تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی قصص


مکی و ۸۸ آیه است

آیه‌ی ۱-۶:

﴿طسٓمٓ١[القصص: ۱]. «طا، سین، میم».

﴿تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُبِینِ٢[القصص: ۲]. «این است آیه‌های کتاب روشنگر».

﴿نَتۡلُواْ عَلَیۡکَ مِن نَّبَإِ مُوسَىٰ وَفِرۡعَوۡنَ بِٱلۡحَقِّ لِقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٣[القصص: ۳]. «از خبر موسی و فرعون برای گروهی که باور دارند، به حق بر تو می‌خوانیم».

﴿إِنَّ فِرۡعَوۡنَ عَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَجَعَلَ أَهۡلَهَا شِیَعٗا یَسۡتَضۡعِفُ طَآئِفَةٗ مِّنۡهُمۡ یُذَبِّحُ أَبۡنَآءَهُمۡ وَیَسۡتَحۡیِۦ نِسَآءَهُمۡۚ إِنَّهُۥ کَانَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ٤[القصص: ۴]. «بی‌گمان فرعون در آن سرزمین تکبر ورزید، و مردمان آن جا را به گروه‌ها و دسته‌های مختلف تبدیل کرد، گروهی از ایشان را ضعیف و ناتوان می‌کرد، پسران‌شان را سر می‌برید، و زنان‌شان را زنده نگاه می‌داشت، بی‌گمان او از تباه‌کاران بود».

﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِینَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِینَ٥[القصص: ۵]. «و می‌خواهیم بر آنان که در زمین ضعیف و ناتوان قرار داده شده‌اند منت نهیم و ایشان را پیشوایان سازیم و آنها را وارثان (حکومت و قدرت) گردانیم».

﴿وَنُمَکِّنَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَنُرِیَ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا مِنۡهُم مَّا کَانُواْ یَحۡذَرُونَ٦[القصص: ۶]. «و ایشان را در زمین مستقر گردانیم، و سلطه و حکومت‌شان دهیم، و به فرعون وهامان و لشکریانشان آنچه را که از آن می‌ترسیدند، بنمایانیم».

این آیات که مستحق و سزاوار بزرگداشت و تعظیم‌اند، ﴿ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُبِینِآیه‌های کتاب روشنگرند، که هر آنچه بندگان به آن نیاز دارند، از قبیل شناخت پروردگارشان، و شناخت حقوق او، و شناخت دوستان و دشمنان او، و دانستن وقایع و روزهای خدا، و شناخت پاداش و جزای اعمال را در بر دارند. پس این قرآن همۀ این مطالب را در نهایت روشنی بیان کرده و آن را برای بندگان توضیح داده است.

و از جمله چیزهایی که توضیح داده است داستان موسی و فرعون می‌باشد که در چند جا تکرار کرده، و در این جا به صورت مفصل بیان نموده است. پس فرمود: ﴿نَتۡلُواْ عَلَیۡکَ مِن نَّبَإِ مُوسَىٰ وَفِرۡعَوۡنَ بِٱلۡحَقِّزیرا خبر و حکایت فرعون وموسی بسیار شگفت‌انگیز است، ﴿لِقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَبرای قومی که ایمان می‌آورند. آنها مورد خطاب‌اند و با آنان سخن گفته می‌شود، چون ایمان دارند و به وسیلۀ ایمان خود به اندیشیدن در آن روی می‌آورند، او از عبرت‌های آن پند می‌‌گیرند و هدایت می‌شوند، و بر ایمان و یقین و نیکی‌هایشان افزوده می‌گردد. و جز مؤمنان از قرآن استفاده نمی‌کنند. بلکه قرآن فقط حجت را بر کفار اقامه می‌گرداند. و خداوند قرآن را از شر آنها مصون داشته ومیان آنها و قرآن مانعی قرار داده است که آن را نمی‌فهمند.

داستان چنین است ﴿إِنَّ فِرۡعَوۡنَ عَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِهمانا فرعون سلطه و قدرت و لشکریان فراوان داشت که دست به سرکشی و استکبار و سلطه‌گری زد، ﴿وَجَعَلَ أَهۡلَهَا شِیَعٗاو مردم آن جا را به گروهها و دسته‌های مختلف تقسیم کرد و طبق خواسته وهوای نفس خود هر کاری که می‌خواست با آنها می‌کرد، و قدرت خود را بر آنان تحمیل می‌نمود. ﴿یَسۡتَضۡعِفُ طَآئِفَةٗ مِّنۡهُمۡو گروهی از آنان را- که بنی‌اسرائیل بودند و خداوند آنها را بر جهانیان برتری داده بود و فرعون می‌بایست آنان را اکرام نماید- ضعیف و ناتوان می‌کرد، چون می‌دید که آنان قدرتی ندارند که آنها را از آنچه فرعون می‌خواهد با ایشان انجام دهد مصون بدارد.

بنابر این فرعون به آنها اهمیت نمی‌داد. و وضعیت آنها به جایی رسیده بود که فرعون ﴿یُذَبِّحُ أَبۡنَآءَهُمۡ وَیَسۡتَحۡیِۦ نِسَآءَهُمۡفرزندان پسر آنها را سر می‌برید و زنانشان را زنده نگاه می‌داشت. هدف او از این کار این بود که جمعیت آنها زیاد نشود، و نتواند به فرعون حمله‌ور شوند و قدرت را از دست او بگیرند.

﴿إِنَّهُۥ کَانَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِینَبی‌گمان فرعون از تباه‌کاران بود، آن‌هایی که در پی بهبودی وضعیت دینی و دنیوی خود نیستند. و این ناشی از فسادکاری و تباه‌کاری او بود.

﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِینَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِو می‌خواهیم با دور کردن اسباب استضعاف کسانی که ضعیف قرار داده شده‌اند بر آنان منت بگذاریم، و کسانی را که در برابرشان مقاومت می‌ورزند نابود کنیم، و دشمنانشان را خوار و ذلیل گردانیم. ﴿وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗو آنان را پیشوایان دین قرار دهیم، و این با استضعاف و ناتوانی انجام نمی‌پذیرد، بلکه برای این کار باید در زمین قدرت کامل داشته باشند. ﴿وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِینَومی‌خواهیم آنان را وارث حکومت زمین بگردانیم و آنان در دنیا و آخرت سرانجام نیک دارند.

﴿وَنُمَکِّنَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِو آنان را در زمین قدرت و حکومت بدهیم، و همۀ این کارها به حکم و ارادۀ الهی انجام شد. ﴿وَنُرِیَ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَاو همچنین می‌خواهیم به فرعون و هامان و لشکریانشان که به وسیلۀ آن یورش می‌بردند و سرکشی می‌کردند، ﴿مِنۡهُماز سوی این گروه مستضعف و ناتوان ﴿مَّا کَانُواْ یَحۡذَرُونَچیزی را بنمایانیم که از آن ترس داشتند. این بود که مستضعفان، آنها را بالاخره از سرزمینشان بیرون کردند. بنابر این برای نابود کردن قدرتشان، و کشتن فرزندانشان که قدرت آیندۀ آنها را تشکیل می‌داد تلاش کردند. و همه این‌ها طبق خواسته خدا بود. و هر گاه خداوند کاری را بخواهد، اسباب آن را فراهم می‌نماید، و راههایش را هموار می‌کند. و خداوند اسبابی را فراهم نمود که آنان را به این هدف رساند.

اولین سبب این بود که وقتی خداوند پیامبرش موسی را پدید آورد، رهایی ملت بنی‌اسرائیل را به او واگذار کرد، و در آن موقع فرزندان پسر را می‌کشتند. موسی در زمان خطرناکی به دنیا آمد وخداوند به مادرش الهام کرد که به او شیر دهد و فرزند را نزد خودش نگهداری کند.

آیه‌ی ۷-۱۳:

﴿وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰٓ أُمِّ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَرۡضِعِیهِۖ فَإِذَا خِفۡتِ عَلَیۡهِ فَأَلۡقِیهِ فِی ٱلۡیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحۡزَنِیٓۖ إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَیۡکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٧[القصص: ۷]. «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده، و هنگامی که بر او ترسیدی، او را به دریا بیانداز، و مترس و اندوهگین مباش، به یقین ما او را به نزد تو باز خواهیم گرداند، و او را از زمرۀ پیامبران می‌گردانیم».

﴿فَٱلۡتَقَطَهُۥٓ ءَالُ فِرۡعَوۡنَ لِیَکُونَ لَهُمۡ عَدُوّٗا وَحَزَنًاۗ إِنَّ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا کَانُواْ خَٰطِ‍ِٔینَ٨[القصص: ۸]. «آنگاه خانوادۀ فرعون او را برگرفتند تا سرانجام دشمن آنان و مایۀ اندوهشان گردد. بی‌گمان فرعون و هامان و لشکریانش خطاکار بودند».

﴿وَقَالَتِ ٱمۡرَأَتُ فِرۡعَوۡنَ قُرَّتُ عَیۡنٖ لِّی وَلَکَۖ لَا تَقۡتُلُوهُ عَسَىٰٓ أَن یَنفَعَنَآ أَوۡ نَتَّخِذَهُۥ وَلَدٗا وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ٩[القصص: ۹]. «و همسر فرعون گفت: (او) برای من و برای تو چشم روشنی است، او را نکشید، شاید به ما سود بخشد، و یا او را به فرزندی بگیریم و آنان نمی‌دانستند (که سرانجام دشمنشان خواهد شد)».

﴿وَأَصۡبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَٰرِغًاۖ إِن کَادَتۡ لَتُبۡدِی بِهِۦ لَوۡلَآ أَن رَّبَطۡنَا عَلَىٰ قَلۡبِهَا لِتَکُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١٠[القصص: ۱۰]. «و دل مادر موسی تهی (از صبر و قرار) شد، و اگر دل او را استوار نمی‌داشتیم تا از زمرۀ باورمندان باشد نزدیک بود او را آشکار سازد».

﴿وَقَالَتۡ لِأُخۡتِهِۦ قُصِّیهِۖ فَبَصُرَتۡ بِهِۦ عَن جُنُبٖ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ١١[القصص: ۱۱]. «و به خواهرش گفت: به دنبالش برو، و او را از دور می‌دید، بدون این‌که آنان بدانند».

﴿وَحَرَّمۡنَا عَلَیۡهِ ٱلۡمَرَاضِعَ مِن قَبۡلُ فَقَالَتۡ هَلۡ أَدُلُّکُمۡ عَلَىٰٓ أَهۡلِ بَیۡتٖ یَکۡفُلُونَهُۥ لَکُمۡ وَهُمۡ لَهُۥ نَٰصِحُونَ١٢[القصص: ۱۲]. «و شیر همۀ دایگان را از قبل بر او حرام ساختیم، آنگاه (خواهرش) گفت: آیا شما را به خانواده‌ای رهنمود کنم که سرپرستی او را برایتان به عهده بگیرد درحالیکه خیرخواه او باشند؟».

﴿فَرَدَدۡنَٰهُ إِلَىٰٓ أُمِّهِۦ کَیۡ تَقَرَّ عَیۡنُهَا وَلَا تَحۡزَنَ وَلِتَعۡلَمَ أَنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ١٣[القصص: ۱۳]. «پس موسی را به مادرش باز گرداندیم تا چشمش روشن شود، و غمگین نگردد، و بداند که وعدۀ خداوند حق است. ولی بیشترشان نمی‌دانند».

﴿فَإِذَا خِفۡتِ عَلَیۡهِهنگامی که بر او ترسیدی و احساس کردی کسی می‌خواهد او را به نزد فرعونیان ببرد، ﴿فَأَلۡقِیهِ فِی ٱلۡیَمِّاو را در داخل صندوق بسته‌ای قرار بده و به رودخانه‌ی نیل بیانداز ﴿وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحۡزَنِیٓۖ إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَیۡکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَپس خداوند مادر موسی را مژده داد که به زودی فرزندش را باز می‌گرداند، و این فرزند بزرگ می‌شود و از توطئه آنها در امان می‌ماند، و خداوند او را به پیامبری بر خواهد گزید.

و این از بزرگ‌ترین مژده‌ها بود. این مژده بدان جهت به مادر موسی داده شد تا دلش آرام بگیرد، و ترس واضطراب او فروکش شود. چرا که مادر موسی بر فرزندانش ترسید. و آنچه را که بدان امر شده بود انجام داد، و او را به دریا انداخت، و خداوند او را مورد حمایت خود قرار داد.

﴿فَٱلۡتَقَطَهُۥٓ ءَالُ فِرۡعَوۡنَپس خاندان فرعون او را از رودخانه برگرفتند، و آنها بودند که او را یافتند، ﴿لِیَکُونَ لَهُمۡ عَدُوّٗا وَحَزَنًاتا سرانجام موسی دشمن آنها و مایۀ اندوهشان شود، چرا که پرهیز و احتیاط، انسان را از تقدیر خدا نجات نمی‌دهد. و خداوند چینن تقدیر کرد که- آنچه فرعون و خاندانش از ناحیه‌ی بنی‌اسرائیل از آن ترس داشتند که بدان گرفتار شوند- تبدیل به فرمانده‌ی بنی ‌اسرائیل شود و تحت نظر و کفالت آنان تأمین معاش شود و رشد نماید.

اگر تدبیر و تأمل شود می‌بینیم که این امر منافع زیادی برای بنی‌اسرائیل داشت، و بسیاری از امور ناگوار را از آنها دور کرد، و موسی قبل از رسالتش از بسیاری تجاوزات جلوگیری کرد، چون از بزرگان خاندان سلطنت بود. و طبیعی است که او از حقوق ملت خود دفاع کند حال آنکه او دارای همتی بلند و غیرتی جوشان بود. پس وضعیت این ملت مستضعف - که خداوند برخی از موارد ذلت آنها را برای ما حکایت کرده است - به جایی رسید که برخی از افرادش، با مردم قدرتمند سرزمین فرعون به کشمکش و ستیز بپردازند. همانطور که به زودی بیان خواهد شد. و این مقدمۀ پیروزی بود، زیرا یکی از سنت‌های الهی این است که کارها به تدریج پیش می‌رود و یک دفعه به انجام نمی‌رسد.

﴿إِنَّ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا کَانُواْ خَٰطِ‍ِٔینَبدون شک فرعون و هامان و لشکریانشان گناهکار و مجرم بودند. پس ما خواستیم آنان‌را مجازات کنیم، و در برابر توطئه و مکرشان علیه آنها چاره‌اندیشی ورزیم.

وقتی خاندان فرعون او را از دریا برگرفتند، خداوند زن فرعون را که زنی بزرگوار و با ایمان بود، برای موسی مهربان کرد. زن فرعون آسیۀ دختر مزاحم بود. ﴿وَقَالَتِ ٱمۡرَأَتُ فِرۡعَوۡنَ قُرَّتُ عَیۡنٖ لِّی وَلَکَۖ لَا تَقۡتُلُوهُپس زن فرعون گفت: این بچه را نکشید، و آن را زنده بگذارید، تا مایۀ چشم‌روشنی و شادی زندگی ما شود. ﴿عَسَىٰٓ أَن یَنفَعَنَآ أَوۡ نَتَّخِذَهُۥ وَلَدٗاشاید به ما سود بخشد و یا او را به فرزندی بگیریم. یعنی یا به مانند خدمتگزاری که در راستای سود رساندن به ما و خدمت نمودنمان عمل می‌کند او را بکار می‌گیریم، و یا منزلتی بالاتر از این به او می‌دهیم و او را فرزند خود قرار می‌دهیم و وی را مورد تکریم و گرامیداشت قرار می‌دهیم. پس خداوند مقدر کرد که زن فرعون سودمند شود، همان زنی که این سخن را گفت. و موسی مایۀ روشنی چشم او گردید، و آسیۀ او را به شدت دوست می‌داشت. بنابراین، همواره موسی به منزله‌ی فرزند مهربان او بود، تا این که بزرگ شد و خداوند او را به پیامبری برگزید. در این وقت آسیه شتابان مسلمان شد و به موسی ایمان آورد. خداوند از آسیه راضی و خشنود باد و او را خشنود گرداند!.

پروردگار متعال این گفتگوها را در مورد موسی بیان کرد، در حالی که ﴿وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَآنها نمی‌داستند که تقدیر و قلم الهی به چه چیز رقم خورده، و این‌که موسی به رسالت و قدرت می‌رسد. و این از لطف الهی بود، چون اگر آنها می‌دانستند، برخورد دیگری با موسی می‌کردند.

وقتی مادر موسی،‌موسی را از دست داد، بر مقتضای حالت انسانی به شدت غمگین شد و از شدت پریشانی و آشفتگی دلش از صبر و قرار تهی گشت، با این که خداوند او را از غم و اندوه و ترس برحذر داشت و وعده داد که فرزندش را به او باز می‌گرداند. ﴿إِن کَادَتۡ لَتُبۡدِی بِهِو نزدیک بود آنچه در دل داشت آشکار کند، ﴿لَوۡلَآ أَن رَّبَطۡنَا عَلَىٰ قَلۡبِهَااگر دل او را استوار و پابرجا نمی‌کردیم. پس شکیبایی ورزید و آن را آشکار ننمود. ﴿لِتَکُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَتا به وسیلۀ این صبر و پایداری از زمرۀ مؤمنان باشد. زیرا هر گاه مصیبتی به بنده برسد و صبر و پایداری ورزد، ایمانش افزوده می‌گردد. و این بیانگر آن است که بی‌صبری نشانۀ ضعف ایمان است.

﴿وَقَالَتۡ لِأُخۡتِهِۦ قُصِّیهِو مادر موسی به خواهر موسی گفت: به دنبال برادرت برو، و او را جستجو کن، بدون این‌که کسی متوجه تو شود، یا منظور تو را بفهمد. خواهر موسی به دنبال او رفت و قضیه را پی‌گیری کرد. ﴿فَبَصُرَتۡ بِهِۦ عَن جُنُبٖ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَپس خواهر موسی او را از دور می‌پایید بدون این‌که منظور او را بفهمند. و این کمال دوراندیشی و احتیاط است، زیرا اگر او را نگاه می‌کرد و به‌سوی آنها می‌آمد، گمان می‌کردندکه او این پسر بچه را به دریا انداخته است. و ممکن بود تصمیم به کشتن و سربریدن او بگیرند تا خانواده‌اش را کیفر دهند.

و از لطف خداوند به موسی و مادرش این بود که او را از گرفتن پستان هر زنی بازداشت. فرعونیان از آنجا که نسبت به او مهربان بودند وی را به بازار بردند تا شاید کسی او را بخواهد. پس خواهرش در حالی‌که موسی در چنین وضعیتی قرار داشت، آمد و ﴿فَقَالَتۡ هَلۡ أَدُلُّکُمۡ عَلَىٰٓ أَهۡلِ بَیۡتٖ یَکۡفُلُونَهُۥ لَکُمۡ وَهُمۡ لَهُۥ نَٰصِحُونَگفت: آیا شما را به خانواده‌ای رهنمود کنم که سرپرستی او را به عهده بگیرند و آنان خیرخواه او باشند؟ و این چیزی بود که آنها می‌خواستند، زیرا به شدت موسی را دوست داشتند، و خداوند او را از دایگان بازداشت، پس آنها ترسیدند که مباد بمیرد. وقتی خواهر موسی این سخن را گفت - ضمن این‌که آنها را تشویق کرد که این خانواده به طور کامل او را سرپرستی خواهند کرد و خیرخواه او هستند - بلافاصله سخنش را پذیرفتند. پس آنها را از این خانواده خبر داد و آنها را به این خانواده راهنمایی نمود.

﴿فَرَدَدۡنَٰهُ إِلَىٰٓ أُمِّهِۦ کَیۡ تَقَرَّ عَیۡنُهَا وَلَا تَحۡزَنَپس همانطور که به مادر موسی وعده داده بودیم فرزندش را به او بازگرداندیم تا چشمش روشن گردد و اندوهگین نشود. و موسی نزد مادرش پرورش یافت به صورتی که مادرش امنیت و آرامش داشت و از دیدن فرزندش خوشحال بود، و مزد فراوانی برای پرورش او دریافت می‌کرد. ﴿وَلِتَعۡلَمَ أَنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞو تا بداند که وعدۀ خدا حق است. پس ما برخی از آنچه را که به او وعده داده بودیم آشکارا به وی نشان دادیم تا دلش آرام گیرد، و ایمانش افزوده شود، و بداند که وعدۀ الهی در خصوص این‌که او را محافظت نماید و پیامبرش گرداند، محقق خواهد شد. ﴿وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَولی بیشترشان نمی‌دانند، پس هر گاه ببینند که سبب دچار تشویش شود این امر ایمان آنها را مشوش می‌گرداند، چون به طور کامل نمی‌دانند که خداوند سختی‌ها و موانع دشوار را در راه رسیدن به امور بلند و خواست‌های برتر قرار داده‌است.

موسی هم‌چنان نزد خاندان فرعون پرورش می‌یافت و در دربار آن‌ها رشد می‌کرد. سواری‌هایشان را سوار می‌شد و لباسهایی را می‌پوشید که آنان می‌پوشیدند. مادرش از مشاهدۀ این وضعیت موسی احساس آرامش می‌کرد، و چنین جا افتاده بود که او مادر رضاعی موسی است. و همواره پیش او می‌رفت و با او مهربان بود، و این چیز غریب و قابل اعتراضی نبود. پس در این لطف الهی بیاندیش که موسی را از دروغ گفتن در سخنان خود حفاظت کرد و اسباب ارتباط موسی با مادرش را آسان نمود، چرا که مردم چنین می‌پنداشتند که او مادر رضاعی موسی است و چون به موسی شیر داده بود مادر موسی نامیده می‌شد. پس سخن او و دیگران در این مورد که آن زن مادر موسی است، راست و حقیقت بود.

آیه‌ی ۱۴-۱۹:

﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُۥ وَٱسۡتَوَىٰٓ ءَاتَیۡنَٰهُ حُکۡمٗا وَعِلۡمٗاۚ وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ١٤[القصص: ۱۴]. «و زمانی که موسی به کمال رشد خود رسید و تکامل پیدا کرد، و به او فرزانگی و دانش دادیم. و اینگونه به نیکوکارن پاداش می‌دهیم».

﴿وَدَخَلَ ٱلۡمَدِینَةَ عَلَىٰ حِینِ غَفۡلَةٖ مِّنۡ أَهۡلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیۡنِ یَقۡتَتِلَانِ هَٰذَا مِن شِیعَتِهِۦ وَهَٰذَا مِنۡ عَدُوِّهِۦۖ فَٱسۡتَغَٰثَهُ ٱلَّذِی مِن شِیعَتِهِۦ عَلَى ٱلَّذِی مِنۡ عَدُوِّهِۦ فَوَکَزَهُۥ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَیۡهِۖ قَالَ هَٰذَا مِنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِۖ إِنَّهُۥ عَدُوّٞ مُّضِلّٞ مُّبِینٞ١٥[القصص: ۱۵]. «و روزی که مردمان شهر غافل بودند وارد آن شد و دید که دو مرد می‌جنگند، یکی از قوم او، و آن دیگری از دشمنانش بود. آن که از گروهش بود، از موسی در برابر دشمنش کمک خواست، و (موسی) مشتی بدو زد و او را کشت. گفت این از کار شیطان است، بی‌گمان او دشمن گمراه کنندۀ آشکاری است».

﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمۡتُ نَفۡسِی فَٱغۡفِرۡ لِی فَغَفَرَ لَهُۥٓۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ١٦[القصص: ۱۶]. «گفت: پروردگارا! من به خود ستم کرده‌ام، پس مرا ببخش. و او را بخشید، بی‌گمان او آمرزندۀ مهربان است».

﴿قَالَ رَبِّ بِمَآ أَنۡعَمۡتَ عَلَیَّ فَلَنۡ أَکُونَ ظَهِیرٗا لِّلۡمُجۡرِمِینَ١٧[القصص: ۱۷]. «گفت: پروردگارا! به پاس نعمت‌هایی که به من داده‌ای من هرگز پشتیبان گناهکاران نخواهم بود».

﴿فَأَصۡبَحَ فِی ٱلۡمَدِینَةِ خَآئِفٗا یَتَرَقَّبُ فَإِذَا ٱلَّذِی ٱسۡتَنصَرَهُۥ بِٱلۡأَمۡسِ یَسۡتَصۡرِخُهُۥۚ قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰٓ إِنَّکَ لَغَوِیّٞ مُّبِینٞ١٨[القصص: ۱۸]. «و شب را ترسان و نگران در شهر به روز آورد که ناگهان (دید) همان کسی که دیروز از او یاری خواسته بود، او را به فریاد می‌خواند. موسی بدو گفت: بی‌گمان تو گمراه آشکاری».

﴿فَلَمَّآ أَنۡ أَرَادَ أَن یَبۡطِشَ بِٱلَّذِی هُوَ عَدُوّٞ لَّهُمَا قَالَ یَٰمُوسَىٰٓ أَتُرِیدُ أَن تَقۡتُلَنِی کَمَا قَتَلۡتَ نَفۡسَۢا بِٱلۡأَمۡسِۖ إِن تُرِیدُ إِلَّآ أَن تَکُونَ جَبَّارٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا تُرِیدُ أَن تَکُونَ مِنَ ٱلۡمُصۡلِحِینَ١٩[القصص: ۱۹]. «پس چون (موسی) خواست به شخصی که دشمن هردوی آنان بود حمله‌ور شود، گفت: آیا می‌خواهی مرا بکشی، همانگونه که دیروز کسی را کشتی؟ فقط می‌خواهی در زمین ستمگر باشی، و نمی‌خواهی از نیکوکاران باشی».

﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُۥو هنگامی که موسی از نظر قدرت و عقل و خرد به حد کمال رسید. و اغلب در چهل ‌سالگی آدمی به حد کمال می‌رسد، ﴿وَٱسۡتَوَىٰٓو سامان یافت و تکامل پیدا کرد. یعنی این امور در او به حد کمال رسید، ﴿ءَاتَیۡنَٰهُ حُکۡمٗا وَعِلۡمٗابدو حکمت و فرزانگی بخشیدیم که به وسیلۀ آن احکام شرعی را می‌دانست و با آن میان مردم داوری می‌کرد. و به او علم و دانش فراوان دادیم. ﴿وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَو خداوند به آنان که عبادت الهی را به خوبی انجام می‌دهند و با خلق خدا نیکی می‌کنند به اندازۀ احسان‌شان به آنها علم و فرزانگی می‌دهد. و این بر کمال احسان موسی دلالت می‌نماید.

﴿وَدَخَلَ ٱلۡمَدِینَةَ عَلَىٰ حِینِ غَفۡلَةٖ مِّنۡ أَهۡلِهَاو هنگامی‌که اهل شهر غافل بودند -یا وقت خواب نیمروز آنان بود، و یا وقتی بود که در آن بیرون نمی‌آمدند- وارد آن شهر شد. ﴿فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیۡنِ یَقۡتَتِلَانِپس در آنجا دو مرد را دید که با یکدیگر می‌جنگند، و همدیگر را می‌زنند. ﴿هَٰذَا مِن شِیعَتِهِاین یکی از قوم او یعنی از بنی‌اسرائیل بود، ﴿وَهَٰذَا مِنۡ عَدُوِّهِو این یکی از دشمنانش یعنی از قبطی‌ها بود. ﴿فَٱسۡتَغَٰثَهُ ٱلَّذِی مِن شِیعَتِهِۦ عَلَى ٱلَّذِی مِنۡ عَدُوِّهِپس آنکه از قومش بود از او علیه دشمنش کمک خواست. چون مشهور بود و مردم می‌دانستند که موسی از بنی‌اسرائیل است، وکمک خواستن او از موسی بیان‌گر ان است که موسی به جایی رسیده بود که از او می‌ترسیدند و به خاندان سلطنت چشم امید داشتند.

﴿فَوَکَزَهُۥ مُوسَىٰموسی در پاسخ به کمک خواستن مرد اسرائیلی، به مردی که از دشمناشن بود مشتی زد، ﴿فَقَضَىٰ عَلَیۡهِو او را کشت. چون مشت شدیدی بود، و موسی مردی قدرتمند بود.

موسی از آنچه که از وی سر زد، پشیمان شد، ﴿قَالَ هَٰذَا مِنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِو گفت: این از کار شیطان است. یعنی بر اثر وسوسه و زیبا جلوه دادن شیطان این کار انجام شد. ﴿إِنَّهُۥ عَدُوّٞ مُّضِلّٞ مُّبِینٞبی‌گمان شیطان دشمنِ گمراه کنندۀ آشکاری است. بنابر این آنچه اتفاق افتاد به علت دشمنی آشکار شیطان و تلاش او برای گمراه ساختن بود.

سپس موسی از پروردگارش طلب آمرزش نمود. ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمۡتُ نَفۡسِی فَٱغۡفِرۡ لِی فَغَفَرَ لَهُۥٓۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ١٦و گفت: پروردگارا! من به خود ستم کرده‌ام مرا ببخش. و خداوند او را بخشید زیرا خداند آمرزنده‌ی مهربان است، به خصوص کسانی را که به سویش باز می‌گردند و بلافاصله توبه می‌نمایند می‌آمرزد.

﴿قَالَ رَبِّ بِمَآ أَنۡعَمۡتَ عَلَیَّموسی گفت: «پروردگارا! به خاطر این که (توفیق) توبه وآمرزش، و نعمت‌های زیادی به من ارزانی داشته‌ای، ﴿فَلَنۡ أَکُونَ ظَهِیرٗا لِّلۡمُجۡرِمِینَاز این پس هرگز یاور و پشتیبان گناهکاران نخواهم بود. یعنی هیچ‌کس را بر انجام گناهی کمک نخواهم کرد.

و این پیمانی بود که موسی ÷به سبب نعماتی که خدا به وی داده بود با او بست، و قول داد که هیچ مجرم و گناهکاری را کمک نکند، آن طور که در کشتن قبطی چنین کرد. و این بیانگر آن است که نعمت‌ها بر بنده واجب می‌دارند که کار خیر انجام دهد و از کار بد دوری گزیند.

﴿فَأَصۡبَحَ فِی ٱلۡمَدِینَةِ خَآئِفٗا یَتَرَقَّبُپس به خاطر کشتن فردی از دشمنانش، ترسان و لرزان و در حالی که چشم به راه گرفتاری و مجازات خویش بود، و مراقب آن بود که آیا خاندان فرعون متوجه او می‌شوند یا نه، شب را به روز آورد. و این‌گونه شب را به صبح رساند، چون معلوم بود که جز موسی هیچ کس از بنی‌اسرائیل جرأت ندارد چنین کاری را بکند. او در این حالت قرار داشت که، ﴿فَإِذَا ٱلَّذِی ٱسۡتَنصَرَهُۥ بِٱلۡأَمۡسِ یَسۡتَصۡرِخُهُناگهان کسی‌که دیروز علیه دشمنش از او یاری و کمک خواسته بود، او را به فریاد خواند و از او علیه قبطی دیگری کمک خواست. ﴿قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰٓموسی با توبیخ و سرزنش به او گفت: ﴿إِنَّکَ لَغَوِیّٞ مُّبِینٞهمانا تو شدیداً گمراه هستی و بسیار گستاخ.

﴿فَلَمَّآ أَنۡ أَرَادَ أَن یَبۡطِشَ بِٱلَّذِی هُوَ عَدُوّٞ لَّهُمَاوقتی موسی خواست به‌سوی دشمن مشترکشان حمله برد و دست بگشایید. یعنی قبطی و اسرائیلی به زد و خورد مشغول بودند، و اسراییلی از موسی کمک خواست و تعصب موسی را فرا گرفت، تا این که خواست به قبطی حمله‌ور شود. ﴿قَالَ یَٰمُوسَىٰٓ أَتُرِیدُ أَن تَقۡتُلَنِی کَمَا قَتَلۡتَ نَفۡسَۢا بِٱلۡأَمۡسِۖ إِن تُرِیدُ إِلَّآ أَن تَکُونَ جَبَّارٗا فِی ٱلۡأَرۡضِمرد قبطی او را از کشتن خود باز داشت و گفت: ای موسی! آیا می‌خواهی مرا بکشی، همان‌گونه که دیروز کسی را کشتی؟ تو می‌خواهی ستمگر باشی، چون بزرگ‌ترین ویژگی ستمگر کشتن مردم به ناحق است.

﴿وَمَا تُرِیدُ أَن تَکُونَ مِنَ ٱلۡمُصۡلِحِینَو تو نمی‌خواهی از اصلاحگران باشی، و چنان‌چه اصلاحگر بودی من و او را از هم جدا می‌کردی، بدون این که کسی را بکشی. پس موسی از کشتن وی منصرف شد، و اندرزگویی آن مرد وی را از ارتکاب قتل بازداشت. و آن‌چه از موسی در این دو قضیه سر زده بود شایع گردید تا این که سران و درباریان فرعون و خود فرعون تصمیم کشتن موسی را گرفتند و در این زمینه با هم به مشاوره پرداختند. پس خداوند آن مرد خیرخواه را برانگیخت و او شتابان به نزد موسی رفت، و او را از تصمیم سران قوم فرعون آگاه کرد.

آیه‌ی ۲۰-۲۱:

﴿وَجَآءَ رَجُلٞ مِّنۡ أَقۡصَا ٱلۡمَدِینَةِ یَسۡعَىٰ قَالَ یَٰمُوسَىٰٓ إِنَّ ٱلۡمَلَأَ یَأۡتَمِرُونَ بِکَ لِیَقۡتُلُوکَ فَٱخۡرُجۡ إِنِّی لَکَ مِنَ ٱلنَّٰصِحِینَ٢٠[القصص: ۲۰]. «و مردی از نقطۀ دوردست شهر شتابان آمد، گفت: ای موسی! درباریان و سران دربارۀ تو مشورت می‌کنند تا تو را بکشند، پس بیرون برو، مسلماً من از خیرخواهان تو هستم».

﴿فَخَرَجَ مِنۡهَا خَآئِفٗا یَتَرَقَّبُۖ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ٢١[القصص: ۲۱]. «پس موسی از شهر خارج شد، در حالی‌که ترسان و چشم به راه بود. گفت: پروردگارا! مرا از گروه ستمکار نجات بده».

پس فرمود: ﴿وَجَآءَ رَجُلٞ مِّنۡ أَقۡصَا ٱلۡمَدِینَةِ یَسۡعَىٰمردی از نقطۀ دور دست شهر شتابان و در حالی که می‌دوید - چون خیرخواه موسی بود و می‌ترسید که آن‌ها قبل از این‌که خود متوجه باشد به او بلایی برسانند - آمد وگفت: ﴿یَٰمُوسَىٰٓ إِنَّ ٱلۡمَلَأَ یَأۡتَمِرُونَ بِکَ لِیَقۡتُلُوکَای موسی! سران دربارۀ کشتن تو مشورت می‌کنند، ﴿فَٱخۡرُجۡاز شهر بیرون برو، ﴿إِنِّی لَکَ مِنَ ٱلنَّٰصِحِینَهمانا من از خیرخواهان تو هستم.

پس موسی نصیحت او را گوش کرد، ﴿فَخَرَجَ مِنۡهَا خَآئِفٗا یَتَرَقَّبُو در حالی که ترسان و نگران بود و منتظر بود که هر لحظه اتفاقی رخ دهد و او را بکشند، از شهر بیرون آمد و دعا کرد و خداوند را فرا خواند و ﴿قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَگفت: پروردگارا! مرا از گروه ستمکار نجات بده و از گناهش و کاری که از روی خشم کرده بود -بدون این‌که قصد کشتن را داشته باشد- توبه کرد. پس این‌که او را تهدید کردند از سر ستم و جسارت بود، (چرا که موسی نیت پلیدی نداشت).

آیه‌ی ۲۲-۲۸:

﴿وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلۡقَآءَ مَدۡیَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّیٓ أَن یَهۡدِیَنِی سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ٢٢[القصص: ۲۲]. «و هنگامی‌که رو به جانب مدین کرد، گفت: امید است که پروردگارم مرا به راه راست هدایت نماید».

﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَآءَ مَدۡیَنَ وَجَدَ عَلَیۡهِ أُمَّةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ یَسۡقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ ٱمۡرَأَتَیۡنِ تَذُودَانِۖ قَالَ مَا خَطۡبُکُمَاۖ قَالَتَا لَا نَسۡقِی حَتَّىٰ یُصۡدِرَ ٱلرِّعَآءُۖ وَأَبُونَا شَیۡخٞ کَبِیرٞ٢٣[القصص: ۲۳]. «و هنگامی که به آب مدین رسید، بر آن گروهی از مردم را دید که به (حیوانات) آب می‌دادند، و آن طرف دیگر دو زن را یافت که گوسفندان خویش را دور می‌کردند. گفت: منظورتان از این کار چیست؟ گفتند: ما (گوسفندان خود را) آب نمی‌دهیم تا این‌که چوپانان (گوسفندانشان را) باز گردانند، و پدر ما پیرمرد کهنسالی است».

﴿فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰٓ إِلَى ٱلظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَآ أَنزَلۡتَ إِلَیَّ مِنۡ خَیۡرٖ فَقِیرٞ٢٤[القصص: ۲۴]. «آنگاه گوسفندان ایشان را سیراب کرد، سپس به سایه روی آورد و گفت: پروردگارا! من به هر خیری که بسویم بفرستی نیازمندم».

﴿فَجَآءَتۡهُ إِحۡدَىٰهُمَا تَمۡشِی عَلَى ٱسۡتِحۡیَآءٖ قَالَتۡ إِنَّ أَبِی یَدۡعُوکَ لِیَجۡزِیَکَ أَجۡرَ مَا سَقَیۡتَ لَنَاۚ فَلَمَّا جَآءَهُۥ وَقَصَّ عَلَیۡهِ ٱلۡقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفۡۖ نَجَوۡتَ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ٢٥[القصص: ۲۵]. «آنگاه یکی از آن دو درحالیکه با نهایت حیا گام برمی‌داشت به نزد آو آمد (و) گفت: پدرم تو را دعوت می‌کند، تا تو را پاداش آب دادنِ (گوسفندانمان) مزد دهد. هنگامی‌که موسی به نزد او آمد و داستان را برای او حکایت کرد، گفت: نترس که از مردمان ستمگر رهایی یافته‌ای».

﴿قَالَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا یَٰٓأَبَتِ ٱسۡتَ‍ٔۡجِرۡهُۖ إِنَّ خَیۡرَ مَنِ ٱسۡتَ‍ٔۡجَرۡتَ ٱلۡقَوِیُّ ٱلۡأَمِینُ٢٦[القصص: ۲۶]. «یکی از آن دو (دختر) گفت: ای پدر من! او را استخدام کن، بی‌گمان بهترین کسی است که استخدام می‌کنی: هم نیرومند (و هم) درستکار و امین است».

﴿قَالَ إِنِّیٓ أُرِیدُ أَنۡ أُنکِحَکَ إِحۡدَى ٱبۡنَتَیَّ هَٰتَیۡنِ عَلَىٰٓ أَن تَأۡجُرَنِی ثَمَٰنِیَ حِجَجٖۖ فَإِنۡ أَتۡمَمۡتَ عَشۡرٗا فَمِنۡ عِندِکَۖ وَمَآ أُرِیدُ أَنۡ أَشُقَّ عَلَیۡکَۚ سَتَجِدُنِیٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ٢٧[القصص: ۲۷]. «(پدر آن دختر) گفت: من می‌خواهم یکی از این دو دخترانم را به نکاح تو درآورم، در برابر این‌که هشت سال برای من کار کنی، پس اگر ده سال را تمام گردانی اختیار با تو است. من نمی‌خواهم بر تو سخت بگیرم. اگر خدا بخواهد مرا از زمرۀ نیکان خواهی یافت».

﴿قَالَ ذَٰلِکَ بَیۡنِی وَبَیۡنَکَۖ أَیَّمَا ٱلۡأَجَلَیۡنِ قَضَیۡتُ فَلَا عُدۡوَٰنَ عَلَیَّۖ وَٱللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَکِیلٞ٢٨[القصص: ۲۸]. «(موسی) گفت: این قراردادی میان من و تو است، البته هرکدام از این دو مدّت را بر آوردم نباید تجاوزی در حق من صورت بگیرد، و خداوند بر آنچه می‌گویم گواه است».

﴿وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلۡقَآءَ مَدۡیَنَوقتی که موسی به قصد شهر مدین رو به آن سوی کرد مدین در جنوب فلسطین قرار داشت، و فرعون در آن جا حکم‌فرمایی و پادشاهی نداشت. ﴿قَالَ عَسَىٰ رَبِّیٓ أَن یَهۡدِیَنِی سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِگفت: امید است که پروردگارم مرا به راه راست هدایت نماید. ﴿سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِراه راست و کوتاه که به راحتی و آسانی آدمی را به مقصد می‌رساند. پس خداوند او را به راه راست هدایت کرد و به مدین رسید.

﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَآءَ مَدۡیَنَ وَجَدَ عَلَیۡهِ أُمَّةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ یَسۡقُونَو هنگامی که به آب مدین رسید گروهی از مردم را دید که گوسفندان خود را آب می‌دادند. و مردم مدین گوسفندان زیادی داشتند. ﴿وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُو پایین‌تر از آنان، ﴿ٱمۡرَأَتَیۡنِ تَذُودَانِدو زن را دید که گوسفندان خود را از چاه‌های آب که مردم برای گوسفندان خود آماده کرده بودند، باز می‌دارند. چون آنها توانایی فشار آوردن و رقابت با مردان را نداشتند. و آن مردم بخیل بودند و جوانمردی نداشتند که به گوسفندان آن دو زن آب بدهند.

﴿قَالَ مَا خَطۡبُکُمَاموسی به آنها گفت: شما دو نفر چه کار می‌کنید؟ ﴿قَالَتَا لَا نَسۡقِی حَتَّىٰ یُصۡدِرَ ٱلرِّعَآءُگفتند: ما به گوسفندان خود آب نمی‌دهیم تا چوپانان همگی گوسفندان خود را برگردانند. یعنی عادت بر این است که ما نمی‌توانیم گوسفندان خود را آب بدهیم، مگر بعد از آنکه چوپان‌ها گوسفندانشان را از آب برگردانند و بیرون کنند پس آنگاه که محیط برای ما خالی شد به گوسفندان خود آب می‌دهیم. ﴿وَأَبُونَا شَیۡخٞ کَبِیرٞو پدر ما پیرمرد کهنسالی است که قدرت و توانایی آب دادن را ندارد. پس ما نه قدرتی داریم و نه مردانی داریم که در میان فشار چوپانها بتوانند گوسفندانمان را آب دهند.

موسی ÷دلش به حال آنان سوخت، ﴿فَسَقَىٰ لَهُمَاو بدون این‌که مزدی از آنها بخواهد گوسفندانشان را آب داد. او از این کار هدفی جز رضای خدا نداشت. زمانی که گوسفندان آنها را آب داد هوا بسیار گرم و نیمۀ روز بود. چون خداوند فرمود: ﴿ثُمَّ تَوَلَّىٰٓ إِلَى ٱلظِّلِّسپس به سایه رفت تا بعد از این خستگی استراحت نماید. ﴿فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَآ أَنزَلۡتَ إِلَیَّ مِنۡ خَیۡرٖ فَقِیرٞو او در این حالت از پروردگارش روزی خواست و گفت: پروردگارا! من به هر خیری که به سویم بفرستی و برایم فراهم کنی نیازمند هستم. و در اینجا او با بیان حالت خویش از خداوند خواست، و خواستن با زبان حال رساتر از خواستن با زبان قال است. و او همچنان در این حالت بود و به درگاه پروردگارش دعا می‌کرد و زاری می‌نمود.

و اما آن دو زن به نزد پدرشان رفتند و او را از آنچه اتفاق افتاده بود خبر دادند. پس پدرشان یکی را به نزد موسی فرستاد، ﴿تَمۡشِی عَلَى ٱسۡتِحۡیَآءٖاو در حالی که با نهایت شرم و حیا گام بر می‌داشت به نزد موسی آمد. و این بر بزرگواری سرشت و اخلاق خوب آن زن دلالت می‌نماید، زیرا حیا از اخلاق فاضله است، به خصوص برای زنان.

نیز دلالت می‌نماید کاری که موسی کرده بود به قصد مزد و پاداش انجام نداده بود، که معمولاً از خادم و مزدور شرم نمی‌شود، بلکه موسی مستغنی بود و عزت نفس داشت. و رفتار خوب و فضایل اخلاقی موسی باعث شد تا آن زن از او شرم کند.

﴿قَالَتۡ إِنَّ أَبِی یَدۡعُوکَ لِیَجۡزِیَکَ أَجۡرَ مَا سَقَیۡتَ لَنَاآن زن به موسی گفت: پدرم تو را دعوت می‌کند تا پاداش آب دادن گوسفندان ما را به تو بدهد. یعنی بر ما منت نمی‌گذارد، بلکه ابتدا شما با ما نیکی کردی، و پدرم می‌خواهد نیکی تو را جبران نماید. موسی دعوت او را پذیرفت. ﴿فَلَمَّا جَآءَهُۥ وَقَصَّ عَلَیۡهِ ٱلۡقَصَصَوقتی به نزد او آمد و داستان را تعریف کرد و بیان نمود که چه چیز باعث شده تا او فرار کند و به اینجا برسد، ﴿قَالَ لَا تَخَفۡۖ نَجَوۡتَ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَبه موسی دلداری داد و گفت: نترس، که از قوم ستمکار رهایی یافته‌ای یعنی دیگر نباید ترس و هراس داشته باشی، چون خداوند تو را از آنها نجات داده، و به اینجا رسانده است و آنها بر اینجا سلطه‌ای ندارند، و از قلمرو سلطنت آنها بیرون است.

