تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی مائده آیه‌ی 120-109

 

سورهی مائده آیهی 120-109

 

یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لا عِلْمَ لَنَا إِنَّکَ أَنْتَ عَلامُ الْغُیُوبِ (١٠٩) إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَعَلى وَالِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلا وَإِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإنْجِیلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِی وَتُبْرِئُ الأکْمَهَ وَالأبْرَصَ بِإِذْنِی وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِی وَإِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُبِینٌ (١١٠) وَإِذْ أَوْحَیْتُ إِلَى الْحَوَارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَبِرَسُولِی قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ (١١١) إِذْ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ قَالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (١١٢) قَالُوا نُرِیدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْهَا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَنَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنَا وَنَکُونَ عَلَیْهَا مِنَ الشَّاهِدِینَ (١١٣) قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیدًا لأوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآیَةً مِنْکَ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَیرُ الرَّازِقِینَ (١١٤) قَالَ اللَّهُ إِنِّی مُنَزِّلُهَا عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِینَ (١١٥) وَإِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلا أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلامُ الْغُیُوبِ (١١٦) مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلا مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (١١٧) إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (١١٨) قَالَ اللَّهُ هَذَا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (١١٩) لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا فِیهِنَّ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (١٢٠) 

 

این درس سراسر آن باقیمانده تصحیح عقیده است و به اصلاح کژرویهائی میپردازد که مسـیحیان به دیـن خویش راه داده بودند و آن را از پایه بنیادین آسمانی خود منحرفکرده بودند. آخر مسیحیان دین خود را از یگـانهپرستی خـالصانهای بیرون آورده بودند که عیسی (ع) و یکایک انبیاء پیش از او آن را با خود آورده بودند، و آن را به انواعی از شرک تبدیل نـمـوده بودندکه هیچ پیوندی اصلا با دین خدا نداشت.

به همین خاطر استکه این درس نیز به بیان حقیقت الوهیت و حقیقت عبودیت میپردازد، به شیوهایکه در جهانبینی اسـلامی است. ایـن حقیقت را در لابلای صحنهای نشان میدهدکه بس بزرگ و سترگ است. صحنهای استکه در آن عیسی (ع) در مـیان همه پـیغمبران و جـملگی مـردمان اعـلام مـیدارد کـه او بهیچوجه درباره الوهیت خود و الوهیت مادرش دم نزده است و چیزی از آنچه درباره الوهیت او و مادرشگمان میبرند، بدیشان اعلام نداشته است. اصلا سـزاوار او نیستکه از این نوع شرک چیزی را بگوید و ادعاء کند!

روند قرآنی این حقیقت رابیان مـیدارد و آن را در صـحنهای به تصویر میکشد، صحنه به تصویرکشیدهای از «صـحنههای قیامت»که قرآن آنها را زنده وگویا و الهامگرانه و بسیار موثر نشـان میدهد. آن گونه صحنهایکه هستی انسان به هنگام دریافت آن به لرزه و تکان میافتد. صحنهای استکه انگار ایشان هـمین لحظه واقـعاً آن را می‏بینند. چشـم آن را در واقعیت زندگی رویت مینماید، وگـوش آن را میشنود، و انفعالات و نشانههائی در آن جلوهگر میآید که انگار زندهاند و از زندگی موج میزنند... هانا هم اینک ما در برابر صحنه بزرگی هستیم:   

« یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لا عِلْمَ لَنَا إِنَّکَ أَنْتَ عَلامُ الْغُیُوبِ » .

آن روزی (را خاطر نشان ساز) که خداوند پیغمبران را (در پیشگاه خود) گرد میآورد و بدیشان میگوید: بــه (دعوت) شما چه پاسخی داده شده است؟ (آیا ملتهائی که به سوی آنان فرستاده شدهاید چگونه از دعوت شما استقبال کردهاند و به چه راهی رفتهاند؟ راه ایمان یا راه انکار پیمودهاند؟). میگویید: مـا را هیچگونه آگاهی و دانشی نـیست (مگـر آنچه از راه وحـی آمـوختهایـم و ظواهری که در روزگار حیات خود از مـردم مشـاهده کردهایم) تـو خود (عـلاوه از ظواهـر) از تمام خفایا آگاهی.

در آن روزیکه خدا همه پیغمبران راگرد میآورد، پیغمبرانیکه آنان را در طول زمان پراکندهکرده بود، و در درازنای روزگاران ییاپی به سوی مردمان آمـده بودند. ایشان را درگستره مکان پخشکرده بود و هر یک از آنان به شهر و دیار خود رفته بودند. ایشان را در میان نژادها پراکنده کرده بود و هر یک از آنان بــه سوی قوم خود رفته بودند... آنان هم در زمـانها و مکانهای گوناگون و در میان اقوام مختلف، دعوت واحدی داشتهاند و انسانها را به سوی پرستش خدای واحدی فرا خواندهاند. سـرانـجام خاتمانبیاء (ص) دعوت واحدی را برای هر زمانی و هر مکانی و برای جملگی مردمان از هر نژادیکه بودهاند و هر رنگیکه داشتهاند، با خـود به ارمغان آورده است.

این پیغمبرانکه به سوی اقوام مختلف در مکانها و زمانهای مختلف رفتهاند، خدائیکه ایشان را یک یک و جدا جدا روانهکرده بود، هم اینک آنان را با همدیگر گرد میآورد، و باسخهایگوناگونی راکه بدیشان داده شده است، و خط سیرهایگوناگونی راکه مردمان در پیشگرفتهاند، همراه آنان گرد میآورد. پیغمبران هم اینک همه جمع آمدهاند. پیغمبرانی که سرداران و پیشوایان انسانها در زندگانی جهان بودند و رسالتهای یـزدان را در نـواحــی مختلف جـهان به انسـانها میرسانیدند. در پشت سر ایشان هم پاسخهای انسانها در زمانهایگوناگون بوده است ... اینان هم اینک در پیشگاه خدا حاضر آمدهاند، خدائـی که خداوندگار انسانـها است. همه و همه در صحنه روز بزرگی حاضر آمدهاند. آن صحنهایکه از زندگی موج‌‌میزند:

 « وْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ ؟» .

 آن روزی که خـداوند پیغمبران را گردمیآورد و بدیشان میگوید: به شما چه پاسخی داده شده است؟.

« مَاذَا أُجِبْتُمْ ؟» .

به شما چه پاسخی داده شده است؟...

چه امروز محصولاتگرد آورده میشود. چیزهای پراکنده، درکنار هم آماده میشوند. پیغمبران حساب و کتاب رسالتها را تقدیم میدارند. نتائج با حضـور همه گواهان اعلام و اعلان میشود.

« مَاذَا أُجِبْتُمْ ؟» .

به شما چه پاسخی داده شده است؟...

پـیغمبران نیز انسان هستند و زادگان انسانند. ایشـان از چیزی آگاهی دارندکه حاضر و ظاهر باشد. از چیزی آگاهی ندارندکه پنهان و نهان باشد.

آنان اقوام خود را به سوی هدایت رهـنمود کردهانـد. برخی از آنان پاسخگفتهاند، و برخـی از آنـان پشت کردهاند... پیغمبران اگر هم حقیقت کسـانی را شـناخته باشندکه پشت کردهاند و راه گریز در پیشگرفتهانـد، حقیقت کسانی را نشناختهاندکه پاسخ ایشان را دادهاند و فرمان خدا را پذیرفتهاند. چراکه پیغمبران آگاه از ظاهرکارند، و آگاهـی از باطنکار را تنها خدا میداند و بس... اینکه پیغمبـران در بارگاه خدائی هستندکه او را بهتر از هرکس دیگری میشناسند، و بیشتر از هرکس دیگری از او میترسند و میهراسند. در آستانه الهـی خجالت میکشند از اینکه در حضـور او اظهار علم و آ گاهیکنند. آخر آنان میدانندکه یزدان بس دانا و آگاه است.

ایـن پـاسخ هراسانگیزی استکه در روز بزرگ گردهمائی قیامت، در محضر فرشتگان و در حضـور همه آدمیزادگان، داده میشود. پاسخی است که مـراد از آن رویاروئی است، رویاروئی انسانها با پـیغمبرانشـان. مـخصوصاً رویاروئی انسانهائی است که پیغمبران خـود را تکذیب میکردهاند و دروغگو مینامیدهانـد و هم اینک با پیغمبرانشان روبرو میگردند. خدا ایشان را با پیغمبرانشان رویاروی میگرداند تا در جایگاه اگاهی اعلام فرمایدکه این پیغمبران بزرگوار از سوی یزدان جهان، آئین خداوند منان را با خود برای شما مـردمان آورده بودند. اینان همان پیغمبرانندکه در جهان تکذیب میشدند و هم اینک در حضور خدای سبحان آمادهاند و برپای ایستادهاند تا از رسالتها و پیام رسانیهایشان، و از اقوام وکسانی پرسیده شودکه ایشـان را در دنـیا تکذیب میکردند.

امّا پیغمبران اعلام میدارندکـه دانش راستین و علم حقیقی از آن خدای یگانه است و بس. دانش و علمی که ما پیغمبران داریم سزاوار آن نیستکه در پیشگاه خداوندگار دانش و علم اظهار شود. ما جایگاه خود را در پیشگاه خدا میشناسیم و ادب لازم را نگاه میداریم و خجالت میکشیم لب از لب بگشائیم و از دانش و  آگاهی  خویش  صحبت کنیم:

(قَالُوا لا عِلْمَ لَنَا إِنَّکَ أَنْتَ عَلامُ الْغُیُوبِ) (١٠٩).

 میگویند:  ما  را  هیچگونه  آگاهی  و  دانشی  نـیست  (مگـر  آنچه  از  راه  وحی  آموختهایم  و  ظواهری  که  در  روزگار  حیات  خود  از  مردم  مشاهده  کردهایم)  تو  خود  (عـلاوه  از  ظواهر)  از  تمام  خفایا  آگاهی.

*

پیغمبران  بجز  عیسی  علیّه السّلام کسانی  ایشان  را  تصدیق  و  کسانی  آنان  را  تکذیب  نمودهاند.  با  این  پاسخ کامل  و  شامل، کارشان  به  پایان  میآید.  آن  پاسخی که  آگاهی  و  دانش  را  به  خدا  وامیگذارد،  و  همه  چیز  را به ذات  خداوند  سبحان حواله مینماید... دیگر  روند  قرآنی،  در  این  صحنه،  بر  این  چیز  دیگری  نمیافزاید  و  سخنی  بیش  از  این  از  ایشان  روایت  نمیفرماید...  بلکه  تنها  خطاب  به  عیسی  پسر  مریم  میشود.  زیرا  عیسی  پسـر  مریم  است که  بدو گرفتار  آمدهاند  و  شبهههائی  دور  و  بر  او  برانگیختهاند،  و  فضا  را  ابری  و  تیره  و  تار کردهاند.  او  است  که  مردمان  دربارۀ  وجودش  و  پیرامون  صفاتش  و  حول  و  حوش  زادن  و  مردنش،  ژرف  نگری کردهانـد  و  سخنانی  بهم  بافتهاند  و  نارواها  و  یاوههائی گفتهاند.  خطاب  به  عیسی  پسر مریم  میشود  - آن  هم  در مـیان  همۀ کسـانی که  او  را  خـدا  میدانسـتهاند،  و  وی  را  پرستش  مینمودهاند،  و  پیرامون  او  و  مادرش  مریم  نقشها  رقم  زدهاند  و  آرایهها  و  نگارهها  به  تصویر  کشیدهاند  -  بدو  رو  میشود  و  نعمتهای  خدا  بر  او  و  بر  مـادرش  یـادآوری  میگردد.  معجزههائی  برشمرده  میشود که  خدا  بدو  عطاء  فرموده  بود  تـا  مردمان  به  وسیلۀ  آنها  رسالت  او  را  بپذیرند.  امّا کسانی  از  ایشان  او  را  سخت  تکذیب  کردهاند  و  با  وی  بسیار  بد رفتاری  نمودهاند،  و کسانی  هم  بدو گرفتار  آمدهاند  و  به  سـبب  معجزههای  او  به  کژراهه  افتادهاند،  و  او  را  بـا  خـدا  بـا  دیدن  این  معجزهها  خدا  دانستهاند!  در  حالی که  همۀ  این  معجزهها  ساخته  و  پرداختۀ  خدائی  بوده  است که  عیسی  را  آفریده  است  و  به  پیغمبری  برگزیده  است  و  به  میان  مردمان  روانه  فـرموده  است  و  با  مـعجزهها  یـاری  و  کمکش  نموده  است:

(إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَعَلى وَالِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلا وَإِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإنْجِیلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِی وَتُبْرِئُ الأکْمَهَ وَالأبْرَصَ بِإِذْنِی وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِی وَإِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُبِینٌ (١١٠)وَإِذْ أَوْحَیْتُ إِلَى الْحَوَارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَبِرَسُولِی قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ) (١١١).

در  آن  هنگام  خداوند  (از  میان  پیغمبران  خطاب  به  عیسی  میگوید:)  ای  عیسی  پسر  مریم  به  یاد  آور  نعمت  مرا  که  بـر  تو  و  مـادرت  ارزانی  داشـتم؛  بدانگاه  کـه  تـوسط  جبرئیل  (پیام آسمانی  را  به  تو  رساندم  و)  تـو  را  نیرو  بخشیدم  و  یاری  دادم  (و  بر  اثر  تأیید  آسمانی  به  عنوان  کودک)  میان  گهواره  با  مردم  سخن  میگفتی  و  در  (سن  پختگی  و)  مـیانه  سـالی  (بـه  عنوان  پـیغمبر  بـا  ایشـان  صحبت  مینمودی.  و  به  یاد  آور)  آنگاه  را  که  نـوشتن  و  دانش  سودمند  و  تورات  و  انجیل  را  (بدون  آموزگار)  به  تو  آموختم.  و  (به  یاد  آور)  آنگاه  را  که  (از  تـوان  بشـر  فراتر  میرفتی)  و  به  دستور  من  چیزی  از  گِل  بـه  شکـل  پرنده  میساختی  و  بـدان  مـیدمیدی  و  بـه  فرمان  مـن  پرندهای  (زنده)  میشد،  و  کور  مـادرزاد  و  مـبتلای  بـه  بیماری  پیسی  را  به  فرمان  و  قدرت  من  شفا  میدادی،  و  (به  یاد  آور)  آنگاه  را  که  مردگان  را  به  فرمان  من  (زنـده  میکردی  و  از  گورها)  بیرون  میآوردی،  و  (به  یاد  آور)  آنگاه  را  که  شرّ  بنیاسرائیل  را  از  سر  تو  کوتاه  کردم  در  آن  مـوقع  که  دلائـل  و  مـعجرات  بـدانـان  مـینمودی  و  کافران  ایشان  میگفتند:  اینها  جز  جادوی  آشکـار،  چیز  دیگری  نمیتواند  باشد.  و  (خاطر  نشان  ساز  آنگاه  را  که  به  حواریون  الهـام  کـردیم  کـه  بــه  مـن  و  فرستادۀ  مـن  (عیسی)  ایمان  بیاورید.  (آنان  پذیرفتند  و)  گفتند:  ایـمان  آوردهایم  و  (پروردگارا!)  گواه  بـاش  که  مـا  مــخلص  و  منقاد  (اوامر  تو)  هستیم.

رویاروی کردن  با  نعمتهائی  است که  خداوند  به  عیسی  پسر  مریم  و  مادرش،  بخشیده  است.  از  جمله:  تـوسّط  روحالقدس،  یعنی  جبرئیل  او  را  در گهواره  نیرو  بخشیده  است  و  یاری  داده  است.  او  با  مردمان  هنگامی  سخن  گفته  است که  هنوز  زمان سخن گفتن  وی  نبوده  است  و  فرا  نرسیده  است.  مادرش  را  از  شبههای  نجات  میدهد  که  تولّد  بیمثل  و  مانند  او  آن  را  برانگیخته  است  و  پدیدار کرده  است.  گذشته  از  اینها  او  در  میانهسالی  نیز مردمان  را  به  سوی  یزدان  میخواند...  روحالقدس،  یعنی  جبرئیل  علیّه السّلام  در  اینجا  و  آنـجا  او  را  نـیرو  می‏بخشد  و  یاری  میدهد...  نعمت  دیگری  این  است  که  خدا  بدو  کتاب  و  فرزانگی  میآموزد.  عیسی  وقتی که  در  زمین  متولّد  گردید،  چیزی  نـمیدانست.  خدا  بدو  نگارش  آموخت  و  بدو  یـاد  داد که  چگونه  امور  زندگی  را  بچرخاند  و کارها  را  به  پایان  برساند.  تورات  را  نیز  بدو  یاد  داد،  توراتی  که  آن  را  در  دست  بنی‏اسرائیل  یـافت.  انجیل  را  نیز  بدو  یاد  داد،  انجیلی که  خدا  آن  را  بدو  داد  و  تصدیق  کنندۀ  کتابهای  آسمانی  پیشین  بود.  بالاتر  از  این،  عیسی  معجزههای  خارقالعادهای  را  انجام  میداد که  انسانی  جز  با  اجازۀ  خدا  نمیتواند  آن  را  انجام  بدهد.  او  از گل  شکلی  بسان  پرندهای  را  میساخت  و  به  پیکرش  میدمید  و  با  اجازۀ  خدا  پرندهای  میشد!  ما  نمیدانـیم  این  کار  چگونه  انجام  می پذیرفت،  زیرا  ما  تا به  امروز  نمیدانیم  چگونه  خدا  حیات  را  آفریده  است  و  چگونه  حیات  را  در  پیکرۀ  زنـدهها  دمـیده  است  و گسـترانـیده  است.  عیسی کور  مادرزاد  را  با  اجازۀ  خدا  بهبودی  میبخشید.  علم  پزشکی  نمیداند  چگونه  بینائی  را  به  چشم  برمیگردانید.  و لیکن  خدائی که  در  اصل  چشمها  را  میآفریند  و  بدانها  بینائی  عطاء  میکند  میتواند  چشمان  کور  مادرزاد  را  نیز  رو  به  نور  باز  و  بینا کـند.  عـیسی  مبتلای  به  بیماری  پیسی  را  نیز  با  اجازۀ  خدا  بهبودی  میبخشید،  نه  با  درمان  بلکه  با  اجازۀ  خداوند  رحمان.  البتّه  دوا  نیز  وسیلهای  برای  پیاده کردن  اجازۀ  خدا  در کار  بهبودی  است.  آن  خدائی  که  اجازه  میدهد،  مـیتوانـد  وسیله  را  نیز  تغییر  دهد،  و  میتواند  هدف  را  هم  مهیّا  و  محقّق  سازد  بدون  هیچگونه  وسیلهای.  عیسی  مردگان  را  با  اجازۀ  خدا  زنده  میکرد...  خدائـی کـه  نـخستین  بار  حیات  را  پدیدار کرده  است  و  به  جهانیان  بخشیده  است،  میتواند  هر  وقت  که  بخواهد  حیات  را  برگرداند  و  جان  به  پیکرها  بدماند  و  آنها  را  زنده گرداند.  آنگاه  خدا  عیسی  را  به  نعمتی  از  نـعمتهای  بیشمار  خود  متذّکر  میگرداند که  حفظ  و  حمایت  او  از  دست  بنی‏اسرائیل  است.  عیسی  همۀ  این  دلائـل  و  مـعجزات  را  برایشان  آورد،  ولی  تکذیبش کردند  و گمان  بردند که  معجزههای  خارقالعادۀ  او  سحر  و  جادوی  واضح  و  روشـنی  است!  بنی‏اسرائیل  چون  نتوانستند  وقوع  آنها  را  انکار کنند،  چه  هزاران  نفر  وقوع  آنها  را  مشاهده  کرده  بودند،  معجزات  او  را  سحر  و  جادو  نامیدند،  و بـه  سبب  دشـمنانگی  و  کینهتوزی  و تکبّر و  خود  بزرگ بینی،  نخواستند  تسلیم  مفهومها  و  معنیهای  آنها  شوند...

بنیاسرائیل،  قطعاً  عیسی  را  نکشتهاند  -  هر  چند که  میخواستند  چنین  کنند  -  و  او  را  به  دار  نزدهاند.  بلکه  خدا  او  را  میرانیده  است  و  او  را  به  سوی  خود  بالا  برده  است  ...  همچنین  خدا  او  را  به  نعمت  خود که  بدو  داده  است  تذکّر  میدهد،  نعمتی که  در  الهـام  بخشیدن  به  حواریّون  برای  ایمان  آوردن  به  خدا  و  پیغمبرش  نـهفته  است.  حواریّون  نیز  به  ایـن  الهام  لبّیک  مـیگویند  و  تسلیم  فرمان  یزدان  میشوند،  و  او  را  بر  ایمان  و  تسلیم  کامل  خود  به  خدا،  گواه  میگیرند:

(وَإِذْ أَوْحَیْتُ إِلَى الْحَوَارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَبِرَسُولِی قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ) (١١١).

و  (خاطر  نشان  ساز)  آنگاه  را  کـه  بـه  حواریّـون  الهـام  کردیم  که  به  من  و  فرستادۀ  من  (عیسی)  ایمان  بیاورید.  (آنان  پذیرفتند  و)  گفتند:  ایمان  آوردهایم  و  (پروردگارا!)  گواه  باش  که  ما  مخلص  و  منقاد  (اوامر  تو)  هستیم.

 اینها  نعمتهائی  بود که  خدا  به  عیسی  پسر  مریم  داده  بود، تا گواه  و  دلیل  بر  پیغمبری  او  باشند.  امّـا  بسیاری  از  پیروان  عیسی،  او  را  وسیلۀ  کجروی  و  انحراف  میکنند  و گمراهیها  و  سـرگشتگیها  پـیرامون  وجود  او  پـدید  میآورند  و  مایۀ  سردرگمی  میسازند.  هم  اینک  عیسی  در  محضر  فرشتگان  و  در  حضور  همۀ  مردمان  و  قوم  خود،  آنان  که  دربارهاش  غلو  کردهاند،  چنین  گمراهیها  و  سرگشتیهائی  را  به  رخ  ایشان  میکشد  و  آنها  را  بدیشان  اعلام  میدارد،  تا  قوم  او  آنـها  را  بشنوند  و  ببینند،  و  رسوائی  و خـواری  ایشان  دردآورتر  و  رو  سیاهکنندهتر  در  حضور  همۀ  جهانیان گردد!

*

روند  قرآنی  به  نشان  دادن  نعمتهائی که  به  عیسی  پسر  مریم  و  مادرش  ارمغان  شده  است  ادامه  میدهد،  و  به  دنبال  آن  به  نعمتی که  خدا  به  قوم  او  عطاء  فرموده  است  میپردازد،  و  معجزاتی  را  برمیشمرد که  خدا  به  وسیلۀ  آنها  عیسی  را  یاری کرده  است  و  نیرو  بخشیده  است  و  عیسی  و  حواریّون  آنها  را  دیـدهانـد  و گواه  بر  آنها  بودهاند:

(إِذْ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ قَالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (١١٢)قَالُوا نُرِیدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْهَا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَنَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنَا وَنَکُونَ عَلَیْهَا مِنَ الشَّاهِدِینَ (١١٣)قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیدًا لأوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآیَةً مِنْکَ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَیرُ الرَّازِقِینَ (١١٤)قَالَ اللَّهُ إِنِّی مُنَزِّلُهَا عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِینَ) (١١٥).

 (خاطر  نشان  ساز)  آنگاه  را  که  حواریـّون  (بـه  عیسی)  گفتند:  ای  عیسی  پسر  مریم،  آیا  پروردگارت  مـیتوانـد  سفرهای  از آسمان  برای  ما  فرو  فرستد  (و  با  پذیرش  این  درخواست  تو،  بر  ما  منّت  نهد؟  عیسی  بـدیشان)  گفت:  اگر  مؤمن  (به  خدا)  هستید  از  خدا  بترسید  (و  مطیع  اوامر  و  نواهی  او  باشید،  و  درخواستهای  نابجا  و  ناروا  نکنید). گفتند:  میخواهیم  (به  عنوان  تبرّک)  از  آن  (خـوان  یـغما  چیزی)  بخوریم  و  دلهایمان  (با  زیادت  یـقین  بـه  قدرت  ربّالعالمین)  آرامش  یابد  و  (به  عین  الیقین)  بدانیم  که  تو  (در  رسـالت  خود)  بـه  مـا  راست  گفتهای  و  (بـا  تـبدیل  اسـتدلالات  نـظری  بـه  مشـاهدات  تـجـربی  و  بـصری،  وسوسهها  از  زوایای  دلها  زدوده  شود  و  در  پیش  آنان  که  چنین  معجزهای  را  نمیبینند)  جـزو  گواهان  بـر  آن  باشیم.  عیسی  پسر  مریم  (هنگامی  که  دیـد  درخواست  ایشان  برای  اطمینان  بیشتر  است،  نه  امـتحان  او  و  شکّ  در  قدرت  خدا،  درخواست  ایشـان  را  پـذیرفت  و)  گـفت:  آفریدگارا  و  پروردگارا!  خوانـی  از  آسـمان  (بـرای  مـا  بندگان)  فرو  فرست  تا  (روز  نزول  آن)  جشنی  برای  مـا  (مؤمنان)  متقدّمین  و  (دیگر  مؤمنان)  مـتأخّرین  شـود  و  معجزهای  از  جانب  تو  (بر  صدق  نبوّت  من)  باشد.  و  ما  را  (نه  فقط  امروز،  بلکه  همیشه)  روزی  رسان،  و  تو  بهترین  روزی  دهندگانی.  خداوند  (دعـای  عیسی  را  پـذیرفت  و  بدو)  گفت:  من  آن  را  برای  شما  فرو  میفرستم،  ولی  هـر  کس  از  شما  از  آن  به  بعد  (که  نزول  مائده  و  گام  نهادن  به  مرحلۀ  شهود  و  عین  الیقین  تحقّق  یافت،  چون  مسؤولیّت  بیشتری  پیدا  میکند)  اگر  کافر  گردد  (و  راه  الحاد  و  انکار  پوید)  او  را  چنان  مـجازاتی  مـیکنم  کـه  کس  دیگری  از  جهانیان  را  بدانگونه  مجازات  نکرده  باشم!.

