ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
مدنی و ۲۹ آیه است.
آیهی ۳-۱:
﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَکَ فَتۡحٗا مُّبِینٗا١﴾[الفتح: ۱]. «بدون شک ما برای تو فتح آشکاری فراهم ساختهایم».
﴿لِّیَغۡفِرَ لَکَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکَ وَیَهۡدِیَکَ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِیمٗا٢﴾[الفتح: ۲]. «تا سرانجام خداوند همهی گناهان گذشته و آیندهی تو را ببخشاید و نعمتش را بر تو تمام نماید و تو را به راه راست هدایت کند».
﴿وَیَنصُرَکَ ٱللَّهُ نَصۡرًا عَزِیزًا٣﴾[الفتح: ۳]. «و خداوند به نصرتی پیروزمندانه تو را یاری دهد».
این فتح مذکور همان صلح حدیبیه است. آنگاه که مشرکین، پیامبرصرا که به قصد انجام عمره آمده بود از ورود به مّکه بازداشتند. داستانی طولانی است که سرانجام پیامبر با آنها بر این امر صلح نمود که تا ده سال میان او و آنها جنگی نباشد و پیامبر در سال آینده برای ادای عمره بیاید. نیز یکی از بندهای صلح نامه این بود که هرکس بخواهد به پیمان قریش داخل شود اجازه دارد و هرکس بخواهد به پیمان پیامبرصداخل شود اجازه دارد.
و به سبب این صلح که در میان مردم امنیت و آسایش ایجاد کرد، دایره و شعاع فراخوانی بهسوی دین خدای ﻷگسترش پیدا کرد، و هر مومنی که در هر مکانی از آن منطقه قرار داشت میتوانست بهسوی خدا دعوت کند. نیز این صلح زمینه را فراهم کرد تا هرکس که میخواهد دربارهی حقیقت اسلام تحقیق کند، پس مردم در این دوره، گروه گروه وارد دین خدا شدند. از این رو خداوند این صلح را فتح و پیروی نامید و آن را به پیروزی و فتح آشکار توصیف کرد، چون هدف از گشودن و فتح شرهای مشرکین قوّت گرفتن دین خدا و پیروز شدن مسلمانهاست، که این هدف با آن فتح و ظفر تحقق پیدا کرد. و به دنبال این فتح خداوند چند چیز را پیش آورد، و فرمود: ﴿لِّیَغۡفِرَ لَکَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ﴾تا سرانجام خداوند همهی گناهان گذشته و آیندهی تو را ببخشاید و ـ الله اعلم ـ این بدان جهت است که به سبب فتح و گرویدن زیاد مردم به دین، عبادات، و طاعات زیادی انجام گرفته است.
و پیامبر شرایطی را در این صلح تحمّل کرد که جز پیامبران اولوالعزم کسی نمیتواند برآن شکیبایی ورزد، و این از بزرگترین فضیلتها و کرامتهای اوست که خداوند گناهان گذشته و آیندهی او را بخشید. ﴿وَیُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکَ﴾و تا با قوّت دادن به دین تو و یاری کردنت در مقابل دشمنانت و وسیعتر شدن دایرهی پیام و سخن تو نعمت خود را بر تو تمام نماید، ﴿وَیَهۡدِیَکَ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِیمٗا﴾و تا تو را به راه راست رهنمون شود که به وسیلهی آن به سعادت همیشگی و رستگاری جاودانی دست یابی.
﴿وَیَنصُرَکَ ٱللَّهُ نَصۡرًا عَزِیزًا﴾و خداوند به پیروزی و نصرتی قوی تو را یاری دهد که اسلام در آن سست و ضعیف نمیگردد بلکه پیروزی کامل را به دست میآورد و کافران ریشه کن و خوار میگردند و کم میشوند و مومنان بیشتر میگردند و خودشان و مالهایشان رشد مینمایند.
سپس آثار و پیامدهای این فتح را برای مومنان بیان کرد و فرمود:
آیهی ۶-۴:
﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ ٱلسَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ لِیَزۡدَادُوٓاْ إِیمَٰنٗا مَّعَ إِیمَٰنِهِمۡۗ وَلِلَّهِ جُنُودُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمٗا٤﴾[الفتح: ۴]. «اوست خدایی که در دل مؤمنان آرامش نازل کرد تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند. و لشکرهای آسمان و زمین از آن خداست و خداوند دانای فرزانه است».
﴿لِّیُدۡخِلَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَا وَیُکَفِّرَ عَنۡهُمۡ سَیَِّٔاتِهِمۡۚ وَکَانَ ذَٰلِکَ عِندَ ٱللَّهِ فَوۡزًا عَظِیمٗا٥﴾[الفتح: ۵]. «تا مردان و زنان مؤمن را به باغهای بهشتی درآورد که در زیر (درختان و کاخهای) آن رودبارها روان است و جاودانه در آن خواهند بود، و اینکه گناهان و بدیهایشان را بزداید و این در نزد خدا پیروزی بزرگی است».
﴿وَیُعَذِّبَ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتِ وَٱلۡمُشۡرِکِینَ وَٱلۡمُشۡرِکَٰتِ ٱلظَّآنِّینَ بِٱللَّهِ ظَنَّ ٱلسَّوۡءِۚ عَلَیۡهِمۡ دَآئِرَةُ ٱلسَّوۡءِۖ وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِمۡ وَلَعَنَهُمۡ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِیرٗا٦﴾[الفتح: ۶]. «و تا اینکه مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرکی را عذاب کند که به خدا گمان بد میبردند، بدیها و بلاها تنها ایشان را دربر میگیرد و خداوند بر آنان خشمگین است و آنانرا لعنت میکند و دوزخ را برایشان آماده ساخته است که بد جایگاهی است».
خداوند متعال از منّت خویش بر مومنان خبر میدهد که با ایجاد آرامش برای مومنان بر آنها منّت گذارد، و آن اعتماد به نفس و پایداری است به هنگام آزمایشهای پریشان کننده و به هنگام حدوث امور مشکلی که قلب را مشوش و مضطرب مینماید و خردها را پریشان میکند و آنان را ضعیف میگرداند. پس، از جمله نعمتهای خداوند بر بنده در این حالت این است که او را پایدار و استوار گرداند و به قلبش اطمینان و آرامش بدهد تا با دلی استوار و وجودی آرام با این سختیها روبرو شود و برای انجام دستور خداوند در این حالت آماده باشد. پس با این ایمانش افزوده میشود. اصحاب شوقتی دیدند شرایطی که میان پیامبرصو مشرکان مقرّر گردیده به ظاهر چنان به نظر میآمد که از جایگاه مسلمین کاسته شده و مورد اهانت قرار گرفتهاند و این امری است که هرکس نمیتواند بر آن صبر کند، ولی اصحاب بر آن صبر نمودند.
پس وقتی که خود را وادار به تحمّل آن نمودند، با این کار ایمانی بر ایمانشان افزوده شد، ﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾و لشکرهای آسمان و زمین از آن خداست. یعنی همه تحت فرمانروایی خدا و تحت تدبیر او هستند و او بر آنها چیره است. پس مشرکان گمان نبرند که خداوند دین و پیامبرش را یاری نمیکند. بلکه خداوند متعال دانا و با حکمت است و حکمت او اقتضا میکند که روزها را میان مردم دست به دست بگرداند و پیروزی مسلمین را برای وقتی دیگر به تاخیر بیاندازد.
﴿لِّیُدۡخِلَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَا وَیُکَفِّرَ عَنۡهُمۡ سَیَِّٔاتِهِمۡ﴾تا مردان و زنان مومن را به باغهای بهشتی درآورد که در زیر درختان و کاخهای آن رودبارها روان است و جاودانه در آن خواهندبود. و تا این که گناهان و بدیهایشان را بزداید. پس این بزرگ ترین چیزی است که برای مومنان حاصل میشود. یعنی با وارد شدن به باغهای بهشت هر امر مرغوب و مطلوبی برایشان به دست میآید و با زدودن بدیهایشان هر آن چه ناگوار است از آنان دور میگردد. ﴿وَکَانَ ذَٰلِکَ عِندَ ٱللَّهِ فَوۡزًا عَظِیمٗا﴾واین پاداش رستگاری و بزرگی است که در این فتح برای مومنان به دست آمد.
و خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را عذاب میدهد و چیزهایی به آنها نشان میدهد که آنها را ناراحت خواهد کرد، زیرا میخواستند مومنان خوار شوند و دربارهی خداوند گمان بد میبردند که او دینش را یاری نمیکند و کلمهی خود را برتر نمیگرداند، و اهل باطل بر اهل حق چیره خواهند شد، امّا خداوند گمانشان را باطل گرداند و بلا و مصیبت را بر آنها وارد ساخت. ﴿وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِمۡ﴾به خاطر دشمنی آنها با خدا و پیامبرش خداوند بر آنها خشمگین شده، ﴿وَلَعَنَهُمۡ﴾و آنان را از رحمت خویش دور نموده، ﴿وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِیرٗا﴾و دوزخ را برایشان آماده کرده که بد جایگاهی است.
آیهی ۷:
﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا٧﴾[الفتح: ۷]. «و لشکرهای آسمان و زمین از آن خداوند میباشد و خداوند پیروزمند فرزانه است».
مجدّداً تکرار نمود که فرمانروایی آسمانها و زمین و لشکرهایی که در آسمانها و زمین میباشند از آن خداوند هستند تا بندگان بدانند عزّت دهنده و خوار کننده تنها خداوند است و او لشکریانش را که به او منسوباند یاری خواهد کرد. همانگونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ١٧٣﴾[الصافات: ۱۷۳]. «و به راستی که لشکریان ما پیروز هستند». ﴿وَکَانَ ٱللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا﴾و خداوند نیرومند و بر هر چیزی چیره است. و همگام با عزت و قدرتی که دارد، در آفرینش و تدبیرش حکیم است و آفرینش و تدبیرش بر اساس چیزی است که حکمت و کاردانیاش آن را اقتضا میکند.
آیهی ۹-۸:
﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِیرٗا٨﴾[الفتح: ۸]. «بدون شک ما تو را به عنوان گواه و مژدهرسان و بیمدهنده فرستادیم».
﴿لِّتُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُۚ وَتُسَبِّحُوهُ بُکۡرَةٗ وَأَصِیلًا٩﴾[الفتح: ۹]. «تا به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید و او را یاری دهید و او را بزرگ دارید و بامدادن و شامگاهان خداوند را تسبیح گویید».
﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ شَٰهِدٗا﴾ای پیامبر بزرگوار! ما تو را به عنوان گواه بر کارهای خوب و بدی که امّت تو انجام میدهند فرستادهایم و تو را بر گفتها و مسائل حق و باطل گواه قرار داده ایم و تو را فرستادهایم تا به یگانگی و کمال خداوند از هر جهت گواهی بدهی. ﴿وَمُبَشِّرٗا وَنَذِیرٗا﴾و تو را فرستادهایم تا به کسی که از تو و از خدا پیروی میکند به پاداش دینی و دنیوی و اخروی مژده بدهی. و کسی را که از فرمان خدا سرپیچی مینماید به عذاب دنیا و آخرت هشدار دهی.
و کمال و مژده بیم داده میشود بیان شوند، پس پیامبر، خیر و شر و سعادت و شقاوت و حق و باطل را روشن کرد.
بنابراین، به دنبال این فرمود: ﴿لِّتُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ﴾تا به سبب دعوت شدنِ شما از سوی پیامبر و تعلیم دادن چیزی که به سودتان است، ایمان بیاورید. او را فرستاده ایم تا به خدا و پیامبرش ایمان آورید که ایمان آوردن مستلزم این است از خدا و پیامبر در همه کارها اطاعت کنید. ﴿وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ﴾و پیامبر را یاری نمایید و او را بزرگ بدارید و حقوق او را به جای آورید همانطور که او منّت بزرگی بر گردن شما دارد. ﴿وَتُسَبِّحُوهُ بُکۡرَةٗ وَأَصِیلًا﴾و خداوند را در صبح و شام به پاکی یاد کنید.
پس خداوند در این آیه آن چه را که حق مشترک خدا و پیامبرش میباشد که ایمان آوردن به خدا و رسول است بیان کرد، سپس حق ویژهی پیامبر را که یاری کردن وی و بزرگداشت اوست بیان نمود، و نیز حق ویژهی خداوند را که تسبیح گفتتن او با نماز و دیگر کارهاست ذکر کرد.
آیهی ۱۰:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ ٱللَّهَ یَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَیۡدِیهِمۡۚ فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَوۡفَىٰ بِمَا عَٰهَدَ عَلَیۡهُ ٱللَّهَ فَسَیُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمٗا١٠﴾[الفتح: ۱۰]. «بیگمان کسانیکه با تو بیعت میبندند جز این نیست که با خدا بیعت میبندند. دست خدا بالای دست آنان است، پس هرکس پیمانشکنی کند به زیان خود پیمانشکنی میکند و هرکس به آنچه که بر آن با خدا عهد بسته است وفا کند (خداوند) پاداش بسیار بزرگی به او میدهد».
یعنی که خداوند به آن اشاره کرده «بیعۀ الرضوان» است که در آن اصحاب شبا پیامبرصبیعت کردند و با او پیمان بستند که از جنگ فرار نکنند گرچه از آنها جز تعداد اندکی باقی نماند، و گرچه در حالتی باشند که فرار نمودن در آن جایز باشد. پس خداوند متعال خبر داد: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ ٱللَّهَ﴾بیگمان کسانیکه با تو بیعت میکنند در حقیقت با خدا بیعت میکنند. و خداوند بر این مطلب بیشتر تاکید کرد و فرمود: ﴿یَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَیۡدِیهِمۡ﴾دست خدا بالای دست آنان است. یعنی گویا آنان با خداون بیعت کردند و با این بیعت دست در دست او گذاشتند و اینها همه برای تاکید بیشتر است و این که آنها را به وفا نمودن وادار کند. بنابراین فرمود: ﴿فَمَن نَّکَثَ﴾پس هرکس پیمان شکنی کند و به عهدی که با خدا بسته است وفا ننماید، ﴿فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَىٰ نَفۡسِهِ﴾پیمان شکنی او به زبان خودش است، چون سرانجام بدِ آن به خودش بر میگردد و کیفر آن به او خواهد رسید. ﴿وَمَنۡ أَوۡفَىٰ بِمَا عَٰهَدَ عَلَیۡهُ﴾و هرکس به عهدی که با خداوند بسته است وفا نماید و آنرا به طور کامل انجام دهد، ﴿فَسَیُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمٗا﴾خداوند به او پاداش بزرگی میدهد و اندازه آنرا جز خدایی که آنرا بخشیده و دادهاست کسی نمیداند.
آیهی ۱۳-۱۱:
﴿سَیَقُولُ لَکَ ٱلۡمُخَلَّفُونَ مِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ شَغَلَتۡنَآ أَمۡوَٰلُنَا وَأَهۡلُونَا فَٱسۡتَغۡفِرۡ لَنَاۚ یَقُولُونَ بِأَلۡسِنَتِهِم مَّا لَیۡسَ فِی قُلُوبِهِمۡۚ قُلۡ فَمَن یَمۡلِکُ لَکُم مِّنَ ٱللَّهِ شَیًۡٔا إِنۡ أَرَادَ بِکُمۡ ضَرًّا أَوۡ أَرَادَ بِکُمۡ نَفۡعَۢاۚ بَلۡ کَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرَۢا١١﴾[الفتح: ۱۱]. «باز پس ماندگان عربها بادیهنشین به تو خواهند گفت: اموالمان و فرزندانمان ما را مشغول داشت، پس برای ما آمرزش بخواه، با زبانهایشان چیزی را میگویند که در دلهایشان نیست، بگو: چه کسی میتواند برایتان در برابر خدا ـ اگر در حق شما زیانی بخواهد و یا در حق شما نفعی را اراده کند ـ اختیاری دارد، بلکه خداوند به آنچه میکنید آگاه است».
﴿بَلۡ ظَنَنتُمۡ أَن لَّن یَنقَلِبَ ٱلرَّسُولُ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِلَىٰٓ أَهۡلِیهِمۡ أَبَدٗا وَزُیِّنَ ذَٰلِکَ فِی قُلُوبِکُمۡ وَظَنَنتُمۡ ظَنَّ ٱلسَّوۡءِ وَکُنتُمۡ قَوۡمَۢا بُورٗا١٢﴾[الفتح: ۱۲]. ا «بلکه شما گمان بردید که پیامبر و مؤمنان هرگز بهسوی خانوادۀ خویش باز نخواهند گشت و این در دلهایتان آراسته شد و گمان بد بردید و مردمان تباه و بیفایدهای بودید».
﴿وَمَن لَّمۡ یُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ فَإِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلۡکَٰفِرِینَ سَعِیرٗا١٣﴾[الفتح: ۱۳]. «و هرکس به خدا و پیامبرش ایمان نیاورد بداند که ما برای کافران آتش سوزانی آماده ساختهایم».
خداوند اعراب بادیهنشینی را که در جهاد با پیامبرصهمراه نشدند و از او بازماندند مذّمت و نکوهش میکند، آنهایی که ایمانشان ضعیف بود و در دلهایشان بیماری وجود داشت و نسبت به خداوند گمان بد بردند. و بیان میکند که آنها عذر خواهند آورد که اموال و خانوادههایشان آنان را از بیرون رفتن ِ در راه خدا باز داشت و به خود مشغول کرد. و آنها از پیامبر خواستند که برایشان از خداوند آمرزش بخواهد، خداوند متعال میفرماید: ﴿یَقُولُونَ بِأَلۡسِنَتِهِم مَّا لَیۡسَ فِی قُلُوبِهِمۡ﴾آنان با زبانهایشان چیزی را میگویند که در دلهایشان نیست. چرا که درخواست آنها از پیامبر برای این که از خداوند برایشان طلب آمرزش نماید بر پشیمان بودن آنها و اقرارشان به گناه دلالت مینماید و مبین آن است که شرکت نکردن در جهاد موجب توبه و طلب آمرزش است. پس اگر آن چیزی که در دلهایشان است، نبود طلب آمرزش پیامبر برایشان مفید واقع میشد چون آنها توبه کرده و بازگشته بودند ولی واقعیت امر و آنچه در دلهای آنان است چیز دیگری بود، آنها بدان خاطر در جهاد شرکت نکردند که درباره خداوند گمان بد میبردند.
آنها گمان بردند که ﴿أَن لَّن یَنقَلِبَ ٱلرَّسُولُ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِلَىٰٓ أَهۡلِیهِمۡ أَبَدٗا﴾پیامبر و مومنان هرگز بهسوی خانوادههایشان بر نخواهند گشت و کشته خواهند شد. و این گمان همچنان در دلهایشان قوّت گرفت و به آن مطمئن شدند تا اینکه در دلهایشان این پندار استوار گردید. و سبب آن دو چیز بود: یکی این که ﴿قَوۡمَۢا بُورٗا﴾مردمان نابود شده و تباهی بودند و خیری در آنها وجود نداشت. پس اگر در آن خیری بود این گمان در دلهایشان به سبب دوم این بود که آنان ایمانشان به وعدهی خداوند و این که دینش را یاری خواهد کرد و کلمهاش را برتر قرار میدهد ضعیف بود، بنابراین فرمود: ﴿وَمَن لَّمۡ یُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ﴾و هرکس که به خدا و پیامبرش ایمان نیاورد، کافر و سزاوار عذاب است: ﴿فَإِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلۡکَٰفِرِینَ سَعِیرٗا﴾پس بداند که ما برای کافران آتش سوزانی را آماده ساختهایم.
آیهی ۱۴:
﴿وَلِلَّهِ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ یَغۡفِرُ لِمَن یَشَآءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَآءُۚ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا١٤﴾[الفتح: ۱۴]. «و فرمانروایی آسمانها و زمین از آن خداست هرکه را بخواهد میآمرزد و هرکه را بخواهد عذاب میدهد و خداوند آمرزنده مهربان است».
فرمانروایی آسمانها و زمین تنها و فقط از آن اوست و هر آن چه از فرمانهای تقدیری و تشریعی و جزایی که بخواهد در آنها اجرا مینماید، بنابراین احکام جزایی را که به دنبال احکام تشریعی میآیند، بیان کرده و میفرماید: ﴿یَغۡفِرُ لِمَن یَشَآءُ﴾هرکس را که بخواهد میآمرزد، و کسی مورد آمرزش او قرار میگیرد که دستوراتش را انجام دهد. ﴿وَیُعَذِّبُ مَن یَشَآءُ﴾و هرکس را که بخواهد عذاب میدهد، و کسی مورد عذاب او قرار میگیرد که در انجام دادن فرمان الهی سستی ورزد. ﴿وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا﴾و خداوند آمرزنده و مهربان است. یعنی صفت همیشگی خدا که هرگز از او جدا نمیشود آمرزیدن و مهربانی است، پس او در همهی اوقات گناهکاران را میآمرزد و از خطاکاران در میگذرد و توبهی توبه کنندگان را میپذیرد و خیر فراوانش را شب و روز بر آفریدگانش سرازیر میکند.
آیهی ۱۵:
﴿سَیَقُولُ ٱلۡمُخَلَّفُونَ إِذَا ٱنطَلَقۡتُمۡ إِلَىٰ مَغَانِمَ لِتَأۡخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعۡکُمۡۖ یُرِیدُونَ أَن یُبَدِّلُواْ کَلَٰمَ ٱللَّهِۚ قُل لَّن تَتَّبِعُونَا کَذَٰلِکُمۡ قَالَ ٱللَّهُ مِن قَبۡلُۖ فَسَیَقُولُونَ بَلۡ تَحۡسُدُونَنَاۚ بَلۡ کَانُواْ لَا یَفۡقَهُونَ إِلَّا قَلِیلٗا١٥﴾[الفتح: ۱۵]. «هنگامیکه برای بهدست آوردن غنیمتها بیرون رفتید باز پس ماندگان خواهند گفت: ما را بگذارید که همراه شما شویم. میخواهند وعدهی خدا را دگرگون سازند. بگو: هرگز از پی ما نخواهید آمد، خداوند از پیش چنین فرموده است. پس خواهند گفت: بلکه شما نسبت به ما حسد میورزید، حق این استکه جز اندکی درنمییافتند».
وقتی باز پس ماندگان و کسانی را که در جنگ شرکت نکردهاند یادآور شد و آنها را مذّمت کرد، بیان داشت که یکی از کیفرهای دنیوی آنان این است که پیامبرصو یارانش هرگاه برای به دست آوردن غنیمتهایی بروند که جنگی در آن نیست از آنها میخواهند که همراهشان بیرون روند تا آنان را از غنیمت شریک سازند، و میگویند: ﴿ذَرُونَا نَتَّبِعۡکُمۡۖ یُرِیدُونَ أَن یُبَدِّلُواْ کَلَٰمَ ٱللَّهِ﴾بگذارید ما هم همراه شما شویم. با این کار میخ واهند وعده و سخن خداوند را دگرگون سازند که خداوند به کیفر و عذابشان حکم کرده و بهطور تشریعی و تقدیری این غنیمتها را به اصحاب مختص گردانده است. ﴿قُل لَّن تَتَّبِعُونَا کَذَٰلِکُمۡ قَالَ ٱللَّهُ مِن قَبۡلُ﴾به آنان بگو: هرگز همراه ما نخواهید شد، پروردگارتان پیش از این چنین گفته است که شما به سبب جنایتهایی که بر خود کرده اید و این که جنگیدن در راه خدا را در مرحلهی اوّل ترک کرده اید از غنیمتها محروم هستید. ﴿فَسَیَقُولُونَ﴾آنها که از همراه شدن و بیرون رفتن با مومنان منع شدهاند در پاسخ این سخن خواهند گفت: ﴿بَلۡ تَحۡسُدُونَنَا﴾نه چنین نیست، بلکه شما نسبت به ما حسد میورزید و نمیخواهید از غنیمتها بهرهمند شویم. و اگر میفهمیدند، میدانستند که محرومیتشان به سبب عصیانشان است، و گناهان هم کیفرهایی دنیوی و هم کیفرهایی دینی دارند. بنابراین فرمود: ﴿بَلۡ کَانُواْ لَا یَفۡقَهُونَ إِلَّا قَلِیلٗا﴾بلکه آنان جز اندکی در نمییافتند.
آیهی ۱۷-۱۶:
﴿قُل لِّلۡمُخَلَّفِینَ مِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ سَتُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ قَوۡمٍ أُوْلِی بَأۡسٖ شَدِیدٖ تُقَٰتِلُونَهُمۡ أَوۡ یُسۡلِمُونَۖ فَإِن تُطِیعُواْ یُؤۡتِکُمُ ٱللَّهُ أَجۡرًا حَسَنٗاۖ وَإِن تَتَوَلَّوۡاْ کَمَا تَوَلَّیۡتُم مِّن قَبۡلُ یُعَذِّبۡکُمۡ عَذَابًا أَلِیمٗا١٦﴾[الفتح: ۱۶]. «به باز پس ماندگان بادیهنشین بگو: از شما دعوت خواهد شد که بهسوی قومی جنگجو و پر قدرت بروید که با آنان میجنگید، یا اسلام میآورند. پس اگر فرمانبرداری کنید خداوند پاداشی نیکو به شما خواهد داد و اگر روی بگردانید چنانکه پیش از این روی گرداندید شما را به عذابی دردناک عذاب خواهد کرد».
﴿لَّیۡسَ عَلَى ٱلۡأَعۡمَىٰ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡأَعۡرَجِ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرِیضِ حَرَجٞۗ وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ یُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ وَمَن یَتَوَلَّ یُعَذِّبۡهُ عَذَابًا أَلِیمٗا١٧﴾[الفتح: ۱۷]. «نابینا و لنگ و بیمار گناهی نیست و هرکس که از خدا و پیامبرش فرمان برد خداوند او را به باغهایی وارد میسازد که از زیر (درختنان و کاخهای) آن رودبارها روان است و هرکس که روی بگرداند او را به عذاب دردناکی عذاب میدهد».
پس از آنکه خداوند متعال بیان کرد واپسماندگان بادیه نشین در جهاد شرکت نمیکنند، و عذرهایی میآورند، بدون آن که عذری داشته باشند، و از مسلمانان میخواهند که هرگاه جنگ و کارزاری نباشد آنانرا همراه با خود ببرند، و فقط برای به دست آوردن غنیمت همراه آنان باشند، برای آنکه آنان را آزمایش نماید فرمود: ﴿قُل لِّلۡمُخَلَّفِینَ مِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ سَتُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ قَوۡمٍ أُوْلِی بَأۡسٖ شَدِیدٖ﴾به باز پس ماندگان بادیه نشین بگو از شما دعوت خواهد شد که به سوی قومی جنگجو و پرقدرت بروید. یعنی ائمه شما را به جنگیدن با قومی جنگجو دعوت میکنند. و این قوم فارس و روم و امثالشان بود. ﴿تُقَٰتِلُونَهُمۡ أَوۡ یُسۡلِمُونَ﴾با آنها پیکار میکنید یا این که مسلمان میشوند. یعنی نتیجه یکی از این دو چیز خواهد بود، و این است حقیقت جنگ و قتال علیه اقوامی که جنگجو و قدرتمند هستند، زیرا آنان در این حالت دادن جزیه را به مسلمین نخواهند پذیرفت بلکه یا مسلمان میشوند یا بر آیین خود باقی مانده وبر آن خواهند جنگید. و پس از آن که مسلمانها با آنان بجنگند و آنان را ضعیف کنند و خوار گردند و قدرتشان از دست برود آن گاه یا مسلمان میشوند و یا جزیه خواهند پرداخت.
﴿فَإِن تُطِیعُواْ﴾پس اگر از کسیکه شما را به جنگیدن با این اقوام پر قدرت و جنگجو فرا میخواند اطاعت کنید، ﴿یُؤۡتِکُمُ ٱللَّهُ أَجۡرًا حَسَنٗا﴾خداوند به شما پاداشی نیکو خواهد داد، و آن مزدی است که خداوند به دنبال جهاد در راه خدا عطا میکند. ﴿وَإِن تَتَوَلَّوۡاْ کَمَا تَوَلَّیۡتُم مِّن قَبۡلُ﴾و اگر روی بگردانید همچنان که پیشتر از جنگیدن با کسانی که پیامبر شما را به پیکار با آنها فرا خواند روی گردانید، ﴿یُعَذِّبۡکُمۡ عَذَابًا أَلِیمٗا﴾به شما عذابی دردناک خواهد داد. این آیه بر فضیلت خلفای راشدین که مسلمانان را به جهاد با اقوام جنگجو دعوت میکردند دلالت مینماید. و نیز دال بر آن است که اطاعت از آنها در این باره واجب است.
سپس عذرهایی را بیان کرد که در صورت تحقّق آن آدمی از رفتن به جهاد معذور است. پس فرمود: ﴿لَّیۡسَ عَلَى ٱلۡأَعۡمَىٰ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡأَعۡرَجِ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرِیضِ حَرَجٞ﴾بر نابینا و لنگ و بیمار گناهی نیست. یعنی اینها اگر در جهاد شرکت نکنند بر آنان گناهی نیست. چون عذرهایی دارند که مانع از شرکت آنها میشود. ﴿وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾و هرکس با اطاعت از دستورات خدا و پیامبرش از آنها فرمانبرداری نماید و از نهی آنان اجتناب کند، ﴿یُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾خداوند او را وارد باغهایی میکند که رودبارها از زیر آن روان است و در این باغها همهی آن چه که دل بخواهد و چشمها از دیدن آن لذّت میبرند وجود دارد. ﴿وَمَن یَتَوَلَّ یُعَذِّبۡهُ عَذَابًا أَلِیمٗا﴾و هرکس از طاعت و فرمانبرداری خدا و پیامبرش روی بگرداند خداوند او را به عذاب دردناکی گرفتار میسازد. پس تمام سعادت در اطاعت خداست و بدبختی واقعی و کامل در نافرمانی و مخالفت با خداست.
آیهی ۲۱-۱۸:
﴿لَّقَدۡ رَضِیَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ إِذۡ یُبَایِعُونَکَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّکِینَةَ عَلَیۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِیبٗا١٨﴾[الفتح: ۱۸]. «به درستی که خداوند از مؤمنان راضی گردید هنگامیکه زیر آن درخت با تو بیعت میکردند، پس آنچه را که در دلهایشان بود دانست، در نتیجه بر آنان آرامش فرود آورد و وفتح نزدیکی را پاداششان کرد».
﴿وَمَغَانِمَ کَثِیرَةٗ یَأۡخُذُونَهَاۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمٗا١٩﴾[الفتح: ۱۹]. «و غنیمتهای فراوانی که آنرا به دست خواهند آورد، و خداوند پیروزمند فرزانه است».
﴿وَعَدَکُمُ ٱللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةٗ تَأۡخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَکُمۡ هَٰذِهِۦ وَکَفَّ أَیۡدِیَ ٱلنَّاسِ عَنکُمۡ وَلِتَکُونَ ءَایَةٗ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ وَیَهۡدِیَکُمۡ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِیمٗا٢٠﴾[الفتح: ۲۰]. «خداوند غنیمتهای فراوانی را به شما وعده دادهاست که آنها را به چنگ میآورید و یان (غنیمت) را هرچه زودتر به شما داد و دست تعدّی مردم را از شما باز داشت. تا نشانهای برای مؤمنان باشد و شما را به راه راست رهنمود کند».
﴿وَأُخۡرَىٰ لَمۡ تَقۡدِرُواْ عَلَیۡهَا قَدۡ أَحَاطَ ٱللَّهُ بِهَاۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٗا٢١﴾[الفتح: ۲۱]. «و غنیمتهای دیگری (را نیز نصیب شما خواهد کرد) که هنوز بر آن دست نیافتهاید، به راستی که خداوند بر آن احاطه دارد و خداوند بر هر چیزی تواناست».
خداوند متعال از فضل و رحمت خویش خبر میدهد و این که از مومنان بدان گاه که زیر آن درخت با پیامبر بیعت میکردند خشنود گردید، بیعتی که آنانرا رو سفید نمود و با آن سعادت هر دو جهان را به دست آورند. این بیعت که به آن «بیعۀ الرضوان» [۲]و «بیعۀ اهل الشجره» نیز گفته میشود بدان خاطر صورت گرفت که وقتی پیامبرصدر روز حدیبیه با مشرکین سخن گفت که او برای جنگیدن با کسی نیامده، بلکه برای زیارت این خانه کعبه آمده است، عثمان بن عفانبرا برای این امر به مکّه فرستاد.پس از آن خبری غیر واقعی آمد که مشرکان عثمان را به قتل رساندهاند، در این هنگام پیامبرصمومنان را که همراه و تعدادشان به هزار و پانصد نفر میرسید جمع کرد و زیر درختی با او بیعت کردند که با مشرکان بجنگند و هرگز فرار نکنند. پس خداوند متعال خبر داد که او از مومنان در این حالت خشنود گردیده که یکی از بزرگترین عبادتها و از بزرگ ترین چیزهایی بود که بوسیلهی آن انسان به خدا نزدیک میشود. ﴿فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمۡ﴾پس خداوند ایمانی را که در دلهایشان بود دانست، ﴿فَأَنزَلَ ٱلسَّکِینَةَ عَلَیۡهِمۡ﴾در نتیجه به سپاس ایمانی که در دلهایشان بود آرامش را بر آنان فرو فرستاد و بر هدایت آنها افزود.
و خداوند از اضطراب و پریشانیای که به خاطر شرایط تحمیل شده به پیامبر از سوی مشرکان در دلهای خود داشتند آگاه بود، پس آرامشی بر دلهایشان فرود آورد که آنها را پایدار و خاطرشان را جمع کرد. ﴿وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِیبٗا﴾و فتح نزدیکی را پاداششان کرد که فتح خیبر بود و در آن به جز اهل حدیبیه مشارکت نداشتند. پس خیبر و غنیمتهایش به عنوان به آنها داده شده و به پاس فرمانبرداریشان از خدا و گام برداشتن در راه خشنودیاش به آنان عطا گردید.
﴿وَمَغَانِمَ کَثِیرَةٗ یَأۡخُذُونَهَاۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمٗا١٩﴾و غنیمتهای فراوانی که آن را به دست خواهند آورد. و خداوند عزیز و حکیم است یعنی دارای قوّت و عزّت کامل است و بر همه چیز چیره است.
پس اگر بخواهد، از کافران در هر جنگی که میان آنها و مومنان اتفاق میافتد انتقام خواهند گرفت، امّا ا و با حکمت است و مومنان و کافران را به وسیلهی یکدیگر میآزماید و مومن را به وسیلهی کافران مورد آزمایش قرار میدهد.
﴿وَعَدَکُمُ ٱللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةٗ تَأۡخُذُونَهَا﴾خداوند غنیمتهای فراوانی را به شما وعده دادهاست که آنها را به چنگ میآورید. این شامل همهی غنیمتهایی میشود که تا روز قیامت مسلمانها به دست خواهند آورد. ﴿فَعَجَّلَ لَکُمۡ هَٰذِهِ﴾و این غنیمت خیبر را زودتر برایتان فراهم ساخت. یعنی گمان نبرید که فقط همین یک غنیمت بهرهی شماست، بلکه غنیمتهای زیادی است که پس از این به شما خواهد رسید. ﴿وَکَفَّ أَیۡدِیَ ٱلنَّاسِ عَنکُمۡ﴾و خداوند را ستایش کنید که دست تعّدی مردمانی را از شما بازداشت که توانایی جنگیدن با شما را داشتند که به آن علاقمند بودند. پس این نعمتی است که خداوند به شما بخشیده و تخفیفی است از جانب او که کارتان را سبکتر کرده است. ﴿وَلِتَکُونَ ءَایَةٗ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ﴾وتا این غنیمت نشانهای برای مومنان باشد که از آن بر خبر راستین و وعده حق خداوند، و این که پاداشی است برای مومنان، استدلال کنند، و به یقین دریابند کسیکه این غنیمت را مقدّر نموده و فراهم آورده غنیمتهای دیگری را هم فراهم خواهد آورد.
﴿وَیَهۡدِیَکُمۡ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِیمٗا﴾و با اسبابی که برایتان فراهم مینماید شما را به راه راست از قبیل کسب علم و ایمان و عمل صالح هدایت مینماید.
﴿وَأُخۡرَىٰ﴾هم چنین غنیمتهایی دیگری را به شما وعده دادهاست، ﴿لَمۡ تَقۡدِرُواْ عَلَیۡهَا﴾که به هنگام این خطاب توان دست یافتن به آنرا ندارید. ﴿قَدۡ أَحَاطَ ٱللَّهُ﴾خداوند با قدرتش بر آن احاطه دارد و بر آن تواناست و تحت تدبیر و فرمانروایی اوست. و آن غنیمت را به شما وعده دادهاست. پس قطعا آنچه او بدان وعده داده پیش خواهد آمد، زیرا خداوند کاملا تواناست. بنابراین فرمود: ﴿وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٗا﴾و خداوند بر هر چیزی تواناست.
آیهی ۲۳-۲۲:
﴿وَلَوۡ قَٰتَلَکُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَوَلَّوُاْ ٱلۡأَدۡبَٰرَ ثُمَّ لَا یَجِدُونَ وَلِیّٗا وَلَا نَصِیرٗا٢٢﴾[الفتح: ۲۲].
«و اگر کافران با شما میجنگیدند به یقین پشت میکردند آنگاه کارساز و یاوری نمییافتند».
﴿سُنَّةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلُۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِیلٗا٢٣﴾[الفتح: ۲۳]. «این سنّت الهی است که پیش از این گذشته است و هرگز برای سنّت الهی تغییر و تبدیلی نخواهی یافت».
در اینجا خداوند به بندگان مومن خود مژده میدهد که آنها بر کافران پیروز خواهد کرد واگر کافران با آنها روبرو میشدند و با آنان میجنگیدند، ﴿لَوَلَّوُاْ ٱلۡأَدۡبَٰرَ ثُمَّ لَا یَجِدُونَ وَلِیّٗا﴾به یقین پشت میکردند، آنگاه کارسازی نمییافتند که کارشان را درست کند. ﴿وَلَا نَصِیرٗا﴾و یاوری نمییافتند که آنها را در جنگیدن با شما یاری نماید، بلکه کافران خوار و مغلوب میگشتند. و این سنّت الهی درمیان امّتهای گذشته است که لشکریان خدا پیروزند ﴿وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِیلٗا﴾و برای سنّت خدا تبدیلی نخواهی یافت.
آیهی ۲۵-۲۴:
﴿وَهُوَ ٱلَّذِی کَفَّ أَیۡدِیَهُمۡ عَنکُمۡ وَأَیۡدِیَکُمۡ عَنۡهُم بِبَطۡنِ مَکَّةَ مِنۢ بَعۡدِ أَنۡ أَظۡفَرَکُمۡ عَلَیۡهِمۡۚ وَکَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرًا٢٤﴾[الفتح: ۲۴]. «او همان خدایی است که در درون مکّه دست کافران را از شما و دست شما را از ایشان کوتاه کرد، بعد از آنکه شما را بر آنان پیروز گردانید و خداوند به آنچه میکنید بیناست».
﴿هُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَصَدُّوکُمۡ عَنِ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَٱلۡهَدۡیَ مَعۡکُوفًا أَن یَبۡلُغَ مَحِلَّهُۥۚ وَلَوۡلَا رِجَالٞ مُّؤۡمِنُونَ وَنِسَآءٞ مُّؤۡمِنَٰتٞ لَّمۡ تَعۡلَمُوهُمۡ أَن تَطَُٔوهُمۡ فَتُصِیبَکُم مِّنۡهُم مَّعَرَّةُۢ بِغَیۡرِ عِلۡمٖۖ لِّیُدۡخِلَ ٱللَّهُ فِی رَحۡمَتِهِۦ مَن یَشَآءُۚ لَوۡ تَزَیَّلُواْ لَعَذَّبۡنَا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابًا أَلِیمًا٢٥﴾[الفتح: ۲۵].«اینان همانهایی هستند که کفر ورزیدند و شما را از مسجد الحرام بازداشتند و نگذاشتند قربانیهایی که با خود داشتند به جایگاهش برسد، و اگر مردان و زنانی مؤمن (و مستضعف مکه) نبودند که آنانرا نمیشناسید (و ممکن بود) پایمالشان کنید آنگاه نادانسته دربارۀ آنان رنجی به شما میرسید (خداوند هرگز مانع این جنگ نمیشد) تا خداوند هرکه را بخواهد غرق رحمت خویش سازد. اگر (کافر و مؤمن) از هم جدا بودند قطعاً کافران را به عذاب دردناکی گرفتار میکردیم».
خداوند با بیان منّت خویش بر بندگانش و اینکه آنها را از شر کافران و جنگیدن با آنها در امان قرار داد، میفرماید: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِی کَفَّ أَیۡدِیَهُمۡ عَنکُمۡ وَأَیۡدِیَکُمۡ عَنۡهُم بِبَطۡنِ مَکَّةَ مِنۢ بَعۡدِ أَنۡ أَظۡفَرَکُمۡ عَلَیۡهِمۡ﴾او همان خدایی است که در درون مکّه دست اهل مکّه را از شما و دست شما را از آنان کوتاه کرد، بعد از آن که شما را بر آنان پیروز گردانید. یعنی بعد از آن که شما بر آنها بدون پیمان و قراردادی در اختیار شما قرار گرفتند و حدود هشتاد نفر بودند که بهسوی مسلین آمده بودند تا به صورت ناگهانی بر آنان حمله ور شوند. پس دیدند که مسلمانها هوشیار و بیدارند و آنها را دستگیر کردند امّا آنها را نکشتند، بلکه رهایشان نمودند و خدا به مومنان رحم نمود که آن مشرکان را نکشتند.
﴿وَکَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرًا﴾و خداوند به آنچه میکنید بیناست، پس هر عمل کنندهای را طبق عملش سزا و جزا میدهد و شما مومنان را با تدبیر نیکویش تحت تدبیر خود قرار میدهد.
سپس خداوند متعال اموری را بیان کرد که مومنان را بر جنگیدن با مشرکان تشویق مینماید و آن امور عبارتند از: کفر ورزیدن آنها به خدا و پیامبرش و جلوگیری کردن آنها از ورود پیامبر و همراهانش به مسجدالحرام، درحالیکه پیامبر و مومنان برای ادای عمره و بزرگداشت کعبه آمده بودند. و نیز آنها کسانی هستند که ﴿وَٱلۡهَدۡیَ مَعۡکُوفًا أَن یَبۡلُغَ مَحِلَّهُ﴾نگذاشتند قربانیهایی که با خود نگاه داشته بودید به قربانگاه و محل قربانی اشان در مکه برسند، جایی که قربانیهای عمره ذبح میشوند. پس قربانیها به محل قربانی جلوگیری کردند، و همهی این امور سبب میشود تا با آنها پیکار کنید. امّا مانعی هست که از جنگیدن با آنها منع میکند و آن وجود مردان و زنان مومنی است در میان مشرکین و آنها در یک محله مشخص زندگی نمیکنند که به آنها آزاری نرسد. پس اگر این زنان و مردان نبودند که مسلمانها آنها را نمیشناختند، و از بیم اینکه مبادا آنها پایمال شوند، ﴿فَتُصِیبَکُم مِّنۡهُم مَّعَرَّةُۢ بِغَیۡرِ عِلۡمٖ﴾و آنگاه نادانسته رنج و زیانی به شما میرسید. یعنی در صورت جنگیدن آنها مورد اذّیت و آزار قرار میگرفتید و این امر ناپسندی بود که شما بر آن متاسف و دچار اذیت میشدید. و فایدهی اخروی هم داشت و آن اینکه ﴿لِّیُدۡخِلَ ٱللَّهُ فِی رَحۡمَتِهِۦ مَن یَشَآءُ﴾تا هرکه را بخواهد غرق رحمت خویش سازد. پس با د ادن ایمان به آنان بعد از کفر، و هدایت کردنشان پس از گمراهی، بر آنها منّت میگذارد. پس بدین خاطر شما را از جنگیدن با آنها بازداشت. ﴿لَوۡ تَزَیَّلُواْ لَعَذَّبۡنَا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابًا أَلِیمًا﴾و اگر مومنان از آنها دور گشته و از آنان جدا میشدند به کافران عذاب دردناک میدادیم به این صورت که جنگیدن با آنها را برایتان روا میداشتیم و به شما اجازهی پیکار با آنان را میدادیم و شما را بر آنان پیروز میگرداندیم.
آیهی ۲۶:
﴿إِذۡ جَعَلَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلۡحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَکِینَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَأَلۡزَمَهُمۡ کَلِمَةَ ٱلتَّقۡوَىٰ وَکَانُوٓاْ أَحَقَّ بِهَا وَأَهۡلَهَاۚ وَکَانَ ٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٗا٢٦﴾[الفتح: ۲۶]. «آنگاه که کافران تعصّب و نخوّت جاهلیّت را در دلهایشان جای دادند آنگاه خداوند آرامش خود را بر پیامبرش و (نیز) بر مؤمنان نازل کرد و آنانرا به کلمۀ تقوا ملزم ساخت و آنان به آن سزاوارتر و اهل آن بودند و خداوند به همه چیز داناست».
خداوند متعال میفرماید: ﴿إِذۡ جَعَلَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلۡحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ﴾آنگاه که کافران تعصّب و نخوّت جاهلیت را در دلهایشان جای دادند و از نوشتن «بسم الله الرحمن الرحیم» در ابتدای عهدنامه ممانعت به عمل آوردند و از ورود پیامبر خداصو مومنان در آن سال به مکّه جلوگیری کردند و به آنها اجازهی ورود ندادند تا مردم نگویند: «پیامبر و مومنان بر قریش چیره شدند و به زور وارد مکّه گردیدند». و این نزعههای جاهلیت همواره در دلهایشان بود و باعث شد تا آنها مرتکب بسیاری از گناهان شوند. ﴿فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَکِینَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ﴾و آنگاه خدا آرامش خود را بر پیامبرش و نیز بر مومنان نازل کرد، و خشم آنها را وادار نکرد تا با مشرکان همان برخوردی را بکنند که با مسلمانان کردند، بلکه آنها به خاطر حکم خدا شکیبایی ورزیدند و به شرایطی پایبند ماندند که در آن حرمات الهی مورد تعظیم قرار میگرفت، و به آنچه مردم میگفتند و به سرزنش سرزنش کنندگان اعتنایی نکردند.
﴿وَأَلۡزَمَهُمۡ کَلِمَةَ ٱلتَّقۡوَىٰ﴾و آنها را به اجرای کلمهی تقوی که «لا اله الا الله» و لوازمات آن است ملزم نمود و آنان هم بدان ملتزم شدند، ﴿وَکَانُوٓاْ أَحَقَّ بِهَا وَأَهۡلَهَا﴾و آنان از دیگران به آن سزاوارتر و اهل آن بودند و خداوند از آن جا که از خیری که در دلهایشان وجود داشت آگاه بود آنها را سزاوار آن قرار داد. بنابراین فرمود: ﴿وَکَانَ ٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٗا﴾و خداوند بر هر چیزی داناست.
آیهی ۲۸-۲۷:
﴿لَّقَدۡ صَدَقَ ٱللَّهُ رَسُولَهُ ٱلرُّءۡیَا بِٱلۡحَقِّۖ لَتَدۡخُلُنَّ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمۡ وَمُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَۖ فَعَلِمَ مَا لَمۡ تَعۡلَمُواْ فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَٰلِکَ فَتۡحٗا قَرِیبًا٢٧﴾[الفتح: ۲۷]. «بیگمان خداوند خواب پیغمبر خود را راست و درست (به او) نشان داد که اگر خدا بخواهد ایمن و درحالیکه موی سرتان را تراشیده و کوتاه کردهاید بدون ترس وارد مسجد الحرام خواهید شد. ولی خداوند چیزهایی را میدانست که شما نمیدانستید. پس، پیش از این فتحی نزدیک را مقرّر داشت».
﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِینِ ٱلۡحَقِّ لِیُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّینِ کُلِّهِۦۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِیدٗا٢٨﴾[الفتح: ۲۸]. «اوست خدایی که پیامبرش را همراه با هدایت و دین حق فرستاد تا آنرا بر همهی ادیان چیره گرداند و کافی است که خداوند گواه باشد».
خداوند متعال میفرماید: ﴿لَّقَدۡ صَدَقَ ٱللَّهُ رَسُولَهُ ٱلرُّءۡیَا بِٱلۡحَقِّ﴾خداوند خواب را راست و درست به پیغمبر خود نشان داد. پیامبر در مدینه خوابی دیده بود که آنرا به اطلاع یارانش رساند. او چنین خواب دیده بود که آنها وارد مکّه خواهند شد و کعبه را طواف میکنند. پس وقتی آنچه در حدیبیه پیش آمد و آنها بدون اینکه وارد مکّه شوند برگشتند در این مورد زیاد حرف زدند، حتّی به پیامبرصگفتند: مگر تو به ما خبر ندادی که وارد کعبه خواهیم شد و آن را طواف خواهیم کرد؟ فرمود: «آیا به شما خبر دادم که در همین سال وارد خواهید شد؟ گفتند: «نه» فرمود: «پس شما وارد آن خواهید شد و آن را طواف خواهید کرد». خداوند متعال در اینجا فرمود: ﴿لَّقَدۡ صَدَقَ ٱللَّهُ رَسُولَهُ ٱلرُّءۡیَا بِٱلۡحَقِّۖ﴾به درستی که خدا خواب پیامبر را محقّق خواهد گرداند، یعنی حتما باید واقع شود و صداقت و راستی آن محقق گردد و اینکه وقوع آن به تاخیر بیافتد تضادی با اصل مساله ندارد. ﴿لَتَدۡخُلُنَّ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمۡ وَمُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَ﴾و به خواست خدا همهی شما در امن و امان و در حالی که موی سرتان را تراشیده و کوتاه کرده اید وارد مسجدالحرام خواهید شد. یعنی در این حالت که مقتضی تعظیم بیت الحرام است و در حالی که مناسک را ادا کردهاید و با تراشیدن موی سر یا کوتاه کردنش آن را تکمیل نموده اید، و در حالت امن و امان وارد مسجد الحرام خواهید شد. ﴿فَعَلِمَ مَا لَمۡ تَعۡلَمُواْ فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَٰلِکَ فَتۡحٗا قَرِیبًا﴾پس خداوند از منافع و مصلحتهایی آگاه است که شما آن را نمیدانید. بنابراین، پیش از وارد شدن به مکّه فتح نزدیکی را مقّرر داشت. و از آنجا که این واقعه باعث تشویق دلهای برخی از مومنان گشته بود و حکمت آن را از آنها پوشیده داشته بود خداوند حکمت و منفعت آن را بیان کرد. و اینگونه همه احکام شرعی خدا سراسر هدایت و رحمت هستند.
سپس از یک حکم کلّی و عام خبر داد و فرمود: ﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ﴾خداوند ذاتی است که پیغمبر خود را با هدایت و دانش مفید که انسان را از گمراهی دور میدارد و راههای خیر و شر را بیان مینماید، فرستاد، ﴿وَدِینِ ٱلۡحَقِّ﴾همچنین او را با دینی فرستاد که ویژگی آن حق است، و حق عبارت است از عدل و احسان و رحمت، و دین حق عبارت است از هر عمل شایستهای که دلها را تزکیه نماید و نَفسها را پاک گرداند و اخلاق را پرورش دهد و قدر و منزلت را رفعت بخشد. ﴿لِیُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّینِ کُلِّهِ﴾تا او را به وسیلهی دین و رسالتش و به وسیلهی حجّت و برهان قاطع، بر همه ادیان پیروز بگرداند و آنها را با متوّسل شدن به زور و شمشیر به تسلیم شدن و اطاعت کردن وادار کند.
آیهی ۲۹:
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡکُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُکَّعٗا سُجَّدٗا یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِیمَاهُمۡ فِی وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِی ٱلۡإِنجِیلِ کَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ یُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ ٱلۡکُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِیمَۢا٢٩﴾[الفتح: ۲۹]. «محمّد فرستادهی خداست، و کسانیکه با او هستند بر کافران سختگیر و درمیان خود مهربانند. آنانرا در حال رکوع و سجده میبینی که همواره فضل و خشنودی خدای را میجویند. نشانهی ایشان بر اثر سجده در چهرههایشان نمایان است. این وصف آنان در تورات است، و امّا توصیفشان در انجیل چنین است که همانند کشتزاری هستند که جوانههایش را بیرون زده و آنها را نیرو داده و سخت نموده، پس بر ساقههای خویش راست ایستاده باشد، به گونهای که کشاورزان را شگفتزده میسازد تا کافران را به سبب آنان خشمگین کند. خداوند به کسانی از آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند آمرزش و پاداششی بزرگ وعده دادهاست».
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِینَ مَعَهُ﴾خداوند متعال از پیامبرش محمّدصو کسانی که با او بودند از مهاجران و انصار خبر میدهد که آنها دارای کاملترین صفتها و بزرگترین حالات میباشند. و خبر میدهد که ﴿أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡکُفَّارِ﴾آنان بر کافران سختگیر هستند. یعنی در پیروز شدن بر آنها نهایت کوشش خود را مبذول میدارند و کافران از آنها چیزی جز تندی و سختی نمیبینند. بنابراین دشمنانشان در برابر آنان خوار گردیدند و شکست خوردند و مسلمین بر آنها چیره شدند.
﴿رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡ﴾با همدیگر مهربانند و همدیگر را دوست میدارند، همانند یک جسم و تن، و هر آنچه را برای خود میپسندید و دوست میداشتند برای برادرشان هم دوست میداشتند. این رفتار آنها با مردم بود. و امّا رفتارشان با خالق و خداوند چنین بود: ﴿تَرَىٰهُمۡ رُکَّعٗا سُجَّدٗا﴾آنها را در حال رکوع و سجده میبینی. یعنی زیاد نماز میخوانند که بزرگترین ارکان نماز رکوع و سجده است. ﴿یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا﴾و آنچه که در ورای این عبادت میجویند فضل و خشنودی خداست. یعنی مقصودشان رسیدن به رضایت پروردگار ودست یافتن به پاداش اوست. ﴿سِیمَاهُمۡ فِی وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِ﴾از بس که عبادت انجام میدهند و به خوبی عبادت میکنند، در چهرههایشان اثر گذاشته و چهرههایشان نورانی گشته است. چون با نماز درونشان روشن گشته و برونشان نیز شکوه و زیبایی یافته است. ﴿ذَٰلِکَ مَثَلُهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِ﴾این وصف که خداوند آنها را بدان توصیف نموده در تورات ذکر شده است. ﴿وَمَثَلُهُمۡ فِی ٱلۡإِنجِیلِ﴾و توصیفشان در انجیل چیزی دیگر است و آن این است که آنها در تکامل و تعاونشان، ﴿کَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُ﴾همانند کشتزاری هستند که جوانهاش را برآورده آنگاه آن را تنومند ساخته است. یعنی جوانههایش را برآورده و آن گاه جوانهها در پابرجا ماندن با او همکاری میکنند.
﴿فَٱسۡتَغۡلَظَ﴾پس این کشتزار قوی و نیرومند میشود ﴿فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ﴾و بر ساقههایشان راست ایستد، ﴿یُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ﴾و به سبب تکامل و زیبایی و باروری فراوانش کشاورزان را شگفت زده میسازد. همچنین اصحاب شهمانند کشتزار هستند و همانگونه به مردم سود میرسانند و مردم همانطور که به کشتزار نیاز دارند به آنها نیز نیازمندند.
پس قوّت و ساقههایشان میباشد. و چون فرد کوچکتر و کسیکه بعدا مسلمان میشود به بزرگتر و کسیکه پیشتر اسلام آورده در میآمیزد و یک دیگر را در برپاداشتن دین خدا و دعوت کردن به سوی آن یاری مینمایند، همچون کشتزاری هستند که جوانهاش را بر میآورد و آن گاه جوانهها بارور میشود و آن کشتزار قوی میگردد. بنابراین فرمود: ﴿لِیَغِیظَ بِهِمُ ٱلۡکُفَّارَ﴾تا به وسیلهی آنان کافران را خشمگین کند. زیرا کافران وقتی اجتماع آنها را میبینند و سرسختیشان را بر دشمنان دینشان مشاهده میکنند، و وقتی با آنها در میدانهای نبرد و کارزار روبرو میشوند به خشم میآیند. ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾خداوند به کسانی از آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند آمرزش و پاداشی بزرگ وعده دادهاست. پس اصحاب شکسانی بودند که هم ایمان آورده و هم عمل صالح انجام داده بودند. از این رو خداوند آنها را مورد آمرزش، قرار داد که از لوازم آمرزش مصون ماندن از بدیهای دنیا و آخرت است، و به آنان پاداش بزرگی در دنیا و آخرت عطا کرد.
داستان حدیبیه
این داستان حدیبیه را به طور مفّصل و آنگونه که امام ابن قیم /در کتاب «الهدی النبوی» بیان نموده بازگو میکنیم، زیرا پرداختن به این داستان به صورت مشروح بر فهم این سوره کمک مینماید، ابن قیم از مفاهیم و اسرار این داستان سخن به میان میآورد. او میگوید: «نافع گفت: ذی القعدهی سال ششم هجری پیامبر حرکت کرد. این صحیح است و این گفته زهری و قتاده و موسی بن عقبه و محمّد بن اسحاق و دیگران (نیز) است.
و هشام بن عروه به روایت از پدرش میگوید: پیامبرصدر ماه رمضان حرکت کرد و در ماه شوال صلح حدیبیه تحقّق پذیرفت. امّا این درست نیست بلک غزوهی فتح در رمضان انجام شده است.
در صحیحین به روایت از انس آمده است که: پیامبر چهار عمره به جای آورده است که همه در ماه ذی القعهده بودهاند. و او عمرهی حدیبیه را از زمرهی این چهار عمره بر شمرده و میگوید: در حدیبیه هزار و پانصد نفر همراه پیامبر بودند. و در صحیحین به روایت جابر نیز چنین آمده است. و نیز از او در صحیحین روایت است که هزار و چهارصد نفر بودند و همچنین در صحیحین در روایت عبدالله بن أبی أوفی آمده که میگوید: ما هزار و سیصد نفر بودیم.
قتاده میگوید: به سعید بن مسبّب گفتم: گروهی که در بیعت رضوان حضور داشتند چند نفر بودند؟ گفت: هزار و پانصد نفر بودند. من گفتم: جابر بن عبدالله میگوید که آنها هزار و چهارصد نفر بودند، سعید بن مسّبب گفت: خداوند بر او رحم نماید او دچار توّهم و اشتباه شده است، او خودش به من گفت که هزار و پانصد نفر بودند. از جابر دو روایتِ صحیح نقل شده است و نیز در روایتی صحیح از او نقل شده است که آنه در سال حدیبیه هفتصد شتر قربانی کردند که هر شتر برای هفت نفر قربانی میشد. پس به او گفته شد: شما چند نفر بودید؟ گفت: سوار و پیاده هزار و چهارصد نفر بودیم. این بیشتتر به دل مینشیند. و این گفته براء بن عازب و معقل بن یسار و سلمه بن أکوع صحیح ترین روایتی است که از آنها نقل شده است. و همچنین نظر و گفتهی مسیت بن حزن همین است.
شعبه به روایت از قتاده و او به نقل از سعید بن مسیب و او از پدرش روایت میکند که ما در زیردرخت هزار و چهارصد نفر همراه پیامبر بودیم.
و کسیکه بگوید: آنها هفتصد نفر بودند دچار اشتباه آشکاری شده است. و از این جا استنباط کرده است که آنها هفتصد شتر قربانی کردهاند، و هر شتر برای هفت یا ده نفر قربانی میشد. امّا این بر آنچه او میگوید دلالت نمیکند چون تصریح شده که در این غزوه یک شتر برای هفت نفر قربانی شده است، پس اگر برای همه هفتاد شتر قربانی شده آنها چهارصد و نو نفر بودهاند.
و در همین حدیث و در آخر آن میگوید هزار وچهارصد نفر بودند. بالاخره داستان از این قرار است که آنها وقتی به دزدی الحلیفه رسیدند پیامبرصقلاده را در گردن قربانی انداخت و آن را علامت گذاری نمود، و برای عمره احرام بست، و پیشاپیش یکی از افراد قبیهی خزاعه را به عنوان جاسوس فرستاد تا اطلاعاتی از قریش بیاورد و ا و را از احوال آنان آگاه کند. آنها به راه خود ادامه دادند تا این که به نزدیکی عُسفان رسیدند، در این جا جاسوس پیامبرصبه نزد ایشان آمد و گفت: طائفه کعبه بن لوی را در حالی پشت سرگذاشتهام که احابیش [۳]را برای مقابلهی با تو جمع کرده و گروههایی را برای رویارویی با تو گرد آوردهاند، و آنان با تو خواهند جنگید و تو را از ورود به کعبه بازخواهند داشت».
پیامبرصبا اصحابش مشورت کرد و فرمود: «آیا موافق هستید که به زنان و کودکان این جماعت که به یاری آنان رفتهاند حمله ور شویم و آنان را به اسارت خود درآوردیم تا اگر بر سر جای خود نشستند شکست خورده و اندوهگین باشند و اگر فرار کردند خدا گردن آنان را قطع کند؟! یا آن که میخواهید آهنگ خانه خدا کنیم و هرکس از ورود ما به آن جلوگیری کرد با او کارزا کنیم؟ ابوبکر گفت: خدا و پیامبرش بهتر میدانند، امّا ما به قصد انجام عمره آمدهایم و برای جنگ با کسی نیامده ایم ولی هرکس میان ما و خانه خدا حائل گردد با او کارزار خواهیم کرد، آن گاه پیامبرصفرمود: پس راه بیفتید. همه به راه افتادند. تا اینکه به یکی از راهها رسیدند و پیامبرصفرمود: خالد بن ولید به همراه لشکری از قریش در غمیم است پس به سمت راست حرکت کنید». پس خالد متّوجه آنها نشد تا این ناگهان گرد و غبار لشکر را مشاهده کرد و او در این هنگام شتابان بهسوی قریش شتافت تا به آنان هشدار دهد. پیامبرصهم چنان به مسیر خود ادامه دهد. پیامبرصهمچنان به مسیر خود ادامه داد تا اینکه به ثنیه و گردنهای رسید که از آنجا بر آنها فرود میآد. در این جا شترش به زمین خوابید و مردم گفتند: «حلّ حلّ» امّا شتر از جای برنخاست. مردم گفتند: «قصواء» بدون هیچ علتی به زمین افتاده است. پیامبر فرمود: «قصواء بدون علت بر زمین نیفتاده است. و چنین عادتی هم ندارد بلکه همان چیزی که فیل ابرهه را از رفتن بازداشت این شتر را نیز بازداشته است». سپس فرمود: «سوگند به آن که جانم در دست اوست هر شیوهای را که به من پیشنهاد کنند و در آن حرکت حریم الهی را رعایت کرده باشند از آنان خواهم پذیرفت». آنگاه شترش را از جای حرکت داد و شتر از جای بلند شد و پیامبر راه را تغییر داد تا این که به انتهای حدیبیه رسیدند و در کنار چشمه کم آبی فرود آمدند که مردم به زحمت از آن آب بر میداشتند. دیری نپائید که مردم همهی آب آن را کشیدند و خشک شد و از تشنگی به پیامبر خداصشکایت بردند. پیامبر تیری از ترکش خود بیرون آورد و به آنان دستور داد که آن تیر را در چشمه قرار دهند، قسم به خدا پیوسته از آن چشمه آب میجوشید تا این همه سیراب شدند و از آب بینیاز گردیدند. قریش از این که پیامبرصبر آنها وارد شده بود پریشان شدند، و پیامبرصبر آن شد تا مردی را به نزد آنها بفرستد. سپس عمر بن خطابسرا فرا خواند تا او را بهسوی آنان بفرستد. عمر گفت: «ای پیامبر خدا؟ من در مکّه از طایفهی بنیکعبه کسی را ندارم که اگر مورد اذّیت و آزار قرار گرفتم به خاطر من ناراحت شود و خشمگین شود».
پس عثمان بن عفان را بفرست که قبیلهاش از او حمایت میکنند و خواستهی شما را ابلاغ میکند. پیامبرصعثمان بن عفّان را فرا خواند و او را بهسوی قریش فرستاد و به او فرمود: «به قریش خبر بده که ما برای جنگ نیامدهایم، بلکه ما برای ادای عمره آمدهایم و آنها را به اسلام دعوت کن». و همچنان به عثمان دستور داد که به نزد مردان و زنان مومنی برود که در مکبه هستند و آنها را به پیروزی و فتح مژده دهد، و به آنها خبر دهد که خداوند دین خود را در مکه چیره خواهد کرد و دیگر در آنجا ایمان مخفیانه نگاه داشته نمیشود.
عثمان به راه افتاد تا این که در «بلدح» گذرش بر قریش افتاد، آنها گفتند: «کجا میروی»؟ گفت: «پیامبر خداصمرا فرستاده است تا شما را به خدا و به اسلام دعوت کنم و شما را خبر دهم که ما برای جنگیدن نیامدهایم، بلکه ما برای ادای عمره آمدهایم». گفتند: «آنچه گفتی شنیدیم حال به دنبال کارت برو»! ابان بن سعید بهسوی او آمد و به او خوش آمد گفت و اسبش را زین کرد و عثمان را سوار بر اسبش نمود و او را پناه داد و پشت سر خود سوار کرد تا به مکّه رسید. مسلمانها پیش از آنکه عثمان از مکه بازگردد، گفتند: «عثمان قبل از ما به کعبه راه یافت و آنرا طواف کرد». پیامبرصفرمود:
«گمان نمیبرم او کعبه را طواف کند درحالیکه ما از رسیدن به آنجا باز داشته شدهایم». گفتند: «چه چزی او را از طواف کعبه باز میدارد درحالیکه او به آن راه یافت است»؟ پیامبر فرمود: «گمان من دربارهی او این است که کعبه را طواف نکند مگر این که همراه او باشیم و با هم طواف کنیم». مسلمانها با مشرکان دربارهی قضیه صلح در آمیختند، پس مردی دربارهی قضیه صلح در آمیختند، پس مردی بهسوی مردی دیگر از آن گروه تیر انداخت و جنگی در گرفت و آنها بهسوی یکدیگر تیر و سنگ پرتاب کردند و هردو گروه فریاد برآوردند و تعدادی از یکدیگر را به گروگان گرفتند. به پیامبرصخبر رسید که عثمان کشته شده است، آنگاه پیامبر اصحاب را به بیعت فرا خواند.مسلمانها بهسوی پیامبرصدرحالیکه او زیر درخت بود شوریدند و با او بیعت کردند که فرار نکنند. پیامبرصدست خودش را بلند کرد و فرمود: این دست عثمان است». وقتی بیعت تمام شد عثمان برگشت. مسلمانها گفتند: «به طواف کردن گرد کعبه راضی شدی ای ابا عبدالله»؟ عثمان گفت: «بدگمانی دربارهی من پنداشتهاید، سوگند به آنکه جانم در دست اوست اگر یک سال در مکه میماندم و پیامبر خدا در حدیبیه مقیم بود کعبه را طواف نمیکردم تا اینکه پیامبر آنرا طواف نماید.
قریش از من خواستند تا کعبه را طواف کنم امّا من نپذیرفتم. آنگاه مسلمانها گفتند: «پیامبر را برای بیعت مردم گرفت و همهی مسلمانها با او بیعت کردند. مسلمانها همه با پیامبر بیعت کردند جز «جد بن قیس». معقل بن یسار شاخههای درخت را نگاه داشته بود و آنها را بلند میکرد تا به پیامبر نخورند، و اولّین کسیکه با او بیعت کرد ابوسنان اسدی بود، و سلمه بن اکوع سه بار با او بیعت کرد، به همراه اوّلین گروه از مردم، و با وسطیها، و با آخرین افراد نیز همراه شد و بیعت کرد.
در این هنگام که مسلمانان مشغول بیعت با پیامبر بودند بدیل بن ورقاء خزاعی به همراه گروهی از افراد قبیله خزاعه آمد. درمیان اهل تهامه مردمان خزاعه همراه محرم اسرار پیامبر بودند. بدیل گفت: «من از نزد طایفهی کعب بن لوی و عامر بن لوی میآیم، آنها در نزدیکی آبهای حدیبیه فرود آمدهاند و حتی زنان و کودکان خود را به همراه آوردهاند و آنان با تو خواهند جنگید و تو را از ورود به مکبه باز خواهند داشت».
پیامبرصفرمود: «ما برای جنگیدن با کسی نیامدهایم، بلکه ما برای ادای عمره آمدهایم، و قریش نیز از جنگ به ستوه آمده و زیانهای بسیاری از آن دیدهاند و اگر بخواهند، من با آنان سازش خواهم کرد در قبال اینکه آنان نیز مرا با مردم واگذارند. و اگر بخواهند به راهی که مردم رفتهاند بروند، چنین کنند، وگرنه معلوم میشود که استراحت و تجدید قوا کردهاند، و اگر اصرار به جنگ دارند سوگند به آنکه جانم در دست اوست در راه این دعوت با آنان خواهم جنگید تا جان از تنم درآید یا اینکه خداوند کار خودش را پیش ببرد. بدیل گفت: «آنچه را میگویی برای آنان باز خواهم گفت».
بدیل به راه افتاد تا این که پیش قریش آمد. گفت: «من از جانب این مرد به نزد شما آمدهام و چیزهایی میگفت اگر بخواهید سخنانش را برای شما باز میگویم». نابخردانشان گفتند: «ما نیازی نداریم که از سخنان او چیزی برای ما بگویی»، امّا خردمندانشان گفتند: «آنچه راکه شنیدهای بازگوی». گفت: «چنین و چنان گفت» عروهی بن مسعود ثقفی گفت: «برنامهی خوبی به شما پیشنهاد کرده است، پس آن را بپذیرید و بگذارید من نزد او بروم». گفتند: «پیش او برو» عروه نزد بدیل گفته بود به او گفت. در این هنگام عروه به پیامبر گفت:« ای محمّد! فرض کن اگر قومت را ریشهکن ساختی، پس آیا شنیدهای که پیش از تو احدی از عرب خویشاوندانش را ریشهکن کرده باشد؟ و اگر چیز دیگری میخواهی قسم به خدا من مشتی از اراذل و اوباش را میبینم که اطرافت را گرفتهاند و شایسته است که فرار کنند و تو را تنها بگذارند».
ابوبکر گفت: «أُمصُص بَظَرَ اللَّاتِ» زبان...«لات» را بمک»، آیا ما از کنار او میگریزیم، او را رها میکنیم؟ عروه گفت: «این کیست»؟ گفتند: «ابوبکر» گفت: «سوگند به آن که جانم در دست اوست اگر احسانی نبود که پیش از این بر من روا داشتهای و من هنوز از جبران آن برنیامدهام، پاسخ تو را میدادم»!! و همچنان با پیامبر سخن میگفت و هرگاه با او سخن میگفت با دستش ریش پیامبر را میگرفت. مغیره بن شعبه درحالیکه کلاه آهنین بر سر داشت و شمشیر به دست داشت بر بالای سر پیامبر ایستاده بود.
پس هر وقت که عروه میخواست ریش پیامبر را بگیرد با دستهی شمشیر روی دستش را میزد و میگفت: «دست خود را از ریش پیامبر دور بدار»، عروه سرش را بلند کرد و گفت: «این کیست»؟ گفت: «مغیره بن شعبه هستم». عروه گفت: «ای بیوفا! مگر من نبودم برای رفع آن نرنگ بازی تو آن همه کوشش کردم»؟! مغیره در دوران جاهلیت با گروهی همراه شده بود و تعدادی را کشته و اموالشان را ربوده بود، سپس آمد و مسلمان شد. پیامبر فرمود: «اسلام تو را میپذیرم امّا با آن اموال کاری ندارم».
سپس عروه مدّتی اصحاب پیامبر خداصرا زیر نظر گرفت، پیامبر هرگاه آب دهن میانداخت اصحاب آنرا نمیگذاشتند که به زمین بیافتد بلکه با دستهایشان آنرا میگرفتند و چهره و بدن خود میمالیدند. و هرگاه دستوری به آنها میداد شتابان آنرا انجام میدادند، و هرگاه وضو میگرفت برای برگرفتن قطرات آب وضوی او نزدیک بود سر و دست خود را بشکنند، و هرگاه پیامبر حرف میزد صداهایشان را پایین میآوردند و به خاطر بزرگداشت او تیز به وی نگاه نمیکردند و به او خیره نمیشدند.
پس عروه به نزد همراهانش بازگشت و گفت: ای قوم من! به خدا من نزد پادشاهان رفتهام، نزد کسری و قیصر و نجاشی. سوگند به خدا! پادشاهی را ندیدهام که یارانش او را چنان تعظیم کنند که اصحاب محمّد، او را بزرگ و گرامی میدارند! سوگند به خدا! اگر آب دهان میانداخت در کف دست یکی از آنها قرار میگرفت و آن را بر چهره و بدنش میمالید، و هرگاه فرمانی به آنها میداد بیدرنگ و شتابان دستور او را اجرا میکردند، و هرگاه وضو میگرفت برای برگرفتن قطرات آب وضوی او سر و دست میشکستند، و هرگاه حرف میزد صداهایشان را پایین میآوردند، و به خاطر بزرگداشت او به وی خیره نمیشدند. او به شما شیوه و راه درستی را پیشنهاد کرده است پس آنرا بپذیرید.
آنگاه مردی از بنیکنانه گفت: «بگذاری من پیش او بروم» گفتد: برو وقتی به پیامبرصنزدیک شد پیامبر فرمود: «این فلانی است و او از قومی است که شتران قربانی را گرامی میدارند! پس حیوانات قربانی را بهسوی او گسیل دارید»!.
اصحاب چنین کردند و لبیک گویان به استقبال او رفتند، گفت: «سبحان الله سزاوار نیست اینها از آمدن به کعبه بازداشته شوند». پس آن مرد به نزد یارانش برگشت و گفت: «شتران را دیدم که قلاده در گردنشان بود و برای قربانی شدن نشانه گذاری شده بودند و من معتقدم که نباید اینها از آمدن به کعبه بازداشته شوند».
مکرز بن حفص بلند شد و گفت: «بگذارید من پیش او بروم». گفتند: برو وقتی به آنها نزدیک شد پیامبر فرمود: «این مکرز بن حفص است او مردی فاسق میباشد». پس با پیامبر مشغول گفتگو شد. در همین هنگام که او حرف میزد ناگهان سهیل بن عمرو آمد، سپس پیامبرصفرمود: کارتان آسان شد». سهیل گفت: «بیا عهدنامهای بنویسیم»، پیامبر نویسنده را فراخواند و فرمود: بنویس: «بسم الله الرحمن الرحیم» سهیل گفت: «سوگند به خدا! رحمان را نمیدانیم که چیست، بلکه بنویس: «باسمک اللهم» همانطور که قبلا مینوشتی. مسلمانها گفتند: «سوگند به خدا جز بسم الله الرحمن الرحیم چیزی دیگر نمینویسیم».
آنگاه پیامبرصفرمود: «بنویس: باسمک اللهم» سپس فرمود: «بنویس این چیزی است که محمّد رسول الله بر آن حکم کرده است». سهیل گفت: سوگند به خدا اگر میدانستیم که تو پیامبر خدا هستی تو را از آمدن به خانه خدا باز نمیداشتیم و با تو نمیجنگیدیم، بلکه بنویس: محمد بن عبدالله. پیامبرصفرمود: «من فرستاده و پیامبر خدا هستم، گرچه شما مرا تکذیب کنید، پس بنویس: محمد بن عبدالله، در قبال این که بگذارید خانه خدا را طواف کنیم». سهیل گفت: «نه، چون نمیخواهیم عرب بگویند که ما تحت فشار و زور به شما اجازه ورود دادیم. بلک بنویس: در سال آینده میتوانید به عمره بیایید». و چنین نوشته شد.
سهیل گفت: «اگر افرادی از ما به نزد تو آمدند، گرچه به دین هم گرویده باشند باید آنها را به ما بازگردانی». مسلمانها گفتند: «سبحان الله! چگونه فردی که مسلمان شد و به نزد ما آمده است دوباره به مشرکان پس داده میشود»؟.
در این حال ابوجندل بن سهیل کشان کشان با زنجیرهایی که بر پاهایش قرار داشت آمد. او به همین صورت از پایین مکه آمده بود تا این که خودش را به میان مسلمانها انداخت. سهیل گفت: «این نخستین فردی است که طبق آنچه عهد نمودیم او را از تو میخواهم». پیامبر فرمود: «ما هنوز صلح نامه را ننوشتهایم و تمام نکردهایم».
سهیل گفت: «پس اگر چنین است سوگند به خدا که هرگز بر چیزی با تو صلح نخواهم کرد». پیامبر فرمود: «او را به شخص من ببخش». گفت: «او را به شما میبخشم». پیامبرصفرمود: «چرا، چنین کن»؟! گفت: «نه چنین نمیکنم» مکرز گفت: «او را به تو بخشیدم».
ابوجندل گفت: «ای گروه مسلمانان! آیا به نزد مشرکان برگردانده میشوم درحالیکه مسلمان شده و نزد شما آمدهام، آیا نمیبینید چه رنجی کشیدهام»؟ و او در راه خدا به شدّت عذاب داده شده بود. عمربن خطابسمیگوید: سوگند به خدا از روزی که اسلام آوردهام جز همین روز شک و تردیدی به دلم راه نیافته بود. پس پیش پیامبر آمدم و گفتم: «ای پیامبر خدا! مگر تو پیامبر خدا نیستی؟ فرمود:« بله» گفتم:آیا ما بر حق نیستیم و دشمن ما بر باطل نیست؟ فرمود: «بله» گفتم: پس چرا باید در کار دینمان به خواری تن در دهیم و به عقب بازگردیم درحالیکه هنوز خداوند میان ما و دشمنانشان حکم نکرده است؟ فرمود: «من پیامبر خدا هستم و او مرا یاری میکند، و من از فرمان او سرپیچی نمیکنم».
گفتم: مگر نگفتی که به کعبه خواهیم آمد و آنرا طواف خواهیم کرد؟ فرمود: «بله، ولی آیا به شما گفتم که در همین سال آنرا طواف خواهید کرد»؟ گفتم: نه، فرمود: «پس تو وارد آن خواهی شد و آنرا طواف خواهی کرد».
عمر میگوید: سپس نزد ابوبکر آمدم و آنچه را به پیامبر گفتم برای او باز گفتم. و ابوبکر همان پاسخی را به من داد که پیامبر به من داده بود واضافه بر آن گفت: «به دامان پیامبر چنگ بزن تا وقتی که مرگ به سراغت میآید، سوگند به خدا! که او برحق است». عمر گفت: «برای جبران این کارم کارهایی زیادی انجام دادم».
وقتی نوشتن صلح نامه تمام شد پیامبرصفرمود: «بلند شوید و شتران را سر ببرید، سپس موهای سرتان را بتراشید». سوگند به خدا هیچکسی از مسلمانها بلند نشد تا این که پیامبر سه بار چنین گفت: وقتی هیچ یک از آنها بلند نشد پیامبر برخاست و نزد ام سلمه رفت و آنچه از مردم دیده بود برای او بیان کرد. ام سلمه گفت: «ای پیامبر خدا! آیا تو این کار را دوست داری»؟ فرمود، آری گفت: «پس بیرون برو و با هیچکس یک کلمه حرف نزن تا اینکه شترت را سر میبری و موی سرت را میتراشی». پیامبر بلند شد و با هیچکس سخنی نگفت. تا اینکه شترش را ذبح کرد و کسی را صدا زد که موی سر او را بتراشد، و موی سر خود را تراشید.
مردم وقتی این را مشاهده کردند بلند شدند و قربانیها را سربریدن و شروع کردند به تراشیدن موهای سر یکدیگر تا اینکه نزدیک بود از شدّت ناراحتی، یک دیگر را بکشند. سپس زنان مومنی آمدند و خداوند این آیه را نازل کرد: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا جَآءَکُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ مُهَٰجِرَٰتٖ ...بِعِصَمِ ٱلۡکَوَافِرِ﴾[الممتحنة: ۱۰]. پس در این روز عمر دو تا زن که در دوران شرک همسر او بودند طلاق داد، پس یکی با معاویه ازدواج کرد و دیگری با صفوان بن امیه. آنگاه پیامبر به مدینه بازگشت و به هنگام بازگشت، خداوند این آیه را نازل فرمود ﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَکَ فَتۡحٗا مُّبِینٗا١﴾[الفتح: ۱]. تا آخر. عمر گفت: «آیا این فتح و پیروزی است ای پیامبر خدا» فرمود: « بله» اصحاب گفتند: «تو را مبارک باد ای پیامبر خدا! بهرهی ما چیست» سپس خداوند نازل فرمود: ﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ ٱلسَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ﴾[الفتح: ۴].
پایان تفسیر سورهی فتح
[۲] به آن «بیعت رضوان» گفته میشود، زیرا خداوند در این پیمان از مؤمنان راضی و خشنود گردید. [۳] احابیش قومی عرب نژاد بودند از تیرههای بنیکنانه و دیگر طوایف، و آنچنانکه از لفظ احابیش متبادر است، اهل حبشه نبودند. « م».