تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سورۀ نور

سورۀ نور

مدنی است؛ ترتیب آن 24؛ شمار آیات آن 64

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

﴿سُورَةٌ أَنزَلۡنَٰهَا وَفَرَضۡنَٰهَا وَأَنزَلۡنَا فِیهَآ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖ لَّعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ ١.

این سوره‌ای است عظیم، خجسته و بس ارجمند که خدای متعال آن را به حق نازل کرد، عمل به احکام آن را فرض گردانید و در آن آیاتی روشن و رهنمودهایی واضح فرو فرستاد تا شما ای مؤمنان! در معانی آن اندیشیده و به احکام آن عمل کنید.

﴿ٱلزَّانِیَةُ وَٱلزَّانِی فَٱجۡلِدُواْ کُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖۖ وَلَا تَأۡخُذۡکُم بِهِمَا رَأۡفَةٞ فِی دِینِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ وَلۡیَشۡهَدۡ عَذَابَهُمَا طَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٢.

حکم مجازات هریک از زن و مرد زناکاری که پیشینۀ ازدواج صحیحی ندارند، صد تازیانه است. البته در حدیث صحیح تبعید یکسال نیز بر تازیانه افزوده شده است. ای مؤمنان! دلسوزی شما نسبت به مرد و زن زناکار شما را بر ترک اقامۀ حد وا ندارد چه اگر آیات الله عزوجل را باور داشته باشید به طور حتم احکامش را نیز اجرا می‌کنید. و باید در هنگام اجرای حد گروهی از مؤمنان حاضر باشند تا زشتی این عمل نمایان شده و نقش هشدارگر و بازدارندۀ حد در مهار گناه و فحشا متبارز گردد.

﴿ٱلزَّانِی لَا یَنکِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوۡ مُشۡرِکَةٗ وَٱلزَّانِیَةُ لَا یَنکِحُهَآ إِلَّا زَانٍ أَوۡ مُشۡرِکٞۚ وَحُرِّمَ ذَٰلِکَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٣.

مرد زناکار جز با زن زناکار یا زن مشرکی که حرمت زنا را به رسمیت نمی‌شناسد ازدواج نکند و زن زناکار نیز جز با مرد زناکار یا مشرکی که به حرمت زنا باور ندارد عقد ازدواج نبندد؛ زیرا خداوند عزوجل این نوع از ازدواج را بر مؤمنان حرام ساخته است. بنابراین ازدواج با زن زناکار یا نکاح با مرد زناکار حرام است تا آنگاه که توبه کنند.

﴿وَٱلَّذِینَ یَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ یَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِینَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤.

و کسانی که زنان پاکدامن را به زنا متهم می‌کنند در حالی که بر راستی سخن خود چهار گواه عادل به همراه ندارند، پس در اجرای حدّ قذف به هریک از آنان هشتاد تازیانه بزنید و بعد از آن دیگر هیچگاه گواهیی را از آنان نپذیرید، زیرا دروغ از آنان شناخته شده و به این عمل شناسایی گردیده‌اند. قطعاً آن‌ها از دایرۀ طاعت حق‌تعالی بیرون‌اند.

﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ وَأَصۡلَحُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٥.

مگر کسانی که بعداً به بارگاه خدای متعال از اتهام زدن به زنان پاکدامن توبه کرده، از کردۀ خود پشیمان شده و از اتهام خویش بازگشته باشند و آنچه را تباه ساخته‌اند به صلاح و سامان آورده باشند. پس خداوند عزوجل یقیناً گناه‌شان را آمرزیده و عیب‌شان را می‌پوشاند؛ همانا او خطاپوش خطاکاران و بخشایشگر بدکاران است.

﴿وَٱلَّذِینَ یَرۡمُونَ أَزۡوَٰجَهُمۡ وَلَمۡ یَکُن لَّهُمۡ شُهَدَآءُ إِلَّآ أَنفُسُهُمۡ فَشَهَٰدَةُ أَحَدِهِمۡ أَرۡبَعُ شَهَٰدَٰتِۢ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ ٦.