این گفتگو،  از  سرشت  قوم  عیسی  پردهبرداری  میکند...  مخلصـان  ایشان،  آن  کسانی که  حواریّون،  یعنی  اصحاب  عیسی  بودند...  وقتی  که  بنگریم  و  دقیق  شویم،  مـیان  اصحاب  عیسی علیّه السّلام  و  اصحاب  پیغمبر صلیّ الله علیه وآله وسلمّ  مـا  فرق  بسیاری  است.

اصحاب  عیسی،  حواریّون  هستند.  کسانی  که  خدا  ایمان  به  خود  و  به  پیغمبر  خود  عیسی  را  بدیشان  الهام  فرمود.  آنان  در  پـرتو  الهـام  ایمان  آوردنـد،  و  عیسی  را  بر  فرمانبرداری  خویش  گواه  گرفتند...  پس  از  ایـن  کـه  معجزاتی  از  عیسی  دیدند  و  آنها  را  فـهم کردند،  از  او  معجزۀ  تازهای  را  طلبیدند  تا  دلهای  آنان  اطمینان  بیابد،  و  از  این  معجزه  بدانند که  عیسی  با  ایشان  راست  بوده است  و  درست گفته  است،  و  آنان  هم  برای  آیندگان  گواهی  دهند!

امّا  اصحاب  محمّد صلیّ الله علیه واله وسلمّ  پس  از  پذیرش  اسلام  حتّی  معجزهای  از  او  نطلبیدند  ...  چـرا  کـه  دلهـایشان  ایـمان  آورده بـود،  و  درونـهایشان  آرامش  یـافته  بود،  از  آن  زمان  که  خوشی  ایمان  به  دلها  و  درونها  راه  پیدا  کرده  بود.  پیـغمبرشان  را  تصدیق کردند  و  دیگر  بعد  از  آن  از  پیغمبرشان  دلیـل  و  برهانی  بـر  صداقت  و  راسـتی  او  درخـواست  نـنمودند.  بر  صـدق  پـیغمبرشان  بدون  هیچگونه  معجزهای  جز  قرآن،  گواهی  دادند.

این  است  فرق  عظیمی که  میان  حواریّون  عیسی علیه السّلام  و  حواریّون  محمّد صلیّ الله علیه واله وسلمّ  است.  آنان  در  سطحی  و  ایـنان  در  سـطحی  هسـتند...  آنـان  فرمانبردارنـد  و  ایـنان  فرمانبردارند...  آنان  پذیرفته  شدگان  در  آستانۀ  خدایند  و  اینان  پذیرفته  شدگان  در  آستانۀ  خدایـند  ...  و لیکن  سطحها  دور  از  همدیگر  میمانند،  بدانگونه  که  خدا  خواسته  است.

داستان  خوان  آسمانی  -  همانگونه که  در  قـرآن  آمـده  است  -  در کتابهای  مسیحیان  نیامده  است.  در  انجیلهائی  که  مدتّها  بعد  از  عیسی علیّه السّلام  نگارش  یافتهاند  نیز  نوشته  نشده  است.  از  این  انـجیلهـا بـا  اطمینان  نـمیتوان  به  حقیقتی  پی  برد که  از  سوی  خدا  نازل  شـده  است.  ایـن  انجیلها  جز  روایت  برخی  از کشیشها  نیست که  دربارۀ  داستان  عیسی علیّه السّلام نگارش  یـافته  است.  ایـن  انـجیلها  چیزی  نیست که  خدا  بر  عیسی  نازل  فرموده  است  و  آن  را  انجیل  نامیده  است.

امّا  در  این  انجیلها  خبر  از  خوان  آسـمانی  به  صورت  دیگری  وارد  شده  است.  در  انجیل  متّی  در  پایان  اصحاح  پانزدهم  آمده  است:  (امّا  مسیح  شاگردانش  را  فرا  خواند،  و گفت:  من  نگران  این  جماعت  هستم.  زیـرا  آنـان  سه  روز  است که  با  من  راه  میروند،  و  چیزی  برای  خوردن  ندارند.  نمیخواهم  ایشان  را گرسنه  برگردانم  تـا  در  راه  ضعف  نکنند  و  سست  و  بی حال  نشوند.  شاگردانش  بدو  گفتند:  در  بیابان  این  همه  نان  را  از کجا  فراهم کنیم  تـا  چنین گروه  انبوهی  را  سیر گرداند که  شمارۀ  آنـان  ایـن  اندازه  فراوان  است؟  مسیح  بدیشان  گفت:  چه  اندازه  نان  دارید؟ گفتند:  هفت  نان  و  اندکی  مـاهی کوچک.  به  جملگی  مردمان  دسـتور  داد  روی  زمـین  بنشینند.  آن  هفت  نان  و  ماهیها  را گرفت  و  شکر  نمود  و  پاره  پاره کرد  و  به  شاگردان  خود  داد  و  شاگردانش  آنها  را  به  مردمان  دادند.  همۀ  ایشان  خوردند  و  سیـر  شدند،  و  از  خردهها  و  پاره  پارههای  باقیمانده  هفت  زنبیل  پر  برداشتند.  خورندگان  سوای  زنـان  و کـودکان  چـهار  هزار  مرد  بودند...).

همانند  چنین  روایتی  در  سائر  انجیلها  نیز  ذکر  شده  است. برخی  از  تابعین  -  رضوان  الله  علیهم  -  همچون  مجاهد  و  حسن،  معتقدند  که  خوان  نازل  نشـده  است.  زیرا  حواریّون  هنگامی  که  شنیدند  که  خداوند  بزرگوار  میفرماید:                           

(إِنِّی مُنَزِّلُهَا عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِینَ) (١١٥).

من  آن  را  برای  شما  فرو  میفرستم،  ولی  هر  کس  از شما  از  آن  به  بعد  (که  نزول  مائده  و گام  نـهادن  به  مرحلۀ  شــهود  و  عین  الیـقین  تـحقّق  یـافت،  چون  مسـؤولیّت  بیشتری  پیدا  میکند)  اگر  کافر  گردد  (و  راه  الحاد  و  انکار  پوید)  او  را  چنان  مجازاتـی  مـیکنم  کـه  کس  دیگری  از  جهانیان  را  بدانگونه  مجازات  نکرده  باشم!.

حواریّون  ترسیدند  و  از  درخواست  نـزول  مـائده  دست  کشیدند. ابن کثیر  در  تفسیر  خود گفته  است:  (لیث  پسر  ابوسلیم  از  مجاهد  روایت  کرده  است که گفته  است:  این  ضربالمثل  است  و  خداوند  آن  را  ذکر  فرموده  است،  و  الاّ  چیزی  نازل  نکرده  است  ...  (ابن  ابوحاتم  و  ابنجریر،  آن  را  روایت  نمودهاند).  سپس  ابـنجریر گفته  است:  حارث،  و  قاسم  -که  ابن  سلام  است  -  و  حجّاج  از  ابن  جریج  که  از  مجاهد  برایمان  روایت  کردهانـد  که  گفته  است:  خوانی  بود که  روی  آن  خوراک  بود.  از  خوردن  طعام  دست  کشیدند،  وقتی  که  شنیدند که  اگر  پس  از  نزول  خوان  کافر  شوند، عذاب  گریبانگیرشان  میگردد.

  بدین  لحاظ  نخواستند که  خوان  برایشان  بیاید...  همچنین  گفته  است:  ابومثنّی،  و  محمد  پسر  جعفر،  و  شعبه  از  منصور  پسر  قتاده،  برایمان  روایت  کردهانـد  که گفته  است:  حسن  میگفت:  هنگامی که  بدیشان گفته  شد:

 ( فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِینَ (١١٥).

ولی  هر  کس  از  شما  از  آن  به  بعد  اگر  کافر  گردد،  او  را  چنان  مجازاتی  مـیکنم  که  کس  دیگری  از  جهانیان  را  بدانگونه  مجازات  نکرده  باشم!.

گفتند:  ما  را  به  خوان  نیازی  نیست.  این  بود که  خوان  نازل  نگردید).

امّا  آراء  بیشتر  سلف  بر  این  است که به خوان  نـازل  شده  است.  زیرا  خدای  بزرگوار  فرموده  است:

(إِنِّی مُنَزِّلُهَا عَلَیْکُمْ ).

قطعاً  من  آن  را  بر  شما  نازل  میگردانم.

وعدۀ  خداوند  حقّ  است.  چیزی  را که  قرآن کریم  دربارۀ  خوان  بیان  فرموده  است،  میپسندیم  و  بر  آن  تکـیه  میکنیم،  نه  چیزهای  دیگر.

خداوند  بزرگوار  در  رویاروئی  عیسی  با  قوم  خود  در  روز  محشر  و  در  حضـور  همۀ جهانیان،  بدو  فضل  و لطفی  را  تذکّر  میدهد که  در  حقّ  او کرده  است:

(إِذْ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ؟). 

(خاطر  نشان  ساز)  آنگاه  را  که  حـواریّـون  (بــه  عیسی)  گفتند: ای  عیسی  پسر  مریم،  آیا  پروردگار  تو  میتواند  خوانی  از  آسمان  برای  ما  فرو  فرستد  (و  با  پذیرش  این  درخواست  تو،  بر  ما  منّت  نهد؟).

حواریّون  که  شاگردان  عیسی  و  نزدیکترین  پیروان  او  بودند  و  از  همگان  بهتر  او  را  میشناختند،  میدانستند که  او  انسان  است  ...  پسر  مـریم  است  ...  او  را  با  چیزی  فریاد  میداشتند  که  کاملاً  با  آن  او  را  میشناختند.  آنان  میدانستند که  عیسی  خدا  نیست  و  بلکه  او  عبدی  است  پروردۀ  خدا.  او  پسر  خدا  نیست  و  بلکه  او  پسر  مـریم  است  و  بنده ای  از  زمرۀ  بندگان  خدا  است.  همچنین کاملاً  میدانستند که  این  خدای  او  است  که  چنین  معجزههای  خارقالعاده  را  توسّط  او  نشان  میدهد،  و  ایـن  عیسی  نیست که  از  سوی  خود  و  با  قدرت  ذاتـی  خود  چنین  معجزههای  خارقالعادهای  را  فراهم  میسازد  و  نـمایش  می دهد...  بدین  سبب  است  وقتی که  از  او  میطلبند  که  خوانی  را  از  آسمان  بر  آنان  نازل کند،  از  او  نمیخواهند  که  خودش  چنین  کند.  زیرا  او  را  میشناسند  و  میدانند  که  او  خود سرانه  و  از  پیش  خود  نمیتواند  و  توان  انجام  معجزه  و  نـمـایش  خارقالعـاده  را  ندارد.  بلکه  از  او  میطلبند:

(یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ؟).

 ای  عیسی  پسر  مریم،  آیا  پروردگار  تو  میتواند  خوانی  از  آسمان  برای  ما  فرو  فرستد؟.

تأویلها  و  تفسیرها  دربارۀ  سخن  ایشان که گفتند:

(هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ؟).

 آیا  پروردگار  تو  میتواند؟.

جـوراجور  و گوناگون  است. چگونه  آنان  پس  از  ایمان  به  یزدان،  و گواهی  دادن  عیسی علیّه السّلام  بر  تسـلیم  مـخلصـانۀ  ایشان  در  برابر  ایزد  منّان،  با  ایـن  واژگان، درخواست  خوان  میکنند؟!

گفته  شده  است که  واژۀ  «یَسْتَطیع«  به  معنی  (میتواند)  نیست.  بلکه  مقـصود  لازمۀ  استطاعت  این  چنین  است که  بتواند  خوانی  بر  ایشان  نازل کند.  برخی  نیز گفتهاند:  (آیا  میتواند؟)  به  معنی:  (آیا  به  تو  پاسخ  میفرماید  و  قبول  مینماید،  وقتی که  در  خواستکنی؟)  است  ...  برخی  نیز  «هَلْ  تَسْتَطیع  رَبّکَ؟«  خواندهاند  که  بدین  معنی  است:  آیا  تو  میتوانی  از  پروردگار  خود  بخواهی که  از  آسمان  خوانی  بر  ما  فرو  فرستد؟

به  هر  حال،  عیسی علیّه السّلام  درخواسـتشان  را  نـمیپذیرد  و  ایشان  را  از  درخواست  چنین  مـعجزۀ  خارقالعادهای  برحذر  می دارد...  زیرا  مؤمنان  درخـواست  معجزهها  و  خارقالعادهها  نمیکنند،  و  بدو  پیشنهاد  نمیکنند که  چنین  و  چنان  کند:

(قَالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ) (١١٢).

گفت  :  اگر  مؤمن  (به  خدا)  هستید  از  خدا  بترسید  (و  مطیع  اوامر  و  نواهی  او  باشید،  و  درخواستهای  نابجا  و  ناروا  نکنید).

امّا  حواریـّون  درخـواست  خود  را  تکرار  نـمودند  و  آشکارا  علّت  درخواستشان  و  هدف  از  آن  را  بیان کردند:

 (قَالُوا نُرِیدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْهَا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَنَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنَا وَنَکُونَ عَلَیْهَا مِنَ الشَّاهِدِینَ) (١١٣).

گفتند:  میخواهیم  (به  عنوان  تبرّک)  از  آن  (خوان  یـغما  چیزی)  بخوریم  و  دلهایمان  (با  زیادت  یـقین  بــه  قدرت  ربّالعالمین)  آرامش  یابد  و  (به  عین  الیقین)  بدانیم  که  تو  (در  رسـالت  خود)  بـه  مـا  راست  گفتهای  و  (بـا  تـبدیل  اسـتدلالات  نـظری  بـه  مشـاهدات  تـجربی  و  بـصری،  وسوسهها  از  زوایای  دلها  زدوده  شود  و  در  پیش  آنان  که  چنین  معجزهای  را  نمیبینند)  جزو  گواهان  بـر  آن  باشیم.

حواریّون  میخواهند  از  این  خوراک که  یگانه  و  بی‏نظیر  است  و  در  پیش  ساکنان کرۀ  زمـین  یـافته  نـمیشود  بخورند،  و  دلهایشان  با  دیدن  این  معجزۀ  خارقالعاده  آرامش  پیدا کند،  بدانگاه  که  در  حضور  خودشان  رخ  میدهد  و  با  چشمان  خود  آن  را  می‏بینند،  و  اطـمینان  کامل  حاصل کنند که  عیسی  علیّه السّلام  با  ایشان  راست  بوده  است  و  بدیشان  راست گفته  است. گذشته  از  ایـن،  گواهانی  بر  وقوع  چنین  معجزهای  در  پـیش  بقیّۀ  قوم  خویش  باشند.

همۀ  اینها  -  همانگونه که گفتیم  -  اسباب  و  عللی  هستند  که  سطح  معیّنی  را  به  تصویر  میکشانند که  بسی  پائینتر  از  سـطح  اصحاب  محمّد صلیّ الله علیه واله وسلمّ   است.  هنگامی  که  حواریّون  را  با  اصحاب  میسنجیم،  آنان  را  در  سطحی  و  افقی،  و  اینان  را  در  سطحی  و  افقی  میبینیم.  امّا  ایـنان  کجا  و  آنان  کجا؟!

بدین  هنگام  عیسی علیّه السلام  رو  به  پروردگارش  مـیکند  و  عاجزانه  او  را  به  فریاد  میخواند:

(قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیدًا لأوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآیَةً مِنْکَ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَیرُ الرَّازِقِینَ) (١١٤).

عیسی  پسر  مریم  (هنگامی  که  دیـد  درخواست  ایشـان  بـرای  اطمینان  بـیشتر  است،  نـه  امـتحان  او  و  شکّ  در  قـدرت  خـدا،  درخواست  ایشان  را  پـذیرفت  و)  گـفت:  آفریدگارا  و  پروردگارا!  خوانـی  از  آسمان  (بـرای  مـا  بندگان)  فرو  فرست  تا  (روز  نزول  آن)  جشنی  برای  مـا  (مؤمنان)  متقدّمین  و  (دیگر  مؤمنان)  متأخّرین  شـود  و  معجزهای  از  جانب  تو  (بر  صدق  نبوّت  من)  باشد.  و  ما  را  (نه  فقط  امروز،  بلکه  همیشه)  روزی  رسان،  و  تو  بهترین  روزی  دهندگانی.

در  دعای  عیسی علیّه السّلام  پسر  مریم  -  همانگونه که  رونـد  قرآنی  این  نسبت  را  تکرار  میکند  -  ادب  بندۀ  برگزیده  با  معبود  خود  و  آشنائی  او  با  خداوندگار  خویش،  جلوهگر  و  هویدا  است.  این  بندۀ  برگزیده،  آفریدگار  و  خداوندگار  خود  را  فریاد  میدارد:  خدایا! خداوندگارا!  من  تو  را  به  فریاد  میخوانم  و  عاجزانه  میطلبم  که  خوانی  از  آسمان  برای  ما  روانه  فرمائی.  خوانی که  با  خیر  و  خوبی  و  فرح  و  شادی  ما  را  فراگیرد،  و  برای  ما  مؤمنان  متقدّم  و  معاصر،  و  مؤمنان  متأخّر  و  آینده  باشد  و  همۀ  ما  بتوانیم  از  نخستین  فرد  تا  آخرین  فرد  از  خوان  بخوریم.  ایـن  خوان  نیز جزو  روزی  تو به  ما  است،  پس  به  ما  روزی  رسـان،  چه  تو  بهترین  روزی  دهندگانی...  در  ایـن  صورت،  عیسی  علیّه السّلام  میداند  که  او  بنده ای  است،  و  خدا  خداوندگار  او  است.  این  اعتراف  در  حضور  همۀ  جهانیان  اظـهار  مـیگردد.  رو  در  روی  قوم  خودش  انـجام  میپذیرد.  در  روز  بزرگ  حضور  همگانی،  یـعنی  در  صحرای  محشر،  اعلام  میشود!

خداوند  هم  دعای  بندۀ  صالح  خود  عیسی  پسر  مریم  را  پذیرفت،  ولی  با  قاطعیّت  و  جدّیّتی کـه  سـزاوار  جـلال  یزدان  سبحان  است  ...  آنان  مـعجزۀ  خارقالعادهای  را  طلبیدند.  خدا  نیز  پذیرفت،  به  شرط  این که  پس  از  وقوع  این  معجزۀ  خارقالعاده،  خداوند  از  ایشان  عذاب  بدهد  هر که  را  که  کفر  ورزد  عذاب  دردناکی.  عذاب  شدیدی که  در  اوج  شدّت  باشد  و کسـی  از  جهانیان  را  چنین  عذابی  نداده  باشد:

(قَالَ اللَّهُ إِنِّی مُنَزِّلُهَا عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِینَ) (١١٥).

خداوند  (دعای  عیسی  را  پذیرفت  و  بدو)  گفت:  من  آن  را  برای  شما  فرو  میفرستـم،  ولی  هر  کس  از  شما  از  آن  به  بعد  (که  نزول  مائده  و  گام  نهادن  به  مرحلۀ  شهود  و  عین  الیـقین  تحقّق  یافت،  چـون  مسـؤولیّت  بـیشتری  پـیدا  میکند)  اگر  کافر  گردد  (و  راه  الحاد  و  انکـار  پـوید)  او  را  چنان  مجازاتی  مـیکنم  کـه  کس  دیگری  از  جهانیان  را  بدانگونه  مجازات  نکرده  باشم!.

این  قاطعیّت  و  جدیّتّی  است  که  سزاوار  جلال  یزدان  است،  تا  درخواست  معجزات  و  خوارق،  جنبۀ  شوخی  و  سرگرمی  به  خود  نگیرد  و  برای  خوشی  و  خنده  نباشد،  و  کسانی که کفر  میورزند  پـس  از  حجّت  و  برهان  قانع  کننده،  بدون  سزائی  نمانند که  انسان  را  از  راه گناه  باز  میدارد!

سنّت  خدا  پیش  از  آن  نیز  چنین  بوده  است که کسانی  هلاک گردند که  از  انبیاء  مـعجزه  میطلبند  و  پس  از  وقوع  معجزه،  پیغمبران  را  تکذیب  میدارند...  امّا  در  اینجا،  این  نصّ  میتواند  بیانگر  عذابی  باشد که  در  دنیا  گریبانگر  انسان کافر  میگردد،  و  یا  این که  مراد  عذاب  و  کیفر  شخص کافر  در  آخرت  باشد.

*

رونـد  قرآنـی  پس  از  وعد  و  وعـید  خـدا  خاموش  میماند...  تا  به  مسألۀ  بنیادین  بپردازد...  مسألۀ  الوهیّت  و  ربوبیّت  ...  ایـن  مسأله،  مسألۀ  روشـنی  در  سـراسر  درس گذشته  بود..  حال بر گردیم  به  صحنۀ  بزرگ  رستاخیزی  که  هنوز  در  برابر  چشمان  جـهانیان  نـمایش  داده  میشود.  بگذار  بدان  برگردیم  و  پرسشی  را  بشنویم  که  این  بار  بدون  واسطه  و  رویاروی  دربارۀ  مسألۀ  الوهیّتی کرده  میشود که  برای  عـیسی  پسـر  مـریم  و  مادرش  ادّعاء  شده  است.  پرسشی  است  که  در  حـضور  کسانی  از  عیسی علیّه السّلام  میشود که  او  را  پرستش کردهاند.  تا کـسانی که  او  را  پرستش کردهانـد  آن  را  بشنوند  بدانگاه که  عیسی علیّه السّلام  با  خوف  و  هراس،  از  ایـن گـناه  بزرگ  بیزاری  میجوید،  و  خویشتن  را  از  چنین  بـزه  سترگی که  به  هم  بافتهاند  و  بر  او  بستهاند  و  او  پاک  از  آن  است، تبرئه  مینماید:          

(وَإِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلا أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلامُ الْغُیُوبِ (١١٦)مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلا مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (١١٧)اِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (١١٨).

و  (خاطر  نشان  ساز)  آنگاه  را  که  خداونـد  مـیگوید:  ای  عیسی  پسر مریم!  آیا  تو  به  مردم  گفتهای  که  بجز  الله،  من  و  مادرم  را  هم  دو  خدای  دیگر  بدانید  (و  ما  دو  نفر  را  نیز  پـرستش  کنید؟).  عیسی  مـیگوید:  تـو  را  منزّه  از  آن  میدانم  که  دارای  شریک  و  انباز  بـاشی.  مــرا  نسـزد  که  چیزی  را  بگویم  (و  بطلبم  که  وظیفه  و)  حقّ  مـن  نـیست.  اگر  آن  را  گفته  باشم  بی‏گمان  تو  از  آن  آگاهی.  تو  (علاوه  از  ظاهر  گفتار  من)  از  راز  درون  من  هم  باخبری،  ولی  من  (چــون  انسـانی  بـیش  نـیستم)  از  آنچه  بـر  مـن  پـنهان  میداری  بیخبرم.  زیرا  تو  دانندۀ  رازها  و  نهانیهائی  (و  از  خفایا  و  نوایای  امور  باخبری).  مـن  بـه  آنــان  چـیزی  نگفتهام  مگر  آنچه  را  که  مرا  به  گفتن  آن  فرمان  دادهای  (و  آن)  این  که  جـز  خـدا  را  نپرستید  کـه  پروردگار  من  و  پروردگار  شما  است  (و  همو  مرا  و  شما  را  آفریده  است  و  همه  بندگان  اوئیم).  من  تا  آن  زمان  که  در  مـیان  آنـان  بودم  از  وضع  (اطاعت  و  عصیان)  ایشان  اطّلاع  داشتم،  و  هنگامی  کـه  مرا  میراندی، تنها تو  مـراقب  و نـاظرایشـان  بودهای  (و اعمال  و  افکارشان  را پائیدهای)  و  تو  بـر  هـر  چیزی  مطّلع  هستی.  اگر  آنان  را  مجازات  کنی،  بندگان  تو هستند  (و  هر  گونه  که  بخواهی  دربارۀ  ایشان  میتوانی  عمل  کنی)  و  اگر  از  ایشان  گذشت  کنی  (تو  خود  دانــی  و  توانی)  چرا  که  تو  چیره  و  توانا  و  حکیمی  (لذا  نه  بخشش  تو  نشانۀ  ضعف،  و  نه  مجازات  تو  بدون  حکمت  است).

 خداوند  بزرگوار  قطعاً  میداند که  عیسی  به  مردم  چه  گفته  است.  ولی  پرسش  هراسناک  و  وحشتناک  در  روز  بزرگ  و  خوفناک،  پرسشی که  از  شخص  غیر  مسؤول  و  پاکی،  آن  هم  بدین  شیوه  میشود،  و  پاسخی که  اینگونه  بدان  داده  میشود،  بر  حال  زار  و  بر  موقعیّت  ناگوار  کسانی می افزاید که  این  بندۀ  صـالح  و گرامی  را  به  خدائی گرفتهاند  و  او  را  پرستیدهاند.  این کار گناه  بزرگی  است که  انسان  عادی  نمیتواند  به  انجام  آن  دست  یازد.  چگونه  انسان  میتواند  ادّعای  الوهیّت  و  خدائی کند،  در  حالی که  میداند که  او  بنده ای  بیش  نیست؟! وقتی کـه  انسان  معمولی  نمیتواند  چنین  ادّعائی  را  داشته  باشد،  چگونه  پیغمبری  از  پیغمبران  اولوالعزم  همچون  ادّعائی  را  خواهد کرد؟  چگونه  عیسی  پسر  مریم  چنین  ادّعائی  را خواهد  داشت؟  آن کسی که  خداوند  این  همـه  لطف  و کرم  در  حقّ  او  روا  دیده  است  و  این  همه  نعمت  ظاهر و  باطن  بدو  بخشیده  است،  پیش  از  این که  او  را  به  پیغمبری  برگزیند  و  بعد  از  این که  او  را  به  مقام  پیغمبری  رسانده  است  و  خلعت  نبوّت  بر  تن  او  چست کرده  است.  آیا  حال  او  بدانگاه که  از  ادّعای  الوهیّت  و  خدائی  وی  پرسش  میشود  و  او  بندۀ  صالح  راسترو  و  راستکار  است،  باید  چگونه  باشد؟

بدین  خاطر  است که  پاسخ  لرزان  و  ترسان  و  خاشعانه  و  توبه کارانۀ  او  با  تسبیح  و  تنزیه  آغاز  میگردد:

(قَالَ سُبْحَانَکَ!).

 عیسی  میگوید:  تو  را  منزّه  از آن  مـیدانـم  که  دارای  شریک  و  انباز  باشی.

شتابان  به  پاکی کامل  خود  میپردازد  و  خـویشتن  را  مطلقاً تبرئه  میکند  از  این که  او چنین  سخنی  را  اصلاً بر  زبان  رانده  باشد:

(مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ).

مرا  نسزد  که  چیزی  را  بگویم  (و بطلبم  که  وظیفه  و)  حقّ  من  نیست.

ذات  خداوند  سبحان  را  بر  بیگناهی  و پاکی  خود گـواه  می‏گیرد،  و  در  پیشگاه  خدا  فروتنانه  و کوچکانه  بر  پای  میایستد  و  به  بیان  ویژگیهای  بندگی  خود  و ویژگیهای  پروردگاری  خداوند  خود  میپردازد:

(إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلا أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلامُ الْغُیُوبِ) (١١٦).

اگر  آن  را  گفته  باشم  بیگمان‏  تو  از  آن  آگاهی.  تو  (علاوه  از  ظاهر  گفتار  من)  از  راز  درون  من  هم  باخبری،  ولی  من  (چـون  انسانی  بـیش  نـیستم)  از  آنـچه  بـر  مـن  پـنهان  میداری  بیخبرم.  زیرا  تو  دانندۀ  رازها  و  نـهانیهائی  (و  از  خفایا  و  نوایای  امور  باخبری).

بعد  از  این  فقط،  بلی  بعد  از  این  تسبیح  و  تقدیس  دراز  و  طولانی،  جرأت  میکند  به  بیان  و  توضیح  چیزهائی  بپردازد که گفته  است  یا  نگفته  است.  در  این  راستا  بیان  میدارد که  هرگز  بدیشان  جز  این  را  نگفته   است که  او  بندۀ  خدا  است  و  ایشان  هم  بندۀ  خدایند،  و  آنان  را  تنها  به  عبادت  و  پرستش  آفریدگار  جهان  خوانـده  است  و بس.

(مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلا مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ ).

من  به  آنان  چیزی  نگفتهام  مگر  آنچه  را  که  مرا  بـه  گفتن  آن  فرمان  دادهای  (و  آن)  این  که  جز  خدا  را  نپرستید  که  پروردگار  من  و  پروردگار  شما  است  (و  همو  مرا  و  شما  را  آفریده  است  و  همه  بندگان  اوئیم).

آنگاه  خویشتن  را  بی‏خبر  از  آنان  پس  از وفات  خود  اعلام  میدارد...  ظاهر  نـصوص  قرآنی  بیانگر  ایـن  واقعیّت  است که  خداوند  عیسی  پسر  مریم  را  میرانده  است  و  آنگاه  او  را  به  مقام  رفیع  رسانده  است  و  به  سوی  خود  برگردانده  است.  برخی  از  آثار  میرسانند که  عیسی  زنده  است  و  در پیشگاه  خدا  است.  به  نظرم  میان  این  دو  دیدگاه  اختلافی  نیست،  این که  خدا  عیسی  را  از  زندگی  زمینی  برگرفته  باشد  و  میرانده  باشد،  و  یا  این که او  در  پیشگاه  خدا  زنده  باشد.  چه  شهیدان  نیز  از  زندگی  زمین  برگرفته  میشوند  و  در  زمین  میمیرند،  در  حالی  که  زندهاند  و  در  پیشگاه  خدایند.  امّا  شکل  و  نحوۀ  حیات  و  زندگی  ایشان  در  پـیشگاه  یـزدان  چگونه  است،  مـا  کیفیّت  و  چگونگی  آن  را  نمیدانیم.  به  همین  منوال  شکل  و  نحوۀ  حیات  و  زندگی  عیسی علیّه السّلام  را  نمیدانیم.  او  در  اینجا  به  پـروردگار  خود  عـرض  میکند:  مـن  اصلاً  نمیدانم  پس  از  وفات  من  چه  چیزی  از  ایشان  سرزده  است  و کارشان  به  کجا  کشیده  است:

(وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ) (١١٧).

من  تا  آن  زمان  که  در  میان  آنان  بودم  از  وضع  (اطاعت  و  عـصیان)  ایشــان  اطّـلاع  داشـتم،  و  هنگامی  کـه  مـرا  میراندی،  تنها  تو  مراقب  و  ناظر  ایشان  بودهای  (و  اعمال  و  افکـارشان  را  پـائیدهای)  و  تو  بر  هر  چیزی  مطّلع  هستی.

سرانجام  سخن  بدین  جا  میانجامد که  کار  و  بارشان  را  مطلقاً  به  خدا وامی گذارد  و  حواله  میدارد.  همراه  با  آنان  بندگی  آنان  را  تنها  برای  خدای  یگانه  بیان  میدارد،  و  عرض  میکند که  این  تنها  خدا  است که  میتواند  ایشان  را  ببخشاید  و  یا  به  عذاب  خود گرفتار  نماید.  اگر  حکمت  باری  اقتضاء کند،  سزا  و  جزایشان  میدهد،  چه  مغفرت  و  آمرزش  بهرۀ  ایشان گردد،  و  چه  نصیب  آنان  عذاب  و  عقاب  باشد:

(إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (١١٨).

اگر  آنان  را  مجازات  کنی،  بندگان  تو  هستند  (و  هر  گونه  که  بخواهی  دربارۀ  ایشان  میتوانی  عمل  کنی)  و  اگر  از  ایشان  گذشت  کنی  (تو  خود دانی  و  توانی)  چرا  که  تو  چیره  و  توانا  و  حکیمی  (لذا  نه  بخشش  تو  نشانۀ  ضعف،  و  نه  مجازات  تو  بدون  حکمت  است).

به به  چه  بندۀ  شایسته  و  بایستهای  است!  این  بندۀ  صالح  در چـنین  موقعیّت  هراسـناک  چه  میگوید  و  چه  میجوید؟!

آنان که  این  دروغ  شاخدار  و  این  تهمت  بیاساس  و  ناپایدار  را  سر  هم کردهاند  و  به  بندۀ بیگناهی  نسبت  دادهاند،  کجایند؟  آن  دروغ  شـاخدار  بزرگ  و  تـهمت  بزرگی که  این  بنده  پاک  خدا  خویشتن  را  از  آن  ترسان  و  هراسان  تبرئه  و  پاکیزه  میدارد،  و  به  خاطر  آن  عاجزانه  و  توبه کارانه  رو  به  خدا  میکند  و  زار  و  نزار  به  نـیایش  میپردازد  و  آمرزش  بزهکاران  چون  ایشـان  را  مطرح  میسازد!

امّا  مشرکان  بزهکار  در  این  موقعیّت  حسّاس  و  جایگاه  هراسناک  کجایند؟...  روند  قرآنی  بدانها  کمترین  نگاهی  نمیاندازد.  شاید  به  سبب  خواری  و  رسوائی  و  ندامت  و  پشیمانی  میخواهند  آب  شوند  و  به  دل  زمین  فرو  روند!  پس  ما  نیز  به  پیروی  از  روند  قرآنی  بگذار  ایشـان  را  رها  سازیم  و  بدیشان  نگاهی  نیندازیم،  و  پایان  صحنۀ  شگفت  را  ببینیم:

(قَالَ اللَّهُ هَذَا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ) (١١٩).

 (در  روز  قیامت)  خداوند  مـیگوید:  امـروز  روزی  است  که  تنها  درستی  کردار  و  راستی  گفتار  راستگویان  (در  دنیا،  هم  اینک  در  عقبی)  بدیشان  سود  میرساند.  بـرای  آنان  باغهائی  (از  بهشت)  است  که  در  زیر  (درختان)  آنها  جویبارها  روان  است.  ایشان  در  آنجا  جاودانه  میمانند.  خداوند  (به  سبب  اعمال  گذشتۀ  ایشان)  از  آنان  خشنود،  و  ایشان  هم  (به  سبب  اجر  و  پاداش  فراوان  و  بـیپایانی  کــه  دریـافت  داشـتهانـد)  از  خـدا  خشـنودند.  ایـن  است  پیروزی  بزرگ  (و  نعمت  سترگ).

امروز  روزی  است که  تنها  درستی کردار  و  راستی گفتار  راستگویان  بدیشان  سود  میرساند...  پیرو  مناسبی  است  که  به  دنبال  دروغ  دروغگویان  میآید.  دروغگویانی که  چنان  تهمت  بزرگ  و  دروغ  شاخدار  ناروائی  را  دربارۀ  آن  پیغمبر  بزرگوار،  شائع  و  پراکنده  کردند.  تهمتی  این  چنین  و  دروغی  این  چنین،  دربارۀ  بزرگترین  قضیّه  در  میان  همۀ  قضایا  ...  قضیّۀ  الوهیّت  و  عبودیّت.  قضیّهای که  سراسر  هستی  و  آنچه  و  هر که  در  آن  است،  بر  پایۀ  حقّی  استوار  است که  در  آن  است.

امروز  روزی  است که  تنها  درستی کردار  و  راستی گفتار  راســتگویان  بــدیشان  سـود  مـیرساند...  ایـن  کـلام  خداوندگار  جهانیان  است  که  در  پایان  پاسخ  هراسناک،  در حضور همۀ  مردمان  و  آفریدگان  ذکر  میشود...  این،  آخرین  سخن  در  این  صحنه  است.  سخن  قاطعانهای  در  بارۀ  این  مسأله  است.  همراه  با  آن،  پاداشی  ذکر  میگردد  که  سزاوار  صدق  و  صادقین  است:

(لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ ).

بـرای  آنــان  بــاغهائی  (از  بــهشت)  است  کــه  در  زیـر  (درختان)  آنها  جویبارها  روان  است.

(خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا).

 ایشان  در  آنجا  جاودانه  میمانند.

(رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ).

 خداوند  از  آنان  خشنود  است.

(وَرَضُوا عَنْهُ ).

ایشان  هم  از  خدا  خشنودند.

درجات  پس  از  درجات  ...  باغهای  بهشت  و  جاودانگی  و  خشنودی  خدا،  و  خشنودی  راستروان  از  چیزهائی که  پروردگارشان  بدیشان  داده  است  و  مرحمتی  که  بدانـان  فرموده  است:

(ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ).

این  است  پیروزی  بزرگ  (و  نعمت  سترگ).

صحنه  را  از  لابلای  نمایش  ویژۀ  قرآنی  دیـدیم،  بدان  شیوۀ  نادر  و  منحصر  به  فردی  که  قرآن  دارد.  واپسـین  سخن  را  نیز  شنیدیم...  دیدیم  و  شنیدیم،  چرا که  شیوۀ  به  تصویر  زدن  قرآن،  صحنه  را  تنها  به  شکل  وعدهای که  داده  شود،  یا  آیندهای که  انتظار  آن  رود،  رها  نمیسازد.  صحنه  را  در  عباراتی که گوشها  آنـها  را  بشنوند،  یـا  چشمها  آنها  را  بخوانند،  بر  جای  نـنهاده  است.  بلکه  حـواسّ  و  احسـاسات  صـحنه  را  پر  تکـان  و  جـنبش  می‏یابند،  و  آن  را  واقعی  مجسّم  میکنند! انگار  همین  لحظه گوشها  صداهای  صحنه  را  میشنوند  و  چشـمها  شکلهای  آن  را  می‏بینند.

هر  چند که  این  صحنه،  با  مقیاس  و  معیار  ما  -  انسانهائی  که  در  پس  پردهایم  -  آیندهای  است که  در  روز  قیامت  انتظار  وقوع  آن  را  داریم.  امّا  این  صحنه  با  توجّه  به  علم  مطلق  خدا،  واقعیّتی  است که  هم  اینک  حاضر  و  آمـاده  است.  چه  زمان  و  حجاب  آن،  از  تصوّرات  ما  انسانهای  فانی  است.

*

در  پایان  این  درس،  و  در  رویاروئی  با  تهمت  بزرگی که  از  پیروان  هیچ  پیغمبری  تهمتی  به  بزرگی  آن  دیـده  و  شنیده  نشده  است،  و  در  رویاروئی  با  تهمت  بزرگی که  پیروان  مسیح،  یعنی  عیسی  پسر  مـریم علیّه السّلام   زدنـد که  تهمت  الوهیّت  او  است!  تهمتی که  عـیسی علیّه السّلام  بدین  شیوه  از آن  تبرّی  می جوید  و  خویشتن  را تبرئه  میکند،  و  در  این  باره کار  و  بار  قوم  خود  را  بدین  نـحوی که  دیدیم  به  خدا  وامیگذارد،  در  رویاروئی  با  این  تهمت،  و  در  پایان  درسی که  این  پرسش  هراسناک  را  دربارۀ  چنان  مسألۀ  بزرگ،  آن  هم  در  صحنۀ  سترگ  قیامت  عرضه  میدارد،  واپسین  پیرو  آهنگین  سوره  ذکر  میگردد  و  اعلان  میدارد:  ملک  و  سلطنت  آسمانها  و  زمین  و  آنچه  در  میان  آنها  است،  از  آن  خدا  است،  و  سلطه  و  قدرت  یزدان بر  همۀ  پدیدههای  جهان،  بدون  حدود  و  ثـغور  و  مرز  و  بوم  است:

(لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا فِیهِنَّ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) (١٢٠).

کشور  و  حکومت  و  شوکت  و  عزّت  و  قدرت  آسمانها  و  زمین  و  آنچه  در آنها  است،  از  آن  خدا  است،  و  او  بر  هر  چیزی  توانا  است.

پایانی  است  که  همآهنگ  با  آن  مسألۀ  بزرگی  است که  چنان  تهمت  سـترگی  پـیرامون  آن  درگرفته  است،  و  متناسب  با  صحنۀ  بزرگی  است که  تنها  در  آن  یزدان  علم  و  دانش  دارد،  و  الوهیّت  منـحصر  بـدو  است،  و  قـدرت  ویژۀ  او  است.  در  آن  همۀ  پیغمبران  خود  را  به  خدا وامیگذارند  و  به  سویش  برمیگردند،  و  همۀ کـارها  را  کلّاً  به  او  وامیگذارند،  و  از  جمله  در  آن  صحنه  عیسی  پسر مریم کار خود  را و کار  قوم  خود  را  جملگی  به  خدای  چیره  و کار  بجا  وامیگذارد  و  حواله  مـیدارد،  خدائی که  ملک  و  مملکت  آسمانها  و  زمین  و  آنچه  در  میان  آنها  است،  متعلّق  بدو  است،  و  او  بر  هر  چیزی  بس  توانا  است.

پایانی  است که  با  سورهای  همآهنگ  است که  از  (دین)  سخن  میراند،  و  دیـن  را  تـنها  در  پیروی  از  شریعت  خدای  یگانه،  و  دریافت  دستور  و  فرمان  تنها  از  یـزدان  جهان،  و  حکومت  و  فرماندهی  برابر  چیزی که  خدا  نازل  فرموده  است  نه  چیز  دیگری،  مجسّم  مینماید  و  عرضه  میدارد...  خدا  مالکی  است که  ملک  آسمانها  و  زمین  و  آنچه  در  آنها  است  متعلّق  بدو  است.  مالک  است که  باید  فرمان  دهد  و  حکومت  نماید:

(وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ). (مائده  /  44)

 هر  کس  برابر آن  چیزی  حکم  نکند  که  خداوند  نازل  کرده  است  (و  قصد  توهین  به  احکام  الهی  را  داشته  باشد)  او  و  امثال  او  بیگمان  کافرند.

مسأله،  مسألۀ  واحدی  است  ...  مسألۀ  الوهیّت  است  ٠٠٠  مسألۀ  توحید  و  یگانه  پرستی  است  ...  مسألۀ  فرماندهی  و  حکومت  برابر  چیزی  است که  خدا  نازل کرده  است  ...  تا  بدین  وسیله  الوهیّت  یگانه  شود،  و  توحید  و  یگانه  پرستی  نیز  حاصل  و  پیاده گردد.