﴿قَالَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا یَٰٓأَبَتِ ٱسۡتَ‍ٔۡجِرۡهُیکی از دو دختر او گفت: پدرجان! او ار نزد خود استخدام کن که گوسفندان را بچراند و آب دهد، ﴿إِنَّ خَیۡرَ مَنِ ٱسۡتَ‍ٔۡجَرۡتَ ٱلۡقَوِیُّ ٱلۡأَمِینُهمانا موسی بهترین کسی است که استخدام می‌کنی، چون هم قدرت و نیرو دارد، و هم امانتدار است. و بهترین کارگر کسی است که هم برانجام کاری که به وی واگذار می‌شود قدرت و توانایی داشته باشد و هم امین باشد و در آن خیانت نورزد و هر کسی که برای انسان کاری را انجام می‌دهد باید این دو صفت را داشته باشد، و اگر این دو صفت وجود نداشته باشد، یا یکی نباشد خلل و نقص در کار می‌آید. اما اگر هر دو باشد کار به صورت کامل و تمام انجام می‌گیرد.

آن دختر این سخن را گفت چون او قدرت و چابکی موسی را به هنگامی که گوسفندانشان را آب داد، مشاهده کرد و امانتداری و دیانت او را در دلسوزی وی نسبت به خو مشاهده نمودند، درحالیکه امید سودی از آن دو زن نداشت، و هدف موسی از کمک کردن به آنها فقط جلب رضای خداوند بود.

پدر آن دختر و مرد مدینی به موسی گفت: ﴿إِنِّیٓ أُرِیدُ أَنۡ أُنکِحَکَ إِحۡدَى ٱبۡنَتَیَّ هَٰتَیۡنِ عَلَىٰٓ أَن تَأۡجُرَنِی ثَمَٰنِیَ حِجَجٖۖ فَإِنۡ أَتۡمَمۡتَ عَشۡرٗا فَمِنۡ عِندِکَۖ وَمَآ أُرِیدُ أَنۡ أَشُقَّ عَلَیۡکَمن می‌خواهم یک از این دو دختر را به نکاح شما در بیاورم در برابر این که هشت سال برای من کار کنی، و اگر ده سال را تمام گردانی این از جانب شما تبرع و احسان است، و بیش از هشت سال چیزی بر شما نیست، و من نمی‌خواهم بر تو سخت‌گیری کنم که حتماً ده سال را کامل گردانی، و یا نمی‌خواهم شما را به انجام کارهای آسان و ساده شما را به کار می‌گیرم. ﴿سَتَجِدُنِیٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَپس او را تشویق کرد که کار آسان است، و به خوبی با او رفتار می‌شود. و این دلالت می‌نماید که مرد صالح و درستکار تا آنجا که می‌تواند باید رفتار و اخلاق خوبی داشته باشد.

موسی خواستۀ او را پذیرفت و گفت: ﴿قَالَ ذَٰلِکَ بَیۡنِی وَبَیۡنَکَشرطی را که ذکر نمودی قبول دارم و بر این شرط با تو قرارداد می‌بندم. ﴿أَیَّمَا ٱلۡأَجَلَیۡنِ قَضَیۡتُ فَلَا عُدۡوَٰنَ عَلَیَّهر کدام از این دو مدت را برآوردم خواه هشت سال را تمام کردم یا این‌که احسان نمودم و بر آن افزودم، نباید به من ستم شود. ﴿وَٱللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَکِیلٞو خداوند بر آنچه می‌گوییم گواه است، و ما را می‌بیند و آنچه را که بر آن قرارداد بسته‌ایم می‌داند. این مرد که پدر آن دو دختر که اهل مدین بود، شعیب آن پیامبر معروف نیست، چنان که بسیاری مردم می‌پندارند او شعیب بوده است، در صورتی که چنین نیست زیرا دلیلی بر صحت این گفته وجود ندارد. نهایت این است که سرزمین و شهر شعیب ÷مدین بوده، و این قضیه در مدین اتفاق افتاده است. پس، از کجا می‌توان ثابت کرد که آن مرد حتماً شعیب بوده است؟ و این دو قضیه چگونه با هم ملازمت دارند؟

نیز معلوم نیست که آیا موسی زمان شعیب را دریافته است یا نه؟ پس چگونه مشخص است که خود شعیب را دیده است؟! و اگر آن مرد شعیب بود خداوند از او نام می‌برد، و آن دو دختر اسم او را می‌گفتند نیز خداوند قوم شعیب ÷‌را هلاک کرد، چون آنها شعیب را تکذیب کردند و جز کسانی که به شعیب ایمان آورده بودند باقی نمانده بودند.

و مؤمنان چنین نبوده‌اند که راضی شوند دختران پیامبرشان در آن حالت باشند، و آنها را از آب باز دارند و نگذارند گوسفندانشان را آب بدهند و مرد ناآشنایی بیاید و به دختران پیامبر نیکی کند و گوسفندانشان را آب بدهد.

و شعیب این را نمی‌پسندید که موسی نزد او چوپان شود و خدمت‌گذار او گردد، حال آنکه موسی از شعیب برتر است، و مقامش از او بالاتر می‌باشد. مگر این‌که گفته شود: این قضیه قبل از نبوت موسی اتفاق افتاده است، پس در این صورت تضادی وجود ندارد. به هر حال نمی‌توان مطمئن بود که آن مرد شعیب پیامبر بوده است، بدون این‌که در این مورد روایت صحیحی از پیامبر صآمده باشد. والله اعلم.

آیه‌ی ۲۹-۳۵:

﴿فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى ٱلۡأَجَلَ وَسَارَ بِأَهۡلِهِۦٓ ءَانَسَ مِن جَانِبِ ٱلطُّورِ نَارٗاۖ قَالَ لِأَهۡلِهِ ٱمۡکُثُوٓاْ إِنِّیٓ ءَانَسۡتُ نَارٗا لَّعَلِّیٓ ءَاتِیکُم مِّنۡهَا بِخَبَرٍ أَوۡ جَذۡوَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ لَعَلَّکُمۡ تَصۡطَلُونَ٢٩[القصص: ۲۹]. «و چون موسی آن مدت را به پایان رساند و همراه خانواده‌اش حرکت کرد، از سوی (کوه) طور آتشی دید. به خانواده‌اش گفت: بایستید که من آتشی را دیده‌ام، امیدوارم از آنجا خبری یا شعله‌ای از آتش برایتان بیاورم تا خود را بدان گرم کنید».

﴿فَلَمَّآ أَتَىٰهَا نُودِیَ مِن شَٰطِیِٕ ٱلۡوَادِ ٱلۡأَیۡمَنِ فِی ٱلۡبُقۡعَةِ ٱلۡمُبَٰرَکَةِ مِنَ ٱلشَّجَرَةِ أَن یَٰمُوسَىٰٓ إِنِّیٓ أَنَا ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٣٠[القصص: ۳۰]. «و هنگامی‌که به کنار آتش آمد، از کرانۀ راست درّه، در جایگاه خجسته از درخت آواز داده شد: ای موسی! من خداوند پروردگار جهانیانم».

﴿وَأَنۡ أَلۡقِ عَصَاکَۚ فَلَمَّا رَءَاهَا تَهۡتَزُّ کَأَنَّهَا جَآنّٞ وَلَّىٰ مُدۡبِرٗا وَلَمۡ یُعَقِّبۡۚ یَٰمُوسَىٰٓ أَقۡبِلۡ وَلَا تَخَفۡۖ إِنَّکَ مِنَ ٱلۡأٓمِنِینَ٣١[القصص: ۳۱]. «و عصای خود را بیانداز، پس چون آن‌را دید که حرکت می‌کند گویی که ماری است می‌جنبد، موسی پشت کرد و بازنگشت. (گفتیم) برگرد و نترس، که تو از زمرۀ افرادی هستی که در امانند».

﴿ٱسۡلُکۡ یَدَکَ فِی جَیۡبِکَ تَخۡرُجۡ بَیۡضَآءَ مِنۡ غَیۡرِ سُوٓءٖ وَٱضۡمُمۡ إِلَیۡکَ جَنَاحَکَ مِنَ ٱلرَّهۡبِۖ فَذَٰنِکَ بُرۡهَٰنَانِ مِن رَّبِّکَ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِۦٓۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِینَ٣٢[القصص: ۳۲]. «دستت را به گریبانت فرو ببر تا سفید (و) بی‌عیب بیرون آید. و برای زدودن این ترس دست‌هایت را به‌سوی خود جمع کن این دو دلیل از سوی پروردگارت برای فرعون و اشراف (قوم) اوست. بی‌گمان آنان گروهی گناه‌کار می‌باشند».

﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلۡتُ مِنۡهُمۡ نَفۡسٗا فَأَخَافُ أَن یَقۡتُلُونِ٣٣[القصص: ۳۳]. «(موسی) گفت: پروردگارا! من از آنان کسی را کشته‌ام، پس می‌ترسم که مرا بکشند».

﴿وَأَخِی هَٰرُونُ هُوَ أَفۡصَحُ مِنِّی لِسَانٗا فَأَرۡسِلۡهُ مَعِیَ رِدۡءٗا یُصَدِّقُنِیٓۖ إِنِّیٓ أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ٣٤[القصص: ۳۴]. «و برادرم هارون از من زبان‌آورتر است، پس او را با من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق نماید. من می‌ترسم از آنکه مرا تکذیب کنند».

﴿قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَنَجۡعَلُ لَکُمَا سُلۡطَٰنٗا فَلَا یَصِلُونَ إِلَیۡکُمَا بِ‍َٔایَٰتِنَآۚ أَنتُمَا وَمَنِ ٱتَّبَعَکُمَا ٱلۡغَٰلِبُونَ٣٥[القصص: ۳۵]. «فرمود: ما بازوان تو را به وسیلۀ برادرت (هارون) تقویت و نیرومند خواهیم کرد، و به شما سلطه و برتری خواهیم داد. پس به سبب معجزات ما آنان به شما دسترسی پیدا نمی‌کنند. شما و کسانی که از شما پیروی می‌کنند پیروز خواهید شد».

﴿فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى ٱلۡأَجَلَو هنگامی که موسی آن مدت را به پایان رساند. احتمال دارد که مدت واجب را به پایان رسانده باشد، واحتمال دارد که مدت اضافه را گذرانده باشد، چرا که از موسی و وفاداری‌اش همین گمان می‌رود. پس از گذراندن مدت، موسی مشتاق دیدار خانواده و مادر و قبیله و وطن خود گردید و گمان برد که به علت گذشت زمان زیاد، آنچه را که از او سرزده است فراموش کرده‌اند. ﴿وَسَارَ بِأَهۡلِهِۦٓو به همراه خانواده‌اش به قصد مصر حرکت کرد، ﴿ءَانَسَ مِن جَانِبِ ٱلطُّورِ نَارٗاۖ قَالَ لِأَهۡلِهِ ٱمۡکُثُوٓاْ إِنِّیٓ ءَانَسۡتُ نَارٗا لَّعَلِّیٓ ءَاتِیکُم مِّنۡهَا بِخَبَرٍ أَوۡ جَذۡوَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ لَعَلَّکُمۡ تَصۡطَلُونَاز سوی کوه طور آتشی دید، پس به خانواده‌اش گفت: بایستید که من آتشی را دیده‌ام، امیدوارم از آنجا خبری یا شعله‌ای از آتش برایتان بیاورم تا خود را گرم کنید. آنها را سرما فرا گرفته بود و راه را گم کرده بودند.

وقتی که موسی به آتش نزدیک شد، از کنارۀ راست وادی، جایگاه خجسته و مبارک از درخت آواز داده شد که ای موسی! من خداوند، پروردگار جهانیانم. پس خداوند از ربوبیت و الوهیت خود خبر داد. و این بیان‌گر آن است که خداوند متعال موسی را به عبادت خود فرمان داد. همانطور که در آیه‌های دیگر تصریح کرده است: ﴿فَٱعۡبُدۡنِی وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِکۡرِیٓ[طه: ۱۴]. «پس مرا بپرست، و نماز را به یاد من برپای دار».

﴿وَأَنۡ أَلۡقِ عَصَاکَو عصایت را بیانداز، و موسی عصایش را انداخت. وقتی دید که به سرعت حرکت می‌کند و صورت وحشتناکی دارد و انگار مار نر بزرگی است، ﴿وَلَّىٰ مُدۡبِرٗا وَلَمۡ یُعَقِّبۡپا به فرار گذاشت و برگشت، چون ترس و وحشت دل او را فراگرفته بود بنابر این خداوند به او فرمود: ﴿یَٰمُوسَىٰٓ أَقۡبِلۡ وَلَا تَخَفۡۖ إِنَّکَ مِنَ ٱلۡأٓمِنِینَای موسی! برگرد و نترس، که تو در امانی و این پیام در ایجاد امنیت در موسی و فروریختن دیوار ترس در او بسیار مفید واقع شد.

﴿أَقۡبِلۡبرگرد او را دستور داد که برگردد، و باید از دستور فرمان ببرد. اما احتمالاً موسی همچنان ترسی داشته است. پس فرمود: ﴿وَلَا تَخَفۡنترس او را به دو چیز دستور داد: یکی این‌که برگردد، و این‌که در دلش ترسی نداشته باشد. اما این احتمال باقی می‌ماند که او برگشته باشد در حالی که هنوز می‌ترسیده و از امر ناگوار در امان نبوده باشد. بنابر این به او فرمود: ﴿إِنَّکَ مِنَ ٱلۡأٓمِنِینَتو در امانی پس در این وقت آنچه از آن پرهیز می‌شد از هر جهت دور گردید. پس موسی بدون ترس برگشت، بلکه با اطمینان خاطر و اعتماد به پروردگارش برگشت، و ایمانش افزوده شد و یقین او کامل گشت. پس این یک معجزه بود که خداوند قبل از رفتن او به‌سوی فرعون به وی نشان داد تا بر یقین کامل باشد، و این معجزه به او جرأت بیشتری دهد و قوی‌تر و استوارتر گردد.

سپس معجزۀ دیگری را به او نشان داد و فرمود: ﴿ٱسۡلُکۡ یَدَکَ فِی جَیۡبِکَ تَخۡرُجۡ بَیۡضَآءَ مِنۡ غَیۡرِ سُوٓءٖدست خود را به گریبانت فرو ببر که سفید و درخشان و بدون این‌که عیب و نقصی داشته باشد بیرون می‌آید. پس موسی همانطور که خداوند فرمود دستش را به گریبانش فرو برد و بیرون آورد.

﴿وَٱضۡمُمۡ إِلَیۡکَ جَنَاحَکَ مِنَ ٱلرَّهۡبِو بازویت را به‌سوی خود جمع کن تا ترس و خوف از تو دور شود. ﴿فَذَٰنِکَتبدیل شدن عصا به مار، و بیرون آمدن دست سفید و درخشان بدون آنکه عیب و بیماری داشته باشد، ﴿بُرۡهَٰنَانِ مِن رَّبِّکَدو دلیل و حجت قاطع از سوی پروردگارت هستند، ﴿إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِۦٓۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِینَبرای فرعون و اشراف دربار او بی‌گمان آنها قومی گناهکار بودند. پس فقط بیم دادن و دستور پیامبر برای آنان بسنده نمی‌کند، بلکه باید معجزات آشکاری به همراه داشته باشد، چنانچه مفید واقع شود.

﴿قَالَپس موسی ÷با عذر خواستن از پروردگارش و درخواست این‌که او را در آنجام آنچه که بر دوشش گذاشته است کمک نماید، و با بیان موانعی که بر سر این راه قرار دارد از پروردگارش طلب نمود تا آنچه را که از آن حذر دارد برایش برطرف نماید گفت:‌ ﴿رَبِّ إِنِّی قَتَلۡتُ مِنۡهُمۡ نَفۡسٗا فَأَخَافُ أَن یَقۡتُلُونِ٣٣ وَأَخِی هَٰرُونُ هُوَ أَفۡصَحُ مِنِّی لِسَانٗا فَأَرۡسِلۡهُ مَعِیَ رِدۡءٗا یُصَدِّقُنِیٓۖ إِنِّیٓ أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ٣٤پروردگارا! من از آنها کسی را کشته‌ام، بنابر این می‌ترسم مرا بکشند. و برادرم هارون از من زبان فصیح‌تر و شیواتری دارد، پس او را با من بفرست تا یاور و کمک من باشد و مرا تصدیق نماید، چون این کار حق را تقویت می‌نماید، چرا که من می‌ترسم آنها مرا دروغگو بنامند. پس خداوند خواستۀ او را پذیرفت و فرمود: ﴿سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَنَجۡعَلُ لَکُمَا سُلۡطَٰنٗاتو را ه وسیلۀ برادرت یاری خواهیم کرد و به شما توان خواهیم بخشید. سپس مشکل قتل را برایش برطرف نمود، و فرمود: ﴿وَنَجۡعَلُ لَکُمَا سُلۡطَٰنٗایعنی سلطه و حجت و تمکن و ابهتی الهی در دعوت نمودن دشمنانتان به شما می‌بخشم ﴿فَلَا یَصِلُونَ إِلَیۡکُمَاپس به سبب معجزات ما و حقی که بر آن دلالت می‌کند، به شما دسترسی پیدا نمی‌کنند. چون هر کس به آنها بنگرد احساس ترس می‌نماید. پس این معجزات هستند که به شما سلطه و برتری می‌دهند ومکر دشمن را از شما دور می‌سازند و از لشکرهای پرساز و بزرگ و فراوان برایتان کارسازترند. ﴿أَنتُمَا وَمَنِ ٱتَّبَعَکُمَا ٱلۡغَٰلِبُونَشما و کسانی که از شما پیروی می‌کنند پیروز خواهید شد و این وعده‌ای بود که در آن وقت خداوند به موسی داد. او در آن وقت تنها بود و در حال برگشتن به شهری بود که از آن آواره شده بود. پس همچنان اوضاع متحول می‌شد، تا این‌که خداوند وعده‌اش را محقق نمود، و موسی را بر بندگان و شهرها مسلط کرد، و او و پیروانش پیروز و چیره گشتند.

آیه‌ی ۳۶-۴۲:

﴿فَلَمَّا جَآءَهُم مُّوسَىٰ بِ‍َٔایَٰتِنَا بَیِّنَٰتٖ قَالُواْ مَا هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّفۡتَرٗى وَمَا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِیٓ ءَابَآئِنَا ٱلۡأَوَّلِینَ٣٦[القصص: ۳۶]. «پس هنگامی که موسی با معجزات روشن ما به نزد آنان آمد، گفتند: این چیزی جز جادوی به هم بافته نیست، و در میان نیاکان نخستین خود این را نشنیده‌ایم».

﴿وَقَالَ مُوسَىٰ رَبِّیٓ أَعۡلَمُ بِمَن جَآءَ بِٱلۡهُدَىٰ مِنۡ عِندِهِۦ وَمَن تَکُونُ لَهُۥ عَٰقِبَةُ ٱلدَّارِۚ إِنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ٣٧[القصص: ۳۷]. «و موسی گفت: پروردگار من بهتر می‌داند که چه کسی هدایت را از سوی او آورده است، و سرای آخرت از آنچه کسی است، بی‌گمان ستمکاران رستگار نمی‌شوند».

﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمَلَأُ مَا عَلِمۡتُ لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرِی فَأَوۡقِدۡ لِی یَٰهَٰمَٰنُ عَلَى ٱلطِّینِ فَٱجۡعَل لِّی صَرۡحٗا لَّعَلِّیٓ أَطَّلِعُ إِلَىٰٓ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّی لَأَظُنُّهُۥ مِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ٣٨[القصص: ۳۸]. «و فرعون گفت: ای سران و بزرگان قوم! من جز خودم خدایی را برای شما سراغ ندارم! پس ای هامان! برای من بر گِل آتش افروز (و آجر ببند) آنگاه برای من کاخ بزرگی بساز، شاید من به خدای موسی پی ببرم. و به راستی من او را از دروغگویان می‌پندارم».

﴿وَٱسۡتَکۡبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُۥ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ إِلَیۡنَا لَا یُرۡجَعُونَ٣٩[القصص: ۳۹]. «و فرعون و سپاهیانش به ناحق تکبر ورزیدند و پنداشتند که آنان به‌سوی ما بازگردانده نمی‌شوند».

﴿فَأَخَذۡنَٰهُ وَجُنُودَهُۥ فَنَبَذۡنَٰهُمۡ فِی ٱلۡیَمِّۖ فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلظَّٰلِمِینَ٤٠[القصص: ۴۰]. «پس ما او و سپاهیانش را گرفتیم، آنگاه آنان را به دریا افکندیم. پس بنگر سرانجام ستمکاران چگونه بود؟!».

﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ لَا یُنصَرُونَ٤١[القصص: ۴۱]. «و آنان را پیشوایانی گرداندیم که به‌سوی آتش (دوزخ) فرا می‌خواندند، و روز قیامت یاری نمی‌شوند».

﴿وَأَتۡبَعۡنَٰهُمۡ فِی هَٰذِهِ ٱلدُّنۡیَا لَعۡنَةٗۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ هُم مِّنَ ٱلۡمَقۡبُوحِینَ٤٢[القصص: ۴۲]. «و در این دنیا لعنتی بدرقۀ راهشان کردیم، ‌و در روز قیامت از زمرۀ دور داشتگان هستند».

﴿فَلَمَّا جَآءَهُم مُّوسَىٰ بِ‍َٔایَٰتِنَا بَیِّنَٰتٖموسی که رسالت پروردگارش را دریافت کرده بود و همراه با معجزات روشن که به وضوح بر آنچه به آنها می‌گفت دلالت می‌کرد، و هیچ کمبود و غموضی در آن نبود، به سراغ آنها رفت و چون موسی به نزد آنها آمد، ﴿قَالُواْاز روی ستمگری و تکبر و عناد گفتند ﴿مَا هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّفۡتَرٗىاین چیزی جز جادوی به هم بافته نیست. و فرعون آنگاه که حق آشکار گردید و باطل نابود شد، و رؤسا و سرانی که حقایق امور را می‌دانستند در برابر حق سر تسلیم فرود آوردند، گفت: ﴿إِنَّهُۥ لَکَبِیرُکُمُ ٱلَّذِی عَلَّمَکُمُ ٱلسِّحۡرَ[طه: ۷۱]. «همانا موسی بزرگ و استاد شماست که جادو را به شما آموخته است». فرعون آدم هوشیار و ناپاکی بود و مکرورزی و نیرنگ و حیله‌گری او را به جایی رساند که چنین گفت، حال آنکه می‌دانست، ﴿مَآ أَنزَلَ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ[الإسراء: ۱۰۲]. «که این‌ها را جز پروردگار آسمان‌ها و زمین نازل نکرده است»، اما بدبختی و شقاوت بر وی غالب آمد.

﴿وَمَا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِیٓ ءَابَآئِنَا ٱلۡأَوَّلِینَو ما نشنیده‌ایم که چنین چیزی در میان نیاکان ما بوده باشد. آنها در این باره دروغ می‌گفتند، زیرا خداوند یوسف را قبل از موسی فرستاده بود. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَقَدۡ جَآءَکُمۡ یُوسُفُ مِن قَبۡلُ بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَمَا زِلۡتُمۡ فِی شَکّٖ مِّمَّا جَآءَکُم بِهِۦۖ حَتَّىٰٓ إِذَا هَلَکَ قُلۡتُمۡ لَن یَبۡعَثَ ٱللَّهُ مِنۢ بَعۡدِهِۦ رَسُولٗاۚ کَذَٰلِکَ یُضِلُّ ٱللَّهُ مَنۡ هُوَ مُسۡرِفٞ مُّرۡتَابٌ٣٤[غافر: ۳۴]. «و به‌راستی که پیش از این یوسف با معجزات (فراوانی) به نزد شما آمد ولی شما از آنچه او آورده بود در شک و تردید بودید تا این‌که درگذشت، و شما گفتید: بعد از او هرگز خداوند پیامبری را مبعوث نخواهد کرد. اینگونه خداوند هر کس را که اسرافکار و متردد باشد گمراه می‌نماید».

آنها گمان بردند که آنچه موسی آورده است جادو و گمراهی می‌باشد و آنچه آنها بر آن هستند هدایت است. پس موسی گفت: ﴿رَبِّیٓ أَعۡلَمُ بِمَن جَآءَ بِٱلۡهُدَىٰ مِنۡ عِندِهِۦ وَمَن تَکُونُ لَهُۥ عَٰقِبَةُ ٱلدَّارِیعنی گفتگو با شما فایده‌ای ندارد، و روشنگری معجزات در مورد شما مفید واقع نمی‌گردد، و شما جز ادامه دادن به گمراهی و لجاجت و اصرار بر کفرتان چیزی را نمی‌پذیرید. بنابر این خداوند متعال بهتر می‌داند که راهیافته و گمراه کیست، و سرانجام نیک سرای آخرت از آنچه کسی می‌باشد؟! ﴿إِنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَبی‌گمان ستمکاران رستگار نمی‌شوند. پس سرانجام نیک از آن موسی و پیروانش گردید، و آن‌ها رستگار و کامیاب شدند، و فرعون و اطرافیانش به سرانجام بدی گرفتار آمدند.

﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُو فرعون با جسارت در محضر پروردگارش، و گول زدن قوم نادان خود گفت: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمَلَأُ مَا عَلِمۡتُ لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرِییعنی فقط من خدا و معبود شما هستم! و اگر خدای دیگری بود از حال وی باخبر می‌شدم. به دوراندیشی و احتیاط کامل فرعون بنگرید که او نگفت: «شما غیر از من خدای دیگری ندارید». بلکه گفت: «خدای دیگری را نمی‌شناسم»، چون فرعون نزد قومش دانا و برتر شمرده می‌شد و هر چه می‌گفت آن را حق و درست می‌پنداشتند، و به هر چه دستور می‌داد از او اطاعت می‌کردند. پس وقتی سخنی را گفت که از آن احتمال را نفی کند. پس به هامان گفت: ﴿فَأَوۡقِدۡ لِی یَٰهَٰمَٰنُ عَلَى ٱلطِّینِای هامان! آتشی بر گل بیافروز، و خشت‌ها و آجرهای محکم بساز، ﴿فَٱجۡعَل لِّی صَرۡحٗاو برای من کاخ بلندی درست کن، ﴿لَّعَلِّیٓ أَطَّلِعُ إِلَىٰٓ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّی لَأَظُنُّهُۥ مِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَشاید خدای موسی را ببینم. و به راستی من او را از دروغگویان می‌‌پندارم، اما این گمان را ثابت می‌کنیم، و دروغ موسی را به شما نشان می‌دهیم. پس نگاه کن به جسارت بزرگ فرعون بر خدا که هیچ انسانی چنین جسارتی نکرده است! فرعون موسی را تکذیب کرد و ادعا نمود که او خداست، و گفت:‌خدایی دیگر غیر از خودش را نمی‌شناسد. و اسبابی را فراهم کرد تا به خدای موسی برسد، و همۀ این کارها را برای فریب و گول‌زدن انجام داد. اما شگفتا سران و بزرگانی که گمان می‌بردند آنها بزرگان حکومت و سلطنت هستند و کارهای آن را سامان می‌دهند چگونه فرعون عقل‌هایشان را به بازی، و آنها را به تمسخر و نادانی گرفت. و این به خاطر فسق و تباهکاری‌شان بود، چرا که فسق و فجور تبدیل به صفت و ویژگی‌آنها شده، و در وجودشان ریشه دوانده بود.

دینشان فاسد گردید و به دنبال آن عقل‌هایشان نیز فاسد شد. بار خدایا! پایداری بر مسیر ایمان را از تو می‌خواهیم، و از تو می‌طلبیم بعد از این‌که ما را هدایت نمودی دل‌های ما را منحرف مگردان، و از جانب خویش رحمتی به ما عطا کن. بی‌گمان تو بسیار بخشنده هستی.

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَٱسۡتَکۡبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُۥ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّفرعون و لشکریانش در زمین بر بندگان خدا استکبار ورزیدند، و بدترین شکنجه و عذاب را به آنها رساندند، و در برابر پیامبران و معجزاتی که آورده بودند استکبار ورزیدند، و آن معجزات را تکذیب کردند و ادعا نمودند که آنچه بر آن هستند از نشانه‌هایی که پیامبران آورده‌اند بهتر و برتر است، ﴿وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ إِلَیۡنَا لَا یُرۡجَعُونَو گمان بردند که آنها به‌سوی ما بازگردانده نمی‌شوند و به همین خاطر این چنین جسارت نمودند. و اگر می‌دانستند که آنها به‌سوی خدا باز می‌گردند کارهایی را که از آنها سر می‌زد،‌انجام نمی‌دادند.

﴿فَأَخَذۡنَٰهُ وَجُنُودَهُۥپس وقتی که عناد و سرکشی آنها ادامه یافت، او و لشکریانش را فرو گرفتیم، ﴿فَنَبَذۡنَٰهُمۡ فِی ٱلۡیَمِّۖ فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلظَّٰلِمِینَو آنان را به دریا افکندیم. بنگر که سرانجام ستمگران چگونه شد؟! سرانجام آنها بدترین سرانجامی بود، که عقوبت همیشگی دنیا را به دنبال داشت و به عقوبت اخروی متصل شد.

﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِو فرعون و سران دربار او را از پیشوایانی گرداندیم که به انها اقتدا می‌شود و مردمانی به دنبال آنها به‌سوی سرای خواری و شقاوت گام بر می‌دارند. ﴿وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ لَا یُنصَرُونَو روز قیامت از عذاب خدا نجات داده نمی‌شوند. پس آنها بسیار ناتوان‌تر از آن هستند که عذاب را از خود دور نمایند، و به جای خدا یاور و مددکاری ندارند.

﴿وَأَتۡبَعۡنَٰهُمۡ فِی هَٰذِهِ ٱلدُّنۡیَا لَعۡنَةٗو اضافه بر عقوبت و رسوایی‌شان، لعنتی در این دنیا در عقبشان فرستادیم، نفرین می‌شوند و مردم از آنها به بدی یاد می‌کنند و آنان را مورد مذمت و نکوهش قرار می‌دهند و این چیزی است که مشاهده می‌شود. پس آنها پیشوایان و سران نفرین شدگان دنیا هستند. ﴿وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ هُم مِّنَ ٱلۡمَقۡبُوحِینَو روز قیامت از دور داشتگان هستند و کارهایشان زشت شمرده می‌شود، و هم خداوند بر آنها خشمگین است، و مردم نیز از آنها متنفرند و خودشان نیز از خویشتن بیزارند.

آیه‌‌ی ۴۳-۴۸:

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ مِنۢ بَعۡدِ مَآ أَهۡلَکۡنَا ٱلۡقُرُونَ ٱلۡأُولَىٰ بَصَآئِرَ لِلنَّاسِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لَّعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ٤٣[القصص: ۴۳]. «و ما به راستی بر موسی کتاب آسمانی نازل کردیم بعد از آنکه اقوام روزگاران پیشین را نابود نمودیم، تا برای مردم مایۀ بینش و وسیله هدایت و رحمت باشد و تا ایشان پند پذیرند».

﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ ٱلۡغَرۡبِیِّ إِذۡ قَضَیۡنَآ إِلَىٰ مُوسَى ٱلۡأَمۡرَ وَمَا کُنتَ مِنَ ٱلشَّٰهِدِینَ٤٤[القصص: ۴۴]. «(ای محمد) و تو در جانب غربی (کوه طور) نبودی، در آن دم که فرمان نبوت را به موسی ابلاغ کردیم، و تو حضور نداشتی».

﴿وَلَٰکِنَّآ أَنشَأۡنَا قُرُونٗا فَتَطَاوَلَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡعُمُرُۚ وَمَا کُنتَ ثَاوِیٗا فِیٓ أَهۡلِ مَدۡیَنَ تَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِنَا وَلَٰکِنَّا کُنَّا مُرۡسِلِینَ٤٥[القصص: ۴۵]. «در حقیقت ما نسل‌هایی را پدید آوردیم، آنگاه عمرشان طولانی شد. و تو در میان اهل مدین نبودی تا آیات ما را بر آنان بخوانی ولی این ما هستیم که تو را فرستاده‌ایم».

﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ ٱلطُّورِ إِذۡ نَادَیۡنَا وَلَٰکِن رَّحۡمَةٗ مِّن رَّبِّکَ لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أَتَىٰهُم مِّن نَّذِیرٖ مِّن قَبۡلِکَ لَعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ٤٦[القصص: ۴۶]. «و تو در کنار کوه طور نبودی بدانگاه که ما ندا دادیم،‌ ولی (وحی) از روی رحمتی از سوی پروردگارت (آمد) تا گروهی را بیم دهی که قبل از تو بیم دهنده‌ای پیش ایشان نیامده است، شاید آنان پند پذیرند».

﴿وَلَوۡلَآ أَن تُصِیبَهُم مُّصِیبَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡ فَیَقُولُواْ رَبَّنَا لَوۡلَآ أَرۡسَلۡتَ إِلَیۡنَا رَسُولٗا فَنَتَّبِعَ ءَایَٰتِکَ وَنَکُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٤٧[القصص: ۴۷]. «اگر (پیش از فرستادن پیامبر) بلا و عذابی به خاطر اعمالشان گریبانگیرشان می‌گردید، می‌گفتند: پروردگارا! چرا به‌سوی ما پیامبری نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم و از مؤمنان باشیم؟!».

﴿فَلَمَّا جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ مِنۡ عِندِنَا قَالُواْ لَوۡلَآ أُوتِیَ مِثۡلَ مَآ أُوتِیَ مُوسَىٰٓۚ أَوَ لَمۡ یَکۡفُرُواْ بِمَآ أُوتِیَ مُوسَىٰ مِن قَبۡلُۖ قَالُواْ سِحۡرَانِ تَظَٰهَرَا وَقَالُوٓاْ إِنَّا بِکُلّٖ کَٰفِرُونَ٤٨[القصص: ۴۸]. «پس چون حق از سوی ما برایشان آمد، گفتند: چرا مانند آنچه که به موسی داده شده بود بدو داده نشده است؟ آیا به آنچه پیش از این به موسی داده شده کفر نورزیده‌اند؟ گفتند: این دو جادو هستند که یکدیگر را پشتیبانی می‌کنند. و گفتند: ما همه را انکار می‌کنیم».

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَو همانا موسی کتاب تورات دادیم، ﴿مِنۢ بَعۡدِ مَآ أَهۡلَکۡنَا ٱلۡقُرُونَ ٱلۡأُولَىٰپس از آنکه اقوام روزگاران پیشین را نابود کردیم، که آخرین آنها فرعون و لشکریانش بودند. و این دلیلی است بر این که بعد از نازل شدن تورات مردم به صورت دسته‌جمعی هلاک نشده‌اند، و جهاد با شمشیر مشروع شد. ﴿بَصَآئِرَ لِلنَّاسِکتابی که خداوند بر موسی نازل کرد در آن چیزهایی بود که مردم در پرتو آن آنچه را که به آنها فایده می‌داد و آنچه را که به آنها زیان می‌رساند می‌دیدند. پس حجت بر گناهکار اقامه می‌گردد، و مؤمن از آن بهره‌مند می‌شود، و رحمتی برای او و مایۀ هدایتش به راه راست است. بنابر این فرمود: ﴿وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لَّعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَو مایه هدایت و رحمت است، باشد که پند پذیرند.

پس از آنکه خداوند این داستانهای‌غیبی را برای پیامبرش حکایت کرد، بندگان را آگاه نمود. که این‌ها اخبار غیبی هستند که پیامبر جز از طریق وحی راهی برای دانستنشان ندارد. بنابر این فرمود: ﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ ٱلۡغَرۡبِیِّای پیامبر! تو در جانب غربی کوه طور نبودی، ﴿إِذۡ قَضَیۡنَآ إِلَىٰ مُوسَى ٱلۡأَمۡرَ وَمَا کُنتَ مِنَ ٱلشَّٰهِدِینَآنگاه که فرمان نبوت را به موسی دادیم، و تو را در آنجا حضور نداشتی تا گفته شود از این طریق این خبر به او رسیده است.

﴿وَلَٰکِنَّآ أَنشَأۡنَا قُرُونٗا فَتَطَاوَلَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡعُمُرُو ما اقوام و نسل‌هایی را پدید آوردیم و زمان‌های طولانی بر آنان گذشت، پس علم از بین رفت و نشانه‌های آنان فراموش شد. پس زمانی که به شدت به تو و به آنچه ما به تو وحی کرده‌ایم نیاز بود، تو را فرستادیم، ﴿وَمَا کُنتَ ثَاوِیٗا فِیٓ أَهۡلِ مَدۡیَنَ تَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِنَاو تو در میان اهل مدین اقامت نداشتی تا به آنان بیاموزی و از آنان یادبگیری، تا گفته شود آنچه در مورد موسی گفته‌ای از آن‌جا به تو رسیده است. ﴿وَلَٰکِنَّا کُنَّا مُرۡسِلِینَولی خبری که در مورد موسی آورده‌ای اثری از آثار نبوت و رسالت تو می‌باشد. و اگر این وحی را نفرستیم راهی برای آگاه شدن از آن نداری.

﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ ٱلطُّورِ إِذۡ نَادَیۡنَاو تو در کنار کوه طور نبودی بدانگاه که ما موسی را ندا دادیم و به او دستور دادیم تا به نزد قوم ستمگر برود و رسالت و پیام ما را به آنان برساند، و نشانه‌ها و معجزات ما را به آنها نشان بدهد، نشانه‌هایی که برای تو حکایت کردیم. منظور این است ماجراهایی که برای موسی ÷در این اماکن اتفاق افتاد و ما آن را بدون کم و زیاد و آن‌گونه که بودند برای تو حکایت نمودیم از دو حال خالی نیستند:

یا این‌که تو در آنجا حضور داشته‌ای، یا به محل وقوع آن رفته و آن را از اهل آن دیار یاد گرفته‌ای. پس اگر چنین باشد این بدان معنی است که تو پیامبر خدا نیستی، چون کارهایی که انسان می‌بیند و می‌خواند و از آن خبر می‌دهد، امور مشترکی هستند که ویژه پیامبران نمی‌باشد. اما معلوم است که چنین نمی‌باشد و تو در آن‌جا نبوده‌ای، و دشمنان تو این را نیک می‌دانند.

پس امر دوم مقرر می‌گردد، و آن این‌که این اخبار از جانب خداوند و به وسیلۀ‌وحی به تو رسیده است. پس صحت رسالت تو با دلیل قطعی ثابت شد، و خداوند با فرستادن تو بر بندگان رحم نمود، بنابر این فرمود: ﴿وَلَٰکِن رَّحۡمَةٗ مِّن رَّبِّکَ لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أَتَىٰهُم مِّن نَّذِیرٖ مِّن قَبۡلِکَولی از روی رحمتی از سوی پروردگارت وحی و رسالت به‌سوی تو آمد، تا گروهی را بیم دهی که پیش از تو بیم دهنده‌ای به نزد ایشان نیامده است. یعنی عرب و قریش که قبل از آمدن پیامبر رسالت و پیامبری در میان آنها نبوده است.

﴿لَعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَباشد که خیر و خوبی‌را به یاد آورند و آن را انجام دهند، و شر را بشناسند و رهایش کنند. پس بر اساس جایگاهی که تو داری، بر آنها لازم بود که بی‌درنگ به تو ایمان آورند و شکر این نعمت را به جای آورند که مقدار و اندازۀ آن را نمی‌توان تعیین کرد و شکر حقیقی آن را نمی‌توان ادا نمود. و بیم دادن عرب‌ها از سوی پیامبر به این معنی نیست که او به‌سوی غیرعرب فرستاده نشده است. او عرب بود و قرآنی که بر وی نازل شد به زبان عربی است، و اولین کسانی که دعوت او را پدیرفتند عرب بودند. پس در اصل او به‌سوی آنها فرستاده شده، اما دعوت او دیگران را نیز در بر می‌گیرد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿أَکَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنۡ أَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ رَجُلٖ مِّنۡهُمۡ أَنۡ أَنذِرِ ٱلنَّاسَ[یونس: ۲]. «آیا برای مردم شگفت‌آور است که به مردی از آنها وحی نمودیم که مردم را بترساند». ﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّی رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَیۡکُمۡ جَمِیعًا[الأعراف: ۱۵۸]. «بگو: ای مردم! من فرستادۀ خدا به‌سوی همۀ شما هستم».

﴿وَلَوۡلَآ أَن تُصِیبَهُم مُّصِیبَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡو اگر پیش از فرستادن پیامبر، عذابی به خاطر کفر و گناهانش گریبانگیرشان می‌گردید، می‌گفتند:‌«پروردگارا! چرا به‌سوی ما پیامبری نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم؟ یعنی ای محمد! تو را فرستادیم تا دلیل و سخنی نداشته باشند.

﴿فَلَمَّا جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ مِنۡ عِندِنَاپس چون حقی که در آن هیچ شک و تردیدی نیست از سوی ما برایشان آمد، و آن حق قرآن است که آن را بر تو وحی نمودیم، ﴿قَالُواْآنها با تکذیب کردن و با اعتراض بی‌جا گفتند: ﴿لَوۡلَآ أُوتِیَ مِثۡلَ مَآ أُوتِیَ مُوسَىٰٓچرا همانند آنچه که به موسی داده شده به او داده نشده است؟! یعنی چرا یک دفعه کتابی بر او نازل نشده است؟ (آن‌ها می‌گفتند:) چون این کتاب به صورت پراکنده نازل می‌شود پس از جانب خدا نیست آنان چه دلیلی بر صحت این گفته دارند؟‌و چه شبهه‌ای ایجاد می‌شود مبنی بر این‌که چون به صورت متفرق نازل شده است از جانب خدا نیست؟!.

اینگونه نیست که شما تصور می‌کنید، بلکه از ان‌جا که این قرآن بسی کامل است و خداوند به رسول خود توجه و عنایت فراوانی دارد، آن را به صورت متفرق و جدا جدا نازل کرده است تا دل پیامبرش را با آن استوار بدارد و بر ایمان مؤمنان بیفزاید. ﴿وَلَا یَأۡتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ وَأَحۡسَنَ تَفۡسِیرًا٣٣[الفرقان: ۳۳]. «و آنان برای تو هیچ مثلی نمی‌آورند مگر این‌که ما حق را برایت آورده‌ایم و بهترین تفسیر و توضیح را از آن ارائه داده‌ایم».

و آن‌ها که قرآن را با کتاب موسی مقایسه می‌کنند، خودشان این قیاس را نقض کرده‌اند. آنها چگونه قرآن را با کتابی مقایسه می‌کنند که به آن کفر ورزیده و به آن ایمان نیاورده‌اند؟ بنابر این فرمود: ﴿أَوَ لَمۡ یَکۡفُرُواْ بِمَآ أُوتِیَ مُوسَىٰ مِن قَبۡلُۖ قَالُواْ سِحۡرَانِ تَظَٰهَرَاآیا به آنچه پیش از این به موسی داده شده است کفر نورزیده‌اند؟ و گفتند: قرآن و تورات دو (نسخه از) جادو هستند که در جادو و گمراه کردن مردم همدیگر را پشتیبانی و یاری می‌کنند. ﴿وَقَالُوٓاْ إِنَّا بِکُلّٖ کَٰفِرُونَو گفتند: ما هیچکدام را قبول نداریم. پس ثابت شد که این قوم می‌خواهند حق را بدون دلیل باطل کنند، و حق را با چیزی نقض نمایند که با آن نقض نمی‌شود. و سخنان متضاد و متناقضی می‌گویند، و این حالت هر کافری است. بنابر این تصریح کرد که آنها به هر دو کتاب و هر دو پیامبر کفر ورزیده‌اند، ﴿وَقَالُوٓاْ إِنَّا بِکُلّٖ کَٰفِرُونَما به هر دو کافر هستیم. ولی آیا کفر ورزیدن‌شان به این دو کتاب به خاطر طلب حق و پیروی کردن از چیزی است که نزد آن‌هاست و از قرآن و تورات بهتر است؟! یا فقط از روی هوی‌پرستی چنین می‌کنند؟!.

آیه‌ی ۴۹-۵۱:

﴿قُلۡ فَأۡتُواْ بِکِتَٰبٖ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ هُوَ أَهۡدَىٰ مِنۡهُمَآ أَتَّبِعۡهُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٤٩[القصص: ۴۹]. «بگو: اگر راست می‌گویید از نزد خداوند کتابی هدایتگرتر از این دو (کتاب) بیاورید تا من از آن پیروی کنم».

﴿فَإِن لَّمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَکَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَیۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ٥٠[القصص: ۵۰]. «پس اگر سخن تو را نپذیرفتند، بدان که تنها از خواسته‌های خود پیروی می‌کنند، و کیست گمراه‌تر از کسی که بدون راهنمایی از (سوی) خداوند از هوی و هوس خود پیروی می‌کند؟! بی‌گمان خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمی‌کند».

﴿وَلَقَدۡ وَصَّلۡنَا لَهُمُ ٱلۡقَوۡلَ لَعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ٥١[القصص: ۵۱]. «و همانا (این) سخن را برای آنان پیاپی در میان آوردیم تا پند پذیرند».