و مردانی که به همسران خود اتهام زنا می‌زنند اما با خود گواهان عادلی بر اثبات این اتهام ندارند پس هر یک از آنان ملزم است تا در برابر قاضی چهار بار با این صیغه گواهی دهد: «گواهی می‌دهم که یقیناً در وارد کردن اتهام زنا به زنم راستگو هستم».

﴿وَٱلۡخَٰمِسَةُ أَنَّ لَعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡهِ إِن کَانَ مِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ ٧.

و در پنجمین گواهی باید این دعا را علیه خود بیفزاید که: «لعنت خدا بر من باد اگر از دروغگویان باشم».

﴿وَیَدۡرَؤُاْ عَنۡهَا ٱلۡعَذَابَ أَن تَشۡهَدَ أَرۡبَعَ شَهَٰدَٰتِۢ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ ٨.

پس با گواهی شوهر علیه همسرش به ارتکاب زنا، بر زن حدّ واجب می‌شود و این حدّ سنگسار وی تا مرگ است. و این حدّ از زن دفع نمی‌شود مگر اینکه او چهار بار به نام خدا عزوجل گواهی دهد که: قطعاً شوهرم در اتهام زدن زنا به من، دروغگوست.

﴿وَٱلۡخَٰمِسَةَ أَنَّ غَضَبَ ٱللَّهِ عَلَیۡهَآ إِن کَانَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ ٩.

و در پنجمین گواهی باید این جمله را بیفزاید: «خشم خدا بر من باد اگر شوهرم در اتهام زدنم به زنا راستگو باشد». و در این هنگام است که وجوباً بین زن و شوهر تفریق می‌شود و قاضی به جدایی میان آن‌ها حکم می‌کند.

﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ وَأَنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ ١٠.

ای مؤمنان! و اگر خداوند عزوجل با این شریعت و مقرّر ساختن این احکام مربوط به شوهران و همسران، بر شما فضل و مهربانی نمی‌کرد یقیناً همان نفرینی را که طرف دروغگو در قضیۀ لعان علیه خود کرده بود، واقع می‌ساخت. و خداوند عزوجل بر هر کس از بندگانش که توبه کند به هر پیمانه هم که گناه کرده باشد، توبه پذیر است و او در شریعت و صنع و تدبیر و تقدیر خویش، سنجیده کار و حکیم است.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ جَآءُو بِٱلۡإِفۡکِ عُصۡبَةٞ مِّنکُمۡۚ لَا تَحۡسَبُوهُ شَرّٗا لَّکُمۖ بَلۡ هُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۚ لِکُلِّ ٱمۡرِیٕٖ مِّنۡهُم مَّا ٱکۡتَسَبَ مِنَ ٱلۡإِثۡمِۚ وَٱلَّذِی تَوَلَّىٰ کِبۡرَهُۥ مِنۡهُمۡ لَهُۥ عَذَابٌ عَظِیمٞ ١١.

بی‌گمان کسانی که بهتان زشت اتهام زدن به مادر مؤمنان دختر ابوبکر صدیق ش را در میان آوردند، گروهی از منافقان و بیماردلان بودند. آنان عایشۀ صدّیقه همسر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در دنیا و آخرت را – که حق‌تعالی از وی و از پدرش راضی باد – به فحشا متهم نمودند. ای مؤمنان! چنین مپندارید که آن سخن‌شان برای شما شرّی است بلکه آن سخن به خیر شماست؛ از مصادیق این خیر عبارت است از: تبرئه مادر مؤمنان و اعلام پاکی و ستایش وی از ورای هفت آسمان، شناخت دشمن از دوست، برملا شدن حال منافقان و بیماردلان و غیر این از حکمت‌های بس بزرگ. بدانید هر انسانی را که به این تهمت زبان آلوده است، بهره‌ای است از گناه؛ اما آن کس که بخش عمدۀ این جرم و گناه را مرتکب شده – یعنی رئیس منافقان، دشمن خدا عبدالله ابن ابیّ سلول علیه لعنت الله – در آتش جهنم عذابی سخت خواهد داشت که همانا جاودانه در فرودین طبقۀ دوزخ است.

﴿لَّوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ ظَنَّ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بِأَنفُسِهِمۡ خَیۡرٗا وَقَالُواْ هَٰذَآ إِفۡکٞ مُّبِینٞ ١٢.

چرا هنگام شنیدن این تهمت زشت و این بهتان وقیح، مردان و زنان مؤمن گمان نیک در حقّ همدیگر نبردند و آن عبارت از این پندار نیک است که: اصل در مرد و زن مؤمن، سلامت و برائت از فحشا و گناه می‌باشد. پس واجب این بود که هنگام شنیدن این بهتان می‌گفتند: این دروغی آشکار و افترایی واضح علیه مادر ما بی‌بی عایشه ل است.

﴿لَّوۡلَا جَآءُو عَلَیۡهِ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَۚ فَإِذۡ لَمۡ یَأۡتُواْ بِٱلشُّهَدَآءِ فَأُوْلَٰٓئِکَ عِندَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡکَٰذِبُونَ ١٣.

چرا آن تهمتزنان گنه‌کار بر درستی آن بهتان چهار گواه عادل نیاوردند؟ پس چون گواهان را نیاورده‌اند، نزد خدا عزوجل دروغگویانی فاجراند.

﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِ لَمَسَّکُمۡ فِی مَآ أَفَضۡتُمۡ فِیهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ ١٤.

و اگر فضل خدا عزوجل – با آمرزش و رحمت و سترش – بر شما نبود که به خاطر آن عذاب عاجل را بر شما نفرستاد بلکه بر توبه کاران توبه پذیرفت یقیناً به علت فرو رویتان در این بهتان آشکار، بر شما عذاب سخت و بزرگ خود را به شتاب می‌فرستاد.

﴿إِذۡ تَلَقَّوۡنَهُۥ بِأَلۡسِنَتِکُمۡ وَتَقُولُونَ بِأَفۡوَاهِکُم مَّا لَیۡسَ لَکُم بِهِۦ عِلۡمٞ وَتَحۡسَبُونَهُۥ هَیِّنٗا وَهُوَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِیمٞ ١٥.

هنگامی که آن بهتان باطل و ناروا را که نه بدان علمی داشتید و نه بر آن دلیلی، از زبان همدیگر گرفته و بدان سخن می‌گفتید حال آنکه سخن گفتن به ناروا و بی‌پشتوانۀ علم و آگاهی بر شما حرام شده است. با این وصف می‌پنداشتید که این کاری است سهل و ساده! غافل از آنکه نزد خداوند بس بزرگ و خطیر است.

این آیه بر تحریم پخش دروغ و سخن گفتن به تهمت دلالت دارد.

﴿وَلَوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ قُلۡتُم مَّا یَکُونُ لَنَآ أَن نَّتَکَلَّمَ بِهَٰذَا سُبۡحَٰنَکَ هَٰذَا بُهۡتَٰنٌ عَظِیمٞ ١٦.

چرا هنگامی که این دروغ و بهتان را شنیدید نگفتید: برای ما جایز نیست تا به این دروغ و تهمت در حق همسر پیامبر خویش صلی الله علیه و آله و سلم و مادر مؤمنان ل، سخن بگوییم. خداوندا! تو منزّهی؛ آخر این گناهی است بزرگ، جرمی است بس شنیع و بهتانی است بس ناروا؟

﴿یَعِظُکُمُ ٱللَّهُ أَن تَعُودُواْ لِمِثۡلِهِۦٓ أَبَدًا إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ ١٧.

اگر به راستی خدا عزوجل را باور دارید و به وی مؤمن هستید او هشدارتان می‌دهد و نهی‌تان می‌کند از اینکه دیگر هیچگاه نباید مانند این عمل را تکرار نمایید.

﴿وَیُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِۚ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ١٨.

و خداوند عزوجل آیات خود را که در آن صلاح و استقامت حال و رستگاری دنیا و آخرت شماست برشما بیان می‌کند؛ زیرا او به اعمال و سخنان‌تان دانا و در آنچه مشروع ساخته و به صنع و تدبیر و تقدیر و آورده است، سنجیده‌کار و صاحب حکمت است.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِی ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ١٩.

