سورهی صافات آیهی 68-1
سوره صافات مکی و ١٨٢ آیه است
بسم الله الرحمن الرحیم
وَالصَّافَّاتِ صَفّاً (1) فَالزَّاجِرَاتِ زَجْراً (2) فَالتَّالِیَاتِ ذِکْراً (3) إِنَّ إِلَهَکُمْ لَوَاحِدٌ (4) رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ (5) إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ (6) وَحِفْظاً مِّن کُلِّ شَیْطَانٍ مَّارِدٍ (7) لَا یَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَیُقْذَفُونَ مِن کُلِّ جَانِبٍ (8) دُحُوراً وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ (9) إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ (10) فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّن طِینٍ لَّازِبٍ (11) بَلْ عَجِبْتَ وَیَسْخَرُونَ (12) وَإِذَا ذُکِّرُوا لَا یَذْکُرُونَ (13) وَإِذَا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ (14) وَقَالُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ (15) أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (16) أَوَآبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ (17) قُلْ نَعَمْ وَأَنتُمْ دَاخِرُونَ (18) فَإِنَّمَا هِیَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ فَإِذَا هُمْ یَنظُرُونَ (19) وَقَالُوا یَا وَیْلَنَا هَذَا یَوْمُ الدِّینِ (20) هَذَا یَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِی کُنتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (21) احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا کَانُوا یَعْبُدُونَ (22) مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِیمِ (23) وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ (24) مَا لَکُمْ لَا تَنَاصَرُونَ (25) بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ (26) وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءلُونَ (27) قَالُوا إِنَّکُمْ کُنتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْیَمِینِ (28) قَالُوا بَل لَّمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (29) وَمَا کَانَ لَنَا عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ بَلْ کُنتُمْ قَوْماً طَاغِینَ (30) فَحَقَّ عَلَیْنَا قَوْلُ رَبِّنَا إِنَّا لَذَائِقُونَ (31) فَأَغْوَیْنَاکُمْ إِنَّا کُنَّا غَاوِینَ (32) فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ (33) إِنَّا کَذَلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ (34) إِنَّهُمْ کَانُوا إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ یَسْتَکْبِرُونَ (35) وَیَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِکُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ (36) بَلْ جَاء بِالْحَقِّ وَصَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ (37) إِنَّکُمْ لَذَائِقُو الْعَذَابِ الْأَلِیمِ (38) وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (39) إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (40) أُوْلَئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ (41) فَوَاکِهُ وَهُم مُّکْرَمُونَ (42) فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ (43) عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ (44) یُطَافُ عَلَیْهِم بِکَأْسٍ مِن مَّعِینٍ (45) بَیْضَاء لَذَّةٍ لِّلشَّارِبِینَ (46) لَا فِیهَا غَوْلٌ وَلَا هُمْ عَنْهَا یُنزَفُونَ (47) وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِینٌ (48) کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَّکْنُونٌ (49) فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءلُونَ (50) قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ إِنِّی کَانَ لِی قَرِینٌ (51) یَقُولُ أَئِنَّکَ لَمِنْ الْمُصَدِّقِینَ (52) أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَئِنَّا لَمَدِینُونَ (53) قَالَ هَلْ أَنتُم مُّطَّلِعُونَ (54) فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَوَاء الْجَحِیمِ (55) قَالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدتَّ لَتُرْدِینِ (56) وَلَوْلَا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ (57) أَفَمَا نَحْنُ بِمَیِّتِینَ (58) إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ (59) إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (60) لِمِثْلِ هَذَا فَلْیَعْمَلْ الْعَامِلُونَ (61) أَذَلِکَ خَیْرٌ نُّزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ (62) إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِینَ (63) إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ (64) طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّیَاطِینِ (65) فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِؤُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ (66) ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهَا لَشَوْباً مِّنْ حَمِیمٍ (67) ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِیمِ (68)
این سوره مکی - بسان سوره پیش از خود - دارای فاصلههای کوتاه، آهنگهای سریع و تند، صحنهها و موقعیتهای زیاد، شکلها و سایهروشنهای گوناگون، و انگیزههای ژرف است. این انگیزهها برخیها دارای ضربههای سختی و تاثیرهای تندی است.
این سوره - مانند سایر سورههای مکی - به ساختن و استوار داشتن زیربنای عقیده در درونها میپردازد، و میکوشد درونها را از آلودگیهای شرک در هر شکلی و صورتیکه هست بزداید و پاکیزه نماید. به ویژه به چارهجوئی شکل و صورت مبثبخصی از شکلها و صورتهای شرکی میپردازد که در محیط اولیه عربی رایج و حکمفرما بود. در مقابل این شکل و صورت شرک بسیار میایستد، و با وسائل مختلف و از راههای گوناگون از پوچی و ناروائی آن پرده برمیدارد . . . این شکل و صورت شرک را جاهلیت عربها خوشایند و روا میدید، وگمانشان بر این بود که میان یزدان سبحان و میان جنیان قرابت و خویشاوندی است! آنان بدین افسانه خود ادامه میدادند و در آن پیش میرفتند و گمان میبردندکه از ازدواج خداوند بزرگوار و جن مادهای، فرشتگان متولدگردیدهاند! گذشته از این،گمان میبردند که فرشتگان ماده هستند، و آنان دختران یزدانند!
به این افسانه در این سوره حمله شـدیدی میشود و سخت مورد تاخت و تاز قرار میگیرد. این یورش پرده از ناروائی و نادرستی و هیچی و پوچی آن برمیدارد. با توجه به اینکه این افسانه موضوع نمایان و برجستهای است که این سوره بدان میپردازد و چاره آن را میسازد، این سوره با اشاره بهگروههائی از فرشتگان میآغازد:
( وَالصَّافَّاتِ صَفّاً فَالزَّاجِرَاتِ زَجْراً فَالتَّالِیَاتِ ذِکْراً...).
قسم به آنان که (در مقام عبودیت و انقیاد) محکم صف کشیدهاند! و قسم به آنان که سخت باز میدارند! و قسم به آنان که پیاپی (آیات خدا را) تلاوت میکنند ... (صافات/1-2-3)
به دنبال این اشاره، سخن از اهریمنان سرکش میرود، و ایشان را با آذرخشهای آسمانی سوراخکننده سنگباران میکند تا به جهان والای فرشتگان نزدیک نشوند و راه پیدا نکنند، و به چیزهائیگوش فرا ندهندکه در آنجا میگذرد، هرچند هم افسانههای جاهلی گمان میبردهاند اهریمنان اینگونه رانده نشدهاند! همچنین قرآن میوههای درختچه زقّوم راکه ستمگران در دوزخ بدان شکنجه و عذاب داده میشوند، به سرهای اهریمنان تشبیه میکند تا زشتی و پلشتی و رسوائی و خواری ایشان را به نمایش در آورد!
در پایان این سوره، حمله مستقیمی بدین افسانه پوچ و نادرست میگردد:
(فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّکَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ (149) أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَائِکَةَ إِنَاثاً وَهُمْ شَاهِدُونَ (150) أَلَا إِنَّهُم مِّنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ (151) وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ (152) أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى الْبَنِینَ (153) مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (154) أَفَلَا تَذَکَّرُونَ (155) أَمْ لَکُمْ سُلْطَانٌ مُّبِینٌ (156) فَأْتُوا بِکِتَابِکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (157) وَجَعَلُوا بَیْنَهُ وَبَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (158) سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ (159).
از آنان (که ساکن مکه بوده و به دنبال خرافات راه افتاده و معتقدند که فرشتگان دختران خدایند) بپرس که آیا دختران ازآن پروردگار تو باشند و پسران ازآن خودشان؟ (آیا این عادلانه است؟). یا این که (وقتی که) مـا فرشتگان را به صورت ماده میآفریدیم، ایشان ناظر (بر خلقت فرشتگان) بودهاند؟ هان! آنان تنها از روی دروغها و تهمتهای به هم بافته خود میگویند: خداوند فرزند زاده است! قطعاً ایشان دروغگویند. آیا خدا دختران را بر پسران ترجیح داده است (در صورتی که به گمان شما پسران از دختران بهترند؟ تازه اگر برابر اندیشه تباه شما هم بود، میبایست خدا پسران را نصیب خود کند؛ نه دختران را!). چه چیزتان شده است، چگونه داوری میکنید؟ (هیچ میفهمید چه میگوئید؟!). آیا یادآور نمیگردید (و از این بیخبریها به خود نمیآئید، و از این بیهودهگوئیها دست برنمیدارید؟!). یا این که شما دلیـل روشن و روشنگری (در این زمینه) دارید؟ اگر راست میگوئید (که دلیل و برهانی دارید) کتاب خود را بیاورید و بنمائید. آنان معتقد بـه خویشاوندی و نزدیکی میان خدا و جنیان هستند. در صورتی که جنیان میدانند که مشرکان (و هم خودشان، اگر شرک بورزند، در میان دوزخ) حاضر آورده میشوند . . . خداوند، پاک و منزه اسـت از توصیفهائی که (این گروه مشرک و خرافه پرست) میکنند. (صافات/149-159)
درکنار چارهجوئی این شکل ویژه از شکلهای جاهلی شرک، این سوره به گوشههای دیگر عقیده میپردازد، گوشههائیکه سورههای مکی مطرح و بررسی میکنند. در این راستا اندیشه یگانهپرستی و توحید را با استدلال به جهان دیدنی ثابت میدارد:
( إِنَّ إِلَهَکُمْ لَوَاحِدٌ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ).
آن کسی که خداوند آسمانها و زمین و همه چیزهائی است که در میان آن دو قرار دارد، و خداوند مشرقها است. (صافات/4-5)
در لابلای صحنهای از صحنههای قیامت هم آشکارا بیان میداردکه شرک سبب و مایه عذاب شدگان است:
(فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ (33) إِنَّا کَذَلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ (34) إِنَّهُمْ کَانُوا إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ یَسْتَکْبِرُونَ (35) وَیَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِکُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ (36) بَلْ جَاء بِالْحَقِّ وَصَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ (37) إِنَّکُمْ لَذَائِقُو الْعَذَابِ الْأَلِیمِ (38) وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (39)
در نتیجه آنان (همگی، اعم از راهبران و پیروان) در عذاب، با یکدیگر و مشترکند. ما اینگونه با بزهکاران رفتار میکنیم. (چرا که) وقتی که بدانان گفته میشد: جز خدا معبودی نیست،بزرگی مینمودند (و خویشتن را بالاتر از آن میدیدند که یکتاپرستی را بـپذیرند). و میگفتند: آیا مابرای (سخن) چکامهسرای دیوانهای، معبودهای خویش را رها سازیم؟! (امّا او شاعر و مجنون نیست و) بلکه حق را آورده و پیغمبران را تصدیق کرده است. (محتوای دعوت محمّد و هماهنگی آن با دعوت انبیاء، دلیل صدق گفتار او است). شما (ای مشرکان کوردل!) قطعاً عذاب دردناک (الهی) را خواهید چشید، و جز برابر کارهائی که میکردهاید کیفر داده نمیشوید. (صافات/33-39)
همچینین این سوره به مساله رستاخیز و زندگی دوباره و حساب وکتاب و سزا و جزا میپردازد:
(وَقَالُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ أَوَآبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ قُلْ نَعَمْ وَأَنتُمْ دَاخِرُونَ) .
و خواهند گفت: این (چیزی که ما میبینیم) جز جادوی آشکار و روشنی نیست. آیا هنگامی که مردیم و خاک و استخوان گشتیم، ما زنده گردانده میشویم؟! آیا پدران و نیاکان گذشته ما نیز (زنده میگردند که سالیان سال است مردهاند و ذرات وجودشان در پهنه زمین پراکنده و نـابود شده است؟). بگو: بلی! (همه شما زنده میشوید) در حالی که خوار و پست خواهید بود. (صافات /15-18 )
آنگاه بدین مناسبت، صحنه دور و دراز عجیب و غریبی از صحنههای قیامت را عرضه میداردکه لبریز از چشماندازها و جنبشها و شرمندگیها و رویاروئیهای ناگهانی است!
مساله وحـی و رسـالت را عرضه میدارد، وحی و رسالتیکه چنین در سخنانشان از آن تعبیر شده است:
« أَئِنَّا لَتَارِکُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ ؟ » .
آیا ما برای (سـخن) چکامهسرای دیوانهای، معبودهای خویش را رها سازیم؟!. (صافات/36)
پاسخ بدیشان هم چنین میآید:
( بَلْ جَاء بِالْحَقِّ وَصَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ).
(امّا او شاعر و مجنون نیست و) بلکه حق را آورده و پیغمبران را تصدیق کرده است. (محتوای دعوت محمّد و هماهنگی آن با دعوت انبیاء، دلیـل صدق گفتار او است). (صافات/37)
به مناسبتگمراهی آنان و تکذیب ایشان، زنجیرهای از داستانهای پیغمبران را عرضه میدارد، پیغمبرانی از قبیل: نوح، ابراهیم و پسرانش، موسی، هارون، الیاس، لوط و یونس. در این زنجیره داستانها رحمت خدا و کمک او به پیغمبران خود، وگرفتار ساختن تکذیب کنندگان عذاب و عقاب و تنبیه و توبیخ، پیدا و هویدا است:
(وَلَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ الْأَوَّلِینَ وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا فِیهِم مُّنذِرِینَ فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُنذَرِینَ إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
قبل از اینان هم، اکبر پیشینیان گمراه بودهاند (چون مثل همین مشرکان از نیاکانشان تقلید کردهاند و کورکورانه مسیر ایشان را پیمودهاند). و ما در میانشان بیمدهندگانی (برانگیختیم و به سویشان) روانه کردیم. بنگر که فرجام کار بیم داده شدگان چه شده است؟! (همه نابود شدهاند و عبرت تاریخ گشتهاند). مگر بندگان پاکیزه و برگزیده خدا، (که از این مهلکه جان به در بردهاند و به بهشت نعیم و فوز عظیم رسیدهاند). (صافات/71-74) در میان این زنجیره داستانها داستان ابراهیم با پسرش اسماعیل به گونه ویژهای پدیدار و نمودار میگردد. داستان ذبح کردن و قربان و فدا نمودن است. در این داستان فرمانبرداری کردن و تسلیم فرمان یزدان شدن در زیباترین و دلانگیزترین و ژرفترین و والاترین شکل خود جلوهگر میشود، و به قله اوجی میرسدکه جز ایمان خالصی بدان نمیرسدکه جانها را بدان افق بلند درخشان بالا میبرد و نائل میگرداند.
*
انگیزههای الهامگرانهای که با عرضه کردن موضوعات و مسائل این سوره همراهی و همگامی دارد، به صورت روشن و آشکاری جلوهگر میآید در:
صـحنه آسمان و ستارهها و آذرخشها و نشانه رفتنهای آن:
( إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ وَحِفْظاً مِّن کُلِّ شَیْطَانٍ مَّارِدٍ لَا یَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَیُقْذَفُونَ مِن کُلِّ جَانِبٍ دُحُوراً وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ).
ما نزدیکترین آسمان (به شما) را با زینت ستارگان آراستهایـم. ما آن را از هر شیطان متمردی، کاملاً حفظ کردهایم. آنان نمیتوانند به گروه والامقام (و صدرنشینان عالم ملکوت، که فرشتگان کبارند) دزدکی گوش فرادهند (و اسرار غیب را بشنوند) چرا که از هر سو به سویشان (تیرهای شهاب) نشانه میرود. آنان سخت (به عقب رانده میشوند و از صحنه آسمان) طرد میکردند، و عذاب به تمام و کمالی (در دنیا) و دائمی و سرمدی (در آخرت) دارند. و امّا از آنان هر که با سرعت استراق سمعی کند، فوراً آذرخشی سوراخکننده (جو آسمان و بدن آن شیطان) به دنبال او روان میگردد (و وی را میسوزاند و نابودش میگرداند). (صافات/6-10)
و در صحنههای قیامت و موقعیتهای هیجانآور و عجیب و غریب آن، و رخدادهای ناگهانی شگفت و شگرف، وشرمندگیهای سخت آن ...
صحنههائیکه این سوره آنها را دربر دارد واقعاً دارای قالب بینظیر و بیهمتائی است. ما این را لمس خواهیم نمود و خواهیم پسود، وقتیکه در جای خود در این سوره به طور مفصل عرضه میشود، و زمانیکه در لابلای داستانها و موقعیتها و الهامها و اشارهها از آن سخن میرود. به ویژه وقتیکه داستان ابراهیم و پسر قربانیش اسماعیل (ع) به میان میآید، و انگیزههای الهامگرانه در اینجا به قله اوجی میرسد که دلها را ژرف و سخت به تکان در میآورد.
گذشته از این، آهنگ موسیقی در این سوره دارای جنبه و جذبه و نوا و آوای ویـژهای است، با شکلها و سایهروشنها و صحنهها و موقعیتها و الهامها و اشارههای پیاپی ژرف خود آب و هوای خاص خویش را پیدا کرده است.
روند سوره در عرضهکردن موضوعات خود سه مرحله اصلی را طی میکند:
مرحله اول متضمّن افتتاح سوره با سوگند خوردن بدان گروههای فرشتگان است:
«وَالصَّافَّاتِ صَفّاً فَالزَّاجِرَاتِ زَجْراً فَالتَّالِیَاتِ ذِکْراً » .
قسم به آنان که (در مقام عبودیت و انقیاد) محکم صف کشیدهاند! و قسم به آنان که سخت باز میدارند! و قسم به آنان که پیاپی (آیات خدا را) تلاوت میکنند. (صافات/1-3)
فرشتگانیکه به ذکر و یاد وحدانیت خدا میپردازند، خدای خاورها، و آراینده و زینت دهنده آسمان با ستارهها. سپس مساله شیاطین پیش کشیده میشود، و ازگوش فرادادن و استراق سمعکردن آنان از جهان والای فرشتگان، و از تیرهای شهاب سوزاننده و سوراخکننده نشانه رفتن به سوی همچون شیاطین و اهریمنانی، سخن میرود. به دنبال این امر، پرسشی از ایشان میشود:
(أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقاً ؟) .
آیا آفرینش (دوباره) ایشان سختتر و دشوارتر است؟. (صافات/11)
یا آفرینـش آن آفریدگان، از قبیل: فرشتگان، آسمان، ستارگان، شیاطین، آذرخشها؟
این پرسش بدان خاطر است تا آنچه در باره رستاخیز و زندگی دوباره میگویند، جاهلانه و بیخردانه به نظر آید، و آنچه آن را بعید میشمردند و وقوع آن را به تمسخر میگرفتند اثبات شود. بدین خاطر روند قرآنی آن صحنه طولانی رستاخیز و زندگی دوباره و حساب وکتاب و نعمتهای بهشت و عذاب دوزخ را نشان میدهد و پیش چشم میدارد. این صحنه، بیهمتا و بینظیر است.
مرحله دوم میآغازد با بیان اینکه همچون سرگشتگانی در میان پیشینیان نیز هـمگون و همانند داشتهاند. کسانی بودهاند که پندها و اندرزها و ترسانندگان و بیمدهندگان به سویشان آمدهاند، امّا اغلب مردمان، سرگشته و گمراه شدهاند. سپس این مرحله به داستانهای آن بیم دادهشدگان و حذر داشتگان ادامه میدهد که از اقوام نوح، ابراهیم، موسی، هارون، الیاس، لوط، و یونس بودهاند. و بیان میدارد که عاقبت بیم دادهشدگان و برحذرداشتگان، و عاقبت سمنان چگونه بوده است و چه شده است.
مرحله سوم سخن میگوید از افسانهایکه از آن سخن رفت، افسانه جنیان و فرشتگان. همچنین این مرحله مقرر میدارد وعده خدا به پیغمبران مبنی بر پیروزی و چیره شدن ایشان، چگونه تحقق پیداکرده است و پیاده شده است:
( وَلَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ).
وعده ما راجع به بندگان فرستاده ما قبلاً (در لوح محفوظ) ثبت و ضبط گشته است. و آن این که ایشان قطعاً یاری میکردند، و لشکر ما حتماً پیروز میشوند. (صافات/171-173)
روند قرآنی سوره را خاتمه میبخشد با منزهکردن و تقدیس نمودن یزدان سبحان، و درود فرستـادن بر پیغمبرانش، و اعتراف و اقـرار بـه ربوبیت و خداوندگاریش:
(سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ).
پاک و منزه است خداوندگار تو از توصیفهائی که (مشرکان درباره خدا به هم میبافند و سر هم) میکنند، خداوندگار عزت و قدرت. درود بر پیغمبران! ستایش، یزدان را سزا است که خداوندگار جهانیان است.(صافات/١٨٠-182)
اینها مسائلی استکه این سوره در طرح و نقشه خود دارد . . .
هم اینک به تفصیل و تشریح میپردازیم:
*
( وَالصَّافَّاتِ صَفّاً فَالزَّاجِرَاتِ زَجْراً فَالتَّالِیَاتِ ذِکْراً إِنَّ إِلَهَکُمْ لَوَاحِدٌ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ) .
قسم به آنان که (در مقام عبودیت و انقیاد) محکم صف کشیدهاند! و قسم به آنان که سخت باز میدارند! و قسم به آنان که پیاپی (آیات خدا را) تلاوت میکنند! قطعاً معبود شما یکی است (نه بیشتر). آن کسی که خداوند آسمانها و زمین و همه چیزهائی است که در میان آن دو قرار دارد، و خداوند مشرقها است.
صافات و زاجرات و تالیات، دستهها وگـروههائی از فرشتگان است. خداوند آنان را در اینجا به نام کارهایشان نام برده است و خودش از آن کارها آگاه است. چهبسا مراد از صافات فرشتگانی استکه در نماز پاهای خود را جفت همدیگر میکنند، یـا بالهای خود را برای اجراء فرمان یزدان راست و ریز مینمایند و دستور او را میپایند. چهبسا مراد از زاجرات فرشتگانی استکه بر سرکشان در وقت قبض ارواحشان یا درگستره حشر و هنگام راندنشان به سوی دوزخ، یا در هر حالتی و در هر جائی، میتوپند و بر سرشان فریاد میکشند. و چه بسا مراد از تالیات فرشتگانی باشد که ذکر، یعنی قرآن یاکتابهای آسمانی دیگری جز آن را تلاوت و قرائت میکنند، یا به ذکر و یاد خدا در خروشند و تسبیح گوی او هستند.
خداوند سبحان به این گروهها و دستههای فرشتگان سوگند میخورد بر وحدانیت و یگانگی خودش:
( إِنَّ إِلَهَکُمْ لَوَاحِدٌ ).
قطعا معبود شما یکی است (نه بیشتر).
مناسبت این سوگند - همانگونهکه قبلاً گفتیم - همان افسانهای استکه در جاهلیت شائع بود. و آن اینکـه فرشتگان را دختران خدا میدانسـتند. این بود که فرشتگان را خداگونهها و معبودهای خود قرار میدادند. چرا که به گمان ایشان فرشتگان دختران خدایند!
آنگاه خدا خود را با صفت مناسب وحدانیّت و یگانگی، به بندگانش معرفی میکند و میشناساند:
« رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ » .
آن کسی که خداوند آسمانها و زمین و همه چیزهائی است که در میان آن دو قرار دارد، و خداوند مشرقها است.
این آسمانها و زمین در برابر دیدگان بندگان حاضر و آمادهاند. برایشـان از خدائی سخن میگویند که آفریدگار و ادارهکننده این ملک و مملکت فراخ و هراسانگیز است، ملک و ملکوتیکه هیچ فردی ادعاء نمیکندکه میتواند آن را بیافریند و آن را ادارهکند و کار و بارش را بگرداند و بچرخاند. هیچکسی نمیتواند از اعتراف و اقرار به قدرت مطلقه و وحدانیت حقه آفریدگارش بگریزد و فرارکند.
( وَمَا بَیْنَهُمَا).
وهمه چیزهائی که در میانآن دوقراردارد.
همه چیزهائیکه در میان آن دو قرار دارد، از قبیل: هوا، ابر، اشعه، نور، و آفریدههای ریز و دقیق و لطیفیکه انسانها گاه گاهی و زمانی بعد از زمانی چیزی از آنها راکشف و شناسائی میکنند، و بیش از آنچهکشف و شناسائی میکنند، بر ایشان پنهان و نهان میماند!
آسمانها و زمین و چیزهائیکه در میان آن دو قرار دارد، آن اندازه از ستبری و بزرگی و دقت و تنوع و زیبائی و هماهنگی برخوردارندکه انسان وقتیکه دلش بیدار میشود نمیتواند خویشتن را در برابر آنها نگاه دارد و از تاثیر ژرف، و از زیبائی فراوان و بیکران، و از اندیشه دور و دراز، خویشتن راکنار بکشد. انسان وقتیکه از جلو این آفریدههای بزرگ میگذرد نمیتواند متاثر نشود و به تدبر و تفکر نیفتد، مگر وقتیکه دلش مرده باشد. چه آن وقت متاثر شدن و پاسخگفتن به آهنگهای این جهان پر از عجائب و غرائب را از دست میدهد:
« وَرَبُّ الْمَشَارِقِ » .
و خداوند مشرقها است.
هر ستارهای مشرقی دارد. هر سیارهای مشرقی دارد. مشرقها در هر طرفی از اطراف آسمانهای فراخ بسیارند . . . تعبیر قرآنی معنی دقیق دیگری دارد بدان هنگامکه از واقعیت موجود درکـره زمین سخن میگوید، کرهایکه بر آن زندگی خواهیمکرد. زیرا کره زمین درگردش خود در برابر خـورشید مشـرقهای گوناگونی در نواحی مختلف زمین خواهد داشت - همانگونهکه مغربهای جوراجوری دارد - هر زمان که قسمتی ازکره زمین در مقابل خورشید قرار بگیرد، مشرقی برای آن قسمت ازکره زمین خواهـد بود، و
برای قسمت مقابل آن مغرب خواهد بود. زمـانی هم زمین حرکتکرد، مشرق دیگری برای بخش دیگری، و مغرب دیگری برای جای دیگریکه مقابل آن تکه از زمین است پدیدار میگردد، و به همین روال و منوال ... این حقیقتی استکه در زمان نزول قرآن مجید مردمان بدان آشنا نبودند، ولی یزدان جهان در آن زمان دیرین بدیشان از آن خـبر داد!
این نظم و نظام دقیقیکه در پیاپی آمدن مشرقهای این زمین، و این زیبائی و آراست و شکوهیکه جهان را در مطلعهای مشرقها و افقهای خاورها فرا میگیرد، هر دوتای اینها سزاوار است در دلهای انسانها انگیزههای الهامگرانهای پدید آوردگه دلها را به تدبر و تفکر در باره ساختار رب غفور فراخواند، و به سوی ایمان به وحدانیت آفریدگار زیبانگار گرداننده و چرخاننده و ادارهکننده جهان بکشاند، و در پرتو آثار ساختار یگانه موجود در وجودکه هیچگونه اختلافی در قالب دقیق و جمیل آن یافته نمیشود، به شناخت خدا برساند و نائل گرداند.
مناسبت ذکر این صفت از صفات یگانه یزدان در این مقام، این بود. خواهیم دیدکه ذکر آسمان و ذکر مشرقها مناسبت دیگری در آیاتی دارد که ذکرشان بعد از این آیات خواهد آمد، زمانیکه سخن به میان خواهد آمد از ستـارهها و سیّـارهها و از آذرخـشها و شیـطانها و تیرهای شهابیکه به سویشان نشانه میرود.
*
(إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ (6) وَحِفْظاً مِّن کُلِّ شَیْطَانٍ مَّارِدٍ (7) لَا یَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَیُقْذَفُونَ مِن کُلِّ جَانِبٍ (8) دُحُوراً وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ (9) إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ).
ما نزدیکترین آسمان (به شما) را با زینت ستارگان آراستهایم. ما آن را از هر شیطان متمردی، کاملاً حفظ کردهایـم. آنان نمیتوانند به گروه والامقام (و صدرنشینان عالم ملکوت، که فرشتگان کبارند) دزدکی گوش فرادهند (و اسرار غیب را بشنوند) چرا که از هر سو به سویشان (تیرهای شهاب) نشانه میرود. آنان سخت (به عقب رانده میشوند و از صحنه آسمان) طرد میگردند، و عذاب به تمام و کمالی (در دنیا) و دائمی و سرمدی (در آخـرت) دارنـد. و امّا از آنان هر که با سرعت استراق سمعی کند، فوراً آذرخشی سوراخکننده (جوّ آسمان و بدن آن شیطان) به دنبال او روان میگردد (و وی را میسوزاند و نـابودش میگرداند).
روند قرآنی بعد از آنکه در سرآغاز سوره، بخش ویژه فرشتگان را در آن افسانه پسوده است و لمس نموده است، هم اینک بخش دوم آن افسانه را میپساید و لمس مینماید که مربوط به شیاطین است. مردمان گمان میبردند که میان یزدان و میان جنیان قوم و خویشی است. برخی از مردمان بر اساس این گمان، و بر اساس اینکه معتقد بودند شیاطین با جهان والای فرشتگان ارتباط دارند، غیب را میدانـند، شیاطین را میپرستیدند!
بعد از ذکر آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو است، و بعد از ذکر مشرقها، چه مشرقهای ستارگان و سیارگان، و چه مشرقهای پیاپی نواحی و بخشهای زمین، و چه اینها و چه آنها و نورها و پرتوهائیکه در آنها است، از ستارگان سخن میرود:
(إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ).
ما نزدیکترین آسمان (به شما) را با زینت ستارگان آراستهایم.
نگاهی انداختن به آسمان برای دیدن این زینت و آرایش بسنده است.کافی است به آسمان خیره شد و متوجهگردید زیبائی و جمال، عنصری استکه در ساختار زیربنائی این جهان منظور و مقصود بوده است، و صنعت صانع سبحان در اساس و پایه جهان، دارای زیبائی ساختار و جمال هماهنگ است، و زیبائی و جمال در جهان جوهری و ریشهدار است نه عرضی و سطحی، و طرح و نقشه جهان بر زیبابی و جمال ساختار، استوار و پایدار است، همانگونه که درست یک اندازه برکمال وظیفه جا و پابرجا است. چه هر چیزی در جهان به اندازI لازم و بـه مقدار ضروری است، و هر چیزی در جهان وظیفه خود را با دقت انجام میدهد، و جهان رویهمرفته زیبا و دلانگیز است.
آسمان، و پراکندگی ستارگان در آن، زیباترین منظرهای استکه چشم بر آن میافتد، و چشم از بسیار نگـاه کردن بدان خسته و رنجور نمیگردد. هر ستاره و هر سیارهای با نور خود چشمک و سوسو میزند. انگـار هر ستاره و هر سیارهای چشم محبت است و دزدانه و زیر زیرکی به تو نگاه میاندازد. وقتی تو بدان خیره میشوی چشم برهم نمینهد و پنهان میشود، و وقتی که از آن روی میگردانی میدرخشد و پرتو میافکند! تغییر جای دادن ستارهها و سیارهها و هر شب در منزلی از منازل خود بودن و دم به دم تغییر جایگاه دادن لذتی داردکه جان انسان از وراندازکردن آن هرگز ملول و رنجور نمیشود!
آنگاه آیه بعدی مقرر میداردکه این ستارگان و سـیارگان وظیفه دیگـری دارند. برخی از آنها آذرخشهائی هستندکه با آنها به سوی شیاطین نشانه میروند تا به جهان والای فرشتگان نزدیک نشوند:
(وَحِفْظاً مِّن کُلِّ شَیْطَانٍ مَّارِدٍ لَا یَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَیُقْذَفُونَ مِن کُلِّ جَانِبٍ دُحُوراً وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ) .
ما آن را از هر شیطان متمردی، کاملاً حفظ کردهایم. آنان نمیتوانند به گروه والامقام (و صدرنشینان عالم ملکوت، که فرشتگان کبارند) دزدکی گوش فرادهند (و اسرار غیب را بشنوند) چرا که از هر سو به سویشان (تیرهای شهاب) نشانه میرود. آنان سخت (به عقب رانده میشوند و از صحنه آسمان) طرد میگردند، و عذاب به تمام و کمالی (در دنیا) و دائمی و سرمدی (در آخرت) دارند. و امّا از آنان هر که با سرعت استراق سمعی کند، فوراً آذرخشی سوراخکننده (جو آسمان و بدن آن شیطان) به دنبال او روان میگردد (و وی را میسوراند و نابودش میگرداند).
برخی از ستارگان انداختنی هستند و آسمان را از هر شیطان سرکشی و متمردی حفظ مـیکنند، و آن را از گوش فرا دادن شیاطین به چیزیکه در جهان بالا و والای فرشتگان میگذرد مصون و محفوظ میدارنـد. هرگاه شیطانی کوشید گوش فرادارد، آذرخشهائی او را از هر سو دربر میگیرند و میقاپند و سخت وی را طرد میکنند و میرانند. همچون شـیطانی در آخـرت نیز عذاب پیاپی و ناگسیختهای دارد. گاهی شیطان سرکش و متمردی دزدکی چیزی را تند و سریع میرباید از چیزهائیکه در جهان بالا و والای فرشتگان میگذرد. فوراً آذرخشی او را دنبال میکند و در فرو آمدن بدو میرسد و او را دربر میگیرد وکاملا وی را میسوزاند.
ما نمیدانیم چگونه شیطان متمرد و سرکش گوش فرامیدهد، و چگونه چیزی را تند و سریع برمیگیرد و میرباید و دریـافت مـینماید، و چگونه آذرخش سوراخکننده و سوزاننده به سـویش نشانه میرود و انداخته میشود. زیرا همه اینها غیب هستند و سرشت بشری ما از تصور چگونگی اینها عاجز و درمانده است. آنچه میتوانیم این استکه تصدیق بکنیم و باور داشته باشیم بدان چیزهائیکه از سوی خدا در باره آنها گفته شده است. آیا ما در باره چیزی از چیزهای جهان جز آگاهی سطحی داریم؟! آیا از چیزی جز پوسته آن را میدانیم؟!
مهماین استکه این شیاطینیکه از رسیدن به جهان بالا و والای فرشتگان بازداشته میشوند، و نمیگذارند به چیزهائیکه در جهان بالا و والای فرشتگان میگذرد گوش فرادارند، همان شیاطینی هستندکه مدعیان ادعاء مـیکنند که میان آنـان و میان یزدان قرابت و خویشاوندی برقرار است! اگر چیزی از این چیزها درست میبود رفتار با شیاطین کاملا تغییر میکرد و به گونه دیگری با ایشان رفتار مـیشد، و سرنوشت نزدیکان و خویشان و دامادان - به گمان مشرکان - راندن ایشان و نشانه رفتن به سویشان و برای همیشه سوزاندنشان و به عذاب گرفتار کردنشان نمیبود!
*
بعد از ذکر فرشتگان، و ذکر آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو است، و ذکر ستارگانیکه آسـمان نزدیک را میآرایند، و ذکر شیاطین سرکش و متمرد و تیرهای آذرخشی که به سویشان نشـانه مـیرود و انداخته میشود و بدانان میرسد و از پایشان درمیآورد، یزدان سبحان پیغمبر (ص) را مکلف و موظف میفرمایدکه از مشرکان و ناباوران بپرسد آیا آفرینش ایشان سختتر است یا آفرینش این مخلوقات؟ وقتی که این آفریدهها سختتر و نیرومندتر هستند پس چرا باید از مساله رستاخیز و زندگی دوباره حیران بشوند و به دهشت بیفتند و آن را به تمسخرگیرند، و وقوع آن را بعید بدانند؟ در صورتی که زنده گرداندن قابل مقایسه با آفرینش این آفریدههای بزرگ نیست:
(فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَم مَّنْ خَلَقْنَا؟ إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّن طِینٍ لَّازِبٍ بَلْ عَجِبْتَ وَیَسْخَرُونَ وَإِذَا ذُکِّرُوا لَا یَذْکُرُونَ وَإِذَا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ وَقَالُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ أَوَآبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ ؟) .
(به منکران بعث و قیامت بگو و) از ایشان پرس و جو کن که آیا آفرینش (دوباره) ایشان سختتر و دشوارتر است یا آفرینش (آسمانها و زمین و فرشتگان و سائر) چیزهائی که آفریدهایم؟ ما که ایشان را از گل چسـبنده نـاچیزی (در آغاز خلقت انسان) آفریدهایم (و بر آفرینش آنان توانا بودهایم. لذا سهل و ساده ایشان را بازآفرینی میکنیم و مشکلی در این امر نمیبینیم). امّا تو (آنقدر مساله معاد را مسلم و واضح میبینی که از ناباوری ایشان) تعجب میکنی، و ایشان (آنقدر مساله معاد را محال و ناممکن میدانند که هم تو و هم معاد را) مسخره میکنند. و هنگامی که بدانان (قدرت خدا و ادله قیامت) تذکر داده شود، متذکر و پندپذیر نمیگردند. (و به کفر و شرک و زشتکاریهای خود ادامه مـیدهند). و هرگاه معجزهای (از معجزات) یا دلیلی (از دلائل دال بر قدرت خدا) را ببینند،(نـه تـنها خود به تمسـخـر میپردازند، بلکه) دیگران را به مسخره کردن فرا میخوانند. و خواهند گفت: این (چیزی که ما میبینیم) جز جادوی آشکار و روشنی نیست. آیا هنگامی که مردیم و خاک و استخوان گشتیم، ما زنده گردانده میشویم؟! آیا پدران و نیاکان گذشته ما نیز (زنده میگردند که سالیان سال است مردهاند و ذرات وجودشان در پهنه زمین پراکنده و نابود شده است؟!).
از ایشان پرس و جو کن و بپرس: وقتیکه فرشتگان، آسمانها و زمین و هرچه در میان آن دو است، شیاطین، ستارگان، و آذرخشها، همه از زمره آفریدههای خدایند، آیا آفرینش آنان سختتر و دشوارتر از آفرینش ایـن هـه جهانها وکیهانها و آفریدهها است؟
منتظر پاسخ ایشان نمیماند، چه کار پیدا و هویدا است. بلکه این یک پرسش انکاری و برای شگفت از حـال شگرف ایشان است. برای نشان دادن غـفلت آنان از چیزهای پیرامـونشان است. برای استهزاء سنجش و تمسخر ارزیابی امور از جانب ایشان است. بدین جهت ماده اولیه آفرینـش آنان را بر ایشان عرضه میدارد،که گل نرم و چسبنده و برگرفته از بخشی از همین زمین است، زمینیکه یکی از آن آفریدهها است:
(إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّن طِینٍ لَّازِبٍ ).
ما ایشان را از گل چسبنده ناچیزی (در آغاز خلقت انسان) آفریدهایم.
خلقت آنان قطعاً سختتر و دشـوارتـر از خلقت آن آفریدهها نیست! در این صورت موضعگری ایشـان مایه شگفت است. آنان آیـات خدا را به تمسخر میگیرند، و وعدهای راکه بدیشان داده میشود مبنی بر اینکه رستاخـیز و زندگی دوبارهای در پیـش است مورد استهزاء قرار میدهند! این تمسخر و استهزاء ایشان، شگفت و شگرف را در دل پیغمبر (ص) ایجاد میکرد. او تعجب میفرمود چرا باید بدین موضعگیری خود ادامه دهند:
(بَلْ عَجِبْتَ وَیَسْخَرُونَ وَإِذَا ذُکِّرُوا لَا یَذْکُرُونَ وَإِذَا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ ).
امّا تو (آنقدر مساله معاد را مسلم و واضح میبینی که از ناباوران ایشان) تعجب میکنی، و ایشان (آنقدر مساله معاد را محال و ناممکن میدانندکه هم تو و هم معاد را) مسخره میکنند. و هنگامی که بدانان (قدرت خدا و ادله قیامت) تذکر داده شود، متذکر و پندپذیر نمیگردند. (و به کفر و شرک و زشتکاریهای خود ادامه میدهند). و هرگاه معجزهای (از معجزات) یا دلیلی (از دلائل دال بر قدرت خدا) را ببینند، (نه تنها خود به تمسخر میپردازند، بلکه) دیگران را به مسخره کردن فرا میخوانند.
میسزد که پیغمبر خدا (ص) از کار و بارشان تعجب کند. مومنی که خدا را در دلش میبیند همانگونهکه محمّد (ص) آن را میبیند، و نشانههای شناخت و قدرت خدا را آشکارا بدینگونه آشکار، و بسیار ایـن چنین بسیار میبیند، بدون شک تعجب میکند و به دهشت و وحشت میافتد از اینکه چگونه دلها باید کور بشوند و این همه نشانههای شناخت و قدرت را نبینند؟) و چگونه ممکن است این چنین موضعگیری و موقعیت شگفتآوری را در برابر نشانههای شگرف و فراوان یزدان به خود بگیرند؟ا
در همان زمانکه پیغمبر خدا (ص) اینگونه از ایشان تعجب میکند، آنان این مساله روشن و آشکار را به تمسخر مـیگرفتند، مساله روشن و آشکاریکه پیغمبر (ص) آن را درباره یگانگی خدا، یا درباره زندگی دوباره، برایشان بیان مـیفرمود و توضیح میداد. آنان چون بینشهای کوری داشتند دلهایشان برای پذیرش پندها و اندرزها باز نمیشد، و میخ آهنین رهنمـون و رهنمود به دلهای سنگینشان فرو نمیرفت. آنان آیات خدا را سخت تمسخر میکردند و ازکسیکه آن آیات و نشانهها را بدیشان نشان میداد تعجب مینمودند و اظهار شگفت میکردند، و آن را موجب استهزاء میدانستند و آنگونهکه واژه « یَسْتَسْخِرُونَ »[1] میرساند در سخریه مبالغه و زیادهروی میکردند.
از جمله اینکارهای نابهنجارشان این بودکه قرآن را سحر و جادو مینامیدند، و از چیزهائی تعجب مینمودند که ایشان را از آنها میترسانید:
(وَقَالُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ أَوَآبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ ؟ ) .
و خواهند گفت: این (چیزی که ما میبینیم) جز جادوی آشکار و روشنی نیست. آیا هنگامی که مردیم و خاک و استخوان گشتیم، ما زنده گردانده میشویم؟! آیا پدران و نیاکان گذشته ما نیز (زنده میگردند که سالیان سال است مردهاند و ذرات وجودشان در پهنه زمین پراکنده و نابود شده است؟).
آنان از آثار قدرت یزدان در چیزهای پیرامونشان، و در وجود خودشان، و در آفـرینش آسمانها و زمین و هرآنچه میان آن دو است، و در آفرینش ستارگان و سیارگان و شهابها و آذرخشها، و در آفرینش فرشتگان و شیاطین، و در آفرینش خودشان ازگل چسبنده، . . . غافل و بیخبر ماندهاند. از آثار قدرت یزدان جهان در همه اینها غافل و بیخبر ماندهاند و برای این قدرت مطلق بعید و ناممکن میدانندکه وقتی آنان بمیرند و استخوان و خاک بشوند ایشان را زنده بکند، و پدران و نیاکان پیشین ایشان را هم زنده بکند! کسیکه واقعیت را بنگرد و اندکی بیندیشد، و در پرتو این دیدنیهائیکه در آفاق و انفس و بیرون و درون، همگان را فراگرفته است، مساله را وراندازکند، رستاخیز و زندگی دوباره را برای یزدان سبحان عجیب و غـریب و ناممکن و ناشدنی نمیبیند.
*
وقتیکه درکمال آرامش و با زبان خوش به راه نمیآیند و به اندیشه و وراندازی این دیدنیها نمیپردازند، یزدان جهان ایشان را با تندی و درشتی و شدت و حدت از خواب غفلت بیدار میگرداند، و آنان را در برابر صحنهای نگاه میداردکه ایشان پس از زنده شدن در آخرت خواهند داشت، و آن را برایشان بهگونهای به تصویر میکشدکه دارند بر خود میلرزند و پریشان حال و سرگردانند:[2]
«قُلْ نَعَمْ وَأَنتُمْ دَاخِرُونَ » .
بگو: بلی! (همه شما زنده میشوید) در حالی که خوار و پست خواهید بود.
بلی شما و پدران و نیاکان پیشین شما زنده و برانگیخته خواهید شد. خوار و پست و ذلیل و فرمانبردار زنده و برانگیخته خواهید شد! بدون اینکه سرکشی و خودداری بکنید . . . بلی . . . آنگاه به عرضهکردن همچون مسالهای میپردازد و میگویدکه چگونه چنین کاری خواهد شد. ناگهان آنان در برابر صحنهای از صحنههای دور و دراز و دارای گوشهها وکنارهای فراوانی قرار میگیرند، صحنههائی که دارای شیوههای گوناگون است و از دیدگاههای زنده و حرکتهای پیاپی آکنده است. در این صحنهها وصف باگفتگو به هم میآمیزد. مدتی به شیوه داستان پیش میرود، و سپس به شیوه گفت برمیگردد. در لابلای عرضه رخدادها و حرکتها حاشیهها و پیروهائی بر آن صحنهها آورده میشود. صـحنه بدین وسیله همه نشانهها و سـیماهای زندگی را پیدا میکند:
(فَإِنَّمَا هِیَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ فَإِذَا هُمْ یَنظُرُونَ) .
تنها یک صدا و به ناگاه آنان (سر از گورها به در آورده و به چیزی که بدیشان وعده داده شده خیره میشوند و) مینگرند.
بدین منوال در یک درخشش گذرا، درخششی بدان اندازهکه فریاد برخیزد، آن فریادی که «زجرة» نامیده میشود و نـوعی از شـدت و حدت را میرساند، و بیانگر توپیدن و درشتی نمودن است، و بر بلندای خاستگاه فریاد دلالت دارد:
(فَإِذَا هُمْ یَنظُرُونَ) .
به ناگاه آنان (سر از گورها به در آورده و به چیزی که بدیشان وعده داده شده خیره میشوند و) مینگرند.
ناگهان بدون مقدمهچینی و زمینهسازی مینگرند و خیره میشوند، و یکهو سـرگردان و حیران فریاد برآورند و به غوغا میافتند:
(وَقَالُوا یَا وَیْلَنَا هَذَا یَوْمُ الدِّینِ).
و خواهند گفت: ای وای بر ما! این، روز جـزا است!.
در همان هنگام که آنان مبهوت ماندهاند و ناگهانی بر سرشان تاختهاند، یکهو صدائی بلند میشود و دور از انتظارشان سرکوبشان میکند و سرکوفتشان میزند:
(هَذَا یَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِی کُنتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ ) .
(و بدیشان پاسخ داده میشود) این، روز داوری و حسابرسی است، همان روزی که در دنیا دروغش مینامیدید.
بدینگونه روند قرآنی از خبر به خطاب میگراید و رو بهکسانی مـینمایدکه روز سزا و جزا و داوری را تکذیب میکردهاند. این یک نوع سرکوبی و توسری قاطعانه است. آنگاه دستور را متوجه فرشتگانی میکند که ماموران اجراء فرمان هستند:
(احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا کَانُوا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِیمِوَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ ).
(ای فرشتگان من!) کسانی را که (با کفر و زندقه) به خود ستم کردهاند، همراه با همسران (کفرپیشه) آنان، به همراه آنچه میپرستیدهاند، جمعآوری کنید. غیر از خدا (هرچه را پرستش میکردهاند، همه را یکجا گرد آورید و) آنگاه آنان را به راه دوزخ راهنمائی کنید (تا بدان درآیند). آنان را نگاه دارید که باید بازپرسی شوند (و از عقائد و اعمالشان پرسیده شود).
گرداوریکنید کسانی را که ستم کردهاند، وکسانی را از بزهکارانکه همسان آنان هستند. چه ستمکاران و گناهکاران، همگون و همتایند . . . در این فرمان - با
لهجI قاطعانهای که در آن است - ریشخند آشکاری است، آنجا که میفرماید:
( فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِیمِ(.
آنگاه آنان را به راه دوزخ راهنمائی کنید (تا بدان درآیـند).
عجب راهنمائی و رهنمودی! گمراهی از این راهنمائی و رهنمود بهتر است. این هم پاسخ درخور و مناسب ضلالت ایشان از هدایت راست و درست است. آنان چون در دنیا به راه راست راهیاب نگردیدهاند و هدایت نیافتهاند، امروز باید به راه دوزخ راهیاب شوند و رهنمود گردند!
هان! هم اینک این ایشانند که راهنمائی و رهنمود گردیدهاند، راهنمائی و رهنمود گردیدهاند به راه دوزخ! و ایشان را نگاه داشتهاند و آماده پرسش و پاسخ نمودهاند. هان! این ایشانندکه مورد خطاب قرار میگیرند، خطابیکه سرکوبی و سرزنش است ولی به شکل پرسش پاک و بیآلایش نمودار و پدیدار می آید:
« مَا لَکُمْ لَا تَنَاصَرُونَ ؟! » .
(ای مشرکان!) شما چرا همدیگر را یاری نمیدهید (و در نجات هم نمیکوشید؟!).
چرا شما همدیگر را یاری نمیدهید و یکی در نجات دیگری نمیکوشید، شماکه در اینجاکنار هـم و با یکدیگرید؟ مگر همه شما به یار و یاور نیاز ندارید؟! پس چرا کاری نمیکنید مگر خداگونههائی که میپرستیدید با شما نیستند؟ا
معلوم است نه پاسخی دارند که بدهند و نه میتوانند سخنی بگویند! تنها حاشیه و پیرو در میرسد:
( بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ).
بلکه آنان امروز کاملاً مطیع و تسلیمند.
هم پرستشکنندگان و هم پرستش شوندگان مطیع و تسلیم هستند!!!
آنگاه روند قرآنی بار دیگر به حکایت حالشان برمیگردد، و که ایشان را نشان میدهدکه دارند با یکدیگر مجادله و ستیز میکنند:
(وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءلُونَ (27) قَالُوا إِنَّکُمْ کُنتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْیَمِینِ).
(مستضعفان به مستکبران) میگویند: شما از راه خیرخواهی به سوی ما میآمدید (تا به ما ضربه بزنید و گمراهمان سازید).[3]
یعنی شما از سوی راست ما به سویمان میآمدید و ما را وسوسه میکردید - همانگونهکه غالباً برای وسوسه کردن از طرف راست میآیند - پس شما مسوول چیزی هستیدکه هم اینک ما بدانگرفتار آمدهایم. بدین هنگام متهمان برای ناچیزی این اتهام و نابخردانه بودن آن برمیخیزند و به دفاع از خود میپردازند و مسوولیت را حواله خود مستضعفان مینمایند:
« قَالُوا بَل لَّمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ » .
(مستکبران به مستضعفان در پاسخ) میگویند: بلکه خودتان بیایمان و بیباور بودید (گناه ما چیست. بروید و خویشتن را سرزنش و نفرین کنید).
وسوسه ما نبوده استکه بعد از ایمان، شما راگول زده است، و پس از هدایت و راهیابی، شما را به ضلالت و گمراهی کشانده است.
( وَمَا کَانَ لَنَا عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ).
ما که هیچگونه سلطه و قدرتی بر شما نداشتیم (تا از شما سلب اختیار کنیم).
مایه سلطه و قدرتی بر شما نداشتهایم تا شما را وادار بهگزینش چیزی گردانیم که خودمان صلاح دیده باشیم، و شما را با قهر و زور به انجام چیزیکشانده باشیمکه شما نخواستهاید و بدان میل و رغبت نداشتهاید.
( بَلْ کُنتُمْ قَوْماً طَاغِینَ ).
بلکه خودتان مردمان سرکش و نافرمانی بودید (و بر حق و حقیقت شوریدید و به چنین روزی افتادید).
شما از حق و حقیقت دوریگزیدهاید، و به خود ستم نمودهاید، و حدود ثغور قوانین و مقررات الهی را مراعات نکردهاید.
(فَحَقَّ عَلَیْنَا قَوْلُ رَبِّنَا إِنَّا لَذَائِقُونَ) .
پس عذاب پروردگارمان گریبانگیرمان شد، و ما باید آن را بچشیم.
ما و شما هردو سزاوار عذاب شدهایم، و تهدید و بیم خدا بر ما واجبگردیده است و برابر آن باید عذاب و عقاب را بچشیم.
شما هم با ما به لغزش افتادهاید، چون آمادگی گمراهی داشتهاید. ما که کاری در حق شما نکردهایم، این شما بودهاید که در گمراهیمان از ما پیروی نمودهاید و به دنبالمان راه افتادهاید:
(فَأَغْوَیْنَاکُمْ إِنَّا کُنَّا غَاوِینَ) .
ما خودمان گمراه بودیم و شما را هم گمراه کردیم.
در اینجا حاشیه دیگری درمیرسد. انگار حکمی است که در حضور گواهان اعلان میشود و اسباب و علل خود را دربر دارد، و آنچه را در دنیا کردهاند و به خاطر آن مستحق تهدید و بیم خدا در آخرت گردیدهاند، بدیشان نشان میدهد:
(فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ إِنَّا کَذَلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ إِنَّهُمْ کَانُوا إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ یَسْتَکْبِرُونَ وَیَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِکُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ ؟) .
در نتیجه آنان (همگی، اعـم از راهبران و پیروان) در عذاب، با یکدیگر و مشترکند. ما اینگونه با بـزهکاران رفتار میکنیم. (چرا که) وقتی که بدانان گفته مـیشد: جز خدا معبودی نیست، بزرگی مینمودند (و خویشتن را بالاتر از آن میدیدند که یکتاپرستی را بپذیرند). و میگفتند: آیا ما برای (سخن) چکامهسرای دیوانهای، معبودهای خویش را رها سازیم؟!.
آنگاه روند قرآنی حاشیه را تکمیل میکند و در آن گویندگان همچون سخن رسواگرانهای را سرکوب و نگهش مینماید:
(بَلْ جَاء بِالْحَقِّ وَصَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ إِنَّکُمْ لَذَائِقُو الْعَذَابِ الْأَلِیمِ وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
(اما او شاعر و مجنون نیست و ) بلکه حق را آورده و پیغمبران را تصدیق کرده است. (محتوای دعوت محمّد و هماهنگی آن با دعوت انـبیاء، دلیل صدق گفتار او است). شما (ای مشرکان کوردل!) قطعاً عذاب دردناک (الهی) را خواهید چشید، و جز برابـر کارهائی که میکردهاید کیفر داده نمیشوید. مگر بندگان مخلص خدا (که پروردگارشان از کیفر لغزشهایشان میگذرد، و پاداش مضاعف ده تا هفت صد برابر کردار نیکشان و گاهی افزون بر آن، بدیشان عطاء میفرماید).
درکنار یاد بندگان مخلص و یکرنگ خدا - آنکسانی که آنان را از چشیدن عذاب دردناک مستثنی میفرماید - پردهای از این بندگان مخلص و یکرنگ را نشان میدهدکه در روز سزا و جزا دارند. نشان دادن آن پرده شیوه خبر دادنی را در پیش میگیردکه نعمتهائی را به تصویر میکشدکه همچون بندگانی در آخرت دارند و در میان آن غوطهورند. این نعمتهای بندگان مخلص و یکرنگ در برابر آن عذاب دردناکی ذکر میگردد که تکذیب کنندگان بدان گرفتار میآیند:
(أُوْلَئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ فَوَاکِهُ وَهُم مُّکْرَمُونَ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ یُطَافُ عَلَیْهِم بِکَأْسٍ مِن مَّعِینٍ بَیْضَاء لَذَّةٍ لِّلشَّارِبِینَ لَا فِیهَا غَوْلٌ وَلَا هُمْ عَنْهَا یُنزَفُونَ وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِینٌ کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَّکْنُونٌ ).
ایشان را روزی ویژه و معیّنی است. یعنی میوههای رنگارنگ. و آنان مکرّم و معزّزند (و با نهایت احترام از ایشان پذیرائی میگردد). در میان باغها و بـوستانهای پرنعمت بهشت بسر میبرند. بالای تختهای آراسته و مزیّن، رو به روی یکدیگر مینشینند. قدحهای می برگرفته از رودبار جاری شراب، گرداگرد آنان در گردش است، می سفید رنگ و خوشگواری برای نوشندگان. نه در آن تباهیها و گرفتاریهائی (همچون بیهوشی و سردرد و سائر مضرات و مفاسد) است، و نه میخواران از آن به حالت تهوع (و استفراغ و عرق و کبرت بول) در میآیند. همسرانی دارند بـا چشمانی درشت و خمارآلود. انگار آنان تخمهای (شتر مرغ) هستند که (در زیر بال و پر شترمرغ) پنهان (از دید مردمان و گرد و غبار) باشند.
این نعمت، نعمت چندین بـرابری استکه همه نمادهای نعمت راگرد میآورد. نعمتی استکه هم روح از آن بهرهمند میشود و لذت میبرد، هم جسم. هرکسی هرچه از انواع و اجناس نعمت را بخواهد و آرزوکند در آنجا بدان دسترسی پیدا میکند و آن را مییابد. آنان - پیش از هرچیز - بندگان مخلص و یکرنگ خدایند. در این چیز هم والاترین مراتب و منازل بزرگداشت است. دوم آنان:
« مُّکْرَمُونَ ».
مکرّم ومعزّز هستند.
ایشان در نزد فرشتگانند و در جهان بالا و والای زندگی بسر میبرند. واقعاً عجب احترام و بزرگداشتی است! گذشته از اینها آنان دارای:
« فَوَاکِهُ » .
میوهها.
هستند. و ایشان لمیدهاند بر:
« سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ » .
تختهای آراسته و مزیّن، و رو به روی یکدیگرند.
آنان را خدمت میکنند و اصلاً در سرای آسایش و خشنودی و نعمت،کمترین رنج و زحمتی نمیکشند:
(یُطَافُ عَلَیْهِم بِکَأْسٍ مِن مَّعِینٍ بَیْضَاء لَذَّةٍ لِّلشَّارِبِینَ لَا فِیهَا غَوْلٌ وَلَا هُمْ عَنْهَا یُنزَفُونَ).
قدحهای می برگرفته از رودبار جاری شراب، گرداگرد آنان در گردش است، می سفید رنگ و خوشگواری بـرای نوشندگان. نه در آن تباهیها و گرفتاریهائی (همچون بیهوشی و سردرد و سائر مضرات و مفاسد) است، ونه میخواران از آن به حالت تهوع (واستفراغ و عرق و کبرت بول) در میآیند.
این هم زیباترین وصف شراب است، شرابیکه لذت شراب را تحقق میبخشد، وگرفتاریها و دردسرهای آن را ندارد. خماریکه سرها را به درد آورد در میان نیست. نه ممانعتی از آن در میان است و نهگسیختنی دارد، ممانعت وگسیختنیکه لذت بهرهمندی را از میان میبرد!
(وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِینٌ).
وهمسرانی دارند با چشمانی درشت و خمارآلود.
زنان سیاهچشم کم سن و سالی هستند، و به خاطر حیا و شرم و عفت و پاکدامنی به غیر شوهران خود نمینگرند. هرچندکه دارای چشمان درشت هستند زیبا چشمند و پاکدامنند. نازکاندام و لطیف و ظریف هستند:
(کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَّکْنُونٌ ).
انگار آنان تخمهای (شتر مرغ) هستند که (در زیر بال و پر شترمرغ) پنهان (از دیـد مردمان و گرد و غبار) باشند.
چشمهائی و دستهائی آنان را مبتذل نمینماید و کارشان را به رسوائی نمیکشد!
سپس روند قرآنی در نقل حکایت تصویرگرانه به پیش میرود. ناگهان این چنین بندگان مخلص و یکرنگ - بعد از آن همه نعمتهای جوراجور و بهرهمندیهای گوناگونی که دارند - از داستان آرامبخشی برخوردار میگردند و لذت میبرند. در میان این همه خوشیها و نعمتها گذشته و حال را به یاد میآورند. ازگذشتهها میگویند و از زمان حال خشنودند. در صورتیکه کافران و مشرکان در آنجا با یکدیگر میستیزند و به دشمنی مینشینند. همدیگر را نفرین میکنند، و به سرزنش و نکوهش یکدیگر میپردازند. نزاع و جدال در میانشان اوج میگیرد، و کشمکش درمیافتد میان بزهکارانی که در صحنه اول به تصویر درآمدند. یکی از بندگان مخلص خدا گذشتههای خـود را به خاطر میآورد و از آن میگوید. از جمله برای دوستانش رخدادی از رخدادهای خود را نقل میکند:
(قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ إِنِّی کَانَ لِی قَرِینٌ یَقُولُ أَئِنَّکَ لَمِنْ الْمُصَدِّقِینَ أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَئِنَّا لَمَدِینُونَ) .
یکی از آنان میگوید: من همنشینی (در دنیا) داشتم (که با من در باره دین و قوانین آسمانی مجادله میکرد). میگفت: آیا تو از زمره کسانی هستی که باور میکنند (به این که بعد از مرگ، زندگی و رستاخیزی، و حساب و کتابی، و سزا و جزائی در میان است؟). آیا زمانی که مردیم و خاک و استخوان شدیم، آیا ما مورد بازخواست (از اعمال و اقوال خود) قرار میگیریم و سزا و جزا میبینیم؟!.
این دوست او و همدم او روز آخرت را قبول نداشته است. این استکه با وحشت و دهشت از او میپرسد: آیا او از زمره کسانی استکه باور میکند مردمان دوباره زنده میشوند و برانگیخته میگردند و بعد از ایـنکه مـاک و استخوان شدند مورد محاسبه و بازپرسی قرار میگیرند؟)
در آن هنگامکه این بنده مخلص خدا به داستان خـود ادامه میدهد و آن را برای دوستان خود روایت میکند، به دلش میگذردکه از آن دوست و همدم دنیوی خود سراغی بگرد تا بداند سرنوشتش بهکجا انجامیده است و چه حال و وضعی را پیداکرده است. هرچندکه او به مقتضای حال میداند که دوست و همدم دنیوی او به دوزخگرفتار آمده است و به زندان آن در افتاده است. در بهشت به سوی دوزخ مینگرد، و دوستانش را به ورانداز کردن آنجا دعوت میکند و میگوید:
(هَلْ أَنتُم مُّطَّلِعُونَ (54) فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَوَاء الْجَحِیمِ).
آیا شما میتوانید نگاهی (به دوزخ) بیندازید و آن را بنگرید؟ پس آنگاه خودش دیدهور میشود (و به دوزخ مینگرد) و او را در وسط دوزخ میبیند.
آنگاه رو به دوستش میکندکه او را در وسـط دوزخ دیده است. بدو رو میکند تا بدو بگوید: آهای فلانی! نزدیک بودکه با وسوسه خود مرا به هلاک و نابودی بکشانی و از جمله بیچارگانم گردانی. اگر خدا به من مرحمت نمیفرمود و مرا از پذیرش سخنانت باز نمیداشت، حالا چه حالی داشتم!
«قَالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدتَّ لَتُرْدِینِ وَلَوْلَا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ » .
میگوید: به خدا سوگند! نزدیک بود (با نیرنگ خود) مرا پرت کنی و هلاکم سازی. اگر نعمت (هدایت و توفیق) پروردگارم (دستگیرم) نبود، من هم (هم اینک) از احضار شدگان (در دوزخ) بودم.
دیـدن دوستش در وسط دوزخ احساسات او را برمیانگیزد و او را به یاد فراوانی نعمتی میاندازدکه خودش و دوستان او، یعنی بندگان مخلص یزدان بدان رسیدهاند. با این وجود دوست دارد همچون نعمتی را تاکیدکند و بر پرده خیالها به تصویر بکشد، و به ماندگاری و جاویدانگـی آن نعمت اطمینان یابد و اطمینان دهد. اینکار را هم برای لذت بردن از همچون نعمتی و یادی از فزونی نعمت انجام میدهد. میخواهد بدین وسیله بیشتر از بهرهمندیهای بهشت جاویدان لذت ببرد و بیش از پیش خوش باشد. این استکه میگوید:
« أَفَمَا نَحْنُ بِمَیِّتِینَ إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ».
آیا ما دیگر نمیمیریم، مگر مرگ نخستینی که داشتیم (و بعد از آن برانگیخته شدیم؟!). و ما هرگز عذاب داده نمیشویم؟! این (نعمت و کرامتی که خدا به ما روا دیده است) واقعا پـیروزی بزرگی است (که به دست آوردهایم، و رستگاری سترگی است از عقاب و عذاب اخرو یی که در دنیا از آن میترسیدیم).
در اینجا حاشیهای میآید و دلها را بیدار میگرداند و آنها را بهکار وکوشش و مسابقه و رقابت با یکدیگر جهت به دست آوردن همچون فرجام و سرنوشتی دعوت و تشویق میگرداند:
(لمثل هذا ... ) .
برای رسیدن به چنین چیزی ... .
برای رسیدن به چنین نعمتیکه هرگز بر باد فنا نمیرود، و ترسی بر تمام شدن آن نیست، و مرگی به دنبال ندارد، و عذابی آن را تهدید نمیکند، باید کار کنندگان
کار بکنند . . . این چیزی استکه باید برای آن جشن گرفت. غیر از این نعمت جاودانه هرچه هست و انسانها عمر خود را برای رسیدن بدان در زمین صرف میکنند، بسی ناچیز و بیارزش است وقتیکه با همچون جاودانگیای مقایسه میگردد و سنجیده میشود.
برای اینکه فرق بزرگی روشن و پدیدارگرددکه میان این نعمت جاودانه و رضایتبخش و ایمن و همیشگی، و میان فرجام و سرنوشتی استکه منتظر دسته دیگری است، روند قرآنی به بیان چیزی ادامه میدهدکه چشم به راه این دسته بعد از همایش محشر و حساب وکتاب است و در سرآغاز این صحنه شگفتانگیز آمده است:
(أَذَلِکَ خَیْرٌ نُّزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ (62) إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِینَ (63) إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ (64) طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّیَاطِینِ (65) فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِؤُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ (66) ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهَا لَشَوْباً مِّنْ حَمِیمٍ (67) ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِیمِ (68) .
آیا آن (همه نعمتهای بیکران و جاویدانی) که بهشتیان را با آن پذیرائـی میکنند بهتر است، یا درخت زقوم (نفرتانگیز که از آن به دوزخیان میدهند؟). ما آن را مایه رنج و محنت ستمگران کردهایم. زقوم درختی است که در ته دوزخ میروید. شکوفه و میوه آن انگار کلههای شیاطین است. دوزخیان از آن مـیخورند و شکمها را پر و آکنده میسازند. سپس آب داغ کثیف و آلودهای را بر آن مینوشند. آنگاه (که زقوم خوردند و از آب داغ آلوده نوشیدند) به دوزخ برمیگردند.
آیا آن نعمت ماندگار و همیش بهتر و والاتر است و مکانت و منزلت بالاتری دارد یا درخت رقوم؟
آیا درخت زقوم چیست؟
(إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّیَاطِینِ ).
زقوم درختی است که در ته دورخ میروید. شکوفه و میوه آن انگار کلههای شیاطین است.
مردمان نمیدانند کلههای شیاطین چگونه است! ولی ذکرکلههای شیاطین ترسآور است و در این شک و تردیدی نیست. همین که انسان کلههای شیاطین را به تصور درمیآورد باعث ترس و هراس میگردد. پس اگر پیش چشم بدارند که شکوفه و میوه آن را میخورند و شکمها را از آن پر میسازند، چه حالی پیدا میکنند؟ا
خداوند این درخت را وسیله آزمون و رنج و عذاب ستمگران کرده است. آنان وقتیکه نـام این درخت را شنیدند به تمسخر پرداختند وگفتند: چگونه درختی در دوزخ میروید و نمیسوزد؟ یکی از ستمگران به نام ابوجهل پسر هشام به تمسخر پرداخت و شوخیکنان و لبخندزنان گفت: «آیا ای قریشیان میدانید زقّومی که محمّد شما را از آن میترساند چیست؟گفتند: نـه . . . گفت: خرمای یثرب استکه آن را باکره میخورند! به خدا سوگند اگر بدان دسترسی پیداکنیم از آن لقمه میسازیم و آن را قورت میدهیم و میبلعیم!).[4]
ولی درخت زقومکه در اینجا آمده است، چیز دیگری است، و جدای از آن طعامی استکه میشناختند.
«فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِؤُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ » .
دوزخیان از آن میخورند و شکمها را از آن پر و آکنده میسازند.
وقتی که این درخت درگلوهایشان گیرکرد، درختیکه میوههای آن بسان سرهای شیاطین است» و شکمهایشان را سوزاند زقومیکه در ته دوزخ میروید و خودش نمیسوزد چون نوعی از اشیاء دوزخ است، و خواستند به آب سردی دسترسی پـیدا کنندکه تشنگی را بنشاند و شعلهها را خاموشگرداند، آنان بر سر آن، آب داغ وگرمی را سر میکشندکه کثیف و آلوده است:
« ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهَا لَشَوْباً مِّنْ حَمِیمٍ ».
سپس آب داغ کـثیف و آلودهای را بر آن مینوشند.
بعد از این یک وعده غذا، به ترک سفره میگویند و به مقر اصلی خود برمیگردند . ... وای چه پذیرائـی و ضیافتی! وای چه مراجعه و برگشتی!
« ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهَا لَشَوْباً مِّنْ حَمِیمٍ ».
آنگاه (که زقوم خوردند و از آب داغ آلوده نوشیدند) به دوزخ برمیگردند.
این صحنه شگفت و منحصر به فرد بدینگونه خاتمه میپذیرد؛ و مرحله اول سوره به پایان مـیآید. این مرحله انگار بخشی از واقعیت دیدنی بـوده است.
1-« یَسْتَسْخِرُونَ »: دیگران را به مسخرهکـردن دعوت میکنند. در سخریه مبالغه و زیادهروی میکنند. (مترجم)
2-در اینجا برای تعبیر این صحنه صفحاتی را ازکتاب: «مشاهد القیامة فی القرآن» با اندک تغییری نقل میکنیم.
3-«عن الیمین»: از طـریق خیرخواهی و دلسوزی. از راه دین. از راه قدرت. مراد این استکه شما گفتید: ما خیرخواه شما هستیم، و آئینیکه دارید حق است، و با زور وادار بهگمراهیمان کردید.(مترجم)
4-در متن عربی، واژه «زقوم»که به معنی لقمه چیدن و بلعیدن است به تمسخر گرفته شده است. گویا «زقوم» نیز به زبان آفریقائی به معنی خوردن خرما باکره است. (مترجم)
سورهی صافات 182-149
فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّکَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ (149) أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَائِکَةَ إِنَاثاً وَهُمْ شَاهِدُونَ (150) أَلَا إِنَّهُم مِّنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ (151) وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ (152) أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى الْبَنِینَ (153) مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (154) أَفَلَا تَذَکَّرُونَ (155) أَمْ لَکُمْ سُلْطَانٌ مُّبِینٌ (156) فَأْتُوا بِکِتَابِکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (157) وَجَعَلُوا بَیْنَهُ وَبَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (158) سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ (159) إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (160) فَإِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ (161) مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ بِفَاتِنِینَ (162) إِلَّا مَنْ هُوَ صَالِ الْجَحِیمِ (163) وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ (164) وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ (165) وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ (166) وَإِنْ کَانُوا لَیَقُولُونَ (167) لَوْ أَنَّ عِندَنَا ذِکْراً مِّنْ الْأَوَّلِینَ (168) لَکُنَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (169) فَکَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (170) وَلَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ (171) إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ (172) وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ (173) فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ (174) وَأَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ (175) أَفَبِعَذَابِنَا یَسْتَعْجِلُونَ (176) فَإِذَا نَزَلَ بِسَاحَتِهِمْ فَسَاء صَبَاحُ الْمُنذَرِینَ (177) وَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ (178) وَأَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ (179) سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ (180) وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ (181) وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (182)
در پرتو داستانهائیکه مرحله دوم سوره آنها را ذکر کرد، و در پرتو چیزهائیکه حقیقت رابطه میان یزدان و بندگانش دربرگرفته است، و چگونه با این حقیقت تکذیبکنندگان راگرفتار و به جزا و سزای خود رسانده است، تکذیبکنندگانیکه جز خدا را میپرستیدهاند، یا برخی از آفریدههایش را انباز خدا میدانستهاند، و در پرتو خود همین حقیقتکه درس نخست سوره در برداشت، در این مرحله واپسین سوره پیغمبر (ص) را رهنمون و رهنمود میفرمایدکه راجع بدین افسانه با ایشان مجادله و مباحثه کند، افسانهای که در آن گمان میبردند که فرشتگان دختران خدایند، و افسانه دیگری که در آن آمده استکه مشرکانگمـان میبردند میان خداوند سبحان و میان جنیان خویشاوندی و حسب و نسب برقرار است! همچنین یزدان منان به پیغمبر (ص) دستور میفرماید بگوید به مشرکانی که پیش از این رسالت آرزو میکردند و میگفتند اگر خدا پیغمبری را در میانشان برانگیزد از او پیروی میکنند و راهیاب میشوند و آمادگی هدایت را دارند، چـرا وقتی که پیغمبر (ص) به سویشان روانه شده استکافر میگردند؟.. این سوره با نگارش وعدهایکه خدا به پیغمبران خود میدهد، وعده این که پیغمبران سرانجام پیروز میگردند، و با تنزیه یزدان سبحان از هـرآنچه مشرکان او را بدان وصف میکنند، و با توجه دادن به حمد و سپاس یزدان، یعنی پروردگار جهانیان، خاتمه میپذیرد.
(فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّکَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَائِکَةَ إِنَاثاً وَهُمْ شَاهِدُونَ أَلَا إِنَّهُم مِّنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى الْبَنِینَ مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ أَمْ لَکُمْ سُلْطَانٌ مُّبِینٌ فَأْتُوا بِکِتَابِکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ).
از آنان (که ساکن مکه بوده و به دنبال خرافات راه افتاده و معتقدند که فرشتگان دختران خدایند) بپرس که آیا دختران ازآن پروردگار تو باشند و پسران ازآن خودشان؟ (آیا این عادلانـه است؟). یا این که (وقتی که) ما فرشتگان را به صورت ماده میآفریدیم، ایشان ناظر (بر خلقت فرشتگان) بودهاند؟ هان! آنان تنها از روی دروغها و تهمتهای بهم بافته خود میگویند: خداونـد فرزند زاده است! قطعاً ایشان دروغگویند. آیا خدا دختر ان را بر پسران ترجیح داده است (در صورتی که به گمان شما پسران از دختران بهترند؟ تازه اگر برابر اندیشه تباه شما هم بود، میبایست خدا پسران را نصیب خود کند؛ نه دختران را!). چه چیزتان شده است، چگونه داوری میکنید؟ (هیچ میفهمید چه میگوئید؟!). آیا یادآور نمیکردید (و از این بـیخبریها به خود نمیآئید، و از این بیهودهگوئیها دست برنمیدارید؟!). یا این که شما دلیل روشن و روشنگری (در این زمینه) دارید؟ اگر راست میگوئید (که دلیل و برهانی دارید)
کتاب خود را بیاورید و بنمائید.
یزدان سبحان افسانه ایشان را از هر طرف محاصره میکند و سوراخها و سنبههای آن را میگیرد. با آنان با منطق خودشان و من مـحیطیکه در آن زندگی میکنند صحبت میکند و اظهار دلیل مینماید. ایشان پسرن را بر دختران ترجیح میدادند. تولد نوزاد دختر را درد و رنج مـیدانسـتند. دختر را آفریدهای میدانستندکه مرتبه پائینتری از پسر داشت. با وجود این ادعاء میکردندکه فرشتگان دخترند، و آنان دختران خدا هستند!
خدا در اینجا با ایشان برابر منطق خـودشان بـه پیش میرود، و با منطق خـودشان محکومشان مـیسازد تا اندازه بیهودگی و یاوهسرائی همچون افسانهای را درک و فهمکنند و به هیچی و پوچی آن حتی برابرمعیارها و مقیاسهای معمول و متداول خـود پی ببرند:
(فَاسْتَفْتِهِمْ... أَلِرَبِّکَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ ؟).
از آنان (که ساکن مکه بوده و به دنبال خرافات راه افتاده و معتقدند که فرشتگان دختران خدایند) بپرس که آیا دختران ازآن پروردگار تو باشند و پسران ازآن خودشان؟ (آیا این عادلانه است؟).
آیا وقتیکه دختران - همانگونهکه ادعاء میکنند - مرتبه پائینتری از پسران دارند، دختران را برای پروردگارشان درنظرگرفتهاند و پسران را برای خود به حساب آوردهاند؟ا یا این که خدا دختران را برای خود برگزیده است و پسران را بدیشان داده است؟! هم این تقسیمبندی و هـم آن تقسیمبندی نادرست است و با منطق خودتان هم نمیخواند. از ایشان در باره اینگمان نابجا و نادرست بپرس.
از آنان همچنین بپرسکه سرچشمه این افسانه کجا است و چگونه پیدا شده است و شکلگرفته است؟ از کجا علم و اطلاع پیدا کردهاندکه فرشتگان دختر هستند؟ آیا آنان ناظر آفرینش فرشتگان بودهاند و این استکه بر جنسیت ایشان آگاهی یافتهاند؟
(أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَائِکَةَ إِنَاثاً وَهُمْ شَاهِدُونَ ؟ ) .
یا این که (وقتی که) مـا فرشتگان را به صورت ماده میآفریدیم، ایشان ناظر (بر خلقت فرشتگان) بودهاند؟.
متنگفتار دروغین و بهم بافتهای را بیان میداردکه از زبان خدا نقل و روایت میکند و میگویند:
« أَلَا إِنَّهُم مِّنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ :وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ » .
هان! آنان تنها از روی دروغها و تهمتهای به هم بافته خود میگویند: خداوند فرزند زاده است! قطعا ایشان دروغـویند.
حتی آنان برابر قضاوت عرف مشهورشان و منطق شائع شانکه میگوید: پسران مقدم بر دختران هستند، ایشان دروغگویند. اخر چگونه خدا دختران را بر پسران ترجیح داده است و به خویشتن اختصاص فرموده است؟!
« أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى الْبَنِینَ؟! » .
آیا خدا دختران را بر پسران ترجیح داده است (در صورتی که به گمان شما پسران از دختران بهترند؟! تازه اگر برابر اندیشه تباه شما هم بود، میبایست خدا پسران را نصیب خود کند؛ نه دختران را!).
اظهار شگفت میفرماید از قضاوتی که در آن، منطق شائع میان خودشان را فراموش میکنند:
(مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ؟ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ؟).
چه چیزتان شده است، چگونه داوری مـیکنید؟ (هیچ میفهمید چه میگوئید؟!) آیا یادآور نمیگردید (و از این بیخبریها بـه خود نمیآئید، و از این بیهودهگوئیها دست برنمیدارید؟).
سند و دلـیل این داوری را ازکجا مـیآورند؟ چگونه همچون حکمی را گمان میبرند؟
« أَمْ لَکُمْ سُلْطَانٌ مُّبِینٌ فَأْتُوا بِکِتَابِکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ».
یا این که شما دلیل روشن و روشنگری (در این زمینه) دارید؟ اگر راست میگوئید (که دلیل و برهانی دارید) کتاب خود را بیاورید و بنمائید.
افسانه دیگری، افسانه پیوند موجود در میان یزدان سبحان و جنیان است:
« وَجَعَلُوا بَیْنَهُ وَبَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً. وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ» .
آیا معتقد به خویشاوندی و نزدیکی میان خدا و جنیان هستند. در صورتی که جنیان میدانند که مشـرکان (و هم خودشان، اگر شـرک بورزند، در مـیان دوزخ) حاضر آورده میشوند.
عربها گمان میبردند که فرشتگان دختران خدایند و جنیان آنان را برای خدا زادهاند و به دنیا آوردهاند! این است حسب و نسب و خویشاوندی و قرابتیکه گمان میبردند) جنیان که میدانند آنان آفریدگانی از آفریدگان یزدان سبحان هستند، و این که آنان در روز قیامت با اجازه خدا حاضر آورده میشوند. این هم معامله حسب و نسب و خویشاوندی و دامادی نیست! در اینجا ایزد سبحان ذات خود را از همچون تهمت ناروا و دروغ شاخداری پاک و منزه میفرمابد:
« سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ » .
خداوند پاک و منزه است از توصیفهائی که (این گروه مشرک و خرافهپرست) میکنند.
از این جنیانی که زورکی آنان را در عذاب حاضر میکنند و گرد میآورند، دستهای از آنان کـه ایمان آوردهاند مستثنی میگردند. در میان جنیان هم مومنانی بودهاند:
(إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ) .
مگر بندگان مخلص خدا (که در دوزخ گرد آورده نمیشوند).
به مشرکان و به خداگونههائی کهگمان میبردهاند و میپرستیدهاند، و حتی به عقائد منحرفی که داشتهاند، خطاب میشود. بدیشان از سوی فرشتگان خطاب میشود، همانگونهکه از تعبیر سخن برمیآید:
(فَإِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ .مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ بِفَاتِنِینَ. إِلَّا مَنْ هُوَ صَالِ الْجَحِیمِ .وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ . وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ . وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ).
شما و چیزهائی که پرستش میکنید، هرگز نمیتوانید کسی را با فتنه و فساد از خداپرستی منحرف سازید (و به بتپرستی بکشانید). مگر کسی را که مائل باشد به آتش دوزخ بسوزد. هریک از ما مقام مشخص و جایگاه جداگانهای داریـم (و در آنجا و در آن پست به انجام وظیفه مشغول و گوش به فرمان یزدانیم). و ما جملگی (برای اطاعت یزدان و اجراء فرمان خداوند سبحان) به صف ایستادهایـم (و کسی از ما جـرات حرکت از جای خود، و گـام بیرون نهادن از دائره حوزه کارش را ندارد). و ما جملگی به تسبیح و تقدیس خدا مشغولیم (و ستایشگران ایزد بیچونیم).
یعنی قطعاً شما و چیزهائیکه میپرستید نمیتوانید بندگان خدا را تباه و منحرف سازید و ایشان راگول بزنید و فریب دهید. هرگز شما نمیتوانید بندگان او را گمراه سازید، مگرکسانی را که از اهل دوزخ بشمار آمدهاند، کسانی که مقدر و مقررگردیده است به دوزخ درآیند و بدان بسوزند. شما نمیتوانیدکسانی را تباه و منحرف سازیدکه دل مومن و فطرت سالمی داشته باشند و از زمره مومنان فرمانبردار باشند. بـه دوزخ افروزینه خود را دارد و افروزینه آن از نوع ویژهای است. سرشت همچون کسانی ایشان را برای تباه شدن و منحرف گردیدن آماده میسازد، و آنان را آماده شنیدن وسوسهها و سخنان گول زنـندگان و مفسدان میگرداند.
فرشتگان افسانه ایشان را پاسخ میدهند و میگویند: هریک از ما مقام مشخص و جایگاه جداگانهای داردکه از آن تخطی و تجاوز نمیکند. ما بندگانی از آفریدگان خدائیم. ما دارای وظائف و تکالیفی در اطاعت و فرمانبرداری هستیم. ما برای نماز به صف میایستیم، و به حمد و ثنای خدا میپردازیم. هریک از ما در مقام و درجهایکه دارد میایستد و پا ازگلیم خود فراتر نمیگذارد . . . خدا، خدا است و بس.
*
آنگاه روند قرآنی برمیگردد تا از مشرکانی سخن بگوید که همچون افسانههائی را پخش میکنند. بدین منظور عهدها و وعدههایشان را عرضه میدارد، در آن روزیکه آنان بر اهلکتاب حسادت میبردند چون اهل کتاب بودند، و میگفتند: اگر ما ذکر، یعنیکتابی از کتابهای آسمانی انبیاء پیشین - از قبیل ابراهیم یا پیغمبرانی که پس از او مبعوث گردیدهاند - میداشتیم دارای مرتبهای از ایمان میشدیم که ما را به خاطر آن یزدان سبحان از بندگان خاص خود میکرد و ما را برمیگزید:
(وَإِنْ کَانُوا لَیَقُولُونَ : لَوْ أَنَّ عِندَنَا ذِکْراً مِّنْ الْأَوَّلِینَ . لَکُنَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
هرچند مشرکان (پیش از بعثت) مـیگفتند: اگر کتابی همچون کتابهای (آسمانی) پیشینیان میداشتیم، ما قطعاً بندگان مخلص خدا میشدیم.
وقتیکه کتابی به سویشان آمدکه بزرگترینکتابهائی است که به زمین نازل گـردیده است، چیزی راکه میگفتند فراموش نمودند و برعکس آنکردند:
(فَکَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ ).
(آرزوی آنان جامه عمل به خود پوشید و بزرگترین کتاب آسمانی قرآن برای ایشان فرو فرستاده شد) و ایشان بدان کفر ورزیدند، و فرجام کار خود را خواهند دانست.
تهدید نهانیکه در این فرموده خدا است:
(فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ ).
فرجامکار خود را خواهند دانست.
سزاوار کفری است که به دنبال آرزوکردنها و وعده دادنها صورت پذیرفته است! به مناسبت تهدید و بیم، وعده یزدان به پیغمبران ذکر میشود، وعدهکمک و یاریکردنشان و چیره شدن و پیروزیشان:
(وَلَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ).
وعده ما راجع به بندگان فرستاده مـا قبلاً (در لوح محفوظ) ثبت و ضبط گشته است. و آن این که ایشان قطعاً یاری میکردند، و لشکر ما حتما پیروز میشوند. وعده رخ میدهد. فرموده خدا برقرار و پایدار است. ریشههای عقیده در زمین استقرار پذیرفته است، وکاخ ایمان برافراشته گردیده است، با وجود همه موانعی که در میان بوده است، و تکذیب تکذیبکنندگان نیز وجود داشته است، و شکجه و عذاب دعوتکنندگان به سوی یزدان و پیروانشان هم پیوسته بوده است. این از این سو، ولی از دیگر سو عقیدهها و باورداشتهای مشرکان وکافران بر باد رفته است، و سلطه و قدرت و دولت ایشان در میان نمانده است و از دست نشده است، و تنها عقیدهها و باورداشتهائی باقی و برجای مانده است که به پیغمبران تعلق داشته است و ارمغان آسمانی بوده است. عقیدهها و باورداشتهای پیغمبران بر دلها و خردهای مردمان چیرهگردیده است، و جهانبینیها و فهم و آگاهیشان را دگرگون کرده است و اوج داده است. و هنوزکه هـنوز است با وجود همه چیز عقیدهها و باورداشتهای انبیاء نمایانترین و پابرجایترین چیز بوده استکه در نواهی جهان بر مردمان چیره میگردد و غلبه پیدا میکند. همه تلاشها وکوششهائیکه برای محو ونابودی عقائد الهی میشودکه توسط پیغـمبران برای مردمان به ارمغان آمده است، و همه نیرنگها و کلکهائیکه زده میشود تا اندیشهها یا فلسفههای دیگری چیره شوند وغلبه پیداکنند، همه و همه نقش بر آب میگردند و پوچ درمیآیند و شکست میخورند ... حتی این تلاشها وکوششها و نیرنگها وکلکها در خود سرزمینی محکوم به فنا و نیستی میشوندکه آن اندیشهها و یا فلسفهها در آنجا برجوشیده است و پدیدار آمده است) و وعده یزدان به پیغمبران بجای آمده است و تحقق پیدا نموده است، وعدهایکه بدیشان داده استکه آنان پیروز میگردند و لشکریان خدا چیره میشوند و غلبه پیدا میکنند.
این یک صفت عام و همگانی است، و پدیدهای پدیدار و نمودار است، و در سراسر نواحی کره زمین، و در همه عصرها و زمانها آشکار و جلوهگر میآید.
این پدیده همچنین در هر دعوتی تحقق حاصل میکند که لشکریان الهی در آن مخلص باشند و دعوتکنندگان آن از خود بگذرند و خدا را درنظر داشته باشند. همچون دعوی پیروز میشود هرچند سدها و مانعها در مسیر آن ایجادگردد، و دشواریها و نابهنجاریها فرا راه آن داشته شود، و هر اندازه هم نیروهای آهن و آتش باطلگرایان به سوی آن نشانه روند، و نیروهای تبلیغ و تهمت درکمین آن بنشینند، و نیروهای جنگ و مبارزه به پیکار آن درآیند. بلی اینکارها و پیکارها جزکارها و پیکارهائی نخواهد بودکه نتائج مختلف و جـوراجوری در پی خواهد داشت، ولی سرانجام به وعده خدا خواهد انجامید، وعدهایکه یزدان جهان به پیغمبران خود داده است، و خلاف آن نمیشود هرچندکه همه نیروهای زمین بر سر راه آن بایستند و با آن برزمند. آن وعده، وعده کمککردن و پیروزگرداندن و استقرار بخشیدن است.
این وعده قانون و سنتی از قوانین و سنن جهانی خدا است، قانون و سنتی استکه جاری و ساری میشود و به راه خود میرود همانگونهکه ستارگان و سیارگان در مدارهای منظم خود جاری و ساری میشوند و به راه خود میروند، و همانگونه که شبها و روزها در زمین در مدارهای زمان پیاپی میآیند و میروند، و همانگونه که حیات در سرزمین مرده سر برمیزند و برمیدمد وقتیکه باران بر آن نازل میشود و میبارد ... امّا پیاده شدن و تحقق یافتن وعده خدا به انبیاء و پیروانشان درگرو تقدیر و تدبیر خدا است و هر وقت که خواست آن را پیاده میکند و تحقق میبخشد. این استکهگاهی آثار پیاده شدن و تحقق یافتن وعده خدا با توجه به عمر محدود بشری کندی میپذیرد و دیر سر میرسد و نمودار و پدیدار میگردد، ولی هرچه هست هرگز خلاف وعده نمیشود و زمان آن به تاخیر نمیافتد. گاهی وعده خدا به شکل و صورتی پیاده میشود و تحقق پیدا میکندکه انسانها متوجه آن نمیشوند و درک و فهمش نمیکنند. زیرا انسانها دنبال شکلی و صورتی از شکلها و صورتهای یاری و پیروزی میگردندکه معمول و مشهور خودشان باشد. آنان پیاده شدن و تحقق یافتن قانون و سنت یزدان را در شکل و صورت تازهایکه دارد جز بعد ازگذشت مدت زمانی درک و فهم کنند!
گاهی انسانها شکل و صورت معین و مشخصی از شکلها و صورتهای یاری و پیروزی را برای لشکریان یزدان و برای پیروان پیغمبران میخواهند. ولی خدا شکل و صورت دیگری را میخواهدکهکاملتر و ماندگارتر است، و عاقبت همان میشودکه خدا میخواهد، هرچند هم لشکریان رنج و مشقت بیشتری را بکشتند و زمان طولانیتری از زمانی که انتظار آن را میکشند بسر برند . . . مسلمانان اندکی پیش از جنگ بدر میخواستند که کاروان قریش نصیب ایشان گردد. ولی خدا خواستکه کاروان پرسود و آسان، از دست آنان برود، و با نفرات سپاهیان قریش رویاروی گردند و با دسته وگروهی بجنگد که مقتدر و قدرتمند بودند. این چیزی که خدا برای ایشان خواسته بود صورتگرفت و بر ایشان و برای اسلام خیر و برکت گردید. پیروزی و نصرتی شد که خدا برای پیغمبرش و برای سپاهیان و دعوت خود در طول روزگاران اراده فرموده بود.
چه بسا سپاهیان خدا در پیکاری از پیکارها شکست بخورند، و آسیاب زمان بر آنان بگردد و تکه و پارهشانکند، و به آزمون سختیگرفتار آیند، و بلا و مصیبت ناگواری ببینند. این هم بدان خاطر باشدکه خدا ایشان را برای پیروزی و نصرتی در پیکار بزرگتری آماده بفرماید، و شرائط و ظروف پیرامونشان را مهیا گرداند تا پیروزی و نصرت در آن روز و روزگار نتائج و میوههای خود را فراختر و بیشتر بدهد، و خط سیر طولانیتر، و آثار پردوامتری، بهره لشکریان بلا دیده یزدان کند.
سخن خدا برتری و پیشیگرفت، و قضا و قدر خدا بر آن رفت، و زمان وعدهاش فرارسید، و قانون و سنت او ثابت و استوار و حاصل و پایدار شد، قانون و سنتیکه تخلف نمیپذیرد وکنارهگیری نمیکند و در موقع خود سر میرسد و صورت میگیرد:
(وَلَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ).
وعده ما راجع به بندگان فرستاده ما قبلاً (در لوح محفوظ) ثبت و ضبط گشته است. و آن این که ایشان قطعاً یاری میگردند، ولشکر ما حتماً پیروز میشوند.
در وقت اعلان این وعده قاطعانه، و این فرمان پیشین و سرمدی خدا، یزدان سبحان به پیغمبر خود (ص)دستور میفرماید از آنان دست بدارد و ایشان را به وعده و فرمان خدا بسپارد، و بپاید و منتظر بماند تا آنان را ببیند در آن حال و احوالیکه سخن خدا پیاده شده است و وعده او تحقق پذیرفته است. آنان را رهاکند تا بعدها خودشان ببینند و با دیده سر مشاهدهکنندکه چه میشود:
«فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ .وَأَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ . أَفَبِعَذَابِنَا یَسْتَعْجِلُونَ ؟ فَإِذَا نَزَلَ بِسَاحَتِهِمْ فَسَاء صَبَاحُ الْمُنذَرِینَ . وَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ .وَأَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ» .
از آنان دست بدار و ایشان را تا مدت زمانی معین به حال خود واگذار. (آن وقت) نگاهشان کن (که چه بلائی بر سرشان میآید) و آنان خود بالاخره خواهند دید (هزیمت خویش را و نصرت شما را) آیا عذاب ما را با شتاب میخواهند؟! (مگر خرد ندارند؟!) هنگامی که عذاب ما در حیاط منازلشان (و در میدان زندگیشان) فرود آمد، بیمشدگان چه بامداد بدی خواهند داشت! دست از آنان بدار و ایشان را تا مدت زمانی معین به حال خود واگذار. (آن وقت، کار آشفته و وضع پریشان ایشان را) تو ببین، و آنان خودشان هم (فرجام بد و حال تباه خویش را) خواهند دید.
از آنان روی بگردان و دست بردار. بدیشان پشت کن و توجهی بدانان مکن و بدیشان اهمّیت مده. ایشان را به روز و روزگاری واگذارکه آنان را در آن خواهی دید، و آنان هم خواهند دیدکه کار بهکجا کشیده است و فرجامکار چه شده است، و وعده خدا در حق تو و در حق ایشان عاقبت بـه کجا انجامیده است. آنان در فرارسیدن عذاب ما شتاب میورزند! واویلا به حالشان در آن زمانی که عذاب ماگریبانگیرشان میگردد! عذاب ما وقتیکه مردمانی را فراگیرد آنچه نباید بر سرشان میآورد، و هرچه نشاید یقه ایشان را میگیرد، آن نباید و نشایدیکه قبلاً از آن بیم داده شدهاند. فرمان رویگرداندن از ایشان و دست برداشتن از آنان، و دستور توجه نکردن و اهمّیت ندادن بدانان، و تهدید و بیم پیچیده در لابلای سخن از آنکار هراسانگیز را تکرار میفرماید:
(وَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ ).
از آنان دست بدار و ایشان را تا مدت زمانی معین به حال خود واگذار.
همچنین اشاره بدان هول و هراسی را تکرار میفرمایدکه روی خواهد داد:
(وَأَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ).
(آن وقت، کار آشفته و وضع پریشان ایشان را) تو ببین، و آنان خودشان هم (فرجام بد و حال تباه خویش را) خواهند دید.
آنان راکوتاه و مختصر رها میسازد تا اشاره به هول و هراس وحشتناک داشته باشد.
*
این سوره را با تنزیه و تقدیس یزدان سبحان، و اختصاص دادن او به عزت و قدرت مطلق فراوان، و درود خدا بر پیغمبران، و اعلان حمد و سـپاس یزدان یگانه جهان، آفریدگار بدون انباز جهانیان، خاتمه میدهد:
(سُبْحَانَ رَبِّکَ - رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ . وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ .وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ).
پاک و منزه است خداوندگار تو از توصیفهائی که (مشرکان در باره خدا به هم میبافند و سر هم) میکنند، خداوندگار عزت و قدرت. درود بر پیغمبران! سـتایش، یزدان را سزا است که خداوندگار جهانیان است.
این خاتمه مناسب با موضوعات سوره است، و چکیده مسائل و قـضایائی استکه این سوره بدانها برداخته است.
*