خداوند آنها را در تنگنا قرارداد و فرمود: ﴿قُلۡ فَأۡتُواْ بِکِتَٰبٖ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ هُوَ أَهۡدَىٰ مِنۡهُمَآبگو: شما از نزد خداوند کتابی بیاورید که از قرآن و تورات هدایت بخش‌تر باشد، ﴿إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَتا من از آن پیروی کنم. اگر شما راست می‌گویید. ولی آنها و دیگران راهی برای آوردن کتابی همانند تورات و قرآن ندارند، زیرا از زمانی که خداوند جهان را آفریده است از نظر علم و هدایت و رحمت برای مردم کتابی همانند این دو کتاب نفرستاده است. و این نهایت انصاف دعوتگر است، چرا که می‌گوید: هدف من (بیان) حق و هدایت و راهنمایی است، و من این کتاب را برایتان آورده‌ام که مشتمل بر حق و هدایت و راهیابی است، و مطابق با کتاب موسی می‌باشد.

پس بر همۀ ما لازم است که به این دو کتاب باور بداریم، و از آن‌ها پیروی کنیم، چون عین هدایت و حقیقت هستند. پس اگر شما از طرف خداوند برای من کتابی بیاورید که از تورات و قرآن هدایتگرتر باشد من از آن پیروی می‌کنم، و گرنه، حق و هدایتی را که شناخته‌ام برای چیزی که هدایت و حق نیست ترک نمی‌کنم.

﴿فَإِن لَّمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَکَو اگر پیشنهاد تو را نپذیرفتند و کتابی هدایت بخش‌تر از قرآن و تورات نیاوردند، ﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡبدان که آنها از هوی و هوس خود پیروی می‌کنند. یعنی بدان که پیروی نکردن آنها از تو به این معنی نیست که آنها به‌سوی حقی می‌روند که آن را می‌شناسند، و به‌سوی هدایت گام بر نمی‌دارند، بلکه آنها فقط از خواسته‌‌های نفس خود پیروی می‌کنند. ﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَیۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِو کیست گمراه‌تر از کسی که از هوی و هوس خود پیروی کند، بدون این‌که از جانب خدا بدان رهنمود شده باشد؟! پس این از گمراه‌ترین مردم است، چرا که هدایت و راه راست که انسان را به خدا و سرای بهشت می‌رساند به او عرضه شد، اما بدان توجه نکرد و به آن روی نیاورد، و هوی و هوسش او را به در پیش گرفتن راهی که انسان را به هلاکت و بدبختی می‌رساند فرا خواند، و از آن پیروی کرد، و هدایت را رها نمود. پس آیا گمراه‌تر از چنین کسی وجود دارد؟! اما ستمگری و تجاوز و تنفر از حق او را بر آن داشت تا بر گمراهی‌اش باقی بماند، و خداوند او را هدایت نکند. بنابر این فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَبی‌گمان خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمی‌کند یعنی آنها که ستمگری و عناد تبدیل به صفت و ویژگی‌شان شده است، هدایت برایشان آمد ولی آن‌را دور انداختند، و هوی و هوس به آنها عرضه شد پس از آن پیروی کردند. درهای هدایت را به روی خود گشودند. پس آنان در گمراهی و ستمگری‌شان سرگشته‌اند و در هلاکت و بدبختی خود سرگردانند.

و این که فرمود: ﴿فَإِن لَّمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَکَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡدلیلی است بر این‌که هر کس سخن پیامبر را قبول نکند و به گفته‌ای روی بیاورد که با سخن پیامبر مخالف باشد، به هدایت روی نیاورده بلکه به‌سوی هوی و هوس رفته است.

﴿وَلَقَدۡ وَصَّلۡنَا لَهُمُ ٱلۡقَوۡلَو ما سخنان قرآن را پیاپی و به تدریج نازل کردیم چون به آنها لطف داشتیم، و (نسبت به آنان) مهربان بودیم. ﴿لَعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَباشد که آنها بدانگاه که آیات قرآن برایشان تکرار می‌شود؟ و دلایل آن به هنگام نیاز بر آنها نازل می‌گردد پند پذیرند.

پس نازل شدن قرآن به صورت متفرق و جدا جدا برای آنها مایۀ رحمت بود. پس چرا به منافع خود معترضند؟!.

فواید و درس‌هایی که در این داستان شگف‌انگیز وجود دارد:

۱- فقط مؤمنان از نشانه‌های خدا و عبرت‌های او و حوادثی که در میان امت‌های گذشته پدید آورده است استفاده می‌نمایند. پس بنده به اندازۀ ایمانی که دارد، عبرت می‌آموزد. و خداوند به خاطر مؤمنان این داستان‌ها را ذکر می‌کند، و به دیگران توجهی نمی‌نمایند، و اصولاً آن‌ها از این داستان‌ها نور و هدایتی به دست نمی‌آورند.

۲- هر گاه خداوند متعال چیزی را بخواهد، اسباب آن را فراهم می‌کند، و آن را کم کم و به تدریج می‌آورد، نه این‌که آن را یکباره بیاورد.

۳- امت‌های مستضعف گرچه در اوج ناتوانی و ضعف قرار داشته باشند، نباید در رابطه با گرفتن حق خود تنبلی کنند. ونباید ناامید شوند، به خصوص وقتی که مورد ستم و ظلم قرار گرفتند. همانطور که خداوند بنی‌اسرائیل را که امت ضعیفی بودند از بند اسارت فرعون، و سران قوم او نجات داد، و آنها را در زمین قدرت و ثروت بخشید، و آنها را مالک و صاحب شهرهایشان گردانید.

۴- هر ملتی که خوار و ذلیل باشد و حق خود را نگیرد و از آن دفاع نکند دین و دنیایش سامان نمی‌یابد، و نمی‌تواند امور دینی و دنیوی خود را رهبری کند.

۵- خداوند نسبت به مادر موسی لطف کرد، و مژده داد که فرزندش را به او باز می‌گرداند، و او را از زمرۀ پیامبران خواهد گرداند، و از این طریق مصیبت را برایش آسان نمود.

۶- خداوند برخی سختی‌ها را برای بنده‌اش مقدر می‌نماید تا در پس آن به شادی برسد، شادی‌هایی که بزرگتر از این رنج‌هاست، و یا شر و بلای بزرگتری را از او دور می‌نماید. همانطور که غم شدید و اندوه بزرگی را برای مادر موسی مقدر کرد، و آن وسیله‌ای شد برای این‌که فرزندش به او برگردد، به صورتی که آرامش یابد و مایۀ روشنی چشم او باشد، و هر چه بیشتر اسباب شادی او را فراهم بکند.

۷- داشتن ترس از مردم با ایمان تضادی ندارد، و ایمان را از میان نمی‌برد. همانطور که برای مادر موسی و خود موسی چنین هراس‌هایی پیش آمد.

۸- ایمان اضافه و کم می‌شود، و یکی از بزرگ‌ترین چیزهایی که ایمان را اضافه می‌گرداند، و یقین به وسیلۀ آن کامل می‌شود، شکیبایی و صبر نمودن به هنگام پریشانی‌هاست. و این خداوند اس که به هنگام اضطراب و آشفتگی او را پایدار و استوار می‌گرداند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿لَوۡلَآ أَن رَّبَطۡنَا عَلَىٰ قَلۡبِهَا لِتَکُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ«اگر دلش را استوار نمی‌ساختیم تا از باورداشتگان باشد نزدیک بود آن را آشکار سازد». یعنی تا ایمانش با آن بیشتر گردد و قلبش آرام بگیرد.

۹- بزرگ‌ترین نعمت خدا بر بنده‌اش، و بزرگ‌ترین کمک خدا به او این است که به هنگام خطرها وهراس‌ها دلش را استوار و پایدار بگرداند، چون اگر دلش استوار و پابرجا باشد می‌تواند سخن درست بگوید و کار درست انجام دهد. به خلاف کسی که همواره در اضطراب و ترس قرار دارد و فکر و عقلش را از دست می‌دهد و در چنین حالتی نمی‌تواند از وجود خویش استفاده نماید.

۱۰- اگر بنده بداند که قضا و تقدیر و وعدۀ الهی نافذ است، و حتماً انجام خواهد شد، اتخاذ اسبابی را ترک نمی‌کند که به بکارگیری آن دستور داده شده است، زیرا استفادۀ‌از اسباب با ایمان و اعتقاد دینی تضادی ندارد. خداوند به مادر موسی وعده داد که فرزندش را به او باز می‌گرداند،‌با وجود این او برای بازگرداندن فرزندش تلاش کرد و خواهرش را فرستاد تا او را بجوید.

۱۱- زن می‌تواند برای تأمین نیازهای خود از خانه بیرون برود، و می‌تواند در این زمینه با مردان سخن بگوید، البته به شرطی که ترس روی دادن امر غیرشرعی وجود نداشته باشد. همانطور که خواهر موسی و دو دختر مدینی چنین کردند.

۱۲- جایز است در مقابل سرپرستی نمودن، و شیردادن و راهنمایی کردن، به کسی که سرپرستی می‌نماید و شیر می‌دهد مزد داد.

۱۳- یکی از رحمت‌های خداوند نسبت به بندۀ ضعیفش که می‌خواهد او را مورد تکریم قرار دهد این است که معجزات خود را به او نشان دهد، و او را از دلایل خویش آگاه بگرداند تا ایمانش افزوده گردد. همانطور که خداوند موسی را به مادرش بازگرداند تا بداند که وعدۀ او حق است.

۱۴- کشتن کافری که پیمان بسته است، یا بر اساس عرف موجود در جامعه (خون و آبرویش) مصون است، جایز نیست، زیرا موسی کشتن قبطی کافر را گناه شمرد و به خاطر این گناه از خداوند آمرزش خواست.

۱۵- هر کس مردم را به ناحق بکشد، از ستمگران به حساب می‌آید، آن‌هایی که در زمین فساد و تباهی می‌کنند.

۱۶- هر کس مردم را به ناحق بکشد و گمان برد که او می‌خواهد در زمین اصلاح کند و گناهکاران را بترساند، دروغ می‌گوید، و او فسادکار و تباهکار است. همانطور که خداوند سخن قبطی را حکایت کرده است: ﴿إِن تُرِیدُ إِلَّآ أَن تَکُونَ جَبَّارٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا تُرِیدُ أَن تَکُونَ مِنَ ٱلۡمُصۡلِحِینَ«تو در زمین جز این نمی‌خواهی که ستمگر باشی، و نمی‌خواهی از اصلاحگران باشی». که خداوند سخن قبطی را تایید نمود، و آن را به صورت انکار بیان نکرده است.

۱۷- اگر کسی فردی را از آنچه که در مورد او گفته شده است خبر دهد، به قصد این‌که او را از بلایی نجات بدهد، این امر سخن‌چینی محسوب نمی‌شود، بلکه انجام چنین کاری واجب است. همانطور که آن مرد، موسی را خبر داد، چون خیرخواه موسی بود و می‌خواست وی را نجات دهد.

۱۸- هر گاه انسان ترس آن را داشت که در صورت اقامت در جایی کشته یا متضرر شود، نباید خودش را به هلاکت بیاندازد، بلکه باید از آن جا برود. همانطور که موسی چنین کرد.

۱۹- در صورتی که دو فساد وجود داشته باشند، وچاره‌ای نباشد جز این که انسان مرتکب یکی شود، باید مرتکب فساد کوچک‌تر شود. همانگونه که موسی وقتی در میان این دو راه قرار گرفت:‌یا در مصر بماند و کشته شود و یا به یکی از شهرهای دور دست برود که راه آن را بلد نبود و راهنمایی جز خدا نداشت- اما در این گزینه بیشتر امید سلامتی وی می‌رفت- موسی همین کار را کرد.

۲۰- کسی که دارای علم و دانش است و در مواردی باید اظهار رأی نماید، اگر از میان دو قول هیچ‌یک از دیدگاه او ارجح نبود باید از پروردگارش بخواهد تا او را راهنمایی کند، و از او بخواهد تا او را به آنچه که درست است هدایت کند. این در حالی است که هدفش حق باشد و برای رسیدن به آن تلاش نماید، زیرا هر کس چنین باشد خداوند او را ناکام نمی‌گرداند. همانطور که موسی به طرف «مدین» رفت و گفت: ﴿عَسَىٰ رَبِّیٓ أَن یَهۡدِیَنِی سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ«امید است که پروردگار مرا به راستای راه هدایت کند».

۲۱- مهرورزی با مردم، و نیکی کردن با آشنا وناآشنا از اخلاق پیامبران است. و یکی از انواع نیکوکاری آب دادن به گوسفندان وکمک کردن به افراد ناتوان است.

۲۲- مستحب است انسان وقتی که دعا می‌کند حالت خود را توضیح دهد، گرچه خداوندحالت او را می‌داند، چون خداوند متعال تضرع و اظهار ذلت و بینوایی بنده‌اش را دوست دارد. همان‌گونه که موسی گفت: ﴿رَبِّ إِنِّی لِمَآ أَنزَلۡتَ إِلَیَّ مِنۡ خَیۡرٖ فَقِیرٞ«خدایا! به هر خیری که به‌سوی من بفرستی نیازمندم».

۲۳- حیا و آزرم - به خصوص برای بزرگان - از اخلاق‌های پسندیده است.

۲۴- نیکی‌کردن در برابر نیکی دیگران همواره عادت و شیوۀ امت‌های گذشته بوده است.

۲۵- هر گاه انسان کاری را برای رضای خدا انجام بدهد، سپس در مقابل آن با او نیکی شود، بدون این‌که او چنین هدفی داشته باشد، به سبب این‌که نیکی‌اش جبران شده است مورد سرزنش قرار نمی‌گیرد. همانطور که موسی پاداش نیک مرد اهل مدین را پذیرفت، بدون این‌که خودش به دنبال مزدی باشد. چرا که در دلش چشم داشت پاداشی نداشت.

۲۶- جایز است کسی را به کار گرفت و به وی مزد داد، و می‌توان کسی را اجیر کرد تا گوسفندان را بچراند، یا کارهایی را انجام دهد که خودش نمی‌تواند آنها را انجام بدهد، و مزد آن طبق عرف وعادت معین می‌گردد.

۲۷- اشکالی ندارد کسی به دیگری بگوید: یکی از این دختران من را به اختیار خودت - به عنوان همسر - انتخاب کن.

۲۸- گرفتن اجازه در مقابل منفعت جایز است، گرچه آن منفعت ازدواج هم باشد.

۲۹- بهترین کارگر آن است که نیرومند وامانتدار باشد.

۳۰- یکی از فضایل اخلاقی این است که انسان برخورد خود را با خدمتگذارش نیک بگرداند، و در کار کشیدن از او بر وی سخت نگیرد. چرا که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَآ أُرِیدُ أَنۡ أَشُقَّ عَلَیۡکَۚ سَتَجِدُنِیٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ«نمی‌خواهم بر تو سخت‌گیری کنم، اگر خدا بخواهد مرا از شایستگان خواهی یافت».

۳۱- بستن عقد اجاره و دیگر عقدها بدون گرفتن شاهد و گواه جایز است، چون فرمود:‌ ﴿وَٱللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَکِیلٞ«و خداوند بر آنچه می‌گوییم گواه است».

۳۲- یکی از نشانه‌های آشکار، ومعجزات روشن خدا تبدیل کردن عصا به مار، و سفید و درخشان نمودن دست موسی بود، بدون این‌که بر اثر عیبی باشد. نیز مصون داشتن موسی و هارون از شر فرعون، و از غرق شدن از دیگر معجزا آشکار خداوند است که در این حکایت بیان شده‌اند.

۳۳- از بزرگ‌ترین گناهان این است که انسان پیشوا و رهبر شر و بدی باشد، و این بر حسب مخالفت او با آیات و نشانه‌های خداست. همانطور که بزرگ‌ترین نعمتی که خداوند به بنده‌اش ارزانی کرده این است که راهنما و رهبر خیر باشد.

۳۴- این داستان بر صحت رسالت محمد صدلالت می‌نماید، که به صورت مفصل و مطابق با واقعیت به آن پراخته و آن را حکایت کرده، و پیامبران را با آن تصدیق کرده، و حق آشکار را به وسیلۀ این اخبار تایید نموده است، بدون این‌که پیامبر در زمان یکی از این رخدادها حضور داشته باشد، و یا آن محل را مشاهده کرده باشد، و درسی را نیز نخوانده بود که به بحث و بررسی پیرامون این چیزها بپردازد، و با یکی از اهل علم نیز همنشینی نکرده بود. و این‌ها فقط پیام و رسالت خداوند بخشنده و مهربان می‌باشند، وحی و پیام آسمانی است که خداوند بزرگوار و بخشنده بر او نازل کرده است تا قومی را که جاهل، و از هشدارها و پیامبران غافل بودند، بیم دهد.

پس درود و سلام خدا بر کسی باد که تا سخن برآورد معلوم شد او پیامبر خداست، و کسانی که عقل‌های روشن دارند، معترفند که امر و نهی او از جانب خدا است. و شریعتی که او آورده از سوی پروردگار جهانیان است، و اخلاق خوبی که خوی اوست جز از برترین انسان‌ها سر نمی‌‍زند. دین او و امت او به پیروزی آشکاری دست یافتند تا جایی که دینش به تمام جهانیان رسید، و امت از بزرگ‌ترین شهرها را با شمشیر فتح کردند و دل‌های اهالی آن جا را با دانش و ایمان به دست آوردند.

به همین جهت که ملت‌ها‌ی مخالف و پادشاهان کافر همواره از یک کمان به آن شلیک می‌کنند و براییش توطئه‌چینی می‌نمایند و در صدد خاموش کردن و از بین بردن آن از روی زمین هستند، حال آنکه خداوند چراغ آن را برافروخته است و همواره در حال رشد و نورافشانی است، و نشانه‌ها و دلایل آن آشکارتر و چیره‌تر می‌گردد. و در هر مقطع زمانی چیزهایی از آیت و نشانۀ خدا آشکار می‌شود که مایه عبرت و هدایت جهانیان است، و نور و بینشی است برای آنهایی که به دقت می‌نگرند.

آیه‌ی ۵۲-۵۵:

﴿ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلِهِۦ هُم بِهِۦ یُؤۡمِنُونَ٥٢[القصص: ۵۲]. «کسانی‌که پیش از این (قرآن) به آنان کتاب داده‌ایم به آن ایمان می‌آورند».

﴿وَإِذَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِهِۦٓ إِنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّنَآ إِنَّا کُنَّا مِن قَبۡلِهِۦ مُسۡلِمِینَ٥٣[القصص: ۵۳]. «و چون (قرآن) بر آنان خوانده شود، می‌گویند: به آن ایمان آوردیم، چرا که آن حق می‌باشد و از سوی پروردگار ماست. ما پیش از (نزول) آن فرمان‌بردار بودیم».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ یُؤۡتَوۡنَ أَجۡرَهُم مَّرَّتَیۡنِ بِمَا صَبَرُواْ وَیَدۡرَءُونَ بِٱلۡحَسَنَةِ ٱلسَّیِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ٥٤[القصص: ۵۴]. «اینانند که به پاس آنکه بردباری ورزیدند پاداششان دو بار به آنان داده می‌شود، و بدی را با نیکی از میان بر می‌دارند، و از آنچه به آنان روزی داده‌ایم می‌بخشد».

﴿وَإِذَا سَمِعُواْ ٱللَّغۡوَ أَعۡرَضُواْ عَنۡهُ وَقَالُواْ لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَکُمۡ أَعۡمَٰلُکُمۡ سَلَٰمٌ عَلَیۡکُمۡ لَا نَبۡتَغِی ٱلۡجَٰهِلِینَ٥٥[القصص: ۵۵]. «و هنگامی که سخن بیهوده بشنوند، از آن روی می‌گردانند و می‌گویند: اعمال ما از آن ما، و اعمال شما از آن شماست. سلام بر شما ما خواهان (همنشینی با) نادانان نیستیم».

خداوند متعال عظمت قرآن و راستی و حقانیت آن را بیان داشته و می‌فرماید عالمان حقیقی آن را می‌شناسند و به آن ایمان می‌آورند، و اقرار می‌کنند که آن حق است. ﴿ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلِهِکسانی که پیش از نزول قرآن به آنها کتاب دادیم. و آنها اهل تورات و انجیل هستند و این کتاب‌ها را تعییر نداده و تحریف نکرده‌اند. ﴿هُم بِهِۦ یُؤۡمِنُونَآنها به این قرآن و کسی‌که آن را آورده است ایمان می‌آورند.

﴿وَإِذَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡو چون قرآن بر آنها خوانده شود، آن را می‌شنوند و به آن یقین می‌کنند ﴿قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِهِۦٓ إِنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّنَآو می‌گویند: به آن ایمان آورده‌ایم، بی‌گمان آن حق و از جانب پروردگار ماست، چون با آنچه پیامبران آورده‌اند موافق، و با آنچه در کتاب‌ها ذکر دشه مطابق است، و اخبار صادق و راستینی را در بر دارد، و مشتمل بر اوامر و نواهیی است که در نهایت حکمت می‌باشند.

گفته و شهادت این گروه مفید است، چون آنها آنچه را که می‌گویند از روی دانش و بینش است، زیرا آنها آگاه و اهل کتاب هستند، و دیگران که آن را رد می‌نمایند، مخالفتشان هیچ شبهه‌ای را ایجاد نمی‌کند، و مخالفت آنها بی‌دلیل است، چون برخی از آنها نادان هستند و برخی خود را به نادانی می‌زنند و با حق مخالف می‌باشند.

خداوند متعال فرموده است: ﴿قُلۡ ءَامِنُواْ بِهِۦٓ أَوۡ لَا تُؤۡمِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهِۦٓ إِذَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ یَخِرُّونَۤ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗاۤ١٠٧[الإسراء: ۱۰۷]. «بگو: به آن ایمان بیاورید یا ایمان نیاورید ‍(سود یا ضرری به خدا نمی‌رسد) همانا کسانی که قبل از نزول قرآن به آنها دانش داده شده است، هنگامی‌که قرآن بر آنها خوانده شود به سجده می‌افتند».

﴿إِنَّا کُنَّا مِن قَبۡلِهِۦ مُسۡلِمِینَهمانا ما پیش از آن فرمانبردار بودیم. بنابر این ما بر ایمان و اسلامی که خداوند به ما ارزانی نمود ثابت و پابرجا مانده، و این قرآن را تصدیق نموده و به کتاب اول و آخر ایمان آورده‌ایم.

و دیگران که این کتاب را تکذیب می‌کنند این کارشان ایمان آنها را به کتاب اول (=تورات) نقض‌ها می‌کند.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ یُؤۡتَوۡنَ أَجۡرَهُم مَّرَّتَیۡنِکسانی که به دو کتاب قرآن و تورات ایمان آورده‌اند دو بار اجر و پاداششان داده می‌شود، یک بار به خاطر ایمان به کتاب‌های پیشین و یک بار به خاطر ایمان به قرآن مزد و پاداش داده می‌شوند. ﴿بِمَا صَبَرُواْبه سبب این‌که بر ایمان شکیبایی ورزیدند و بر عمل پابرجا ماندند و هیچ شبهه‌ای آنها را از ایمان و عمل متزلزل نکرد، و هیچ ریاست و شهرتی آنها را از ایمان دور نداشت. ﴿وَیَدۡرَءُونَ بِٱلۡحَسَنَةِ ٱلسَّیِّئَةَو یکی از ویژگی‌های خوب آنان - که از اثار ایمان درست آنهاست - این است که با هر کس نیکی می‌کنند، حتی با کسی که به آنها بدی کرده است. پس با سخن و عمل زیبا با او نیکی می‌کنند، و در مقابل بدی او سخن پسندیده و کار زیبا انجام می‌دهند، چون آنها به مقام رفیع صاحب این فضیلت و اخلاق بزرگ واقفند. و کسی جز فرد خوشبخت و سعادتمند به این مهم دست نمی‌یابد.

﴿وَإِذَا سَمِعُواْ ٱللَّغۡوَ أَعۡرَضُواْ عَنۡهُو چون و چون سخت بیهوده از فرد جاهلی بشنوند از او روی بر می‌تابند، ﴿وَقَالُواْو سخن بنده‌های خردمند خداوند بخشنده را بر زبان می‌آورند و می‌گویند: ﴿لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَکُمۡ أَعۡمَٰلُکُمۡهر کس از ما طبق عمل خودش مجازات خواهد شد، و گناه کسی بر دوش دیگری گذاشته نمی‌شود. و از این لازم می‌آید که آنها از سخن لغو و باطل و بی‌فایده‌ای که جاهلان بر زبان می‌رانند بیزاری می‌جویند ﴿سَلَٰمٌ عَلَیۡکُمۡجز خیر و خوبی از ما نمی‌شنوید، و ما به اقتضای جهالتتان شما را مورد خطاب قرار نمی‌دهیم شما گرچه برای خودتان این چراگاه زشت را پسندیده‌اید ولی ما خود را از آن پاک و بدور می‌داریم، و خویشتن را از فرو رفتن در آن حفظ می‌کنیم. ﴿لَا نَبۡتَغِی ٱلۡجَٰهِلِینَو ما همنشینی با جاهلان را نمی‌پسندیم.

آیه‌ی۵۶:

﴿إِنَّکَ لَا تَهۡدِی مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَهۡدِی مَن یَشَآءُۚ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِینَ٥٦[القصص: ۵۶]. «(ای پیامبر!) تو نمی‌توانی کسی را که دوست داری هدایت کنی، بلکه خداوند هر کس را که بخواهد هدایت می‌کند، و او به هدایت شدگان داناتر است».

خداوند متعال می‌فرماید: تو ای محمد! -و دیگران به طریق اولی- نمی‌توانی کسی را هدایت کنی، گرچه آن فرد را بیش از همۀ مردم دوست داشته باشی، چون این کاری است که مردم نمی‌توانند آن را انجام دهند، و برای آنها مقدور نیست که به کسی توفیق هدایت بدهند و ایمان را در قلب وی بیافرینند، بلکه این کار در دست خداست، و هر کس را که بخواهد هدایت می‌کند، و او بهتر می‌داند که چه کسی صلاحیت هدایت را دارد،، پس او هدایت می‌نماید. و او می‌داند که چه کسی شایستۀ هدایت نیست، پس او را بر گمراهی‌اش باقی می‌گذارد.

و اما این که خداوند به پیامبرش فرموده است: ﴿وَإِنَّکَ لَتَهۡدِیٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ[الشورى: ۵۲]. «و بی‌گمان تو به راه راست هدایت می‌کنی»، منظور از هدایت در اینجا تبیین و راهنمایی است. پس پیامبر صراه راست را بیان می‌دارد و مردم را به در پیش گرفتن آن تشویق می‌کند، و آنچه را در توان دارد صرف می‌نماید تا مردم راه راست را در پیش بگیرند. اما این‌که پیامبر هدایت را در دل‌های مردم بیافریند و آنها را توفیق دهد تا هدایت شوند، هرگز چنین در دست وی نیست.

بنابراین اگر پیامبر توانایی این کار را داشت عمویش ابوطالب را که به او نیکی کرد و او را یاری داد و از قومش حفاظت کرد و از پیامبر دفاع نمود، هدایت می‌کرد. اما پیامبر این احسان را به او کرد که وی را به دین دعوت داد و کاملاً دلسوز و خیرخواه او بود و در ای راه بسیار کوشید. اما هدایت به دست خداست.

آیه‌ی ۵۷-۵۹:

﴿وَقَالُوٓاْ إِن نَّتَّبِعِ ٱلۡهُدَىٰ مَعَکَ نُتَخَطَّفۡ مِنۡ أَرۡضِنَآۚ أَوَ لَمۡ نُمَکِّن لَّهُمۡ حَرَمًا ءَامِنٗا یُجۡبَىٰٓ إِلَیۡهِ ثَمَرَٰتُ کُلِّ شَیۡءٖ رِّزۡقٗا مِّن لَّدُنَّا وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ٥٧[القصص: ۵۷]. «و گفتند: اگر همراه تو از هدایت پیروی کنیم از سرزمین خود ربوده می‌شویم. آیا آنان را در «حرم امن» جای نداده‌ایم، که فرآورده‌های هر چیزی برای روزی (آنان) از نزد ما به‌سوی آن سرازیر می‌شود؟ بلکه بیشترشان نمی‌دانند».

﴿وَکَمۡ أَهۡلَکۡنَا مِن قَرۡیَةِۢ بَطِرَتۡ مَعِیشَتَهَاۖ فَتِلۡکَ مَسَٰکِنُهُمۡ لَمۡ تُسۡکَن مِّنۢ بَعۡدِهِمۡ إِلَّا قَلِیلٗاۖ وَکُنَّا نَحۡنُ ٱلۡوَٰرِثِینَ٥٨[القصص: ۵۸]. «و چه بسیار شهرها را نابود ساختیم که (اهالی آنها) در زندگی خود مست و مغرور شده و سرکشی کرده بودند. این خانه‌های ایشان است که بعد از آنان جز مدت اندکی مورد سکونت قرار نگرفته است و ما خودمان مالک و صاحب (دیار آنان) شدیم».

﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ مُهۡلِکَ ٱلۡقُرَىٰ حَتَّىٰ یَبۡعَثَ فِیٓ أُمِّهَا رَسُولٗا یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِنَاۚ وَمَا کُنَّا مُهۡلِکِی ٱلۡقُرَىٰٓ إِلَّا وَأَهۡلُهَا ظَٰلِمُونَ٥٩[القصص: ۵۹]. «و پروردگارت هرگز نابود کنندۀ شهرها نیست، مگر این‌که در کانون آن پیامبری بفرستد که آیات ما را بر آنان بخواند و ما نابود کنندۀ شهر و دیاری نیستیم مگر این‌که ساکنان آنجا ستمکار باشند».

خداوند متعال خبر می‌دهد که آن دسته از قریش و اهل مکه که حقیقت را تکذیب می‌کردند به پیامبر می‌گفتند: ﴿إِن نَّتَّبِعِ ٱلۡهُدَىٰ مَعَکَ نُتَخَطَّفۡ مِنۡ أَرۡضِنَآاگر همراه تو هدایت را بپذیریم، و از آن پیروی کنیم - با کشته شدن و اسارت و غارت شدن اموالمان - از سرزمین خود ربوده می‌شویم. چون مردم با تو دشمنی و مخالفت می‌کنند، پس اگر از تو پیروی کنیم ما را در معرض دشمنی با همۀ مردم را نخواهیم داشت. این سخن آنها بر بدگمانی به خداوند، و این‌که پروردگار دینش را یاری نمی‌کند، و آن را تعالی نمی‌بخشد، دلالت می‌نماید. و این‌که خداوند مردم را بر پیروان دینش مسلط می‌گرداند و بدترین عذاب را به آنان می‌چشانند. و گمان بردند که باطل بر حق چیره و مسلط می‌شود. خداوند با بیان حالتی که به آنها اختصاص داده است، فرمود: ﴿أَوَ لَمۡ نُمَکِّن لَّهُمۡ حَرَمًا ءَامِنٗا یُجۡبَىٰٓ إِلَیۡهِ ثَمَرَٰتُ کُلِّ شَیۡءٖ رِّزۡقٗا مِّن لَّدُنَّاآیا آنان را در حرمی پر امن و امان جای ندادیم، که فرآورده‌های هر چیزی برای روزی آنان از نزد ما به‌سوی آن سرازیر می‌شود.

یعنی آیا آنها را قدرت و ثروت نبخشیدیم و در حرم جای ندادیم به گونه‌ای که افراد زیادی به قصد (زیارت) آن می‌آیند و مردمان دور و نزدیک حرم را احترام می‌گذارند، و بر اهالی حرم یورش و هجومی صورت نمی‌گیرد و در هیچ چیزی کمبود ندارند؟!.

حال آنکه ترس از همه سو اماکنی را که در اطرافشان هست فراگرفته، و اهالی آن جا در امنیت و آرامش قرار ندارند. پس آنها باید پروردگارشان را به خاطر این امنیت کامل که دیگران از آن برخوردار نیستند، و برای این روزی فراوان از قبیل میوه‌ها و خوراکی‌ها و کالاها که مایۀ روزی و رفاه آن‌هاست و از هر جا برای‌شان آورده می‌شود ستایش کنند و خدا را شکر نمایند. وباید از این پیامبر بزرگوار پیروی کنند تا از امنیت و آسایش کامل برخوردار شوند.

آنها باید از تکذیب پیامبر و مغرور شدن و سرکشی کردن به خاطر نعمت خدا پرهیز نمایند و بترسند از این‌که امنیت آنها به ناامنی و ترس مبدل شود، و بعد از عزتی که دارند خوار و ذلیل گردند. و بعد از آنکه ثروتمند و توانگر هستند فقیر و نادار شوند. بنابر این خداوند آنها را از آنچه که نسبت به امت‌های گذشته انجام گرفت هشدار داده و فرمود: ﴿وَکَمۡ أَهۡلَکۡنَا مِن قَرۡیَةِۢ بَطِرَتۡ مَعِیشَتَهَاو چه مردمان زیادی را نابود ساخته‌ایم که به زندگی خود مغرور شده، و رفاه و نعمت‌های زندگی، آنها را غافل کرده بود! و آنها به پیامبران ایمان نیاوردند و از آنان غافل و رویگردان شدند. پس خداوند آنان را نابود کرد و نعمت‌ها را از آنها گرفت، و آنان را به عذاب و بلا گرفتار نمود. ﴿فَتِلۡکَ مَسَٰکِنُهُمۡ لَمۡ تُسۡکَن مِّنۢ بَعۡدِهِمۡ إِلَّا قَلِیلٗااین خانه‌های ایشان است که بعد از آنان متروک گشته و روی آبادی به خود ندیده، و جز اندکی مورد سکونت واقع نشده است. ﴿وَکُنَّا نَحۡنُ ٱلۡوَٰرِثِینَو ما وارث بندگانیم، آنها را می‌میرانیم، سپس همۀ نعمت‌هایی را که آنان را از آن برخودار کردیم به ما بر می‌گردد، سپس بندگان را به‌سوی خود باز می‌گردانیم و آنان را طبق اعمالشان مجازات می‌کنیم.

و از حکمت و رحمت الهی این است که امت‌ها را به محض کفر ورزیدنشان و قبل از آنکه با فرستادن پیامبران حجت بر آنها اقامه شود، عذاب نمی‌دهد. بنابر این فرمود: ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ مُهۡلِکَ ٱلۡقُرَىٰ حَتَّىٰ یَبۡعَثَ فِیٓ أُمِّهَا رَسُولٗا یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِنَاو پروردگارت به سبب کفر و ظلم اهالی شهرها و هلاک کننده‌ی آنها نبوده است تا این‌که پیامبری رابه مرکز و پایتخت آنان نفرستد که در آن رفت و آمد می‌کنند و کارهایشان را در آنجام می‌دهند و اخبار آن از آنان پوشیده نیست. که آیات ما را بر آنها بخواند، آیاتی که بر صحت آنچه آورده است و راست بودن آنچه که آنها را به‌سوی آن فرا می‌خواند دلالت می‌نماید. پس سخن او به همۀ ساکنان آن شهر و آبادی‌های دور دست و گوشه و کنار که گمان می‌رود رسالت و پیام او از آنان پوشیده بماند. اما شهرهای مرکزی که محل آمد و رفت مردم است و غالباً اخبار و موضوعات سریعاً میان آنها انتشار پیدا می‌کند، از دیگران جفای کمتری دارند.

﴿وَمَا کُنَّا مُهۡلِکِی ٱلۡقُرَىٰٓ إِلَّا وَأَهۡلُهَا ظَٰلِمُونَو ما نابود کنندۀ هیچ شهر و دیاری نیستیم مگر این‌که ساکنان آن جا با کفر ورزیدن و ارتکاب گناهان، ستمکار و مستحق کیفر باشند.

حاصل مطلب این‌که خداوند هیچ‌کس را جز به خاطر ستمش و اقامه شدن حجت بر او عذاب نمی‌دهد.

آیه‌ی ۶۰-۶۱:

﴿وَمَآ أُوتِیتُم مِّن شَیۡءٖ فَمَتَٰعُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتُهَاۚ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَیۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٦٠[القصص: ۶۰]. «و آنچه که به شما داده شده است بهرۀ این جهان و زینت آن است، و آنچه که نزد خداوند است بهتر و پاینده‌تر است. آیا خرد نمی‌ورزید؟!».

﴿أَفَمَن وَعَدۡنَٰهُ وَعۡدًا حَسَنٗا فَهُوَ لَٰقِیهِ کَمَن مَّتَّعۡنَٰهُ مَتَٰعَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا ثُمَّ هُوَ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ مِنَ ٱلۡمُحۡضَرِینَ٦١[القصص: ۶۱]. «آیا کسی که او را به وعده‌ای نیک وعده داده‌ایم و بدان خواهد رسید، همانند کسی است که کالای زندگی این جهان را بدو داده‌ایم آنگاه او روز قیامت از احضار شدگان خواهد بود؟!».

در اینجا خداوند بندگانش را به دل نبستن به دنیا و فریب نخوردن به آن، و به دل بستن به آخرت تشویق نموده و می‌فرماید باید آخرت مقصود و مطلوب بنده باشد، و آنها را خبر می‌دهد که همه طلا و نقره و اغنام و احشام و کالاها و زنان و فرزندان و خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و لذت‌هایی که به مردم داده شده است بهره و کالای زندگی دنیا و زینت آن است، و در مدت کوتاهی از آن بهره‌مند می‌شوند، برخورداری‌ای کوتاه که سرشار از ناگواری‌ها، و آمیخته با رنج‌هاست، و انسان مدت اندکی به قصد تفاخر خود را بدان می‌آراید، سپس به سرعت این زینت و تجمل ظاهری از بین رفته و نابود می‌شود و صاحبش جز حسرت و پشیمانی و ناکامی و محرومیت استفاده‌ای از آن نمی‌برد.

﴿وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَیۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓو نعمت‌های پایدار و زندگی سالمی که نزد خداست از لحاظ کیفیت و کمیت بهتر بوده و همیشگی و جاودانه است. ﴿أَفَلَا تَعۡقِلُونَآیا خرد نمی‌ورزید؟ یعنی آیا شما عقل ندارید که این دو کار را با هم مقایسه کنید تا در یابید که کدام یک قابل ترجیح است، و کدام سرا سزاوارتر است تا برای آن کار فعالیت شود؟!.

پس این دلالت می‌نماید که بر اساس خرد وعقل، بنده آخرت را بر دنیا ترجیح می‌دهد، و هیچ کس جز آنان که عقل و اندیشه‌ای ناقص دارند دنیا را ترجیح نداده‌اند.

بنابراین صاحبان خرد را یادآور شد که اوضاع و احوال ترجیح دهندگان آخرت را با ترجیح دهندگان دنیا مقایسه کنند، و فرمود: ﴿أَفَمَن وَعَدۡنَٰهُ وَعۡدًا حَسَنٗا فَهُوَ لَٰقِیهِپس مؤمنی که برای آخرت و وعده‌ای که خدا به او داده است مبنی بر این که پاداش نیک و بهشت و نعمت‌های بزرگ آن به او می‌دهد، تلاش می‌نماید و بدون شک به آن خواهد رسید و تردیدی در آن نیست، چون این وعدۀ خداوند بزرگوار است که وعده‌اش راستین است، و با بنده‌ای که در راه خشنودی او گام برداشته و از مواردی که وی را ناراضی می‌کند، دوری گزیده است، خلاف وعده نمی‌کند.

﴿کَمَن مَّتَّعۡنَٰهُ مَتَٰعَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا(آیا چنین کسی) مانند شخصی است که کالای زندگی دنیا را به او داده‌ایم، و او آن را می‌گیرد، و می‌خورد، و می‌نوشد، و آن طور که چهارپایان از آن بهره می‌برند، وی نیز به همان شیوه از آن استفاده می‌نماید، و به دنیا مشغول شده و آخرتش را فراموش کرده، و هدایت الهی را نپذیرفته و از پیامبران پیروی نکرده است؟!.

پس این وضعیت همیشگی اوست و توشه‌ای جز زبان و هلاکت از دنیا نخواهد داشت. ﴿ثُمَّ هُوَ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ مِنَ ٱلۡمُحۡضَرِینَسپ س او روز قیامت از احضارشدگان برای حساب است. و او می‌داند که هیچ خیری و نیکی برای خود از پیش نفرستاده است، بلکه فقط چیزهایی را از پیش فرستاده است که به او زبان می‌رساند. و به سرایی منتقل می‌گردد که انسان در آن بر اعمال خود مجازات می‌شود. پس به گمان شما چه سرنوشتی خواهد داشت؟! و پندار شما در رابطه با او چیست؟! پس فرد عاقل باید چیزی را برای خودش انتخاب نماید که اولی‌تر وبیشتر سزاوار ترجیح است.

آیه‌ی ۶۲ -۶۶:

﴿وَیَوۡمَ یُنَادِیهِمۡ فَیَقُولُ أَیۡنَ شُرَکَآءِیَ ٱلَّذِینَ کُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ٦٢[القصص: ۶۲]. «و روزی (فرا خواهد رسید) که (خداوند) آنان را ندا داده و می‌فرماید: ‌کجایند انبازهایی که آنها را گما می‌بردید؟!».

﴿قَالَ ٱلَّذِینَ حَقَّ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقَوۡلُ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ أَغۡوَیۡنَآ أَغۡوَیۡنَٰهُمۡ کَمَا غَوَیۡنَاۖ تَبَرَّأۡنَآ إِلَیۡکَۖ مَا کَانُوٓاْ إِیَّانَا یَعۡبُدُونَ٦٣[القصص: ۶۳]. «کسانی که فرمان عذاب بر آنها تحقق یافته است می‌گویند: پروردگارا! اینانند که گمراه‌شان کردیم، آنان را چنانکه خود گمراه شدیم گمراه نبودیم. ما از اینان در پیشگاه تو بیزاری می‌جوییم، ما را عبادت نمی‌کردند (بلکه دنباله‌رو پندار خود بودند)».

﴿وَقِیلَ ٱدۡعُواْ شُرَکَآءَکُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَهُمۡ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۚ لَوۡ أَنَّهُمۡ کَانُواْ یَهۡتَدُونَ٦٤[القصص: ۶۴]. «و گفته می‌شود: انبازهای خود را به یاری بخوانید، آنگاه آنها را فرا می‌خوانند اما (ندای) آنان را پاسخ نمی‌دهند. و عذاب را می‌بینند، و اگر هدایت می‌شدند آنچه که برایشان پیش آمده است پیش نمی‌آمد».

﴿وَیَوۡمَ یُنَادِیهِمۡ فَیَقُولُ مَاذَآ أَجَبۡتُمُ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٦٥[القصص: ۶۵]. «و روزی که (خداوند) آنها را ندا می‌دهد و می‌فرماید: چه پاسخی به پیامبران دادید؟».

﴿فَعَمِیَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلۡأَنۢبَآءُ یَوۡمَئِذٖ فَهُمۡ لَا یَتَسَآءَلُونَ٦٦[القصص: ۶۶]. «آنگاه خبرها در آن روز بر آنان مشتبه گشته و نمی‌توانند چیزی را از یکدیگر بپرسند».

در اینجا خداوند خبر می‌دهد که در روز قیامت از مردم سؤال می‌کند و از مسایل اصولی از آنها می‌پرسد، و از آنان در رابطه با عبادت خداوند و اجابت پیامبرانشان سؤال می‌کند. پس فرمود: ﴿وَیَوۡمَ یُنَادِیهِمۡو روزی خواهد آمد که خداوند کسانی را که از انبازهایی را با او شریک ساخته و آنها را پرستش کرده بودند، و امیدوار بودند که زیانی را از آنها دفع نمایند،‌صدا می‌زند تا ناتوان بودن انبازها وگمراهی‌شان را برایشان بیان نماید.

﴿فَیَقُولُ أَیۡنَ شُرَکَآءِیَپس می‌فرماید: شریکا و انبازهای من کجایند؟! البته که خداوند شریکی ندارد، اما اینجا برحسب گمان و دروغ آنها از آنان می‌پرسد. بنابر این فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ کُنتُمۡ تَزۡعُمُونَکسانی که گمان می‌بردید (شریکان خداوند می‌باشند) کجا هستند؟ و آیا می‌توانند فایده‌ای برسانند و زیانی را دور کنند؟! در آن حالت برای آنها مشخص می‌گردد که آنچه را عبادت کرده و به آن امید داشته‌اند باطل بوده است و خود آنان وامیدی که از آنها داشته‌اند چیزی عبث بوده است. پس به گمراهی و سرکشی خود حکم می‌کنند. بنابر این ﴿قَالَ ٱلَّذِینَ حَقَّ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقَوۡلُسران و رهبران کفر و شر که فرمان عذاب دربارۀ آنان محقق شده است به گمراه بودن خود و گمراه کردن دیگران اعتراف می‌کنند و می‌گویند: ﴿رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ أَغۡوَیۡنَآ أَغۡوَیۡنَٰهُمۡ کَمَا غَوَیۡنَاپروردگارا! این پیروان ما هستند که گمراهشان کردیم، چنان که خو گمراه شدیم. یعنی همۀ ما در گمراهی مشترک هستیم و فمران عذاب دربارۀ همه ما محقق است.

﴿تَبَرَّأۡنَآ إِلَیۡکَدر پیشگاه تو از عبادت‌شان بیزاری می‌جوییم. یعنی ما از آنها و عملشان بیزار هستیم. ﴿مَا کَانُوٓاْ إِیَّانَا یَعۡبُدُونَآنها ما را نمی‌پرستیدند، بلکه شیطان‌ها را عبادت می‌کردند.

﴿وَقِیلَ ٱدۡعُواْ شُرَکَآءَکُمۡو به آنها گفته می‌شود: آنچه را که با خدا شریک می‌ساختید،‌به فریاد بخوانید، چون از آنها امید نفع و سود داشتید. پس آنها در آن وقت دشوار که عبادت کننده به آنچه عبادت کرده است نیاز دارد، فرمان داده می‌شوند تا آنها را بخوانند.

﴿فَدَعَوۡهُمۡپس آنان را ندا می‌دهند تا به آنها فایده برسانند و یا چیزی از عذاب خدا را از آنان دور سازند. ﴿فَلَمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَهُمۡولی پاسخی به آنان نمی‌دهند، و کافران می‌دانند که آنها دروغگو بوده‌اند و سزاوار عقوبت و کیفر هستند. ﴿وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَو عذابی را که آشکارا و به زودی آنها را فرا خواهد گرفت با شچم خود می‌بینند، بعد از این‌که آن را تکذیب و انکار کردند.

﴿لَوۡ أَنَّهُمۡ کَانُواْ یَهۡتَدُونَو اگر هدایت می‌شدند، آنچه که برایشان پیش آمده است، پیش نمی‌آمد، و به راه بهشت هدایت می‌شدند. همانطور که در دنیا هدایت یافتند، امان آنها هدایت نشدند.

﴿وَیَوۡمَ یُنَادِیهِمۡ فَیَقُولُ مَاذَآ أَجَبۡتُمُ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٦٥و روزی که خداوند مشرکان را ندا می‌دهد که به پیامبران چه پاسخی دادید، آیا آنها را تصدیق کردید و از آنان پیروی نمودید، یا این‌که آنها را تکذیب کردید و با آنان مخالف ورزیدید؟!.

﴿فَعَمِیَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلۡأَنۢبَآءُ یَوۡمَئِذٖ فَهُمۡ لَا یَتَسَآءَلُونَ٦٦آنان پاسخی برای این سؤال ندارند، و به راه راست رهنمود نمی‌شوند. و معلوم است که در اینجا جز پاسخ درستی که مطابق با حقیقت باشد مبنی بر این که ایمان آورده‌ایم و از پیامبران اطاعت کرده‌ایم، مفید نخواهد بود. اما از آن‌جا که می‌دانند پیامبران را تکذیب کرده‌اند و با دستورشان مخالفت ورزیده‌اند، چیزی نمی‌گویند، و نمی‌توانند از همدیگر بپرسند که چه پاسخی بدهند، گرچه آن پاسخ دروغ باشد.

آیه‌ی۶۷:

﴿فَأَمَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَعَسَىٰٓ أَن یَکُونَ مِنَ ٱلۡمُفۡلِحِینَ٦٧[القصص: ۶۷]. «و اما کسی که توبه کرده و ایمان آورده و کار شایستۀ انجام داده باشد امید است که از زمرۀ رستگاران گردد».

وقتی خداوند این را بیان کرد که از بندگان در مورد معبودشان و در مورد پیامبرانشان سؤال خواهد شد، راهی را بیان کرد که با آن بنده از عذاب خداوند متعال نجات می‌یابد و فرمود: نجاتی نیست مگر برای کسی‌که اهل توبه باشد و از شرک ‌ورزی و گناهان دوری ورزد و به خدا ایمان آورد و او را عبادت نماید، و از پیامبرانش اطاعت کند و آنها را تصدیق نماید و کار شایسته انجام دهد و در این راستا از پیامبرانش پیروی نماید.

﴿فَعَسَىٰٓ أَن یَکُونَ مِنَ ٱلۡمُفۡلِحِینَپس امید است کسی که این خصلت‌ها را داشته باشد از زمرۀ رستگاران گردد، آنهایی که به مطلوب دست می‌یابند و از امر ناگوار نجات پیدا می‌کنند. پس برای رستگار شدن راهی جز این وجود ندارد.

آیه‌ی ۶۸-۷۰:

﴿وَرَبُّکَ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُ وَیَخۡتَارُۗ مَا کَانَ لَهُمُ ٱلۡخِیَرَةُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ٦٨[القصص: ۶۸]. «و پروردگار تو هر آنچه را بخواهد می‌آفریند، و (هر کس را بخواهد) بر می‌گزیند، و آنان اختیاری ندارند. خداوند بسی منزه‌تر و بالاتر از آن است که برایش شریک قرار می‌دهند».

﴿وَرَبُّکَ یَعۡلَمُ مَا تُکِنُّ صُدُورُهُمۡ وَمَا یُعۡلِنُونَ٦٩[القصص: ۶۹]. «و پروردگارت آنچه دل‌هایشان پنهان می‌دارد و آنچه که آشکار می‌سازد، می‌داند».

﴿وَهُوَ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ لَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِی ٱلۡأُولَىٰ وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَهُ ٱلۡحُکۡمُ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٧٠[القصص: ۷۰]. «و اوست «الله» معبود به حق دیگری جز او نیست، و فرمانروایی از آن اوست و به‌سوی او بازگردانده می‌شوید».

در این آیات خداوند بیان می‌دارد که او همۀ مخلوقات را آفریده و مشیت و ارادۀ او در همۀ آفریده‌ها نافذ است، و هر کس را که بخواهد بر می‌گزیند و هر فرمان و زمان و مکانی را که بخواهد انتخاب می‌کند، و هیچ‌کس دیگری حق انتخاب ندارد.

و خداوند از داشتن شریک و پشتیبان و فرزند و همسر و هر آنچه شریک او قرار می‌دهند پاک و منزه است. و به آنچه که دل‌هایشان پنهان می‌دارد و آنچه که آشکار می‌سازند آگاه است. و فقط او معبود ستایش شده در دنیا و آخرت است، و به خاطر برخورداری از صفت‌های جلال و جمال، و به خاطر احسانی که به بندگانش نموده مورد ستایش قرار می‌گیرد. و او در هر دو جهان حاکم است، در دنیا به حکم و فرمان تقدیری حکم می‌نماید که مصداق آن همۀ چیزهایی است که آفریده و پدید آورده است. و حکم دینی نیز از آن اوست که مصداق آن مجموعۀ شریعت‌ها و اوامر و نواهی است. و در آخرت به حکم تقدیری و جزایی خود حکم می‌کند. بنابر این فرمود: ﴿وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَوبه سوی او بازگردانده می‌شوید، پس هر یک از شما را به خاطر عمل خوب و بدش جزا و سزا می‌دهد.

آیه‌ی ۷۱-۷۳:

﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِن جَعَلَ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمُ ٱلَّیۡلَ سَرۡمَدًا إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ مَنۡ إِلَٰهٌ غَیۡرُ ٱللَّهِ یَأۡتِیکُم بِضِیَآءٍۚ أَفَلَا تَسۡمَعُونَ٧١[القصص: ۷۱]. «بگو: به من بگویید اگر خداوند شب را بر شما تا روز قیامت پیوسته بگرداند، کیست معبودی غیر از خداوند که برایتان روشنی بیاورد؟ آیا نمی‌شنوید؟!».

﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِن جَعَلَ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمُ ٱلنَّهَارَ سَرۡمَدًا إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ مَنۡ إِلَٰهٌ غَیۡرُ ٱللَّهِ یَأۡتِیکُم بِلَیۡلٖ تَسۡکُنُونَ فِیهِۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ٧٢[القصص: ۷۲]. «بگو: به من خبر دهید اگر خداوند روز را تا قیامت بر شما ماندگار کند، به جز خدا کدام معبود است که بتواند برای شما شبی را بیاورد تا در آن آرام گیرید؟ آیا نمی‌بینید؟».

﴿وَمِن رَّحۡمَتِهِۦ جَعَلَ لَکُمُ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ لِتَسۡکُنُواْ فِیهِ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٧٣[القصص: ۷۳]. «و از رحمت خود شب و روز را برایتان مقرر داشت تا در آن بیارامید و فضل خدا را بجوئید و باشد که سپاس بگزارید».

این منتی از جانب خدا بر بندگانش است که آنها را به ادا کردن شکر و انجام بندگی و به جای آوردن حق خدا فرا می‌خواند. آری! منت و فضل خداست که از سر لطف و رحمت خویش روز را برای آنها آفریده است تا فضل خدا را بجویند، و برای طلب روزی‌های خود و زندگی‌شان در روشنایی روز به اینجا و آنجا بروند، و پخش شوند. و شب را آفریده است تا در آن آرام بگیرند و روح و جسم آنها از خستگی کار و فعالیت روزانه بیاساید.

پس این از فضل و رحمت خدا نسبت به بندگانش می‌باشد، و آیا کسی می‌تواند این چیزها را به وجود بیاورد؟! ﴿إِن جَعَلَ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمُ ٱلَّیۡلَ سَرۡمَدًا إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ مَنۡ إِلَٰهٌ غَیۡرُ ٱللَّهِ یَأۡتِیکُم بِضِیَآءٍۚ أَفَلَا تَسۡمَعُونَاگر خداوند شب را تا روز قیامت ماندگار کند به جز خدا کیست که بتواند برای شما روشنی بیاورد؟‌آیا مواعظ خدا و آیات را نمی‌شنویدو نمی‌فهمید؟! ﴿إِن جَعَلَ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمُ ٱلنَّهَارَ سَرۡمَدًا إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ مَنۡ إِلَٰهٌ غَیۡرُ ٱللَّهِ یَأۡتِیکُم بِلَیۡلٖ تَسۡکُنُونَ فِیهِۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَو اگر خداوند روز را تا قیامت بر شما ماندگار کند به جز خدا کدام معبود است که بتواند شبی را برایتان بیاورد تا در آن آرام گیرید؟ آیا عبرت نمی‌گیرید و نشانه‌ها و آیات خدا را نمی‌بینید تا بینش شما روشن گردد و راه راست را در پیش گیرید؟!.

در مبحث شب فرمود: ﴿أَفَلَا تَسۡمَعُونَآیا نمی‌شنوید، و در مبحث روز فرمود: ﴿أَفَلَا تُبۡصِرُونَآیا نمی‌بینید، چون قوۀ شنیدن در شب از قوۀ بینایی قوی‌تر است و در روز قوۀ بینایی از شنوایی قوی‌تر می‌باشد.

و از آیات چنین بر می‌آید که بنده باید در نعمت‌های خداوند بیاندیشد و به دقت در آن بنگرد و عدم و وجو آن‌را با هم مقایسه کند. زیرا اگر وجود نعمت با عدم آن مقایسه شود عقل انسان متوجه منت و احسان خدا می‌گردد. به خلاف کسی که به داشتن چیزهایی عادت کرده و چنین فکر می‌کند که این نعمات همیشه بوده‌اند و همواره ادامه خواهند داشت، پس خداوند را بر نعمت‌هایش ستایش نمی‌کند و از ابراز نیاز به درگاه خداوند ابا می‌ورزد. چنین کسی به کوری قلب دچار شده است و فکر شکرگزاردن و ذکر خداوند به ذهنش هم خطور نمی‌کند.

آیه‌ی ۷۴-۷۵:

﴿وَیَوۡمَ یُنَادِیهِمۡ فَیَقُولُ أَیۡنَ شُرَکَآءِیَ ٱلَّذِینَ کُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ٧٤[القصص: ۷۴]. «و روزی که آنان را ندا می‌دهد، آنگاه می‌گوید: کجایند آن شریکانم که شما می‌پنداشتید؟!».

﴿وَنَزَعۡنَا مِن کُلِّ أُمَّةٖ شَهِیدٗا فَقُلۡنَا هَاتُواْ بُرۡهَٰنَکُمۡ فَعَلِمُوٓاْ أَنَّ ٱلۡحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ٧٥[القصص: ۷۵]. «و (در آن روز) از هر امتی گواهی بیرون می‌کشیم، آنگاه می‌گوییم: دلیل خود را بیاورید. پس می‌دانند که حق با خداوند است، وآنچه که به هم می‌بافتند از ایشان گم و ناپدید می‌شود».

روزی (خواهد آمد) که خداوند کسانی را ندا می‌دهد که چیزهایی را برای او شریک قرار می‌دادند، و غیر او را با وی برابر دانسته و ادعا می‌کردند که خداوند شریکانی دارد که سزاوار عبادت هستند، و فایده می‌دهند و ضرر می‌رسانند. پس وقتی که روز قیامت فرا برسد، خداوند می‌خواهد جسارت و افترایی که در سر می‌پروراندند، و دروغگویی آنان‌را آشکار سازد، ﴿یُنَادِیهِمۡ فَیَقُولُ أَیۡنَ شُرَکَآءِیَ ٱلَّذِینَ کُنتُمۡ تَزۡعُمُونَآنان را ندا می‌دهد و می‌گوید کجایند انبازهایی که برای من گمان می‌بردید. کجاست آنچه آنها به گمان خود شریک خدا قرار می‌دادند، و فقط گمان آنها بود نه واقعیت همانطور که فرموده است: ﴿وَمَا یَتَّبِعُ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُرَکَآءَۚ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ[یونس: ۶۶]. «و آنها که غیر خدا را شریک او تلقی می‌کنند (از برهانی روشن) پیروی نمی‌کنند، (بلکه) فقط پیرو گمانند».

پس هرگاه آنها ومعبودانشان حاضر شدند، خداوند از میان امت‌های دروغگو گواهانی را بیرون می‌آورد که بر شرک ورزیدن و باور فاسدشان در دنیا گواهی می‌دهند و این‌ها به منزلۀ کاندیداهای آنان هستند. ﴿وَنَزَعۡنَا مِن کُلِّ أُمَّةٖ شَهِیدٗایعنی از میان سران تکذیب کنندگان کسانی را انتخاب می‌کنیم تا از برادرانشان دفاع کنند، حال آن که هر دو گروه بر یک راه هستند. پس وقتی برای محاکمه آورده شوند، ﴿فَقُلۡنَا هَاتُواْ بُرۡهَٰنَکُمۡمی‌گوییم: حجت و دلیل خود را بر صحت و درستی شرک خویش بیاورید. آیا ما شما را به آن فرمان داده‌ایم؟ آیا پیامبران من شما را به آن دستور داده‌اند؟ آیا این را در یکی از کتاب‌های من دیده‌اید؟ آیا در میان معبودان شما کسی هست که سزاوار چیزی از الوهیت و خدایی باشد؟‌آیا به شما می‌توانند فایده برسانند، یا می‌توانند شما را از عذاب خدا نجات دهند؟! پس اگر شایستگی دارند این کارها را انجام دهند و اگر قدرتی دارند باید آن را به شما بنمایاند.

﴿فَعَلِمُوٓاْ أَنَّ ٱلۡحَقَّ لِلَّهِپس در این هنگام باطل و فاسد بودن گفتۀ خود را می‌دانند، و می‌فهمند که حق از آن خداوند است. آن‌ها دلیلی ندارند، و مجادله و گفتگو به ضرر آنها تمام می‌شود، و حجت خدا قاطع و والا است.

﴿وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَو دروغ و تهمتی که به هم می‌بافتند نابود و متلاشی می‌شود و می‌دانند که خداوند دربارۀ آنها به عدل رفتار می‌نماید چون کیفر و عذاب را جز به کسی که سزاوار آن است نمی‌دهد.

آیه‌ی ۷۶-۸۲:

﴿إِنَّ قَٰرُونَ کَانَ مِن قَوۡمِ مُوسَىٰ فَبَغَىٰ عَلَیۡهِمۡۖ وَءَاتَیۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡکُنُوزِ مَآ إِنَّ مَفَاتِحَهُۥ لَتَنُوٓأُ بِٱلۡعُصۡبَةِ أُوْلِی ٱلۡقُوَّةِ إِذۡ قَالَ لَهُۥ قَوۡمُهُۥ لَا تَفۡرَحۡۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡفَرِحِینَ٧٦[القصص: ۷۶]. «همانا قارون از قوم موسی بود، پس بر آنان سرکشی کرد، و از گنج‌ها اندازه‌ای به او داده بودیم که کلیدهای آن بر گروهی توانمند سنگینی می‌کرد. آنگاه که قومش بدو گفتند: شادمانی مکن، همانا خدا شاد شوندگان (به مال) را دوست نمی‌دارد».

﴿وَٱبۡتَغِ فِیمَآ ءَاتَىٰکَ ٱللَّهُ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَۖ وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ ٱلدُّنۡیَاۖ وَأَحۡسِن کَمَآ أَحۡسَنَ ٱللَّهُ إِلَیۡکَۖ وَلَا تَبۡغِ ٱلۡفَسَادَ فِی ٱلۡأَرۡضِۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِینَ٧٧[القصص: ۷۷]. «و در آنچه خداوند به تو داده است سرای آخرت را بجوی، و بهرۀ خود را از دنیا فراموش مکن، و چنان‌که خداوند به تو نیکی کرده است (با دیگران) نیکی کن، و در زمین در پی فساد مباش که خداون فسادکاران را دوست نمی‌دارد».

﴿قَالَ إِنَّمَآ أُوتِیتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِیٓۚ أَوَ لَمۡ یَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَهۡلَکَ مِن قَبۡلِهِۦ مِنَ ٱلۡقُرُونِ مَنۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُ قُوَّةٗ وَأَکۡثَرُ جَمۡعٗاۚ وَلَا یُسۡ‍َٔلُ عَن ذُنُوبِهِمُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ٧٨[القصص: ۷۸]. «قارون گفت: تنها در نتیجۀ علم و دانشی که دارم آن (مال) به من داده شده است. آیا ندانست که خداوند پیش از او نسل‌های (گذشته) کسانی را که از او توانمندتر و مال اندوزتر بودند هلاک کرد؟ و گناهکاران از گناهشان پرسیده نمی‌شوند».

﴿فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ فِی زِینَتِهِۦۖ قَالَ ٱلَّذِینَ یُرِیدُونَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا یَٰلَیۡتَ لَنَا مِثۡلَ مَآ أُوتِیَ قَٰرُونُ إِنَّهُۥ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٖ٧٩[القصص: ۷۹]. «پس (قارون) آراسته به زیورهای خود میان قومش ظاهر شد کسانی که زندگانی دنیا را می‌خواستند گفتند: ای کاش! ما نیز مانند آنچه به قارون داده شده است می‌داشتیم، به راستی او از بهره‌ای بزرگ برخوردار است».

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ وَیۡلَکُمۡ ثَوَابُ ٱللَّهِ خَیۡرٞ لِّمَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗاۚ وَلَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلصَّٰبِرُونَ٨٠[القصص: ۸۰]. «و کسانی که دانش وآگاهی داشتند، گفتند: وای بر شما! پاداش خداوند برای کسی که ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد، بهتر است و این را جز شکیبایان نمی‌پذیرند».

﴿فَخَسَفۡنَا بِهِۦ وَبِدَارِهِ ٱلۡأَرۡضَ فَمَا کَانَ لَهُۥ مِن فِئَةٖ یَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُنتَصِرِینَ٨١[القصص: ۸۱]. «پس او و خانه‌اش را به زمین فرو بردیم، و هیچ گروهی نداشت که او را در برابر خداوند یاری دهند، و خود نیز نتوانست خود را کمک کند».

﴿وَأَصۡبَحَ ٱلَّذِینَ تَمَنَّوۡاْ مَکَانَهُۥ بِٱلۡأَمۡسِ یَقُولُونَ وَیۡکَأَنَّ ٱللَّهَ یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ وَیَقۡدِرُۖ لَوۡلَآ أَن مَّنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡنَا لَخَسَفَ بِنَاۖ وَیۡکَأَنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلۡکَٰفِرُونَ٨٢[القصص: ۸۲]. «آنان که دیروز آرزو می‌کردند به جای او باشند، گفتند: وای! انگار خدا روزی را برای هر کس از بندگانش که بخواهد فراخ می‌گرداند، و برای هر کس که بخواهد روزی را تنگ و کم می‌گرداند. و اگر خداوند بر ما منت ننهاده بود بی‌گمان ما را فرو می‌برد. وای! انگار کافران رستگار نمی‌گردند».

خداوند از حالت قارون و آنچه که انجام داد و موعظه و نصیحتی که بدو شد خبر داده و می‌فرماید: ﴿إِنَّ قَٰرُونَ کَانَ مِن قَوۡمِ مُوسَىٰهمانا قارون از قوم موسی بود. یعنی از بنی‌اسرائیل بود، آنهایی که خداوند در آن زمان بر جهانیان برترشان داده بود، و خداوند نعمت‌های فراوانی به آنان بخشیده بود. پس حالت آنها چنین اقتضا می‌کرد که بر دین استقامت داشته باشند. اما قارون از راه قومش منحرف شد، ﴿فَبَغَىٰ عَلَیۡهِمۡو به خاطر نعمت‌های فراوانی که به او داده شده بود سرکشی و فخرفروشی کرد.

﴿وَءَاتَیۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡکُنُوزِ مَآ إِنَّ مَفَاتِحَهُۥ لَتَنُوٓأُ بِٱلۡعُصۡبَةِ أُوْلِی ٱلۡقُوَّةِو گنج‌ها و خزانه‌های زیادی به او داده بودیم که کلیدهای آن بر گروه قدرتمندی سنگینی می‌کرد، کلمۀ «عْصبه» بر گروه ده، نه و هفت نفری اطاق می‌شود. یعنی کلیدهای گنجینه و خزانه‌های اموال او چنان زیاد بود که گروه قدرتمندی به هنگام حمل آن کلیدها احساس سنگینی می‌کردند. پس در مورد خود گنج‌ها چه فکر می‌کنی؟

﴿إِذۡ قَالَ لَهُۥ قَوۡمُهُۥ لَا تَفۡرَحۡۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡفَرِحِینَوقتی که قومش در حالی که او را نصیحت می‌کردند و او را از طغیان و سرکشی برحذر می‌داشتند به او گفتند: به این دنیا و ثروت فراوان خود شاد مباش، و به آن افتخار مورز که آن تو را از آخرت غافل می‌گرداند. زیرا خداوند کسانی را که به مال دنیا شاد می‌شوند و شیفته و غرق محبت آن می‌گردند دوست ندارد.

﴿وَٱبۡتَغِ فِیمَآ ءَاتَىٰکَ ٱللَّهُ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَتو اموال و دارایی‌هایی داری که وسیله‌ای برای به دست آوردن آخرت است. حال آنکه دیگران این وسیله را ندارند. پس به وسیلۀ این مال‌ها آخرت را بجوی و از آن صدقه بده. و به این بسنده نکن که ثروت خود را در به دست آوردن لذت‌ها به کار بگیری. ﴿وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ ٱلدُّنۡیَایعنی ما به تو نمی‌گوییم که همۀ اموال و دارایی‌ات را صدقه کن و آن را ضایع نما، بلکه برای آخرت خود انفاق کن، و از دنیای خود چنان بهره‌برداری کن که در دین تو خلل ایجاد نشود و به آخرت تو زیان نرسد.

﴿وَأَحۡسِن کَمَآ أَحۡسَنَ ٱللَّهُ إِلَیۡکَو با بندگان خدا نیکی کن، همانطور که خداوند با دادن این مالها به تو نیکی کرده است، ﴿وَلَا تَبۡغِ ٱلۡفَسَادَ فِی ٱلۡأَرۡضِو با تکبر و انجام دادن گناهان و مشغول شدن به نعمت‌ها و فراموش کردن کسی که نعمت‌ها را داده است در زمین به دنبال فساد و تباهی‌مباش، ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِینَهمانا خداوند تباهکاران و فساد پیشگان را دوست نمی‌دارد، بلکه آنها را به کیفر تباهکاری‌شان به شدت مجازات خواهد کرد.

قارون نصیحت آنها را نپذیرفت و به نعمت پروردگارش کفر ورزید و گفت: ﴿إِنَّمَآ أُوتِیتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِیٓمن این مال‌ها را به وسیلۀ تلاش خود و شناختی که از راه‌های کسب و معامله داشتم، و به سبب مهارت خویش به دست آورده‌ام، و یا از آنجا که خداوند می‌دانست من لایق این اموال هستم آن را به من داده است. پس چرا شما مرا بر نحوۀ استفاده از چیزی نصیحت می‌کنید که خداوند به من بخشیده است؟

خداوند متعال با بیان این‌که دادن و بخشیدن وی بیانگر خوب بودن حالت کسی نیست که به او بخشیده است، فرمود: ﴿أَوَ لَمۡ یَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَهۡلَکَ مِن قَبۡلِهِۦ مِنَ ٱلۡقُرُونِ مَنۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُ قُوَّةٗ وَأَکۡثَرُ جَمۡعٗاۚآیا نمی‌داند که خداوند پیش از او از میان نسل‌های گذشته کسانی را که از او توانمندتر و مال‌اندوز‌تر بودند هلاک کرده است؟! پس چه مانعی وجود دارد که خداوند نسل‌های دیگری را نیز هلاک کند؟ با این‌که سنت ما این است که هر کس مانند آنها یا بیشتر از آنها قدرت و ثروت داشته باشد و کارهایی را انجام دهد که موجب هلاکت و نابودی است او را هلاک خواهیم کرد. ﴿وَلَا یُسۡ‍َٔلُ عَن ذُنُوبِهِمُ ٱلۡمُجۡرِمُونَو گناهکاران از گناهانشان پرسیده نمی‌شوند، بلکه خداوند آنها را کیفر می‌دهد، و چون حالت آنها را می‌داند آنان را عذاب می‌دهد. پس آنان گرچه برای خود حالتی نیکو تجسم کنند، و خود را نجات یافته تلقی نمایند سخن آنها مورد قبول نیست، و چیزی از عذاب خدا را از آنها دور نمی‌کند. چون گناهانشان پوشیده نیست. پس انکار کردن آنها بی‌جاست. قارون همچنان به عناد و سرکشی خود و نپذیرفتن نصیحت و اندرز قومش با سرمستی و غرور و در حالی که به خود پسندی گرفتار آمده بود ادامه می‌داد.

﴿فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ فِی زِینَتِهِو روزی با زیباترین و بهترین وضعیت خود بیرون آمد. او اموال فراوانی داشت و تا آخرین حد که می‌توانست خود را آماده و آراسته کرده بود. و معمولاً امثال قارون بسیار خود را آراسته می‌کنند ومانور می‌دهند، و قارون هر آنچه که از آرایش و تجمل و فخر و ناز قابل تصور بود جمع کرده بود.

در این حالت چشم‌ها به قارون دوخته شد، لباسش دل‌ها را مجذوب، و آرایش و خود آرایی‌اش مردم را به‌سوی خود جلب کرده بود. تماشاگران در مورد قارون به دو گروه تقسیم شده بودند و هر یک بر حسب خواست و علاقۀ خودش سخن می‌گفت، ﴿قَالَ ٱلَّذِینَ یُرِیدُونَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَاکسانی‌که زندگانی دنیا را می‌خواستند و به آن دل بسته بودند و دنیا آخرین مقصدشان بود، و خواسته‌های جز آن نداشتند، گفتند: ﴿یَٰلَیۡتَ لَنَا مِثۡلَ مَآ أُوتِیَ قَٰرُونُکاش دنیا و کالا و زیبایی آن به ما هم داده می‌شد، همانطور که به قارون داده شده است! ﴿إِنَّهُۥ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٖبی‌گمان او از بهره‌ای بزرگ برخوردار است. البته اگر کار به آنچه که آنها می‌خواستند تمام می‌شد، و دنیایی دیگر وجود نداشت و آخرتی در کار نبود آنها راست می‌گفتند که قارون از بهرۀ بزرگی برخوردار است، چون به او امکانات و اموال چنان زیادی داده شده بود که می‌توانست هر طور که بخواهد از نعمت‌های دنیا استفاده کند و او با این اموال و ثروت می‌توانست همۀ آنچه را که می‌خواست به دست بیاورد. و بسیاری از مردم برخورداری از چنین وضعیتی را عین سعادتمندی به حساب می‌آورند. ولی در واقع هر کس که دنیا و زخارف آن را آخرین هدف خود قرار دهد به راستی که پست‌ترین انسان است و هرگز به خواسته‌های عالی و مطالب گران‌بها راه نمی‌یابد.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَو کسانی که دانش و آگاهی داشتند و حقایق اشیا را می‌دانستند و به باطن دنیا نگاه نمی‌کردند، در آن وقت که آن دسته از مردم به ظاهر قارون می‌نگریستند، در حالی که از آنچه آنها برای خود آرزو کرده بودند ناراحت و دردمند شده بودند، و از وضعیت آنها تأسف می‌خوردند و سخنشان را قبول نداشتند، گفتند: ﴿وَیۡلَکُمۡوای بر شما! ﴿ثَوَابُ ٱللَّهِ خَیۡرٞ لِّمَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗاپاداش خدا در این دنیا که عبارت است از لذت عبادت، و دوست داشتن آن، وبازگشتن به‌سوی خدا، و روی آوردن به او، و پاداشی که در آن دنیا می‌دهد که بهشت و نعمت‌هایی است که در آن وجود دارد، و چشم‌ها از دیدن آن لذت می‌برند، برای کسی که ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد بهتر از چیزی است که شما آرزو کرده و به آن علاقه‌مند شده‌اید. پس این است حقیقت امر اما این طور نیست که هر کس این را بداند به آن روی بیاورد، بلکه این را فرا نمی‌گیرند و توفیق دست یافتن به آن را ندارند، ﴿إِلَّا ٱلصَّٰبِرُونَمگر کسانی که شکیبایی می‌ورزند، آنهایی که بر طاعت خداوند صبر می‌ورزند و خود را از گناه ونافرمانی خدا باز می‌دارند و به هنگام تقدیرهای دردناک خداوندی صبر و بردباری پیشه می‌کنند و جذابیت‌های دنیا و لذایذشان آن‌ها را از یاد پروردگارشان غافل نمی‌کند و میان او و آنچه که برای آن آفریده شده‌اند مانعی ایجاد نمی‌نمایند. پس چنین کسانی پاداش خدا را بر دنیای فانی ترجیح می‌دهند.

وقتی فخر فروشی و سرکشی قارون به اوج رسیده و دنیایش نزد او زیبا جلوه نمود، و بسیار به آن دلباخته شد، ناگهان عذاب خدا او را فرا گرفت، ﴿فَخَسَفۡنَا بِهِۦ وَبِدَارِهِ ٱلۡأَرۡضَپس او و خانه‌اش را به زمین فرو بردیم، و سزای او از نوع عملش بود. پس همانطور که خودش را از بندگان خدا بالاتر قرار داد خداوند نیز او را در پایین‌ترین مکان جای داد. و او و خانه‌اش به همراه اثاثیه وکالاهایش که مایۀ فریب او شده بودند به دل زمین فرو رفتند ﴿فَمَا کَانَ لَهُۥ مِن فِئَةٖ یَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُنتَصِرِینَو او را گروه و خدمتگزاران و لشکریانی نبود که در برابر خداوند یاری‌اش کنند. پس عذاب خدا او را فرا گرفت، و کسی او را یاری نداد و خودش هم نتوانست کاری بکند.

﴿وَأَصۡبَحَ ٱلَّذِینَ تَمَنَّوۡاْ مَکَانَهُۥ بِٱلۡأَمۡسِ یَقُولُونَو کسانی که دیروز آرزو می‌کردند به جای او باشند. یعنی زندگانی دنیا را می‌خواستند، کسانی که می‌گفتند: کاش مانند آنچه به قارون داده شده است به ما هم داده می‌شد، آنها پس از به زمین فرو رفتن قارون، در حالی که ناراحت بودند و عبرت گرفته و می‌ترسیدند که عذاب خدا آنها را نیز فرو بگیرد، گفتند: ﴿وَیۡکَأَنَّ ٱللَّهَ یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ وَیَقۡدِرُوای! انگار خداوند روزی را برای هر کس از بندگان خود که بخواهد گسترده می‌گرداند، و برای هر کس که بخواهد آن را تنگ و کم می‌گرداند، پس اکنون دانستیم خداوند که روزی فراوانی به قارون داده است دلیل بر این نیست که در او خیر و خوبی وجود دارد، و ما در این سخن خود که گفتیم ﴿إِنَّهُۥ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٖواقعاً قارون دارای بهرۀ بزرگی است، اشتباه کرده‌ایم.

﴿لَوۡلَآ أَن مَّنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡنَا لَخَسَفَ بِنَااگر خداوند بر ما منت نمی‌نهاد، ما را بر آنچه که گفتیم کیفر می‌داد، پس اگر فضل و منت او نبود، ما را به زمین فرو می‌برد. پس هلاکت شدن قارون کیفر وسزایی بود برای او وعبرت و پندی بود برای دیگران، حتی کسانی که به او رشک می‌بردند پشیمان شدند و فکرشان تغییر کرد. ﴿وَیۡکَأَنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلۡکَٰفِرُونَیعنی کافران در دنیا و آخرت رستگار نمی‌گردند.

آیه‌ی ۸۳:

﴿تِلۡکَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوّٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗاۚ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِینَ٨٣[القصص: ۸۳]. «این سرای آخرت است که آن را برای کسانی که در زمین به دنبال استکبار و فساد نیستند مقرر می‌کنیم، و عاقبت از آن پرهیزگاران است».

وقتی خداوند ماجرای قارون و دنیایی که به او داده شده بود و سرانجام او را بیان کرد، و به گفتۀ اهل دانش نیز اشاره کرد که گفتند: «پاداش خداوند برای کسی‌که ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد بهتر است»، مردم را به جهان آخرت تشویق کرد و سبب و عاملی که انسان را به بهشت می‌رساند بیان نمود و فرمود: ﴿تِلۡکَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُآنچه خداوند که در کتاب‌هایش بیان نموده و پیامبرانش از آن خبر داده‌اند سرای آخرت است که همۀ نعمت‌ها را در بر گرفته و هر امر ناگوار وناخوشایندی از آن دور شده است. ﴿نَجۡعَلُهَاو آن را سرا و مقری قرار می‌دهیم، ﴿لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوّٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗابرای کسانی که در زمین به دنبال تکبر و فساد نیستند. یعنی آنهایی که قصد فساد و تکبر را ندارند، گذشته از این‌که در زمین کارهایی انجام دهند که به وسیلۀ آن خود را بر بندگان خدا برتر قرار دهند، و بر آنها و در برابر حق تکبر ورزند.

و فساد شامل همۀ گناهان است. پس وقتی آنها تکبر و فساد در زمین را نمی‌خواهند، از این لازم می‌آید که خواست و ارادۀ آنها به‌سوی خدا، و قصد و هدفشان سرای آخرت، و حالت آنها تواضع و فروتنی کردن با بندگانن خدا و اطاعت از حق و انجام عمل صالح باشد. و این‌ها پرهیزگارنند که سرانجام نیک دارند. بنابر این فرمود: ﴿وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِینَو رستگاری و کامیابی پایدار و جاودان از آن کسی است که از خدا بترسد و تقوا پیشه نماید.

و دیگران -گرچه به برخی موفقیت‌ها و آسایش‌ها دست یابند- اما مسلماً این موفقیت و راحتی به طول نمی‌انجامد و به زودی از بین می‌رود. و از این‌که در آیۀ کریمه عاقبت نیک منحصراً برای پرهیزگاران قرار داده شده است دانسته می‌شود کسانی که می‌خواهند در زمین تکبر یا فساد کنند، در جهان آخرت بهره و نصیبی ندارند.

آیه‌ی ۸۴:

﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ خَیۡرٞ مِّنۡهَاۖ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّیِّئَةِ فَلَا یُجۡزَى ٱلَّذِینَ عَمِلُواْ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ إِلَّا مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٨٤[القصص: ۸۴]. «هر کس کار نیکی انجام دهد پاداش بهتری از آن دارد، و هرکس بدی به میان آورد (بداند) کسانی که مرتکب بدی‌ها می‌شوند جز آنچه می‌کنند جزا نمی‌یابند».

خداوند از چند برابر بودن لطف خویش و عدالت کامل خبر داده و می‌فرماید: ﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِهر کس کار نیکی انجام دهد، و آن را پیش بیاورد. شرط گذاشت که انجام دهندۀ نیکی، آن را بیاورد، چون گاهی (آدمی) نیکی را انجام می‌دهد اما چیزی را با آن همراه می‌کند که پذیرفته نمی‌شود، و یا نیکی را باطل می‌نماید. بنابر این او نیکی را انجام داده ولی با خود نیاورده است. و «حسنه» اسم جنس است و شامل همۀ اقوال و افعال ظاهری و باطنی است که مربوط به حقوق خدا و بندگان می‌باشد و خدا و پیامبرش به آن دستور داده‌اند. ﴿فَلَهُۥ خَیۡرٞ مِّنۡهَاپس او پاداش بزرگتری از آن خواهد داشت. و در آیه‌ی دیگر آمده است که ﴿فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَا[الأنعام: ۱۶۰]. «ده برابر آن نیکی به او پاداش داده می‌شود».

این چند برابر کردن نیکی حتماً آنجام می‌شود، و گاهی اسبابی با آن همراه می‌شود که به وسیلۀ آن چند برابر شدن افزوده‌تر و بیشتر می‌گردد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَٱللَّهُ یُضَٰعِفُ لِمَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٌ[البقرۀ: ۲۶۱]. «و خداون برای هر کس که بخواد پاداش را چند برابر می‌نماید، و خداوند گشایش‌گر داناست». یعنی بر حسب حالت انجام دهنده و عملش، و فایده و جا و مکان عملش، به پاداش آن می‌افزاید.

﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ خَیۡرٞ مِّنۡهَاۖ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّیِّئَةِ فَلَا یُجۡزَى ٱلَّذِینَ عَمِلُواْ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ إِلَّا مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٨٤و هر کس بدی را انجام می‌دهند جز آنچه می‌کردند جزا نمی‌یابند. و بدی هر آن چیزی است که شارع از آن نهی نموده و آن را حرام کرده باشد. و این آیه همانند فرموده‌ی خداوند متعال است که می‌فرماید: ﴿وَمَن جَآءَ بِٱلسَّیِّئَةِ فَلَا یُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَا وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ[الأنعام: ۱۶۰].

آیه‌ی ۸۵-۸۸:

﴿إِنَّ ٱلَّذِی فَرَضَ عَلَیۡکَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّکَ إِلَىٰ مَعَادٖۚ قُل رَّبِّیٓ أَعۡلَمُ مَن جَآءَ بِٱلۡهُدَىٰ وَمَنۡ هُوَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٨٥[القصص: ۸۵]. «به راستی خداوندی که این قرآن را بر تو واجب کرد یقیناً تو را به بازگشتگاهی باز خواهد گرداند. بگو: پروردگار من بهتر می‌داند که چه کسی هدایت را از سوی او آورده است، و چه کسی در گمراهی آشکار به سر می‌برد».

﴿وَمَا کُنتَ تَرۡجُوٓاْ أَن یُلۡقَىٰٓ إِلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبُ إِلَّا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّکَۖ فَلَا تَکُونَنَّ ظَهِیرٗا لِّلۡکَٰفِرِینَ٨٦[القصص: ۸۶]. «و امیدی نداشتی که کتاب بر تو فرود آورده شود، بلکه به رحمتی از سوی پروردگارت (این کار انجام شد) پس هرگز پشتیبان کافران مباش».

﴿وَلَا یَصُدُّنَّکَ عَنۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ بَعۡدَ إِذۡ أُنزِلَتۡ إِلَیۡکَۖ وَٱدۡعُ إِلَىٰ رَبِّکَۖ وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٨٧[القصص: ۸۷]. «و هرگز کافران تو را از آیات خداوند باز ندارند، پس از آنکه (قرآن) بر تو نازل شده است. و به‌سوی پروردگارت فراخوان، و هرگز از مشرکان مباش».

﴿وَلَا تَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَۘ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ کُلُّ شَیۡءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥۚ لَهُ ٱلۡحُکۡمُ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٨٨[القصص: ۸۸]. «و با خداوند معبود دیگری را فرامخوان، جز او معبود به حقی نیست، هر چیزی هلاک شونده است جز ذات او، فرمانروایی از آن اوست، و همگی شما به‌سوی او برگردانده می‌شوید».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِی فَرَضَ عَلَیۡکَ ٱلۡقُرۡءَانَهمانا خداوندی که قرآن را بر تو نازل کرد و احکام را در آن واجب گرداند و حلال و حرام را در آن بیان کرد، و تو را دستور داد تا آن را به جهانیان برسانی و همۀ مکلفین را به‌سوی احکام آن دعوت کنی، شایستۀ حکمت او نیست که زندگی فقط در همین دنیا منحصر گردد و بندگان به خاطر کارهای نیک خود پاداش داده نشوند، و به خاطر کارهای بد کیفر نیابند، بلکه حتماً تو را به بازگشتگاهی بر می‌گرداند که در آن نیکوکاران را به سبب نیکوکاریشان پاداش می‌هد، و بدکاران را به خاطر گناهشان کیفر می‌دهد.

و هدایت و برنامۀ الهی را برای آنها بیان کرده‌ای، پس اگر از تو پیروی کنند این بهره و سعادت آنهاست. و اگر نافرمانی کنند و به هدایتی که آورده‌ای اعتراض نمایند و باطل را بر حق ترجیح بدهند، پس جایی برای مجادله باقی نمی‌ماند و چیزی جز مجازات اعمال از سوی خدای دانا به پیدا و پنهان و دانا به اهل حق و اهل باطل باقی نمی‌ماند. و خداوند چیزی را ثابت و چیزی را باطل و پوچ می‌گرداند. بنابر این گفت: ﴿قُل رَّبِّیٓ أَعۡلَمُ مَن جَآءَ بِٱلۡهُدَىٰ وَمَنۡ هُوَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖبگو: «پروردگارم بهتر می‌داند که چه کسی هدایت را آورده است، و چه کسی در گمراهی آشکار به سر می‌برد». و دانسته شد که پیامبر خدا را یافته و هدایت کننده است، و دشمنان او گمراه و گمراه کننده‌اند.

﴿وَمَا کُنتَ تَرۡجُوٓاْ أَن یُلۡقَىٰٓ إِلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبُو تو به نازل شدن این کتاب فکر نمی‌کردی و برای ان آمادگی نداشتی و (قبلاً) به این امر نپرداخته بودی، ﴿إِلَّا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّکَبلکه رحمت و لطفی که خداوند نسبت به تو و بندگان داشت سبب شد که خداوند تو را به همراه این کتاب که مایه رحمت جهانیان است بفرستد، و به تو چیزهایی را بیاموزد که آنها نمی‌دانستند. و آنان را تزکیه نمود و کتاب و حکمت را به آنها آموخت گرچه قبل از آن در گمراهی آشکاری به سر می‌برند.

پس وقتی که دانستی این کتاب رحمت خداست که بر تو نازل شده است، بدان که همۀ انچه به آن امر نموده و از آن نهی کرده است، رحمت و لطفی از جانب اوست. پس هرگز به دلت خطور نکند که مخالفت با آن به صلاح تو و سودمندتر است.

﴿فَلَا تَکُونَنَّ ظَهِیرٗا لِّلۡکَٰفِرِینَو هرگز پشتیبان کافران مباش. یعنی آنها را بر کفرشان یاری مکن. و از جملۀ پشتیبانی آنها این است که در مورد یکی از دستورات قرآن گفته شود: این خلاف حکمت و منفعت و مصلحت است.

﴿وَلَا یَصُدُّنَّکَ عَنۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ بَعۡدَ إِذۡ أُنزِلَتۡ إِلَیۡکَآیات خدا را تبلیغ کن و به مکر و حیلۀ کافران توجه مکن، و مبادا تو را از رساندن آن باز دارند. و از هوی و هوس آنها پیروی مکن، ﴿وَٱدۡعُ إِلَىٰ رَبِّکَبلکه مردم را به‌سوی پروردگارت دعوت کن. پس هر آنچه با این مخالف باشد از قبیل ربا و شهرت‌طلبی یا موافقت با خواسته‌های اهل باطل، آن را دور بیانداز، چون چنین چیزهایی سبب می‌شود تا انسان با کافران باشد و آنها را بر کارشان یاری نماید. بنابراسن ﴿وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَو هرگز از مشرکان مباش یعنی نه در دایرۀ شرک آنها قرار بگیر، و نه در فروغ و شعبه‌های آن که همه گناه است.

﴿وَلَا تَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَۘو با خداوند معبود دیگری را مخوان، بلکه عبادت خود را خالصانه برای «الله» انجام بده، زیرا ﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَمعبود به حقی جز او نیست. پس جز خدای ابدی و جاوید هیچ کس شایسته نیست که معبود و خدا قرار داده شود، و مورد محبت و دوستی و پرستش قرار بگیرد ﴿کُلُّ شَیۡءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجۡهَهُهر چیزی جز او هلاک شونده و رفتنی است پس عبادت کردن برای موجود هلاک شونده باطل است، زیرا سرانجام و نهایت آن بطلان است. ﴿لَهُ ٱلۡحُکۡمُ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَفرمانروایی در دنیا و آخرت از آن اوست، و به‌سوی او - نه به‌سوی کسی دیگر - برگردانده می‌شوید. پس وقتی هر چیزی غیر از خدا هلاک شونده و باطل است، و خداوند باقی و ماندگار است، خداوندی که جز او معبود به حقی نیست و فرمانروایی در دنیا و آخرت از آن اوست، و همۀ خلائق به‌سوی او باز می‌گردند تا آنها را طبق اعمالشان مجازات کند، بر کسی که عقل دارد مقرر می‌گردد که تنها خداوند بی‌شریک را عبادت کند، و کارهایی را انجام دهد که او را به خدا نزدیک می‌نماید، و وی را از ناخشنودی و عذاب او دور می‌کند. و باید بپرهیزد از این‌که در حالی به نزد پروردگارش برود که توبه نکرده، و از گناه و اشتباه خود دست نکشیده است.

پایان تفسیر سوره‌ی قصص


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد