تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی آل عمران آیه‌ی 120-93

 

سوره‌ی آل عمران آیه‌ی 120-93

 

کُلُّ الطَّعَامِ کَانَ حِلا لِبَنِی إِسْرَائِیلَ إِلا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِیلُ عَلَى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (٩٣) فَمَنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (٩٤) قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (٩٥) إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکًا وَهُدًى لِلْعَالَمِینَ (٩٦) فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَنْ دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلا وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ (٩٧) قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ شَهِیدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ (٩٨) قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا وَأَنْتُمْ شُهَدَاءُ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (٩٩) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ کَافِرِینَ (١٠٠) وَکَیْفَ تَکْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَیْکُمْ آیَاتُ اللَّهِ وَفِیکُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (١٠١) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلا تَمُوتُنَّ إِلا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (١٠٢) وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (١٠٣) وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (١٠٤) وَلا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (١٠٥) یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَکَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (١٠٦) وَأَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (١٠٧) تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَمَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْمًا لِلْعَالَمِینَ (١٠٨) وَلِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ (١٠٩) کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکَانَ خَیْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ (١١٠) لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلا أَذًى وَإِنْ یُقَاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ الأدْبَارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ (١١١) ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ مَا ثُقِفُوا إِلا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ الأنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ (١١٢) لَیْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ (١١٣) یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَأُولَئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ (١١٤) وَمَا یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ (١١٥) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (١١٦) مَثَلُ مَا یُنْفِقُونَ فِی هَذِهِ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (١١٧) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبَالا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (١١٨) هَا أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلا یُحِبُّونَکُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْکِتَابِ کُلِّهِ وَإِذَا لَقُوکُمْ قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الأنَامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (١١٩) إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِهَا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ (١٢٠)  

 

در این درس پیکار به اوج خود میرسد. پیکار مجادله و مناظره با اهل کتاب‌. این آیات خارج از دائرۀ مناظرۀ گروه اعزامی نجرانی است - ‌چنانکه روایتها نقل کرده‌اند - ‌ولی هماهنگ و مکمّل با آن است‌، و موضوع یکی است‌. هر چند هم آیات این درس بخصوص مختصّ به سخن از یهودیان است‌، و با مکر و کیدشان دربارۀ گروه مسلمانان مدینه به پیکار میخیزد و حیله و نیرنگ آنان را برملا و بی‏اثر میسازد و سرانجام منتهی به داوری قاطعانه و جداسازی کامل میگردد. آنجا که روند گفتار بعد از گردش کوتاهی در این درس‌، رو به گروه مسلمانان مینماید و ایشان را جداگانه مخاطب میدارد و حقیقت حالشان و ماهیت کارشان و برنامه و وظائفشان را معیّن و روشن میسازد، هم بدانگونه که روندگفتار در سورۀ بقره بعد از گفتگوی کافی و وافی از بنی‌اسرائیل‌، در پیش گرفت ... در این امر هر دو سوره شبیه یکدیگر و به هم میمانند.

این درس شروع میشود با بیان اینکه همۀ خوراکیها برای بنی‏اسرائیل حلال بوده است مگر آنچه که اسرائیل پیش از نزول تورات بر خود حرام داشته است‌. چنین به نظر میرسد که این بیان پاسخ به اعتراض بنی‏اسرائیل از بابت این باشد که قرآن برخی از خوراکیهائی را حلال نموده است که بر یهودیان حرام بوده است‌. هر چندکه این محرّمات تنها بر آنان حرام گشته است‌، آن هم به خاطر مخالفتهائی بوده‌ که از ایشان سر زده است و تحریم چنین خوراکیهای برای عقوبت آنان بوده است‌. سپس به اعتراض دیگر ایشان که موضوع تغییر قبله است پاسخ میدهد. موضوعی که گسترۀ فراخی را قبلاً در سورۀ بقره فراگرفته بود. و برای ایشان روشن میسازد که کعبه خانۀ ابراهیم است و نخستین خانه‌ای است که در زمین برای عبادت ساخته شده است‌. لذا اعتراض گرفتن از آن برای کسانی که ادّعاء وراثت ابراهیم را دارند زشت است‌.

به دنبال این بیان، بنی‏اسرائیل را تهدید کرده و این را بر آنان ننگ میداند که با وجود اینکه حق را می‌شناسند و از آن بی‏خبر نیستند، به آیات خدا کفر میورزند و مردمان را از راه خدا باز میدارند و بر آئین خدا و راستای خداشناسی ماندگار نمیمانند و راه کج در پیش میگیرند و میخواهند کجمداری و کجرفتاری را بر زندگی چیره سازند و نادرستی را رواج دهند.

بر این اساس‌، اهل کتاب را جملگی ترک میگوید، و به گروه مسلمانان رو میکند و آنان را از اطاعتی بگونۀ اطاعت اهل کتاب‌، و از عبادتی بسان عبادت ایشان برحذر میدارد ... چه چنین اطاعت و عبادتی کفر بشمار است ... کفر هم شایستۀ مسلمانانی نیست که کتاب خدا بر آنان خوانده میشود، و رسول خدا در میانشان بسر میبرد، و در تربیت و تعلیم ایشان میکوشد، و به تقوی و پرهیز از خشم خدایشان میخواند. بدیشان میآموزد که تا پای مرگ و رسیدن به پیشگاه خدا بر اسلام حرص و آز نشان دهند و با دل و جان در خدمت باشند. نعمت خدا را به یادشان می‌اندازد و بدیشان میگوید که این لطف خدا بود که ایشان را در برگرفت و میان دلهایشان انس و الفت انداخت و آنها را به هم پیوند داد، و صفوف آنان را در زیر پرچم اسلام سر و سامان بخشید، و بعد از تفرقه و دشمنانگی میانشان پیوستگی و همبستگی بینداخت، و در حالی که بر لبۀ گودال هولناکی از آتش قرار داشتند، خدا به فریادشان رسید و با اسلام نجاتشان بخشید. به آنان دستور میدهد که ملّت یگانه‌ای باشند. ملّت یگانه‌ای که امر به معروف و نهی از منکر میکنند و همدیگر را به کارهای شایسته و بایسته رهنمود و از کارهای زشت و پلشت باز میدارند و این کار را به خاطر تحقّق برنامه خدا و نگهبانی از آئین الله انجام می‌دهند و جسم و جان را قربان آن میسازند. همچنین روندگفتار، آنان را از دسیسه‌ها و نیرنگهای اهل کتاب آگاه میکند و بدیشان هشدار میدهد که به مکر و حیلۀ اهل کتاب گوش ندهند و راه کج ایشان را در پیش نگیرند. چه اگر چنین کنند متفرّق و پراکنده میشوند و همین امر ایشان را تباه و نابود میسازد، همانگونه که اهل کتاب بر اثر آن در دنیا و آخرت درمانده و شرمنده گشته‌اند و به هلاکت رسیده‌اند ... روایتها اینگونه میگویند که چنین تحذیر و پرهیزی‌، به مناسبت فتنه و آشوب معیّنی نازل شد که میان اوس و خزرج در گرفته بود و آتش آن با دست یهودیان برافروخته و شعله‌ور گشته بود.

آنگاه خداوند مسلمانان را آگاه میفرماید از حقیقت مقام و مکانی که در این زمین دارند، و از حقیقت نقشی که در زندگی بشریّت بر عهده ایشان است و باید که آن را ا یفاء کنند:

(کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ) …

شما بهترین ملّتی هستید که برای (‌سود) انسانها آفریده شده‌اید (‌مادام که‌) به کار شایسته دستور میدهید و از کار ناشایست باز میدارید و به خدا ایمان دارید‌...

بدین وسیله خداوند مسلمانان را به اصالت نقششان واهمّیّت کارشان رهنمود میفرماید و آنان را از بزرگواری جامعه‌شان آگاه مینماید.

به دنبال آن‌، ناچیز شمردن دشمنان مسلمانان و بی‌ارزشی مقام ایشان میآید. بدسگالان مسلمانان نمیتوانند زیانی به آئین مسلمانان برسانند، و بطور کامل بر آنان پیروز شوند. بلکه تنها چیزی که میتوانند بکنند این است که در جهاد و پیکار و جنگ و نبرد، مسلمانان را زحمت دهند و بر رنج ایشان بیفزایند. ولی اگر مؤمنان راه خرد را در پیش گیرند و بر عقیده و ایمانشان ماندگار و پایدار باشند، جنگ به سودشان پایان می‌پذیرد و سرانجام مسلمانان را پیروزی و بهروزی، و دشمنان را شکست و ذلّت خواهد بود. خدا درماندگی و بیچارگی را نصیب دشمنان فرموده‌، و خواری و پستی بر آنان خیمه فرو هشته است‌، و دست آورد و حاصل‌کارشان خشم خدا است‌، چرا که به گناهان آلوده و معاصی‌کرده و پیغمبران را به ناحق گشته‌اند ... از اهل کتاب گروهی را مستثنی میکند که به سوی حق گرائیده‌اند و به دنبال آن رفته‌اند و ایمان آورده‌اند و راه مسلمانان را در پیش گرفته‌اند. راه امر به معروف و نهی از منکر و تلاش در پی خیرات و حسنات ... "‌و اینان از زمرۀ صالحان بشمارند"‌... همچنین سرنوشت کسانی را مقرّر میدارد که کفر میورزند و اسلام را نمی‌پذیرند. آنان در برابر کفرشان به عذاب‌ گرفتار میشوند و دارائی و اموالی را که خرج و بذل و بخشش میکنند سودی به حالشان ندارد و فایده‌ای بدیشان نمیرساند، و اولاد و فرزندانشان دردی از آنان را دوا نمیکند و ایشان را از عذاب و عقاب الهی نمیرهاند، و سرانجامشان هلاک و نابودی است‌.

این درس با تحذیر و هشدار کسانی پایان میگیرد که ایمان آورده‌اند. تحذیر و هشدار به اینکه محرم اسراری از بیگانگان نگیرند، زیرا بیگانگان جز رنج و مشقّت مسلمانان را نمیخواهند و دشمنانگی از دهانشان تنوره میزند و بیرون میدمد. تازه آنچه را که در دل نهان میدارند به مراتب بزرگتر از این بد‌سگالیها و خطرناکتر از پرت و پلاهای ایشان است‌. از کینه‌ای که نسبت به شما دارند، انگشتان خویش را به دندان میگیرند، و از خشم‌، بر آنها گاز میزنند. این بدسگالان شاد و خرّم خواهند شد اگر به مؤمنان بلا و زیانی برسد. و بدحال و ناشاد خواهند شد اگر به مؤمنان خیر و خوبی برسد ... خداوند مسلمانان را وعده میدهد که اگر صبر و شکیبائی کنند و تقوی و پرهیزگاری پیشه سازند، ایشان را از مکر و کید این چنین دشمنانی محفوظ و مصون میدارد. "‌و خدا بدانچه انجام میدهند احاطه دارد"‌.

این رهنمود طولانی با پیامها و اشاراتی که دارد، دلالت بر چیزی مینماید که در آن زمان‌ گروه مسلمانان از کید و نیرنگ اهل کتاب و دسیسۀ ایشان در صف اسلامی میدیدند و با آن روبروی میشدند. همچنین دلالت دارد بر مقدار پریشانی و آشفتگی فراوانی که این دسیسه‌ها و نیرنگها پدید میآورند. از سوی دیگر اشاره به این دارد که مسلمانان نیازمند ارشاد زیاد و استواری هستند تا کاملاً از دیگران متمایز گردند و به تمام و کمال از سائر علائق و دلبستگیهائی ببرند که آنان را با جاهلیّت و دوستان دورۀ جاهلیّت پیوند میدهد.

گذشته از این‌، چنین رهنمودی در همۀ نسلای این امّت موثر و کارگر است‌، و از هر نسلی از آنان خواسته میشود که از دشمنان تقلیدی آباء و اجدادی اسلام خویشتن را برحذر و در امان دارند و بدانند که دشمنان همان دشمنانند و تنها ابزار و روش ایشان دگرگون میشود، ولی خودشان همان هستند که بودند و تغییر نمیکنند!

(کُلُّ الطَّعَامِ کَانَ حِلا لِبَنِی إِسْرَائِیلَ إِلا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِیلُ عَلَى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (٩٣)

فَمَنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (٩٤)) ...

همۀ غذاها بر بنی‌اسرائیل حلال بود، جز آنچه اسرائیل (‌یعنی یعقوب به عللی‌، یا قوم اسرائیل به سبب ارتکاب گناهان‌) پیش از نزول تورات بر خود حرام کرده بود. بگو، اگر راست میگوئید (‌که شریعت ابراهیم چنین چیزهائی را حرام نموده است برای اثبات ادعای خویش‌) تورات را بیاورید و آن را بخوانید. بنابراین کسانی که بعد از این به خدا دروغ بندند (‌و به ابراهیم و سایر پیغمبران پیشین نسبتهای ناروا دهند) اینان ستمگرند...

یهودیان در پی هرگونه دلیلی‌، و هرگونه شبهه‌ای‌، و هر گونه حیله‌ای بودند، تا از آن راهی برای طعن در صحّت رسالت محمّدی پیدا کنند و نسبت بدان افکار را پریشان و آشفته‌، و خردها و دلها را مضطرب و سرگشته کنند ... پس بدانگاه که قرآن فرمود: قرآن تصدیق کنندۀ چیزی است‌ که در تورات آمده است‌، قد علم‌ کردند و گفتند: پس اگر چنین است چرا خوراکیهائی را حلال مینماید که بر بنی‏اسرائیل حرام گشته است‌؟ روایتها در این مورد مخصوصاً از گوشت شتر و شیر شتر نام میبرند ... و اینها بر بنی‏اسرائیل حرام بود. البته چیزهای حرام دیگری هم بوده که خداوند آنها را برای مسلمانان حلال فرمرده است‌.

در اینجا است که قرآن یهودیان را به حقیقت تاریخی‌ای میخواند که بدان تجاهل میکردند تا بدین وسیله در صحّت چیزی که قرآن آورده و میگوید که تصدیق کنندۀ تورات است‌، شک اندازی کنند! هر چند که نمیتوان منکر این واقعیّت گردید که قرآن برخی از چیزهائی را برای مسلمانان حلال نموده است که بر بنی‏اسرائیل حرام بوده است ... این حقیقت عبارت است از اینکه هرگونه غذائی برای بنی‏اسرائیل حلال بوده است‌، مگر آنچه که اسرائیل بر خود پیش از نزول تورات حرام کرده باشد. اسرائیل‌،‌[1] یعقوب علیه السلام است‌. روایتها نقل میکنند که یعقوب سخت بیمار شد و نذر کرد که اگر خداوند او را بهبودی بخشد، از خوردن گوشت شتر و شیر شتر که خیلی از آنها خوشش می‌آمد با طیب خاطر صرف نظر میکند. خداوند نذر او را پذیرفت و بهبودیش بخشید، و او به نذر خود وفا کرد. بنی‏اسرائیل این رویّه را پیشه کردند و از تحریم آنچه پدرشان بر خود حرام کرده بود پیروی نمودند و بر روش پدر رفتند.

همچنین خداوند غذاهای دیگری را به عنوان عقوبت گناهانی که مرتکب میشدند بر آنان حرام فرمود. بدین محرّمات در آیۀ ١٤٦ سورۀ "‌انعام"[2] اشاره شده است‌:

(وَعَلَى الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ وَمِنَ الْبَقَرِ وَالْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُمَا إِلا مَا حَمَلَتْ ظُهُورُهُمَا أَوِ الْحَوَایَا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذَلِکَ جَزَیْنَاهُمْ بِبَغْیِهِمْ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ)…

بر یهودیان هر حیوانی را که دارای سم یکپارچه باشد حرام کردیم (‌از قبیل‌: درندگان و اسب‌، و شتر که نوک پای آن یکپارچه است و شکافی ندارد) و از گاو و گوسفند، پیه و چربی آنها را بر ایشان تحریم نمودیم‌، مگر چربیهائی را که بر قسمت پشت آنها قرار دارد، و یا در لابلای امعاء بوده و یا اینکه با استخوان آمیخته باشد. این تحریم جزای ستمی بود که می‌ورزیدند (‌و به خاطر بازد!شتن آنان از شهوات و لذّات ناروا بود) و ما (‌در جمیع اخبار، از جمله این خبر) صادق و راستگوئیم‌...

این چیزها قبل از ارتکاب بنی‏اسرائیل به چنین بزهکاریها و زشتیهائی‌، بر آنان حلال بو‌ده است‌.

خداوندگار عالم بنی‏اسرائیل را به چنین حقیقتی ارجاع میدهد تا برایشان روشن گردد که در این خورکیها، اصل حلال بودن است‌، و اینها تنها به خاطر شرائط و ظروف ویژه‌ای که خاص ایشان بوده است بر آنان حرام گشته است‌. پس اگر خداوند آنها را بر مسلمانان حلال نماید، این اصلی است که مایۀ اعتراض نبوده و نباید وسیلۀ تشکیک در صحّت این قرآن و دودلی در این شریعت واپسین الهی گردد.

خداوند آنان را ندا در میدهد که به تورات مراجعه کنند و آن را بیاموزند و بخوانند. در تورات خواهند دید که علل تحریم تنها خاص ایشان بوده و عام نیست‌، بلکه فقط ویژۀ آنان نه دیگران است‌:

(قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ) ...

بگو : اگر راست میگوئید (‌که شریعت ابراهیم چنین چیزهائی را حرام نموده است‌، برای اثبات ادعای خویش‌) تورات را بیاورید و آن را بخوانید...

سپس کسانی را تهدید میفرماید که به زبان خداوند دروغ می‌بندند و میگوید که هر که چنین کند ستمگر است و با حق انصاف بکار نبرده و با خویشتن نیز دادگری نمینماید و با مردم هم راه عدالت در پیش نمیگیرد. عقاب ظالم نیز معیّن و مشخّص است‌، و کافی است که آنان بدین ننگ ننگین گردند تا نوع عذابی که در انتظارشان است مقرّر و روشن شود. آنان بر خدا دروغ می‌بندند، و سرانجام به سوی خدا هم برمی‌گردند!

*

به همین منوال یهودیان پیوسته دربارۀ مسألۀ تغییر قبله از بیت‏المقدّس به کعبه دم میزدند و به عناوین مختلف سخن را بدان می‌آغازیدند و بدان خاتمه می‌بخشیدند. پیغمبر صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ ‌تا ماه شانزدهم یا هفدهم هجری رو به سوی بیت‏المقدّس نماز میخواند و بعد از آن بود که فرمان یافت رو به سوی کعبه نماز بگزارد... با وجود اینکه این موضوع‌، قبلاً در سورۀ بقره به تمام و کمال و بررسی و وارسی‌گردیده بود و روشن گشته بود که انتخاب کعبۀ مسلمانان منافاتی با واقعیّت تاریخی ندارد و اصل بنیادین و بلکه برین همین است که در روزگاران گذشته بوده و به تازگی نیز بدان برگشت شده است‌، و انتخاب بیت‏المقدّس به عنوان قبله در این برهه از زمان به خاطر حکمت معیّنی بوده که خداوند آن را در موضع و موقع خود بیان فرموده است‌... با وجود این روشگری‌، باز هم یهودیان این موضوع را پیوسته تکرار و در هر مجلسی مجدّداً آن را بازگو میکردند، تا بدین وسیله آشوب برپا دارند و شکّ‌اند‌ازی و سنگ‌اندازی کنند و حق روشن و بی پرده را با باطل به هم آمیزند، همانگونه که امروزه هم دشمنان این دین‌، هر موضوعی از موضوعهای این دین را به بازی میگیرند و با خدنگ نیرنگ به سویش نشانه میروند!...

در اینجا یزدان سبحان کید و مکرشان را بی‏اثر و فرجام نابهنجار آن را به سوی خودشان برمیگرداند:

(قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (٩٥)

إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکًا وَهُدًى لِلْعَالَمِینَ (٩٦)

فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَنْ دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلا وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ (٩٧)) …

بگو: خدا راست گفته است (و همۀ خوراکیها بر بنی‌اسرائیل حلال بوده است‌) بنابراین از آئین ابراهیم پیروی کنید که (‌بی‌آلایش بود و) به حق گرایش داشت و جزو مشرکان نبود. نخستین خانه‌ای (‌از حیث قدمت و حرمت که با دست انبیاء جهت پرستش و نیایش صحیح خداوند یگانه‌) برای مردم بنیان‌گذاری گشته است‌، خانه‌ای است که در مکّه قرار دارد (و کعبه نام و از لحاظ ظاهر وباطن‌) پر برکت و نعمت است و (‌از آنجا که قبله‌گاه نماز مسلمانان و مکان حج آنان‌، یعنی کنگرۀ بزرگ سالانۀ ایشان است‌، مایۀ‌) هدایت جهانیان است‌. در آن نشانه‌های روشنی است‌، مقام ابراهیم (‌یعنی مکان نماز و عبادت او، از جملۀ آنها است‌)‌. و هر کس داخل آن (حرم)‌شود در امان است‌. وحج این خانه واجب الهی است بر کسانی که توانائی (‌مالی و بدنی‌) برای رفتن بدانجا را دارند. و هرکس (‌حج خانۀ خدا را بجای نیاورد، یا اصلاً حج را نپذیرد، بدین وسیله‌) کفر ورزد (‌به خود زیان رسانیده‌، نه به خدا،‌) چه خداوند از همۀ جهانیان بی نیاز است ...

شاید اشاره‌ای که در اینجا در گفتار پروردگار است که میفرماید:

بگو: خدا راست گفته است ... منظور از بیائی باشد که در این باره گذشت‌. و آن اینکه این خانه را ابراهیم و اسماعیل ساختند[3] تا پناهگاه و مأوای امن و امان مردم شود، و قبله‌گاه و نمازگاه کسانی گردد که به آئین او ایمان دارند. بر این اساس است کد پیروی از دین ابراهیم درخواست شده است که توحید خالص و بی‌آلایشی است که بهیچوجه شرک آمیزۀ آن نگشته باشد:

(فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ)…

بنابراین از آئین ابراهیم پیروی کنید که (‌بی‌آلایش بود و) به حق گرایش داشت و جزو مشرکان نبود...

یهودیان گمان می‏بردند که آنان وارث ابراهیم هستند. اکنون این قرآن است که ایشان را بر حقیقت دین ابراهیم می‌آگاهاند، و بدیشان می‌فهماند که اصل دین ابراهیم دوری از هر نوع شرکی است‌. خداوند این حقیقت را دوباره مؤکّد مینماید. باری که می‌فرماید: ابراهیم بیزار از باطل و جانبدار حق بود، و باری هم که میفرماید: او از زمرۀ مشرکان نبود ... پس چرا باید آنان مشرک باشند؟! سپس مقرّر مینماید که رو به ‌کعبه کردن و در نماز بدان جانب ایستادن اصل است و حقیقت کار همین است و بس. چه کعبه نخستین خانه‌ای است که در زمین برای عبادت بنیانگذاری گشته است و بدان کار اختصاص یافته است‌، از آن روزگارانی که خدا به ابراهیم فرمان داد که ستونهای کعبه را استوار و برافراشته دارد و آن را خاص طواف کنندگان و اعتکاف کنندگان و ماندگاران در آن و رکوع و سجده کنندگان یعنی نمازگزاران کند، خداوند آن را پر برکت و نعمت کرده است‌، و مایۀ رهنمود جهانیان گردانده است‌. در کنارش به دین خدا یعنی آئین ابراهیم رهنمون میشوند و هدایت می‏یابند. در آنجا نشانه‌های آشکاری است که دلالت بر آن دارند که آنجا مکان استقرار و ماندن ابراهیم بوده است ... گویند : مقصود از نشانه‌های آشکار، آن سنگ باستانی است که ابرهیم علیه السلام به هنگام ساختن کعبه بالای آن می‌ایستاد. این سنگ متّصل به کعبه بود و خلیفۀ بزرگ عمر -‌ رضی‌الله‌عنه - آن را از کعبه دور کرد تا کسانی که مشغول طواف خواهند شد کار را بر نمازگزاران در مقام ابراهیم تباه و مشوّش نکنند. چه به مسلمانان دستور داده شده است که در آنجا به نماز ایستند.

از جملۀ فضائل این خانه این است که هرکس داخل آن شود در امان خواهد بود. چه آنجا پناهگاه امن و امانی برای هر ترسان و هر‌اسانی است‌. این فضیلت را جای دیگری در زمین ندارد. چنین ویژگی و فضیلتی را این خانه از زمانی دارا است که ابراهیم و اسماعیل آن را بنا کردند و ستونهایش را برافراشتند. حتّی در روزگاران جاهلیّت عرب و در دوره‌ای که از دین ابراهیم منحرف گشتند، و از توحید خالص و یگانه‌پرستی سره‌ای که این دین نمایانگر آن است بدور ماندند، باز هم کعبه چنین بود ... بلکه در این روزگاران، حرمت کعبه شهرت داشت و آوازۀ فضیلتش طنین‌انداز بود، همانگونه که حسن بصری و دیگران گفته‌اند :

"‌شخصی کسی را میکشت و پشمی به گردن خویش می‌انداخت و وا‌رد حرم بیت‌الله میشد. چه بسا فرزند مقتول او را می‌دید و با وی روبرو میگردید، وی دیدار قاتل او را برنمی‌انگیخت و به هیجانش نمی‌ا‌نداخت‌، و تا از آنجا بیرون میرفت در امن و امان بسر میبرد"

این تکریم خدای سبحان نسبت به این خانۀ خویشتن است‌، و چنین امن و امانی در حالی این خانه را فراهم است که مردمان در پیرامون آن‌، غرق جاهلیّت بوده و در زمان جاهلیّت بسر میبردند! خداوند بدین امر اشاره فرموده و از این لحاظ بر عرب منّت میگذارد:

(أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا وَیُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ)

آیا نمی‌بینند که ما حرم پر امن و امانی را پدید آورده‌ایم‌، در حالی که مردمان در پیرامون آنان ربوده میگر‌دند؟‌... (عنکبوت/67)

همچنین از جملۀ تکریم کعبه‌، تحریم شکار نخجیر آنجا و تاراندن آنها از لانه و آشیانه‌، و تحریم قطع درختان و گیاهان آنجا است ... در صحیح مسلم و بخاری آمده است - ‌البته جملات مسلم در اینجا نقل میشود - و از ابن عباس روایت است که گفته است‌: رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ در روز فتح مکّه فرمود:

(إِنَّ هَذَا البلد حرّمه الله یوم خلق السّماوات و الارض، فهو حرام بحرمة الله إلی یوم القیامه. و إنه لم یحلّ القتال فیه لأحد قبلی، و لم یحلّ لی إلا فی ساعة نم نهار. فهو حرامٌ بحرمة الله إلی یوم القیامة. لا یعضد شوکه، و لا ینفّر صیده، و لا تلتقط لقطته إلا من عرفها، و لا یختلی خلاه)…الخ.

این شهر را خداوند در آن روزی حرام کرده است که آسمانها و زمین را آفریده است‌. لذا این شهر با تحریم خداوندی تا روز رستاخیز حرام گشته است‌. پیش از من جنگ در آن پرای کسی حلال نشده است و برای من هم جز در مدّتی از یک روز حلال نگشت‌. این شهر با تحریم خداوند تا روز رستاخیز حرام گشته است‌. خار آن نباید قطع گردد، و نخجیر آن نباید تارانده شود، و گمشدۀ آن را نباید کسی بردارد مگر آنکه آن را بشناسد، و گیاه آن نباید کنده و بریده شود ... تا آخر. این همان خانه‌ای است که خداوند آن را برای قبلۀ مسلمانان برگزیده است‌. این همان خانه‌ای است که خداوند چنین شرافت و کرامتی بدان لطف فرموده است‌. نخستین خانه‌ای است که در زمین برای عبادت برپای داشته شده است‌. این خانه‌، خانۀ پدرشان ابراهیم است‌، و در آن شواهدی است که دالّ بر ساختن آن با دست ابراهیم است‌. اسلام هم آئین ابراهیم است‌. پس خانۀ او شایسته‌ترین خانه‌ای است که باید مسلمانان بدان روکنند. این خانه‌، پناهگاه امن و مأوای امان در زمین برای مردمان است‌. در آن رهنمون مردم است‌، چرا که منزل و مأوای این آئین است‌.

سپس خداوند مقرّر میفرماید که او بر مردم واجب نموده است که هرگاه توانستند به حجّ این خانه بروند. اگر چنین نکردند کفری است که خدای را بهیچوجه زیان نمیرساند:

(‌ وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حجّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلا وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ)... حجّ این خانه واجب الهی است بر مردمانی که توانائی (‌مالی و بدنی‌) برای رفتن بدانجا را دارند. و هر کس (‌حجّ خانۀ خدا را بجای نیاورد، یا اصلاً حجّ را نپذیرد، و بدین وسیله‌) کفر ورزد (‌به خود زیان رسانیده نه به خدا،‌) چه خداوند از همۀ جهانیان بی‌نیاز است‌...

این همگانی گسترده و فراگیر در امر فرضیّت حجّ‌، بسی چشمگیر است‌. آنجا که میفرماید: (عَلَى النَّاسِ) ... بر مردمان (‌واجب‌) است ... در این گفتار اوّلاً اشاره‌ای به این نکته است که این حجّ بر یهودیانی هم واجب است که با مسلمانان بر سر رو کردن آنان به هنگام نماز به سوی کعبه‌،‌ مجادله و ستیز مینمایند. در صورتی که از خود یهودیان نیز خواسته شده است که حجّ این خانه را بجای بیاورند و بدانجا رو کنند، زیرا خانه پدرشان ابراهیم است و نخستین خانه‌ای است که برای عبادت مردم بنیان‌گذاری شده است‌. پس ایشان یعنی یهودیان هم منحرف و مقصّر و سرکش بشمارند! ثانیاً در آن اشارۀ دیگری است به اینکه از همۀ مردم خواسته شده است که به این آئین ایمان بیاورند و فرائض و شعائر آن را بجای بیاورند، و بدانجا رو کنند و حجّ خانه‌ای را انجام دهند که مؤمنان بدان بدانجا رو میکنند... اگر چنین کاری کردند که خوب، و الا کفر است‌، هر چند که مدّعیان ادّعا کنند که ایشان بر دینی هستند! خداوند بی‏نیاز از جهانیان است‌. خداوند هیچگونه نیازی به ایمان مردمان و حجّ ایشان ندارد، بلکه مصلحت و رستگاری خودشان بستگی به ایمان و عبادت دارد.

حجّ در عمر یک بار واجب است‌، در اوّلین فرصتی که استطاعت دست میدهد. از قبیل صحّت و تندرستی و امکان سفر و امنیّت راه‌... زمان وجوب حجّ مورد اختلاف است‌. کسانی که این روایت را می‌پذیرند که می‏گویند این آیات در عام الوفود به سال نهم هجری‌، نازل شده‌اند معتقدند که فریضۀ حجّ در همین سال واجب شده است‌. دلیل آنان بر این امر این است که رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ بعد از این تاریخ به حجّ تشریف فرما و مراسم آن را انجام داده است‌... ما در جزء دوم فی‌ظلال القرآن به هنگام سخن از مسالۀ تغییر قبله گفتیم‌که‌: حجّ رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ  دلیل بر تأخیر وجوب حجّ نبوده است‌. زیرا چه بسا به خاطر شرائط و ظروف مشخّصی بوده است‌. از جمله اینکه مشرکان لخت و عریان کعبه را طواف میکردند و بعد از فتح مکّه نیز چنین مینمودند. رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ دوست نداشت با آنان بیامیزد. تا اینکه در سال نهم هجری سورۀ برائت نازل شد و طواف خانۀ خدا را بر مشرکان حرام فرمود... آنگاه رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ حجّ خویش را در سال بعدی انجام داد ... بدین خاطر چه بسا وجوب حجّ پیش از این تاریخ بوده باشد و امکان دارد این آیه در نخستین فرصت ممکن بعد از جنگ احد یا حوالی آن نازل شده باشد.

این فریضه در هر حال برابر این نصّ قاطع معیّن شده است‌. نصّ قاطعی که برای خدای سبحان بر "مردمان" حجّ خانۀ بیت‌الله را واجب میکند. مردمانی که توانائی رفتن بدانجا را داشته باشند.

حجّ کنگرۀ سالیانۀ همگانی مسلمانان است‌. در این کنگره در کنار خانه‌ای همدیگر را ملاقات میکنند که دعوت آسمانی اسلام از آن بیرون آمده است و صدای قرآن از آن برخاسته است‌. خانه‌ای که دین حنیف بر دست پدرشان ابراهیم از آن آغازگشته است‌. خانه‌ای که نخستین خانه‌ای بوده است که در زمین محض عبادت خدا بنیانگذاری شده است‌. حجّ گردهمائی شگفتی است که از معنی ویژه‌ای برخوردار است و یادبودهای خاص خود دارد. یادبودهائی که همه و همه پیرامون معنی بزرگی دور میزنند که مردمان را به آفریدگار بزرگوارشان پیوند میدهد ... و آن معنی‌، عقیده است‌. عقیده یعنی پاسخ روح به خدائی که از دمیدن روح متعلّق بدو، انسان انسان شده است‌. این است معنائی که آدمیان را سزد برگرد آن جمع آیند، و هر سال دسته دسته عازم مکان مقدّسی شوند که این بانگ از آن برخاسته است و همگان را برای گردهمائی بر این معنی بزرگ فراخوانده است‌.

*

بعد از این بیان، خداوند به پیغمبر صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ می‌آموزد که اهل کتاب را تهدید کند و بدیشان ننگهایشان را گوشزد و با تباهکاریهایشان پیکار نماید و بگوید که آنان چه موضع خصمانه‌ای با حقّی در پیش گرفته‌اند که آن را میدانند و بدان آشنایند، و مردمان را از آن باز میدارند و نسبت به آیات خدا کفر میورزند، در حالی که بر صحّت آنها گواه و آگاهند و به صدق آنها یقین دارند:

(قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ شَهِیدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ (٩٨)

قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا وَأَنْتُمْ شُهَدَاءُ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (٩٩))…

بگو : ای اهل کتاب چرا نسبت به آیات خدا (‌که دالّ بر صدق نبوّت محمّد است‌) کفر می‌ورزید و (آ‌نها را تکذیب میکنید) با آنکه خدا گواه بر اعمال شما است‌؟

بگو : ای اهل کتاب چرا کسی را که ایمان آورده است از راه خدا باز میدارید و میخواهید این راه را کج نشان دهید، و حال آنکه شما (‌از راستی و درستی این راه‌) آگاهید؟ و خداوند از کارهائی که میکنید باخبر است (‌و در برابر آنها پاداش و پادافره شما را میدهد)‌...

این ننگت بادها و شرمت بادها، در این سوره بارها تکرار میشود، و در سوره‌های دیگر فراوان به میان آمده است‌. نخستین اثری که این توبیخ از خود برجای میگذارد عبارت است از پیکار با اهل کتاب بوسیلۀ بیان حقیقت موضعی که دارند و معرّفی ایشان با صفات نکوهیده‌ای که سزاوار آنان است‌. صفات نکوهیده‌ای که با تظاهر به ایمان و ایمانداری‌، در نهان کردن آن اوصاف می‌کو‌شند و از حیله و نیرنگ جامه‌ای بر آنها میپوشند. بر این اساس آنان در حقیقت کافرند. ایشان به آیات قرآنی خدا کفر میورزند. هر کس هم که چیزی از کتاب خدا کفر ورزد، بی‏گمان به همۀ کتاب کفر ورزیده است‌. اگر آنان به قسمتی که با خود دارند ایمان می‌آوردند به هر پیغمبری که از جانب خدا بعد از پیغمبرشان میآمد ایمان میآوردند. چه حقیقت دین یکی بیش نیست‌. هر که آن را بشناسد میداند که هر چه را پیغمبران بعداً با خود میآورند حق است‌، و بر خویشتن واجب میگرداند که بر دست ایشان تسلیم خدا شود و با رهنمودشان خالصانه فرمانش را گردن نهد ... این حقیقتی است که می‏بایست ایشان را تکان دهد و آنان را از عاقبت کارهائی که میکنند سخت بترساند.

آنگاه مسلمانانی را بیدار میسازد که گول ظاهر این افراد را خورده بودند که خویشتن را اهل ‌کتاب میدانستند و چنین نادرستیها و کجرویهائی در پیش گرفته بودند. خداوند پرده از جلو چشمان گروه مسلمانان گول خورده بر میدارد و آنان با دیدن این آیات خداوند سبحان که حقیقت اینگونه مردمان اهل کتاب را اعلان میکند و ایشان را به کفر کامل صریح‌، نشاندار و شناخته مینماید، از خواب غفلت بیدار میشوند. دیگر بعد از این گفتار برای مترددّی شک و شبهه‌ای نمیماند.

خداوند سبحان‌، ایشان را با چیزی تهدید و بیم میدهد که دلها را از جای بر میکند و بند آنها را پاره و گسیخته میدارد:

(وَاللَّهُ شَهِیدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ) ... (وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ) ...

و خداوند گواه بر اعمال شما است ... و خداوند از آنچه میکنید بی‌خبر نیست‌.

این تهدید بس خوفناک و بیم هراسناکی است‌، آنگاه که انسان احساس میکند که خداوند ناظر بر اعمال و حاضر بر رفتار او است‌، و خدا از گفتار و کردارش غافل و بی‏خبر نمیباشد. مخصوصاً اگر عمل کسی ‌کفر و زندقه و تباهکاری وگمراهسازی باشد، باید از این بیم و تهدید چه حالی بدو دست دهد؟!

پروردگار متعال حق و حقیقتی را که با وجود شناخت آن نسبت بدان کفر میورزند و مردمان را از آن باز میدارند، ثبت و ضبط میگرداند:

(وَأَنْتُمْ شُهَدَاءُ) ...

و حال آنکه شما (‌از آن‌) آگاهید...

این نگارش‌، قاطعانه میگوید که آنان به درستی و شایست آنچه تکذیبش میدارند و دروغش مینامند و مردمان را از آن باز میدارند، یقین و اطمینان کامل دارند. این کار چه اندازه زشت و ناپسند است‌! اصلاً کسی که چنین‌ کند جای باور و شایستۀ دوستی و همدمی نیست‌، و جز درخور توهین و توبیخ نمیباشد!

لازم است اندکی در برابر این وصف نابهنجار پروردگار متعال دربارۀ این مردمان بدکردار بایستیم و نگاهی بدان بیندازیم و به فرمودۀ یزدان گوش فرا دهیم‌:

(لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا) …

چرا کسی را که ایمان آورده است از راه خدا باز میدارید و میخواهید این راه را کج نشان دهید...؟‌...

نگرش بسیار پر مغز و معنی است و اثر مهم و سترگی به دنبال دارد ... راه خدا راه راست است‌. راههای دیگر کج و ناهموارند. هنگامی که مردمان را از راه خدا باز میدارند و هنگامی‏ که مؤمنان را از برنامۀ خدا بدور میدارند، دیگر همۀ امور از راستای جادۀ اصلی منحرف و راستی و استواری خود را از دست میدهند، و بدین هنگام همۀ معیارها سلامت و درستیشان بهم میخورد، و در زمین جز کجی و کژی نمیماند، کجی و کژیی که دیگر راست نمیگردد و استقامت خویش را باز نمی‌یابد.

آنچه هست تباهی است‌. تباهی فطرت با انحرافی که در پیش میگیرد. تباهی زندگی با کجرویی که میورزد ... این تباهیها هم جز نتیجۀ بازداشتن مردم از راه خدا و بدور داشتن مؤمنان از برنامۀ یزدان نیست ... وقتی هم مردمان از راه خدا و مؤمنان از برنامۀ یزدان بازداشته شدند، تباهی در جهان‌بینی نتیجۀ قطعی آن است‌. آنگاه است که تباهی دل و درون‌، اندیشه و اخلاق‌، رفتار و کردار، روابط و ارتباطات، معاملات و تجارات‌، و بالأخره تباهی در هر نوع پیوندی پدیدار میشود که برخی از مردم با برخی دیگر دارند. از اینها هم گذشته تباهی در زوایای روابط و پیوندهائی نیز رخنه و درز میکند که مردمان با جهانی دارند که در آن میزیند ... باید د‌انست که یا مردمان راستای خدا شناسی را در پیش میگیرند و برابر برنامۀ الهی زیست میکنند، که آن وقت خیر و خوشی و صلاح‌ و فلاح می‏بینند و راست و درست در مسیر زندگی گام برمی‏دارند، و یا اینکه مردمان از راه خدا منحرف و برنامۀ دیگر میجویند، که در این صورت به هر سو رو کنند کجی و تباهی و شرّ و بلا است‌، و هر دری را بپویند و بکوبند، بی‌پاسخ و بی‌صدا است ... در دنیا جز این دو حالت وجود ندارد و زندگی انسانها خارج از حیطۀ آنها نیست‌. بر برنامۀ خدا ماندن و رفتن‌، و خیر و خوشی و صلاح و فلاح دیدن یا از این برنامه انحراف حاصل کردن و گمراه شدن‌، و به شر و بلا و فساد و تباهی‌ گرفتار آمدن و به گرداب بدبختی‏‏ها فرو افتادن!

*

وقتی که روند گفتار بدینجا میرسد، از مجادلۀ با اهل کتاب نهی میکند، و کار ایشان را بطور کلی به دست فراموشی می‌سپارد، و با خطاب و تحذیر و تنبیه و توجیه‌، به سویشان میگراید و به بیداریشان میکوشد و ارشاد و رهنمودشان مینماید، و ویژگیهای گروه مؤمنان و ارکان برنامه و جهان‌بینی و زندگی آنان را بیان میکند، وکیفیّت وسائل و ابزارهائی را بدیشان گوشزد مینماید که برای پیاده کردن برنامه‌ای مورد نیازشان است که خداوند تحقق آن را بدانها وابسته و مرتبط فرمرده است‌:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ کَافِرِینَ (١٠٠)

وَکَیْفَ تَکْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَیْکُمْ آیَاتُ اللَّهِ وَفِیکُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (١٠١))...

ای کسانی که ایمان آورده‌اید اگر از گروهی از کسانی که کتاب بدیشان داده شده است پیروی کنید، شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر باز می‏گردانند. و چگونه باید شما کافر شوید و حال آنکه آیات خدا بر شما فرو خوانده میشود و پپغمبر او در میان شما است (‌و نور قرآن راه را تابان و رهنمودهای فرستادۀ خدا حقیقت را عیان میدارد؟‌!) و هر کس به خدا تمسّک جوید، بی‏گمان به راه راست و درست (‌رستگاری‌) رهنمود شده است‌...

این ملّت اسلامی آمده است تا در زمین راه خویش را تنها برابر برنامۀ خدا باز کند و بسپرد و مشخّص و مستقل و آشکار با گامهای استوار به پیش رود و آرمان خود را پیاده کند. وجود این ملّت اسلامی در اصل از برنامۀ خدا بیرون دمیده و سر برآورده است و هدف از وجودش این است که در زندگی انسانها نقش ویژه‌ای بازی کند و وظیفه‌ای به عهده گیرد که دیگران نتوانند بدان دست یازند و کنند. این ملّت به عرصۀ وجود گام نهاده است تا برنامه خدا را در زمین پابرجا کند و در عمل آن را پیاده نماید. بگونه‌ای که آثار و نشانه‌های آن آشکارا دیده شود، و نصوص به صورت حرکات و اعمال‌، و احساسات و اخلاق‌، و اوضاع و احو‌ال‌، و روابط و پیوندها جلوه‌گر شود و تئوری جنبۀ عملی به خود گیرد.

ملّت اسلامی آرمان و‌جودی خود را تحقّق نمی‏بخشد، و بر راستای راه خود پابرجا و استوار نمیگردد، و در زمین این صورت درخشان و ارزشمند زندگی واقعی ویژه و ممتاز را پدید نمیآورد، مگر آنگاه که تنها از خدا فرمان دریافت دارد، و با آنچه از خدا دریافت میدارد پیشوائی و رهبری بشریّت را عهده‌دار شود و با آن در مسیر زندگی رهنمودشان نماید. آری پیشوائی و رهبری کند ... نه ازکسی از مردمان دستور و فرمان دریافت دارد و قانون و قاعده بشنود، و نه از کسی از مردمان پیروی کند، و نه از کسی از مردمان اطاعت نماید ... یا باید چنین اندیشید و کرد، و یا کفر و ضلالت و انحراف را پذیرفت‌.

قرآن این امر را مؤکّد مینماید و در مناسبتهای گوناگون تکرارش میفرماید. این بنیادی است که قرآن در هر فرصتی که دست دهد احساسات و تفکّرات ملّت اسلامی را بر آن پایه‌گذاری و استوار میسازد و افکار و اخلاقش را بر آن بنیان‌گذاری میکند ... اینجا موضعی از این مواضع است‌. مناسبت موجود، مناظره با اهل کتاب‌، و پیکار با مکر و کید و حیله و نیرنگشان با گروه مسلمانان مدینه است ... لیکن این جدال و پیکار تنها محدود به حدود این مناسبت نبوده، بلکه از مرز یک زمان و یک مکان میگذرد، و رهنمود دائمی و همیشگی برای این امّت اسلامی در هر دوره و زمانی و میان هر نسل و مردمانی است‌. زیرا هوشیاری و بیداری و پیکار و ستیز با دغلکاریها و دغلکاران‌، اساس زندگی این امّت اسلامی‌، و بلکه اساس وجود و بود آن است‌.

این امّت برای پیشوائی و رهبری بشریّت پدید آمده است‌. پن چگونه در این صورت فرمانها و قانونهای خود را از جاهلیّتی دریافت میدارد که برای آن آمده است تا چنین جاهلیّتی را تغییر دهد و آن را به خدا بپیوندد و برابر برنامۀ خدا رهنمودش نماید و به پیشش راند؟ وقتی که این امّت از وظیفۀ پیشوائی و رهبری شانه خالی کند و بکنار رود، پس در این صورت بودن او به خاطر چیست! زیرا در این چنین حالتی وجودش بی‌هدف و بی‌ثمر است‌.

امّت اسلامی برای پیشوائی و رهبری آفریده شده است‌. پیشوائی و رهبری جهان‌بینی درست‌، و اعتقاد و باور راستین ... در زیر سایۀ این اوضاع راست و درست است که عقلها و خردها میتوانند رشد کنند و بشکفند و با این جهان آشنا شوند و به اسرار و رازهایش پی ببرند و انرژیها و نیروها و ذخائر و اندوخته‌های هستی را مسخّر دارند و به زیر فرمان خود کشند ... ولی پیشوائی ورهبریی میتواند همۀ اینها را به بشریت ارمغان دارد و بر همۀ اینها چیره شود که خود اساسی و راستین بوده و همۀ اینها را در راه خیر و صلاح انسانها بکارگیرد نه اینکه از آنها برای ویرانی و نابودی آنان استفاده کند و در راه هدفهای شیطانی و شهوتهای نفسانی مورد بهره‌برداری قرارشان دهد ... شایسته است شناخت جهان و پی بردن به رازهای آن و کشف انرژیها و نیروها و ذخائرش در خدمت ایمان بکار رود و صرف تقویت ایمان شود، و بر این کار گروه مسلمانان نظارت و ارشاد داشته و آنها را با رهنمودهای الهی هدایت نمایند نه با رهنمودهای احدی از بندگان خدا.

خداوند در اینجا و در این درس‌، امّت اسلامی را از پیروی دیگران برحذر میدارد و همچنین برای این امّت روشن مینمایدکه جهت پدید آوردن چنین اوضاع و احوال درستی چه کار باید کرد و برای حفظ آن چگونه باید کوشید. پیش از هر چیز امّت اسلامی را از پیروی اهل کتاب برحذر میدارد و بدیشان گوشزد میفرماید که اگر از آنان پیروی کند، ایشان را بزودی به سوی کفر میکشانند و دیگر گزیری و گریزی نخواهند داشت‌:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ کَافِرِینَ (١٠٠)

وَکَیْفَ تَکْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَیْکُمْ آیَاتُ اللَّهِ وَفِیکُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (١٠١)) ...

ای کسانی که ایمان آورده‌اید اگر از گروهی از کسانی که کتاب بدیشان داده شده است پیروی کنید، شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر باز می‏گردانند و چگونه باید شما کافر شوید و حال آنکه آیات خدا بر شما فرو خوانده میشود و پیغمبر او در میان شما است (‌و نور قرآن راه را تابان و رهنمودهای فرستادۀ خدا حقیقت را عیان میدارد!) و هر کس به خدا تمسّک جوید، بی‏گمان به راه راست و درست (‌رستگاری‌) رهنمود شده است‌...

اطاعت از اهل کتاب و دریافت فرمان از آنان و اقتباس از برنامه‌ها و اوضاع ایشان پیش از هر چیز شکست داخلی را در بر دارد و بیانگر کناره گیری از وظیفۀ پیشوائی و رهبری است که این امّت اسلامی به خاطر آن آفریده شده است‌. همچنین در بر دارندۀ معنی شکّ و شبهه در کفایت و لیاقت برنامۀ خدا برای پیشوائی و رهبری زندگی و تنظیم و سر و سامان دادن بدان و بالا بردن آن در راه رشد و ترقّی می‏باشد. شکّ و شبهه هم خودش خزیدن ‌کفر به درون نفس است بدون اینکه نفس از آن آگاهی یابد و خطر نزدیک آن را ببیند. این از جانب مسلمانان بود. امّا از جانب دیگر، اهل کتاب بر چیزی آن اندازه آزمند و حریص نیستند که بر گمراهسازی این ا‌مّت اسلامی و بدور داشتن آنان از عقیده‌ای که دارند، آزمند و حریصند. زیرا عقیدۀ امّت اسلامی‌، سنگر نجات و خط دفاع و منبع نیروئی است که با آن امّت اسلامی از خود دفاع میکند و موجودیّت خویشتن را نگاه میدارد. دشمنان امّت اسلامی هم این را خوب میدانند. در قدیم هم آن را میدانستند و هم اینک هم آن را میدانند، و در راه بازداشتن این امّت از عقیده‌اش آنچه در قدرت دارند و هرگونه مکر و کید و حیله و نیرنگی که میدانند و هر نوع ساز و برگی که در توانشان می‏باشد، بکارش می‏برند و مورد استفاده‌اش قرار میدهند. هرگاه دشمنان از جنگ رویاروی و آشکار با این عقیده درمانده میگردند، مکّارانه و مزوّرانه به دسیسه و نیرنگ دست می‌یازند. و زمانی که خودشان نتوانستند به تنهائی به جنگ این عقیده برخیزند، از منافقانی که تظاهر به ا‌سلام میکنند، یا از کسانی که به دروغ خویشتن را به اسلام نسبت میدهند، لشکرهای مجهّزی تهیه می‏بینند، تا توسّط ایشان پیکر این عقیده را از داخل خانه پوسیده و موریانه زده کنند، و مردمان را از آن باز دارند، و برنامه‌هائی جدا از برنامۀ خودشان برایشان ترتیب و تزیین دهند، و اوضاع و احوالی جدا از اوضاع و احوال خودشان برایشان بیارایند، و پیشوائی و رهبری جدا از پیشوائی و رهبری خودشان برایشان بپیرایند.

هنگامی که اهل کتاب از برخی از مسلمانان اطاعت و فرمانبرداری و پیروی دیدند هر چه زودتر دست بکار میشوند و از وجود آنان استفاده میکنند و در راه هدفی بکارشان میگیرند که شبها خواب از چشمانشان ربوده و خور و خواب را بر آنان حرام کرده است‌. دشمنان اینگونه مسلمانان را به سوی کفر و ضلالت میرانند و به دنبال آنان همۀ مسلمانان را به کفر و ضلالت میکشانند.

این است که چنین تحذیر قاطعانه و هراسناکی به میان آمده است:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ کَافِرِینَ (١٠٠)) ...

 ای کسانی که ایمان آورده‌اید اگر از گروهی از کسانی که کتاب بدیشان داده شده است پیروی کنید، شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر باز میگردانند...

مسلمان در آن زمان از چیزی بدین اندازه نمیترسید که ببیند بعد از ایمان‌، او دارد به سوی کفر فرو میخزد و دوباره به کفر فرو میافتد، و بعد از نجات از آتش دوزخ و خرامیدن به سوی بهشت، باز به سوی آتش دوزخش بر میگردانند! این احساس هر مسلمان راستینی در هر زمانی است‌. از اینجا است که این تحذیر بدین شدّت و حدّت تازیانه‌ای میگردد که پیوسته بر دل مؤمن فرود میآید و آن را تافته میدارد و با صدای ترساننده بیدارش میگرداند و به خودش میآرد ... بدین منوال روند قرآنی تحذیر و تذکیر و دورباش و بیدار باش را دنبال میکند ... چه زشت است که کسانی که ایمان آورده‌اند پس از ایمان به سوی کفر روند و دیگر بار کافر شوند، و حال آنکه آیات خدا بر آنان فرو خوانده میشود و فرستادۀ خدا در میانشان بسر میبرد، و انگیزه‌های ایمان آماده و مهیّا، و دعوت به ایمان قائم و پابرجا بوده، و این چنین نوری هم بر دوراهۀ جدائی کفر و ایمان تابیده باشد :

(وَکَیْفَ تَکْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَیْکُمْ آیَاتُ اللَّهِ وَفِیکُمْ رَسُولُهُ) ...

چگونه باید شما کافر شوید و حال آنکه آیات خدا بر شما فرو خوانده میشود و پیغمبر او در میان شما است (‌و نور قرآن راه را تابان و رهنمودهای فرستادۀ خدا حقیقت را عیان میدارد! …

آری! بسی ناگوار و نابخردانه است که مؤمن با وجود این شرائط و ظروفی که او را برای ایمان آوردن یاری و مدد میدهند، راه گم کند و به سوی ضلالت کفر رود و کافر شود!

اگر چه پیغمبر صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ مدّت زندگانی خود را بسر برده است‌، و رفیق اعلی را برگزیده است و به سویش برگشته است‌، ولی آیات خدا همیشه باقی است و رهنمود فرستاده‌اش صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ پیوسته ماندگار است‌. ما امروزه مخاطبان این قرآنیم همانگونه که مؤمنان نخستین مخاطبان آن بودند، و راه حفظ و صیانت باز و آشکار، و پرچم حفظ و صیانت برافراشته و در اهتزاز است :

(وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ)…

و هرکس به خدا تمسّک جوید، بیگمان به راه راست و درست (‌رستگاری‌) رهنمود شده است …

آری! این تمسّک به خدائی است که حافظ و نگهبان است‌. خدا هم باقی و زنده و پابرجا است‌.

رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ بر اصحاب و یارانش در امر عقیده و دریافت برنامه سخت میگرفت‌، به همان اندازه که در رأی و تجربه و کارهای عملی زندگی آسان می‌گرفت‌. کارهائی که در پرو تجربه و آگاهی و دانش و بینش دنیوی‌، حلّ و فصل میگردد و سرو سامان می‏گیرد. از قبیل‌: ‌کشاورزی و نقشه های جنگی و فنون رزمی و امثال اینها که مسائل کاملاً عملی هستند و ربطی به جهان بینی اعتقادی و نظام اجتماعی و روابط خاص تنظیم زندگی انسان ندارند ... فرق میان این و آن روشن و هویدا است‌. چه برنامۀ زندگی چیزی است‌، و علوم صرف و تجربی و تطبیقی چیز دیگر است‌. همان اسلامی که آمده است تا برابر برنامۀ خدا زندگی را راه ببرد و رهنمودش گرداند، همو است که عقل را برای شناخت و بهره‏مندی از همه نوآوریهای مادی در حد‌ود برنامه‌ای که اسلام برای زندگی دارد، رهبری و ارشاد مینماید.

امام احمدگفته است‌: عبدالرزاق برایمان روایت کرده است و سفیان با خبرمان نموده است که او از جابر و جابر از شعبی و او از عبدالله پسر ثابت نقل کرده است که گفته است‌: عمر به خدمت پیغمبر صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ آمد: بدو عرض کرد: ای فرستادۀ خدا، من به برادری یهودی از بنی قریظه دستور دادم (‌که چیزهائی از تورات برایم بنویسد) و او سخنان نادره و پند آمیزی از تورات برایم نوشته است‌. آیا اجاز میفرمائی که آنها را برایت بخوانم؟ عبدالله پسر ثابت گوید: رخسارۀ رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ ‌دگرگون شد. عبدالله پسر ثابت گوید که به عمر گفتم‌: آیا نمی‌بینی که رخسارۀ رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ چگونه دگرگون گشته است؟ آنگاه عمر گفت‌: من به پروردگاری خدا، و دین اسلام‌، و پیغمبری محمّد بسنده کرده و خوشنودم‌. عبدالله پسر ثابت گوید: پیغمبر صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ  غم و اندوهش برفت و فرمود:

(و الذی نفسی بیده لو اصبح فیکم موسی علیه السلام ثم اتبعتموه و ترکتمونی لضللتم إنکم صظی من الامم، و أنا حظکم من النبیین)…

به آن کسی سوگند که روح من در قبضۀ قدرت او است‌، اگر موسی علیه السلام به میان شما بیاید و به دنبال او روان شوید و مرا به حال خود گذارید، گمراه خواهید شد.

شما در میان ملّتها از آن من هستید، و من در میان پیغمبران از آن شما هستم‌...

حافظ ابویعلی گفته است‌: حمّاد از شعبی و او از جابر روایت میکند که گفته است‌: رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ فرموده است‌:

(لا تسألوا أهل الکتاب عن شیء . فإنهم لن یهدوکم وقد ضلوا . وإنکم إما أن تصدقوا بباطل , وإما أنتکذبوا بحق . وإنه والله لو کان موسى حیا بین أظهرکم ما حل له إلا أن یتبعنی)…

دربارۀ چیزی از اهل کتاب سوال نکنید. چه ایشان در حالی که خود گمراه شده‌اند، شما را هدایت و رهنمود نمی‏کنند. و شما یا باید باطل را باور دارید، و یا اینکه حق را تکذیب نمائید. همچنین به خدا سوگند، اگر موسی در میان شما زنده باشد، برای او جز پیروی از من درست نیست‌...

در برخی از احادیث بدین گونه آمده است :

(لو کان موسى وعیسى حیین لما وسعهما إلا اتباعی…)‌.

اگر موسی و عیسی زنده بودند، جز پیروی از من‌، ایشان را نسزد...

این اهل کتاب‌، و این هم رهنمود رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ دربارۀ شنودن از ایشان و دریافت راهنمائی از آنان در هرکاری که به عقیده و جهان‌بینی اختصاص داشته و یا به شریعت و برنامه پیوند حاصل کند این چنین بود که گذشت ... ولی برابر روح اسلام و رهنمودهایش هیچ مانعی نیست که از تلاش و دسترنج همۀ انسانها در غیر آنچه گذشت استفاده کرد و از علوم صرف سود جست و از لحاظ تئوری و عمل از آن بهره‌مند گردید ... و آن را با برنامۀ ایمانی پیوند داد. بدین معنی که با علوم آشنا شد ، و دانست که خداوند آنها را مسخّر انسان ساخته است‌، و کوشید که دانشها را در کانال صحیح رهنمود کرد، و در راه خیر و صلاح بشریّت بکار گرفت‌، و به‌کمک آنها بر امنیت و آسایش انسانها افزود. و خدا را بر نعمت آشنائی و نعمت تسخیر انر‌ژیها و نیروهای هستی‌، شکر و سپاسگزاری کرد. شکر و سپاسگزاری خدا را با عبادت و پرستش‌، و با رهنمود این آشنائی با اسرار جهان در راه درست‌، و با تسخیر قوای آن برای خیر و صلاح بشریّت، انجام داد و بجای آورد.

امّا شنودن از ایشان و دریافت راهنمائی از آنان در جهان‌بینی ایمانی‌، تفسیر وجود و هستی‌، هدف از وجود انسانی‌، برنامۀ زندگی و نظامها و قوانین آن‌، و نیز در برنامۀ اخلاق و رفتار ... در چیزی از همۀ اینها ناروا است‌، و این همان چیزی بود که چهرۀ رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ به خاطر ساده‌ترین چیز از آن‌، دگرگون شد. و این همان چیزی است که امّت اسلامی را از عاقبت آن برحذر میدارد ... عاقبتی که کفر آشکار و بی‌پرده است‌.

این است رهنمود خدای سبحان‌، و این است رهنمود فرستادۀ یزدان صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ و امّا ما کسانی که می‌گوئیم که مسلمانیم‌، می‌بینیم که در درک قرآن و فهم حدیث پیغمبرمان صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ دست به دامان خاورشناسان و شاگردانشان میشویم و اصل برداشت ما از قرآن و حدیث از آنان است! فلسفه و جهان‌بینی‌هایمان دربارۀ وجود و زندگی از اینان و آنان است و در آنها به شاگردی فیلسوفان و اندیشمندان یونانی و رومانی و اروپائی و آمریکائی می‌نشینیم! سیستم زندگی و قوانین خود را از چنان منابع بیگانه‌ای دریافت میداریم‌! دستور رفتار و آداب و اخلاق خود را از چنان مرداب و لجنزار گندیده‌ای دریافت میکنیم! مرداب بدبو و لجنزار گندیده‌ای که تمدّن مادی بی‌بهره از روح دین -‌ هر نوع دینی که باشد - بدان انجامیده است‌... با وجود همۀ اینها میگوئیم‌: به خدا ما مسلمانیم‌! این گمانی بیش نیست‌، گمانی که گناه آن سنگین‌تر از گناه کفر آشکار است‌. ما با این کاری‌که میکنیم به ناموفّق بودن و شکست اسلام و مسخ و دگرونی آن گواهی میدهیم‌. در صورتی که کسانی که همچون ما خودشان را مسلمان نمیدانند بر اسلام چنین گواهی بزهکارانه‌ای را نمیدهند! اسلام برنامه‌ای است‌. برنامه‌ای که از ویژگیهای جداگانه‌ای خوردار است‌. هم از جنبه جهان‌بینی اعتقادی‌، هم از جنبۀ شریعت منظّمی که برای همۀ پیوندهای زندگی دارد، و هم از جنبه قواعد اخلاقی که این پیوندها بر آن استوارند و از آن جدا شدنی نیستند؛ چه پیوندهای سیاسی باشند یا اقتصادی و یا اجتماعی‌. این برنامۀ اسلامی آمده است تا همۀ انسانها را رهبری‌کند. پس بناچار باید گروهی از انسانها باشند و این برنامه را به دست گیرند تا بشریّت را بدان آشنا و با آن رهبری کنند. از جملۀ چیزهائی که با سرشت این رهبری نمیخواند و متناقض با آن است - ‌چنانکه قبلاً گفتیم -‌ این است که چنین گروهی رهنمودها را از برنامه‌ای جز برنامۀ خاص خویش دریافت دارد.

این برنامه در آن روزی که آمده است برای خیر و صلاح بشریّت آمده است‌. و برای خیر و صلاح بشریّت، چه امروز و چه فردا دعوت کنندگان‌، بشریّت را بدین برنامه میخوانند و خواستار تحکیم آن در زندگی می‏باشند. بلکه امروز لازم‌تر و ضروری‌تر است‌. چه انسانها جملگی از دست سیستمها و برنامه‌هائی که بدانان تحمیل گشته است خسته و فرسوده شده‌اند و از ثمرۀ تلخ آنها می‌چشند آنچه نباید چشید. در دنیا برنامۀ رهائی‌بخشی جز این برنامۀ الهی وجود ندارد تا دست انسانها را بگیرد و از این گنداب سیستمها و نظامها به بیرونشان کشد. باید این برنامۀ الهی با همۀ ویژگیهایش حفاظت و مراقبت شود تا نقش خود را در راه نجات انسانها ایفاء کند و آنان را بار دیگر رهائی بخشد.

