ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی انبیاء آیهی 112-93
وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ (٩٣)فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ (٩٤)وَحَرَامٌ عَلَى قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَنَّهُمْ لا یَرْجِعُونَ (٩٥)حَتَّى إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ (٩٦)وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا بَلْ کُنَّا ظَالِمِینَ (٩٧)إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ (٩٨)لَوْ کَانَ هَؤُلاءِ آلِهَةً مَا وَرَدُوهَا وَکُلٌّ فِیهَا خَالِدُونَ (٩٩)لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَهُمْ فِیهَا لا یَسْمَعُونَ (١٠٠)إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى أُولَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ (١٠١)لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خَالِدُونَ (١٠٢)لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الأکْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ هَذَا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (١٠٣)یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ (١٠٤)وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ (١٠٥)إِنَّ فِی هَذَا لَبَلاغًا لِقَوْمٍ عَابِدِینَ (١٠٦)وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ (١٠٧)قُلْ إِنَّمَا یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (١٠٨)فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُکُمْ عَلَى سَوَاءٍ وَإِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ أَمْ بَعِیدٌ مَا تُوعَدُونَ (١٠٩)إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَیَعْلَمُ مَا تَکْتُمُونَ (١١٠)وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ (١١١)قَالَ رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ (١١٢)
این مرحله واپسین سوره، به دنبال عرضه کردن قوانین جهانی میآید، قوانینیکه گواه بر یگانگی آفریدگار، و گواه بر قوانین یزدان در ارسال پیغمبران به همراه دعوتهائی استکه بر یگانگی ملت و یگانگی عقیده شهادت میدهند ... آنگاه روند قرآنی در این واپسین مرحله صحنهای از قیامت و شرائط آن را عرضه میدارد، و در آن سرنوشت کسانی را به تصویر میکشد که برای خدا انبازها قرار میدهند. و فرجام شریکها و انبازها هم معلوم و روشن میشود. و نشان داده میشود که تنها خدای بزرگوار کار و بار جهان را میگرداند و در امور آن دخل و تصرف میکند، و سرانجام همه چیز جهان برای یزدان میماند و بدو به ارث میرسد.
آنگاه روند قرآنی قانون خدا را در وراثت و به ارث بردن زمین، و مهر و رافت خدا را در رسالت محمّد (صلی الله علیه و سلم) به تصویر میکشد.
در این هنگام به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) دستور داه میشود دست از مشرکان بکشد و دست خود را از ایشان پاک بشوید، و آنان را به سرنوشت خودشان بسپارد، و بگذارد خدا درباره ایشان فرمان براند و داوری کند، و در برابر شرک و تکذیب و استهزاء ایشان، و روکردن به لهو و لعب، و رویگردانی آنان از روز نزدیک حساب و کتاب قیامت، از خدا یاری و مدد بجوید.
(وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ. فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ. وَحَرَامٌ عَلَى قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَنَّهُمْ لا یَرْجِعُونَ).
(امّا با وجود این وحدت ملت و وحدت آئین، برخیها گوش به رهنمودهای آسمانی نداده و) کار (دین و آئین) خویش را در میان خود به تفرقه انداخته و (میاندازند و گروه گروه شده و میشوند و سرانجام) همگی به سوی ما برمیگردند (و ما به حساب اعمالشان میرسیم). هرکس چیزی را از کارهای شایسته و بایسته انجام دهد، در حالی که ایمان داشته باشد (به خدا و پیغمبران و برنامه آسمانمی)، تلاش او نادیده گرفته نمیشود و (ناسپاس نمیماند، و توسط فرشتگان در نامه اعمالش) ما قطعا آن را خواهیم نوشت. غیرممکن است که به سوی ما (برای حساب و کتاب) برنگردند مردمانی که آنان را (در جهان براثر کفر و ظلم) نابود کرده باشیم (و این که همانگونه که خود گمان میبرند مرگ آخرین مرحله زندگی ایشان باشد).
ملت پیغمبران یگانه است و بر عقیده و آئین یگانهای استوار و پایدارند. اساس این آئین یگانه توحید و یکتاپرستی است که قوانین جهان هستی بدان گواهی میدهد، و همه پیغمبران از نخستین رسالتها تا واپسین رسالتها بدون تبدیل و بدون تغپیر در این اصل بزرگ، مردمان را بدان دعوت کردهاند و بدان فراخواندهاند. تنها چیزهائیکه بوده است تفصیلها و افزایشهائی در برنامههای زندگی استوار بر عقیده توحید صورت گرفته است، آن هم به اندازه استعداد و آمادگی هر ملتی، و تحول و ترقی هر نسلی، و رشد و نمو زندگی و وسائل و ابزارهائیکه زندگی به همراه خود میآورد، و از پیوندها و ارتباطهائیکه نسلهای پیاپی خواهند داشت، سرچشمه میگیرند.
هرچندکه وحدت ملت پیغمبران، و وحدت اساسی در میان است که رسالتها بر آن پایدار و استوارند، پیروان رسالتها کار و بارشان در میانشانگسیخته است، انگار هریک از ایشان قطعه زمینی را جدا و آن را برای خود تعپین کرده است. جدال و ستیز میان آنان برانگیخته گردیده است، و مخالفت در بین ایشان فراوان شده است، و دشمنانگی وکینهتوزی در میانشان تنوره زده است و به جنبش درآمده است ... این کارها حتی در میان پیروان یک پیغمبر نیز روی داده است تا بدانجاکه برخی بعضی را به نام عقیده میکشد، در حالیکه عقیده یکی است، و ملت همه پیغمبران یکی است.
آنانکار و بار خود را میان خویش در دنیا جدا کردهاند و بریدهاند و از یکدیگرگسیختهاند. ولیکن در آخرت همگی ایشان به پیشگاه یزدان برمیگردند:
(کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ).
(سرانجام) همگی به سوی ما برمیگردند (و ما به حساب اعمالشان میرسیم).
همگان به پیشگاه یزدان برمیگردند و بس. یزدان به حساب ایشان میرسد و میداند که بر هدایت بودهاند یا بر ضلالت:
(فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ).
هرکس چیزی را از کارهای شایسته و بایسته انجام دهد، در حالی که ایمان داشته باشد (به خدا و پیغمبران و برنامه آسمانی)، تلاش او نادیده گرفته نمیشود و (ناسپاس نمیماند، و توسط فرشتگان در نامه اعمالش) ما قطعاً آن را خواهیم نوشت.
این قانونکار و پاداش است ...کار شایسته هر وقت بر پایه ایمان استوار باشد، انکار نمیگردد و ناسپاس نمیماند ... در پیشگاه خدا نوشته میشود و چیزی از آن ضائع نمیگردد و نادیدهگرفته نمیشود.
قطعا باید ایمان در میان باشد تا عمل صالح ارزش خود را داشته باشد، بلکه تا عمل صالح وجود پیداکند و کار نیک محسوب شود. عمل صالح نیز باید باشد تا ایمان ثمره داشته باشد، بلکه تا حقیقت ایمان ثابت شود و تحقق پیدا کند.
ایمان پایه زندگی است. چون ایمان رابطه حقیقی میان این انسان و میان جهان است، و ایمان پیوند دهنده جهان و هرچه و هرکه در آن است با آفریدگار یگانه هستی است. ایمان جهان را به قانون یگانهای پیوند میدهد که آن را پسندیده است. پایه باید باشد تا ساختمان برپا و برجا گردد. عمل صالح همان ساختمان است. ساختمان عمل صالح از بنیاد ویران میگردد اگر برپایه خود برپا و برجا نشود.
عمل صالح ثمره ایمان است، ثمرهای که وجود ایمان و سرزندگی آن را در درون ثابت و استوار میدارد. اسلام خودش عقیده پویائی است. هر وقت وجود آن در درون به تمام وکمال برسد به عمل صالح تبدیل میگردد، عمل صالح هم شکل نمایان ایمان نهان است ... و میوه رسیده ریشههائی استکه به ژرفاها خزیدهاند و دویدهاند.
بدین خاطر استکه قرآن همیشه ایمان و عمل صالح را درکنار یکدیگر ذکر میکند هر زمانکه ازکار و پاداش ذکری به میان میآید. زیرا هیچگونه پاداشی به ایمان عاطل و باطلیکه خاموش و ساکت است و بهکار نمیپردازد و ثمرهای ندارد تعلق نمیگیرد. و هیچگونه پاداشی به کاری تعلق نمیگیردکه منقطع وگسیخته است و بر ایمان برجا و برپا نمیگردد.
عمل پاکیکه از ایمان سرچشمه نمیگیرد، تصادفی و گذرا است، چون مرتبط با برنامه ترسیم شدهای نیست، و با قانون مستمری پیوند ندارد. بلکه جز هوا و هوسی یا جهش وکششی نیستکه با انگیزه اصیل عمل صالح در جهان هستی متصل نمیباشد، و آن ایمان به خدائی استکه از عمل صالح خشنود میگردد، چون عمل صالح وسیله سازندهای در این جهان هستی است، و وسیلهکمالی استکه خدا برای این زندگی مقدر و مقرر فرموده است. عمل صالح حرکتی استکه دارای هدفی است، هدفیکه با پایان زندگی و سرنوشت آن پیوند خورده است، و نه جهش ناگهانی وگذرائی، و نه پرش عارضی، و نه تیر بدون هدفی، و نه رویکرد برکنار رویکرد هستی و قانون عظیم آن است.
سزا و جزای عمل در آخرت به تمام وکمال داده میشود، اگر هم بخشی از سزا و جزا در دنیا جلوتر داده شده باشد. اهالی شهرها و آبادیهائی که با عذاب ریشهکن هلاک و نابودگردیدهاند، حتما زنده میگردند تا جزا و سزای واپسین را بگیرند. به زندگی دوباره برنگشتن ایشان ممتنع و ناشدنی است. قطعا به زندگی دوباره برمیگردند:
(وَحَرَامٌ عَلَى قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَنَّهُمْ لا یَرْجِعُونَ).
غیرممکن است که به سوی ما (برای حساب و کتاب) برنگردند مردمانی که آنان را (در جهان بر اثر کفر و ظلم) نابود کرده باشیم (و این که همانگونه که خود گمان میبرند مرگ آخرین مرحله زندگی ایشان باشد). روند قرآنی مردمان این شهرها و آبادیها را بهطور جداگانه ذکر میکند، بعد از آنکه قبلاگفته است:
(کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ).
همگی به سوی ما برمیگردند.
چون چهبسا چنین متبادر به ذهن شودکه هلاک و نابودی ایشان در دنیا پایان کار آنان بوده، و واپسین حساب وکتاب و جزا و سزای ایشان باشد. روند قرآنی برگشت آنان را به سوی خدا موید میدارد، و برنگشتن ایشان را قاطعانه به صورت تحریم وقوع همچونکاری نفی میکند ... اینگونه تعبیر تا اندازهای غریب و ناشناخته است و مفسران را برآن داشته است که چنین میانگارند که حرف «لا» زائد است. و معنی چنین میشودکه این آیه برگشتن مردمان همچون شهرها و روستاهائی را به زندگی دوباره در دنیا نفی میکند، بعد از آنکه هلاک و نابود گردیدهاند. یاگفتهاندکه این آیه برگشتن مردمان همچون شهرها و روستاهائی را از گمراهی خودشان، تا روز رستاخیز نفی میکند. یعنی اینان تا دنیا دنیا است از سرگشتی خود دست نمیکشند و ازگمراهی برنمیگردند... این هر دو معنی تاویل بشمار است و هیچ نیازی به همچون تاویلی نیست. تفسیر این آیه برابر ظاهر خود بهتر و درستتر است. زیرا در روند قرآنی معنی روشن خود را دارد و شیوه درستی بشمار است، بدانگونه که بیان کردیم.
*
آنگاi روند قرآنی صحنهای از صحنههای قیامت را عرضه میدارد. این صحنه را با نشانهای میآغازد که دال بر نزدیک بودن موعد قیامت است. این نشانه فتح یاجوج و ماجوج است:
(حَتَّى إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ. وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا بَلْ کُنَّا ظَالِمِینَ. إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ. لَوْ کَانَ هَؤُلاءِ آلِهَةً مَا وَرَدُوهَا وَکُلٌّ فِیهَا خَالِدُونَ. لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَهُمْ فِیهَا لا یَسْمَعُونَ. إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى أُولَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ. لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خَالِدُونَ. لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الأکْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ هَذَا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ. یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ).
(این نابودسازی بزهکاران و عدم بازگشت ایشان به دنیا) تا زمانی ادامه خواهد داشت که یاجوج و ماجوج رها میگردند، و ایشان شتابان از هر بلندی و ارتفاعی میگذرند (و موجب پریشانی و هرج و مرج در زمین میشوند، و این یکی از نشانههای فرارسیدن قیامت است. در این هنگام) وعده راستین (خدا که روز قیامت است) نزدیک میشود، و به ناگاه (آن چنان وحشتی سراسر وجود) کافران (را فرا میگیرد که) چشمهایشان از حرکت بازمیایستد (و خیره خیره بدان صحنه نگاه میکنند و فریادشان بلند میشود که) ای وای بر ما! ما از این (روز) غافل بودیم (و رویاروئی با خدا و حساب و کتاب را باور نمیکردیم و) بلکه به خود ستم کردیم (چرا که کفر و عناد ورزیدیم و خویشتن را برای همیشه بدبخت نمودیم. ای کافران ستمگر!) شما و چیزهائی که جز خدا میپرستید آتشگیره و هیزم دوزخ خواهید بود. شما حتما وارد آن میگردید. اگر اینها معبودها و خدایانی بودند، هرگز وارد دوزخ نمیگشتند. (نه تنها وارد دوزخ میگردند) حتی همه (بتها و بتپرستها) در آن جاودانه میمانند. آنان در دوزخ ناله غمانگیز و گلوگیری دارند و در آنجا چیزی را (که مایه سرور و شادی باشد) نمیشنوند. آنان که (به خاطر ایمان درست و انجام کارهای خوب و پسندیده) قبلا بدیشان وعده نیک دادهایم، چنین کسانی از دوزخ (و عذاب آن) دور نگاه داشته میشوند. آنان حتی صدای آتش دوزخ را نمیشنوند و بلکه در میان آنچه خود میخواهند و آرزو دارند جاودانه بسر میبرند. هراس بزرگ (رستاخیز نهتنها) ایشان را غمگین نمیسازد، و بلکه فرشتگان (به استقبال آنان میشتابند و برای تبریک و شادباش) پذیرایشان میگردند (و بدیشان میگویند:) این همان روزی است که به شما وعده داده میشد. (این امر) روزی (تحقق میپذیرد که) ما آسمان را درهم میپیچیم به همان صورت که طومارنامهها درهم پیحیده میشود. همانگونه که (نخستین بار سهل و ساده) آفرینش را سر دادیم، آفرینش را از نو بازگشت میدهیم (و به شکل دیگری زندگی دوباره میبخشیم و مردمان را برای حساب و کتاب حاضر میآوریم). این وعدهای است که ما میدهیم، و ما قطعا آن را به انجام می رسانیم).
قبلا در سورهکهف هنگام سخنگفتن از یاجوج و ماجوج در داستان ذوالقرنین، بیان داشتیم: نزدیک شدن وعده حقیکه روند قرآنی آن را مقرون و همراه میسازد با رهائی یاجوج و ماجوج، چه بسا این وعده وقوع پیداکرده باشد با حمله تاتارها و مغولها به خاور و باختر، و سرازیر شدن ایشان به سوی شرق و غرب و درهم شکستن و نابودکردن مملکتها وکشورها و تختها و تاجها ... چون قرآن از همان زمان پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) فرموده است:
(اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ).
قیامت هرچه زودتر فرامیرسد. (قمر /١)
امّا نزدیک شدن وعده حق، زمان معینی برای قیامت مشخص نمیسازد. حساب زمان در تقدیر و سنجش یزدان غیر از حساب زمان در محاسبه مردمان است:
(وَإِنَّ یَوْمًا عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ).
(در همین جهان) یک روز خدا، بسان هزار سالی است که شما میشمارید و به حساب میآرید. (حج/٤٧)
در اینجا مقصود وصف حال آن روزی استکه در وقت خود میآید. یکی از علائم کوچک فرارسیدن آن، صحنهای از صحنههای زمین استکه سرازیر شدن یاجوج و ماجوج از بلندیها با سرعت و اضطراب است. این هم شیوهای از شیوههای قرآن مجید است در اینکه از مشاهدات انسانها کمک میگیرد، و ایشان را از تصورات زمینی آنان به صحنههای اخروی اوج میدهد.
در صحنهای که در اینجا به نمایش درمیآید، عنصر ناگهانی برجسته نشان داده میشود، عنصر ناگهانیای که افرادی را مبهوت میگرداند که ناگاه بر سرشان میتازد!
(فَإِذَا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا).
ناگهان (آن چنان وحشتی سراسر وجود) کافران (را فرا میگیرد که) چشمهایشان از حرکت بازمیایستد (و خیره خیره بدان صحنه نگاه میکنند).
چشمهایشان از حرکت بازمیایستد و پلکها را به هم نمیزند براثر هول و هراسی که ناگهانی بر سرشان میتازد. واژه «شاخصة: باز و خیره و مات ایستاده» در تعبیرکلام مقدمگردیده است و جلوتر ذکر شده است، تا صحنه را ترسیمکند و آن را نمایان و برجسته نشان دهد!
آنگاه روند قرآنی از حکایت احوال و اوضاعشان میپردازد، و به نشان دادن و نمایان نمودن خودشان میپردازد و میآغازد، در آن حال که به سخن درمیآیند. بدین وسیله صحنه را زنده نشان میدهد و آن را جلو دیدگان آماده میسازد:
(یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا بَلْ کُنَّا ظَالِمِینَ).
ای وای بر ما! ما از این (روز) غافل بودیم (و رویاروئی با خدا و حساب و کتاب را باور نمیکردیم و) بلکه به خود ستم کردیم (چرا که کفر و عناد ورزیدیم و خویشتن را برای همیشه بدبخت نمودیم).
این تاخت ناگهانی بر سرکشی میرودکه حقیقت هراسانگیزی برای او روشن میشود، و بدین سبب پریشان و بیهوش میگردد و چشمانش بیحرکت میماند و پلکهای آنها به هم نمیزند، و واویلا سر میدهد و مرگ را آرزو می کند، و به اقرار و اعتراف میپردازد، و پشیمانی خود را اعلان میدارد، امّا چه فائده؟ فرصت از دست رفته است و مهلت به سر رسیده است!
وقتیکه این اقرار و اعتراف بر اثر تاخت ناگهانی صادر میشود، حکم قاطعانهای که ردخور و برگشتی ندارد صادر میگردد:
(إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ).
(ای کافران ستمگر!) شما و چیزهائی که جز خدا میپرستید آتشگیره و هیزم دوزخ خواهید بود. شما حتما وارد آن میگردید.
انگار آنان همین لحظه در پهنه عرضه محشر آمادهاند. ایشان و بتها و معبودهای ادعائی آنان وارد دوزخ میشوند. انگار ایشان را سخت به آتش دوزخ میاندازند، بدون اینکه مهربانی و نرمشی و سستی و مهلتی در میان باشد. انگار آنان را میاندازند، همانگونهکه دانهها را میاندازند! در این وقت دلیل و برهان را از واقعیتی برمیگیرند و بدیشان میگویندکه دیده میشود:
(لَوْ کَانَ هَؤُلاءِ آلِهَةً مَا وَرَدُوهَا).
اگر اینها معبودها و خدایانی بودند، هرگز وارد دوزخ نمیگشتند.
این دلیل و برهان، دلیل و برهان وجدانی است و از صحنهای برگرفته میشودکه دیده میشود و در دنیا بدیشان نشان داده میشود، ولی انگارکه در آخرت گریبانگیرشان میگردد ... آنگاه روند قرآنی به راه خود ادامه میدهد و بهگونهای ایشان را مینمایاندکه انگار هم اکنون واقعاً به دوزخ داخل گردیدهاند و در آنجا هستند. جایگاه آنان را در دوزخ بیان میدارد، و حالشان را در آنجا به تصویر میکشد. حالی که دارند حال غمزده بیهوشی است که از خود بیخودگشته است و از هول و هراس واقعیت دیدنی درک و فهم و هوش و خرد خود را از دست داده است:
(وَکُلٌّ فِیهَا خَالِدُونَ. لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَهُمْ فِیهَا لا یَسْمَعُونَ).
همه (معبودها و پرستندگان) آنها در آن جاودانه میمانند. آنان در دوزخ ناله غمانگیز و گلوگیری دارند و در آنجا چیزی را (که مایه سرور و شادی باشد) نمیشنوند.
اینان را به حال خود وامیگذاریم تا به مومنان بنگریم، آن کسانیکه از همه این چیزها رها و رستگار شدهاند، و وعده خوبی از سوی یزدان جهان در دنیا بدیشان داده شده است، و رسیدن به مقصود و مراد، و نجات از عقاب و عذاب، برایشان مقدر و مقررگردیده است:
(إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى أُولَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ. لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خَالِدُونَ).
آنان که (به خاطر ایمان درست و انجام کارهای خوب و پسندیده) قبلا بدیشان وعده نیک دادهایم، چنین کسانی از دوزخ (و عذاب آن) دور نگاه داشته میشوند. آنان حتی صدای آتش دوزخ را نمیشنوند و بلکه در میان آنچه خود میخواهند و آرزو دارند جاودانه بسر میبرند.
واژه «حسیس: صدای آتش. صدای شعلهها و تنوره کشیدن آتش» از جمله واژگانی استکه طنین آوای آنها معانی آنها را به تصویر میکشد. این واژه صدای آتش را پیش چشم میدارد بدانگاهکه آتش سرایت میکند و میسوزاند، و آن صدای هراسناک را تولید میکند. این صدائی استکه پوست از آن میلرزد و به چندش میافتد. بدین خاطر است کسانی از آن رها گردانده شدهاند که بدیشان وعده خوبی و نیکی داده شده است، و بدیشان وعده داده شده استکه چه رسد به اینکه درد و رنج آتش را نمیچشند، اصلا صدای آن را هم نمیشنوند، و از جزع و فزع بزرگی نیز نجات پیدا میکنندکه مشرکان را در هراس میاندازد. در میان امن و امان و نعمتی هم زندگی میکنندکه دلهایشان میخواهد. فرشتگان نیز از ایشان استقبال میکنند و بدیشان خوش آمد میگویند، و با آنان همدمی و همنشینی میکنند تا دلهایشان در فضای جزع و فزع هراسانگیز اطمینان پیدا کند و بیاساید:
(لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الأکْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ هَذَا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ).
هراس بزرگ (رستاخیز نهتنها) ایشان را غمگین نمیسازد، و بلکه فرشتگان (به استقبال آنان میشتابند و برای تبریک و شادباش) پذیرایشان میگردند (و بدیشان میگویند:) این همان روزی است که به شما وعده داده میشد.
صحنه با منظره جهانیکه بدان تبدیل گردیده است خاتمه میپذیرد. این هم به جای خود در به تصویر کشیدن هول و هراسیکه زمام دلها و زمام همهکائنات را در آن روز دشوار و ناگوار به دست میگیرد، شرکت میجوید:
(یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ).
(این امر) روزی (تحقق میپذیرد که) ما آسمان را درهم میپیحیم به همان صورت که طومارنامهها درهم پیچیده میشود.
ناگهان آسمان درهم پیچیده میشود، بدانگونه که گنجور روزنامهها روزنامههای خود را درهم میپیچد. کار ازکارگذشته است، و فرمان اجراء گردیده است، و عرضه مردمان و اعمال ایشان پایان پذیرفته است، و جهانیکه انسانها بدان انس و الفتگرفتهاند جمعآوری و درهم پیچیده میشود ... ناگهان دنیای تازهای و هستی تازهای پدید میآید:
(کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ).
همانگونه که (نخستین بار سهل و ساده) آفرینش را سر دادیم، آفرینش را از نو بازگشت میدهیم (و به شکل دیگری زندگی دوباره میبخشیم و مردمان را برای حساب و کتاب حاضر میآوریم).
(وَعْدًا عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ).
این وعدهای است که ما میدهیم، و ما قطعاً آن را به انجام میرسانیم.
*
از این صحنهایکه پایان جهان و زندگان را در آخرت به تصویر میکشد، روند قرآنی برمیگردد تا سنت و قانون خدا را بیان دارد در به ارث بردن زمین، و بهره صالحان گردیدن آن به سبب عبادتی که در زندگی میکنند. میان دو صحنه مناسبت و ارتباط است:
(وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ).
ما علاوه بر قرآن، در تمام کتب (انبیاء پیشین) نوشتهایم که بیگمان (سراسر روی) زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد (و آن را به دست خواهند گرفت).
زبور یا کتاب مشخصی استکه به داوود (علیه السلام) داده شده است. در این صورت ذکر توراتی استکه پیش از زبور نازل گردیده است. و یا این که زبور وصف هر کتابی است و به معنی بخشی ازکتاب اصیلی استکه ذکر نام دارد، و آن هم لوح محفوظ استکه جنبه برنامه کلی را دارد، و مرجعکامل برای قوانین خدا در هستی است.
به هر حال مقصود از فرموده یزدان:
(وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ ...).
ما علاوه بر قرآن، در تمام کتب (انبیاء پیشین) نوشتهایم .....
بیان قانون و سنت و مقرر خدا در به ارث بردن زمین است:
(أَنَّ الأرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ).
بیگمان (سراسر روی) زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد (و آن را به دست خواهند گرفت).
امّا این به ارث بردن چیست؟ و چه کسانی بندگان شایسته خدایند؟
خدا آدم را در زمین خلافت داد و جایگزینکرد تا زمین را آباد و اصلاحکند، و آن را رشد و ترقی بخشد و کار و بار آن را بچرخاند، وگنجها و نیروهای اندوخته و ذخیره آن را بهکارگیرد و مورد استفاده قرار دهد، و از ثروتهای پیدا و پنهان آن بهرهبرداریکند، و زمین را بهکمالی برساندکه در علم خدا برای آن مقدر و مقرر گردیده است.
خداوند برای انسانها برنامه کاملی را وضع کرده است تا برابر آن در این زمین عمل شود، برنامهایکه بر ایمان و عمل صالح استوار و پایدار میگردد. در واپسین رسالتیکه برای انسانها آمده است خداوند این برنامه را شرح و تفصیل داده است، و قوانینی را برای آن مقرر فرموده استکه آن را برجا میدارند و پاسداری مینمایند، و هماهنگی و هماوائی میان گامهای آن را عهدهدار میشوند.
در این برنامه، آباد کردن زمین و بهرهبرداری از ثروتهای آن و سود بردن از نیروهای آن، تنها مقصود و مراد نیست. بلکه مقصود و مراد هم این است و هم عنایت نمودن و توجهکردن به دل و درون انسان است، تا انسان بهکمال مقدر خود در این زندگی برسد، و در میان تمدن درخشان و پر زرق و برق مادی عقبگرد نکند و سر در نشیب واپسگرائی ننهد، و انسانیت خود را به چاله پلشتی وگودال پستی نیندازد، در حالیکه در بهرهبرداری از منابع ثروت پیدا و ناپیدا اوج میگیرد و بالا میرود.
در راه رسیدن بدان هماهنگی و همآوائی کفهای پائین میافتد وکفهای بالا میرود. گاهی قلدران و ستمگران وگردنکشانی بر زمین چیره میگردند. گاهی نیز اوباش و وحشیها و جنگجویان چپاولگر بر زمین چیره میشوند. وگاهی هم بر آنکافران بزهکار غلبه مینمایند و خوب از نیروها و انرژیهای زمین بهرهبرداریهای مادی میکنند ... ولیکن اینها جز تجربهها و آموختههای راه نیستند. وراثت واپسین و ترکه آخرین ازآن بندگان صالح و شایستهای است که ایمان و عمل پسندیده را یکجا گرد میآورند، و این دو عنصر در وجودشان و در زندگیشان از یکدیگر جدا نمیگردند.
هرگاه ایمان دل و تلاش کار در ملتیگرد آید، همچون ملتی وارث زمین میگردد در هر دورهای از دورههای تاریخکه باشد. ولی هر وقت این دو عنصر از یکدیگر جدا و دور گردد، شاهین ترازو کج و راست میشود و بالا و پائین میافتد. گاهی کسانی چیره میشوندکه به وسائل مادی چنگ میزنند، وقتی که آنان که ادعای ایمان دارند و بدان تظاهر میکنند درباره وسائل مادی سستی میکنند و آنها را نادیده میگیرند، و وقتیکه دلهای مومنان از ایمان صحیح خالی میگردد، ایمان صحیحیکه انسانها را بهکار خوب، و آبادکردن زمین، و اقدام به تکالیف و وظائف خلافتی برمیانگیزد که خدا آن خلافت را بدین انسان واگذار فرموده است. بر یاران ایمان جز این وظیفهای نیست که مدلول و مفهوم ایمان خود را تحقق بخشندکه عمل صالح و کردار شایسته، و بر عهدهگرفتن مسؤولیتها و پیامد خلافت است، تا وعده خدا پیاده شود و تحق پیدا کند، و قانون و سنت او جاری و ساریگردد:
(أَنَّ الأرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ).
بیگمان (سراسر روی) زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد (و آن را به دست خواهند گرفت).
*
در پایان، آهنگ و نوای پایانی سوره بهگوش میرسد که شبیه و همگون آهنگ و نوای آغازین سوره است!:
(إِنَّ فِی هَذَا لَبَلاغًا لِقَوْمٍ عَابِدِینَ. وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ. قُلْ إِنَّمَا یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ. فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُکُمْ عَلَى سَوَاءٍ وَإِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ أَمْ بَعِیدٌ مَا تُوعَدُونَ. إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَیَعْلَمُ مَا تَکْتُمُونَ. وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ. قَالَ رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ).
این (سخن برای مفهوم قانون زندگی دنیوی، و آگاهی از سرنوشت حیات اخروی)، مردمان عبادتپیشه را کافی و بسنده است. (ای پیغمبر!) ما تو را جز به عنوان رحمت جهانیان نفرستادهایم. بگو: (اصل دعوت من این است:) به من وحی میشود که معبود شما یکی بیش نیست (و بقیه چیزهای دیگری که به من وحی میگردد، تابع همین اصل اساسی توحید است). حال که چنین است، آیا شما تسلیم (خداوند یگانه) میگردید (و بتهای سنگی و معبودهای طاغوتی را کنار میگذارید؟). اگر (در برابر سخنان روشنگر و سعادتبخش تو) پشت کردند و رویگردان شدند، بگو: همه شما را یکسان (از ماموریت خود که تبلیغ رسالت بود) آگاه کردم و (چیزی را از کسی پنهان نداشتم. دیگر) نمیدانم آنچه (درباره پیروزی مومنان و شکست کافران، و حساب و کتاب و بهشت و دوزخ) به شما وعده داده میشود، (فرارسیدن آن) نزدیک است یا دور. خداوند میداند سخنانی را که آشکارا میگوئید (و طعنهها و تشرهائی که راجع به اسلام بر زبان میرانید) و آنچه را که (از بدسگالیها و کینهتوزیها در دل) پنهان میدارید. من چه میدانم، شاید این (مهلت و تاخیر عذاب) آزمونی برای شما باشد و (شاید خداوند میخواهد شما را از لذائذ این جهان برای آفزایش گناهان بیشتر) تا مدتی بهرهمند سازد (و برابر قانون استدراج، آهسته و آرام مغلوب و مقهورتان گرداند و به دوزختان کشاند. پیغمبر پس از مشاهده این همه دوری و رویگردانی مشرکان از پذیرش اسلام، رو به خدا کرد و عاجزانه) گفت: پروردگارا! دادگرانه (میان من و اینان) داوری کن (تا سرانجام، حال مومن و کافر یکسان نباشد. آنگاه روی سخن به مخالفان کرده و اظهار داشت:) پروردگار همه ما خداوند مهربان است و (سر تا پای وجودمان را رحمت الهی فراگرفته است. و در برابر) نسبتهای ناروائی که (درباره اسلام و در مورد ذات پاک خدا) میزنید، تنها از او کمک و یاری خواسته میشود.
(إِنَّ فِی هَذَا لَبَلاغًا لِقَوْمٍ عَابِدِینَ).
این (سخن برای مفهوم قانون زندگی دنیوی، و آگاهی از سرنوشت حیات اخروی)، مردمان عبادتپیشه را کافی و بسنده است.
قطعا در این قرآن، و در قوانین و سنتهائیکه در جهان و در زندگی است و قرآن پرده از آنها برمیدارد، و در سرنوشتهای دنیوی و اخروی مردمان که توسط این قرآن بیان میشود، و قواعد و اصول کار و پاداش که این قرآن آن را تعیین و تبیین میکند، در این امرکفایت و بسندگی است برای کسانیکه آماده پذیرش هدایت هستند و میخواهند موضوع را درککنند و به هدف و به مقصود برسند. قرآن چنینکسانی را «عابدین: پرستشگران» مینامد. زیرا عابد و پرستشگر دارای دل خاشع و خاضع و فرمانبردار است، و آماده دریافت و تدبر و تفکر و استفادهکردن و سود بردن است.
خداوند پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) خود را به عنوان رحمت برای جملگی مردمان روانه کرده است تا دست ایشان را بگیرد و به سوی هدایت ببرد. امّا هدایت نخواهند یافت مگر آن کسانی که آمادهاند و آمادگی را دارند، هرچند که رحمت برای مومنان و غیرمومنان تحقق میپذیرد. برنامهای که همراه محمد (صلی الله علیه و سلم) به ارمغان آمده است، برنامهای استکه همگی انسانها را خوشبخت میسازد، و آنان را به سوی کمال مقدر برای بشریت در این زندگی رهنمود میکند.
این رسالت برای انسانها آمده است بدان هنگام که انسانها به سن رشد عقلانی رسیدهاند. این رسالت در قالب کتاب باز و گشودهای در برابر دیدگان خردهای نسلهای آینده آمده است. شامل اصول و ارکان زندگی بشریت است، اصول و ارکانی که تبدیل نمیشود و تغییر نمی یابد. قرآن آمادگی این را دارد که به نیازمندیهای تازه و نوینی که پیش میآید و آفریدگار انسانها از آنها خبر دارد پاسخ دهد. خدا بهتر میداندکه چهکسانی را آفریده است. او بس دقیق و آگاه است. اینکتاب، اصول و ارکان دائمی برنامه زندگی نوین و تغپیرپذیر انسانها را وضعکرده است و به نگارش درآورده است، و انسانها را آزاد گذاشته است احکام جزئی را خودشان برداشت و استنباط کنند، احکامیکه ارتباطات زندگی متحول و متغیر انسانها میطلبد، و وسائل و ابزارهائی را بجویندکه آن احکام را برحسب ظروف و شرایط زندگی با آنها اجراء و پیادهکنند، بدون این که با اصول و ارکان دائمی برنامه، برخورد و مخالفت داشته باشد.
قرآن برای عقل انسانها حریت را تضمین میکند. برای این کار به عقل اجازه میدهد آزادانه بیندیشد، و از جامعه میخواهد که به خرد اجازه اندیشیدن بدهد. گذشته از این، به عقل اجازه میدهد که در دائره اصول و ارکان برنامهای که برای زندگی انسانها وضع کرده است و مقرر داشته است آزادانه به تلاش ایستد تا زندگی انسانها رشد و نموکند و ترقی و تعالی پیدا نماید و به کمالی برسدکه برای زندگی انسانها در این زمین مقدر و مقررگردیده است.
تجارب انسانها دال بر این استکه تا همین لحظه، این برنامه آسمانی پیشتاز بوده است و پیشتاز خواهد بود، و پیوسته برگامهای انسانها به طورکلی پیشیگرفته است، و شایان این استکه زندگی در سایه آن با همه ارتباطاتیکه دارد رشد و نمو مستمر و پیاپی داشته باشد. این برنامه آسمانی همیشه زندگی را رهبری میکند و به پیش میبرد، و خودش از زندگی عقب نمیافتد و آن را راکد نمیگرداند و به عقب نمیکشاند. چه این برنامه آسمانی پیوسته بر گامهای بلند و سریع زندگی پیش میافتد و گامهای فراختری ازگامهای کامل آن برمیدارد و پیشتاز میماند.
این برنامه آسمانی نهفته در آیات قرآنی، علائق و رغائب رسیدن به رشد و نمو و ترقی و تعالی انسانها را سرکوب نمیکند و به شکلی از اشکال سرکوبی فردی یاگروهی بر این علائق و رغائب نمیتازد، و انسانها را از ثمرات کوشش و تلاششان، و از لذائذ و خوشیهای پاک و حلال زندگی خودشان محروم نمیسازد، ثمرات و خوشیهائیکه انسانها آنها را با فعالیتها و عملکردهای طاقتفرسایشان پدید میآورند. ارزش این برنامه در این است که هماهنگ و همآوا است. نهتنها جسم را آزار نمیدهد، بلکه روح را نیز اوج میبخشد. نهتنها روح را نمیآزارد، بلکه جسم را نیز بهرهمند از خوشیها میسازد. نیروهای فردی و علاقهمندیهای فطری سالم را مقید نمیکند و به قید و بند و غل و زنجیر نمیکشد، تا بدین وسیله مصلحت گروهی یا دولتی را فراهم و محقق سازد. پرشها و هوسهای سرکش منحرف را برای فرد آزاد نمیگذارد تا زندگی مردمان را بیازارد یا آن را برای لذت بردن فردی یا افرادی بهکارگیرد و مسخر نماید.
همه تکایف و وظایفیکه این برنامه بر دوش انسان میگذارد، در آنها بدین امر عنایت گردیده استکه در حدود تاب و توان انسان، و برای مصلحت او باشد. به انسان استعدادها و نیروهائی داده شده استکه او را در انجام این تکالیف و وظائف یاری وکمک نمایند، و این تکالیف و وظائف را نیز برای انسان شیرین و دلپسند گردانند، هر اندازه هم گاه گاهی به خاطر آنها دردها و رنجهائی بدو رسیده باشد. زیرا این تکالیف و وظائف به خواستی از خواستهایش و به علاقهای از علائقش پاسخ میدهد، یا نیروئی از نیروهایش را بدو بازمیگرداند و آن را در کارهای بیهوده مصرف میگرداند.
رسالت محمّد (صلی الله علیه و سلم) برای قوم خودش رحمت بود، و برای جملگی انسانهای بعد از خودش رحمت بود. اصول و ارکان و قواعد و مقرراتی راکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) با خود به ارمغان آورد، در آغازکار برای دلهای همه انسانها غریب و عجیب بود، چراکه میان آن چیزهائی که در نزدشان رواج داشت، و میان واقعیت زندگی عملی و روحی مسافت و فاصله زیادی بود ولی از روز نخستین این اصول و ارکان و قواعد و مقررات، انسانها کمکم به افقهای والای این اصول و ارکان و قواعد و مقررات نزدیک میگردیدند، و شگفتی و شگرفی ایشان در احساس و شعورشان برطرف میشد، و آنها را میپذیرفتند و اجراء میکردند، هرچند تحت عنوانهای دیگری.
اسلام آمده است تا انسانیت یگانهای را فریاد بدارد، انسانیت یگانهای که فاصلههای نژادی و جغرافیائی در آن ذوبگردد، تا در عقیده یگانهای و در نظام و سیستم اجتماعی یگانهای به همدیگر برسند ... این چیز هم برای دلهای انسانها و اندیشه ایشان و واقعیت آن روزی غریب و عجیب بود. اشراف و بزرگان قوم، سرشت خویشتن را ازگلی جدای ازگل بندگان و غلامان میدانستند ... هم اینک بعد از سیزده قرن و اندکی انسانها میکوشندکه پا بر رد پای اسلام نهند و به دنبال آن راه بیفتند. امّا در این راه میلغزند و سکندری میخورند. زیرا با نور اسلامکامل راهیاب نمیگردند و رهسپار نمیشوند. ولیکن به چیزی از این برنامه در حد ادعاها وگفتارها میرسند. هنوز ملتهائی در اروپا و آمریکا هستندکه به نژادگرائیکینهتوزانهای متمسک میباشند، نژادگرائیکینهتوزانهای که اسلام هزار و سیصد و اند سال قبل با آن رزمیده است و مبارزه کرده است.
اسلام آمده است تا همه مردمان را در پیشگاه قضاوت و قانون یکسان گرداند. در زمانی که انسانها مردمان را به طبقهها تقسیم میکردند، و برای هر طبقهای قانونی قرار میدادند. بلکه اراده و خواست ارباب را در روزگاران بردگی و فئودالیسم قانون بشمار میآوردند ... این بودکه بسی غریب و عجیب بود برای دل و خرد انسانها در آن روزگارانکه این برنامه پیشتاز و مترقی، اصل مساوات مطلق را در پیشگاه قضاوت فریاد دارد ... امّا هم اینک انسانهاکمکم میکوشند - هرچند از لحاظ تئوری و نظری -به چیزی برسندکه اسلام بیش از هزار و سیصد و اند سالی است آن را در عمل پیاده کرده است.
گذشته از این وگذشته از آن، بسیاری از مردمان گواهی میدهندکه رسالت محمّدیه رحمت برای بشریت بوده است، و محمّد (صلی الله علیه و سلم) به عنوان رحمت جهانیان فرستاده شده است، رحمت برایکسانیکه بدو ایمان آوردهاند و رحمت برای کسانیکه بدو ایمان نیاوردهاند. انسانها همگان از برنامهای متاثر گردیدهاند که آن را با خود به ارمغان آورده است، چه کسانیکه خود خواستهاند و چهکسانیکه خود نخواستهاند، و چه اشخاصیکه آگاه بودهاند و چه کسانیکه آگاه نبودهاند. هنوزکه هنوز است سایه این رحمتگسترده است و پیوسته نیزگسترده میماند، برای افرادی که بخواهند این سایه رحمت را بر سر خود بدارند و به زیر چنین سایه رحمتی روند، و در زیر آن با نسیم دلپذیر آسمان بیاسایند، و درگرمای نیمروز سوزان زمین، به ویژه در این روزگاران آسایش یابند و آسوده شوند.
انسانها امروزه بیش از هر وقت دیگری نیازمند این رحمت و شبنم آن هستند. زیرا انسانها پریشان و سرگردانند. حیران و ویلان در بیابانهای برهوت مادی، و در دوزخ جنگها هستند، و دارای جانهای فرومرده و دلهای خشکیدهاند ...
پس از بیان معنی رحمت و ذکر آن، به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) دستور داده میشود چکیده رسالت خود راکه از آن، رحمت جهانیان، سرچشمه میگیرد، رو در روی تکذیبکنندگان تمسخرپیشه بیان دارد:
(قُلْ إِنَّمَا یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
بگو: (اصل دعوت من این است:) به من وحی میشود که معبود شما یکی بیش نیست (و بقیه چیزهای دیگری که به من وحی میگردد، تابع همین اصل اساسی توحید است). حال که چنین است، آیا شما تسلیم (خداوند یگانه) میگردید (و بتهای سنگی و معبودهای طاغوتی را کنار میگذارید؟).
چه توحید عنصر اصیل رحمت در این رسالت است، عنصر توحید مطلقیکه بشریت را از اوهام و خیالبافیهای جاهلیت، و از زیر بارهای سنگین بتپرستی، و از فشارگمانها و خرافهها میرهاند، و زندگی را بر پایه استوار خود برپا میدارد، و زندگی را به تمام جهان هستی، مطابق با قوانین روشنی و سنن ثابتی، نه مطابق هواها و هوسها و پرشها و شهوتها، پیوند میدهد، و برای هرکسی تضمین میکندکه سربلند بایستد، و سرها برای کسی جز خداوند یگانه چیره و توانا خشم نشود وکرنش نبرد.
این، راه رحمت است ...
(فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
آیا شما تسلیم (خداوند یگانه) میگردید؟.
این یگانه پرسشیکه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) موظف میشود آن را رو در روی تکذیبکنندگان تمسخرپیشه بیان دارد.
(فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُکُمْ عَلَى سَوَاءٍ).
اگر (در برابر سخنان روشنگر و سعادتبخش تو) پشت کردند و رویگردان شدند، بگو: همه شما را یکسان (از ماموریت خود که تبلیغ رسالت بود) آگاه کردم.
همه شما را یکسان آگاه کردم. نمیدانم چه وقت آنچه بدان تهدید میگردیدگریبانگیر شما میشود و بر سرتان میتازد. چه این امر غیب است و غیب در حیطه علم خدا است و بس، وکسی جز خدا غیب را نمیداند. تنها خدا میداندکه چه وقت شما را به عذاب خود در دنیا یا در آخرتگرفتار میسازد. او پنهان شما و آشکار شما را میداند، و هیچ سر و رازی از اسرار و رازهای شما بر او پنهان و نهان نمیگردد:
(إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَیَعْلَمُ مَا تَکْتُمُونَ).
خداوند میداند سخنانی را که آشکارا میگوئید، و آنچه را که پنهان میدارید.
کار و بار شما همه برای خدا آشکار و پیدا است. وقتی که شما را عذاب میرساند به سببکار پیدا یاکار ناپیدای شما است و خدا از آن آگاه است و وقتیکه عذاب را از شما به تاخیر میاندازد به خاطر حکمتی استکه خدا در این تاخیر سراغ دارد:
(وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ).
من چه میدانم، شاید این (مهلت و تاخیر عذاب) آزمونی برای شما باشد و (شاید خداوند میخواهد شما را از لذائذ این جهان برای افزایش گناهان بیشتر) تا مدتی بهرهمند سازد (و برابر قانون استدراج، آهسته و آرام مغلوب و مقهورتان گرداند و به دوزختان کشاند.
من چه میدانم خدا از این تاخیر چه میخواهد. شاید امتحانی برای شما باشد. شما را تا مدت زمانی از زندگی برخوردار میسازد، سپس مقتدرانه شما را به عذاب خود گرفتار میگرداند.
با این چه میدانم و بیخبرم، دلهایشان را سخت میپساید و لمس مینماید، و از این که عذاب ناگهان بر سر ایشان بتازد و بیخبر آنان راگرفتار سازد، به هراس میافتند. انتظار عذاب بدون موعد مقرر و ناگهانی در رسیدن،کافی استکه دل و درون انسان را لبریز از ترس و هراس سازد، و اعصاب را پریش و ناآرامگرداند، و هر لحظه چشم به راه اینکند که پرده فروهشته، از روی غیب نهان،کنار رود و بالا زده شود. دل انسان از غیب خداکه در انتظار او است غافل میگردد. کالاها و بهرهمندیهای دنیوی انسان را گول میزنند، و انسان چیزی راکه در پشت پرده فروهشته قرار دارد فراموش میکند، چیزیکهکسی از آن آگاه نیست و آن را پدیدار نمیگرداند مگر یزدان جهانکه آن را در وقت معین خود آشکار و جلوهگر مینماید، وقت معینیکه غیب است و هیچکسی جز خدا از آن آگاه نیست.
این تهدید و بیم دلها را به هوش میآورد و بیدار میگرداند، و پیش از فوت فرصت وگذشت مهلت عذر دلها را در پیشگاه خدا میخواهد.
*
در اینجا پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) رو به خداوندگار خود میکند، در حالی که امانت خود را اداءکرده است، و رسالت خود را رسانده است، و به همگان یکسان و برابر فرمان یزدان را ابلاغ و اعلام داشته است، و ایشان را از ناگهانی تاختن و ناگاه در رسیدن بلا و عذاب بیم داده است، در اینجا رو به خداوندگار مهربان خود میکند، و داوری راستین او را در میان خود و میان مسخرهکنندگان غافل درخواست مینماید، و در برابر مکر وکید و نیرنگ و تکذیب ایشان از یزدانکمک و یاری میخواهد. چه خدا تنهاکسی استکه از اوکمک و یاری خواسته میشود:
(قَالَ رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ).
گفت: پروردگارا! دادگرانه (میان من و اینان) داوری کن (تا سرانجام، حال مومن و کافر یکسان نباشد. آنگاه روی سخن به مخالفان کرده و اظهار داشت:) پروردگار همه ما خداوند مهربان است و (سر تا پای وجودمان را رحمت الهی فراگرفته است. و در برابر) نسبتهای ناروائی که (درباره اسلام و در مورد ذات پاک خدا) میزنید، تنها از او کمک و یاری خواسته میشود.
ذکر صفت رحمت بزرگ در اینجا دارای مدلول و مفهوم ویژه خود است. خدا استکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را به عنوان رحمت جهانیان روانه کرده است. ولی تکذیبکنندگان او را تکذیب کردهاند و تمسخرکنندگان او را مسخره نمودهاند. این امر به تنهائی کافی است که خدا به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) خود رحمکند و او را در برابر آنچه میگویند یاری دهد.
با این بند و بخش نیرومند، سوره خاتمه میپذیرد، بدانگونه که با آن سرآغاز نیرومند شروع گردیده بود. درنتیجه دو طرف آغاز و انجام، با نوا و آوای نافذ و نیرومند و برانگیزاننده و ژرف، تقابل پیدا میکنند.
پایان سوره انبیاء