شده است و وعده او تحقق پذیرفته است. آنان را رهاکند تا بعدها خودشان ببینند و با دیده سر مشاهدهکنندکه چه میشود:
«فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ .وَأَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ . أَفَبِعَذَابِنَا یَسْتَعْجِلُونَ ؟ فَإِذَا نَزَلَ بِسَاحَتِهِمْ فَسَاء صَبَاحُ الْمُنذَرِینَ . وَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ .وَأَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ» .
از آنان دست بدار و ایشان را تا مدت زمانی معین به حال خود واگذار. (آن وقت) نگاهشان کن (که چه بلائی بر سرشان میآید) و آنان خود بالاخره خواهند دید (هزیمت خویش را و نصرت شما را) آیا عذاب ما را با شتاب میخواهند؟! (مگر خرد ندارند؟!) هنگامی که عذاب ما در حیاط منازلشان (و در میدان زندگیشان) فرود آمد، بیمشدگان چه بامداد بدی خواهند داشت! دست از آنان بدار و ایشان را تا مدت زمانی معین به حال خود واگذار. (آن وقت، کار آشفته و وضع پریشان ایشان را) تو ببین، و آنان خودشان هم (فرجام بد و حال تباه خویش را) خواهند دید.
از آنان روی بگردان و دست بردار. بدیشان پشت کن و توجهی بدانان مکن و بدیشان اهمّیت مده. ایشان را به روز و روزگاری واگذارکه آنان را در آن خواهی دید، و آنان هم خواهند دیدکه کار بهکجا کشیده است و فرجامکار چه شده است، و وعده خدا در حق تو و در حق ایشان عاقبت بـه کجا انجامیده است. آنان در فرارسیدن عذاب ما شتاب میورزند! واویلا به حالشان در آن زمانی که عذاب ماگریبانگیرشان میگردد! عذاب ما وقتیکه مردمانی را فراگیرد آنچه نباید بر سرشان میآورد، و هرچه نشاید یقه ایشان را میگیرد، آن نباید و نشایدیکه قبلاً از آن بیم داده شدهاند. فرمان رویگرداندن از ایشان و دست برداشتن از آنان، و دستور توجه نکردن و اهمّیت ندادن بدانان، و تهدید و بیم پیچیده در لابلای سخن از آنکار هراسانگیز را تکرار میفرماید:
(وَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ ).
از آنان دست بدار و ایشان را تا مدت زمانی معین به حال خود واگذار.
همچنین اشاره بدان هول و هراسی را تکرار میفرمایدکه روی خواهد داد:
(وَأَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ).
(آن وقت، کار آشفته و وضع پریشان ایشان را) تو ببین، و آنان خودشان هم (فرجام بد و حال تباه خویش را) خواهند دید.
آنان راکوتاه و مختصر رها میسازد تا اشاره به هول و هراس وحشتناک داشته باشد.
*
این سوره را با تنزیه و تقدیس یزدان سبحان، و اختصاص دادن او به عزت و قدرت مطلق فراوان، و درود خدا بر پیغمبران، و اعلان حمد و سـپاس یزدان یگانه جهان، آفریدگار بدون انباز جهانیان، خاتمه میدهد:
(سُبْحَانَ رَبِّکَ - رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ . وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ .وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ).
پاک و منزه است خداوندگار تو از توصیفهائی که (مشرکان در باره خدا به هم میبافند و سر هم) میکنند، خداوندگار عزت و قدرت. درود بر پیغمبران! سـتایش، یزدان را سزا است که خداوندگار جهانیان است.
این خاتمه مناسب با موضوعات سوره است، و چکیده مسائل و قـضایائی استکه این سوره بدانها برداخته است.
*