انسانها پیروزیهای گوناگونی را در پیکار و تلاششان برای تسخیر نیروهای هستی کسب کرده‌اند. و در دنیای صنعت و تکنیک و پزشکی به چیزهائی رسیده‌اند که نسبت به گذشته شبیه معجزه است‌، و پیوسته در راه پیروزیهای تازه طی طریق میکند... ولی اثر همۀ اینها در زندگی ایشان چیست‌؟ چه تأثیری در زندگی روحانی و اخلاقی آنان دارد؟ آیا خوشبختی انسانها را پدید آورده‌اند و مایۀ سعادت گشته‌اند؟ آیا پدید آورندۀ آرامش و آسایش بوده‌اند؟ آیا مایۀ صلح و صفا شده‌اند؟ هرگز! تنها بدبختی و ترس و هراس را پدید آورده‌اند و بر دلهره و اضطراب افزوده‌اند!... مایۀ بیماریهای عصبی و روانی گشته‌اند، و انحرافات و بزهکاریها را به حدّ اعلی رسانیده‌اند‌! انسانها در جهان‌بینی و بینششان دربارۀ هدف وجود انسانی و اهداف زندگی انسانی نیز پیشرفت نکرده‌اند... هنگامی که هدف وجود انسانی و اهداف زندگی انسان در ذهن مرد متمدّن امروزی نقش می‌بندد و آنها را از این سو با جهان‌بینی اسلامی می‌سنجد، این تمدّن در نهایت زشتی و پلشتی در برابر دیدگانش خود نمائی میکند! بلکه این تمدّن را لعنت و نفرینی می‌بیند که از جهان بینی انسانی دربارۀ خود انسان و مقام و منزلت او در پهنۀ این جهان میکاهد، و انسان را از درجات عالی پائین میکشد و به درکات دانی نزول و سقوط میدهد، و تلاشها و تکاپوهایش را کوچک و بی‌ارزش میسازد، و شوقها و ذوقهایش را می‌پژمراند، و همّتها و حمیّتهایش را بال و پر میکند!... و بالأخره می‌بیند که خلأ، دل رنجیدۀ بشریّت را چون خوره میخورد، و سرگشتگی روح رنجورش را فرسوده و پرپر میکند... مگر نه این است که روح او خدای را در آئینۀ دل نمی‌یابد؟‌! شرائط و ظروف نامیمون و بدشگون‌، روح انسانها را از خدا بریده است و به گوشۀ دنج بیغوله‌ای افکنده است‌. دانشی که باید در هر پیروزی و دستیابی به چیز نوی‌، بشریّت را درگسترۀ جهان گامی به یزدان نزدیک کند، از آنجا که برابر برنامۀ خدا به پیش نمیرود و روح انسانها روز به روز بجای پیشروی‌، پسروی میکند، و در گرد و غبار سیستمهای نابهنجار بیشتر فرو میرود و زنگ روزگار آئینۀ د‌ل را از هر سو تباه میسازد، خود دانش مایۀ بریدگی و دوری مردمان از خدا میشود و نعمت به نقمت تبدیل میگردد ... انسانها نوری را نمی‏یابند که برای آنان هد‌ف حقیقی وجودشان را روشن کند و در پرتو آن به سوی آن هدف روان و رهسپار شوند، و با این دانشی که خداوند بدیشان بخشیده است و استعداد آن را بدانان داده است‌، راه را یکسره به سوی آن هدف طی کنند و در این جهان و آن جهان خوشبخت شوند. جای شگفت است که انسانها برنامه‌ای را در نمی‌یابند که میان حرکت آنان و میان حرکت جهان هماهنگی برقرار میسازد و فطرت ایشان را با فطرت هستی همآوا میگرداند و قانونشان را با قانون گیتی همنواخت به پیش میراند! همچنین نظامی را در نمی‌یابند که انرژیها و نیروهای آنان‌، و دنیا و آخرت ایشان‌، و افراد و گروههایشان، و حقوق و وظائفشان را هماهنگی میدهد ... هماهنگی طبیعی و شامل و آسایش بخشی‌.

این انسانها هستند که کسانی از آنان میکوشند که همگان را از برنامۀ دستگیر و هدایت بخش خداوندی محروم سازند. کسانی ‌که امید بستن بدین برنامه و چشم انتظار دوختن بدان را "ارتجاع" می‌نامند و آن را تنها عشقی به گذشته و ناله‌ای بر برهه‌ای از زمان میدانند که از تاریخ روزگاران ورق خورده است و رفته است ... آنان با این جهالت و نادانیشان یا با سوء نیّتی که دارند، انسانها را از امید بستن و چشم انتتظار دوختن به برنامۀ یگانه‌ای باز میدارند که همو میداند گامهای انسانها را به سوی صلح و صفا و آرامش و آسایش رهبری کند، و نیز میتواند گامهایشان را به جانب رشد و ترقّی رهنمون شود ... ما مسلمانانی که بدین برنامه ایمان داریم میدانیم که مردمان را به سوی چه چیز فرا میخوانیم‌. ما واقعیّت سخت و پلشت انسانها را می‏بینیم، و بوی مرداب گندیده و گنداب بدبوئی را استشمام میکنم که انسانها در آن میلولند و غلت میخورند، و می‏بینیم آنچه می‌بینیم! ... ما آنجا در آن افق بلند، پرچم نجات را در اهتزاز می‌بینیم که برای رستگاری بیچارگان درمانده در گرمای سوزان بیابان برهوت برافراشته شده است‌. ما نردبان نورین درخشان پاکی را می‌بینیم که برای نجات غرق شوندگان در مرداب گنداب در تلألؤ و جلوه‌گری است‌. ما می‏بینیم که اگر پیشوائی و رهبری بشریّت بدین برنامه برگشت داده نشود، بشریت به سوی ارتجاع نگونساری راه می‌سپرد که تاریخ انسان و هر معنی از معانی انسان را ننگین میکند!

نخستین گامهائی که لازم است در راه نجات انسانها برداشت این است که این برنامۀ الهی را جدا و مستقل کرد و آن را از آلودی به برنامه‌های دیگر پیراست، و پیروانش از جاهلیّتی که در پیرامونشان موج میزند و هر سوی ایشان را فراگرفته است‌، دستور و رهنمود دریافت ندارند ... تا این برنامه پیوسته سالم و پاکیزه بماند. تا زمانی فرا رسد که خداوند منّان بر بشریّت منّت نهد و بار دیگر زمام پیشوائی و رهبری ایشان را به دست این سیستم الهی دهد ... خداوند مهربانتر از آن است که به بندگانش رحم نفرماید و آنان را به دست دشمنان بشریّت بسپارد. دشمنانی که در اینجا و آنجا مردمان را به سوی جاهلیّت میخوانند!... این چیزی است که خداوند سبحان خواست که آن را به گروه مسلمانان نخستین در کتاب بزرگوارش بیاموزد، و همان چیزی است که رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ ‌بر آن حریص بود و پیوسته در تعلیمات راستین و استوارش به آموزش آن میکوشید.

*

بعد از این تحذیر از شنودن و دریافت از اهل ‌کتاب و اطاعت و پیروی از آنان‌، خداوند گروه مسلمانان را ندا در میدهد و ایشان را متوجّه دو پایۀ اساسی مینماید که زندگی و برنامۀ آنان بر آن دو بنیانگذاری و استوار شده است‌. دو پایه‌ای که بودنشان ضرورت دارد تا این امّت اسلامی بتواند به انجام وظیفۀ سنگینی دست یازد که خداوند آن را بر عهده‌اش انداخته است و موظّف به انجام آن کرده است‌، و به خاطر آن او را وجود بخشیده است ... این دو پایۀ لازم و ملزوم عبارتند از: ایمان ، و برادری ... ایمان به خدا، و بیم و هراس از او، و در برابر دیدگان در هر لحظه‌ای از لحظات زندگی حضرت باری تعالی را حاضر و ناظر دیدن‌. برادری در راه خدا، آن برادریی که از گروه مسلمانان بنیان زندۀ نیرومند و استواری میسازد که میتواند نقش بزرگ خود را در زندگی بشریّت و در تاریخ انسانی ایفاء کند: وظیفۀ امر به معروف و نهی ازمنکر. استوار داشتن زندگی بر اساس خوبیها و نیکیها، و پاکیزه نمودن زندگی از لوث زشتیها و پلشتیها :

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلا تَمُوتُنَّ إِلا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (١٠٢)

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (١٠٣)

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (١٠٤)

وَلا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (١٠٥)

یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَکَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (١٠٦)

وَأَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (١٠٧)) ...

ای کسانی که ایمان آورده‌اید آن چنان که باید از خدا ترسید، از خدا بترسید (‌و با انجام واجبات و دوری از منهیِّات گوهر تقوی را به دامان گیرید) و شما (‌سعی کنید غافل نباشید تا چون مرگتان بناگاه در رسد) نمیرید مگر آنکه مسلمان باشید. و همگی به رشتۀ (‌ناگسستنی قرآن‌) خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را برخود به یاد آورید که بدانگاه که (‌برای همدیگر) دشمنانی بودید و خدا میان دلهایتان (‌انس و الفت برقرار و آنها را به هم) پیوند داد، پس (‌در پرتو نعمت او برای هم‌) برادرانی شدید، و (‌همچنین شما با بت‌پرستی و شرکی که داشتید) بر لبۀ گودالی از آتش (‌دوزخ‌) بودید (‌و هر آن با فرار رسیدن مرگتان بیم فرو افتادنتان در آن میرفت‌) ولی شما را از آن رهانید (‌و به ساحل ایمان رسانید)‌؛ خداوند این چنین برایتان آیات خود را آشکار میسازد شاید که هدایت شوید. باید از میان شما گروهی باشند که (‌تربیت لازم را ببییند و قرآن و سنّت و احکام شریعت را بیاموزند و مردمان را) دعوت به نیکی کنند و امر به معروف ونهی از منکر نمایند، و آنان خود رستگارند. و مانند کسانی نشوید که (‌با ترک امر به معروف و نهی از منکر) پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند (‌آن هم‌) پس از آنکه نشانه‌های روشن (‌پروردگارشان‌) به آنان رسید، و ایشان را عذاب بزرگی است‌. (‌به یاد آورید روزی را که در چنین‌) روزی روهائی سفید و روهائی سیاه میگردند. و امّا آنان که (‌به سبب انجام کارهای بد در پیشگاه پروردگارشان شرمنده و سرافکنده و بر اثر غم و اندوه‌) روهایشان سیاه است‌، (‌به ایشان گفته میشود:‌) پس به سبب کفری که میورزیده‌اید عذاب رابچشید! و امّا آنان که (‌به سبب انجام کارهای شایسته در پیشگاه آفریدگارشان سرافرازند و سرازپای نمی‌شناسند و بر اثر شادی و سرور) روهایشان سفید است‌، در رحمت خدای غوطه‌ورند و جاودانه در آن ماندگارند!...

ایمان و تقوی‌، و برادری، دو رکنی هستند که گروه مسلمانان بر آنها استوار و ماندگارند، و با کمک آنها نقش سخت و سترگ خود را ایفاء میکنند. وقتی‌که یکی از آن دو فرو ریزد، گروه مسلمانانی بر جای نمی‌ماند، و دیگر نقشی وجود ندارد تا به انجام آن دست یازد.

نخستین رکن‌، ایمان و تقوی است ... تقوائی که بدان حدّ رسد که حقّ خد‌ای بزرگوار را اداء کند... تقوای همیشگی بیداری که لحظه‌ای از لحظات عمر سستی نمی‌پذیرد و به غفلت نمیرود تا آنگاه که پیک اجل در رسد:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ) ...

ای کسانی که ایمان آورده‌اید آن چنان که باید از خدا ترسید، از خدا بترسید...

از خدا بترسید آنگونه که باید حقیقتاً از او بترسید. خداوند به مؤمنان فرموده است، بترسید چنان که باید ... دیگر آن را محدود به حدودی نفرموده است‌. چنین تقوائی دل را آزاد می‏گذارد تا آنگونه که تقوی را در آیینۀ خویش می‌بیند و توانائی رسیدن به تقوی را دارد برای دستیابی بدان به تلاش و تکاپو ایستد و سعی لازم را بنماید. هر زمان هم دل این راه را در پیش گیرد، افقهای روشنی در برابرش نمایان و جلوه‌گر میشود و شوقها و جذبه‌های تازه‌ای بدو دست میدهد. هر اندازه با تقوای خود به خدا نزدیک شود، عشق و شور او برای نیل به مقام والاتر از آنچه بدان رسیده است بیشتر میگردد و در صدد کسب مرتبه‌ای بالاتر بر میآید. تا بدانجا میرسد که دل وی پیوسته بیدار میماند و دیگر خواب غفلت نمی‌شناسد!

(وَلا تَمُوتُنَّ إِلا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ) ...

شما (‌سعی کنید غافل نباشید تا چون مرگتان بناگاه در رسد) نمیرید مگر آنکه مسلمان باشید...

مرگ غیب بشمار است‌. هیچ انسانی نمیداند مرگ کی او را در میرباید! پس کسی که میخواهد نمیرد جز آنکه مسلمان باشد، راه او این است که از همین لحظه مسلمان بوده و هر لحظه هم مسلمان باشد ... ذکر مسلمان بودن به دنبال طلب تقوی‌، اشاره به معنی ژرف و گسترده‌ای دارد: تسلیم‌. تسلیم خدا شدن‌، اطاعت از خدا کردن‌، پیروی از برنامۀ او نمودن‌، و حکم و داوری به پیش کتابش بردن ... این معنائی است که همۀ سوره در هر جائی – بدانگونه که گفتیم - ‌آن را مقرّر میدارد. این رکن نخستینی بود که گروه مسلمانان بر آن استقرار میگیرند و ماندگار میمانند تا موجودیّت خود را تحقّق بخشند و نقش خویش را اداء نمایند. زیرا بدون این رکن‌، هرگردهمائی و تجمّعی، ‌گردهمآئی و تجمّع جاهلی است‌. اگر ملّتی برگرد برنامۀ الهی جمع شود، هر نوع برنامۀ دیگری که در پیش گیرد، برنامۀ جاهلی بشمار است‌، زیرا جدای از برنامۀ الهی‌، همۀ برنامه‌ها برنامۀ جاهلی محسوبند. اگر پیشوائی و رهبری کامل خدائی در زمین بشریّت را رهنمود نکند و راه نبرد، هر نوع پیشوائی و رهبری دیگری پیشوائی و رهبری جاهلی بشمار میآید.

و امّا رکن دوم‌، رکن برادری است ... برادری در راه خدا، و پیرامرن برنامۀ خدا برای تحقّق بخشیدن برنامۀ او:

(وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (١٠٣))...

و همگی به رشتۀ (ناگسستنی قرآن‌) خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را برخود به یاد آورید که بدانگاه که (‌برای همدیگر) دشمنانی بودید و خدا میان دلهایتان (انس و الفت برقرار و آنها را به هم) پیوند داد، پس (‌در پرتو نعمت او برای هم‌) برادرانی شدید، و (‌همچنین شما با بت‌پرستی و شرکی که داشتید) بر لبۀ گودالی از آتش (‌دوزخ‌) بودید (‌و هر آن با فرارسیدن مرگتان بیم فرو افتادنتان در آن میرفت‌) ولی شما را از آن رهانید (‌و به ساحل ایمان رسانید)‌؛ خداوند این چنین برایتان آیات خود را آشکار میسازد شاید که هدایت شوید...

این برادری از تقوی و تسلیم فرمان خدا سرچشمه میگیرد ... از رکن نخستین ... اساس این برادری هم چنگ زدن به رشتۀ خدا - ‌یعنی عهد و برنامه و آئینش - است و این برادری نه جمع شدن بر جهان‌بینی دیگری‌، و نه بر هدف دیگری، و نه چنگ زدن به رشتۀ دیگری از رشته‌های فراوان جاهلی است!

(وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلا تَفَرَّقُوا) ...

و همگی به رشتۀ (‌ناگسستنی قرآن‌) خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید...

این برادری آویخته به رشتۀ خدا، نعمتی است که خداوند با عطاء آن بر گروه مسلمانان نخستین منّت میگذارد. این برادری نعمتی است که خدا پیوسته آن را به کسانی از بندگانش می‌بخشد که ایشان را دوست میدارد. خداوند در اینجا این نعمت را به یادشان می‌اندازد. به یادشان میآورد که در دورۀ جاهلیّت چگونه "دشمنان" همدیگر بودند ... کسی از اَوْس و خَزْرَج در مدینه، کینه توزتر و دشمن‌تر نبود. اَوْس و خَزْرَج دو قبیله عربی بو‌دند که در مدینه میزیستند. در جوارشان یهودیانی زندگی میکردند که در پیرامون این آتش جمع میآمدند و پیوسته آن را شعله‌ور نگاه میداشتند و بدان میدمیدند تا آتش دشمنی همگی پیوندهای موجود میان آنان را بسوزاند و به تباهی کشاند و رشته‌های روابط را جملگی بگسلاند. یهودیان بازار گرمی خود را در گرمی معرکۀ میان آنان‌، و مصالح معاش و ادامۀ حیات خویش را در تفرقۀ ایشان میدیدند. خداوند با اسلام میان دلهای دو قبیله از اعراب پیوند برقرارکرد ... تنها اسلام است که میتواند این چنین دلهای گریزانی را به هم جوش دهد. تنها رشتۀ خدا است که همگان میتوانند بدان چنگ زنند و با نعمت مرحمت خداوندی برادران یکدیگر گردند. میان دلها را تنها برادری یزدانی میتواند به هم نزدیک کند و به هم پیوند بخشد. این برادری، کینه‌های تاریخی را کوچکتر و کوچکتر مینماید، و قصاصها و خونهای قبیله‌ای فروکش میکند، و حرص و آزهای شخصی فرو می‌پژمرد، و پرچمهای نژادگرائی و نژادپرستی فرو می‌افتد، و صفا همه یک صف میشود و آن صف در سایۀ پرچم بزرگ خداوند جهان قرار میگیرد.

(وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا) ...

و نعمت خدا را برخود به یاد آورید که بدانگاه که (‌برای همدیگر) دشمنانی بودید و خدا میان دلهایتان (انس و الفت برقرار و آنها را به هم) پیوند داد، پس (‌در پرتو نعمت او برای هم‌) برادرانی شدید...

همچنین نعمتی را به یادشان می‌اندازد که بدیشان عطاء فرموده است و آن نجات دادن آنان از آتشی است که نزدیک بود هر آن در آن افتند. آنان را با رهنمود کردنشان به سوی در آویختن به رشتۀ خدا -‌رکن نخستین - ‌و با انس و الفت بخشیدن دلهایشان از آتش نجات داد، و در نتیجۀ اتّفاق دلها برادران همدیگر شدند - ‌رکن دوم - ‌.

(وَکُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا) ...

شما با بت‌پرستی و شرکی که داشتید) بر لبۀ گودالی از آتش (‌دوزخ‌) بودید (‌و هر آن با فرا رسیدن مرگتان بیم فرو افتادنتان در آن میرفت‌) ولی شما را از آن رهانید (‌و به ساحل ایمان رسانید)‌...

نصّ قرآنی به نهانگاه احساسها و پیوندها یعنی: "دل" میرود و بدان فرو میدود ... قرآن نمیفرماید: "میانشان انس و الفت انداخت"‌. بلکه به نهانگاه ژرف نفوذ میکند و میفرماید: "میان دلهایشان انس و الفت انداخت". با این سخن‌، دلها را بسان بسته چوبی پهلوی هم چیده و به هم پیوسته به تصویر می‏کشد. این دلها با دست قدرت خدا به هم تاب خورده‌اند و بر عهد و پیمانش فراهم آمده و پیوند یافته‌اند. همچنین نصّ قرآنی تصویری از آنچه ایشان در آن بودند میکشد. بلکه صحنۀ زنده و جنبنده‌ای به تصویر میزند که دلها با دیدن آن به تکان می‌افتد:

(وَکُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ) ...

بر لبۀ گودل از آتش بودید…

هنگامی که سقوط به گودال آتش هر آن انتظار میرود و تکان و خمهای سقوط آغاز میشود، بناگاه دست قدرت خدا را می‌بینی که بدانان رسید و نجاتشان بخشید! و ریسمان خدا آویزان گردید و همگان بدان چنگ زدند و از آن گودال وحشتناک بدور شدند! منظرۀ نجات و رهائی به دنبال خطر سقوط و انتظار پرت شدن‌، صحنۀ جنبنده و زنده‌ای است که دلهای هراسان و ترسان در پی آن روان میگردند، و چشمان از فراسوی قرون و اعصار آن را می‌پایند!

محمّد پسر اسحاق درکتاب سیره آورده‌، و دیگران هم میگویند که این آیه در باره اَوْس و خَزْرَج نازل شده است‌. داستان این است که مردی از یهودیان ازکنار اوسیان و خزرجیان گذشت‌. اتّفاق و اتّحادی را که از آنان دید مایۀ ناراحتی او گردید. کسی را که به همراه داشت به میانشان فرستاد تا با آنان بنشیند و وقائع جنگ "بُعاث" را به یادشان اندازد و دربارۀ چنین جنگهائی به سخن پردازد. آن کس چنین کرد. چیزی نگذشت که تنور درون قوم داغ شد و برخی بر برخی خشمناک گشتند و بر یکد‌یگر شوریدند و پرخاش کردند و شعارهایشان را سردادند و جویای اسلحۀ رزمی خود شدند و به همدیگر وعدۀ صف‌آرائی در "حَرَّه" دادند ... این امر به سمع مبارک پیغمبر صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ رسید و به سویشان دوید و فرمود:

(أبدعوى الجاهلیة وأنا بین أظهرکم؟) …

آیا بانگ جاهلیّت سر میدهید و به ندای آن پاسخ میگوئید، در حالی که من هنوز در میان شما بسر میبرم‌؟‌...

آنگاه این آیه را بر آنان خواند و همگان از کردۀ خود پشیمان شدند و راه صلح و صفا پوئیدند و همدیگر را در آغوش گرفتند و سلاحها را بدور افکندند -‌ رضی الله عنهم - ‌بدینگونه خداوند راه را برایشان روشن کرد و آنان هدایت یافتند و رهنمود شدند و فرمودۀ الهی که در پیرو آیه آمده است دربارۀ آنان تحقّق پیدا کرد:

(کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ) ...

خداوند این چنین برایتان آیات خود را آشکار میسازد تا که هدایت شوید...

این تصویری از تلاش و تکاپوی یهودیان برای پاره کردن رشتۀ خداوندی موجود میان دوستداران ربّانی است. دوستدارانی که حافظان برنامه خدا و طریقه الله میباشند... این تصویری از آن مکر و کیدی است که یهودیان پیوسته دربارۀ گروه مسلمانان بدان دست می‌یازند هر زمان که آنان را بر برنامۀ خدا ماندگار و استوار و چنگ زده به رشتۀ آفریدگار ببینید. این یکی از نتائج اطاعت از اهل کتاب است‌. این اطاعت از آنان اندکی مانده بودکه مسلمانان نخستین را دوباره کافر کند و برخی از ایشان گردن برخی دیگر را بزند و رشتۀ محکم یزدانی را میانشان بگسلاند. رشته‌ای که در آن برادرانه جمع میشوند. این بود رابطۀ این آیه با آیات پیش از خود در این روند قرآنی و کلام ربّانی‌.

مفهوم آیه گسترده‌تر از این حادثه است‌. این آیه همراه با ماقبل و مابعد خود در روند گفتار، اشاره بدین دارد که در آن زمان جنبش همیشگی و پیوسته‌ای از سوی یهودیان در جریان بود تا جمع مؤمنان را در مدینه از هم پاشند و با همۀ تجهیزات و وسائل ممکن فتنه برانگیزند و تفرقه بیندازند. تحذیرهای متوالی قرآنی از اطاعت از اهل کتاب‌، و از شنیدن دسیسه و نیرنگشان‌، و از متفرّق شدنشان همچنانکه اهل کتاب متفرّق شدند... این تحذیرها اشاره به سختیها و گرفتاریهائی دارد که مسلمانان در مدینه از مکر و کید یهودیان و پاشیدن تخم اختلاف و دودلی و آشوب بطور دائم در میانشان می‌چشیدند و چه رنجها که میبردند... این هم پیشۀ یهودیان در هر دوره و زمان بوده و هست‌. این پیشۀ امروز و فردای آنان در صف مسلمان در هر جا و مکانی است!

امّا وظیفۀ گروه مسلمانانی که بر این دو رکن نظارت و حفاظت دارند تا بتو‌انند بدین وظیفۀ سترگ برخیزند؛ وظیفه‌ای که برای اقامۀ برنامۀ خدا در زمین‌، و غلبه حق بر باطل و خوبی بر بدی و خیر بر شرّ ضروری است‌... و وظیفه‌ای که گروه مسلمانان به خاطر آن با دست قدرت خدا و تحت نظارت الله و برابر برنامۀ باری تعالی‌، آفریده و پدیدار گشته‌اند... وظیفه‌ای است که آن را آیۀ زیر روشن و معین مینماید:

(وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (١٠٤))…

باید از میان شما گروهی باشند که (‌تربیت لازم را ببینند و قرآن و سنت و احکام شریعت را بیاموزند و مردمان را) دعوت به نیکی کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند، و آنان خود رستگارند...

لازم است گروهی باشند و مردمان را به کار خیر دعوت کنند و آنان را به سوی نیکی فرا خوانند و از بدی باز دارند. باید که در زمین فدرتی باشد که به کار خیر دعوت کند و به سوی نیکی فرا خواند و از بدی باز دارد. چیزی که وجود چنین قدرتی را لازم میداند، مفهوم خود نصّ قرآنی است‌. هنگامی که"‌دعوت" به خیر و "ا‌مر" به معروف و "نهی" از منکر در میان است‌، اگر هم ممکن باشد غیر مقتدری بتواند دعوت به خیر کند، امّا "امر و نهی" تنها از مقتدر بر میآید. این دید اسلام دربارۀ این مسأله است ... بناچار باید قدرتی باشد که امر و نهی کند... قدرتی که دعوت به خیر و نهی از شرّ را عهده‌دار شود و به دنبال آن رود ... قدرتی که افراد آن فراسوی همدیگر گرد میآیند و به رشتۀ خدا و رشتۀ برادری یزدانی چنگ می‌یازند و پیوند می‌یابند... قدرتی که این دو رکن را با هم تحت نظارت می‏گیرد و در انجامشان میکوشد تا بدین وسیله برنامۀ خدا را در زندگی انسانها پیاده کند ... تحقّق چنین برنامه‌ای هم مقتضی "دعوت" به خیر است و از این راه است که مردمان با حقیقت این برنامه آشنا می‌گردند. همچنین پیاده کردن این برنامه مقتضی قدرتی است که به کار نیک "امر میکند" و از کار بد "نهی مینماید"... آنگاه است که از آن اطاعت میشود ... خداوند میفرماید:

(وما أرسلنا من رسول إلا لیطاع بإذن الله) ...

هیچ پیغمبری را نفرستاده‌ایم مگر آنکه به فرمان خدا باید از او اطاعت شود...

برنامۀ خدا در سرزمین تنها این نیست که پند و اندرز و رهنمود و بیان حقیقت گردد. بلکه این بخشی از کار است‌. بخش دیگر حصول قدرت بر امر و نهی و تسلّط بر پدید آوردن نیکی و نابود کردن بدی از زندگی بشریّت و حفظ این سمت برای گروه گزیده‌ای است که صلاحیّت این کار را دارند. چنین قدرتی نباید که بگذارد وظیفۀ امر به معروف و نهی از منکر، ‌ملعبه و بازیچۀ مشتی از هرزگان شود و هرکس که خواست بدان دست یازد و برای برآوردن مقاصد شوم خویش‌، این امر سترگ را پیشۀ خود سازد. همچنین چنین قدرتی باید تضمین کند که وظایف شایستۀ گروه ارشاد به بازی گرفته نشود و هر کسی نتواند با رأی و صلاح دید خویش در آن دم زند و برای هوی و هوس خود دربارۀ آن به سخن پردازد و گمان برد امر به مروف و نهی از منکر این است و خیر و ثواب همین است‌!

بدین سبب دعوت به کار خیر و امر به مروف و نهی از منکر، چیز ساده و کوچکی نیست‌، وقتی این را می‌فهمیم که به ماهیّت آن نگاهی بیندازیم و برخورد آن را با خواستها و آرزوها و شهوات و سرکشیهای مردم بسنجیم، و مصالح و منافع و غرور و کبریای گروهها و دسته‌ها را در نظر بگیریم و متوجّه باشیم که در میانشان: جبّار ستم‌ییشه‌، حکمران مسلّط، خاک‌نشینی که در اند‌یشۀ والائی نیست‌، سست عنصری که از شدّت و حدّت بیزار است‌، جلفی که جدّ نمی‌شناسد، ستمگری که دادگری را دشمن میدارد، کجروی که راستروی را بد میداند، یکی خوب را بد و بد را خوب می‌انگارد، دیگری مردم‌آزار و بدکردار است ... و ... و ... در میان جامعه وجود دارد ... ملّت اسلامی و بشریّت رستگار نمیشوند مگر کار خیر بر جامعه حکمفرما گردد، و خوب‌، خوب بشمار آید، و بد، بد دانسته شود ... این کار هم وقتی میسّر و ممکن است که خیر حاکم باشد و نیک‌، نیک بشمار آید و بد بَد محسوب گردد. و بالأخره از چنین سلطه و قدرتی فرمانبرداری و اطاعت گردد.

بر این اساس‌، گروهی باید باشند که بر این دو رکن فراهم آیند: ایمان به خدا و برادری یزدانی‌. تا بدین امر مشکل و سخت‌، با قوۀ ایمان و نیروی تقوی و همچنین با قوّۀ محبّت و الفت دست یازند و به نگهبانی آن کوشند. هر دوی آنها برای انجام این وطیفه‌ای که خداوند بر عهدۀ گروه مسلمانان انداخته است و قیام بدین تکلیف را از ایشان خواسته است‌، ضرورت دارند. از سوی دیگر خداوند شرط رستگاری را قیام بدین وظیفه قرار داده است و دربارۀ کسانی که عهده‌دار انجام آن میشوند فرموده است‌:

(وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) ...

آنان خود رستگارند...

قیام این‌گروه بدین تکلیف یکی از ضرورتهای برنامۀ الهی است‌. در محیط این گروه است که این برنامۀ آسمانی نفس می‌کشد و زنده میماند و در شکل واقعی خود تحقّق می‌پذیرد. اینان مردمان خوب و همیار و یاورند و در این دعوت خیر، پشتیبان و مددکار یکدیگرند. آنچه در نزدشان پسندیده است کار خوب و فضیلت و حقیقت و عدالت است‌. آنچه در نزدشان ناپسند است شرّ و پستی و باطل و ستمگری است ... در سرزمین آنان‌، عمل نیک ساده‌تر از عمل بد، فضیلت آسانتر و بی دردسرتر از رذیلت و پستی‌، حقّ قوی‌تر و نیرومندتر از ناحق‌، دادگری نافع‌تر و سودمندتر از ستمگری است ... انجام دهندۀ نیکی در محیط ایشان یارانی دارد. انجام دهندۀ بدی با مقاومت آنان روبرو میگردد و خواری می‏بیند ... ارزش این گردهمائی و تجمّع از اینجا است ... محیطی است که در آن خیر و حقّ بدون کوشش فراوان و رنج بسیار، رشد و نمو میگیرد، زیرا همۀ چیزها و همۀ کسانی که در پیرامون این محیط هستند، او را یاری و مدد میدهند. محیطی است که شرّ و باطل جز با سختی و مشقّت در آن رشد نمیکنند. زیرا همۀ چیزها و همۀ کسانی که در پیرامون آنند، با او به ستیزه و پیکار میخیزند.

جهان‌بینی اسلامی دربارۀ هستی و زندگی و معیارها و ارزشها و اعمال و رخدادها و اشیاء و اشخاص‌، در همۀ اینها با جهان‌بینیهای جاهلیّت اختلاف آصلی و ریشه‌ای دارد. پس بناچار باید محیط ویژه‌ای باشد که این جهان بینی با همۀ معیارهای ویژه‌اش در آن  برد. لازم است محیطی جز محیط جاهلی و مردمانی جدا از مردمان جاهلی داشته باشند.

این محیط ویژه باید با جهان‌بینی اسلامی زندگی کند و به خاطر آن زندگی کند. در آن این جهان‌بینی زنده و پویا باشد و بطور طبیعی و آزاد نفس بکشد و به رشد و نمو خویش بدون هیچگونه سدّ و مانعی در داخل چنین محیطی بپردازد و بدون هیچ مبارز و مقاومی ببالد و بالا رود و درخت گشن و پرثمر شود. هنگامی که چنین موانعی پیش آید، دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر، با آن ‌رویاروی میشود. و هنگامی که نیروی ستمگری که مردمان را از راه خدا باز میدارد پیدا شود،‌کسانی برای دفاع از برنامۀ خدا در زندگی یافته شوند که سینه سپر کنند و نیروی ستمگر را درهم شکنند.

این محیط در گروه مسلمانان پابرجای بر دو رکن ایمان و برادری نمودار میگردد: ایمان به خدا، تا جهان‌بینی آنان دربارۀ هستی و زندگی و معیارها و ارزشها و اعمال و رخدادها و چیزها و شخصها، وحدت پیدا کند و یکی شود، و به ترازوی یگانه‌ای مراجعه کنند و با آن همۀ چیزهائی را بسنجند که در زندگی بدانها دسترسی می‏یابند و با آنها رویاروی میشوند. و حکمیّت و داوری را به پیشگاه شریعت یگانه‌ای ببرند که از سوی خدا به ارمغان رسیده است‌، و همۀ دوست داشت خودشان را متوجّه پیشوائی و رهبریی گردانند که برای پیاده کردن برنامۀ خدا در زمین میکوشد و می‌خواهد برادری یزدانی حکمفرما شود. تا بدین وسیله موجودیّت آنان بر محبّت و ضمانت اجتماعی استوار گردد. محبّت و ضمانتی که با بودن آنها حسّ خودپرستی و خودخواهی نهان میگردد، و حسّ فداکاری چندین برابر میشود. فداکاری آزادی که آسان روان میگردد، و با حرارت بر میجوشد، و مورد اطمینان و اعتماد است‌.

گروه مسلمانان نخستین در مدینه بر این دو رکن استوار و پابرجای شدند ... بر ایمان به خدا، آن ایمانی که از شناخت یزدان سبحان سرچشمه میگیرد و صفات او را در دلها جلوه‌گر میسازد و تقوی و دیدبانی او را بر صفحۀ دلها می‌نگارد و بیداری و هوشیاری را به اندازه‌ای در آنها پرتوافکن میسازد که در احوال و اوضاع معمولی نامعهود است و به ندرت دیده میشود ... و بر محبّت قرار گرفتند، محبّت جوشان و فریبا، و بر مودّت‌، مودّت شیرین و زیبا، و بر ضمانت اجتماعی‌، ضمانت اجتماعی نیکو و ژرف ... چنین گروهی در آن زمان به اندازه‌ای بدین صفات حمیده متحلّی شده بودند که اگر عیناً رخ نمیداد و با چشم سر مشاهده نمیگردید، جزو خواب و خیال بشمار میآمد! داستان برادری مهاجران و انصار، داستانی از دنیای حقیقت است‌، ولی در اصل به خواب خوشی میماند و به رؤیا نزدیکتر است تا به واقعیت! امّا داستانی است که در همین زمین روی داده است‌،‌ گرچه بهشتی سرشت است و به کارهای بهشتیان در سرای جاویدان بیشتر شبیه است تا به کارهای زمینیان در این جهان!

برنامۀ یزدانی در هر دوره و زمانی میتواند بر چنین ایمانی و چنین برادری، پدیدار و استوار گردد.

بر این اساس است که روند گفتار برمیگردد و گروه مسلمانان را از تفرقه و اختلاف برحذر میدارد، و ایشان را از دچار شدن به عاقبتی همسان عاقبت کسانی از اهل کتاب میترساند که بار امانت برنامۀ الهی را در روزگاران پیشین برداشتند، ولی راه تفرقه و اختلاف پیمودند و خداوند پرچم خود را از دست آ‌نان بدر آ‌ورد و بعدها آن را به دست گروه مسلمانان برادر یکدیگر داد ... تازه این عذاب دنیوی آنان است و عذاب آخروی در انتظار ایشان است‌، آن روزی که روهائی سفید و روهائی سیاه شود:

(‌ وَلا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (١٠٥)

یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَکَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (١٠٦)

وَأَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (١٠٧)‌)‌...

مانند کسانی نشوید که (‌با ترک امر به معروف ونهی از منکر) پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند (‌آن هم‌) پس از آنکه نشانه‌های روشن (‌پروردگارشان‌) به آنان رسید، و ایشان را عذاب بزرگی است‌. روزی که روهائی سفید و روهائی سیاه می‏گردد. و امّا آنان که (‌به سبب انجام کارهای بد در پیشگاه پروردگارشان شرمنده و سرافکنده و بر اثر غم و اندوه‌) روهایشان سیاه است (‌به ایشان گفته میشود:) آیا بعد از ایمان (‌فطری و اذعان به حق‌) کافر شده‌اید؟‌! پس به سبب کفری که میورزیده‌اید عذاب را بچشید... و امّا آنان که (‌به سبب انجام کارهای شایسته در پیشگاه آفریدگارشان سرافرازند و سر از پای نمی‌شناسند و بر اثر شادی و سرور) روهایشان سفید است‌، در رحمت خدای غوطه‌ورند و جاودانه در آن ماندگارند!...

در اینجا روند گفتار صحنه‌ای از صحنه‌های قرآنی را ترسیم میکند که پر از جنبش و سرزندگی است... ما هم اینک در برابر صحنۀ وحشتناکی هستیم‌. صحنۀ وحشتناکی که در الفاظ و اوصاف نمی‌گنجد، ولیکن در آدمیزادگان زنده مجسّم‌، و در چهره‌ها و نشانه‌ها نمودار میگردد ... در این سو چهره‌هائی هستند که از نور می‌درخشند و از بشارت لبریزند. و لذا از بشارت و شادی‌، سفید و تابان می‏باشند. و در آن سو چهره‌هائی هستند که از غم کز کرده و به هم آمده‌اند، و غبار غم و اندوه آنها را فرا گرفته است‌، و از دلتنگی و ناراحتی سیاه گشته‌اند ... با وجود این همه رنج و زاری و مصیبت وگرفتاری به حال خود رها نمیگردند. بلکه نیش لومه و تهدید به پیکرشان میخلد و ایشان را میگزد:

(أَکَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ) ...

آیا بعد از ایمان آوردنتان کافر شده‌اید؟‌! پس به سبب کفری که میورزیده‌اید عذاب را بچشید!...

(وَأَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (١٠٧)) ...

و امّا آنان که (‌به سبب انجام کارهای شایسته در پیشگاه آفریدگارشان سرافرازند و سر از پای نمی‌شناسند و بر اثر شادی و سرور) روهایشان سفید است‌، در رحمت خدای غوطه‌ورند و جاودانه در آن ماندگارند!...

بدین منوال صحنه را زنده و گویا و جنبان می‏بینیم ... و این روش قرآن است ... در دل‌ گروه مسلمانان هم بدین وسیله معنی تحذیر از تفرقه و پرهیز از اختلاف‌، مستقرّ و جایگزین میشود، و معنی نعمت کریمانۀ یزدانی زوایای دل را پر میسازد و روشن میگردد که الطاف ربّانی در پرتو ایمان و اتّحاد، مؤمنان را در بر میگیرد. بدین منوال گروه مسلمانان سرنوشت چنین گروهی از اهل کتاب را می‌بینند. گروهی که مسلمانان از اطاعت کردن از آنان برحذر میشوند تا به سرنوشتی دچار نشوند که این چنین کسانی از اهل کتاب بدان دچار شده‌اند، و به عذاب دردناکی و بزرگی گرفتار نیایند که آنان بدان گرفتار میآیند، در آن روزی که روهائی در آن سفید و روهائی سیاه میگردد.

قرآن در بیان سرنوشت این دو گروه پیروی میزند. پیرو قرآنیی که همگام با خطّ سیرهای برجسته و روشن سوره است و متضمّن اثبات صدق روحی و رسالت‌، حتمی و جدّی بودن پاداش و پادافره و حساب و کتاب در روز رستاخیز، دادگری کامل حکم خدا در دنیا و آخرت‌، مالکیّت مطلق و منحصر خدا نسبت به تمام چیزهائی که در آسمانها و زمینند، و برگشت کار و بار و امر و فرمان جملگی امور جهان در همه حال به یزدان سبحان میباشد:

تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَمَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْمًا لِلْعَالَمِینَ (١٠٨)

وَلِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ (١٠٩)) ...

اینها آیات خدا هستند که (‌دربارۀ پاداش نیکوکاران و پادافره بدکاران نازل شده‌اند و) مشتمل بر حقّ و حقّیقتند، و خداوند (‌هیچگاه‌) ستمی برای جهانیان نمیخواهد. و (‌چگونه ممکن است خدا ستم کند در حالی که آفرینش و فرمانروائی و تصرّف امور) آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن خدا است و کارها (‌ی مردمان سرانجام‌) به سوی خدا برگردانده میشود (‌و پاداش و پادافره هر یک را خواهد داد)‌...

این چهره‌ها، و این حقّائق‌، و همۀ این سرنوشتها و بازگشتها ... همه و همه آیات خدا و دلائل و حجّتهای او بر‌ای بندگانش می‏باشد و آنها را به حقّ بر میخوانیم و مشتمل بر حقّیقتشان میدانیم‌. این آیات در مبادی و معیارهائی که مینمایانند حقّ میباشند. در عرضۀ سرنوشتها و پاداشها و پادافره‌ها حقّ میباشند. در نزول از جانب خدائی که میتواند آنها را نازل فرماید، و حقّ بیان ارزشها و تعیین معیارها را دارد، و سرنوشتها را مشخّص مینماید، و پاداشها و پادافره‌ها را توشیح و امضاء میفرماید، حقّ می‏باشند. خداوند به وسیلۀ این آیات نمیخواهد به بندگانش ستم برساند. چه خداوند داور دادگری است و مالک آسمانها و زمین و همه چیزی است که در آنها است و فرمانده کل امور و اشیاء است‌، و سرنوشت همه کس و بازگشت همه چیز به سوی او است‌، هدف دادار جهان‌، از ترتّب جزاء بر عمل انسان‌، جز این نیست که حقّ به جای آورده شود و دادگری در میان مردمان ساری و جاری گردد، و کارها به روال مجدّانه و خدا پسندانه صورت گیرد که شایستۀ جلال کبریائی و عظمت خدائی باشد ... نه اینکه مردمان همچون اهل کتاب گویند و کنند. آخر آنان ادّعاء میکردند که جز چند روز معدود و اندکی آتش دوزخ در برشان نمیگیرد!

*

آنگاه خداوند امّت اسلامی را برای امّت اسلامی وصف میفرماید تا خویشتن را بشناسند و به منزلت و ماهیت و قیمت و ارزش خود پی ببرند. سپس وصف حالی را از اهل کتاب ذکر مینماید، بدون آنکه بهیچوجه از ارج و قدرشان بکاهد. بلکه حقیقت آنان را بیان میدارد و در دستیابی به ثواب ایمان و فراچنگ آوردن خیر و خوبی آن به حرص و آزشان می‌اندازد. از سوی دیگر با این و‌صف حال به مسلمانان اطمینان میدهد که دشمنانشان با کید و مکرشان نمیتوانند بدیشان کوچکترین زیانی برسانند، و در جنگ و پیکارشان با مسلمانان پیروز نمیگردند. عذاب آتش دوزخ در آخرت، کسانی از اهل کتاب را در بر میگیرد که کفر میورزند و راه زندقه و بی‌دینی در پیش میگیرند. اینان باید بدانندکه آنچه را در دنیا بدون ایمان و بدون تقوی صرف میکنند و می‏بخشند، در آخرت بدیشان سودی نمیرساند:

(کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکَانَ خَیْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ (١١٠)

لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلا أَذًى وَإِنْ یُقَاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ الأدْبَارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ (١١١)

ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ مَا ثُقِفُوا إِلا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ الأنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ (١١٢)

لَیْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ (١١٣)

یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَأُولَئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ (١١٤)

وَمَا یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ (١١٥)

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (١١٦)

مَثَلُ مَا یُنْفِقُونَ فِی هَذِهِ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (١١٧)) …

شما (‌ای پیروان محمّد) بهترین امّتی هستید که به سود انسانها آفریده شده‌اید (‌مادامی که‌) امر به معروف می‌کنید و نهی از منکر مینمائید و به خدا ایمان دارید. و اگر اهل کتاب (‌مثل شما به چنین برنامه و آئین درخشانی‌) ایمان بیاورند برای ایشان بهتر است (‌از باور و آئینی که بر آنند. ولی تنها عدّۀ کمی‌) از آنان با ایمانند و بیشتر ایشان فاسق (‌و خارج از حدود ایمان و وظائف آن‌) هستند. آنان هرگز نمیتوانند به شما زیانی (‌ژرف و پردامنه‌) برسانند مگر آزار مختصری (‌که اثر چندانی برجای نمیگذارد) و اگر با شما بجنگند پشت کرده و پای به فرار می‌نهند، سپس یاری نمیشوند (‌و نصرت و پیروزی را فراچنگ نمیآورند، مادام که شما امر به معروف و نهی از منکر داشته باشید)‌. آنان هر کجا یافته شوند (‌مُهر) خواری بر ایشان خورده است‌، مگر (‌اینکه از روش ناپسند خود دست بردارند و در اعمال خویش تجدید نظر کنند و) با پیمان خدا (‌یعنی رعایت قوانین شریعت‌) و پیمان مردم (‌یعنی رعایت مقرّرات همزیستی مسالمت آمیز، خویش را از اذیّت و آزار در امان دارند و از مساوات حقوقی و قضائی برخوردار گردند) و آنان شایستۀ خشم خدا شده‌اند و (‌مُهر) بیچارگی بر ایشان خورده است‌. چرا که آنان به آیات خدا کفر میورزیده‌اند و پیغمبران را به ناحق میکشته‌اند (‌و هر کس هم در هر عصر و زمانی به چنین کارهائی دست یازد و اعمال ننگین گذشتگان را بپسندد جزای او همین خواهد بود)‌. این (‌جرأت بر گناهان بزرگ، ناشی از استمرار گناهان کوچک بود و) به سبب سرکشی (‌از فرمان خدا) و تجاوز (‌از حدود شریعت یزدان‌) میباشد. آنان همه یکسان نیستند. گروهی از اهل کتاب (‌به دادگری خاسته‌اند و بر حق‌) پابرجایند و در بخشهائی از شب -‌در حالی که به نماز ایستاده‌اند- آیات خدا را میخوانند و به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند و (‌مردمان را) به کار نیک میخوانند و از کار زشت باز میدارند و در انجام اعمال شایسته و بایسته بر یکدیگر سبقت می‏گیرند، و آنان از زمرۀ صالحانند. و آنچه از اعمال نیک انجام دهند (‌هدر نمیرود و بی‌پاداش نمی‌ماند و) از ثواب آن محروم نمیگردند، و خداوند آگاه از (‌حال و احوال‌) پرهیزگاران است‌. بی‏گمان اموال و اولاد کسانی که کفر ورزیده‌اند ایشان را بهیچوجه از (‌کیفر و عذاب‌) خدا نمیرهاند (‌و کوچکترین سودی به حالشان ندارد) و آنان دوزخیانند و در آنجا جاودانه میمانند. مَثَل آنچه کافران در این جهان (‌در راه خوشگذرانی و جاه‌طلبی و کسب قدرت و شهرت‌، و حتّی آنچه که در راه خیرات و حسنات‌) بذل و بخشش میکنند همانند سرمای سختی است که به کشتزار قومی اصابت کند که (‌با کفر و معاصی‌) بر خود ستم کرده‌اند، و آن را نابود سازد. و خداوند (‌با هدر دادن اعمالشان‌) بر آنان ستم ننموده است و بلکه خودشان (‌با ارتکاب پلشتیها و زشتیها) به خویشتن ستم روا میدارند ...

بخش نخستین آیۀ یکم از این مجموعۀ آیات‌، وظیفۀ بزرگی را بر دوش گروه مسلمانان در زمین میگذارد. از سوی دیگر هم به همان اندازه این‌گروه مسلمانان را بزرگی می‏بخشد و به مرتبۀ والایشان میرساند، و آنان را در مکان و مقام ویژه‌ای جای میدهد که دست گروه دیگری بدان نمیرسد.

(کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ) ...

شما (‌ای پیروان محمّد) بهترین امّتی هستید که به سود انسانها آفریده شده‌اید (‌مادام که‌) امر به معروف میکنید و نهی از منکر مینمائید و به خدا ایمان دارید...

تعبیری که با واژۀ : " أُخْرِجَتْ " ... (‌آفریده شده است‌) ...

بگونۀ فعل مجهول انجام میگیرد، تعبیر گیرائی است که چشمها را به سوی خود خیره میدارد. گوئی دست چرخانندۀ جهان و آگاه از رازهای نهان‌، هم اینک دارد این امّت اسلامی را از دل تاریکیهای غیب و از پشت پردۀ سرمدی -‌که کسی از فراسوی آن جز خدا آگاه نیست -‌ بیرون می‌آورد و به گسترۀ ظهورش میراند ... این واژه‌ای است که حرکت نرم و نهانی را به تصویر میکشد که آهسته برسان سایه فرو میلغزد و آرام به جلو میرود و لطیف و ظریف امّتی را به صحنه و سِن هستی میآورد. امّتی که دارای نقش ویژه‌ای بر روی این سِن بوده، و عهده‌دار وظیفۀ سترگ در پهنۀ گستردۀ این جهان بزرگ است‌، و مقام و منزلت ویژه‌، و حساب و کتاب ویژۀ خویش دارد.

(کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ) ...

شما (ای پیروان محمّد) بهترین امّتی هستید که به سود انسانها آفریده شده‌اید...

این چیزی است که لازم است امّت اسلامی آن را درک کند تا حقیقت و ارزش خود را بشناسد و بداند که او آفریده شده است تا پیشرو و پیشقراول بوده و پیشوائی و رهبری در دست او باشد، زیرا که بهترین امّت است‌. بر این اساس‌، چنین امّتی نباید قوانین و فرمان را از امّتهای جاهلی دریافت دارد و دنباله‌رو ملّتهای دیگر باشد. بلکه برعکس پیوسته باید از آنچه دارد بدین ملّتها عطاء کند. همیشه هم باید چیزهائی داشته باشد که پیوسته بتواند از آنها بدین ملّتها دهد. داد و دهش او باید از جمله‌: اعتقاد، جهان‌بینی، بینش، نظام‌، اخلاق‌، شناخت‌، علم و معرفت صحیح و درست باشد ... این وظیفۀ او است و لازم است او همیشه در پیشاپیش آن باشد و همیشه در مرکز رهبری و پیشوائی قرار داشته باشد. این ریاست رهبری و سرّ فرماندهی‌، رنجها و گرفتاریهائی دارد، و امّت اسلامی نمیتواند با ادّعاء بدان دست یابد، و زمام پیشوائی وقتی بدو واگذار میگردد که شایستگی احراز آن را داشته باشد. امّت اسلامی هنگامی شایستگی پیشوائی را خواهد داشت که برخوردار از جهان‌بینی اعتقادی‌، و نظام اجتماعی خود باشد. هنگامی هم میتواند بر پیشوائی ماندگار باشد و رهبریش پردوام بماند که پیشرفت علمی لازم را داشته باشد و به عمران و آبادانی زمین بپردازد، بدانگونه که بایستۀ حق خلافت است ... از این گفتار پیدا است که برنامه‌ای که این امّت جویا و خواهان آن است، چیز فراوانی را از او خواستار و بهای زیادی را طلبکار است‌، و او را در جولانگاههای بسیاری به تلاش و تکاپو می‌اندازد، و از وی میخواهد که در میدانهای گوناگون زندگی از دیگران گوی سبقت برباید و چشمها را به خود خیره نماید... اگر امّت اسلامی از برنامۀ یزدانی پیروی میکند و خویشتن را ملتزم بدان میداند و مقتضیات و تکالیف آن را درک میکند، باید چنین اندیشد و چنین کند.

سرآغاز چنین مقتضیات و تکالیفی این است که باید امّت اسلامی بکوشد زندگی را از شرّ و فساد برهاند ... نیروئی به هم رساند که در سایۀ آن امر به معروف و نهی از منکر را ممکن سازد. آنگاه است که بهترین امّتی خواهد بود که به سود مردم آفریده شده‌اند. این سخن تعارف نیست و به خاطر جانبداری از گروهی گفته نشده است‌، و ناسنجیده و تصادفی بر زبان نرفته است - ‌خداوند سبحان منزّه از چنین چیزهائی است - ‌و اعطاء نشانها و بزرگواریها به اینها و آنها هم نمیباشد، همانگونه که اهل کتاب. می‌اندیشیدند و میگفتند:

(نَحْنُ أبْناءُ اللهِ وَ أَحِبّاؤُهُ) …

ما فرزندان و عزیزان خدائیم‌...

هرگز چنین نیست‌! بلکه‌کار به عمل برآید به سخندانی نیست‌، و آنچه مایۀ افتخار انسان و وسیلۀ رضایت پروردگار است‌، گفتار شایسته و کردار بایسته است برای مصون داشتن زندگی از زشتی و پلشتی و استوار کردن پایه‌های آن بر نیکی و خوبی همراه با ایمانی که نیکی و خوبی‌، و زشتی و پلشتی را معین و مشخص مینماید:

(تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ) …

امر به معروف میکنید و نهی از منکر مینمائید و به خدا ایمان میآورید...

اینها کاری است که ملّت خیرخواه و خیرپشه بدان دست می‌یازد و همۀ رنجهائی را که به دنبال دارد و سختیهائی را که تولید مینماید، به جان می‌پذیرد و میداند که راه او با گُل و ریحان فرش نشده است‌، بلکه خارها بر سر راه پخش گشته است.

باید بدیها و گرفتاریها دید و با دشواریها و گرفتاریها جنگید و در حفظ ذات کوشید، تا زشتیها و پلشتیها را از زندگی زدود و خیر و خوبی را به جهانیان نمود و جامعه را از عوامل فساد رهاند و به پاکیزگی و سلامتش رساند.

انجام همۀ اینها هم‌، رنج‌آور و پر مصیبت است‌، و سختیها و دردسرها دارد. لیکن باید چنین کرد، زیرا برای پابرجائی جامعۀ شایسته و حفظ آن ضروری است و برای تحقّق بخشیدن به طرز و شکلی که خداوند دوست دارد که زندگی بدان طرز و شکل باشد، گزیری و گریزی از آن نیست‌.

بایستی ایمان به خدا باشد تا معیار صحیحی برای سنجش ارزشها، و تعریف درستی از نیک و بد در دست باشد. زیرا اصطلاح مردمان به تنهائی کافی نیست‌. چه گاهی فساد شمول و عمومیّت می‏یابد، تا بدانجا که میزانها میلنگد و معیارها به هم میخورد و خلل می‌پذیرد. همچنین باید جهان‌بینی ثابتی از خیر و شرّ، و فضیلت و رذیلت‌، و نیک و بد در میان باشد تا بدان مراجعه شود و خود متّکی به قاعده و ضابطه‌ای جدا از اصطلاح مردمان در پیش نسلی از نسلها بوده و در چهارچوب مکان و زمان خاصی محدود نگردد.

ایمان با ایجاد جهان‌بینی درست دربارۀ هستی و پیوند آن با آفریدگارش و دربارۀ انسان و هدف وجود او و پایگاهی که در گسترۀ این جهان دارد، این چنین کاری را تحقّق می‌بخشد. از این جهان‌بینی همگانی است که قواعد و ارکان اخلاقی پدیدار و نمودار میگردد. از این سو هم به خاطر خشنودی خدا و دوری از خشم او، مردمان بر آن میشوند که چنین قواعد و ارکانی را پدید آورند. از سوی دیگر، قدرت خدا در دلها، و قدرت شریعت او در جامعه‌، باعث نگهبانی چنین قواعد و ارکانی میشود و در حفظ آنها میکوشد.

همچنین باید ایمان نیز باشد تا دعوت کنندگان به سوی خیر و نیکی که مردمان را به کارهای پسندیده میخوانند و ایشان را ازکارهای ناپسند باز میدارند، بتوانند این راه سخت را طی کنند، و بار تکالیف آن را بر دوش کشند. دعوت کنندگان به خیر، در این راه پر رنج‌، با طاغوت شرّ در بحران جوانی و شکوهش‌، با طاغوت شهوت در اوج شدّت و قدرتش‌، با سقوط روحها، سستی اراده‌ها، آزمندی تند آزمندان و ... روبرو میشوند، و توشۀ راهشان و ابزار کارشان و اسلحۀ پیکارشان ایمان است‌، و تکیه‌گاهشان الله است ... هر توشه‌ای بجز توشۀ ایمان نابود شده و بر باد میرود، و هر سلاحی بجز سلاح ایمان کند میشود، و هر تکیه‌گاهی بجز تکیه‌گاه خدا، فرو میریزد و ویرانی می‌پذیرد.

در روند امر تکلیفی گروه مسلمانان گذشت که باید در میانشان دسته‌ای باشند که نیابت آنان را به عهده گیرند وکار دعوت به خیر، و امر به معروف و نهی از منکر را انجام دهند. ولی در اینجا خداوند سبحان تنها ملّت اسلامی را بدین صفت توصیف فرموده و گفته است که ملّت اسلامی باید دارای این چنین صفتی باشد. تا بدین وسیله به ملّت اسلامی حالی فرماید که آنان وجود حقیقی در صحنۀ گیتی پیدا نمیکنند مگر اینکه این نشانۀ اساسی در ایشان به وفور به عرصۀ ظهور برسد. نشانه‌ای که آنان در جامعۀ انسانی بدان شناخته می‌شوند و علامت شناخت ایشان بشمار است‌. آنان یا دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر میکنند - البته همراه با ایمان به خدا - ‌و آن وقت موجودیّت خود را ثابت میدارند و مسلمان بشمار میآیند و یا اینکه چیزی از این امور را انجام نمیدهند، و در نتیجه موجودیّت بهم نمیرسانند، و صفت اسلام در آنان تحقّق پیدا نمیکند و از زمرۀ مسلمانان بشمار نمیآیند!

در قرآن کریم موارد زیادی موجود است که این حقیقت را مقرّر میدارد، و اینک از آنها صرف نظر مینمائیم و به جاهای خودشان حواله میداریم‌. در احادیث نبوی نیز دستورهای بایسته و رهنمودهای شایسته‌ای است که هم اینک برخی از آنها را گلچین میکنیم :

از ابو سعید خُدری - ‌رضی الله عنه -‌ روایت است که گفته است: از رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ ‌شنیدم که فرمود:

(من رأى منکم منکرا فلیغیره بیده , فإن لم یستطع فبلسانه , فإن لم یستطع فبقلبه وذلک أضعف الإیمان)…[4]

هر کس از شما کار زشتی را دید باید که با دست خود (‌و قدرتی که دارد) آن را دگرگون کند، و اگر چنین نتوانست با زبان (‌و قدرت بیان‌) خود به دگرگونی آن کوشد، و اگر این را هم نتوانست با دل (‌و اندیشۀ‌) خود علیه آن بر شورد، و این ضعیف‌ترین (‌مرحلۀ‌) ایمان است‌...

از ابن مسعود نقل است که گفته است‌: رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ فرموده است :

(لما وقعت بنو إسرائیل فی المعاصی نهتهم علماؤهم, فلم ینتهوا, فجالسوهم و واکلوهم و شاربو هم, فضرب الله تعالى قلوب بعضهم ببعض, و لعنهم على لسان داود و سلیمان و عیسى بن مریم ...).

ثم جلس - وکان متکئا - فقال:

(لا والذی نفسی بیده حتى تأطروهم على الحق أطرا)…[5]

هنگامی که بنی‌اسرائیل در گناهان فرو رفتند، علماء آنان، ایشان را نهی کردند ولی (‌سودی نبخشید و) از زشتیها دست بردار نشدند. علماء هم با ایشان هم مجلس و همدم شدند و با آنان خوردند و نوشیدند. خداوند دلهای برخی را بر برخی بد کرد، و بر زبان داود و سلیمان و عیسی پسر مریم ، آنان را نفرین نمود...

در این هنگام که این را فرمود تکیه زده بود، پس نشست و گفت‌:

نه! به آن کسی سوگند که جانم به فرمان او است (‌به چنین مصیبتی گرفتار و ماندگارید) تا آنگاه که آنان را به سوی حق برمیگردانید...

از حذیفه - ‌رضی ا‌لله عنه - روایت است که گفته است‌: رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ فرموده است‌:

(والذی نفسی بیده لتأمرن بالمعروف ولتنهون عن المنکر , أو لیوشکن الله أن یبعث علیکم عقابا منه , ثم تدعونه فلا یستجیب لکم)…[6]

بدان خدائی سوگند که جانم در دست قدرت او است‌. (‌یا که مردمان را) به کارهای نیک دستور میدهید و (‌آنان را) از کارهای زشت باز میدارید، یا اینکه خداوند هر چه زودتر به عذاب خویش گرفتارتان خواهد کرد، و آنگاه او را به فریاد خود میخوانید و به شما پاسخ نخواهد داد...

از عرس پسر عمیرۀ کندی روایت است که گفته است: رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ فرموده است‌:

(إذا عملت الخطیئة فی الأرض کان من شهدها فأنکرها کمن غاب عنها , ومن غاب عنها فرضیها کمن شهدها)…[7]

وقتی که در زمین بزهکاری میشود، کسی که آن را می‌بیند و از آن ناخشنود میشود، همچون کسی بشمار است که آن را ندیده است‌. و کسی که آن بزهکاری را ندیده باشد، ولی از انجام آن خشنود است‌، همچون کسی بشمار است که آن را دیده است و (‌پسندیده است‌)‌...

از ابو سعید خدری روایت است که گفته است‌: رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ فرموده است:

(إن من أعظم الجهاد کلمة عدل عند سلطان جائر)‌…[8]

از جملۀ بزرگ‌ترین جهادها، سخن دادگرانه‌ای است که در نزد شاه ستمگری گفته میشود...

از جابر پسر عبدالله روایت است که گفته است‌: رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ فرموده است:

(سید الشهداء حمزة . و رجل قام إلى سلطان جائر, فأمره ونهاه, فقتله)…[9]

سرور شهیدان حمزه است‌. و همچنین کسی است که در مقابل شاه ستمگری به پاخیزد و او را به کارهای شایسته فرمان دهد و از کارهای ناشایست باز دارد، و شاه او را (‌بدین سبب‌) بکشد...

احادیث بیشمار دیگری در این باره وجود دارد که همه و همه بیانگر این نشان در جامعۀ اسلامی بوده و ضرورت آن را برای جامعۀ اسلامی تأکید میدارند. این احادیث رهنمود بزرگ و تربیت مکتبی سترگی را دربر دارند، و در کنار نصوص قرآنی توشۀ فراوانی برای ما مسلمانان هستند، ولی ما از ارزش و حقیقت چنین زاد و ذخیره‌ای غافل و بی‌خبریم![10]

اینک به بخش دوم آیۀ نخستین این مجموعه برمیگردیم:

(وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکَانَ خَیْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ) ...

اگر اهل کتاب (مثل شما به چنین برنامه و آئین درخشانی‌) ایمان بیاورند برای‌ ایشان بهتر است (‌از باور و آئینی که برآنند. ولی تنها عدّۀ کمی‌) از آنان با ایمانند و بیشتر ایشان فاسق (و خارج از حدود ایمان و وظائف آن) هستند ...

این سخن‌، اهل کتاب را برای ایمان آوردن ترغیب و تشویق میکند. چه ایمان برای آنان چیز خوب و پسندیده‌ای است‌. برای ایشان‌، هم در این دنیا سودمند است‌، به علّت اینکه آنان با داشتن ایمان از تفرقه نجات می‏یابند، و از دست داد و فریاد و  و جنجالی که در جهان‌بینیهای اعتقادی خود داشتند و دارند و همیشه ایشان را به تعدّد شخصیّت گرفتار و از استقلال شخصیّت محروم میکند رها میسازد. زیرا که اینگونه جهان بینیهائی ناتوان از آن است که پایۀ نظام اجتماعی زندگی ایشان بشود، و طرحها و پروژه‌های اجتماعی آنان براساس آن پایه‌گذاری گردد، و بر مبنای آن استوار و بردوام بماند. قوانین و مقرّراتی که اساس آن چنین سر و صداها و فریاد و جنجالها باشد،‌گافی بدین سو و آن سو چمان و لرزان‌، و گاهی در هوا آویزان و سرگردان است‌، بسان هرگونه نظام اجتماعی که بر اساس عقیدتی شامل و فراگیر، و بر تفسیر کاملی از هستی‌، و هدف از وجود انسانی‌، و مقام انسان در

گسترۀ این جهان‌، استوار و پایدار نباشد ... ایمان هم در آن دنیا برای ایشان سودمند و نافع است‌، چه آنان را از سرنوشتی که در انتظار ناباوران و بی‌دینان است‌، محفوظ و مصون میدارد.

همچنین این بخش از آیه، بیانگر حال آنان است و از حق اشخاص صالح و نیکوکارشان چیزی نمی‌کاهد:

(مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ) ...

(‌عدّۀ کمی‌) از آنان با ایمانند و بیشتر ایشان فاسق (‌و خارج از حدود ایمان و وظائف آن‌) هستند...

گروهی از اهل کتاب ایمان آوردند و اسلام را پذیرفتند و نیکو بر راستای آن رفتند. از جمله: عبدالله پسر سلام‌، اسد پسر عبید، ثعلبه پسر شعبه، و کعب پسر مالک ... آیۀ قرآنی در اینجا به اینان به اختصار اشاره میکند، و آیه‌ای که بعداً میآید، به تفصیل از آنان سخن میگوید. ولی بیشتر اهل کتاب از دین خدا بدر رفتند، از آنجا که به عهد و پیمانی که خدا با پیغمبران بسته بود وفا نکردند. عهد و پیمانی که بر اساس آن می‏بایست هر پیغمبری از پیغمبران به پیغمبری‌که بعد از او میآید ایمان بیاورد و وی را یاری دهد. اهل کتاب از دین خدا بدر رفتند: چرا که تسلیم ارادۀ آفریدگاری نشدند و نپذیرفتند آخرین پیغمبر از غیر بنی‏اسرائیل برگزیده شود، و قبول نکردند که از این پیغمبر، پیروی و اطاعت کنند، و قضاوت و داوری را به پیش آخرین شریعت الهی ببرند، و بر خط فرمان شریعتی روند که خداوند بزرگوار آن را برای همۀ مردمان خواسته است و روانه فرموده است‌!

از آنجا که برخی از مسلمانان در مدینه هنوز با یهودیان آنجا روابط و وابستگیهای گوناگونی داشتند، و از آنجا که یهودیان تا آن زمان از نیروی ظاهری اعم از نیروی رزمی و قدرت اقتصادی برخوردار بودند و برخی از مسلمانان حساب این چیزها را میکردند و شکوهی از آنان پیش چشم میداشتند، خداوند اراده فرموده که شأن و مقام اینگونه فاسقان و سرکشان از خط فرمان یزدان را از نظر مسلمانان بیندازد و عظمت و شکوه کاذبشان را از زوایای دل آنان بزداید، و بدیشان حالی کند که فاسقان به سبب کفر و بزهکاریها و نافرمانیها و دسته دسته و فرقه فرقه شدنشان‌، و بالأخره خواری و مذلّتی که خداوند بر آنان گماشته است و بهرۀ ایشان کرده است، ماهیّت ضعیف و بنیه ناتوانی دارند و آن قدرها هم نیرومند نیستند که بظاهر مینمایند و شما می‌انگارید:

(لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلا أَذًى وَإِنْ یُقَاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ الأدْبَارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ (١١١)

ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ مَا ثُقِفُوا إِلا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ الأنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ (١١٢))...

آنان هرگز نمیتوانند به شما زیانی (‌ژرف و پردامنه‌) برسانند مگر آزار مختصری (‌که اثر چندانی برجای نمیگذارد) و اگر با شما بجنگند پشت کرده و پای به فرار می‌نهند، سپس یاری نمیشوند (‌و نصرت و پیروزی را فراچنگ نمیآورند، مادام که شما امر به معروف و نهی از منکر داشته باشید)‌. آنان هر کجا یافته شوند (‌مُهر) خواری بر ایشان خورده است‌، مگر (‌اینکه از روش ناپسند خود دست بردارند و در اعمال خویش تجدید نظر کنند و) با پیمان خدا (‌یعنی رعایت قوانین شریعت‌) و پیمان مردم (‌یعنی رعایت مقرّرات همزیستی مسالمت آمیز، خویش را از اذیت و آزار در امان دارند و از مساوات حقوقی و قضائی برخوردار گردند) و آنان شایستۀ خشم خدا شده‌اند و (مُهر) بیچارگی بر ایشان خورده است‌. چرا که آنان به آیات خدا کفر میورزیده‌اند و پیغمبران را به ناحق میکشته‌اند (‌و هر کس هم در هر عصر و زمانی په چنین کارهائی دست یازد و اعمال ننگین گذ‌شتگان را بپسندد جزای او همین خواهد بود)‌. این (‌جرأت بر گناهان بزرگ، ناشی از استمرار گناهان کوچک بود و) به سبب سرکشی (‌از فرمان خدا) و تجاوز (‌از حدود شریعت یزدان‌) میباشد...

بدین وسیله خداوند پیروزی و فرجام خوشی را برای مؤمنان تضمین میفرماید. تضمین صریح و بی‌پرده‌ای که نصیب آنان میشود هر جا که با چنین دشمنانی و بدسگالانی رویاروی و درگیر شوند، به شرط اینکه مسلمانان دو دستی به آئین خود بچسبند و با یقین کامل به پروردگارشان متوسّل شوند:

(لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلا أَذًى وَإِنْ یُقَاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ الأدْبَارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ (١١١)) …

آنان هرگز نمیتوانند به شما زیانی (‌ژرف و پردامنه‌) برسانند مگر آزار مختصری (‌که اثر چندانی برجای نمیگذارد) و اگر با شما بجنگند پشت کرده و پای به فرار می‌نهند، سپس یاری نمیشوند (و نصرت و پیروزی را فراچنگ نمیآورند، مادام که شما امر به معروف و نهی از منکر داشته باشید)‌...

ضرر زیاد و زیان ژرف و ریشه‌داری را به شما نمیرسانند. و زیان و ضرری که میرسانند آنگونه نیست که جبران ناپذیر باشد و به هستی گروه مسلمانان لطمۀ سنگینی برساند و از روی زمین نابودشان گرداند ... بلکه اذیّت و آزار عارضی و ناپایداری است که در کارزار روی مینماید و دردی است که با گذشت ایّام میگذرد ... هرگاه با مسلمانان در جنگ روبرو شوند، سرانجام شکست میخورند و در رزم بر مسلمانان پیروز نمیشوند، و کسی در برابر مؤمنان یاریشان نمیدهد و از دست آنان رهایشان نمیسازد ... این بدان سبب است که: "ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ"‌... "بر آنان (مُهر) خواری خورده است‌"... و سرنوشت ایشان روشن گشته است‌. آنان در هر سرزمینی خواری می‏بینند و ایشان را از این خواری و مذلّت جز پیمان خدا و پیمان مسلمانان نمیرهاند. هنگامی که به زیر فرمان و پیمان مسلمانان درآیند، جانشان و مالشان محفوظ میماند، و جز از راه حق خونشان ریخته نمیشود و دارائیشان خورده نمیشود، و پرندۀ امن و امان همچون سایر مردمان بر آنان نیز بال میگستراند ... یهودیان از آن زمان تا به حال جز در ممالک اسلامی امن و امان به خود ندیده و مزۀ صلح و صفا نچشیده‌اند. ولی در قبال این خوبی، یهودیان درکرۀ زمین با کسی آن دشمنانگی روا ندیده‌اند که در حق مسلمانان روا دید‌ه و بدسگالی اندیشیده‌اند! ... "وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ"‌... "و آنان با (‌کوله‌باری از) خشم خدای برگشته‌اند"... گوئی که از کوچشان بر میگردند و این خشم را بردوش میکشند: "ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ"‌... "و بر آنان (‌مُهر) خواری خورده است"‌... این خواری به زوایای درونشان سرک کشیده است و در کنج اندیشه و احساسشان کمین کرده است و در تار و پود وجودشان زندگی سر داده است‌. همۀ آن چیزهائی که گفتیم‌، بعد از نزول این آیه بوقوع پیوست‌. هر جنگی که میان مسلمانان و اهل کتاب در گرفته است‌، خداوند پیروزی را در آن نصیب مسلمانان کرده است‌، مادام که آنان بر دین خود ماندگار، و به عقیدۀ خود پای‌بند و استوار، و برنامۀ الهی را در زندگی خود پابرجای نموده و بر راستای آن رفته‌اند. و دشمنانشان خواری و پستی دیده‌اند، مگر آنکه در سایۀ مسلمانان زیر سلطۀ ایشان زیسته باشند، یا اینکه مسلمانان از آئین خود دست کشیده باشند.

قرآن علّت این قضا و قدری را که بر یهودیان رفته است و بر آنان واجب گشته است‌، بیان میدارد. زیرا که این علّتی است همگانی‌، و ممکن است آثار و پی‌آمدهای آن دامنگیر هر قوم و گروهی شود، هر اندازه هم آنان ادعای دین و دینداری داشته باشند، این علّت‌، گناه و معصیت و تعدّی و تجاوز است‌:

(ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ الأنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ) …

این بدان سبب است که آنان به آیات خدا کفر میورزیده‌اند و پیغمبران را به ناحق میکشته‌اند (‌و هر کس هم در هر عصر و زمانی به چنین کارهائی دست یازد و اعمال ننگین گذشتگان را بپسندد جزای او همین خواهد بود) این (جرأت بر گناهان بزرگ، ناشی از استمرار گناهان کوچک بود و) به سبب سرکشی (‌از فرمان خدا) و تجاوز (‌از حدود شریعت یزدان‌) میباشد...

کفر ورزیدن به آیات خدا - خواه با انکار آنها، یا حکمیّت و داوری نبردن بدانها و عدم اجراء آنها در واقعیّت زندگی - ‌و کشتن به ناحق انبیاء و کشتن کسانی که در میان مردمان به عدل و داد می‌نشینند و آنان را به دادگری مخوانند – همانگونه که در آیۀ دیگری از سوره آمده است - ‌و نافرمانی و عصیان و تعدّی و تجاوز ... همۀ اینها موجب خشم خدا و سبب شکست و خواری و پستی میگردند ... همین چیزها هم است که امروزه در نواحی مختلف و از هم پاشیده و پراکندۀ سرزمینهای مسلمانان در کرۀ زمین به وفور از فرزندان ایشان سرمیزند و موجب بدبختی و خواریشان میگردد. مسلمان زادگانی که خویشتن را به ناحق مسلمان مینامند!... همین کارهای زشت و رسواگرانه است که مسلمانان‌، امروزه به خدای خود تقدیم میدارند و در عوض همان می‌بینند که خداوند نصیب یهودیان فرموده و بدیشان رسانده است که شکست و خواری و زبونی است ... اگر کسی از آنان بگوید: چرا ما اگر مسلمان باشیم، در جهان پیروز میگردیم‌؟ چنین کسی پیش از اینکه چنین سخنی را بگوید بنگرد که‌: اسلام چیست‌، و مسلمانان کیستند؟ سپس زبان به سخن بگشاید!

به خاطر رعایت انصاف با گروهی اندک ولی نیکو و گزیده‌ای از اهل کتاب‌، روند گفتار برمی‏گردد و ایشان را جدا و مستثنی میکند و مقرّر میدارد که اهل کتاب همه برابر و یکسان نیستند. بلکه در میانشان مؤمنانی وجود دارند. هنگامی که روند قرآنی حالی را که ایشان با خدایشان دارند به تصویر میکشد، می‌بینیم که همان حالی است که مؤمنان راستین دارند، و وقتی که پاداشی را به تصویر میزند که آنان در پیشگاه خدا دارند، همان پاداشی است که صالحان و شایستگان دارند:

لَیْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ (١١٣)

یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَأُولَئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ (١١٤)

وَمَا یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ (١١٥)) ...

آنان همه یکسان نیستند. گروهی از اهل کتاب (‌به دادگری خاسته‌اند و بر حق‌) پابرجایند و در بخشهائی از شب - ‌در حالی که به نماز ایستاده‌اند - ‌آیات خدا را میخوانند و به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند و (‌مردمان را) به کار نیک میخوانند و از کار زشت باز میدارند و در انجام اعمال شایسته و بایسته بر یکدیگر سبقت می‏گیرند، و آنان از زمرۀ صالحانند. و آنچه از اعمال نیک انجام دهند (‌هدر نمیرود و بی‌پاداش نمی‌ماند و) از ثواب آن محروم نمیگردند، و خداوند آگاه از (‌حال و احوال‌) پرهیزگاران است‌...

این تصویر گویا و روشنی از مؤمنان اهل کتاب است‌. ایمان راستین و ژرف و کامل و شاملی آورده‌اند، و به حقیقت به صف مسلمانان پیوسته‌اند و در راه نگهبانی از این آئین سخت به تلاش و تکاپو ایستاده‌اند... به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده‌اند و به وظائف و تکالیف ایمان بر پای خاسته‌اند، و نشان امّت اسلامی را که بدان پیوسته‌اند تحقق بخشیده‌اند - ‌بهترین امّتی که به سود مردمان آفریده شده است - ‌و مردمان را به انجام نیکی میخوانند و از بدی باز میدارند... بالأخره سراپای وجودشان شیفته و شیدای خیر و خوبی گشته است و نیکی و نیکوکاری را هدف اصلی قرار داده و در راه رسیدن بدان با دیگران مسابقه میدهند و سعی دارند بر همگان پیشی گیرند. بدین منظور به خیرات و حسنات میکوشند و برای سبقت در آن بر دیگران میجوشند. این است که این گواهی آسمانی گوش جان را نوازش میدهد و میفماید که آنان از زمرۀ صالحان و شایستگانند. و به دنبال آن این مژدۀ راستین بدیشان داده میشود که حقی از آنان ضایع نمیگردد و پاداششان از میان نمیرود. همراه با چنین گواهی آسمانی و مژدۀ راستین‌، اشاره میشود به اینکه‌: خداوند سبحان میداند که آنان از زمرۀ پرهیزگارانند.

این تصویر در مقابل دیدگان مشتاقان با چنین گواهی و چنین مژده‌ای بالا کشیده میشود، تا هرکس که خواهان آن نور تابان و درخشانی است که در افق درفشان خود در تلألؤ است و چشمها را به سوی خود خیره کرده است‌، تکانی بخورد و به خود آید و آن را در زوایای وجودش پرتو افکن کند.

این از یک سو، در سوی دیگری کافرانند. کافرانی که اموال و اولادشان سودی بدیشان نمیرساند، و انفاق و بذل و بخششهایشان در این جهان‌، نفعی به حالشان ندارد و در آخرت چیزی هیچگونه سودی بدیشان نمیرساند و از عذابشان نمیرهاند. چرا که چنین انفاق و بذل و بخششهائی با خطّ خیر ماندگار و استوار، نخوانده است‌، و پیوندی نداشته است‌. خیری که از ایمان به خدا بر میجوشد، و با جهان‌بینی واضح و آشکار، و هدف ثابت و استوار در راهی به پیش میرود که به خدا می‌پیوندد. خیری ماندگار است که با دست ایمان‌، محض رضای یزدان باشد، و الّا هرگونه خیری جهشی ناپایدار و کنشی ناماندگار است و کششی است که با دست ‌هوی و هوس‌، بدین سو و آن سو چرخانده و گردانده میشود، و برابر اصل روشن و معلوم و مفهومی انجام نمیگرد، و مطابق برنامۀ کامل و شامل و راست و درستی صورت نمی‌پذیرد.

(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (١١٦)

مَثَلُ مَا یُنْفِقُونَ فِی هَذِهِ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (١١٧)) …

بیگمان اموال و اولاد کسانی که کفر ورزیده‌اند ایشان را بهیچوچه از (‌کیفر و عذاب‌) خدا نمیرهاند (‌و کوچکترین سودی به حالشان ندارد) و آنان دوزخیانند و در آنجا جاودانه میمانند. مَثَل آنچه کافران در این جهان (‌در راه خوشگذرانی و جاه‌طلبی و کسب قدرت و شهرت‌، و حتّی آنچه که در راه خیرات و حسنات‌) بذل و بخشش میکنند همانند سرمای سختی است که به کشتزار قومی اصابت کند که (‌با کفر و معاصی‌) بر خود ستم کرده‌اند، و آن را نابود سازد. و خداوند (‌با هدر دادن اعمالشان‌) بر آنان ستم ننموده است و بلکه خودشان (‌با ارتکاب پلشتیها و زشتیها) به خویشتن ستم روا میدارند...

این حقیقت در صحنه‌ای بدینگونه زنده ترسیم میشود. صحنه‌ای که لبریز از حرکت و حیات است همانگونه که روش تعبیری زیبای قرآنی است‌.

اموال و اولادشان‌، آنان را از عذاب خدا نمیرهاند، و فدیه و تاوانی برای رهائی از عذاب سودمند نمی‌افتد و ایشان را از آتش دوزخ نجات نمیدهد ... آنان یاران آتشند، و هر آنچه را که از دارائی خود می‏بخشند و انفاقش میکنند، هدر میرود و بیسود میشود، حتّی آن چیزی را هم که به گمان خود در راه خیر صرف میکنند، ‌این چنین است. زیرا که خیر وقتی خیر است که با ایمان پیوند داشته باشد و از ایمان برجوشد ... البته تعبیر قرآنی به شیوۀ تعبیر ما نیست، بلکه صحنۀ زنده‌ای از آن را به تصویر میکشد که‌ گوئی حیات دارد و می‌جنبد.

هنگامی که می‌نگریم‌، خویشتن را بناگاه در برابر کشتزاری می‌یابیم که به بار نشسته است و آمادۀ محصول است‌. کشتزار واقعی و به تمام معنی است‌. طوفانی وزید‌ن میگیرد. طوفان سرد و یخبندان و سوزانی!... با سرمای سختی که دارد این کشتزار را میسوزاند[11]... واژه‌ها همسان گداخته‌هائی‌، به شدّت به بیرون پرتاب میشوند، و با آوای رسا طنین‌انداز میگردند و معنی لازم را به تصویر میزنند، و بناگاه سراسر کشتزار نابود و تباه جلوه‌گر میشود و صحنۀ دلخراش آن دریغا و فسوسای ما را بر می‌انگیزد.

لحظه‌ای بیش نمیگذرد که همه چیز در آن پایان میگیرد.

خرابی و ویرانی به غایت میرسد. در یک چشم بهم زدن همۀ کشتزار، زار و نزار فرو می‌تپد. این مثل چیزی است که کافران در این دنیا آن را می‏بخشند - گرچه به ظاهر آنچه می‏بخشند در راه خیر بوده و نیک باشد -‌ و مَثَل نعمتهائی است که دارند، از قبیل‌: فرزندان و دارائی‌. همۀ اینها به فنا میرود و نیستی می‌پذیرد، بدون آنکه متاع و کالای حقیقی شوند و پاداشی به دنبال داشته باشند.

(وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ) ...

و خداوند (‌با هدر رفتن اعمالشان‌) بر آنان ستم ننموده است و بلکه خودشان (‌با ارتکاب پلشتیها و زشتیها) به خویشتن ستم روا میدارند...

زیرا که این آنان بودند که از پذیرش برنامه‌ای شانه خالی‌کردند که همۀ خوبیها و نیکیها را جمع میآورد و آنها را در کانالی میریزد و به راستای راست و درست و استوار و ماندگاری که به خدا می‌پیوندد، تبدیلشان میسازد. برنامه‌ای است که از هدف معیّنی برخوردار، و انگیزۀ روشن و راه معلومی دارد... این برنامه به دست جهش ناگهانی‌، و خواست ناشناخته‌، و تصادف ناسنجیده‌ای که حساب و کتاب ثابت و درستی ند‌ارد، سپرده نمیشود.

آنان کسانی هستند که برای خویشتن نفرت و ضلالت و گسیختگی از رشتۀ استوار و دراز یزدانی را خواسته‌اند و در انتخاب آن کوشیده‌اند. بدین سبب همۀ کردارشان برباد رفته است‌، حتّی آن چیزی هم که ظاهراً خیر و نیکی است‌، این چنین سرانجام بد فرجامی دارد. وقتی که مزرعۀ اعمالشان بیحاصل میگردد و ویرانی همه جای آن را فرا میگیرد، و اموال و اولادشان سودی بدیشان نمیرساند و بیفایده میماند... در این کار ستمی از سوی خدا بدیشان نشده و نرفته است‌. چرا که این ستم خودشان است که به خودشان میشود و دود بیداد خودشان است که به چشمانشان فرو میرود. مگر نه آن است‌که خودشان بدبختی و پریشانی برای خود خواسته‌اند و این راه را با اختیار خود در پیش گرفته‌اند؟!

بدین منوال روشن میشود که هیچگونه پاداشی در برابر بذل و بخششی، و هیچگونه ارج و ارزشی برای کردار و کنشی وجود ندارد مگر آنکه به برنامۀ ایمان پیوند داشته‌، و مگر آنکه انگیزۀ آن ایمان باشد ... این خداوند است که این را میفرماید و مقرّرش میدارد و در مقابل آن انسان حق ندارد لب به سخن بگشاید و کوچکترین حرفی بزند. در برابر این قول و قرار، کی انسانهای بی‌مقدار جرأت سخن دارند؟! در این باره هیچکس جسارت جدال و ستیز به خود نمیدهد، مگر آنان که بدون دانش و هدایت و کتاب روشنگر لب به سخن میگشایند و نادانسته دربارۀ آیات خدا، به مجادله و مباحثه می‌پردازند.

*

در نیمۀ اوّل پایان درسی که هم اینک ادامه دارد، دربارۀ انحرافی که در رفتار و کردار اهل کتاب وجود دارد، توضیحی داده میشود. از مغالطه و سفسطه‌ای که در مجادله و مباحثۀ آنان نهفته است‌، سخن میرود، سوء نیّت و قصد بدی که میخواهند در حق مسلمانان به مرحلۀ اجراء در آورند‌، آشکار و رسوا میشود. مسلمانان رهنمود میگردند به اینکه به وظائف و تکالیف خود برخیزند، بدون آنکه از مجادله کنندگان منحرف و فاسق واهمه‌ای به خود راه دهند، و توجّهی بدیشان داشته باشند... در نیمۀ دوم این درس و در نهایت این مقطع دور و دراز سوره بطور کلّی، به گروه مسلمانان هشدار داده میشود که از دشمنان مادیگرای خود، دوستان صمیمی برنگزینند و آنان را محرم اسرار نکنند و ایشان را بر مصالح و رازهای خویش امین ندانند، چرا که آنان دشمن کسانی هستند که ایمان آورده‌اند. این هشدار و تحذیر به شکل گسترده و جاودانه به میان میآید، و پیوسته مصداق آن را در هر زمان و مکانی خواهیم دید. شکلی که این قرآن زنده‌، آن را ترسیم‌کرده است‌، ولی پیروان این قرآن‌، از آن غافل مانده‌اند. از این غفلت‌، چه بلاها و آزارها و خواریها دیده‌اند و هنوز هم می‌بینند:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبَالا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (١١٨)

هَا أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلا یُحِبُّونَکُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْکِتَابِ کُلِّهِ وَإِذَا لَقُوکُمْ قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الأنَامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (١١٩)

إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِهَا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ (١٢٠)) …

ای کسانی که ایمان آورده‌اید از غیر خود محرم اسرار برنگزینید: آنان از هر گونه شرّ و فسادی در حق شما کوتاهی نمی‏کنند. آنان آرزوی رنج و زحمت شما را (‌در دل‌) دارند (‌و پیوسته در انتظار آنند. نشانه‌های‌) دشمنانگی از دهان آنان آشکار است‌، و آنچه در دل دارند بزرگتر است (از بدسگالیهائی که ظاهر میسازند)‌. ما نشانه‌هائی را (‌که بتوان با آنها دشمن را از دوست باز شناخت‌) برای شما بیان کردیم اگر اهل عقل و درایت هستید. هان‌! (‌ای مؤمنان‌) این شما هستید که آنان را (‌به خاطر قرابت یا صداقت یا مودّت‌) دوست میدارید و ایشان شما را (‌به خاطر تعصّب دینی خود) دوست نمیدارند، و شما به همۀ کتابهای (‌آسمانی‌) ایمان دارید (‌امّا آنان به کتاب آسمانی شما ایمان ندارند)‌. و وقتی که با شما برخورد میکنند (‌برای گول زدنتان به دروغ‌) میگویند: ایمان آورده‌ایم. امّا هنگامی که تنها میشوند از شدّت خشم بر شما سر انگشتان خود را به دندان میگزند. بگو: با (درد همین‌) خشمی که دارید (‌بترکید و) بمیرید، بی‏گمان خداوند از آنچه در درون سینه‌ها می‏گذرد آگاه است‌. اگر نیکی به شما دست دهد (‌و نعمتی همچون پیروزی و غنیمت بهرۀ شما گردد) ناراحت میشوند. و اگر (در برابر اذیت و آزارشان‌) بردباری کنید و (‌از دوستی با ایشان‌) بپرهیزید، حیله‌گری (‌و دشمنانگی خائنانۀ) آنان به شما هیچ زیانی نمیرساند (چه) شکّی نیست خداوند بدانچه انجام میدهند احاطه دارد (‌و قادر به دفع نقشه‌های خائنانه و نیرنگهای اهریمنانۀ ایشان از شما است)‌...

این تصویری است که همۀ خطوط و نشانه‌هایش کامل است و بیانگر تفکّرات و اندیشه‌های درون و شواهد و علائم بیرون، و احساسات باطنی و انفعالات ظاهری‌، و حرکات و سکنات رفت و برگشت آدمی است‌. نمایش این تصویر را هم امروز و هم فردا دربارۀ کسانی که پیرامون مسلمانان بوده و به بدسگالی ایشان نشسته‌اند عیان می‏بینیم. دشمنان مسلمانان به هنگام قدرت و شوکت مؤمنان‌، مودّت و محبّت میکنند و خویشتن را به دوستی میزنند. لیکن هر اندیشه و هر عضوی نشان میدهد که دروغ میگویند. مسلمانان فریب ظاهرشان را میخورند و بر آنان اعتماد میکنند و مهر و محبّت میورزند. امّا ایشان جز پریشانی و تباهی و رنج و مشقّت مسلمانان را نمیخواهند و در کار اذیّت و آزارشان آنی از پای نمی‌نشینند و دائماً بر سر راهشان خار می‌پاشند و هر وقت فرصتی بدیشان دست دهد به دسیسه و نیرنگ می‌پردازند.

*

تردیدی نیست این تصویری را که قرآن کریم بدین شگفتی ترسیم کرده است‌، پیش از هرکس منطبق بر اهل کتابی است که در مدینه در جوار مسلمانان میزیستند. همچنین این تصویر، ترسیم کنندۀ شکل برجسته و روشنی از خشم نهانی است که آنان نسبت به اسلام و مسلمانان در دل نگاه میداشتند و در فرو خوردن آن میکوشیدند. همچنین تصویری است از بدسگالی و بدنهادیی که در سینه‌هایشان در جوش و خروش بود و از بدخواهی و شرّی که برای مسلمانان میخواستند و سعی در پنهان کردن آن روا میداشتند. در همین حال برخی از مسلمانان گول این چنین دشمنانی را می‌خوردند، و نسبت بدیشان محبّت و مودّت مینمودند و دوستی میورزیدند و آنان را امین اسرار گروه مسلمانان میدانستند و ناگفتنیهایشان را بدیشان میگفتند و از میانشان محرمان اسرار و یاران و دوستانی را برمی‌گزیدند، و از فرجام بد این افشاء اسرار نمی‌هراسیدند ... لذا چنین روشنگری و پرهیزی بیامد و گروه مؤمنان را از حقیقت کار بیاگاهانید و ایشان را از نیرنگ دشمنان سرشتیشان‌، هوشیار و باخبر گردانید. دشمنانی که هرگز مخلص و یکرنگ برای آنان نمی‌شدند و مودّت و محبّت و دوستی و همدمی مسلمانان کینه‌هایشان را از دلهایشان نمی‌زدود ... این روشنگری و پرهیز هم تنها برای دوره‌ای از ادوار تاریخ نیامده و مقصور و محدود به مدّت زمان مشخّصی نمی‏باشد. بلکه حقیقت دائمی و همیشگی است و با واقعیّت دائمی و همیشگی همگام و همراه است ... و ما امروزه مصداق آن را در برابر دیدگانمان بی‌پرده و آشکار مجسم می‏بینیم.

مسلمانان از فرمان پروردگارشان غافل و بی‌خبرند. دستور پروردگارشان این است که از میان دیگران محرمان اسرار برنگزینند. محرمان اسراری از بین مردمانی که از لحاظ ماهیّت و برنامه و وسیله‌،‌کمتر و پائین‌تر از مسلمانانند. همچنین فرمان آفریدگار این است که مسلمانان چنین کسانی را محل اطمینان ندانند و راز خویش را بدانان نگویند و با ایشان دربارۀ کارهای خود مشورت نکنند ... ولی مسلمانان از این فرمان الهی غافل و بی‌خبرند و توجهی بدان ندارند و برای هرکاری به چنین کسانی مراجعه میکنند و درباره هر نوع کار و بار و اوضاع و احوال و سیستم و رژیم و اندیشه و بینش و روش و برنامه و راه و رسم خود با آنان به شور و رایزنی می‌نشینند و از ایشان رهنمود میگیرند!

مسلمانان غافل از تحذیر و پرهیز خداوندگارشان هستند و کسانی را به دوستی میگیرند و بدیشان مهر میورزند که با خدا و فرستادۀ او دشمنی دارند و در جنگند! مسلمانان سفرۀ دلهایشان را پیش چنین کسانی باز میکنند و آن چیزهائی را که در سینه دارند بدیشان میگویند. خداوند به مسلمانان نخستین، همچنین به مسلمانان کنونی و پسین، در هر عصر و زمانی و از هر طائفه و نژادی که باشند، فرموده و میفرماید:

(وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ) ...

آنان آرزوی رنج و زحمت شما را (‌در دل‌) دارند (‌و پیوسته در انتظار آنند. نشانه‌های‌) دشمنانگی از دهان آنان آشکار است‌، و آنچه در دل دارند بزرگتر است (‌از بدسگالیهائی که ظاهر میسازند)‌...

یزدان سبحان می‌فرماید:

(إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِهَا) ...

اگر نیکی به شما دست دهد (‌و نعمتی همچون پیروزی و غنیمت بهرۀ شما گردد) ناراحت میشوند. و اگر به شما بدی برسد، بدان شادمان میگردند...

بارها و بارها تجربه‌ها و آزموده‌های تلخ بر ما پس گردنی میزنند و به بناگوشهایمان سیلی مینوازند، ولیکن ما از خواب غفلت بیدار نمیشویم ... به کرّات و مرّات نیرنگها و کلکها را می‏بینیم و توطئه و ساخت و پاختهای بدسگالان را در جامه‌های گوناگون و به شکلهای مختلف در می‌یابیم‌، ولی عبرت نمی‌آموزیم و پند نمی‌گیریم و به خود نمیآئیم‌... به دفعات اشتباهاً حرفهائی از دهانشان می‌پرد و کینه‌هائی را می‌نماید که در درون دارند و هیچگونه مهربانی و محبّتی که مسلمانان میورزند، آنها را از صحنۀ دلهایشان فرو نمی‌شوید و هیچگونه بزرگواری و نیکو‌کاری که آئین مسلمانان به مسلمانان آموخته است و آنان در حق چنین کسانی مبذول میدارند، زنگار درونشان را نمیزداید ... با وجود این باز هم بر میگردیم و سفرۀ دلهایمان را برایشان باز می‌کنیم و از بین آنان دوستانی را برمیگزینیم و در زندگی و راهی که در پیش داریم همدم و همسفرشان میسازیم‌، و این است که می‌بازیم!... نیکوکاری‌، ما را بدانجا میکشاند، یا بهتر بگوئیم‌، شکست روانی ما را بدانجا میرساند که در کار و بار عقیده و باورمان هم‌، در حق آنان نیکی کنیم و از یاد آن صرف نظر و کناره‌گیری نمائیم‌، و در طرز زندگیمان هم‌، بدیشان نیکی کنیم و برنامه زندگی خود را بر اساس اسلام بنیانگذاری ننمائیم‌، و درباره تاریخ اسلامیمان هم‌، بدیشان لطف کنیم و بدان خیانت ورزیم و آثار برجسته و نشانه‌های نمایان آن را بزدائیم تا بدین وسیله از وقائع و رخدادهائی که میان گذشتگانمان و میان این چنین دشمنانی درگرفته است که درکمینمان نشسته و برای نابو‌دیمان روز شماری میکنند، اصلاً و ابداً ذکری نشود و نامی نرود!... از اینجا است‌که جزاء ما همان جزائی خواهد بود که نصیب مخالفان فرمان خدا خواهد شد، و بر سرمان همان آید که بر سر کسانی میآید که از دستور پروردگار تمرّد مینمایند. از همین جا است که خوار و ناتوان و پست میشویم و به جای عزّت ذلّت بهرۀ ما میگردد، و به همان درد و رنجی دچار و گرفتار میشویم که دشمنانمان برای ما میخواهند، و آن می‏بینیم که بدسگالانمان برای ما مسلمانان آرزو میکنند. سختی و مشقّت‌، و پراکندگی و درماندگی‌.

این کتاب یزدان‌، قرآن است که همانگونه که به مسلمانان نخستین آموخت‌، به ما نیز میآموزد که از مکر و کیدشان خویشتن را در امان نگاه داریم‌، و اذیّت و آزارشان را از خود بدور نمائیم‌، و خویش را از آنچه در دلهایشان پنهان میدارند و گداخته‌هایش نا خود آگاه بر زبانشان میدود و از دهانۀ دهانشان به بیرون پرت میشود، محفوظ و مصون داریم تا از شرّ شرارۀ شرارت و نیرنگشان نجات یابیم‌:

(وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ) …

و اگر (در برابر اذیت و آزارشان) بردباری کنید و (از دوستی با ایشان) بپرهیزید، حیله‌گری (و دشمنانگی خائنانۀ‌) آنان به شما هیچ زیانی نمیرساند (چه) شکّی نیست خداوند بدانچه انجام میدهند احاطه دارد (‌و قادر به دفع نقشه‌های خائنانه و نیرنگهای اهریمنانۀ ایشان از شما است‌)‌...

اگر دشمنان نیرومندند، مسلمانان باید بردباری و پایداری و ارادۀ آهنین در برابر نیرومندیشان از خود نشان دهند، و اگر راه خدعه و نیرنگ در پیش گرفتند، مؤمنان باید شکیبائی و خویشتنداری کنند و فرو افتادگی و خواری به خود راه ندهند. و برای پرهیز از شرّ و بلائی که انتظار میرود به مسلمانان برسانند، با به خاطر جلب محبّت و مودّت نادرست ایشان‌، از عقیدۀ خود کلاً یا جزاً چشم پوشی نکنند و در نگذرند. در کنار بردباری و شکیبائی، تقوی و پرهیزگاری است‌. تقوی و پرهیزگاری‌، یعنی تنها از خدا هراسیدن‌، و تنها او را در نظر داشتن و پائیدن ... این تقوائی است که دلها را با خدا پیوند میدهد. آنگاه است که دلها با کسی جز در راستای الهی گرد نمیآیند، و به رشته‌ای جز رشتۀ یزدانی تمسّک نمیجویند ... هنگامی که دل با خدا پیوند یابد، هر نیروئی جز نیروی خدا را کوچک و ناچیز میداند. این پیوند هر چه زودتر ارادۀ او را استوار و ناگسستنی میدارد، تا بدانجا آن را تقویت مینماید که تسلیم نمی‌شناسد و فوراً در برابر هر کس و نا کسی سر فرود نمیآرد، و به خاطر نجات خود و یا کسب قدرت و عزّت‌، با کسی دوستی نمی‌ورزد که با خدا و رسول او سر جنگ و دشمنی دارد!

راه‌، این است: شکیبائی و پرهیزگاری ... و چنگ زدن و تمسّک به رشتۀ الهی‌. مسلمانان در سراسر تاریخ دور و درازشان‌، مادام که تنها به رشتۀ الهی چنگ زده باشند و برنامۀ یزدانی را در همۀ امور زند‌گی خود پیاده کرده باشند، عزّت و قدرت دیده‌اند و خداوند آنان را از نیرنگ دشمنانشان محفوظ و مصون داشته است‌، و بالاتر از دیگران و مقتدرتر از همگان بوده‌اند ... ولی وقتی که مسلمانان در تاریخ پرفراز و نشیبشان‌، به رشتۀ دشمنان سرشتی خود چنگ زده‌اند، دشمنانی که با عقیده و برنامۀ مسلمانان‌، آشکارا و نهان می‌جنگند، و گوش به سخنان آنان فرا داشته و رأی و مشورت ایشان را پذیرفته‌اند، و از میان آنان محرمان اسرار و دوستان و یاران و آگاهان و رایزنانی را برای خود برگزیده‌اند، خداوند جز شکست بهرۀ مسلمانان نفرموده است‌، و پیوسته دشمنانشان را بر آنان پیروز کرده است و ایشان را پست و رسوا نموده است و مزۀ تلخ فرجام بدشان را بدیشان چشانده است و به وخامت عاقبت ناگوارشان گرفتار کرده است ... سراسر تاریخ بر این امر گواه است که سخن خدا جاودانه است و سنّت الله نافذ و شدنی است‌، پس هر که سنّت دیدنی خدا را در زمین نبیند، چشمان او هرگز جز نشانهای خواری و پستی و زبونی را نمی‏بیند.

*

این درس بدین منوال پایان میگیرد، و به همراه آن‌، مقطع یکم سوره هم به پایان میرسد. در حالی که روند گفتار به اوج پیکار، و سرحدّ جدائی کامل و شامل خود رسیده است‌.

خوب است پیش از آنکه این درس را به پایان ببریم، حقیقت دیگری را از بزرگواری اسلام در برابر این همه دشمنی بیان داریم. اسلام به مسلمانان دستور میدهد که محرم اسراری از اینان برنگزینند. ولی ایشان را ترغیب و تشویق به مقابله به مثل خیانت و کینه و کراهیت و دسیسه و نیرنگ نمیکند. بلکه آنچه از پیروان خود میخواهد تنها حفاظت و حراست از گروه مسلمانان و مراقبت از صف آنان و نگهداری و نگهبانی از موجودّیت ایشان است‌... چیزی که اسلام خواستار آن است تنها حفظ ذات و فقط آگاهی از خطری است که دیگران از هر سو متوجّه امّت اسلامی می‌سازند... مسلمان برابر بزرگواری اسلام با مردمان رفتار مینماید، و با همۀ آنان همان پاکی و طهارتی را مراعات میدارد که ویژۀ اسلام است‌، و دوستدار و خیرخواه همگان است‌. خویشتن را از مکر و کید محفوظ میدارد، لیکن مکر و کید نمیکند. ازکینه‌توزی خود را مصون میدارد، ولی کینه‌توزی نمینماید. تنها وقتی کینه‌توز خواهد بود که با آئین و دینش جنگ شود، و بخواهند او را از عقیده و ایمان برگردانند، و از راه خدا و برنامۀ یزدانیش بدور دارند. در این هنگام است که از او خواسته میشود که بجنگد و فتنه‌زدائی کند و موانعی را از سر راه بردارد که مردم را از راه خدا باز میدارد و نمیگذارد برنامۀ الهی در زندگی پیاده شود. مسلمان برای جهاد در راه خدا میجنگد و برای انتقامجوئی شخصی نمجنگد. به خاطر خیر و صلاح مردم می‌جنگد نه به خاطر کینه‌ای که از کسانی به دل دارد که او را اذیّت و آزار رسانده‌اند. برای درهم شکستن سدّها و فرو ریختن مانعهائی می‌رزمد که بر سر راه مردم پدید آورده شده‌اند تا آنان را از دستیابی به خیر و خوبی باز دارد، و او به خاطر عشق به سلطه و غلبه و استعمار و استثمار نمی‌رزمد... مسلمان برای پابرجائی سیستم راست و درستی جنگ میکند که همگان را در سایۀ خود از عدل و داد و صلح و صفا بهره‌مند و متمتّع میسازد. دیگر او برای نصب پرچم نژادپرستی‌، و یا بنای کاخ امپراطوری نمی‌جنگد.

این حقیقتی است‌که نصوص بسیاری از قرآن و سنّت نبوی، و تاریخ گروه مسلمانان نخستین بیانگر آنند. مسلمانانی که در زمین به راه چنین نصوصی میرفتند و عمل میکردند. بی‏گمان این برنامه، خیر و صلاح مردمان را در بردارد، و جز کسانی بشریّت را از آن محروم نمیدارند که دشمن‌ترین دشمنان انسانند. آن کسانی که باید بشریّت آنان را از میان خود طرد کند و از مسند پیشوائی و رهبری خود به پائینشان کشد و تخت فرمانروائی و فرماندهیشان را سرنگون و واژگون سازد... و فقط یک بار آن را به بهترین وجه اداء کرده‌اند لیکن پیوسته از آنان خواسته میشود که چنین وظیفه‌ای را اداء نمایند. و جهاد تا روز رستاخیز در زیر این پرچم‌، بر دوام و باقی است‌.

*


 


[1] مراد از "‌اسرائیل قوم اسرائیل است نه یعقوب‌. همچنین آنان با ارتکاب گناهان و انجام ناشایستها، چیزهائی را بر نفس خود حرام کرده‌اند، و تحریم آن چیزها جنبۀ عقاب و تنبیه ایشان را داشته است... (تفسیر المراغی‌، ج 2/5 و تفسیر المصحف المیسّر، ص 78)... (‌مترجم‌)‌.

[2] آیه‌های ١٦٠ و ١٦١ سورۀ نساء نیز مؤید این مطلب است‌. فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ کَثِیرًا. وَ ... (‌مترجم‌)

[3] برخی معتقدند که ابراهیم و اسماعیل ‌کعبه را نساخته‌اند، بلکه به فرمان خدا تنها آن را نوسازی و تجدید بنا نموده‌اند … (‌مترجم‌)

[4] مسلم آن را روایت‌کرده است‌.

[5] ‌ابوداود و ترمذی آن را نقل‌کرده‌اند.

[6] ترمذی آن را روایت نموده است‌.

[7] ابوداود آن را روایت‌کرده است‌. 

[8] ابوداود و ترمذی آن را روایت‌کرده‌اند.

[9] حاکم‌و ضیاء آن‌را از جابر روایت‌کرده‌اند.

[10] برای اطلاع بیشتر به‌کتاب "قبسات من الرسول" تألیف: محمد قطب‌، فصل‌: "قَبْلَ أَنْ تَدْعُوا فَلا أُجیب" مراجعه شود. 

[11] منظور از سوزاندن در اینجا سرما زده کردن است‌. (‌مترجم‌)

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد