سوره آل عمران
مدنی است و دارای (200) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره بدان سبب «آل عمران» نامیده شد که داستان خانواده عمران پدر مریم و شرح رخداد تولد عیسی: در آن بیان شده است.سوره بقره و آل عمران مشترکا به نام «زهراوین» نیز نامیده میشوند زیرا این دوسوره، بسان دو نور روشنگر؛ خواننده خویش را با فروغ هدایتبخش خویش، بهسوی حق و حقیقت رهنمون میگردند. یا بدان جهت که خواننده این دو سوره، در روز قیامت از نوری تمام برخوردار میشود. یا به سبب آن که هردو سوره، متضمن اسم اعظم خداوند عزوجل هستند.
این سوره اجماعا مدنی است.
ابنابی حاتم، ابن جریر طبری، ابناسحاق و ابنمنذر در بیان سبب نزول آغاز اینسوره تا آیه هشتاد و سوم آن گفتهاند: این آیات درباره وفد (هیأت نمایندگی) نصارای نجران نازل شد که در سال نهم هجری همراه با شصت سوار به مدینهآمدند و چهارده تن از اشراف آنان، از جمله رئیس، وزیر و اسقفهایشان نیز درمیانشان بودند. آنها با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره عیسی علیه السلام و عقاید نصرانی خویشمناظره کردند، همان بود که این آیات نازلشد و سیمای حق و حقیقت را از میانپندارهای باطلشان، نمایان گردانید.
فضیلت آن: در فضیلت این سوره و سوره بقره ـ بهطور مشترک ـ احادیثیروایت شده است که بخشی از آنها در آغاز سوره «بقره» نقل شد، از آن جملهاین حدیث شریف به روایت مسلم از نواسبنسمعان رضی الله عنه است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «در روز قیامت، قرآن و اهل آن که در دنیا به آن عمل میکردند،آورده میشوند، درحالیکه سورههای بقره و آلعمران، پیشاپیش آنها قراردارند».
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
به نام الله بسیار بخشنده وبسیار مهربان
﴿الٓمٓ١﴾ [آل عمران: 1].
«الف. لام. میم» خدای عزوجل به مراد خویش از آوردن این حروف در آغازسورهها، داناتر است. سخن پیرامون حروف مقطعه، در آغاز سوره «بقره» نیزگذشت.
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ٢﴾ [آل عمران: 2].
«الله؛ جز او معبودی نیست، حی قیوم است» تفسیر «حی» و «قیوم»، در سوره«بقره/آیه 255» گذشت. همچنین در آنجا گفتیم که این آیه کریمه و آیهالکرسی حامل اسم اعظم خداوند عزوجل میباشند.
﴿نَزَّلَ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَأَنزَلَ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِیلَ٣﴾ [آل عمران: 3].
ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! خداوند عزوجل «این کتاب را» یعنی: قرآن را «به حق» یعنی: بهراستی و به حجت غالب «بر تو نازل کرد، درحالیکه مصدق است» یعنی: موافقاست با «آنچه که پیش از آن میباشد» از کتب آسمانی «و تورات و انجیل را فرودآورد» بر موسی و عیسی علیهماالسلام. تورات: کلمه عبری به معنی شریعت است ومشتمل بر پنج سفر میباشد که عبارتاند از: سفر تکوین، سفر خروج، سفرلاویین، سفر عدد و سفر تشنیه اشتراع. و به آن «عهد قدیم» نیز میگویند. انجیل:کلمه یونانی است که به معنی «تعلیم جدید»، یا «بشارت» است و آن را «عهدجدید» نیز مینامند و مشتمل بر سیرت مسیح علیه السلام و برخی از تعالیم وی میباشد.
﴿مِن قَبۡلُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ ٱلۡفُرۡقَانَۗ إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٞۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٞ ذُو ٱنتِقَامٍ٤﴾ [آل عمران: 4].
«پیش از آن» یعنی: حق تعالی تورات و انجیل را پیش از نازل کردن قرآن فرود آورد «برای هدایت مردم» یعنی: برای هدایت تمام بشریت در زمان رسالت خود آن پیامبران علیهم السلام . یادآور میشویم که امت ما نیز به پیروی از آن بخش ازشرایع آسمانی سابق که منسوخ نگردیده است، مکلف هستند بهشرط آن که درقرآن یا سنت صحیح، از آن امور بر وجه تأیید و اثبات آنها ذکری رفته باشد «وفرقان را نازل کرد» فرقان: قرآن کریم است. یعنی کتابی که در مورد حقیقت امرعیسی علیه السلام و غیر آن از امور، جداکننده حق از باطل میباشد «کسانی که به آیات خداکفر ورزیدند، بیتردید عذابی سخت در پیش دارند و خداوند غالب» و «صاحبانتقام» سخت و بزرگی «است» برای آنان که آیات او را تکذیب و پیامبرانش را انکار میکنند. نقمت: مجازات است. مردم میگویند: «فلانی از فلانی انتقامگرفت»؛ آنگاه که بهسبب جرم سابقش، او را به کیفر برساند.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَخۡفَىٰ عَلَیۡهِ شَیۡءٞ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِی ٱلسَّمَآءِ٥﴾ [آل عمران: 5].
«هرآینه هیچ چیز بر خدا پوشیده نمیماند، نه در زمین و نه در آسمان» و از جملهآنچه که بر وی پوشیده نمیماند، ایمان مؤمنان و کفر کافران است. آسمان وزمین را مخصوصا یاد کرد زیرا حس بشری از محدوده آنها به عوالم دیگر فراترنمیرود.
﴿هُوَ ٱلَّذِی یُصَوِّرُکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡحَامِ کَیۡفَ یَشَآءُۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٦﴾ [آل عمران: 6].
«اوست کسیکه شما را آنگونه که میخواهد در رحمها صورتگری میکند» از پسر ودختر، زیبا و زشت، سیاه و سفید، بلند و کوتاه، و نیز شکلدادن به اعضا؛ اعم ازچشم و گوش و بینی و غیر آن از اندامها و همین گونه، آفرینش طبایع، اخلاقیات، حاملهای وراثتی و غیره «هیچ معبودی جز آن توانای حکیم نیست» که در ملکشغالب و در آفرینش و صنعش، صاحب حکمت است.
﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ مِنۡهُ ءَایَٰتٞ مُّحۡکَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡکِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمۡ زَیۡغٞ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِیلِهِۦۖ وَمَا یَعۡلَمُ تَأۡوِیلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِی ٱلۡعِلۡمِ یَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ کُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٧﴾ [آل عمران: 7].
«اوست کسیکه کتاب» قرآن «را بر تو نازل کرد که بخشی از آن آیات محکماست» محکم: آیهای است که بهسبب وضوح و روشنیاش احتمال بیش از یک وجه تفسیری را ندارد، لذا صرف توجه به آن، مفید فهم معنی مورد نظر از آن میباشد، پس در آن امکان تغییر و تحریف از معنی و وجه حقیقی آن وجود ندارد«آنها امالکتاب اند» یعنی: آیات محکم، اصل و اساس قرآنند که مبنا و تکیهگاهآن قرار میگیرند پس هرآنچه که به ظاهر با آیات محکم مخالف باشد، به سویآنها برگردانده میشود تا وجه و معنی حقیقی آن دانسته شود. ابنکثیر میگوید:«آیات محکم؛ حجت پروردگار، پناهگاه بندگان و دفعکننده دشمنانند که هرگزاز آن معانیای که برای آنها وضع شدهاند، قابل تحریف و تغییر نمیباشند». «وبخش دیگر متشابهات است» متشابه: آیهای است که امکان دگرگون ساختن وتحریف و تأویل در معنی آن وجود دارد و این تشابه، یا از خفا و عدم واضحبودن معنی مراد، یا وجود احتمالات متعدد در آن و یا تردد در میان چند وجهتفسیری ناشی میشود، همچون حروف مقطعه اوایل برخی از سورهها. قرطبیمیگوید: «متشابه چیزی است که خداوند عزوجل علم آن را به خودش منحصرگردانیده و کسی از مخلوقاتش را بر آن آگاه نساخته است، همچون وقت برپاییقیامت و مانند آن از امور غیب».
علت وجود آیات متشابه در قرآن کریم ـ با علم به اینکه قرآن به عنوانهدایتگر مردم نازل شده ـ همانا متمایز ساختن مؤمنان راستین از افراد سست ایمانو روشن ساختن فضیلت راسخان در علم، یعنی کسانیاست که در آیات الهیاندیشه، تدقیق و پژوهش میکنند و از کژروی در قرآن میپرهیزند.
«اما آنان که در دلهایشان زیغ است» زیغ: میل و انحراف از حق است. آری! آنان «برای فتنهجویی» یعنی: فتنهانگیزی و گمراه کردن مردم در دینشان و پوشانیدن حقیقت بر آنان «و در طلب تأویل آن» یعنی: طلب تأویل آیات متشابه بر وجهی که دلخواهشان و موافق با مذاهب فاسدشان است «از متشابه آن پیروی میکنند» یعنی: به متشابهات قرآن چنگ میزنند و به وسیله آنها در مؤمنان شکو تردید بر انگیخته و آن متشابهات را در بدعتی که برآن قراردارند، دلیل وتکیهگاه خویش میگردانند «حال آن که تأویل آن» آیات متشابه «را جز خداوند و راسخان در علم نمیدانند» یعنی: راسخان و ریشهداران در علم نیز، تأویلمتشابهات را میدانند، در حالیکه: «میگویند: به آن ایمان آوردیم» یعنی: به همهقرآن ـ اعم از محکم و متشابه آن ـ ایمان آوردیم «همه از جانب پروردگار ما است» یعنی: از آنجا که همه قرآن از بارگاه پروردگار متعال است، پس اختلافیدر آن نیست بنابراین، ما به همه آن ایمان داشته، متشابه آن را که احتمالات متعددی دارد، بهسوی محکم آن که احتمالی جز حق را ندارد، برمیگردانیم وارجاع میدهیم و بدینوسیله است که معنی مراد از متشابه نیز بر ما روشن میشود. ابنعباس رضی الله عنه میگوید: «من از کسانی هستم که تأویل متشابهات را میدانند». سخن ابن عباس رضی الله عنه عین حقیقت است زیرا در حدیث شریف آمده است که رسولخدا «در حق وی چنین دعا کردند: «اللهم فقهه فی الدین وعلمه التأویل». «خدایا! او را در دین فقیه و دانا کن و تأویل را به او بیاموز».
به قولیدیگر، معنای: ﴿وَمَا یَعۡلَمُ تَأۡوِیلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِی ٱلۡعِلۡمِ یَقُولُونَ...﴾ ایناست: تأویل متشابه را جز خدا عزوجل هیچ کس دیگر، حتی راسخان و ثابتقدمان درعلم هم نمیدانند. بنابراین قول، در قرائت، بر کلمه «الله» وقف میشود و در اینصورت، عبارت: ﴿وَٱلرَّٰسِخُونَ فِی ٱلۡعِلۡمِ...﴾ جمله مستأنفه مستقلی است که معنی آنچنین میشود: «راسخان در علم میگویند: ایمان آوردیم به اینکه متشابه ازبارگاه خداوند عزوجل است و ما معنی و تأویل آن را نمیدانیم». بر اساس این قول؛ مراد از متشابه: مسائلی چون وقت برپایی قیامت، ماهیت روح و مانند آن از اموری است که بشر آنها را نمیداند «و جز خردمندان کسی پند نمیگیرد».
در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از راسخان در علم مورد سؤالقرار گرفتند، در پاسخ فرمودند: «مَن برت یمینه، وصدق لسانه واستقام قلبه ومن عفَّ بطنه و فرجه، فذلک منالراسخین فی العلم: کسیکه به راستی و درستی سوگندخورد، زبان او راست گوید، قلب او مستقیم باشد و کسیکه عفت را در شکم وفرج خود نگاه دارد، او از راسخان در علم است». همچنین در حدیث شریف آمدهاست که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این آیه کریمه را تلاوت نمودند، آنگاه فرمودند: «چونکسانی را دیدید که در قرآن مجادله میکنند، آنان همان کسانی هستند که در اینآیه کریمه مورد نظر خداوند عزوجل میباشند [یعنی فتنهگرند] پس از آنان حذرکنید». همچنین در حدیث شریف به روایت امام احمد از ابوامامه رضی الله عنه آمده است کهرسولخدا «در تفسیر: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمۡ زَیۡغٞ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ﴾. فرمودند:«هم الخوارج: آن (منحرفان کج رو) خوارج اند». ابنکثیر میگوید: «اینحدیث، اگر هم حدیث موقوف ـ یعنی سخن صحابی باشد ـ معنی آن صحیحاست زیرا اولین بدعتی که در اسلام پدید آمد، فتنه خوارج بود».
حق تعالی در آیه دیگری قرآن را تماما محکم معرفی نموده است: ﴿کِتَٰبٌ أُحۡکِمَتۡ ءَایَٰتُهُ﴾ [هود: 1]. «این کتابی است که آیات آن تماما محکم گردانیده شده است» [هود/ 1]. مراد از آن این است که قرآن کلامی است بر حق، دارای الفاظی فصیح ومعانیای صحیح که در آن هیچ عیب و نقصی وجود ندارد. در آیه دیگری تمامقرآن متشابه معرفی شده: ﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِیثِ کِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا﴾ [الزمر: 23]. «خداوند بهترینکلام را نازل فرمود که تماما متشابه است» [زمر/23]، به این معنی که برخی از آیات قرآن با برخی دیگر در زیبایی، راستی، هدایتگری و سالم بودن از تناقض، متشابه و همانند است، لذا معنی این دو آیه کریمه با آیه مورد بحث ما در اینجا درتضاد نیست و میان آیات هیچگونه تعارضی وجود ندارد.
این آیه کریمه درباره نصارای نجران نازل شد که میگفتند: «خداوند وقتی ازخودش در قرآن سخن میگوید، صیغه جمع: «نحن: ما»، و «انا: ما» را بهکارمیبرد، و این ضمایر برای جمعاند، لذا خداوند سوم سه خداست». پاک و برتراست خدای سبحان از آنچه میگویند. پس خدای متعال آنان را به برگردانیدن این موارد بهسوی آیات محکم خویش دستور داد، چون آیه: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١﴾ [الإخلاص: 1]. (بگو: الله یگانه است)، و آیه: ﴿إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾[النساء:171]. (جز این نیست کهخداوند یگانه است).
﴿رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَیۡتَنَا وَهَبۡ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحۡمَةًۚ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ٨﴾ [آل عمران: 8].
سپس خداوند متعال از راسخان در علم چنین خبر میدهد: آنان چون پیروان متشابه و کژروان از راه راست را میبینند، چنین دعا میکنند: «پروردگارا! پس از آن که ما را هدایت کردی» بهسوی حق «دلهایمان را دستخوش انحراف نگردان» یعنی: دلهایمان را با پیروی نمودن از متشابهات منحرف نگردان، چنانکه دلهایکسانی که از متشابهات پیروی میکنند، منحرف گردیده است. در حدیث شریف به روایت عایشه رضی الله عنها آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این دعا را بسیارمیخواندند: «یا مقلب القلوب ثبت قلبی على دینک». «ای گرداننده دلها! دلم را بردینت پایدار بدار». «و رحمتی» بزرگ و وسیع فقط «از جانب خود بر ما ارزانی دار، هرآینه تو خود بخشندهای» و برای هرکس که خواهی، بخششی فراوان عنایتمیکنی. در حدیث شریف به روایت سعیدبن مسیب رضی الله عنه از عایشه رضی الله عنها آمدهاست که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چون شبانگاه از خواب بیدار میشدند؛ این دعا رامیخواندند: «لا إله إلا أنت سبحانک، أستغفرک لذنبی، واسألک رحمتک، اللهم زدنی علما ولا تزغ قلبی بعد إذ هدیتنی، وهب لی من لدنک رحمة، إنک أنت الوهاب»[1].
﴿رَبَّنَآ إِنَّکَ جَامِعُ ٱلنَّاسِ لِیَوۡمٖ لَّا رَیۡبَ فِیهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُخۡلِفُ ٱلۡمِیعَادَ٩﴾ [آل عمران: 9].
همچنان راسخان در علم چنین دعا میکنند: «پروردگارا! تو گردآورنده مردمانی» یعنی: برانگیزاننده و زندهکننده و گردهم آورنده آنانی «در روزی» یعنی: برایحساب روزی «که هیچ شکی در آن نیست» که همانا روز قیامت است و در وقوع آن و وقوع حساب و جزا در آن، هیچ شکی نیست «قطعا خداوند در وعده خلاف نمیکند» یعنی: ای معبود برحق من! وفا به عهد لایق شأن توست و در این امرشکی نیست. این دعا خود میرساند که هم و غم راسخان در علم، کار آخرت وفکر و سودای آن است.
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَن تُغۡنِیَ عَنۡهُمۡ أَمۡوَٰلُهُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُهُم مِّنَ ٱللَّهِ شَیۡٔٗاۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمۡ وَقُودُ ٱلنَّارِ١٠﴾ [آل عمران: 10].
«در حقیقت کسانی که کفر ورزیدند، اموال و فرزندانشان چیزی از عذاب الهی را ازآنان دفع نمیکند» یعنی: اموال و فرزندانشان نمیتوانند در نزد خداوند عزوجل سودی به آنان رسانده و آنان را از عذاب الهی نجات دهند «و آنان خود، هیزم جهنماند» یعنی: آتشانگیز جهنماند که جهنم با سوختن آنها شعلهور میشود.
﴿کَدَأۡبِ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ وَٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُ بِذُنُوبِهِمۡۗ وَٱللَّهُ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ١١﴾ [آل عمران: 11].
«همانند شیوه آل فرعون» یعنی: شیوه و عادت آنان همچون عادت و شیوه فرعونیان و چگونگی رفتار آنان با موسی علیه السلام است، و چنانکه اموال و اولاد فرعونیان نتوانست برای آنان کاری بکند، همچنین اموال و فرزندان اینان نیزنمیتوانند برایشان کاری از پیش ببرند «و» نیز شیوه و عادت آنان همچون عادت «کسانی» است «که پیش از آنان» یعنی پیش از فرعونیان «بودند» از امتهای کافرو خدانشناس «که آیات ما را دروغ شمردند، پس خداوند آنان را گرفت» یعنی: باجزاهای مهلک مجازاتشان کرد «به گناهانشان» که از جمله این گناهان، یکی همدروغ انگاشتن آیات الهی بود «و خدا سخت کیفر است».
﴿قُل لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ سَتُغۡلَبُونَ وَتُحۡشَرُونَ إِلَىٰ جَهَنَّمَۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ١٢﴾ [آل عمران: 12].
«به کسانی که کفر ورزیدهاند بگو» مراد از آنان یهود، و به قولی: مشرکان مکهاند. آری! به آنان بگو: «بهزودی مغلوب خواهید شد» در دنیا «و» سپس درآخرت «در دوزخ محشور میشوید و چه بدجایگاهی است» دوزخ. سپاس بر خدای عزوجل که این تهدید خویش را با کشتن بنیقریظه، جلای وطن کردن بنینضیر، فتح خیبر، تحمیل جزیه بر سایر یهود و پیروزکردن مسلمانان در بدر، عملیگردانید.
﴿قَدۡ کَانَ لَکُمۡ ءَایَةٞ فِی فِئَتَیۡنِ ٱلۡتَقَتَاۖ فِئَةٞ تُقَٰتِلُ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَأُخۡرَىٰ کَافِرَةٞ یَرَوۡنَهُم مِّثۡلَیۡهِمۡ رَأۡیَ ٱلۡعَیۡنِۚ وَٱللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصۡرِهِۦ مَن یَشَآءُۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَعِبۡرَةٗ لِّأُوْلِی ٱلۡأَبۡصَٰرِ١٣﴾ [آل عمران: 13].
ای یهودیان! «قطعا در برخورد میان آن دو گروه» مسلمانان و مشرکان که در روزبدر باهم رودررو شدند؛ «برای شما نشانهای است» بزرگ که بر صدق و راستیاین امر دلالت میکند که حق تعالی عزتدهنده دین و یاریدهنده پیامبرش وبرفرازنده دعوت و رسالت وی میباشد، پس ای یهودیان! شما باید از روزی چون روز بدر حذر کنید تا خداوند عزوجل آنچه را بر سر مردم مکه آورد، بر سر شما نیاورد، روزی که در آن «گروهی در راه خدا میجنگیدند و دیگر» گروه «کافر بودندکه مسلمانان آن کافران را به چشم» یعنی: با دیدی روشن و آشکار، بیهیچگونه ابهامی «دو برابر خویش میدیدند». مشرکان در بدر سه برابر مسلمانان بودند، پسخداوند عزوجل آنان را در دید مسلمانان اندک ـ دوبرابر ـ نشان داد تا دلهایشان قویگردد ـ با عنایت به این امر که قبلا به مسلمانان اعلام شده بود که صد تن از ایشانبر دویست تن از کفار غالب میگردند ـ «و خدا هرکه را بخواهد، به نصرت خویشتأیید میکند» یعنی: کسانی را که اراده تأیید و تقویتشان را داشته باشد، نصرت میدهد و ازجمله این نصرت؛ تأیید اهل بدر با اندک دیدن شمار نیروهای دشمن بود «یقینا در این امر» یعنی: در اندک دیدن شمار بسیار مشرکان «عبرتی است» و موعظهای بزرگ «برای اولیالابصار» یعنی: برای صاحبان بینشهای نافذ که ازآنچه میبینند، درس عبرت میگیرند، پس ای یهودیان! آیا شما از این امور عبرت نمیگیرید تا ایمان آورید؟
ابنکثیر میگوید: «اگر کسی گفت که وجه جمع نمودن میان این آیه کریمه وآیه (44) از سوره «انفال» چیست که در آنجا خداوند متعال میفرماید: «وآنگاه که آنان را ـ چون رو در رو شدید ـ در چشم شما اندک نمود و شما را نیزدر چشم آنان اندک نمود تا خداوند کاری را که کردنی بود، به انجام رساند»؟ میگوییم: آن کم نمایاندن مسلمانان در چشم مشرکان در حالتی بود، و این بسیارنمایاندن در حالت دیگری.
از ابنعباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیات (12 ـ 13) روایت شده است کهفرمود: چون اهل بدر به آن پیروزی شگرف دست یافته و به مدینه بازگشتند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم یهودیان را در بازار بنی قینقعاع گردآورده و خطاب به آنان فرمودند: «ای گروه یهود! اسلام آورید پیش از آن که خداوند عزوجل آنچه را که بهقریش رسانید به شما نیز برساند». ولی آنان در پاسخ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفتند: ای محمد! به خود مغرور نشو که چند نفری از قریشیان را کشتی، آنها کارناآزموده و بیتجربه بودند و به فنون رزم آشنایی نداشتند، سوگند به خدا که اگر با ما بجنگی، میدانیکه ما مرد میدانیم و میدانی که تاکنون به رزمآورانی چون ما رویارو نشدهای! پس خدای متعال این آیات را نازل فرمود.
﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ ٱلشَّهَوَٰتِ مِنَ ٱلنِّسَآءِ وَٱلۡبَنِینَ وَٱلۡقَنَٰطِیرِ ٱلۡمُقَنطَرَةِ مِنَ ٱلذَّهَبِ وَٱلۡفِضَّةِ وَٱلۡخَیۡلِ ٱلۡمُسَوَّمَةِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ وَٱلۡحَرۡثِۗ ذَٰلِکَ مَتَٰعُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلۡمََٔابِ١٤﴾ [آل عمران: 14].
«دوستی شهوات برای مردم آراسته شده» یعنی: خداوند متعال، شهوات را درچشم مردم ـ به منظور آزمایش و امتحانشان ـ آراسته است. یا آرایشدهنده شیطان است که با برانگیختن مردم به سوی شهوات، آنان را از واجبات وتکالیفشان غافل میگرداند. این شهوات عبارتاند از: تمام خواستنیها وآرزوهای نفسیای که مفرح قلباند و قلب از آنها احساس لذت و خوشیمینماید. «از جمله» آراسته شده برای شما دوستی «زنان و پسران» زنان را در رأس این خواستنیها ذکر فرمود، به سبب کثرت اشتیاق و تمایل نفسهای مردان بهسوی آنان. و پسران را بهیاد آوری مخصوص گردانید نه دختران را زیرا محبت دختران عام و فراگیر نیست. در حدیث شریف آمده است: «ما ترکت بعدی فتنه اضرعلی الرجال من النساء: بعد از خود، فتنهای زیانبارتر از زنان را بر مردان سراغ ندارم». اما اگر هدف از محبت به زنان، پاکدامنی و توالد و تناسل فرزندان شایسته باشد؛ این امر مطلوب، بلکه مستحب است، چنانکه در حدیث شریف آمده است: «الدنیا متاع وخیر متاعها الـمرأة الصالحة». «دنیا همه متاع است و بهترین متاع آن، زن شایسته میباشد». «و» برای مردم آراسته شده، محبت «قناطیر مقنطره از زر وسیم» قناطیر: جمع قنطار و هر قنطار صد رطل است، و مراد از آن مال هنگفت وبسیار میباشد. مقنطره: یعنی به مقادیر زیاد مضاعف گردانیدهشده. از سعیدبنجبیر رضی الله عنه نقل شده است که مراد از آن، صدهزار دینار میباشد. یادآور میشویم که به هنگام ظهور اسلام، صد مرد سرمایهدار از مقنطرها در مکه وجود داشتند.«و» برای مردم آراسته شده «اسبان مسومه» یعنی: اسبانی که در چراگاهها ومراتع رها شدهاند. یا مسومه: یعنی نشانهگذاری شده با نشانهای که به وسیله آن از دیگر اسبان تمییز داده میشوند «و» برای مردم آراسته شده «محبت چهارپایان» که عبارتاند از: شتر و گاو و گوسفند «و محبت زراعت» یعنی: مزارع، که شاملخود زمین و کشت آن میشود. «این همه بهره زندگانی دنیاست» یعنی: آنچه ذکرشد، تماما بهرههای گذرای زندگانی دنیاست که فنا میشود و باقی نمیماند «و» حال آن که «فرجام نیکو» که میماند و جاودانه است «نزد خداست».
باید دانست که هدف آیه کریمه قطعا این نیست که انسان را از محبت معتدل شهوات که امری فطری است باز دارد، به دلیل اینکه حق تعالی در آیه دیگریمیفرماید: ﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِینَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِیٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّیِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِ﴾ [الأعراف: 32]. «ای محمد! بگو: چه کسی زینت خدا را که برای بندگانش بیرون آورده و روزیهای پاکیزه را حرام گردانیده»؟. پس آنچه منع شده؛ افراط و زیادهروی در محبت شهوات و گرفتارشدن در گردونه آن است، بهگونهای که با طغیان شهوات، دین و وظایف دنیوی و آخرتی انسان به فراموشی سپرده شود. عبارت: ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ ٱلشَّهَوَٰتِ﴾ نیز مستدعی پلیدی و منفوربودن شهوات نیست، بلکه این تعبیر، بیانگر طبیعت این شهوات است، پس مطلوب آن است که بندگان خدا عزوجل شهوات را در جایگاه طبیعی آن قرار دهند، بهگونهای که دلبستگی به آن سبب طغیان علیه ارزشهایی نشود که در عرصه وجود از شهوات گرامیتر و برترند. بنابراین، اسلامنیازهای فطری را به رسمیت میشناسد و در صدد سرکوب غرایز نیست.
صاحب تفسیر «معارف القرآن» میگوید: «خدای متعال طبعا محبت این چیزهارا در دل انسان قرار داده و در این امر هزاران حکمت وجود دارد؛ از آن جملهاینکه: اگر طبیعت انسان به طرف این چیزها مایل نبود، نظام جهان بههم میخوردزیرا در آن صورت چه کسی نیاز داشت که زحمت کشاورزی و کارگری وصنعتگری را متحمل شود، یا تمام مساعی خویش را در تجارت مبذول دارد.
آبادی و بقای جهان در این نهفته است که محبت این اشیا در طبیعت انسان ایجاد شود تا او خود درصدد تهیه و جمعآوری آنها برآید، کارگر صبح هنگام با این فکر از خانه بیرون میآید که مقداری پول بهدست آورد، ثروتمند با این اندیشه خانه را ترک میکند که قدری پول صرف کرده کارگری بیاورد تا از او کاربگیرد، تاجر، وسایل لوکس تهیه کرده در انتظار مشتری مینشیند تا سرمایهایبیندوزد، مشتری نهایت سعی خود را بهکار میبرد تا با پولی که دارد، اسباب ووسایل مورد نیاز خود را خریداری کند، اگر اندکی تأمل شود، همین علایق دنیوی است که همه را از خانههایشان بیرون آوردهاست و نظام تمدن جهان را براساس اصولی منظم و مستحکم قرار داده است.
حکمت دیگر این است که اگر میل و محبت نعمتهای دنیوی در قلب انسان قرارنداشته باشد، نمیتواند طعم نعمتهای اخروی را درک کند و نه به آنها تمایلداشته باشد، پس چه نیازی دارد که درصدد انجام اعمال نیک باشد تا بهشت راکسب نماید و از اعمال بد پرهیز کند تا از دوزخ نجات یابد.
حکمت سوم که در اینجا بیشتر مورد توجه است، این است که محبت این اشیاطبعا در دل انسان ایجاد شده تا از او امتحان گرفته شود که چه کسی در محبت آنهاغرق شده و آخرت را فراموش میکند و چه کسی بر حقیقت گذرا بودن و فانیبودن آن وقوف یافته و فقط به حد ضرورت و معقول به فکر آنها میباشد و آنهارا در مسیر سعادت اخروی بهکار میبرد. چنانکه در آیه (7) از سوره «کهف» حکمت این تزیین به همین صورت بیان شدهاست: ﴿إِنَّا جَعَلۡنَا مَا عَلَى ٱلۡأَرۡضِ زِینَةٗ لَّهَا لِنَبۡلُوَهُمۡ أَیُّهُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗا٧﴾ [الکهف: 7]. «ما آنچه را که بر روی زمین است برای زمین زینتی قراردادیم تا مردم را مورد آزمایش قرار دهیم که چه کسی عمل نیک انجام میدهد».
ولی در بعضی از آیات، این نوع تزیین به شیطان نسبت داده شده؛ مانند آیه(48) سوره «انفال»: ﴿زَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ﴾ [الأنفال: 48]. مراد از آن، تزیین چیزهایی استکه شرعا و عقلا بد باشند، یا مراد آن درجه تزیین است که به سبب گذشتن از حدبد باشد وگرنه تزیین مباحات نه تنها بد نیست بلکه در آنها فواید بسیاری نیز وجوددارد، بنابراین، در بعضی آیات این تزیین صراحتا به خداوند عزوجل نسبت داده شده، همانطور که ذکر آن گذشت.
شکی نیست که دائما به فکر مسایل مادی بودن، روح و جان انسان را خسته میسازد و مهلت استفاده از دنیا را نیز از انسان سلب میکند و خود این، نوعی عذاب برای انسان است. بنابراین، تلاش در میدان امور دنیوی باید رعایت احکام الهی را همراه با اعتدال در نصب العین خود داشته و رستگاری دو جهان را مدنظر داشته باشد؛ لذا بهکار بردن آن در راههای نادرست و یا زیاده روی در راه صحیح که بهسبب آن انسان از آخرت غفلت ورزد، مایه هلاک است.
مولانای رومی چهقدر این مضمون را بهطور عالی به نظم کشیده آنجا کهمیگوید:
آباندر زیرکشتی پشتیاست آبدر کشتی هلاک کشتیاست
متاع دنیا برای وجود انسان مانند کشتیای است که اگر آب زیر آن باشد برایش مفید و یاریگر است، ولی اگر آب به درون کشتی راه یابد، غرق شدن و نابودی آن را به دنبال خواهد داشت»[2].
آیه بعدی بههمین حقیقت ناظر است:
﴿قُلۡ أَؤُنَبِّئُکُم بِخَیۡرٖ مِّن ذَٰلِکُمۡۖ لِلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَا وَأَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞ وَرِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِٱلۡعِبَادِ١٥﴾ [آل عمران: 15].
«بگو: آیا به بهتر از اینها» یعنی: به بهتر از این خواستنیها و آرزومندیهای بیارزش دنیوی «آگاهتان کنم«؟ اینک آگاهتان میکنم؛ آن چیز بهتر این است: «برای آنان که تقوا پیشه کردهاند، باغهایی است که از فرودست آنها جویباران جاریاست، جاودانه در آنند» چنان جاودانگیای که مرگ و فنا به آن گزندی نمیرساند «و جفتهایی پاکیزه دارند» یعنی: همسرانی دارند که از پلیدیهای حیض و نفاس ودیگر پلیدیهایی که به همسران دنیایی عارض میگردد، پاکند «و» بهطور مستمر «از خشنودی خداوند برخوردارند» که این برخورداری، ایشان را از دگرگون شدن نعمت ایمن و آسوده خاطر میگرداند «و خدا بر بندگانش بیناست» لذا، هرکس رابراساس استحقاق و برحسب ایمان و عملش پاداش و جزا میدهد. دلیل این کهحق تعالی متقیان را به دریافت این نعمت برتر مخصوص گردانید این است که فقط آنان سزاوار این نعمت برتر میباشند.
آنگاه خداوند متعال بندگان با تقوایش را چنین توصیف میکند:
﴿ٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَآ إِنَّنَآ ءَامَنَّا فَٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ١٦﴾ [آل عمران: 16].
«آنان که میگویند؛ پروردگارا! ما ایمان آوردهایم» به تو و به کتابها و پیامبرانت «پس» به فضل و رحمت خویش «گناهان ما را بیامرز و ما را از عذاب دوزخ نگاهدار».
﴿ٱلصَّٰبِرِینَ وَٱلصَّٰدِقِینَ وَٱلۡقَٰنِتِینَ وَٱلۡمُنفِقِینَ وَٱلۡمُسۡتَغۡفِرِینَ بِٱلۡأَسۡحَارِ١٧﴾ [آل عمران: 17].
«آنان صابران»اند که بر طاعت خدا عزوجل و از محرمات وی شکیبایی و پرهیزمیکنند «و صادقان»اند که نیتها و دلها و زبانهایشان در آشکار و نهان راست ومستقیم است «و فرمانبرداران» خدایند که دلهایشان برای او خاشع و تپنده است «و آمرزش خواهان در سحرگاهان اند» و در فضیلت استغفار در اوقات سحر، احادیث بسیاری آمده است. بعضی میگویند: مراد از آن، نمازگزاران نماز بامداد یا نماز آخر شباند. البته شروع اوقات سحر از هنگامی است که شب پشت میکند تا آنگاه که بامداد طلوع مینماید. در حدیث شریف آمده است: «ینزل الله تبارک وتعالى فی کل لیلة إلى سماء الدنیا حین یبقى ثلث اللیل الأخیر، فیقول: هل منسائل فأعطیه؟ هل من داع فأستجیب له؟ هل من مستغفر فأغفر له»؟ «خداوند متعال هرشب ـ آنگاه که یک سوم آخر شب باقی میماند ـ به آسمان دنیا فرود میآید، پس میفرماید: آیا درخواستکنندهای هست که به او ببخشم؟ آیا دعاکنندهای هست که دعایش را اجابت کنم؟ آیا آمرزش خواهی هست که او را بیامرزم». استغفار: طلب آمرزش به زبان همراه با حضور قلب است زیرا خداوند متعال دعای کسی را که قلبش غافل است، نمیپذیرد. گفتنی است که نزد علمای سلف مراد ازفرود آمدن حق تعالی فرود آمدنی است که سزاوار ذات وی است، بدون تعیین کیفیت و مکان. و هرچند قرطبی آن را به فرود آمدن فرشتگان حق تعالی تأویلکرده، ولی رأی اول راجح است.
﴿شَهِدَ ٱللَّهُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَأُوْلُواْ ٱلۡعِلۡمِ قَآئِمَۢا بِٱلۡقِسۡطِۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١٨﴾ [آل عمران: 18].
«گواهی داد الله» یعنی: بیان کرد و اعلام داشت و آگاهی داد؛ با آیات تکوینی و تشریعی و حجتهای روشن خود «که جز او هیچ معبودی نیست» پس حق تعالی با آنچه که بیان کرده و آنچه که آفریده، ما را بهسوی و حدانیت خویش و اینکه فقط او معبود بر حق است، راهنمایی کرده است «و فرشتگان» نیز گواهیمیدهند، که گواهی آنها، اقرار به وحدانیت الله عزوجل است «و صاحبان دانش» نیزگواهی میدهند. گواهی آنان به معنی ایمانشان به وحدانیت الله عزوجل و بیان این حقیقت به مردم با زبان است. و در اینکه خداوند عزوجل نام علما را با نام خود و نام فرشتگان خویش مقرون ساخته، فضیلتی بزرگ و فخر و شرفی سترگ برای اهلعلم است. از زبیربن عوام رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در عرفه شنیدم که این آیه کریمه را تلاوت کردند، سپس در این حدیث شریف فرمودند: «ای پروردگارم! من نیز بر این حقیقت از گواهان هستم». «همواره به عدل قیامدارد» یعنی: خداوند عزوجل در تمام امور به عدل قیام دارد، یا همواره برپادارنده عدل و داد است «جز او که توانا و حکیم است، هیچ معبودی نیست» در حدیث شریفآمده است: «هر کس به هنگام خواب این آیه کریمه را بخواند، حق تعالی هفتادهزار فرشته میآفریند که تا روز قیامت برایش طلب آمرزش میکنند».
مفسران در بیان سبب نزول گفتهاند: این آیه کریمه در پاسخ سؤال دو تن از اسقفهای شام نازل شد که به مدینه آمدند و از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند: بزرگترین گواهی و شهادت خدای عزوجل در کتابش چیست؟ و چون این آیه نازلشد، آن دو ایمان آوردند.
﴿إِنَّ ٱلدِّینَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ وَمَا ٱخۡتَلَفَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡیَۢا بَیۡنَهُمۡۗ وَمَن یَکۡفُرۡ بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ١٩﴾ [آل عمران: 19].
«در حقیقت، دین» مقبول و پذیرفته شده «نزد خدا همان اسلام است» و حق تعالی دینی غیر از آن را از احدی نمیپذیرد. آری! دین مورد رضای الهیاسلام است، یعنی این آیینی که مبتنی بر توحید حق تعالی است و انبیای عظام علیهم السلام پیامآور آن بودهاند و مورد اتفاق همه ایشان بوده است. کلمه «اسلام» در اینجا، دربرگیرنده ایمان نیز هست، از آن روی که اسلام؛ مشمول تصدیق، قول وعمل ـ هرسه ـ میشود «و کسانی که کتاب به آنان داده شده، با یکدیگر در دین خدابه اختلاف نپرداختند» یعنی: یهودیان در میان خود، نصاری در میان خود و بازیهودیان و نصاری در میان همدیگر، در امر دین به اختلاف نپرداختند «مگر پس ازآن که علم برایشان آمد» علمی که دو کتاب آسمانی تورات و انجیل مشمول آنبود، که این علم، بر وجوب توحید باری تعالی و لزوم طاعت وی و تسلیمشدن به فرمانش صراحت دارد «آن هم به سبب بغیی که میانشان وجود داشت» یعنی: اختلاف یهود و نصاری در این حقیقت که آیا پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم بهحق پیامبر است یاخیر، همچنان اختلافشان در نبوت عیسی علیه السلام و اختلافات دیگری که در میان خود داشته و دارند، فقط بهسبب حسدی است که در میانشان وجود داشته و دارد، این اختلاف تا بدانجاست که یهودیان گفتند: نصاری برحق نیستند، و نصاری گفتند: یهودیان برحق نیستند. آری! همه این اختلافات بهسبب دوری آنها از حق و به انگیزه کبر و خودخواهی و خودبرتربینی و حسد است «و هرکس به آیات خدا کفر ورزد، پس بداند که خدا سریعالحساب است» و آنان را بسیار زود مجازات میکند.
﴿فَإِنۡ حَآجُّوکَ فَقُلۡ أَسۡلَمۡتُ وَجۡهِیَ لِلَّهِ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِۗ وَقُل لِّلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡأُمِّیِّۧنَ ءَأَسۡلَمۡتُمۡۚ فَإِنۡ أَسۡلَمُواْ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا عَلَیۡکَ ٱلۡبَلَٰغُۗ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِٱلۡعِبَادِ٢٠﴾ [آل عمران: 20].
«پس» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «اگر با تو» درباره توحید باری تعالی «محاجه کردند» یعنی: جدال و مناظره کردند؛ با شبهات باطل و سخنان تحریف شده خویش «بگو: من روی خود را تسلیم خدا نمودهام» یعنی: دین و عبادت خویش را برای او خالص گردانیده و رو بهسوی او نمودهام. ذکر «وجه» بهجهت شرف آن است، و وقتیچهره برای حق تعالی تسلیم بود، غیر آن بهطریق اولی به او تسلیم است «و هر که مرا پیروی کرده» از مسلمانان، او نیز خود را تسلیم خداوند عزوجل نموده و نیت خویش را برای او خالص گردانیده.
«و به اهل کتاب و امیین بگو» امیین: یعنی قوم بیکتاب، که در اینجا مراد مشرکان عرباند زیرا آنها کتاب آسمانیای نداشتند که آن را بخوانند. آری! بهآنان بگو: «آیا اسلام آوردهاید»؟ یعنی: برای شما برهانهای قاطع بسیاری آمده است که شما را به قبول اسلام وامیدارد، اینک آیا اسلام را پذیرفته و به موجبات آن عمل کردهاید، یا خیر؟ «پس اگر اسلام آوردهاند، قطعا هدایت شدهاند» یعنی: به هدایتی که بیشک بهرهای بزرگ است، نایل گردیده و به رستگاری دنیا وآخرت رسیدهاند «و اگر روی برتافتند» از قبول حجت «فقط رساندن پیام برعهدهتوست» یعنی: مسئولیت تو فقط رساندن پیام الهی به آنهاست و تو بر آنان مسلط نیستی، پس مبادا جانت را از حسرتخوردن بر عدم ایمانشان بفرسایی «و خداوند به» امور و احوال «بندگانش بیناست» لذا مطمئن باش که آنان را در برابر اعمالشان جزا میدهد.
این آیه کریمه و امثال آن از آیات، از آشکارترین دلایل بر عام بودن بعثت آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم بهسوی تمام خلق است، چنانکه کتاب و سنت در بیشتر از یک آیه وحدیث بر آن دلالت دارند. در حدیث شریف آمده است: «بعثت إلى الأحـمـر والأسود»: «بهسوی سرخ و سیاه [یعنی کافه خلق] مبعوث گردیدهام». همچنین درحدیث شریف آمده است: «پیامبران همه، مخصوصا بهسوی قوم خودشان فرستادهمیشدند، اما من به سوی عموم مردم مبعوث گردیدهام».
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡفُرُونَ بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَیَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِیِّۧنَ بِغَیۡرِ حَقّٖ وَیَقۡتُلُونَ ٱلَّذِینَ یَأۡمُرُونَ بِٱلۡقِسۡطِ مِنَ ٱلنَّاسِ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ٢١﴾ [آل عمران: 21].
«کسانی که به آیات خدا کفر میورزند و پیامبران را به ناحق میکشند» مراد از آنان در اینجا، مخصوصا یهودیاناند که برخی از انبیای ماقبل علیهم السلام را کشتند و بهجان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز سوء قصد نمودند «و میکشند کسانی را که به قسط» یعنی: بهعدلوداد «امر میکنند از مردم» آنان آمران به معروف و ناهیان از منکرند که ظالم را از ظلم وی بازمیدارند «پس آنان را به عذابی دردناک بشارت ده» بشارت: خبرسرورانگیز است و بکارگرفتن آن در خبر بد، به قصد تهدید، تحقیر و استهزاء آنهاست.
مبرد در بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید: «گروهی از بنیاسرائیل بودند که پیامبران به نزدشان آمده و آنان را بهسوی خداوند عزوجل دعوت کردند، ولی آنان پیامبران را کشتند، سپس بعد از آن پیامبران، مؤمنان دیگری به مسئولیت دعوت قیام کرده آنها را بهسوی دین خدا عزوجل فراخواندند، ولی ایشان را نیز کشتند. پس این آیات درباره آنان نازل شده است». مراد آیه؛ شرمسار ساختن یهودیان منحرف از راه حق تا روز قیامت و تهدید و سرزنش یهودیانی است که در زمان آنحضرت صلی الله علیه و آله و سلم بهسر میبردند.
در حدیث شریف آمده است که ابوعبیده جراح رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: «چهکسی در روز قیامت عذاب سختتری دارد؟ فرمودند: مردی که پیامبری را، یا امر کننده به معروف و نهی کننده از منکری را کشته باشد. آنگاه این آیه کریمه راتلاوت کردند». یادآور میشویم که امر به معروف و نهی از منکر بر امتهای پیشین نیز واجب بود. همچنین در حدیث شریف آمده است: «کسی که به معروف امر یا از منکر نهی میکند، او خلیفه خداست در زمینش و خلیفه رسول اوست و خلیفه کتاب اوست».
باید دانست که از شروط امر کننده به معروف و نهیکننده از منکر ـ در نزد اهلسنت و جماعت ـ این نیست که حتما او از اهل عدالت باشد، بلکه این واجبعامی بر ذمه تمام مسلمانان است. همچنین مسلمانان بر اینکه تغییر دادن منکر برهر کسیکه بر آن تواناست واجب میباشد، اجماع دارند. البته مراحل تغییر منکررا احادیث شریف معین ساخته است، ولی همه این احادیث، به قید استطاعت مقید میباشند. و باز هم ما در مورد امربه معروف و نهی از منکر، احکامی را دراین تفسیر شریف ـ در آیات مربوطه آن ـ بیان خواهیم کرد.
﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِینَ٢٢﴾ [آل عمران: 22].
«همانانند که اعمالشان در دنیا و آخرت تباه شده است» یعنی: برای اعمال نیکیکه آن کافران پیامبرکش حق ستیز در دنیا انجام دادهاند، اثری باقی نمیماند تا با آنان همچون اهل حسنات معامله شود، پس در دنیا مورد لعنت قرار گرفتند وخواری و ذلت و پستی بر آنان رو نمود و در آخرت هم که مسلما حال و روزگاربدتری دارند «و برایشان هیچ یاوری نیست» که عذاب را از آنان دفع کند.
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیبٗا مِّنَ ٱلۡکِتَٰبِ یُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ کِتَٰبِ ٱللَّهِ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ یَتَوَلَّىٰ فَرِیقٞ مِّنۡهُمۡ وَهُم مُّعۡرِضُونَ٢٣﴾ [آل عمران: 23].
«آیا ندیدی کسانی را که بهرهای از کتاب» تورات «داده شدند» آنان احبار وعلمای یهوداند «که چون بهسوی کتاب الله» یعنی: همان کتابی که از آن بهرهای داده شدهاند «فراخوانده میشوند تا میانشان حکم کند، آنگاه گروهی از آنان به حالاعراض» از اجابت آنچه که بهسوی آن فراخوانده شدهاند «روی بر میتابند» درعین علم و آگاهیای که از آن دارند و در عین اینکه به وجوب عمل به آن هممعترفند.
﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَیَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۖ وَغَرَّهُمۡ فِی دِینِهِم مَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ٢٤﴾ [آل عمران: 24].
«این» رویگرداندنشان از قبول حکم حق تعالی «بدان سبب بود که آنان» برحسب پندار غلط خود «گفتند: آتش دوزخ جز چند روزی معین به ما نمیرسد» وآن فقط همان مقدار اندکی است که ما گوساله را پرستیدهایم «و آنچه افترامیکردند» و به دروغ برمیساختند «آنان را در دینشان فریفته کرده است» که ازجمله آن، همین سخنی است که بیان شد، و ازجمله آن، این سخنشان است که: ما فرزندان و دوستان خدا هستیم! پس آنان این دروغهای خود را راست پنداشتند و پیروانشان نیز، این دروغها را باور کردند.
از ابنعباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که فرمود: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بهمنظور دعوت یهودیان بهسوی خدا عزوجل ، به مدرسه دینی آنان رفتند وآنان را بهسوی دین خدا عزوجل دعوت کردند، دراین هنگام نعیمبن عمرو و حارثبنزید خطاب به آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم گفتند: ای محمد! تو بر کدامین دین و آیین هستی؟ آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرموند: «بر دین ابراهیم علیه السلام هستم». گفتند: آخر ابراهیم هم کهیهودی بود! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «اگر چنین است، پس تورات را بیاورید که در میان ما و شما داوری کند». اما آنان نپذیرفتند. آنگاه خدای عزوجل، آیات (23 ـ 24) از این سوره را نازل کرد و بعد از آن تهدیدکنان فرمود:
﴿فَکَیۡفَ إِذَا جَمَعۡنَٰهُمۡ لِیَوۡمٖ لَّا رَیۡبَ فِیهِ وَوُفِّیَتۡ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا کَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ٢٥﴾ [آل عمران: 25].
«پس چگونه خواهد بود» حالشان «آنگاه که آنان را در روزی که هیچ شکی در آن نیست» و هیچ آدم عاقلی در وقوع آن به خود شکی راه نمیدهد، که روز قیامت است «گرد آوریم«؟ آنان باید بدانند که خواه ناخواه در دام آن روز گرفتار میشوند و با چنین حیلهها و دروغپردازیهایی، نمیتوانند آن را از خود دفعکنند. آری! در آن روز به آنان و امثالشان از کسانی که با خدا و رسولش سر ستیز داشتهاند و با فریفتهشدن به برساختههای خویش، بر خداوند متعال جرأت وجسارت ورزیدهاند، روشن میشود که این دروغبافیها و حیلهگریها به حالشان سودی نداشته و چون خدای سبحان آنان را نزد خویش گردآورد و سؤال وحساب در میان آید، این اکاذیب نزد وی عذری قابل پذیرش نیست «و» چگونه خواهد بود حالشان در آن روز که «به هرکس جزای کردارش به تمامی داده شود و به آنان ستم نرود» با افزودن گناهی بر گناهانشان، یا کاستن چیزی از اعمال شایستهشان ؟.
﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِکَ ٱلۡمُلۡکِ تُؤۡتِی ٱلۡمُلۡکَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡکَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُۖ بِیَدِکَ ٱلۡخَیۡرُۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٢٦﴾ [آل عمران: 26].
«بگو» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! در مقام تعظیم و شکر پروردگار خویش، درحالیکهکار را همه به او سپرده و بر او توکل کردهای «بارخدایا، ای مالک ملک» یعنی: ای مالک جنس و حقیقت فرمانروایی «هرآن کس را که بخواهی، فرمانروایی میبخشی و از هرکه بخواهی فرمانروایی را میگیری، هرکه را بخواهی عزت میبخشی و هرکه رابخواهی خوار میگردانی، همه خیر» از روی آفرینش و تقدیر «بهدست توست» نه بهدست غیر تو «و تو بر هر چیز توانایی» و تواناییات مطلق است. ابنکثیر میگوید: «در این آیه کریمه خدای سبحان پیامبر خویش صلی الله علیه و آله و سلم و امتشان را بهسوی شکر نعمت خویش ارشاد و توجیه میکند زیرا او نبوت را از بنیاسرائیل گرفت و آن را به پیامبر قریشی عربی، فرستاده خویش بهسوی انس و جن و خاتم الانبیاء علیالاطلاق صلی الله علیه و آله و سلم تفویض کرد و این پیامبر محبوب خویش را به ویژگیهایی مخصوص گردانید که به هیچ پیامبری از پیامبران داده نشده است، چون دادن علم صفات و شریعت خویش به آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم ، آگاه ساختنشان بر پارهای از اخبارغیبی گذشته و آینده، آشکارساختن حقایق آخرت بر ایشان، منتشر ساختن امتشان در مشارق و مغارب زمین و غیر این از موهبتهایی که همه سزاوار شکر وسپاس اند».
در بیان سبب نزول آمده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از خداوند متعال درخواست کردند تا فرمانروایی روم و فارس را به امتشان ببخشد، پس این آیه کریمه نازل شد.
﴿تُولِجُ ٱلَّیۡلَ فِی ٱلنَّهَارِ وَتُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِی ٱلَّیۡلِۖ وَتُخۡرِجُ ٱلۡحَیَّ مِنَ ٱلۡمَیِّتِ وَتُخۡرِجُ ٱلۡمَیِّتَ مِنَ ٱلۡحَیِّۖ وَتَرۡزُقُ مَن تَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٖ٢٧﴾ [آل عمران: 27].
همچنان بگو ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! پروردگارا! تو همانی که «شب را به روز و روز را بهشب درمیآوری» یعنی: از درازی این میکاهی و بر کوتاهی آن میافزایی، آنگاهبرابر میشوند، سپس از آن یکی میکاهی و بر این یکی میافزایی تا با هم تفاوت یابند، آنگاه بار دیگر آنها را میزان و برابر میگردانی، و این قانون ثابتت در تمامفصلهای سال است، پس هرچه از یکی از آنها بکاهی، در دیگری میافزایی. بنابرهمین قانونمندی خداوند متعال است که زمان شب و روز در تمام ایام سال بهطورثابت (24) ساعت است و این مقدار ثابت، در هیچ فصلی با فصل دیگر و درهیچ مکانی با مکان دیگر اختلاف ندارد «و زنده را از مرده بیرون میآوری و مرده را از زنده» یعنی: انسان ذی روح و زنده را از نطفه مرده بیرون میآوری، سپسنطفه مرده را از شخص زنده، همینگونه تخم را از مرغ بیرون میآوری و مرغ را از تخم، درخت خرما را از هسته آن بیرون میآوری، سپس هسته را از درختخرما. بعضی گفتهاند که معنی این است: مؤمن را از کافر بیرون میآوری و کافر را از مؤمن «و هرکه را بخواهی، بیحساب روزی میدهی» یعنی: به او روزیای فراخ و فراوان میبخشی. در حدیث شریف به روایت ابنعباس رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «اسم اعظم خداوند عزوجل که چون او را بدان بخوانند، دعایشان را اجابت میکند، در این آیه آل عمران است».
﴿لَّا یَتَّخِذِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡکَٰفِرِینَ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَۖ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ فَلَیۡسَ مِنَ ٱللَّهِ فِی شَیۡءٍ إِلَّآ أَن تَتَّقُواْ مِنۡهُمۡ تُقَىٰةٗۗ وَیُحَذِّرُکُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥۗ وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلۡمَصِیرُ٢٨﴾ [آل عمران: 28].
ابنجریر طبری در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابنعباس رضی الله عنه روایت کرده استکه فرمود: گروهی از یهودیان با جمعی از انصار مدینه رابطه دوستی برقرار کردهبودند تا از این طریق، ایشان را از دینشان بر گردانند، در این میان جمعی ازمسلمانان دلسوزانه به آن انصاریان گفتند: از این یهودیان مکار حذر کنید و از این پیوند دوستی بپرهیزید، مبادا شما را در دینتان به فتنه در افگنند. اما آن انصاریان، نصیحت برادران دینی خویش را نپذیرفتند، همان بود که نازل شد: «مؤمنان نباید کافران را ـ به جای مؤمنان ـ به دوستی بگیرند» و با آنها مهر و محبت بورزند و قلبا به همیاری با آنان متمایل باشند «و هرکه چنین کند» یعنی: هرکه کافران را بهجایمؤمنان به ولایت و دوستی بگیرد «در هیچ چیز از الله نیست» یعنی: او را ازدوستی خداوند عزوجل هیچ بهرهای نیست، بلکه او در همه احوال خویش از حق تعالی بریده و او نیز از وی بیزاری جسته است «مگر آن که بهنوعی از حذر کردن شر آنان رادفع کنید» یعنی: مگر آن که ظاهرا با زبانهایتان با آنان اظهار دوستی کنید، درحالی که دلهایتان از آنان ناراحت است، و این کار هم در صورتی مباح است که شما در میان کفار به حال استضعاف بهسر برید و در برابر آنان تابوتوانی نداشته باشید.
ابنعباس رضی الله عنه میگوید: «در این آیه، خدای سبحان مؤمنان را از ملاطفت با کفار و گرفتن آنها بهعنوان محرم اسرار به جای همکیشان مؤمنشان نهی کرده. مگر در صورتیکه کفار بر مؤمنان غالب باشند، ایشان از روی ناچاری میتوانند در ظاهر امر با آنان اظهار لطف و محبت نموده اما در کار دین با آنها مخالفتورزند». هماو میگوید: «تقیه به زبان عبارت است از این که: کسی به گفتن سخنی مجبور ساخته شود که آن سخن معصیت خدا عزوجل است، لذا از ترس مردمآن سخن را بر زبان میآورد، در حالیکه قلبش به ایمان مطمئن است، چنینتقیهای به وی زیانی در دین نمیرساند. ولی باید دانست که تقیه فقط به زبان استو چنین نباشد که تحت عنوان «تقیه»، دست به کشتن کسی دراز کند، یا خود را بهگناهی بیالاید، که در این صورت معذور شناخته نمیشود». ابودرداء رضی الله عنه میفرماید: «إنا لنکشر فی وجوه أقوام وقلوبنا تلعنـهـم». «ما بر روی مردمی میخندیم، درحالی که دلهایمان آنان را لعنت میکند». «و خداوند شما را از خود » یعنی: از مجازات خود «برحذر میدارد» اگر کفار را در آشکار و نهان به دوستی و ولایت بگیرید «و بازگشت بهسوی خداوند است» پس شما را در برابر اعمالتان جزا میدهد.
صاحب تفسیر «معارفالقرآن» میگوید: «در بسیاری از آیات قرآن، مسلمانان به طور مجمل و مفصل از دوستی و موالات با غیر مسلمانان به شدت منع شدهاند. مسلمانان ناآگاه از مطالعه چنین آیات صریحی، در این شبهه قرار گرفتهاند که در دین مقدس اسلام هیچگونه مجالی برای مدارا و حسن اخلاق با دگراندیشان وجودندارد. از طرف دیگر؛ از بسیاری آیات قرآن، فرمانها و عملکرد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، رفتارخلفای راشدین و صحابه کرام رضی الله عنهم چنان احسان و سلوک و اظهار همدردی وغمخواری با غیر مسلمین ثابت میشود که مانند آن را در میان هیچیک از مللجهان نمیتوان یافت. پس اگر مسلمانان به طور سطحی قضاوت کنند، میان احکام و فرمانهای قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تعارض خواهند یافت؛ اما این تصورات نتیجه برخورد سطحی با تعالیم حقیقی قرآن است. اگر آیات قرآن را که مربوط به اینموضوع است از مواضع مختلف جمعکرده و در آنها بیندیشیم، در آن صورت، نه برای غیر مسلمانان جای شکایتی باقی میماند و نه در میان احادیث و آیاتتعارضی مشاهده خواهد شد و این موضوع به گونهای روشن خواهد شد که در آن فرق بین موالات، احسان، همدردی و غمخواری و حقیقت هر یکی معلوم گردد، و اینکه از آنها چه اندازه جایز و چه مقدار ناجایز است و آن که ناجایز است، وجوه و دلایل عدم جواز آن چه چیزهایی است.
اصل این است که تعلق و رابطه بین دو شخص یا دو گروه، دارای درجات متفاوتی است؛ یک درجه از تعلق، موالات قلبی یا محبت و مودت قلبی است که فقط مختص مؤمنان است و این گونه تعلق مؤمن با غیر مؤمن در هیچ صورتی جایزنیست.
درجه دوم مواسات است که به معنی همدردی و خیر خواهی و نفع رسانیاست. البته این کار به غیر از کفار حربیای که با مسلمانان بر سر پیکارند با سایرین جایز است. در آیه هشتم از سوره «ممتحنه» تفصیل آن چنین بیان شده است: ﴿لَّا یَنۡهَىٰکُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِینَ لَمۡ یُقَٰتِلُوکُمۡ فِی ٱلدِّینِ وَلَمۡ یُخۡرِجُوکُم مِّن دِیَٰرِکُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقۡسِطُوٓاْ إِلَیۡهِمۡ﴾ [الممتحنة: 8]. «خدای تعالی شما را منع نمیکند از کسانی که با شما نمیجنگند در دین وبیرون نکردهاند شما را از خانههایتان که با احسان و انصاف با آنان رفتار کنید».
سوم، درجه مدارا است که معنی آن خوش خلقی ظاهری و برخورد دوستانه است، که این با تمام غیر مسلمانان در مواردی جایز است، از جمله وقتی که مقصد از آن، فایده رساندن دینی باشد، یا آنان مهمان باشند، یا هدف، حفظ خود شخص از ضرر و شر آنها باشد، که مراد از آیه: ﴿إِلَّآ أَن تَتَّقُواْ مِنۡهُمۡ تُقَىٰةٗ﴾ دراینجا، همین درجه مداراست. یعنی: با کفار موالات جایز نیست مگر در حالیکه بخواهید خود را از شر آنان حفظ کنید و چون مدارا صورتا موالات میباشد بنابراین، این مورد از حکم نهی از موالات با کفار مستثنی شده است.
چهارم، درجه معاملات است که با آنان تجارت یا اجاره یا پیمان کارگری و معاملات صنعت و حرفه انجام شود. این نیز با غیر مسلمانان جایز است بجز موقعی که از آن معامله، ضرری به عموم مسلمانان برسد.
عمل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و خلفای راشدین و دیگر صحابه رضی الله عنهم گواه این مدعا است. بر همین اساس است که فقها فروش اسلحه به کفار حربی را ممنوع کرده و باقیمعاملات را اجازه دادهاند. اما به کار گرفتن کفار یا خود برایشان کار کردن، هر دوجایز است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که رحمهللعالمین است با غیر مسلمانان آنچنان احسان و همدردی و خوش رفتاری مینمود که نظیرش در جهان یافت نمیشود. سالی که در مکه مکرمه قحط سالی شد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به دشمنانی که آنحضرت صلی الله علیه و آله و سلم را از وطن بیرون کرده بودند، کمک کرد و هنگامی که مکه مکرمه به دست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فتح شد و همه دشمنان مغلوب لشکریان اسلام شدند، همه را آزاد کرد و فرمود: «لا تثریب علیکم الیوم». یعنی شما امروز تنها بخشیده نمیشوید بلکه بر مظالم وجرایم گذشته خود نیز سرزنش نخواهید شد. وقتی آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ با دشمنان کسی را به اسارت میگرفتند، آن چنان با وی رفتار میکردند که کسی با اولاد خویش چنان رفتار نمیکند. کفار و مشرکین انواع آزار و شکنجه را به آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم روا داشتند اما هیچگاه ایشان به فکر انتقامگیری نیفتاد و هیچوقت در حق آنان نفرین نکرد.
حضرت عمر فاروق رضی الله عنه برای ذمیان نیازمند غیر مسلمان مانند دیگر مسلمانان از بیتالمال حقوق مقرر کرد. تاریخ گواه این مطلب است که خلفای راشدین و صحابه کرام رضی الله عنهم چگونه با این قبیل افراد رفتار کردهاند؛ همه اینها در حد مواسات ومدارا و معاملات انسانی بود نه موالاتی که از آن نهی شده است»[3].
بعد از آن حق تعالی علم محیط خود به همه مخلوقات را بیان نموده میفرماید:
﴿قُلۡ إِن تُخۡفُواْ مَا فِی صُدُورِکُمۡ أَوۡ تُبۡدُوهُ یَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُۗ وَیَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٢٩﴾ [آل عمران: 29].
«بگو» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم «اگر آنچه را در سینههای شماست» از دوستی و همدلی باطنی با کفار، یا غیر آن از اموری که رضای حق تعالی در آن نیست «پنهان دارید یا آشکارش کنید، خدا آن را میداند» پس در برابر آن شما را جزا میدهد «و نیز آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است، میداند» بنابراین، علم وی عامتر وفراگیرتر از آن اموری است که شما آن را پنهان یا آشکار میدارید «و خداوند برهر چیزی تواناست» لذا او را نافرمانی نکنید زیرا در آن صورت، با مجازات او روبرو خواهید شد.
صاحب تفسیر «المنیر» در بیان احکام میگوید:
1- این دو آیه کریمه و امثال آن از آیات، از عقد پیمان و قرارداد میان مسلمانان با غیر آنان نهی نمیکند، چنانکه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم با قبیله خزاعه ـ در حالیکه هنوزبر شرک خویش بود ـ پیمان بستند. ولی شرط این است که به کفر کافران رضایت باطنی وجود نداشته باشد. اما دوستی و موالات با کفار حربیای که اسباب آزارمسلمانان را فراهم آورده باشند، جایز نبوده بلکه دشمنی با آنها واجب است.
2- برخی از مالکیها برآنند که این آیات، دلیل بر آن است که یاری جستن از کفار در جنگ روا نیست. ولی بیشتر پیروان مذاهب اربعه، یاری جستن از کافر علیه کافر را جایز میدانند، در صورتی که آن کافر، به مسلمانان پندار و اندیشه نیک داشته باشد. ولی شافعیها حتی این یاری جستن را نیز به این شرط مشروط گردانیدهاند که مسلمانان به یاری آنها نیاز داشته باشند.
3- آیه کریمه (28)، دلیل بر مشروعیت «تقیه» است. تقیه عبارت است از: نگهداری جان، یا آبرو، یا مال از شر دشمنان، که این بر حسب نوعیت دشمن بر دو نوع تقسیم میشود؛ زیرا دشمن یا دشمن دین است، یا دشمن دنیا. اگر دشمن دین باشد؛ پس مسلمانی که در مکانی قرار دارد که در آن بر آشکار ساختن دینخویش قادر نیست، بر وی واجب است که از آن مکان هجرت کرده به جایی برود که در آن توانایی اظهار دینش را دارد و اگر از مستضعفان است و قادر به هجرت نیست، بر وی رواست که در دار کفر بماند و به قدر ضرورت با آنها در ظاهر امر همراهی و موافقت کند، اما این اظهار موافقت، رخصت است و آشکار ساختن دین خویش عزیمت. و اگر دشمن، دشمن دنیای انسان باشد و او به سبب مال، یا امور دنیوی خویش در جایی احساس خطر کند، بهقول راجح، در این صورت نیز هجرت بر وی واجب است.
﴿یَوۡمَ تَجِدُ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ مِنۡ خَیۡرٖ مُّحۡضَرٗا وَمَا عَمِلَتۡ مِن سُوٓءٖ تَوَدُّ لَوۡ أَنَّ بَیۡنَهَا وَبَیۡنَهُۥٓ أَمَدَۢا بَعِیدٗاۗ وَیُحَذِّرُکُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥۗ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ٣٠﴾ [آل عمران: 30].
«روزی که هرکسی آنچه کار نیک به جای آورده و آنچه بدی مرتکب شده، حاضر شده مییابد و آرزو میکند: کاش میان او و آن» کارهای بد «فاصلهای دور بود» حسنمیگوید: «هر یک از شما در آخرت دوست دارد که هرگز با عمل بد خویش روبرو نشود، اما در دنیا حال برعکس است و او از گناه خویش لذت میبرد». علت تکرار عبارت: «و خداوند شما را از خودش برحذر میدارد» که در آیه (28) نیز آمده، تأکید بر این هشدار است تا این هشدار بزرگ، همیشه آویزه گوش و هوش مؤمنان باشد و فراموششان نگردد ولی حق تعالی درعینحال، از روی لطف و مهربانیای که بر بندگانش دارد، این تهدید شدید و هشدار سخت را به رأفت خویش پیوسته میگرداند: «و خدا به بندگانش رئوف است» حسن بصری میگوید: «از رأفت حق تعالی بربندگان است که آنان را از کیفر خویش برحذر میدارد». بعضی در معنی آن میگویند: خداوند متعال به خلقش رئوف و مهربان است، پس دوست دارد که آنان بر راه مستقیم و دین قویمش پایدار و پیرو پیامبر گرامیاش باشند.
﴿قُلۡ إِن کُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِی یُحۡبِبۡکُمُ ٱللَّهُ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٣١﴾ [آل عمران: 31].
«بگو» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! به مدعیان دوستی من «اگر خدا را دوست دارید» یعنی: اگر بهحق در ادعای محبت خداوند عزوجل صادق و راستگو هستید «پس، از منپیروی کنید» در راه اسلام زیرا شما میدانید که من پیامبر بر حق خداوند عزوجل هستم «تا خدا دوستتان بدارد و گناهانتان را بر شما بیامرزد و خداوند آمرزنده مهربان است» لذا محبت خداوند عزوجل بر بندگان، اثر پیروی آنان از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و فرمانبرداری از وی است و اثر محبت خدا عزوجل بر بنده، انعام وی بر او به آمرزش و فضل و رحمت میباشد. ابنکثیر میگوید: «این آیه کریمه، حکمی است علیه کسانی که ادعای محبت خدا عزوجل را دارند، اما رهرو طریقه محمدی صلی الله علیه و آله و سلم نیستند». پس چنین کسانی در واقع امر در ادعایشان دروغگو هستند تا آنگاه که در همه گفتار و کردارخویش، از شریعت محمدی و دین نبوی صلی الله علیه و آله و سلم پیروی کنند، چنانکه در حدیث شریف آمده است: «هرکس کاری بکند که مطابق با شریعت ما نباشد، آن کار مردود است».
در بیان سبب نزول این آیه کریمه از حسن بصری رحمه الله روایت شده است که گفت: در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مردمی بودند که میگفتند: ای محمد! سوگند به خداوند که ما ذات متعال او را دوست میداریم. همان بود که حق تعالی نازل فرمود: (بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید...).
﴿قُلۡ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡکَٰفِرِینَ٣٢﴾ [آل عمران: 32].
«بگو» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «خدا و پیامبر او را اطاعت کنید» در تمام اوامر و نواهیش «پس اگر رویگردان شدند» از اطاعت و محبت خدا و رسولش، بدانند که «قطعا خداوند کافران را دوست ندارد» بر آنان نمیآمرزد و آنان را مورد خشم خودقرارمیدهد. این آیه دلیل بر آن است که مخالفت از راه و روش محمدی صلی الله علیه و آله و سلم کفراست.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰٓ ءَادَمَ وَنُوحٗا وَءَالَ إِبۡرَٰهِیمَ وَءَالَ عِمۡرَٰنَ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ٣٣﴾ [آل عمران: 33].
چون خدای سبحان به بیان این حقایق پرداخت که دین مورد پسندش، دیناسلام است و محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر برحقش میباشد که محبت هیچ کس به او، جز با اطاعت و پیروی از این پیامبر برگزیدهاش صدق پیدا نمیکند و اختلاف اهل کتابهای انجیل و تورات در این حقیقت، هم فقط وفقط برخاسته از انکار خدا عزوجل و حسد با این پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است؛ اکنون به اثبات رسالت عیسی علیه السلام و بیان این حقیقت میپردازد که او از اهل بیت نبوت، از معدن رسالت و در عین حال مخلوق تربیت یافتهای از مخلوقات وی است، بنابراین، غلو و افراط در تقدیس وی سزاوارنیست. و بیان این حقیقت با این مقدمه آغاز میشود: «بهیقین خداوند آدم و نوح وخاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید» یعنی: خداوند عزوجل این قافله انبیا علیهم السلام را از میان جهانیان به نبوت برگزید. تخصیص آدم علیه السلام به یادآوری برای آناست که او پدر همه بشر است، و بر گزیدنش به این معنی است که حق تعالی او را به دست بلاکیف خویش آفرید، در او از روح خویش دمید، فرشتگان خویش را برای او به سجده در افگند، به او نامهای همه اشیاء را تعلیم داد و او را به بهشت برین خویش ساکن گردانید. ذکر نوح علیه السلام نیز بدان جهت است که او آدم ثانی و اولین پیامبر برانگیخته الهی برای دفع شرک و مبارزه با طغیان میباشد. ذکر آلابراهیم علیه السلام برای این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و بسیاری از پیامبران دیگر، از اینخاندان برانگیخته شدهاند. و ذکر آل عمران برای این است که عیسی علیه السلام از اینخاندان است زیرا مریم، دختر عمران و مادر عیسی علیهم السلام است. پس خدای متعال، این گروه را از میان انبیا: مخصوصا بدان سبب یاد کرد که تمام انبیا و رسل از نسل ایشانند.
﴿ذُرِّیَّةَۢ بَعۡضُهَا مِنۢ بَعۡضٖۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ٣٤﴾ [آل عمران: 34].
«در حالیکه این جماعت» انبیا علیهم السلام «نسلی بودند بعضی از آنان از بعضی دیگر پیدا شده» در نسب، چنانکه برخی از آنان، در نیت و عمل و اخلاص و توحید نیز، از تبار برخی دیگر بودند «و خداوند شنوای داناست» شنواست سخنانشان را، داناست به احوال ایشان.
﴿إِذۡ قَالَتِ ٱمۡرَأَتُ عِمۡرَٰنَ رَبِّ إِنِّی نَذَرۡتُ لَکَ مَا فِی بَطۡنِی مُحَرَّرٗا فَتَقَبَّلۡ مِنِّیٓۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ٣٥﴾ [آل عمران: 35].
«آنگاه که زن عمران» که نامش حنه بود «گفت: پروردگارا، آنچه در شکم خود دارم، نذر تو کردم» یعنی: برای عبادتت «تا آزاد از هر قید» و مشغله دنیایی، خالصانه پرستشگر تو و خادم معبدت «باشد» و چیزی از امور دنیا او را به خود مشغول نگرداند «پس از من بپذیر» این نذر را که در رحم دارم «که تو شنوای دانایی» دعایم را میشنوی و به نیت مخلصانهام دانایی. ابن کثیر به نقل ازمحمدبن اسحاق میگوید: «حنه مادر مریم ـ همسر عمران ـ زنی بود که باردار نمیشد، روزی پرندهای را دید که جوجه خویش را صدا میزند، در این هنگام آرزو کرد که کاش او هم فرزندی میداشت، پس به بارگاه حق تعالی دعا کرد و حق تعالی دعایش را اجابت نمود و در نتیجه او از شوهرش باردار شد، آنگاهگفت: (پروردگارا! آنچه در شکم خود دارم، نذر تو کردم...). یادآور میشویم که نذر کردن فرزند در شریعتشان جایز بود و فرزند هم باید از نذر پدر و مادراطاعت میکرد.
﴿فَلَمَّا وَضَعَتۡهَا قَالَتۡ رَبِّ إِنِّی وَضَعۡتُهَآ أُنثَىٰ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا وَضَعَتۡ وَلَیۡسَ ٱلذَّکَرُ کَٱلۡأُنثَىٰۖ وَإِنِّی سَمَّیۡتُهَا مَرۡیَمَ وَإِنِّیٓ أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ ٱلرَّجِیمِ٣٦﴾ [آل عمران: 36].
«پس چون فرزندش را بزاد، گفت: پروردگارا! هرآینه من دختر زادهام» حنه زن عمران از زادن فرزند دختر افسوس خورد و محزون شد زیرا آنچه را امیدوار بود ونزد خود فکر و برنامهریزی کرده بود ـ یعنی زادن فرزند پسر ـ محقق نگشته بود «و خدا به آنچه او زایید، داناتر است» این از کلام خدای سبحان بر سبیل بزرگداشت شأن آن نوزاد دختر ـ یعنی مریم ـ و اعلام این حقیقت به مادرش هست که: نباید از زادن دختر، محزون و متأثر باشد، چه، پروردگار بهزودی ایندختر وی و فرزندش ـ عیسی علیه السلام ـ را آیت و نشانهای برای همه جهانیان خواهدگردانید «و پسر مانند دختر نیست» این از سخن مادر مریم و دنباله اظهار حسرت وحزنش میباشد. یعنی: پسری را که برای نذر شایستگی داشت و من میخواستم که خادم مسجدالاقصی باشد، مانند دختر نیست که از نظر نیرومندی و از جهاتیدیگر، برای این خدمتگزاری آمادگی کامل ندارد «و من نامش را مریم نهادم» مریم به زبان عبری، یعنی: خدمتکار پروردگار. ابن کثیر میگوید: «این آیهکریمه، دلیل بر جایز بودن نامگذاری فرزند در روز تولد وی است». چنانکه اینحکم در سنت نیز ثابت شده است زیرا در حدیث شریف آمده است که رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «امشب فرزندی برایم متولد شد که او را به نام پدرم، ابراهیم نام نهادم».
آنگاه مادر مریم به دعای خویش چنین ادامه داد: «و هر آینه من، او و نسل وی را از شر شیطان ملعون در پناه تو میکنم» تا شیطان بر اغوا نمودن او و فرزندانش قادر نباشد. و خداوند عزوجل این دعایش را مستجاب گردانید زیرا در حدیث شریفآمده است: «هیچ نوزادی نیست مگر اینکه شیطان او را در هنگام ولادتش مساس میکند، جز مریم و پسرش».
﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٖ وَأَنۢبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنٗا وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّاۖ کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیۡهَا زَکَرِیَّا ٱلۡمِحۡرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزۡقٗاۖ قَالَ یَٰمَرۡیَمُ أَنَّىٰ لَکِ هَٰذَاۖ قَالَتۡ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ إِنَّ ٱللَّهَ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٍ٣٧﴾ [آل عمران: 37].
«پس پروردگار، مریم را قبول کرد قبولی نیک و بالنده ساخت او را بالیدنی نیک و زکریا را به سرپرستی» و اداره امور «او برگماشت» قتاده میگوید: «مریم، دختر سرور و پیشوای قوم بود زیرا عمران پدرش امامشان در نماز بود، از این جهت، علما و کشیشان همه داوطلب سرپرستی از وی شدند و هیچیک از آنان حاضرنبود تا این امتیاز را به دیگری ببخشد، سرانجام برای تعیین سرپرست وی به قرعهکشی تن دادند و قرعه بهنام زکریا ـ شوهرخواهر، یا شوهر خالهمریم ـ برآمد و بدین سان بود که زکریا سرپرستی و تربیت وی را بر عهدهگرفت». «هر بار که زکریا در محراب بر او وارد میشد» محراب: ایوانی در جلو معبد است که دری دارد و به وسیله نردبانی کوچک بر آن بالا میروند و کسیکه درآن قرار داشته باشد، از دید کسانی که در معبد هستند پنهان میماند، لذا محراب،گرامیترین جایگاه برای نشستن است. و اهل کتاب به آن «مذبح» میگویند.آری! هر بار که زکریا علیه السلام به محراب نزد مریم میرفت: «نزد او خوراکی مییافت» یعنی: نوعی از انواع خوراکیها را نزد وی مییافت. در روایات است آمده است: چون زکریا بر وی وارد میشد، میوه زمستان را در فصل تابستان و میوه تابستان را در فصل زمستان نزد وی مییافت. ابن کثیر میگوید: «این خود دلیل کرامت اولیا میباشد». و چون زکریا این میوهها را نزد وی یافت: «گفت: ایمریم! این از کجا برای تو آمده است«؟ و آن زمان، زمان قحطی و خشکسالی نیز بود «مریم» در پاسخ گفت: «این از نزد خداوند است» لذا، دیدن این میوهها نزد من جای شگفتی و استبعاد ندارد، چرا که «خدا به هرکس بخواهد، بی حساب روزی میبخشد» به هنگام فصل و موسم آن روزی و بدون آن.
﴿هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُۥۖ قَالَ رَبِّ هَبۡ لِی مِن لَّدُنکَ ذُرِّیَّةٗ طَیِّبَةًۖ إِنَّکَ سَمِیعُ ٱلدُّعَآءِ٣٨﴾ [آل عمران: 38].
«آنجا بود» یعنی: در این مکانی که زکریا نزد مریم ایستاده بود و با مشاهده این حالات و مقامات برای مریم بود که او نیز به شوق و طمع فرزند افتاد، هرچند خود پیرمردی کهنسال، و زنش نیز پیر زنی نازا بود. آری! آنجا بود «که زکریا به درگاه پروردگارش دعا کرد و گفت: پروردگارا! به من از نزد خود فرزندی پاک و پسندیده عطاکن، که تو شنوای دعایی» و پذیرنده آن. آری! زکریا بی درنگ به این حقیقتپی برد، که همان خدایی که به فراهم نمودن چنین میوههای بهشتی برای مریم قادراست، بیتردید بر پدید آوردن فرزند از پیرمردی کهنسال و زنی نازا و عقیم نیزتواناست.
﴿فَنَادَتۡهُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَهُوَ قَآئِمٞ یُصَلِّی فِی ٱلۡمِحۡرَابِ أَنَّ ٱللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحۡیَىٰ مُصَدِّقَۢا بِکَلِمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَسَیِّدٗا وَحَصُورٗا وَنَبِیّٗا مِّنَ ٱلصَّٰلِحِینَ٣٩﴾ [آل عمران: 39].
«آنگاه درحالی که در محراب به نماز ایستاده بود، فرشتگان ندایش دادند» به قولی: مراد از فرشتگان، جبرئیل علیه السلام است «که خداوند تو را به» تولد «یحیی مژده میدهد» اسم یحیی در انجیل «یوحنا» بود «که تصدیق کننده» حقانیت «کلمهای است از جانب الله» یعنی: تصدیق کننده عیسی علیه السلام است. عیسی علیه السلام را«کلمه الله» نامیدند زیرا او با کلمه «کن» از سوی خدای سبحان به وجود آمد.چنین بود که یحیی علیه السلام بهدنیا آمد و به نزدیک بودن بعثت عیسی علیه السلام مژده داد، وعیسی علیه السلام در زمان وی مبعوث شد. یادآور میشویم که یحیی پسرخاله عیسی علیه السلام و اولین کسی بود که به وی ایمان آورد و تصدیقش کرد. همچنین یحیی «سید است و حصور» سید: کسی است که با بردباری، بزرگواری و پرهیزکاری، بر قوم خویش سیادت و سروری میکند. حصور: کسی است که از زنان، خوددار و پرهیزندهاست. آری! یحیی علیه السلام از نزدیکی به زنان محصور بود و مانند دیگر مردان با آنان مقاربت نمیکرد، یا به سبب آن که بر این کار قادر نبود، یا از روی زهد و عفت نفس، خود را از این کار باز میداشت.
قاضی عیاض در کتاب «شفاء» میگوید: «بدان که کنارهگیری یحیی از زنان، به سبب آن نبود که او آلت مردی نداشت زیرا این نقیصهای است که لایق شأنانبیا علیهم السلام نیست، بلکه معنای آن این است که او از گناهان معصوم بود، گویی ازنزدیکی به گناه باز داشته میشد». «و» یحیی «پیامبری از شایستگان است» یعنی: او پیامبری است که فرایض و تکالیف الهی و حقوق مردم را ادا میکند. این دومین مژده در مورد یحیی علیه السلام بعد از بشارت به تولد وی است.
﴿قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی غُلَٰمٞ وَقَدۡ بَلَغَنِیَ ٱلۡکِبَرُ وَٱمۡرَأَتِی عَاقِرٞۖ قَالَ کَذَٰلِکَ ٱللَّهُ یَفۡعَلُ مَا یَشَآءُ٤٠﴾ [آل عمران: 40].
زکریا که سالمند بود «گفت: پروردگارا! چگونه مرا پسری باشد درحالی که پیریام بالا گرفته است» و کهنسال گشتهام. گویند که او نود، یا صد و بیست سال عمرداشت. «و» درعین حال «زنم عاقر است» عاقر: زنی است که نمیزاید، یعنی: عقیم بودن، مانع بچهدارشدن وی میشود. به این ترتیب، زکریا به وجود آمدن فرزند را از خود و همسرش دور پنداشت زیرا عادت حکم میکند که فرزند از چنین مرد و زنی بهوجود نیاید «گفت» پروردگار متعال «همچنین است، خدا هرچه بخواهد میکند» از کارهای عجیب و شگفتآور، و در پیشگاه قدرت وی هیچ کاری دشوار نیست. پس، ای زکریا! چرا این کار را بعید میپنداری؟
﴿قَالَ رَبِّ ٱجۡعَل لِّیٓ ءَایَةٗۖ قَالَ ءَایَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ ٱلنَّاسَ ثَلَٰثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمۡزٗاۗ وَٱذۡکُر رَّبَّکَ کَثِیرٗا وَسَبِّحۡ بِٱلۡعَشِیِّ وَٱلۡإِبۡکَٰرِ٤١﴾ [آل عمران: 41].
زکریا «گفت: پروردگارا! برای من نشانهای قرار ده» که با آن از باردار شدن زنم آگاه شوم و این نعمت را با سپاس و شکر تو دنبال کنم «فرمود: نشانهات این استکه سه روز نمیتوانی با مردم سخن گویی جز به رمز» یعنی: در این سه روز ـ باآن که صحیح و سالم هستی ـ از سخن گفتن با مردم ـ اما نه از اذکار و نیایشها ـ بازداشته میشوی. حق تعالی این نشانه را برای آن قرار داد تا زکریا در این سه روز به شکرانه نعمتی که بر وی ارزانی داشته است، کاملا خود را برای ذکر وی فارغگرداند. رمز: اشاره نمودن با لبها، یا چشمها، یا ابروها، یا دستهاست «و پروردگارت را بسیار یاد کن و شامگاهان» از هنگام زوال خورشید تا غروب آن «وبامدادان» از طلوع صبح تا چاشتگاه «او را تسبیح گوی» و نماز بگزار. نماز راتسبیح نامید زیرا در آن تنزیه و تقدیس خداوند متعال از بدیها و عیبهاست.
﴿وَإِذۡ قَالَتِ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ یَٰمَرۡیَمُ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰکِ وَطَهَّرَکِ وَٱصۡطَفَىٰکِ عَلَىٰ نِسَآءِ ٱلۡعَٰلَمِینَ٤٢﴾ [آل عمران: 42].
«و یاد کن هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزیده» برای اینکه نامت را با ولادت مسیح، بلند و برتر گرداند. در حدیث شریف به روایتانس رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «بهترین زنان جهان چهار تناند؛ مریم دختر عمران، آسیه زن فرعون، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم ». همچنین در حدیث شریف آمده است: «از مردان کسان بسیاری به پایه کمال رسیدهاند، اما از زنان غیر از مریم دختر عمران و آسیه زن فرعون کسی دیگر به پایه کمال نرسیده، و همانا فضل و برتری عایشه بر سایر زنان، همچون برتری آبگوشت بر سایر غذاهاست». «و پاک ساخته» تورا ای مریم از کفر، یا از همه پلیدیهای حسی و معنوی «و تو را بر زنان جهان برگزیده» تا روز قیامت. پسمریم علیه السلام دوبار برگزیده شده، یکی گزینش وی برای ولادت مسیح، و دیگری گزینش وی بر تمام زنان جهان. یا گزینش اول؛ پذیرفتن وی به خدمتگزاری بیتالمقدس و گزینش دوم؛ متولدشدن پیامبری از وی است.
﴿یَٰمَرۡیَمُ ٱقۡنُتِی لِرَبِّکِ وَٱسۡجُدِی وَٱرۡکَعِی مَعَ ٱلرَّٰکِعِینَ٤٣﴾ [آل عمران: 43].
«ای مریم! فرمانبردار پروردگار خود باش» یعنی: برای خدای خویش خاشع و فروتن باش و نماز بگزار و در نمازت قیام را طولانی گردان. قنوت: طاعت همراهبا فروتنی است «و سجده کن و با رکوعکنندگان رکوع کن» یعنی: نماز را با جماعت نمازگزاران ادا کن. یا همانند آنان نماز بگزار، هرچند که همراه با آنان نمازنگزاری.
﴿ذَٰلِکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَیۡبِ نُوحِیهِ إِلَیۡکَۚ وَمَا کُنتَ لَدَیۡهِمۡ إِذۡ یُلۡقُونَ أَقۡلَٰمَهُمۡ أَیُّهُمۡ یَکۡفُلُ مَرۡیَمَ وَمَا کُنتَ لَدَیۡهِمۡ إِذۡ یَخۡتَصِمُونَ٤٤﴾ [آل عمران: 44].
ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «این» اموری که به تو در این آیات خبر دادیم «از اخبار غیب است که بر تو وحی میکنیم» و تو از مشاهده آنها غایب بودهای «و تو در نزد آنان» یعنی: در حضور آنان «نبودی، آنگاه که قلمهایشان را انداختند که کدامیک مریم راسرپرستی کنند و تو در نزد آنان نبودی هنگامی که با یکدیگر کشمکش میکردند» درامر تربیت مریم، که چهکسی حضانت وی را بر عهده گیرد؟ عکرمه میگوید: «آنان سرانجام قرعه کشی کرده و قلمهای قرعه را در آب جاری (نهر اردن) انداختند، به این شرط که قلم هرکس که در آب ایستاد و با آب روان نشد، اوسرپرست مریم است، پس قلمهای همگی، بجز قلم زکریا، در آب روان شد». آری ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! تو دراین صحنهها حاضر نبودی، بلکه خداوند عزوجل تو را با وحی خویش از این امور باخبر ساخت، چون همگان اذعان دارند که تو از کسانی نبودی که انجیل را میخواندند، یا با نصاری معاشرت و همنشینی داشتند، پس خبر دادنت از این امور، دلیل صدق و راستی تو در ادعای رسالت است.
﴿إِذۡ قَالَتِ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ یَٰمَرۡیَمُ إِنَّ ٱللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٖ مِّنۡهُ ٱسۡمُهُ ٱلۡمَسِیحُ عِیسَى ٱبۡنُ مَرۡیَمَ وَجِیهٗا فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَمِنَ ٱلۡمُقَرَّبِینَ٤٥﴾ [آل عمران: 45].
«چنین بود که فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را به کلمهای از جانب خود بشارت میدهد» این کلمه خود عیسی علیه السلام است که با کلمه «کن» به وجود آمد.یعنی خداوند عزوجل فرمود: «کن: موجود شو»، و عیسی علیه السلام بهوجود آمد «که نام او مسیح است» عیسی علیه السلام به سبب آن «مسیح» نامیده شد که: هیچ بیماری را با دست خویش مساس نمیکرد، مگر اینکه آن بیمار شفا مییافت. یا بدان سبب که بسیار سیاحت میکرد. یا بدان سبب که او خود به «برکت» مورد مساسقرارگرفت، یعنی: بر او روغنی مالیده شد که بر انبیا علیهم السلام مالیده میشود. این تعبیرخداوند متعال: «عیسی فرزند مریم» با وجود آن که مخاطب کلام خود مریماست و ظاهرا نیازی به ذکر نام وی نبود، برای توجه دادن به این حقیقت است کهعیسی علیه السلام بدون پدر متولد میشود، و به همین دلیل او به مادرش نسبت داده شد «و در دنیا و آخرت وجیه است» وجیه: کسی است که دارای جاه و کرامت باشد. وجاهت عیسی علیه السلام در دنیا به نبوت و در آخرت به شفاعت و علو درجه است «و ازمقربان» بارگاه الهی «است».
﴿وَیُکَلِّمُ ٱلنَّاسَ فِی ٱلۡمَهۡدِ وَکَهۡلٗا وَمِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ٤٦﴾ [آل عمران: 46].
«و او در گهواره» به اعجاز «و در میانسالی» به وحی و رسالت «با مردم سخنمیگوید» مهد: گهواره طفل در دوران شیرخوارگی اوست. کهل: میانسالی است «و از شایستگان است» یعنی: عیسی علیه السلام از بندگان صالح و شایسته خدا عزوجل است.پس این بشارت: ولادت عیسی علیه السلام ، سخنگفتن وی در گهواره، رسیدن وی به سنکهولت، بودن وی از بندگان شایسته خدا عزوجل ، برخورداری وی از وجاهت، بودن وی از زمره علما و بودن وی از شمار پیامبران را، جملگی دربر میگیرد.
﴿قَالَتۡ رَبِّ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی وَلَدٞ وَلَمۡ یَمۡسَسۡنِی بَشَرٞۖ قَالَ کَذَٰلِکِ ٱللَّهُ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُۚ إِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ٤٧﴾ [آل عمران: 47].
«مریم گفت: پروردگارا! چگونه برایم فرزندی باشد، با آن که هیچ بشری به من دست نزده است»؟ از آنجا که مریم تولد فرزند را بدون مردی که پدرش باشد، متضمن خرق عادت دید، بعید پنداشت که از وی به شیوه معمول، فرزندی بدینگونه بهدنیا آید. اما حق تعالی در پاسخ وی «فرمود: خداوند بدینسان هرچه را بخواهد میآفریند، چون اراده او به کاری تعلق گرفت، فقط به آن میگوید: موجود شو،پس بیدرنگ موجود میشود» بدون کار و کوشش و حرکتی و این نیست مگر بهسبب کمال قدرت حق تعالی.
﴿وَیُعَلِّمُهُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِیلَ٤٨﴾ [آل عمران: 48].
«و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل میآموزد» مراد از کتاب: خط ونویسندگی است و مراد از حکمت: علم نافع و قوت فهم و حسن تدبیر در امور، بانهادن هر کاری در جایگاه مناسب آن است.
﴿وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ أَنِّی قَدۡ جِئۡتُکُم بَِٔایَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ أَنِّیٓ أَخۡلُقُ لَکُم مِّنَ ٱلطِّینِ کَهَیَۡٔةِ ٱلطَّیۡرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیۡرَۢا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖ وَأُبۡرِئُ ٱلۡأَکۡمَهَ وَٱلۡأَبۡرَصَ وَأُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖ وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأۡکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمۡۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لَّکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٤٩﴾ [آل عمران: 49].
«و» عیسی علیه السلام را به عنوان «پیامبری بهسوی بنیاسرائیل» میفرستد، همراه باپیامی که مضمون آن این است: «من از سوی پروردگارتان برای شما معجزهای آوردهام» بهعنوان نشانهای بر نبوت خویش. یادآور میشویم که عیسی علیه السلام بهسوی غیر بنیاسرائیل فرستاده نشده بود، مگر از آنجا که آنان او را انکار و تکذیبکردند، او برخی از پیروانش را بهسوی بعضی از امتهای دیگر، چون اهالی انطاکیهفرستاد.[4] آنگاه عیسی علیه السلام در شرح معجزه خویش گفت: «من از گل برای شما چیزی به هیأت پرنده» یعنی: مانند شکل و هیأت پرنده «میسازم، آنگاه در آن میدمم، پس پرندهای» جاندار «میشود» و مانند سایر پرندگان میپرد «به اذنالهی» یعنی: اگر اذن خدای عزوجل نبود، آن مخلوق قدرت پریدن نداشت، پسدرحقیقت، آفرینش به فعل خدای سبحان بود که آن را به دست عیسی علیه السلام اجرامیکرد بنابراین، برابر ساختن گل و دمیدن در آن، از عیسی علیه السلام و آفرینش از خدای عزوجل بود «و نابینای مادرزاد و پیس را بهبود میبخشم» پیسی عارضهای است معروف و عبارت از لکههای سفیدی است که بر پوست بدن انسان ظاهر میشود. دلیل اینکه خدای سبحان فقط از این دو بیماری یاد کرد، این است که این دو بیماری غالبا به معالجه بهبود نمییابند «و مردگان را به اذن الهی زنده میکنم و از آنچه میخورید و در خانههایتان ذخیره میکنید، به شما خبر میدهم» البته مردم قاعدتا برآنچه که انسان در خانهاش ذخیره میکند، یا در خانهاش میخورد، آگاهی پیدانمیکنند، پس این خود، معجزهای برای عیسی علیه السلام بود «مسلما در این» معجزات «برای شما نشانهای است» بر صدق رسالت من «اگر مؤمن باشید» و آیات روشن الهی را تصدیق کنید.
﴿وَمُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَلِأُحِلَّ لَکُم بَعۡضَ ٱلَّذِی حُرِّمَ عَلَیۡکُمۡۚ وَجِئۡتُکُم بَِٔایَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُونِ٥٠﴾ [آل عمران: 50].
«و» عیسی علیه السلام گفت: آمدهام تا «تصدیقکننده تورات باشم که پیش از من» نازل شده «است» یعنی: از آنجا که تورات به بعثت عیسی علیه السلام بشارت داده و اوصاف وی را بیان کرده است، پس بعثت عیسی علیه السلام در حقیقت، تصدیقی برایتورات است. یادآور میشویم که عیسی علیه السلام احکام تورات را در آن چیزهایی که به نسخ آنها مأمور نشده بود، رعایت میکرد، که این خود در راستای تصدیق تورات قرار داشت «و تا پارهای از آنچه را که بر شما حرام شده، برای شما حلالکنم» یعنی: همچنان برانگیخته شدم تا بعضی از آن چیزهایی را که خداوند عزوجل درتورات بر شما حرام گردانیده بود، چون چربی حیوانات و هر حیوان دارای ناخن وغیر آن از محرماتی را که خداوند عزوجل به منظور تنبیه بنیاسرائیل، با تحریم آنها برآنان سخت گرفته بود، بر شما حلال گردانم. بعضی گفتهاند: فقط چیزهایی بر یهودیان حلال گردانیده شد که نه تورات، بلکه احبار یهود خود بر آنان حرام ساخته بودند «و از جانب پروردگارتان برای شما معجزهای آوردهام، پس از خداوند پروا کنید و مرا اطاعت کنید» در دینم، که عقیده به توحید و یگانگی حق تعالیاست.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِیمٞ٥١﴾ [آل عمران: 51].
«بیگمان، خداوند پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستید که راه راست همین است» و تمام پیامبران بر پیمودن این راه اتفاق نظر دارند.
به این ترتیب، عیسی علیه السلام صراحتا اعلام کرد که پروردگارشان نیست، لذا زیادهروی نصاری در مورد وی بعد از بردنش به آسمان و ادعای اینکه او یکی از سهخدا میباشد، یک بهتان بیش نیست، بلکه عیسی علیه السلام خود گفت: من نیز بندهخدایم، چنانکه شما همگی بندگان خدا هستید، پس دیگر چرا نصاری عیسی علیه السلام را به خدایی میگیرند؟
﴿فَلَمَّآ أَحَسَّ عِیسَىٰ مِنۡهُمُ ٱلۡکُفۡرَ قَالَ مَنۡ أَنصَارِیٓ إِلَى ٱللَّهِۖ قَالَ ٱلۡحَوَارِیُّونَ نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ٥٢﴾ [آل عمران: 52].
«پس چون عیسی از آنان احساس کفر کرد» یعنی: دانست به علمی که در آن هیچ شبههای نیست، همچون دریافت آنچه که به وسیله حواس درک میشود. بهکار گرفتن «احساس» در ادراک امور معنوی، مجاز است نه حقیقت، آری! اودر این هنگام «گفت: انصار من در راه خدا چه کسانیاند»؟ انصار: جمع نصیر، بهمعنی یاران و یاوران است. یعنی: یاران من در دعوت بهسوی خداوند عزوجل ورساندن پیام وی به مردم چه کسانی اند؟ «حواریون» که دوازده مرد از شاگردان ومقربان نزدیک عیسی علیه السلام بودند «گفتند: ما انصار خدا هستیم» یعنی: ما یاوران دینخدا عزوجل و پیامبرانش هستیم. حواری: در لغت به معنی یار و یاور است «به خدا ایمان آوردهایم و گواه باش که ما تسلیم هستیم» یعنی: ای عیسی! تو در روز قیامت برای ما گواهی بده که ما در ایمانمان مخلص و وفاکیش و در برابر خواسته تو فرمانبردار و منقاد بودهایم. در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم آمده است: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چون در روز احزاب داوطلب خواستند، زبیر رضی الله عنه داوطلب میدانشد، بار دیگر داوطلب خواستند، باز هم او داوطلب شد، در این اثنا فرمودند: برای هر پیامبری حواریی است و حواری من زبیر است».
﴿رَبَّنَآ ءَامَنَّا بِمَآ أَنزَلۡتَ وَٱتَّبَعۡنَا ٱلرَّسُولَ فَٱکۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِینَ٥٣﴾ [آل عمران: 53].
حواریون در ادامه گفتند: «پروردگارا! به آنچه نازل کردهای ایمان آوردیم و ازپیامبرت پیروی کردیم، پس ما را در زمره گواهان» بر وحدانیت خویش و تصدیق پیامبرت «بنویس» و قرار بده.
﴿وَمَکَرُواْ وَمَکَرَ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَیۡرُ ٱلۡمَٰکِرِینَ٥٤﴾ [آل عمران: 54].
«و» کسانی که عیسی علیه السلام از آنان احساس کفر کرد، یعنی کفار بنیاسرائیل «مکر ورزیدند» مکر: تدبیری پنهانی است که شخص مکر شده را به ورطههایی میافگند که در محاسبهاش قرار نداشته است و استعمال آن در توطئه و برنامهریزی بد و فتنهگرانه غالب شده است «و خداوند هم مکر در میان آورد» و مکر وی استدراج[5] وی برای بندگان از جایی است که نمیدانند. بعضی گفتهاند: مکر خدا عزوجل در اینجا؛ عبارت از افگندن شباهت عیسی علیه السلام بر یکی از حواریون و بالابردن خود عیسی علیه السلام بهسوی آسمان بود، بهطوری که لشکریان کفر که به قصد کشتنعیسی علیه السلام به محل اقامت وی آمدند، همان حواریی را که شبیه عیسی علیه السلام بود، گرفته او را کشتند و به دار آویختند و گمان کردند که عیسی علیه السلام را کشته و به دارآویختهاند «و خداوند بهترین مکرکنندگان است» یعنی: او در مکرورزی از آنان قویتر، در تدبیر و برنامهریزی از آنان نافذتر و بر رساندن ضرر به آنان که بخواهد ـ از جایی که آنها هرگز حساب آن را هم نکردهاند ـ نیرومندتر است، اما جز با مکرکنندگان مکر نمیکند.
﴿إِذۡ قَالَ ٱللَّهُ یَٰعِیسَىٰٓ إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَجَاعِلُ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوکَ فَوۡقَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِۖ ثُمَّ إِلَیَّ مَرۡجِعُکُمۡ فَأَحۡکُمُ بَیۡنَکُمۡ فِیمَا کُنتُمۡ فِیهِ تَخۡتَلِفُونَ٥٥﴾ [آل عمران: 55].
«هنگامی که خداوند گفت: ای عیسی! من برگیرنده توام» از زمین. ابن کثیر میگوید: «مراد از برگرفتن (وفات) در اینجا، به خواب بردن وی است». آنگاه او در اینباره به آیات و احادیثی استشهاد میکند، از جمله آیه: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَتَوَفَّىٰکُم بِٱلَّیۡلِ﴾ [الأنعام: 60]. «اوست ذاتی که شما را در شب میمیراند». همچنین به اینحدیث شریف که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هرگاه از خواب بیدار میشدند، میفرمودند: «الحمدلله الذی أحیانا بعد ما أماتنا». «سپاس خدایی را که ما را زنده گردانید بعداز آن که میرانید...». اما قرطبی میگوید: «صحیح آن است که حق تعالی، عیسی علیه السلام را بدون وفات و خواب به آسمان برد». طبری نیز همین قول را اختیارکرده، از ابن عباس رضی الله عنه نیز همین قول به صحت رسیده، امام شوکانی نیز بر همین معنی تأکید میکند و قول صحیح نزد محققان از علما نیز همین است. «و بالابرنده توام بهسوی خویش» در آسمان، و بدینگونه نگهدارنده توام از آسیب کفار واین که به تو دست یابند، یا تو را به قتل رسانند «و پاک کننده توام از کسانی که کافرشدهاند» یعنی: پاک کننده توام از مجاورت با کفار؛ با بالابردنت بهسویآسمان، دور کردنت از آنان و نجات دادنت از آنچه که تو را بدان متهم میکردند «و برترگرداننده پیروان تو تا روز قیامت بر کافران هستم» یعنی: کسانی را که از تو وپیامت پیروی کردهاند تا روز قیامت بر کافران برتری میدهم. مراد از ایشان، نخبهیاران و پیروان عیسی علیه السلام هستند که زیاده روی در تقدیس وی را به جایی نرساندند که او را خدا بخوانند. همچنین در این زمرهاند مسلمانان زیرا ایشان نیز از آنچهعیسی علیه السلام آورد، پیروی نموده و او را ـ بی هیچ غلو و زیاده رویای ـ به اوصافیکه سزاوار آن است توصیف کردند. به قولی دیگر معنی آیه کریمه این است: نصارای پیرو عیسی علیه السلام ، پیوسته و مدام بر نسلهای باقیمانده از یهودیان غالبند زیرا یهودیان به عیسی علیه السلام کفر ورزیدند، و غلبه نصاری بر آنان با قوت و عزت وپیروزی آنهاست ـ والله اعلم. «آنگاه بازگشت شما بهسوی من است و در آنچه در آن اختلاف ورزیدید بین شما داوری میکنم» در روز قیامت.
﴿فَأَمَّا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَأُعَذِّبُهُمۡ عَذَابٗا شَدِیدٗا فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِینَ٥٦﴾ [آل عمران: 56].
«اما کسانی که کفر ورزیدند، در دنیا و آخرت به سختی عذابشان میکنم» در دنیا؛ باکشتن و اسیر ساختن و به دار مجازات آویختن و در آخرت؛ با عذاب آتش «و یاورانی ندارند» تا آنان را از این عذاب سخت برهاند.
﴿وَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَیُوَفِّیهِمۡ أُجُورَهُمۡۗ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِینَ٥٧﴾ [آل عمران: 57].
«و اما کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، خداوند مزدشان رابهتمامی» یعنی: به طور کامل و فراهم شده «به آنان میدهد» با نیلشان به سعادت و آرامش در دنیا و بهشت در آخرت «و خداوند بیدادگران را دوست ندارد» این، کنایه از خشم خداوند متعال بر آنهاست.
﴿ذَٰلِکَ نَتۡلُوهُ عَلَیۡکَ مِنَ ٱلۡأٓیَٰتِ وَٱلذِّکۡرِ ٱلۡحَکِیمِ٥٨﴾ [آل عمران: 58].
ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «اینهاست» اشاره به اخبار عیسی علیه السلام و دیگران است که بیانشد «که ما آن را از آیات و ذکر حکیم بر تو میخوانیم» مراد از «ذکر حکیم» قرآنکریم است که دربرگیرنده حکمتها و آیات محکمی است که هیچ خللی در آنهانیست.
در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابنابی حاتم روایت شده است: راهبان نجران نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدند، پس یکی از آنها از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: «پدرعیسی علیه السلام کیست«؟ و عادت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این بود که در پاسخ دادن شتاب نمیکردند و منتظر میماندند تا از جانب پروردگارشان به ایشان چه میرسد. همانبود که این آیه کریمه نازل شد.
در تفسیر «معارف القرآن» آمده است: «لازم بود که احوال و خدمات حضرت عیسی علیه السلام برای امت اسلام بهگونهای واضح بیان شود تا به هنگام نزول ایشان، هیچ شک و تردیدی برای این امت باقی نماند. البته در این باره، حکمتها ومصالح فراوانی نهفته است، از جملهظ:
1- اگر شناخت حضرت عیسی علیه السلام برای امت اسلامی محدود و کم باشد، امت اسلامی به هنگام نزول ایشان دچار تردید خواهد شد و تصور خواهد کرد که حضرت عیسی علیه السلام به آنان ربطی ندارد و چگونه ممکن است که به کمک ایشان بشتابد؟
2- هرچند حضرت عیسی علیه السلام به هنگام نزول در آخرالزمان به عنوان رسول و نبی تشریف نمیآورد ولی او از منصب نبوت و رسالت معزول نشده، بلکه به عنوان خلیفه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جهت رهبری امت تشریف میآورد؛ مانند آنکه والی ناحیهای برای انجام مأموریت به منطقه دیگری برود که از والیگری منطقه خویش معزول نیست. لذا همان گونه که در زمان حیات نخست ایشان، انکار نبوتش کفر به شمار میرفت، در آن هنگام نیز انکار نبوتش کفر خواهد بود. لذا امت مسلمان که از قبل بر اساس اشارات قرآن به نبوت او ایمان آورده بود، اگر هنگام نزول او را نشناسد، در انکار مبتلا میشود. بنابراین، علایم و صفات او بیش از حد، نیاز بهتوضیح داشت.
3- واقعه نزول عیسی علیه السلام در آخر عمر جهان بهوقوع میپیوندد. اگر احوال و علایم او مبهم میبود، امکان داشت که کسی دیگر مدعی شود که من مسیح پسر مریم هستم؛ لذا به وسیله همین علایم است که چنین مدعیانی محکوم بهشکستاند، چنانکه در هندوستان شخصی بهنام میرزا احمدقادیانی مدعی شد که من مسیح موعودم و علمای امت بر اساس همین علایم، قول او را رد کردند».
﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَىٰ عِندَ ٱللَّهِ کَمَثَلِ ءَادَمَۖ خَلَقَهُۥ مِن تُرَابٖ ثُمَّ قَالَ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ٥٩﴾ [آل عمران: 59].
مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه میگویند: هیأت نمایندگی نصارای نجرانبه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفتند: چرا تو رفیق ما عیسی علیه السلام را دشنام میدهی؟ رسولخدا «فرمودند: مگر من در حق او چه میگویم؟ گفتند: میگویی او بنده خداست! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: آری! او بنده خدا و کلمه اوست که او را بر دوشیزه باکره القا کرد. آنها خشمگین شدند و گفتند: آیا تا کنون انسانی را دیدهای که بدون پدر آفریده شدهباشد؟ اگر راست میگویی نظیر او را به ما معرفی کن.همان بود که خداوند متعال نازل فرمود: «به راستی مثل عیسی در نزد خدا همچون مثل آدم است» در اینکه عیسی علیه السلام هم مانند آدم علیه السلام بدون پدر آفریده شد، بلکه حتی آفرینش آدم از آفرینش عیسی علیه السلام نیز شگفت انگیزتر است زیرا آدم علیه السلام بدون پدر و مادر آفریده شد، چرا که حق تعالی «او را از خاک آفرید، سپس بدو گفت: موجود شو، پس بیدرنگ موجود شد» همچنین است عیسی علیه السلام که خداوند عزوجل به اوگفت: بدون پدر موجود شو، و او موجود شد. لذا شما چگونه او را به خدایی میگیرید، درحالیکه اقرار دارید به اینکه آدم علیه السلام بشری است مخلوق؟ پسعیسی علیه السلام نیز همچنین است، بلکه حتی او به مخلوق بودن اولی است. مثل: عبارت از شأن و وضع عجیب و حیرتآور است. آری! تشبیه عیسی به آدم، از باب تشبیه امری عجیب به امری عجیبتر از آن میباشد تا بدین وسیله این مثل درنفسهای بشری اثری بیشتر گذاشته و سخن خصم را قاطعانهتر در هم بکوبد.
﴿ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُن مِّنَ ٱلۡمُمۡتَرِینَ٦٠﴾ [آل عمران: 60].
«حق از جانب پروردگار توست، پس از تردیدکنندگان نباش» این خطاب، متوجه هر شنوندهای است. یعنی: ای مخاطبان! سخن راست و درست درباره عیسی علیه السلام همان است که بیان شد، پس کسی از شما در این حقیقت مردد و دودل نباشد. یا خطاب متوجه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است و نهی ایشان از تردید، برای افزودن بر تثبیت و پایداریشان میباشد.
﴿فَمَنۡ حَآجَّکَ فِیهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَکُمۡ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَکُمۡ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمۡ ثُمَّ نَبۡتَهِلۡ فَنَجۡعَل لَّعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡکَٰذِبِینَ٦١﴾ [آل عمران: 61].
«پس هرکه با تو محاجه کند» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «دراین باره» یعنی: درباره عیسی علیه السلام ، و مدعی باشد که او ـ العیاذ باالله ـ خداست «پس از دانشی که برای تو آمده» یعنی: بعد از آن که خداوند متعال در آیات پیشین تو را از حقیقت امرعیسی علیه السلام خبر داد، در آن صورت «بگو: بیایید» یعنی: بشتابید و به میدان آیید تا «پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و اشخاص خود و اشخاص شما را فراخوانیم» یعنی: هریک از ما و شما خود و فرزندان و زنان خویش را فراخوانیم «سپس مباهله کنیم» ابتهال: در اصل؛ بلندکردن دستها به بارگاه خداوند عزوجل ودعاکردن به لعن و نفرین یا غیر آن، از روی جد و با تضرع و زاری است «و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم» یعنی: همه ما در دعاهایمان بگوییم: خدایا! لعنت خویش را بر هریک از ما دو گروه که دروغگوست قرار بده. در روایات آمده است که: نصارای نجران با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم محاجه و مناظره کرده مدعی الوهیت عیسی علیه السلام شدند، در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آنان را به «مباهله» فراخواندند. برخی از علما میگویند: «معنی آیه کریمه این است که: اگر نصرانیای با تودرباره عیسی علیه السلام مجادله کرد، او را به مباهله فراخوان».
﴿إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡقَصَصُ ٱلۡحَقُّۚ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّا ٱللَّهُۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٦٢﴾ [آل عمران: 62].
«هرآینه داستان حق و حقیقت همین است و معبودی جز خدا نیست» یعنی: آنچهکه خداوند عزوجل بر پیامبرش در شرح حال عیسی علیه السلام ـ از همان هنگام ولادت و پیدایش وی تا رسالتش ـ بیان کرد، همان با واقعیت منطبق است؛ لذا هیچ معبود برحق دیگری که سزاوار پرستش باشد، جز خدای یگانه وجود ندارد، لذا مبالغه نصاری در این باره، خلاف واقع و عاری از حقیقت است «و خداوند غالب و حکیم است» پس هیچکس نمیتواند با او در صنعش برابری کند.
در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم آمده است: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواستند تا با نمایندگان نصارای نجران ملاعنه [مباهله] کنند، اما یکی از آنان [که باهوشتر از دیگران بود] به رفیق خود گفت: با او ملاعنه نکنید زیرا سوگند به خدا که اگر او پیامبر باشد و با او ملاعنه کنیم، نه ما و نه آنان که در پشت سر ما هستند [یعنی قوم ما]، هرگز از عذاب الهی نمیرهیم و شما نیک دانستید که او پیامبر مرسل است و در موضوع عیسی به شما سخنی قاطع و روشنگر آورد، پس اگر با او مباهله کنید؛ سرتاسر این وادی بر شما آتشفشان میشود. همان بود که تن به مباهله ندادند و از سر تسلیم در آمده و در پاسخ به درخواست رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفتند: آنچه میخواهی به تو میدهیم [یعنی جزیه میپردازیم] لذا با ما مردی امین را بفرست، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: برخیز ای اباعبیده! و چون ابوعبیده به پاخاست، فرمودند: این شخص، امین این امت است».
این آیه کریمه از جمله نشانههای روشن و حجتهای مبرهن نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است زیرا اثبات میکند که ایشان مسیحیان را به «مباهله» فراخواندند، اما از آنجا که آنها بر بطلان عقیده خویش و صحت و درستی عقیده اسلام باور داشتند، تن به مباهله نداده و به پرداخت جزیه راضی شدند.
﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمُۢ بِٱلۡمُفۡسِدِینَ٦٣﴾ [آل عمران: 63].
«پس اگر رویگردان شدند، همانا خداوند به» حال «مفسدان داناست» یعنی: اگر از این حق واضح و روشن اعراض کردند، بدان که این عینا همان فساد افروزی در روی زمین است زیرا چنین موضعگیری ای، بازگشت به شرک و کفر میباشد و شرک و کفر زاینده فساد و تباهی است و خدای سبحان به حال مفسدان داناست و آنان را در برابر اعمالشان مؤاخذه میکند.
﴿قُلۡ یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ کَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِکَ بِهِۦ شَیۡٔٗا وَلَا یَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ٦٤﴾ [آل عمران: 64].
«بگو» ای پیامبر! خطاب به یهود و نصاری «ای اهل کتاب! بیایید بهسویسخنی که میان ما و شما برابر است» یعنی: دعوت من از شما این است که: بیایید تابه سخنی که در کتاب آسمانی ما و کتاب آسمانی شما به طور برابر و یکسان موجود است و شریعتهای آسمانی در آن هیچ اختلافی ندارند، اقرار کنیم، آن سخن این است: «که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم» یعنی: چیزی از مخلوقات را با خالق سبحان مورد پرستش قرار ندهیم. و این است پیام توحید ومتن دعوت همه انبیای الهی «و» بیایید «بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خداوند بهپروردگاری نگیرد» و هیچکس از ما دیگری را سجده نکند، بلکه همگی متفقا برای خدای عالمیان سجده کنیم و مانند کسانی نباشیم که به پروردگاری مسیح و عزیرمعتقدند.
این آیه کریمه حجت است بر این امر که: در مسایل دینی؛ چون عبادات وحرام و حلال، جز به سخن پیامبر معصوم، به سخن کسی دیگر ـ چون امام وفقیه ـ استناد نمیشود، در غیر این صورت؛ شرک در ربوبیت ـ یعنی امری کهقرآن کریم در آیات بسیاری آن را مردود اعلام کرده است ـ به وقوع میپیوندد.
«پس اگر از این» دعوت «اعراض کردند، بگویید: گواه باشید به اینکه ما مسلمانیم» یعنی: ما به احکام پروردگار تسلیم و منقاد، به خداوندی او خشنود وبه نعمتهایی که در این دین قویم بر ما ارزانی نموده، معترفیم. ابنعباس رضی الله عنه به نقلاز ابوسفیان میگوید: هرقل نامه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را طلب کرد و آن را خواند. درآن نامه چنین آمده بود: «بهنام خداوند بخشایشگر مهربان. از محمد رسول خدا به هرقل بزرگ روم! سلام بر آنان که پیرو هدایت اند. اما بعد! همانا من تو رابهسوی اسلام دعوت میکنم. مسلمان شو تا در سلامت بمانی، در این صورتخداوند عزوجل پاداش تو را دوبار میدهد، اما اگر روی برتافتی، بیگمان، گناه رعایایت هم بر دوش توست، و: ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ماو شما یکسان است، که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم...».
﴿یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ لِمَ تُحَآجُّونَ فِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَمَآ أُنزِلَتِ ٱلتَّوۡرَىٰةُ وَٱلۡإِنجِیلُ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِهِۦٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٦٥﴾ [آل عمران: 65].
از ابنعباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیات (65 ـ 67) روایت شده است کهفرمود: نصارای نجران و احبار یهود به نزد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم گرد آمده و در حضور ایشان با یکدیگر نزاع و مشاجره کردند؛ احبار یهود گفتند: جز این نیست کهابراهیم یهودی بود. و نصاری گفتند: جز این نیست که ابراهیم نصرانی بود. پسحق تعالی نازل فرمود: «ای اهل کتاب! چرا درباره ابراهیم محاجه میکنید، با آن که تورات و انجیل بعد از او نازل شدهاست؟ آیا تعقل نمیکنید»؟ به این ترتیب، خدایسبحان پندارشان را رد کرد و این حقیقت را روشن ساخت که آئینهای یهود ونصاری بعد از ابراهیم علیه السلام پدید آمدهاند زیرا یهودیت بعد از موسی علیه السلام پدید آمد وکتاب موسی علیه السلام تورات است، و نصرانیت بعد از عیسی علیه السلام پدید آمد و کتاب وی انجیل است، درحالیکه ابراهیم علیه السلام روزگاری دراز قبل از آنها میزیست، پسچگونه ابراهیم علیه السلام میتواند یهودی یا نصرانی باشد ؟!
﴿هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ حَٰجَجۡتُمۡ فِیمَا لَکُم بِهِۦ عِلۡمٞ فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِیمَا لَیۡسَ لَکُم بِهِۦ عِلۡمٞۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٦٦﴾ [آل عمران: 66].
«هان، شما» ای یهودیان «همان کسانی هستید که درباره آنچه نسبت به آن علمی داشتید، محاجه کردید، پس چرا در مورد چیزی که بدان علمی ندارید محاجه میکنید؟ وخداوند میداند و شما نمیدانید» مراد از آنچه که یهودیان نسبت به آن علمی داشتند، احکام موجود در تورات ـ اعم از حلال و حرام و انواع عبادات ـ است، هرچند که آنان در آنها نیز به مقتضای دانش خویش عمل نکردند و در ایندانستههای خود نیز به ناحق جدال و مشاجره نمودند. اما آنچه که بدان علمیندارند، این پندارشان است که ابراهیم علیه السلام بر دینشان بود.
علما گفته اند: این آیه کریمه بر وجوب محاجه در امر دین؛ یعنی: اقامه دلیل وحجت علیه باطلگرایان، دلالت میکند.
﴿مَا کَانَ إِبۡرَٰهِیمُ یَهُودِیّٗا وَلَا نَصۡرَانِیّٗا وَلَٰکِن کَانَ حَنِیفٗا مُّسۡلِمٗا وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٦٧﴾ [آل عمران: 67].
«ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه حنیف» یعنی: گرایش یافته بود از تمام ادیان باطل بهسوی آیین توحید و «مسلمان بود» یعنی: مطیع خداوند عزوجل وپرستشگر او بود و دینش، دین اسلام بود «و از مشرکان نبود».
﴿إِنَّ أَوۡلَى ٱلنَّاسِ بِإِبۡرَٰهِیمَ لَلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا ٱلنَّبِیُّ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۗ وَٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٦٨﴾ [آل عمران: 68].
در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است: یهودیان به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفتند؛ ایمحمد! سوگند به خدا که تو میدانی ما از تو و دیگران به دین ابراهیم سزاوارتر وبه او نزدیکتریم؛ زیرا ابراهیم یهودی بود و جز حسد هیچ چیز دیگری تو را ازپذیرش این امر باز نمیدارد! پس حق تعالی نازل فرمود: «درحقیقت، نزدیکترینمردم به ابراهیم» یعنی: سزاوارترین مردم در وابستگی به وی «همان کسانیهستند» از یاران و پیروانش «که او را پیروی کردهاند» یعنی: به او ایمان آورده و از او اطاعت کردهاند و از آیینش پیروی کرده و به دینش اقتدا نمودهاند «و» نیز نزدیکترین مردم به ابراهیم علیه السلام «این پیامبر» یعنی: محمد صلی الله علیه و آله و سلم است. اولویت رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم به ابراهیم علیه السلام از آن جهت است که ایشان از نسل ابراهیم علیه السلام اند، همچنان بسیاری از امور در شریعت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم با آیین ابراهیم علیه السلام موافق است. درحدیث شریف آمده است: «إن لکل نبی ولایة من النبیین وإن ولیی منهم أبی وخلیل ربی عزوجل إبراهیم علیه السلام : همانا برای هر پیامبری دوستی از پیامبران است و دوست من از ایشان، پدرم و خلیل پروردگارم عزوجل، ابراهیم علیه السلام است». «و کسانی کهایمان آوردند» از امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ، آنان نیز به ابراهیم علیه السلام نزدیکتر و سزاوارترند «وخدا کارساز مؤمنان است» با نصرت و تأیید خویش.
﴿وَدَّت طَّآئِفَةٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ لَوۡ یُضِلُّونَکُمۡ وَمَا یُضِلُّونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا یَشۡعُرُونَ٦٩﴾ [آل عمران: 69].
در بیان سبب نزول آمده است: آیه کریمه درباره طوایف یهودی بنینضیر، بنیقریظه و بنیقینقاع نازل شد، آنگاه که گروهی از مسلمین را بهسوی دین خویش دعوت کردند: «گروهی از اهل کتاب» یعنی: راهبان و رؤسای گمراهشان «آرزو کردند که کاش شما را گمراه سازند» یعنی: آنان بسیار دوست دارند که شما رابا پیرو ساختن به راه و روش باطل خویش، گمراه سازند «در صورتیکه جز خودشان را گمراه نمیکنند» چرا که گامهای مؤمنان در راه ایمان ثابت و استوار است و مسلما وبال کار کسانی که بخواهند مؤمنان را از دینشان منحرف نمایند، به خودشان برمیگردد «و» اما آنها این حقایق را «نمیفهمند».
﴿یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ لِمَ تَکۡفُرُونَ بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَأَنتُمۡ تَشۡهَدُونَ٧٠﴾ [آل عمران: 70].
«ای اهل کتاب! چرا به آیات خدا کفر میورزید»؟ یعنی: چرا به آنچه که در کتابهای شما از دلایل نبوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم آمده است، یا به قرآن که در برگیرنده اوصاف آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم و آشکارترین دلیل بر صدق و راستی ایشان میباشد، کفرمیورزید؟ «با آن که خود گواهی میدهید» بر آنچه که در کتابهای شما از این دلایل وجود دارد و میدانید که این دلایل حق است؟
﴿یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ لِمَ تَلۡبِسُونَ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَکۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٧١﴾ [آل عمران: 71].
«ای اهل کتاب! چرا حق را به باطل درمیآمیزید» آمیختن حق به باطل؛ خلط کردن آن با تحریفات عمدی و داخل کردن آن چیزهایی در دین است که از دین نیست و منحرفان به این منظور آن را در دین وارد میکنند تا حقایق را بر مردم پوشانیده و آنان را گمراه سازند «و» چرا «حقیقت را کتمان میکنید، با آن که خود میدانید» که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر حق است ؟.
﴿وَقَالَت طَّآئِفَةٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ ءَامِنُواْ بِٱلَّذِیٓ أُنزِلَ عَلَى ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَجۡهَ ٱلنَّهَارِ وَٱکۡفُرُوٓاْ ءَاخِرَهُۥ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٧٢﴾ [آل عمران: 72].
«و جماعتی از اهل کتاب گفتند». آنان چنانکه در سبب نزول آمده است؛ رؤسا واشراف یهود بودند که به فرومایگان قوم خود گفتند: «به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان آورید و در پایان روز کافر شوید» و بدینسان در وقتی اندک مرتدگردید «شاید آنان برگردند» یعنی: تا مؤمنان در دین خویش به شک بیفتند وبرخی از آنان از اسلام برگردند زیرا آنان از این ارتداد زودرس شما به این نتیجه میرسند که گویا شما بر چیز باطلی از دینشان آگاهی یافتهاید که به این زودی ازآن برگشته اید بنابراین، در حقانیت دین خویش به شک میافتند. این از یکجهت؛ از جهت دیگر، پذیرش اسلام و برگشت فوری از آن، کار را بر کسانی که میخواهند مرتد شوند، آسان میسازد زیرا دیگران را میبینند که قبل از آنان به ارتداد گراییدهاند.
ولی توطئه این گروه شیاد و مغضوب یهودی کاملا بیاثر است زیرا آنان نمیدانند که خداوند عزوجل دلهای مؤمنان را بر اسلام پایدار و گامهایشان را در این راه محکم و استوار گردانیده است، پس هرگز یاوههای دشمنان خدا عزوجل ، دلها وگامهایشان را متزلزل نمیسازد و بادهای عناد، ارادههایشان را از جا نمیجنباند.
﴿وَلَا تُؤۡمِنُوٓاْ إِلَّا لِمَن تَبِعَ دِینَکُمۡ قُلۡ إِنَّ ٱلۡهُدَىٰ هُدَى ٱللَّهِ أَن یُؤۡتَىٰٓ أَحَدٞ مِّثۡلَ مَآ أُوتِیتُمۡ أَوۡ یُحَآجُّوکُمۡ عِندَ رَبِّکُمۡۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡفَضۡلَ بِیَدِ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ٧٣﴾ [آل عمران: 73].
«و جز به کسیکه از دین شما پیروی میکند، ایمان نیاورید» این سخن چنان که دربیان سبب نزول آمده است از جمله سخنان احبار یهود به زیردستانشان بود. یعنی: رؤسای یهود به فرومایگانشان گفتند: تصدیق و باور راستین خود را فقط به پیروان دین و اهل آیین خود اختصاص دهید، اما اگر برای مسلمانان، تصدیقی هم نشان میدهید، این فقط ظاهرسازی و فریبکاریای بیش نباشد. ابنکثیر در تفسیر آیهکریمه میگوید: «یعنی: به هیچ کس اطمینان نکنید و رازتان را جز به پیرواندینتان، با هیچ کس دیگری در میان نگذارید و آنچه از علم میدانید، برایمسلمانان آشکار نگردانید زیرا آن را از شما میآموزند و با شما در آن برابر وهمطراز میشوند و حتی به وسیله آن بر شما ممتاز نیز میگردند زیرا آنان شدیدا بهایمان خویش پایبند و پایدارند. یا اینکه مسلمانان با تمسک به آنچه که خود شماگفتهاید، علیه شما دلیل و حجت ارائه میکنند».
«بگو: هرآینه هدایت، هدایت الهی است» یعنی: هدایت فقط بهدست اوست والا اگر هدایت مولود و نتیجه شناخت حق میبود، شما گروه یهود، حق را به خوبیشناختید، ولی نفسهایتان با شما بر ایمان بهحق همراهی و موافقت نکرد. این بیان الهی جمله معترضهای در میانه سخن رؤسای یهوداست و به دنبال آن ادامه سخنشان در توجیه بازداشتن پیروان خویش از ایمان میآید که گفتند: «نکند بهکسی نظیر آنچه به شما داده شده است داده شود، یا در پیشگاه پروردگارتان با شما محاجه کنند» یعنی: ما بدان جهت این نقشه پنهانکاری را کشیدهایم که از اینکه مسلمانان صاحب نبوت و کتاب شوند، بر آنان رشک میبریم و داشتن این فضیلت را برایشان تحمل نمیکنیم و دیگر برای اینکه مسلمانان در روز قیامت بهپیشگاه خدا عزوجل بر ما احتجاج نورزند که ما در دنیا حق را میشناختیم، اما از آنپیروی نکردیم. یا آنها ایمان آوردن کسانی از ما را که مسلمان شدهاند و بر اسلامخویش ثابتقدماند، حجت نیاورند. «بگو: بیشک فضل بهدست خداست» و ازجمله فضل وی، نبوت و دین اسلام است «آن را به هرکس که بخواهد، میبخشد» پس هیچکس نمیتواند فضل الهی را از کسی بازدارد، یا در بازگردانیدن آن از کسیکه خدا عزوجل میخواهد تا بدو رسد، تحکم کند و این حقیقت مسلمی است کهخدای عزوجل خواسته است تا محمد صلی الله علیه و آله و سلم و امت ایشان را به این فضل آشکار؛ یعنی این دین مبین اختصاص دهد «و خداوند گشایشگر داناست» فضل وی بر اهلفضل وسیع و گسترده است و او خود به اهل فضل داناست.
﴿یَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن یَشَآءُۗ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ٧٤﴾ [آل عمران: 74].
«هر کس را که بخواهد، به رحمت خود مخصوص میگرداند» به قولی: مراد از رحمت، نبوت است «و خداوند صاحب فضل عظیم است» فضل وی فراگیر و بزرگ، و رحمتش بر همه چیز گسترده است.
﴿وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ مَنۡ إِن تَأۡمَنۡهُ بِقِنطَارٖ یُؤَدِّهِۦٓ إِلَیۡکَ وَمِنۡهُم مَّنۡ إِن تَأۡمَنۡهُ بِدِینَارٖ لَّا یُؤَدِّهِۦٓ إِلَیۡکَ إِلَّا مَا دُمۡتَ عَلَیۡهِ قَآئِمٗاۗ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَالُواْ لَیۡسَ عَلَیۡنَا فِی ٱلۡأُمِّیِّۧنَ سَبِیلٞ وَیَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ٧٥﴾ [آل عمران: 75].
«و از اهل کتاب کسی هست که اگر او را بر قنطاری» از طلا «امین شماری، آن را به تو بازمیدهد» قنطار: صد رطل است و هر رطل دو کیلو و نیم میباشد. این تعبیر، کنایه از بسیاری مال امانت است. «و از آنان کسی هست که اگر دیناری» واحد «بهاو امانت دهی، آن را به تو بازنمیدهد» این تعبیر، کنایه از قلت مقدار مال امانت وشدت حرص و طمع شخصی است که امانت بدو سپرده شده. یعنی: در میان اهلکتاب، امانتدارانی هستند که امانت خویش را میپردازند، هرچند مال امانت بسیار و هنگفت باشد. همچنین از آنان خائنانی هستند که امانت را باز پسنمیدهند، هرچند بیارزش و ناچیز هم باشد. و شکی نیست که هرکس در بسیار امانت نگاهدار باشد، در کم بهطریق اولی امین است، و هرکس در کم خاینباشد، در بسیار به طریق اولی خاین است. آری! این خاینان حتی یک دینار امانت را باز پس نمیدهند؛ «مگر آن که پیوسته بر سرش ایستاده باشی» یعنی: مگر آن که دائما برای اثبات حق خود با مدرک و گواه، مطالبه مکرر، اعمال فشار، تنگساختن حلقه گریز بر وی و تقاضای مصرانه حق خود، بر سر وی به پا بایستی «این بدان سبب است که آنان گفتند: بر ما در باب امیین هیچ راهی نیست» امیین: قومعرب و دیگر امتهاییاند که اهل کتاب نیستند. یعنی: بر ما در ستمنمودن به آنان وخوردن مالشان هیچ گناه و حرجی نیست، چه آنان در دین با ما مخالفند! عجیبتر اینکه ادعا کردند: دستور این ستمگری به آنان در کتاب آسمانیشانداده شده است!! «و با اینکه خودشان میدانند، بر خدا دروغ میبندند» یعنی: این یاوههایی که میگویند، در دینی که خداوند عزوجل بر آنان نازل کرده نیست، بلکه تماما ساخته و پرداخته خودشان است، و آنان دانسته بر خدای سبحان دروغ برمیبندند.
نقل است که مردی از ابنعباس رضی الله عنه پرسید: هنگامی که ما به جهاد میرویم، از اموال اهل ذمه چیزهایی ـ مثلا مرغ ماکیان و گوسفند ـ را برای خود میگیریم. ابنعباس رضی الله عنه فرمود: درباره آنچه میگیرید چه نظری دارید؟ گفت: میگوییم؛ برما در این کار هیچ گناهی نیست. ابنعباس رضی الله عنه فرمود: این سخن شما همچنان است که اهل کتاب گفتند: ﴿لَیۡسَ عَلَیۡنَا فِی ٱلۡأُمِّیِّۧنَ سَبِیلٞ﴾ «بر ما در خوردن مال امیین هیچگناهی نیست»! بدانید که آنها چون جزیه را پرداختند، اموالشان برای شما حلال نیست، مگر به طیب خاطر ایشان.
﴿بَلَىٰۚ مَنۡ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِۦ وَٱتَّقَىٰ فَإِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُتَّقِینَ٧٦﴾ [آل عمران: 76].
«نه چنان است» که میپندارند و بههم میبافند، بلکه آنان قطعا بر دروغهایی که میبندند و بر حلال شمردن اموال قوم عرب بر خود، مورد بازپرسی و مجازات قرار میگیرند و چنانچه مال کسی را به ناحق خوردند ـ هرچند آن کس کافر، یامخالف دینشان هم باشد ـ گناه و مسئولیت این خیانت را بر عهده دارند زیرا «هرکه به پیمان خود» با حق تعالی «وفا کند» و از او فرمانبرداری کرده و به شریعتش عمل نماید «و پرهیزگاری نماید» یعنی: مال کسی را به باطل نخورد و حقوق و امانتها رابه اهل آنها بسپارد «بیتردید خداوند پرهیزگاران را دوست دارد» و دوستانش را اکرام میکند و گرامی میدارد.
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَیۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِیلًا أُوْلَٰٓئِکَ لَا خَلَٰقَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ وَلَا یَنظُرُ إِلَیۡهِمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ٧٧﴾ [آل عمران: 77].
«کسانی که در عوض عهد الهی و سوگندهای خود بهای ناچیزی را میگیرند» زیرا بهایی که سبب عذاب انسان گردد؛ هرچند بسیار باشد، اندک است. آنان یهودیان و همانندانشاناند که چون اموال و حقوق دیگران را میخورند، منکر خوردن آن میشوند و اگر بر این امر سوگند هم داده شوند، به دروغ سوگند میخورند «آنگروه» یعنی: آنان که چنین صفتی دارند «در آخرت بهرهای ندارند و خداوند با آنان سخن نمیگوید» هیچ سخنی را به کلی. یا با آنان سخنی نمیگوید که اسباب خوشحالیشان گردد و نشانه لطف وی به آنان باشد «و بهسویشان نمینگرد» بهنظر رحمت، بلکه بر آنان خشم میگیرد و آنان را دربرابر گناهانشان عذاب میکند «و پاکشان نمیگرداند» از گناهان و پلیدیها، بلکه فرمان میدهد که آنان را به دوزخ در افگنند «و عذابی دردناک در پیش دارند».
از ابنمسعود رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است کهرسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «هرکس به دروغ سوگند خورد تا بدینوسیله مالشخص مسلمانی را تصاحب کند، در حالی با خدا ملاقات میکند که او بر ویخشمگین است. در این هنگام صحابیای که مدعی مال خود بر یهودیای بود وشاهدی هم نداشت، گفت: یا رسولالله! پس در این صورت، او سوگند دروغ میخورد و مالم ازبین میرود! همان بود که خدای عزوجل نازل فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَیۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِیلًا...﴾.
از این آیه کریمه استنباط میشود که در شریعت خدای عزوجل میان مسلمان وغیر آن در ادای حقوق و امانتها مطلقا فرقی وجود ندارد زیرا حق به ذات خود محترم است و حق، حرمت و منزلت خود را از اشخاص نمیگیرد تا در این صفت خود از آنان تأثیر پذیر گردد.
﴿وَإِنَّ مِنۡهُمۡ لَفَرِیقٗا یَلۡوُۥنَ أَلۡسِنَتَهُم بِٱلۡکِتَٰبِ لِتَحۡسَبُوهُ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَمَا هُوَ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَیَقُولُونَ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَمَا هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَیَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ٧٨﴾ [آل عمران: 78].
«و از آنان» یعنی: از یهودیان «گروهی هستند که زبان خود را» به خواندن «کتاب» تحریف شدهای «میپیچانند» یعنی: آنچه را بر کتاب خدا عزوجل افزودهاند و تحریف کردهاند، چنان میخوانند که گویی این هم از کتاب خدا عزوجل است «تاآن را از کتاب بپندارید» و گمان کنید که آن هم از کلام نازل شده خداوند متعالاست «با اینکه آن از کتاب نیست» و قطعا مطالب بر بافته خودشان است «ومیگویند: آن از نزد خداوند است» یعنی: بهدروغ و افترا چنین سخنی میگویند «درصورتیکه آن از سوی خداوند نیست و بر خدا دروغ میبندند با اینکه خودشان میدانند» که دروغگویند و این از بزرگترین گناهان است.
در بیان سبب نزول آمده است: این آیه کریمه نیز درباره رهبران و علمای یهودنازل شد.
﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤۡتِیَهُ ٱللَّهُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحُکۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُواْ عِبَادٗا لِّی مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰکِن کُونُواْ رَبَّٰنِیِّۧنَ بِمَا کُنتُمۡ تُعَلِّمُونَ ٱلۡکِتَٰبَ وَبِمَا کُنتُمۡ تَدۡرُسُونَ٧٩﴾ [آل عمران: 79].
در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابنعباس رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: هنگامی که علمای یهود و هیأت نصارای نجران نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گرد آمدند ورسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آنان را به اسلام دعوت نمود؛ ابورافع قرظی یهودی گفت: ایمحمد! آیا میخواهی تا چنانکه نصاری عیسی را میپرستند، ما نیز تو را پرستشکنیم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: پناه بر خدا عزوجل از چنین کاری! پس خدای متعال بهاین ارتباط نازل فرمود: «هیچ بشری را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبری بدهد، سپس او به مردم بگوید: به جای خدا بندگان من باشید» یعنی: چنین مقولهای،نه سخنی راست و درست است و نه هم سزاوار گفتن زیرا انبیای عظام: در ادایامانت رسالت، سفیران برگزیده الهی میان او و خلقش هستند، که او ایشان را به وحی خویش مخصوص گردانیده، پس بیتردید از مختصات ایشان، راست فهمیو اخلاص برای خدای عزوجل است بنابراین، هرگز از هیچ پیامبری چنین ادعاییسرنمیزند که مردم را بهسوی کفر فراخوانده و بگوید: ای مردم! مرا پرستش کنید نه خدای عزوجل را! زیرا این برخلاف طبیعت اشیاء است.
آیه کریمه در رد نصاری نازل شد که بر عیسی علیه السلام سخنانی را افترا بستند که اصلاصحت ندارد و گفتن چنین سخنانی در باره وی و هریک از برادرانش ـ ازخانواده پیامبران علیهم السلام ـ سزاوار هم نیست.
«و لیکن» پیامبر الهی میگوید: «ربانی باشید» ربانی: کسیاست که به دین رب، دانا، به طاعت وی سخت متمسک و همراه با آن از حلم و حکمت برخوردار است. چنانکه محمدبن حنیفه در روز وفات ابنعباس رضی الله عنه گفت: «الیوم مات ربانی هذة الأمة». «امروز ربانی این امت در گذشت». آری! پیامبر الهیمیگوید: ربانی باشید «به سبب آن که کتاب تعلیم میدادید و به سبب خواندن آن» یعنی: به همراه علمتان به کتاب آسمانی، به طاعت پروردگار سخت پایبند و متمسک و در این میدان نیرومند باشید زیرا شما کتاب الهی را میخوانید، آن را بهمردم درس میدهید و آنان را به تمسک بدان امر میکنید، پس کسیکه حق را بهدیگران میآموزد، قطعا خود وی باید بیشتر از دیگران به آن پایبند باشد.
﴿وَلَا یَأۡمُرَکُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةَ وَٱلنَّبِیِّۧنَ أَرۡبَابًاۗ أَیَأۡمُرُکُم بِٱلۡکُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ٨٠﴾ [آل عمران: 80].
«و شما را فرمان نمیدهد که فرشتگان و پیامبران را به پروردگاری بگیرید» یعنی: و برای هیچ پیامبری ـ چه عیسی علیه السلام باشد، چه غیر وی ـ سزاوار نیست که بعد ازیافتن دانش و هدایت از سوی خداوند متعال، مردم را به پرستش خود یا پرستشفرشتگان و پیامبران دیگر دستور دهد، و قطعا هیچ فرستاده الهی چنینکارینمیکند «آیا پس از آن که مسلمان شدهاید، شما را به کفر فرمان میدهد»؟.
یادآور میشویم که در عرف قرآن، دین تمام انبیا علیهم السلام اسلام است زیرا اسلام دین فطرت میباشد، به همین جهت این تعبیر بهکار گرفته شد.
آیه کریمه دلالت میکند بر این که: علم درست، فقاهت عمیق و فهم صحیح اسرار شرعی؛ میطلبد که عالم به تکالیف شرعی، بدان عامل و پایبند نیز باشد.
﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِیثَٰقَ ٱلنَّبِیِّۧنَ لَمَآ ءَاتَیۡتُکُم مِّن کِتَٰبٖ وَحِکۡمَةٖ ثُمَّ جَآءَکُمۡ رَسُولٞ مُّصَدِّقٞ لِّمَا مَعَکُمۡ لَتُؤۡمِنُنَّ بِهِۦ وَلَتَنصُرُنَّهُۥۚ قَالَ ءَأَقۡرَرۡتُمۡ وَأَخَذۡتُمۡ عَلَىٰ ذَٰلِکُمۡ إِصۡرِیۖ قَالُوٓاْ أَقۡرَرۡنَاۚ قَالَ فَٱشۡهَدُواْ وَأَنَا۠ مَعَکُم مِّنَ ٱلشَّٰهِدِینَ٨١﴾ [آل عمران: 81].
بعد از آن که حق تعالی این حقیقت را که پیامبران علیهم السلام به یگانگی و توحید واخلاص برای وی دستور میدهند، روشن ساخت، در اینجا به بیان این حقیقت میپردازد که ایشان همه رسالتهای الهی را تصدیق و تأیید نموده و امتهای خویشرا نیز به تصدیق آن دستور میدادهاند زیرا حق تعالی از انبیای خویش پیمان گرفتهاست تا برخی از آنها در امر ایمان تصدیقکننده برخی دیگر بوده و همدیگر را بهاین کار سفارش کنند و امتهای خود را نیز به آن دستور دهند: «و هنگامی که خداوند از پیامبران میثاق گرفت» میثاق: عهد مؤکد و محکمی است که عهدکننده برخود لازم میگیرد، بدان متعهد میشود و آن تعهد را بهسوگند، یا به چیزی دیگراز صیغههای تأکید؛ مؤکد میگرداند. آری! از ایشان بر این امر پیمان گرفت: «که هرگاه به شما کتاب و حکمتی دادم» یعنی: اگر چیزی از کتاب و حکمت به شما دادم «آنگاه پیامبری بهسویتان آمد که آنچه را با خود دارید، تصدیق کرد» یعنی: پیام ودعوت او با آنچه که به شما دادهام، موافق بود «بر شماست که به او ایمان آورید ویاریش دهید» و از آنجا که گرفتن میثاق، بهمنزله سوگنددادن است، از اینرو، این جمله در حکم جواب قسم میباشد. یعنی: رسالتهای انبیا علیهم السلام همگیکاملکننده یکدیگرند و هدف همه آنها یکی است، گذشته از این، همگی آنها در اصول متفقاند و اختلافشان در فروع هم به خیر و مصلحت خود امتهاست، چرا که فروعات، همراه با دگرگونی حیات انسان و هماهنگ با زمان و زندگی، میتواند متغیر و دگرگون باشد. اما اگر دو پیامبر ـ مثلا ـ در یک عصر و یک امت با هم همزمان شدند ـ مانند موسی و هارون علیهماالسلام ـ آن دو در تمامامور با هم متفقاند. و اگر اقوام آنها مختلف بود، پس پیامبری که متأخر است، بهدعوت پیامبر متقدم ایمان میآورد، چنانکه حضرت لوط علیه السلام به حضرت ابراهیم علیه السلام ایمان آورد و پشتیبان دعوت وی شد. و اگر دو پیامبر در پی یکدیگرآمدند، مانند موسی و عیسی علیهماالسلام، در اینصورت هریک از آنها دعوتدیگری را تصدیق میکند. همچنین است بعثت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم که باید از سویتمام امتهای انبیای گذشته مورد تأیید و تصدیق قرار بگیرد.
از علی رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: «خداوند عزوجل هیچ پیامبری را ـ ازآدم علیه السلام گرفته تا پیامبران بعد از وی ـ برنینگیخت، مگراین که از وی درباره محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیمان گرفت که اگر در زمانش به رسالت مبعوث گشت، باید به او ایمان آورده و یاریاش کند. همچنین خداوند متعال به هریک از پیامبران دستور داد تا از قوم خویش نیز در این باره پیمان بگیرد». در حدیث شریف آمده است: «لو کان موسی وعیسی حیین لـمـا وسعـهـمـا الا اتباعی». «اگر موسی و عیسی زنده میبودند، ایشان را جز پیروی از من، هیچ گنجایش دیگری نبود». پس پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم درواقع امام اعظمی هستند که اگر در هر عصری میبودند، اطاعت ایشان بر همهانبیا علیهم السلام واجب بود و از این جهت، در شب اسراء ـ آنگاه که ارواح همه انبیا:در بیتالمقدس گردهم آمدند ـ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امامت ایشان را در نماز عهدهدارشدند. همچنین آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم شفیع روز محشر هستند، قضیهای که در آن روزحتی پیامبران اولیالعزم از آن میگریزند. «آنگاه» خداوند متعال خطاب بهپیامبرانش «فرمود: آیا اقرار کردید و گرفتید بر این کار اصر مرا»؟ خداوند عزوجل عهدی را که از پیامبرانش گرفت، «اصر» نامید زیرا اصر: به معنای پیمان سخت ومحکمی است که صاحب خویش را به وفا نمودن به آنچه که بر خود لازم گرفته وامیدارد و این خود نشان دهنده محکم ساختن این پیمان از سوی پروردگار متعال است «گفتند: آری! اقرار کردیم. فرمود: پس گواه باشید و من با شما ازگواهانم» یعنی: من بر اقرار شما و گواهیدادن بعضی از شما بر بعضی دیگر دراین امر، از گواهان هستم.
﴿فَمَن تَوَلَّىٰ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٨٢﴾ [آل عمران: 82].
«پس کسانی که بعد از این» پیمانی که از تمام پیامبران علیهم السلام و تمام امتها گرفتهشده «روی برتابند» از تو ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «پس آن گروه، همانا فاسقان اند» یعنی: بیرون رفتگان از دایره فرمان الهیاند.
﴿أَفَغَیۡرَ دِینِ ٱللَّهِ یَبۡغُونَ وَلَهُۥٓ أَسۡلَمَ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ طَوۡعٗا وَکَرۡهٗا وَإِلَیۡهِ یُرۡجَعُونَ٨٣﴾ [آل عمران: 83].
«آیا جز دین الله را میجویند»؟ یعنی: آیا مردم، دینی غیر از دین خدای آفریننده موجودات را میطلبند و از آن پشتیبانی میکنند؟ «با آن که هرکه در آسمانها» از فرشتگان «و» هر که در «زمین است» از تمام مخلوقات موجود در آن «خواه و ناخواه برای الله منقاد است» مفسران در معنی (کرها: ناخواه) گفتهاند: یعنی همه چیز در آسمانها و زمین ـ حتی حیوانات و جمادات ـ منقاد فرمان الهی بوده، از قوانین کونی وی اجبارا اطاعت و انقیاد میکنند و حتی کافر نیز ناخواسته فرمانبردار خدای عزوجل و پیرو قوانین هستی اوست، هرچند که دل و زبانش منکر باشد. به قولی: مراد، اسیران مسلمان امتها هستند که در زنجیرها وقلادههای اسارت خویش بهسوی بهشت برده میشوند. همزه (أفغیر الله ...) همزه انکار است، یعنی طلب دینی جز دین الله عزوجل ، کاری بس نارواست. و مفعول که: (غیر دین الله) است بر فعل: (یبغون) مقدم ساخته شد زیرا مفعول در اینجا مهمتر است، از آن رو که انکار متوجه معبودان باطل میباشد. طلب دینی غیر از دینالهی؛ فرمانبردن و تسلیم شدن دربرابر آن دین و پرستش باطل میباشد «و بهسویاو بازگردانیده میشوند» در روز قیامت، پس حق تعالی هرکس را مطابق عمل وی پاداش میدهد.
﴿قُلۡ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ عَلَیۡنَا وَمَآ أُنزِلَ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَٱلنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ٨٤﴾ [آل عمران: 84].
ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «بگو: به خدا و آنچه بر ما نازل شده ایمان آوردیم» و این حقیقت را از سوی خود و امت خویش اعلام کن «و» بگو: ایمان آوردیم به «آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده» اسباط: قبایل بنیاسرائیل از احفاد و نوادگان فرزندان دوازدهگانه یعقوب علیه السلام اند که به موسی علیه السلام ایمان آوردند «و» ایمان آوردیم به «آنچه به موسی و عیسی و پیامبران» دیگر «از جانب پروردگارشان داده شده و میان هیچیک از آنان فرق نمیگذاریم» چنانکه یهود ونصاری فرق گذاشته، به بعضی از پیامبران علیهم السلام ایمان آوردند و به برخی دیگر کافرشدند. تفسیر نظیر این آیه کریمه در سوره «بقره/136» گذشت. «و ما او را فرمانبرداریم» یعنی: ما برای حق تعالی منقاد و مخلص هستیم.
﴿وَمَن یَبۡتَغِ غَیۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِینٗا فَلَن یُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٨٥﴾ [آل عمران: 85].
«و هرکه جز اسلام، دینی دیگر بجوید، هرگز از او پذیرفته نمیشود و او در آخرت از زیانکاران است» پس بعد از بعثت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ، دین دیگری جز دین ایشان پذیرفته نیست، چون دین ایشان ناسخ همه ادیان دیگر است، لذا، کسیکه به دین اسلامگردن ننهادهباشد، در روز قیامت برای وی نجاتی نیست. در حدیث شریف به روایت ابوهریره رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است: «در روز قیامت، اعمال میآیند، درآغاز نماز میآید و میگوید: پروردگارا! من نماز هستم. پروردگار متعالمیفرماید: تو بر خیر هستی. آنگاه زکات میآید و میگوید: پروردگارا! منزکات هستم. پروردگار متعال میفرماید: تو بر خیر هستی. آنگاه روزه میآید ومیگوید: پروردگارا! من روزه هستم. پروردگار متعال میفرماید: تو بر خیر هستی و امروز بهسبب تو میگیرم و بهسبب تو میدهم».
مجاهد و سدی در بیان سبب نزول روایت کردهاند: این آیه کریمه درباره حارثبن سوید انصاری نازل شد که با دوازده تن از اسلام برگشته و به کفار مکه پیوست. ابنعباس رضی الله عنه میگوید: حارث بعد از نزول این آیات مجددا به اسلامگرایید.
﴿کَیۡفَ یَهۡدِی ٱللَّهُ قَوۡمٗا کَفَرُواْ بَعۡدَ إِیمَٰنِهِمۡ وَشَهِدُوٓاْ أَنَّ ٱلرَّسُولَ حَقّٞ وَجَآءَهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُۚ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ٨٦﴾ [آل عمران: 86].
«چگونه خداوند قومی را که بعد از ایمانشان کافر شدند، هدایت میکند؟ با آن که شهادت دادند که این رسول، برحق است و برایشان دلایل روشن آمد» یعنی: بعیداست که خداوند عزوجل قومی را بهسوی حق هدایت کند که بعد از ایمان آوردن وگواهی دادن به حقانیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و بعد از آمدن دلایل روشن از کتاب خدایسبحان و معجزات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، و بعد از شناخت آنها از این دلایل و آگاهی از مقتضیات آن، به کفر برگشتند «و خداوند قوم بیدادگر را هدایت نمیکند» که مرتدان از دین برگشته، از آن جمله اند. شکی نیست که گناه مرتد بزرگتر از گناه کسیاست که بر کفر باقی مانده و اصلا اسلام را نپذیرفته است زیرا مرتد، حق را شناخته و سپس از روی عناد و تمرد از آن روی برتافته و سبب ایجاد شک و شبهه در دینگردیده است.
﴿أُوْلَٰٓئِکَ جَزَآؤُهُمۡ أَنَّ عَلَیۡهِمۡ لَعۡنَةَ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِینَ٨٧﴾ [آل عمران: 87].
«آنان» یعنی: مرتدان «سزایشان این است که لعنت خدا» یعنی: دوری و طرد از رحمت وی «و لعنت فرشتگان و مردم، همگی برآنان است» یعنی: مرتدان سزاوار این همه لعنت هستند.
﴿خَٰلِدِینَ فِیهَا لَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ یُنظَرُونَ٨٨﴾ [آل عمران: 88].
«در آن» لعنت، یا در آتش دوزخ که نشانه آن است «جاودانه میمانند، نه عذاب از آنان کاسته میگردد و نه به آنان مهلت داده میشود» و در کار عذابشان به آنان تأخیری داده میشود.
سپس حق تعالی توبهکنندگان را استثنا کرده و میفرماید:
﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ وَأَصۡلَحُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ٨٩﴾ [آل عمران: 89].
«مگر کسانی که پس از آن» یعنی: پس از ارتداد «توبه کردند و به اصلاح آوردند» یعنی: آنچه را که با ارتداد از دین خویش تباه ساخته بودند، به وسیله اسلام به اصلاح و سامان آوردند «پس بیگمان خداوند آمرزنده مهربان است» و این از لطف و رأفت و رحمت وی بر خلقش میباشد که توبه توبهکاران را میپذیرد و برآنان میآمرزد. باید دانست که توبه مرتد ـ چنانچه مخلصانه بهسوی اسلام بازگردد ـ نیز پذیرفته میشود. امام شوکانی میگوید: «در حد علم من، دراینباره میان علما هیچ اختلافی نیست».
از ابنعباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که فرمود: مردی از انصار، اسلام آورد و سپس مرتد شده به شرک پیوست، آنگاه پشیمان گشته کسی را بهسوی قومش فرستاد که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بپرسید: آیا برایم توبهای هست؟ همان بود که این آیهکریمه نازل شد و بعد از آن که قومش به وی اطمیناندادند، مجددا اسلام آورد.
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بَعۡدَ إِیمَٰنِهِمۡ ثُمَّ ٱزۡدَادُواْ کُفۡرٗا لَّن تُقۡبَلَ تَوۡبَتُهُمۡ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلضَّآلُّونَ٩٠﴾ [آل عمران: 90].
«به راستی کسانی که پس از ایمانشان کافر شدند، سپس بر کفر خود افزودند» باپایداری در کفر و افزودن بر نیرنگ و توطئه علیه اسلام و اهل آن «هرگز توبه آنان پذیرفته نمیشود» به هنگام مرگ، چنان که خداوند متعال در آیه (4/17) میفرماید: (و توبه کسانی که مرتکب کارهای ناشایست میشوند و سرانجام چونمرگ هریک از آنان فرا رسد، میگویند: اینک توبه کردم؛ پذیرفته نیست). بعضی برآنند که این آیه کریمه ناظر بر یهودیان است زیرا آنان بودند که بهعیسی علیه السلام کفر ورزیدند، سپس چون حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم به رسالت مبعوثگردیدند، به ایشان نیز کافر شدند «و آنان خود گمراهان اند».
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمۡ کُفَّارٞ فَلَن یُقۡبَلَ مِنۡ أَحَدِهِم مِّلۡءُ ٱلۡأَرۡضِ ذَهَبٗا وَلَوِ ٱفۡتَدَىٰ بِهِۦٓۗ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِینَ٩١﴾ [آل عمران: 91].
«در حقیقت کسانی که کافر شده و در حال کفر مردهاند» چه کفار اصلی باشند، چه مرتدان و از دین حق برگشتگان «هرچند فراخنای زمین را پر از طلا کنند و آن را فدیه دهند» یعنی: هرچند در روز قیامت برای نجات خویش از عذاب دوزخ، بهاندازه گنجایش روی زمین از طلا فدیه آورند «هرگز از هیچیک از آنان پذیرفته نمیشود، آنان را عذابی دردناک است و هیچ یاری دهندهای نخواهند داشت» یعنی: هیچ کسینیست که در روز قیامت از عذاب خداوند عزوجل نجاتشان دهد. در حدیث شریف آمده است: «در روز قیامت مردی از اهل دوزخ آورده میشود، آنگاه حق تعالی به او میگوید: آیا از عذابم به اندازه گنجایش زمین از طلا فدیه میدهی؟، آن مردمیگوید: آری! پروردگار میفرماید: دروغ گفتی، کمتر از این را از تو خواستم؛ از تو در صلب پدرت آدم عهد گرفتم که به من چیزی را شریک نیاوری، ولی تو ابا ورزیدی». اما علت اینکه افعال نیک دنیوی کافر، در آخرت سودی به حالشندارد، در این حدیث شریف بیان شده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از عبدالله بن جدعان مورد پرسش قرار گرفتند ـ و او شخص مهمان نوازی بود، اسیران را بازخرید میکرد و آزاد میساخت و مردم را اطعام مینمود ـ که آیا اعمال خیر دنیوی وی برایش در آخرت سودی دربر دارد؟ آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لا، أنه لـم یقل یوماً من الدهر: رب اغفر لی خطیئتی یوم الدین». «نه! چیزی از آنها به حالش سودی ندارد زیرا او در طول زندگی خود حتی روزی از روزها هم نگفت: پروردگارا! خطاهای مرا در روز قیامت بیامرز».
با نگاهی به آیات (89 ـ 90)، ملاحظه میکنیم که خداوند متعال، کافران رادر مجموع به سه گروه تقسیم کرده است:
1- آنان که صادقانه توبه کردند و آیه (89) ناظر بر ایشان است.
2- آنان که توبهشان صحیح نبوده و آیه کریمه (90) ناظر بر آنان است.
3- آنان که اصلا توبه نکرده و بر کفر مردهاند، که آیه کریمه (91) ناظر بر آنان است.
﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیۡءٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٞ٩٢﴾ [آل عمران: 92].
«هرگز به نیکوکاری نمیرسید» یعنی: هرگز به درجه «ابرار» که عبارت از ایمان راستین، شایستگی در عمل و قبول آن است نمیرسید و هرگز ثواب «بر» را کهبهشت است در نمییابید «تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید» یعنی: مگر آن که نفقه شما در راه خدا عزوجل ـ اعم از جهاد و غیر آن از طاعات ـ از آن اموالی باشد که آن را دوست دارید. در احادیث شریف آمده است که شماری از اصحاب رضی الله عنهم بعد از نزول این آیه کریمه نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده و نفیسترین اموالشان را پیشکش راه خدا عزوجل کردند. «و از هرچه انفاق کنید، قطعا خدا بدان داناست» و بر آن پاداشتان میدهد.
﴿کُلُّ ٱلطَّعَامِ کَانَ حِلّٗا لِّبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسۡرَٰٓءِیلُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦ مِن قَبۡلِ أَن تُنَزَّلَ ٱلتَّوۡرَىٰةُۚ قُلۡ فَأۡتُواْ بِٱلتَّوۡرَىٰةِ فَٱتۡلُوهَآ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٩٣﴾ [آل عمران: 93].
«همه خوراکیها برای بنیاسرائیل حلال بود، جز آنچه پیش از نزول تورات، اسرائیل بر خود حرام کرده بود» به قول جمهور مفسران، مراد از «اسرائیل» در اینجا یعقوب علیه السلام است، نه ملت اسرائیل زیرا «اسرائیل»، لقب یعقوب پسر اسحاق پسرابراهیم علیهم السلام است. نقل است که یعقوب علیه السلام گوشت و شیر شتر را بر خود حرام کردهبود، به قولی دیگر: او هر گوشت دارای رگ و پیای را بر خود حرام کردهبود. ابنعباس رضی الله عنه ـ به استناد فرموده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در پاسخ به سؤال یهودیان از آنحضرت صلی الله علیه و آله و سلم در باره علت این تحریم ـ میگوید: «یعقوب علیه السلام بیماری عرقالنساء (سیاتیک) داشت، پس برای خدا عزوجل نذر کرد که اگر از این بیماری شفایش بخشد، رگوپی (عرق) و گوشت هر حیوانی را که دارای رگ و پی باشد، نمیخورد و حق تعالی شفایش بخشید، بعدا فرزندانش نیز از سنت وی پیرویکردند. لذا این تحریم مربوط به قبل از نزول تورات است، و تمام خوراکیها در تورات حلال بود. «بگو: اگر راست میگویید» و سخن مرا باور ندارید «تورات را بیاورید و آن را بخوانید» تا راستی و درستی آنچه را که قرآن از این داستان برای شما بیان کرده است، دریابید زیرا تورات بر آنچه گفتم، ناطق است.
نقل است که پیامبرما صلی الله علیه و آله و سلم نیز، عسل یا خادمشان ماریه را بر خود حرام کردند، اما خداوند عزوجل ایشان را در این امر تأیید نکرد و آیه (1) از سوره «تحریم» را دراین ارتباط نازل فرمود ـ که تفسیر آن خواهد آمد.
فقها در این مسئله که اگر کسی چیز مباحی را بر خود حرام ساخت، بر وی کفاره لازم میشود یا خیر؟ بر دو رأی اند؛ در مذهب احناف بر وی کفاره لازممیشود و در مذهب شافعی بروی کفاره لازم نمیشود.
﴿فَمَنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٩٤﴾ [آل عمران: 94].
«پس کسانی که بعد از این» یعنی: بعد از آوردن تورات و تلاوت آن، یا بعد از این تحدی و هماوردطلبی با آنان در خصوص آنچه که در کتاب خودشان آمدهاست؛ «بر خدا دروغ بندند، آنان خود ستمکارانند» زیرا کسیکه به داوری کتابخودش و آنچه که اعتقاد شرعی درست خویش میشناسد، فرا خوانده شود و باز هم بعد از آن جدلکنان بر خدای سبحان دروغ بربندد، هیچکس از وی ستمکارترنیست.
﴿قُلۡ صَدَقَ ٱللَّهُۗ فَٱتَّبِعُواْ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِیمَ حَنِیفٗاۖ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٩٥﴾ [آل عمران: 95].
«بگو» ای پیامبر به یهودیان «خداوند راست گفت. پس از کیش ابراهیم که حنیف بود و از مشرکان نبود، پیروی کنید» یعنی: مادام که صدق رسالت من با تمام وضوح و درخشش بر شما روشن شده، از آیین اسلام که من بر آن هستم پیروی کنید. حنیف: گراینده از ادیان باطل به سوی دین حق.
﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیۡتٖ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکٗا وَهُدٗى لِّلۡعَٰلَمِینَ٩٦﴾ [آل عمران: 96].
مجاهد در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت کرده است: مسلمانان و یهودیان برسر کعبه و بیتالمقدس به همدیگر فخر میورزیدند؛ یهودیان میگفتند که بیتالمقدس از کعبه برتر است، بدان جهت که محل هجرت انبیا علیهم السلام میباشد و درسرزمین مقدس قرار دارد. و مسلمانان میگفتند: بلکه کعبه برتر است، همان بودکه نازل شد: «درحقیقت اولین خانهای که برای مردم نهاده شده» به منظور عبادت حق تعالی در زمین «همان است که در بکه است» یعنی: خانه کعبه است، که بنیانگذار آن ابراهیم علیه السلام بود «و مبارک» است. برکت کعبه؛ بسیاری خیر آن برای کسی است که در آن مقیم میشود، یا قصد زیارت آن را میکند، به جهت بسیاری نعمتها و خیراتی که از همهجا بهسوی مکه سرازیر میشود و بهسبب ثواب مضاعفی که در آن نصیب مؤمنان میگردد «و هدایتی است برای جهانیان » چه بسا به این سبب که توحید باری تعالی در آن برپا میگردد، در مشاعر مقدسه ذکر وی بسیار میشود و سنت خلیلین (ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام) در آن احیا میگردد.
خداوند متعال با توصیف کعبه به عنوان اولین پرستشگاه؛ بر افضلیت آن نسبت به اماکن عبادی دیگر تأکید میگذارد. در حدیث شریف به روایت ابوذر رضی الله عنه از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است: «اولین مسجدی که در روی زمین بنا شد، مسجدالحرام ودومین آن مسجدالاقصی بود، که به فاصله چهل سال از بنای کعبه بنا گردید». «بکه» همان مکه است. به قولی: وجه تسمیه آن به بکه این است که ستمگران رابرآن دسترسی نیست و اگر به آن قصد تجاوز داشته باشند، مکه گردنهایشان رامیشکند. یا سبب این نامگذاری، ازدحام مردم در آن است، به طوری که زنان در نماز، به سبب کثرت ازدحام، پیش روی مردان قرار میگیرند. ابنکثیرمیگوید: «برای مکه نامهای بسیاری را یاد کردهاند، چون مکه، بکه، بیتالعتیق، بیتالحرام، بلدالامین، امالقری، قادس[6]، مقدسه، حاطمه، رأس، بنیه، بلده وکعبه».
﴿فِیهِ ءَایَٰتُۢ بَیِّنَٰتٞ مَّقَامُ إِبۡرَٰهِیمَۖ وَمَن دَخَلَهُۥ کَانَ ءَامِنٗاۗ وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَیۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَیۡهِ سَبِیلٗاۚ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِینَ٩٧﴾ [آل عمران: 97].
«در آن نشانههایی روشن است» که از جمله این نشانهها؛ «مقام ابراهیم است» و آن صخرهای است که ابراهیم علیه السلام در هنگام بنای کعبه بر آن میایستاد و نقش پاهای وی در آن صخره بهطور برجسته نمایان است. و حق تعالی به ما دستور دادهکه آن را نمازگاه خویش قرار دهیم[7]. آری! این سنگ از نشانههای روشن الهی است، چرا که نیکیها در آن مقام دو برابر میشود و پرنده از فراز آن نمیتواند پرواز کند «و» از جمله نشانههای روشن الهی در کعبه این است که «هر که در آندرآید، در امان است» یعنی: هرکه از دشمنی یا چیزی بیمناک باشد و به بیتالحرام درآید، از همه ترسها ایمن میگردد و بر مردم واجب است که متعرض او نشوند؛ هرچند خونی را ریخته باشد، یا مالی را گرفته باشد، تا آن که از حرم خارج شود، ولی هرکس در داخل حرم مرتکب جرمی شد، دستگیر میشود و جزا بر او اقامه میگردد زیرا خود او بوده که هتک حرمت حرم را آغاز کرده است و بنابراین، مشمول این حکم خداوند متعال قرارگرفته که میفرماید: ﴿وَٱلۡحُرُمَٰتُ قِصَاصٞ﴾ [البقرة:194]. «وهتک حرمتها قصاص دارد». از جمله نشانههای روشن در مکه، وجود صفا و مروه و منی و عرفه و دیگر مشاعر مقدس است و از آن جمله، نابودشدن کسانی از جباران است که قصد تجاوز به حریم آن را بکنند.
«و برای الله است بر عهده مردمان حج خانه کعبه» این تأکیدی بر حق باری تعالی و بزرگداشتی از حرمت خانه کعبه است «برای کسیکه توانایی رفتن به آن را دارد» تقدیر آن چنین میشود: کسی راهی حج خانه کعبه بشود که استطاعت رفتن به آنرا دارد، این استطاعت عبارت از: زاد و راحله، یعنی توشه و اسباب سفر است «وهر که کفر ورزد» یعنی: نشانههای روشن و فضایل کعبه را انکار نماید «یقینا خداوند از جهانیان بینیاز است» و طاعات و عبادات بندگان اصلا به او نفعی نمیرساند، بلکه این خود بندگان هستند که با ادای این طاعات به کمال انسانی خویش نایلمیگردند.
عکرمه در بیان سبب نزول: ﴿وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾ میگوید: چون آیه ﴿وَمَن یَبۡتَغِ غَیۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِینٗا...﴾ [آل عمران:85]. «هر که جز اسلام دینی دیگر بجوید، هرگز از وی پذیرفته نمیشود». نازل شد، یهودیان گفتند: اکنون که چنین است، ما هم مسلمان هستیم! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به آنان فرمودند: «خدای عزوجل حج خانه کعبه را بر مسلمانان فرض گردانیده»، اما آنان در پاسخ گفتند: «ولی آن را بر ما فرضنگردانیده«، لذا از انجام مناسک حج سر باز زدند. همان بود که این آیه کریمهنازل شد.
بیان احکام:
1- امام ابوحنیفه بر آن است که اگر کشتن کسی در زمین حل به علت قصاص، ارتداد یا زنا واجب باشد و او به سرزمین حرم پناه برد، بر وی تعرض نمیشود، ولی نباید به او، جا، غذا و آب بدهند و با او خرید و فروش و معامله کنند تا به بیرون آمدن از سرزمین حرم ناگزیر گردد. اما امام مالک و امام شافعی میگویند: قصاص گرفتن در حرم از قاتل قتل عمد، جایز است.
2- حج در عمر یک بار فرض و تکرار آن در هر پنج سال یکبار سنت است.
3- امام ابوحنیفه، امام مالک و امام احمدبن حنبل برآنند که ادای حج در همان سال اولی که شخص مکلف واجد استطاعت و بقیه شرطهای ادای آن میشود، فرض است. ولی امام شافعی و محمدبن حسن شیبانی بر آنند که در ادای حج مبنی بر مهلت (تراخی) است نه بر فوریت.
4- بنا به مذهب امام مالک، نیابت در حج جایز نیست، اما جمهور فقها آن را به جای کسیکه فوت کرده و حج نکرده است و به جای بیماری که قادر به ادای حج نیست، جایز میدانند. لیکن مالکیها حج را از ذمه بیمار زمینگیری که قدرت نگهداشتن خود را بر بالای مرکب ندارد، ساقط دانستهاند. در نزد آنان نیز، اجیرکردن شخص برای انجام دادن حج به جای کسیکه مرده است و قبل از مرگش به این امر وصیت کرده، جایز است.
5- استطاعت حج منوط به داشتن توشه راه و وسیله نقلیه، بهاضافه عدم وجود مانع بدنی؛ چون بیماری، ترس از دشمن و عدم امنیت راه است.
﴿قُلۡ یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ لِمَ تَکۡفُرُونَ بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَٱللَّهُ شَهِیدٌ عَلَىٰ مَا تَعۡمَلُونَ٩٨﴾ [آل عمران: 98].
«بگو: ای اهل کتاب! چرا به آیات خدا کفر میورزید، درحالیکه خداوند شاهد و ناظر کردار شماست» و برآنچه میکنید آگاه است؟ پس آنگاه که کلمه کفر را بر زبان میآورید، یا افعالی را انجام میدهید که کفر به دلایل حق و معجزات نبوت، یا کفر به آیات تورات است، او شما را میبیند.
﴿قُلۡ یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ تَبۡغُونَهَا عِوَجٗا وَأَنتُمۡ شُهَدَآءُۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٩٩﴾ [آل عمران: 99].
«بگو: ای اهل کتاب! چرا کسی را که ایمان آورده است، از راه خدا باز میدارید» پستوطئهها میچینید، نیرنگها میاندیشید و برنامهها میریزید تا در میان مؤمنان، فتنه کفر و شرک را برپا سازید و با همه توان تلاش میکنید تا میان مردم و ایمان بهحق تعالی حایل گردید «و برای آن راه کجیای میطلبید» یعنی: میخواهید تا با القای این شبهات و موهومات که راه خدا عزوجل ناهموار و ناهنجار است؛ این راه را برای مردم کج و بیبهره از اعتدال و استقامت معرفی کنید تا ادعاهای باطلتان را تثبیت نمایید «با آن که خود» به راستی آن «گواهید» و میدانید که اسلام تنها دینمقبول و پذیرفته الهی است، چنانکه این حقیقت را از کتابهای نازلشده برپیامبران خود دانستهاید، پس چرا علیه اسلام اینهمه کید و توطئه میچینید؟ «وخدا از آنچه میکنید، غافل نیست» ولی شما را تا رسیدن موعد عذابتان مهلت میدهد و آنگاه مجازاتتان میکند.
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن تُطِیعُواْ فَرِیقٗا مِّنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ یَرُدُّوکُم بَعۡدَ إِیمَٰنِکُمۡ کَٰفِرِینَ١٠٠﴾ [آل عمران: 100].
ابنجریر طبری و ابناسحاق در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابنعباس رضی الله عنه روایت کردهاند که فرمود: مردانی از مسلمانان بر اساس پیوند همجواری و پیمانهایی که در جاهلیت بود، با برخی از یهودیان روابط صمیمانهای داشتند، پس خدای عزوجل نازل فرمود: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر از فرقهای از اهل کتاب فرمان برید» یعنی: اگر به دسایس و نیرنگهای آنان گوش فراداده و به سخنان آنان اعتماد کنید، شما را بهسوی همان هدفی که خود دارند، سوق میدهند و آن ایناست که: «شما را پس از ایمانتان به کفر برمیگردانند».
﴿وَکَیۡفَ تَکۡفُرُونَ وَأَنتُمۡ تُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتُ ٱللَّهِ وَفِیکُمۡ رَسُولُهُۥۗ وَمَن یَعۡتَصِم بِٱللَّهِ فَقَدۡ هُدِیَ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ١٠١﴾ [آل عمران: 101].
«و چگونه کفر میورزید» مراد این نیست که آن گروه از مسلمانان کافر شدهاند، چرا که به صفت ایمان: (یا أیـهـا الذین آمنوا) مخاطب گردیدهاند، بلکه مراد ایناست که راه دوستی با یهودیان، به کفر منتهی میشود. آری! چگونه به راهیمیروید که سرانجام آن کفر است «با آن که آیات الهی بر شما خوانده میشود» پسبر شماست که این آیات را بخوانید و به آنها چنگ زنید تا از اهداف توطئهآمیزی که یهودیان در قبال شما دارند، آگاه شوید «و رسول خدا در میان شماست» پس بهاو رجوع نمایید و قضایا را به او ارجاع دهید، که در این صورت قطعا نیرنگ یهودیان بیاثر میشود. البته رجوع به شخص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حال حیات ایشان بود، اما بعد از درگذشت ایشان؛ آثار و نشانهها و سیرت ایشان و قرآنی را که از جانبحق تعالی آوردهاند و سنت ایشان، همگی در میان ما باقی است و علمای امت هم این منابع و معارف را میشناسند، پس چنان است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای همیشه در میان ما هستند، به شرط آن که به آستان سنت و سیرتشان رجوع کرده و بدانها تمسک جوییم تا از دسایس و فتنههای کفار اهل کتاب و غیر آنان در امان مانیم «و هرکس به خداوند پناه برد، به راه راست هدایت شدهاست» بنابراین، خداوندمتعال مؤمنان را به پناه بردن به خود و ترک اعتماد و گرایش به دشمنانش ارشادمیکند تا راه هدایت به رویشان هموار شود و از گمراهیای که از سوی دشمنان برایشان برنامه ریزی شده است، رهایی یابند.
ابنجریر طبری در بیان سبب نزول این آیات از زیدبن اسلم روایت کرده است که فرمود: شاسبن قیس یهودی پیرمردی بسیار عقدهای و کینهتوز علیه مسلمانان بود، روزی نامبرده از برابر مجلس اوس و خزرج که با هم گرم گفتوگو بودند گذشت، پس محبت و الفت و صفایی را که از آنان دید، او را سخت برآشفته ساخت و روزگار جاهلیت را به یاد آورد که اوس و خزرج با هم درگیر جنگی طولانی و دشمنیهای دراز دامنی بودند. در این اثنا جوانی از یهودیان را که با وی بود، دستور داد که برود و با آنان بنشیند و روز «بعاث» را که در آن میان اوس وخزرج جنگی سخت شعلهور شده بود به خاطرشان بیاورد. جوان یهودی چنینکرد. پس احساسات دوران جاهلیت در میان آنان بر انگیخته شد و مشاجره آغاز گشت و کارچنان بالا گرفت که به میدان جنگ و سلاح کشید. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کهاز ماجرا آگاه شدند، به سویشان شتافته و خطاب به آنان فرمودند: آیا درحالی که من در میان شما هستم، داعیه جاهلیت را سر دادهاید؟ آنگاه در این باره، خطابهای موجز و بلیغ ایراد کردند که بر اثر آن مسلمانان به خود آمدند و دانستندکه این انگیزه، بر اثر وسوسه شیطان و مکر دشمنانشان بوده است. آنگاه همدیگررا به گرمی در آغوش گرفته و به آیین مهر و صفا بازگشتند. و خداوند متعال اینآیات را نازل نمود.
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٠٢﴾ [آل عمران: 102].
«ای مؤمنان! از خداوند ـ چنانکه سزاوار پروای اوست ـ پروا کنید» یعنی: ازحق تعالی چنان پروا کنید که سزاوار الوهیت اوست. تقوایی اینگونه، عبارت است از این که: بنده اموری را که انجام دادن آنها بر وی لازم است، انجام داده واموری را که ترککردن آنها بر وی لازم است، ترک کند و در این جهت، نهایت سعی و کوشش خویش را بهخرج دهد «و جز در حال مسلمانی نمیرید» یعنی: برحالی جز حال اسلام قرار نداشته باشید تا چون مرگ شما در رسد ـ و چهبسا کهناگهانی آید ـ درحالی بر شما آید که مسلمان باشید. ابنمسعود رضی الله عنه در تفسیر: (حق تقاته) میگوید: «حق تقوی این است که خدای سبحان مورد اطاعت قرارگرفته و از او نافرمانی نشود، یاد کرده شود و فراموش نگردد و مورد شکر و سپاسقرار گیرد نه کفران و ناسپاسی». ابنعباس رضی الله عنه میگوید: «معنای (حق تقاته) ایناست که: حق تعالی حتی به مدت یک چشم برهم زدن هم، مورد نافرمانی قرار نگیرد».
مفسران میگویند: چون این آیه کریمه نازل شد، بهکار بستن این تکلیف بر اصحاب رضی الله عنهم دشوار آمد، پس گفتند: یا رسول الله! چه کسی توان اینچنین تقواییرا دارد؟! همان بود که آیه: ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ﴾ [التغابن:16]. «تا آنجا که میتوانید تقوای الهی را پیشه کنید». نازل شد و آیه مورد بحث ما را منسوخ گردانید. بعضی گفتهاند: معنی این است که از خدا آنچنان تقوی کنید که سزاوار تقوای اوست تا آنجا که میتوانید. پس بنابراین معنی، آیه کریمه منسوخ نیست.
﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِیعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ وَٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ کُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَیۡنَ قُلُوبِکُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا وَکُنتُمۡ عَلَىٰ شَفَا حُفۡرَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنۡهَاۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ١٠٣﴾ [آل عمران: 103].
«و همگی به حبل الله چنگ زنید و پراکنده نشوید» حبل الله: عهد خدا، یا دین وی، یا قرآن، یا اسلام است و همه اینها در معنی با هم مترادفند. پس خدای سبحان مؤمنان را به چنگزدن جمعی به ریسمان اسلام، یا قرآن دستور داده وایشان را از پراکندگیای که ناشی از اختلاف در دین است، نهی مینماید. البتهاختلافی که از آن نهی شده است، اختلاف در اصول دین و حاکم ساختن هواها وامیال نفسانی و منافع شخصی است، اما اختلاف اجتهادی در فروعات دین، نکوهش نگردیده بلکه پسندیده و ستوده است و از نشانههای آسانگیری شریعتخدای منان میباشد ـ چنانکه این حقیقت از نصوص قرآنی و احادیث نبوی برمیآید. «و نعمت خدا را بر خود یاد کنید، آنگاه که دشمنان همدیگر بودید» وهمدیگر را میکشتید و غارت و چپاول میکردید، پس بهسبب این نعمت؛ همگیباهم برادر شدید. چنانکه قبل از اسلام، قبایل اوس و خزرج در یثرب، درگیر جنگ خانگی خونینی بودند، ولی به نعمت اسلام، با هم یار و برادر شدند: «پسمیان دلهای شما الفت انداخت تا به نعمت او برادران هم شدید. و بر لبه پرتگاه آتشبودید» به سبب کفری که در آن قرار داشتید «و او شما را از آن» با اسلام «رهانید» یعنی: شما بر لبه گودال دوزخ بودید زیرا هرکس از شما که میمرد به دوزخ میافتاد، پس حق تعالی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را فرستاد و به وسیله ایشان، شما را ازاین پرتگاه رهانید. در حدیث شریف آمده است: «کتاب خدا عزوجل ریسمان الهیای است که از آسمان بهسوی زمین کشیده شدهاست». «اینگونه خداوند آیات خود رابرای شما بهروشنی بیان میدارد تا هدایت شوید».
﴿وَلۡتَکُن مِّنکُمۡ أُمَّةٞ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَیۡرِ وَیَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٠٤﴾ [آل عمران: 104].
«و باید از شما گروهی باشند که به خیر دعوت کنند» یعنی: باید گروهی از شما به فریضه امر و نهی و دعوت اسلامی قیام کنند و با تعلیم و موعظه و ارشاد و با سلطه و قدرت و حکومت، مردم را به سوی آنچه که سود دنیا و آخرتشان در آن است، فراخوانند و دستور دهند. به قولی مراد این است: همگی شما باید امتی باشید که دعوت الیالله و امربه معروف و نهی از منکر میکنید. ولی قول اول صحیحتر است زیرا «من» در آیه کریمه مفید بعضیت است، لذا امر به معروف ونهی از منکر فرض کفایه میباشد که انجام آن بر فرد فرد امت، فرض عین نیست واجرای آن سزاوار شأن هر کسی هم نیست. ابنکثیر از ابوجعفر باقر رضی الله عنه نقل میکند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این آیه کریمه را خواندند و سپس در این حدیث شریف فرمودند: «الخیر اتباع القرآن وسنتی». «خیر؛ در پیروی قرآن و سنت من است» «و» باید ازشما گروهی باشند که «به کار پسندیده امر و از کار ناپسند منع کنند» به دست، یا بهزبان. باید دانست که امر به معروف و نهی از منکر در نزد جمهور فقها، از فرایض کفایی اسلام است که اگر اهل علم ـ یعنی آنان که میدانند معروف چیست تا بهآن امر کنند و منکر چیست تا از آن نهی کنند ـ به آن قیام کنند، فرضیت آن از دیگران ساقط میگردد و در غیر آن، فرضیت آن بر ذمه هر فرد مسلمانی باقی میماند، همان گونه که عمومیت این فریضه، از آیه (110) نیز برمیآید.
آری! امر به معروف و نهی از منکر از بزرگترین واجبات شریعت مطهر اسلام واصلی مهم از اصول آن میباشد زیرا با این واجب بزرگ است که نظام اسلامیکامل میشود، بدان جهت که گاهی بعضی از پیروان دین حق، بهسبب جهل وناآگاهی، یا به انگیزه پیروی از هواها و خواهشهای نفس، از دین خویش منحرفمیشوند، یا از ادای تکالیف و مسئولیتهای خویش شانه خالی میکنند، یا بهیکدیگر ظلم میکنند، پس اگر کسی نباشد که راه را روشن، جاده رانشانهگذاری، گمراه را راهنمونی، مقصر را موعظه و ظالم را بر سر جای خود بنشاند، بدون شک انحرافات بزرگ و بسیاری در جامعه پدید میآید، هم بدینجهت است که حق تعالی ما را از دچار شدن به سرنوشت و عاقبتی همانندسرنوشت و عاقبت بنیاسرائیل برحذر میدارد، آنجا که آنان را به علت فروگذاشتن فریضه امر به معروف و نهی از منکر، لعنت مینماید: (بنیاسرائیلمورد لعنت قرار گرفتند؛ چرا که سرکشی کردند و از حد درگذشتند، آنانیکدیگر را از منکری که مرتکب میشدند نهی نمیکردند، چه بد است کار وکردارشان) «مائده/79». «و آن گروه» یعنی: گروهی که به فریضه امر به معروف ونهی از منکر قیام کردند «ایشانند رستگاران» یعنی: ایشانند اختصاص یافتگان بهفلاح و رستگاری. در حدیث شریف آمده است: «من رأی منکم منکرا فلیغیره بیده، فان لم یستطع فبلسانه، فان لم یستطع فبقلبه، وذلک أضعف الایمان: هرکس از شمامنکری را دید، باید آن را به دست خود تغییر دهد، اگر نتوانست به زبان خود و اگرنتوانست به قلب خود و این ضعیفترین پایه ایمان است».
﴿وَلَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ١٠٥﴾ [آل عمران: 105].
«و همانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و با هم اختلاف کردند» آنان یهود ونصاری هستند که خدای متعال از پراکندگی و اختلاف در آنچه که به آنان نازلشده بود، نهیشان کرد ولی آنها سرپیچیدند و اختلاف پیشه کردند؛ «پس از آن که بینات برایشان آمد» بینات: آیات روشنی است که تبیینکننده حق و موجب عدم اختلاف است. بعضی گفتهاند: آنان که پراکنده شدند، بدعتگذاران از امت اسلام و فرقههاییاند که خود را از جماعت عظیم امت جدا نموده و با آنچه که ازضروریات و بنیادهای دین است، مخالفت میورزند «و برایشان عذابی بزرگاست». در حدیث شریف آمده است: «یهود به هفتاد و یک یا هفتاد و دو فرقهتقسیم شدند و نصاری همچنان، اما امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم میشوند». در روایتی دیگر اضافه شده است: «همه آنها در آتشاند مگر یک گروه، اصحاب پرسیدند؛ آن گروه کیست یا رسول الله؟ فرمودند: آنان که رهرو راه من و اصحاب مناند».
﴿یَوۡمَ تَبۡیَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞۚ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ٱسۡوَدَّتۡ وُجُوهُهُمۡ أَکَفَرۡتُم بَعۡدَ إِیمَٰنِکُمۡ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا کُنتُمۡ تَکۡفُرُونَ١٠٦﴾ [آل عمران: 106].
آری! برایشان در روز قیامت عذابی سهمگین است؛ «روزی که چهرههایی سفیدو چهرههایی سیاه شود» یعنی: هنگامی که از قبرهایشان برانگیخته میشوند، چهرههای مؤمنان سپید و چهرههای کفار سیاه است «اما سیاهرویان» به آنان گفتهمیشود: «آیا بعد از ایمانتان کافر شدید؟ پس به سزای آن که کفر میورزیدید، عذاب را بچشید» سیاهرویان بنابرقولی: اهل کتاب، به قولی: مرتدان، به قولی: منافقان و به قولی دیگر: مبتدعان اند.
﴿وَأَمَّا ٱلَّذِینَ ٱبۡیَضَّتۡ وُجُوهُهُمۡ فَفِی رَحۡمَةِ ٱللَّهِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ١٠٧﴾ [آل عمران: 107].
«و اما سپیدرویان همواره در رحمت خدا» یعنی: در بهشت و سرای کرامت وی «جاویدانند».
﴿تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱللَّهِ نَتۡلُوهَا عَلَیۡکَ بِٱلۡحَقِّۗ وَمَا ٱللَّهُ یُرِیدُ ظُلۡمٗا لِّلۡعَٰلَمِینَ١٠٨﴾ [آل عمران: 108].
«اینها آیات خداست که آن را به حق بر تو میخوانیم» یعنی: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! درحالی این آیات و حجتهای روشن خویش را بر تو میخوانیم که این آیات، باحق ـ که همان عدل و راستی است ـ درهم تنیده است «و خداوند هیچ ستمی برجهانیان نمیخواهد» با عذاب کردن آنان، مگر آن که خود مستحق عذاب باشند. لذا حق تعالی حاکم و داور عادلی است که ستم نمیکند زیرا او به همه چیز دانا وتواناست و با داشتن این اوصاف، هیچ نیازی به آن ندارد که به کسی از خلقش ستم کند.
﴿وَلِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ١٠٩﴾ [آل عمران: 109].
«و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن خداست» پس در آن هرگونه که خواهد و به هر نحوی که اراده کند، تصرف میکند «و کارها همه به سوی خدا بازگردانده میشود» هم از این رو است که خدای عزوجل از ظلم بینیاز است، چرا که تمام آنچه در آسمانها و زمین است، در قبضه اوست و او مرجع همه اموراست.
﴿کُنتُمۡ خَیۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ وَلَوۡ ءَامَنَ أَهۡلُ ٱلۡکِتَٰبِ لَکَانَ خَیۡرٗا لَّهُمۚ مِّنۡهُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَأَکۡثَرُهُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ١١٠﴾ [آل عمران: 110].
«شما» امت اسلام «بهترین امتی هستید» یعنی: در علم خدا عزوجل «که برای مردم بیرون آورده شده است» یعنی: پدید آورده شده است. به قولی معنی ایناست: شما بهترین امت هستید؛ از آنجا که ایمان آوردهاید. این آیه دلیل بر آن است که امت اسلام علیالاطلاق بهترین امتهاست و این بهترین بودن، در بین اول این امت و آخر آن مشترک میباشد، هرچند که اصحاب رضی الله عنهم ، در مجموعه امت بهترین آناناند. به قولی دیگر معنی این است: شما سودمندترین مردم برای مردم هستید. آری! این بهتر و سودمندتر بودن شما به خاطر آن است که: «به معروف امرمیکنید و از منکر نهی مینمایید و به خدا ایمان دارید» یعنی: بهترین امت هستید تا آنگاه که بر این اوصاف متصف و به این شیوه از عقیده و عمل رهرو باشید، پسچون ایمان به خدا عزوجل ، امر به معروف و نهی از منکر را کنار گذاشتید، این بهترین بودن از شما سلب شده و همراه با آن، عزت و اعتبار و غلبه شما هم از بینمیرود.
دلیل اینکه امر به معروف و نهی از منکر بر ایمان مقدم ذکر شد، این است که ذکر این خصلت، به برتری مسلمانان بر غیر آنان دلالتکنندهتر است، بدان جهتکه غیر مسلمانان نیز ادعای ایمان را دارند، هرچند که از حقیقت ایمان دورگشتهاند. در حدیث شریف به روایت ابوبکر صدیق رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «از امت من هفتادهزار تن به من داده شدند که بدون حساب به بهشت داخل میشوند، چهرههایشان همچون ماه شب چهارده است، دلهایشان همه بر دل یک تن از ایشان، پس از خدای عزوجل افزون برآن طلب کردم و در نتیجه او مرا با هریک از آنان، هفتادهزار تن افزون داد». همچنین در حدیث شریف آمدهاست: «أهل الجنة عشرون ومائة صف، هذه الأمة من ذلک ثمانون صفاً». «اهل بهشتصد و بیست صف اند و این امت هشتاد صف از ایشان را تشکیل میدهند».
«و اگر اهل کتاب ایمان آورده بودند» یعنی: اگر یهود به خدا عزوجل و پیامبران و کتابهایشان ایمانی همچون ایمان مسلمین آورده بودند «قطعا برایشان بهتر بود» ولی آنها چنین نکردند، پس چه کردند؟ «برخی از آنان مؤمناند» یعنی: همان کسانی که به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آوردند «ولی بیشترشان فاسقاند» یعنی: از راهحق خارج، در باطل خویش سرگردان و تکذیب کننده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند.
عکرمه و مقاتل در بیان سبب نزول آیه کریمه گفتهاند: این آیه کریمه درباره ابنمسعود، ابیبن کعب، معاذبن جبل و سالم برده آزاد شده ابوحذیفه نازلشد، بدان جهت که مالک بن صیف و وهب بن یهوذای یهودی به این گروه ازاصحاب رضی الله عنهم گفتند: دین ما بهتر از دینی است که شما ما را به آن دعوت میکنید و ما از شما برتر و نیکوتریم! پس خداوند عزوجل این آیه کریمه را نازل کرد.
﴿لَن یَضُرُّوکُمۡ إِلَّآ أَذٗىۖ وَإِن یُقَٰتِلُوکُمۡ یُوَلُّوکُمُ ٱلۡأَدۡبَارَ ثُمَّ لَا یُنصَرُونَ١١١﴾ [آل عمران: 111].
مقاتل در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت کرده است: رؤسای یهود در صدد آزار و اذیت کسانی از میانشان که ایمان آورده بودند ـ چون عبدالله بن سلام وهمراهان وی ـ برآمدند، پس خداوند عزوجل نازل فرمود: «هرگز زیان نرسانند به شما جز اندک آزاری» یعنی: هرگز نمیتوانند هیچ نوعی از انواع زیان را به شما برسانند، مگر نوعی از اذیت و آزار را که عبارت از دروغ بستن و تحریف و بهتان است، اما بر وارد ساختن زیانی که در حقیقت زیان باشد ـ چون جنگ و غارت و امثالآن ـ قادر نیستند «و اگر با شما بجنگند، به شما پشت میکنند» یعنی: شکستمیخورند و قادر به مقاومت در برابر شما نیستند، چه رسد به اینکه بتوانند به شمازیانی برسانند «سپس نصرت داده نمیشوند» بلکه کارشان همچنان پیوسته زار است. پس شما مسلمانان باید این اوصاف سهگانه: «امر به معروف، نهی از منکرو ایمان به خدا عزوجل » را پیوسته حفظ کنید تا این امتیاز و برتری برای شما باقی بماندو در غیر آن، ورق به زیان شما برخواهد گشت.
یادآور میشویم که مژده شکست یهود در برابر سلف صالح ما ـ به عنوان اخبار از غیب ـ تحقق یافت زیرا یهودیان مدینه با همه طوایف خود شکست خوردند و از جزیرة العرب محو شدند.
﴿ضُرِبَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ أَیۡنَ مَا ثُقِفُوٓاْ إِلَّا بِحَبۡلٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَحَبۡلٖ مِّنَ ٱلنَّاسِ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَضُرِبَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَسۡکَنَةُۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ کَانُواْ یَکۡفُرُونَ بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَیَقۡتُلُونَ ٱلۡأَنۢبِیَآءَ بِغَیۡرِ حَقّٖۚ ذَٰلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعۡتَدُونَ١١٢﴾ [آل عمران: 112].
«هر کجا یافته شوند» یعنی: در هر جایی که یهودیان باشند و آنان را بیابید «برآنان خواری زده شد» یعنی: یهود را هرکجا ذلت و خواری در احاطه گرفته «مگر به عهدی از سوی خدا» یعنی: فقط عقد ذمه و قبول جزیه و گردن نهادن آنها بهکتاب خدا عزوجل است که به آنان پناه میدهد «و مگر به عهدی از مردمان» یعنی: زنهار و امان مسلمین، یا یاری و پشتیبانی کسان دیگری غیر از مسلمین است کهبرای آنان مجالی فراهم میکند «و به خشمی از خدا گرفتار آمدند» یعنی: خشمی ازسوی خدا عزوجل که سزاوار آن هستند، دامنگیرشان شد «و مهر بینوایی بر آنان زده شد» یعنی: فقر و مسکنت و خشم و ذلت از تمام جوانب بر آنان احاطه کرد وگرفتار فقر و ذلتی بیپایان، یا احساس آن در ضمیر و شعور و روان خود هستند «این» زدن مهر ذلت و بینوایی و فقر بر آنان و گرفتار شدنشان به خشم الهی «بدان سبب است که به آیات خدا کفر میورزیدند و پیامبران را به ناحق میکشتند و این به سزای آن است که نافرمانی کردند و از حد درگذشتند».
باید دانست که فقر و مسکنت ابدی یهودیان، ربطی به مال و دارایی آنها ندارد، چه این فقر و ذلت در اعماق روان آنها ریشه دار است، لذا آنها همیشه احساس فقر میکنند، حتی اگر مالک تمام گنجینههای دنیا هم باشند[8].
بعد از نزول این آیه کریمه، همه موارد یاد شده بر یهودیان و اهل کتاب واقعشد و هیچ معرکهای میان مسلمین و اهل کتاب روی نداد، مگر اینکه خداوند عزوجل در آن پیروزی را بهنام مسلمین رقم زد تا آنگاه که به دین و شریعت خویش پایبندبودند، ولی چون از دین خویش فاصله گرفتند، ورق به زیان آنها برگشت.
﴿لَیۡسُواْ سَوَآءٗۗ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ أُمَّةٞ قَآئِمَةٞ یَتۡلُونَ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ ءَانَآءَ ٱلَّیۡلِ وَهُمۡ یَسۡجُدُونَ١١٣﴾ [آل عمران: 113].
«آنان یکسان نیستند» یعنی: اهل کتاب برحال ذلت باری که بیان شد، یکسان و همانند نیستند، بلکه «از میان اهل کتاب گروهی درستکردار» و به ضوابط امر وشرع الهی، برابر و مستقیم «اند که آیات الهی را در اوقات شب میخوانند» یعنی:آیات قرآن را در نماز شب (تهجد) و در ساعات مختلف شب میخوانند «و سربه سجده مینهند» درحالیکه نماز میخوانند. تعبیر از نماز به سجده، برای آناست که سجده نمونه خضوع و تذلل بنده در بارگاه الهی است.
ابنکثیر در بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید: «مشهور در نزد بسیاری از مفسران این است که این آیات درباره آن عده از دانشمندان اهل کتاب نازل شد که ایمان آوردند؛ چون عبدالله بن سلام، اسد بن عبید، ثعلبهبن سعیه و غیر ایشان».
﴿یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَیَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَیُسَٰرِعُونَ فِی ٱلۡخَیۡرَٰتِۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١١٤﴾ [آل عمران: 114].
این گروه از اهل کتاب: «به خدا و روز قیامت ایمان دارند و به معروف امر و از منکر نهی میکنند» به مفهوم عام این واجب دینی. ولی بعضی برآنند که مراد از امر بهمعروف در اینجا؛ امرشان به پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و نهیشان از مخالفت با آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم است «و در کارهای خیر شتاب میکنند» و تنبلی و کاهلی نمیورزند زیرا ارزش ثواب کارهای خیر را میشناسند «و آنان از شایستگاناند» یعنی: با شایستگانند که همانا صحابه رضی الله عنهم میباشند. پس بنابر تعریفی که از این گروه ارائه شد، این مجموعه از اهل کتاب نیز در زمره بهترین امتی هستند که برای مردم پدیدآورده شده است، یعنی همان امت اسلام که ذکرش گذشت.
﴿وَمَا یَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَلَن یُکۡفَرُوهُۗ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلۡمُتَّقِینَ١١٥﴾ [آل عمران: 115].
«و هر کار خیری که انجام دهند» هرچه باشد. و به قرائت: (تفعلوا) معنی ایناست: هر کار خیری که شما امت اسلام انجام دهید «هرگز درباره آن ناسپاسینبینند» یعنی: بدون ثواب و پاداش نخواهند ماند، بلکه ثواب آن به ایشان داده میشود «و خداوند به تقواپیشگان داناست» پس هرگز پاداش آنان نزد وی ضایع نمیشود.
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَن تُغۡنِیَ عَنۡهُمۡ أَمۡوَٰلُهُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُهُم مِّنَ ٱللَّهِ شَیۡٔٗاۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ١١٦﴾ [آل عمران: 116].
چون خداوند عزوجل از مؤمنان اهل کتاب یاد کرد، در این آیه کریمه از کفارشاننیز سخن میگوید: «کسانی که کفر ورزیدند» به قولی: مراد از آنان بنی قریظه وبنینضیر از یهودند «هرگز اموالشان و اولادشان چیزی را» از هزیمت و عذاب و بدفرجامیای که خداوند عزوجل میخواهد تا آنان را در آن درافگند؛ «از آنان دفع نمیکند». اولاد را مخصوصا یاد کرد زیرا اولاد محبوبترین نزدیکان به انسان و امیدانگیزترین پایگاه اتکای وی برای دفع بلاها و سختیها هستند «و آنان اهل آتشاند و در آن جاودانه خواهند بود».
﴿مَثَلُ مَا یُنفِقُونَ فِی هَٰذِهِ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا کَمَثَلِ رِیحٖ فِیهَا صِرٌّ أَصَابَتۡ حَرۡثَ قَوۡمٖ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فَأَهۡلَکَتۡهُۚ وَمَا ظَلَمَهُمُ ٱللَّهُ وَلَٰکِنۡ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ١١٧﴾ [آل عمران: 117].
آنگاه خداوند متعال در بیان عدم کارایی اموالشان که آن را در دشمنی باخدا عزوجل و رسولش و نبرد علیه اسلام مصرف میکنند، میفرماید: «مثل آنچه آنان در زندگانی این دنیا خرج میکنند» یعنی: صفت این اموالشان در عدم سود و ثمردهی و ناکارایی خود «همانند بادی است که در آن سرمای سوزانی است» صر: سرمای سخت و سوزان است «که به کشتزار قومی که بر خود ستم کردهاند، بوزد و آنرا نابود سازد» پس صاحبان آن کشتزار بعد از همه امیدهایی که به سود و ثمر آن بسته بودند، هیچ بهرهای از آن نمیگیرند و به علاوه، اموالی را هم که صرف این زراعت کرده بودند، نیز از دستشان میرود، همچنیناند کفار که از این کشت بیثمر خود طرفی نمیبندند. بعضی گفتهاند: این مثلی است برای آن کارهای خیری که کفار با اموال خود در حال کفر انجام میدهند و در روز قیامت متوجه میشوند که ثمره آن بهکلی نابود شده است «و خدا به آنان ستم نکرده، بلکه آنان خود بر خویشتن ستم کردهاند» هنگامیکه اموال خویش را در ستیزه جویی با خداوندی که هرگز مغلوب نمیشود، نابود کردند. آری! همانند این باد سوزان که کشت آن قوم ستمگر را پاک از بین برد، اینان نیز اموالشان را صرف کردند، اما باد سوزان شرک، تلاشها و تکاپوها و سرمایهگذاریهای باطلشان را نابود کرد.
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ بِطَانَةٗ مِّن دُونِکُمۡ لَا یَأۡلُونَکُمۡ خَبَالٗا وَدُّواْ مَا عَنِتُّمۡ قَدۡ بَدَتِ ٱلۡبَغۡضَآءُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡ وَمَا تُخۡفِی صُدُورُهُمۡ أَکۡبَرُۚ قَدۡ بَیَّنَّا لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِۖ إِن کُنتُمۡ تَعۡقِلُونَ١١٨﴾ [آل عمران: 118].
ابن جریر طبری و ابناسحاق در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابنعباس رضی الله عنه روایت کردهاند که فرمود: مردانی از مسلمانان به اساس پیوند همجواری و پیمانهایی که در جاهلیت بود، با برخی از یهودیان روابط صمیمانهای داشتند، پسخدای عزوجل نازل فرمود: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، از غیر خودتان» یعنی: از غیرمسلمین که کفار و منافقانند، «بطانه نگیرید» بطانه شخص: یاران خصوصیو همدل و همراز ویاند که در بطن امور وی قرار دارند و او آنها را از رازها و امور خصوصی خود آگاه میسازد. آری! از آنان دوست و همراز نگیرید زیرا آنان «از هیچ نابکاری در حق شما کوتاهی نمیورزند» و به هر آنچه که کار را بر شما خراب سازد، متوسل میگردند. خبال: فساد در فعل و جسم و عقل است «و به رنج و محنت افتادن شما را دوست دارند» یعنی: آرزو دارند تا در آنچه که مایه درد و رنج و سختی و زیان است، درافتید «بغضاء از لحن و سخنشان آشکار شدهاست» بغضاء: شدت بغض است، که این در سخنانشان هویداست، پس از شدت حسد بر خود میپیچند و زبانهایشان از سر ضمیرشان خبر داده است، لذا تقیه راکنار گذاشته و صراحتا به تذکیب روی آوردهاند و سرانجام، خبث و پلیدی نهاد واندرونشان از آنچه از زبانهایشان میلغزد، کاملا برملا شده است «و آنچه سینههایشان نهان میدارد، بزرگتر است» بهطوری که این لغزشهای زبانی، در مقایسه با آنچه که در سینههای پراز کینهشان علیه دین و دعوت و امت نهان میدارند، بسیار اندک است؛ پس ای مؤمنان! «درحقیقت ما نشانهها را برای شما بیان کردهایم، اگر تعقل کنید» لذا باید دشمنانتان را بشناسید و دوست و دشمن را از یکدیگر تمییز و تشخیص دهید.
﴿هَٰٓأَنتُمۡ أُوْلَآءِ تُحِبُّونَهُمۡ وَلَا یُحِبُّونَکُمۡ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱلۡکِتَٰبِ کُلِّهِۦ وَإِذَا لَقُوکُمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ عَضُّواْ عَلَیۡکُمُ ٱلۡأَنَامِلَ مِنَ ٱلۡغَیۡظِۚ قُلۡ مُوتُواْ بِغَیۡظِکُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ١١٩﴾ [آل عمران: 119].
«هان» ای حامیان کسانی که از آنان برای خود دوست و همراز نهانی گرفتهاید؛ بدانید که فقط «شمایید که آنان را دوست دارید، ولی آنان شما را دوست ندارند» از آنجا که غیظ و حسد در سینههایشان علیه شما آکنده شده و استحکام یافته است «و شما به همه کتابها ایمان دارید» و ازجمله کتاب آنان، پس شما را چه شده است که درحالی آنان را به دوستی میگیرید که به کتاب شما ایمان نمیآورند؟ «و چون با شما رودررو شوند، میگویند» از روی نفاق و تقیه «ایمان آوردیم. و چون خلوت کنند، از شدت خشم بر شما، سر انگشتان خود را میگزند» ازروی حسرت و تأسف که چرا از انتقامگرفتن از شما عاجزند «بگو: به غیظ خویش بمیرید» یعنی: قطعا خداوند عزوجل تمامکننده نعمت خویش بر مؤمنان و پیروز کننده و به روی صحنه آورنده دین خویش است، پس اینک بر غیظ خود بیفزایید تا بر اثر آن دق مرگ شوید «که خداوند به راز درون سینهها» یعنی: به همه خلجانهایی که بر سینهها میگذرد و به همه اندیشههایی که در نهانها شکل میگیرد «داناست» و ازجمله بر آنچه که این گروه در دلهایشان پنهان میدارند. مراد این آیه کریمه، منافقان اهل کتاب اند.
﴿إِن تَمۡسَسۡکُمۡ حَسَنَةٞ تَسُؤۡهُمۡ وَإِن تُصِبۡکُمۡ سَیِّئَةٞ یَفۡرَحُواْ بِهَاۖ وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لَا یَضُرُّکُمۡ کَیۡدُهُمۡ شَیًۡٔاۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا یَعۡمَلُونَ مُحِیطٞ١٢٠﴾ [آل عمران: 120].
«اگر به شما خیری برسد» از پیروزی، نعمت و فراوانی، یا نیرومندی و غیره، هرچند هم که اندک باشد «آنان را ناخشنود و ناراحت میکند؛ و اگر به شما بدی وناخوشیای برسد، از آن شاد میشوند» پس هرکس در چنین موضعی قرارداشته باشد، هرگز شایسته آن نیست که به دوستی و همدلی گرفته شود. باید دانست کهدر دو جمله: ﴿إِن تَمۡسَسۡکُمۡ حَسَنَةٞ﴾ ، و: ﴿وَإِن تُصِبۡکُمۡ سَیِّئَةٞ﴾ ، تعبیر شگرف بلاغی قرآن به خوبی نمایان است زیرا تعبیر «مساس حسنه»، مفید آن است که این دشمنان نفاق پیشه، از رسیدن کمترین خیری به مسلمانان ناراحت میگردند و تعبیر«اصابه سیئه»، مفید آن است که تا زمانی مصیبت بر مسلمانان کاملا فراگیر و همهجانبه نباشد و به اصطلاح، کارد به استخوانشان نرسد، خوشحال نمیشوند «و اگرصبر کنید» بر دشمنی آنان، یا بر دشواریهای جنگ با آنان «و پرهیزگاری نمایید» از دوستی و مهرورزی به آنان «نیرنگ آنان هیچ زیانی به شما نمیرساند» و اندیشهها و حرکتهای سوء آنان علیه شما و دینتان، کاملا بیاثر است «یقینا خداوند به آنچه میکنند، احاطه دارد» پس، بر اعمال و افکارشان آگاه و بر بی اثر ساختن توطئههایشان تواناست.
علما در بیان احکام گفتهاند: برای مسلمانان جایز نیست تا کفار ـ اعم از یهود، نصاری و مشرکان ـ را دوست همراز، مشاور و امین خویش قرار دهند، ولی جایزاست که از آنها به عنوان کارگزار و کارمند در کارهای حکومتیای که به مسائل حساس و محرمانه امت و رازهای سیاسی آنها مربوط نباشد، استفاده شود، چنانچه این روش در سیره خلفا دیده شده است. همچنین بنابراین آیات، گواهیدشمن علیه دشمنش صحت ندارد ـ که علمای مدینه و حجاز بر این نظراند، اما ازامام ابوحنیفه جایز بودن آن روایت شده است.
﴿وَإِذۡ غَدَوۡتَ مِنۡ أَهۡلِکَ تُبَوِّئُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ مَقَٰعِدَ لِلۡقِتَالِۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ١٢١﴾ [آل عمران: 121].
آنگاه خداوند متعال به بیان داستان احد میپردازد، آزمونی که مؤمنان و منافقان را از یکدیگر متمایز گردانید و صابران پایدار در عرصههای سختی را نمایان ساخت. آری! سیاق قرآنی به ذکر جنگ با قریش در بدر و احد منتقل میشود تا یهودیان درس عبرت بگیرند و بدانند که اگر درگیر جنگ با مسلمانان شوند، چه فرجام بدی در انتظارشان خواهد بود. پس، در مجموع شصت آیهکریمه ـ از آیه 120 تا 180 ـ پیرامون غزوه احد میباشد.
«و یاد کن زمانی را که بامدادان از پیش خانوادهات بیرون آمدی» یعنی: ای پیامبر! زمان بیرون آمدن از خانهات را در صبحگاه روز شنبه، هفتم شوال سال سوم هجری به یادآور، آنگاهکه بیرون آمدی، «و مؤمنان را در مواضعی برای جنگیدن فرود میآوردی» یعنی: آنها را در سنگرها مستقر و آماده رویارویی با دشمن میکردی «و خداوند شنواست» سخنان مؤمنان را در مشاوره با تو «داناست» به همه نیتها و کردارهای بندگانش.
﴿إِذۡ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنکُمۡ أَن تَفۡشَلَا وَٱللَّهُ وَلِیُّهُمَاۗ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١٢٢﴾ [آل عمران: 122].
«آنگاه که دو طایفه از شما بر آن شدند که بزدلی کنند» این دو طایفه عبارت از: بنیسلمه از قبیله خزرج و بنیحارثه از قبیله اوس بودند که روز احد در دو جناح لشکر قرار داشتند، پس خواستند تا از همراهی با رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این غزوهمنصرف گردند، اما خدای عزوجل دلهای مؤمنان را از تسلیم شدن به سستی و جبن حفظ کرد و بنابراین، بازنگشتند «و حال آن که خداوند یاورشان بود» هم بدینسبب، آنان را از سستی و ترسویی در پناه خود قرار داد و از میدان کارزار بازنگشتند، چنانکه منافقان به رهبری عبدالله بنابی بازگشتند «و مؤمنان باید تنها برخدا توکل کنند» نه بر غیر وی.
﴿وَلَقَدۡ نَصَرَکُمُ ٱللَّهُ بِبَدۡرٖ وَأَنتُمۡ أَذِلَّةٞۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ١٢٣﴾ [آل عمران: 123].
«و یقینا خداوند شما را در بدر یاری کرد در حالی که» بهسبب کمی تعداد خویش «ناتوان بودید» تا بدانید که پیروزی از جانب حق تعالی است و به کثرت عده وعده وابسته نیست. این جمله مستأنفهای است که برای پایدارساختن مؤمنان در میدان معرکه ایراد شد تا این حقیقت را به یادشان آورد که پیروزی، نتیجه صبر وپایداری است «پس، از خدا پروا کنید، باشد که سپاسگزاری نمایید» زیرا تقوی برانگیزاننده شکر و سپاس است.
﴿إِذۡ تَقُولُ لِلۡمُؤۡمِنِینَ أَلَن یَکۡفِیَکُمۡ أَن یُمِدَّکُمۡ رَبُّکُم بِثَلَٰثَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ مُنزَلِینَ١٢٤﴾ [آل عمران: 124].
«آنگاه که به مؤمنان میگفتی» یعنی: ای پیامبر! بهیاد آور هنگامی را که در روز بدر به مؤمنان میگفتی: «آیا شما را کفایت نمیکند که پروردگارتان شما را با سههزار فرشته فرود آمده یاری کند»؟ یعنی: براساس برداشت تو، مؤمنان این اندازه مدد از فرشتگان را ناکافی میپنداشتند.
﴿بَلَىٰٓۚ إِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَیَأۡتُوکُم مِّن فَوۡرِهِمۡ هَٰذَا یُمۡدِدۡکُمۡ رَبُّکُم بِخَمۡسَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ مُسَوِّمِینَ١٢٥﴾ [آل عمران: 125].
«بلی، اگر صبر کنید» بر شدت و سختی جنگ و پایداری ورزید در معرکه [و تقوا پیشه سازید] «وکافران بر شما با همین جوشوخروش خود بتازند» در موعدی که مقرر کردهاند«همانگاه پروردگارتان شما را با پنجهزار فرشته نشاندار مدد میرساند» یعنی: همانگاه که آنان بر سر شما فرود آیند، فرشتگان هم بی هیچگونه تأخیری به میدان جنگ حاضر میشوند، درحالیکه خود را با نشانههایی نشاندار کردهاند. البته رسم کار در معرکهها چنین بود و چنین هست که افراد شجاع و نترس، خود را با پیشانیبندی سرخرنگ یا نشانهای دیگری نشانهگذاری میکنند تا جایگاه و پایگاهشان در صف کارزار شناخته شود. روایت شده است که فرشتگان در روزبدر دستارهایی سفید، یا سرخ، یا سبز، یا زردرنگی بر سرهای خویش بسته بودند. به قولی: آنها بر اسبانی ابلق سوار بودند.
امام فخرالدین رازی در «تفسیر کبیر» میگوید: «اهل تفسیر و سیر اجماعا برآناند که فرشتگان در روز بدر با کافران به صورت عینی (فیزیکی) جنگیدند»، پس چنان نبود که امداد؛ امدادی معنوی باشد، آن گونه که صاحب تفسیر«المنار» میگوید. ابنعباس رضی الله عنه میگوید: «فرشتگان در جنگ بدر عملا شرکت کردند، اما در دیگر غزوات حضوری به شمار و مدد داشتند، ولی عملا نمیجنگیدند».
﴿وَمَا جَعَلَهُ ٱللَّهُ إِلَّا بُشۡرَىٰ لَکُمۡ وَلِتَطۡمَئِنَّ قُلُوبُکُم بِهِۦۗ وَمَا ٱلنَّصۡرُ إِلَّا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَکِیمِ١٢٦﴾ [آل عمران: 126].
«و خدا آن را» یعنی: امداد با فرشتگان را «جز مژدهای برای شما قرار نداد» تا به وسیله آن به پیروزی خویش شادمان گردید «و تا دلهایتان به آن» یعنی: به رسیدن امداد فرشتگان «آرام گیرد، و» لیکن باید بدانید که «پیروزی جز از جانب خداوند توانای حکیم نیست» پس، بسیاری رزمندگان و امکانات جنگی ـ جز با یاری پروردگار و تأیید و توفیق وی ـ هیچ تأثیری در سرنوشت جنگ ندارد و اگرخدای عزوجل میخواست، بدون جنگی از سوی شما، به کار آنان پایان میدادو دین خود را نصرت میبخشید، ولی این جنگ را ترتیب داد و آن را برای شما بهعنوان تکلیف شرعی مقرر گردانید تا ایمان و پایداری شما را بیازماید، چنانکهمیفرماید: ﴿وَلَوۡ یَشَآءُ ٱللَّهُ لَٱنتَصَرَ مِنۡهُمۡ وَلَٰکِن لِّیَبۡلُوَاْ بَعۡضَکُم بِبَعۡضٖ﴾ [محمد: 4]. «و اگر خدامیخواست از آنان انتقام میکشید، ولی تا برخی از شما را به وسیله برخیدیگربیازماید». پس، داستان مشارکت فرشتگان در این آیات (124 ـ 127)، به قول قوی و راجح، مربوط به غزوه بدر است نه غزوه احد، هرچند به قولی: مراد آیات، امداد مؤمنان در روز احد میباشد زیرا حق تعالی بهایشان وعده داد که اگر در احد پایداری ورزند، ایشان را به فرشتگان مددمیرساند، اما پایداری نکردند، لذا یک فرشته را هم به یاریشان نفرستاد، چه اگربه فرشتگان مدد میشدند، شکست نمیخوردند.
﴿لِیَقۡطَعَ طَرَفٗا مِّنَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَوۡ یَکۡبِتَهُمۡ فَیَنقَلِبُواْ خَآئِبِینَ١٢٧﴾ [آل عمران: 127].
«چنین کرد تا هلاک کند بخشی از کافران را» یعنی: شما را در بدر پیروز ساخت تا طایفهای از کفار را نابود سازد و آنان کسانی بودند که در روز بدر کشته شدند «یا آنان را خوار سازد» اویکبتهم: یا اندوهگینشان ساخته، دایره را بر آنان تنگ گرداند و جلو تکبر و سرمستی آنها را گرفته خوار و تارومارشان کند «تا نومیدانه بازگردند» بیآن که به هدف و مرام خود دست یافته باشند. یادآور میشویم که غزوه بدر در روز جمعه، هفدهم رمضان المبارک سال دوم هجری اتفاق افتاد.
﴿لَیۡسَ لَکَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٌ أَوۡ یَتُوبَ عَلَیۡهِمۡ أَوۡ یُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ١٢٨﴾ [آل عمران: 128].
ابنعمر رضی الله عنه در بیان سبب نزول این آیه کریمه میگوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مشرکان را نفرین کرده و در نفرین خود مردانی از آنان را به اسم یاد میکردند، همان بود که حق تعالی نازل فرمود: «اختیار این کار با تو نیست» یعنی: خداوند عزوجل اختیارکارشان را دارد و هرچه بخواهد با آنان میکند؛ از نابود ساختن، شکست دادن وعذاب نمودنشان، یا بازگردانیدنشان بهسوی رحمت و هدایت خود با تشرف ایشان به اسلام، چنانکه میفرماید: «یا از آنان درگذرد، یا عذابشان کند» در دنیا وآخرت «چراکه ستمکارند» و مستحق این عذاب میباشند.
این آیه کریمه دربردارنده این اشاره است که: فرجام کار قبیله قریش ایمان خواهد بود. از روایات دیگر نیز بر میآید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعد از غزوه احد که در آن به مسلمانان آسیب سختی وارد شد و حضرت حمزه رضی الله عنه به شهادت رسید، مشرکان را در قنوت نماز صبح نفرین میکردند، اما بعد از نزول این آیه کریمه، دیگر آنان را در نماز نفرین نکردند.
﴿وَلِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ یَغۡفِرُ لِمَن یَشَآءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١٢٩﴾ [آل عمران: 129].
«و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن خداست» پس بدانید که گستره ملک خداوند متعال، فراخ است «هرکه را بخواهد» بیامرزد، «میآمرزد و هرکه رابخواهد» عذاب کند، «عذاب میکند» پس ملک، ملک اوست و هرچه بخواهد در آن میکند و هرچه اراده کند، به ثبوت میرساند «و خداوند آمرزنده مهربان است» این اشارهای به این حقیقت است که رحمت حق تعالی بر خشم وی پیشی گرفته و لذا این دعوتی است از قریش که در موضع خود در قبال اسلام، تجدیدنظر کنند.
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡکُلُواْ ٱلرِّبَوٰٓاْ أَضۡعَٰفٗا مُّضَٰعَفَةٗۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ١٣٠﴾ [آل عمران: 130].
آنگاه خداوند متعال در بین داستان احد، آیه معترضهای را در مورد نهی از رباخواری میآورد تا مؤمنان از خوردن ربا دست برداشته و اموالشان را در راهخدا عزوجل انفاق نمایند و برای نشر اسلام آماده باشند: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! ربا را چند و چندین برابر نخورید» حرام بودن ربا در همه حالات و به همه صور واشکال آن، واضح و آشکار است، لیکن آیه کریمه در اینجا ناظر بر شکلی خاص از رباست که در میان اعراب مرسوم بود، آن شکل و شیوه چنین بود که آنان مال را تا زمانی معین به وام ربوی میدادند و چون وقت بازپرداخت وام سر میرسید، هم بر مال میافزودند و هم در زمان بازپرداخت وام و این کار را برای بارهای پیاپی تکرار میکردند تا بدانجا که فرد رباخوار چندین برابر وامی را که در آغازداده بود، باز پس میگرفت. یادآور میشویم که امروزه این نوع ربا را «سودمرکب» مینامند. قید (أضعافا مضاعفة): (چند و چندین برابر) برای بیان واقعیت ستم زشتی است که مردم در جاهلیت به آن مبتلا بودند و قطعا به این معنی نیست که اگر ربا کم بود، خوردن آن جایز باشد بنابراین، کم و بسیار ربا همه حرام قطعیاست و از اشد گناهان کبیره محسوب میشود «و از خداوند پروا کنید» بافروگذاشتن ربا «باشد که رستگار شوید».
﴿وَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِیٓ أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَ١٣١﴾ [آل عمران: 131].
«و از آتشی که برای کافران آماده شده است، پرواکنید» این ارشادی است به مؤمنان که باید از آنچه کفار در معاملاتشان انجام میدادند، بپرهیزند. یعنی: خوردن ربا، از عملکرد و شیوه کفار است، پس شما مؤمنان باید از ربایی که ایمان را از شما سلب میکند و با آن همچون کفار مستوجب آتش میشوید؛ بپرهیزید.
﴿وَأَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ١٣٢﴾ [آل عمران: 132].
«و از خدا و رسول او فرمان برید» در هر امر و نهیی «باشد که» با فرمان بردن ازخدا عزوجل و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم «مشمول رحمت قرار گیرید».
﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِینَ١٣٣﴾ [آل عمران: 133].
«و بشتابید بهسوی آمرزشی از جانب پروردگار خویش و بهشتی که پهنای آن مانند عرض آسمانها و زمین است» و چون آسمان و زمین در حد علم بندگان، عریضترین و فراخترین مخلوقات خدای سبحان اند، بدین جهت در تشبیه از آنها یاد شد «برای پرهیزگاران آماده شده است» پس چگونه مرتکب کارهایی میشوید که شما را از بهشتی به این وسعت و عظمت محروم گرداند، در حالیکه برایپرهیزگاران آماده شدهاست؟ و چرا ربا میخورید که شما را در دوزخی فروافگند که برای کافران آماده شدهاست ؟.
این آیه کریمه دلیل بر آن است که بهشت و دوزخ هماکنون آفریده شدهاند وموجودند. قول جمهور علما نیز همین است. در حدیث شریف آمده است: «مردیبه محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: حق تعالی فرموده است: (بهشتی که پهنایآن مانند آسمان و زمین است)، پس به من خبر دهید که در این صورت، دوزخدر کجاست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: آیا میبینی که چون میآید همه چیزرا میپوشاند، در آن وقت روز در کجاست؟ آن مرد گفت: در آن جایی کهخدا عزوجل بخواهد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: پس همچنین است دوزخ، در آنجایی است که خدا بخواهد».
﴿ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَ وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ١٣٤﴾ [آل عمران: 134].
پرهیزگاران «همانان»اند «که در سراء» یعنی: حالت آسانی و گشایش و راحت «و ضراء» یعنی: در تنگی و سختی و رنج «انفاق میکنند و خشم خود را فرومیخورند» آن را در دلهای خویش حبس کرده و بهسبب خشم و غیظ خود بهکسی ظلم نمیکنند. گفته میشود: «کظم غیظه: خشم خود را فروخورد و آن رابروز نداد». در حدیث شریف آمده است: «هرکس خشم خود را فرو خورد درحالیکه بر اظهار و اجرای آن قادر است، خدای عزوجل درونش را پر از امن وایمان میکند». همچنین در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ازاصحاب رضی الله عنهم پرسیدند: «شما در میان خود به چه کسی پهلوان میگویید»؟ گفتند: بهکسی که پهلوانان نتوانند او را در کشتی به زانو در آورند. فرمودند: «نه! چنیننیست، بلکه قهرمان کسی است که در هنگام خشم بر خود مسلط است». درباره شیوه فرونشاندن خشم نیز در حدیث شریف آمده است: «همانا خشم و غضب ازشیطان است و شیطان از آتش آفریده شده، پس چون یکی از شما خشمگین شد، باید وضو بگیرد». «و» پرهیزگاران هماناناند که «از مردم درمیگذرند» یعنی: از مجازات کسیکه به آنان بد کرده و مستحق مؤاخذه است، درمیگذرند. البتهاین فضیلت و کرامت در صورتی است که بر انتقامکشی قادر باشند. در حدیث شریفآمده است که رسولاکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «سه چیز است که بر آن سوگند میخورم:
1- هیچ مالی از صدقهدادن کم نمیشود.
2- خداوند عزوجل دربرابر عفو و گذشت، جز عزت نمیافزاید.
3- هرکه برای خدا عزوجل تواضع کند، خداوند عزوجل او را رفعت میدهد».
نظر به اینهمه فضیلت است که خداوند عزوجل این مقام را از مقامات احسان برشمرده و میفرماید: «و خداوند محسنان را دوست میدارد» یعنی: آنانی را که با انفاق و بردباری و گذشت در امورشان، روش احسان و نیکوکاری را در پیشمیگیرند.
﴿وَٱلَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَکَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ وَمَن یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ وَلَمۡ یُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ١٣٥﴾ [آل عمران: 135].
«و» پرهیزگاران «آنان»اند «که چون فاحشهای مرتکب شوند» فاحشه: هر کار زشت و هر معصیتی است، اما اختصاص آن به زنا، در استعمال غلبه یافته زیرا زنا از زشتترین معاصی است «یا چون بر خود ستم روا دارند» با ارتکاب گناهان. بعضی گفتهاند: فاحشه گناه کبیره و ستم بر خود، گناه صغیره است. آری! در آنهنگام: «یاد کنند الله را» با زبانها و دلهای خویش «پس آمرزش خواهند برای گناهان خویش» از بارگاه خدای آمرزگار. انس رضی الله عنه میگوید: به من رسیده است کهچون این آیه کریمه نازل شد، ابلیس گریست (که بیچاره شدم). «و چهکسی جز خدا، گناهان را میآمرزد» با آمرزش کاملی که بهدنبال خود سرزنش و عقوبتی نداشتهباشد؟ لذا هیچ گناهی ـ هرچند هم که بزرگ باشد ـ در برابر مغفرت الهی چنان بزرگ نیست که سبب عدم آمرزش وی شود. در حدیث شریف آمده است: «ابلیس گفت: پروردگارا! سوگند به عزتت که پیوسته فرزندان آدم را گمراه میکنم تا آنگاه که ارواحشان در اجسادشان باشد. حق تعالی فرمود: سوگند بهعزت و جلالم که پیوسته بر آنان میآمرزم تا آنگاه که از من آمرزش بخواهند». «و» پرهیزگاران «بر آنچه مرتکب شدهاند» از گناهان «با آن که میدانند» و آگاهند که آن کار گناه است «اصرار نمیکنند» مراد از اصرار: عزم بر بازگشت به گناه و عدم دست کشیدن نهایی از آن با توبه است.
عطاء در بیان سبب نزول از ابنعباس رضی الله عنه روایت کرده است: آیه کریمه درباره خرما فروشی بهنام «بنهان التمار» نازل شد که کنیتش «ابومقبل» بود، روزی زنی خوبرو از او خرما خرید، پس او آن زن را بهسوی خود کشید و او را بوسید، اما بعدا از این عمل خویش پشیمان گشته به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و داستان خویش را به ایشان باز گفت. آنگاه این آیه کریمه نازل گردید.
﴿أُوْلَٰٓئِکَ جَزَآؤُهُم مَّغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَجَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ وَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِینَ١٣٦﴾ [آل عمران: 136].
«آنان پاداششان آمرزشی از جانب پروردگارشان و باغهایی است که از فرودست آن جویباران جاری است، جاودانه در آن بمانند و پاداش اهل عمل چه نیکوست» یعنی: پاداش پرهیزگارانی که اعمال نیک یادشده را انجام میدهند، این است که بر گناهانشان قلم عفو کشیده میشود و به بهشت درمیآیند. در حدیث شریف به روایت ابوبکر صدیق رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که فرمودند: «هیچکسی نیست کهمرتکب گناهی شود، سپس به هنگام یادآوری از گناهش برخیزد و وضو بگیرد، آنگاه دو رکعت نماز خوانده و از خدای عزوجل از آن گناه خویش آمرزش بخواهد، جز اینکه خداوند عزوجل بر او میآمرزد ـ آنگاه این آیه کریمه را تلاوت کردند».
﴿قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِکُمۡ سُنَنٞ فَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُکَذِّبِینَ١٣٧﴾ [آل عمران: 137].
در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است: چون مؤمنان در واقعه احد شکست خوردند و هفتاد تن از آنان به شهادت رسید، خداوند متعال نازل نمود: «قطعا پیش از شما سنتهایی سپری شدهاست» یعنی: وقایعی که حق تعالی آنها را در امتهای تکذیبکننده حق به اجرا درآورده و از سنتهای وی بهشمار میروند، که از جمله این سنتها، یکی هم رابطه اسباب و مسببات با همدیگر است «پس» اگر در وقوع این سنتها شک دارید «در زمین بگردید» به قصد عبرتگرفتن «و بنگریدکه فرجام تکذیبکنندگان چگونه بوده است«؟ زیرا شکی نیست که مشاهده آثار امتهای بربادرفته، تأثیری در نفوس انسانها به جامیگذارد که تنها شنیدن ویادآوری اخبار آنها، دارای چنان تأثیری نیست، بههمین دلیل است که خدای عزوجل ما را به گردشگری و نگرش در احوال امتها دستور دادهاست.
﴿هَٰذَا بَیَانٞ لِّلنَّاسِ وَهُدٗى وَمَوۡعِظَةٞ لِّلۡمُتَّقِینَ١٣٨﴾ [آل عمران: 138].
«این» امر به سیر و سفر در زمین و نگریستن در عاقبت حال ستمگرانی که هلاک شده و دیارشان را خالی و متروک و درهمفروریخته باقی گذاشتهاند وآیات این قرآن؛ «بیانی برای مردم است» اعم از تکذیبکنندگان دعوت حق و غیر آنان «و رهنمود و اندرزی برای پرهیزگاران است» پس قرآن بیانگر عبرتها برایتمام مردم ـ اعم از مؤمن و کافرشان ـ است، ولی فقط برای پرهیزگاران رهنمودو اندرزی است، نه برای غیر ایشان.
﴿وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ١٣٩﴾ [آل عمران: 139].
ابنعباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید: اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در روز احد شکست خوردند، دراین اثنا خالدبن ولید با دستهای از سواران مشرک از فرازکوه حملهکنان روی آورد، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین دعا کردند: «بارالها! آنانرا بر ما پیروز و مسلط نگردان، خدایا! ما جز تو نیرویی نداریم، بارالها! در اینسرزمین کسی جز همین نفرات وجود ندارد که تو را عبادت کند». آنگاه حق تعالی این آیات را نازل فرمود. همان بود که عدهای از تیراندازان مسلمان برآنان حملهور شده و سواران مشرک را زدند و از کوه عقب راندند. و این است معنای فرموده خداوند عزوجل : ﴿وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَو...﴾.
«و سستی نورزید و اندوهگین نشوید» وهن: سستی، ناتوانی، ترک آمادگی، دل زدگی و عدم توسل به اسباب قوت و نیرومندی است. آری! سست و اندوهگین نشوید، بلکه بدانید «که شما برترید» بعد از این واقعه بر دشمنانتان و برآنان پیروزید «اگر مؤمن باشید» یعنی: اگر مؤمنید، سست و اندوهگین و افسرده نشوید. یا اگر مؤمن باشید، برترید.
خداوند متعال در این آیه کریمه مؤمنان را به شکیبایی و پایداری فراخوانده مصایب روز احد را به آنان تسلیت و تعزیت میگوید و آنان را بر جنگ با دشمنانشان برانگیخته از سستی و ترس و بزدلی باز میدارد.
﴿إِن یَمۡسَسۡکُمۡ قَرۡحٞ فَقَدۡ مَسَّ ٱلۡقَوۡمَ قَرۡحٞ مِّثۡلُهُۥۚ وَتِلۡکَ ٱلۡأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیۡنَ ٱلنَّاسِ وَلِیَعۡلَمَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَیَتَّخِذَ مِنکُمۡ شُهَدَآءَۗ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِینَ١٤٠﴾ [آل عمران: 140].
راشد بن سعد در بیان سبب نزول آغاز این آیه کریمه میگوید: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اندوهگین و ناراحت از احد بر میگشتند، زنی همراه با جنازههای شوهر وپسرش که هردو شهید شده بودند، میآمد و به خاطر آن دو فغان و شیون میکرد و بر سر و صورتش میزد، در این اثنا پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم مناجاتکنان با پروردگارشانگفتند: «آیا با پیامبرت همچنین میکنند»؟! پس حق تعالی نازل فرمود: «اگر بهشما قرحی رسیده» قرح: زخم و آسیب است «آن قوم را نیز آسیبی همانند آن رسیده است» یعنی: اگر آنها در روز احد بر شما دست یافتند و آسیب واردکردند، شما نیز در روز بدر آنان را ـ با کشتن هفتاد تن از نخبگان وسردمدارانشان ـ خوار و ذلیل ساختید؛ «و ما این روزها» ی پیروزی و نصرت «رادر میان مردم به نوبت میگردانیم» در وقایعی که میان امتها و ملتها در جنگها رویمیدهد. آری! سنت ما بر این رفته است که پیروزی را میان امتها دستگردان نماییم، گاهی این گروه غلبه نماید و گاهی آن گروه دیگر، چنانکه ای مسلمین! برای خود شما در روز بدر و احد این رخداد اتفاق افتاد، اما بدانید که سرانجام، پیروزی با مؤمنان است «و تا خداوند مؤمنان را معلوم بدارد» یعنی: با پایداریشان درمیدانهای نبرد، کاملا متمایزشان گرداند تا پاداش به آنان تعلق گرفته بتواند و الاخدای سبحان به علم ازلی خود همه چیز را میداند.
ابنابی حاتم از عکرمه در بیان سبب نزول آخر این آیه کریمه روایت کردهاست: چون خبر نتیجه جنگ احد در مدینه دیر رسید، زنان از شهر بیرون رفتند تا از اخبار احد آگاهی یابند، در این هنگام دو تن را دیدند که سوار بر شتر از رزمگاه میآمدند، پس زنی از آنان پرسید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چه خبر دارید؟ یکی از آندو پاسخ داد: ایشان زندهاند. زن گفت: اکنون دیگر باکی ندارم که خدای عزوجل از بندگانش هرچه بخواهد شهید برگیرد. پس قرآن کریم مطابق آنچه کهاو گفت نازل شد: «و» تا خداوند عزوجل «از میان شما شهدایی بگیرد» یعنی: ایشانرا به فیض و کرامت شهادت نایل گرداند. باید دانست که کشتگان راه خدا عزوجل را ازآن رو «شهید» نامیدند که ایشان در راه دعوت بهسوی الله عزوجل کشته شدهاند و نزد وی علیه کسانی که به قتلشان رساندهاند بر این حقیقت گواهی میدهند که: کشتنشان به ستم و تجاوز بوده است. بعضی گفتهاند: بلکه سبب نامگذاری آنها به «شهید» این است که: نیل به بهشت برایشان شهادت داده شدهاست «و خداوندستمکاران را دوست ندارد» پس سلطه ستمگران بقا و دوامی نداشته و سرانجام حق تعالی آنان را عذاب میکند.
﴿وَلِیُمَحِّصَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَیَمۡحَقَ ٱلۡکَٰفِرِینَ١٤١﴾ [آل عمران: 141].
«و» نیز این آسیبی که به شما رسید، برای آن بود «تا خدا، مؤمنان را پاک گرداند» ایشان را از گناهانشان بپالاید و خالص گرداند و پس از آن، صحیفههای اعمالشان پاک و پاکیزه شده و جز حسنات هیچ شایبه دیگری در آنها باقی نماند.تمحیص: پاکسازی است. «و کافران را نیست و نابود سازد» یعنی: ریشهشان را بهسبب سرکشی و طغیانشان از بیخ برکند و آنها را مستأصل گرداند زیرا آنان چون پیروز گردند، سرکش و مغرور و متجاوز میشوند و این خود سبب تباهی و نابودیآنان میگردد. پس این آیات، بیانگر حکمت غلبه نهایی کفار بر مؤمنان در روز احد است، که در اینجا به سه حکمت پرداخته شده است:
1- متمایزساختن و معلومگردانیدن اهل ایمان و پایداری در صحنه عمل.
2- رسیدن بعضی از مؤمنان به فیض شهادت.
3- افگندن کفار در چاله طغیان و استکبار تا این امر به استدراج و نابودی کاملشان بینجامد.
﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا یَعۡلَمِ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ جَٰهَدُواْ مِنکُمۡ وَیَعۡلَمَ ٱلصَّٰبِرِینَ١٤٢﴾ [آل عمران: 142].
«آیا پنداشتید که وارد بهشت میشوید، حال آن که خداوند هنوز مجاهدان شما را متمایز نساخته و پیش از آن که صابران را معلوم بدارد»؟ یعنی: آیا پنداشتید که به بهشت وارد میشوید قبل از آن که اهل جهاد و اهل پایداری و صبر از میان شما، به علم ظهور، از دیگران متمایز گردند؟ پس اینک در غزوه احد از همدیگر متمایز گشتند. مراد از: ﴿وَلَمَّا یَعۡلَمِ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ...﴾. «هنوز خدا جهادگرانتان را معلوم نداشته»؛ نفی علم از حق تعالی نیست، بلکه مراد از آن، عدم ظهور عینی این امر در عرصه واقعیت است، چرا که در حقیقت، خدای عزوجل همه چیز را از ازل میداند، پس هدف؛ برپا داشتن حجت بر مردم است تا از آنان کاری به عرصه ظهور آید که موجب ورودشان به بهشت و احراز شایستگی آمرزش حق تعالیگردد.
﴿وَلَقَدۡ کُنتُمۡ تَمَنَّوۡنَ ٱلۡمَوۡتَ مِن قَبۡلِ أَن تَلۡقَوۡهُ فَقَدۡ رَأَیۡتُمُوهُ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ١٤٣﴾ [آل عمران: 143].
«و شما مرگ را سخت آرزو میکردید» مؤمنان در آرزوی روزی بودند که در آن جنگی میان آنها و کفار به وقوع آید تا به فیض شهادت نایل گردند و کسانی که دربدر حضور نداشتند، میگفتند: ای کاش ما را هم روزی چون روز بدر بود که درآن با مشرکان میجنگیدیم و به خیری در آن آزموده میشدیم، آن گونه که در بیان سبب نزول آیه کریمه نیز آمده است. اما چون واقعه احد پیش آمد، به هزیمتروی آوردند، با آن که خود ایشان بودند که سخت پافشاری کردند تا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای صف آرایی علیه کفار، از مدینه خارج شود، ولی در میدان عمل جزتعدادی از آنان پایداری نکردند، که انسبن نضر رضی الله عنه عموی انسبن مالک رضی الله عنه یکیاز ایشان بود. آری! در آرزوی مرگ بودید: «پیش از آن که با آن روبرو شوید» سبب اینکه مؤمنان آرزوی جنگ و آرزوی مرگ را میکردند، آرزوی شهادت از سوی ایشان بود «پس آن را دیدید» یعنی: مرگ را «درحالیکه نگاه میکردید» هنگامی که تعدادی از شما به شهادت رسیدند. در حدیث شریف آمده است: «لا تتمنوا لقاء العدو، وسلو الله العافیة، فإذا لقیتـمـوهم فاصبروا، واعلموا أن الجنة تحت ظلال السیوف». «آرزوی رویارویی با دشمن را نکنید و از خدا عافیت بخواهید، اما چون با آنان روبرو شدید، پایداری ورزید و بدانید که بهشت در زیر سایههای شمشیرهاست».
﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِیْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِکُمۡۚ وَمَن یَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِ فَلَن یَضُرَّ ٱللَّهَ شَیۡٔٗاۗ وَسَیَجۡزِی ٱللَّهُ ٱلشَّٰکِرِینَ١٤٤﴾ [آل عمران: 144].
در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است: هنگامیکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در احد مجروح شدند، شیطان فریاد زنان گفت: اینک محمد کشته شد! پس برخی از مسلمانان سست و منفعل شدند تا بدانجا که گویندهای گفت: محمد صلی الله علیه و آله و سلم که کشتهشد دیگر مقاومت چه فایدهای دارد، لذا تسلیم شوید زیرا آنان (مشرکان)، نیز برادران شما هستند. دیگری گفت: اگر او پیامبر بود کشته نمیشد! پس نازل شد: «و محمد جز فرستادهای نیست، پیش از او هم پیامبرانی گذشتهاند» لذا او هم میمیرد چنانکه پیامبران دیگر مردند، همچنین ممکن است کشته شود، چنانکهبعضی از آنها کشته شدند. البته این، قبل از نزول آیه (67) از سوره «مائده» بودکه خداوند عزوجل در آن حفظ جان پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم را از گزند دشمنان دعوت تضمینکرد. «آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما بر پاشنههای خود برمیگردید» یعنی: اگر اودر گذشت یا کشته شد، چگونه مرتد میشوید و دین و عقیده خویش را رهامیکنید، با آن که میدانید که پیامبران علیهم السلام برای همیشه زنده نمیمانند، بلکهمیمیرند و این پیروانشان هستند که به دین ایشان تمسک میجویند، هرچندپیامبران خود ـ به سبب مرگ یا شهادت ـ در میانشان نباشند؟ «و هرکس بر پاشنههای خود برگردد» با پشتکردن از جنگ، یا با ارتداد از اسلام «پس هرگزهیچ زیانی به خدا نمیرساند» بلکه به خودش زیان میرساند «و خداوند به زودی شکرگزاران را پاداش میدهد» یعنی: کسانی را که پایداری کرده، جنگیدند و به شهادت رسیدند زیرا ایشان بدین وسیله، نعمت خدای عزوجل بر خود را که اسلام است، شکرگزاری کردهاند.
در هنگام درگذشت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم که اصحاب بسیار سراسیمه و حیران شده بودند تا بدانجا که عمر رضی الله عنه تهدید کنان میگفت: اگر کسی بگوید که محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحلت کردهاست، گردنش را میزنم! آری! در این هنگام، ابوبکر صدیق رضی الله عنه فرمود: «هرکس محمد صلی الله علیه و آله و سلم را میپرستید، پس بداند که یقینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم درگذشت و هرکس خدا عزوجل را میپرستد، بدون شک خداوند عزوجل زنده است و نمیمیرد. آنگاه این آیه کریمه را تلاوت نمود». لذا این آیه کریمه خود، تمهید وزمینهسازی برای امر درگذشت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.
﴿وَمَا کَانَ لِنَفۡسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِ کِتَٰبٗا مُّؤَجَّلٗاۗ وَمَن یُرِدۡ ثَوَابَ ٱلدُّنۡیَا نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا وَمَن یُرِدۡ ثَوَابَ ٱلۡأٓخِرَةِ نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَاۚ وَسَنَجۡزِی ٱلشَّٰکِرِینَ١٤٥﴾ [آل عمران: 145].
«و هیچ نفسی را نرسد که جز به اراده الله» یعنی: به قضا و قدر وی «بمیرد، نوشته شده است به قید وقت» یعنی: خداوند عزوجل مرگ را برای هر شخصی در موعدی معین که هیچ پسوپیش نمیشود، مقرر کرده است؛ بسیار دیده شده که مردان قهرمان و شجاع در میدانهای نبرد زنده ماندهاند و انسانهای ترسو و بزدل در مأوا و مأمنشان مردهاند، پس انسانهای ترسو باید به خود آیند و در محاسباتشان تجدیدنظر کنند. سپس حق تعالی هدف و مقصد خلقت بشر را بیان میکند؛ اینهدف از دیدگاه بشر یا خواستن دنیاست، یا خواستن آخرت: «و هرکه» با عملش«پاداش این دنیا را بخواهد» چون غنیمت و مانند آن «به او از آن» یعنی: ازپاداش آن «میدهیم و هرکه» با عمل خویش «پاداش آخرت را» که همانا بهشت است «بخواهد، به او از آن میدهیم» و حسنات وی را چند و چندین برابر به فراوانیپاداش میبخشیم. فرموده خدای عزوجل: (یرد: بخواهد)؛ به این حقیقت اشاره دارد که: این اراده شخصی است که طبیعت عمل ـ از خیر یا شر ـ را تعیین میکند «و بهزودی شکرگزاران را پاداش خواهیم داد» یعنی: کسانی را که اوامر و فرمانهای ما را در عرصه جنگ و پایداری و غیره اطاعت میکنند. از علی رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: «پایداران بر دین خویش، ابوبکر و اصحاب وی هستند»، و علی رضی الله عنه همیشه میفرمود: «ابوبکر امیر شکرگزاران بود».
﴿وَکَأَیِّن مِّن نَّبِیّٖ قَٰتَلَ مَعَهُۥ رِبِّیُّونَ کَثِیرٞ فَمَا وَهَنُواْ لِمَآ أَصَابَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا ٱسۡتَکَانُواْۗ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلصَّٰبِرِینَ١٤٦﴾ [آل عمران: 146].
«و چه بسیار پیامبری که همراه او خداپرستان بسیاری نبرد کردند» یعنی: بسیاریاز پیامبران علیهم السلام با دشمنان خدای عزوجل جنگیدند و علما و عابدان ربانی همراه با ایشان نبرد کردند. ربیون: ربانیان هستند که به خداپرستی و شناخت مقام ربوبیتحق تعالی نسبت داده شدهاند. یا (ربیون) به معنای جماعتهای بسیار است، کهمفرد آن «ربی»، به معنای جماعت و گروه میباشد. «پس بهسبب مصیبتی که درراه خدا به آنها رسید، سستی نکردند» یعنی: دوستان خدا عزوجل با کشته شدن پیامبرانشان و یا کشته شدن همراهان و همسنگرانشان سست نشدند «و ناتوانینکردند» از استمرار نبرد با دشمن «و زبونی نکردند» بهسبب رنجها و مصیبتهاییکه در جهاد به آنان رسید. استکانت: ذلت و خضوع و تسلیمشدن است «و خداوند صابران را دوست میدارد» لذا به آنان پاداش میدهد.
این آیه کریمه نوعی تعریض و کنایهگویی به آن عده از مسلمانانی است که در احد از شایعه کشتهشدن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم لرزه بر اندامشان افتاد و در حالیکه ارادهتسلیمشدن به مشرکان را داشتند، میگفتند: ای کاش قاصدی از سوی ما نزد عبدالله بن ابی برود تا او برای ما از ابوسفیان رهبر مشرکان (در آن زمان) امان بگیرد.
﴿وَمَا کَانَ قَوۡلَهُمۡ إِلَّآ أَن قَالُواْ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسۡرَافَنَا فِیٓ أَمۡرِنَا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ١٤٧﴾ [آل عمران: 147].
«و سخن ایشان» یعنی: سخن آن گروهی که در هنگام رویارویی با دشمن، همراه انبیای الهی بودند «جز این نبود که گفتند: پروردگارا! بیامرز بر ما گناهان ما را» به قولی: مراد از آن، گناهان صغیره است «و ازحد گذشتن ما را در کارمان» به قولی: مراد از آن، گناهان کبیره است. اسراف: زیادهروی و گذشتن از حداست. آری! ایشان از روی شکستهنفسی و فروتنی، ملتمسانه آمرزش خواستند، با آن که ربانیان عابدپیشهای برای الله عزوجل بودند «و گامهای ما را استوار دار» درمیدانهای نبرد و جبهههای پیکار «و ما را بر گروه کافران نصرت ده».
﴿فََٔاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ ثَوَابَ ٱلدُّنۡیَا وَحُسۡنَ ثَوَابِ ٱلۡأٓخِرَةِۗ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ١٤٨﴾ [آل عمران: 148].
«پس خداوند به آنان» بهسبب این پایداری و انابت «پاداش این دنیا» را ـ ازپیروزی، غنیمت، عزت و مانند آنها «و پاداش نیک آخرت را» که نعمت عظمای بهشت است «عطا کرد و خداوند نیکوکاران» در امور جنگ را «دوست میدارد» پس در دنیا و آخرت به آنان پاداشی درخور و شایسته عنایت میکند.
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن تُطِیعُواْ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ یَرُدُّوکُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِکُمۡ فَتَنقَلِبُواْ خَٰسِرِینَ١٤٩﴾ [آل عمران: 149].
علیبنابیطالب رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه میفرماید: این آیه کریمه در ارتباط با سخن منافقان نازل شد که در هنگام شکست احد به مؤمنان میگفتند: نزدبرادران خود (مشرکان) بر گردید و به دینشان در آیید! لذا این آیه کریمه، داعیهکسانی را که بعد از برگشتن ورق بهنفع مشرکان در غزوه احد، دعوت به تسلیم شدن کردند و امیدوار بودند که مشرکان با آنان برخورد نیک بنمایند، رد میکند.
«ای مؤمنان! اگر از کسانی که کفر ورزیدهاند، اطاعت کنید، شما را بر پاشنههای شما برمیگردانند» یعنی: شما را از دین اسلام بهسوی کفر برمیگردانند «و آنگاه زیانکار میشوید» یعنی: در این بازگشت به کفر، سراسر زیان میکنید؛ در دنیا با انقیاد از دشمن و چشیدن طعم ذلت و حقارت و تبدیل نمودن اسلام به کفر و در آخرت؛ با حرمان از بهشت و معذبشدن در دوزخ.
﴿بَلِ ٱللَّهُ مَوۡلَىٰکُمۡۖ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلنَّٰصِرِینَ١٥٠﴾ [آل عمران: 150].
«بلکه خداوند مولای شماست و او بهترین یاریدهندگان است» یعنی: پس به سوی مشرکان بازنگردید و از آنها پشتیبانی نکنید و از حزب خدا عزوجل باشید و همدست و همپیمان علیه دشمنان وی زیرا فقط خداوند عزوجل مولای شماست نه آنها و فقط خداوند عزوجل یاریگر شماست نه غیر وی.
﴿سَنُلۡقِی فِی قُلُوبِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ ٱلرُّعۡبَ بِمَآ أَشۡرَکُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ یُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗاۖ وَمَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُۖ وَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلظَّٰلِمِینَ١٥١﴾ [آل عمران: 151].
از سدی در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است: آنگاه که ابوسفیان و مشرکان از احد بازگشته و بهسوی مکه روی آوردند؛ بعد از اینکه قسمتی از راه را پیمودند پشیمان شده و با خود گفتند: وه! چه بدکاری کردیم؛ آنان را کشته و زخمیکردیم تا آن که چون مشتی بیش از آنان باقی نماند، همینگونه رهایشانکردیم! اینک بیاییم که برگردیم و آنها را ریشهکن ساخته کار را یکسره کنیم. پس چون عزم خود را بر این کار جزم کردند، حق تعالی در دلهایشان رعب و وحشت افگند و از این تصمیم خویش منصرف گردیدند، آنگاه نازل شد: «بهزودی در دلهای کافران رعب و هراس خواهیم افگند» زودا که دلهایشان را پر ازترس و بیم و بیقراری کنیم «به سبب شرک ورزیدنشان به خدا که بر آن هیچگونه حجت و برهانی نفرستاده» یعنی: خداوند عزوجل هیچگونه دلیل و بیان و برهانی بر شرک قرار نداده «و جایگاهشان آتش است و جایگاه ستمکاران چه بد است» پس ای سستایمانان! چگونه از آنان پشتیبانی میکنید؟ قطعا اگر شما از آنان پشتیبانی کنید، شما هم با آنانید. در حدیث شریف به روایت جابربن عبدالله رضی الله عنه آمده است که رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «به من پنج خصلت دادهشده است که به هیچ پیامبری قبل از منداده نشده:
1- با افگندهشدن بیم و رعب بر قلب دشمن، بهاندازه مسافت یک ماه راه، نصرت داده شدهام.
2- زمین همه برایم سجدهگاه و پاکیزه قرار داده شد.
3- غنایم برایم حلال گردانیده شد.
4- اجازه شفاعت به من داده شد و در حالیکه انبیای قبل از من این امتیاز خود رادر دنیا خواستند، من آن را برای بندگانی که شرک به خدا عزوجل نیاوردهاند، به آخرت نگه داشتهام.
5- پیامبران قبل از من مخصوصا بهسوی قوم خویش برانگیخته میشدند، ولی من بهسوی همه مردم مبعوث گردیدهام».
﴿وَلَقَدۡ صَدَقَکُمُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥٓ إِذۡ تَحُسُّونَهُم بِإِذۡنِهِۦۖ حَتَّىٰٓ إِذَا فَشِلۡتُمۡ وَتَنَٰزَعۡتُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِ وَعَصَیۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ مَآ أَرَىٰکُم مَّا تُحِبُّونَۚ مِنکُم مَّن یُرِیدُ ٱلدُّنۡیَا وَمِنکُم مَّن یُرِیدُ ٱلۡأٓخِرَةَۚ ثُمَّ صَرَفَکُمۡ عَنۡهُمۡ لِیَبۡتَلِیَکُمۡۖ وَلَقَدۡ عَفَا عَنکُمۡۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١٥٢﴾ [آل عمران: 152].
در بیان سبب نزول آمده است: این آیهکریمه هنگامی نازل شد که بعضی از مسلمین گفتند؛ از کجا دچار این شکست و مصیبت شدیم، درحالی که خداوند عزوجل به ما وعده پیروزی داده بود؟ پس حق تعالی در پاسخشان فرمود: «و قطعا خداوند وعده خود را در حق شما راست گردانید» با نصرت دادنتان «آنگاه که به فرمان او آنان را میکشتید» و تارومار میساختید زیرا در آغاز نبرد احد، فتح و ظفر با مسلمین بود تا بدانجا که آنان نه تن از پرچمداران دشمن را که یکی پس از کشتهشدن دیگری پرچمشان را به دوش میگرفت، کشتند و نزدیک بود که کار مشرکان یکسره شود، که در این هنگام مسلمین به جمعآوری غنایم مشغول شده وتیراندازان محافظ گذرگاه کوه احد، سنگر مهم و کلیدی خود را به طلب غنیمت ترک کردند و همین امر بود که سبب هزیمت شد «تا آنگاه که سستشدید» یعنی: جبون و ضعیف شدید «و در امر» و دستور پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم که بهتیراندازان فرمان داده بود: در مواضع خود محکم و استوار و پایدار بمانند، «بایکدیگر به نزاع پرداختید» زیرا برخی از تیراندازان گفتند: سپاه ما پیروز شد، پسجای درنگ نیست، برویم و به غنایم برسیم! اما برخیدیگر که فرماندهشانعبدالله بن جبیر رضی الله عنه نیز در میانشان بود، گفتند: طبق فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در جایخود میمانیم و نباید تکان بخوریم! «و پس از آن که آنچه را دوست داشتید» ازپیروزی و نصرت «به شما نشان داد» در آغاز جنگ احد، آنگاه «نافرمانیکردید» از دستور پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم و گلوگاه مهم کوهی را برای طلب غنایم ترککردید. جمله قبل از «اذا» ی شرطیه، بر جواب آن دلالت میکند، پس معنیچنین میشود: حق تعالی نیز در برابر این عملتان، نصرت خود را از شما بازداشت «برخی از شما دنیا را میخواست» با دست یافتن به غنیمت «و برخی از شما آخرت را میخواست» یعنی: پاداش آخرت را؛ با باقی ماندن در سنگرهای خود به پیروی ازفرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ـ همچون عبدالله بن جبیر رضی الله عنه و همراهانش ـ «سپس برای آن که شما را بیازماید، از آنان بازتان گردانید» یعنی: بعد از آن که بر مشرکان استیلا یافته بودید، شما را از آنان ـ با فرار و هزیمتتان ـ بازگردانید تا امتحانتان کند ودر نتیجه انسانهای مخلص از ناخالصان متمایز گردند. مراد این است که حق تعالی با شما چون کسانی معامله کرد که مورد امتحان قرار میگیرند، در غیر آنخدای متعال به حقایق امور داناست و به امتحان کردن کسی نیاز ندارد «و هر آینه ازشما درگذشت» به سبب آن که دانست؛ از کرده خویش پشیمان شدهاید، لذا بعد از نافرمانیتان شما را از ریشه برنکند. نافرمانیشان چنانکه گفتیم؛ در مورد دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به تیراندازان بود. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بهتیر اندازان فرمودند: «اگر دیدید که کشته میشویم، به یاریمان نیایید و اگر دیدید که فتح کردیم و غنیمت گرفتیم، نیز با ما در جمعآوری غنایم مشارکت نکنید». یعنی: به هیچ صورتی نباید مواضع خود را ترک کنید. اما آنها چون شکست مشرکان را دیدند، مواضع و سنگرهای خود را ترک کردند «و خدا نسبت به مؤمنان صاحب تفضل و بخشش است» با عفونمودن و در گذشتن از آنان.
﴿إِذۡ تُصۡعِدُونَ وَلَا تَلۡوُۥنَ عَلَىٰٓ أَحَدٖ وَٱلرَّسُولُ یَدۡعُوکُمۡ فِیٓ أُخۡرَىٰکُمۡ فَأَثَٰبَکُمۡ غَمَّۢا بِغَمّٖ لِّکَیۡلَا تَحۡزَنُواْ عَلَىٰ مَا فَاتَکُمۡ وَلَا مَآ أَصَٰبَکُمۡۗ وَٱللَّهُ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١٥٣﴾ [آل عمران: 153].
«آنگاه که درحال گریز بالا میرفتید» یعنی: به یاد آورید زمانی را که راه خویشرا در پیش گرفته، سراسیمه و هراسناک در حال گریز از وادی احد دور میشدید «و به هیچکس التفات نمیکردید» یعنی: آنچنان به گریز از میدان معرکه مستغرق بودید که کسی به دیگری توجه و التفاتی نداشت، یا به فریادهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم توجهی نداشتید «و پیامبر شما را از پشت سرتان میخواند» فریاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با گروه اندک همراه وی به دنبالتان این بود: «هان ای بندگان خدا عزوجل ! باز گردید، ایبندگان خدا عزوجل ! به نزد من بشتابید». اما شما به این فریادها بیاعتنا بودید. یادآور میشویم که در آن هنگام با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جز دوازده تن، هیچکس دیگری باقی نمانده بود «پس جزا داد شما را به اندوهی بر اندوهی» یعنی: به اندوه شکست و فرار تان از دشمن، به سبب اندوهی که با نافرمانی خود، بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد ساختید. پس غم اول؛ شکست خوردن، محرومیت از غنیمت و شهادت برخی از یاران بود و غم دوم که سبب غم اول گردید؛ درد و ناراحتیای بود که رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم را به سبب نافرمانیتان در آن افگندید. و چنان که ابنجریر طبری گفته است، این همان قول راجح در معنای آیه کریمه میباشد «تا سرانجام بر آنچه از کف دادهاید» از غنیمت «و برای آنچه به شما رسیده است» از هزیمت «اندوهگین نشوید و خداوند به آنچه میکنید، آگاه است».
﴿ثُمَّ أَنزَلَ عَلَیۡکُم مِّنۢ بَعۡدِ ٱلۡغَمِّ أَمَنَةٗ نُّعَاسٗا یَغۡشَىٰ طَآئِفَةٗ مِّنکُمۡۖ وَطَآئِفَةٞ قَدۡ أَهَمَّتۡهُمۡ أَنفُسُهُمۡ یَظُنُّونَ بِٱللَّهِ غَیۡرَ ٱلۡحَقِّ ظَنَّ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِۖ یَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ مِن شَیۡءٖۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ کُلَّهُۥ لِلَّهِۗ یُخۡفُونَ فِیٓ أَنفُسِهِم مَّا لَا یُبۡدُونَ لَکَۖ یَقُولُونَ لَوۡ کَانَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٞ مَّا قُتِلۡنَا هَٰهُنَاۗ قُل لَّوۡ کُنتُمۡ فِی بُیُوتِکُمۡ لَبَرَزَ ٱلَّذِینَ کُتِبَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡۖ وَلِیَبۡتَلِیَ ٱللَّهُ مَا فِی صُدُورِکُمۡ وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ١٥٤﴾ [آل عمران: 154].
از زبیربن عوام رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که فرمود: در روز احد سرم را بلند کردم و همینطور به اطرافم مینگریستم، پس کسی از اصحاب نبود مگر اینکه سرش بر اثر خواب سبک به گریبانش فرو میافتاد، سوگند به خدا عزوجل که در حال خواب سخن معتببن قشیر را بسان رؤیایی میشنیدم که میگفت: اگر رأی و نظر ما در کار بود و چیزی از اختیار به ما واگذاشته میشد؛ در اینجا کشته نمیشدیم! پس این جمله وی را به خاطر سپردم، آنگاه خدای عزوجل این آیه کریمه را نازل فرمود: «سپس بعد از آن اندوه و محنت، آرامشی بر شما نازل کرد» با وجود آن که اسباب ترس و هراس فراهم بود و این آرامش به صورت «خوابی سبک» بود «که گروهی از شما را فرا گرفت» و آنان مؤمنانی بودند که در طلب پاداش الهی به جنگ رفته بودند، پس این خواب سبک سبب آرامش و سکون دل و زوال غم و پایداریشان در نبرد گردید. اما طایفه دیگر عبارت بودند از: معتببن قشیر و یارانش از منافقان که به طمع غنیمت بیرون آمده بودند و بعد از دگرگون شدن اوضاع، از تأسف بر خود میپیچیدند و حتی از حضور در معرکه آنچنان پریشان و نگران بودند که سخنانی درهم و برهم میگفتند. آری! «و گروهی فقط در غم جان خویش بودند» و تمام هموغم آنها فقط غم جانشان بود و طبعا در چنین حالتی از اضطراب و التهاب نمیتوانست خواب بر آنها غلبه کند و از جانبی، مستحق این آرامش هم نبودند «و درباره خدا، گمانهای ناروا همچون گمانهای جاهلیت میبردند» پندارشان این بود که رسالتپیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برحق نیست و ایشان پیروز نمیشوند و دعوتشان به سوی دین حق، پا نمیگیرد «میگفتند» به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم «آیا ما را در این کار بهرهای هست» ازنصرت و غلبه بر دشمن تا از غنیمت برخوردار شویم؟ هدفشان از این سخن این بود که: البته ما را بهرهای نیست؛ زیرا آن منافقان عقیده نداشتند که دین اسلام، دین بر حقی است «بگو: سررشته کارها یکسر بهدست خداست» پس نه شما و نه دشمن شما را در آن نقشی نیست، نصرت و فتح از جانب او و شکست و هزیمت هم بهدست اوست، بدانید که عنایت خدا عزوجل در حق پیامبرانش، مانع از آن نیست که پیروزی و شکست در جنگ نوبتی نباشد، اما چیزی که مهم است، این استکه: سرانجام کار چیست و از آن کیست؟ «آنان چیزی را در دلهایشان پوشیده میداشتند» که نفاق بود و آن را برای تو اظهار نمیکردند، بلکه از تو همانند کسیکه مطلبی را نمیداند و خواهان فهم آن است، سؤال میکردند «میگفتند» گویی کسی میپرسد که آنچه را در دلهایشان پنهان میداشتند چیست؟ پسحق تعالی میگوید: آنها در میان خود، یا در دلهای خود میگفتند: «اگر ما در اینکار اختیاری داشتیم، در اینجا کشته نمیشدیم» یعنی: کسانی از ما که در این معرکه از بین رفتند، کشته نمیشدند «بگو: اگر شما در خانههای خود هم بودید، کسانی که کشته شدن بر آنان نوشته شده، قطعا» با پای خود «بهسوی قلتگاههای خویش میرفتند» و گزیری نداشتند از اینکه بهسوی قتلگاههای خود بیرون نیایند زیرا قضای الهی برگشتناپذیر است «تا بدینسان خداوند آنچه را در دلهای شماست» از اخلاص و یقین و ثبات و توکل؛ در عینیت امر «بیازماید و آنچه را در دلهای شماست» از وسوسههای شیطان «پاک گرداند» و تزکیهتان کند «و خداوند به راز سینهها آگاه است» و چیزی از آن بر او پنهان نیست، پس سبب آن که بندگان را امتحان میکند، این است تا به مردم حقایق را بنمایاند.
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ تَوَلَّوۡاْ مِنکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ إِنَّمَا ٱسۡتَزَلَّهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ بِبَعۡضِ مَا کَسَبُواْۖ وَلَقَدۡ عَفَا ٱللَّهُ عَنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٞ١٥٥﴾ [آل عمران: 155].
«کسانی از شما که روز برخورد دو گروه» در غزوه احد «پشت کردند» و منهزم شدند، جز این نیست که «شیطان آنان را به لغزش کشاند» یعنی: آنان را با وسوسه ارتکاب گناه، دچار شکست و هزیمت نمود و این شکست نبود «مگر بهسبب بعضی از کار و کردار» گناه آلود خود «شان» که عبارت از مخالفت با فرمانپیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود، پس در ازای این مخالفت، از نصرت الهیای که به آنان وعده دادهشده بود، باز داشته شدند. این خود دلیل بر آن است که گناه انسان را به گناه میکشاند، چنان که طاعت به اطاعت وا میدارد «و قطعا خداوند از آنان درگذشت» بهسبب توبه و عذرخواهیشان «زیرا خداوند آمرزگار بردبار است» در مجازات شتاب نکرده و به بنده فرصت میدهد تا خطایش را جبران و تقصیرش را درمان کند.
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَقَالُواْ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ إِذَا ضَرَبُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ أَوۡ کَانُواْ غُزّٗى لَّوۡ کَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ لِیَجۡعَلَ ٱللَّهُ ذَٰلِکَ حَسۡرَةٗ فِی قُلُوبِهِمۡۗ وَٱللَّهُ یُحۡیِۦ وَیُمِیتُۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ١٥٦﴾ [آل عمران: 156].
«ای مؤمنان! مانند کسانی نباشید که کفر ورزیدند» مراد: منافقان ـ به رهبری عبدالله بنابی ـاند «و به برادرانشان» یعنی: در حق برادرانشان در کفر، یا درنسب، یا در دوستی و رفاقت «هنگامی که» به منظور تجارت و مانند آن «به سفررفتند» و در سفر مردند «یا جهادگر شدند» یعنی: به جهاد بیرون رفته و در جنگ کشته شدند «گفتند: اگر نزد ما میماندند، نمیمردند و کشته نمیشدند» این سخن راگفتند، چرا که به قضا و قدر الهی ایمان نداشتند «تا خداوند این» پندار را که اگر به جهاد بیرون نمیرفتند، کشته نمیشدند «در دلهایشان مایه حسرتی قرار دهد» آری! حق تعالی این پندار را برای افزودن این حسرت در دلهایشان ایجاد کرد «و خداست که زنده میکند و میمیراند» هر زمانی که بخواهد و در هرجایی که بخواهد؛ در جهاد، سفر، یا غیر آن و نشستن در خانه بازدارنده مرگ نیست، پس ای مؤمنان! موضع شما در هنگام مرگ برادر یا عزیزی در سفر، یا تجارت، یا جنگ، همانند موضع کفار نباشد، چنان نباشد که شما بر شهادت شهیدان خویش حسرت و افسوس بخورید و باید از صابرانی باشید که به مقدرات الهی ایمان راسخ دارند «و خدا به آنچه میکنید، بیناست» و هیچ چیز از امور پیدا و پنهان بر او پوشیده نیست.
﴿وَلَئِن قُتِلۡتُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَوۡ مُتُّمۡ لَمَغۡفِرَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَحۡمَةٌ خَیۡرٞ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ١٥٧﴾ [آل عمران: 157].
«و اگر در راه خدا کشته شوید» در جهاد «یا بمیرید» در سفر، یا در غیر آن «قطعا آمرزشی از خدا و رحمتی از او، بهتر است از آنچه آنان جمع میکنند» یعنی: مزیت کشتهشدن، یا مردن در راه خدا عزوجل و تأثیر شگرف آن در جلب مغفرت و رحمت الهی، بهتر از آن چیزهایی است که مردم از دنیا و منافع آن، جمعآوری میکنند، پس برای مؤمن شایسته نیست که آمرزش خدای عزوجل و رحمت وی را بر بهرههای فانی دنیا ترجیح دهد زیرا آنچه باقی و ماندگار است، بهتر از چیزهای گذرا و فانی است.
﴿وَلَئِن مُّتُّمۡ أَوۡ قُتِلۡتُمۡ لَإِلَى ٱللَّهِ تُحۡشَرُونَ١٥٨﴾ [آل عمران: 158].
«و اگر مردید، یا کشته شدید» به هر وجه و صورتی «قطعا بهسوی خدا گرد آورده میشوید» یعنی: مرگ برادران شما، فراقی ابدی نیست که دیگر ملاقاتی در پی نداشته باشد، بلکه همه بهسوی خدای عزوجل گرد آورده میشوید و او همه را با هم در پیشگاه خود حشر میکند.
﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِکَۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُتَوَکِّلِینَ١٥٩﴾ [آل عمران: 159].
«پس به سبب رحمتی از جانب الله» بر تو و بر آنان بود که «با آنان نرمخو شدی» یعنی: نرمش و مهربانی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر مردم، نیست جز به سبب رحمت بزرگی که به عنوان مددی از سوی حق تعالی بر آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم ارزانی داشته شد تا دلهای یارانشان به ایشان گرایش پیدا کند و کار دین اوج گیرد و استوار گردد «و اگر درشتخوی» فظ: تندخوی درشتگوی، بیعاطفه و بدخلق «و سختدل بودی» غلظت قلب: سنگدلی و عدم حساسیت و انفعال و تأثیرپذیری آن برای خیر است «قطعا از پیرامون تو پراکنده میشدند» و سر خود گرفته هریک به راهی میرفتند ومتفرق میشدند «پس از آنان درگذر» در آنچه که به تو تعلق میگیرد از حقوق «و برآنان آمرزش بخواه» از خداوند عزوجل در آنچه که به حق خدای سبحان تعلق میگیرد «و با آنان در کارها مشورت کن» یعنی: در اموری که در مانند آن مشورت صورت میگیرد، یا با آنان در امر جنگ مشورت کن. این دستور به علاوه اینکه خاطر اصحاب رضی الله عنهم را خوشساخته و مودت ایشان را جلب میکند، معرف مشروعیت اصل مشورت در میان امت بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز هست. مراد: مشاوره در اموری است که شرع درباره آنها موضع روشن و واضحی اتخاذ ننموده و میدان را برای تضارب آرا در آن بازگذاشته است، نه در امور مسلم شرعی و رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم عملا با یارانشان در چنان اموری مشورت میکردند. ترمذی ازابوهریره رضی الله عنه روایت کرده است که فرمود: «هیچکس بیشتر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مشورت نمیکرد». چنانکه آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در غزوه بدر، غزوه خندق، غزوهحدیبیه و حتی در داستان افک با اصحابشان مشورت کردند[9].
بنابراین، بر زمامداران امور جامعه اسلامی واجب است که با علما در آنچه که نمیدانند، یا در آنچه از امور دین که برایشان مشتبه و مشکل میشود، با کارآگاهان و فرماندهان ارتش در آنچه که متعلق به امور جنگ است، با خبرگان و اندیشهوران مردم در آنچه که متعلق به مصالح مردم است و با سران رجال دیوانی، مأمورین دولت و وزرا در آنچه که به سازندگی کشور و مصالح آن مربوط میشود؛ مشاوره و رایزنی کنند. قرطبی میگوید: «در وجوب معزول ساختن زمامداری که با اهل علم و دین مشورت نمیکند، هیچ خلافی نیست». «و چون عزمت را جزم نمودی» یعنی: چون بعد از مشاوره، بر اجرای امری مصمم گشتی ودلت بر آن تصمیم مطمئن شد «بر خدا توکل کن» در انجام آن امر «زیرا خداوند توکلکنندگان را دوست میدارد».
باید دانست که توکل به معنای ترک اسباب نیست، بلکه به معنای سپردن نتایج کارها به حق تعالی بعد از توسل به اسباب است. امام رازی میگوید: «آیه کریمه دلالت براین دارد که: توکل این نیست که انسان خودش را به خودش واگذارد و هیچ کاری انجام ندهد ـ چنانکه بعضی از جهال میپندارند ـ و اگر چنین باشد، امر به مشورت، با امر به توکل در منافات قرار میگیرد، بلکه توکل بر حق تعالی این است که انسان اسباب ظاهری را بهکار بندد، لیکن در قلبش بر آنها اطمینان نداشته باشد، بلکه اطمینانش بر پناه و عصمت حق تعالی باشد». و حدیث شریف وارده درباره داستان آن اعرابی، حدیث مشهوری است: اعرابیای نزد رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و خواست تا شتر خویش را همینگونه به حال خودش رها کند وگفت: یا رسول الله! آیا شتر خویش را رها کنم و بر خدا توکل کنم، یا آن را ببندم و بر خدا توکل نمایم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «آن را ببند و بر خدا توکل کن». همچنین در حدیث شریف به روایت علی رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از «عزم» موردسؤال قرار گرفتند، پس در تعریف آن فرمودند: «عزم، مشاوره با اهل رأی و سپس پیروی از ایشان است».
ابنعباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول میگوید: ﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِ﴾ درباره ابوبکر وعمر رضی الله عنه نازل شد که حواریان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و وزیران ایشان و پدر همه مسلمین بودند. همچنین در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بهابوبکر و عمر رضی الله عنه فرمودند: «اگر شما دو تن در مشورتی با یکدیگر همرأی و متفق شوید، من هرگز از رأی شما برنمیگردم».
﴿إِن یَنصُرۡکُمُ ٱللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمۡۖ وَإِن یَخۡذُلۡکُمۡ فَمَن ذَا ٱلَّذِی یَنصُرُکُم مِّنۢ بَعۡدِهِۦۗ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١٦٠﴾ [آل عمران: 160].
«اگر خداوند شما را نصرت دهد، هیچکس بر شما غالب نیست» یعنی: پس فقط پیرو فرمانهای حق تعالی بوده و فقط او را پشتیبان خویش بدانید و فقط به او اتکا کنید «و اگر شما را فروگذارد» و در نبردتان علیه دشمنانتان دست از یاری شمابردارد، «چهکسی بعد از او شما را نصرت خواهد داد»؟ پس سرچشمه حقیقی قدرت و پیروزی، حق تعالی است «و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند» نه بر اسباب و ادوات و نیروی ظاهری خود.
﴿وَمَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَغُلَّۚ وَمَن یَغۡلُلۡ یَأۡتِ بِمَا غَلَّ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۚ ثُمَّ تُوَفَّىٰ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا کَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ١٦١﴾ [آل عمران: 161].
در بیان سبب نزول آمده است: آیه کریمه در مورد قطیفه سرخرنگی نازل گردید که در روز بدر از اموال غنیمت گم شد و یکی از مردم گفت: شاید رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را برداشته باشند! «و هیچ پیامبری را نسزد که خیانت ورزد» یعنی: هرگز خیانت از پیامبری بر نمیآید تا به چیزی از غنایم دست برده و آن را بدون اطلاع یارانش به خود اختصاص دهد زیرا خدای عزوجل پیامبرانش را از کارهای زشت و فرومایه معصوم داشته است، لذا کار نامناسب از ایشان صادر نمیشود.
این آیه کریمه انبیای الهی را از «غلول» تنزیه میکند. غلول: آن است که انسان از مال مسلمین چیزی را که حقی در آن ندارد، به خودش برگیرد، خواه آن چیز از اموال غنیمت باشد، یا از اموال زکات، یا از اموال هدیه، و ـ بر اساس این آیهکریمه ـ غلول حرام است و از گناهان کبیره میباشد. در حدیث شریف آمده استکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رشته کرکی را از پشت شتری از شتران غنیمت برگرفته و خطاب به یارانشان فرمودند: «حق من در این موی کرک، همانند حق هریکی ازشماست. پس هان! از غلول بر حذر باشید زیرا غلول در روز قیامت خواری و رسواییای بر صاحب خویش است. حتی باید نخ و سوزن و مافوق این از غنایم راتسلیم کنید». «و هرکس خیانت ورزد، روز قیامت با آنچه در آن خیانت کرده، بیاید» این جمله، متضمن تحریم غلول و خیانت و برحذرساختن شدید از آن است زیرا غلول در غنیمت، تنها گناهی است که فاعل آن در روز قیامت در حضور مردم و زیر نگاه آنان مجازات میشود و همه اهل محشر از کار وی آگاه میگردند، اینمجازات؛ آمدن او در روز قیامت همراه با مال خیانت در حالی است که حامل آن مال است و آن مال و بال گردن اوست، قبل از آن که مورد محاسبه قرارگیرد. درحدیث شریف آمده است: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مردی بهنام ابنلتیبه از قبیله «ازد» را به جمعآوری اموال زکات برگمارده بودند، پس با اموال جمعآوری شده آمد و گفت: این بخش مال شماست، اما این بخش دیگر، مال من است که به من هدیه داده شده! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر منبر رفتند و فرمودند: چه شده است عامل را که او را بر عملی میفرستیم، پس میگوید: این از آن شماست و ایندیگر به من هدیه دادهشده! چرا در خانه پدر و مادر خود ننشست تا بنگرد که آیا به وی هدیه دادهمیشود یا خیر؟! سوگند به ذاتی که جان محمد صلی الله علیه و آله و سلم در دست بلاکیف اوست، یکی از شما به آن خیانت نمیکند، مگر اینکه در روز قیامت میآید و آن مال برگردن او آویخته است، اگر شتر باشد؛ آن را بانگ شتر، اگر گاو باشد آن را آواز گاو و اگر گوسفند باشد، آن را آواز گوسفند است...». «آنگاه به هرکس جزای کارو کردارش به تمامی داده میشود» چه اعمال خیر انجام دادهباشد، چه اعمال شر «و بر آنان ستم نرود» با افزودن بر حجم اعمال بدشان.
﴿أَفَمَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَ ٱللَّهِ کَمَنۢ بَآءَ بِسَخَطٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَمَأۡوَىٰهُ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ١٦٢﴾ [آل عمران: 162].
«آیا کسیکه خشنودی خدا را پیروی کرده» و در اوامر و نواهی الهی جویای رضای وی است ـ چون انبیای وارسته و منزه الهی از آلودگی به محرمات «همانند کسی است که» بهسبب مخالفت اوامر و نواهی الهی و خیانت ـ از جمله، غلول در غنایم «به خشمی» عظیم «از خدا دچار شده و جایگاهش جهنم است«؟ نه، قطعا این دو، باهم سرنوشتی یکسان و عاقبتی همانند ندارند، چرا که عاقبت آنان بهشت برین و عاقبت اینان وادی جهنم است «و چه بد بازگشتگاهی است» جهنم برای مغضوبان عصیان پیشه.
﴿هُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِمَا یَعۡمَلُونَ١٦٣﴾ [آل عمران: 163].
«آنان نزد خداوند درجاتی دارند» متفاوت از همدیگر زیرا درجات کسانی که پیرو رضای الهی هستند، همچون مراتب کسانی که دچار خشم و عذاب ویشدهاند، نیست، درجات آنان در جنات نعیم است و درکات اینان طبقات جحیم؛ و پایینترین طبقه دوزخ، طبقه مربوط به منافقان است «و خداوند به آنچه میکنند، بیناست» پس چیزی از اعمال آنها ـ از تزکیه نفوس گرفته تا بلندترین درجات و ازفروگذاشتن تزکیه تا پایینترین درکات ـ بر او پوشیده نیست و بهزودی جزای اعمالشان را به طور کامل میدهد.
﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ إِذۡ بَعَثَ فِیهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِهِۦ وَیُزَکِّیهِمۡ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٍ١٦٤﴾ [آل عمران: 164].
«بهیقین خداوند بر مؤمنان منت نهاد، آنگاه که پیامبری از خودشان در میانشان برانگیخت» چه اگر پیامبر از غیر جنس بنیآدم میبود، با بعثت او کمال نوعانسان ـ به سبب اختلاف در جنسیت ـ محقق نمیشد. آری! این پیامبر برانگیخته از میان خودشان، کسی است: «که آیات او را بر آنان میخواند» یعنی: قرآن را برآنان میخواند، بعد از آن که اهل جاهلیت بودند و چیزی از قوانین و برنامههای حق را نمیشناختند «و پاکیزهشان میدارد» از نجاست کفر «و به آنان کتاب» قرآن «و حکمت» سنت «میآموزد، در حالیکه قطعا پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» که هیچ شکی در آن نیست. پس اینها به طورکلی چهار نعمت بزرگ است که خدای عزوجل با بعثت آن رسول معظم، بر امت اسلام ارزانی داشت.
علما در بیان احکام گفته اند:
1- هرگاه کسی در چیزی از اموال غنیمت خیانت کرد و آن مال نزد وی دیدهشد؛ از وی باز گرفته شده و تأدیب و تعزیر میگردد. تعزیر و تأدیب وی در مذهب احمدبنحنبل چنین است که کالا و اثاثیه وی ـ بجز سلاح و جامه تنش و زین ویراق اسب و مرکبش و اموال غنیمت که از وی باز پس گرفته میشود ـ دیگراموالش سوزانده میشود. اما مذهب مالک، شافعی و ابوحنیفه این است که کالا و اثاثیه خیانتکار در غنیمت، سوزانده نمیشود، ولی جایز است که او را مجازات مالی کنند.
2- علما اتفاق نظر دارند بر اینکه اگر کسی در اموال غنیمت خیانت کرد؛ باید قبل از آن که مردم متفرق شوند، آن را به تقسیم کننده غنایم برگرداند و اگر او را ندید، (یک پنجم) سهم آن را به امام (زمامدار) مسلمانان برگرداند و بقیه را صدقه کند.
3- هدایایی که از اموال غنیمت به متولیان امور فرستاده میشود، یا تعلق میگیرد، از جمله غلول (خیانت) در غنیمت است و حکم آن در رسوایی آخرت، حکم خیانتکار در غنیمت میباشد.
﴿أَوَلَمَّآ أَصَٰبَتۡکُم مُّصِیبَةٞ قَدۡ أَصَبۡتُم مِّثۡلَیۡهَا قُلۡتُمۡ أَنَّىٰ هَٰذَاۖ قُلۡ هُوَ مِنۡ عِندِ أَنفُسِکُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١٦٥﴾ [آل عمران: 165].
«آیا هنگامی که به شما مصیبتی رسید» مراد شکست و کشتهشدن در روز احد است «که دوچندان آن را» بر دشمنان خود «وارد آورده بودید» در روز بدر ـ زیرا در روز احد هفتاد تن از مسلمین به شهادت رسیدند، درحالی که در روز بدر؛ هفتاد تن از مشرکان کشته و هفتاد تن دیگر اسیر گشتند. آری! با آن که ضربه دوچندان به مشرکان وارد آورده بودید «گفتید» از روی تعجب «این از کجاست«؟ یعنی: این شکست و کشتهشدن ما از چه روی است؟ حال آن که ما درراه خدا عزوجل میجنگیم و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز با ماست و خداوند عزوجل هم به ما وعده پیروزی بر مشرکان را داده است ؟ «بگو: آن» شکست «از نزد خودتان است» بهسبب مخالفت تیراندازان از این فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که: به هیچ حالی از احوال نبایدسنگرهای خود را ترک کنند «بیگمان خدا به هرچیزی تواناست».
عمر رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید: مسلمانان به علت آنچه در بدر ـ از گرفتن فدیه از اسیران ـ انجام داده بودند، در روز احد مجازات شدند. ازعلی رضی الله عنه نیز نظیر این تفسیر روایت شده است.
﴿وَمَآ أَصَٰبَکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ فَبِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَلِیَعۡلَمَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١٦٦﴾ [آل عمران: 166].
«و آنچه در روز برخورد دو گروه به شما رسید» مراد کشتار و جراحت و شکست در روز احد است «به اذن خدا بود» یعنی: به قضا و قدر وی بود. بعضی در معنایآن گفتهاند: آنچه در روز برخورد دو گروه به شما رسید، کار خدا عزوجل بود که میان شما و آنان را خالی گذاشت و آنان را بر شما پیروز گردانید «و تا مؤمنان را معلوم بدارد» در عرصه ظهور و امتحان. پس شکست شما از روی حکمتی بود که تربیت مؤمنان، بر حذر داشتنشان از نافرمانی و متمایز ساختن مؤمنان از منافقان، جلوههایی از آن است.
﴿وَلِیَعۡلَمَ ٱلَّذِینَ نَافَقُواْۚ وَقِیلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ قَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَوِ ٱدۡفَعُواْۖ قَالُواْ لَوۡ نَعۡلَمُ قِتَالٗا لَّٱتَّبَعۡنَٰکُمۡۗ هُمۡ لِلۡکُفۡرِ یَوۡمَئِذٍ أَقۡرَبُ مِنۡهُمۡ لِلۡإِیمَٰنِۚ یَقُولُونَ بِأَفۡوَٰهِهِم مَّا لَیۡسَ فِی قُلُوبِهِمۡۚ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا یَکۡتُمُونَ١٦٧﴾ [آل عمران: 167].
«همچنین تا منافقان را معلوم بدارد» مراد از معلوم داشتن آنان، آشکار ساختن وضعشان و سرانجام متمایز گردانیدن صفشان از مؤمنان است. مراد از منافقان، عبدالله بنابی و یاران وی هستند. از ابن شهاب و غیر وی در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با هزار تن از یارانشان بهسوی احد بیرون رفتند، پس چون منزلی از راه بین احد و مدینه را پیمودند، عبدالله بنابی خود باثلث (یک سوم) مردم، از صف ایشان کنار کشید، درحالی که میگفت: محمد صلی الله علیه و آله و سلم از آنان اطاعت کرد (و از مدینه بیرون رفت) و حرف مرا در باقی ماندن در مدینه و دفاع از درون شهر، نپذیرفت، به خدا سوگند که ما نمیدانیم چرا و به چهخاطر، خود را در اینجا به کشتن بدهیم؟ همان بود که با پیروان خود از اهل شک و نفاق بازگشت. «و چون به آنان گفته شد، بیایید در راه خدا بجنگید» اگر از مؤمنان بهخدا عزوجل و روز آخرت هستید «یا دفاع کنید» از خود و فرزندان و دیارتان، اگر بهخدا عزوجل و روز آخرت ایمان ندارید. به قولی: مراد این است که شما از پشت سر ما دفاع کنید، ولی در خط مقدم نجنگید. به قولی دیگر: مراد این است که شما جمعیت و سیاهیلشکر ما را بیشتر سازید. اما منافقان از پذیرش همه این درخواستها ابا ورزیده و «گفتند: اگر میدانستیم جنگی خواهد بود» و برخوردی رخ خواهد داد «مسلما از شما پیروی میکردیم» و همراه با شما میجنگیدیم، ولی درآنجا جنگی در کار نیست! بعضی گفتهاند؛ معنی این است: اگر ما به جنگیدن آشنا و بر آن توانا بودیم، یا آن را به مصلحت مقرون میدانستیم، از شما پیروی میکردیم. «آن روز، آنان به کفر نزدیکتر بودند» یعنی: روزی که با خفت و خواریاز شما کنار کشیدند و این سخن را گفتند، به کفر نزدیکتر بودند «تا به ایمان» در نزد کسانی که میپنداشتند؛ آنان مسلمانند. «به زبان خود چیزی میگویند که در دلهایشان نیست» یعنی: منافقان ایمان را اظهار و کفر را پنهان میدارند. ابنکثیردر معنی آن میگوید: «سخنی که میگویند، به صحت آن ایمان ندارند، از آنجمله این سخنشان: (اگر میدانستیم جنگی خواهد بود، از شما پیرویمیکردیم)؛ زیرا آنها قطعا و یقینا میدانستند که لشکری از مشرکان برای انتقامکشی از مسلمانان به مرز مدینه آمده است، پس طرح این موضوع به گونهیک معما از سوی منافقان، جای بسی تأمل دارد». «و خدا به آنچه نهان میدارند، داناتر است» و میداند که چه نیرنگهایی را علیه مسلمانان پنهان داشتهاند. شکی نیست که این تهدیدی آشکار و رسواییای بزرگ برای منافقان است.
﴿ٱلَّذِینَ قَالُواْ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ وَقَعَدُواْ لَوۡ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُواْۗ قُلۡ فَٱدۡرَءُواْ عَنۡ أَنفُسِکُمُ ٱلۡمَوۡتَ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١٦٨﴾ [آل عمران: 168].
«آنان» یعنی: آن منافقان، همان کسانی هستند که خود در خانه «نشستند» و از جهاد خودداری کردند «و در باره برادران» و نزدیکان «خویش» از مؤمنان که در واقعه احد به شهادت رسیدند «گفتند: اگر از ما پیروی میکردند» در بیرون نرفتن از مدینه «کشته نمیشدند» در این جنگ «بگو: اگر راست میگویید، مرگ را ازخودتان دور کنید» یعنی: کسی نمیتواند از قدر الهی حذر کند و بیگمان هر که کشته شد؛ به اجل خود کشته شده است و هیچ کس را از مرگ گریزی نیست، پساگر شما راست میگویید که نشستن در خانه، انسان را از مرگ و کشته شدن بهسلامت نگه میدارد؛ باید نمیرید، حال آن که مرگ بر شما آمدنی است، هرچند که در قصرها و برجهایی نیرومند نیز قرار داشته باشید.
﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ١٦٩﴾ [آل عمران: 169].
«و هرگز کسانی را که کشته شدند» از مؤمنان در روز احد و همینطور تمام مؤمنانی را که در سایر اماکن کشته شدند، یا کشته میشوند «در راه خدا» یعنی: برای اعلای کلمهالله و یاری دادن دین وی «مرده مپندار» یعنی: گمان نکن کهمردهاند «بلکه» آنان «زندهاند» به زندگانی حقیقی، چنان که در حدیث شریفآمده است: «ارواح شهدا در جوف پرندگانی سبز در بهشت قرار دارند و دربهشت میخورند و میخرامند و روزی داده میشوند». البته این امر منافاتی با اینمعنی ندارد که آنان نسبت به ما مرده نباشند زیرا حیات شهدا، حیاتی برزخی است که جزء غیب است و خدای عزوجل خود به کیفیت آن داناتر میباشد. «که» آن شهدا «نزد پروردگارشان» یعنی: در پناه کرامت وی، نه اینکه به وی از نظر مکان و قرب مسافت نزدیک باشند «روزی داده میشوند» یعنی: حق تعالی در پناه کرامت خود، به آنان از خوراکیها و میوههای بهشتی، غذا و نوشیدنی میدهد وروزیشان نزد وی مستمر است، هرچند که رزقشان از دنیا با شهادتشان قطع شدهاست.
در مورد غسل، کفن و نماز جنازه شهدا، فقها دو نظر دارند: احناف برآنند که شهید را با جامهاش کفن نموده و بر وی نماز بخوانند و اگر مکلف و پاک بود، غسل داده نمیشود. اما جمهور فقها بر آنند که: شهید نه غسل داده میشود، نه کفن میشود و نه بر او نماز خوانده میشود و اگر نجاست موجود بر بدن وی غیراز خون بود، آن نجاست از بدن وی پاک گردانیده میشود.
﴿فَرِحِینَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ وَیَسۡتَبۡشِرُونَ بِٱلَّذِینَ لَمۡ یَلۡحَقُواْ بِهِم مِّنۡ خَلۡفِهِمۡ أَلَّا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ١٧٠﴾ [آل عمران: 170].
«به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است، شادمانند» یعنی: شهدا به آنچه که حق تعالی از کرامت شهادت به آنان ارزانی نموده است و به حیات حقیقیای که در آن قرار دارند و به آنچه که از رزق و روزی خدای سبحان به ایشان میرسد، خوشحال و مسرورند «و برای کسانی که از پی ایشانند» از برادران مؤمنشان «و هنوز به آنان نپیوستهاند» و بهشهادت نرسیدهاند «شادی میکنند؛ که نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین میشوند» یعنی: خوشحالند از اینکه بر برادران مؤمنشان که در آینده بهشهادت میرسند، یا بر ایمان میمیرند؛ هیچ بیم و اندوهی در فردای آخرت نیست.
﴿یَسۡتَبۡشِرُونَ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١٧١﴾ [آل عمران: 171].
«شادی میکنند» برای برادرانشان از اهل ایمان و جهاد «بر نعمت و فضل خدا» چون بهشت برین و خشنودی حق تعالی، که نزد وی دیدهاند «و اینکه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمیگرداند» یعنی: دریافتند که خداوند عزوجل پاداش هیچ مؤمنیرا که عمل نیک انجام داده باشد، ضایع نمیکند، پس برای این امر نیز شادمانند.
در حدیث شریف آمده است: شهدا چون به بهشت رفتند و آن همه قدر و منزلت و نعمتی را که برایشان در بهشت هست، دیدند، گفتند: ای کاش برادرانمان در دنیا از اینهمه کرامتی که نصیب ما شدهاست، آگاه میشدند تا به میدانهای کارزار شتافته و به شهادت میرسیدند و به این خیری که ما دست یافتهایم نایل میگشتند.پس پروردگارشان به ایشان خبر داد که: من خبر و چگونگی حالتان را بر پیامبرتان نازل کردم! آنگاه شهدا از این امر خوشحال و شادمان شدند. و این است معنای: ﴿وَیَسۡتَبۡشِرُونَ بِٱلَّذِینَ لَمۡ یَلۡحَقُواْ...﴾.
﴿ٱلَّذِینَ ٱسۡتَجَابُواْ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِ مِنۢ بَعۡدِ مَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡقَرۡحُۚ لِلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ مِنۡهُمۡ وَٱتَّقَوۡاْ أَجۡرٌ عَظِیمٌ١٧٢﴾ [آل عمران: 172].
ابنعباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید: غزوه احد در ماه شوال رخ داد و تجار در ماه ذیقعده به حوالی مدینه آمده و در محل بدرالصغری اردو میزدند و بازاری را بر پا میکردند. آنان در این سال نیز، بعد از واقعه احد به آنجا آمده بودند و در حالیکه مؤمنان از احد زخمها بر تن و جان خویش داشتند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از ایشان جهت تعقیب دشمن داوطلب خواستند... و فرمودند: «من خود روندهام، هرچند هیچکس با من همراه نشود». پس ابوبکر، عمر، عثمان، علی، زبیر، سعد، طلحه، عبدالرحمنبن عوف، عبدالله بن مسعود، حذیفه و ابوعبیده با هفتاد تن از صحابه رضی الله عنهم آمادگیشان را اعلام کرده داوطلبانه بیرونآمدند و در تعقیب ابوسفیان حرکت کردند تا به منطقه «صفراء» رسیدند، در این هنگام حق تعالی نازل فرمود: «آنان که دعوت خدا و پیامبر را اجابت کردند» آنگاه که ایشان را بعد از بازگشت از احد، به تعقیب کردن ابوسفیان و لشکر قریشفراخواند تا با نشان دادن قوت و نیرومندی مسلمین، مشرکان را مرعوب گرداند «بعد از آن که زخم برداشته بودند» و با پیکرهای فروکوفته و زخمخورده از آسیب جنگ، به مدینه بازگشته بودند، بیدرنگ فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را لبیک گفته با همان پیکرهای رنجور و زخمی، افتان و خیزان به تعقیب دشمن پرداختند؛ «برای کسانیاز آنان که نیکی و پرهیزگاری کردند، پاداشی بزرگ است».
از عایشه رضی الله عنها روایت شده است که به عروهبن زبیر رضی الله عنه فرمود: «ایخواهرزادهام! پدرانت زبیر و ابوبکر رضی الله عنهما ، از زمره این نیکان و پرهیزگاران بودند». یادآور میشویم که این غزوه، بهنام غزوه «حمراءالاسد» نامیده شده است که تابع غزوه احد میباشد.
﴿ٱلَّذِینَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَکُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِیمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ١٧٣﴾ [آل عمران: 173].
ابنعباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول این آیه کریمه میگوید: ابوسفیان وقتی خواست تا از احد برگردد، خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت: وعده ما و شما سال آینده در بدر است، همان جایی که یارانمان را به قتل رساندید. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیزفرمودند: اگر خدا خواست، وعده ما با شما در همانجاست. پس چون سال بعد فرا رسید، ابوسفیان با مکیان بیرون آمده در محلی به نام «مجنه» از ناحیه «مرالظهران» فرود آمد، اما حق تعالی در دل وی رعب و وحشت افگند وبازگشت به مکه را قرین مصلحت یافت. در این اثنا با نعیمبن مسعود اشجعی که ازعمره بازگشته بود، برخورد، پس به او گفت: من با محمد و یارانش در موضع بدر وعده گذاشته بودم، ولی از آنجا که امسال؛ سال قحطی و خشکسالی است، صلاح نیست که ما با آنان درگیر شویم، این کار باید سالی باشد که در آن از گیاهان بچرانیم و شیر بنوشیم. اما من دوست ندارم که محمد به وعدهگاه آید، ولی ما نیامده باشیم. لذا به مردم مدینه بپیوند و آنان را از خارج شدن به میدان سست و منفعل گردان و در برابر این خدمت، ده شتر پاداش داری. نعیم به مدینهآمد و مأموریت بیسرانجام خود را انجام داد، پس نازل شد: «همان کسانی کهمردم به آنان گفتند» مراد از مردم، همان شخص اعرابی، یعنی نعیمبن مسعوداشجعی است که ابوسفیان او را فرستاده بود و او به مسلمانان گفت: «مردمان» یعنی: ابوسفیان و سپاهش «برای شما گرد آمدهاند، پس از آنان بترسید» آری! ابوسفیان از باب جنگ روانی علیه مسلمانان، این پیام را بهطور غیر مستقیم ـ ازطریق نعیمبنمسعود اشجعی ـ به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مؤمنان فرستاد، اما به جای ترس وجبن، این کار «بر ایمانشان افزود» و هیچ تزلزلی در عزم و اراده مؤمنان ایجاد نکرد «و گفتند: خداوند ما را بس است و چه نیکو کارسازی است» یعنی: خداوند عزوجل شر آنان را از ما دفع میکند و او ما را بسنده است و هماوست که بر وی توکل میکنیم و تمام امورمان را به او میسپاریم. پس طبق وعده به بدرالصغری رفتند و همراهشان اسباب و وسایل تجارتیای بود، لذا خرید و فروش و معامله کرده و نانروغنی و کشمش خریدند و سودی بسیار برده سالم و سرفراز به مدینه بازگشتند.
در حدیث شریف آمده است: چون در مشکلی عظیم در افتادید، «حسبنا الله ونعم الوکیل». بگویید. همچنین در حدیث شریف به روایت عایشه رضی الله عنها آمدهاست که فرمود: چون غم بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شدت میگرفت، آن حضرت دست خویش را بر سر و محاسن خویش کشیده و بعدا نفسی بلند میکشیدند و میفرمودند: «حسبیالله ونعم الوکیل».
﴿فَٱنقَلَبُواْ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ لَّمۡ یَمۡسَسۡهُمۡ سُوٓءٞ وَٱتَّبَعُواْ رِضۡوَٰنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَظِیمٍ١٧٤﴾ [آل عمران: 174].
«پس بازگشتند» یعنی: بعد از آن که مسلمانان برای رویارویی با لشکر قریش ازمدینه بیرون رفتند؛ بازگشتند «با نعمتی از جانب خدا» که سلامت و عافیت از گزند دشمنشان بود «و فضلی» یعنی: با پاداشی که خداوند عزوجل بر آنان عنایت کرد. بعضی در معنی آن گفتهاند: با سودی در تجارت «در حالیکه هیچ آسیبی به آنان نرسیده بود» از کشتهشدن، یا جراحت «و همچنان جویای خشنودی الهی بودند» در آنچه که انجام میدادند و آنچه که فرو میگذاشتند، که از جمله آن، خارجشدنشان به میدان در این غزوه بود «و خداوند دارای فضل عظیم است».
﴿إِنَّمَا ذَٰلِکُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ یُخَوِّفُ أَوۡلِیَآءَهُۥ فَلَا تَخَافُوهُمۡ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ١٧٥﴾ [آل عمران: 175].
«جز این نیست که این خبردهنده» که میخواهد تا شما مؤمنان را از نبرد با دشمن سست و کند سازد «شیطان است که از دوستان خود میترساند» یعنی: ابلیس لعین است که با وسوسه انگیزی خود، مؤمنان را از دوستان خویش که کافراناند میترساند و در ایشان این واهمه را القا میکند که گویا کفار دارای قدرت و شوکتی هستند. بعضی گفتهاند: مراد از شیطان، آن شخص اعرابی یادشده است که هشدار ابوسفیان را به مؤمنان انتقال داد «پس، از آنان نترسید» یعنی: از کفار نترسید، چه آنان دوستان شیطاناند و محکوم به شکست ورسوایی، لذا برمبنای این ترس موهوم، از رویارویی با دشمن و دنبال نمودن وی جبون نشوید و سستی نکنید «و از من بترسید، اگر مؤمنید» پس آنچه را به شما فرمان میدهم، انجام دهید و منهیاتم را فرو گذارید زیرا من سزاوار آن هستم که از من پروا کرده و از اوامر و نواهیام حساب ببرید، چرا که خیر و شر همه بهدست من است.
﴿وَلَا یَحۡزُنکَ ٱلَّذِینَ یُسَٰرِعُونَ فِی ٱلۡکُفۡرِۚ إِنَّهُمۡ لَن یَضُرُّواْ ٱللَّهَ شَیۡٔٗاۗ یُرِیدُ ٱللَّهُ أَلَّا یَجۡعَلَ لَهُمۡ حَظّٗا فِی ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٌ١٧٦﴾ [آل عمران: 176].
«و» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم «آنان که در نصرت کفر میشتابند، تو را اندوهگین نسازند» به قولی: آنان قومی بودند که مرتد شدند و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم از این کارشان سخت مغموم و اندوهگین گشتند زیرا آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم بر ایمان مردم سخت مشتاق بودند، لذا خدای سبحان ایشان را تسلیت گفته و از اندوه خوردن نهی کرد. به قولی دیگر: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در اندوه خوردن بر کفر قوم خویش، بسیار افراط میکردند، پسحق تعالی ایشان را از افراط در این کار نهی نمود، چنانکه در آیه (8) از سوره «فاطر» نیز میفرماید: ﴿فَلَا تَذۡهَبۡ نَفۡسُکَ عَلَیۡهِمۡ حَسَرَٰتٍ...﴾ [فاطر: 8]. (پس مبادا جانت را از حسرت خوردن بر آنان بفرسایی). «اینان هرگز به خدا هیچ زیانی نمیرسانند» یعنی: کفر آنان از ملک خدای سبحان چیزی کم نمیکند. یا مراد این است: آنان هرگز به دینی که پروردگار برای بندگانش مشروع ساخته است، نمیتوانند زیانی برسانند «خداوند میخواهد که در آخرت برایشان بهرهای» در بهشت، یا بهرهای از ثواب «قرار ندهد و برای آنان عذابی بزرگ است» بهسبب کوشش و شتابشان درگرایش بهسوی کفر، پس زیان کفرشان به خودشان برگشته و محرومیت از بهره آخرت را بهسویشان جلب میکند.
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡکُفۡرَ بِٱلۡإِیمَٰنِ لَن یَضُرُّواْ ٱللَّهَ شَیۡٔٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٧٧﴾ [آل عمران: 177].
«در حقیقت، کسانی که کفر را به بهای ایمان خریدند» یعنی: کفر را به ازای ایمان گرفتند، چنانکه خریدار، کالا را در قبال بهای آن میگیرد «هرگز به خداوند هیچ زیانی نمیرسانند و برایشان عذابی دردناک است».
﴿وَلَا یَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَنَّمَا نُمۡلِی لَهُمۡ خَیۡرٞ لِّأَنفُسِهِمۡۚ إِنَّمَا نُمۡلِی لَهُمۡ لِیَزۡدَادُوٓاْ إِثۡمٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِینٞ١٧٨﴾ [آل عمران: 178].
«و کافران هرگز نپندارند که مهلت دادن ما به آنان» با طول عمر و فراوانی در ارزاق، یا پیروزی مقطعی و ناپایدار در روز احد «بهسودشان است» قطعا موضوع چنین نیست، بلکه «ما فقط» از آن روی «به آنان مهلت میدهیم تا بر گناه خویش بیفزایند و عذاب خفتباری» در کمین خویش «دارند». پس خدای سبحان به شیوه استدراج، به کفار طول عمر و زندگی مادی گوارا میدهد تا بر گناهان خویش بیفزایند و مهلتدادن به گناهکاران جزء سنن الهی است زیرا اگر خداوند عزوجل هرگناه و بدیای را بلافاصله در دنیا جزا میداد، چهره جهان تغییر مییافت و«تکلیف» و «اختیار» انسان به حال خود باقی نمیماند.
﴿مَّا کَانَ ٱللَّهُ لِیَذَرَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ عَلَىٰ مَآ أَنتُمۡ عَلَیۡهِ حَتَّىٰ یَمِیزَ ٱلۡخَبِیثَ مِنَ ٱلطَّیِّبِۗ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُطۡلِعَکُمۡ عَلَى ٱلۡغَیۡبِ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَجۡتَبِی مِن رُّسُلِهِۦ مَن یَشَآءُۖ فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ وَإِن تُؤۡمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَکُمۡ أَجۡرٌ عَظِیمٞ١٧٩﴾ [آل عمران: 179].
ابوالعالیه در بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید: مسلمانان از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درخواست کردند تا به ایشان نشانهای داده شود که به وسیله آن، میان منافق ومؤمن تمییز دهند، پس حق تعالی نازل فرمود: «خداوند برآن نیست که مؤمنان را براین حالیکه شما بر آن هستید» از آمیختگی با منافقان «واگذارد» بلکه اسبابی را پدید میآورد و آزمونهایی ـ همچون صدور فرمان جهاد و هجرت ـ را به وقوع میپیونداند «تا آن که پلید» یعنی: منافق و نافرمان «را از پاک» که همانا مؤمن پاکیزه و وارسته است «جدا کند» پس محنتها و سختیهای جهاد و هجرت، میدان واقعی این جداسازی است، چنان که در احد رسوایی منافقان آشکار گشت «و خدا بر آن نیست که شما را از غیب آگاه گرداند» تا بتوانید پاک و ناپاک را از یکدیگرتمییز دهید زیرا خداوند عزوجل علم غیب را مخصوص خودش گردانیده و هیچکس رابر آن آگاه نمیگرداند، پس تصور نکنید که جدا ساختن مؤمن از منافق بر اساس وحی الهی؛ به معنای آگاه ساختنتان از امور غیب است «ولیکن خدا از فرستادگانش هرکه را بخواهد برمیگزیند» و او را بر چیزی از غیب خویش آگاه میگرداند تامؤمن و منافقتان را از یکدیگر بازشناساند. چنانکه از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چنیناخبار غیبیای ـ و از جمله معرفی بسیاری از منافقان ـ صادر شد، جز پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، دیگر مؤمنان روشنبین نیز ممکن است گاهی منافقان را با بسیاری گناهان و بدی احوالشان و قرائنی که از آنان نمودار میشود، تشخیص دهند «پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و اگر ایمان بیاورید و پرهیزگاری کنید، برای شما پاداشی بزرگ خواهد بود».
﴿وَلَا یَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ یَبۡخَلُونَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ هُوَ خَیۡرٗا لَّهُمۖ بَلۡ هُوَ شَرّٞ لَّهُمۡۖ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِۦ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ وَلِلَّهِ مِیرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ١٨٠﴾ [آل عمران: 180].
جمهور مفسران در بیان سبب نزول این آیه کریمه برآناند که این آیه درباره بازدارندگان زکات نازل شد. «و کسانی که به آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطاکرده، بخل میورزند» و آن را در راه خدا عزوجل انفاق نمیکنند «هرگز تصور نکنند که آن بخل برایشان خوب است» و به سودشان میباشد «بلکه آن به زیانشان است، به زودی آنچه که به آن بخل ورزیدهاند، روز قیامت طوق گردنشان میشود» یعنی: بهزودی اموالی که به آن بخل ورزیدهاند، بر گردنهایشان طوقی از آتش میشود. بخل: آن است که انسان حقی واجب را از صاحب حق بازداشته و از انفاق مال درجایی که لازم است، خودداری کند «و میراث آسمانها و زمین از آن خداست» یعنی: هر آنچه که اهالی عالمهای آسمانها و زمین میراثبر آن میشوند، برایخدا عزوجل است، پس چرا انسانها به اموال بخل ورزیده و آن را در جایی که به آنان دستور دادهایم، انفاق نمیکنند، درحالیکه این اموال، نزدشان عاریتی است برگشت پذیر؟ «و خدا به آنچه میکنید، آگاه است» و شما را مطابق آن جزا میدهد.
در حدیث شریف به روایت ابیهریره رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که فرمودند: «من آتاه الله مالا فلم یؤد زکاته، مثل له شجاعا اقرع له زبیبتان یطوقه یوم القیامه، یأخذ بلهزمتیه ثم یقول: انا مالک، انا کنزک». کسیکه خداوند عزوجل به او مالیداد، اما او زکات مالش را نپرداخت، آن مال در روز قیامت بهشکل افعی سرتاسی برای او در میآید [که از بس زهر دارد، موهایش ریخته است]) و آن افعی [مهیب] طوق گردن او شده سپس دو طرف دهان آن شخص را گرفته او را میگزد تلاوت کردند.
از آنجا که پس از نابودی خلق، داراییها و اموال بدون وجود هیچگونه مدعیای باقی میمانند، لذا ـ بنابر عادت ـ از این چیزها به عنوان میراث حق تعالی تعبیر شد، با آن که اینها در حقیقت نسبت به حق تعالی میراث نیستند زیرا وارث کسی است که چیزی را به ارث برد که قبلا مالک آن نبوده است، درحالیکه خدای متعال مالک آسمانها و زمین و همه موجودات میباشد.
﴿لَّقَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّذِینَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ فَقِیرٞ وَنَحۡنُ أَغۡنِیَآءُۘ سَنَکۡتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتۡلَهُمُ ٱلۡأَنۢبِیَآءَ بِغَیۡرِ حَقّٖ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِیقِ١٨١﴾ [آل عمران: 181].
سبب نزول آیه کریمه: یهودیای بهنام فنحاص به ابوبکر صدیق رضی الله عنه گفت: ما به خدا هیچ نیازی نداریم و اوست که به ما نیازمند است، ما چنانکه او نزد ما تضرع میکند، نزد وی تضرع نمیکنیم و اگر او از ما بینیاز بود ـ چنانکه رفیق شما میپندارد ـ از ما وام نمیخواست. ابنعباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول میگوید: «هنگامی که حق تعالی آیه: ﴿مَّن ذَا ٱلَّذِی یُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا﴾ [الحدید: 11- البقرة: 245]. را نازل نمود، یهودیان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده و گفتند: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! آیا پروردگارت فقیر است که از بندگانش طالب قرض میشود؟ همان بود که نازل گردید: «مسلما خداوند سخن کسانی را که» از روی غرور ثروت و جهل به حقیقت حال خداوند متعال «گفتند: خدا نیازمند است و ما توانگریم، شنید» به قولی: مراد آنها این بود که اگر به راستی خداوند عزوجل بر زبان محمد صلی الله علیه و آله و سلم از ما طالب قرض شده باشد، پس اوفقیر است. لذا خواستند تا با این القاءات خود در دین اسلام شکافگنی کنند «به زودی آنچه را گفتند، خواهیم نوشت» در صحیفههای فرشتگان نویسنده اعمال وآن را نگه داشته و در برابر آن مجازاتشان خواهیم کرد «و به ناحقکشتن پیامبران رابه دست آنان مینویسیم» این سخن یهود را که گفتند: خداوند ـ پناه براو ـ نیازمند است، با گناه کشتن پیامبران توسط آنان پیوسته ساخت تا تنبیهی بر وقاحت و بزرگی گناه این سخنشان باشد. نسبت دادن قتل پیامبران علیهم السلام به یهودیان عصر رسالت ـ هرچند آنان مجری آن قتلها نبودند ـ برای این است که آنها از عملکرد اجداد خویش راضی بوده و آن را مورد تأیید قرار میدادند «و میگوییم: عذاب سوزان را بچشید» یعنی: با این سخنی که به آنان در دوزخ میگوییم، ازآنان انتقام میگیریم. حریق: آتش شعلهور و سوزان است.
﴿ذَٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیکُمۡ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَیۡسَ بِظَلَّامٖ لِّلۡعَبِیدِ١٨٢﴾ [آل عمران: 182].
«این» عذاب سوزان «به خاطر کار و کردار پیشین شماست» و زندگی غرق درگناه و معصیت شما در دنیا، وگرنه «خداوند هرگز نسبت به بندگان بیدادگر نیست» پس عذابی که به شما میچشاند، ستم نیست بلکه عین عدالت است.
﴿ٱلَّذِینَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ عَهِدَ إِلَیۡنَآ أَلَّا نُؤۡمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىٰ یَأۡتِیَنَا بِقُرۡبَانٖ تَأۡکُلُهُ ٱلنَّارُۗ قُلۡ قَدۡ جَآءَکُمۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِی بِٱلۡبَیِّنَٰتِ وَبِٱلَّذِی قُلۡتُمۡ فَلِمَ قَتَلۡتُمُوهُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١٨٣﴾ [آل عمران: 183].
«اینان کسانی هستند که گفتند: خداوند با ما پیمان بسته است که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم، مگر آن که برای ما قربانیای بیاورد که آتش، آن را بسوزاند» سنت در بنیاسرائیل براین بود که آنها قربانیای را عرضه میکردند، سپس پیامبرشان برمیخاست و دعا میکرد، آنگاه آتشی از آسمان فرود میآمد و آن قربانی را میسوخت. البته حق تعالی این شیوه را جزء آیینهای دینی همه پیامبران خویش قرار نداده و آن را به عنوان دلیل صدق نبوت ایشان نگردانیده. اما بنیاسرائیل ادعا کردند که از بارگاه الهی در این باره عهد و پیمانی دارند و با این شیوه میان کسانی که بهدروغ ادعای نبوت میکنند و کسانی که بهحق پیامبرند، فرقمیگذارند. پس حق تعالی این ادعایشان را رد نموده و فرمود: «بگو: قطعا پیش از من پیامبرانی بودند که دلایل آشکار را با آنچه گفتید» از تقدیم قربانی به شکل فوق «برای شما آوردند، پس اگر راست میگویید، چرا آنان را کشتید»؟ همچون یحیی فرزند زکریا، اشعیاء علیهم السلام و سایر پیامبرانی را که به دست شما یهودیان به قتلرسیدند؟. پس قضیه؛ قضیه مخالفت و عناد است، نه قضیه قناعت و حجت وبرهان. قربان: هر چیزی است که به وسیله آن بهسوی خدای سبحان تقرب جستهشود؛ اعم از حیوانات یا چیزهای دیگر.
﴿فَإِن کَذَّبُوکَ فَقَدۡ کُذِّبَ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِکَ جَآءُو بِٱلۡبَیِّنَٰتِ وَٱلزُّبُرِ وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُنِیرِ١٨٤﴾ [آل عمران: 184].
آنگاه حق تعالی برای دلجویی پیامبر گرامی خویش میفرماید: «پس اگر تو را تکذیب کردند، بدان که پیامبرانی هم که پیش از تو» همانندت «معجزات و صحیفهها و کتاب روشنگر آورده بودند، با انکار و تکذیب مواجه شدند» لذا بر سخنان یاوه آنان شکیبا باش و با آنان مبارزه کن. زبر: جمع زبور، به معنای کتاب است.
﴿کُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوۡنَ أُجُورَکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۖ فَمَن زُحۡزِحَ عَنِ ٱلنَّارِ وَأُدۡخِلَ ٱلۡجَنَّةَ فَقَدۡ فَازَۗ وَمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ١٨٥﴾ [آل عمران: 185].
«هر نفسی چشنده مرگ است» حق تعالی مرگ را سرنوشت هر موجود زندهای گردانیدهاست، خواه این موجود بشر باشد، یا فرشته، یا جن، یا حیوان، پس هیچکس را از سرکشیدن جام مرگ گریزی نیست «و همانا روز رستاخیز پاداشهایتان بهطور کامل به شما داده میشود» و فقط در این روز است که پاداش به طور کاملپرداخته میشود، پس آنچه که در دنیا، یا در عالم برزخ به انسان داده میشود، فقط بخشی از پاداشهاست. این خود به این حقیقت اشاره دارد که بخشی ازپاداشها ـ خیر باشند یا شر ـ گاهی در دنیا، یا قبر به انسان میرسند. در حدیث شریفآمده است: «إن القبر روضة من ریاض الجنة أو حفرة من حفر النار». «همانا قبر، باغی از باغهای بهشت، یا حفرهای از حفرههای دوزخ است». «پس هر که ازآتش دوزخ دور داشته شده و به بهشت درآورده شد، قطعا کامیاب شده است» یعنی: به آنچه میخواسته دست یافته و از آنچه هراس داشته، نجات یافتهاست زیرا هرگونه کامیابی و رستگاریای ـ هرچند که برآورنده تمام خواستههای انسانباشد ـ بدون بهشت هیچ است و نجات از هرگونه زیانی هم ـ چنانچه صاحب آن از آتش دوزخ نجات یابنده نباشد ـ نجات نیست «و زندگانی دنیا جز متاع غرور نیست» متاع: هرآنچیزی است که انسان از آن نفع و بهره میگیرد. غرور: فریفتهشدن به آرزوها و خواهشهای دنیاست.
این آیه کریمه، متضمن مژده و بیم (وعد و وعید) به تصدیقکنندگان و تکذیبکنندگان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. از سعیدبن جبیر رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: وعید و تهدید در این آیه کریمه، فقط متوجه کسی است که دنیا را بر آخرت ترجیح میدهد، اما کسیکه آخرت را به وسیله دنیا میطلبد، دنیا برایش بهترینمتاع و بهرهای است و این هشدار شامل وی نمیشود. در حدیث شریف به روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «حقیقتا جای یک تازیانه دربهشت، بهتر از دنیا و مافیهاست، اگر میخواهید آیه: ﴿فَمَن زُحۡزِحَ...﴾ را بخوانید تا این حقیقت بر شما روشن شود».
علما در بیان احکام گفته اند: سنت است که در هنگام احتضار و جان کندن، به انسان کلمه شهادت تلقین شود، بدون خواستن از وی که آن را تکرار کند زیرا چه بسا که تکرار، سبب ملال و دلتنگی وی گردد. همچنین مستحب است که در آن هنگام سوره «یس» نیز بر وی خوانده شود زیرا در حدیث شریف آمده است کهخواندن «یس»، مردن را بر شخص محتضر آسان میسازد. همچنان سنت است که در بردن مرده بهسوی گورستان تعجیل شود.
﴿لَتُبۡلَوُنَّ فِیٓ أَمۡوَٰلِکُمۡ وَأَنفُسِکُمۡ وَلَتَسۡمَعُنَّ مِنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلِکُمۡ وَمِنَ ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُوٓاْ أَذٗى کَثِیرٗاۚ وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَٰلِکَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ١٨٦﴾ [آل عمران: 186].
«و شما قطعا در مالها و جانهایتان آزموده خواهید شد» یعنی: به طور قطع در اموال خود مورد امتحان و آزمایش قرار میگیرید؛ با از دست دادن آنها بر اثرحوادث و مصایب، بذل و انفاقهای واجب و سایر تکالیف شرعیای که متعلق به اموال است. همچنان در جانهای خود مورد امتحان و آزمایش قرار میگیرید؛ بامرگ، مبتلا شدن به بیماریها، ازدستدادن عزیزان و کشته شدن در راه خدا عزوجل .
با توجه به اینکه آیه کریمه بعد از هجرت مؤمنان به مدینه و قبل از غزوه بدر نازل شد؛ این خطابی است به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امت ایشان جهت تسلیت ودلجوییشان بر کید و آزارهای کافران و فاسقان که در آینده با آن روبرو خواهند شد تا مؤمنان خود را به پایداری و شکیبایی بر تحمل رنجها و ناخوشیها آماده ساخته، از هماکنون راه دشواری را که پیشرو دارند، درنظر بگیرند «و از کسانیکه پیش از شما به آنان کتاب داده شده» یعنی: از یهود و نصاری «و همچنان از کسانی که به شرک گراییدهاند» که سایر طوایف کفر از غیر اهل کتاباند؛ «سخنان دلآزار بسیاری خواهید شنید» از طعن و تمسخر در دین و مقدسات و آبرویخویش.
بنا به روایتی در سبب نزول، این بخش از آیه کریمه درباره کعببن اشرف یهودی نازل شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را با اشعار خویش هجو میکرد و در این اشعار؛ کفارقریش را علیه آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم بر میانگیخت.
«ولی اگر صبر کنید و تقوی پیشه نمایید» صبر: مقید ساختن و پایبند کردن نفس برچیزی است که آن را ناخوش دارد، همچون فروخوردن خشم و مقاومت در برابرسختیها با روحیه پایداری و احساس رضایت. تقوی: دوری گزیدن از گناهان وپایبندی به دستورات الهی است. آری! اگر چنین کنید، بیتردید «این» صبر وپرهیزگاری «از عزم امور است» یعنی: از آن کارهایی است که بر شما واجب است تا تصمیم خود را بر آن استوار کنید. گفته میشود: «عزمالامر»، آنگاه کهشخص کار را محکم کرده و آن را به سامان رساند و استوار گرداند.
قول راجح این است که: حکم این آیه کریمه منسوخ نیست زیرا جدال به شیوه نیکوتر، همیشه مطلوب است، چنانکه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با وجود آن که به جهاد دستور داده شده بودند، با یهودیان مدارا میکردند و از منافقان در میگذشتند.
﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِیثَٰقَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ لَتُبَیِّنُنَّهُۥ لِلنَّاسِ وَلَا تَکۡتُمُونَهُۥ فَنَبَذُوهُ وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡ وَٱشۡتَرَوۡاْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِیلٗاۖ فَبِئۡسَ مَا یَشۡتَرُونَ١٨٧﴾ [آل عمران: 187].
«و یاد کن هنگامی را که خداوند از کسانی که به آنان کتاب داده شده» یعنی: ازیهود و نصاری «پیمان گرفت، که حتما باید آن را برای مردم بیان نمایید و کتمانش نکنید» یعنی: نبوت آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را برای مردم بیان نموده و آن را پنهان ندارید «پس آن عهد را پشت سر خود انداختند» یعنی: عهد و پیمان الهی را بیمحابا پشتسر افگندند «و آن را به بهای ناچیزی» از بهرههای پست و پلید و بیارزش دنیا «فروختند، چه بد است آنچه خریدند»!.
این آیه کریمه متضمن هشداری سخت برای علماء است تا چیزی از علم سودمند را پنهان نکنند. در حدیث شریف آمده است: «من سئل عن علم فکتمه الجم یوم القیامه بلجام من نار: هرکس از علمی مورد پرسش قرار گیرد و آن علم را بپوشاند، در روز قیامت به دهنهای از آتش لجام زده میشود». که این خود بروجوب نشر علم برای مردم دلالت میکند. علی رضی الله عنه میفرماید: «خداوند عزوجل ازمردم جاهل و نادان عهد نگرفته که بیاموزند، اما از علما عهد گرفته که بیاموزانند».
﴿لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ یَفۡرَحُونَ بِمَآ أَتَواْ وَّیُحِبُّونَ أَن یُحۡمَدُواْ بِمَا لَمۡ یَفۡعَلُواْ فَلَا تَحۡسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٖ مِّنَ ٱلۡعَذَابِۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٨٨﴾ [آل عمران: 188].
«هرگز کسانی را که به آنچه کردهاند شادمانی میکنند و دوست دارند که بر آنچه نکردهاند، موردستایش قرار گیرند، رسته از عذاب مپندار و آنان عذاب دردناکی در پیشدارند» یعنی: هرکس به کارهای نیکی که انجام داده، شادمانی کند و دوست داشته باشد که مردم به آنچه هم که نکرده است، او را ستایش کنند، پس او را نجات یافته از عذاب مپندارید.
بخاری و مسلم و غیر آنان در بیان سبب نزول این آیه کریمه روایت کردهاند: روزی مروان برای دربان خود گفت: ای رافع! نزد ابنعباس رضی الله عنه برو و به او بگو: اگر چنان باشد که هر شخصی از ما که به آنچه کرده شادمان است و دوست دارد که به آنچه نکرده ستوده شود؛ موردعذاب قرار گیرد، بیگمان همه ما مورد عذاب قرار میگیریم؟ ابنعباس رضی الله عنه در پاسخ فرستاده وی فرمود: «این آیه کریمه به شما چه ارتباطی دارد؟ حقیقت امر این است که این آیه درباره اهل کتاب نازلشد»، سپس آیه ماقبل را تلاوت نمود: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِیثَٰقَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ...﴾ .همچنین ابنعباس رضی الله عنه در همین رابطه میگوید: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از اهل کتاب درباره چیزی سؤال کردند ولی آنها در پاسخ، حقیقت را کتمان نموده و سخنیدروغین آوردند و درحالی از نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیرون رفتند که به ایشان چنین وانمود میکردند که به سؤالشان پاسخ درستی دادهاند و با این پاسخ در پیشگاه آنحضرت صلی الله علیه و آله و سلم قابل ستایش خواهند بود! از سوی دیگر شادمان بودند از اینکه پاسخ واقعی را از ایشان پنهان داشتهاند. همان بود که آیه کریمه این صحنهسازی آنان رابرملا و مال کارشان را هویدا ساخت.
به روایتی دیگر، آیه کریمه درباره کسانی از منافقان نازل شد که از جهاد تخلف میکردند، اما هنگامیکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از جهاد بر میگشتند، به حضور ایشان آمده عذرخواهی مینمودند و دوست داشتند که به آن چیزی مورد ستایشقرار گیرند که انجام نداده بودند. حافظ ابنحجر عسقلانی میگوید: «جمعکردنمیان این دو روایت ممکن است زیرا محتمل است که آیه کریمه در مورد هردو گروه نازل شدهباشد».
﴿وَلِلَّهِ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ١٨٩﴾ [آل عمران: 189].
«و فرمانروایی آسمانها و زمین از آن خداست و خداوند بر هرچیزی تواناست» اینآیه کریمه در رد و تکذیب سخن جاهلانه یهودیانی نازل شد که گفتند: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ فَقِیرٞ وَنَحۡنُ أَغۡنِیَآءُ﴾ [آل عمران:181] (خدا فقیر و ما توانگر هستیم) «آیه181».
﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓیَٰتٖ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٠﴾ [آل عمران: 190].
«مسلما در آفرینش آسمانها و زمین و درپی یکدیگر آمدن شب و روز» و تفاوتآنها در درازی و کوتاهی و گرمی و سردی و غیره «آیاتی است» یعنی: نشانهها و راهنماهای روشن و برهانهای واضحی است که بر وجود آفریننده سبحان دلالت میکند، اما «برای صاحبان خرد»های ناب از شائبههای نقص و عقلهای وارسته ازکجیها و انحراف زیرا مجرد تفکر در نشانههایی که خدای سبحان در این آیهکریمه از آنها یاد کرده است، برای عاقل بسنده و کافی است تا او را به ایمانی پیوند دهد که هیچ شک و شبههای نمیتواند آن را متزلزل کرده و به درون آن رخنه نماید بنابراین، واجب است که ایمان انسان بر پشتوانه دلایل یقینی متکی ومستظهر باشد، نه بر تقلید و وراثت. در حدیث شریف آمده است: «وای بر کسیکه این آیه کریمه را بخواند و در آن تفکر نکند». همچنان روایت شده است که درشب نزول این آیه کریمه، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تا بامداد پیوسته میگریستند.
باید دانست که میدان تفکر، آفریدههای حق تعالی است نه ذات وی زیرا درک حقیقت ذات الهی محال و ناممکن است.
﴿ٱلَّذِینَ یَذۡکُرُونَ ٱللَّهَ قِیَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَکَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ١٩١﴾ [آل عمران: 191].
آنگاه حق تعالی صاحبان خرد را چنین تعریف و توصیف میکند: «همآنان که خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد میکنند» یعنی: صاحبان خرد کسانی هستند که میان فکر و ذکر جمع نموده و خداوند متعال را در همه احوال یادمیکنند، چنانکه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم خدای عزوجل را در همه اوقات یاد میکردند.به قولی: مراد از «ذکر» در اینجا نماز است. یعنی: کسانی که نماز را در هیچ حالیاز احوال ترک نمیکنند و آن را در حال نبود عذر ایستاده و درحال وجود عذر، نشسته و به پهلو خوابیده ادا میکنند «و در آفرینش آسمانها و زمین تفکر میکنند» یعنی: در صنع بدیع و متقن آسمانها و زمین و استحکام و ثبات آنها و عظمت و بزرگی اجرام آنها میاندیشند. یادآور میشویم که دعوت به تأمل در شگفتیهای آفرینش از مضامین اصلی قرآن است.
این آیه کریمه و آیات مشابه آن، ناظر بر «برهان اتقان صنع» در حکمت اسلامی است.
این متفکران و اندیشمندان ذاکر میگویند: «پروردگارا! اینها را بیهوده» و بهبازی و عبث «نیافریدهای» بلکه اینها را دلیلی بر حکمت و قدرت خویشآفریدهای تا زمین را میدان آزمایش بندگانت قرار داده و فرمانبردارانت را از سرکشانت متمایز گردانی «منزهی تو» از آنچه که لایق شأن خداوندیات نیست «پس ما را از عذاب آتش دوزخ درامان بدار».
﴿رَبَّنَآ إِنَّکَ مَن تُدۡخِلِ ٱلنَّارَ فَقَدۡ أَخۡزَیۡتَهُۥۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِینَ مِنۡ أَنصَارٖ١٩٢﴾ [آل عمران: 192].
همچنان متفکران و اندیشمندان ذاکر میگویند: «پروردگارا! هر که را تو در آتشافگنی، یقینا رسوایش کردهای» و خوار و بیمقدارش ساختهای «و برای ستمکاران» یعنی: برای کافران «هیچ یاورانی نیست».
﴿رَّبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعۡنَا مُنَادِیٗا یُنَادِی لِلۡإِیمَٰنِ أَنۡ ءَامِنُواْ بِرَبِّکُمۡ فََٔامَنَّاۚ رَبَّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرۡ عَنَّا سَیَِّٔاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ ٱلۡأَبۡرَارِ١٩٣﴾ [آل عمران: 193].
همچنان متفکران و اندیشمندان ذاکر میگویند: «پروردگارا! همانا ما شنیدیم که دعوتگری به ایمان فرا میخواند» که این دعوتگر همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است وبه قولی: دعوتگر، قرآن است «که به پروردگار خود ایمان آورید، پس ایمانآوردیم» یعنی: به ندای این دعوتگر لبیک گفته و ایمان آوردیم «پروردگارا» تکرار ندا برای اظهار فروتنی و تضرع است «گناهان ما را بیامرز و سیئات ما را بزدای» یعنی: گناهان کبیره و صغیرهمان را به مغفرت خویش درپوشان، یا آن کوتاهیهایی را که در حقوق بندگانت از ما سر زده است، برملا و آشکار نکن، باعذاب کردن ما در برابر آنها «و ما را در زمره ابرار بمیران» ابرار: جمع «بار» است و ایشان کسانیاند که در طاعت پروردگار سعی بلیغ و کوشش وسیع مینمایند و گستره طاعاتشان بسیار وسیع است. بهقولی: ایشان پیامبران الهی علیهم السلام و صالحاناند.
﴿رَبَّنَا وَءَاتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِکَ وَلَا تُخۡزِنَا یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۖ إِنَّکَ لَا تُخۡلِفُ ٱلۡمِیعَادَ١٩٤﴾ [آل عمران: 194].
همچنان متفکران و اندیشمندان ذاکر میگویند: «پروردگارا! و آنچه را که به وسیله فرستادگانت به ما وعده دادهای، به ما عطا کن» وعدهای که بر زبانپیامبران علیهم السلام دادهشده، همانا پاداش خداوند عزوجل بر اهل طاعت وی است «و ما را روز رستاخیز رسوا نگردان» که این رسوایی، ذلت و حقارتی ننگین است «زیرا تو وعدهات را خلاف نمیکنی» آری! خداوند متعال به دلیل قدرت و کمال و انعام بزرگ خویش، وعدههایی را که بر زبان پیامبرانش علیهم السلام به بندگان مؤمن و نیکوکار خویش سپرده و کتابهایش نیز متضمن آن هستند ـ چون آمرزش گناهان، نجات از عذاب و رهیافتنشان به بهشت ـ هرگز خلاف نمیکند، درصورتیکه مستحق آنباشند. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی که به نماز تهجد برمیخاستند، آیات دهگانه آخر سوره آل عمران را میخواندند و سپس با خدای خویش چنین مناجات میکردند: «اللهم اجعل فی قلبی نوراً، وفی سمعی نوراً، وفی بصری نوراً، وعن یمینی نوراً، وعن شمالی نوراً، ومن بین یدی نوراً، ومن خلفی نوراً، ومن فوقی نوراً، وأعظم لی نوراً یوم القیامة». «بارخدایا! در قلبم نوری را پدید آور ودر شنواییام نوری را و در بیناییام نوری را و از جانب راست من نوری را و از جانب چپم نوری را و از پیشاپیش من نوری را و از پشت سرم نوری را و از فراز سرم نوری را و برای من در روز قیامت نوری بزرگ قرارده».
علما بر آنند که: خواندن این آیات دهگانه بعد از بیدار شدن از خواب درشب ـ با اقتدا به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مستحب است.
﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّی لَآ أُضِیعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ بَعۡضُکُم مِّنۢ بَعۡضٖۖ فَٱلَّذِینَ هَاجَرُواْ وَأُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَأُوذُواْ فِی سَبِیلِی وَقَٰتَلُواْ وَقُتِلُواْ لَأُکَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَیَِّٔاتِهِمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ ثَوَابٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلثَّوَابِ١٩٥﴾ [آل عمران: 195].
«پس پروردگارشان دعایشان را اجابت کرد» با دادن این وعده: «که من عمل هیچ صاحب عملی از شما را ضایع نمیکنم» با ندادن ثواب آن «از مرد یا زن» تصریح بر زنان، بهخاطردلخوش کردن آنهاست، وگرنه آنان نیز در عموم معنای (الذین آمنوا وعملوا الصالحات) داخلند. آیه کریمه ضمنا زنان را به مشارکت در دعوت اسلامی و آنچه که از هجرت و جهاد بهدنبال خود دارد، تشویق و ترغیب مینماید «همه از همدیگرید» یعنی: مردان شما در طاعت حق تعالی مانند زنان شما هستند و زنان شما مانند مردان شما، مردان از زنان به وجود آمدهاند و زنان ازمردان و هردو از یک اصل منشعب گردیدهاند زیرا هردو جنس، از نسل آدم وحوا بوده و هردو جنس مکلف میباشند.
در بیان سبب نزول آمده است: آیه کریمه هنگامی نازل شد که ام سلمه رضی الله عنها به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت: یا رسول الله! من نمیشنوم که حق تعالی از هجرت زنان نیز سخنی به میان آوردهباشد. «پس کسانی که هجرت کردهاند» بهسوی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از مردان و زنان؛ با ترک دار و دیار خود «و» کسانیکه «از خانههای خود رانده شده»اند در طاعت خدای عزوجل «و» کسانیکه «در راه من آزار دیدهاند» مراد آزارهایی است که به سبب ایمان خویش به حق تعالی از مشرکان میدیدند تا از دین خویش برگردند، اما این آزارها، جز تمسک بیشترشان به دین حق، هیچ اثر دیگری بر آنان نداشت و همه کسانیکه به سبب تمسکشان بهدین الهی، مورد آزار و اذیت و شکنجه قرار میگیرند، در خطاب آیه کریمه داخلاند «و» کسانیکه «جنگیدهاند» با دشمنان خدا عزوجل «و» کسانیکه «کشتهشدهاند» در راه خدا عزوجل ـ که این برترین مقامات است. مراد، بهشهادت رسیدنبرخی از آنهاست، آری! اینانند که: «سیئاتشان را میزدایم» زیرا هجرت در راه خدا عزوجل گناهان ما قبل خود را محو میکند و جهاد و شهادت در راه خدا عزوجل ، تمام گناهان ـ بجز وام را ـ پاک میگرداند، چنانکه در احادیث آمده است «و آنان را در باغهایی که از فرو دست آنها جویباران روان است، درمیآورم. این پاداش الهی است و پاداش نیکو نزد خداوند است» که به عملکنندگان تعلق میگیرد.
﴿لَا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فِی ٱلۡبِلَٰدِ١٩٦﴾ [آل عمران: 196].
در بیان سبب نزول آمده است: این آیه کریمه درباره مشرکان مکه نازل شد زیرا آنان در آسایش و رفاه و نعمت بهسر میبردند و تجارت میکردند، پس برخی ازمسلمانان گفتند: دشمنان خدا عزوجل را در امر معیشت و گذران زندگانی شان به خیر ونیکی مییابیم، حال آن که ما از فقر و فاقه و سختی بهجان آمدهایم! همان بود کهنازل شد: «گشتوگذار کافران در شهرها» و ترتیب دادن سفرهای تجارتی از سویشان با هدف رونق بخشیدن به زندگی مادی «تو را نفریبد» زیرا این متاعیاست اندک که در این دنیا از آن بهرهمند میشوند و سپس بازگشتشان بهسوی دوزخ است. عکرمه میگوید: «مراد؛ آمد و رفت شب و روز آنان و نعمتهایی است که از آن بهره میبرند».
﴿مَتَٰعٞ قَلِیلٞ ثُمَّ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ١٩٧﴾ [آل عمران: 197].
«این» متاع دنیا «بهرهمندی ناچیزی است» که نسبت به پاداش خدای سبحان هیچگونه اعتبار و ارزشی ندارد «سپس جایگاهشان دوزخ است و چه بد آرامگاهی است» آن جایگاهی که با کفر خود، در دوزخ برای خود آماده کردهاند. بایسته یادآوری است که دوزخ از روی ریشخند و سرزنش، آرامگاه نامیده شد.
﴿لَٰکِنِ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ لَهُمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَا نُزُلٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۗ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَیۡرٞ لِّلۡأَبۡرَارِ١٩٨﴾ [آل عمران: 198].
«لیکن» درمقابل جهنم برای کفار؛ «کسانی که تقوای پروردگارشان را پیشه ساختهاند» به علاوه همه منافع بسیار دیگری که از این کار میبرند «برای ایشان باغهایی است که جویباران از فرودست آن جاری است و جاودانه در آنند، نزلی از جانب خدا است» نزل: آنچه که برای میهمان آماده میشود؛ از پذیرایی و هدیه، یا منزلیکه در آن جای میگیرد «و آنچه نزد خداوند است» از نعمتهاییکه برای پیروان ومطیعان خویش آماده نموده «برای نیکوکاران بهتر است» از منافعی که کفار در سفرهای تجارتی و در مشاغل دیگر بهدست میآورند.
﴿وَإِنَّ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ لَمَن یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکُمۡ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِمۡ خَٰشِعِینَ لِلَّهِ لَا یَشۡتَرُونَ بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِ ثَمَنٗا قَلِیلًاۚ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ١٩٩﴾ [آل عمران: 199].
«و البته از میان اهل کتاب، کسانی هستند که به الله ایمان میآورند و به آنچه فرود آورده شد بهسوی شما و به آنچه فرود آوردهشده بهسوی خودشان» نیز ایمان میآورند «در حالیکه در برابر خدا خاشعاند» یعنی: برخی از اهل کتاب بهرهای از دین بردهاند و همانند دیگران، شریک رسواییهایی که خداوند عزوجل از آن درآیات این سوره و آیات مشابه آن سخن گفته، نیستند زیرا این «بعض»، میان ایمان به الله عزوجل و آنچه بر پیامبرش حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرود آورده و آنچه که برانبیای خودشان نازل کرده، جمع میکنند و «عوض آیات خدا بهایی اندک نمیستانند» یعنی: پیروی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را بهخاطر کسب مقام یا جاه دنیویای، فرو نمیگذارند «اینانند که نزد پروردگارشان پاداش خود را دارند» پاداشی مکرر، نه یکبار، بلکه دوبار، چنان که در «سوره قصص/54» آمدهاست. «آری! خداوند سریع الحساب است».
ابنکثیر در بیان سبب نزول میگوید: «آیه کریمه درباره نجاشی پادشاه حبشه نازل شد، که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر وی نماز جنازه غایب گزاردند». ولی حسنبصری؛ میگوید: «آیهکریمه درباره آن عده از اهل کتاب نازل شد که قبل ازحضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم میزیستند و بعد از بعثت آن حضرت، از ایشان پیروی کرده و به اسلام گرویدند».
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٢٠٠﴾ [آل عمران: 200].
«ای مؤمنان! صبر پیشه کنید و پایداری ورزید» حق تعالی مؤمنان را به صبر بر طاعات و شکیبایی از شهوات برمیانگیزد. باید دانست که: یکی «صبر» است ودیگری «مصابره»، یعنی: پایداری دربرابر دشمنان و شکیبایی بر سختیهایجنگ، که مصابره از صبر سختتر و دشوارتر است «و برای جهاد آماده باشید» یعنی: در مرزهای سرزمین اسلامی در حال آمادهباش قرارداشته باشید، درحالیکه اسبان و دیگر وسایل جهاد را مهیای کار نگاه میدارید و این آمادگی را اصطلاحا «مرابطه» مینامند. انتظارکشیدن نمازها در مساجد نیز از «رباط» است. بنابراین، «رباط»، محکم کردن مرزها و پایبندی به مساجد است «و از خداپروا کنید، باشد که رستگار شوید» پس تقوای الهی سبب رستگاری است، تقوایی که این سوره با سفارش به آن ختم و سوره بعدی با سفارش به آن آغاز میشود.
از ابوهریره رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که فرمود: درحقیقت در زمان رسول اکرم «چنان غزوهای نبود که مؤمنان در آن مرابط(بهحال آمادهباش) باشند، لیکن این آیه کریمه درباره کسانی نازل شد که با خواندن نمازها در اوقات آن و سپس باقی ماندن در مساجد و ذکر خدای عزوجلدر آنها، مساجد را آباد نگاه میدارند. در حدیث شریف آمده است که رسولخدا «فرمودند: «آیا شما را از آنچه که خداوند عزوجل با آن گناهان را محو ودرجات را بلند میسازد آگاه نکنم؟ (اینک آگاهتان میکنم): کامل ساختن وضو با وجود سختیها، گام نهادن بسیار بهسوی مساجد و انتظار کشیدن نمازی بعد ازنمازی؛ این است رباط، این است رباط، این است رباط».
در فضیلت آمادگی (رباط) در راه خدا عزوجل و پشتیبانی از مسلمانانی که در سرزمین دشمن در مقابل آن قرار دارند، نیز احادیث بسیاری آمده است، از آن جمله این حدیث شریف است: «آمادگی یک روز در راه خدا عزوجل بهتر از دنیا ومافیهاست». همچنین در حدیث شریف آمده است: «هرکسیکه میمیرد، بر عمل وی مهر ختام زده میشود، جز مرابط در راه خدا عزوجل که عملش بر وی ـ تابرانگیختنش در روز قیامت ـ جریان داده میشود، چنانکه از عذاب قبر و سؤال نکیر و منکر نیز ایمن میگردد».
[1]- ترجمه: خدایا! جز تو معبودی نیست، پاکی توراست، از تو برای گناهانم آمرزش میخواهم و ازتو رحمتت را میطلبم، خدایا! برعلم من بیفزای، قلبم را منحرف نگردان و به من از جانب خودت رحمتیببخش، همانا تو بسیار بخشندهای.
[2]- تفسیر «معارف القرآن«، ترجمه فارسی از علامه محمدیوسف حسینپور ـ با تلخیص.
[3] تفسیر «معارف القرآن»، ترجمه فارسی از علامه محمدیوسف حسینپور ـ با تلخیص.
[4]- نگاه کنید به سوره «یس 27 ـ 12».
[5] - استدراج: نزدیککردن مجرمان به تدریج و درجهبهدرجه بهسوی عذاب است، بدانسان کهخداوند عزوجل به آنان با وجود گناه و نافرمانیشان نعمت میبخشد تا به آن سرمست شوند و از یاد مرگ و توبه غافل گردند. پس استدراج درواقع، گرفتن الهی بهطور آهسته و به شیوهای است که گمانش را نمیبرند.
[6]- قادس: پاککننده از گناهان.
[7]- نگاه، سوره «بقره/125».
[8]- رجوع کنید به تفسیر المنیر، 174/1.
[9]- نگاه کنید به مختصر تفسیر ابنکثیر 331/1 و ترجمه فارسی تفسیر المنیر /3 168.