در حقیقت کسانی که دوست دارند تا فحشا در میان مسلمانان شیوع پیدا کند برای‌شان در دنیا مجازات اجرای حدّ قذف و غیر آن از مصایب دنیوی خواهد بود و به علاوه – چنان‌چه توبه نکنند – برای‌شان در آخرت نزد خداوند عزوجل عذاب آتش است و خداوند عزوجل به دروغگویی‌شان داناست اما شما این امر را نمی‌دانید. او بر آنچه پنهان داشته‌اند آگاه است حال آنکه شما نسبت به آن علم و اطلاعی ندارید.

﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ وَأَنَّ ٱللَّهَ رَءُوفٞ رَّحِیمٞ ٢٠.

و اگر فضل خدای سبحان بر کسانی که در موضوع بهتان سخن گفتند نبود و لطف و رحمتش آنان را در نمی‌یافت، بی‌گمان شتابان به عذابی سخت مجازات‌شان می‌کرد ولی مهلت داد و حدّ را – به عنوان جایگزین – بر قذف کننده مشروع ساخت و توبه کاران را پذیرفت.

﴿۞یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ وَمَن یَتَّبِعۡ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِ فَإِنَّهُۥ یَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِۚ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ مَا زَکَىٰ مِنکُم مِّنۡ أَحَدٍ أَبَدٗا وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یُزَکِّی مَن یَشَآءُۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٞ ٢١.

ای کسانی که به خدا عزوجل ایمان آورده و از پیامبرش پیروی کرده‌اید، به شیطان اقتدا ننموده و به راه وی روان نشوید و هر کس پا از پی گام‌های شیطان نهاده و رهرو راهش گردد بداند که یکی از عادات شیطان دستوردهی به کارهای زشت و اعمال منکر و ناپسند است و اگر خدا عزوجل بر شما فضل و احسان و مهربانی نمی‌کرد هرگز هیچ‌کس از شما را ابداً از پلیدی گناه و نحوست و نجاست خطا پاک نمی‌ساخت، لیکن او به فضل خویش هر کس از بندگانش را که بخواهد پاک می‌سازد. او شنوای سخنان و دانا به افعال شماست؛ صداها را شنیده و نیّت‌ها را دانسته است.

﴿وَلَا یَأۡتَلِ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ مِنکُمۡ وَٱلسَّعَةِ أَن یُؤۡتُوٓاْ أُوْلِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینَ وَٱلۡمُهَٰجِرِینَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۖ وَلۡیَعۡفُواْ وَلۡیَصۡفَحُوٓاْۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَکُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٌ ٢٢.

و نیکوکاران شما در دین و گشاده حالان شما در دنیا نباید بر محروم ساختن نزدیکان و مستمندان و مهاجران از مال خویش، سوگند خورند بلکه باید لغزش‌های‌شان را بخشیده و آنان را مورد مؤاخذه مجازات قرار ندهند. مگر دوست ندارید که خداوند عزوجل از شما در گذرد؟ پس شما نیز از آنان درگذرید. خداوند عزوجل آمرزندۀ لغزش‌های بندگان و به ایشان مهربان است بناءً توبۀ باز آمدگان را می‌پذیرد.

این آیه درس آموز بردباری در برابر بدکاران و آمرزگاری و گذشت از خطاکاران است.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡغَٰفِلَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ لُعِنُواْ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ ٢٣.

کسانی که زنان پاکدامن مبرّا از فحشا و بی‌خبر از همه بدگمانی‌ها را که اصلاً یاد فحشا در دل‌های‌شان هم خطور نکرده است به فحشا متهم می‌کنند بی‌گمان خداوند عزوجل آن گروه را از رحمت خویش طرد نموده و عذاب سخت آتش جهنم را برای‌شان لازم گردانیده است. بناءً کسی که یکی از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را متّهم ساخته یا دشنام و ناسزا گوید، در حقیقت کافر شده است.

﴿یَوۡمَ تَشۡهَدُ عَلَیۡهِمۡ أَلۡسِنَتُهُمۡ وَأَیۡدِیهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ٢٤.

روز قیامت زبان‌های‌شان بر بهتانی که گفته‌اند و دست‌ها و پاهای‌شان بر عصیانی که کرده‌اند بر ضدّشان گواهی می‌دهند.

﴿یَوۡمَئِذٖ یُوَفِّیهِمُ ٱللَّهُ دِینَهُمُ ٱلۡحَقَّ وَیَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ ٱلۡمُبِینُ ٢٥.

روز قیامت خداوند عزوجل جزای‌شان را بر آنچه کرده‌اند به طور کامل و کاهش نیافته می‌دهد و این مقتضای عدل الهی است و رز محشر می‌دانند که تنها خدا عزوجل در الوهیّت، ربوبیّت، اسماء، صفات، افعال و احکام خود، حقّ آشکار است بناءً نه ستم می‌کند و نه حقّی را پایمال می‌گرداند.

﴿ٱلۡخَبِیثَٰتُ لِلۡخَبِیثِینَ وَٱلۡخَبِیثُونَ لِلۡخَبِیثَٰتِۖ وَٱلطَّیِّبَٰتُ لِلطَّیِّبِینَ وَٱلطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَٰتِۚ أُوْلَٰٓئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَۖ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ کَرِیمٞ ٢٦.

هر شخص پلیدی – از مردان و زنان – و هر امر پلیدی – از گفتارها و کردارها – با پلید همانند خود همساز، همآوا، هم گروه و همدم می‌باشند بنابراین مردان و زنان پاک از اتهام بدکاری و فحشا که مردان و زنان پلید به آن‌ها نسبت می‌دهند بیزار، پاک و منزّه‌اند برای‌شان نزد خداوند عزوجل چنان آمرزشی است که خطاها را محو می‌سازد و برای‌شان در بهشتی پر ناز و نعمت و در جوار پروردگاری مهربان، روزیی نیکو و پاکیزه است.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُیُوتًا غَیۡرَ بُیُوتِکُمۡ حَتَّىٰ تَسۡتَأۡنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَهۡلِهَاۚ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ ٢٧.

ای مؤمنان! وقتی می‌خواستید به خانه‌هایی غیر از خانه‌های خود داخل شوید باید قبل از دخول اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه‌ها به شیوۀ چنین سلام بگویید: «السّلام علیکم! آیا اجازه هست که داخل شوم؟» چرا که یقیناً اجازه گرفتن برای شما بهتر، از قرار گرفتن‌تان در معرض شکّ و شبهه دورتر، برای دل‌ها پاکیزه منشانه‌تر و آبروها را نگهبان‌تر است؛ باشد که اوامر الله عزوجل را به یاد آورده و در نتیجه به سعادت دنیا و آخرت نایل شوید.

﴿فَإِن لَّمۡ تَجِدُواْ فِیهَآ أَحَدٗا فَلَا تَدۡخُلُوهَا حَتَّىٰ یُؤۡذَنَ لَکُمۡۖ وَإِن قِیلَ لَکُمُ ٱرۡجِعُواْ فَٱرۡجِعُواْۖ هُوَ أَزۡکَىٰ لَکُمۡۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِیمٞ ٢٨.

اما اگر کسی را در خانه‌ها نیافتید تا از وی اجازۀ دخول بگیرید پس به آن خانه‌ها داخل نشوید و اگر صاحب خانه به شما گفت: پس بر گردید و بر داخل شدن پای مفشارید؛ زیرا بازگشت برای شما پاکیزه‌تر و از آگاهی بر احوال دیگران که آن‌ها پوشیده آن را دوست می‌دارند، دورتر است و خداوند عزوجل به آنچه می‌کنید داناست و به زودی شما را در قبال آن محاسبه می‌کند.

﴿لَّیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَدۡخُلُواْ بُیُوتًا غَیۡرَ مَسۡکُونَةٖ فِیهَا مَتَٰعٞ لَّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا تَکۡتُمُونَ ٢٩.

