تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سورۀ یونس

سورۀ یونس

مکی است؛ ترتیب آن 10؛ شمار آیات آن 109

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیم

﴿الٓرۚ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡحَکِیمِ ١.

الف، لام، را؛ از حروف مقطعه‌ای است که معانی بس بزرگی دارد و خداوند عزوجل به مرادش از آن‌ها داناتر است.

این آیات قرآنی است که حق‌تعالی آن را برای بندگانش از هر خلل، تناقض و اختلافی استوار ساخته و به تفصیل و بیان آراسته است.

﴿أَکَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنۡ أَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ رَجُلٖ مِّنۡهُمۡ أَنۡ أَنذِرِ ٱلنَّاسَ وَبَشِّرِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنَّ لَهُمۡ قَدَمَ صِدۡقٍ عِندَ رَبِّهِمۡۗ قَالَ ٱلۡکَٰفِرُونَ إِنَّ هَٰذَا لَسَٰحِرٞ مُّبِینٌ ٢.

آیا برای مردم تعجب آور و تکان دهنده است که به مردی از خودشان وحی فرود آوردیم تا بندگان را در صورت عصیان‌شان از عذاب خدا بیم داده و در صورت اطاعت از راه ایمان و عمل صالح، بشارت‌شان دهد که به خاطر کارهای نیکی که پیش فرستاده‌اند، مزد و پاداشی بزرگ برای‌شان ذخیره شده است؟ آیا این امر شگفت آور است؟ و چون وحی بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد، کافران گفتند: این جادویی است آشکارا ناروا که مردی جادوگر آن را آورده است.

﴿إِنَّ رَبَّکُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ یُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۖ مَا مِن شَفِیعٍ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ إِذۡنِهِۦۚ ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ ٣.

همانا پروردگارتان آن خدایی است که آسمان‌ها و زمین را در مدّت شش روز به استواری و محکمی تمام ابداع و بنا کرده و آن‌ها را نو پدید آورده است، سپس بر عرش مستقر شده و به استوایی که سزاوار جلال و عظمتش می‌باشد استوا یافته است. و در حالی که بر عرش است کار خلقش را تدبیر نموده و امورشان را اداره می‌کند در روز قیامت هیچ شفاعتگری نزدش شفاعت نمی‌کند، جز در صورتی که او خود به وی اذن شفاعت دهد و از کسی که مورد شفاعت قرار می‌گیرد راضی باشد. پس خدا را به یگانگی بپرستید و تنها او را به الوهیَت بخوانید، زیرا او پروردگار آفرینندۀ روزی دهندۀ شایسته این کار است. آیا از ادلّه‌ای که بر یگانگی‌اش وجود دارد پند نگرفته و به برهان‌هایی که بر خداوندیش وجود دارد تأمل نمی‌نمایید؟

﴿إِلَیۡهِ مَرۡجِعُکُمۡ جَمِیعٗاۖ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقًّاۚ إِنَّهُۥ یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥ لِیَجۡزِیَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ بِٱلۡقِسۡطِۚ وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَهُمۡ شَرَابٞ مِّنۡ حَمِیمٖ وَعَذَابٌ أَلِیمُۢ بِمَا کَانُواْ یَکۡفُرُونَ ٤.

ای مردم! بازگشت همۀ شما در روز قیامت تنها به سوی اوست. این وعدۀ ثابت الله عزوجل است که در آن شکّی نیست. هموست که خلق را اوّل بار ایجاد می‌کند، سپس آن را بعد از مرگ باز می‌گرداند تا فرمانبران را در قبال ایمان‌شان به خدا عزوجل و پیروی‌شان از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به بزرگ‌ترین پاداش نایل سازد. البته این جزای عادلانه‌ای از سوی اوست. و کسانی که الوهیّت خداوند متعالی و رسالت پیامبرش را انکار کردند برای‌شان به سبب گمراهی و تکذیب‌شان، شربتی از آب جوشان و عذابی پر درد است.

﴿هُوَ ٱلَّذِی جَعَلَ ٱلشَّمۡسَ ضِیَآءٗ وَٱلۡقَمَرَ نُورٗا وَقَدَّرَهُۥ مَنَازِلَ لِتَعۡلَمُواْ عَدَدَ ٱلسِّنِینَ وَٱلۡحِسَابَۚ مَا خَلَقَ ٱللَّهُ ذَٰلِکَ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۚ یُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ ٥.

تنها خداوند عزوجل است که خورشید را روشنگر جهان و ماه را نور کائنات گردانید. بنابراین «ضوء» سوزان و گرم، و «نور» تابان و سرد است. و اوست که ماه را به منزل‌هایی در برج‌هایی معلوم فرود آورد تا شمارۀ سال‌ها و حساب را بدانید؛ پس با خورشید روزها شناخته می‌شود و با ماه، سال‌ها. خداوند خورشید و ماه را جز برای حکمتی بزرگ و راهنمایی روشن بر حسن آفرینش و استواری صنع خود نیافریده است. او برهان‌ها را برای گروهی که در آفرینش نشانه‌ها به مقاصد و اهداف آن‌ها راه می‌برند، به روشنی بیان می‌کند.

﴿إِنَّ فِی ٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ ٱللَّهُ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَتَّقُونَ ٦.

به راستی در پیاپی آمدن شب و روز هر آنچه که خداوند عزوجل از مخلوقات عجیب و غریب در آسمان‌ها و زمین آفریده است و در زیبایی، نو آوری، نظم و کمالی که هستی از آن بر خوردار است، دلایلی آشکار بر عظمت آفرینندۀ آن‌هاست اما این دلایل را کسانی می‌فهمند که با انجام دادن موجبات رضا و محبت پروردگار، مولای بزرگ خویش از خشم و ناخشنودی‌اش پروا داشته و خود را باز می‌دارند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ لَا یَرۡجُونَ لِقَآءَنَا وَرَضُواْ بِٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَٱطۡمَأَنُّواْ بِهَا وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَنۡ ءَایَٰتِنَا غَٰفِلُونَ ٧.

کسانی که به دیدار خدا در روز قیامت طمع ندارند وره توشۀ این ملاقات را که ایمان عمل صالح است آماده نمی‌سازند و به زندگانی دنیا دل خوش کرده و فقط آن را بهرۀ خویش گرفته‌اند نه آخرت را و بدان اطمینان یافته و آن را بر پاداشی که نزد حق‌تعالی است ترجیح داده‌اند و کسانی که از آیات کَونی و شرعی ما غافل و رویگردان و بی‌خبراند:

﴿أُوْلَٰٓئِکَ مَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُ بِمَا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ ٨.

جایگاه آن گروه به علت اعمال زشت‌شان – از کفر، گناه و نافرمانی پروردگار دانای اسرار – آتش سوزان است؛ در آن همیشه ماندگار اند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ یَهۡدِیهِمۡ رَبُّهُم بِإِیمَٰنِهِمۡۖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُ فِی جَنَّٰتِ ٱلنَّعِیمِ ٩.

اما کسانی که به خدا و پیامبرش ایمان آورده و با اخلاص و متابعت، اعمال نیک و مشروع را انجام داده‌اند خداوند عزوجل ایشان را به سبب ایمان‌شان به خیر دنیا و آخرت ارشاد و به استوارترین راه‌ها رهبری می‌کند. و برای‌شان در آخرت باغ‌هایی پر ناز و نعمت است که از زیر درختان آن نهرها روان است؛ در سرای قرار، در محل ابرابر، در جوار پروردگار عزیز غفّار.

﴿دَعۡوَىٰهُمۡ فِیهَا سُبۡحَٰنَکَ ٱللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمۡ فِیهَا سَلَٰمٞۚ وَءَاخِرُ دَعۡوَىٰهُمۡ أَنِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٠.

نیایش بهشتیان در بهشت این است: ﴿سُبۡحَٰنَکَ ٱللَّهُمَّبار الها! تو پاک و منزهی. خدا عزوجل و فرشتگانش بر آن‌ها شادباش گفته و ایشان خود همدیگر را با واژۀ «سلام» شاد باش می‌گویند؛ زیرا این واژه پیام آور امنیّت، شادی و آرامش است. و پایان نیایش آنان این است: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ستایش ویژۀ پروردگار جهانیان است. بیگمان آفریننده و مدبّر عالَم که برای جویندگان رضایش بخششی فراوان ارزانی داشته است، سزاوار شکر و سپاس می‌باشد.

﴿۞وَلَوۡ یُعَجِّلُ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ ٱلشَّرَّ ٱسۡتِعۡجَالَهُم بِٱلۡخَیۡرِ لَقُضِیَ إِلَیۡهِمۡ أَجَلُهُمۡۖ فَنَذَرُ ٱلَّذِینَ لَا یَرۡجُونَ لِقَآءَنَا فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ ١١.

و اگر خداوند به همان شتاب که دعای طالبان خیر را اجابت می‌کند، دعای درخواست کنندگان شرّ را نیز اجابت می‌نمود یقیناً این دعا کنندگان هلاک می‌شدند. پس کسانی را که به دیدار ما امید ندارند و در کار رستاخیز و معاد نمی‌اندیشند در گمراهی‌شان رها می‌کنیم تا سرگردان بمانند و در دنیای پست طغیان – آلود خویش مشغول بازیگوشی باشند.

﴿وَإِذَا مَسَّ ٱلۡإِنسَٰنَ ٱلضُّرُّ دَعَانَا لِجَنۢبِهِۦٓ أَوۡ قَاعِدًا أَوۡ قَآئِمٗا فَلَمَّا کَشَفۡنَا عَنۡهُ ضُرَّهُۥ مَرَّ کَأَن لَّمۡ یَدۡعُنَآ إِلَىٰ ضُرّٖ مَّسَّهُۥۚ کَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِلۡمُسۡرِفِینَ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ١٢.

و چون به انسان سختیی برسد؛ بر پهلو خوابیده، یا نشسته یا ایستاده به سوی پروردگارش زاری و تضرع و شکوه می‌کند از بس که صبرش اندک و در سختی بی‌قرار است، اما چون گرفتاریش را برطرف کرده و گره از مشکلش بگشاییم، مجدداً به بازی‌گوشی نخستینش باز می‌گردد؛ گویی او با سختی‌ها مورد آزمون قرار نگرفته و هرگز بر وی گرفتاریی رخ ننموده است؛ پس او دعاها و زاری‌های خود در پیشگاه ما و برداشتن بلا و محنت را از روی دوش خویش تماماً فراموش می‌کند. و آنگونه که باقی ماندن بر فساد و انکار برای این انسان آراسته شده است برای اسراف‌کاران در گناه و جرم نیز آنچه انجام می‌دادند آراسته ساخته شده است، از این رو بر جرم و گناه خود استمرار می‌دهند.

﴿وَلَقَدۡ أَهۡلَکۡنَا ٱلۡقُرُونَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ وَمَا کَانُواْ لِیُؤۡمِنُواْۚ کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡمُجۡرِمِینَ ١٣.

و قطعاً امّت‌ها و نسل‌های گذشتۀ پیش از شما را به علت کفرشان به الله عزوجل و تکذیب پیامبرانش به هلاکت رساندیم. و پیامبران‌شان با حجّت‌هایی روشن و برهان‌هایی قاطع بر راستگویی خویش به سوی‌شان برانگیخته شدند، ولی آن امّت‌ها به خاطر استیلای کفر بر دل‌های‌شان بر آن نبودند که آن پیامبران را تصدیق نمایند. و آنگونه که این امّت‌های انکارپیشه را نابود ساختیم هر بزه‌کار دیگر متجاوز از حدود الهی را نیز نابود می‌سازیم.

﴿ثُمَّ جَعَلۡنَٰکُمۡ خَلَٰٓئِفَ فِی ٱلۡأَرۡضِ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ لِنَنظُرَ کَیۡفَ تَعۡمَلُونَ ١٤.

ای مردم! آنگاه بعد از نابودسازی آن نسل‌های تکذیب پیشه، شما را در زمین جانشین قرار دادیم تا ببینیم که در میدان خیر و شرّ، صلاح و فساد چگونه رفتاری می‌کنید؛ تا در نتیجه نیکوکاران را پاداش داده و بدکاران را مجازات کنیم.

﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ ءَایَاتُنَا بَیِّنَٰتٖ قَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَرۡجُونَ لِقَآءَنَا ٱئۡتِ بِقُرۡءَانٍ غَیۡرِ هَٰذَآ أَوۡ بَدِّلۡهُۚ قُلۡ مَا یَکُونُ لِیٓ أَنۡ أُبَدِّلَهُۥ مِن تِلۡقَآیِٕ نَفۡسِیٓۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰٓ إِلَیَّۖ إِنِّیٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَیۡتُ رَبِّی عَذَابَ یَوۡمٍ عَظِیمٖ ١٥.

و چون آیات روشن ما را بر کافران بخوانی، آنان‌که به روز حساب ایمان نداشته، امیدوار ثواب و بیمناک از عقاب نیستند می‌گویند: برای ما قرآنی دیگر جز این قرآن بیاور یا آن را عوض کرده معانی‌اش را تحریف کن؛ بدین‌گونه که حلال را به حرام، حرام را به حلال، هشدار عذاب را به مژده و مژده را به هشدار تبدیل نمایی و آنچه را در آن از بدگویی به بتان و نسبت‌دادن نادانی و سبک مغزی به مشرکان است محو گردانی!! ای پیامبر! به آنان بگو: نه من چنین توانم کرد و نه این کار برایم سزاوار است بلکه کار من این است: از همین قرآن در هر امر و نهیی پیروی کنم. من بیم دارم که اگر از دستور پروردگار متعالی سرپیچی کنم در روز قیامت به عذاب سخت پر دردی رو به رو شوم.

﴿قُل لَّوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا تَلَوۡتُهُۥ عَلَیۡکُمۡ وَلَآ أَدۡرَىٰکُم بِهِۦۖ فَقَدۡ لَبِثۡتُ فِیکُمۡ عُمُرٗا مِّن قَبۡلِهِۦٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ١٦.

ای پیامبر! به آنان بگو: اگر خدا می‌خواست این قرآن را بر شما نمی‌خواندم و نه حق‌تعالی شما را از آنچه در آن است آگاه می‌ساخت. پس متیقن باشید که من فرستاده‌ای از سوی الله عزوجل هستم نه از پیش خود. و چنان‌چه می‌دانید پیش از نزول قرآن و پیش از اینکه آن را بر شما بخوانم، مسلّماً روزگار درازی در میان شما به سر برده‌ام و بعد از آن بود که قرآن بر من نازل شد. پس چگونه فرق و تفاوت بزرگی را که در میان حالم قبل از نزول وحی و حالم بعد از نزول آن پدید آمده است با عقل‌های‌تان مورد تدبّر قرار نمی‌دهید تا بدانید که این وظیفه نه از سوی من و نه در اختیارم بلکه فقط از سوی الله عزوجل است؟!

﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًا أَوۡ کَذَّبَ بِ‍َٔایَٰتِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ ١٧.

پس چه کسی ستمکارتر از آن کس است که بر خدای  عزوجل  ادعاهایی دروغین بربندد، یا چیز را به وی نسبت دهد که او سزاوارش نیست، یا آیاتش را انکار ورزد؟ بی‌شک هر کس چنین کند، بدکار و بزه‌کار است و هر کس چنین صفتی داشته باشد هرگز نه به رستگاری خواهد رسید و نه هم روی پیروزی و کامیابی را خواهد دید.

﴿وَیَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمۡ وَلَا یَنفَعُهُمۡ وَیَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبِّ‍ُٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا یَعۡلَمُ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ ١٨.

این گروه کفر پیشه خدایان دیگری جز الله عزوجل را می‌پرستند که نه سودی به آنان می‌رسانند و نه زیانی را از آنان دفع می‌کنند. همین گروه مشرک می‌گویند: این خدایان را به خاطر آن پرستش می‌کنیم که نزد الله برای ما شفاعت کنند. ای پیامبر! به آنان بگو: آیا خدای متعال را در مورد چیزی از کار این نادانان آگاه می‌سازید که او در آسمان‌ها یا زمین نسبت به آن آگاهی ندارد؟ اگر این معبودان باطل نزد خدا سودی به شما می‌رساندند قطعاً او از شما نسبت به این امر داناتر بود. بیگمان حق‌تعالی از آنچه این گروه با وی در الوهیَتش شریک می‌آورند منزّه و از شرک آوری غیر خود با خود، برتر و متعالی است و بیگمان هیچ معبودی جز او وجود ندارد.

﴿وَمَا کَانَ ٱلنَّاسُ إِلَّآ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَٱخۡتَلَفُواْۚ وَلَوۡلَا کَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّکَ لَقُضِیَ بَیۡنَهُمۡ فِیمَا فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ ١٩.

مردم جز بر آیینی واحد نبودند که عبارت از آیین توحید بود و بعد از آن به آیین‌های مختلف متفرق شده بعضی ایمان آوردند و بعضی دیگر کفر ورزیدند و اگر خداوند عزوجل بر خویشتن چنین مقرر نداشته بود که به بدکاران مهلت داده و آن‌ها را در این سرای دنیا مجازات نکند، بیگمان فیصلۀ وی در دنیا به ارتباط نابودسازی ستمگران و نجات دادن فرمانبران محقّق می‌شد.

﴿وَیَقُولُونَ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَیۡهِ ءَایَةٞ مِّن رَّبِّهِۦۖ فَقُلۡ إِنَّمَا ٱلۡغَیۡبُ لِلَّهِ فَٱنتَظِرُوٓاْ إِنِّی مَعَکُم مِّنَ ٱلۡمُنتَظِرِینَ ٢٠.

کفّار فجّار می‌گویند: چرا خداوند بر پیامبرش حجّت روشنی را که بدان بر راستگویی‌اش در ادعای نبوت پی می‌بردیم نازل نکرده است؟ ای پیامبر! به آنان بگو: جز خدا هیچ‌یک از خلقش غیب را نمی‌داند پس اگر بخواهد حجّتی نازل می‌کند و اگر نخواهد، نازل نمی‌کند؛ کار همه مفوّض به او و در اختیار اوست؛ پس ای کافران! شما سرانجام امور و آنچه را حق‌تعالی در مورد ما و شما – با نابود سازی دروغگوی معاند و یاری‌دهی راستگوی عابد فیصله خواهد کرد – انتظار ببرید؛ من نیز منتظر همان نصرت و تأییدی هستم که پروردگارم به من وعده داده است.

﴿وَإِذَآ أَذَقۡنَا ٱلنَّاسَ رَحۡمَةٗ مِّنۢ بَعۡدِ ضَرَّآءَ مَسَّتۡهُمۡ إِذَا لَهُم مَّکۡرٞ فِیٓ ءَایَاتِنَاۚ قُلِ ٱللَّهُ أَسۡرَعُ مَکۡرًاۚ إِنَّ رُسُلَنَا یَکۡتُبُونَ مَا تَمۡکُرُونَ ٢١.

و چون خداوند عزوجل بعد از سختی و آسیبی که به کافران رسیده است گشایش و آسانیی به آنان بچشاند، به ناگاه رسالت را تکذیب و آیات الله عزوجل را به تمسخر می‌گیرند. ای پیامبر! به آنان بگو استدراج خدای سبحان در مورد شما سریعتر، مکر وی بر شما سخت‌تر و مجازاتش نیرومندتر است؛ او فرشتگان نگهبان را به سوی شما می‌فرستد که نیرنگ‌ها، جرایم و جنایات شما را بنویسند تا شما را در روز قیامت در برابر آن‌ها مجازات کند.

﴿هُوَ ٱلَّذِی یُسَیِّرُکُمۡ فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا کُنتُمۡ فِی ٱلۡفُلۡکِ وَجَرَیۡنَ بِهِم بِرِیحٖ طَیِّبَةٖ وَفَرِحُواْ بِهَا جَآءَتۡهَا رِیحٌ عَاصِفٞ وَجَآءَهُمُ ٱلۡمَوۡجُ مِن کُلِّ مَکَانٖ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ أُحِیطَ بِهِمۡ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ لَئِنۡ أَنجَیۡتَنَا مِنۡ هَٰذِهِۦ لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰکِرِینَ ٢٢.

تنها خداوند عزوجل است که مردم را در خشکی بر اسب شتر، قاطر، الاغ و غیره و در دریا بر کشتی و غیره گردش و سیر می‌دهد. تا چون بر کشتی‌ها بنشینید و بادی خوش و ملایم بوزد و سواران کشتی بدان شادمان شوند، به ناگاه بادی تند، طوفانی ویرانگر بر آن‌ها بتازد و موج از هر طرف بر آنان یورش برد و یقین کنند که هلاکت بدی‌شان فرود آمدنی است، در این هنگام به خدای متعالی توسّل جسته، در دعا به زاری اصرار نموده و از او طالب نجات می‌شوند، چه مخلصانه به بارگاهش تضرع کرده و چه مؤمنانه تعهد می‌بندند که اگر آنان را از آن ورطۀ سخت بیرون آورد، یقیناً با ایمان و عمل صالح و توبه از گناهان، از شکر گزاران نعمت‌هایش خواهند بود.

﴿فَلَمَّآ أَنجَىٰهُمۡ إِذَا هُمۡ یَبۡغُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّۗ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّمَا بَغۡیُکُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِکُمۖ مَّتَٰعَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ ثُمَّ إِلَیۡنَا مَرۡجِعُکُمۡ فَنُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٢٣.

اما چون از سختی‌ها و تنگناها بیرون‌شان آورد و از هول و هراس‌ها برهاند و به سلامت به خشکی بر گرداند، به ناگاه با ستم و گناه در زمین فساد و سرکشی می‌کنند. ای مردم! فرجام این ستم و تجاوز به خود شما برگشته و پیامد شوم گناه وبال گردن خودتان خواهد شد. این چند روزه بهره‌مندی ناپایدار و فانی دنیا چون خوابی شیرین به زودی زود می‌گذرد و بعد از آن به سوی پروردگارتان برمی‌گردید و شما را از آنچه کرده‌اید آگاه خواهد ساخت و بر آنچه مرتکب شده‌اید مجازات خواهد کرد؛ از این رو با شکر نعمت و حذر از نعمت و عذاب برای آن روز آمادگی بگیرید؛ زیرا هیچ چیز همانند توبه و دعا دافع بلا نیست.

﴿إِنَّمَا مَثَلُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا کَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ مِمَّا یَأۡکُلُ ٱلنَّاسُ وَٱلۡأَنۡعَٰمُ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَخَذَتِ ٱلۡأَرۡضُ زُخۡرُفَهَا وَٱزَّیَّنَتۡ وَظَنَّ أَهۡلُهَآ أَنَّهُمۡ قَٰدِرُونَ عَلَیۡهَآ أَتَىٰهَآ أَمۡرُنَا لَیۡلًا أَوۡ نَهَارٗا فَجَعَلۡنَٰهَا حَصِیدٗا کَأَن لَّمۡ تَغۡنَ بِٱلۡأَمۡسِۚ کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ ٢٤.

در حقیقت، مَثَلِ زندگانی دنیا و بهره‌های فانی و لذّت‌های گذاری آن، بسان بارانی است که خداوند عزوجل آن را از آسمان به زمین فرو ریخت و به وسیلۀ آن کشتزارها و درختان را رویانید که مردم از دانه‌ها و میوه‌های آن و حیوانات از علوفه و گیاهان درهم آمیخته‌اش می‌خورند تا چون زمین با زیبایی درختان، عشوۀ طنازانۀ گل‌ها و منظرۀ چشم و دل نواز میوه‌ها، جامۀ زمردین و لباس نگارین به تن کرد و پیرایۀ خود را به آراستگی تمام بر گرفت، و در آن هنگام صاحبان آن کشتزارها و باغستان‌ها باور کردند که بر چیدن محصول و بهره‌گیری از مواهب آن توانایند – از آنکه در حوزۀ تملک و تحت تصرف‌شان قرار دارد – به ناگاه در ساعتی از شب یا روز فرمان الله بر نابودی درختان، ویرانی میوه‌ها و فروتکاندن گل‌ها آمد و بعد از آن همه سرسبزی و تازگی، تمام آن‌ها درویده و پاشان گشت؛ چنان‌که گویی قبل از وقوع این سیل بنیان‌کن نابودی، اصلاً وجود خارجی نداشته‌اند. پس سیل فنا نیز اینگونه بر دنیای غرور آلود و بهره‌های فریبنده‌ای که بدان‌ها افتخار می‌کنید سرازیر شده، فرزندان‌تان می‌میرند، اموال‌تان نابود می‌شود، دوستان‌تان از پیرامون‌تان پراکنده گشته، دیارتان ویران و قصرهای‌تان سرنگون می‌شود؛ زیرا خداوند عزوجل در سرنوشت دنیا و اهل آن فنا را مقرر داشته است. و آنگونه که خداوند عزوجل حال دنیا و پایان کار آن را برای شما وصف کرده، همچنان آیات روشنگر و ادلّۀ آشکار خود در هردو بعد تکوینی و تشریعی را نیز برای‌تان بیان می‌کند تا صاحبان خرد در آن‌ها اندیشیده و اصحاب بصیرت آن‌ها را فرا گیرند و به هوش جان در آن‌ها بنگرند.

﴿وَٱللَّهُ یَدۡعُوٓاْ إِلَىٰ دَارِ ٱلسَّلَٰمِ وَیَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ ٢٥.

و خداوند عزوجل با فرستادن پیامبران و فرود آوردن کتاب‌هایش بندگانش را به سوی بهشت برین فرا خوانده و هر کس از خلقش را که بخواهد بر انجام امر خویش توفیق استقامت ارزانی می‌دارد؛ در نتیجه عملش خالصانه برای رضای الله أ، مطابق سنّت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و بر خطّ صواب قرار می‌گیرد و سرانجام او مستحق رضوان الهی می‌شود. بنابراین دعوت خدای متعالی عام اما هدایتش خاص است؛ زیرا دعوت عبارت از اقامۀ حجّت و هدایت عبارت از رساندن رحمت است.

﴿۞لِّلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِیَادَةٞۖ وَلَا یَرۡهَقُ وُجُوهَهُمۡ قَتَرٞوَلَا ذِلَّةٌۚ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٢٦.

برای کسانی که در ایمان و عمل صالح خود به نیکویی کار کرده‌اند، بهشت و زیاده بر آن است؛ این زیاده عبارت از نگریستن به وجه خداوند کریم همراه با دریافت مغفرت و رضوان وی است. چهره‌هایشان را غبار و ذلّت و خواری و خفتی نمی‌پوشاند بلکه طراوت و نور و سرور بر چهره‌های‌شان موج می‌زند. این گروهی که به اوصاف یاد شده موصوف‌اند، همانا اصحاب بهشت‌اند که به طور ابد از نعمتی پایدار و ملکی عظیم در آن بر خوردار و ماندگار اند.

﴿وَٱلَّذِینَ کَسَبُواْ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ جَزَآءُ سَیِّئَةِۢ بِمِثۡلِهَا وَتَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞۖ مَّا لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ مِنۡ عَاصِمٖۖ کَأَنَّمَآ أُغۡشِیَتۡ وُجُوهُهُمۡ قِطَعٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِ مُظۡلِمًاۚ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٢٧.

اما کسانی که مرتکب بدی‌ها شده و در لجن نافرمانی‌هایی چون کفر، ارتکاب محرّمات و پایمال نمودن حدود الهی فرو رفته‌اند، حق‌تعالی به آنان جزایی همانند آن از عذاب آخرت چشانده، ذلّت و خواری آنان را دربر می‌گیرد، نه هیچ باز دارنده‌ای عذاب خدا را از آنان بازمی‌دارد، نه هیچ شفاعتگری برای‌شان شفاعت می‌کند و نه هیچ نیرویی مجازات الهی را از آنان دفع می‌نماید؛ گویی چهره‌های‌شان با پاره‌هایی از شب تار و ظلمانی پوشانده شده است؛ آنان اهل دوزخ‌اند که در آن همراه با بلا و نکبت و خواری و خشم خدای جبَار ماندگاراند.

﴿وَیَوۡمَ نَحۡشُرُهُمۡ جَمِیعٗا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشۡرَکُواْ مَکَانَکُمۡ أَنتُمۡ وَشُرَکَآؤُکُمۡۚ فَزَیَّلۡنَا بَیۡنَهُمۡۖ وَقَالَ شُرَکَآؤُهُم مَّا کُنتُمۡ إِیَّانَا تَعۡبُدُونَ ٢٨.

و آن روزی را یاد کن که حق‌تعالی همۀ مردم را برای حساب و جزا گرد می‌آورد، آنگاه به کسانی که غیر وی را با وی شریک قرار داده‌اند می‌گویند: شما و شریکان‌تان که در دنیا جز خدا عزوجل به پرستش‌شان می‌گرفتید، بر جای خود باشید تا خداوند عزوجل میان شما داوری کند. و خدای سبحان در میان مشرکان و آنچه به پرستش می‌گرفتند، جدایی می‌افکند. در این اوضاع و احوال است که معبودان باطل اهل شرک از آن‌ها بیزاری جسته و خطاب به آن‌ها می‌گویند: در حقیقت شما ما را در دنیا نمی‌پرستیدید بلکه دروغگو و تهمت‌گر بوده‌اید.

﴿فَکَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِیدَۢا بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمۡ إِن کُنَّا عَنۡ عِبَادَتِکُمۡ لَغَٰفِلِینَ ٢٩.

معبودان پنداری می‌افزایند: خداوند عزوجل به عنوان گواه بر صحت آنچه می‌گوییم بسنده است؛ او میان ما و شما داوری می‌کند زیرا او نهان و آشکار همه را می‌داند. به راستی ما پرستش شما را برای خود احساس نمی‌کردیم و از آن غافل بودیم؛ زیرا ما اختیار هیچ سود و زیانی را نداریم.

﴿هُنَالِکَ تَبۡلُواْ کُلُّ نَفۡسٖ مَّآ أَسۡلَفَتۡۚ وَرُدُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ مَوۡلَىٰهُمُ ٱلۡحَقِّۖ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ ٣٠.

آنجا در روز جزا و در آن مقام بزرگ است که هر کس آنچه را گفته، عمل کرده و پیش فرستاده است درمی‌یابد و حسابش را پیش رویش می‌بیند؛ اگر خیر باشد، خیر و اگر شر باشد، شرّ. و همه به سوی الله عزوجل باز گردانیده می‌شوند تا میان‌شان داوری کند؛ زیرا او پروردگارشان، معبودشان و متولّی حقیقی امورشان است و اوست تنها داور عادل. در نتیجه سعادتمندان در بهشت و شقاوت پیشه‌گان در دوزخ‌اند و آنچه را کافران جز خدای متعالی به دروغ می‌پرستیده‌اند، از دست‌شان می‌رود پس نه معبودان باطل به آنان سودی می‌رسانند، نه برای‌شان شفاعت می‌کنند و نه عذاب را از آنان دفع می‌نمایند.

﴿قُلۡ مَن یَرۡزُقُکُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أَمَّن یَمۡلِکُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَمَن یُخۡرِجُ ٱلۡحَیَّ مِنَ ٱلۡمَیِّتِ وَیُخۡرِجُ ٱلۡمَیِّتَ مِنَ ٱلۡحَیِّ وَمَن یُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۚ فَسَیَقُولُونَ ٱللَّهُۚ فَقُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٣١.

ای پیامبر! به آن گروه کافر بدکار بگو: کیست که با فرود آوردن بارانی خوش و طراوت بخش، بر شما از آسمان روزی فرود می‌آورد؟ کیست که از زمین انواع میوه‌ها، دانه‌ها، سبزی‌ها، فراورده‌های بامزه و گوارا را برای شما و حیوانات‌تان بیرون می‌آورد؟ کیست که نیروی شنوایی و بینایی به شما داده است که هرگاه بخواهد آن‌ها را از شما سلب می‌تواند کرد؟ کیست که زندگان را از مردگان بیرون می‌آورد؛ همچون بیرون آوردن جوجه از تخم؛ و مردگان را از زندگان بیرون می‌آورد؛ همچون بیرون آوردن تخم از مرغ، میوه از درخت و مانند آن؟ کیست که تمام امور آسمان‌ها و زمین را تدبیر می‌کند؛ چون امور فرشتگان، جنّ انس، حیوان و هر آفریدۀ دیگری را؟ ای پیامبر! از آنان دربارۀ همۀ این امور بپرس، در پاسُخت خواهند گفت: انجام دهندۀ همۀ این کارها تنها الله عزوجل است. پس به آنان بگو: اکنون که به این حقیقت معترفید پس آیا با شریک قرار دادن دیگران با الله عزوجل از عذاب و خشمش پروا نمی‌دارید؟ بنابراین باید او را به یگانگی پرستش کرده و عبادت را برایش خالص گردانید.

آیۀ کریمه از دلیل عقلی و شیوۀ گفتگوی منطقی کار گرفته، دلایل آشکار نه پنهان را به کار بسته، از مقدمات به نتایج رسیده و اصل تدرّج در حجّت و پله به پله پیمودن راه مقابلۀ منطقی را آیینه داری نموده است.

﴿فَذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُۖ فَأَنَّىٰ تُصۡرَفُونَ ٣٢.

پس این ذاتی که به اوصاف فوق – از آفرینندگی روزی بخشی و کار پردازی – وصف شد، همانا خداوند عزوجل بزرگ پروردگارتان است که فقط او شایستۀ پرستش می‌باشد، او را شریکی نیست. بناءً وقتی این همان حق باشد دیگر بعد از حق جز گمراهی چیست؟ از این رو شما در پرستش غیر وی گمراهید پس چگونه از عبادتش به عبادت ماسوایش از بتان، معبودان و اباطیل منحرف می‌شوید؟ و چسان از حق به سوی گمراهی باز گردانیده می‌شوید؟!!

﴿کَذَٰلِکَ حَقَّتۡ کَلِمَتُ رَبِّکَ عَلَى ٱلَّذِینَ فَسَقُوٓاْ أَنَّهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ ٣٣.

و همان طوری که الوهیت و ربوبیت حقّۀ خداوند به اثبات رسیده است، به همانسان این فرمان تکوینی و این حکم عادلانه و فیصلۀ برگشت ناپذیر وی بر کسانی که از دایرۀ دستورش خارج شده‌اند نیز به حقیقت پیوسته است که: آنان به عبودیتش باورمند نشده و به یگانگی‌اش اذعان نمی‌کنند، به پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم ایمان نیاورده و از هدایتش پیروی نمی‌نمایند؛ زیرا خدای سبحان فقط کسانی را به سوی حق هدایت می‌کند که رهرو راهش باشند نه کسانی که بروی تمرد ورزیده پرچم ستیز را برافرازند.

﴿قُلۡ هَلۡ مِن شُرَکَآئِکُم مَّن یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥۚ قُلِ ٱللَّهُ یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥۖ فَأَنَّىٰ تُؤۡفَکُونَ ٣٤.

ای پیامبر! به مشرکان بگو: آیا در آنجا کسی از خدایان شما که جز الله عزوجل پرستش‌شان می‌کنید هست که بتواند آفرینش را از عدم ایجاد کرده و سپس آن را بعد از فنایش به صورت اوّلیه‌اش برگرداند؟ یعنی اینکه معدوم را ایجاد و فانی را به عرصۀ وجود بر گرداند؟! قطعاً این چیزی است که آن‌ها توانش را ندارند و محالی است که هرگز بر آن قادر نیستند. ای پیامبر! به آنان بگو: لیکن این خداست که پدیده‌ها را به یگانگی از عدم ایجاد و سپس آن‌ها را بعد از فنا به صورت اوّلیۀشان برمی‌گرداند. پس چگونه از پرستش ذاتی که در آفرینش و ابداع از چنین قدرت و حکمت و چنین اوصافی بر خوردار است به عبادت ماسوایش که از چنان توان و امکانی بهره‌مند نیستند برمی‌گردید؟!

﴿قُلۡ هَلۡ مِن شُرَکَآئِکُم مَّن یَهۡدِیٓ إِلَى ٱلۡحَقِّۚ قُلِ ٱللَّهُ یَهۡدِی لِلۡحَقِّۗ أَفَمَن یَهۡدِیٓ إِلَى ٱلۡحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لَّا یَهِدِّیٓ إِلَّآ أَن یُهۡدَىٰۖ فَمَا لَکُمۡ کَیۡفَ تَحۡکُمُونَ ٣٥.

ای پیامبر! به مشرکان بگو: آیا از معبودانی که پرستش می‌کنید کسی هست که به سوی راه راست هدایت کند؟ قطعاً آن‌ها توان آن را ندارند بلکه فقط خداست که گمراهان از راه هدایت را به سوی حق رهبری کرده و منحرفان را ارشاد می‌کند. پس کدام یک از این دو گروه آتی به پیروی سزاوارتراند: کسی که به خاطر علم تامّه، حکمت کامله و قدرت نافذه‌اش به سوی حق رهبری می‌کند؟ یا کسی که به علت جهل، گمراهی و بی‌دانشی توان راهنمایی به سوی حق را ندارد؟ این گروه همان خدایان پنداری شمایند که نه به مقصدی راه می‌برند و نه غیر خویش را هدایت می‌کنند، بلکه خود نیازمند کسی‌اند که راهنمایی‌شان کند، بناءً نه راهبرند و نه راهیافته بلکه تحت هدایت قرار می‌گیرند. پس دیگر چرا بین خدای هدایتگر که جلال و عظمت و کمالش متعالی و بی‌نهایت است و میان این مخلوقات عاجز حیران بینوا، برابری قایل می‌شوید؟ بیگمان این حکمی است باطل و قضاوتی است بیداد گرانه و جائرانه.

﴿وَمَا یَتَّبِعُ أَکۡثَرُهُمۡ إِلَّا ظَنًّاۚ إِنَّ ٱلظَّنَّ لَا یُغۡنِی مِنَ ٱلۡحَقِّ شَیۡ‍ًٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمُۢ بِمَا یَفۡعَلُونَ ٣٦.

و بیشترینۀ این گروه مشرک در پرستش بتان، اعتقاد به نفع و زیان رسانی آنان و باور به اینکه آن‌ها نزدیک کنندۀ انسان به حق تعالی‌اند جز از گمان و خیال پیروی نمی‌کنند؛ نه بر این راه و روش باطل دلیل روشنی دارند و نه برهان قاطعی و پیداست که گمان نه در کار بر پاداشتن حق سود و ثمری به همراه دارد و نه در دفع باطل؛ بلکه ناگزیر یقین در کار باید کرد تا از شک شفا حاصل شود و از حیرت، عصمت و پناه؛ همانا خداوند عزوجل بر کار این گروه مشرک دانا و آگاه است و به زودی در روز قیامت آنان را در قبال آن مورد محاسبه قرار می‌دهد.

﴿وَمَا کَانَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ أَن یُفۡتَرَىٰ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰکِن تَصۡدِیقَ ٱلَّذِی بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَتَفۡصِیلَ ٱلۡکِتَٰبِ لَا رَیۡبَ فِیهِ مِن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٣٧.

برای هیچ بشری ممکن نیست که این قرآن را از جانب غیر خدا عزوجل بیاورد؛ زیرا بر ساختن قرآن، فوق توانمندی بشر است و دلایل اعجازی آن را هیچ‌کس از انسان‌ها در هر مقام و جایگاهی که قرار داشته باشد ترتیب نتواند کرد، بلکه این خداوند تبارک و تعالی است که آن را در حالی که تصدیق کنندۀ کتاب‌های بیشین است نازل کرده است. این قرآن حاوی روشن‌ترین برهان و کامل‌ترین بیان از برنامۀ شریعت الله عزوجل و آیین نامۀ وی برای انسان می‌باشد؛ بناءً این حقیقت که قرآن کلام خداوند عزوجل است و آن را برای پیامبرش وحی نموده است نه کلام بشر، حقیقتی غیر قابل تردید است.

﴿أَمۡ یَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ٣٨.

بلکه کافران می‌گویند: پیامبر، قرآن را از پیش خود برساخته و او هم بشری مانند خودشان است؟! ای پیامبر! به آنان بگو: اگر در این ادعا که بر معارضۀ قرآن توانایید، راستگو می‌باشید، اینک بفرمایید شما هم یک سوره از جنس قرآن در بلاغت و اعجاز، فصاحت و ایجاز، نظم و هدایت، نورانیت و طراوتش بیاورید و در این راه بر هر کسی از انس و جنّ هم که می‌خواهید توسّل جسته و از آنان یاری بگیرید تا شما را بر ساختن تنها یک سوره مانند قرآن یاری کنند.

﴿بَلۡ کَذَّبُواْ بِمَا لَمۡ یُحِیطُواْ بِعِلۡمِهِۦ وَلَمَّا یَأۡتِهِمۡ تَأۡوِیلُهُۥۚ کَذَٰلِکَ کَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلظَّٰلِمِینَ ٣٩.

بلکه واقعیت این است که کافران در همان نخستین مرحلۀ شنیدن قرآن پیش از اینکه آن را بفهمند به تکذیبش مبادرت کرده و آن را رد نمودند؛ زیرا آن‌ها حقایقش را ندانستند؛ و انسان دشمن ندانسته‌های خویش است. در غیر آن اگر آن‌ها قرآن را چنان‌که بایستۀ فهم آن است می‌فهمیدند قطعاً تصدیق به اعماق دل‌های‌شان راه می‌یافت. از آن گذشته هنوز حقیقت آنچه در این قرآن بدان وعده داده شده‌اند؛ همچون رستاخیز و جزا، بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب برای‌شان نیامده و به وقوع نپیوسته است. امّت‌های پیشین نیز همین‌گونه کتاب‌های پیامبران سابق را تکذیب کردند. پس ای پیامبر! در این حقیقت تأمّل کن که فرجام تکذیب پیشه‌گان و کسانی که با نافرمانی پروردگار خود بر خویشتن ستم کرده‌اند چگونه بوده است، و چسان ما آن‌ها را با انواع مجازات‌ها ویران ساخته‌ایم.

﴿وَمِنۡهُم مَّن یُؤۡمِنُ بِهِۦ وَمِنۡهُم مَّن لَّا یُؤۡمِنُ بِهِۦۚ وَرَبُّکَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُفۡسِدِینَ ٤٠.

و از مردم کسانی‌اند که قرآن را تصدیق می‌کنند و از آنان کسانی تکذیبش می‌نمایند تا در حال تکذیب با پروردگار خود ملاقات کنند. و خداوند عزوجل به حال فساد گرانی که حق را رد کرده و پیرو باطل شده‌اند، در برابر برنامۀ هدایت تکبر ورزیده و از دلیل روی برتافته‌اند داناتر است و به زودی در برابر این عملکرد ناصواب مجازات‌شان خواهد کرد.

﴿وَإِن کَذَّبُوکَ فَقُل لِّی عَمَلِی وَلَکُمۡ عَمَلُکُمۡۖ أَنتُم بَرِیٓ‍ُٔونَ مِمَّآ أَعۡمَلُ وَأَنَا۠ بَرِیٓءٞ مِّمَّا تَعۡمَلُونَ ٤١.

ای پیامبر! اگر بازهم این گروه مشرک تکذیبت کردند به آنان بگو: دین من مربوط خودم بوده و من در برابر خداوند عزوجل از عمل خود مسئول هستم و چیزی از آن بردوش شما نیست. چنان‌که دین شما نیز به خودتان مربوط است و به زودی نزد خداوند عزوجل از عمل خویش مورد سؤال قرار خواهید گرفت؛ پس نه شما بر آنچه من عمل کرده‌ام مورد مؤاخذه قرار می‌گیرید و نه من از عمل شما مورد باز پرس واقع می‌شوم از این رو هر کس در گروه عمل خویشتن است و بر مبنای آن مورد محاسبه قرار خواهد گرفت.

﴿وَمِنۡهُم مَّن یَسۡتَمِعُونَ إِلَیۡکَۚ أَفَأَنتَ تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ وَلَوۡ کَانُواْ لَا یَعۡقِلُونَ ٤٢.

و کسانی از کافران به تلاوتت و به موعظه‌ها و اندرزهایی که می‌دهی گوش فرا می‌دهند، اما به چنان سماعی که هیچ قبول و اجابتی در آن نیست، بلکه بیشتر به شنیدن چهارپایان مانَد. ای پیامبر! آیا تو می‌توانی کسانی را که کر اند – هرچند در نیابند – بشنوانی؟ نمی‌توانی اعراض‌گران را هدایت کنی؛ زیرا آن‌ها از شنیدن فهیمانه و هوشمندانۀ حق، کر اند؛ بلکه صدا را بدون درک معنی و ندارابی راهیابی و راهجویی می‌شنوند.

﴿وَمِنۡهُم مَّن یَنظُرُ إِلَیۡکَۚ أَفَأَنتَ تَهۡدِی ٱلۡعُمۡیَ وَلَوۡ کَانُواْ لَا یُبۡصِرُونَ ٤٣.

ای پیامبر! و از کافران کسانی‌اند که به سوی تو و به سوی برهان‌های قاطع رسالتت می‌نگرند؛ لیکن انوار هدایتی را که خدای متعال به تو داده است نمی‌بینند و حقایقی را که در عرصۀ علم نافع و وحی مبارک نزدت وجود دارد، درک نمی‌کنند. پس ای پیامبر! آیا می‌توانی نابینایان را چنان بینایی‌ای ببخشی که را مختصات الله عزوجل است؛ اوست که هر که را بخواهد هدایت کرده و هر که را بخواهد گمراه می‌سازد.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَظۡلِمُ ٱلنَّاسَ شَیۡ‍ٔٗا وَلَٰکِنَّ ٱلنَّاسَ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ ٤٤.

خدا به هیچ وجه بر مردم ستم نمی‌کند؛ با افزودن گناهی بر گناهان‌شان که آن را انجام نداده‌اند، یا با کاستن ثوابی از حسانتی که انجامش داده‌اند. آری! نه او ستم می‌کند و نه حق کسی را پایمال می‌نماید، بلکه این خود بندگان‌اند که با تکذیب و عصیان و ظلم و عدوان بر خویش ستم روا می‌دارند. بنابراین خداوند عزوجل نجات‌شان را می‌خواهد اما آن‌ها خود در نابودسازی خویش تلاش می‌ورزند!!

﴿وَیَوۡمَ یَحۡشُرُهُمۡ کَأَن لَّمۡ یَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا سَاعَةٗ مِّنَ ٱلنَّهَارِ یَتَعَارَفُونَ بَیۡنَهُمۡۚ قَدۡ خَسِرَ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِلِقَآءِ ٱللَّهِ وَمَا کَانُواْ مُهۡتَدِینَ ٤٥.

و روزی که خداوند عزوجل گروه کافران را برای میعادی که هیچ شکی در آن نیست گرد می‌آورد تا جزای اعمال‌شان را به تمامی به آنان بپردازد؛ گویی پیش از این گردهمایی جز به اندازۀ ساعتی از روز در زندگانی دنیا به سر نبرده‌اند!! همدیگر را می‌شناسند چنان‌که گویی هنوز در دنیا به سر می‌برند، سپس این شناسایی در میان‌شان از بین رفته و آن ساعت به پایان می‌رسد. قطعاً تکذیب‌گران خدا، پیامبرش و روز آخرت زیان کردند و به هدایت توفیق نیافته راه استوار را نرفتند و به رشد رهنمون نشدند.

﴿وَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعۡضَ ٱلَّذِی نَعِدُهُمۡ أَوۡ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیۡنَا مَرۡجِعُهُمۡ ثُمَّ ٱللَّهُ شَهِیدٌ عَلَىٰ مَا یَفۡعَلُونَ ٤٦.

ای پیامبر! و اگر خداوند عزوجل بعضی از مصایبی را که بر دشمنانش فرود می‌آید – همچون گرفتن سخت و عذاب سنگین – در حیاتت به تو بنمایاند، یا هم پیش از آنکه این عذاب خفت بار دنیوی بر آنان فرود آید تو را بمیراند و به سوی خود برد، قطعاً در هر صورت باز گشت آنان فقط به سوی اوست و او شاهد و ناظر اعمال‌شان است؛ پس به زودی آنان را در قبال آن جزایی تمام عیار خواهد چشاند.

﴿وَلِکُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولٞۖ فَإِذَا جَآءَ رَسُولُهُمۡ قُضِیَ بَیۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ ٤٧.

و هر امّتی از امّت‌هایی را که پیش گذشته‌اند؛ پیامبری بوده است که خدای  عزوجل  او را با پیامی از نزد خود به سوی‌شان فرستاده است، همانگونه که محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به سوی امّتش فرستاد. پس چون پیامبر پیامش را نزد امّتش ببرد و حجّت را بر آنان اقامه کند آنگاه خداوند عزوجل در میان‌شان به طور عادلانه داوری کرده برای باورمندان مؤمن، ثواب و به کافران عذاب می‌چشاند. یا معنی این است: وقتی پیامبرشان در آخرت باید؛ جزای هر کس بدون ستم بروی واقع خواهد شد بنابراین هیچ مؤمنی نابود نشده و هیچ تکذیب پیشه‌ای نجات نخواهد یافت؛ بلکه کیفری مناسب با جرم خود دریافت خواهد کرد.

﴿وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ٤٨.

کافران به پیامبر مختار صلی الله علیه و آله و سلم می‌گویند: قیامت چه وقت برپا خواهدشد؛ در شب یا در روز؟ پس اگر تو – ای پیامبر – و پیروان باورمندت در این ادعا که قیامت حتماً روی خواهد داد راستگو هستید، اینک به ما از وقت تعیین شده‌اش خبر دهید!!

﴿قُل لَّآ أَمۡلِکُ لِنَفۡسِی ضَرّٗا وَلَا نَفۡعًا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۗ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌۚ إِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ فَلَا یَسۡتَ‍ٔۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا یَسۡتَقۡدِمُونَ ٤٩.

ای پیامبر! به کافران بگو: من بندۀ مأموری هستم که برای خود سود و زیانی را در اختیار ندارم، همۀ این‌ها تنها در اختیار خداوند عزوجل است؛ هرچه را بخواهد بر من و بر شما مقدر می‌کند. برای هر عصر، هر نسل، هر امّت، هر دولت و هر ملتی اجلی است معیّن، پس چون أجل موعودشان فرا رسد؛ آن نسل؛ فنا شده، آن امّت؛ نابود گشته، آن دولت؛ ساقط گردیده و آن ملّت از صحنۀ روزگار برمی‌افتد؛ پس بی‌تأخیر و تقدیم ساعتی از اجل موعودشان هم در آن میعاد هلاک می‌شوند.

﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِنۡ أَتَىٰکُمۡ عَذَابُهُۥ بَیَٰتًا أَوۡ نَهَارٗا مَّاذَا یَسۡتَعۡجِلُ مِنۡهُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ ٥٠.

ای پیامبر! به کافران بگو: به من خبر دهید که اگر خداوند عذابش را در شب یا روزی فرود آورد، شما از شتابخواهی آن چه سودی می‌برید حال آنکه عذاب امری ناخوشایند است که دل‌ها از آن نفرت داشته و سرشت‌ها آن را برنمی‌تابند؛ پس موجب و مقتضای شتابخواهی شما برای عذاب چیست؟!!

﴿أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ ءَامَنتُم بِهِۦٓۚ ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ کُنتُم بِهِۦ تَسۡتَعۡجِلُونَ ٥١.

آیا بعد از آنکه عذاب و مجازات بر شما فرود آید، آنگاه در زمانی که هیچ سودی برای‌تان دربر ندارد آن را باور می‌دارید؟ در آن هنگام به شما گفته می‌شود: اکنون تصدیق می‌کنید حال آنکه قبل از نزول عذاب آن را به شتاب می‌خواستید؛ آری! شما از روی دروغ انگاشتن عذاب و دور پنداشتن نزول آن و تنها از سر عناد و سرسختی آن را به شتاب درخواست کردید.

﴿ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡخُلۡدِ هَلۡ تُجۡزَوۡنَ إِلَّا بِمَا کُنتُمۡ تَکۡسِبُونَ ٥٢.

سپس به کسانی که با شرک و معصی برخویشتن ستم کرده‌اند گفته می‌شود: عذاب سخت همیشگی در آتش دوزخ را به عنوان جزایی بر اعمال بد کفر آلود و تکذیب‌گرانۀ خود که در عین حال نبردی آشکار علیه خدا و پیامبرش بود، جرعه جرعه بچشید.

﴿۞وَیَسۡتَنۢبِ‍ُٔونَکَ أَحَقٌّ هُوَۖ قُلۡ إِی وَرَبِّیٓ إِنَّهُۥ لَحَقّٞۖ وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِینَ ٥٣.

ای پیامبر! کافران در مورد عذاب قیامت از تو می‌پرسند که: آیا آن عذاب راست است و در وقوعش شکی نیست؟ به آنان بگو: آری! سوگند به پروردگارم که راست است و هیچ شکی در آن نیست، و شما نمی‌توانید خدا عزوجل را در مانده کنید که شما را بعد از مرگ‌تان برنیانگیزد و مجازت نکند؛ زیرا او بر این کار تواناست و شما در زیر ملک و تحت تصرف و فرمانش قرار دارید.

﴿وَلَوۡ أَنَّ لِکُلِّ نَفۡسٖ ظَلَمَتۡ مَا فِی ٱلۡأَرۡضِ لَٱفۡتَدَتۡ بِهِۦۗ وَأَسَرُّواْ ٱلنَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۖ وَقُضِیَ بَیۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ ٥٤.

و اگر برای هر کسی که به خدا کفر ورزیده، تمام آنچه در زمین از پول و سرمایه و جود دارد می‌بود و این امکان برایش وجود می‌داشت که آن همه را برای باز خرید خود از عذاب خداوند عزوجل در روز قیامت بپردازد قطعاً چنین می‌کرد، لیکن هرگز فدیه و شفاعتی از کافران پذیرفته نمی‌شود و برای‌شان یار و یاوری نیست. و روزی که کافران عذاب را مشاهده کنند، حسرت و دریغ خود را پنهان می‌دارند. و حق‌تعالی به عدالت داوری می‌نماید از این رو با افزودن بر گناهان یا با کاستن از حسناتی که انجام داده‌اند، هیچ مورد ستم قرار نمی‌گیرند.

﴿أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ أَلَآ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ ٥٥.

بدانید که در حقیقت تمام آنچه در آسمان‌ها و زمین است ملک خدای متعال است، پس هرگونه که بخواهد در آن تصرف می‌کند؛ زیرا او آفریدگار همه چیز است و هیچ‌کس با وی در ملکش مشارکت ندارد، همچنان که در آفرینش نیز کسی با وی مشارکت نداشته است. بدانید که در حقیقت روز قیامت و صواب و عقاب در آنکه خداوند عزوجل وقوعش را وعده داده است حقّ است و در آن هیچ شکی وجود ندارد، لیکن بیشتر مردم نسبت به این امر جاهل اند، بدان ایمان نیاورده و حقیقت آن را درک نمی‌کنند.

﴿هُوَ یُحۡیِۦ وَیُمِیتُ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ ٥٦.

تنها الله عزوجل است که مردگان را زنده کرده و زندگان را می‌میراند، تنها اوست که از عدم به هستی می‌آورد. پس همانگونه که زنده ساختن بعد از میراندن او را عاجز نمی‌گرداند همچنان میراندن پس از زنده کردن نیز او را ناتوان نمی‌سازد. سپس مردگان به سوی او باز می‌گردند تا آنان را بعد از اعمال‌شان مورد حسابرسی قرار دهد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡکُم مَّوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَشِفَآءٞ لِّمَا فِی ٱلصُّدُورِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ ٥٧.

ای مردم! به یقین خداوند عزوجل قرآن را به عنوان بزرگ‌ترین اندرز برای شما فرود آورده است. این کتاب شما را به سوی هدایت راه نموده و از دنائت و پستی بر حذر می‌دارد. پس در قرآن بزرگ‌ترین اندرزها، ولاترین سفارش‌ها و سودبارترین رهنمودهاست. اما برای کسانی که بینایی باطن‌شان سالم و چراغ خردشان پرتو افکن است. در قرآن درمان بیماری‌های شک و شرک و نفاق و شهوات و شبهات است. قرآن دربر گیرندۀ تمام مساحت رشد و بالندگی و تمام گسترۀ کمال و برازندگی است، اما برای کسانی که از آن پیروی کرده و در آیاتش تدبر نمایند این کتاب از آسان‌ترین دروازه به سرای صواب راهنمون می‌شود. این کتاب برای کسانی که به چلچراغ هدایتش بیاویزند رحمتی است بی‌پایان؛ ایشان را از کژی‌ها نگه داشته و از پرتگاه‌های هلاک نجات می‌دهد، از گمراهی عافیت بخشیده و از نگونبختی و تیره‌روزی دور می‌گرداند. اما همۀ این امتیازات مخصوص کسانی است که آن را تصدیق کرده و باورمندانه و نیرومند به آن تمسک جویند و با عشق و اشتیاق به آن روی آورند.

﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِکَ فَلۡیَفۡرَحُواْ هُوَ خَیۡرٞ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ ٥٨.

ای پیامبر! به تمام بشر بگو: بدان چه خداوند عزوجل از وحی مبارک، آیات روشنگر و حکمت‌های والا و بلیغ بر سرور و سالار اولاد آدم علیه السلام نازل کرده شاد باشید؛ زیرا این ره آورد ارمغان آور فضل و شرف، عزّت و نجات، رحمت و استقامتی است پناه بخش از هر کژی و هوی و هلاکت. پس مراد از «فضل» در آیۀ کریمه: رهبری و پیشاهنگی و فزونی و سعادت و سالاری است؛ و مراد از «رحمت»: عصمت و نجات و توبه است. با «فضل» به بزرگ‌ترین نعمت‌ها دست می‌یابید و با «رحمت» از همه نکبت‌ها به سلامت می‌مانید این است همان دستاوردی که سزد تا بدان شادمان بود نه به خرده بهره‌های ناچیز ناپایدار از رونق افتاده و رمق باخته، و نه به شکوفه‌های دنیای فانی گذار که بردگان درهم و دینار، شیدای آن و کوته‌بینان سبک خرد بی‌خبر از حقیقت پیام‌های منزلۀ خدای یگانۀ قهّار، عاشق دلباخته و بی‌قرار آنند.

﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ لَکُم مِّن رِّزۡقٖ فَجَعَلۡتُم مِّنۡهُ حَرَامٗا وَحَلَٰلٗا قُلۡ ءَآللَّهُ أَذِنَ لَکُمۡۖ أَمۡ عَلَى ٱللَّهِ تَفۡتَرُونَ ٥٩.

ای پیامبر! به این گروه کفّار فجّار بگو: به من از روزیی خبر دهید که خداوند عزوجل از حیوان و سبزه و معدن و خیرات و برکات بر شما فرود آورده است؛ همان روزیی که برخی از آن را حلال و بعضی را بدون حجّت و برهان درستی حرام گردانیده‌اید؛ آیا به راستی خدا قانونگزاری در امر حرام سازی و حلال سازی را برای شما روا شناخته است؟ یا که بر خدا عزوجل دروغ و باطلی می‌بندید و از روی بهتان و افترا چنین ادعایی در میان می‌افکنید؟

﴿وَمَا ظَنُّ ٱلَّذِینَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَشۡکُرُونَ ٦٠.

این گروه کافر جنایتکار بر خدا چه گمان برده‌اند که در روز قیامت با آنان رفتار خواهد کرد حال آنکه علیه وی سخنان باطل و بی‌بنیادی را مدعی شده‌اند که هیچ دلیل قاطع و برهان روشنی بر صحت آن‌ها وجود ندارد از قبیل حرام ساختن خوراکی‌ها و ارزاقی که او در واقع آن‌ها را حرام نساخته است؟ آیا می‌پندارند که خدا عزوجل از آنان در خواهد گذشت و بر آنان خواهد آمرزید؟ در حقیقت خداوند با توبه پذیری، بر توبه‌کاران فضل گزار و با آمرزش، بر منیبان آمرزگار است؛ او بر همۀ بشر از فضل بی‌کرانش دریغ نکرده و از این رو کیفرش را بر کفر ورزان شتابان نمی‌فرستد، بلکه برای روز همایش بزرگ آن را به تأخیر می‌اندازد لیکن بیشتر مردم او را بر فضل بی‌منت‌هایش که عبارت از نعمت‌های در دسترس، عذاب‌ها و نکبت‌های بر گردانیده شده، کیفرهای به تأخیر انداخته شده و توبه‌های پذیرفته شده است شکر نمی‌گزارند و سپاس نمی‌دارند.

﴿وَمَا تَکُونُ فِی شَأۡنٖ وَمَا تَتۡلُواْ مِنۡهُ مِن قُرۡءَانٖ وَلَا تَعۡمَلُونَ مِنۡ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیۡکُمۡ شُهُودًا إِذۡ تُفِیضُونَ فِیهِۚ وَمَا یَعۡزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَلَآ أَصۡغَرَ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡبَرَ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٍ ٦١.

ای پیامبر! و تو در هیچ امری از امور تعبدی و دنیوی‌ات – مانند تلاوت قرآن و امثال آن – قرار نداری و هیچ عمل کننده‌ای نیز عملی خرد یا بزرگ، پیدا یا پنهان را انجام نمی‌دهد مگر اینکه خداوند عزوجل – آنگاه که آن عمل را به کار می‌بندد و بدان آغاز می‌کند – بر وی ناظر و مراقب، آگاه و شمارشگر است. در حقیقت وزن مور و اندازۀ ذره‌ای در زمین و آسمان از علم خداوند عزوجل پنهان نیست و کوچک‌تر از آن، بزرگ‌تر از آن و یا در هر حدّ و اندازه‌ای در گسترۀ هستی نیست جز اینکه به طور روشن در کتابی نگاشته شده است؛ آنچه در این کتاب نگاشته شده، برای روز بزرگ که بر خداوند عزوجل ارائه شود حفظ می‌گردد. پس در آن روز بنده خود، این کتاب را می‌بیند و می‌خواند و هم بر آن مورد محاسبه قرار می‌گیرد؛ اگر کارنامه‌اش خیر بود، جزای خیر و اگر شر بود، سزای بد دریافت می‌کند.

﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٦٢.

آگاه باشید که اولیای خداوند عزوجل یعنی همانان که عبادت را برای وی و متابعت را برای پیامبرش مخلصانه انجام داده‌اند و مراد الله عزوجل را بر مراد خود مقدم گردانیده، در آنچه خدا عزوجل و پیامبرش دوست دارند تلاش ورزیده، از همه منهیّات خدا و رسولش پرهیز کرده‌اند؛ این گروه در آنچه از امر آخرت پیش‌رو دارند برای‌شان هیچ ترس و هراسی نیست، بلکه از سوی حق‌تعالی کاملاً ایمن‌اند بناءً نه هول و وحشت روز قیامت اندوهگین‌شان می‌سازد، نه به ایشان آزاری می‌رسد، و نه بر آنچه از بهره‌های دنیا از دست داده‌اند محزون می‌شوند؛ زیرا حق‌تعالی سعادت و رضای همراه با نعمت‌های پایدار و پاداش عظیم را برای‌شان تضمین نموده است. پس کسی که خواستار زندگی پاکیزه، رستگاری ابدی و پیروزی همیشگی است باید به طاعت الله عزوجل و تمسک به راه و روش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بیاویزد؛ زیرا دوستی و ولایت الله عزوجل آیینه‌دار کمال عزت، تمام فلاح و سعادت، نهایت فوز و منت‌های رشد و سلامت است.

﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ ٦٣.

این اولیای الهی؛ به الله عزوجل به حیث پروردگار، معبود و مقصود خویش ایمان آورده، بناءً به اوامرش عمل کرده، از نواهیش اجتناب ورزیده، پیامبرش را تصدیق نموده و او را در تمام امور خویش الگو قرار داده‌اند. اینان از حق‌تعالی در تمام امور خود پروا داشته‌اند؛ زیرا هدف از عمل‌شان در گسترۀ طاعت، فقط طلب رضای الهی و منظورشان از ترک معصیت، ترس از عذابش بوده است.

﴿لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِۚ لَا تَبۡدِیلَ لِکَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ ٦٤.

برای این اولیای مخلص وارستۀ راستگو، از جانب الله عزوجل در زندگی دنیا بشارتی است بزرگ بدان چه حق‌تعالی از سعدت و زندگی پاکیزه، امنیت، رضا و مقبولیت، خوشنامی و آراستگی احوال، سامان یابی امور، ثبات، نظم و صلاح برای‌شان میسّر و آماده ساخته است. و برای‌شان در آخرت نیز بشارتی است بزرگ؛ با غفران ذنوب، پوشاندن عیوب و همجواری ذات علام الغیوب در بهشت‌های پر ناز و نعمت، در جایگاهی فاخر و ایمن و در رستگاریی عظیم. این وعده‌ای است تغییر ناپذیر از سوی حق‌تعالی که هرگز دگرگون نمی‌شود. به راستی دستاوردشان که رسیدن به بزرگ‌ترین پیروزی در ستیغ آرامان‌ها و بر بام بلند آرزوهاست؛ دستاوردی است عظیم؛ زیرا نجات از هر امر ناخوش آیند و رسیدن به هر امر دوست داشتنی، کمال مطلوب و کامیابی بزرگ برای هر انسان است.

﴿وَلَا یَحۡزُنکَ قَوۡلُهُمۡۘ إِنَّ ٱلۡعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًاۚ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ ٦٥.

ای پیامبر! سخنان کافران در مورد خدای یگانۀ قهّار که دیگران را به وی شریک می‌آورند، به وی نسبت فرزند و همسر می‌دهند و او را بدان چه که شایستۀ شأن والا، مبارک و مقدّسش نیست، وصف می‌کنند تو را اندوهگین نسازد؛ زیرا خدای سبحان هم در الوهیّت و هم در ربوبیَت یگانه است، او راست کمال مطلق، نیروی غالب، غنای تام و تمام، قدرت برتر و خلل ناپذیر، حکمت بالغه و رحمت واسعه و او شنوای هر سخن و دانا به هر عمل است.

﴿أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَمَا یَتَّبِعُ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُرَکَآءَۚ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا یَخۡرُصُونَ ٦٦.

آگاه باشید که تمام اهالی آسمان‌ها و زمین اعم از فرشتگان، جنّ، انس، حیوان، نبات و جماد همه خلق خدا عزوجل ملک وی و تحت تصرف و تدبیرش هستند و کسی از دایرۀ ملک وی خارج نیست. پس مشرکان از چه چیز پیروی کرده و چه چیز را می‌پرستند؟ آن‌ها یقیناً جز از شک پیروی نمی‌کنند؛ زیرا شرک و دیگر نسبت‌های ناروایی که به حق‌تعالی می‌دهند و وصف وی بدان چه او از آن پاک و منزّه است، همه دروغی بیش نیست پس آن‌ها پیرو پندار خویش‌اند و ساختار اندیشه‌شان از تاروپود اوهام است و بس.

﴿هُوَ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلَّیۡلَ لِتَسۡکُنُواْ فِیهِ وَٱلنَّهَارَ مُبۡصِرًاۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَسۡمَعُونَ ٦٧.

تنها الله عزوجل است که شب را برای‌تان آفرید و آن را بستری آماده برای استراحت، خواب خوش و آرام‌بخشتان از رنج کسب و کار روزانه قرار داد. تنها اوست که روز را با نور خورشید آن برای شما آفرید تا در آن بینایی خود را به کار بسته و در امر معاش و منافع خود – از طلب دانش گرفته تا تلاش در راه کسب رزق و روزی و ایاب و ذهاب – فعَال و پویا باشید. همانا در نشانۀ روز و شب و آنچه که در آن از شگفتی‌های قدرت و کمال حکمت وجود دارد، دلایلی است روشن و برهان‌هایی است آشکار بر اینکه تنها خداوند عزوجل مستحق پرستش می‌باشد. و کسانی که حجّت‌ها را به گوش جان می‌شنوند و در آن اندیشیده و به مقتضای آنکه عبودیّت خالصانه برای خدای یکتا و یگانه است عمل می‌کنند، همانان‌اند که از این نشانه‌ها بهره می‌برند و بس.

﴿قَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۖ هُوَ ٱلۡغَنِیُّۖ لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ إِنۡ عِندَکُم مِّن سُلۡطَٰنِۢ بِهَٰذَآۚ أَتَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٦٨.

کافران گفتند: خداوند برای خود فرزندی اختیار کرده است. هم در راستای این پندار مشرکان گفتند: فرشتگان دختران خدایند! یهودیان گفتند: عزیر پسر خداست! و نصاری گفتند: مسیح پسر خداست! خدای سبحان از این افتراها برتر، پاک و منزّه است؛ بناءً نه به همسری نیاز دارد، نه به فرزندی و نه به منفعت کسی. او از ما سوای خود بی‌نیاز است حال آنکه ماسوایش همه به وی محتاج‌اند. همۀ آنچه در آسمان‌ها و زمین است آفریده و ملک وی است، پس در حالی که همه مملوک و آفریدۀ وی‌اند چگونه برایش از آفریده‌هایش فرزندی خواهد بود؟! از این رو مشرکان بر افترا و دروغ آشکارشان هیچ دلیل و برهانی ندارند. آیا بر خداوند عزوجل سخنان ناروا و ادعاهای دروغینی برمی‌بندید که نه به حقیقت آن عملی دارید و نه به راستی و درستی آن باور مندید؟!

﴿قُلۡ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ لَا یُفۡلِحُونَ ٦٩.

بگو ای پیامبر! در حقیقت کسانی که با گرفتن شریک یا نسبت دادن فرزند و همسر به خدای سبحان بر وی ادعایی دروغین می‌بندند، آن‌ها هرگز از عذابش نجاتی نداشته و به رضایش دست نمی‌یابند. بنابراین نه به مطلوب می‌رسند و نه از ترس و هراس ایمن‌اند.

﴿مَتَٰعٞ فِی ٱلدُّنۡیَا ثُمَّ إِلَیۡنَا مَرۡجِعُهُمۡ ثُمَّ نُذِیقُهُمُ ٱلۡعَذَابَ ٱلشَّدِیدَ بِمَا کَانُواْ یَکۡفُرُونَ ٧٠.

بی‌گمان این گروه کافر در این زندگی دنیا همانند بهره‌مندی چهارپایان بهره‌مند می‌شوند؛ زیرا کسی که بی‌ایمان زندگی کند بی‌شک شبیه حیوان است، اما چون زندگی این گروه بدکار به سر آید، بازگشت‌شان به سوی خدای غالب جبّار است تا به آن‌ها – به علت کفر و تکذیب‌شان به پیامبران و انکار آیات آتش سوزان پر درد همیشگی جهنم را بچشاند. بناءً آن‌ها در دنیا نگونبخت و تیره روز و در آخرت بیچاره، بدروزگار و بدبخت‌اند.

﴿۞وَٱتۡلُ عَلَیۡهِمۡ نَبَأَ نُوحٍ إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦ یَٰقَوۡمِ إِن کَانَ کَبُرَ عَلَیۡکُم مَّقَامِی وَتَذۡکِیرِی بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ فَعَلَى ٱللَّهِ تَوَکَّلۡتُ فَأَجۡمِعُوٓاْ أَمۡرَکُمۡ وَشُرَکَآءَکُمۡ ثُمَّ لَا یَکُنۡ أَمۡرُکُمۡ عَلَیۡکُمۡ غُمَّةٗ ثُمَّ ٱقۡضُوٓاْ إِلَیَّ وَلَا تُنظِرُونِ ٧١.

ای پیامبر! خبر نوح علیه السلام با قومش را بر کافران بخوان؛ روزی که به قوم خود گفت: ای قوم من! اگر قیامم به هشدار دهی و تخویف از عذاب‌ الله عزوجل بر شما گران آمده و اندرزهایم به حجّت‌ها و برهان‌های وی برشما دشوار تمام شده و از این وضع احساس فشار می‌کنید پس بدانید که من تنها بر خداوند عزوجل اتکا کرده و به وی اعتماد و توکل نموده‌ام؛ اینک آمادگی خود را بگیرید و از شرکایتان نیز بخواهید تا یاریتان کنند سپس تصمیم‌تان دربارۀ من را پنهان قرار نداده بلکه آن را آشکار و علنی گردانید، آنگاه مجازات مقررتان را که بر آن توان دارید به من شتابان برسانید و در نیرنگ و توطئه علیه من از منت‌های امکان خویش کار گیرید و در نبرد علیه من هرگز تأخیر روا نداشته و هیچ مهلتم ندهید. و این منت‌های مبارزطلبی از سوی نوح علیه السلام در برابر قومش و در عین حال، ترجمان توکل و اعتماد کاملش به پروردگار متعالش می‌باشد.

﴿فَإِن تَوَلَّیۡتُمۡ فَمَا سَأَلۡتُکُم مِّنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۖ وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَکُونَ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ ٧٢.

و اگر بر تکذیب رسالتم باقی مانده و به دینم کفر ورزیدید بدانید که من با درخواست مزد و پاداشی از اموالتان در ازای دعوتم، بر شما سخت نمی‌گیرم بلکه دعوتم خالصانه برای رضای الله عزوجل است و تنها اوست که مرا در قبال کارم پاداش می‌دهد. بدانید که من به انقیاد فرمان و اطاعت از امر حق‌تعالی مأمورم؛ زیرا من بندۀ فرستاده‌ای از سوی پروردگار ذوالجلال خود می‌باشم.

﴿فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیۡنَٰهُ وَمَن مَّعَهُۥ فِی ٱلۡفُلۡکِ وَجَعَلۡنَٰهُمۡ خَلَٰٓئِفَ وَأَغۡرَقۡنَا ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَاۖ فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُنذَرِینَ ٧٣.

پس قوم نوح رسالتش را تکذیب کرده، از فرمانش سرپیچیدند. سرانجام خدای  عزوجل  او و مؤمنان همراهش را در کشتی از طوفان نجات داد و تکذیب پیشگان را به وسیلۀ طوفان غرق ساخت. آری! حق‌تعالی مؤمنان را تمکین داد تا در زمین جانشین کافران و بعضی جانشینان بعضی دیگر باشند به گونه‌ای که هر وقت نسلی منقرض شد، نسل بعدی جانشین ایشان باشد. پس در فرجام کار تکذیب پیشگانی که نوح علیه السلام هشدارشان داد تأمل کن که وقتی اجابت نگفتند، چسان نابود ساخته شدند.

﴿ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ رُسُلًا إِلَىٰ قَوۡمِهِمۡ فَجَآءُوهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَمَا کَانُواْ لِیُؤۡمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ بِهِۦ مِن قَبۡلُۚ کَذَٰلِکَ نَطۡبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلۡمُعۡتَدِینَ ٧٤.

سپس خداوند عزوجل بعد از نوح علیه السلام پیامبران دیگری را به سوی اقوام‌شان فرستاد؛ آن پیامبران از سوی الله عزوجل حجّت‌های روشنی آوردند که دالّ بر الوهیّت وی و راستگویی آنان بود، اما آن اقوام بر آن نبودند تا پیامبران‌شان را تصدیق کرده و بدان چه قوم نوح و امّت‌های کافر گذشته تکذیب کرده بودند، باور نمایند پس آنگونه که خداوند عزوجل بر دل‌های تکذیب پیشگان امّت‌های سابق مهر نهاد، همچنان بر دل‌های تکذیب پیشگان بعدی – یعنی کسانی که محمد صلی الله علیه و آله و سلم را تکذیب کرده و دعوتش را اجابت نگفتند – مهر می‌گذراد.

﴿ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِم مُّوسَىٰ وَهَٰرُونَ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِۦ بِ‍َٔایَٰتِنَا فَٱسۡتَکۡبَرُواْ وَکَانُواْ قَوۡمٗا مُّجۡرِمِینَ ٧٥.

سپس حق‌تعالی بعد از پیامبران سابق، موسی و برادرش هارون علیهم السلامرا با آیات روشنگر خود و معجزاتی مانند ید بیضا و عصا که راهنمای قدرت الله عزوجل بودند به سوی فرعون و قومش فرستاد، اما آن‌ها اعراض کرده، از حق استکبار ورزیدند و راه صدق و راستی را دروغ انگاشتند بیگمان آنان بدکارانی تکذیبگر، سرکش، بیدادگر و مجرم بودند.

﴿فَلَمَّا جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ مِنۡ عِندِنَا قَالُوٓاْ إِنَّ هَٰذَا لَسِحۡرٞ مُّبِینٞ ٧٦.

پس چون موسی و هارون حقی را که راهنمای راستگویی‌شان بود آوردند، فرعون و قومش تکذیب پیشه کرده و گفتند: قطعاً دلایل و معجزاتی که موسی آورده، سحری است آشکار و از نزد خدای  عزوجل  نیست!!

﴿قَالَ مُوسَىٰٓ أَتَقُولُونَ لِلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَکُمۡۖ أَسِحۡرٌ هَٰذَا وَلَا یُفۡلِحُ ٱلسَّٰحِرُونَ ٧٧.

موسی از تکذیب‌شان به ادلۀ قاطع تعجب کرد و گفت: چگونه به ستم و بهتان ادعا می‌کنید که آنچه را از حق روشن و راستی آشکار آورده‌ام، سحری آشکار است؟ اگر من ساحر می‌بودم هرگز نصرت نیافته و به مردم دست نمی‌یافتم؛ زیرا کار ساحر بسیار زود برملا شده، دروغ و افترایش برهنه می‌شود و او رسوا و مفتضح می‌گردد.

﴿قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا لِتَلۡفِتَنَا عَمَّا وَجَدۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَا وَتَکُونَ لَکُمَا ٱلۡکِبۡرِیَآءُ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا نَحۡنُ لَکُمَا بِمُؤۡمِنِینَ ٧٨.

فرعون و قومش به موسی گفتند! آیا به میان ما آمده‌ای تا با دین جدید خود ساخته‌ای که از نزدت آورده‌ای، ما را از راه و روش پدران ما بر گردانی؟ هدف تو و برادرت هارون اصلاح شیوۀ پرستش مردم نیست؛ بلکه شما آمده‌اید تا قدرت و منصب و جاه و ملک دنیوی را از آن خود سازید. بناءً ما آنچه را آورده‌اید تصدیق نکرده و به شما دوتن باور نداریم. البته این تهمتی است که هر طاغوتی به هر دعوتگری که دعوت اصلاحی‌اش را پیشکش نماید، عنوان می‌کند. آری! طاغوتان چنین جز گردآوری مال، دست‌یابی به شهرت و ریاست، نیست قرار داده است. پس بنگر که چگونه دل‌های مستکبران باهم مشابه است!

﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ ٱئۡتُونِی بِکُلِّ سَٰحِرٍ عَلِیمٖ ٧٩.

فرعون به قومش گفت: هر جادوگر ماهری را که به فوت و فن‌های سحر دانا باشد پیش من آورید تا به وسیلۀ آن با موسی علیه السلام بجنگد.

﴿فَلَمَّا جَآءَ ٱلسَّحَرَةُ قَالَ لَهُم مُّوسَىٰٓ أَلۡقُواْ مَآ أَنتُم مُّلۡقُونَ ٨٠.

پس چون جادوگران آمدند و مردم اجتماع کردند، موسی به ساحران فرعون گفت: ریسمان‌ها و عصاهای خود را بر زمین بیفگنید.

﴿فَلَمَّآ أَلۡقَوۡاْ قَالَ مُوسَىٰ مَا جِئۡتُم بِهِ ٱلسِّحۡرُۖ إِنَّ ٱللَّهَ سَیُبۡطِلُهُۥٓ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُصۡلِحُ عَمَلَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ ٨١.

چون آن ریسمان‌ها و عصاها را بر زمین انداختند موسی به آنان گفت: آنچه در میان انداخته‌اید چیزی جز سحر نیست و یقینا خداوند عزوجل آورده‌های شما را از بین خواهد برد و بی‌اثر خواهد ساخت؛ زیرا حق‌تعالی کار کسانی را که در زمین به ویرانگری، گردنکشی و تجاوز کوشایند، به سامان نمی‌آورد بلکه نیرنگ‌شان را در گمراهی و عمل‌شان را به بی‌سرانجامی و تباهی کشانده و برای‌شان فاجعه بار می‌گرداند.

﴿وَیُحِقُّ ٱللَّهُ ٱلۡحَقَّ بِکَلِمَٰتِهِۦ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡمُجۡرِمُونَ ٨٢.

و خداوند عزوجل با کلمات تکوینی قدری، و همچنان با اوامر شرعی خود حق را نصرت داده، جایگاه آن را برتر می‌گرداند و انجام کار را به نفع حق و زیان باطل قرار می‌دهد هرچند اردوی بزهکاران اهل بغی و فساد و کژی و عناد را خوش نیاید؛ زیرا خداوند عزوجل بر کارش غالب است.

﴿فَمَآ ءَامَنَ لِمُوسَىٰٓ إِلَّا ذُرِّیَّةٞ مِّن قَوۡمِهِۦ عَلَىٰ خَوۡفٖ مِّن فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِمۡ أَن یَفۡتِنَهُمۡۚ وَإِنَّ فِرۡعَوۡنَ لَعَالٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَإِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلۡمُسۡرِفِینَ ٨٣.

پس از موسی علیه السلام جز گروهی از بنی‌اسرائیل که ایمان خود را پنهان می‌داشتند پیروی نکردند؛ زیرا از خشم و عذاب فرعون و قومش بیمناک و سخت نگران آن بودند که ایشان را با ابزار عذاب از راه صواب باز دارد. در حقیقت فرعون ستمگری سرکش، متکبری برتری جوی و در ظلم و عناد و بغی و فساد از حدّ تجاوزگر بود.

﴿وَقَالَ مُوسَىٰ یَٰقَوۡمِ إِن کُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ فَعَلَیۡهِ تَوَکَّلُوٓاْ إِن کُنتُم مُّسۡلِمِینَ ٨٤.

موسی به قومش گفت: ای قوم من! اگر به خدا عزوجل ایمان آورده و مرا تصدیق کردید پس به نصرتش مطمئن باشید و بر او تکیه نمایید، کار را بدو سپرده و به یاری او پشت گرم باشید؛ زیرا اگر به راستی در باورمندی و انقیاد و حسن طاعتش صادق باشید، او به زودی یاریتان خواهد کرد.

﴿فَقَالُواْ عَلَى ٱللَّهِ تَوَکَّلۡنَا رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ ٨٥.

قوم موسی به وی گفتند: کار خویش را تنها به خدای یگانۀ لاشریک – پروردگارمان – سپرده و بر او توکل کرده‌ایم، او ما را بس است و نیکو کارسازی است. پروردگارا! کافران را بر ما نصرت نده؛ زیرا در آن صورت چنین عنوان و محاسبه می‌کنند که خود بر حق‌اند و ما بر باطل قرارداریم و مردم نیز چنین می‌پندارند که ما راستگو نیستیم.

﴿وَنَجِّنَا بِرَحۡمَتِکَ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٨٦.

و ما را به رحمت و حفظ و لطف و عنایتی از جانب خویش، از چنگ فرعون و قومش نجات ده. از آنکه در زیر شدیدترین شکنجه‌های فرعون و قومش قرار داشتند.

﴿وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰ وَأَخِیهِ أَن تَبَوَّءَا لِقَوۡمِکُمَا بِمِصۡرَ بُیُوتٗا وَٱجۡعَلُواْ بُیُوتَکُمۡ قِبۡلَةٗ وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٨٧.

خداوند عزوجل به موسی و هارون وحی کرد که برای قوم خود در مصر خانه‌هایی به منظور اقامت و سکونت ترتیب دهید و در آن خانه‌ها محراب‌هایی برای نماز در هنگام ترس از فرعون بسازید و بر نمازهای فرض پایبند بوده و به علت ترس از گرفتاری به دست بیدادگران نمازها را ترک نکنید. بناءً پنهان‌سازی عبادت در هنگام خطر، امری جایز و مباح است. و ای موسی! مطیعان پروردگار و مخلصان دینش را که کار خود را بدو سپرده‌اند؛ به نصرت، تمکین، پیشوایی در دین و رضای ربّ‌العالمین بشارت ده.

﴿وَقَالَ مُوسَىٰ رَبَّنَآ إِنَّکَ ءَاتَیۡتَ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَأَهُۥ زِینَةٗ وَأَمۡوَٰلٗا فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا رَبَّنَا لِیُضِلُّواْ عَن سَبِیلِکَۖ رَبَّنَا ٱطۡمِسۡ عَلَىٰٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ وَٱشۡدُدۡ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَلَا یُؤۡمِنُواْ حَتَّىٰ یَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِیمَ ٨٨.

موسی به بارگاه پروردگارش دعا کرد و گفت: پروردگارا! تو فرعون و اشراف قومش را از بهره‌ها، لذت‌ها و شکوفه‌های دنیا ارزانی داشته‌ای اما آنان به تو ایمان نیاورده و از پیامبرت پیروی نکردند بلکه از نعمتت بر معصیت و بازداشتن از راهت مدد گرفتند. پس ای پروردگارا! بر دل‌های‌شان مهر بگذار تا پذیرای حق نشده و برای حق گشایش نیابند در نتیجه رسالتت را تصدیق نکرده و به تو به عنوان خدای یگانه ایمان نیاورند تا خواری و عذاب بر آنان فرود آید و مجازات اعمال بدشان، بر آنان واقع شود.

﴿قَالَ قَدۡ أُجِیبَت دَّعۡوَتُکُمَا فَٱسۡتَقِیمَا وَلَا تَتَّبِعَآنِّ سَبِیلَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ ٨٩.

خدای متعالی به موسی و هارون گفت: دعای شما در مورد مجازات فرعون و قومش را اجابت گفتم. و چنان بود که موسی دعا می‌کرد و هارون آمین می‌گفت از این رو دعا به هر دوی آن‌ها نسبت داده ‌شد. سپس حق‌تعالی به موسی و هارون گفت: در استقامت بر طاعت الله عزوجل و دعوت به سوی ایمان به وی استمرار دهید و همانند کسانی که نسبت به امر خدا عزوجل نادان بوده و به وی کفر می‌ورزند، عمل نکنید و در سد نمودن راه و ترک عبودیتش به دشمنانش مشابهت نورزید.

﴿۞وَجَٰوَزۡنَا بِبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱلۡبَحۡرَ فَأَتۡبَعَهُمۡ فِرۡعَوۡنُ وَجُنُودُهُۥ بَغۡیٗا وَعَدۡوًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَدۡرَکَهُ ٱلۡغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱلَّذِیٓ ءَامَنَتۡ بِهِۦ بَنُوٓاْ إِسۡرَٰٓءِیلَ وَأَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ ٩٠.

خداوند عزوجل عبور از دریا را بر بنی‌اسرائیل آسان ساخت؛ در نتیجه از آن سالم و کامیاب بیرون آمدند. فرعون و سپاهیانش از روی ستم و تجاوز و مقابله با خدا و پیامبرش آنان را دنبال کردند تا چون فرعون در درون ورطۀ هلاک افتاد و موج دریا از همه سو بر وی احاطه کرد، گفت: اکنون تصدیق کردم که خدای جز همان خدا که بنی‌اسرائیل به آن گرویده‌اند، نیست و اینک من از یکتاپرستان فرمان‌پذیر تسلیم شده هستم.

﴿ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ عَصَیۡتَ قَبۡلُ وَکُنتَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ ٩١.

ای فرعون! اکنون که در کمینگاه هلاک دست و پا می‌زنی، تسلیم شده‌ای در حالی که قبل از این تکذیب پیشه کرده و با موسی جنگیدی، در زمین فساد بر پا کرده و از راه خدا عزوجل باز داشتی؟ بدانکه توبه در ساعت مرگ از تو پذیرفتنی نیست؛ زیرا فرصت از دست رفته، دروازه بسته شده و وعدۀ حق‌تعالی در گرفتاری و عذابت تحقق یافته است.

﴿فَٱلۡیَوۡمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنۡ خَلۡفَکَ ءَایَةٗۚ وَإِنَّ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ عَنۡ ءَایَٰتِنَا لَغَٰفِلُونَ ٩٢.

پس امروز بدنت را از دریا بیرون می‌آوریم تا مردم تو را ببینند و عبرت اندوزان را درس عبرتی و اندرز پذیران را پندی باشی؛ به راستی که در مصیبت‌های گروهی برای مردمانی دیگر فوایدی است. و بسیاری از بندگان از ادلّه و حجّت‌های الله عزوجل غافل‌اند، در آن‌ها تدبر نکرده، از آن‌ها فهم و شناختی نمی‌اندوزند؛ بلکه از برابر آن اعراض کنان می‌گذرند.

﴿وَلَقَدۡ بَوَّأۡنَا بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ مُبَوَّأَ صِدۡقٖ وَرَزَقۡنَٰهُم مِّنَ ٱلطَّیِّبَٰتِ فَمَا ٱخۡتَلَفُواْ حَتَّىٰ جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُۚ إِنَّ رَبَّکَ یَقۡضِی بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ ٩٣.

به راستی خداوند عزوجل برای بنی‌اسرائیل منزل‌هایی مبارک و نیکو برگذیده ایشان را در سرزمین خرم‌ شام و مصر فرود آورد، به ایشان از خیرات و برکات زمین بهترین میوه‌ها و پاکیزه‌ترین خوردنی‌ها را روزی بخشید؛ به این ترتیب مسکن خوب، عذای خوب و امنیت خوب همراه با نصرت و اقتدار برای‌شان فراهم شد. پس در کار دین خویش متفرق نشده و به بغض و حسد میان همدیگر نپرداختند مگر بعد از آنکه وحی به ایشان آمد؛ وحیی که دعوتگر الفت، اجتماع و وحدت‌شان و نیز متضمن بشارت به نبوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بود. چنین بود که آن‌ها از روی عناد و حسد به نبوت آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم کفر ورزیدند. پس خداوند عزوجل به زودی روز قیامت در کارشان حکم کرده، مؤمنان را نجات می‌دهد و کافران را عذاب می‌چشاند. بنابراین موعد عذاب نزد وی مقرّر، حساب و جزا نیز نزد وی میسّر و بر عهدۀ وی است.

﴿فَإِن کُنتَ فِی شَکّٖ مِّمَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ فَسۡ‍َٔلِ ٱلَّذِینَ یَقۡرَءُونَ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلِکَۚ لَقَدۡ جَآءَکَ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِینَ ٩٤.

ای پیامبر! اگر از این اخباری که به سویت وحی کرده‌ایم، در تردید قرار داری پس از اهل کتاب بپرس و قطعاً مصداق آن را در تورات و انجیل خواهی یافت؛ زیرا این اخبار در کتاب‌های‌شان ذکر شده است. بیگمان بر راستی این اخبار و بر صحّت آنچه بر تو نازل کرده‌ایم، علم راستین و دلیل قاطع آمده است پس زنهار! از کسانی نباش که از آن در شک و تردید و حیرت به سر می‌برند.

﴿وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ فَتَکُونَ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ ٩٥.

ای پیامبر! و از کسانی مباش که حجّت‌های منزلّۀ الهی را تکذیب کرده‌اند. حاشا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به تکذیب روی آورده یا حتی بدان گرایش یابند، اما در حالی که ایشان امام و الگوی تصدیق پیشگان‌اند از تکذیب آیات هشدار داده می‌شوند پس چگونه خواهد بود حال شکّاکان و متردّدان؟ و هر کس آیات بیّنات و برهان‌های درخشان الهی را انکار کند خداوند عزوجل بر وی خشم گرفته مجازاتش می‌کند، وی را از رحمت خویش طرد نموده و آتش خود را به وی می‌چشاند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ حَقَّتۡ عَلَیۡهِمۡ کَلِمَتُ رَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ ٩٦.

در حقیقت کسانی که قضای الهی بر طردشان از رحمت وی سبقت گرفته و او در نظام قضا و قَدَرش، شقاوت‌شان را نوشته است هرگز به آیات وی و به پیامبرانش ایمان نمی‌آورند؛ نه او را پرستش می‌کنند و نه به یکتایی‌اش می‌خوانند تا آنکه سرانجام فیصلۀ الهی در موردشان تحقّق یافته و گرفتار عذاب شوند.

﴿وَلَوۡ جَآءَتۡهُمۡ کُلُّ ءَایَةٍ حَتَّىٰ یَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِیمَ ٩٧.

حتی اگر این گروه از کافران را هر نوع پند و عبرتی هم برسد و هرگونه نشانه‌ای هم برای‌شان بیاید تا آنگاه که عذاب دردناک را ببینند ایمان نمی‌آورند؛ در آن هنگام هم که ایمان به حال‌شان سودی ندارد؛ زیرا فرصت از دست رفته است.

﴿فَلَوۡلَا کَانَتۡ قَرۡیَةٌ ءَامَنَتۡ فَنَفَعَهَآ إِیمَٰنُهَآ إِلَّا قَوۡمَ یُونُسَ لَمَّآ ءَامَنُواْ کَشَفۡنَا عَنۡهُمۡ عَذَابَ ٱلۡخِزۡیِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَمَتَّعۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ حِینٖ ٩٨.

اگر هر شهری از شهرها قبل از نزول عذاب ایمان می‌آوَرد یقیناً ایمانش به حالش سود می‌بخشید لیکن شهرهای کفرپیشه ایمان نیاوردند مگر قوم یونس بن متی که از این منفعت بهره‌مند شده و در ایمان و توبه از گناه صادقانه عمل کردند پس خداوند عزوجل عذاب خوار کنندۀ رسواگر را بعد از آنکه در شرف وقوع برای‌شان بود از ایشان بر طرف ساخت و به ایشان مهلت داد که تا پایان عمر دنیوی‌شان به نیکویی بهره‌مند و بر خوردار شوند. البته این از برکت توبه است که عذاب از آنان دور ساخته شد، زندگی سعادتمند دنیا به ایشان موهبت گردید و پاداش عظیم آخرت نیز ارزانی‌شان است.

﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّکَ لَأٓمَنَ مَن فِی ٱلۡأَرۡضِ کُلُّهُمۡ جَمِیعًاۚ أَفَأَنتَ تُکۡرِهُ ٱلنَّاسَ حَتَّىٰ یَکُونُواْ مُؤۡمِنِینَ ٩٩.

ای پیامبر! و اگر پروردگارت می‌خواست تمام کسانی که در زمین به سر می‌برند ایمان می‌آوردند و کسی کفر نمی‌ورزید لیکن حکمتش چنین اقتضا کرده است که گروهی ایمان آورده و گروهی دیگر کفر ورزند. بنابراین در توان تو نیست که مردم را به زور بر ایمان و اداری؛ زیرا هدایت به دست الله عزوجل است، هر که را بخواهد هدایت می‌کند و هر که را بخواهد گمراه می‌گذرد.

﴿وَمَا کَانَ لِنَفۡسٍ أَن تُؤۡمِنَ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَیَجۡعَلُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِینَ لَا یَعۡقِلُونَ ١٠٠.

و هیچ‌کس را نرسد و نه در توانش می‌باشد که به خدا عزوجل ایمان آورد مگر در صورتی که خدا عزوجل خود بخواهد و وی را بر ایمان توفیق بخشد. پس ای پیامبر! هدایت توفیق در اختیار تو نیست، بلکه فقط در اختیار خداست و خدا خشم و مجازاتش را بر کسانی فرود می‌آورد که در اوامرش نیندیشیده و پیام‌هایش را که پیامبران را بدان برانگیخته است نمی‌فهمند.

﴿قُلِ ٱنظُرُواْ مَاذَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَمَا تُغۡنِی ٱلۡأٓیَٰتُ وَٱلنُّذُرُ عَن قَوۡمٖ لَّا یُؤۡمِنُونَ ١٠١.

ای پیامبر! به مردم بگو: در آفرینش آسمان‌ها و زمین و آنچه در میان آن‌ها از آموزه‌ها برای عبرت‌اندوزان و از نشانه‌ها برای تدبر کنندگان است بیندیشید.

ولی کافرانی که به حق‌تعالی کفر ورزیده، از دینش روی بر گردانیده، راهش را سدّ کرده و بر دستورش تکبّر ورزیده‌اند از آیات منزلّه و پیام‌های پیامبران معجز همراه، بهره نمی‌برند بلکه فقط کسی از آن‌ها نفع می‌برد که در آن‌ها به دیدۀ عبرت اندیشیده و منقاد طاعت حق‌تعالی باشد.

﴿فَهَلۡ یَنتَظِرُونَ إِلَّا مِثۡلَ أَیَّامِ ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِهِمۡۚ قُلۡ فَٱنتَظِرُوٓاْ إِنِّی مَعَکُم مِّنَ ٱلۡمُنتَظِرِینَ ١٠٢.

پس آیا این گروه کفار جز وقت نزول عذاب و وقوع کیفر را – همانند آنچه بر کفرپیشگان پیشین نازل شد – انتظار می‌برند؟ ای پیامبر! به آنان بگو: منتظر عذاب خدا عزوجل باشید من نیز همراه با شما فرود آمدن این کیفر را به شما انتظار برده و همچنان منتظر نصرت الله عزوجل هستم که مرا – آنگونه که به من وعده داده است – بر شما پیروز گرداند. پس من منتظر رحمتش هستم و شما منتظر عذاب و نقمتش.

﴿ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۚ کَذَٰلِکَ حَقًّا عَلَیۡنَا نُنجِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ١٠٣.

سپس خداوند عزوجل پیامبرانش و پیروان مؤمن‌شان را در هنگام نزول عذاب بر کافران، نجات می‌دهد و این سنّت خدای  عزوجل  است که هر مؤمنی را از عذاب نجات می‌بخشد. و از کسانی که نجات‌شان داده است محمد صلی الله علیه و آله و سلم و پیروانش هستند که تا روز جزا از عذاب ایمن‌اند.

﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِن کُنتُمۡ فِی شَکّٖ مِّن دِینِی فَلَآ أَعۡبُدُ ٱلَّذِینَ تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰکِنۡ أَعۡبُدُ ٱللَّهَ ٱلَّذِی یَتَوَفَّىٰکُمۡۖ وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَکُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ١٠٤.

ای پیامبر! به مردم بگو: اگر شما در راستی دعوت و درستی رسالتم در تردید هستید پس بدانید که من بر دین و اعتقاداتم ثابت و پایدارم؛ زیرا من از استواری راه و سلامت روش و برنامه‌ام کاملاً متیقن می‌باشم بنابراین من آن بتان و شریکانی را که شما می‌پرستید نمی‌پرستم بلکه خدای یکتا و یگانه‌ای را می‌پرستم که شما را می‌میراند همچنان که زنده‌تان گردانید؛ همو که مجدداً شما را برمی‌انگیزد تا محاسبه‌تان کند.

و پروردگارم به من دستور داده است تا از تصدیق کنندگان شریعتش، عابدان آستانش و فروتنان فرمان اوتعالی باشم.

﴿وَأَنۡ أَقِمۡ وَجۡهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفٗا وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ ١٠٥.

ای پیامبر! همچنان پروردگارت به تو فرمان می‌دهد که بر دین اسلام استواری و استقامت داشته، به دین و آیین دیگری همچون یهودیّت و نصرانیّت گرایش نیابی، بلکه دین حق همانا این دین است که آیین حقگرا و حنیف ابراهیم مسلمان می‌باشد. ای پیامبر! و به خداوند عزوجل شریک نیاور همچون کسانی که غیر وی را پرستیده و جز او معبودان دیگری را می‌خوانند که در آن صورت، دنیا و آخرت را از دست می‌دهی. و هرچند خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است اما خطاب به ایشان، خطاب به امّت‌شان می‌باشد.

﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکَ وَلَا یَضُرُّکَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّکَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِینَ ١٠٦.

و جز الله عزوجل چیزی دیگر – از بتان، معبودان، کاهنان و پیشگویان – را نخوان؛ زیرا آن‌ها برایت نفعی رسانده نتوانسته و زیانی را نیز از تو دفع نمی‌کنند بلکه در حقیقت سود رسان و زیان‌رسان تنها خداوند عزوجل است.

بناءً جز او دیگران را نخوان اما اگر به خطا رفته و دیگری را خواندی در واقع به او شرک آورده و عملت را هدر و بی‌اثر ساخته‌ای، و با شرک ورزی بر خودت ستم کرده، جانت را در ورطه‌های هلاکت بار افکنده‌ای و در معض تباهی قرار داده‌ای.

﴿وَإِن یَمۡسَسۡکَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا کَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن یُرِدۡکَ بِخَیۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦۚ یُصِیبُ بِهِۦ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ ١٠٧.

و اگر خدا عزوجل به تو سختی و زیان و بلایی برساند هیچ‌کس جز او نه آن را از تو بر طرف می‌کند و نه از آن عافیت می‌بخشد و در مقابل، اگر برایت خیری – مانند فراوانی، آسوده حالی، نعمت و عافیت – بخواهد، هیچ‌کس در هر موقعیتی که قرار داشته و هر مقامی هم که داشته باشد از رسیدن آن به تو جلوگیر نتواند بود. و خداوند عزوجل به هر کس از بندگانش که بخواهد، خوشی و شادمانی یا زیان و تیره‌روزی می‌رساند؛ همه چیز در کارگاه نظامش بر بنیاد قضا و قَدَر است و او آمرزگار گناهان کسی است که توبه کند؛ بر منیبان مهرورز است، خطاهای‌شان را می‌بخشد، ایشان را مورد بازپرس قرار نمی‌دهد و به علاوه با توفیق بخشیدن‌شان بر آنچه که صلاح و فلاح‌شان در آن است، مورد مرحمت‌شان نیز قرار می‌دهد.

﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَکُمُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکُمۡۖ فَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ فَإِنَّمَا یَهۡتَدِی لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیۡهَاۖ وَمَآ أَنَا۠ عَلَیۡکُم بِوَکِیلٖ ١٠٨.

ای پیامبر! به مردم بگو: در حقیقت پیامبر قرآن و ایمان و عبادت رحمان را برای‌تان آورده است، پس هر که اجابت و انابت پیشه کند بیگمان ثمرۀ اجابت و طاعتش به خودش برمی‌گردد و هر که روی برتافته، تکذیب نموده و از راه خدا عزوجل باز دارد، یقیناً زیان آن فقط به خودش برمی‌گردد. و من کارگزار نگهبان بر شما نیستم تا به زور بر ایمان وادارتان کنم؛ بلکه من فقط پیام‌رسان هستم که دعوت رحمان را به شما رسانده و حجّت و برهان را بر شما اقامه می‌کنم.

﴿وَٱتَّبِعۡ مَا یُوحَىٰٓ إِلَیۡکَ وَٱصۡبِرۡ حَتَّىٰ یَحۡکُمَ ٱللَّهُۚ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلۡحَٰکِمِینَ ١٠٩.

ای پیامبر! از آنچه خداوند عزوجل از کتاب و سنّت بر تو وحی کرده است پیروی کن، بر آزارِ آزار جویانت صابر و شکیبا باش و بر ابلاغ رسالت مولایت پایداری کن تا آنکه او میان تو و کسانی که قضای وی را تکذیب کرده‌اند فیصله کرده، در نتیجه تو و پیروانت را یاری دهد و دشمنانت را محو گرداند و او بهترین حکم کنندگان است؛ از آن روی که عدالتش تامّ و تمام و داوری‌اش کاملاً حقّ و صواب است و در فیصله‌اش هموزن زره‌ای از ستم وجود ندارد.


سورۀ هود

سورۀ هود

مکی است، ترتیب آن 11، آیات آن 123

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

﴿الٓرۚ کِتَٰبٌ أُحۡکِمَتۡ ءَایَٰتُهُۥ ثُمَّ فُصِّلَتۡ مِن لَّدُنۡ حَکِیمٍ خَبِیرٍ ١.

الف، لام، راء؛ از حروف مقطعه است که خدای سبحان مرادش از آن‌ها را بهتر می‌داند.

این قرآنی که حق‌تعالی بر پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم وحی نموده، کتابی است که معانیش استوار ساخته شده و الفاظش به تفصیل و روشنی آراسته شده؛ در نتیجه آیاتش از خلل سالم است و جملاتش از عِلل. کتابی است مُحکمی یافته به اصول احکام، مفصّل به فروع حلال و حرام؛ از نزد خدایی است که در شرع و صنع خویش حکیم است و به سرانجام امور و عواقب اشیا خبیر و آگاه.

﴿أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَۚ إِنَّنِی لَکُم مِّنۡهُ نَذِیرٞ وَبَشِیرٞ ٢.

قرآن برای آن نازل شده و به استحکام و تفصیل آراسته گشته که شما جز خدای یگانه، لاشریک را نپرستید، که این همان توحید خالص و بی‌شائبه است. و در حقیقت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هشدار دهنده‌ای است که کافران را از کیفر انذار می‌کند؛ بشارتگری است که مؤمنان را به پاداش نوید می‌دهد.

﴿وَأَنِ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّکُمۡ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَیۡهِ یُمَتِّعۡکُم مَّتَٰعًا حَسَنًا إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى وَیُؤۡتِ کُلَّ ذِی فَضۡلٖ فَضۡلَهُۥۖ وَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنِّیٓ أَخَافُ عَلَیۡکُمۡ عَذَابَ یَوۡمٖ کَبِیرٍ ٣.

همچنین از پروردگارتان برای گناهانتان آمرزش خواسته و به سوی او توبه‌کار و نادم باز گردید تا شمارا همراه با عافیت ابدان، امنیت اوطان و رضای مولای رحمان، به زندگی پاگیزه‌ای زنده بدارد و سرانجام عمرتان در نیکوترین حال به سر آید. حق‌تعالی مزد هر صاحب فضلی را که علمی نافع و عملی صالح دارد، به اندازۀ عملش می‌دهد و افزون بر آن از دریای برّ و کرمش بر هر کس از بندگانش که بخواهد تفضّل می‌کند. اما اگر از هدایت روی بر گردانیدید، من از عذاب روزی سخت که روز قیامت است بر شما بیمناکم. این تهدید و هشداری است برای هر کس که از راه خدا عزوجل باز داشته و از دینش روی بر گرداند.

﴿إِلَى ٱللَّهِ مَرۡجِعُکُمۡۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ ٤.

روز همایش بزرگ به سوی خدا عزوجل باز می‌گردید. پس از وی – با طاعتش و پیروی از پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم – پروا کنید و او بر زنده‌ساختن و میراندن و برانگیختن و حسابرسی‌تان تواناست؛ هیچ چیز او را درمانده نتواند کرد.

﴿أَلَآ إِنَّهُمۡ یَثۡنُونَ صُدُورَهُمۡ لِیَسۡتَخۡفُواْ مِنۡهُۚ أَلَا حِینَ یَسۡتَغۡشُونَ ثِیَابَهُمۡ یَعۡلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعۡلِنُونَۚ إِنَّهُۥ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ ٥.

آگاه باشید که این گروه کفار، کفر را در سینه‌های خود پنهان داشته و می‌پندارند که آنچه پنهان داشته‌اند از حق‌تعالی مخفی می‌ماند. مگر نمی‌دانند که وقتی بدن‌های خویش را با جامه‌های خود می‌پوشانند هیچ چیز از وجودشان بر خدا عزوجل پنهان نیست و او نهفته و آشکار خودشان و امورشان را می‌داند؟ بیگمان او به نیّات و رازهای اندروی سینه‌ها داناست؛ زیرا او اسرار و پنهان‌تر از اسرار را نیز می‌داند، پس سزاوارتر به آن است که فقط از او بیم و پروا داشته شود.

﴿۞وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ رِزۡقُهَا وَیَعۡلَمُ مُسۡتَقَرَّهَا وَمُسۡتَوۡدَعَهَاۚ کُلّٞ فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٖ ٦.

خداوند عزوجل روزی تمام جنبندگان روی زمین را تضمین کرده است؛ پس او یگانه روزی بخش هر مخلوقی است. و او جای استقرار آن مخلوق را در زندگی و پس از مرگ نیز می‌داند، و جایگاهی را که در آن می‌میرد نیز می‌داند. همۀ این‌ها در کتابی روشن نوشته و ثبت است؛ و آن همان کتاب پیشین در امر قضا و قَدَر است که حق‌تعالی از تسوید آن فارغ شده است. در آن کتاب تفصیل همه چیز نگاشته است؛ از آفرینش و روزی گرفته تا زندگی و مرگ.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٖ وَکَانَ عَرۡشُهُۥ عَلَى ٱلۡمَآءِ لِیَبۡلُوَکُمۡ أَیُّکُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۗ وَلَئِن قُلۡتَ إِنَّکُم مَّبۡعُوثُونَ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡمَوۡتِ لَیَقُولَنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِینٞ ٧.

و تنها خداوند عزوجل است که آسمان‌ها، و زمین و هرچه را در آن‌هاست در مدّت شش روز [یعنی شش مرحلۀ زمانی] آفرید در حالی که قبل از آن عرش خویش را بر آب آفریده بود؛ این‌ها را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از حیث اخلاص عمل برایش و پیروی از پیامبرش ج، نیکوکارتر و در عبادت و طاعت آراسته ترید. ای پیامبر! و اگر به کفار بگویی: شما به زودی بعد از مرگ‌تان برانگیخته شده و به سوی پروردگارتان باز گردانیده خواهید شد، آنان در پاسخت خواهند گفت: این قرآنی که تو می‌خوانی، جز سحری آشکار نیست. حال آنکه این سخن به طور قطع؛ دروغ، بهتان، تمرّد و تفتینی بیش نیست.

﴿وَلَئِنۡ أَخَّرۡنَا عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابَ إِلَىٰٓ أُمَّةٖ مَّعۡدُودَةٖ لَّیَقُولُنَّ مَا یَحۡبِسُهُۥٓۗ أَلَا یَوۡمَ یَأۡتِیهِمۡ لَیۡسَ مَصۡرُوفًا عَنۡهُمۡ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ ٨.

و اگر خداوند عزوجل عذاب را تا مدّت معلومی از کافران به تأخیر افکند حتماً از روی استهزا و تمسخر خواهند گفت: ای محمد! چرا این عذابی که تو ما را به آن هشدار می‌دهی واقع نمی‌شود و علت تأخیر آن چیست؟ آگاه باش! روزی که عذاب بر آنان فرود آید، هرگز هیچ باز گرداننده‌ای آن را از آن‌ها بازداشتنی نیست و حتماً آنچه را مسخره کرده و رسیدنش را بطی می‌یافتند، بر آنان احاطه خواهد کرد و فروشان خواهد گرفت.

﴿وَلَئِنۡ أَذَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِنَّا رَحۡمَةٗ ثُمَّ نَزَعۡنَٰهَا مِنۡهُ إِنَّهُۥ لَیَ‍ُٔوسٞ کَفُورٞ ٩.

و از خوی و عادت انسان است که اگر خدا به وی نعمتی مانند مال و ثروت، جاه و مکنت، فرزند و صحت، آسایش و امنیّت ببخشد و سپس آن را از وی سلب نماید، او از رحمت خدا سخت نومید است و نعمت‌های پیشین را انکار و ناسپاسی می‌کند. بیگمان انسان کم سپاس است؛ خیر و احسان را فراموش کرده و گشایش و فَرَج را بطی می‌پندارد.

﴿وَلَئِنۡ أَذَقۡنَٰهُ نَعۡمَآءَ بَعۡدَ ضَرَّآءَ مَسَّتۡهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتُ عَنِّیٓۚ إِنَّهُۥ لَفَرِحٞ فَخُورٌ ١٠.

و اگر خداوند عزوجل به انسان پس از فقر، محنت، بیماری و ضعفی که به وی رسیده، نعمتی چون روزی فراخ، زندگی گوارا، سلامتی، نیرومندی و امنّیت ببخشاید، حتماً خواهد گفت: آن گرفتاری‌ها و بدیختی‌ها از من دور شد و دیگر هرگز بر نخواهد گشت. پس او در نعمت‌ها سرکش و فخر فروش و بر بندگان برتری جوی و گردنکش است، دلش از تبختر شاد و زبانش از بزرگبینی و برتری‌نمایی، فخرگوی و خودستاست. در حقیقت انسان ذاتاً ناسپاس و بر دیگران فخرجوی و برتری خواه است.

﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ صَبَرُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٞ کَبِیرٞ ١١.

مگر کسانی که از روی ایمانداری و تعهّد، حسابگرانه هم بر سختی‌ها و هم بر شکوه نعمت صبر کرده و در طلب ثواب، به سوی کار خیر شتاب ورزیده‌اند. پس خداوند عزوجل گناهان این گروه را برای‌شان می‌آمرزد و بر طاعاتی که انجام داده‌اند، بهترین پاداش را ارزانی می‌دارد. بنابراین گناهان‌شان آمرزیده و تلاش و کوشش‌شان مورد سپاس و تقدیر است.

﴿فَلَعَلَّکَ تَارِکُۢ بَعۡضَ مَا یُوحَىٰٓ إِلَیۡکَ وَضَآئِقُۢ بِهِۦ صَدۡرُکَ أَن یَقُولُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَیۡهِ کَنزٌ أَوۡ جَآءَ مَعَهُۥ مَلَکٌۚ إِنَّمَآ أَنتَ نَذِیرٞۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ وَکِیلٌ ١٢.

ای پیامبر! به هر قیمتی خواهان ارضای مشرکان نباش؛ که اگر چنین باشد شاید به علت نیرنگ‌ها، آزارها، مقابله‌ها و نبردهایی که از جانب کفّار می‌بینی چیزی از آیات نازل شدۀ قرآن را که خداوند عزوجل به تبلیغ آن‌ها مأمورت ساخته است ترک نمایی و همچنان از بیم سرسختی، عناد، پرسش‌ها و زیاده‌خواهی‌های کافران؛ از نشر و پخش آن‌ها در فشار قرار گیری. مانند این درخواست‌شان که مال بسیاری بر تو فرودآید، یا با تو فرشته‌ای از آسمان بیاید که بر رسالتت گواهی دهد. پس مبادا به عنادشان اهمیت بدهی؛ زیرا بر تو جز ابلاغ آشکار چیز دیگری نیست، بنابراین هیچ چیز را پنهان مکن و مطمئن باش که خداوند عزوجل حساب همگی را خواهد رسید؛ زیرا او نگهبان و کارگزار همه چیز است و از آن جمله: پاداش‌دهی به ابرار و کیفر رسانی به فجّار، فرود آوردن نشانه‌ها و آشکار ساختن معجزات. پس بر تو جز هشدار دهی بدان چه از وحی نزدت وجود دارد، مسؤلیّت دیگری نیست.

﴿أَمۡ یَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ فَأۡتُواْ بِعَشۡرِ سُوَرٖ مِّثۡلِهِۦ مُفۡتَرَیَٰتٖ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ١٣.

کافران مکه می‌گویند: در حقیقت محمد صلی الله علیه و آله و سلم قرآن را به دروغ بر ساخته و قرآن از نزد خدای متعال نیست. ای پیامبر! به آنان بگو: اگر کار چنان است که شما می‌پندارید پس بفرمایید ده سورۀ ساخته شده مانند آن را بیاورید و جز خدا از هر کسی که بر وی دستی دارید بخواهید تا شما را بر آوردن آن ده سوره یاری کند. که این منت‌های مبارز طلبی و چلنج است. پس پاکا پروردگادری که قدر و جایگاه کتابش از حیطۀ معارضۀ بشر برتر است و جنّ و انس همه در برابر آن ساکت و بی‌جواب اند.

﴿فَإِلَّمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَکُمۡ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أُنزِلَ بِعِلۡمِ ٱللَّهِ وَأَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٤.

ای پیامبر! اگر کافران اجابتت نکرده، به تو ایمان نیاوردند و برای تو و مؤمنان همراهت تسلیم نشدند، پس بدانید که این قرآن حکیم فقط به علم خدای علیم نازل شده و از سخن بشر نیست و بدانید که هیچ معبود برحق دیگری جز الله عزوجل وجود ندارد تا مورد پرستش قرار گیرد. پس ای کافرانی که بعد از نزول این برهان‌ها بازهم شکاک و متردد هستید، آیا خدا و رسولش را منقاد و باورمند خواهید شد؟

﴿مَن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِیهَا وَهُمۡ فِیهَا لَا یُبۡخَسُونَ ١٥.

هر کس با کار و کوشش خود زندگی دنیا را بخواهد تا بدان فخر ورزد و به بهره‌های ناپایدار و لذت‌های فانی‌اش – از مال و جاه و منصب – دست یابد پس ما بهرۀ اعمال‌شان را که برای دست یافتن به دنیا انجام داده‌اند، به طور کامل داده‌ایم و چه بسا بر آنچه می‌خواهند بی‌کم و کاست دست پیدا کنند. بناءً به خواسته‌های دنیو‌شان – از روی ابتلا و استدراج – پاسخ مثبت داده می‌شود و تلاش دنیوی به هرحال، جواب مساعد می‌گیرد، اما این پایان ماجرا نیست؛

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَیۡسَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَٰطِلٞ مَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ١٦.

اما این گروه باید بدانند که برای‌شان نزد الله عزوجل هیچ پاداش و کرامت و هیچ قدر و قیمتی نیست بلکه در آخرت مستحق آتش دوزخ‌اند؛ زیرا آن‌ها برای دنیا عمل کرده، ملاقات پروردگار خود را فراموش کرده و از تلاش و تکاپوی خویش غیر خدا عزوجل را در نظر داشته‌اند بناءً منفعت آنچه کرده‌اند کاملاً از بین رفته است از آنکه این اعمال؛ با ریا و تظاهر، مقدم ساختن فانی بر باقی، دل بستن و خاطر خویش داشتن به بهره و قسمت دنیا و غفلت و بی‌پروایی به پاداش موجود نزد الله أ، همراه و آلوده بوده است.

﴿أَفَمَن کَانَ عَلَىٰ بَیِّنَةٖ مِّن رَّبِّهِۦ وَیَتۡلُوهُ شَاهِدٞ مِّنۡهُ وَمِن قَبۡلِهِۦ کِتَٰبُ مُوسَىٰٓ إِمَامٗا وَرَحۡمَةًۚ أُوْلَٰٓئِکَ یُؤۡمِنُونَ بِهِۦۚ وَمَن یَکۡفُرۡ بِهِۦ مِنَ ٱلۡأَحۡزَابِ فَٱلنَّارُ مَوۡعِدُهُۥۚ فَلَا تَکُ فِی مِرۡیَةٖ مِّنۡهُۚ إِنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یُؤۡمِنُونَ ١٧.

آیا کسانی دروغ می‌بافند که در ایمان و عقیده، دعوت به خیر و معروف و نهی از منکر بر بصیرت و یقین روشنی از جانب پروردگارشان قرار دارند؟ و به علاوه آن حجّت روشن را برهان و شاهد دومی‌ که عبارت از جبریل یا محمّد است – تصدیق و پیشیبانی می‌کند و باز سومین شاهد نیز که عبارت از تورات کتاب نازل شده بر موسی علیه السلام است، با إخبار خود مؤیّد آن است؟ همان توراتی که برای پیروانش هدایت و رشد، بر رهیپویان راهش دلیلی روشن و بر پناه گزینان به مفاهیم و آیاتش رحمتی است؟ آیا چنین کسانی دروغ می‌بافند؟ یا آنانی که در زندگی‌شان بر کژراهۀ کور گمراهی رهرواند و جز به بهره‌ها و آرایش‌های دنیا اهمیتی نمی‌دهند؟ بی‌شک گروه نخست گروهی‌اند که در کار خود بر برهان روشنی قرار دارند. ایشان قرآن را تصدیق نموده و به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و کتاب‌هایی که حق‌تعالی بر پیامبرانش نازل کرده ایمانی راسخ دارند. اما کسانی که به این قرآن کفر ورزیده، علیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست به دست هم داده و بر نبرد و مقابله با وی هم پیمان شده‌اند، بیگمان مجازات‌شان آتش دوزخ است و دوزخ جایگاه و بازگشت‌گاه‌شان می‌باشد. پس ای پیامبر! از کار این دین و این قرآن در شک مباش؛ زیرا این حقّی است که با ادلّه و براهین آشکار همراه است، از نزد الله عزوجل است نه از نزد بشر؛ آنگونه که کافران پنداشته‌اند. این دین همان حقّ ثابت و یقینی پایدار از نزد الله عزوجل است که همۀ شبهات را بی‌اثر ساخته است. لیکن با این وجود بیشتر مردم رسالت الهی را تصدیق نکرده و به حق ایمان نمی‌آورند.

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًاۚ أُوْلَٰٓئِکَ یُعۡرَضُونَ عَلَىٰ رَبِّهِمۡ وَیَقُولُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ ١٨.

هیچکس ستمکارتر از آن کس نیست که بر خدای سبحان دروغ بسته است؛ آنان به منظور حساب بر پروردگار خود عرضه می‌شوند تا در قبال عملکرد بدشان مجازات‌شان کند و گواهان که شامل فرشتگان، پیامبران و غیر ایشان هستند می‌گویند: این گروه همان کسانی‌اند که بر خدا افترا بسته و در ادعای خویش دروغگویند؛ اینک حق‌تعالی آنان را از رحمت خویش طرد نموده، از جنّت خویش باز داشته و خشم خود را بر آنان روا داشه است؛ از آن‌رو که با شرک بر خویشتن ستمگر بوده و در گفتار و رفتار، دروغگو بوده‌اند.

﴿ٱلَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ وَیَبۡغُونَهَا عِوَجٗا وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ کَٰفِرُونَ ١٩.

همانان که بندگان را از هدایت باز داشته، در راه خلق به سوی خدا عزوجل سد و مانع ایجاد کرده و می‌خواهند تا این راه بر وفق هواهای‌شان و آنچه که شیاطین‌شان دیکته می‌کنند، کج باشد در نتیجه راه راست را فرو گذاشته و رهور راه جهنمیان می‌شوند. همانان‌اند که دیدار خدا عزوجل را دروغ انگاشته و به رستاخیز و جزا کفر می‌ورزند. پس آن‌ها ستمگران زیانکاری‌اند که جاودانه در آتش می‌مانند.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ لَمۡ یَکُونُواْ مُعۡجِزِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا کَانَ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِنۡ أَوۡلِیَآءَۘ یُضَٰعَفُ لَهُمُ ٱلۡعَذَابُۚ مَا کَانُواْ یَسۡتَطِیعُونَ ٱلسَّمۡعَ وَمَا کَانُواْ یُبۡصِرُونَ ٢٠.

آن گروه کفّار نه از نزد خدای جبّار پای‌گریز دارند و نه او را درمانده توانند کرد تا آنان را به دست آورده نتواند؛ برای‌شان یاورانی هم نیست که از کیفر الهی حمایت‌شان کند. و عذاب آتش جهنم به علت بزرگی جزم و ستم‌شان بر آنان دوچند آن می‌شود؛ زیرا در دنیا توان شنیدن حقّی را که بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل می‌شد به سمع قبول و اجابت نداشتند از آنکه کبر و خود برتربینی، از باور و تسلیم بازشان داشته بود. از جهتی به آیات و نشانه‌های الله عزوجل در هستی نیز با دیدۀ تأمّل و عبرت نمی‌نگریستند؛ چرا که کفر بر چشم بصیرت‌شان پردۀ ستبر ظلمانیی زنگار بسته فرو افکنده بود.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ ٢١.

آن گروه کفّار با عذاب دوزخ که خشم خدای جبّار نیز همراه آن است بر خویشتن زیان زده‌اند، و بربافته های‌شان از پرستش بتان و افترای شرک بر پروردگار رحمان و این ادعای که خدایان‌شان برای‌شان شفاعت کرده و عذاب خوار کننده را از آنان دفع می‌کنند را به کلی از دست داده و از آن‌ها اثری نمی‌بینند.

﴿لَا جَرَمَ أَنَّهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ هُمُ ٱلۡأَخۡسَرُونَ ٢٢.

در این حقیقت هیچ شک و تردیدی نیست که آن‌ها در آخرت در این معاملۀ خود از همه زیانکارتر اند؛ زیرا نعمت پایدار را به عذاب دوزخ بدل کرده، درجات علیا را به درکات سفلی، بهشت رضوان و رضای رحمان را به ذلّت و خذلان معامله نموده‌اند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَأَخۡبَتُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٢٣.

بیگمان کسانی که به خدا عزوجل ایمان آورده و به آن سخنانی که موجب محبت و رضای وی است عمل کرده‌اند و در عین حال در کار اجتناب از نواهی و بندگی به مقام ولایش، اهل خشوع و فروتنی و انکسار بوده‌اند، همانان اهل بهشت‌اند؛ در آن جاودانه زیسته نه از آن بیرون می‌شود و نه می‌میرند. چه نیکو اقامتی است برای‌شان در دارالسّلام همراه با امنیت و إنعام.

﴿۞مَثَلُ ٱلۡفَرِیقَیۡنِ کَٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡأَصَمِّ وَٱلۡبَصِیرِ وَٱلسَّمِیعِۚ هَلۡ یَسۡتَوِیَانِ مَثَلًاۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ ٢٤.

خداوند عزوجل اهل کفر و اهل را به نابینا و بینا تشبیه کرده و اینگونه مَثَل زده است که: اهل کفر همچون نابینا و ناشنوایی هستند که نمی‌بیند و نمی‌شنود؛ زیرا کافر راه صواب را نمی‌بیند تا از آن پیروی کند و پیام هدایت را نمی‌شنود تا از آن نفع برد. اما مَثَل مؤمن همانند شخص بینایی است که راه هدایت را دیده و به آن روان شده است، ندای دعوتگر الله عزوجل را شنیده و به آن لبّیک گفته است؛ مسلماً این دو گروه با هم برابر نیستند. پس چرا در حجّت‌ها و ادلّه تدبر نکرده و از برهان‌ها و مَثَل‌ها درس نمی‌گیرند و در آن‌ها نمی‌اندیشند؟!

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦٓ إِنِّی لَکُمۡ نَذِیرٞ مُّبِینٌ ٢٥.

به راستی حق‌تعالی نوح علیه السلام را به سوی قومش فرستاد. او به قومش گفت: من از جانب خداوند عزوجل برای شما هشدار دهنده‌ای آشکار هستم؛ شما را از عذاب خدا عزوجل – چنان‌چه کفر ورزید – بیم می‌دهم و آیات و حجّت‌هایی را که حق‌تعالی مرا بدان‌ها فرستاده است برای شما بیان می‌کنم.

﴿أَن لَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَۖ إِنِّیٓ أَخَافُ عَلَیۡکُمۡ عَذَابَ یَوۡمٍ أَلِیمٖ ٢٦.

شما را دعوت می‌کنم به این که: جز خدای یگانه را نپرستید و به وی چیزی را شریک نیاورید؛ زیرا اگر خدا را به یگانگی نخوانید من بر شما از عذاب نهایت دردناک و بسیار سهمگین بیمناکم.

﴿فَقَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ مَا نَرَىٰکَ إِلَّا بَشَرٗا مِّثۡلَنَا وَمَا نَرَىٰکَ ٱتَّبَعَکَ إِلَّا ٱلَّذِینَ هُمۡ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ ٱلرَّأۡیِ وَمَا نَرَىٰ لَکُمۡ عَلَیۡنَا مِن فَضۡلِۢ بَلۡ نَظُنُّکُمۡ کَٰذِبِینَ ٢٧.

اعیان و اشراف کفار قوم نوح علیه السلام گفتند: ای نوح! تو فرشته که نیستی بلکه بشری مانند ما هستی از این رو تو را بر ما برتریی نیست. از جانب دیگر ما می‌بینیم که پیروانت از فرومایگان و ناتوانند نه از اشراف و توانگران؛ آن هم بدون اندیشه و سنجش و بی‌آنکه در قضیه تأمّل کرده‌باشند از تو پیروی نموده‌اند. در عین حال پیروی از این دین جدید شما را بر ما امتیازی – چون مال و جاه و قدرت – نیفزوده است. بناءً ما معتقدیم که در آنچه آورده‌اید دروغگو و اهل افترایید.

﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ أَرَءَیۡتُمۡ إِن کُنتُ عَلَىٰ بَیِّنَةٖ مِّن رَّبِّی وَءَاتَىٰنِی رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِهِۦ فَعُمِّیَتۡ عَلَیۡکُمۡ أَنُلۡزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمۡ لَهَا کَٰرِهُونَ ٢٨.

نوح گفت: ای قوم من! به من بگویید اگر من در کار خود بر یقینی راسخ و راه استواری قرار داشته باشم و با من دلیلی روشن و برهانی درخشان بر درستی پیامی که بدان فرا می‌خوانم نیز وجود داشته باشد، در عین حال پروردگارم مرا با رسالت ربّانی خود مورد مرحمت قرار داده و به سوی عبودیّت راستین رهنمونی‌ام کرده باشد، وانگه این حجّت‌های روشن به علّت پیروی‌تان از هوی و رویگردانی‌تان از راه هدی بر شما پنهان مانده باشد، آیا این امر درست است که بعد از این همه روشنی و نور باز شما را بر هدایت مجبور ساخته و شبه زور بر ایمان واداریم؟ بی‌آنکه شما با قناعتی درون ذاتی و اجابتی از عمق جان بدان باورمند شده باشید؟! هرگز! پس کار ما اجبار دعوت شدگان به ایمان نیست بلکه مأموریّت ما فقط محدود و منحصر به این امر است که حجّت را اقامه نموده و راه حق را برای‌تان روشن سازیم آنگاه کارتان را به حق‌تعالی واگذاریم.

﴿وَیَٰقَوۡمِ لَآ أَسۡ‍َٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مَالًاۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۚ وَمَآ أَنَا۠ بِطَارِدِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْۚ إِنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَلَٰکِنِّیٓ أَرَىٰکُمۡ قَوۡمٗا تَجۡهَلُونَ ٢٩.

نوح علیه السلام خطاب به قومش افزود: ای قوم! من بر دعوت شما به سوی ایمان به خدا عزوجل و یگانگی‌اش، از شما طالب مال و مزدی نیستم؛ زیرا فقط خداوند عزوجل است که مرا بر خیر خواهی‌ام برای شما پاداش می‌دهد. بنابراین نه من باری را بر دوش شما نهاده‌ام و نه از شما مالی را در خواست کرده‌ام. این را هم بدانید که من مؤمنان را بدین حجّت که از ضعفایند نه از اشراف و اغنیا، از مجلس خود طرد نمی‌کنم؛ زیرا ایشان به زودی نزد پروردگار خویش باز خواهند گشت و فضیلت نزد وی به تقوی است نه به مال و مکنت دنیا؛ و به زودی او عهده‌دار امرشان خواهد شد. البته این واقعیّت نیز پنهان نیست که شما به اسباب برتری و معیارهای فضیلت و همین طور به موجبات مصالح و منافع خویشتن نادانید؛ هم به علّت جهل است که از حق پیروی نکرده و از هدایت روی برمی‌تابید.

﴿وَیَٰقَوۡمِ مَن یَنصُرُنِی مِنَ ٱللَّهِ إِن طَرَدتُّهُمۡۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ ٣٠.

و ای قوم! من اگر دوستان خدا عزوجل را از مجلس خویش برانم چه کسی مرا از عذاب خدا عزوجل باز خواهد داشت؟ پس چرا در صحَت آنچه به شما می‌گویم نمی‌اندیشید و در راه و برنامه‌ای که برای شما شایسته‌تر است تدبّر نمی‌کنید تا رهرو آن راه شوید؟!

﴿وَلَآ أَقُولُ لَکُمۡ عِندِی خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ وَلَآ أَقُولُ إِنِّی مَلَکٞ وَلَآ أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزۡدَرِیٓ أَعۡیُنُکُمۡ لَن یُؤۡتِیَهُمُ ٱللَّهُ خَیۡرًاۖ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا فِیٓ أَنفُسِهِمۡ إِنِّیٓ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ ٣١.

البته من به هیچ وجه ادعا نمی‌کنم که اختیاردار تصرف در گنجینه‌های خدا هستم تا به هر کس هرچه بخواهم ببخشایم و از هر کس هرچه بخواهم بازدارم. بناءً ارزاق بندگان و گنجینه‌های آسمان‌ها و زمین به دست حق‌تعالی است. من غیب را هم نمی‌دانم؛ زیرا جز خدای یگانه هیچ‌کس غیب آسمان‌ها و زمین را نمی‌داند. و من فرشته‌ای از فرشتگان آسمان‌ها نیز نیستم؛ بلکه بنده‌ای فرستاده هستم که حق‌تعالی مرا به نبوّت گرامی داشته است. همچنان من دربارۀ محرومان و مستضعفانی که شما خُردشان می‌شمارید و ایشان را به چشم حقارت می‌بینید چنین نمی‌گویم که: هرگز خداوند عزوجل در برابر اعمال شایستۀشان – هرگاه بدان رضای وی را جویا باشند – هیچ پاداشی به ایشان نخواهد داد؛ زیرا تنها خداوند عزوجل است که پنهان و پیدای کارشان را می‌داند، بیگمان پاداش آخرت بر حسب جایگاه بنده در دنیا نیست. از جانبی من آنچه را نمی‌دانم بر خدا ادعا نکرده، نه با به هم بافتن دروغ بر خدای سبحان، به خویشتن ستمگر بوده‌ام و نه بر دیگران چنان حکم ظالمانه‌ای را نداده‌ام که برای‌شان ستم نموده باشم.

﴿قَالُواْ یَٰنُوحُ قَدۡ جَٰدَلۡتَنَا فَأَکۡثَرۡتَ جِدَٰلَنَا فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ ٣٢.

قوم نوح به وی گفتند: ای نوح! به راستی با ما بسیار جدال کرده و به طور طولانی گفتگو نموده‌ای؛ پس اینک جدال را فرو گذار و عذابی را که از آن هشدارمان می‌دهی، برای ما بیاور!!

این چلنجی است از سوی قوم نوح به وی؛ زیرا آن‌ها تکذیبگر عذاب بوده و وقوع آن را بعید می‌پنداشتند، از این جهت در آخر سخن خود افزودند: اگر از راستگویان هستی؛ یعنی اگر از باب جدل، فرض را بر راستگویی‌ات بگذاریم حتی در آن صورت هم تصدیق کننده‌ات نیستیم.

﴿قَالَ إِنَّمَا یَأۡتِیکُم بِهِ ٱللَّهُ إِن شَآءَ وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِینَ ٣٣.

نوح به قومش گفت: تنها خداست که آورندۀ عذاب است، اوست که در میان بندگان برنامه ریزی و حکومت می‌کند؛ اما من نه اختیاردار جلوانداختن عذاب هستم و نه واپس افکندن آن؛ بلکه من فقط هشدارگر شما از عذاب وی می‌باشم. پس بدانید که هرگاه خداوند عزوجل عذاب شما را خواسته باشد نه می‌توانید از نزدش بگریزید و نه می‌توانید وی را درمانده کنید. و مگر بندۀ مسکین از نزد پروردگار جلیل احکم الحاکمین به کجا می‌تواند بگریزد؟!

﴿وَلَا یَنفَعُکُمۡ نُصۡحِیٓ إِنۡ أَرَدتُّ أَنۡ أَنصَحَ لَکُمۡ إِن کَانَ ٱللَّهُ یُرِیدُ أَن یُغۡوِیَکُمۡۚ هُوَ رَبُّکُمۡ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ ٣٤.

البته در صورتی که خداوند عزوجل به نام شما در لوح محفوظ صلاح و فلاح را رقم نزده و هدایت شما را مقدّر نکرده باشد، اندرز من نیز – هرچند در آن سخت بکوشم و در ارشاد و راهنمایی‌تان به هر وسیله‌ای متوسل گردم – به شما سودی نخواهد بخشید و قطعاً شما مرا اجابت نخواهید گفت. بناءً اگر خداوند عزوجل گمراهی شما را خواسته باشد، من هرگز مالک هدایت برای‌تان نیستم؛ زیرا او پروردگار شما، متصرف امورتان، تدبیر کنندۀ احوالتان و مرجع بازگشت نهایی‌تان در آخرت است و یقیناً شما را بر اعمال‌تان جزا خواهد داد.

﴿أَمۡ یَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ إِنِ ٱفۡتَرَیۡتُهُۥ فَعَلَیَّ إِجۡرَامِی وَأَنَا۠ بَرِیٓءٞ مِّمَّا تُجۡرِمُونَ ٣٥.

بلکه آیا کافران قوم نوح علیه السلام می‌گویند: نوح این سخن را بر خدا عزوجل بربافته است؟ ای نوح! به آنان بگو: اگر این سخن را بر پروردگارم بربافته باشم پس بدانید که پیگرد و کیفر آن تنها به خودم برمی‌گردد و من نزد حق‌تعالی از آن مسئول خواهم بود، اما اگر راستگو باشم، پس شما دروغگو و زیان دیده‌اید و من به سوی حق‌تعالی از کار و تکذیب‌تان برائت می‌جویم.

﴿وَأُوحِیَ إِلَىٰ نُوحٍ أَنَّهُۥ لَن یُؤۡمِنَ مِن قَوۡمِکَ إِلَّا مَن قَدۡ ءَامَنَ فَلَا تَبۡتَئِسۡ بِمَا کَانُواْ یَفۡعَلُونَ ٣٦.

خدای متعال به نوح وحی فرستاد که: در حقیقت خداوند عزوجل بر قومت کفر را نوشته است از این رو جز کسانی که قبلاً ایمان آورده‌اند، دیگر کسی از آن‌ها ایمان نخواهد آورد بناءً برحال آنان اندوه مخور؛ زیرا چیزی از گناهان‌شان بر دوش تو نیست و تو رسالت الله عزوجل را به راستی به آن‌ها رسانده‌ای. و از اعمال بدشان نیز در فشار و سختی قرار نگیر؛ زیرا حساب‌شان بر خداوند عزوجل است.

﴿وَٱصۡنَعِ ٱلۡفُلۡکَ بِأَعۡیُنِنَا وَوَحۡیِنَا وَلَا تُخَٰطِبۡنِی فِی ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ إِنَّهُم مُّغۡرَقُونَ ٣٧.

ای نوح! و کشتی را با تایید، توجّه، حفظ، عنایت و زیر نظر و وحی و اطلاع ما بساز، و در مورد ستمگران شفاعت نکن تا عذاب‌شان برداشته شده یا به تأخیر افکنده شود؛ زیرا خداوند عزوجل در مورد آن‌ها غرق شدن به وسیلۀ توفان را فیصله نموده است.

آیۀ کریمه صفت «عین – چشم» را برای حق‌تعالی به همان وجهی که لایق ذات ذوالجلال اوست، اثبات می‌کند.

﴿وَیَصۡنَعُ ٱلۡفُلۡکَ وَکُلَّمَا مَرَّ عَلَیۡهِ مَلَأٞ مِّن قَوۡمِهِۦ سَخِرُواْ مِنۡهُۚ قَالَ إِن تَسۡخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسۡخَرُ مِنکُمۡ کَمَا تَسۡخَرُونَ ٣٨.

نوح علیه السلام کشتی را می‌ساخت تا بدان از طوفان نجات یابد. اما هر بار که گروهی از اشراف قومش بر او می‌گذشتند، او را مسخره می‌کردند. نوح به آنان گفت: اگر به علت دروغ انگاشتن وعدۀ الهی که من شما را از آن آگاه ساخته‌ام، مسخره‌ام می‌کنید پس بدانید به زودی هنگام آمدن طوفان که شما غرق شدید، ما نیز شما را همانسان که مسخره‌مان می‌کنید، مسخره خواهیم کرد.

این آیه درس آموز توسّل به اسباب همراه توکّل به ربّ‌الارباب است.

﴿فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ مَن یَأۡتِیهِ عَذَابٞ یُخۡزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیۡهِ عَذَابٞ مُّقِیمٌ ٣٩.

پس چون عذاب خوار کنندۀ الهی بر شما برسد و پس از آن، عذاب همیشگی و پایان ناپذیر آتش دوزخ بر شما واقع شود به زودی چگونگی حال بر شما آشکار خواهد شد؛ آنگاه جزای اعمال بد خویش را خواهید دید.

این آیه درس آموز توکّل و یقین به وعدۀ الهی است و اینکه سرانجام کار، از آن اولیای الهی می‌باشد.

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَمۡرُنَا وَفَارَ ٱلتَّنُّورُ قُلۡنَا ٱحۡمِلۡ فِیهَا مِن کُلّٖ زَوۡجَیۡنِ ٱثۡنَیۡنِ وَأَهۡلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیۡهِ ٱلۡقَوۡلُ وَمَنۡ ءَامَنَۚ وَمَآ ءَامَنَ مَعَهُۥٓ إِلَّا قَلِیلٞ ٤٠.

تا آنگاه که چون فرمان الله عزوجل واقع شده وقت هلاکت قوم نوح فرا رسید، کار به نهایتش و مقدرات به غایتش رسید و آب از تنور نانوایی – به مثابۀ اشاره‌ای بر رسیدن عذاب – برجوشید، در این هنگام حق‌تعالی به نوح فرمان داد که: از هر نوعی زنده جان‌ها یک جفت نر و ماده را در کشتی حمل کن، خانواده‌ات را نیز – جز کسانی که قضای الهی بر عدم ایمان‌شان سبقت گرفته است مانند پسر و همسرش – با خود در کشتی بردار. همچنان هر مؤمنی را با خود سوار کشتی کن. چنین بود که با وجود سخت کوشی نوح علیه السلام در دعوت، طولانی شدن مدّت و بسیاری ادلّه و براهین اما جز اندکی پیرو نوح علیه السلام نشده بودند.

﴿۞وَقَالَ ٱرۡکَبُواْ فِیهَا بِسۡمِ ٱللَّهِ مَجۡرٜىٰهَا وَمُرۡسَىٰهَآۚ إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٞ رَّحِیمٞ ٤١.

نوح علیه السلام به قومش گفت: با من سوار کشتی شوید؛ به نام خدا در آغاز روان شدنش بر روی آب، به نام خدا در پایان سیر و هنگام لنگر انداختنش و با توکّل بر ذات ذوالجلال وی؛ همانا پروردگارم گناه توبه‌کاران را می‌آمرزد و بر باز آمدگان رحم می‌کند لذا بعد از بازگشت و اجابت، دیگر عذاب‌شان نمی‌کند.

این آیه درس آموز توکّل بر خدای متعال در آغاز و پایان کار و گمان نیک داشتن نسبت به خدای متعال است.

﴿وَهِیَ تَجۡرِی بِهِمۡ فِی مَوۡجٖ کَٱلۡجِبَالِ وَنَادَىٰ نُوحٌ ٱبۡنَهُۥ وَکَانَ فِی مَعۡزِلٖ یَٰبُنَیَّ ٱرۡکَب مَّعَنَا وَلَا تَکُن مَّعَ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٤٢.

آن کشتی نوح و همراهانش را در موجی ناآرام و مرتفع که ارتفاعش مانند کوه بود، می‌برد. نوح پسرش را که در کناری دور دست از پدرش و مؤمنان قرار داشت بانگ در داد که: ای پسر عزیزم! توبه کن و بیا با ما سوار کشتی شو و بر کفرت ادامه نده که در کام امواج سرکش هلاک می‌شوی.

این آیه بر این اصل دلالت دارد که: هدایت ارشادی در صورتی که با هدایت توفیق یکجا نشود، هیچ سودی به همره ندارد.

﴿قَالَ سَ‍َٔاوِیٓ إِلَىٰ جَبَلٖ یَعۡصِمُنِی مِنَ ٱلۡمَآءِۚ قَالَ لَا عَاصِمَ ٱلۡیَوۡمَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَۚ وَحَالَ بَیۡنَهُمَا ٱلۡمَوۡجُ فَکَانَ مِنَ ٱلۡمُغۡرَقِینَ ٤٣.

پسر نوح به پدرش گفت: به زودی در کوهی بلند پناه جسته و از خطر غرق در امان می‌مانم. اما نوح به وی گفت: امروز هیچ نجاتبخشی در برابر مقدرات خداوند عزوجل و فرمانش وجود ندارد جز آن کس که خدا عزوجل خود رحمت و نجاتش را خواسته باشد. در این اثنا موجی بزرگ در میان پدر و پسر حایل شد و پسر از نابود شدگان در کام امواج آب گشت. چنین بود که نزدیکی نسب با وجود اختلاف در دین هیچ سودی به همراه نداشت.

﴿وَقِیلَ یَٰٓأَرۡضُ ٱبۡلَعِی مَآءَکِ وَیَٰسَمَآءُ أَقۡلِعِی وَغِیضَ ٱلۡمَآءُ وَقُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ وَٱسۡتَوَتۡ عَلَى ٱلۡجُودِیِّۖ وَقِیلَ بُعۡدٗا لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ ٤٤.

بعد از هلاکت کفار خداوند عزوجل به زمین فرمان داد: آب خود را فرو بر و خشک شو! و به آسمان فرمان داد: از باران خودداری کن. پس آب فرو کاست و به حالت اوّلیّۀ قبل از طوفان برگشت. چنین بود که حق‌تعالی فرمانش را بر نابودسازی تکذیب پیشه‌گان و نجات مؤمنان به اجرا در آورد و سرانجام کشتی بر کوه جودی لنگر انداخت. و گفته شد: مرگ بر ستمگرانی باد که از حدود الله عزوجل تجاوز کرده و پیامبرش را تکذیب نمودند.

﴿وَنَادَىٰ نُوحٞ رَّبَّهُۥ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِی مِنۡ أَهۡلِی وَإِنَّ وَعۡدَکَ ٱلۡحَقُّ وَأَنتَ أَحۡکَمُ ٱلۡحَٰکِمِینَ ٤٥.

نوح به بارگاه پروردگارش دعا کرد و گفت: پروردگارا! پسرم از خانوادۀ من است و تو نجات‌شان را به من وعده داده‌ای پس از تو می‌خواهم که رحمتت را شامل حال وی نیز گردانیده و او را نیز همانند ایشان نجات دهی و تو وعده‌ات را خلاف نمی‌کنی؛ پس به فضلت وعدۀ پیشین را برآورده ساز و تو در قضا، عدالت و شریعتت بهترین داوران هستی، هرگز قضا و قَدَر و اختیارت در معرض اتهام نیست.

﴿قَالَ یَٰنُوحُ إِنَّهُۥ لَیۡسَ مِنۡ أَهۡلِکَۖ إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَیۡرُ صَٰلِحٖۖ فَلَا تَسۡ‍َٔلۡنِ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌۖ إِنِّیٓ أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ ٤٦.

اما خدای سبحان به نوح خبر داد که فرزند هلاک شده‌اش از خانوادۀ مؤمن نجات یافتۀ وی نیست؛ زیرا او در دین با ایشان مخالفت کرده و عملش مخالف عمل صالحان است. بناءً نوح علیه السلام را از درخواست امری از خدا عزوجل که نسبت به آن علم ندارد نهی کرد؛ زیرا هر کس چیزی را که برایش روا نیست درخواست نماید، در واقع نادان است لذا خداوند عزوجل نوح علیه السلام را اندرز می‌دهد که از جاهلان نباشد.

آیۀ کریمه بر این احکام دلالت دارد که: 1– کافر در حقوق قرابت هیچ حقی ندارد. 2– درخواست امر ناروا از خداوند عزوجل حرام و شامل مصداق تجاوز در دعا می‌باشد.

﴿قَالَ رَبِّ إِنِّیٓ أَعُوذُ بِکَ أَنۡ أَسۡ‍َٔلَکَ مَا لَیۡسَ لِی بِهِۦ عِلۡمٞۖ وَإِلَّا تَغۡفِرۡ لِی وَتَرۡحَمۡنِیٓ أَکُن مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ ٤٧.

نوح گفت: پروردگارا! من از درخواست چیزی که نسبت به آن علم ندارم و درخواستش برایم روا نیست، به تو پناه می‌برم و التجا می‌کنم و اگر گناهم را نیامرزی و با ترک مؤاخذه‌ات بر من رحم نکنی، قطعاً از کسانی خواهم بود که بهرۀ خویش را باخته، از رحمتت طرد شده و هلاک آنان را دریافته است.

آیۀ کریمه درس آموز این فایده است که: انبیا علیهم السلاماز پیامد گناه بیمناکند چنان‌چه خداوند عزوجل ایشان را به رحمتش در نپوشاند.

﴿قِیلَ یَٰنُوحُ ٱهۡبِطۡ بِسَلَٰمٖ مِّنَّا وَبَرَکَٰتٍ عَلَیۡکَ وَعَلَىٰٓ أُمَمٖ مِّمَّن مَّعَکَۚ وَأُمَمٞ سَنُمَتِّعُهُمۡ ثُمَّ یَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِیمٞ ٤٨.

پس خداوند عزوجل به نوح فرمان داد که همراه با امنیّت، برکت و رضایی از جانب وی بر او و بر گروه‌هایی از اهل ایمان که همراهش بودند، از کشتی به زمین فرود آید. و در زمین گروه‌هایی از کافران خواهند بود که خداوند عزوجل آنان را در زندگی دنیوی تا پایان عمرشان همچون چهارپایان بهره‌مند خواهد ساخت سپس آنان را به علت کفرشان، در جهنم به سختی عذاب خواهد کرد.

آیۀ کریمه درس آموز این فایده است که: نیکوکار و بدکار هردو از دنیا بهره‌منداند از این رو نعمت یافتن بدکاران در آن اعتباری ندارد.

﴿تِلۡکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَیۡبِ نُوحِیهَآ إِلَیۡکَۖ مَا کُنتَ تَعۡلَمُهَآ أَنتَ وَلَا قَوۡمُکَ مِن قَبۡلِ هَٰذَاۖ فَٱصۡبِرۡۖ إِنَّ ٱلۡعَٰقِبَةَ لِلۡمُتَّقِینَ ٤٩.

این اخباری که خدای متعال بر پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم وحی کرده، از خبرهای غیب گذشته است که نه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را از راویان تاریخ دریافت کرده، نه قبل از وحی از آن‌ها هیچ آگاهیی داشته و نه هم این اخبار در دوران جاهلیّت به اعراب رسیده بود بلکه فقط از نزد الله عزوجل به وی آمده است. سپس حق‌تعالی پیامبرش را به شکیبایی و پایداری در برابر آزارهای کفار و دشواری‌های راه فرمان می‌دهد؛ زیرا در نهایت امر سرانجامی که زندگی پاکیزه، عزّت و پیروزی و سپس نعمت‌های آخرت در آن رقم خورده است از آن کسانی است که از پروردگار خود پروا داشته، از مولای خود بیمناک بوده و از آفریدگار خویش اطاعت کرده‌اند.

آیۀ کریمه بر این امر دلالت دارد که: با نیکوکاری و صبر می‌توان به پیروزی و اجر دست یافت. پس «برّ» همان عمل به طاعات و «صبر» عبارت از ترک مخالفات است.

﴿وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗاۚ قَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥٓۖ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا مُفۡتَرُونَ ٥٠.

و خداوند عزوجل هود علیه السلام را به سوی قوم عاد به رسالت فرستاد هود به آنان گفت: ای قوم من! خدا را به یگانگی بپرستید و چیزی را به وی شریک نیاورید؛ زیرا اِله دیگری جز او برای شما وجود نداشته و هیچ معبود راستینی غیر وی وجود ندارد پس در حالی که دین را برای او خالص می‌سازید فقط از او اطاعت کنید؛ بدانید که شما در این شرک خود دروغ پردازید.

آیۀ کریمه درس آموز این حکم است که: توحید زیربنای همۀ اصول و نخستین حقیقتی است که باید به سوی آن فرا خواند.

﴿یَٰقَوۡمِ لَآ أَسۡ‍َٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ أَجۡرًاۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱلَّذِی فَطَرَنِیٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٥١.

ای قوم من! من از شما در ازای دعوت‌تان به یگانگی الله عزوجل و پرستش وی به تنهایی، هیچ مزد و پاداشی درخواست نمی‌کنم؛ زیرا پاداش دعوتم بر پروردگار من است که مرا فرستاده است. پس شما را چه شده است که در این امر نمی‌اندیشید تا میان حقّ و باطل فرق بگذارید؛ مگر این به تنهایی کافی نیست که هر کس قومش را به سوی امری فرا خواند و بی‌آنکه در آن امر منافعی داشته باشد به انواع آزارها در راه آن تن در دهد، این خود دلیل راستگویی و اخلاصش در دعوتش می‌باشد؟

آیۀ کریمه بر این امر دلالت دارد که: دعوتگر نباید از مردم در برابر عملش انتظار پاداشی را داشته باشد و نباید از هیچ‌کس جز الله عزوجل در این راه عوض و پاداشی بگیرد.

﴿وَیَٰقَوۡمِ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّکُمۡ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَیۡهِ یُرۡسِلِ ٱلسَّمَآءَ عَلَیۡکُم مِّدۡرَارٗا وَیَزِدۡکُمۡ قُوَّةً إِلَىٰ قُوَّتِکُمۡ وَلَا تَتَوَلَّوۡاْ مُجۡرِمِینَ ٥٢.

ای قوم من! و از خدا بخواهید که گناهان‌تان را بیامرزد سپس گناهان را ترک کرده و بر نافرمانی‌های گذشته نادم باشید. پس اگر چنین کردید و انابت‌تان به سوی حق صحیح شد آنگاه خدای  عزوجل  بر شما از آسمان بارش فراوان می‌فرستد، در نتیجه خیر و برکت بسیار شده، فراوانی عام می‌شود و آن وقت شما از زندگی آسوده‌ای متنعّم شده و با صحّت ابدان، کثرت اولاد و اموال و پیاپی رسیدن ارزاق، نیرویی بر نیروی شما می‌افزاید. و ای قوم! از اجابت حق روی بر مگردانید، بر گناهان پای مفشارید و از پذیرش حقیقت استکبار نورزید.

آیۀ کریمه بر برکت استغفار و توبه دلالت داشته و مفید این فایده است که استغفار و توبه، اصل و اساس هر خیری در جان، مال و فرزندان است.

﴿قَالُواْ یَٰهُودُ مَا جِئۡتَنَا بِبَیِّنَةٖ وَمَا نَحۡنُ بِتَارِکِیٓ ءَالِهَتِنَا عَن قَوۡلِکَ وَمَا نَحۡنُ لَکَ بِمُؤۡمِنِینَ ٥٣.

قوم هود گفتند: ای هود! دلیل روشن و برهان رخشانی بر درستی و راستی دعوتت به ما نیاورده‌ای پس ما به خاطر سخنی که از صحّت و سلامت آن آگاهی نداشته و به راستگویی صاحب آن باور نداریم، خدایان‌مان را ترک نمی‌کنیم. بنابراین هرگز تو را در ادعایت تصدیق نخواهیم کرد.

بنگر که چگونه شخص معاند از روی لجاجت و سرسختی، مدعی پنهان بودن حجّت روشن گردیده و به شبهات می‌آویزد.

﴿إِن نَّقُولُ إِلَّا ٱعۡتَرَىٰکَ بَعۡضُ ءَالِهَتِنَا بِسُوٓءٖۗ قَالَ إِنِّیٓ أُشۡهِدُ ٱللَّهَ وَٱشۡهَدُوٓاْ أَنِّی بَرِیٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِکُونَ ٥٤.

قوم هود خطاب به وی افزودند: سخن ما در مورد تو این است که تو مصاب به جنون شده‌ای و این جنون را خدایان ما از سر انتقام آنکه ما را از پرستش‌شان نهی کرده‌ای، به تو رسانده‌اند!! که این از سبک‌ترین و سخیف‌ترین سخنان است. پس هود سخن‌شان را اینگونه رد کرد: من خدای  عزوجل  و سپس شما را بر این امر گواه می‌گیرم که از آنچه شریک می‌آورید. بیزارم! بنابراین از لوازم عقیدۀ توحید، بیزاری جستن از شرک به خداوند عزوجل است.

﴿مِن دُونِهِۦۖ فَکِیدُونِی جَمِیعٗا ثُمَّ لَا تُنظِرُونِ ٥٥.

من از هر ضد، شریک و همتایی جز خدای متعال اعلام برائت می‌کنم و پروای آن‌ها را نیز ندارم پس تا آنجا که می‌توانید در نبرد با من سخت جدی باشید و از هر کس از یارانتان هم که می‌خواهید در واردن کردن آسیب و زیان به من کمک بگیرید و لحظه‌ای نیز مرا مهلت ندهید. و این منتهای توکل بر خداوند عزوجل است که هود علیه السلام به آن پرداخت. آری! دعوتگر به نصرت خدا عزوجل مطمئن است و با پشتگرمی به نیروی الله عزوجل آنان را چلنج می‌دهد و از آن‌ها ترس و هراسی به دل راه نمی‌دهد؛ زیرا خداوند عزوجل همراه اوست.

﴿إِنِّی تَوَکَّلۡتُ عَلَى ٱللَّهِ رَبِّی وَرَبِّکُمۚ مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلَّا هُوَ ءَاخِذُۢ بِنَاصِیَتِهَآۚ إِنَّ رَبِّی عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ ٥٦.

در حقیقت من بر خداوند، پروردگارم و پروردگار شما توکل کردم؛ همو که مالک هستی و متصرف و مدبر همه اجزای کائنات است و همه چیز به قضا و قَدَر اوست. از این رو من هرگز بی‌قرار و مضطرب نمی‌شوم؛ زیرا مطمئنم که جز آنچه در سرنوشتم نگاشته شده، هیچ چیز دیگر به من نمی‌رسد؛ هیچ جنبنده‌ای بر روی زمین نیست جز اینکه در مالک خداوند عزوجل و تحت تصرّف و سلطه‌اش قرار داشته و در برابر سیطره‌اش رام است. پروردگارم بر راه راست قرار دارد، در آفرینش و تدبیرش سنجیده کار و با حکمت است، در قضا و تقدیرش عادل است، در شرع و حکمش بیناست، هر کس را در برابر عملش جزا می‌دهد؛ نیکوکار را پاداش و بدکار را کیفر می‌رساند.

آیۀ کریمه بر فضیلت توکل به خدا عزوجل و پناه‌بردن به وی در هر تنگنا و مصیبتی دلالت دارد.

﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقَدۡ أَبۡلَغۡتُکُم مَّآ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦٓ إِلَیۡکُمۡۚ وَیَسۡتَخۡلِفُ رَبِّی قَوۡمًا غَیۡرَکُمۡ وَلَا تَضُرُّونَهُۥ شَیۡ‍ًٔاۚ إِنَّ رَبِّی عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٍ حَفِیظٞ ٥٧.

پس اگر از ایمان به خدای یگانه روی بگردانید و به راه وی پشت کنید به یقین من شما را هشدار داده‌ام و پیام پروردگارم را که عبارت از دستور به یکتا‌پرستی و نهی از شرک آوری به وی است به شما رساندم و قطعاً حجّت بر شما اقامه شده است. هرگاه کفر بورزید، بیگمان خدای  عزوجل  قومی دیگر را در سرزمین‌تان جانشین‌تان خواهد ساخت، قومی که به او ایمان داشته و دین و عبودیّت را برایش خالص گردانند. بدانید که شما با کفرتان هیچ زیانی به خداوند عزوجل نمی‌زنید؛ زیرا او از همه‌گان بی‌نیاز است، به راستی پروردگارم بر هر چیز نگهبان است و مطمئناً مرا از آزارتان حفظ خواهد کرد.

آیۀ کریمه بر این امور دلالت دارد که: 1– هرگاه انسان کفر ورزد، نزد الله عزوجل بسیار بی‌قدر و قیمت است. 2– اساس هر ویرانیی در امّت‌ها رویگردانی از خدای  عزوجل  است. 3– خداوند عزوجل از بشر بی‌نیاز می‌باشد.

﴿وَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا نَجَّیۡنَا هُودٗا وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَنَجَّیۡنَٰهُم مِّنۡ عَذَابٍ غَلِیظٖ ٥٨.

چون فرمان حق‌تعالی بر نابودسازی قوم هود فرا رسید، او از سر فضلی از جانب خود هود و مؤمنان همراهش را – با قبول حسنات‌شان – و به عنوان رحمتی از سوی خود – با آمرزش گناهان‌شان – از عذاب دردناک و سخت نجات داد و آن را بر کفر ورزان منکر فرود آورد و از بیخ و بن نابودشان کرد؛ به یقین ایمان به الله عزوجل و عمل به صالحات، پناه هر بلایی است.

﴿وَتِلۡکَ عَادٞۖ جَحَدُواْ بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّهِمۡ وَعَصَوۡاْ رُسُلَهُۥ وَٱتَّبَعُوٓاْ أَمۡرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٖ ٥٩.

این عاد قوم هود بود که به آیات حق‌تعالی کفر ورزید و پیامبرش را نافرمانی کرد و از فرمان هر طغیانگر متکبّری که نه پیرو حق است و نه در برابر دلیل تسلیم می‌باشد پیروی کرد. بیگمان آنچه به سقوط در پرتگاه وادارشان کرد، سر نهادن در راه هوی و فرو گذاشتن جادۀ هُدی بود.

﴿وَأُتۡبِعُواْ فِی هَٰذِهِ ٱلدُّنۡیَا لَعۡنَةٗ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ أَلَآ إِنَّ عَادٗا کَفَرُواْ رَبَّهُمۡۗ أَلَا بُعۡدٗا لِّعَادٖ قَوۡمِ هُودٖ ٦٠.

و بعد از آنکه خداوند عزوجل قوم عاد را هلاک کرد، او لعنت، طرد از رحمت و خشم دایمی تا روز قیامت را بدرقۀ راه‌شان گردانید. آگاه باشید که قوم عاد به خداوند عزوجل کفر ورزیده، آیاتش را انکار و پیامبرانش را تکذیب کردند. آگاه باشید که خداوند عزوجل آنان را به علت تکذیب و عناد، کفر و فساد نابود خوار و شرمسار گردانید. پس بدانید که جز رویگردانی از علّام الغیوب هیچ چیز دیگر دولت‌ها و ملّت‌ها را ریشه‌کن نمی‌سازد.

﴿۞وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗاۚ قَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥۖ هُوَ أَنشَأَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ وَٱسۡتَعۡمَرَکُمۡ فِیهَا فَٱسۡتَغۡفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَیۡهِۚ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٞ مُّجِیبٞ ٦١.

و حق‌تعالی به سوی قوم ثمود، پیامبر خود صالح علیه السلام را که برادر نسبی‌شان بود فرستاد. پس او آنان را به عبادت خدای یگانه و عدم شرک آوری به وی فرا خواند به ایشان از سر دلسوزی و خیرخواهی گفت: تنها خدای سبحان سزاوار پرستش است نه غیر وی؛ زیرا اوست که آفرینش‌تان را با خلقت پدرتان آدم از خاک زمین آغاز کرد و سپس به شما امکان داد تا زمین را آباد کنید. آنگاه صالح علیه السلام قومش را به درخواست آمرزش از حق‌تعالی و توبۀ صادقانه به بارگاهش دستور داد؛ زیرا خداوند عزوجل به کسانی که در عبادتش راستگو بوده و در طاعتش اهل اخلاص باشند نزدیک است به نزدیکی توفیق دهی، حفظ و یاری رسانی؛ چنان‌که اجابتگرش نیز هست، پس چون بخوانَدَش، خواست‌های وی را برمی‌آورد؛ پس با توبه و استغفار است که نعمت‌های واحد قهّار بر بندگان ابرارش تداوم می‌یابد.

﴿قَالُواْ یَٰصَٰلِحُ قَدۡ کُنتَ فِینَا مَرۡجُوّٗا قَبۡلَ هَٰذَآۖ أَتَنۡهَىٰنَآ أَن نَّعۡبُدَ مَا یَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِی شَکّٖ مِّمَّا تَدۡعُونَآ إِلَیۡهِ مُرِیبٖ ٦٢.

امت ثمود به صالح نبی علیه السلام گفتند: ما آرزومند این بودیم که تو در میان ما سروری محبوب و مورد اطاعت باشی، ولی بعد از آنکه این سخن غریب و ناپسند را در مورد دعوت به پرستش خدای یگانه بر زبان آوردی، ما حقیقتاً از تو ناامید شدیم؛ آخر چگونه آنچه را پدران ما می‌پرستیدند بر ما ناپسند شمرده و با این شیوه، خردهای‌شان را سبک می‌انگاری؟ بیگمان ما در دعوتت شک داشته و در رسالتت دچار تردیدیم؛ زیرا تو ادلۀ روشن و حجت‌های آشکاری برای ما نیاورده‌ای. البته این سخن‌شان از روی عناد و لجاجت محض بود.

این آیه دلالت دارد بر این حکم که: تقلید، بینایی باطن را کور ساخته، حق را در پردۀ حجاب قرار داده و انسان را از شناخت راه صواب بازمی‌دارد.

﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ أَرَءَیۡتُمۡ إِن کُنتُ عَلَىٰ بَیِّنَةٖ مِّن رَّبِّی وَءَاتَىٰنِی مِنۡهُ رَحۡمَةٗ فَمَن یَنصُرُنِی مِنَ ٱللَّهِ إِنۡ عَصَیۡتُهُۥۖ فَمَا تَزِیدُونَنِی غَیۡرَ تَخۡسِیرٖ ٦٣.

صالح به قومش گفت: ای قوم من! به من بگویید اگر در این دعوت خود بر حجتی روشن و آشکار قرار داشته و به درستی آن تماماً متیقن باشم و خداوند عزوجل مرا با نبوت و حکمت گرامی داشته باشد، چه کس مرا از مجازات الله عزوجل بازمی‌دارد چنان‌چه فرمانش را مخالفت کرده، رسالتش را ابلاغ نکنم و شما را از عذابش هشدار ندهم؟ و اگر بر فرض، من از شما اطاعت کنم فرمان بردن از شما و نزدیکیِ به شما جز گمراهی، دور از خیر و نابودی در آخرت چیز دیگری بر من نمی‌افزاید. پس با بینه و برهان است که انسان حق و صواب را درک می‌کند و با رحمت است که از عذاب نجات می‌یابد.

﴿وَیَٰقَوۡمِ هَٰذِهِۦ نَاقَةُ ٱللَّهِ لَکُمۡ ءَایَةٗۖ فَذَرُوهَا تَأۡکُلۡ فِیٓ أَرۡضِ ٱللَّهِۖ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٖ فَیَأۡخُذَکُمۡ عَذَابٞ قَرِیبٞ ٦٤.

و ای قوم من! این ماده شتر خدا عزوجل است که دلیل راستگویی‌ام و نشانه‌ای آشکار بر صحّت رسالتم می‌باشد. پس بگذارید او در زمین خدا عزوجل بخورد؛ زیرا این خداست که روزی‌اش می‌دهد نه شما، و تنها اوست که وی را آفریده است پس به وی آسیبی نرسانید که اگر چنین کنید عذاب زودرس الله عزوجل که بالاتر از توان شماست بر شما فرود می‌آید.

این آیه بر مهر ورزی با فرا خوانده شدگان در دعوت دینی و پیشکش نمودن ادله در مناظره دلالت دارد.

﴿فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُواْ فِی دَارِکُمۡ ثَلَٰثَةَ أَیَّامٖۖ ذَٰلِکَ وَعۡدٌ غَیۡرُ مَکۡذُوبٖ ٦٥.

پس قوم صالح به رسالتش کفر ورزیده و ماده شتر را پی کردند؛ در نتیجه عذاب الهی بر آنان در رسید. صالح به آنان گفت: شما فقط سه روز دیگر مهلت دارید که در خانه‌های‌تان برخوردار شوید؛ این وعدۀ راستینی است از سوی الله عزوجل که هیچ دروغی در آن نیست و پی از آن، حتماً و یقینا بر شما عذاب نازل می‌شود.

وای بر شومی معصیت که چه بلاهایی را با خود نمی‌کشاند؟!

﴿فَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا نَجَّیۡنَا صَٰلِحٗا وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَمِنۡ خِزۡیِ یَوۡمِئِذٍۚ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ ٱلۡقَوِیُّ ٱلۡعَزِیزُ ٦٦.

پس چون وقت نابودی قوم ثمود فرا رسید خداوند عزوجل صالح و همراهان مؤمنش را به لطف سبحانی و رعایت ربانی خود نجات داد و بر قومش هلاکت و خواری و رسوایی فرود آمد. بیگمان خداوند عزوجل نیرومندی است که بر گردنکشان و ستیزه جویان راهش غالب شده، پشت مستکبران را می‌شکند؛ شکست ناپذیری است که هیچ نیرویی را بر وی دستی نیست و او دوستانش را خوار نمی‌سازد.

﴿وَأَخَذَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ ٱلصَّیۡحَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِی دِیَٰرِهِمۡ جَٰثِمِینَ ٦٧.

و خداوند عزوجل ثمود را با بانگ نیرومند مرگبار و ویرانگر نابود ساخت پس همچون برگ خشک درخت فرو ریختند و به کیفر کفر و عناد خود و کشتن آن ماده شتر، کورسوی حیات در وجودشان افسرد. وه! چه نیرومند است آفریدگار و چه ناتوان است آفریده!!

﴿کَأَن لَّمۡ یَغۡنَوۡاْ فِیهَآۗ أَلَآ إِنَّ ثَمُودَاْ کَفَرُواْ رَبَّهُمۡۗ أَلَا بُعۡدٗا لِّثَمُودَ ٦٨.

گویی قوم ثمود پس از نابودی نه هرگز در دنیا زیسته بودند و نه در آن بهره مند بودند. در حقیقت قوم ثمود به آیات خدا عزوجل کفر ورزیده، حجت‌های روشنی را که صالح علیه السلام آورده بود تکذیب کردند. خرامان و نه آخرتی دارند آبادان.

﴿وَلَقَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُنَآ إِبۡرَٰهِیمَ بِٱلۡبُشۡرَىٰ قَالُواْ سَلَٰمٗاۖ قَالَ سَلَٰمٞۖ فَمَا لَبِثَ أَن جَآءَ بِعِجۡلٍ حَنِیذٖ ٦٩.

به راستی فرشتگان ما نزد ابراهیم علیه السلام آمدند تا وی را به فرزندش اسحاق و بعد از وی یعقوب، مژده دهند. فرشتگان بر وی سلام گفتند، او سلام را به نیکویی پاسخ گفت و شتابان بر خاسته برای‌شان به رسم میهمانی گوساله‌ای فربه و بریان را آورد.

این آیه بر آداب و احکام آتی دلالت می‌کند: 1– بشارت دهی به خیر 2– شادمانی به تولد فرزند 3– آغاز نمودن به سلام 4– پاسخ دادن سلام 5– گرامیداشت میهمان.

﴿فَلَمَّا رَءَآ أَیۡدِیَهُمۡ لَا تَصِلُ إِلَیۡهِ نَکِرَهُمۡ وَأَوۡجَسَ مِنۡهُمۡ خِیفَةٗۚ قَالُواْ لَا تَخَفۡ إِنَّآ أُرۡسِلۡنَآ إِلَىٰ قَوۡمِ لُوطٖ ٧٠.

چون ابراهیم دید که فرشتگان به غذایی که برای‌شان تقدیم کرده بود، دست دراز نمی‌کنند، این حال و رویه را نامأنوس یافت و از ایشان هراسی بر دل گرفت. اما فرشتگان به وی گفتند: از ما نترس؛ زیرا ما فرشتگانی هستیم فرستاده از سوی الله عزوجل به سوی قوم لوط تا نابودشان سازیم.

این آیه بیانگر آموزه‌های آتی است: 1– تقدیم غذا برای میهمان 2– فهم این نکته که فرشتگان غذا نمی‌خورند 3– ضرورت آرامش دادن به کسی که ترس وی را فرا گرفته است؛ با کنار زدن پردۀ ابهام و بیان حقیقت حال.

﴿وَٱمۡرَأَتُهُۥ قَآئِمَةٞ فَضَحِکَتۡ فَبَشَّرۡنَٰهَا بِإِسۡحَٰقَ وَمِن وَرَآءِ إِسۡحَٰقَ یَعۡقُوبَ ٧١.

ساره همسر ابراهیم که در پس پرده ایستاده بود و سخنان‌شان را می‌شنوید، از تعجب بر این سخن شگرف فرشتگان خندید؛ زیرا او خود پیرزن و همسرش نیز پیرمردی کهن‌سال بود، پس چگونه می‌شد که آن‌ها بچه‌دار شوند. اما فرشتگان ساره را از سوی الله عزوجل به ولادت اسحاق فرزند ابراهیم و این که به زودی از اسحاق نیز یعقوب به دنیا خواهد آمد، مژده دادند.

این آیه بیانگر آموزه‌های آتی است: 1– جواز سخن گفتن با زن از پس پرده 2– مژده دادن زن به اخبار خوب و مسرت بخش 3– قدرت عظیم الله عزوجل در بارور ساختن پیر مرد و پیر زن کهن‌ سال.

﴿قَالَتۡ یَٰوَیۡلَتَىٰٓ ءَأَلِدُ وَأَنَا۠ عَجُوزٞ وَهَٰذَا بَعۡلِی شَیۡخًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَیۡءٌ عَجِیبٞ ٧٢.

چون فرشتگان ساره را به اسحاق بشارت دادند، او تعجب کنان گفت: ای وای بر من! آیا معقول است که من با آن پیرزنی ناامید از باروری و ولادت هستم فرزند آورم؟! در عین حال شوهرم نیز پیرمردی کهن سال است که از همچون اویی فرزند به دنیا نمی‌آید؛ بیگمان این امر سخت شگفت انگیز است از آن‌رو که عادت بر این روال نرفته و قاعده بدین‌گونه نبوده است!! ولی قدرت خدای  عزوجل  نافذ و دستورش غالب است.

﴿قَالُوٓاْ أَتَعۡجَبِینَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِۖ رَحۡمَتُ ٱللَّهِ وَبَرَکَٰتُهُۥ عَلَیۡکُمۡ أَهۡلَ ٱلۡبَیۡتِۚ إِنَّهُۥ حَمِیدٞ مَّجِیدٞ ٧٣.

فرشتگان به ساره گفتند: چگونه از امر و قضای خدا عزوجل تعجب می‌کنی؟ بی‌شک خداوند عزوجل بر هر چیز تونا است پس در آنچه که فیصله کرده، هیچ جای شگفتی نیست. رحمت و برکات خدا بر شماست ای خانوادۀ ابراهیم! پس به رحمتش عذاب را از شما برمی‌گرداند و به برکاتش ثواب را برای شما مضاعف می‌سازد. بناءً او در اسما و صفات خود ستوده است و همۀ کارهایش از عیب و نقص مبرّاست، او صاحب مجد و عظمت و کبریا و جبروت است.

﴿فَلَمَّا ذَهَبَ عَنۡ إِبۡرَٰهِیمَ ٱلرَّوۡعُ وَجَآءَتۡهُ ٱلۡبُشۡرَىٰ یُجَٰدِلُنَا فِی قَوۡمِ لُوطٍ ٧٤.

پس وقتی ترس ابراهیم از فرشتگان به علت نخوردن‌شان از غذایش زایل شد و آن‌ها وی را به اسحاق و یعقوب مژده دادند، او به گفتگو با فرشتگان در مورد عذاب قوم لوط و نابود سازی‌شان آغاز کرد و می‌خواست تا به آنان مهلت داده شود تا شاید توبه کنند.

﴿إِنَّ إِبۡرَٰهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّٰهٞ مُّنِیبٞ ٧٥.

به راستی ابراهیم در برابر بدکاران بسیار بردبار بود؛ از این جهت برای قوم لوط شفاعت کرد تا به آن‌ها مهلت داده شود و در عذاب‌شان تعجیل صورت نگیرد. در عین حال ابراهیم به بارگاه الله عزوجل بسیار دعا گوی و اهل التجا بود، در هر حالی به بارگاه او توبه می‌کرد و در هر امری به سوی او باز می‌گشت، بنابراین او با بدکاران خلق بردبار، درخواسته‌هایی که از خالق متعال داشت بسیار اهل دعا و مناجات و از تقصیر و کوتاهی سخت توبه‌کار بود.

﴿یَٰٓإِبۡرَٰهِیمُ أَعۡرِضۡ عَنۡ هَٰذَآۖ إِنَّهُۥ قَدۡ جَآءَ أَمۡرُ رَبِّکَۖ وَإِنَّهُمۡ ءَاتِیهِمۡ عَذَابٌ غَیۡرُ مَرۡدُودٖ ٧٦.

فرشتگان گفتند: ای ابراهیم! چون و چرا با ما در مورد تأخیر عذاب قوم لوط را فروگذار؛ زیرا وقت نزول عذاب بر آنان فرا رسید و خواست و فرمان الله عزوجل را هیچ برگرداننده‌ای نیست؛ کار در این باره فیصله شده و عذابی بی‌بازگشت بر آنان خواهد آمد.

﴿وَلَمَّا جَآءَتۡ رُسُلُنَا لُوطٗا سِیٓءَ بِهِمۡ وَضَاقَ بِهِمۡ ذَرۡعٗا وَقَالَ هَٰذَا یَوۡمٌ عَصِیبٞ ٧٧.

چون فرشتگان نزد لوط آمدند او از آمدن‌شان ناراحت و از حضورشان غمگین شد؛ زیرا نمی‌دانست که ایشان فرشته‌اند بناءً از قوم بدکار خود برای‌شان ترسید و گفت: امروز روزی سخت است که شرّ آن فراوان و بلای آن بسی سنگین است.

﴿وَجَآءَهُۥ قَوۡمُهُۥ یُهۡرَعُونَ إِلَیۡهِ وَمِن قَبۡلُ کَانُواْیَعۡمَلُونَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِۚ قَالَ یَٰقَوۡمِ هَٰٓؤُلَآءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطۡهَرُ لَکُمۡۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُخۡزُونِ فِی ضَیۡفِیٓۖ أَلَیۡسَ مِنکُمۡ رَجُلٞ رَّشِیدٞ ٧٨.

قوم لوط چون میهمانانش را دیدند، به قصد انجام دادن بدکاری با ایشان شتابان به سوی خانه‌اش آمدند و پیش از آن، شهوترانی با مردان نه با زنان شیوۀ آنان بود. لوط به آن‌ها گفت: اینان دختران منند؛ با ایشان ازدواج کنید؛ زیرا از فحشایی که می‌خواهید انجام دهید برای شما پاکیزه‌تر اند. به قولی: آنان دختران امتش بودند؛ زیرا دختران امّت یک پیامبر دختران خود وی اند چه پیامبر برای امّت مانند پدر برای فرزندان است. سپس لوط به آن‌ها گفت: از عذاب و خشم خدا پروا کرده و با ارتکاب فعل بد با میهمانانم مرا رسوا نسازید، آیا در میان شما مردی عقل‌رس نیست تا خردش وی را از این کار باز دارد و از این گناه مانعش شود؟

﴿قَالُواْ لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِکَ مِنۡ حَقّٖ وَإِنَّکَ لَتَعۡلَمُ مَا نُرِیدُ ٧٩.

قومش به وی گفتند: تو خوب می‌دانی که ما را به زنان حاجتی نیست بلکه ما به مردان متمایلیم!! بنابراین نکاح دخترانت را به ما پیشنهاد نکن.

﴿قَالَ لَوۡ أَنَّ لِی بِکُمۡ قُوَّةً أَوۡ ءَاوِیٓ إِلَىٰ رُکۡنٖ شَدِیدٖ ٨٠.

پس هنگامی که آن‌ها بر ارتکاب فحشا مصمم شدند، لوط خطاب به آنان گفت: کاش مرا نیرو، یاران یا قوم و قبیلۀ زورآور بود، یا به تکیه گاهی استوار پناه می‌جستم و به وسیلۀ ایشان با شما می‌جنگیدم و میهمانانم را از آسیب شما باز می‌داشتم.

﴿قَالُواْ یَٰلُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَن یَصِلُوٓاْ إِلَیۡکَۖ فَأَسۡرِ بِأَهۡلِکَ بِقِطۡعٖ مِّنَ ٱلَّیۡلِ وَلَا یَلۡتَفِتۡ مِنکُمۡ أَحَدٌ إِلَّا ٱمۡرَأَتَکَۖ إِنَّهُۥ مُصِیبُهَا مَآ أَصَابَهُمۡۚ إِنَّ مَوۡعِدَهُمُ ٱلصُّبۡحُۚ أَلَیۡسَ ٱلصُّبۡحُ بِقَرِیبٖ ٨١.

فرشتگان گفتند: ای لوط! بر ما بیمناک مباش؛ زیرا ما فرستادگان الله عزوجل هستیم و او به زودی ما و تو را یاری خواهد کرد، مطمئن باش که این گروه اشرار به ما آسیبی رسانده نمی‌توانند. پس شب هنگام با خانواده‌ات و کسانی از اعضای فامیلت که همراهت ایمان آورده‌اند از شهر بیرون رو و هیچ‌یک از شما نباید به پشت سرش بنگرد که عذاب به او نیز خواهد رسید، مگر زن خائنت که آنچه به آن‌ها رسد به او نیز خواهد رسید؛ بیگمان وعده‌گاه هلاک آنان صبح است، مگر صبح نزدیک نیست؟ آنک عذاب در بیخ گوش آن‌هاست.

﴿فَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا جَعَلۡنَا عَٰلِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمۡطَرۡنَا عَلَیۡهَا حِجَارَةٗ مِّن سِجِّیلٖ مَّنضُودٖ ٨٢.

پس چون عذاب خدا عزوجل بر قوم لوط فرود آمد، شهرهای‌شان را واژگون و زیروزبر ساخت به طوری که بلندی‌های آن‌ها را زیرین آن‌ها و درون آن‌ها را به بیرون آن‌ها منقلب گردانید. آری! حق‌تعالی سنگ پاره‌های پیاپی از گل سخت بسیار قوی چندین لایه را بر آن‌ها فرو ریخت.

﴿مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّکَۖ وَمَا هِیَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ بِبَعِیدٖ ٨٣.

سنگ‌هایی که قوم لوط بدان‌ها بمباران شدند، به نشانه‌هایی نشان زده شده بود که از بقیۀ سنگ‌ها اختلاف داشت. البته بعید نیست خداوند عزوجل سنگ‌هایی را که بر سر قوم لوط کوبید، بر کفار ستمگر قریش نیز بکوبد؛ زیرا هر عصیانگری مجرم است، پس چون عملکردشان به هم نزدیک است، کیفرشان نیز به هم نزدیک می‌باشد.

﴿۞وَإِلَىٰ مَدۡیَنَ أَخَاهُمۡ شُعَیۡبٗاۚ قَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥۖ وَلَا تَنقُصُواْ ٱلۡمِکۡیَالَ وَٱلۡمِیزَانَۖ إِنِّیٓ أَرَىٰکُم بِخَیۡرٖ وَإِنِّیٓ أَخَافُ عَلَیۡکُمۡ عَذَابَ یَوۡمٖ مُّحِیطٖ ٨٤.

و خداوند عزوجل به سوی مردم مدین که زندگی آسوده و مرفهی داشته از مال و منالی بسیار برخوردار بودند، برادر نسبی‌شان شعیب نبی علیه السلام را فرستاد. شعیب آن‌ها را به پرستش خدای یگانه و اینکه معبود راستینی جز وی نیست فرا خواند و از کاستن در پیمانه و ترازو و خوردن از حق مردم در خرید و فروش نهی‌شان کرد و از عذابی سخت که به علت کفر و کاستن از حق مردم بر آنان از هر سو چنبره خواهد زد، هشدارشان داد و گفت: من از عذاب روزی فراگیر بر شما بیمناکم.

﴿وَیَٰقَوۡمِ أَوۡفُواْ ٱلۡمِکۡیَالَ وَٱلۡمِیزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡیَآءَهُمۡ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِینَ ٨٥.

شعیب خطاب به آنان افزود: ای قوم من! پیمانه و ترازو را تمام دهید و با مردم در داد و ستد عدالت کنید و از حقوق بندگان نکاهید؛ زیرا عاقبت ظلم وخیم است. و در زمین با جور و ستم و تجاوز و نشر فساد و آزار عباد سر به عصیان برندارید؛ چرا که ظلم ویرانی دیار است و تباهی آشکار.

﴿بَقِیَّتُ ٱللَّهِ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَۚ وَمَآ أَنَا۠ عَلَیۡکُم بِحَفِیظٖ ٨٦.

آنچه از سود مباح کار و کست حلال برای شما باقی می‌ماند، بهتر از آن چیزی است که به وسیلۀ فریب و کاستن از وزن و پیمانه به طور حرام بر شما وارد می‌شود، چه اندک پاکیزه بدون تردید بهتر از بسیار پلید است. حال اگر به خدا عزوجل باورمند باشید یقیناً از اوامرش پیروی کرده و از نواهی‌اش اجتناب می‌ورزید. و خداوند عزوجل شما را بر اعمال‌تان محاسبه می‌کند نه من؛ زیرا من بر آنچه انجام می‌دهید آگاه و گواه نیستم؛ وظیفه‌ام تنها پیام رسانی است و بس.

﴿قَالُواْ یَٰشُعَیۡبُ أَصَلَوٰتُکَ تَأۡمُرُکَ أَن نَّتۡرُکَ مَا یَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَآ أَوۡ أَن نَّفۡعَلَ فِیٓ أَمۡوَٰلِنَا مَا نَشَٰٓؤُاْۖ إِنَّکَ لَأَنتَ ٱلۡحَلِیمُ ٱلرَّشِیدُ ٨٧.

قوم شعیب از روی استکبار و عناد به وی گفتند: ای شعیب! آیا نمازت که بدان سخت پایبندی تو را بدین کار فرا می‌خواند که ما را از پرستش بتانی نهی کنی که پدران و اجداد ما آن‌ها را پرستیده‌اند و ما را واداری تا در اموالی که خود به دست آورده‌ایم آنطور که تمایل داریم تصرف نکنیم؟ حال آنکه این حق ما است تا هر طور می‌خواهیم با اموال خویش عمل کرده و هر نیرنگ و فوت و فنی که در داد و ستد داریم به کار بریم. سپس وی را مورد تمسخر قرار داده و گفتند: حقیقت این است که تو شخصی فرزانه و فرهیخته هستی که از همۀ امور فهم و برداشت ممتازی داری پس حتماً عقل بالنده و فهم فرزانه و بی‌نظیرت بوده است که تو را به این سفارش‌ها و رهنمود‌ها راهنمون گشته است!

﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ أَرَءَیۡتُمۡ إِن کُنتُ عَلَىٰ بَیِّنَةٖ مِّن رَّبِّی وَرَزَقَنِی مِنۡهُ رِزۡقًا حَسَنٗاۚ وَمَآ أُرِیدُ أَنۡ أُخَالِفَکُمۡ إِلَىٰ مَآ أَنۡهَىٰکُمۡ عَنۡهُۚ إِنۡ أُرِیدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُۚ وَمَا تَوۡفِیقِیٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَیۡهِ تَوَکَّلۡتُ وَإِلَیۡهِ أُنِیبُ ٨٨.

شعیب در پاسخ‌شان گفت: ای قوم من! به من خبر دهید که اگر در دعوتم از شما به اخلاص در عبودیت و توحید حق تعالی، رهاکردن شرک و فرو گذاشتن اندوخته‌های پلید مالی، خداوند عزوجل خود از جانب خویش به من رهنمودی ربانی، رسالتی الهی و حجتی نیرومند بخشیده باشد و به علاوه او به من روزیی پر برکت، حلال و پاکیزه ارزانی کرده باشد، آیا بازهم از کار این دعوت دست بشُویم؟ من نمی‌خواهم شما را به کاری دستور داده و خودم آن را فرو گذارم؛ شما را از کاری بازداشته و باز خود مرتکب آن شوم؛ زیرا دعوتگر راستین نخستین عمل کننده به پیامش و دلبسته و منقاد دعوت خویش است. بنابراین من می‌خواهم تا آنجا که در توان دارم شما را اصلاح نموده و به سوی راه مستقیم راهنمایی کنم؛ و خداوند عزوجل است که یگانه توفیق بخشم می‌باشد، پس من رشد و استقامت، پایداری و صلابت را تنها از او می‌طلبم، در آغاز هر کار فقط بر او توکل کرده و در پایان هر کار هم به سوی او توبه و انابت می‌کنم؛ بناءً توکل آغاز کار و انابت پایان آن است.

﴿وَیَٰقَوۡمِ لَا یَجۡرِمَنَّکُمۡ شِقَاقِیٓ أَن یُصِیبَکُم مِّثۡلُ مَآ أَصَابَ قَوۡمَ نُوحٍ أَوۡ قَوۡمَ هُودٍ أَوۡ قَوۡمَ صَٰلِحٖۚ وَمَا قَوۡمُ لُوطٖ مِّنکُم بِبَعِیدٖ ٨٩.

ای قوم من! دشمنی با من شما را بر مخالفتم و کفر به رسالتم و پافشاری بر تکذیب دعوتم وا ندارد که آن وقت خداوند عزوجل شما را به عذابی بسان عذاب قوم نوح، قوم هود و قوم صالح گرفتار خواهد ساخت و بعید نیست که بر سر شما نیز همان عذابی بیاید که بر سر قوم لوط آمد؛ زیرا شما، هم در مکان و زمان به قوم لوط نزدیکید و هم در کفر به پروردگار رحمان مانند آنان هستید.

﴿وَٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّکُمۡ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَیۡهِۚ إِنَّ رَبِّی رَحِیمٞ وَدُودٞ ٩٠.

و از خداوند عزوجل بخواهید که گناهان‌تان را بیامرزد و پشیمان از نافرمانی‌های‌تان به سوی او باز گردید؛ زیرا خداوند عزوجل به بندگانش مهربان است؛ از کسانی که توبه‌کار شوند عذابش را برمی‌گرداند و پاداشش را فراوان می‌ریزد. او ودود است؛ بر بندگانش با انواع نعمت‌ها محبت ورزیده و با لطیف‌ترین و دقیق‌ترین اسباب فضل، شادی و مسرت هدیه‌شان می‌کند. بر کسانی که بدی تجاوز کرده‌اند رحم نموده و بر بندگانی که خود را به زیور احسان آراسته‌اند مهر می‌روزد.

﴿قَالُواْ یَٰشُعَیۡبُ مَا نَفۡقَهُ کَثِیرٗا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَىٰکَ فِینَا ضَعِیفٗاۖ وَلَوۡلَا رَهۡطُکَ لَرَجَمۡنَٰکَۖ وَمَآ أَنتَ عَلَیۡنَا بِعَزِیزٖ ٩١.

قوم شعیب از سر تجاهل و عناد گفتند: ای شعیب! ما بیشترینۀ آنچه را که می‌گویی نمی‌فهمیم و ما نمی‌دانیم تو از سخنانت چه هدفی را دنبال می‌کنی. سپس افزودند: از این هم که بگذاریم، تو شخصی مستضعف هستی؛ نه از اشرافی و نه از رؤسا، نه ثروتی داری و نه مکنتی و اگر ما خاطر عشیرۀ تو را در نظر نمی‌گرفتیم یقیناً سنگسارت می‌کردیم. گفتنی است که قبیلۀ شعیب نیز مانند امتش کافر بودند پس شعیب را به خاطر قبیله‌اش رها کردند و سپس افزودند: تو نزد ما نه قدر و منزلتی داری و نه احترام و هیبتی.

﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ أَرَهۡطِیٓ أَعَزُّ عَلَیۡکُم مِّنَ ٱللَّهِ وَٱتَّخَذۡتُمُوهُ وَرَآءَکُمۡ ظِهۡرِیًّاۖ إِنَّ رَبِّی بِمَا تَعۡمَلُونَ مُحِیطٞ ٩٢.

شعیب آن سخنان‌شان را محکوم کرد و گفت: چگونه عشیره‌ام نزد شما از خدای متعال عزیزتر و گرامی‌تر می‌باشد حال آنکه او سزاوارتر به آن است که بزرگ داشته شود و از وی پروا شود؟ و شما از روی گردنکشی و اهانت امر خدا عزوجل را پشت سر انداخته، نه به آن حرمت و ارزش قایلید و نه بدان عمل می‌کنید؟ بدانید که قطعاً پروردگارم بر شما احاطه داشته و هیچ چیز از اعمال‌تان بر او پنهان نمی‌ماند و به زودی شما را بر آنچه کرده‌اید مورد حسابرسی قرار خواهد داد.

﴿وَیَٰقَوۡمِ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَکَانَتِکُمۡ إِنِّی عَٰمِلٞۖ سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ مَن یَأۡتِیهِ عَذَابٞ یُخۡزِیهِ وَمَنۡ هُوَ کَٰذِبٞۖ وَٱرۡتَقِبُوٓاْ إِنِّی مَعَکُمۡ رَقِیبٞ ٩٣.

و ای قوم! بر روش ستمگرانه و جفاکارانۀ کفر و تکذیب خود عمل کنید و به زودی فرجام آن را خواهید دید، من نیز به شیوۀ خود از هدایت و رشد، طاعت الله عزوجل و خالص ساختن عبادت برایش عمل می‌کنم و قطعاً به کسی از ما که دروغگوست عذاب رسواگر خواهد رسید و او را ذلیل و نابود خواهد ساخت. پس شما منتظر عذاب باشید و من نیز منتظر پیروزی و اقتداری هستم که پروردگارم به من وعده داده است.

﴿وَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا نَجَّیۡنَا شُعَیۡبٗا وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَأَخَذَتِ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ ٱلصَّیۡحَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِی دِیَٰرِهِمۡ جَٰثِمِینَ ٩٤.

پس چون فرمان خدا عزوجل بر نابودی قوم شعیب آمد، او به عنایت و رعایتی از جانب خود، شعیب و مؤمنان همراهش را نجات داد و سپس فریاد مرگبار، کفر ورزان به الله عزوجل را فرو گرفت؛ در نتیجه از شدّت آن فریاد به زانو در آمده و پس از آنکه نیرومند بودند فسردند و از پا در آمدند، به گونه‌ای که هیچ جنبنده و جنبشی در آنان نبود. به زانو درآمدن برای انسان مانند به زانو نشستن برای شتر است.

﴿کَأَن لَّمۡ یَغۡنَوۡاْ فِیهَآۗ أَلَا بُعۡدٗا لِّمَدۡیَنَ کَمَا بَعِدَتۡ ثَمُودُ ٩٥.

گویی قوم شعیب پس از هلاک خود هرگز قبل از آن زندگی نکرده و روزگاری طولانی از زمان را در وطن خویش برخوردار نبوده‌اند. هان! مرگ بر مردم مدین باد همآنگونه که خداوند عزوجل پیش از آنان ثمود را نابود و رسوا ساخت؛ زیرا آن‌ها در کفر و تکذیب با هم اشتراک داشتند.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٍ ٩٦.

و به راستی خداوند عزوجل موسی علیه السلام را با ادلۀ روشن، حجت‌هایی آشکار و برهان‌های تابان وحدانیت خود به سوی فرعون فرستاد؛ برهان‌هایی که هر کس با قلبی بیدار و بینشی باز در آن‌ها تأمل می‌کرد به باور توحیدی می‌رسید.

﴿إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِۦ فَٱتَّبَعُوٓاْ أَمۡرَ فِرۡعَوۡنَۖ وَمَآ أَمۡرُ فِرۡعَوۡنَ بِرَشِیدٖ ٩٧.

آری! خدای  عزوجل  موسی را به سوی فرعون و اشراف قومش فرستاد اما قوم فرعون از او در کفر و تکذیب تقلید کردند در حالی که پیروی از وی هیچ ارمغانی از رشد و هدایت را برای‌شان به همراه نداشت، بلکه حاصل آن چیز جز گمراهی و پستی نبود؛ از آنکه فرعون رأس فساد و پایۀ محوری فسق و عناد بود.

﴿یَقۡدُمُ قَوۡمَهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فَأَوۡرَدَهُمُ ٱلنَّارَۖ وَبِئۡسَ ٱلۡوِرۡدُ ٱلۡمَوۡرُودُ ٩٨.

فرعون در روز قیامت پیشاپیش قومش می‌رود و آنان را به آتش وارد می‌سازد همانسان که در دنیا جلودار کفر و طغیان آنان بود. وه که دوزخ چه ورودگاه بدی برای آنان چه راهی نامیمون است.

﴿وَأُتۡبِعُواْ فِی هَٰذِهِۦ لَعۡنَةٗ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۚ بِئۡسَ ٱلرِّفۡدُ ٱلۡمَرۡفُودُ ٩٩.

خداوند عزوجل آنان را در دنیا چنان لعنت کرده که بعد از هلاک نمودن‌شان به وسیلۀ غرق، آن لعنت بدی‌شان پیوست. به علاوه با وارد کردن‌شان به دوزخ همراه با خشم خدای جبار، برای آن‌ها لعنت و نفرین دیگری است. پس چه بد است غرق و لعنت و خشم و عذاب که پشت سر هم بدرقه‌شان می‌شود به طوری که هر عذابی بر آنان می‌آید، عذاب دیگری پشت‌سر آن است و هر خشمی که بر آنان می‌رود، خشمی دیگر آن را دنبال می‌کند.

﴿ذَٰلِکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡقُرَىٰ نَقُصُّهُۥ عَلَیۡکَۖ مِنۡهَا قَآئِمٞ وَحَصِیدٞ ١٠٠.

ای پیامبر! این داستان‌هایی که از اخبار مردمان شهرهای نابود شده بر تو وحی و حکایت می‌کنیم، به راستی حق و یقین است. و برخی از همین شهرها چنان شهرهایی است که هنوز پاره‌ای از آثار و نمادهای آن‌ها پا برجاست، اما بعضی دیگر آثارشان تماماً برباد شده، آبادی آن‌ها به کلی ویران گشته و دیکر هیچ اثری از آن‌ها مشهود نمی‌باشد.

﴿وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَلَٰکِن ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡۖ فَمَآ أَغۡنَتۡ عَنۡهُمۡ ءَالِهَتُهُمُ ٱلَّتِی یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٖ لَّمَّا جَآءَ أَمۡرُ رَبِّکَۖ وَمَا زَادُوهُمۡ غَیۡرَ تَتۡبِیبٖ ١٠١.

و ما آنان را به ستم و به ناحق عذاب نکردیم بلکه به کیفر اعمال بدشان مجازات‌شان نمودیم. در حقیقت عذاب‌شان عین عدل بود؛ زیرا آن‌ها با کفر و ناسپاسی بر خویشتن ستم کردند. پس بتان‌شان نه از آنان دفاعی را سامان دادند و نه عذاب الهی را در هنگام فرود آمدنش از آنان باز داشتند، بلکه بتان جز خواری و خفت و زیان و هلاک چیز دیگری بر آن‌ها نیفزوده و در واقع، علت این سیه روزی و بلای عبرت‌بار آنان شدند.

﴿وَکَذَٰلِکَ أَخۡذُ رَبِّکَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِیَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِیمٞ شَدِیدٌ ١٠٢.

و همانگونه که خداوند عزوجل شهرهای ستمگر سابق را نابود ساخت، همچنان هر شهر دیگری را که مردمانش در کفر و تکذیب با مردم شهرهای پیشین شباهت داشته باشند، گرفتار می‌سازد. به راستی نابودسازی خداوند عزوجل سخت دردناک، مضمحل کننده و در هم کوبنده است.

﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّمَنۡ خَافَ عَذَابَ ٱلۡأٓخِرَةِۚ ذَٰلِکَ یَوۡمٞ مَّجۡمُوعٞ لَّهُ ٱلنَّاسُ وَذَٰلِکَ یَوۡمٞ مَّشۡهُودٞ ١٠٣.

قطعاً در نابودسازی شهرهای ستمگران، عبرت و اندرزی است برای عبرت‌جویان؛ اگر از کسانی باشند که از پروردگار خویش ترسیده و از عذاب روز قیامت حذر می‌کنند این همان روزی است که خداوند عزوجل همۀ پیشینیان و پسینیان را در آن برای حساب و جزا گرد می‌آورد و همۀ خلق در آن حاضر می‌شوند.

﴿وَمَا نُؤَخِّرُهُۥٓ إِلَّا لِأَجَلٖ مَّعۡدُودٖ ١٠٤.

خداوند عزوجل روز قیامت را جز بدین خاطر به تأخیر نمی‌اندازد که برای آن وقت معینی را مقدر کرده است؛ چنان وقتی که در آن کمی و فزونیی نیست و به زودی در همان لحظه‌ای که خداوند عزوجل مقدر و فیصله کرده است، روی خواهد داد.

﴿یَوۡمَ یَأۡتِ لَا تَکَلَّمُ نَفۡسٌ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ فَمِنۡهُمۡ شَقِیّٞ وَسَعِیدٞ ١٠٥.

روزی است که چون فرا رسد به علت هول و هراس جایگاه محشر، هیچ‌کس جز به اذن الله عزوجل سخن نگوید. سرانجام بعضی از مردم به علت اعمال بد خود تیره بخت و رهسپار عذاب‌اند و بعضی هم به خاطر اعمال خوب خود، نیکبخت‌اند و دریابندۀ پاداش.

﴿فَأَمَّا ٱلَّذِینَ شَقُواْ فَفِی ٱلنَّارِ لَهُمۡ فِیهَا زَفِیرٞ وَشَهِیقٌ ١٠٦.

اما تیره بختان، جایگاه‌شان آتشی زبانه‌کش است که در آن همیشه و برای ابد ماندگاراند، برای‌شان در آتش از شدّت عذاب «زفیر» و «شهیقی» است. زفیر: آه و نالۀ شخص گرفتار و بلارسیده و شهیق: فریادهای سخت انسان غرق شده در بحر بلا و مصیبت و محنت است.

﴿خَٰلِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّکَۚ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٞ لِّمَا یُرِیدُ ١٠٧.

تا آسمان‌ها و زمین پا برجاست آن‌ها در دوزخ ماندگاراند؛ نه عذاب‌شان قطع می‌شود، نه به پایان می‌رسد نه سبک ساخته می‌شود و نه از آن بیرون می‌آیند، مگر آنگاه که خداوند عزوجل بخواهد کسانی از گنه‌کاران اهل توحید را – بعد از آنکه به سبب گناهان‌شان در آتش عذاب شده‌اند – از آن بیرون آورده؛ زیرا پروردگارت همان کند که خواهد، هرگاه که بخواهد و آنگونه که بخواهد.

﴿۞وَأَمَّا ٱلَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِی ٱلۡجَنَّةِ خَٰلِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّکَۖ عَطَآءً غَیۡرَ مَجۡذُوذٖ ١٠٨.

و اما کسانی که نیکبخت شده‌اند پس جایگاه‌شان بوستان‌های پر ناز و نعمت در جوار پروردگاری است کریم که تا آسمان‌ها و زمین برجاست در آن جاودانند. به جز کسانی که خدا بخواهد در ورود به بهشت تأخیر داشته باشند و ایشان گنه‌کاران اهل توحید‌اند که در دوزخ عذاب شده و سپس به بهشت وارد می‌شوند از این رو در ورود به بهشت، برای مدتی از دیگر بهشتیان عقب‌اند. البته بخشش الله عزوجل در بهشت برای دوستانش نه از آنان بریدنی است و نه بازداشتنی بلکه همیشگی، بسیار فراوان و بسیار سریع الوصول است.

﴿فَلَا تَکُ فِی مِرۡیَةٖ مِّمَّا یَعۡبُدُ هَٰٓؤُلَآءِۚ مَا یَعۡبُدُونَ إِلَّا کَمَا یَعۡبُدُ ءَابَآؤُهُم مِّن قَبۡلُۚ وَإِنَّا لَمُوَفُّوهُمۡ نَصِیبَهُمۡ غَیۡرَ مَنقُوصٖ ١٠٩.

پس ای پیامبر! از بطلان آنچه مشرکان می‌پرستند در تردید مباش؛ زیرا بتان‌شان به راستی باطل و ناروایند؛ آنان فقط از پدران جاهل خویش در پرستش بتان تقلید می‌کنند. و به زودی خداوند عزوجل کیفرشان را در برابر اعمال بدشان تمام و بی‌نقص خواهد داد تا پیامد شوم اعمال خویش را ببینند.

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ فَٱخۡتُلِفَ فِیهِۚ وَلَوۡلَا کَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّکَ لَقُضِیَ بَیۡنَهُمۡۚ وَإِنَّهُمۡ لَفِی شَکّٖ مِّنۡهُ مُرِیبٖ ١١٠.

و در حقیقت ما بر موسی تورات را نازل کردیم پس بعضی از بنی‌اسرائیل بدان تصدیق نموده و برخی دیگر کفر ورزیدند، و اگر خداوند عزوجل نزد خود ننگاشته بود که عذاب نافرمانان را به شتاب نفرستد، بلکه به آن‌ها مهلت دهد، بی‌تردید فیصلۀ وی در مورد نابودی کفار و نجات ابرارشان در رسیده بود. بیگمان کفار امّت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیز دربارۀ قرآن در شک و تردید به سر می‌برند از آنکه در دل‌های‌شان کژی و انحراف است.

﴿وَإِنَّ کُلّٗا لَّمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمۡ رَبُّکَ أَعۡمَٰلَهُمۡۚ إِنَّهُۥ بِمَا یَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ ١١١.

قطعاً خداوند عزوجل جزای اعمال همۀ امت‌های مختلفی را که داستان‌های‌شان را بر پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم حکایت کرده، به تمام و کمال خواهد داد تا مؤمنان به پاداش آنچه کرده‌اند دست یافته و کفار نیز، کیفر اعمال‌شان را دریابند. و خداوند عزوجل به اعمال همگی‌شان آگاه است؛ هیچ کاری پنهانی از عمال خلق بروی مخفی نمی‌ماند.

﴿فَٱسۡتَقِمۡ کَمَآ أُمِرۡتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطۡغَوۡاْۚ إِنَّهُۥ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ ١١٢.

پس ای پیامبر! بر دین خدا عزوجل همآنگونه که دستور یافته‌ای ایستادگی کن و تو با هر که از مؤمنان که با تو توبه کرده و به راه و روشت راهیافته‌اند، خدای متعال را در چهار چوب شریعتش بپرستید و از مرزهای الله عزوجل تجاوز نکنید؛ زیرا او به اعمال‌تان بیناست و آن را برای‌تان برمی‌شمارد؛ او بر اعمال‌تان آگاه است و هیچ امر پنهانی بر وی مخفی نمی‌ماند. فرمودۀ حق تعالی: ﴿فَٱسۡتَقِمۡ کَمَآ أُمِرۡتَ الهام بخش یکجا ساختن علم نافع با عمل صالح، فعل مشروع همراه با ترک ممنوع، پایبندی و استقامت بر جاده و پرهیز از بدعت و مخالفت است. بناءً این شیوۀ بیانی، بلیغ‌ترین شیوه می‌باشد.

﴿وَلَا تَرۡکَنُوٓاْ إِلَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ ٱلنَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِنۡ أَوۡلِیَآءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ ١١٣.

و به هیچ کافر و ستمگری متمایل نشوید تا با وی محبت و موالات بورزید؛ که در آن صورت آتش جهنم شما را می‌سوزاند و هرگز هیچ‌کس غیر از خدا عزوجل نه از شما پشتیبانی می‌کند و نه عذابش را از شما دفع می‌نماید. بنابراین جلب کنندۀ نفع و دفع کنندۀ زیان فقط اوست.

﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَیِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِۚ ذَٰلِکَ ذِکۡرَىٰ لِلذَّٰکِرِینَ ١١٤.

و نماز را به کامل‌ترین وجه در صبح و شام و در ساعاتی از شب بر پا دار، بیگمان عمل به خوبی‌ها، بدی‌ها را جبران می‌کند و رأس تمام خوبی‌ها، نمازهای پنجگانه است. این بیان برای پند پذیران موعظه‌ای و برای عبرت جویان، مایۀ عبرتی است.

﴿وَٱصۡبِرۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١١٥.

و بر طاعت حق تعالی، بر مقدارت دردآلود وی و از نافرمانی‌هایش که حرام است، صبر پیشه کن؛ زیرا او پاداش کسانی را که با عمل به اوامر، پرهیز از نواهی و رضا به مقدرات، نیکوکاری پیشه کرده‌اند ضایع نمی‌سازد. و بیگمان پیروی از هدایت، نثار محبت و جلوگیری از اذیت، از مصادیق روشن نیکوکاری است.

﴿فَلَوۡلَا کَانَ مِنَ ٱلۡقُرُونِ مِن قَبۡلِکُمۡ أُوْلُواْ بَقِیَّةٖ یَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡفَسَادِ فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا قَلِیلٗا مِّمَّنۡ أَنجَیۡنَا مِنۡهُمۡۗ وَٱتَّبَعَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مَآ أُتۡرِفُواْ فِیهِ وَکَانُواْ مُجۡرِمِینَ ١١٦.

پس چرا از قرن‌های پیشین قبل از شما بقایایی از اهل ایمان و صلاح نبودند که باطل پرستان و کفرپیشه‌گان را از عمل‌شان باز داشته و ستمگران را از ستم منع کند؟ جز اندکی از صالحان که خداوند عزوجل به سبب صلاح و نهی‌شان از منکر، نجات‌شان داد و حمایت‌شان کرد. اما غالب و عامۀ کفار، از ستمگران بر خود بودند که از بهره‌های زندگانی دنیا و شهوات فانی و لذت‌های ناپایدار آن پیروی کرده و آخرت را فراموش نمودند؛ آن‌ها در حقیقت سرکشانی بودند که بر دستور خداوند عزوجل تمرد ورزیده، از مرزهایش تجاوز کردند و بر پیامبرش عصیان ورزیدند.

﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهۡلِکَ ٱلۡقُرَىٰ بِظُلۡمٖ وَأَهۡلُهَا مُصۡلِحُونَ ١١٧.

ای پیامبر! و پروردگارت هرگز بر آن نبوده است تا شهری از شهرها را نابود کرده، یا امتی از امت‌ها را در حالی که اهل آن در زمین، اصلاحگر و از فساد و ستم پرهیزنده‌اند – ویران سازد بلکه آن‌ها را به علت ظلم‌شان نابود می‌گرداند. بنا به قولی معنی چنین است: خداوند عزوجل بر آن نیست که چنان‌چه مردم در میان خود با عدالت و حقشناسی همدیگر، در مسیر اصلاحگری روان باشند؛ تنها به علت شرک‌شان نابودشان سازد. بنابراین قول، عدالت و اصلاحگری ایشان را از عذاب دنیا باز داشته و سبب به تأخیر افتادن عذاب شرک‌شان در آخرت می‌شود.

﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ ٱلنَّاسَ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗۖ وَلَا یَزَالُونَ مُخۡتَلِفِینَ ١١٨.

و اگر خدا عزوجل می‌خواست یقیناً همۀ مردم را یک امّت و یک جماعت بر قلبی واحد و دینی واحد که دین اسلام است قرار می‌داد لیکن او به خاطر حکمت بزرگی این امر را نخواست. بناءً مردم پیوسته در ادیان و روش‌های خود مختلف‌اند تا سنّت «تدافع» یعنی دفع بعضی از مردم با بعضی دیگر محقّق شود و زمینه برای مجادله و آزمون مساعد گردد.

﴿إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَۚ وَلِذَٰلِکَ خَلَقَهُمۡۗ وَتَمَّتۡ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِینَ ١١٩.

لیکن کسانی که خداوند عزوجل به وسیلۀ ایمان و پیروی از پیامبران علیهم السلامبرای‌شان رحم کرده است، با یکدیگر اختلاف نمی‌کنند؛ زیرا همۀ ایشان بر دین اسلام و توحید خالص الله عزوجل قرار دارند. البته ارادۀ حق‌تعالی بر آن رفته است که خلق را مختلف بیافریند به طوری که جمعی از ایشان نیکوکار و جمعی بدکار، گروهی نیکبخت و جمعی تیره‌بخت، عده‌ای صالح و دیگرانی فسادپیشه و طالع باشند و هرگروه هم به همان راهی رهرو ساخته می‌شود که برای آن آفریده شده است تا حکمت‌ها، وعده‌ها و هشدارهای الهی و آنچه که در بهشت برای شایستگان و در دوزخ برای کافران آماده ساخته است، تحقق یابد. بناءً با هدایت نمودن اولیا و دوستانش، بهشتش را پر می‌سازد و با گمراه‌سازی دشمنانش، دوزخش را پُر می‌گرداند.

﴿وَکُلّٗا نَّقُصُّ عَلَیۡکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِۦ فُؤَادَکَۚ وَجَآءَکَ فِی هَٰذِهِ ٱلۡحَقُّ وَمَوۡعِظَةٞ وَذِکۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِینَ ١٢٠.

و از اخبار پیامبران پیشین آن عبرت‌ها، اندرزها و تجاربی را که برایت لازم است بدان مجهزت می‌سازیم؛ تا قلبت در رویارویی با بحران‌ها نیرومند و در برابر حوادث و بلا‌ها استوار گردد. به راستی که در این سوره و حکمت‌ها و اسراری که در خود جای داده است، بلیغ‌ترین موعظه‌ها و بزرگ‌ترین عبرت‌ها به تو رسیده و حقی که بر آن قرار داری، به روشنی بیان شده است؛ در این سوره نصایحی برایت آمده است که تو را به سوی خیر رهنمون شده و از شر برحذر می‌دارد و در این سوره تذکر و اندرزی است برای کسی که قلبی پذیرا دارد؛ قلبی که این گنجینۀ حکمت و اندرز در آن اثر می‌گذارد و بدان بهره‌مند می‌شود.

﴿وَقُل لِّلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَکَانَتِکُمۡ إِنَّا عَٰمِلُونَ ١٢١.

ای پیامبر! و به کافرانی که یگانگی الله عزوجل را تکذیب می‌کنند بگو: به همان شیوه‌ای از نبرد با خدا عزوجل و پیامبرش ج، بازداشتن از راهش و کفر ورزی به او و کتابش که قبلاً عمل می‌کردید بازهم عمل کنید؛ ما نیز قطعاً بر حال خویش از ایمان به خدا أ، پیروی از پیامبر، جهاد در راهش و نشر دینش عمل می‌کنیم.

﴿وَٱنتَظِرُوٓاْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ ١٢٢.

و شما سرانجام کار ما – از پیروزی و توفیق – را انتظار ببرید، ما نیز فرجام کار شما – در رسوایی و هلاک – را انتظار می‌بریم.

﴿وَلِلَّهِ غَیۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَإِلَیۡهِ یُرۡجَعُ ٱلۡأَمۡرُ کُلُّهُۥ فَٱعۡبُدۡهُ وَتَوَکَّلۡ عَلَیۡهِۚ وَمَا رَبُّکَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ١٢٣.

تنها خدای یگانۀ  عزوجل  که به هرچه از دید و شنود بشر در آسمان‌ها و زمین نهان است، داناست و تنها به سوی اوست که هر امری در آخرت برمی‌گردد؛ تا به آنچه می‌خواهد در آن حکم کند. بنابراین پرستش را برای وی خالص گردان و کارت را فقط به وی بسپار تا مفهوم ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ را در زندگی خویش محقق سازی. و خداوند عزوجل از عمل بندگان – چه خیر باشد و چه شر – خواهد داد؛ نیکوکاران را پاداش و بدکاران را کیفر.


سورۀ یوسف

سورۀ یوسف

مکی است؛ ترتیب آن 12؛ آیات آن 111

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

﴿الٓرۚ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُبِینِ ١.

الف، لام، راء؛ این حروف مقطعه است که خداوند عزوجل به مرادش از آن‌ها داناتر می‌باشد.

این است آیات قرآن مبین که در ادله و معانیش روشنگر، در برهان‌هایش رخشان و در احکامش فیصله بخش، قاطع و تابان است.

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِیّٗا لَّعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ ٢.

خداوند عزوجل این کتاب را به زبان عربی قابل فهم و واضح نازل کرده است تا مردم معانی آن را بفهمند، به هدایتش عمل کنند و مقاصدش را دریابند.

﴿نَحۡنُ نَقُصُّ عَلَیۡکَ أَحۡسَنَ ٱلۡقَصَصِ بِمَآ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ وَإِن کُنتَ مِن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلۡغَٰفِلِینَ ٣.

ای پیامبر! خداوند عزوجل در این سوره بهترین داستان را در لفظ معنی و در شیوه و مبنی بر تو حکایت می‌کند؛ هرچند قبل از فرود آوردن این قرآن، در زمرۀ غافلان از این اخبار بوده و نسبت به آن هیچ علم و اطلاعی نداشته ای؛ از آن‌رو که این اخبار جز از راه وحی در دسترس نیست.

﴿إِذۡ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَٰٓأَبَتِ إِنِّی رَأَیۡتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوۡکَبٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ رَأَیۡتُهُمۡ لِی سَٰجِدِینَ ٤.

روزی را یاد کن که یوسف به پدرش یعقوب گفت: من در خواب دیدم که یازده ستاره همراه خورشید و ماه همگی برایم سجده می‌کنند. و این نخستین بشارت برای یوسف علیه السلام بود که بعد از بلا و محنت محقق گردید؛ زیرا خداوند عزوجل نبوت، حکمت و حکومت را به وی بخشید و سپس او را از پراکندگی و پرت افتادگی از خانواده، به جمع‌شان پیوندانید به طوری که پدر و مادرش – که خورشید و ماه رؤیایش بودند – و برادران یازده گانه‌اش – که ستارگان آن رؤیا بودند – همگی برایش سجده کردند.

﴿قَالَ یَٰبُنَیَّ لَا تَقۡصُصۡ رُءۡیَاکَ عَلَىٰٓ إِخۡوَتِکَ فَیَکِیدُواْ لَکَ کَیۡدًاۖ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ لِلۡإِنسَٰنِ عَدُوّٞ مُّبِینٞ ٥.

یعقوب به فرزندش یوسف گفت: خوابت را به برادرانت حکایت نکن؛ زیرا این رؤیای است بزرگ که حسادت‌شان را برمی‌انگیزد و از آن می‌ترسم که بر تو نیرنگی اندیشیده و در جهت نابودی‌ات تلاش محیلانه‌ای سازمان دهند؛ چه شیطان انسان را دشمنی نیرومند و نیرنگ‌بازی است آشکار.

این آیه بر پوشاندن نعمت‌ها از چشمان رشک‌ورزان و پنهان داشتن راز دلالت دارد.

﴿وَکَذَٰلِکَ یَجۡتَبِیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِن تَأۡوِیلِ ٱلۡأَحَادِیثِ وَیُتِمُّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکَ وَعَلَىٰٓ ءَالِ یَعۡقُوبَ کَمَآ أَتَمَّهَا عَلَىٰٓ أَبَوَیۡکَ مِن قَبۡلُ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡحَٰقَۚ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٞ ٦.

یعقوب افزود: و آنگونه که خدای سبحان این رؤیای بزرگ را به تو نمایاند همچنان به زودی تو را برخواهد گزید و تعبیر رؤیاهای در حال خواب و خبردادن از مقاصد آن‌ها را به تو خواهد آموخت و نبوت و حکمت را بر تو و بر خاندان یعقوب به اتمام خواهد رساند همانگونه که آن را بر پدرانت ابراهیم و اسحاق – این دو پیامبر بزرگوار – به اتمام و اکمال رسانید. در حقیقت پروردگارت می‌داند که چه کسی شایستۀ گزینش است، او در قرار دادن فضل خود بر هر کسی که بخواهد، سنجیده کار و صاحب حکمت است؛ زیرا به علم خویش از کنه امور آگاه و به حکمت خویش گذارندۀ امور در جایگاه‌های آن می‌باشد.

﴿۞لَّقَدۡ کَانَ فِی یُوسُفَ وَإِخۡوَتِهِۦٓ ءَایَٰتٞ لِّلسَّآئِلِینَ ٧.

به راستی در سرگذشت یوسف و برادرانش، دلیل آشکار و عبرت روشنی بر حکمت و قدرت حق‌تعالی است؛ برای کسانی که اخبار آن‌ها را از دانشمندان پرسیده و دوستدار شناخت داستان‌شان باشند. و این داستان مطلقاً بهترین داستان‌ها در طول تاریخ است.

﴿إِذۡ قَالُواْ لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَىٰٓ أَبِینَا مِنَّا وَنَحۡنُ عُصۡبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٍ ٨.

هنگامی که برادران یوسف به یکدیگر گفتند: یوسف و برادر پدری و مادری‌اش نزد پدر از ما دوست داشتنی‌تراند و او ایشان را با عنایت و بهره‌مندی و توجه بیشتر، بر ما ترجیح می‌دهد در حالی که ما همه اعضای یک خانواده هستیم و فرقی میان ما نیست، بیگمان پدر ما در اشتباه بزرگ و آشکاری افتاده است؛ از آن‌رو که میان ما در محبت و علاقه مندی عدالت نکرده است، در حالی که ما همه پسران یک مرد هستیم و کسی از ما بر برادرش برتریی ندارد.

﴿ٱقۡتُلُواْ یُوسُفَ أَوِ ٱطۡرَحُوهُ أَرۡضٗا یَخۡلُ لَکُمۡ وَجۡهُ أَبِیکُمۡ وَتَکُونُواْ مِنۢ بَعۡدِهِۦ قَوۡمٗا صَٰلِحِینَ ٩.

یوسف را بکشید یا او را در سرزمینی ناشناخته که از این آبادی‌ها دور باشد بیندازید تا علاقه و محبت پدر نسبت به شما صاف و یکدست شده و او شما را به توجه و شفقت بیشتری مخصوص سازد و در این میان کسی دیگر وی را از شما به خودش مشغول نسازد. آنگاه پس از کشتن یوسف و دورساختنش از صحنه، از کار خود به سوی خدا عزوجل توبه کنید و خوشبختانه دروازۀ توبه هم باز است. یعنی ایشان قبل از ارتکاب گناه با خود از توبه سخن گفتند. آری! پس از ارتکاب این عمل حال‌تان با پردوردگارتان – از راه توبه – و با پدرتان مجدداً به صلاح و سامان می‌آید.

﴿قَالَ قَآئِلٞ مِّنۡهُمۡ لَا تَقۡتُلُواْ یُوسُفَ وَأَلۡقُوهُ فِی غَیَٰبَتِ ٱلۡجُبِّ یَلۡتَقِطۡهُ بَعۡضُ ٱلسَّیَّارَةِ إِن کُنتُمۡ فَٰعِلِینَ ١٠.

یکی از برادران ناراضی بر سبیل مشوره‌دهی به ایشان گفت: یوسف را نکشید بلکه وی را در نهانخانۀ چاه بیندازید، شاید بعضی رهگذران مسافر او را برگیرند؛ با این کار هم از بابت وی آسوده خاطر می‌شوید و هم مسؤولیت کشتنش را بر عهده نمی‌گیرید. پس اگر بر این کار مصمم هستید، همین گزینه را عملی کنید. این یکی دلسوزترین‌شان به یوسف بود [که نظری چنین جفاجویانه ارائه داد] پس چگونه بوده است حال دیگران؟!

﴿قَالُواْ یَٰٓأَبَانَا مَالَکَ لَا تَأۡمَ۬نَّا عَلَىٰ یُوسُفَ وَإِنَّا لَهُۥ لَنَٰصِحُونَ ١١.

برادران یوسف بعد از همدستی بر تبعید وی، به پدر خود یعقوب گفتند: ای پدر! تو را چه شده است که ما را بر برادرمان یوسف امین قرار نمی‌دهی؟ چرا در محبت، خیرخواهی و دلسوزی ما نسبت به وی تردید داری حال آنکه ما وی را نگهبان خواهیم بود و در مهروزی به وی و سرپرستی و توجه به وی سخاوتمندانه و صادقانه عمل خواهیم کرد.

﴿أَرۡسِلۡهُ مَعَنَا غَدٗا یَرۡتَعۡ وَیَلۡعَبۡ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ١٢.

پس هنگامی که فردا به گله‌بانی گوسفندان می‌رویم او را با ما بفرست تا از صرف میوه‌های پاکیزه و خوشگوار بر خوردار گشته با ما گوسفندان را بچراند و با شرکت در مسابقه، تیراندازی و سرگرمی‌های مباح، شاد و سرخوش شود و مطمئن باش که ما وی را از هر امر مایۀ خوف و نگرانی‌اش، نگهبان خواهیم بود. ملاحظه می‌کنیم که خطر در مأمن وی کمین کرده است.

﴿قَالَ إِنِّی لَیَحۡزُنُنِیٓ أَن تَذۡهَبُواْ بِهِۦ وَأَخَافُ أَن یَأۡکُلَهُ ٱلذِّئۡبُ وَأَنتُمۡ عَنۡهُ غَٰفِلُونَ ١٣.

پدرشان یعقوب علیه السلام به ایشان گفت: جدایی از یوسف قلبم را به درد می‌آورد و می‌ترسم که گرگ وی را بخورد. و بدین‌گونه او دروازۀ عذر آوری به بهانۀ گرگ را به رویشان گشود، سپس افزود: در حالی که شما غافل از وی مشغول بازی و مسابقۀ خود باشید؛ و این‌چنین بود که یعقوب قبل از وقوع واقعه، برای‌شان جویای عذر شد و راه پیشکش نمودن موضوع گرگ برای‌شان هموار شد.

﴿قَالُواْ لَئِنۡ أَکَلَهُ ٱلذِّئۡبُ وَنَحۡنُ عُصۡبَةٌ إِنَّآ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ ١٤.

آن‌ها به پدر خویش گفتند: سوگند به خدا عزوجل که اگر گرگ او را بخورد – با آنکه ما گروهی نیرومند و شجاع هستیم – در آن صورت هیچ خیر و مردانگی و سودی در وجود ما نخواهد بود. بناءً مطمئن باش که چنین رویدادی هرگز به وقوع نخواهد پیوست. و چنین است که وقتی خداوند عزوجل کاری را بخواهد، اسبابش را نیز مهیا می‌گرداند.

﴿فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِۦ وَأَجۡمَعُوٓاْ أَن یَجۡعَلُوهُ فِی غَیَٰبَتِ ٱلۡجُبِّۚ وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمۡرِهِمۡ هَٰذَا وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ ١٥.

پس یعقوب یوسف را با برادرانش فرستاد و چون او را بردند و به دوردست صحرا رسیدند شیطان ایشان را برانگیخت و با هم بر گذاشتنش در قعر چاه همداستان شدند. در این حال خدای  عزوجل  به یوسف وحی فرستاد که به زودی نجات خواهد یافت و برادرانش را از آنچه با وی کرده‌اند در حالی خبر خواهد داد که آن‌ها از این امر غافل‌اند. آری! عنایت حق‌تعالی نسبت به یوسف علیه السلام بسی بزرگ بود؛ به طوری که بر او وحی فرستاد، او را در تنهایی‌اش انس بخشید، بر او آرامش نازل کرد، او را به گشایش و فَرَج بشارت داد و در این امتحان به وی پایداری بخشید پس اگر خدا عزوجل با توست دیگر از چه کسی می‌هراسی؟ اما چنان‌چه خدا عزوجل علیه تو باشد بعد از وی دیگر به چه کسی امید می‌بندی؟ پس وقتی نظر عنایت حق مراقب توست در کنف الطافش آرام بخواب و بدان که سختی‌ها و گرفتاری‌ها در غار ولایت حق، عین امن و امان است.

﴿وَجَآءُوٓ أَبَاهُمۡ عِشَآءٗ یَبۡکُونَ ١٦.

بعد از گذاشتن یوسف در چاه، فرزندان یعقوب شامگاهان، گریان نزد پدر آمد و به رسم رفتن قاتل در جنازۀ مقتول، از خود اندوه و آه و فغان نمایش می‌دادند. اما نزد هوشمندان گریه‌های نمایشی از گریه‌های واقعی فرق می‌شود. چه انسان‌های گریان و نالانی که در حقیقت ستمکاراند، و چه انسان‌های خاموش غافلی که در حقیقت مظلوم‌اند. پس نباید به ظاهر حال فریب خورد.

﴿قَالُواْ یَٰٓأَبَانَآ إِنَّا ذَهَبۡنَا نَسۡتَبِقُ وَتَرَکۡنَا یُوسُفَ عِندَ مَتَٰعِنَا فَأَکَلَهُ ٱلذِّئۡبُۖ وَمَآ أَنتَ بِمُؤۡمِنٖ لَّنَا وَلَوۡ کُنَّا صَٰدِقِینَ ١٧.

برادران یوسف گفتند: ای پدر! ما رفتیم تا مسابقه دهیم و یوسف را در محل اقامت‌مان پیش کالا و غذای خود در جایی امن گذاشتیم، پس اشتباه از ما نبود و ما مدّت زیادی از نزد وی دور نبوده‌ایم اما پس از ما گرگ بر وی حمله‌ور شد و وی را خورد. و تو هرگز در آنچه گفتیم باورمان نمی‌داری و تصدیق‌مان نمی‌کنی هرچند به راستگویی معروف باشیم؛ از آنکه ما نزدت متهمیم و در عین حال تو در محبت یوسف افراط می‌ورزی. این اصرار و استدلال که مبین احساس ترس و بیم نهفتۀ ایشان می‌باشد از این باب است که گفته‌اند: خائن خائف است؛ و هر کس عملش بد است، گمانش نیز بد است.

﴿وَجَآءُو عَلَىٰ قَمِیصِهِۦ بِدَمٖ کَذِبٖۚ قَالَ بَلۡ سَوَّلَتۡ لَکُمۡ أَنفُسُکُمۡ أَمۡرٗاۖ فَصَبۡرٞ جَمِیلٞۖ وَٱللَّهُ ٱلۡمُسۡتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ ١٨.

و پیراهن یوسف را به خونی دروغین که خون یوسف نبود آغشته و آن را به عنوان گواه راستگویی خود آوردند در حالی که این پیراهن خود دلیل دروغگویی‌شان بود؛ زیرا پراهن سالم بود و پاره نشده بود. بعد از آنکه حق‌تعالی به نور بصیرت تقلب‌شان را به یعقوب نمایاند او گفت: این سخن‌تان دروغی بیش نیست بلکه حقیقت این است که شیطان و نفس‌های اماره بالسوء شما، کاری زشت و نیرنگی پلشت را برای‌تان آراسته است. اما من بر این محنت صبری نیکو پیشه خواهم ساخت؛ صبری که نه خالقم را به خشم آورد و نه در آن شکوه و گلایه‌ای از مخلوق باشد. از خداوند عزوجل بر تحمل این مصیبتی که آن را سازمان داده‌اید یاری می‌جویم و بر او در دفع این دروغی که توصیف می‌کنید توکل می‌کنم.

﴿وَجَآءَتۡ سَیَّارَةٞ فَأَرۡسَلُواْ وَارِدَهُمۡ فَأَدۡلَىٰ دَلۡوَهُۥۖ قَالَ یَٰبُشۡرَىٰ هَٰذَا غُلَٰمٞۚ وَأَسَرُّوهُ بِضَٰعَةٗۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِمَا یَعۡمَلُونَ ١٩.

از یوسف در دل چاه چه خبر؟ کاروانی از مسافران به نزدیک چاه آمد پس کاروانیان یکی از میان خود را فرستادند تا برای‌شان از آن چاه آبی بیاورد، و چون او دلویش را در چاه افکند، یوسف بدان ریسمان آویخت. در این هنگام آب آورشان فریاد زد: مژده! مژده! این یک پسر معتبر است. برادران یوسف که نزدیک وی بودند، قضیه را پنهان داشته و کاروانیان را از این امر که او برادرشان است آگاه نساختند بلکه گفتند: این غلامی است از بردگان برای فروش. و خداوند عزوجل به آنچه می‌کردند داناست؛ هیچ امر پنهانی بر وی نهان نمی‌ماند.

﴿وَشَرَوۡهُ بِثَمَنِۢ بَخۡسٖ دَرَٰهِمَ مَعۡدُودَةٖ وَکَانُواْ فِیهِ مِنَ ٱلزَّٰهِدِینَ ٢٠.

کاروانیان یوسف را به بهای ناچیزی که چند درهمی بیش نبود فروختند و در نگهداشت وی برای خود بی‌رغبت بود علاقه نداشتند که با ایشان باقی بماند، بلکه می‌خواستند خود را از وی خلاصی بخشند از آن‌رو که قدر و جایگاه وی را نمی‌شناختند.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِی ٱشۡتَرَىٰهُ مِن مِّصۡرَ لِٱمۡرَأَتِهِۦٓ أَکۡرِمِی مَثۡوَىٰهُ عَسَىٰٓ أَن یَنفَعَنَآ أَوۡ نَتَّخِذَهُۥ وَلَدٗاۚ وَکَذَٰلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلِنُعَلِّمَهُۥ مِن تَأۡوِیلِ ٱلۡأَحَادِیثِۚ وَٱللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِۦ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ ٢١.

کاروان یوسف را به مصر برد و عزیز (وزیر مصر) وی را از ایشان خرید. عزیز به همسرش سفارش کرد که وی را چون میهمان عزیزی گرامی داشته و به خوبی از وی پذیرایی نماید تا شاید به حال‌شان در خدمت‌گزاری سودی بخشد یا برای‌شان جانشین فرزند شود. و آنگونه که خدای  عزوجل  یوسف را نجات داد و وزیر مصر را بر اکرامش گماشت، همچنان به یوسف در مصر مکنت و اقتدار بخشیده وی را بر گنجینه‌ها و ذخایر مصر مسلط گردانید؛ و تا خداوند عزوجل تأویل خواب را به وی بیاموزد و در نتیجه او مردم را از تعبیر آنچه در خواب می‌بینند آگاه سازد. بیگمان خداوند عزوجل بر کار خویش چیره است؛ هیچ نیرویی وی را از انفاذ امرش باز داشته نمی‌تواند، قضایش را آنگونه که بخواهد نافذ می‌سازد و حکمش چنان‌که اراده کند، واقع می‌شود ولی بیشتر مردم اسرار قضا را نمی‌دانند و غافل از آنند که کار به دست بلاکیف یگانۀ یکتاست؛ پس آن‌ها از أسرار قدرت و اهداف حکمت بی‌خبراند.

﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُۥٓ ءَاتَیۡنَٰهُ حُکۡمٗا وَعِلۡمٗاۚ وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ ٢٢.

چون یوسف به کمال نیروی جوانی رسید، حق‌تعالی به وی فهم، دانش و دریافت حق در داوری را عنایت کرد. و آنگونه که او یوسف علیه السلام را در قبال عمل نیکش چنین گرامی داشت، همچنان هر نیکوکار دیگری را نیز در قبال نیکوکاری‌اش گرامی می‌دارد.

این آیه بر آرامش بخشیدن به پیامبر و تسلیت گویی به ایشان در محنت‌هایی که با آن رو به رو خواهند شد، دلالت دارد.

﴿وَرَٰوَدَتۡهُ ٱلَّتِی هُوَ فِی بَیۡتِهَا عَن نَّفۡسِهِۦ وَغَلَّقَتِ ٱلۡأَبۡوَٰبَ وَقَالَتۡ هَیۡتَ لَکَۚ قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ رَبِّیٓ أَحۡسَنَ مَثۡوَایَۖ إِنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٣.

همسر عزیز وزیر با آرایش و کرشمۀ خاصی یوسف را که در خانه‌اش بود به سوی خود خواند. آن زن از منصب و جمال و مال هر سه برخوردار بود، یوسف نیز جوانی ازدواج نکرده و غریب و از زیباترین انسان‌ها بود. زن عزیز درها را پیاپی چفت کرد و به اصرار از یوسف می‌خواست که از وی کام گیرد. در این اوضاع و احوال یوسف به آستان عصمت حق‌تعالی پناه برد و بر نفس و هوای خود پیروز شد. زن عزیز به وی گفت: بیا که من از آن تو ام! یوسف خواسته‌اش را رد کرد و گفت: معاذ الله! به خدا پناه می‌برم و خود را از شر ارتکاب این فعل نفرت‌بار حرام که اولاً در آن خیانت به خدا عزوجل و سپس خیانت به مولایم در امر فامیل و در درون قصرش هست، به جوار عصمت حق‌تعالی می‌سپارم؛ آخر مولایم مرا به خوبی میزبانی و پذیرایی کرده و گرامی‌ام داشته است؛ پس چگونه زیبایی را با زشتی پاسخ گویم؟! قطعاً این ستمی است آشکار؛ و ستمکار توفیق و یاری نمی‌یابد بلکه خوار و زیانکار می‌شود.

﴿وَلَقَدۡ هَمَّتۡ بِهِۦۖ وَهَمَّ بِهَا لَوۡلَآ أَن رَّءَا بُرۡهَٰنَ رَبِّهِۦۚ کَذَٰلِکَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَۚ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِینَ ٢٤.

و در حقیقت آن زن آهنگ یوسف کرد و نفسش به وی سخت تمایل یافته از وی همان چیزی را می‌خواست که زن از مرد می‌طلبد. یوسف نیز با خود در این مورد حدیث نفس کرد و خطره‌هایی بر خاطرش گذشت لیکن هرگز بر کار زشت مصمم نشد و آهنگ وی نکرد؛ زیرا لطف الله عزوجل شامل حالش گشت و نشانه‌ای از نشانه‌های وی و برهانی از برهان‌هایش را دید که وی را از آلودگی به فحشا نهیب می‌زد. چنین شد تا خداوند عزوجل وی را از کار زشت و عمل زنا محفوظ دارد؛ چرا که او در طاعت حق‌تعالی از صادقان، در عبادتش از مخلصان، نبوت را از برگزیدگان و در دوری از پلیدی‌ها از پاکان بود. به حق که این کار یوسف جلوۀ تمام نمای تقوی و بزرگ‌ترین پیروزی بر نفس اماره بود.

﴿وَٱسۡتَبَقَا ٱلۡبَابَ وَقَدَّتۡ قَمِیصَهُۥ مِن دُبُرٖ وَأَلۡفَیَا سَیِّدَهَا لَدَا ٱلۡبَابِۚ قَالَتۡ مَا جَزَآءُ مَنۡ أَرَادَ بِأَهۡلِکَ سُوٓءًا إِلَّآ أَن یُسۡجَنَ أَوۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ ٢٥.

یوسف به سوی دروازه گریخت و می‌خواست از آن فرار نماید، زن وزیر نیز شتاب کرد تا وی را بگیرد، در این میان آن زن پیراهن یوسف را از پشت به سوی خود کشید تا از بیرون شدن بازش دارد که بر اثر آن پیراهن یوسف از پشت چاک برداشت. به ناگاه در آستانۀ در با همسرش رو به رو شدند. پس زن نیرنگ زد و مظلوم‌مآبانه فریاد کشید: کیفر کسی که قصد فحشا با همسرت را کرده چیست جز اینکه به زندانش افکنی یا با عذابی دردناک که وی را از کار زشتش پشیمان سازد، مجازاتش کنی؟

﴿قَالَ هِیَ رَٰوَدَتۡنِی عَن نَّفۡسِیۚ وَشَهِدَ شَاهِدٞ مِّنۡ أَهۡلِهَآ إِن کَانَ قَمِیصُهُۥ قُدَّ مِن قُبُلٖ فَصَدَقَتۡ وَهُوَ مِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ ٢٦.

یوسف سخن زن را رد کرد و به مولایش گفت: این اوست که از من کام خواست، مرا دنبال کرد و خواستار کار زشت با من بود. در این میان یکی از گواهان آن خانه که گویند: پسربچه‌ای از خانوادۀ زن بود چنین شهادت داد: اگر پیراهن یوسف از جلو چاک خورده، پس زن راست گفته و او در ادعایش از دروغگویان است؛ زیرا این خود دلیل آن می‌باشد که یوسف دنبالش می‌کرده است؛

﴿وَإِن کَانَ قَمِیصُهُۥ قُدَّ مِن دُبُرٖ فَکَذَبَتۡ وَهُوَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ ٢٧.

اما اگر پیراهن یوسف از پشت دریده شده، پس این امر دلیل آن است که یوسف از سوی زن دنبال می‌شده؛ بناءً زن در ادعایش دروغگو و یوسف راستگوست. بنگر که چگونه خداوند عزوجل از درون آن خانه داوری از کسان خود آن زن را آماده می‌سازد تا از معرض اتهام دورتر باشد و آن داور در مورد نشانه‌ای حکمیت می‌کند که فریادگر راستی و پاکی یوسف است.

﴿فَلَمَّا رَءَا قَمِیصَهُۥ قُدَّ مِن دُبُرٖ قَالَ إِنَّهُۥ مِن کَیۡدِکُنَّۖ إِنَّ کَیۡدَکُنَّ عَظِیمٞ ٢٨.

چون شوهر آن زن دید که پیراهن یوسف از پشت چاک خورده، متیقن شد که زنش او را دنبال می‌کرده و یوسف در حال گریز بوده است که این دلیلی قاطع بر برائت یوسف است. پس به زنش گفت: این نیرنگ و شکایتت بر ضد یوسف از مکر شما زنان است، بیگمان نیرنگ شما زنان بزرگ و غیر قابل تحمل می‌باشد؛ زیرا به طور پنهانی شکل می‌گیرد و با گریه و ادعا همراه می‌شود.

﴿یُوسُفُ أَعۡرِضۡ عَنۡ هَٰذَاۚ وَٱسۡتَغۡفِرِی لِذَنۢبِکِۖ إِنَّکِ کُنتِ مِنَ ٱلۡخَاطِ‍ِٔینَ ٢٩.

عزیز وزیر گفت: ای یوسف! در مورد این رویداد سخن نگو و آن را به کسی یاد نکن تا آبروی قصر محفوظ بماند. و اما تو ای زن! از پروردگارت آمرزش بخواه؛ زیرا تو در کام خواهی از یوسف و دروغ سلامت نزدیک‌تر است.

﴿۞وَقَالَ نِسۡوَةٞ فِی ٱلۡمَدِینَةِ ٱمۡرَأَتُ ٱلۡعَزِیزِ تُرَٰوِدُ فَتَىٰهَا عَن نَّفۡسِهِۦۖ قَدۡ شَغَفَهَا حُبًّاۖ إِنَّا لَنَرَىٰهَا فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ ٣٠.

آوازۀ کامخواهی زن عزیز از یوسف در شهر منتشر شد و زنان از باب ناپسند شمردن و محکومیت زن عزیز گفتند: چگونه این زن با وجود این شرف و مقامش با غلام خویش مراوده بر قرار نموده و به شوهرش خیانت می‌کند؟ بیگمان این کار را نکرده است مگر بعد از آنکه عشق یوسف به غلاف قلبش وارد شده و در اعماق وجودش جای گرفته است، اما با این وصف ما او را بر این کار زشتش در اشتباهی آشکار و عملی رسواگر می‌بینیم.

﴿فَلَمَّا سَمِعَتۡ بِمَکۡرِهِنَّ أَرۡسَلَتۡ إِلَیۡهِنَّ وَأَعۡتَدَتۡ لَهُنَّ مُتَّکَ‍ٔٗا وَءَاتَتۡ کُلَّ وَٰحِدَةٖ مِّنۡهُنَّ سِکِّینٗا وَقَالَتِ ٱخۡرُجۡ عَلَیۡهِنَّۖ فَلَمَّا رَأَیۡنَهُۥٓ أَکۡبَرۡنَهُۥ وَقَطَّعۡنَ أَیۡدِیَهُنَّ وَقُلۡنَ حَٰشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا مَلَکٞ کَرِیمٞ ٣١.

چون زن عزیز آگاه شد که زنان شهر به غیبت وی مصروف‌اند و در پخش و نشر ماجرای وی و یوسف به نیرنگ متوسل می‌شوند ایشان را به دیدار خویش در قصر فرا خواند و برای‌شان بالش‌هایی آماده ساخت تا بر آن‌ها تکیه زنند و میوه‌ای حاضر نمود. آنگاه به دست هر زنی کاردی داد تا میوه را پوست بکنند، سپس به یوسف دستور داد تا به طور ناگهانی بر زنان وارد شود. پس چون زنان زیبایی آشکار و حسن خیره کنندۀ یوسف را دیدند، وی را به غایت شگرف و بزرگ یافته، از حسن بی‌مثال وی مدهوش شدند و از شدّت مدهوشی دست‌های خویش را زخمی کردند. آنگاه از تعجب و حیرت و سراسیمه‌گی گفتند: معاذ الله! سوگند به خدا که او از جنس بشر نیست؛ زیرا ما هرگز همانندش را ندیده‌ایم!! به راستی که زیبایی‌اش باورنکردنی و حسن و ملاحتش بی‌مانند است؛ این جوان جز فرشته‌ای از فرشتگان شریف و پاکیزه نیست و از جنس بشر نمی‌باشد.

﴿قَالَتۡ فَذَٰلِکُنَّ ٱلَّذِی لُمۡتُنَّنِی فِیهِۖ وَلَقَدۡ رَٰوَدتُّهُۥ عَن نَّفۡسِهِۦ فَٱسۡتَعۡصَمَۖ وَلَئِن لَّمۡ یَفۡعَلۡ مَآ ءَامُرُهُۥ لَیُسۡجَنَنَّ وَلَیَکُونٗا مِّنَ ٱلصَّٰغِرِینَ ٣٢.

همسر عزیز بعد از آنکه دهشت زنان از مشاهدۀ حسن گیرا و جمال دل ربای یوسف را دید گفت: آری! این همان است که عقل از من ربوده و دلم را شیدای خویش ساخته است؛ همانسان که اکنون بر شما نیز همین اثر را گذاشت پس بعد از امروز دیگر بر من سرزنشی نیست. بلی! من به صراحت می‌گویم که از وی کام خواسته و بر آن شدم که وی را مفتون خود سازم. این منم که دنبالش کردم و اکنون هم می‌گویم که اگر به خواسته‌ام تن در نداده و بر مرادم موافقت نکند، یقیناً به سبب امتناعش زندانی‌اش خواهم کرد و از آنکه بر نظر خویش در تن ندادن به تمایلم اصرار ورزیده است، او را خوار و بی‌مقدار خواهم ساخت.

سوگند به خدا عزوجل که این فتنه‌ای بزرگ بود که بر یوسف رخ نمود چرا که زنی زیبا، در شرف سرآمد، در منصب عالی و در مال و مکنت ممتاز از او به الحاح و اصرار کام می‌طلبد، سپس تهدید‌هایی سخت و هشدارهایی محکم به وی صادر می‌شود در حالی که یوسف غلامی است مستضعف و انسان غریبی است تحت ستم؛ اما با این وجود او به عصمت خدای یگانه پناه می‌برد و خدای مهربانش هم وی را در حیطۀ عنایت و حفظ و رعایت خویش گرفته ردای ولایت را بر وی می‌پوشاند. وه! چه والا منزلت و چه خجسته سعادتی!!

﴿قَالَ رَبِّ ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدۡعُونَنِیٓ إِلَیۡهِۖ وَإِلَّا تَصۡرِفۡ عَنِّی کَیۡدَهُنَّ أَصۡبُ إِلَیۡهِنَّ وَأَکُن مِّنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ ٣٣.

یوسف، پناهجویان با خدای خویش چنین راز گفت: پروردگارا! زندان از ارتکاب فحشا که مرا به سوی آن می‌خوانند، در دلم محبوبتر و بر من آسان‌تر است و اگر مرا علیه نفسم و سرکوب هوایم یاری نکنی و از ریسمان‌های نیرنگ زنان بازم نداری، در کمند هوای‌شان خواهم شد که مرتکب حرام گشته و در چاه‌سار گناه افتاده‌اند از آن‌رو که به احکام جاهل بوده‌اند.

﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُۥ رَبُّهُۥ فَصَرَفَ عَنۡهُ کَیۡدَهُنَّۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ ٣٤.

پروردگار متعال به خاطر اخلاص و صداقت یوسف دعوتش را اجابت کرد و وی را از کمند فتنۀ زن عزیز و زنان همدمش نگه داشت؛ زیرا خداوند عزوجل دعای دعوتگر را شنیده و راستی را از دروغ باز می‌شناسد، او شنوای صداها و دانای نیّت‌ها و اعمال است.

﴿ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا رَأَوُاْ ٱلۡأٓیَٰتِ لَیَسۡجُنُنَّهُۥ حَتَّىٰ حِینٖ ٣٥.

آنگاه پس از دیدن نشانه‌های پاکدامنی و وارستگی یوسف، بر عزیز و یاورانش چنین نمایان شد که از روی مصلحت و به خاطر بر چیدن سفرۀ بدنامی خود، یوسف را تا مدتی غیر معین که چه بسا طولانی یا کوتاه خواهد بود، به زندان افکنند. البته این هم از رحمت حق‌تعالی بر یوسف بود که وی را به بلا رفعت داد تا درجه‌اش را والاتر گردانیده و برائتش را در همه جا نمایان و آفتابی سازد. آری! او دوستان برگزیده و پیامبران پاک‌نهادش را از مسیر رنج‌ها و از دهلیز محنت‌ها می‌گذراند.

﴿وَدَخَلَ مَعَهُ ٱلسِّجۡنَ فَتَیَانِۖ قَالَ أَحَدُهُمَآ إِنِّیٓ أَرَىٰنِیٓ أَعۡصِرُ خَمۡرٗاۖ وَقَالَ ٱلۡأٓخَرُ إِنِّیٓ أَرَىٰنِیٓ أَحۡمِلُ فَوۡقَ رَأۡسِی خُبۡزٗا تَأۡکُلُ ٱلطَّیۡرُ مِنۡهُۖ نَبِّئۡنَا بِتَأۡوِیلِهِۦٓۖ إِنَّا نَرَىٰکَ مِنَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ٣٦.

دو جوان از جوانان خدمتکار دربار شاه، با یوسف به زندان در آمدند، یکی از ایشان در مورد خوابی که دیده بود از وی پرسید و گفت: من در خواب دیدم که برای ساختن شراب انگور می‌فشارم. دومی گفت: من در خواب دیدم که بر روی سر خود نان می‌برم و پرندگان از آن می‌خورند. ای یوسف! ما را از تفسیر و تعبیر آنچه در خواب دیده‌ایم آگاه کن؛ زیرا ما تو را از کسانی یافته‌ایم که در عبادت‌شان راستگو و در طاعت نیکوکاراند؛ افزون بر کمال خلقت و جمال مروت که در تو مشهود است.

﴿قَالَ لَا یَأۡتِیکُمَا طَعَامٞ تُرۡزَقَانِهِۦٓ إِلَّا نَبَّأۡتُکُمَا بِتَأۡوِیلِهِۦ قَبۡلَ أَن یَأۡتِیَکُمَاۚ ذَٰلِکُمَا مِمَّا عَلَّمَنِی رَبِّیٓۚ إِنِّی تَرَکۡتُ مِلَّةَ قَوۡمٖ لَّا یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ کَٰفِرُونَ ٣٧.

یوسف به آن دو جوان گفت: غذایی را که روزی حق‌تعالی برای شماست به شما نمی‌آورند مگر اینکه به اذن خدا عزوجل پیش از آنکه آن غذا به شما برسد از سرانجام آن به شما خبر می‌دهم و به شما می‌گویم که چگونه و از چه چیز ساخته شده است. این از اموری است که پروردگارم در مورد تعبیر خواب و فهم حقایق به من آموخته است؛ زیرا من به خدای یگانه ایمان آورده، عبادت را برای وی خالص گردانیده‌ام، به هر آنچه جز وی مورد پرستش قرار می‌گیرد کفر ورزیده‌ام و هر کسی را که به خدا عزوجل و روز آخرت ایمان نداشته و منکر رستاخیز و حساب و جزاست ترک کرده‌ام. بنگر که چگونه یوسف علیه السلام دعوت به سوی توحید را در تعبیر خواب گنجانید؛ زیرا قضیۀ دعوت به توحید از بزرگ‌ترین قضایای هستی است.

﴿وَٱتَّبَعۡتُ مِلَّةَ ءَابَآءِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَۚ مَا کَانَ لَنَآ أَن نُّشۡرِکَ بِٱللَّهِ مِن شَیۡءٖۚ ذَٰلِکَ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ عَلَیۡنَا وَعَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَشۡکُرُونَ ٣٨.

و من دین پدرانم ابراهیم، اسحاق و یعقوب را پیروی کرده‌ام از این رو تنها پروردگارم را به یگانگی پرستش نموده و دین را برای وی خالص گردانیده‌ام. آخر برای ما سزاوار نیست که چیزی را با خدا شریک آوریم؛ این دین استوار – یعنی توحید پروردگار و شرک نیاوردن به وی – از عنایات الهی بر ما و بر مردم است ولی غالب مردم خدای  عزوجل  را بر نعمت هدایت و ایمان شکر نگذاشته و بیشترشان به وحدانیتش اقرار نمی‌کنند. گفتنی است که جدّ نیز پدر نامیده می‌شود از این جهت یوسف، ابراهیم و اسحاق را نیز پدر نامید.

﴿یَٰصَٰحِبَیِ ٱلسِّجۡنِ ءَأَرۡبَابٞ مُّتَفَرِّقُونَ خَیۡرٌ أَمِ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ ٣٩.

یوسف به دو تن غلامی که در زندان همراهش بودند گفت: آیا پرستش خدایان آفریده شده و متفرق برای انسان بهتر است یا عبادت خدای یگانۀ قهار؟ پیداست که عبادت خدای یگانه بهتر است؛ زیرا اوست که هم آفریده و هم روزی بخشیده است پس فقط او سزاوار پرستش می‌باشد. بنگر که یوسف علیه السلام با استفاده از فرصت چگونه قبل از پرداختن به تعبیر خواب، قضیۀ ایمان به خدا عزوجل را برای‌شان تشریح کرد و ایشان را به سوی توحید فرا خواند؛ زیرا این موضوعی است بزرگ و مهمتر از هر امر دیگر.

﴿مَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ أَسۡمَآءٗ سَمَّیۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِنِ ٱلۡحُکۡمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِیَّاهُۚ ذَٰلِکَ ٱلدِّینُ ٱلۡقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ ٤٠.

شما غیر از الله عزوجل جز نام‌هایی چند را که هیچ حقیقتی نداشته و مدلول آن‌ها از معانی تهی است، نمی‌پرستید؛ زیرا خدایان شما پدیده‌هایی جامد و بی‌جان‌ اند که نه سودی می‌رسانند و نه زیانی. پس این شما و پدران‌تان بوده‌اید که این اشیاء بی‌زبان و ناشنوا را به زعم خود به خدایی گرفته‌اید و به یقین خداوند عزوجل بر درستی پرستش آن‌ها هیچ دلیل قاطع و برهان روشنی نازل نکرده است. پس بدانید که حکم در آسمان‌ها و زمین و در همۀ گسترۀ هستی از آن خدای یگانۀ لاشریک است، اوست که به عدل حکم نموده و به حق فیصله می‌نماید، او خود فرمان داده که غیر وی را به یگانگی نخوانده و جز او را به پرستش نگیرید. بناءً انقیاد و فرمان پذیری تام و تمام و خضوع و فروتنی کامل از آن اوست؛ این همان دین استوار و راه راستی است که برای پایدارساختن آن کتاب‌ها نازل شده و پیامبران بدان فرا خوانده‌اند؛ ولی غالب مردم این حقیقت را نمی‌دانند و از این رو عبودیت را برای حق‌تعالی خالص نمی‌سازند.

بنگر که یوسف چگونه دعوت توحید را بسط و تفصیل داد؛ زیرا توحید بزرگ‌ترین اصل در زندگی بنده است.

﴿یَٰصَٰحِبَیِ ٱلسِّجۡنِ أَمَّآ أَحَدُکُمَا فَیَسۡقِی رَبَّهُۥ خَمۡرٗاۖ وَأَمَّا ٱلۡأٓخَرُ فَیُصۡلَبُ فَتَأۡکُلُ ٱلطَّیۡرُ مِن رَّأۡسِهِۦۚ قُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ ٱلَّذِی فِیهِ تَسۡتَفۡتِیَانِ ٤١.

ای دو رفیق زندانیم! اکنون تفسیر خواب‌های خویش را بشنوید؛ اما فرد نخست که در خواب دید انگور می‌فشارد، از زندان آزاد شده و نزد پادشاه ساقی باده می‌شود و به وی شراب می‌نوشاند. و اما فرد دوم که در خواب دید بر روی سرش نان حمل می‌کند... محکوم به اعدام شده و به دار آویخته می‌شود تا پرندگان بر سرش نیش زنند و از گوشتش بخورند؛ امری که شما دو تن از من در مورد تعبیر خواب‌های خود پرسیدید فیصله یافته و نهایی شده است. پس آنگونه که یوسف علیه السلام خبر داده بود، هردو خواب به همان صورت تحقق یافت.

﴿وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُۥ نَاجٖ مِّنۡهُمَا ٱذۡکُرۡنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَىٰهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ ذِکۡرَ رَبِّهِۦ فَلَبِثَ فِی ٱلسِّجۡنِ بِضۡعَ سِنِینَ٤٢.

یوسف به آن کس از آن دو تن که گمان می‌کرد آزاد می‌شود یعنی به آن ساقیی که از قبل نجات یافت و در خدمت شاه گمارده شد گفت: مرا نزد آقایت پادشاه با اوصاف و داستانم یاد کن و به وی خبر ده که من به ستم و بی‌هیچ جرمی در زندان به سر می‌برم، امید است که دستور آزادی‌ام را صادر کند. آری! زندان عذابی سخت و رنجی جانکاه است. اما شیطان فراموش آن غلام گردانید که این موضوع را به شاه یادآور شود و بناءً یوسف چندین‌سال در زندان باقی ماند. بنا به قولی: باقی ماندن غلام در زندان ابتلایی از سوی خداوند عزوجل برای یوسف بود؛ زیرا او از غلام خواست تا شفاعتش را نزد پروردگارش – پادشاه – بکند در حالی که بایسته آن بود تا یوسف فقط به بارگاه پروردگارش که شاه همۀ شاهان است التجا کند.

﴿وَقَالَ ٱلۡمَلِکُ إِنِّیٓ أَرَىٰ سَبۡعَ بَقَرَٰتٖ سِمَانٖ یَأۡکُلُهُنَّ سَبۡعٌ عِجَافٞ وَسَبۡعَ سُنۢبُلَٰتٍ خُضۡرٖ وَأُخَرَ یَابِسَٰتٖۖ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمَلَأُ أَفۡتُونِی فِی رُءۡیَٰیَ إِن کُنتُمۡ لِلرُّءۡیَا تَعۡبُرُونَ ٤٣.

پادشاه مصر گفت: ای قوم! من در خواب هفت گاو فربه را دیدم که هفت گاو لاغر آن‌ها را می‌خورند و هفت خوشۀ سبز را دیدم که پر از دانه‌های گندم است و هفت خوشۀ خشکیدۀ دیگر. ای سران قوم! پس اگر به تعبیر خواب آشنایی دارید این خواب را برایم تفسیر کنید. و خداوند عزوجل چون امری را بخواهد، اسبابش را نیز آماده می‌گرداند و چنان‌که خواهیم دید همین خواب سبب رهاسازی یوسف علیه السلام از زندان شد.

﴿قَالُوٓاْ أَضۡغَٰثُ أَحۡلَٰمٖۖ وَمَا نَحۡنُ بِتَأۡوِیلِ ٱلۡأَحۡلَٰمِ بِعَٰلِمِینَ ٤٤.

اشراف قوم گفتند: این خوابت آمیزه‌ای از خواب‌های پریشان است که هیچ تفسیر و حقیقتی ندارد و ما به تعبیر خواب‌های آشفته دانا نیستیم.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِی نَجَا مِنۡهُمَا وَٱدَّکَرَ بَعۡدَ أُمَّةٍ أَنَا۠ أُنَبِّئُکُم بِتَأۡوِیلِهِۦ فَأَرۡسِلُونِ ٤٥.

غلامی که از قتل نجات یافته و ساقی پادشاه شده بود، در این هنگام درخواست فراموش شدۀ یوسف علیه السلام را بعد از مدتی به خاطر آورد و گفت: من می‌توانم تعبیر این خواب را برای شما بیاورم پس اجازه دهید که به زندان نزد یوسف روم تا این خوابت را برایم تعبیر کند.

﴿یُوسُفُ أَیُّهَا ٱلصِّدِّیقُ أَفۡتِنَا فِی سَبۡعِ بَقَرَٰتٖ سِمَانٖ یَأۡکُلُهُنَّ سَبۡعٌ عِجَافٞ وَسَبۡعِ سُنۢبُلَٰتٍ خُضۡرٖ وَأُخَرَ یَابِسَٰتٖ لَّعَلِّیٓ أَرۡجِعُ إِلَى ٱلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَعۡلَمُونَ ٤٦.

چون غلام با یوسف در زندان ملاقات کرد به وی گفت: یوسف! ای مرد راستگوی، دربارۀ خواب مردی به ما نظر ده که خوابش هفت گاو فربه را که هفت گاو لاغر آن‌ها را می‌خورند و هفت خوشۀ سبز را با هفت خوشۀ خشکیدۀ دیگر دیده است؛ تا به سوی پادشاه و یارانش بر گردم و تفسیر این خواب را به ایشان خبر دهم، شاید آن‌ها از تعبیر آن بهره‌مند گشته و به فضل و دانایی‌ات پی‌ببرند.

﴿قَالَ تَزۡرَعُونَ سَبۡعَ سِنِینَ دَأَبٗا فَمَا حَصَدتُّمۡ فَذَرُوهُ فِی سُنۢبُلِهِۦٓ إِلَّا قَلِیلٗا مِّمَّا تَأۡکُلُونَ ٤٧.

پس یوسف خواستۀ وی را اجابت گفت و آن خواب را اینگونه برایش تفسیر کرد: هفت سال پی‌درپی می‌کارید و در کشت و کار سخت تلاش می‌کنید تا تولید بالا برود و چون کشت را درویدید، جز اندکی از آن را که مصرف غذایی دارد، بقیه را در خوشه‌ها وامی‌گذارید تا از آسیب کرم و دیگر آفات محفوظ بماند.

این همان تئوری ذخیره‌سازی براساس اصل عوامل متغیر اقتصادی است.

﴿ثُمَّ یَأۡتِی مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ سَبۡعٞ شِدَادٞ یَأۡکُلۡنَ مَا قَدَّمۡتُمۡ لَهُنَّ إِلَّا قَلِیلٗا مِّمَّا تُحۡصِنُونَ ٤٨.

سپس بعد از آن سال‌های فراوانی، هفت سال سخت می‌آید که خشکسالی و قحطی لازمۀ آن است، نه در آن سال‌ها بارانی است و نه میوه‌ای، پس در این سال‌ها آنچه را از دانه‌های گندم که قبلاً در سال‌های فربه ذخیره کرده‌اید، به مصرف رسانید.

﴿ثُمَّ یَأۡتِی مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ عَامٞ فِیهِ یُغَاثُ ٱلنَّاسُ وَفِیهِ یَعۡصِرُونَ ٤٩.

آنگاه پس از آن هفت سال خشک و قحط زده، سال باران و فراوانی و میوه و محصول فرا می‌رسد و گشایش پس از سختی و آسانی پس از دشواری می‌آید و در این سال است که مردم از کثرت حاصل و میوه، آب میوه می‌گیرند.

﴿وَقَالَ ٱلۡمَلِکُ ٱئۡتُونِی بِهِۦۖ فَلَمَّا جَآءَهُ ٱلرَّسُولُ قَالَ ٱرۡجِعۡ إِلَىٰ رَبِّکَ فَسۡ‍َٔلۡهُ مَا بَالُ ٱلنِّسۡوَةِ ٱلَّٰتِی قَطَّعۡنَ أَیۡدِیَهُنَّۚ إِنَّ رَبِّی بِکَیۡدِهِنَّ عَلِیمٞ ٥٠.

چون پادشاه تعبیر خواب را شنید از یاورانش خواست تا یوسف را از زندان نزد وی آورند. فرستادۀ پادشاه نزد یوسف در زندان آمد و از وی خواست به حضور شاه برود، اما یوسف به وی گفت: نزد پادشاه بر گرد و از او بپرس: چرا وقتی من بر آن زنان وارد شدم، آن‌ها دستان خویش را زخمی نمودند؟ علت این کار چه بود؟ یوسف چنین کرد تا برائتش آشکار شود و حقیقت برای مردم روشن گردد. سپس افزود: بیگمان پروردگارم به فریب و نیرنگ زنان داناست، هیچ کار پنهانی بر وی نهان نمی‌ماند و به زودی حق را آشکار خواهد ساخت. آری! هیچ بنده‌ای به فتنه‌ای سخت‌تر از فتنۀ زنان مبتلا نشد. پس خوشبخت کسی است که خداوند عزوجل وی را – بسان یوسف علیه السلام - به سلامت دارد.

﴿قَالَ مَا خَطۡبُکُنَّ إِذۡ رَٰوَدتُّنَّ یُوسُفَ عَن نَّفۡسِهِۦۚ قُلۡنَ حَٰشَ لِلَّهِ مَا عَلِمۡنَا عَلَیۡهِ مِن سُوٓءٖۚ قَالَتِ ٱمۡرَأَتُ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡـَٰٔنَ حَصۡحَصَ ٱلۡحَقُّ أَنَا۠ رَٰوَدتُّهُۥ عَن نَّفۡسِهِۦ وَإِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ ٥١.

پادشاه به زنانی که دست‌های‌شان را با کاردها بریده بودند گفت: به من بگویید در چه حال و وضعی قرار داشتید، چرا از یوسف در روز میهمانی قصر کام خواستید؟ آیا او به خواست شما تن در داد، آیا از وی رغبتی در خویشتن یافتید؟ زنان گفتند: پناه بر خدا! سوگند به خدا که ما از وی کمترین شائبه و عیبی ندیده و ندانسته‌ایم و او کاملاً بی‌گناه است. در این هنگام بود که همسر عزیز حق را به صراحت مطرح کرد و گفت: اکنون حق بعد از پنهان ماندن آشکار و راستی و درستی بعد از پیچیده‌گی و ابهام آفتابی شد؛ سوگند به خدا عزوجل که من تلاش کردم تا وی را به فتنه اندازم. این من بودم که به اغوا و انگیزش وی پرداخته و شیفته و شیدایش شده بودم. من بودم که از وی کام خواستم. اما به خدا سوگند که او نپذیرفت و رد کرد. به خدا سوگند که یوسف در هرچه گفته راستگوست و بیگمان او مظلوم است.

﴿ذَٰلِکَ لِیَعۡلَمَ أَنِّی لَمۡ أَخُنۡهُ بِٱلۡغَیۡبِ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی کَیۡدَ ٱلۡخَآئِنِینَ ٥٢.

زن عزیز افزود: آنچه من بدان گواهی می‌دهم و بر خویشتن اعتراف می‌نمایم برای آن است تا شوهرم بداند که من با دروغ بستن بر وی، به او خیانت نکرده‌ام و فحشا از جانب من سر نزده است. من اعتراف می‌کنم که از یوسف کام خواستم تا برائت من و برائت یوسف از عمل فحشا آشکار شود. بنا به قولی معنی این است: این اعترافم برای آن است تا یوسف بداند که در غیابش به وی خیانت نکرده و ادعایی دروغین علیه وی مطرح نکرده‌ام و خداوند عزوجل هیچ خائنی را توفیق نمی‌دهد، ادعایش را به کرسی نمی‌نشاند، حجّت را بر وی الهام نکرده و او را به حق راهنمون نمی‌شود. پس خائن از رشد، و کذاب از رستگاری بی‌بهره است.

﴿۞وَمَآ أُبَرِّئُ نَفۡسِیٓۚ إِنَّ ٱلنَّفۡسَ لَأَمَّارَةُۢ بِٱلسُّوٓءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّیٓۚ إِنَّ رَبِّی غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٥٣.

همسر عزیز گفت: من نفس خود را تزکیه و تبرئه نمی‌کنم؛ زیرا نفس همیشه صاحبش را به ارتکاب بدی‌ها و گناهان دستور می‌دهد؛ از آنکه سرکش است مگر کسی که نفس را به مهار تقوی لگام زند. البته این مهار و مهارت و این گوهر طهارت برای کسی حاصل می‌شود که خداوند عزوجل وی را در حفظ و عصمتش قرار داده باشد. خداوند عزوجل بر بندگانش بسیار آمرزگار است هرگاه از وی عفو و آمرزش بخواهند؛ به ایشان مهرورز است و به شتاب مجازات‌شان نمی‌کند بلکه مهلت‌شان داده و به توبه توفیق‌شان می‌بخشد.

﴿وَقَالَ ٱلۡمَلِکُ ٱئۡتُونِی بِهِۦٓ أَسۡتَخۡلِصۡهُ لِنَفۡسِیۖ فَلَمَّا کَلَّمَهُۥ قَالَ إِنَّکَ ٱلۡیَوۡمَ لَدَیۡنَا مَکِینٌ أَمِینٞ ٥٤.

چون برائت یوسف و تقوی و شرافت اخلاقش بر پادشاه مصر عیان شد، چنین گفت: یوسف را نزد من آورید تا او را خاصۀ خود، از دوستان خود و از نزدیک‌ترین مردم به خویشتن گردانم؛ تا او از من بهره‌مند شود و من از مشوره‌های وی بهره برم. چون یوسف حاضر شد و پادشاه با وی سخن گفته با رجاحت عقل، حسن ادب، عظمت امانتداری، عفت، آبرومندی و وارستگی‌اش آشنا گشت به وی گفت: ای یوسف! تو نزد ما جایگاهی بس بزرگ داشته و بر همه چیز امانت‌داری.

این پادشاهی از پادشاهان بشر است که یوسف علیه السلام را در قبال فضل و تقوی و صلاحش به بهترین شکل پاداش می‌دهد، پس چگونه خواهد بود پاداش شاه پادشاهان خدای  عزوجل  که پاکیزه‌منشان راستگو و توبه‌کاران شایسته‌خو را دوست دارد؟!

﴿قَالَ ٱجۡعَلۡنِی عَلَىٰ خَزَآئِنِ ٱلۡأَرۡضِۖ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٞ ٥٥.

یوسف دوستدار آن بود تا پروردگارش را از راه سود رسانی به بندگانش، برپاداشتن عدل در میان‌شان و فرا خواندن‌شان به هدایت، عبودیت کند از این رو به پادشاه مصر گفت: مرا به سرپرستی خزانه‌های این سرزمین بگمار؛ زیرا من بر ودیعتی که من سپرده شود، امانتدار هستم، به حساب و کتاب دانا و در ذخیره‌سازی و مصرف، صاحب بصیرت و بینش می‌باشم.

آیه کریمه بر جواز درخواست مقام و منصب برای کسانی دلالت دارد که در آن‌ها شایستگی وجود دارد، از هوی و هوس عاری‌اند و در عین حال امانتدار، دانا، مدبر و برپا دارندۀ حق مسؤولیت می‌باشند.

﴿وَکَذَٰلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَتَبَوَّأُ مِنۡهَا حَیۡثُ یَشَآءُۚ نُصِیبُ بِرَحۡمَتِنَا مَن نَّشَآءُۖ وَلَا نُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ٥٦.

و همچنان که خداوند عزوجل با بیرون آوردن یوسف از زندان، اعلام برائتش از تهمت، پی‌درپی فرستادن نعمت‌هایی چون دانش، علم تعبیر و امانتداری، بر وی منت گذاشت همچنان برایش در سرزمین مصر اقتدار بخشید تا در هر جایی از آنکه می‌خواهد گشت و گذار کرده و آنگونه که خدا عزوجل به وی امور را می‌نمایاند، حکم کند و خداوند عزوجل به هر کس از بندگانش که بخواهد چنان رحمتی می‌بخشد که بدان راهنمون شود، چنان رعایتی را شامل حالش می‌سازد که وی را نگهبان و حافظ باشد و چنان عنایتی به وی می‌ورزد که پاسبان و حامیش باشد اما به شرط تقوی و خداترسی آن بنده. بیگمان خدای سبحان عمل مخلصان راستگوی درستکار را بی‌اثر نمی‌سازد بلکه به ایشان بزرگ‌ترین پاداش‌ها را همراه با سرانجام نیک، زندگی پاکیزه و گوارا و استواری در هر کار ارزانی می‌دارد.

﴿وَلَأَجۡرُ ٱلۡأٓخِرَةِ خَیۡرٞ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ ٥٧.

و البته پاداش الهی در آخرت برای کسانی که ایمان آورده و عمل نیک کرده‌اند، بزرگتر از پاداش دنیاست؛ زیرا پاداش آخرت بهتر و ماندگارتر است. این پاداش برای کسانی محقّق است که ایمان به خدا عزوجل را در وجود خود پایدار ساخته و با انجام اوامر و پرهیز از نواهی به تقوایش پایبند شده‌اند.

﴿وَجَآءَ إِخۡوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُواْ عَلَیۡهِ فَعَرَفَهُمۡ وَهُمۡ لَهُۥ مُنکِرُونَ ٥٨.

از قضا برادران یوسف بعد از آنکه دچار فقر و تنگدستی شدند و خشک‌سالی و قحطی دامنگیرشان شد از فلسطین به مصر آمدند؛ آمدند تا از خزانۀ مصر در خواست آذوقه کنند. پس چون بر یوسف وارد شدند، او آنان را شناخت ولی آن‌ها وی را نشناختند از آنکه زمانی طولانی گذشته بود، حالش دگرگون و چهره‌اش نسبت به آن زمان متفاوت گردیده بود. البته این شناخت، دلیل کمال ذکاوت و هوشمندی یوسف علیه السلام است؛ زیرا با آنکه حال، چهره و وضع ایشان نیز تغییر کرده بود اما او با ذکاوت و هوشمندی برتری که داشت ایشان را شناخت.

﴿وَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمۡ قَالَ ٱئۡتُونِی بِأَخٖ لَّکُم مِّنۡ أَبِیکُمۡۚ أَلَا تَرَوۡنَ أَنِّیٓ أُوفِی ٱلۡکَیۡلَ وَأَنَا۠ خَیۡرُ ٱلۡمُنزِلِینَ ٥٩.

چون یوسف از ایشان به خوبی میزبانی و پذیرایی نمود و نیز ایشان را به خوار و بارشان به طور کامل مجهز کرد و بسان انسان‌های بزرگوار و با فضیلت افزون بر آنچه انتظارش را داشتند به ایشان بخشید، از ایشان خواست که در سفر بعدی برادر پدری خود را – که برادر پدری و مادری وی بود – نیز با خود بیاورند. البته آن‌ها خود در جریان گفتگو به وی خبر داده بودند که برادر پدریی نیز دارند که او را در سرزمین خویش جا گذاشته‌اند. آنگاه یوسف احسان و نیکی خود به ایشان را در مورد تمام دادن پیمانه و گرامیداشت‌شان یادآور شد و افزود: به خوبی دانستید که من بهترین میزبانانم که از میهمان به درستی پذیرایی نموده و از آن گذشته به هیأت‌ها و نمایندگان، تحفه و إکرامیه نیز می‌دهم. بنابراین حق دارم که خواسته‌ام را در مورد آوردن برادرتان بر آورده سازید.

﴿فَإِن لَّمۡ تَأۡتُونِی بِهِۦ فَلَا کَیۡلَ لَکُمۡ عِندِی وَلَا تَقۡرَبُونِ ٦٠.

یوسف به برادرانش گفت: اما اگر برادر پدری‌تان را نزدم نیاورید بعد از آن دیگر برای شما خواروباری پیمانه نخواهم کرد و میهمانیی نیز نزدم نخواهید داشت؛ پس نه به قصرم نزدیک شوید و نه به خانه‌ام در آیید.

﴿قَالُواْ سَنُرَٰوِدُ عَنۡهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفَٰعِلُونَ ٦١.

برادرانش گفتند: تمام تلاش و توان خود را به کار خواهیم بست تا پدرش را در فرستادنش با ما قناعت دهیم.

﴿وَقَالَ لِفِتۡیَٰنِهِ ٱجۡعَلُواْ بِضَٰعَتَهُمۡ فِی رِحَالِهِمۡ لَعَلَّهُمۡ یَعۡرِفُونَهَآ إِذَا ٱنقَلَبُوٓاْ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمۡ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ ٦٢.

یوسف به غلامان خود دستور داد که: پنهانی بهای آنچه را برادرانش گرفته‌اند در درون کالای‌شان بگذارند، شاید بعد از آنکه ببینند بها همراه با کالا به ایشان بر گردانیده شده است، به کرم و بزرگواری یوسف پی‌برده و به طمع افزایش این کرم دوباره نزد وی برگردند و همچنان بر آوردن برادر نیز اشتیاق بیشتر پیدا کنند؛ زیرا احسان مقیّد سازندۀ انسان است.

﴿فَلَمَّا رَجَعُوٓاْ إِلَىٰٓ أَبِیهِمۡ قَالُواْ یَٰٓأَبَانَا مُنِعَ مِنَّا ٱلۡکَیۡلُ فَأَرۡسِلۡ مَعَنَآ أَخَانَا نَکۡتَلۡ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٦٣.

پس چون برادران یوسف به نزد پدر بازگشته و گرامیداشت عزیز مصر، حسن خلق و شمایل خجسته‌اش را به وی باز گفتند و بیان کردند که او هرگز بار دیگر ایشان را إکرام نخواهد کرد و هرگز برای‌شان آذوقه‌ای نخواهد فروخت، مگر آنکه برادر پدری‌شان را نیز با خود نزدش ببریند، از وی در خواست کردند که برادر دیگرشان را نیز به منظور دیدار با عزیز مصر همراه‌شان به آنجا بفرستد تا این بار نیز آذوقۀ کافی بیاورند و افزودند: با تو عهد می‌بندیم که برادر خویش را نگهبان بوده و از وی به خوبی مراقبت کنیم.

﴿قَالَ هَلۡ ءَامَنُکُمۡ عَلَیۡهِ إِلَّا کَمَآ أَمِنتُکُمۡ عَلَىٰٓ أَخِیهِ مِن قَبۡلُ فَٱللَّهُ خَیۡرٌ حَٰفِظٗاۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ ٦٤.

پدرشان به ایشان گفت: چگونه شما را بر «بنیامین» امین گردانم در حالی که شما پیش از آن در مورد یوسف که شما را بر وی نیز امین قرار داده بودم به من خیانت کردید؟ پس هرگز به وعدۀ شما اعتماد نکرده و سخن شما را تصدیق نمی‌نمایم؛ هرگز به نگهبانی شما تکیه نکرده بلکه به حفظ و نگهداشت الله عزوجل متکی می‌شوم که بهترین نگهبانان است. چنان‌که او به رحمتش یوسف را حفظ کرده و وی را به من برمی‌گرداند، از رحمت ارحم الراحمین است که به عاصی – چنان‌چه توبه‌کار شود – پاداش می‌دهد و چون از راه عصیان باز گردد بدی‌هایش را به حسنات تبدیل می‌کند.

﴿وَلَمَّا فَتَحُواْ مَتَٰعَهُمۡ وَجَدُواْ بِضَٰعَتَهُمۡ رُدَّتۡ إِلَیۡهِمۡۖ قَالُواْ یَٰٓأَبَانَا مَا نَبۡغِیۖ هَٰذِهِۦ بِضَٰعَتُنَا رُدَّتۡ إِلَیۡنَاۖ وَنَمِیرُ أَهۡلَنَا وَنَحۡفَظُ أَخَانَا وَنَزۡدَادُ کَیۡلَ بَعِیرٖۖ ذَٰلِکَ کَیۡلٞ یَسِیرٞ ٦٥.

هنگامی که بارهای آذوقه خود را گشودند، با شگفتی دیدند که سرمایۀ کالای خریداری شده که آن را پرداخته بودند به آنان باز گردانیده شده است!! گفتند: ای پدر! از این بیشتر دیگر چه می‌خواهیم؟ و بالاتر از این کرم و بزرگواری دیگر چه انتظاری داریم؟ اینک این کالا و این هم سرمایۀ همراه آن را عزیز مصر به ما برگردانیده است. پس به وعدۀ ما اعتماد کن و فرزندت را با ما بفرست تا قُوت خانوادۀمان را فراهم نماییم، برادرمان بنیامین را نگه‌بان باشیم و به علاوه با بردن برادر، عزیز مصر یک بار شتر بیشتر برای ما می‌افزاید؛ زیرا عزیز مصر – یوسف علیه السلام – در خشکسالی به هر فرد فقط یک بار شتر می‌دهد نه بیش از آن البته این بار اضافی نزد عزیز مصر ناچیز است و از آن دریغ خواهد کرد.

﴿قَالَ لَنۡ أُرۡسِلَهُۥ مَعَکُمۡ حَتَّىٰ تُؤۡتُونِ مَوۡثِقٗا مِّنَ ٱللَّهِ لَتَأۡتُنَّنِی بِهِۦٓ إِلَّآ أَن یُحَاطَ بِکُمۡۖ فَلَمَّآ ءَاتَوۡهُ مَوۡثِقَهُمۡ قَالَ ٱللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَکِیلٞ ٦٦.

یعقوب به ایشان گفت: هرگز او را نخواهم گذاشت با شما برود تا برایم به خدای بزرگ سوگند بخورید که همانگونه که وی را با خود گرفته‌اید به من بازش گردانید مگر اینکه همۀ شما مغلوب و هلاک شوید که آن وقت معذور خواهید بود. پس چون برایش سوگند خورده و پیمان‌های غلیظ به وی سپردند، گفت: خداوند عزوجل بر آنچه گفتیم گواه است، بر او توکل کرده، کارمان را بدو سپردیم و او ما را بس است و نیک کارسازی است.

﴿وَقَالَ یَٰبَنِیَّ لَا تَدۡخُلُواْ مِنۢ بَابٖ وَٰحِدٖ وَٱدۡخُلُواْ مِنۡ أَبۡوَٰبٖ مُّتَفَرِّقَةٖۖ وَمَآ أُغۡنِی عَنکُم مِّنَ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٍۖ إِنِ ٱلۡحُکۡمُ إِلَّا لِلَّهِۖ عَلَیۡهِ تَوَکَّلۡتُۖ وَعَلَیۡهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُتَوَکِّلُونَ ٦٧.

یعقوب که به خاطر کثرت تعداد و شکل و هیأت برازندۀ فرزندانش از چشم زخم بدی‌شان می‌ترسید، به عنوان سفارش به فرزندان خود گفت: ای فرزندان من! چون به مصر، یا به سرای عزیز مصر وارد می‌شدید پس همه از یک دروازه وارد نشوید بلکه بر دروازه‌های مختلف پراکنده شوید. البته این فقط سفارشی از من به شماست اما برنامه‌ریز و سرنوشت‌ساز همانا خداوند یگانه است، هیچ برگرداننده‌ای برای قضای وی نیست ولی ما وظیفه داریم اسباب را به کار گرفته اما بر مسبّب الاسباب توکل کنیم، بنابراین توکل ما فقط بر اوست؛ هر مؤمن فقط بر او تکیه کرده و هر موحّدی تنها به او اعتماد می‌کند و بس!

﴿وَلَمَّا دَخَلُواْ مِنۡ حَیۡثُ أَمَرَهُمۡ أَبُوهُم مَّا کَانَ یُغۡنِی عَنۡهُم مِّنَ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٍ إِلَّا حَاجَةٗ فِی نَفۡسِ یَعۡقُوبَ قَضَىٰهَاۚ وَإِنَّهُۥ لَذُو عِلۡمٖ لِّمَا عَلَّمۡنَٰهُ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ ٦٨.

و چون همانگونه که یعقوب سفارش کرده بود فرزندانش از دروازه‌های مختلف وارد مصر یا سرای عزیز مصر شدند، چنان نبود که یعقوب با این توصیه چیزی از قضای حتمی خداوند عزوجل را از آنان دفع کند بلکه از آنجا که در اندرون یعقوب از رسیدن چشم زخم برای‌شان بیم و نگرانیی وجود داشت پس خواست تا آن نیازی را که در دلش خلجان می‌زد بر آورده سازد. بیگمان یعقوب از دانشی نافع، بصیرتی نافذ و فهم و خردی بزرگ – از آنچه حق‌تعالی به وی وحی کرده بود – برخوردار بود ولی بیشتر مردم؛ فرجام امور، رازهای اشیاء و مقاصد احکام را نمی‌دانند بلکه این یعقوب علیه السلام و امثال وی اند که بر این امور آگاهی دارند.

﴿وَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَىٰ یُوسُفَ ءَاوَىٰٓ إِلَیۡهِ أَخَاهُۖ قَالَ إِنِّیٓ أَنَا۠ أَخُوکَ فَلَا تَبۡتَئِسۡ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ٦٩.

و آنگاه که فرزندان یعقوب – برادران یوسف – نزدش وارد شدند، او برادرش بنیامین را نزد خود جای داد و فقط وی را به این گزینش اختصاص داده پنهانی به وی گفت: من برادر پدری و مادری تو هستم، پس از آنچه برادران با من کردند نه ترسی داشته باش، نه محزون و غمگین باش؛ زیرا خداوند عزوجل با ماست و سرانجام کارها به خیر و خوبی و بسیار فرخنده خواهد بود لیکن راز میان من و خود را پنهان دار به زودی خدای  عزوجل  به ما لطف کرده و ما را مورد حمایت خاصّۀ خویش قرار خواهد داد.

﴿فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمۡ جَعَلَ ٱلسِّقَایَةَ فِی رَحۡلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا ٱلۡعِیرُ إِنَّکُمۡ لَسَٰرِقُونَ ٧٠.

پس هنگامی که یوسف آنان را به خواروبارشان مجهز کرد تا نزد پدر برگردند به کار گرانش دستور داد تا ظرف آبخوری‌اش را به گونه‌ای که کسی پی‌نبرد در درون بار برادرش «بنیامین» بگذارند!! سپس وقتی آهنگ باز گشت کردند، نداکننده‌ای بانگ در داد که: ای کاروانیان! به یقین شما دزد هستید. یعنی: بایستید تا حقیقت ماجرا روشن شود.

﴿قَالُواْ وَأَقۡبَلُواْ عَلَیۡهِم مَّاذَا تَفۡقِدُونَ ٧١.

فرزندان یعقوب در حالی که به جای نداکننده باز گشتند گفتند: چه گم کرده‌اید که ما را به دزدی آن متهم می‌کنید؟

﴿قَالُواْ نَفۡقِدُ صُوَاعَ ٱلۡمَلِکِ وَلِمَن جَآءَ بِهِۦ حِمۡلُ بَعِیرٖ وَأَنَا۠ بِهِۦ زَعِیمٞ ٧٢.

منادیی که از سوی عزیز مصر (یوسف) گماشته شده بود، گفت: ما جام شاه را گم کرده‌ایم و هر کس آن را بیاورد جایزه‌اش یک بار شتر از خواروبار خواهد بود و من این جایزه را که به عنوان پاداش راهنمایی وی بر جای وجود جام پادشاه تعیین شده است، ضامنم.

﴿قَالُواْ تَٱللَّهِ لَقَدۡ عَلِمۡتُم مَّا جِئۡنَا لِنُفۡسِدَ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا کُنَّا سَٰرِقِینَ ٧٣.

برادران یوسف گفتند: سوگند به خدا که شما از مشاهدۀ وضع و بررسی احوال ما در خلال این ایام به علم یقین دانسته‌اید که ما به منظور فساد کاری همچون دزدی و مانند آن بر سرزمین شما نیامده‌ایم و دزدی اساساً از اخلاق و منش ما نیست؛ زیرا ما از خاندان دیانت، امانت و صیانت هستیم.

﴿قَالُواْ فَمَا جَزَٰٓؤُهُۥٓ إِن کُنتُمۡ کَٰذِبِینَ ٧٤.

کار گزاران یوسف به فرزندان یعقوب گفتند: اما اگر دروغتان آشکار گشت و روشن شد که شما دزد هستید، در آن صورت مجازات دزد نزد شما چیست؟ چنین کردند تا بدین ترتیب حکم قضیه بر زبان خودشان اظهار و حجّت بر آن‌ها الزام آورتر گردد.

﴿قَالُواْ جَزَٰٓؤُهُۥ مَن وُجِدَ فِی رَحۡلِهِۦ فَهُوَ جَزَٰٓؤُهُۥۚ کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلظَّٰلِمِینَ ٧٥.

برادران یوسف گفتند: کیفر دزد نزد ما این است که هر کس مال دزدی در میان کالایش پیدا شد باید همراه با آن مال به صاحب مال تسلیم داده شود تا پیش وی بردگی کند. بناءً او در برابر مال دزدی به برده‌گی گرفته می‌شود. این است مجازات کسی که بر خود و دیگران ستم کرده و به عمل دزدی دست آلاید.

﴿فَبَدَأَ بِأَوۡعِیَتِهِمۡ قَبۡلَ وِعَآءِ أَخِیهِ ثُمَّ ٱسۡتَخۡرَجَهَا مِن وِعَآءِ أَخِیهِۚ کَذَٰلِکَ کِدۡنَا لِیُوسُفَۖ مَا کَانَ لِیَأۡخُذَ أَخَاهُ فِی دِینِ ٱلۡمَلِکِ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُۚ نَرۡفَعُ دَرَجَٰتٖ مَّن نَّشَآءُۗ وَفَوۡقَ کُلِّ ذِی عِلۡمٍ عَلِیمٞ ٧٦.

مأموران، برادران یوسف را نزدش برگرداندند و او خود به بازرسی کالای‌شان پرداخت اما از حسن تدبیر، هوشمندی و درایت گرایی که حق‌تعالی به وی عنایت کرده بود، پیش از بازرسی بار برادرش «بنیامین»، از بار دیگران آغاز کرد تا این اتهام را که برای رفتن وی نقشۀ قبلی طاعی نموده است از خود دفع کرده و حجّت را بر آنان اثبات کند. سرانجام چون به بار برادرش رسید، ظرف را از میان آن بیرون آورد. آری! این تدبیر استوار، تسهیل و آموزش از سوی خدای متعال به یوسف بود تا با این شگرد به مرام گرفتن برادرش دست یابد؛ زیرا براساس قوانین حاکم بر پادشاهی مصر، او نمی‌توانست با ارتکاب آن جزم برادرش را تحت قبضۀ خویش در آورد چرا که جزای دزد در قوانین‌شان، تملک وی در ازای مال دزدی نبود. لیکن حق‌تعالی برای انجام این مأمول، اسبابش را نیز آماده ساخت و به آنان راه نمود تا در این مورد شریعت برادران یوسف را داور قرار دهند نه قوانین حاکم بر مصر را تا حکم مورد نظر بر زبان خود برادرانش جاری شده و دیگر در این مورد برای جدال و مناقشه محملی باقی نماند. اینگونه است که حق‌تعالی جایگاه هر کس از خلقش را که بخواهد بلند می‌برد آنگونه که جایگاه یوسف را بر برادرانش رفعت داد. بی‌تردید برتر از هر صاحب دانشی، دانشمندتری وجود دارد تا سرانجام، گسترۀ علم با همۀ مطلقیت خود به خدای متعال می‌انجامد؛ زیرا علم وی کامل و مطلق است، او دانای آشکار و نهان و آگاه به رازها و پنهان‌تر از رازهاست، بناءً هر دانشمندی باید متواضع باشد؛ زیرا برتر از وی هم دانشورانی وجود دارند که در علم از او بیش اند.

﴿۞قَالُوٓاْ إِن یَسۡرِقۡ فَقَدۡ سَرَقَ أَخٞ لَّهُۥ مِن قَبۡلُۚ فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفۡسِهِۦ وَلَمۡ یُبۡدِهَا لَهُمۡۚ قَالَ أَنتُمۡ شَرّٞ مَّکَانٗاۖ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا تَصِفُونَ ٧٧.

برادران یوسف گفتند: اگر این برادر ما دزدی کرده، قبل از وی برادر عینی دیگرش – یعنی یوسف علیه السلام نیز دزدی کرده است؛ که این دروغی محض و اتهامی بی‌اساس نسبت به یوسف بود. اما یوسف این سخن را در دل پنهان داشت و آن را به رو نیاورد، لیک با خود گفت: شما از کسی که متهمش کردید موقعیت بدتری دارید؛ زیرا شما پدر را نافرمان، برادر را ضایع و خالق متعال را عصیان کردید و خداوند به دروغ، بهتان و نیرنگی که وصف می‌کنید داناتر است؛ هیچ امر پنهانی بر وی نهان باقی نمی‌ماند.

﴿قَالُواْ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡعَزِیزُ إِنَّ لَهُۥٓ أَبٗا شَیۡخٗا کَبِیرٗا فَخُذۡ أَحَدَنَا مَکَانَهُۥٓۖ إِنَّا نَرَىٰکَ مِنَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ٧٨.

برادران با شکستگی و تضرع گفتند: ای عزیز! این برادر ما بنیامین که تو گرفته‌ای، پدری پیر و سالخورده دارد که به وی بسیار خاطر خواه و دل آویز است و تاب جدایی از وی را ندارد، پس یکی از ما را به جایش بگیر تا جایگزین وی در تحمل مجازات سرقت باشد. به راستی که ما تو را از نیکوترین مردم در اخلاق و رفتار می‌بینیم چنان‌که به ما نیکی کرده و به خوبی پذیرایی‌مان نمودی.

﴿قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِ أَن نَّأۡخُذَ إِلَّا مَن وَجَدۡنَا مَتَٰعَنَا عِندَهُۥٓ إِنَّآ إِذٗا لَّظَٰلِمُونَ ٧٩.

یوسف گفت: پناه بر خدا عزوجل که من به کسی ستم کنم و وی را بی‌گناه بگیرم؛ بنابراین جز کسی را که جامم را دزدی کرده است هرگز نخواهم گرفت؛ این همان مقتضای عدل و انصاف و مبتنی بر داوری خودتان است و نیز مبتنی بر این قاعده است که: هیچ کسی بار دیگری را برنمی‌دارد.

﴿فَلَمَّا ٱسۡتَیۡ‍َٔسُواْ مِنۡهُ خَلَصُواْ نَجِیّٗاۖ قَالَ کَبِیرُهُمۡ أَلَمۡ تَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ أَبَاکُمۡ قَدۡ أَخَذَ عَلَیۡکُم مَّوۡثِقٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَمِن قَبۡلُ مَا فَرَّطتُمۡ فِی یُوسُفَۖ فَلَنۡ أَبۡرَحَ ٱلۡأَرۡضَ حَتَّىٰ یَأۡذَنَ لِیٓ أَبِیٓ أَوۡ یَحۡکُمَ ٱللَّهُ لِیۖ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلۡحَٰکِمِینَ ٨٠.

چون فرزندان یعقوب از پاسخ مثبت یوسف به درخواست خویش نومید شدند، از مردم کنار کشیده و در میان خود به مشوره پرداختند. پس بزرگسال ترین‌شان گفت: آیا به یاد نمی‌آورید که پدرمان یعقوب سوگندمان داد و از ما پیمان‌هایی استوار گرفت که بنیامین را باز گردانیم مگر اینکه همگی مغلوب و نابود شویم؟ و شما می‌دانید که قبل از این با یوسف چه خیانتی کرده‌ایم! پس اکنون بر پدر مصیبتی بر مصیبت دیگر جمع آمد است بنابراین من هرگز سرزمین مصر را ترک نخواهم کرد تا آنکه از سوی پدر اجازه‌ای به خروج از آن و بازگشت به خانه دریافت کنم یا که خدای  عزوجل  با اذن پدر، یا با بازگرداندن برادر و یا با پایان دادن به اجلم آنچه می‌خواهد برایم برگزیند. بیگمان خداوند عزوجل بهترین داور در قضایا، برترین دادگر در هر کار و فیصله‌بخش هر اختلاف است.

﴿ٱرۡجِعُوٓاْ إِلَىٰٓ أَبِیکُمۡ فَقُولُواْ یَٰٓأَبَانَآ إِنَّ ٱبۡنَکَ سَرَقَ وَمَا شَهِدۡنَآ إِلَّا بِمَا عَلِمۡنَا وَمَا کُنَّا لِلۡغَیۡبِ حَٰفِظِینَ ٨١.

به سوی پدر بازگردید و او را از ماجرا آگاه ساخته حقیقت آنچه را اتفاق افتاد برایش روشن سازید؛ بگویید که پسرت بنیامین جام پادشاه را دزدید و ما گواه این امریم؛ زیرا با چشم‌های خود جام را در میان بارش دیده‌ایم. ای پدر عزیز! روزی که ما تعهد کردیم وی را به تو برمی‌گردانیم دانای غیب نبوده‌ایم که بفهمیم او دزدی خواهد کرد، پس اکنون کار از دست ما خارج شده و بالاتر از توان ماست؛ گناه، گناه برادر ما بنیامین است نه گناه ما.

﴿وَسۡ‍َٔلِ ٱلۡقَرۡیَةَ ٱلَّتِی کُنَّا فِیهَا وَٱلۡعِیرَ ٱلَّتِیٓ أَقۡبَلۡنَا فِیهَاۖ وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ ٨٢.

ای پدر! و اگر با این حال بازهم ما از نظرت متهم هستیم پس از مردم مصر و کسانی که در کاروان با ما همراه بوده‌اند بپرس؛ از همانان که شاهد داستان بوده‌اند، و به خدا عزوجل سوگند که در آنچه گفتیم، راستگوییم.

مؤلف می‌گوید: ولی کسی که به دروغگویی سابقه دارد، هرچند راست هم بگوید مورد تصدیق قرار نمی‌گیرد!!

﴿قَالَ بَلۡ سَوَّلَتۡ لَکُمۡ أَنفُسُکُمۡ أَمۡرٗاۖ فَصَبۡرٞ جَمِیلٌۖ عَسَى ٱللَّهُ أَن یَأۡتِیَنِی بِهِمۡ جَمِیعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ ٨٣.

چون نزد یعقوب بازگشتند و وی را از ماجرا آگاه کردند، گفت: قضیه چنان‌که می‌گویید نیست!! بلکه نفس‌های اماره باالسوء شما برای شما نیرنگ دیگری را آراسته است که آن را سازمان داده‌اید؛ زیرا شما اهل توطئه و نیرنگ هستید، آنسان که قبلاً علیه یوسف توطئه چیدید. پس اکنون من جز صبری جمیل که در آن هیچ بی‌قراری و شکوایی جز به آستان الله عزوجل نیست دیگر چاره‌ای ندارم؛ امید که الله عزوجل – همو که رحمان و رحیم است – بر ضعف و پیری‌ام رحم کند و فرزندان سه گانه‌ام: یوسف، برادرش بنیامین و برادر بزرگترشان را که به خاطر برادرش باقی مانده است به من برگرداند، همانا پروردگارم به حال و درخواستم داناست، او در فیصله‌اش متهم نیست و در حکم و کارگردانی و تدبیر امور بندگانش ستم نمی‌کند.

آیۀ کریمه دلالت بر آن دارد که: به هر اندازه مصیبت سخت گردد گشایش نزدیک‌تر می‌شود و هرگاه شب محنت طولانی شود، بارقه‌های صبح در افق نمایان می‌گردد، بناءً نسبت به ظهور فَرَج و گشایش از هر زمان دیگر نگاه بیشتر مطمئن باش که از آن نا امیدتری.

﴿وَتَوَلَّىٰ عَنۡهُمۡ وَقَالَ یَٰٓأَسَفَىٰ عَلَىٰ یُوسُفَ وَٱبۡیَضَّتۡ عَیۡنَاهُ مِنَ ٱلۡحُزۡنِ فَهُوَ کَظِیمٞ ٨٤.

یعقوب از فرزندانش روی گردانیده غم و غصه، حسرت و افسوس و گریه‌اش فزونی گرفت و گفت: ای دریغ بر یوسف! چندان که چشمانش از بسیاری گریه و شدّت حزن و بیدار خوابی سپید شد و سیاهی آن‌ها از میان رفت اما او این اندوه سنگین را در مقام صبر بر حکم خداوند عزوجل و از روی جرأت‌نمایی رویاروی طعنه‌جویان، پنهان نگه می‌داشت. بنگر که چسان جوانه‌های خاطره و جرقه‌های اشتیاق یعقوب تنها به یوسف معطوف شد؛ آری! با از دست رفتن بنیامین، زخم کهنۀ وی در مورد یوسف سر باز کرد و دیگ اشتیاقش یک بار دیگر به جوش آمد.

﴿قَالُواْ تَٱللَّهِ تَفۡتَؤُاْ تَذۡکُرُ یُوسُفَ حَتَّىٰ تَکُونَ حَرَضًا أَوۡ تَکُونَ مِنَ ٱلۡهَٰلِکِینَ ٨٥.

پسران یعقوب گفتند: به خدا سوگند که پیوسته یوسف را یاد می‌کنی، اندوهش را باز می‌خوانی و از نو آغاز می‌کنی و همزمان اندوهت بر وی چنان بالا می‌گیرد و می‌گیرد تا در آستانۀ هلاکت قرار گیری یا عملاً هلاک شوی. پس ای پدر! صبر و شکیبایی پیشه کن؛ زیرا آنچه گذشت، از دست رفت و آنچه فوت شد، در حکم موت است.

﴿قَالَ إِنَّمَآ أَشۡکُواْ بَثِّی وَحُزۡنِیٓ إِلَى ٱللَّهِ وَأَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٨٦.

یعقوب در پاسخ پسرانش گفت: من شکایتم را جز به سوی پروردگارم نمی‌برم، و از غم و اندوهم جز خدای یگانه‌ام را مخاطب قرار نمی‌دهم؛ زیرا فقط او بر طرف کنندۀ آسیب و بلاست؛ همو که پس از درد و رنج، آسانی و شادی و پس از شدّت، راحت می‌آورد و بدانید که من از نزدیکی رحمت، فَرَج، لطف، آسانی و عنایت خداوند عزوجل چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید؛ از آن‌رو که به پروردگارم سخت اعتماد و اطمینان داشته، از جلال و کمال و کرم و حسن عطایش شناخت کامل دارم.

﴿یَٰبَنِیَّ ٱذۡهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلَا تَاْیۡ‍َٔسُواْ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ لَا یَاْیۡ‍َٔسُ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ ٨٧.

سپس پسرانش را مخاطب ساخت و گفت: ای پسران من! به مصر بازگردید و اخبار یوسف و برادرش را جستجو کنید و از رحمت الله عزوجل قطع امید ننمایید؛ زیرا فقط کسانی از رحمت الله عزوجل قطع امید می‌کنند که منکر قدرتش بوده و به وی کفر ورزند.

بنابراین بر انسان لازم است تا به پروردگارش گمان نیک داشته باشد بلکه بر وی است تا هرگاه رنج و بلا شدّت یافت، به رحمتش و نزدیکی گشایش و فَرَجش امید بیشتر داشته باشد.

﴿فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَیۡهِ قَالُواْ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهۡلَنَا ٱلضُّرُّ وَجِئۡنَا بِبِضَٰعَةٖ مُّزۡجَىٰةٖ فَأَوۡفِ لَنَا ٱلۡکَیۡلَ وَتَصَدَّقۡ عَلَیۡنَآۖ إِنَّ ٱللَّهَ یَجۡزِی ٱلۡمُتَصَدِّقِینَ ٨٨.

پسران یعقوب به مصر بازگشته و نزد یوسف آمدند و گفتند: ای عزیز! به ما و خانوادۀ ما قحطی و خشک‌سالی رسیده و باران از ما قطع شده است به طوری که نه کشت و کاری است و نه شیری؛ مایه‌ها خشکیده و دشت‌ها تفتیده، با این حال ما به هر زحمتی بود با خود سرمایۀ ناچیز و ناقابلی نیز آورده‌ایم اما تو بنابر عادتی که داری در پیمانه بیفزای و به ما بدون بها خوارو بار ببخش؛ زیرا خداوند عزوجل کسانی را که بر خلقش تفضل کرده و به بندگان محتاجش یاری رسانند، پاداش مزید عنایت می‌فرماید.

از این آیه حقیقت حال انبیا در فقر و تنگ دستی برمی‌آید؛ بنگر که این فرزندان یعقوب پیامبر علیه السلام اند و این هم حال زارشان در نیازمندی و تنگدستی و فقر. البته این از خواری و بی‌مقداری دنیا پیش خدا عزوجل است؛ چرا که آن را به دشمنانش می‌دهد و از دوستانش بازمی‌دارد.

﴿قَالَ هَلۡ عَلِمۡتُم مَّا فَعَلۡتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذۡ أَنتُمۡ جَٰهِلُونَ ٨٩.

چون یوسف سخن برادرانش را شنید، دلش به حال ایشان سوخت و آتش فراق پدر و خانواده در درونش زبانه کشید و بیش از آن نتوانست به پنهان کاری ادامه دهد لذا به ایشان گفت: آیا به یاد می‌آورید که وقتی نادان بودید، با یوسف و برادرش چه کردید؟ ملاحظه می‌کنیم که وی از روی کرم قبل از سرزنش ایشان، عذر جهل و نادانی را برای‌شان به میان می‌افکند؛ زیرا او بزرگوار و کریم است و کریم جویای عذرها و بهانه‌ها گردیده، لغزش‌ها را می‌پوشاند و عیوب را مرمّت می‌کند.

﴿قَالُوٓاْ أَءِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُۖ قَالَ أَنَا۠ یُوسُفُ وَهَٰذَآ أَخِیۖ قَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡنَآۖ إِنَّهُۥ مَن یَتَّقِ وَیَصۡبِرۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ٩٠.

برادران یوسف به وی گفتند: آیا تو خود یوسف هستی؟ چرا که هنوز مُرَدّد بودند و متیقن نشده بودند؛ از آن‌رو که آنچه با یوسف کرده بودند جز خدا عزوجل و سپس خود یوسف، هیچ‌کس دیگر از آن آگاهی نداشت. یوسف گفت: آری! من خود یوسفم و این برادر من است؛ به راستی که خداوند عزوجل پاداش نیکوکاران را در دنیا و آخرت هم، فوز و رستگاری و نعمت‌های ماندگار ارزانی‌اش می‌دارد.

﴿قَالُواْ تَٱللَّهِ لَقَدۡ ءَاثَرَکَ ٱللَّهُ عَلَیۡنَا وَإِن کُنَّا لَخَٰطِ‍ِٔینَ ٩١.

گفتند: به خدا سوگند حقیقتاً خداوند عزوجل تو را با علم و حلم و فهم و خرد بر ما برتری داده است. بی‌شک که تو در امور دنیا صاحب مُلک و مجد و جاه و جلال هستی و در امور آخرت نیز ره توشه‌ای به عظمت صدق و تقوی و خصلت‌های نیک با خودداری حال آنکه ما با آزاری جانسوز که به تو و برادرت رساندیم؛ و با نافرمانی پدر، قطع رحم و عصیان پروردگار سبحان، یقیناً خطاکار بوده‌ایم.

﴿قَالَ لَا تَثۡرِیبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡیَوۡمَۖ یَغۡفِرُ ٱللَّهُ لَکُمۡۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ ٩٢.

یوسف با منطق یک انسان بزرگوار و بردبار به ایشان گفت: بر شما سرزنشی نیست؛ امروز خداوند عزوجل آنچه را کردید بر شما می‌آمرزد و از شما در ارتکاب آن همه اعمالی که خود بهتر می‌دانید درمی‌گذرد؛ زیرا او بر توبه‌کاران مهربان‌ترین مهربانان است؛ بدی‌های‌شان را نابود کرده و خوبی‌های‌شان را بزرگ می‌سازد.

بدینسان بود که یوسف خود از حق خویش در گذشت و از خدای  عزوجل  نیز خواست تا گناه‌شان را بر ایشان بیامرزد. به به! چه بردباری و گذشت و چه کرم و سخاوتی که گوی سبقت از همه بردباران ربوده است!! به راستی که یوسف در عفو و گذشت پیشوای آیندگان است. آری؛ با چنین اخلاقی است که بنده نزد پروردگارش رفعت یافته، در دنیا به مجد و سیادت و در آخرت به فوز و فلاح نایل می‌گردد.

﴿ٱذۡهَبُواْ بِقَمِیصِی هَٰذَا فَأَلۡقُوهُ عَلَىٰ وَجۡهِ أَبِی یَأۡتِ بَصِیرٗا وَأۡتُونِی بِأَهۡلِکُمۡ أَجۡمَعِینَ ٩٣.

یوسف آگاهی یافت که بینایی پدرش یعقوب از اثر گریه و اندوه بسیار از بین رفته است از این رو به برادرانش گفت: نزد پدرم باز گردید و این پیراهنی را که من می‌پوشم ببرید و آن را بر چهرۀ پدر بیندازید؛ او به اذن الله عزوجل مجدداً بینایی‌اش را باز خواهد یافت، آنگاه همگی‌تان با تمام اعضای خانواده به مصر بیایید تا پراکندگی‌ها جمع گردد، خانودۀ ما همای سعادت را به آغوش کشد و همگی به رحمت خدای  عزوجل  دل‌شاد و مسرور گردند.

﴿وَلَمَّا فَصَلَتِ ٱلۡعِیرُ قَالَ أَبُوهُمۡ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَۖ لَوۡلَآ أَن تُفَنِّدُونِ ٩٤.

چون کاروان با پیراهن یوسف از مصر آهنگ بازگشت کرد و رهسپار کنعان شد یعقوب به خانواده‌اش گفت: حقیقتاً من بوی یوسف را می‌یابم؛ اگر مرا به مسخره نگیرید و به کم خردی نسبت ندهید. یعقوب آنچه را در نهادش می‌یافت به آن‌ها یاد کرد اما در عین حال این دریافت را با احتیاط مطرح نمود تا مورد تمسخر واقع نشود. و هرچند این دریافت، معجزه‌ای پیامبرانه برای یعقوب بود اما هرگاه اذهان بشر به علت کوته بینی و سبک انگاری، عظمت یک خبر را برنتابد، کنایه گویی امری نیکو است.

﴿قَالُواْ تَٱللَّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلَٰلِکَ ٱلۡقَدِیمِ ٩٥.

خانوادۀ یعقوب به وی گفتند: به خدا سوگند که تو هنوز در شیدایی هوای یوسف، بر خطای دیرین خود قرار داری و به آن ادامه می‌دهی در حالی که یوسف دیگر مقوله‌ای است که به کوی گمنامی خفته؛ نه از وی هیچ خبر و اثری است و نه کمترین نشانه و آوازه‌ای.

﴿فَلَمَّآ أَن جَآءَ ٱلۡبَشِیرُ أَلۡقَىٰهُ عَلَىٰ وَجۡهِهِۦ فَٱرۡتَدَّ بَصِیرٗاۖ قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّکُمۡ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٩٦.

پس چون مژده رسان نزد یعقوب آمد، پیراهن یوسف را بر چهرۀ وی انداخت و به اذن خدای متعال بینایی‌اش که از اثر گریه و اندوه بسیار، از بین رفته بود مجدداً برگشت. این‌چنین بود که دیده از نور، دل از سرور و خانه از عطر حضور پُر شد. یعقوب به حاضران گفت: آیا به شما نگفته بودم که من از جانب خداوند عزوجل چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید؟ بی‌گمان این از فضل و رحمت پروردگار من است.

﴿قَالُواْ یَٰٓأَبَانَا ٱسۡتَغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا کُنَّا خَٰطِ‍ِٔینَ ٩٧.

فرزندان یعقوب گفتند: ای پدر! از پروردگار متعال بخواه که گناهان ما را بیامرزد، عیوب ما را بپوشاند و ما را بر آنچه کرده‌ایم مورد بازپرس قرار ندهد؛ زیرا ما به گناه خویش معترف و به آنچه با یوسف کردیم، مُقرّیم.

﴿قَالَ سَوۡفَ أَسۡتَغۡفِرُ لَکُمۡ رَبِّیٓۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ ٩٨.

یعقوب به فرزندانش گفت: به زودی از پروردگارم خواهم خواست که گناهان‌تان را بیامرزد و از بدی‌های‌تان در گذرد؛ زیرا او بر کسانی که گناه – ولو بسیار – کرده‌اند آمرزگار است؛ بر باز آمدگان، به رحمت باز می‌گردد و پردۀ عفوش را بر تائبان می‌پوشاند.

این آیه بر درخواست دعا از شخص صالح حاضر و جستجوی اوقات اجابت دلالت دارد؛ زیرا یعقوب در همان حال خواهش‌شان را اجابت نکرد بلکه جویای وقت دیگری که به اجابت حق‌تعالی مناست‌تر باشد گردید.

﴿فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَىٰ یُوسُفَ ءَاوَىٰٓ إِلَیۡهِ أَبَوَیۡهِ وَقَالَ ٱدۡخُلُواْ مِصۡرَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِینَ ٩٩.

یعقوب و خانواده‌اش آهنگ مصر کرده به سوی یوسف رفتند و چون بر او وارد شدند، او از روی إکرام و تعظیم، پدر و مادرش را در کنار خویش گرفت و گفت: به خواست خدا عزوجل همراه با امن و امان وارد سرزمین مصر شوید در حالی که نه از رنج و سختیی هراسانید و نه از مصیبت و بلایی بیمناک؛ زیرا ترس و هراس‌ها به پایان رسید و به رحمت خدای رحمان و أمان ملِک دیّان قافلۀ احزان رخت بربست.

﴿وَرَفَعَ أَبَوَیۡهِ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ وَخَرُّواْ لَهُۥ سُجَّدٗاۖ وَقَالَ یَٰٓأَبَتِ هَٰذَا تَأۡوِیلُ رُءۡیَٰیَ مِن قَبۡلُ قَدۡ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّٗاۖ وَقَدۡ أَحۡسَنَ بِیٓ إِذۡ أَخۡرَجَنِی مِنَ ٱلسِّجۡنِ وَجَآءَ بِکُم مِّنَ ٱلۡبَدۡوِ مِنۢ بَعۡدِ أَن نَّزَغَ ٱلشَّیۡطَٰنُ بَیۡنِی وَبَیۡنَ إِخۡوَتِیٓۚ إِنَّ رَبِّی لَطِیفٞ لِّمَا یَشَآءُۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ ١٠٠.

یوسف از روی احترام و محبت و تعدیر، پدر و مادرش را بر تخت پادشاهی برنشاند، پدر و مادر و برادران یازده گانه نیز از روی اعزاز و تجلیل و شادباش نه از روی عبادت و خضوع برایش به سجده افتادند. البته این کار در شریعت‌شان جایز بود اما در اسلام حرام است و جز برای خدا عزوجل برای هیچ‌کس دیگر سجده انجام نمی‌شود. در این اثنا یوسف به پدرش گفت: ای پدر! این است تعبیر خواب پیشین من! با این سجده، همان رؤیایی که در کودکی دیده بودم به تحقق پیوست و خدای  عزوجل  آن را راست گردانید. همچنان که او بر من منت گذاشته با بیرون آوردنم از زندان به سوی قصر پادشاهی، مرا مورد إکرام خویش قرار داد. آری! او مرا از چاه بیابان به پشت میله‌های زندان و از پشت میله‌های زندان به مجد و عزّت و تخت سلطان برد. از آن سو شما را از بادیه؛ آنجا که قحطی و تنگ‌سالی خیمه فرو هشته است به مصر یعنی شهر فراوانی و آسوده‌حالی آورد بعد از آنکه شیطان پیوند میان من و برادرانم را به هم زد. بنگر به بزرگواری یوسف که در این بین پای برادرانش را هیچ به میان نکشید؛ بلکه قضیه را میان خود و ایشان مشترک ساخت و همۀ گناه را به گردن شیطان انداخت؛ زیرا مجلس، مجلس عفو و گذشت و بخشش و شادی است پس نباید با بثّ الشکوی آن را مکدّر ساخت. و این است روش و منش انسان‌های بزرگ که بدی‌ها را فراموش کرده و فقط از خوبی‌ها و نیکی‌ها یاد می‌کنند، از لغزش‌ها چشم پوشیده و احسان‌ها و خدمت‌ها را به خاطر می‌آورند؛ به راستی که خدا در تدبیر خویش بسیار دقیق است، آنچه را مقدر ساخته است در ساده‌ترین امور به اجرا می‌گذارد؛ هرگاه بخواهد قضای خویش را بر اولیای خویش نیز گذرانده، رحمت‌شان را در ابتلا و نعمت‌شان را در تنگنا قرار می‌دهد. بی‌شک که او به منافع بندگان دانا و در قضا و شرع و آفرینش و صنعش، سنجیده‌کار و حکیم است.

﴿۞رَبِّ قَدۡ ءَاتَیۡتَنِی مِنَ ٱلۡمُلۡکِ وَعَلَّمۡتَنِی مِن تَأۡوِیلِ ٱلۡأَحَادِیثِۚ فَاطِرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَنتَ وَلِیِّۦ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ تَوَفَّنِی مُسۡلِمٗا وَأَلۡحِقۡنِی بِٱلصَّٰلِحِینَ ١٠١.

سپس یوسف به بارگاه پروردگارش دعا کرد و گفت: پروردگارا! تو به من علم سودمند، فهم حجّت و داوری در قضا و حکومت بخشیدی؛ ای پدید آورندۀ آسمان‌ها و زمین، این تو هستی که در دنیا و آخرت متولی احوالم، شنوای اقوالم و بینندۀ اعمالم هستی؛ از تو می‌خواهم که مرا بر اسلام بمیرانی و به قافلۀ صالحان که متشکل از پیامبران، عالمان، شهیدان و برگزیدگان هستند ملحق فرمایی.

﴿ذَٰلِکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَیۡبِ نُوحِیهِ إِلَیۡکَۖ وَمَا کُنتَ لَدَیۡهِمۡ إِذۡ أَجۡمَعُوٓاْ أَمۡرَهُمۡ وَهُمۡ یَمۡکُرُونَ ١٠٢.

ای محمد! این داستانی که بر تو نازل کردیم از خبرهای غیب است که جز از راه وحی قابل دریافت نیست. و تو هنگامی که برادران یوسف با یکدیگر همداستان شده و بر انداختنش در چاه نیرنگ می‌کردند و علیه وی توطئه‌ای بزرگ می‌چیدند با آنان حاضر نبودی، تو از چگونگی این داستان و ماجرا هیچ خبر نداشتی ولی ما تو را از آن آگاه ساختیم؛ و این خود بر نبوتت دلالت کرده و نشان می‌دهد که آنچه بر تو آمده است وحیی از نزد الله عزوجل است. پس چرا بعد از این همه شواهد، شکاکان در رسالت محمد صلی الله علیه و آله و سلم شک می‌ورزند.

﴿وَمَآ أَکۡثَرُ ٱلنَّاسِ وَلَوۡ حَرَصۡتَ بِمُؤۡمِنِینَ ١٠٣.

ای پیامبر برگزیده! ولی با وجود روشنی حجّت و درستی نبوتت اما بیشتر کفار – هرچند بر ایمان‌شان مشتاق باشی تو را باور نمی‌دارند و به تو ایمان نمی‌آورند؛ بنابراین بر حال آن‌ها اندوهگین مباش و از مکر و نیرنگی که به هم می‌تنند دل تنگ مدار.

﴿وَمَا تَسۡ‍َٔلُهُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِکۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِینَ ١٠٤.

ای محمد! و تو بر دعوت قومت به سوی هدایت، از آنان پاداشی نمی‌خواهی؛ زیرا آنچه خداوند عزوجل بر تو نازل کرده برای هدایت تمام بشر است نه برای طلب پاداش یا منافع از آنان؛ و خداوند بی‌نیاز ستوده است. پس به درهم و دینارشان حاجتی ندارد بلکه آنچه بر مردم واجب است فرمان پذیری، پیروی نیکو و شتاب در جهت اجابت دستور است و بس!

﴿وَکَأَیِّن مِّنۡ ءَایَةٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ یَمُرُّونَ عَلَیۡهَا وَهُمۡ عَنۡهَا مُعۡرِضُونَ ١٠٥.

و چه بسیار نشانه‌هایی روشن و دلایلی قاطع که در آسمان‌ها و زمین پیرامون وحدانیت و عظمت الله عزوجل وجود دارد و مردم این نشانه‌ها را می‌بینند اما پس از آن، نه در آن می‌اندیشند، نه بدان عبرت می‌گیرند و نه مشاهدۀ آن بر ایمان‌شان می‌افزاید. شگفتا! در هر چیز بر صنع حکیمانه، ابداع نیکو و قدرت عظیم حق‌تعالی نشانه‌ای جلوه‌گر است؛ ولی این معاصی است دل را از جولان در فضای توحید بازمی‌دارد.

﴿وَمَا یُؤۡمِنُ أَکۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِکُونَ ١٠٦.

همچنان کافران بدین امر که حق‌تعالی آفریننده و روزی بخش‌شان است و تنها او سزاوار پرستش می‌باشد اقرار و اعترافی خالصانه و بی‌غش نمی‌کنند، جز اینکه با پرستش بتان به وی شرک می‌آورند؛ پس آن‌ها به ربوبیت حق‌تعالی معترف اما منکر الوهیت وی اند به طوری که از یکسو آفرینندگی وی را به رسمیت می‌شناسند اما در عین حال یگانگی‌اش در پرستش را نفی می‌کنند!!

﴿أَفَأَمِنُوٓاْ أَن تَأۡتِیَهُمۡ غَٰشِیَةٞ مِّنۡ عَذَابِ ٱللَّهِ أَوۡ تَأۡتِیَهُمُ ٱلسَّاعَةُ بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ ١٠٧.

آیا مشرکان از سوی خدای متعال پیش خود امان نامه‌ای دارند که عذاب عام و ناگهانی بر آنان نازل نمی‌شود، یا قیامت به ناگاه برای‌شان نمی‌رسد؟ یقیناً حال‌شان از دو صورت خارج نیست؛ یا پیشاپیش در همین دنیا بر آنان مجازات نازل می‌شود، یا می‌میرند و بعد از آن حساب و عذاب در راه است. اما آن‌ها از آنچه در کمین‌شان است در غفلت به سر می‌برند، در واقع احساس و شعور حقیقی‌شان را از دست داده‌اند. به راستی که زخمی ساختن مرده، وی را تکان نمی‌دهد پس اینان نیز در حقیقت مردگان متحرّکی بیش نیستند.

﴿قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِیلِیٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِیرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِیۖ وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ ١٠٨.

ای پیامبر! به مردم بگو: این برنامه و روش من است؛ به سوی پرستش خدای یگانه، خالص ساختن طاعت برایش و یگانگی وی در وحدانیت فرا می‌خوانم؛ این دعوتم بر علم متین، هدایت و یقین، حجتی قاطع و روشن، دلیلی رخشان و مبرهن مبتنی است. من و کسانی که بر راه و روش من قرار دارند و به من اقتدا کرده‌اند خدای  عزوجل  را از شریکان و همتایان تنزیه نموده و او را از آنچه سزاوارش نیست تقدیس می‌کنیم. من با خدای  عزوجل  غیر وی را شریک نمی‌آورم و در اسماء و صفاتش انحراف و کژروی نمی‌کنم.

بنابراین شاخص‌های محوری دعوت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و پیروانش عبارت است از؛ خالص سازی عبادت برای الله أ، آغاز نمودن از توحیدش، تنزیهش از شرک و هر امر دیگری که سزاوار شأنش نیست، طلب علم و عمل، آموزش علم به دیگران و صبر بر آزار مردم؛ پس این دعوت چهار مرتبه دارد: 1– علم 2– عمل 3– تعلیم 4– صبر. این است همان ربانیت و خدا محوری برای کسی که خواهان آن است؛ و هر کس این مراتب را پیمود بیگمان به بالاترین جایگاه و عالی‌ترین مراتب بعد از نبوت دست یافته است.

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِیٓ إِلَیۡهِم مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰٓۗ أَفَلَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۗ وَلَدَارُ ٱلۡأٓخِرَةِ خَیۡرٞ لِّلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ١٠٩.

ای پیامبر! و پیش از تو نیز جز مردانی از اهل شهرها را که برای‌شان وحی نازل می‌کردیم به سوی بشر به رسالت نفرستادیم، از اهل شهرها برگزیدیم‌شان تا به صلاح و ساماندهی امور مردم نسبت به دیگران داناتر باشند. ایشان در خلقت از همه کاملتر، در عقل و خرد از همه فرزانه‌تر و در شناخت مصلحت مرم از همه آگاه‌تر بوده‌اند. بنابراین، آیۀ کریمه فرشتگان، جنیان، زنان و ساکنان بادیه را از مقولۀ پیامبران خارج نمود. سپس هنگامی که خداوند عزوجل پیامبران را می‌فرستاد، گروهی ایشان را تصدیق کرده و نجات می‌یافتند، و گروهی دیگر تکذیب‌شان کرده و هلاک می‌شدند؛ آیا کافران در زمین گشت و گذار نکرده‌اند تا فرجام کسانی را که پیش از آنان پیامبران خدا را تکذب کردند ببینند؟ ببینند که چگونه خدا عزوجل ویران‌شان کرد و به خاک سیاه هلاک برنشاند؟ و قطعاً پاداش آخرت برای تقواپیشه‌گان بهتر از سرای دنیاست؛ با همۀ بهره‌هایی که دنیا – از مال و جاه نیرو و جلوه‌های آراستۀ دیگر – با خود دارد؛ این پاداش از آن کسانی است که از پروردگار خود پروا کرده، به شریعتش عمل نموده و پیامبرش را اطاعت کرده‌اند. پس از چه روی عبرت اندوزان، عبرت نگرفته و اندیشه‌وران در سرنوشت نجات یافتگان و نابودشدگان نمی‌اندیشند تا به هوش آیند.

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا ٱسۡتَیۡ‍َٔسَ ٱلرُّسُلُ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ قَدۡ کُذِبُواْ جَآءَهُمۡ نَصۡرُنَا فَنُجِّیَ مَن نَّشَآءُۖ وَلَا یُرَدُّ بَأۡسُنَا عَنِ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡمُجۡرِمِینَ ١١٠.

ای پیامبر! به درخواست هلاک برای تکذیب کنندگانت شتاب نکن؛ زیرا پیامبران پیش از تو صبر کردند؛ با آنکه پیروزی به روی حکمتی که خدای  عزوجل  خود خواسته بود از ایشان به تأخیر می‌افتاد تا آنگاه که چون فرستادگان ما از تصدیق قوم خود ناامید شده و به این باور رسیدند که قوم‌شان در واقع تکذیب‌شان کرده‌اند و دیگر به اصلاح حال‌شان امیدی نمی‌رود و آرزو بستن به ایمان‌شان بی‌حاصل است، در این هنگام که رنج و فشار به شدّت خود می‌رسید پیروزی خدای  عزوجل  به سراغ پیامبران می‌آمد، در نتیجه او کسانی از مؤمنان و پیروان‌شان را که می‌خواست نجات می‌داد و عذاب شدید و کیفر اکید خود را بر سرکشان تمردپیشه و مجرمان بدکار جنابت‌پیشه فرود می‌آورد.

آیه کریمه بر دلجویی و آرامش بخشی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و لزوم گمان نیک ورزیدن نسبت به حق‌تعالی دلالت دارد هرچند یاری‌اش با تأخیر رسید؛ زیرا آنچه نزد حق‌تعالی است نزدیک است و توجه باید داشت که در هنگام نومیدی است که گشایش روی می‌دهد.

﴿لَقَدۡ کَانَ فِی قَصَصِهِمۡ عِبۡرَةٞ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِۗ مَا کَانَ حَدِیثٗا یُفۡتَرَىٰ وَلَٰکِن تَصۡدِیقَ ٱلَّذِی بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَتَفۡصِیلَ کُلِّ شَیۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ ١١١.

به راستی در اخبار پیامبران و انبیایی که خداوند عزوجل از آن‌ها به رسولش صلی الله علیه و آله و سلم یاد کرده است، کسانی را که خردی سالم دارند، اندرزی بزرگ و کسانی را که فطرت استواری دارند درس‌هایی است سترگ. به یقین قرآن سخنی نیست که به دروغ و بهتان سرهم بندی شده باشد بلکه خبری است صحیح و وحیی است صریح که از سوی الله عزوجل بر پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است؛ تصدیق کنندۀ کتب پیشین آسمانی است. قرآن روشنگر هر امری است که بشر در ابعاد عقیده، احکام، علم حلال و حرام، آداب و اخلاق بدان نیازمند است؛ زیرا قرآن حاوی اخبار راستین، احکام عادلانه، آیات استوار، اخلاق برین و برتر، آداب خجسته، اندرزهای والا و نیکو و داستان‌های زیباست. قرآن در برگیزندۀ ارشاد گمراهان، هشدار کژروان و رحمت هدایت پویان است که به آن در دنیا و آخرت راهیافته و سعادتمند می‌شوند. پس هر کس به آن ایمان آورد، یقیناً بر وفق ایمان، دلبستگی، رویکرد و عنایتش به آن؛ از خیر و برکت، هدایت، نور، رحمت و شفایش به وی می‌رسد.


سورۀ رعد

سورۀ رعد

مدنی است؛ ترتیب آن 13؛ شمار آیات آن 43

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

﴿الٓمٓرۚ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِۗ وَٱلَّذِیٓ أُنزِلَ إِلَیۡکَ مِن رَّبِّکَ ٱلۡحَقُّ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یُؤۡمِنُونَ ١.

الف، لام، میم، راء؛ از حروف مقطعه است و ما علم آن‌ها را به حق‌تعالی که علام الغیوب است وا می‌گذاریم. البته باور داریم که در این حروف، به اعجاز قرآن و هماوردخواهی با آن اشاره شده است.

این آیات، آیت قرآن بزرگ مقدار، بلند مرتبه و بزرگ منفعت است، قرآنی که بر پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده کتابی است حق و اثبات شده، و آنگونه که کفار می‌گویند: قرآن سحر، یا شعر یا کهانت است، نیست. ولی با وجود راستی و درستی قرآن و ثبوت نزول آن از بارگاه حق‌تعالی اما بیشتر مردم نه آن را باور می‌دارند نه به هدایتش راه می‌جویند و نه از آن بهره می‌برند.

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی رَفَعَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ بِغَیۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَاۖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ کُلّٞ یَجۡرِی لِأَجَلٖ مُّسَمّٗىۚ یُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَ یُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُم بِلِقَآءِ رَبِّکُمۡ تُوقِنُونَ ٢.

تنها خداوند عزوجل است که به نیرو و قدرت و حکمتش هفت آسمان مستحکم را بی‌ستونی قابل رؤیت برای مردم برافراشت. پس این بنایی است بزرگ و در عظمتش بسیار هولناک و عجیب که گسترۀ این عظمت را فقط ذات ذوالجلال داند و بس. این سقفی است بس مرتفع که حق‌تعالی آن را بدون تکیه بر ستون‌هایی مرئی چنین با شکوه نگه می‌دارد. و بعد از آنکه آسمان‌ها را بنا کرد بر عرشش آنگونه استقرار یافت که سزاوار جلال وی است و به قدرتش خورشید و ماه را رام ساخت تا بشر از نور و انرژی آن‌ها استفاده نمایند و به وسیلۀ این دو پدیده، کار پیاپی آمدن شب و روز، فصل‌های چهارگانۀ سال، به پختگی رساندن حاصلات و میوه‌جات، شناخت سال و ماه و حساب و بسی از منافع دیگر را تأمین نمود. هریک از این دو پدیده تا روز قیامت به حسابی دقیق در مدارهای معین خود جاری و شناورند. خداوند عزوجل امور دنیا و آخرت را تدبیر و کارگردانی می‌کند، بناءً هر حال و وضعی که در دنیا جاری است به اذن و مشیت سبحانی اوست، او ادالَۀ وحدانیت و شواهد قدرت خود را – چه در آیات کونی و چه در آیات شرعی – بیان می‌دارد، شواهدی که دلیل وحدانیتش در الوهیت و ربوبیت است پس نه جز او الهی وجود دارد، نه ربّی و نه معبود راستینی؛ تا شاید شما وعده‌ها و هشدارهایش را تصدیق نموده، از اوامرش فرمان برید و از نواهیش بپرهیزید.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی مَدَّ ٱلۡأَرۡضَ وَجَعَلَ فِیهَا رَوَٰسِیَ وَأَنۡهَٰرٗاۖ وَمِن کُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ جَعَلَ فِیهَا زَوۡجَیۡنِ ٱثۡنَیۡنِۖ یُغۡشِی ٱلَّیۡلَ ٱلنَّهَارَۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ ٣.

و تنها خداوند عزوجل است که زمین را بدانسان هموار ساخت و گسترانید که گهوارۀ راحتی برای بندگان و فرشی گسترده برای معیشت است، او در زمین کوه‌هایی استوار و سر به فلک کشیده نهاد که آن را از تکان و اضطراب باز می‌دارند. در آن رودها و نهرهایی قرار داد که از آب آن‌ها می‌نوشید و از آن‌ها بهره می‌برید چنان‌که در عین حال زندگی و زیبایی زمین وابسته به آب است. و در زمین جفت جفت از انواع میوه‌ها، درختان، گل‌ها و شکوفه‌ها قرار داد که چشم‌ها را بهجت، روان‌ها را مسرت، عقل‌ها را خرامان و جان‌ها را تابان می‌سازند. پس پاکا که تویی ای آفریدگار سبحان! با این آفرینش و ابداع، با این صنعت نیکو و با صفا، با این شریعت روشن که گلشن انوار معرفت است و معدن اسرار و حکمت، مأمن جان و روان است و آسایش‌بخش ابدان انسان‌های مسلمان. همچنین او شب را به گونه‌ای آفرید که روز را با ظلمتش می‌پوشاند. پس در این آفریده‌ها، نشانه‌ها و دلالت‌های روشنی است برای کسانی که اندرزها را می‌فهمند، از برهان‌ها و معجزات بهره می‌برند و در نتیجه به حقیقت گرویده، ایمان می‌آورند و تصدیق می‌کنند.

﴿وَفِی ٱلۡأَرۡضِ قِطَعٞ مُّتَجَٰوِرَٰتٞ وَجَنَّٰتٞ مِّنۡ أَعۡنَٰبٖ وَزَرۡعٞ وَنَخِیلٞ صِنۡوَانٞ وَغَیۡرُ صِنۡوَانٖ یُسۡقَىٰ بِمَآءٖ وَٰحِدٖ وَنُفَضِّلُ بَعۡضَهَا عَلَىٰ بَعۡضٖ فِی ٱلۡأُکُلِۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ ٤.

و در زمین قطعه‌ها و مساحت‌هایی است بعضی کنار بعضی دیگر که برخی از این قطعات بارآور و حاصل‌خیز و بعضی خشک و بی‌گیاه است، بعضی چمنزار است و بعضی دیگر شوره‌زار و بی‌خیر، بعضی ریگزار و صخره‌ای است و بعضی رس و خاکی؛ به رنگ‌های گونه‌گون و اشکال مختلف، و باز در زمین حاصلخیز و آماده، باغستان‌هایی است از انگور که برچیدن میوۀ آن‌ها به آسانی در دسترس است و کشتزارهایی است با میوه‌های مختلف و درختان تناور خرما که خوشه‌های روی هم چیده دارند؛ همۀ این‌ها در کنار یکدیگر در یکجا و در یک خاک قرار داشته و از یک آب سیراب می‌شوند، لیکن میوۀ آن‌ها در طعم و رنگ و حجم خود مختلف و گوناگون است؛ بعضی شیرین و بعضی ترش و ترد، بعضی سیاه و بعضی سفید و سرخ و سبز و ... تا غیر این‌ها از تفاوت‌های بسیار دیگر در مزه و طعم و خاصیت. پس در این امور دلایل واضح و نشانه‌های روشنگری است بر قدرت خداوند قدیر، بر حکمت ذات لطیف خبیر و بر نوآوری‌های پروردگار متعال و کبیر؛ اما برای کسی که قلبی بیدار و هوشمند داشته و به ایمان و طاعت پروردگارش راه یابد.

﴿۞وَإِن تَعۡجَبۡ فَعَجَبٞ قَوۡلُهُمۡ أَءِذَا کُنَّا تُرَٰبًا أَءِنَّا لَفِی خَلۡقٖ جَدِیدٍۗ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ ٱلۡأَغۡلَٰلُ فِیٓ أَعۡنَاقِهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٥.

ای پیامبر! و اگر از ایمان نیاوردن کفار به رسالتت با وجود آفتابی بودن ادلۀ راستی و درستی آن تعجب داری، پس تعجب بر انگیزتر از آن این سخن کافران است که: آیا وقتی مردیم و خاک شدیم به راستی در آفرینش جدیدی خواهیم بود؟ این سؤال را از روی دورانگاری و انکار مطرح می‌کنند. این گروه دروغ انگار کفر پیشه، ادلّۀ پروردگاری و برهان‌های خداوندگاری حق‌تعالی را ناباورند، پس کیفرشان این است که در روز همایش بزرگ که بر پروردگار خود عرضه می‌شوند، زنجیرهایی از آتش در گردن‌های‌شان می‌باشد؛ آنان برای همیشه در آتش ماندگارند؛ نه عذاب از آنان تخفیف داده می‌شود و نه از سرای کیفر بیرون ساخته می‌شوند، نه می‌میرند تا راحت شوند و نه آنسان زنده‌اند که از نعمتی برخوردار باشند؛ بلکه عذابی است همیشه و کیفری است پیوسته.

﴿وَیَسۡتَعۡجِلُونَکَ بِٱلسَّیِّئَةِ قَبۡلَ ٱلۡحَسَنَةِ وَقَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِمُ ٱلۡمَثُلَٰتُۗ وَإِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغۡفِرَةٖ لِّلنَّاسِ عَلَىٰ ظُلۡمِهِمۡۖ وَإِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ ٦.

پیش از ایمانی که امان با آن همراه است، شتابزده از تو عذاب می‌طلبند از این رو آن‌ها مقدم ساختن عقوبت را قبل از اجابت دعوت خواستارند، حال آنکه اگر از وضع پیشینیان خود از کسانی که به علت تکذیب حق عذاب شدند، عبرت می‌گرفتند یقیناً ایمان آورده و تصدیق می‌کردند. ای پیامبر! و به یقین پروردگارت بر تائبان و باز آمدگان از گناه، بسی آمرزگار است هر چند بسیار ستم کرده و در بدکاری زیاده‌روی کرده باشند. بناءً او به شتاب مجازاتشان نمی‌کند، اما با این وجود آن‌ها از توبه و انابت روی برمی‌تابند. پس یقیناً خداوند عزوجل بر هر کسی که بر گناهش پای فشرده و از ایمان استکبار ورزد سخت کیفر است.

﴿وَیَقُولُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَیۡهِ ءَایَةٞ مِّن رَّبِّهِۦٓۗ إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرٞۖ وَلِکُلِّ قَوۡمٍ هَادٍ ٧.

کافران به پیامبر می‌گویند: چرا او معجزه‌ای آشکار و محسوس عصای موسی، شتر صالح و مانند آن نیاورده است؟ حال آنکه این کار به دست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیست، بلکه فقط در اختیار خداوند عزوجل است. مأموریت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تنها در محدودۀ ابلاغ آشکار و هشداردهی از عذاب الله عزوجل خلاصه می‌شود و بس و هر امتی را ناگزیر پیامبری باید که ایشان را به سوی ایمان به حق‌تعالی و ترک شرک ورزی به وی ارشاد نماید.

﴿ٱللَّهُ یَعۡلَمُ مَا تَحۡمِلُ کُلُّ أُنثَىٰ وَمَا تَغِیضُ ٱلۡأَرۡحَامُ وَمَا تَزۡدَادُۚ وَکُلُّ شَیۡءٍ عِندَهُۥ بِمِقۡدَارٍ ٨.

آنچه را که هر زنی در شکمش بار می‌گیرد خداوند عزوجل می‌داند که آیا آن حمل پسر است یا دختر؟ تنها اوست که می‌داند آن حمل نیک‌بخت است یا تیره‌بخت؟ اوست که می‌داند آنچه را رحِم‌ها بر اثر سقط بچه یا به علت تولد زودرس پیش از نه‌ماهگی، می‌کاهند و اوست که می‌داند آنچه را رحم‌ها با فزونی مدّت حمل به بیشتر از نه ماه، می‌افزایند و هر چیزی نزد حق‌تعالی اندازۀ معین از کاستی یا فرونی دارد که از آن اندازه تجاوز نمی‌کند بناءً هر مدتی که هست با برنامه‌ریزی و حکمی پیشین تحت حساب و کتاب درآمده است.

﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ ٱلۡکَبِیرُ ٱلۡمُتَعَالِ ٩.

خداوند عزوجل به آنچه از دیده‌ها پنهان یا آشکار است داناست. او به آنچه که مردم می‌بینند و به آنچه که نمی‌بینند احاطه دارد، دانای نهان و آشکار است. در ذات، اسما و صفاتش بزرگ، در قدر و قهرش عظیم، در نهی و امرش حکیم و به ذات و قدرت و غلبه‌اش بر تمام مخلوقاتش بلندمرتبه است.

﴿سَوَآءٞ مِّنکُم مَّنۡ أَسَرَّ ٱلۡقَوۡلَ وَمَن جَهَرَ بِهِۦ وَمَنۡ هُوَ مُسۡتَخۡفِۢ بِٱلَّیۡلِ وَسَارِبُۢ بِٱلنَّهَارِ ١٠.

برای او یکسان است کسی سخن خود را پنهان دارد یا آن را فاش گرداند. پیش او یکسان است کسی کارش را در تاریکی شب پنهان دارد یا آن را در روشنی روز آشکار گرداند؛ زیرا نهان پیش از عیان نزد اوست؛ نهان پیش او مانند آشکار است و رحمت و دانایی‌اش بر همه چیز گسترده می‌باشد.

﴿لَهُۥ مُعَقِّبَٰتٞ مِّنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ یَحۡفَظُونَهُۥ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡۗ وَإِذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ سُوٓءٗا فَلَا مَرَدَّ لَهُۥۚ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَالٍ ١١.

خدای متعال را فرشتگانی است که بر انسان از پیش رو و پشت سرش پی‌درپی آمده، به فرمان خدا عزوجل وی را پاسداری می‌کنند و عملش را – از خوب و بد – ثبت می‌نمایند. در حقیقت خدا نعمتی را که به قومی بخشیده است تغییر نمی‌دهد تا آنان خود طاعتش را به معصیتش تغییر ندهند؛ در آن صورت است که او خوشی را به ناخوشی و نعمت را به بلا تبدیل می‌کند. و چون خداوند عزوجل به گروهی بلا یافتنه‌ای بخواهد، هیچ برگشت دهنده‌ای برای آن نبوده و هیچ گریزگاهی از قضایش وجود ندارد. و برای‌شان حمایتگری نیست که متولی امرشان شده، خواست‌های دوست‌داشتنی‌شان را برای‌شان جلب و دوست نداشتنی‌ها را از ایشان دفع نماید؛ بلکه تنها خدای یگانه است که کارساز امور بندگانش می‌باشد.

﴿هُوَ ٱلَّذِی یُرِیکُمُ ٱلۡبَرۡقَ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَیُنشِئُ ٱلسَّحَابَ ٱلثِّقَالَ ١٢.

اوست – سبحانه و تعالی – که از قدرت خویش برق و نور درخشان درون لایه‌های ابر را به شما می‌نمایاند و در اثر آن شما از صاعقه‌ها می‌ترسید که مبادا هلاکتان سازد و به باران امیدوارید که بهره‌مندتان گرداند، اوست که ابرها رابه آبی برکت‌آور برای شما گرانبار می‌سازد، همان آبی که نه تنها سبب حیات است بلکه رونق‌بخش خیرها و برکت‌هاست. پس چنان‌که از صاعقه‌ها می‌ترسید و به یاران امیدوارید همچنان از هشدارهای الهی به عذاب بترسید و در مژده‌هایش به ثواب امید بندید که این میسّر نیست جز با عمل به صالحات و ترک منکرات.

﴿وَیُسَبِّحُ ٱلرَّعۡدُ بِحَمۡدِهِۦ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ مِنۡ خِیفَتِهِۦ وَیُرۡسِلُ ٱلصَّوَٰعِقَ فَیُصِیبُ بِهَا مَن یَشَآءُ وَهُمۡ یُجَٰدِلُونَ فِی ٱللَّهِ وَهُوَ شَدِیدُ ٱلۡمِحَالِ ١٣.

رعد به حمد خداوند عزوجل با خضوع و انقیاد تسبیح می‌گوید. پس پاکا پروردگاری که همه چیز – و حتی رعد – تسبیح‌گوی اویند و او را از عیب‌ها به پاکی یاد کرده و با سپاس‌ها و ثناها او را می‌ستایند. فرشتگان هم از بیم جبروت، هیبت و عظمتش او را به تسبیح و تقدیس یاد کرده و از او سپاس می‌گذارند. بی‌تردید این فقط خداوند عزوجل است که صاعقه‌های سوزان می‌فرستد تا هر که را از خلقش را که بخواهد، بکوبند و بسوزند و درهم شکنند. اما با وجود این نشانه‌های درخشان بازهم کفار را می‌یابی که در صفات و آیات و رسالت‌های الهی به ناروا جدال ورزیده، در قدرتش شک می‌کنند و با پیامبرانش سر ستیز در پیش می‌گیرند. و خداوند عزوجل بر دشمنانش سخت کیفر است؛ پس با حول و قوت و شدّت گرفتارشان می‌سازد.

﴿لَهُۥ دَعۡوَةُ ٱلۡحَقِّۚ وَٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ لَا یَسۡتَجِیبُونَ لَهُم بِشَیۡءٍ إِلَّا کَبَٰسِطِ کَفَّیۡهِ إِلَى ٱلۡمَآءِ لِیَبۡلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَٰلِغِهِۦۚ وَمَا دُعَآءُ ٱلۡکَٰفِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَٰلٖ ١٤.

دعوت حق و راستین به سوی یگانه‌پرستی و اخلاص‌ورزی در عبادت و در طاعت برای حق‌تعالی است؛ این همان دعوت به سوی «لا إله إلا الله» است که دعوت همۀ پیامبران بود است. بنابراین هیچ معبود راستینی جز او وجود ندارد، اما غیر وی از بتان و معبودان پنداری، دعای هیچ‌کس را اجابت نگفته، وجود هیچ‌کس را احساس نکرده و هرگز گره‌ای از کار گرفتاری باز نمی‌کنند و در مَثَل به تشنه‌ای مانند که در آستانۀ هلاک است و دستش را از دور به سوی آب می‌گشاید تا آب به دهانش برسد، در حالی که آب به دهانش نمی‌رسد. پس همچنین‌اند پرستشگران بتان که از نفع آن‌ها محروم‌اند آنگونه که تشنه از منفعت آب دوردست محروم است. آری! درخواست کافران از بتانشان در منت‌های دوری از صواب و در عین گمراهی از هدایت قرار دارد؛ زیرا مشرکان کوردل و فطرت باخته‌اند؛ روی فطرتشان را حجابی غلیظ از ظلمت کفر فرا گرفته است.

﴿وَلِلَّهِۤ یَسۡجُدُۤ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ طَوۡعٗا وَکَرۡهٗا وَظِلَٰلُهُم بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ۩ ١٥.

هر آفریده‌ای در آسمان‌ها و زمین بامدادن و شامگاهان تنها برای الله عزوجل کرنش، انقیاد و سجده می‌کند؛ مؤمن از روی عشق و محبت و با رضا و رغبت، و کافر از روی قهر و اجبار به رغم میل و گرایشش منقاد فرمان اوست. پس کافر بر خلاف فطرتش از طاعت حق رویگردان است در حالی که فطرتش برای عظمت حق‌تعالی کرنش نموده و وی را بدان فرامی خواند. همچنان سایه‌های مخلوقات که در آغاز و آخر روز به ارادۀ حق‌تعالی در حال حرکت‌اند، در پیشگاه جبروتش خضوع و کرنش می‌نمایند. پس پاکا پروردگاری که عظمت کبریایی‌اش دشمنانش را مقهور، و محبت ولایی‌اش دوستانش را سرخوش و مخمور گردانیده است.

﴿قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ قُلِ ٱللَّهُۚ قُلۡ أَفَٱتَّخَذۡتُم مِّن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءَ لَا یَمۡلِکُونَ لِأَنفُسِهِمۡ نَفۡعٗا وَلَا ضَرّٗاۚ قُلۡ هَلۡ یَسۡتَوِی ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِیرُ أَمۡ هَلۡ تَسۡتَوِی ٱلظُّلُمَٰتُ وَٱلنُّورُۗ أَمۡ جَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَکَآءَ خَلَقُواْ کَخَلۡقِهِۦ فَتَشَٰبَهَ ٱلۡخَلۡقُ عَلَیۡهِمۡۚ قُلِ ٱللَّهُ خَٰلِقُ کُلِّ شَیۡءٖ وَهُوَ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّٰرُ ١٦.

ای پیامبر! به کافران بگو: چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده کار آن‌ها را به تدبیر خویش سامان داد و روزی همۀ کسانی را که در آن‌ها وجود دارند عهده‌دار گشت؟ بگو: او فقط الله یگانۀ آفرینندۀ روزی‌بخش مدبر است. پس در حالی که شما مشرکان به این حقیقت اعتراف دارید، چرا غیرش را پرستش نموده و برای آن شکر می‌ورزید با علم به اینکه شریکان پنداری‌تان نه توان آن دارند تا با امیدوار رساندن خیر یا دفع شری هستید؟ بگو: آیا نابینا – که مراد از آن شخص کافر است – با بینا که – برابرند؟ قطعاً برابر نیستند و مسلماً شخص بینا کاملتر از فرد نابیناست. پس همچنان مؤمن نسبت به کافر و نور در برابر ظلمت نیکوتر و راهگشاتر است. یا مگر گروه همتایان و اضدادی که مشرکان آن‌ها را جز الله عزوجل به پرستش گرفته‌اند، مخلوقاتی را آفریده‌اند و این مخلوقات در صورت و صفت خود با خلوقات خدای متعال مشابه‌اند و در نتیجه کفار به این باور رسیده‌اند که آن‌ها نیز سزاوار پرستش می‌باشند پس به همین علت آن‌ها را به پرستش گرفته‌اند؟ این فرضیه نیز وجود واقعی ندارد؛ زیرا خدایان پنداری آن‌ها نه فقط چیزی را نیافریده‌اند بلکه خودشان آفریده شده‌اند لذا چگونه می‌توانند آفریدگار باشند؟! پس ای پیامبر! به آنان بگو: الله عزوجل ایجادگر هر چیز از عدم، آفریننده، صورتگر و نورآور آن است، بنابراین فقط او شایستۀ پرستش می‌باشد و او در ذات، اسما، صفات و افعال خود یگانه است از این‌رو فقط حق اوست که در طاعت یکتا قرار داده شده و غیر وی با وی شریک آورده نشود. و اوست که ماسوای خویش را با جبروت و عظمت و قوتش، مقهور و رام گردانیده است.

﴿أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَسَالَتۡ أَوۡدِیَةُۢ بِقَدَرِهَا فَٱحۡتَمَلَ ٱلسَّیۡلُ زَبَدٗا رَّابِیٗاۖ وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیۡهِ فِی ٱلنَّارِ ٱبۡتِغَآءَ حِلۡیَةٍ أَوۡ مَتَٰعٖ زَبَدٞ مِّثۡلُهُۥۚ کَذَٰلِکَ یَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡحَقَّ وَٱلۡبَٰطِلَۚ فَأَمَّا ٱلزَّبَدُ فَیَذۡهَبُ جُفَآءٗۖ وَأَمَّا مَا یَنفَعُ ٱلنَّاسَ فَیَمۡکُثُ فِی ٱلۡأَرۡضِۚ کَذَٰلِکَ یَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَالَ ١٧.

مَثَل حق که همان ایمان است و باطل که همان کفر می‌باشد مانند آبی است که خداوند عزوجل از آسمان فرو فرستاد و وادی‌ها به اندازۀ گنجایش خودشان از فراخی و تنگی، به آن روان شدند پس بعضی از آن آب شیرین و صاف و برای بلاد و عباد سودمند است، اما بعضی دیگر از آن مانند کف بلندی است که نه در آن منفعتی است و نه فایده‌ای و حق‌تعالی مثل دیگری زده است: و آن عبارت از سنگ‌های معدنی است که مردم برای به دست آوردن زینتی آن را در آتش می‌گذارند؛ مانند طلا و نقره، یا برای تحقق منافعی، مانند سرب و مس؛ و در اثر این گدازش از آن‌ها کفی پلید بیرون می‌آید که هیچ فایده‌ای در آن وجود ندارد. پس آنچه سودمند و مفید است مثل و صفت حق می‌باشد و آنچه از نفع و فایده دور است، همان باطل می‌باشد. بنابراین باطل را همچون کف‌روی آب و کف پلید معادن می‌یابیم که از بین می‌رود و بی‌سود است، اما حق را بسان آب زلال صاف شیرین می‌یابیم که می‌ماند و طراوت و حیات و خرمی می‌بخشد. همچون معادن گرانبهای نفیس و همچنان که خداوند این مثل را بیان کرده است، مثل‌های دیگری نیز برای مردم می‌زند تا حق از باطل، ایمان از کفر و هدایت از گمراهی متمایز گردد. بنابراین، زدن مثل‌ها به فهم ژرفای دیگر بخشیده، معانی را بهتر و شفاف‌تر نمایان ساخته و آن‌ها را در دل پایدارتر می‌سازد و این از راز و رمزهای حکیمانۀ قرآن کریم در امر آموزش است.

﴿لِلَّذِینَ ٱسۡتَجَابُواْ لِرَبِّهِمُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَٱلَّذِینَ لَمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَهُۥ لَوۡ أَنَّ لَهُم مَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا وَمِثۡلَهُۥ مَعَهُۥ لَٱفۡتَدَوۡاْ بِهِۦٓۚ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ سُوٓءُ ٱلۡحِسَابِ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ ١٨.

برای کسانی که از خداوند عزوجل اطاعت کرده، از پیامبرش پیروی نموده، به آنچه موجبات رضای الله عزوجل است عمل کرده و از آنچه سبب خشم اوست پرهیز نموده‌اند، بوستان‌های پر از ناز و نعمت است همراه با رستگاری عظیم و جایگاهی کریم. اما کسانی که به خدا عزوجل ایمان نیاورده، از پیامبرش پیروی نکرده و به هدایتش تأسی نجسته‌اند، برای‌شان آتش جهنم است، اینان اگر تمام دنیا را با همه اشیای نفیس و گران‌بهای آن داشته باشند و مانند آن را نیز با آن بیاورند حتماً همه را برای باز خرید خود از عذاب خواهند داد، لیکن بر فرض اگر چنین هم بتوانند کرد به حال‌شان سودی ندارد؛ زیرا به سبب کفر و تکذیبی که داشته‌اند جایگاه‌شان آتش جهنم است و به سختی کیفر خواهند یافت، وه! چه بد فرشی است که برای خود گسترده‌اند. بناءً آن‌ها با زشت‌کاری‌های خود، بدترین اقامتگاه و سنگین‌ترین کیفر را برای خود آماده کرده‌اند؛ در غل و زنجیرها، در حضیض خواری و خفت و در پرتگاه هول و هراس و وحشت.

﴿۞أَفَمَن یَعۡلَمُ أَنَّمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ مِن رَّبِّکَ ٱلۡحَقُّ کَمَنۡ هُوَ أَعۡمَىٰٓۚ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٩.

ای پیامبر! پس آیا کسی که به وحی نازل شدۀ خداوند عزوجل دانا، باورمند و تصدیق کننده است همانند نابینایی است که رسالتت را تکذیب کرده و فرمانت را عصیان ورزیده است؟ واقعیت این است که فقط صاحبان خردهای برتر و فطرت‌های سالم از اندرزها سود می‌برند. پس ایشان شتابان‌ترین مردم به سوی اجابت و برترین‌شان در تصدیق به حق‌اند.

﴿ٱلَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَلَا یَنقُضُونَ ٱلۡمِیثَٰقَ ٢٠.

این گروه مؤمن، به پیمانی که با خدای  عزوجل  در مورد پایداری در پرداخت حقش و حقوق خلقش بسته‌اند به بهترین شکل قیام کرده و دیگر پیمان‌های الزام‌آور محکم را نیز با خیانت و نیرنگ نمی‌شکنند، بلکه به آن با امانت‌داری وفا می‌کنند؛ که عبادات، معاملات وسایر انواع طاعات به شمول قراردادها، پیمان‌نامه‌ها، سوگندها و نذرها این معنی شامل‌اند.

﴿وَٱلَّذِینَ یَصِلُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن یُوصَلَ وَیَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ وَیَخَافُونَ سُوٓءَ ٱلۡحِسَابِ ٢١.

همچنان این گروه مؤمن اهل پیوند با کسانی‌اند که حق‌تعالی به پیوستن با ایشان فرمان داده است؛ از نیکی به پدر و مادر گرفته تا رعایت صلۀ رحم، سرپرستی یتیم، یاری به مستمندان و بخشش به محرومان. همین طور ایشان با عمل به آنچه که حق‌تعالی را راضی می‌سازد و پرهیز از آنچه که او ناپسندش می‌دارد، از عذاب پروردگار خویش می‌ترسند. چنان‌که ایشان از ایستادن در پیشگاه پروردگار خویش در روز حساب بیمناکند از آنکه مبادا با آنان در کارنامه‌شان حسابرسی و مناقشه نموده، گناهانی را که مرتکب شده‌اند نیامرزد و حتی اعمال نیکی را هم که انجام داده‌اند بی‌ثمر سازد. پس اینان در بین خوف و امید به سر می‌برند.

﴿وَٱلَّذِینَ صَبَرُواْ ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ رَبِّهِمۡ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ سِرّٗا وَعَلَانِیَةٗ وَیَدۡرَءُونَ بِٱلۡحَسَنَةِ ٱلسَّیِّئَةَ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عُقۡبَى ٱلدَّارِ ٢٢.

همچنان ایشان بر انجام دستور؛ پرهیز از ممنوع و تحمل مقدرات الهی صابر و شکیبایند از آن‌رو که به پاداش ذخیره شده برای خود در نزد حق‌تعالی چشم دوخته و جویای آن هستند به علاوه ایشان نماز را به کاملترین وجه ادا می‌کنند؛ زیرا نماز همدم و همراه صبر و مددکار و چشمه‌سار آن می‌باشد، نماز بازدارنده از فحشا و بسترساز عبور از گذرگاه قضای الهی است. همچنان ایشان در زکات فرض و انفاق‌های مستحب از اموال خود به طور نهان و آشکار خرج می‌کنند و بدی‌ها را با نیکی‌ها می‌زدایند بدین‌گونه که اگر از ایشان گناه و اشتباهی سر زد، بی‌درنگ پس از آن طاعتی را انجام می‌دهند. چنان‌که بدی‌های مردم را نیز با نیکی پاسخ می‌دهند. این گروه یقیناً نزد حق‌تعالی عاقبت خوش و سرانجام ستوده‌ای دارند که همانا پاداش کریمانه و رستگاری عظیم آتی است:

﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ یَدۡخُلُونَهَا وَمَن صَلَحَ مِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَأَزۡوَٰجِهِمۡ وَذُرِّیَّٰتِهِمۡۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ یَدۡخُلُونَ عَلَیۡهِم مِّن کُلِّ بَابٖ ٢٣.

آری! سرانجام ستوده و عاقبت خوش آن‌ها بوستان‌های همیشگی است که در آن همیشۀ ابد در آرامش و آسایش، حال خوش و سرانجام دلخواه به سرمی‌برند. برای افزودن بر انس و گرم‌تر ساختن انجمت فاخرشان؛ پدران، همسران، پسران و دختران درستکارشان نیز با ایشان همراه ساخته می‌شوند. این انجمن شادی و گلشن آرمانی را ورود فرشتگان به اوج خود می‌رساند که از هر دری برای‌شان در آمده و زیباترین شادباش‌ها را نثارشان می‌کنند. پس گوارایشان باد! حق‌تعالی به احسان و کرمش من و شما را نیز از ایشان گرداند.

﴿سَلَٰمٌ عَلَیۡکُم بِمَا صَبَرۡتُمۡۚ فَنِعۡمَ عُقۡبَى ٱلدَّارِ ٢٤.

فرشتگان خطاب به آنان می‌گویند: خداوند عزوجل در این بهشت دل‌آرا شما را از هر آسیبی به سلامت داشته، هر خیری را به شما رسانده و از هر امر ناخوش آیندی محفوظ‌تان داشته است؛ از آنکه شما بر طاعتش پایداری ورزیده و از معصیتش خودداری نموده‌اید؛ پس چه نیک سرانجامی دارید؛ گوارا و گرامی باد بر شما این سرنوست خجسته و این فوز عظیم.

﴿وَٱلَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِیثَٰقِهِۦ وَیَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن یُوصَلَ وَیُفۡسِدُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمُ ٱللَّعۡنَةُ وَلَهُمۡ سُوٓءُ ٱلدَّارِ ٢٥.

اما دشمنان خدا عزوجل که تکذیبگر او و پیامبرانش بوده‌اند، همانان که به هیچ عهد و پیمانی میان خود و پروردگار خود و در بین خود و مردم وفا نکرده و بعد از اعلام و امضای تعهدات و قراردادها، پیمان گسته و تعهد شکسته‌اند، حقوقی را که خدای سبحان به پیوستن آن دستور داده همچون حق والدین، صلۀ رحم و حق سایر ذی حقان از جمله فقرا، مستمندان و یتیمان را زیر پا کرده‌اند، به نافرمانی‌های خداوند عزوجل بدکاری‌ها و انواع ستم که از آن جمله فساد در زمین و ویرانسازی دنیاست آلوده‌اند؛ این گروه از رحمت حق‌تعالی مطرود و از بهشتش محروم می‌باشند. جایگاهشان خواری و شرمساری همراه با نابودی و زیان و خشم خدای رحمان در جهنم سوزان است.

﴿ٱللَّهُ یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ وَیَقۡدِرُۚ وَفَرِحُواْ بِٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا فِی ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا مَتَٰعٞ ٢٦.

تنها خداوند عزوجل است که روزی را بر هر کس از بندگانش که بخواهد، گشاده، فراوان و با برکت می‌گرداند و بر هر کس از خلقش که بخواهد آن را تنگ و اندک می‌سازد؛ از آنکه در پس پرده، رازها و حکمت‌هایی دارد که خود بدان داناتر است. اما کافران به بهره‌های این سرای دنیا که سرای فتنه و فریب است شادمان شده‌اند، حال آنکه نسبت دنیا با نعمت‌های آخرت جز بهره‌ای ناچیز و فانی و فرحتی اندک نیست که بسان چشم برهم زدنی از بین می‌رود. وه! که چه اندک است اقامت در سرای محنت و در خانۀ درد و رنج و علت.

﴿وَیَقُولُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَیۡهِ ءَایَةٞ مِّن رَّبِّهِۦۚ قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَآءُ وَیَهۡدِیٓ إِلَیۡهِ مَنۡ أَنَابَ ٢٧.

کافران از روی عناد و لجاجت می‌گویند: آیا بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم معجزۀ محسوس و ملموسی مانند معجزۀ موسی در عصا و ید بیضا، معجزۀ عیسی در زنده‌ساختن مردگان و شفای کوران ... فرود آمده است؟ به آنان بگو: در حقیقت خدا عزوجل هر کس از متکبران ستیزه‌جوی معاند را که بخواهد بی‌راه گذاشته و هدایت نمی‌کنند از این رو فرستادن معجزات نیز بدیشان سودی در برندارد. یقیناً اگر آنچه درخواست کردید محقق هم بشود باز شما تکذیب پیشه کرده و استکبار می‌ورزید. و خداوند عزوجل هر کس را که به سوی هدایت و حق طلبی بازگشته و به رضوان پروردگارش مشتاق باشد، به سوی ایمان راه می‌نماید.

﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَتَطۡمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکۡرِ ٱللَّهِۗ أَلَا بِذِکۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ ٢٨.

آری! خداوند عزوجل کسانی را هدایت می‌کند که ایمان آورده‌اند و دل‌های‌شان به یاد وی آرام و اطمینان یافته و راحت و سبک‌بال شده است، آگاه باش که در حقیقت با یاد خدا عزوجل در گسترۀ عمل، یا ذکر زبانی، یا ذکر قلبی، یا یادآوری وعده‌ها و هشدارهایش هست که دل‌ها انس و آرام می‌گیرد و در نتیجه خداوند عزوجل هر ناخالصی، تیرگی، پلیدی، لجن، نگردانی، اندوه، آشفتگی و اضطرابی را از آن‌ها دور ساخته و به جای آن شادی، نور، سرور، بهجت، فرحت و لطافت را جایگزین می‌کند. بنابراین خوشبخت‌ترین مردم کسانی‌اند که پیوسته به یاد خدا عزوجل مشغول‌اند. به راستی که آن‌ها پیشتازان کامیافته و رستگاران عرصۀ توفیق‌اند که زندگی‌شان سرشار از عطر دل‌انگیز شادابی است؛ آنانند که همۀ فرصت‌ها را به کار بسته، پشتوانۀ حسنات خویش را هرچه پربارتر نموده‌اند و با آلاله‌های نورانی طاعت؛ سیل گناه را از نفس انداخته و از سرزمین هستی‌شان زدوده‌اند.

﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ طُوبَىٰ لَهُمۡ وَحُسۡنُ مَ‍َٔابٖ ٢٩.

کسانی که به خدا و پیامبرش ایمان آورده و به برنامه و شریعتش عمل کرده‌اند چه خوشحال و چه خوش سرانجامی دارند؛ زیرا فوز عظیم و نعمت‌های پایدار در بهشت‌های جاودانگی همراه با عفو، رضا، کرم و امتنان الهی بر سر ایشان سایه گسترده است؛ پس ایشان در دنیا زندگی پاکیزه و گوارا و در آخرت حیاتی پسندیده، شاداب و خجسته دارند.

﴿کَذَٰلِکَ أَرۡسَلۡنَٰکَ فِیٓ أُمَّةٖ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهَآ أُمَمٞ لِّتَتۡلُوَاْ عَلَیۡهِمُ ٱلَّذِیٓ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ وَهُمۡ یَکۡفُرُونَ بِٱلرَّحۡمَٰنِۚ قُلۡ هُوَ رَبِّی لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ عَلَیۡهِ تَوَکَّلۡتُ وَإِلَیۡهِ مَتَابِ ٣٠.

ای پیامبر! همانگونه که خداوند عزوجل پیامبران پیش از تو را با پیام توحید به سوی اقوامشان فرستاد همچنین ما تو را نیز به سوی امتت فرستادیم تا قرآن را بر آن‌ها بخوانی و ایشان را در علم نافع، فهیم و دانشمند گردانی، اما این قوم یگانگی خدای تعال را انکار کرده و غیر وی را با وی شریک می‌آورند. پس ای پیامبر! به آنان بگو: همان خدای رحمانی که بت‌پرستان به او کفر می‌ورزند، به یگانگی پروردگار من است، او را در الوهیت و عبودیتش شریکی نیست، غیر وی هرگز شایستگی پرستش را ندارند پس من فقط بر او تکیه کرده، کار خویش را تنها به او سپرده، خواسته‌هایم را تنها به پیشگاه او برده و تنها به سوی او با توبه و انابت باز می‌گردم و مطمئن هستم که او لغزش‌هایم را می‌آمرزد و از بدی‌هایم درمی‌گذرد. بنابراین، توکل آغاز راه، و توبه پایان آن است.

﴿وَلَوۡ أَنَّ قُرۡءَانٗا سُیِّرَتۡ بِهِ ٱلۡجِبَالُ أَوۡ قُطِّعَتۡ بِهِ ٱلۡأَرۡضُ أَوۡ کُلِّمَ بِهِ ٱلۡمَوۡتَىٰۗ بَل لِّلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ جَمِیعًاۗ أَفَلَمۡ یَاْیۡ‍َٔسِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن لَّوۡ یَشَآءُ ٱللَّهُ لَهَدَى ٱلنَّاسَ جَمِیعٗاۗ وَلَا یَزَالُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ تُصِیبُهُم بِمَا صَنَعُواْ قَارِعَةٌ أَوۡ تَحُلُّ قَرِیبٗا مِّن دَارِهِمۡ حَتَّىٰ یَأۡتِیَ وَعۡدُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُخۡلِفُ ٱلۡمِیعَادَ ٣١.

در این آیه خدای  عزوجل  از تکذیب کنندگان پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم و کسانی که خواهان معجزات محسوس و ملموس هستند چنین خبر داده است، اگر در اینجا قرآنی بود که از أثربخشی و اعجاز آن کوه‌ها از جای خود روان می‌شدند، یا زمین از آن می‌شگافت و از دل آن آب می‌جوشید، یا مردگان بدان زنده می‌شدند و سخن می‌گفتند، قطعاً قرآن موصوف به این اوصاف همین قرآنی بود که بر تو نازل شده است نه غیر آن، اما با این وجود آن‌ها بدان ایمان نیاوردند و باورمند نشدند. پس با وجود آنکه این قرآن بزرگ‌ترین معجزۀ تاریخ عالم و آدم است، آن‌ها چگونه از تو معجزۀ دیگری غیر آن می‌طلبند؟! آیا مؤمنان ندانسته‌اند و به این باور نرسیده‌اند که اگر خدا عزوجل می‌خواست تمام اهل زمین بدون معجزه نیز ایمان می‌آوردند؟ از آن‌رو که هدایت خلق تنها وابسته به معجزه نیست. و مصیبت‌هایی مانند قتل، اسارت، محنت‌ها و زمین لرزه‌ها پیوسته بر کفار نازل می‌شود، یا نزدیک خانه‌های‌شان فرود می‌آید تا وعدۀ خدا در مورد پیروزی نهایی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و پیروانش بر دشمنانش فرا رسد، این وعده البته وعده‌ای مؤکد از سوی خداوند عزوجل است و او هرگز وعده‌اش را خلاف نمی‌کند.

﴿وَلَقَدِ ٱسۡتُهۡزِئَ بِرُسُلٖ مِّن قَبۡلِکَ فَأَمۡلَیۡتُ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ ثُمَّ أَخَذۡتُهُمۡۖ فَکَیۡفَ کَانَ عِقَابِ ٣٢.

ای پیامبر برگزیده! و اگر کافران تو را به مسخره گرفتند بیگمان پیش از قومت امت‌های دیگر نیز پیامبرانشان را به مسخره گرفتند، پس تو نخستین کس در این راه نیستی از این رو به شیوۀ پیامبران پیشین که شیوۀ پایداری و استقامت است عمل کن و در حقیقت خداوند عزوجل به کفار مهلت داد، سپس آنان را به کیفری سخت گرفتار ساخت و در نتیجه فرجام عمل بد و جزای تکذیب‌شان را چشیدند.

﴿أَفَمَنۡ هُوَ قَآئِمٌ عَلَىٰ کُلِّ نَفۡسِۢ بِمَا کَسَبَتۡۗ وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَکَآءَ قُلۡ سَمُّوهُمۡۚ أَمۡ تُنَبِّ‍ُٔونَهُۥ بِمَا لَا یَعۡلَمُ فِی ٱلۡأَرۡضِ أَم بِظَٰهِرٖ مِّنَ ٱلۡقَوۡلِۗ بَلۡ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ مَکۡرُهُمۡ وَصُدُّواْ عَنِ ٱلسَّبِیلِۗ وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٖ ٣٣.

آیا کسی که نگهدار، مراقب، محاسب و ناظر بر هر شخص است به یگانگی در پرستش و اطاعت سزاوارتر می‌باشد یا این معبودان ناتوان و بتان جامد و بی‌جان که نه سودی می‌رسانند و نه زیانی؟ و کافران از نادانی برای خدای یگانۀ قهار شریکانی قرار دادند در حالی که او آفرینندۀ خودشان و آفرینندۀ همان چیزهایی است که جز او به پرستش می‌گیرند. ای پیامبر! به آنان بگو: نام‌ها و اوصاف این معبودان را ببرید؛ به یقین نزد آن‌ها چیزی نمی‌یابید که بتوان با آن بر شایستگی آن‌ها برای مورد پرستش قرار گرفتن غیر از الله عزوجل اذعان کرد یا شما از نادانیی که دارید پروردگارتان را از وجود شریکانی خبر می‌دهید که خود در زمینش آفریده است اما از وجود آن‌ها آگاهی ندارد؟! یا آن‌ها را از روی ظاهر لفظ بی‌آنکه معنی و حقیقتی داشته باشند، شریکان می‌نامید؟ چنین نیست بلکه ابلیس لعین، اعمال زشت و باطل کافران را برای‌شان آراسته و آن‌ها را با مکر و فریبش از هدایت باز داشته است. و خدا عزوجل هر کس را به ایمان راه ننماید، رهبری غیر وی نخواهد داشت و هر که را او بر هدایت توفیق نبخشاید قطعاً سرنوشتش به سراشیب نیستی و پستی گره خواهد خورد.

﴿لَّهُمۡ عَذَابٞ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَشَقُّۖ وَمَا لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ مِن وَاقٖ ٣٤.

برای کفار اشرار در این عذابی است همچون قتل، اسارت، ذلت، رسوایی و اهانت اما قطعاً عذاب‌شان در آخرت که شراره‌های کوه مانند، غل و زنجیرها، هول و هراس‌ها و گرفتاری‌های سهمگین است؛ سخت‌تر، سنگین‌تر و وحشتناکتر می‌باشد، نه آن‌ها را از عذاب خدا عزوجل بازدارنده‌ای است، نه نزدش شفاعتگری دارند و نه مدافعی که عذابش را از آنان برگرداند یا حمایت‌شان کند. پس نگهدار، یاور، شفاعتگر، مولا، پشتیبان و سرپناهی ندارند.

﴿۞مَّثَلُ ٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِی وُعِدَ ٱلۡمُتَّقُونَۖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ أُکُلُهَا دَآئِمٞ وَظِلُّهَاۚ تِلۡکَ عُقۡبَى ٱلَّذِینَ ٱتَّقَواْۚ وَّعُقۡبَى ٱلۡکَٰفِرِینَ ٱلنَّارُ ٣٥.

وصف بهشتی که خداوند عزوجل دوستانش را – یعنی همانان را که از او پروا داشته و از پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم پیروی می‌کند – بدان وعده داده است چنین است که از زیر قصرها، منازل و درختان آن نهرها روان است، پس درخشش و صفا، و رونق و بهاء، با آب و چمن و باغ‌های رعنا و بوستان‌های دلگشا که میوه‌های آن همیشگی ولاینقطع است همه باهم برای‌شان جمع آمده است. میوه‌های آن در دسترس، لذت‌بخش و بس گواراست، سایه‌سارهای آن نه برمی‌گردد و نه از بین می‌رود. این است جایگاه و بازگشتگاه کسانی که از مولای‌شان پروا داشته و به هدایتش راه جسته‌اند. اما سرنوشت اشرار بدکار، همان سوزش نار است همراه با خشم خدای جبار؛ پس بنگر که میان دو سرنوشت چه قدر فاصله بعید است!!

﴿وَٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَفۡرَحُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَۖ وَمِنَ ٱلۡأَحۡزَابِ مَن یُنکِرُ بَعۡضَهُۥۚ قُلۡ إِنَّمَآ أُمِرۡتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱللَّهَ وَلَآ أُشۡرِکَ بِهِۦٓۚ إِلَیۡهِ أَدۡعُواْ وَإِلَیۡهِ مَ‍َٔابِ ٣٦.

مؤمنان اهل کتاب – همچون عبدالله بن سلام از یهود و نجاشی از نصاری – از وحی نازل‌شده بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شاد می‌شوند؛ زیرا قرآن تصدیق کنندۀ کتاب‌های آسمانیی است که نزدشان وجود دارد، اما کسانی که علیه حق به دسته‌بندی و تعصب روی آورده‌اند سید و عاقب دو اسقف نجران و کعب بن اشرف از یهود – برخی از قرآن را نکار می‌کنند. پس ای پیامبر! به آن‌ها خبر ده که خداوند عزوجل به تو دستور داده است تا او را به یگانگی پرستیده، شریکی برایش قرار ندهی و مخلصانه سر در راه اطاعتش بگذاری؛ از آن‌رو که بازگشت به سوی او و پاداش و کیفر بر عهدۀ اوست.

﴿وَکَذَٰلِکَ أَنزَلۡنَٰهُ حُکۡمًا عَرَبِیّٗاۚ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ مَا جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا وَاقٖ ٣٧.

و بدانسان که حق‌تعالی کتاب‌ها را بر پیامبران به زبان اقوام‌شان نازل کرد، همین طور قرآن را نیز بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم به زبان عربی که روشن‌ترین و فصیح‌ترین همۀ زبان‌ها می‌باشد نازل کرد تا پیامبر و پیشوایان دینی پیروش در میان امّت بدان حکم کنند. و بر فرض اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از هوس‌های مشرکان در پرستش غیر پروردگار عالمیان پیروی کند، یا در داوری‌هایش به غیر آنچه حق‌تعالی در کتاب مبین خود نازل کرده حکم نماید – که چنین چیزی در حق آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم هرگز عملی نیست – اما بر فرض تصور چنین حالتی، ایشان نیز جز خدا عزوجل هیچ دوست و حمایتگری ندارند که عذاب و کیفرش را از ایشان دفع کند. پس چگونه خواهد بود حال دیگران چنان‌چه جز خدا عزوجل را پرستش کرده یا به غیر شریعتش حکم نمایند؟

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِکَ وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَذُرِّیَّةٗۚ وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأۡتِیَ بِ‍َٔایَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ لِکُلِّ أَجَلٖ کِتَابٞ ٣٨.

و اگر دشمنان کینه‌توز کافر و منافق گفتند: محمد صلی الله علیه و آله و سلم با زنان ازدواج می‌کند؟ پس پیامبران پیشین نیز با زنان ازدواج کرده و از آنان صاحب فرزندانی می‌شده‌اند، و این سنّت حق‌تعالی در مورد انبیائش می‌باشد. و هرگاه کافران گفتند: اگر محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبری از جانب خدا عزوجل بود باید معجزاتی را که خواسته بودیم می‌آورد؟ پاسخ‌شان این است که: هیچ پیامبری نمی‌تواند معجزات مورد نظر قومش را بیاورد مگر در صورتی که خدا عزوجل خود خواسته باشد؛ برای هر امری که خدای  عزوجل  مقدر کرده است کتاب و میعادی است؛ علم و فیصله در کتاب نوشته است و میعادش نیز همان وقتی است که خداوند عزوجل تحققش را اراده کرده است.

﴿یَمۡحُواْ ٱللَّهُ مَا یَشَآءُ وَیُثۡبِتُۖ وَعِندَهُۥٓ أُمُّ ٱلۡکِتَٰبِ ٣٩.

خداوند عزوجل آن احکامی را که بخواهد به وسیلۀ نسخ محو و زایل می‌کند؛ البته به روی حکمت‌هایی که خود بدان داناتر است، و آن احکامی را که بخواهد و اثبات نموده و نسخ نمی‌نماید. او بدی‌ها را با نیکی‌ها می‌زداید. اما لوح محفوظ که روزی، اجل، سعادت و شقاوت در آن نوشته است، ثابت بوده و محو نمی‌شود، باقی است و منسوخ نمی‌گردد.

﴿وَإِن مَّا نُرِیَنَّکَ بَعۡضَ ٱلَّذِی نَعِدُهُمۡ أَوۡ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّمَا عَلَیۡکَ ٱلۡبَلَٰغُ وَعَلَیۡنَا ٱلۡحِسَابُ ٤٠.

ای پیامبر! و اگر پاره‌ای از رسوایی‌ها، خواری‌ها و حقارت‌هایی که کفار را در همین دنیا به آن تهدید نموده‌ایم، به تو بنمایانیم این همان عذاب شتابان و زودرس‌شان است و اگر پیش از آنکه این عذاب‌شان را مشاهده کنی تو را بمیرانیم پس بر تو جز دعوت و رساندن پیام چیز دیگری نیست؛ حساب‌شان بر خدا عزوجل و عقاب‌شان نیز نزد اوست.

﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّا نَأۡتِی ٱلۡأَرۡضَ نَنقُصُهَا مِنۡ أَطۡرَافِهَاۚ وَٱللَّهُ یَحۡکُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُکۡمِهِۦۚ وَهُوَ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ ٤١.

آیا کافران مشاهده نکرده‌اند که خداوند عزوجل زمین را از اطراف آن می‌کاهد؛ با فتح کشور‌های مشرکان به وسیلۀ مسلمین، یا با افزودن ساحۀ آبی بر ساحۀ خشکی زمین. این کاهش‌دهی از اطراف زمین اعلام و هشداری بر امر برپایی قیامت است. و تنها خداوند عزوجل است که به عدل و داد حکم کرده و به طور فیصله‌کن داوری می‌کند؛ حکمش را هیچ پی‌جویی نیست تا آن را نقض کند و قضایش را هیچ برگرداننده‌ای نیست تا آن را بازدارد. و او به سرعت حسابرسی می‌کند به طوری که بشر را با همۀ کثرت شمارشان در وقتی کوتاه مورد محاسبه قرار می‌دهد از این‌رو حسابش سریع است و در کارش عجله‌ای وجود ندارد؛ زیرا هرچه آمدنی است، وقوعش نزدیک است.

﴿وَقَدۡ مَکَرَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ فَلِلَّهِ ٱلۡمَکۡرُ جَمِیعٗاۖ یَعۡلَمُ مَا تَکۡسِبُ کُلُّ نَفۡسٖۗ وَسَیَعۡلَمُ ٱلۡکُفَّٰرُ لِمَنۡ عُقۡبَى ٱلدَّارِ ٤٢.

به یقین امت‌های پیشین با پیامبران خود نیرنگ کردند همانگونه که کافران با محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیرنگ کردند ولی بدانند که تنها خدا عزوجل صاحب مکر بزرگ و تدبیر عظیم است؛ نیرنگ هر نیرنگبازی را ابطال و کید هر مکاری را بی‌اثر می‌سازد، و تنها خدا عزوجل است که آنچه را هر کس از خیر و شر و خوب و بد انجام می‌دهد، می‌داند و سرانجام پاداش یا کیفر می‌رساند. و به زودی کفار آنگاه که بر شاهنشاه جبار عرضه شوند می‌دانند که فرجام ستوده و خاتمۀ نیک از آن چه کسانی است؟ بدون شک سرانجام خوش از آن مؤمنان پیرو پیامبران و فرجام بد از آن تکذیب پیشگان دشمن پروردگار جهانیان است.

﴿وَیَقُولُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَسۡتَ مُرۡسَلٗاۚ قُلۡ کَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِیدَۢا بَیۡنِی وَبَیۡنَکُمۡ وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡکِتَٰبِ ٤٣.

کسانی که کافر شدند به پیامبر برگزیده می‌گویند: تو از سوی خدای یگانۀ قهار فرستاده نشده‌ای. پس ای پیامبر! به آنان خبر ده که خداوند عزوجل بر راستی و صحت دعوتت گواه است و گواهی او کافی است. همچنان کسانی از یهود اهل تورات و نصارای اهل انجیل که به تو ایمان آورده و به کلمۀ شهادت نطق کرده و آن را همچون منکران اهل کتاب کتمان نکرده‌اند نیز به رسالتت گواهند.


سورۀ إبراهیم

سورۀ إبراهیم

مکی است؛ ترتیب آن 14؛ شمار آیات آن 52

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

﴿الٓرۚ کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَیۡکَ لِتُخۡرِجَ ٱلنَّاسَ مِنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِ رَبِّهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَمِیدِ ١.

الف، لام، راء؛ از حروف مقطعه است که خدای  عزوجل  خود به مرادش از آن‌ها داناتر می‌باشد. اما در آن‌ها به اعجاز و هماوردطلبی قرآن اشاره شده است.

این قرآن کتابی است که حق‌تعالی آن را بر پیامبرش فرود آورد تا کسانی از دوستان اجابت گویش را که بخواهد به توفیق، الهام و تثبیتی از سوی خویش، از تاریکی‌های کفر و جهل و گمراهی به سوی نور ایمان و هدایت بیرون برد؛ با این توفیق و تأیید است که او ایشان را به راه راستی که به سوی آن فرا خوانده است راهنمون می‌شود؛ همان خداوندی که بر کارش غالب، بر خلقش قاهر، در ملکش شکست‌ناپذیر و ستوده است. همو که بر دشمنانش قاهر است و آنان را به خاک مذلت کشانده است.

﴿ٱللَّهِ ٱلَّذِی لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَوَیۡلٞ لِّلۡکَٰفِرِینَ مِنۡ عَذَابٖ شَدِیدٍ ٢.

تنها خداوند عزوجل است که هرچه در آسمان‌ها و در زمین است در آفرینش، روزی‌رسانی، کارگردانی و مدیریت از آن اوست. پس همانگونه که در آفرینشگری شریکی ندارد، همچنان در پرستش نیز نباید چیزی را به او شریک آورد، بلکه باید تنها و تنها او را به یگانگی پرستید. بناءً در روز هنگامۀ بزرگ، یقیناً ویرانی، نابودی، خشم و بدفرجامی در دل عذاب دردناک و نیز رسوایی ماندگار دوزخ برکسانی است که منکر آیاتش گردیده و رسالت‌هایش را تکذیب نموده‌اند.

﴿ٱلَّذِینَ یَسۡتَحِبُّونَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا عَلَى ٱلۡأٓخِرَةِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ وَیَبۡغُونَهَا عِوَجًاۚ أُوْلَٰٓئِکَ فِی ضَلَٰلِۢ بَعِیدٖ ٣.

همین کافران‌اند که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح داده و مقدم می‌سازند، به آن عشق ورزیده و سخت در راه آن می‌تپند، به آرایش‌ها و پیرایش‌های آن فریفته شده و حساب و جزایی را که پیش رو دارند کاملاً فراموش می‌کنند. همینانند که با ایذا و تهدید، در میان مردم و دین خدای  عزوجل  مانع ایجاد کرده و بر آنند تا راه حق نیز مطابق هوا و هوس‌های‌شان، کج و معوج و پیچیده و تودرتو باشد. بیگمان این گروه، از حق بسی دور افتاده و در عمق پرتگاه بیخردی و گمراهی به سر می‌برند؛ از آن‌رو که ضلالت را بر هدایت ترجیح داده‌اند.

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوۡمِهِۦ لِیُبَیِّنَ لَهُمۡۖ فَیُضِلُّ ٱللَّهُ مَن یَشَآءُ وَیَهۡدِی مَن یَشَآءُۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ ٤.

خداوند عزوجل پیش از محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیز هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستاده است تا امت‌ها پیام‌های پیامبران را به درستی بفهمند و تا شریعت‌شان روشن، آسان و ساده باشد. البته پس از آن حجّت بر آنان اقامه شد، خداوند عزوجل هر کس را بخواهد از هدایت برمی‌گرداند و هر کس را هم بخواهد، به سوی حق راه می‌نماید. و اوست عزتمندی که فرمانش غالب، قدر و عظمتش والا و قهرش آشکار است، اوست که در آفرینشگری، نوآوری، تصویرگری، صنع، شریعت و حاکمیتش، حکیم و فرزانه می‌باشد.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ بِ‍َٔایَٰتِنَآ أَنۡ أَخۡرِجۡ قَوۡمَکَ مِنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ وَذَکِّرۡهُم بِأَیَّىٰمِ ٱللَّهِۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّکُلِّ صَبَّارٖ شَکُورٖ ٥.

به یقین خداوند عزوجل موسی را با نشانه‌های روشن و معجزات درخشانی چون عصا و ید بیضا به سوی بنی اسرائیل فرستاد و به وی دستور داد تا مردم را به راه حق دعوت کرده و از این طریق ایشان را از تاریکی‌های کفر به سوی نور ایمان بیرون برد، و نعمت‌های خداوند عزوجل برای‌شان را به یاد آورد؛ در آن روز که از جنگ فرعون نجات‌شان داد، به ایشان گزانگبین و بلدرچین ارزانی داشت، از دل صخره سنگی خارا برای‌شان آبی گوارا بیرون جوشانید و غیر این از نعمت‌های دیگر. همچنان باید روزگاران سختی و بدبختی را نیز به یادشان آورد؛ مانند روزی که حق‌تعالی برخی از آنان را مسخ کرد و بعضی دیگر را به سختی گرفتار عذاب نمود. بیگمان در این یادآوری‌ها، اندرزهایی است رسا و عبرت‌هایی است بزرگ برای کسانی که بر مصیبت و بلا صابر و شکیبا، و بر شادی و رفاه شاکر و سپاسگزار اند، زیرا کسانی که از همچو اوصافی برخوردار باشند، بی‌شک همانان عابدان راستین حق تعالی‌اند که مراتب عبودیت را – که همانا پیمودن پلکان‌های صبر و شکر است – صعود کرده‌اند و در نتیجه شایستۀ ولایت گردیده، از حکمت بهره‌مند و به ساحل کامیابی و رستگاری رسیده‌اند.

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ أَنجَىٰکُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ یَسُومُونَکُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ وَیُذَبِّحُونَ أَبۡنَآءَکُمۡ وَیَسۡتَحۡیُونَ نِسَآءَکُمۡۚ وَفِی ذَٰلِکُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَظِیمٞ ٦.

ای پیامبر! اخبار موسی علیه السلام را به خاطر بیاورد، روزی که به قومش بنی اسرائیل گفت: ای قوم من! نعمت‌های حق‌تعالی را با شکر و سپاسش به یاد آورید روزی که شما را از چنگال فرعون و سپاهیانش رهانید، همانان که سخت‌ترین عذاب‌ها مانند قتل، برده‌سازی و ستم‌های گوناگون را بر شما می‌چشاندند؛ پسران‌تان را از بیم آنکه در بزرگسالی مایۀ دردسرشان شوند، می‌کشتند و دختران‌تان را برای خدمتگزاری زنده باقی می‌گذاشتند. به یقین در ابتلا به سختی و آسانی و نجات و گرفتاری آزمونی برای شماست تا حق‌تعالی صبر و شکرتان را در عینیت معلوم بدارد.

﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّکُمۡ لَئِن شَکَرۡتُمۡ لَأَزِیدَنَّکُمۡۖ وَلَئِن کَفَرۡتُمۡ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٞ ٧.

موسی به قومش گفت: در حقیقت خداوند عزوجل نوشته، فیصله کرده و این حکم را گذرانده است که: باید وی را در برابر نعمت‌هایش – با فرمانپذیری – سپاس بگذارید که در این صورت یقیناً از فضل گسترده، کرم عام و همه شمولش بر شما خواهد افزود، چرا که هیچ چیز دیگر بسان شکر جالب نعمت و استمراربخش آن نیست. اما اگر نعمت‌های الله عزوجل را انکار کرده، طاعتش را ترک نمودید و به نافرمانی‌هایش آغشته شدید، یقیناً بدانید که شما را در برابر عملکرد زشت‌تان به سختی عذاب خواهد کرد.

﴿وَقَالَ مُوسَىٰٓ إِن تَکۡفُرُوٓاْ أَنتُمۡ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا فَإِنَّ ٱللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ ٨.

همچنان موسی به آنان گفت: اما بر فرض اگر شما و تمام کسانی که در زمین به سر می‌برند به خدای متعال کفر بورزید، بدانید که هرگز به وی زیانی نمی‌رسانید، زیرا او نیازی به طاعت کسی ندارد. و اگر تمام خلق همه بر قلب بدکارترین شخص روی زمین باشند، این نیز از پهنای ملکش چیزی نمی‌کاهد، زیرا حق‌تعالی از همگان بی‌نیاز است، از آنکه یگانۀ صمد است و اوست که سزاوار حمد و ثنا می‌باشد، او در زمین و آسمان ستوده است، به کسانی که از وی روی می‌گردانند محتاج نیست و کسانی را که به وی رو می‌کنند می‌ستاید و کارشان را قدر می‌شناسد.

﴿أَلَمۡ یَأۡتِکُمۡ نَبَؤُاْ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ قَوۡمِ نُوحٖ وَعَادٖ وَثَمُودَ وَٱلَّذِینَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ لَا یَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا ٱللَّهُۚ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَرَدُّوٓاْ أَیۡدِیَهُمۡ فِیٓ أَفۡوَٰهِهِمۡ وَقَالُوٓاْ إِنَّا کَفَرۡنَا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ وَإِنَّا لَفِی شَکّٖ مِّمَّا تَدۡعُونَنَآ إِلَیۡهِ مُرِیبٖ ٩.

ای امّت محمد! آیا خبر امت‌هایی که پیش از شما بودند: قوم نوح، قوم هود، قوم صالح و کسانی که بعد از آنان آمدند و جز خدا عزوجل هیچ‌کس شمار و کثرت‌شان را نمی‌داند، به شما نرسیده است؟ پیامبران ما با ادلۀ روشن و برهان‌های قاطع که گویای صدق‌شان بود نزد آن اقوام رفتند اما آن‌ها از روی خشم و کینه و تمرد از پذیرش حق، دستان خود را به دهان‌های خویش گزیده و کافران‌شان به پیامبران خود گفتند: ما به آنچه از پیام یگانگی خدا عزوجل و ایمان به وی آوردید منکریم! ما در راستگویی شما شک داریم! ما آنچه را شما به سوی آن فرا می‌خوانید به باد استهزا و تمسخر گرفته و در صحت نبوت‌تان مردّدیم! دل‌های را از تردید و غیظ نسبت به شما انباشته است!

﴿۞قَالَتۡ رُسُلُهُمۡ أَفِی ٱللَّهِ شَکّٞ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ یَدۡعُوکُمۡ لِیَغۡفِرَ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمۡ وَیُؤَخِّرَکُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗىۚ قَالُوٓاْ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا تُرِیدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا کَانَ یَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا فَأۡتُونَا بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٖ ١٠.

اما پیامبران پندار تکذیب کنندگان را رد کرده و گفتند: مگر دربارۀ یگانگی و خداوندی حق‌تعالی – آفرینندۀ آسمان‌ها و زمین – تردیدی وجود دارد حال آنکه او آفرینش را بدون نمونۀ پیشینی ابداع کرده است؟ آخر او شما را به این مرام به سوی یگانگی خود و اطاعت از پیامبرانش می‌خواند تا گناهان‌تان را بر شما بیامرزد و شما را تا میعادی که برای‌تان مقدر شده است در زندگی دنیایتان به نیکویی برخوردار سازد و از این رو شما را در دنیا مجازات نکرده بلکه با آیین اسلام، از نعمت صلح، سلامت، امنیت و ایمان بهره‌مندتان گرداند. اما کافران به پیامبران‌شان گفتند: شما نیز بشری مانند ما هستید، صفات شما مانند صفات ما است پس شما را بر ما چنان امتیازی که شایستۀ رسالت‌تان گرداند، وجود ندارد از این رو چرا بی‌هیچ سببی خود را بر ما برتر دانسته و می‌خواهید تا ما را از پرستش بتان و همتایانی که پدران و اجداد ما آن‌ها را می‌خواندند بازدارید؟ پس بر درستی دعوت و صحت رسالت خود دلیلی آشکار و حجتی روشن بیاورید.

﴿قَالَتۡ لَهُمۡ رُسُلُهُمۡ إِن نَّحۡنُ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَمُنُّ عَلَىٰ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ وَمَا کَانَ لَنَآ أَن نَّأۡتِیَکُم بِسُلۡطَٰنٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١١.

پیامبران‌شان در پاسخ این سخنشان که: شما نیز بشری مانند ما هستید، گفتند: آری! ما نیز آنسان که شما گفتید بشری مانند شما هستیم، ولی خداوند عزوجل از روی کرم و فضلش، ما را با رسالت برتری داده و با نبوت امتیاز بخشیده است و اما در مورد برهان‌ها و معجزاتی که در خواست کرده‌اید، باید این نکته را به شما روشن سازیم که ما بندگانی مأمور بیش نیستیم. از این رو نمی‌توانیم جز به اجازه و ارادۀ خداوند عزوجل هیچ چیزی بیاوریم. البته مؤمنان فقط بر خدا عزوجل تکیه می‌کنند. پس او یقیناً ایشان را بر دشمنان‌شان یاری داده و در تمام امور از ایشان پشتیبانی می‌کند.

﴿وَمَا لَنَآ أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنَا سُبُلَنَاۚ وَلَنَصۡبِرَنَّ عَلَىٰ مَآ ءَاذَیۡتُمُونَاۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُتَوَکِّلُونَ ١٢.

و چرا بر خداوند عزوجل توکل نکرده و کار خویش را بدو نسپاریم حال آنکه تنها اوست که چشمان ما را به سوی حق بازکرده، ما را به راه هدایت رهبری نموده و طریق نجات را به ما نشان داده است؟ و البته ما بر آزارهای گفتاری و رفتاریی که شما مشرکان – با بد زبانی و بدکرداری – به ما می‌رسانید شکیبایی خواهیم کرد. آری! مؤمنان متوکل تنها بر خدا عزوجل تکیه می‌کنند، در نتیجه با بر خورداری از عنایت و حمایت الله عزوجل نیرومند، در پناه دین وی مقتدر و عزتمند، و با تائید وی موفق و پیروز می‌شوند.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لِرُسُلِهِمۡ لَنُخۡرِجَنَّکُم مِّنۡ أَرۡضِنَآ أَوۡ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَاۖ فَأَوۡحَىٰٓ إِلَیۡهِمۡ رَبُّهُمۡ لَنُهۡلِکَنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ ١٣.

کافران بر آزار رسانی و بدرفتاری با انبیا پای فشرده ایشان را به رگبار تهدید و تشر گرفتند و گفتند: یا شما را از سرزمین‌های خویش بیرون می‌کنیم یا باید به دین ما برگشته و دین خویش را فرو گذارید! لذا خداوند عزوجل به پیامبرانش وحی کرد که: به زودی کافران را هلاک ساخته و اشرار با عذاب ویرانگر محو و نابود خواهد کرد.

﴿وَلَنُسۡکِنَنَّکُمُ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡۚ ذَٰلِکَ لِمَنۡ خَافَ مَقَامِی وَخَافَ وَعِیدِ ١٤.

و پس از نابودسازی دشمنانمان به دوستان خویش در روی زمین قدرت و امکانات خواهیم بخشید و ایشان را در آن سرزمین‌ها اسکان خواهیم داد. بناءً سرانجام ستوده، عاقبت خوش و پیروزی نهایی از آن کسانی است که از خداوند عزوجل پروا داشته و به هدایتش تمسک جویند، از قرار گرفتن در پیشگاه حق‌تعالی در محشر به هنگام حساب بترسند و از هشدارهایش در مورد عذاب بیمناک باشند؛ در نتیجه به عمل صالح روی آورند. بنابراین عزّت و مجد و توفیق همه در طاعت خدای  عزوجل  است.

﴿وَٱسۡتَفۡتَحُواْ وَخَابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٖ ١٥.

و پیامبران به بارگاه پروردگار خویش التجا کرده و از وی خواستند تا با پیروز ساختن دوستانش بر دشمنانش، میان آن‌ها و کفار به طور فیصله کن داوری نماید. پس حق‌تعالی درخواست‌شان را اجابت کرد و با تأیید و نصرت خویش دشمنان‌شان را سرکوب کرده و هر متکبری را که پذیرای حق نیست و برای آن سر فرود نمی‌آورد، در برابر دلیل و برهان ستیزه‌جو و منکر توحید و رسالت است خوار و ذلیل ساخت. بنابراین هر کسی که با زور گویی، فخر فروشی و برتری طلبی بر دیگران، در نفس خود جبار و گردن‌کش است، از حق و راستی روی برمی‌تابد، به ناروا جدال می‌ورزد و به دروغ دفاع می‌کند، عاقبت ناکام و نابود است.

﴿مِّن وَرَآئِهِۦ جَهَنَّمُ وَیُسۡقَىٰ مِن مَّآءٖ صَدِیدٖ ١٦.

از پیش روی این انسان زورگوی لجباز، آتش جهنم است که گرمای سوزانش دل و جان و مغز استخوانش را می‌سوزاند، نوشابۀ وی در آن، زرداب چرکین و خونی است که از اجساد فجار در دوزخ بیرون می‌آید.

﴿یَتَجَرَّعُهُۥ وَلَا یَکَادُ یُسِیغُهُۥ وَیَأۡتِیهِ ٱلۡمَوۡتُ مِن کُلِّ مَکَانٖ وَمَا هُوَ بِمَیِّتٖۖ وَمِن وَرَآئِهِۦ عَذَابٌ غَلِیظٞ ١٧.

کافر می‌کوشد تا آن رزداب چرکین را در دوزخ جرعه جرعه بنوشد، اما نمی‌تواند آن را فروبرد از آنکه سخت بدبو، بسیار تلخ و جوشان است. و عذاب به انواع و اشکال گونه‌گون، بر هر عضوی از اعضای بدنش و همراه با هر رگ و پی و بافت و سلول سلولش به سوی وی می‌آید، آرزو دارد که بمیرد تا آسوده شود ولی نمی‌میرد و نه هم به حیاتی سعادتمندانه و پسندیده زنده می‌ماند؛ بلکه اوست و آن عذاب دردناک ابدی که پیوسته در دوزخ گریبانگیرش می‌باشد.

﴿مَّثَلُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡۖ أَعۡمَٰلُهُمۡ کَرَمَادٍ ٱشۡتَدَّتۡ بِهِ ٱلرِّیحُ فِی یَوۡمٍ عَاصِفٖۖ لَّا یَقۡدِرُونَ مِمَّا کَسَبُواْ عَلَىٰ شَیۡءٖۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلضَّلَٰلُ ٱلۡبَعِیدُ ١٨.

وصف اعمال به ظاهر آراسته‌ای مانند صدقه، صلۀ رحِم و نیکوکاری که کافران در زندگی دنیوی خویش انجام می‌دهند همچون وصف خاکستری است که بادی تند در روزی طوفانی بر آن بوزد و در نتیجه آن را چنان پراکنده ساخته و گردی برهوا سازد که اثری از آن باقی نگذارد. پس همچنین است اعمال نیک کافران که تندباد کفر و ریاکاری آن را از بین برده و از این رو برای آن نزد حق‌تعالی هیچ منفعتی باقی نمی‌ماند. بناءً شرک و کفر از بین برندۀ اعمال نیک‌اند چنان‌که باد از بین برندۀ خاکستر می‌باشد، به راستی که اعمال‌شان از ایمان و اخلاص تهی است از این رو هر تلاشی که برقاعدۀ تقوی و طاعت حق‌تعالی استوار نباشد، در واقع گمراهیی است دور از صراط مستقیم، پس عمل بی‌بهره از اخلاص، همانند جسم بدون جان است.

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّۚ إِن یَشَأۡ یُذۡهِبۡکُمۡ وَیَأۡتِ بِخَلۡقٖ جَدِیدٖ ١٩.

ای انسان! آیا ندانسته‌ای که فقط خدای یگانه است که آسمان‌ها و زمین را در صنعی بدیع – که دلیل روشن حکمت تامه و قدرت کامله‌اش می‌باشد – از عدم آفریده است و آن‌ها را نه به بازی و عبث بلکه به حق آفریده تا بر عظمت و یگانگی‌اش راه برند و در نتیجه تنها او بی‌هیچ شریکی مورد پرستش قرار گیرد؟ ای مردم! اگر خدا عزوجل بخواهد شما را از بین برده و خلق جدیدی غیر از شما را پدید می‌آورد که از شما برایش فرمانبرتر و عابد پیشه‌تر باشند، پس آفرینش و فنای شما بر اوتعالی سهول و ساده است.

﴿وَمَا ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ بِعَزِیزٖ ٢٠.

میراندن شما و جایگزین ساختن دیگران به جای‌تان بر حق‌تعالی امری دشوار نیست، بلکه بسیار آسان است، زیرا قدرتش نافذ و فرمانش غالب می‌باشد.

﴿وَبَرَزُواْ لِلَّهِ جَمِیعٗا فَقَالَ ٱلضُّعَفَٰٓؤُاْ لِلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُوٓاْ إِنَّا کُنَّا لَکُمۡ تَبَعٗا فَهَلۡ أَنتُم مُّغۡنُونَ عَنَّا مِنۡ عَذَابِ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٖۚ قَالُواْ لَوۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُ لَهَدَیۡنَٰکُمۡۖ سَوَآءٌ عَلَیۡنَآ أَجَزِعۡنَآ أَمۡ صَبَرۡنَا مَا لَنَا مِن مَّحِیصٖ ٢١.

و مردم همگی در روز هنگامۀ بزرگ از قبرهای‌شان برای ملاقات پروردگارشان بیرون می‌آیند تا میان‌شان داوری نموده و جزای‌شان دهد، در این بین پیروان به سردمداران می‌گویند: ما در دنیا تحت سرپرستی شما بودیم و به فرمان شما گردن می‌نهادیم پس آیا امروز همانسان که در دنیا به ما وعده کرده‌اید، با دفع عذاب از ما بهره‌ای به ما می‌رسانید؟ سردمداران می‌گویند: اگر خداوند عزوجل ما را به هدایت توفیق بخشیده بود یقینا شما را به راه راست رهبری می‌کردیم لیکن او ما را به حق توفیق نبخشید پس از این جهت خود گمراه شده و سپس شما را گمراه ساختیم بناءً امروز شکیبایی به ما و شما سودی نمی‌رساند؛ زیرا عذاب از طاقت و توان خارج است، و نه هم ناشکیبی و بی‌قراری به حال ما و شما سودمند است، چرا که حاصلی از آن متصور نیست در نتیجه از عذاب خدا عزوجل نه گریز گاهی وجود دارد و نه پناهگاهی، بلکه عذابی است پیوسته و کیفری است سخت و سنگین که در آن هیچ تخفیفی نیست.

﴿وَقَالَ ٱلشَّیۡطَٰنُ لَمَّا قُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ إِنَّ ٱللَّهَ وَعَدَکُمۡ وَعۡدَ ٱلۡحَقِّ وَوَعَدتُّکُمۡ فَأَخۡلَفۡتُکُمۡۖ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیۡکُم مِّن سُلۡطَٰنٍ إِلَّآ أَن دَعَوۡتُکُمۡ فَٱسۡتَجَبۡتُمۡ لِیۖ فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوٓاْ أَنفُسَکُمۖ مَّآ أَنَا۠ بِمُصۡرِخِکُمۡ وَمَآ أَنتُم بِمُصۡرِخِیَّ إِنِّی کَفَرۡتُ بِمَآ أَشۡرَکۡتُمُونِ مِن قَبۡلُۗ إِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ ٢٢.

بعد از آنکه از حساب و کتاب فارغ شده، گروهی به سوی بهشت و گروهی دیگر به سوی دوزخ روان شدند در این هنگام شیطان می‌گوید: ای پیراوان من! در حقیقت خدا عزوجل در دنیا به شما وعده داد وعده‌ای راست بر اینکه به زودی شما را برخواهد انگیخت و مورد حسابرسی قرار خواهد داد، و من نیز به شما وعده دادم اما وعده‌ای دروغ که گفتم: نه رستاخیزی درکار است و نه حساب و کتابی، اکنون وعدۀ خدا عزوجل محقق شد و وعدۀ من دروغین برآمد و از رونق افتاد لیکن این امر روشن است که من چنان نیروی قهریه‌ای نداشتم که پیروانم را به زور بر راه باطل وادارم و نه هم بر آنچه شما را به سویش فرا می‌خواندم دلیل و حجّت آشکاری داشتم، بلکه تنها کاری که من کردم به کفر و گمراهی فراتان خواندم و شما هم مرا اجابت کردید بناءً بر من سرزنشی نیست، پس مرا ملامت نکنید و خود را سرزنش نمایید؛ زیرا شما از کسی پیروی کردید که نه بر دعوتش نیرویی دارد و نه برهانی لذا اشتباه از خود شما بود، بدانید که من امروز هرگز به فریاد شما رسیده نتوانسته و شما را از چنگ مجازات رها ساخته نمی‌توانم چنان‌که شما نیز نمی‌توانید مرا از خشم خدای جبار یا از عذاب سوزان نار، رهایی بخشید، من از شرک شما که غیر خدای  عزوجل  را با وی همراه ساختید، بیزاری می‌جویم و همچنان از اینکه مرا با خدای سبحان شریک قرار دادید اعلام برائت می‌کنم، والا و برتر است خدای سبحان از شایبۀ شرک، در حقیقت ستمکارانی که عبادت‌شان را برای غیر مستحق آن صرف کرده، حق را رها نموده و باطل را برگزیده‌اند، در آتش جهنم عذابی سخت، همیشگی و پردرد دارند.

﴿وَأُدۡخِلَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَا بِإِذۡنِ رَبِّهِمۡۖ تَحِیَّتُهُمۡ فِیهَا سَلَٰمٌ ٢٣.

و خدای متعال میان بندگان داوری کرده نیکان را به سرای قرار که از زیر کاخ‌ها و درختان آن نهرها روان است وارد می‌سازد، در آنجا تا آنگاه که شب و روز تداوم داشته باشد به طور ابد ماندگار اند، فرشتگانی نیکو سرشت بر آن‌ها درود می‌گویند، همراه با خشنودی پروردگار غالب آمرزگار، پس ایشان در امن و امان، در روح و ریحان، در زیر چمن‌های پر از تاکستان و باغستان و نخلستان، همراه با رضای رحمان و شادی دل‌ها و راحت ابدان، جاویدان به سر می‌برند.

﴿أَلَمۡ تَرَ کَیۡفَ ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا کَلِمَةٗ طَیِّبَةٗ کَشَجَرَةٖ طَیِّبَةٍ أَصۡلُهَا ثَابِتٞ وَفَرۡعُهَا فِی ٱلسَّمَآءِ ٢٤.

آیا ندیده و ندانستی که خداوند عزوجل کلمۀ طیبۀ توحید (لا إله إلا الله) را چگونه وصف کرده است؟ او آن را به درختی بزرگ و پاکیزه که درخت نخل است، ریشه‌اش در زمینی پاک استوار، و شاخه‌اش بلند و پر فروغ سر در آسمان دارد، همانند ساخته است؛ زیرا کلمۀ توحید نیز در دل‌های مؤمنان پایدار است و ثمر خویش را که عبارت از طاعات و انواع گونه‌گون عبادات است، همانند خوشه‌های عسلی، لذیذ و دردسترس خرما هر وقت و هرلحظه تقدیم می‌کند، همراه با صفای همیشه سبز و همیشه بهار، بسیاری منافع، قامت رسا و زیبا و کمال و استواری و صلابت آن.

﴿تُؤۡتِیٓ أُکُلَهَا کُلَّ حِینِۢ بِإِذۡنِ رَبِّهَاۗ وَیَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ ٢٥.

این درخت خرما، میوۀ رسیده و گوارای خود را هردم به اذن پروردگارش تقدیم می‌کند، پس همچنان است درخت ایمان در دل‌های مؤمنان که از میوۀ طاعات و برکات، فضایل، اخلاق و ارزش‌های زیبا آنچه را که صلاح خود انسان و انسان‌های دیگر در آن است هدیه می‌کند، در نتیجه برای صاحب آن پاداشی بزرگ و ثنا و سپاسی خجسته که خداوند عزوجل بدان داناست حاصل می‌شود. و حق‌تعالی مَثَل‌ها را برای تفهیم مردم بیان می‌کند تا حقایق و مسائل برای‌شان روشن شود و در معانی مثل‌ها اندیشیده، پند و عبرت بگیرند.

﴿وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٖ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ ٱجۡتُثَّتۡ مِن فَوۡقِ ٱلۡأَرۡضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٖ ٢٦.

و خداوند عزوجل برای کلمۀ سیاه و رسوای کفر، درخت حنظل ناپاک را مَثَل‌زده است که مزۀ آن تلخ بوده، از خیر و منفعت خالی است، در عین حال ریشۀ آن نیز به سطح زمین نزدیک است بناءً نه اساس استوار و پایداری دارد و نه شاخه‌های بلند و آسمان آسا. پس همچنین است کافر که نه دارای اصول و اساسات ثابتی است، نه خیر قابل انتظاری از وی متصور است و نه نفع در دسترسی، نه از او عمل شایسته‌ای به آسمان بلند برده می‌شود و نه دعایی از او اجابت می‌گردد.

﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَیُضِلُّ ٱللَّهُ ٱلظَّٰلِمِینَۚ وَیَفۡعَلُ ٱللَّهُ مَا یَشَآءُ ٢٧.

خداوند عزوجل مؤمنان را بر کلمۀ حق و گواهی راستین یعنی: کلمۀ طیّبۀ (لا إله إلا الله محمد رسول الله) پایدار می‌سازد، در همه حال: در زندگی دنیا، در هنگام سکرات مرگ، در وقت پرسش دو فرشته در قبر و در هنگام ایستادن به پیشگاه کبریائی وی در روز حشر. اما اوتعالی کافران بدکردار را بر گفتن آن توفیق نبخشیده، گزینۀ صواب را بر آنان الهام نمی‌کند و آن‌ها را به پاسخ درست راه نمی‌نماید و او هرچه بخواهد با خلقش می‌کند، اعم از هدایت مؤمنان و بی‌راه گذاشتن کافران. او از آنچه می‌کند مورد پرسش قرار نمی‌گیرد در حالی که آنان از کردار خویش مورد پرسش قرار می‌گیرند.

﴿۞أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ کُفۡرٗا وَأَحَلُّواْ قَوۡمَهُمۡ دَارَ ٱلۡبَوَارِ ٢٨.

ای مسلمان آگاه و هوشیار! آیا به کفار مکه ننگریستی که به جای ایمان به خداوند عزوجل و شکر و سپاسش در برابر نعمت امنیت، نعمت عظمای رسالت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و وجود حرم مکی در میان خویش، کفر را برگزیدند، این نقمت را ستانده و آن همه نعمت را ناسپاسی کردند و در روز بدر پیروان خویش را به سوی سرای هلاک و رسوایی که آتش جهنم است رهبری نمودند؟

﴿جَهَنَّمَ یَصۡلَوۡنَهَاۖ وَبِئۡسَ ٱلۡقَرَارُ ٢٩.

آن سرای هلاکت آتش جهنم است که آن‌ها سختی‌ها و مرارت‌های سوزانش را با همۀ وجود خویش لمس کرده و عذاب آن را می‌چشند و چه بد قرارگاهی است برای کافران و مستکبران.

﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا لِّیُضِلُّواْ عَن سَبِیلِهِۦۗ قُلۡ تَمَتَّعُواْ فَإِنَّ مَصِیرَکُمۡ إِلَى ٱلنَّارِ ٣٠.

و کفار جز خدای سبحان خدایانی را به پرستش گرفتند تا بندگان را از راه هدایت دور سازند، پس ای پیامبر! به آنان بگو: در این دنیای حقیر فانی کوتاه مدت، برخواردار شوید زیرا این دنیا بسیار زود دست‌خوش تحول و زوال می‌گردد و سپس شما به زودی در حصاری از هول و هراس‌ها، زنجیرها و عذاب‌های سخت به سوی آتش جهنم رهسپار می‌شوید.

﴿قُل لِّعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یُقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ سِرّٗا وَعَلَانِیَةٗ مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ یَوۡمٞ لَّا بَیۡعٞ فِیهِ وَلَا خِلَٰلٌ ٣١.

ای پیامبر! به بندگان مؤمن حق‌تعالی که وعدۀ پروردگارشان را تصدیق کرده‌اند بگو: نماز را به کاملترین وجه ممکن ادا کنند و پاره‌ای از آنچه را که او به ایشان بخشیده است به طور نهان و آشکار – آنسان که مصلحت ایجاب می‌کند – در راه‌های خیر صدقه دهند، پیش از آنکه روز عرضه شدن بر خدای ذوالجلال فرا رسد؛ زیرا در آن روز نه فدیه و باز خریدی وجود دارد و نه صدقه‌ای، نه مالی است که پرداخته شود و نه دوستی است که شفاعت کند.

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزۡقٗا لَّکُمۡۖ وَسَخَّرَ لَکُمُ ٱلۡفُلۡکَ لِتَجۡرِیَ فِی ٱلۡبَحۡرِ بِأَمۡرِهِۦۖ وَسَخَّرَ لَکُمُ ٱلۡأَنۡهَٰرَ ٣٢.

تنها خداوند عزوجل است که آسمان‌ها و زمین را از عدم ایجاد کرد و باران را از ابر فرود آورد و به وسیلۀ آن از همۀ گونه‌های نباتی، گیاهان و درختان خرم را زنده و شاداب گردانید، که از آن‌ها خوراک مردم اعم از دانه‌ها، میوه‌ها و سبزیجات تأمین می‌شود و کشتی‌ها را مسخر گردانید که در بستر دریاها در تب و تاب و رفت و آمد اند تا منافع انسان‌ها در عرضۀ سفر، سیاحت، تجارت و جهاد را برآورند. و رودها را برای منافع مردم مسخر ساخت تا آب نوشیدنی، شستشو و آب کشاورزی را تأمین کرده و زندگی آنان و حیوانات‌شان را سروسامان بخشند، پس این همۀ جُود و بخشش از دریای بی‌کران فضل و کرم اوست.

﴿وَسَخَّرَ لَکُمُ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ دَآئِبَیۡنِۖ وَسَخَّرَ لَکُمُ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ ٣٣.

و خداوند عزوجل خورشید و ماه را مسخّر گردانید که در مدار فلکی خود در رفت و آمدند. این دو پدیدۀ هستی تأمین کنندۀ منافع بسیار برای انسان‌ها می‌باشند، چون نور و روشنگری، شناخت حساب سال و ماه و تقویم، به پختگی رساندن میوه‌ها و ... غیره. و شب را رام گردانید تا انسان، بعد از خستگی و کوفتگی یک روز کاری فارغ از مشغله‌های روزانه در آن بیاساید و در خوابی خوش و راحت‌بخش تجدید نیرو کند. و روز را برای کار و معیشت و سازندگی و صنعت مسخر ساخت، بناءً شب و روز بستر انجام طاعات، ظرف زمانی رویش عبادات و مزرعۀ سبز اعمال نیک و ارزش‌های پاک اند.

﴿وَءَاتَىٰکُم مِّن کُلِّ مَا سَأَلۡتُمُوهُۚ وَإِن تَعُدُّواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ لَا تُحۡصُوهَآۗ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَظَلُومٞ کَفَّارٞ ٣٤.

و خداوند همان ذاتی است که هرچه خواستید به شما عطا کرد، از مال و عیال و صحت و عافیت و امنیت و آسایش، و اگر نعمت‌هایش را بشمارید آن‌ها را به شمار آورده نمی‌توانید، از بس که گونه‌گون و بسیار اند. بیگمان انسان با ارتکاب گناه و نافرمانی، برخود بسی ستمکار است، نعمت‌های پروردگار سبحان را بسی انکارگر و اندک سپاسگزار است. او از پروردگار ذوالجلال بسیار درخواست می‌کند؛ اما چون به مطلوبش دست یافت، واجبات و مسئولیت‌های خویش را فراموش می‌نماید.

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِیمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا ٱلۡبَلَدَ ءَامِنٗا وَٱجۡنُبۡنِی وَبَنِیَّ أَن نَّعۡبُدَ ٱلۡأَصۡنَامَ ٣٥.

و روزی را یاد کنید که ابراهیم علیه السلام بعد از سکنی دادن اسماعیل و مادرش در مکه، به بارگاه پروردگارش دعا کرد و گفت: پروردگارا! از تو می‌خواهم که مکه را شهری امن گردانی که هر کس در آن فرود می‌آید احساس امنیت کرده و از ترس و هراس ایمن باشد، و من و فرزندانم را از پرستش بتان محفوظ دار. بناءً با امنیت، زندگی گوارا می‌گردد و با ایمان، دنیا و آخرت پاکیزه و به سامان می‌شود.

﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُۥ مِنِّیۖ وَمَنۡ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٣٦.

پروردگارا! در حقیقت بتان مردم را از پرستش و نیایشت دور ساخته و آنان را در پرتگاه شریک آوردن همتایان و اضداد برایت افکنده‌اند. از این رو هر که در توحید الله عزوجل و خالص ساختن عبادت برایش، به سنّت و راه و روشم تمسک جوید بیگمان او بر دین و آیین من است و هر که در غیر شرک با من مخالفت ورزد، بی‌تردید خداوند عزوجل بر گنهکارانی که به سوی پروردگار خویش بازگردند بسی آمرزگار و بر کسانی که بخواهد از ایشان درگذرد، بسیار مهربان است و حتی اگر گناه انسان تا آخرین چشم انداز وی به سوی آسمان نیز برسد، حق‌تعالی در هنگام محو کردن به بزرگی آن نمی‌نگرد بلکه آن را می‌بخشاید.

﴿رَّبَّنَآ إِنِّیٓ أَسۡکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیۡرِ ذِی زَرۡعٍ عِندَ بَیۡتِکَ ٱلۡمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱجۡعَلۡ أَفۡ‍ِٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِیٓ إِلَیۡهِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ یَشۡکُرُونَ ٣٧.

پروردگارا! من برای به جا آوردن فرمانت بعضی از فرزندانم را در وادی مکه به جوار خانۀ محترم تو سکونت دادم، در دره‌ای بی‌کشت و زرع و بی‌آب و آبادانی، پروردگارا! تا نماز را به کاملترین صورت برپا دارند. پس تز تو می‌خواهم تا دل‌های بعضی از بندگانت را به سوی آنان گرایش دهی که به شوق و محبت به سوی‌شان آیند و به ایشان از انواع میوه‌ها و از برکات زمین ارزانی داری تا شکرگزار نعمتت بوده و به وسیلۀ نعمت بر انجام طاعتت باری جویند. پس خدای متعالی دعای ابراهیم علیه السلام را اجابت کرد و خواسته‌اش را محقق گردانید.

﴿رَبَّنَآ إِنَّکَ تَعۡلَمُ مَا نُخۡفِی وَمَا نُعۡلِنُۗ وَمَا یَخۡفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِن شَیۡءٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِی ٱلسَّمَآءِ ٣٨.

پروردگارا! بیگمان تو هرچه را از نیت‌ها، باورها، رازها و اعتقادات که نهان می‌داریم و هرچه را از رفتارها و گفتارها که آشکار می‌سازیم، می‌دانی و هیچ چیز در عرصۀ کائنات – در زمین و آسمان‌ها – از ساحۀ علمت پنهان نیست، بناءً غیب نزد تو آشکار و راز، پیش تو علنی است و علمت به همه چیز احاطه دارد.

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى ٱلۡکِبَرِ إِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَۚ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ ٱلدُّعَآءِ ٣٩.

سپس ابراهیم علیه السلام در مقام شکرگزاری از پروردگارش در برابر نعمت‌هایش گفت: سپاس خداوندی را که به من با وجود سالخوردگی‌ام دو پسر پرهیزگار و درستکار – اسماعیل و اسحاق – را عطا کرد هنگامی که از وی خواستم تا به من از صالحان ببخشد، به راستی که پروردگارم برای کسی که وی را بخواند، شنوای دعاست چنان‌که من از او خواستم و به من بخشید، از او جستم و مرا گرامی داشت. آیۀ کریمه درس آموز: فضیلت دعا، خواستن فرزندانی پاک از پروردگار و سپاسگزاری وی در برابر نعمت‌هاست.

﴿رَبِّ ٱجۡعَلۡنِی مُقِیمَ ٱلصَّلَوٰةِ وَمِن ذُرِّیَّتِیۚ رَبَّنَا وَتَقَبَّلۡ دُعَآءِ ٤٠.

پروردگارا! مرا بر پایداری و پیوستگی بر ادای نماز به کاملترین صورت یاری ده و فرزندان و نسل و تبارم را نیز ببخش تا به نماز در اوقات معین آن همراه با رعایت آداب و احکامش، پایبند باشند.

پروردگارا! دعایم را اجابت فرما و درخواستم را محقق ساز. ابراهیم علیه السلام نماز را به ویژه از آن جهت یاد کرد که نماز ستون دین است.

﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لِی وَلِوَٰلِدَیَّ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ یَوۡمَ یَقُومُ ٱلۡحِسَابُ ٤١.

پروردگارا! کوتاهی‌هایی را که از من سرزده است و بندگان در هرجایگاهی که قرار داشته باشند از آن‌ها بری نتواند بود، بر من بیامرز و بر پدر و مادرم نیز بیامرز. این دعا پیش از آن بود که بر ابراهیم علیه السلام دشمنی پدرش با خدا عزوجل روشن شود. پروردگارا! بر تمام کسانی که به تو ایمان آورده‌اند گناهان‌شان را – در روزی که مردم را برای حساب گرد می‌آوری – بیامرز.

﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱللَّهَ غَٰفِلًا عَمَّا یَعۡمَلُ ٱلظَّٰلِمُونَۚ إِنَّمَا یُؤَخِّرُهُمۡ لِیَوۡمٖ تَشۡخَصُ فِیهِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ ٤٢.

ای پیامبر! مپندار که خداوند عزوجل از کارهای ظالمان – یعنی همانان که همراه با کفر و تکذیب به نبرد علیه او، سد نمودن راهش و آزار رسانی به پیامبرش می‌پردازند – غافل می‌شود، نه هرگز! بلکه کیفرشان را برای روزی سخت و هولناک که چشم‌های‌شان از بسیاری هول و هراس در آن خیره می‌ماند به تأخیر می‌اندازد. آیۀ کریمه در عین اینکه از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و پیروانش دلجویی نموده و به ایشان آرامش می‌بخشد، سنّت حق‌تعالی در مورد ستمگران را که چیزی جز نابودی و ویرانی نیست – هرچند که در عمرشان امتداد داده شود – نیز روشن می‌سازد.

﴿مُهۡطِعِینَ مُقۡنِعِی رُءُوسِهِمۡ لَا یَرۡتَدُّ إِلَیۡهِمۡ طَرۡفُهُمۡۖ وَأَفۡ‍ِٔدَتُهُمۡ هَوَآءٞ ٤٣.

روز قیامت ستمگران به منظور اجابت دعوتگر حق، شتابان از قبرهای‌شان بیرون می‌آیند در حالی که از وحشت آن روز سرهای خود را بالا داشته و چیزی را نمی‌بینند، دل‌های‌شان تهی است و در آن چیزی از ثبات و یقین وجود ندارد، از بس که وحشت‌زده و بی‌قرار اند.

﴿وَأَنذِرِ ٱلنَّاسَ یَوۡمَ یَأۡتِیهِمُ ٱلۡعَذَابُ فَیَقُولُ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ رَبَّنَآ أَخِّرۡنَآ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِیبٖ نُّجِبۡ دَعۡوَتَکَ وَنَتَّبِعِ ٱلرُّسُلَۗ أَوَ لَمۡ تَکُونُوٓاْ أَقۡسَمۡتُم مِّن قَبۡلُ مَا لَکُم مِّن زَوَالٖ ٤٤.

ای پیامبر! امّت را از عذاب روز قیامت بیم ده؟ از آن روز که کافران ستمکار برنفس‌های خود می‌گویند: پروردگارا! ما را اندکی مهلت ده تا توبه کرده و از پیامبرت پیروی کنیم! پس خدای متعال آن‌ها را بر کفر و تکذیب‌شان توبیخ کرده و می‌فرماید: مگر شما نبودید که در زندگی دنیای‌تان سوگند می‌خوردید که نمی‌میرید و از دنیای خویش جدا نمی‌شوید؟ آری! آن‌ها منکر رستاخیز پس از مرگ بودند.

﴿وَسَکَنتُمۡ فِی مَسَٰکِنِ ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَتَبَیَّنَ لَکُمۡ کَیۡفَ فَعَلۡنَا بِهِمۡ وَضَرَبۡنَا لَکُمُ ٱلۡأَمۡثَالَ ٤٥.

و ای ستمکاران! شما در سراهای ستمگران پیش از خود – همچون قوم هود و صالح – سکونت گزیدید و در حالی که خبر آنچه خداوند عزوجل با آن‌ها – از فرودآوردن عذاب مرگبار – انجام داد نیز به شما رسید و افزون بر آن خداوند عزوجل به شما مثل‌های روشنی نیز زد اما هیچ درس عبرت نگرفته بلکه روی برتافتید و تکذیب پیشه کردید.

﴿وَقَدۡ مَکَرُواْ مَکۡرَهُمۡ وَعِندَ ٱللَّهِ مَکۡرُهُمۡ وَإِن کَانَ مَکۡرُهُمۡ لِتَزُولَ مِنۡهُ ٱلۡجِبَالُ ٤٦.

و به یقین کافران تمام انواع نیرنگ و توطئه – همچون قتل، حبس و طرد – را علیه پیامبر برگزیدۀ حق سازمان دادند غافل از آنکه خداوند عزوجل بر این نیرنگ‌شان احاطه دارد و آن را با نیرنگ نیرومند خود باطل و بی‌اثر ساخته است هر چند مکرشان در حد و حجمی باشد که کوه‌ها از آن در شرف کنده‌شدن از جایگاه‌های خود باشند، آری! کید و مکر خدا عزوجل بزرگتر است، به همین جهت اوتعالی بر آنان غالب شد و به او چیزی زیان نزدند بلکه زیان‌شان به خودشان بازگشت.

﴿فَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱللَّهَ مُخۡلِفَ وَعۡدِهِۦ رُسُلَهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٞ ذُو ٱنتِقَامٖ ٤٧.

پس ای پیامبر! مپندار که خدا عزوجل آنچه را به پیامبرانش از نصرت و اقتدار و نابودسازی انکارگران دروغ انگار وعده داده است، خلاف می‌کند، چنین ابدا اتفاق نخواهد افتاد؛ زیرا خداوند عزوجل شکست ناپذیر است و هیچ چیز در پیشگاهش ممتنع نیست، غالب است و دشمنان را مقهور خویش می‌سازد، حاکم و فرمانرواست و همه‌گان مغلوب فرمان وی‌اند. او یقیناً از دشمنانش به سخت‌ترین وجه انتقام می‌گیرد، زیرا آستان عزتش دست نیافتنی و بارگاه شکوهش بی‌نهایت است.

﴿یَوۡمَ تُبَدَّلُ ٱلۡأَرۡضُ غَیۡرَ ٱلۡأَرۡضِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُۖ وَبَرَزُواْ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ ٤٨.

این انتقام از خیل ستمگران جنایتکار، در روز قیامت انجام خواهد گرفت. در روزی که خداوند عزوجل این زمین را به زمین دیگر سپید و پاکیزه‌ای که همانند نقرۀ مصفاست تبدیل می‌کند، زمینی که در آن خونی ریخته نشده و ستمی بر روی آن انجام نگرفته است. و خداوند عزوجل آسمان‌ها را نیز به آسمان‌های دیگری تبدیل می‌کند و بشر را از قبر‌های‌شان بیرون می‌آورد تا در عرصات حساب آشکارا برای ملاقات خدای قهار. که در عظمتش یکتا، در ذات، اسما، صفات و افعالش یگانه است صف ببندند، در برابر آن ذاتی که غیر خویش را مقهور و منکوب گردانیده و گردن‌کشان و ستیزه‌جویانی را که با او سر به تعدی برداشته‌اند مغلوب ساخته است، همو که آزارجویان راهش را ذلیل و حقیر گردانیده و عزّت مطلق و یکتایی تام و تمام از آن اوست.

﴿وَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِینَ یَوۡمَئِذٖ مُّقَرَّنِینَ فِی ٱلۡأَصۡفَادِ ٤٩.

و روز قیامت کفر پیشگان مجرم را می‌بینی که به زنجیرها بسته شده‌اند و دست‌ها و پاهای‌شان به غل و قلاده محکم در قید است بناءً آن‌ها گرفتار زنجیر و داغ، خواری و خفت و نفرین و نفرت‌اند.

﴿سَرَابِیلُهُم مِّن قَطِرَانٖ وَتَغۡشَىٰ وُجُوهَهُمُ ٱلنَّارُ ٥٠.

جامه‌های عادی از تن‌شان برکنده شده و تن پوش‌های‌شان قطران (قیر) است که سخت سوزان، بسیار گرم و بسیار اشتعال زاست، آتش جهنم چهره‌های‌شان بریان و تکه تکه می‌کند.

﴿لِیَجۡزِیَ ٱللَّهُ کُلَّ نَفۡسٖ مَّا کَسَبَتۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ ٥١.

این جزا از سوی حق‌تعالی بر دشمنانش دادگرانه است و در آن هیچ ستمی نیست، زیرا این همان کیفر گناهان و جرایمی است که مرتکب آن شده‌اند، پس خداوند عزوجل هر عمل کننده‌ای را بدانچه از نیک و بد کرده است جزا می‌دهد و او ذاتی است که جمعی کثیر را در وقتی کوتاه محاسبه می‌نماید؛ زیرا او باریک‌بین و آگاه است.

﴿هَٰذَا بَلَٰغٞ لِّلنَّاسِ وَلِیُنذَرُواْ بِهِۦ وَلِیَعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا هُوَ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ وَلِیَذَّکَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٥٢.

ای پیامبر! این قرآنی که خداوند عزوجل بر تو نازل کرده، اعلام و ابلاغی برای بشر و بیم دهنده‌ای برای مردم است، در آن بشارتی است برای مؤمنان و بیم و هشداری است برای کافران، باشد که پندگیرند و تا کسانی که قرآن به ایشان رسیده است بدین یقین برسند که: جز اوی یگانه هیچ اله و معبود دیگری نیست و او شریکی ندارد پس سرانجام به این نتیجه دست یابند که وی را به یگانگی بی‌هیچ شریکی پرستش کنند و تا کسانی که عقل سلیم، فطرت‌های استوار و روان‌های بیدار دارند در آن اندیشمندانه فرو روند، زیرا قرآن بزرگ‌ترین اندرز در دنیا برای بیداردلان است.