ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی طه آیهی 135-99
(کَذَلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَیْنَاکَ مِنْ لَدُنَّا ذِکْرًا (٩٩) مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وِزْرًا (١٠٠) خَالِدِینَ فِیهِ وَسَاءَ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حِمْلا (١٠١) یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقًا (١٠٢) یَتَخَافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلا عَشْرًا (١٠٣) نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلا یَوْمًا (١٠٤) وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنْسِفُهَا رَبِّی نَسْفًا (١٠٥) فَیَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا (١٠٦) لا تَرَى فِیهَا عِوَجًا وَلا أَمْتًا (١٠٧) یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الأصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلا تَسْمَعُ إِلا هَمْسًا (١٠٨) یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلا (١٠٩) یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْمًا (١١٠) وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا (١١١) وَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلا یَخَافُ ظُلْمًا وَلا هَضْمًا (١١٢) وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا وَصَرَّفْنَا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْرًا (١١٣) فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَى إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا (١١٤) وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا (١١٥) وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ أَبَى (١١٦) فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى (١١٧) إِنَّ لَکَ أَلا تَجُوعَ فِیهَا وَلا تَعْرَى (١١٨) وَأَنَّکَ لا تَظْمَأُ فِیهَا وَلا تَضْحَى (١١٩) فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لا یَبْلَى (١٢٠) فَأَکَلا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى (١٢١) ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَى (١٢٢) قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلا یَضِلُّ وَلا یَشْقَى (١٢٣) وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى (١٢٤) قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کُنْتُ بَصِیرًا (١٢٥) قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنْسَى (١٢٦) وَکَذَلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ یُؤْمِنْ بِآیَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى (١٢٧) أَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَسَاکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لأولِی النُّهَى (١٢٨) وَلَوْلا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَکَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُسَمًّى (١٢٩) فَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَى (١٣٠) وَلا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَى (١٣١) وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا لا نَسْأَلُکَ رِزْقًا نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى (١٣٢) وَقَالُوا لَوْلا یَأْتِینَا بِآیَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَوَلَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَةُ مَا فِی الصُّحُفِ الأولَى (١٣٣) وَلَوْ أَنَّا أَهْلَکْنَاهُمْ بِعَذَابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولا فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزَى (١٣٤) قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِیِّ وَمَنِ اهْتَدَى (١٣٥)).
این سوره آغاز میگردد با سخن گفتن از قرآن، و این که قرآن برای پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) نازل نگردیده است تا بدان یا به سبب آن بدبخت گردد. از جمله قرآن داستان موسی (علیه السلام) است. در این داستان رعایت و عنایت یزدان به موسی و برادرش و قومش پیدا و هویدا است.
هم اینک روند قرآنی بر این داستان پیرو میزند با برگشت به قرآن و وظیفه قرآن، و فرجام کسیکه از قرآن رویگردان میشود. روند قرآنی این فرجام را در صحنهای از صحنههای قیامت ترسیم میکند. در این صحنه، روزگاران زندگی دنیا بسی کم و ناچیز جلوهگر میآید، و زمین ازکوهها خالی و لخت میگردد، و صداها در برابر خداوند مهربان پایین آورده میشود، و چهرهها در برابر خداوند زنده پاینده بر زمین میافتد و کرنش میبرد. چهبسا این صحنه و تهدید و بیمیکه در قرآن است احساس تقوا و پرهیزگاری را در دلها و درونها برانگیزد، و دلها و درونها را به یاد خدا اندازد و با خدا پیوند و ارتباط دهد ... این بند به پایان میآید با آسوده خاطرکردن پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) از ناحیه قرآنی که بر او نازل میگردد، و بدو دستور داده میشودکه با شتاب قرآن را تکرار نکند، شتابیکه ناشی از نگرانی این است که نکند آن را فراموش نماید. و بدو اطلاع داده میشودکه به سبب قرآن بدبخت نمیگردد. چه خدا آن را برای او آسان میسازد، و خدا حافظ قرآن است. او از خدا بخواهد که بر دانشش بیفزاید.
به مناسبت حرص و آز پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بر اینکه شتابان به تکرار چیزی بپردازدکه بدو وحی میگردد، از ترس اینکه نکند آن را فراموش نماید، روند قرآنی فراموشکاری عهد و پیمان خدا توسط آدم را بیان میدارد، و مساله با اعلان دشمنی موجود میان آدم و میان ابلیس، و بیان عاقبت کسانی که از فرزندان آدم عهد و پیمان خدا را به یاد میدارند، وکسانی که از فرزندان آدم از عهد و پیمان خدا روی میگردانند و پشت بدان میکنند، به پایان میآید. روند قرآنی این عاقبت را در صحنهای از صحنههای قیامت ترسیم میکند، به گونهای که انگار این صحنه پایان کوچکی استکه در جهان والای فرشتگان آغازگردیده است، و سپس بار دیگر بدانجا میرسد و بدانجا منتهی میشود. این سوره با دلداری دادن پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) از رویگردانی رویگردانان و از تکذیب تکذیبکنندگان خاتمه مییابد. به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) خبر داده میشود که او به سبب ایشان بدبخت و بدبیار نمیشود. چه آنان دارای مدت زمان محدودی و معلومی هستند. نباید او به کالاها و بهرهمندیهای ایشان از زندگی دنیا اهمّیت بدهد، چه کالاها و بهرهمندیهایشان از آن، وسیله امتحان و آزمون ایشان است. لازم است به عبادت خدا و یاد او بگراید و آسودهخاطر و مطمئن باشد. نسلها و نسلها پیش از آنان از میان رفتهاند و زندگی را به درود گفتهاند. خدا خواسته است عذر ایشان را با ارسال خاتمالانبیاء بخواهد. از آنان دست بردارد و ایشان را به سرنوشتشان واگذارد.
(قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِیِّ وَمَنِ اهْتَدَى).
(ای پیغمبر! به این منکران حقیقت و معاندان دین) بگو: ما جملگی منتظر (وعدهها و وعیدهای الهی) هستیم. به زودی خواهیم دانست چه کسانی (از ما و شما) بر راه راست بوده و راهیابند (و چه کسانی گمراه و اهل عذابند). (طه/١٣٥)
*
(کَذَلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَیْنَاکَ مِنْ لَدُنَّا ذِکْرًا. مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وِزْرًا. خَالِدِینَ فِیهِ وَسَاءَ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حِمْلا. یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقًا. یَتَخَافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلا عَشْرًا. نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلا یَوْمًا).
این چنین اخبار گذشتگان را برای تو بازگو میکنیم. ما از سوی خود قرآن را به تو عطاء کردهایم (که صلاح دین و دنیا را به تو و پیروانت تذکر میدهد). هرکس از قرآن رویگردان شود و (از تصدیق و عمل بدان دوری گزیند، در دنیا گمراه خواهد بود، و) در روز قیامت بار سنگینی (از عذاب مسؤولیت و گناه) بر دوش خواهد داشت. (این چنین کسانی) جاودانه در آن (عذاب) خواهند ماند، و چه بار بدی که در روز قیامت دارند! روزی در صور (برای بار دوم) دمیده میشود، و گنهکاران را (با چهره و اندام) کبود رنگ (از شدت درد و رنج، و با چشمان کور) در آن روز (در گستره رستاخیز) گرد میآوریم. آنان در میان خود آهسته به هم میگویند: جز ده شبانهروز (در دنیا) نبودهاید و نماندهاید. ما بهتر میدانیم که (آهسته به یکدیگر) چه میگویند، و (کاملا آگاهاییم) از سخن کسی که راهش (در به تصویر کشیدن کوتاهی دنیا، به حقیقت) نزدیکتر و بهتر است. آنگاه که میگوید: شما تنها یک روز در دنیا بسر بردهاید!.
همچنین ما داستانی را به تو وحیکردهایمکه درباره موسی است و از اخباری صحبت میدارد که راجع به گذشتهها است. آن را در قرآن برای تو روایت میکنیم. قرآن ذکر نامیده میشود چون قرآن ذکر و یاد خدا و بیان نشانههای شناخت یزدان و معجزههای خداوند سبحان است، و یادآوری میکند نشانههای عظمت خدا و معجزههائی راکه در قرون پیشین و زمانهای دیرین بوده است وگذشته است.
از این افراد رویگردان از این قرآن،که ایشان را مجرمین مینامد صحنهای راکه مربوط به روز قیامت است به تصویر میکشد. آنان که بزهکارانند بارهای سنگینگناهانشان را برمیدارند، بدانگونه که مسافران بارهای خود را برمیدارند. وای که چه بارهای بدی! هرگاه به شیپور گردهمآئی محشر دمیده شد، گنهکاران جمعآوری میشوند با چهرههای کبودیکهگرد غم و اندوه بر آنها نشسته است و سیاهگردیده است. آهسته با یکدیگر به سخن میپردازند، و از هول و هراس صدا را بلند نمیکنند، و از ترس و بیمیکه بر پهنه میدان محشر خیمه زده است پچپچ و آرام صحبت میکنند.
درباره چه چیز آهسته سخن میگویند؟ آنان به حدس و گمان درباره روزهائی حرف میزنندکه بر روی زمین سپریکردهاند. زندگی دنیا در حس و شعورشان بسیار کم و ناچیزگردیده است، و روزهای آن در حس و شعورشان کوتاه جلوهگر آمده است. در حافظه و ذهن ایشان جز روزهای اندکی نیست:
(إِنْ لَبِثْتُمْ إِلا عَشْرًا).
جز ده شبانهروز (در دنیا) نبودهاید و نماندهاید. ولی آنانکه از میان ایشان از همگان راهیابترند و دارای رای و نظر درستتری هستند، زندگی دنیا را بسی کوتاهتر و کمتر میبینند:
(إِنْ لَبِثْتُمْ إِلا یَوْمًا).
جز یک روز (در دنیا) نماندهاید.
این عمرها و سنهاییکه بر روی زمین سپریکردهاند اینگونه فراهم میآید و درهم پیچیده میشود، و خوشیهای زندگی و غمهای زندگی ناچیز میگردد. تمام زندگی دورهکوتاهی از زمان میشود، و ارزش ناچیزی پیدا میکند. آخر ارزش ده شبانهروز چیست هرچندکه گریز از همه لذائذ و کالاها و بهرهمندیها باشد؟ ارزش یک شبانهروز چیست هرچند که ثانیهها و دقیقهها و لحظههای آن پر از سعادت و مسرت باشد؟ ارزش این یا آن در برابر مدتهای طولانی بیانتهاء چیست؟ آن روزها و مدتها و دورههائیکه پس از حشر در انتظار ایشان است و انقطاع وگسیختن نداردکجا و عمرکوتاه دنیا کجا؟!
صحنه هول و هراس بیشتر نمایان میآید، با برگشت به پرسشیکه آنان در دنیا دربارهکوهها دارند و میپرسند کوهها در آن روز چه میشوند وکجا میروند؟ ناگهان پاسخ درمیرسد و مرتبه هول و هراسی را به تصویر میکشدکه با آن رویاروی میشوند!
(وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنْسِفُهَا رَبِّی نَسْفًا. فَیَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا. لا تَرَى فِیهَا عِوَجًا وَلا أَمْتًا. یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الأصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلا تَسْمَعُ إِلا هَمْسًا. یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلا. یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْمًا. وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا. وَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلا یَخَافُ ظُلْمًا وَلا هَضْمًا).
(ای پیغمبر! حال که از قیامت صحبت کردهای، منکران رستاخیز) از تو درباره کوهها میپرسند او میگویند: کوههائی بدین عظمت -که به عقیده ایشان قابل تزلزل نیست -به هنگام پایان گرفتن جهان چه سرنوشتی خواهند داشت؟). بگو پروردگارم آنها را از جا میکند و (در هوا) پراکنده میدارد (و بر باد میدهد). سپس زمین را به صورت فلات صاف و هموار و بیآب و گیاه رها میسازد. در آن هیچگونه پستی و بلندی نمیبینی (انگار قبلا آباد نبوده است و خانه و کاشانه و فراز و نشیبی نداشته است). در آن روز (که مردمان سر از گورها به در میآورند، همگی) بدون کمترین سرپیچی، از منادی (الهی) پیروی میکنند، (و برابر فرمان او رهسپار عرصه محشر میشوند،) و صداها به سبب (جلال و شکوه خداوند) مهربان فروکش میکند، و جز صدای آهسته (و پنهان در زیر لبان، چیزی) نمیشنوی. در آن روز شفاعت (هیچ کسی) سودی نمیبخشد، مگر (شفاعت) کسی که خداوند به او اجازه دهد و گفتارش را بپسندد. خدا میداند آنچه را که (مردمان) درپیش دارند و (در آخرت بدان گرفتار میآیند، و میداند) آنچه را که (در دنیا انجام دادهاند و) پشت سر گذاشتهاند، ولی آنان از (کار و بار و حکمت) آفریدگار آگاهی ندارند. (در آن روز همه) چهرهها در برابر خداوند باقی و جاویدان، و گرداننده و نگهبان جهان (همچون اسیران) خضوع و خشوع میکنند و کرنش میبرند، و کسی که (در آن روز کولهبار) کفر (دنیای خود) را بر دوش کشد، ناامید (از لطف خدا و بیبهره از نجات و ثواب) میگردد. و هرکس کارهای نیکو انجام دهد، در حالی که مومن باشد، نه از ظلم و ستمی میترسد (که بر او رود، و مثلا بر گناهانش افزوده شود) و نه از کم و کاستی میهراسد (که گریبانگیر کارهای نیک و پاداشش شود. چرا که حساب و کتاب خدا دقیق است).
صحنه هراسانگیز پدیدار میگردد. ناگهان کوههای استوار و پایدار را میبینی از جایکنده میشوند و در هوا پراکنده میشوند. زمین صاف و هموار و خالی از پستی و بلندی میگردد، فلات کاملا مسطح و هموار میشود، و بلندی و کجی در آن یافته نمیشود. زمین مسطح شده است، در آن نه بلندی پیدا و نه پستی هویدا است.
انگار بعد از آن از جا کندن و مسطح نمودن، طوفان فروکش میکند و آرام میشود، وگروههای جمعآوری شده وگرد آمده خاموش و ساکت میشوند و هر جنبشی و هر نالهای بازمیایستد و خاموش میگردد، و به ندای دعوتکننده به جایگاه گوش فرامیدهند و از رهنمون او پیروی میکنند و بسانگله گوسفندان مردمان ساکت و تسلیم فرمان یزدانند، نه به چیزی نگاه میکنند، و نه عقب میافتند - امّا در دنیا به سوی هدایت دعوت میشدند ولی عقب میافتادند و رویگردان میشدند -روند قرآنی تسلیم شدن و فرمانبرداری کردن ایشان را چنین بیان میدارد:
(یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لا عِوَجَ لَهُ).
(همگی) بدون کمترین سرپیچی، از منادی (الهی) پیروی میکنند.
این پیرویکردن برای هماهنگی صحنه دلها و پیکرها، با صحنهکوه هائی استکه پیچ و پناهی و بلندی و برجستگی در آنها وجود نخواهد داشت!
آنگاه سکوت هراسانگیز و سکون فراگیری خیمه میزند:
(وَخَشَعَتِ الأصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلا تَسْمَعُ إِلا هَمْسًا).
و صداها به سبب (جلال و شکوه خداوند) مهربان فروکش میکند، و جز صدای آهسته (و پنهان در زیر لبان، چیزی) نمیشنوی!
(وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ).
و چهرهها در برابر خداوند باقی و جاویدان و گرداننده و نگهبان جهان (همچون اسیران) خضوع و خشوع میکنند و کرنش میبرند.
بدین منوال جلال و شکوه بر سراسر جایگاه خیمه میزند، و هراس و سکوت و خشوع پهنه میدانی را فرا میگیردکه چشم انتهای آن را نمیبیند. چه سخن آهسته و آرامگفته میشود، و پرسش نهان در زیر لبان میشود، و خشوع و خضوع فراگیر است، و چهرهها کرنش میبرند، و جلال و عظمت خداوند باقی و جاویدان وگرداننده و نگهبان جهان، با شکوه موقرانه بر دلها و درونها چیره میشنود. کسی نمیتواند شفاعتی بکند مگر فردیکه خداگفتار او را بپذیرد. دانش همه ازآن خدا است. علم و دانش مردمان، یزدان جهان را احاطه نمیکند و بدو نمیرسد. و ظالمان کولهبار ظلم خود را برمیدارند و به ناامیدی میرسند و درمانده میگردند. ولی کسانی که ایمان آورده باشند آرام و مطمئن هستند، نه از ستم و ظلمی در حساب وکتاب میترسند، و نه ازکم وکاستی میهراسند، چون کارهای نیکو را انجام دادهاند. جلال و شکوه خدا است که سراسر فضا را فرامیگیرد.
(وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا وَصَرَّفْنَا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْرًا).
همچنین قرآن را به زبان عربی فروفرستادیم و در آن بیم دادن و ترساندن را (به شیوههای گوناگون) بازگو کردیم. تا این که (مردمان از کفر و معاصی) بپرهیزند، یا باعث یادآوری و بیداری (و مایه پند و عبرت) ایشان شود.
این چنین و بر این روال صورتها و شکلهای تهدید و بیم را گوناگون کردیم، و جایگاهها و صحنهها را جوراجور نمودیم بدان امید که در دلها و درونهای تکذیبکنندگان، احساس و شعور تقوا و پرهیزگاری را برانگیزد و به جوش و خروش اندازد، یا ایشان را به یاد چیزی افکندکه در آخرت بدیشان میرسد، و از بدیها و پلشتیها دوریگزینند ... این همان چیزی استکه در آغاز سوره خدا بدان اشاره میفرماید:
().
(ای پیغمبر!) ما قرآن را برای تو نفرستادهایم تا (از غم ایمان نیاوردن کافران، و نپذیرفتن شریعت یزدان) خویشتن را خسته و رنجور کنی.
پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) وحی را دنبال میکرد و پی میگرفت، و بدین منظور واژهها و آیههای قرآن را تکرار میکرد پیش از اینکه وحی به پایان آید، از ترس اینکه نکند فراموش نماید. این کار بر او دشواری میکرد. پروردگارش خواست دل او را اطمینان بدهد بر حفظ امانتیکه آن را با خود حمل میکند.
(فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَى إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا).
والامقام خدا است که شاه حقیقی او است (و جملگی فرماندهان و فرمانبران بدو نیازمندند، و دائره امر و نهیش سراسر گستره هستی است. ای پیغمبر! نازلکننده قرآن چنین خدای بلندمرتبه و توانائی است. پس به هنگام نزول قرآن) پیش از این که وحی (آیات) قرآن به پایان برسد، در آن عجله مکن (و تندتند آیهها را به دنبال جبرئیل تکرار منما و بر زبان مران، چرا که هرچند قرآن مافوق طاقت و توان انسان است، امّا خدا حافظ و نگهدار آن است و آن را در مغزت ثبت و ضبط مینماید). بگو: پروردگارا! (در پرتو قرآن) بر دانشم بیفزا (و از قرآن و ابعاد مختلف آن آگاهترم فرما).
والا مقام خداوند راستینی است که چهرهها برایش کرنش میبرند، و ستمگران در آستانه او ناامید میگردند، و مومنان شایسته و بایسته در سایه لطف او ایمن میمانند و میآرامند ... خدا استکه قرآن را از آن بالا بالاهای والا نازل میکند. پس زبانت با شتاب آن را تکرار نکند. قرآن را برای حکمتی نازل میکند، و هرگز آن را ضائع و هدر نمینماید. آنچه بر تو است این استکه پروردگار خود را بهکمک و یاری بخوانی و از او درخواست نمائیکه بر دانش تو بیفزاید. مطمئن باشکه خدا آنچه را به تو میدهد نگاهداری و نگاهبانی میکند، و بر فوت و تضییع آن به خود ترس و هراس راه مده. دانش تنها آن دانشی استکه خدای متعال آن را به تو یاد میدهد، دانش باقی و جاویدانی که سود میرساند و هدر نمیگرداند، و بهره میدهد و بیبهره نمیگردد.
*
آنگاه داستان آدم به میان میآید. او عهد و پیمانی را که با خدا بسته است فراموشکرده است، و در برابر وعده جاودانگی اهریمن بدو گول خورده است. به وسوسه اهریمن گوش فراداده است. این هم آزمایشی از سوی خدا برای او بود و پیش از این بوده استکه یزدان خلافت و جانشینی در زمین را بدو واگذارد. از دیگر سو این نمونهای ازکار اهریمن است و آدمیزادگان باید از آن درس عبرت بگیرند.
زمانی که آزمایش به پایان آمد، رحمت و شفقت خدا آدم را دریافت و او را برگزید و بدو هدایت بخشید. داستان قرآنی در روند سخن هماهنگ با آن ذکر میگردد. داستان آدم در اینجا به میان میآید بعد از آن که پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) عجله میکند قرآن را از ترس فراموش کردن تند تند بخواند و تکرار گرداند. در داستان آدم نقطه فراموش کردن بیان میشود، و در سورهای ذکر میگرددکه پرده را از رحمت و محبت و رعایت و عنایت خدا بهکنار میزند در حقکسانیکه ایشان را از میان بندگان خود برگزیده است. در داستان آدم بیان میکندکه پروردگارش او را برگزیده است و توبه و پشیمانی او را پذیرفته است و بدو هدایت بخشیده است. آنگاه به دنبال این داستان با صحنهای از صحنههای قیامت بر آن پیرو میزند و در این پیرو فرجام فرمانبرداران و عاقبت سرکشان آدمیزادگان را به تصویر میکشد. انگار برگشتی ازکوچ زمین به قرارگاه نخستین است تا در آنجا پاداش و پادافره هرکسی برابر آنچه کرده است و پیشاییش فرستاده است داده شود.
بهتر است با همدیگر داستان را پیگیریکنیم بدانگونه که در روند قرآنی آمده است:
(وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا).
در آغاز کار، ما به آدم فرمان دادیم (که از میوه درخت ممنوع نخورد). امّا او ترک فرمان کرد و (از آن خورد، و در اوائل کار) از او تصمیم درستی و اراده استواری مشاهده نکردیم.
عهد و پیمان خدا با آدم این بودکه از هر میوهای بخورد مگر میوه درختیکه نمودار حرام بود و میبایستی از آن دوریکند تا ارادهاش تربیت، و شخصیتش موکد شود، و از بند هواهای نفس و شهوات آزادگردد بدان اندازه که برای روح بشریت آزادی رهائی از خواستها را محفوظ دارد هر وقتکه بخواهد، و خواستها او را بنده خود نسازد و وی را مقهور و مغلوب خود نکند. این هم معیار و مقیاسی استکه در ارزیابی و سنجش ترقی انسانها به خطا نمیرود. چه هر زمانکه انسان بر نگاهداری خود از خواستها تواناترگردد، و بهتر بتواند بر خواستها حاکم و فرمانروا شود، و خوبتر بر آنها برتریگیرد، از نردبان ترقی و تعالی بشری بالاتر رفته است و پلههای بیشتری را طیکرده است. و هر زمان که انسان در برابر خواستها ضعیفگردد و سقوطکند، به حیوانیت و بربریت، و به مراحل اولیه حرکتکوچ انسانها، نزدیکتر است.
بدین خاطر عنایت الهی که این پدیده انسان نام را سعات مینماید خواسته است آدم را برای خلافت در زمین آمادگی بخشد با آزمایش اراده او، و بیدارباش نیروی استقامت و پایداری در وجود او، و بازکردن چشمانش برای دیدن چیزیکه در انتظار او است. آن چتر مبارزه موجود میان خواستهائی است که اهریمن آنها را در نظرش میآراید، و میان اراده انسان بر ماندگاری بر عهد و پیمانی استکه خدای مهربان با او بسته است. هان! هم اینک تجربه نخستین، نتیجه نخستین خود را اعلان میدارد:
(فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا).
امّا او ترک فرمان کرد و (از آن درخت خورد، و در اوائل کار) از او تصمیم درستی و اراده استواری مشاهده نکردیم.
بیش از این به تفصیلات آن نپرداخته است
(وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ أَبَى).
(ای پیغمبر! بیان دار) آنگاه را که به فرشتگان دستور دادیم: برای آدم سجده (تعظیم و تکریم) ببرید، پس (همگی اطاعت کردند و) سجده بردند مگر ابلیس که سرباز زد).
اینگونه مختصر این صحنه بیانگردیده است، صحنهای که در سورههای دیگر تفصیل داده میشود. زیرا روند قرآنی در اینجا روند نعمت و رعایت است ... این است که نمودها و نمادهای نعمت با رعایت حال ذکر میگردد:
(فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى. إِنَّ لَکَ أَلا تَجُوعَ فِیهَا وَلا تَعْرَى. وَأَنَّکَ لا تَظْمَأُ فِیهَا وَلا تَضْحَى).
آن وقت گفتیم: ای آدم! این دشمن تو و همسر تو است، پس (بپائید به دام وسوسه خود شما را گرفتار نسازد و) از بهشت بیرونتان نکند که به رنج و زحمت خواهی افتاد. (بر ما است که خواستههای زندگی تو را در بهشت فراهم سازیم و) تو در آن نه گرسنه میشوی و نه برهنه میگردی. و در آن تو نه تشنه میمانی و نه آفتابزده میشوی.
این هم رعایت و عنایت خدا به آدم استکه او را از دشمنش آگاه میسازد و از خیانت و ستم او برحذرش میدارد، بعد از آنکه اهریمن از سجده بردن برای آدم همانگونه که خدا بدو دستور داده است سرپیچی و سرکشی و خودداری میکند.
(فَلا یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى).
پس (بپائید به دام وسوسه خود شما را گرفتار نسازد و) از بهشت بیرونتان نکند که به رنج و زحمت خواهی افتاد.
بدبخت گردیدن، با رنج کشیدن، کار کردن، پریشانحالی، گمراهی، دلهره، سرگردانی، افسوس خوردن، انتظارکشیدن، درد و الم، نداشتن نعمت، از دست دادن ثروت، و ... حاصل میگردد. همه اینها هم در بیرون بهشت در انتظار است. تو هم در حمایت و حفاظت خدا هستی، مادامکه درگستره بهشت بسر میبری:
(إِنَّ لَکَ أَلا تَجُوعَ فِیهَا وَلا تَعْرَى . وَأَنَّکَ لا تَظْمَأُ فِیهَا وَلا تَضْحَى).
تو در آن نه گرسنه میشوی و نه برهنه میگردی. و در آن تو نه تشنه میمانی و نه آفتابزده میشوی.
همه اینها برای تو تضمین شده است مادامکه درگستره بهشت بسر میبری ...گرسنگی و لختی، با تشنگی و آفتابزدگی، تقابل دارد. اینها هم رویهمرفته رنجها و دردهای نخستین انسان را در راه فراچنگ آوردن خوراک و پوشاک، و نوشیدنی و آسایش، به تصویر میکشد.
ولی آدم تجربههائی نداشت. ضعف بشری را با خود داشتکه آرزوی جاودانگی و عشق به سلطه و قدرت است. از این سوراخ، اهریمن به سوی آدم رخنهکرد:
(فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لا یَبْلَى).
سپس شیطان (به نیرنگ و حیله نشست و) آدم را وسوسه کرد (و بدو) گفت: آیا تو را به درخت جاودانگی و ملک فناناپذیر رهنمود کنم؟ (اگر از این درخت ممنوع بخورید، دیگر نمیمیرید و سرمدی میشوید ).
اهریمن جای حساس آدم را پسود و لمس نمود. چه عمر انسان محدود است، و نیروی بشری محدود است. بدین جهت استکه انسان به زندگی دراز و ملک وسیع چشم میدوزد. از این دو سوراخ استکه شیطان به دل انسان رخنه میکند. آدم مخلوقی بود دارای فطرت بشر و ضعف بشر، برایکار مقدر و معین، و حکمت نهان و پنهان ... بدین خاطر عهد و پیمان را فراموش کرد، و به کار حرام اقدام کرد:
(فَأَکَلا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ ... وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى).
سرانجام هر دو نفر از آن خوردند (و جامههای بهشتی از بدنشان فرو ریخت و) عورت خود را دیدند (که تا آن زمان از ایشان پنهان بود) و شروع کردند به این که برگهای درختان بهشت را بر خود بپیچند و بچسبانند؛ بدین نحو آدم از فرمان پروردگارش سرپیچی کرد و گمراه شد (و این واقعه پیش از نبوت او بود).
پیدا استکه مراد از عورتها خود عورتهای محسوس ایشان است که تا آن زمان از دید آنان پنهان بوده است و هم اینک نمایان میگردد. این عورتها همان شرمگاهها و مکانهای عفت در بدن آن دو نفر است. باعث ترجیح این سخن این استکه آدم و حواء شرمگاههای خود را با برگهای درختان بهشت میپوشانند و برگها را روی آنها جمع و تو در تو میگردانند تا آنجاها را پنهان و پوشیده نمایند. پدیدار گشتن شرمگاهها اشاره به این داردکه محرکهای جنسی در بدنشان بیدار و نمودار گردیده است. پیش از بیداری این محرکها و انگیزهها انسان احساس شرم و حیا از پدیدارگشتن موارد عفت و شرمگاهها را ندارد و متوجه آنها نیز نمیگردد. بلکه وقتی مطلع از عورتها میشودکه انگیزهها و محرکهای جنسی بیدار و نمودار شوند، و آن زمان است که انسان از پدیدار گشتن شرمگاهها احساس شرمندگی میکند و خجالت میکشد.
چهبسا قدغن و ممنوع بودن این درخت برای آدم و حواء بدان خاطر بوده است که میوههای این درخت انگیزهها و محرکهای جنسی را در بدن بیدار و نمودار میکرده است، و خدا خواسته استکه این انگیزهها و محرکها برای مدتیکه خدا اراده فرموده است به عقب بیفتد و تعطیل باشد. و چهبسا آدم و حواءکه عهد و پیمان خدا را فراموش کردهاند و از فرمان یزدان سرکشی نمودهاند، سقوط اراده ایشان و قطع رابطه با خالق آنان را درپی داشته است، و سقوط اراده و قطع رابطه سبب گردیده است که انگیزهها و محرکهای جنسی غلبهکنند و در آنان بیدار و پدیدار آیند. و چهبسا عشق به جاودانگی در بیداری و نموداری انگیزهها و محرکهای جنسی مجسم و موثر افتاده باشد. چه پدیدارگشتن انگیزهها و محرکهای جنسی وسیلهای استکه ادامه حیات را پس از سپری شدن عمر محدود انسان ممکن و میسر میسازد ... همه اینها فرضیههائی برای تفسیر و توضیح پیدایش شرمگاهها و عورتهای آدم و حواء براثر خوردن از میوه درخت ممنوع و قدغن است. قرآن نفرموده است: شرمگاه و عورتهایشان پدیدار گردید، بلکه فرموده است: شرمگاهها و عورتهایشان برای ایشان پدیدار گردید. این شیوه ادای سخن اعلان میدارد که شرمگاههایشان و عورتهایشان از خودشان پنهان بوده است و با یک انگیزه و محرک داخلی احساسهایشان، برایشان پدیدار و نمودارگردیده است ... در جای دیگر درباره ابلیس آمده است:
(لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا).
تا عورات نهان از دیده آنان را بدیشان نماید. (اعراف/20)
و همچنین آمده است:
(یَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْآتِهِمَا).
لباسشان را از (تن) ایشان بیرون ساخت تا عوراتشان را بدیشان نماید. (اعراف/٢٧)
چه بسا لباسی را که اهریمن از تن ایشان بیرون آورده است لباس محسوس و مادی نباشد. بلکه احساس شعور مراد باشد که پوشنده است. و ممکن است احساس و شعور بیگناهی و پاکی و پیوند با خدا باشد. به هر حال اینها تنها فرضیه ها و انگاره ها است، همان گونه که قبلا گفتیم. نه آنها را تأکید می کنیم و نه یکی از آنها را ترجیح می دهیم. بلکه آنها چیزهایی هستند که تصویر تجربه و آزمون نخستین زندگی انسانها را به ذهن نزدیک می کنند و بس.
آنگاه رحمت و عنایت خدا آدم و همسر او را دریافت بعد از آن که آدم از فرمان یزدان سرکشی کرد. این هم نخستین آزمون بوده است:
(ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَى).
سپس پروردگارش او را (برای پیغمبری) برگزید و توبهاش را پذیرفت و (به سوی اعتذار و استغفار) رهنمودش کرد.
پس از آنکه آدم طلب آمرزشکرد و پشیمان شد و معذرت خواست، خدا او را پیغمبرکرد. روند قرانی این مطلب را در اینجا بیان نمیفرماید، تا تنها رحمت خدا در فضا پدیدار آید.
آنگاه خدا به هر دو دشمن سرسخت یکدیگر فرمان داد به سرزمین کارزار دراز فروافتید، کارزاری که پس از چرخش نحستین درمیگیرد:
(قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ).
خدا دستور داد: هر دو گروه شما با هم (ای آدم و حواء و اهریمن!) از بهشت فرود آیید (و در زمین ساکن شوید، و در آنجا) برخی (از فرزندانتان) دشمن برخی دیگر خواهند شد.
بدین وسیله دشمنی موجود میان ثقلین، یعنی انس و جن اعلان گردید. دیگر بقای آدم و فرزندانش عذری در این نماندکه کسی از آنان بگوید بیخبر و ناگهانی گرفتار آمدهام و من متوجه چیزی نبوده و نشدهام. بلی او فهمیده است و دانسته است، و این امر آسمانی در پهنه هستی اعلان شده است:
(بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ).
برخی دشمن برخی دیگر خواهید شد.
همراه با این اعلانیکه آسمانها و زمینها آن را طنینانداز کرده است، و جملگی فرشتگان گواه بر آن گردیدهاند، رحمت خدا نسبت به بندگانش خواسته است پیغمبرانی را همراه با هدابت به سویشان روانه فرماید، پیش از آنکه ایشان را برابر چیزیکه کردهاند دادگاهی وگرفتار نماید. آن روزکه بدیشان دشمنی موجود در میان آدم و ابلیسن اعلان گردید، اعلان شدکه هدایت از سوی یزدان برایشان خواهد آمد و رهنمود میگردند. از آن به بعد هریک از آنان پاداش و پادافره داده میشود چه گمراه شده باشد و چه راهیاب گردیده باشد. برابر گمراهی یا راهیابی خود سزا و جزا داده میشود:
(فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلا یَضِلُّ وَلا یَشْقَى. وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى. قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کُنْتُ بَصِیرًا. قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنْسَى. وَکَذَلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ یُؤْمِنْ بِآیَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى).
هرگاه هدایت و رهنمود من برای شما آمد، هرکه از هدایت و رهنمودم پیروی کند، گمراه و بدبخت نخواهد شد. و هرکه از یاد من روی بگرداند (و از احکام کتابهای آسمانی دوری گزیند)، زندگی تنگ (و سخت و گرفتهای) خواهد داشت: (چون نه به قسمت و نصیب خدادادی قانع خواهد شد، و نه تسلیم قضا و قدر الهی خواهد گشت) و روز رستاخیز او را نابینا (به عرصه قیامت گسیل و با دیگران در آنجا) گرد میآوریم. خواهد گفت: پروردگارا! چرا مرا نابینا (برانگیختهای و به عرصه قیامت گسیل داشته و در آنجا) جمع آوردهای؟ من که قبلا (در دنیا) بینا بودهام. (خدا) میگوید: همین است (که هست و بچش نتیجه نافرمانی را). آیات (کتابهای آسمانی، و دلائل هدایت جهانی) من به تو رسید و تو آنها را نادیده گرفتی؛ همانگونه هم تو امروز نادیده گرفته میشوی (و بینام و نشان در آتش رها میگردی). ما اینگونه سزا میدهیم کسی را که افراط (در عصیان) و تفریط (در پرستش و عبادت) پیش میگیرد و به آیات پروردگارش ایمان نمیآورد. مسلما عذاب آخرت بسیار سختتر و ماندگارتر (از عذاب این جهان) است.
به دنبال داستان آدم این صحنه میآید. انگار این صحنه بخشی از داستان آدم است، و در جهان والای فرشتگان در پایان آن اعلان گردیده است. لذا کاری استکه از دیرباز بر آن فرمان رفته است و دیگرکار از کارگذشته است و برگشت و تعدیلی در آن نمانده است.
(فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلا یَضِلُّ وَلا یَشْقَى).
هرکه از هدایت و رهنمودم پیروی کند، گمراه و بدبخت نخواهد شد.
او ازگمراه شدن و بدبختگردیدن به سبب پیروی از هدایت خدا در امان میماند. گمراهی و بدبختی در بیرون از آستانه درگاه بهشت قرار دارند. خدا کسی را از آن دو مصون و محفوظ میداردکه از هدایت و رهنمود او پیروی کند. بدبختی ثمرهگمراهی است. گمراه بدبخت است هرچندکه غرق در نعمتها وکالاها و رفاه باشد. بهرهمندی از نعمتها و کالاها و رفاه خودش بدبختی برای او است. بدبختی در دنیا و بدبختی در آخرت است. هیچ نعمتی وکالائی و رفاهی نیستکه حرام باشد، مگر اینکه غصهای به دنبال، وگرفتاریها و دشواریهائی بر سر راه دارد. انسان هرگاه از هدایت یزدان منحرف وگمراه شود، قطعا در پریشانی، سرگشتگی، شکست، و پرت شدن از این سو بدان سو، دست و پا میزند، و قرار و آرام نخواهد داشت، و گامهایش را هماهنگ و راست و درست برنمیدارد. بدبختی همدم و همراه دست و پا زدن در مسیرگمراهی است، هرچند این مسیر در چمنزار سرسبز و خرمی باشد! گذشته از این، بدبختی بزرگ در سرای جاودانگی است. هرکسکه از هدایت خدا پیروی کند او ازگمراهی و بدبختی در زمین نجات پیدا میکند، و این کار بجای بهشتی استکه هنوز از دیدگان نهان است. و وقتیکه به روز موعود رسید آن وقت به بهشت جاویدان یزدان درمیآید.
(وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى).
و هرکه از یاد خدا روی بگرداند (و از احکام کتابهای آسمانی دوری گزیند)، زندگی تنگ (و سخت و گرفتهای) خواهد داشت.
زندگی بریده از پیوند با خدا و رحمت واسعه او، تنگ و سخت و ناگوار است، هر اندازه هم نعمت فراخ و کالای فراوان و رفاه حال در آن باشد. این چنین زندگیای تنگ و ناگوار است از لحاظ بریدن و گسیختن از پیوند با خدا و اطمینان به پناه و خزیدن به قرق خدا. تنگ و ناگوار است از نظر سرگشته شدن و پریشانگشتن و به شک و تردید دچار آمدن. تنگ و ناگوار است چون انسان در آن به حرص و آز دچار میآید و پیوسته باید برحذر باشد، حرص و آز بر چیزیکه در دست دارد، و برحذر بودن از چیزیکه از دست میدهد. تنگ و ناگوار است از لحاظ اینکه باید به دنبال زرق و برق آرزوها دوید، و باید بر چیزهائی که از دست میرود حسرت برد و افسوس خورد. دل احساس اطمینان و آرامش نمیکند مگر در آستانه یزدان مهربان جهان. و دل احساس راحت و آسایش نمیکند مگر اینکه متمسک به دستاویز بسیار محکمی باشدکهگسیختن ندارد و نام آن قرآن است ... آرامش ایمان زندگی را در طول و عرض و ژرفا و فراخی چندین برابر میگرداند. و بیبهره بودن از ایمان بدبختیای استکه بدبختی فقر و محرومیت هم با آن برابری نمیکند و همتای آن نمیشود.
(وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی).
و هرکه از یاد من روی بگرداند (و از احکام کتابهای آسمانی دوری گزیند ... ).
و از پیوند با من ببرد و بگسلد، قطعا:
(فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا).
زندگی تنگ (و سخت و ناگواری) خواهد داشت.
(وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى).
و روز رستاخیز او را نابینا (به عرصه قیامت گسیل و با دیگران در آنجا) گرد میآوریم.
این هم نوعیگمراهی است و از نوعگمراهی او در دنیا است. این هم جزای رویگردانی او از قرآن و پند و اندرز در زندگی دنیا است. وقتی که در آنجا میپرسد:
(رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کُنْتُ بَصِیرًا).
پروردگارا! چرا مرا نابینا (برانگیختهای و به عرصه قیامت گسیل داشته و در آنجا) جمع آوردهای؟ من که قبلا (در دنیا) بینا بودهام.
پاسخ این خواهد بود:
(کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنْسَى. وَکَذَلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ یُؤْمِنْ بِآیَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى).
همین است (که هست و بچش نتیجه نافرمانی را). آیات (کتابهای آسمانی، و دلائل هدایت جهانی) من به تو رسید و تو آنها را نادیده گرفتی؛ همانگونه هم تو امروز نادیده گرفته میشوی (و بینام و نشان در آتش رها میگردی). ما اینگونه سزا میدهیم کسی را که افراط (در عصیان) و تفریط (در پرستش و عبادت) پیش میگیرد و به آیات پروردگارش ایمان نمیآورد. مسلماً عذاب آخرت بسیار سختتر و ماندگارتر (از عذاب این جهان) است.
قطعا اسراف کرده است کسیکه از یاد خدا غافل و رویگردان گردیده است. اسراف کرده است کسی که هدایتی را به دور انداخته استکه در دسترس او بوده است، هدایتی که گرانبهاترین دارائی و اندوخته است. اسرافکرده است در اینکه چشم خود را در راه دیدن چیزی بهکار برده استکه چشم برای دیدن آن آفریده نشده است، و از آیات الهی چیزی ندیده است و مشاهده نکرده است. به ناچار او زندگی دشوار و سختی را بسر میبرد! و روز قیامت هم با دیگران جمع آورده میشود در حالی که کور است!
هماهنگی در تعبیر است. هماهنگی در تصویر است ... سقوط از بهشت، و بدبختی وگمراهی، با برگشت به بهشت، و نجات از بدبختی و گمراهی، تقابل دارد. رفاه از زندگی با تنگی و ناگواری زندگی تقابل دارد. هدایت با کوری تقابل دارد ... این هم به عنوان پیروی بر داستان آدم میآید که داستان جملگی انسانها است. رویگردانی در بهشت میآغازد، و به بهشت منتهی میگردد، همانگونه که در سوره اعراف گذشت، با اختلاف در شکلها و صورتهائی که در رویگردانی در اینجا و در آنجا برحسب اختلاف روند قرآنی است.
*
وقتیکه اینگردش و چرخش همراه با دو سوی سرآغاز و سرانجام خود به پایان میآید، روند قرآنی چرخشی پیرامون محلهای نقش زمین شدنگذشتگان که از حیث زمان نزدیکتر است سر میدهد، محلهای نقش زمین شدنیکه چشمها آنها را میبینند، اگر هم قیامت غیب بوده و چشمها هم اینک آن را نمیبینند:
(أَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَسَاکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لأولِی النُّهَى. وَلَوْلا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَکَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُسَمًّى).
آیا آنان پی نبردهاند که پیش از ایشان بسیاری از مردمان (اعصار و ادوار مختلف) را نابود کردهایم (و هماینک ایشان برجای آنان نشستهاند) و در امکنه و منازلشان گام برمیدارند؟ (مگر شما پسینیان سرنوشتی جز سرنوشت پیشینیان دارید؟!). به حقیقت در این (صحنههای عبرتانگیز زمان) نشانههائی برای (اندرز گرفتن و بیدار شدن) خردمندان است. اگر وعده پروردگارت قبلا بر این نمیرفت (که عذاب و هلاک گناهکاران را به تاخیر بیندازد) و ملاحظه زمان مقرر (یعنی قیامت) نبود (عذاب خدا هم اینک در دنیا) دامنگیر (کافران و فاسقان معاصر، بسان کافران و فاسقان پیش) میشد.
وقتی که دل و دیده جایگاههای نقش زمین شدن مردمان اعصار و ادوار را گشت میزند، و زمانی که چشم آثار و منازل و مساکن را به شکل تودهها و تپههائی نگاه میکند، و وقتیکه خیال خانهها و کاشانهها را ورانداز مینماید و میبیند که از صاحبان نخستین خود خالی است، و اشخاص ایشان را به تصور درمیآورد که دارند میروند و میآیند، و شبحها و سایههایشان را پیش چشم میدارد که میگریزند و بار سفر برمیبندند، و حرکات و سکنات ایشان را بر پرده اندیشه میپاید و نمودار مینماید، و خاطرهها و رویاها و تفکرات و تصورات و غمها و اندوه ها و امیال و آرزوهایشان را به تصور درمیآورد ... وقتی که انسان درباره همه این شبحها و صورتها و فعل و انفعالها و احساسها میاندیشد و آنها را ورانداز میکند ... آنگاه چشمان خود را باز میکند و از همه اینها چیزی نمیبیند جز هیچ و پوچ و خانههای خالی و فروتپیده ... بدین هنگام از خواب میپرد وگودالی را میبیند که دهان خود را گشوده است تا شخص حاضر را ببلعد، همانگونهکه شخص گذشته را بلعیده است. در این وقت است که به دست قدرتی پی میبرد که مردمان اعصار و ادوار را برگرفته است و نابود نموده است، و این دست قدرت میتواند مردمان اعصار و ادوار بعدی را نیز برگیرد و نابود نماید. بدین هنگام استکه انسان معنی تهدید و بیم را میفهمد، چون عبرت را آماده در جلو دیدگان میبیند. پس اینان چرا راهیاب نمیگردند، در حالیکه در هلاک و نابودی مردمان اعصار و ادوار درس عبرتی است و خردمندان را رهنمود و رهنمون مینماید؟:
(إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لأولِی النُّهَى).
به حقیقت در این (صحنههای عبرتانگیز زمان) نشانههائی برای (اندرز گرفتن و بیدار شدن) خردمندان است.
اگر خدا وعده نمیدادکه ایشان را با عذاب دنیا ریشهکن نسازد، به خاطر حکمت والائیکه در میان است، بر سر ایشان همان میآمدکه بر سر مردمان اعصار و ادوار پیشین آمده است. ولی فرمان پروردگارت قبلا بر این رفته است، و تا وقت معین و مشخصی بدیشان مهلت داده است، و فرمان او اجراء میگردد و مهلت تعیین شده او به سر خواهد رسید:
(وَلَوْلا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَکَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُسَمًّى).
اگر وعده پروردگارت قبلا بر این نمیرفت (که عذاب و هلاک گناهکاران را به تاحیر بینذازد) و ملاحظه زمان مقرر (یعنی قیامت) نبود (عذاب خدا هم اینک در دنیا) دامنگیر (کافران و فاسقان معاصر، بسان کافران و فاسقان پیش) میشد.
*
وقتیکه آنان را تا سررسید معینی به تاخیر انداختهاند، و بدیشان مهلت داده شده است نه اینکه در حق ایشان اهمال شده باشد، بر تو ای محمد (صلی الله علیه و سلم) هیچگونهگناه ایشان نوشته نخواهد شد، و حساب زر و زیور و زینت زندگی دنیوی آنان بر عهده تو نیست، زر و زیور و زینتیکه برای امتحانشان بدیشان داده شده است. آنچه دارند برای آزمایش و آزمون آنان است. چیزی که به تو داده شده است از روی مرحمت و لطف است و بهتر از چیزی استکه خدا بدیشان داده است و برای امتحان است:
(فَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَى. وَلا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَى. وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا لا نَسْأَلُکَ رِزْقًا نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى).
(اکنون که بنا نیست این بدکاران فورا مجازات شوند) پس تو (ای پیغمبر!) در برابر چیزهائی که میگویند (و تکذیب و استهزائی که میکنند) شکیبائی کن، و (برای تسلی خاطر) قبل از طلوع آفتاب و پیش از غروب آن، و در اثناء شب و در بخشهائی از روز، به پرستش و ستایش پروردگارت مشغول شو، تا (پیوندت با خدا استوار گردد و آرامش خاطر به تو دست دهد، و بدانچه برایت مقدر شده است) راضی و خشنود شوی. چشم خود را مدوز به نعمتهای مادیای که به گروههایی از کافران دادهایم. این نعمتهای مادی که زینت زندگی دنیا است، بدیشان دادهایم تا آنان را بدان بیازمائیم. داده (اخروی جاویدان و سرمدی) پروردگارت بهتر و پایدارتر (از این نعمتهای موقت و زودگذر جهان فانی) است. خانواده خود را به گزاردن نماز دستور بده (چرا که نماز مایه یاد خدا و پاکی و صفای دل و تقویت روح است) و خود نیز بر اقامه آن ثابت و ماندگار باش. ما از تو روزی نمیخواهیم، بلکه ما به تو روزی میدهیم. سرانجام (نیک و ستوده) ازآن (اهل تقوا و) پرهیزگاری است.
شکیبائی کن بر چیزهایی که میگویند، از قبیل: کفر و تمسخر و انکار حق و حقیقت و رویگردانی، و دلت به سبب ایشان به تنگ نیاید، و جانت به خاطر آنان به لب نرسد و قالب تهی نکند. بر ایشان افسوس مخور، و به پروردگارت روکن. به حمد و ستایش او بپرداز پیش از طلوع خورشید و پیش از غروب آن. در آرامش صبح به حمد و ستایشش بپرداز، بدان هنگامکه صبح نفس میکشد و زندگی را باز میکند. در آرامش غروب به حمد و ستایشش بپرداز، بدان هنگامکه خورشید به وداع همگان میگوید، و جهان پلکهای خود را برهم مینهد. در بخشهائی از اوقات شب و روز به حمد و ستایش خدا بپرداز ... در طول روز با خدا ارتباط و پیوند داشته باش.
(لَعَلَّکَ تَرْضَى).
تا راضی و خشنود شوی.
تسبیح و تقدیس خدا ارتباط با او است. نفس انسانیکه ارتباط با خدا دارد میآرامد و خشنود میشود. خشنود میشود چون در جوار خشنودی آرمیده است. میآرامد چون در قرق امن و امان قرارگرفته است. خشودی ثمره تسبیح و تقدیس و عبادت و پرستش است. این هم پاداش حاضر و نقدی استکه از درون نفس سر برمیزند و در لابلای دل میبالد و رشد میکند. به خدای خود با عبادت و پرستش روکن.
(وَلا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ).
چشم خود را مدوز به نعمتهای مادیای که به گروههایی از کافران دادهایم.
بهکالاها و دارائیهای زودگذر دنیا چشم مدوز، و زر و زیور و زینت و زرق و برق وکالا و دارایی و فرزندان و جاه و مقام و سلطه و قدرت دنیا را پیش چشم مدار ...
(زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا).
این نعمتهای مادی، زینت زندگی دنیا است.
نعمتهای مادی، گلی استکه دنیا آن را شکفته و بازمیگرداند، بدانسانکه گیاه گل و شکوفه درخشان و دلکش خود را شکفته و باز میکند.گل زود پژمرده و پرپر میگردد، هرچندکه سیراب و زیبا و درخشان است. ما ایشان را از دنیا وکالاهای آن برخوردار میکنیم برای امتحان ایشان:
(لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ).
تا آنان را بدان بیازمائیم.
آنان را میآزمائیم تا جوهر ذاتی ایشان را هویدا و پیدا گردانیم، و روشن نمائیمکردار و رفتار آنان در قبال این نعمتها و کالاها و بهرهمندیها چگونه است، نعمتها و کالاها و بهرهمندیهائیکهگذرا و زوالپذیر بسانگلها و شکوفههای زندگی استکه هرچه زودتر پژمرده میشوند و پرپر میگردند.
(وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَى).
داده (اخروی جاویدان و سرمدی) پروردگارت بهتر و پایدارتر (از این نعمتهای موقت و زودگذر جهان فانی) است.
این داده یزدان نعمت است و وسیله آزمایش و آزمون نیست. روزی پاک و پاکیزه و باقی و سرمدی است. نه پژمرده و پرپر میشود، و نه گول میزند و مغرور میکند، و نه انسان به وسیله آن امتحان میگردد و بلازده میشود.
این دعوت به دست کشیدن وکنار گذاشتن چیزهای پاک و پاکیزه زندگی نیست. بلکه دعوت به افتخار به معیارها و ارزشهای اصیل و باقی، و دعوت به پیوند و ارتباط با خدا و خشنودی بدو است. دیگر جانها در برابر زر و زیور و زینت و دارائی و ثروت سقوط نمیکنند و به کرنش درنمیآیند، و افتخار و نازش به معیارها و ارزشهای والا را از دست نمیدهند، و دائماً احساس حریت و آزادی برتری بر زر و زیور و زینت باطلی میکنندکه چشمها را میربایند و شیدا و شیفته خود مینمایند.
(وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ).
خانواده خود را به گزاردن نماز دستور بده (چرا که نماز مایه یاد خدا و پاکی و صفای دل و تقویت روح است ).
اولین چیز از واجبات مرد مسلمان این استکه خانواده خود را به خانواده مسلمانی تبدیلکند، و اهل و عیال خود را به انجام فریضهای رهنمودکندکه ایشان را با خدا ارتباط و پیوند میدهد، و رویکرد آسمانی ایشان را در زندگی وحدت میبخشد. چه خوشایند و دلپسند است آن زندگی که در سایههای خانه و کاشانهای سپری میشودکه ساکنان آن جملگی رو به خدا میدارند.
(وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا).
و خودت نیز بر اقامه آن ثابت و ماندگار باش.
بر اقامه نماز بهگونهکامل مواظبتکن و ماندگار باش، و آثار آن را پیاده و محققگردان. قطعاً نماز از زشتیها و پلشتیها انسان را بازمیدارد. وقتی که نماز چنانچه باید اداء شود، قطعا همچون آثار صحیح و درستی را به بار میآورد. این کار هم نیاز به شکیبائی ورزیدن و استقامت داشتن دارد تا نماز به جایگاه و پایگاه برسد که ثمره مفید خود را در احساس و رفتار بدهد و نتیجه پاک خود را ببخشد. اگر نماز مفید همچون فائدهای نشود، و چنین ثمره طیبهای را نبخشد، نمازی نیستکه باید اقامه شود و چنانچه باید اداءگردد. بلکه همچون نمازی حرکات وکلماتی است و بس.
این نماز و پرستش و رویکرد به خدا، تکالیف و وظائف تو است، و خدا سودی از آنها نمیبرد و از آنها چیزی نصیب خدا نمیشود. چه خدا بینیاز از تو و از عبادت بندگان است:
(لا نَسْأَلُکَ رِزْقًا نَحْنُ نَرْزُقُکَ).
ما از تو روزی نمیخواهیم، بلکه ما به تو روزی میدهیم.
این عبادت است که وجدان تقوا و پرهیزگاری را به جوش و خروش میاندازد.
(وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى).
سرانجام (نیک و ستوده) ازآن (اهل تقوا و) پرهیزگاری است.
انسان با عبادت در دنیا و آخرت خود سود میبرد. خدای را پرستش میکند و خودش راضی و مطمئن و آسودهخاطر میگردد. به عبادت یزدان جهان میپردازد و پس از آن پاداش خود را به تمام وکمال میگیرد ... خدا بینیاز از جهانیان است.
*
نزدیک به اتمام سوره، روند قرآنی برمیگردد و سخن از آن کسانی میگویدکه بزرگان بهرهمند از نعمتها و کالاها بوده و تکذیبکنندگان حق و حقیقت میباشند، آن کسانیکه از پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) میخواستند - بعد از آن که این قرآن را برای ایشان به ارمغان آورد - معجزهای از سوی پروردگارش برای آنان بیاورد. این قرآن معجزه او است و برای ایشان روشن میکند و توضیح میدهد آن چیزهائی راکه رسالتهای پیش از آن با خود به ارمغان آوردهاند:
(وَقَالُوا لَوْلا یَأْتِینَا بِآیَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَوَلَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَةُ مَا فِی الصُّحُفِ الأولَى).
(کافران مکه) میگویند: چرا (محمّد) معجزهای از سوی پروردگارش برای ما نمیآورد (که ما خود پیشنهاد میکنیم؟ از قبیل: برجوشاندن چشمهساری از زمین و داشتن باغی از درختان خرما و انگور و غیره) آیا معجزه (بزرگ قرآن نام که در) کتابهای پیشین (آسمانی تورات و انجیل و زبور مذکور است) به پیش ایشان نیامده است؟.
این عمل ایشان جز به رنج انداختن و خودبزرگبینی کردن و علاقه به پیشنهاد نمودن نیست. اینها استکه همچون پیشنهادی را بدیشان دیکته میکند، والا معجزه قرآنکافی و بسنده است. قرآن، حاضر رسالت را به گذشته رسالت متصل میکند، و سرشت و رویکرد رسالت را وحدت میبخشد، و چیزهائی را روشن میکند و شرح و بسط میدهدکه درکتابهای آسمانی پیشین مختصر و مجمل آمده است.
خدای متعال عذر تکذیبکنندگان را خواسته است و معذرتی را برای ایشان باقی نگذاشته است وقتیکه خاتمانبیاء (صلی الله علیه و سلم) را به سویشان فرستاده است:
(وَلَوْ أَنَّا أَهْلَکْنَاهُمْ بِعَذَابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولا فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزَى).
اگر ما پیش از نزول قرآن و آمدن پیغمبر اسلام، ایشان را با عذابی نابود میکردیم (روز قیامت) میگفتند: پروردگارا! چرا (در دنیا) پیغمبری برای ما نفرستادی، تا از آیات تو پیروی کنیم، پیش از آن که (در آخرت) خوار و رسوا شویم (و به دوزخ گرفتار آئیم؟).
آنان خوار و رسوا نشده بودند در آن زمانیکه این نص قرآن بر ایشان خوانده میشد. بلکه این خواری و رسوائی تصویری از فرجام قطعی ایشان است، سرنوشتیکه در آن خوار و رسوا میشوند. چهبسا در آن زمان بگویند:
(لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولا... ).
پروردگارا! چرا (در دنیا) پیغمبری برای ما نفرستادی ...
هان! هم اینک حجت بر ایشان تمام شده است و عذری برای آنان نمانده است و راه هرگونه دلیل و برهانی بر ایشان بسته شده است.
وقتیکه روند قرآنی سرنوشت قطعی و فرجام حتمی ایشان را به تصویر میکشد، سرنوشت و فرجامیکه در انتظارشان است، به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) دستور داده میشود دست از ایشان بشوید و به ترک آنان بگوید، و خود را به سببگریز ایشان از دین بدبخت نسازد، و به علت ایمان نیاوردن آنان خود را به غم و اندوه نیندازد، و بدیشان اعلان کندکه او چشم به راهگرفتار آمدن آنان بدان سرنوشت و فرجام است، و آنان هم چشم به راه باشند هرگونه که میخواهند و انتظار دارند:
(قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِیِّ وَمَنِ اهْتَدَى).
(ای پیغمبر! به این منکران حقیقت و معاندان دین) بگو: ما جملگی منتظر (وعدهها و وعیدهای الهی) هستیم. به زودی خواهیم دانست چه کسانی (از ما و شما) بر راه راست بوده و راهیابند (و چه کسانی گمراه و اهل عذابند).
بدین وسیله سوره ای به پایان آمد که با نفی اراده بدبختی برای پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) به سبب نازلگرداندن قرآن میآغازد و وظیفه قرآن مشخص و معین میشود:
(إِلا تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشَى).
بلکه قرآن را برای پند و اندرز کسانی فرستادهایم که از خدا میترسند (و از او اطاعت میکنند). (طه٢.)
پایان سوره نیز با سرآغاز سوره کاملا هماهنگ میگردد. چه در پایان سوره واپسین پند و اندرز برای کسی استکه پند و اندرز بدو سود میرساند و مفید واقع میشود، و پس از رساندن پیام جز انتظار فرجام نمیماند. فرجام هم در دست خدا است و بس.
پایان جزء شانزدهم
و به دنبال آن جزء هفدهم قرار میگیرد که با سوره انبیاء میآغازد.