ولی بر شما گناهی نیست اگر به خانه‌های عمومی داخل شوید که به سکونت انسان‌های معیّنی اختصاص نداشته، بلکه برای راحت و آسایش کسانی از مسافران، در راه ماندگان و نیازمندان که به آن رفت و آمد دارند تعلق دارد. پس ورود در این خانه‌ها و تالارهای عمومی که برای میهمانان و هیأت‌های نمایندگی آمده شده، بی‌هیچ اشکالی مجاز است از آن‌رو که کسب اجازه خالی از مشقّت نیست. و خداوند عزوجل بر تمام احوال شما اعم از آنچه پیدا و پنهان است دانا می‌باشد.

﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَیَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ ذَٰلِکَ أَزۡکَىٰ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِیرُۢ بِمَا یَصۡنَعُونَ ٣٠.

ای پیامبر! به مردان با ایمان بگو: دیدگان‌شان را از زنانی که برای‌شان حرام اند و از نگریستن به عورت‌ها فرو نهند و اعضای جنسی خود را از وقوع محرمات دیگر ـ مانند سایر امور فحشا آلوده و کشف عورت در برابر بیگانگان ـ نگه دارند؛ زیرا پاکی نفس‌ها و حفظ آبروهای‌شان در این امر است. بی‌گمان خداوند عزوجل به هر آنچه بنده انجام می‌دهد آگاه است. پس بر بنده است که پروردگارش را در نظر داشته و از مولایش پروا نماید.

﴿وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ یَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ وَیَحۡفَظۡنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبۡدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَاۖ وَلۡیَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّۖ وَلَا یُبۡدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوۡ ءَابَآئِهِنَّ أَوۡ ءَابَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوۡ أَبۡنَآئِهِنَّ أَوۡ أَبۡنَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوۡ إِخۡوَٰنِهِنَّ أَوۡ بَنِیٓ إِخۡوَٰنِهِنَّ أَوۡ بَنِیٓ أَخَوَٰتِهِنَّ أَوۡ نِسَآئِهِنَّ أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُنَّ أَوِ ٱلتَّٰبِعِینَ غَیۡرِ أُوْلِی ٱلۡإِرۡبَةِ مِنَ ٱلرِّجَالِ أَوِ ٱلطِّفۡلِ ٱلَّذِینَ لَمۡ یَظۡهَرُواْ عَلَىٰ عَوۡرَٰتِ ٱلنِّسَآءِۖ وَلَا یَضۡرِبۡنَ بِأَرۡجُلِهِنَّ لِیُعۡلَمَ مَا یُخۡفِینَ مِن زِینَتِهِنَّۚ وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ ٣١.

ای پیامبر! همچنان به زنان با ایمان بگو: دیدگان خویش را از نگریستن به سوی عورت‌هایی که برای‌شان حرام است فروبسته و فرج‌های خویش را از حرام نگه دارند و آرایش و زینت خویش را برای مردان آشکار نسازند، بلکه با جامه، چادر، برقع و پوشش‌های مناسبی مانند آن‌ها که زیبایی زن را مستور می‌سازد، خود را بپوشانند. و بر آن‌هاست که برای تحقق حجاب، روسری‌های خود را بر سینه‌های خود فرو اندازند ـ این خطاب پوشیدن چهره را نیز دربر می‌گیرد ـ و زینت و زیبایی خود را جز برای شوهران خویش آشکار نسازند؛ زیرا شوهر می‌تواند از همسرش چیزهایی را ببیند که دیگران مجاز به دیدنش نیستند. البته دیدن بعضی از اعضای بدن زن ـ مانند چهره، گردن، دست‌ها و بازوها ـ بر گروه‌های معیّنی جایز است که عبارت اند از:

1-   پدر و پدر شوهر، پسر و پسر شوهر، برادر، پسر برادر و پسر خواهر.

2-   زنان مسلمان نه زنان کافر.

3-   بردگانی که تحت ملکیّت‌شان قرار دارد یا آن خدمتکاران مرد که به زنان اشتهایی ندارند ـ همچون مردان ابله و عاری از شهوت که فقط برای خوردن و نوش وارد خانه‌ها می‌شوند.

4-   کودکان خُرد سالی که تا هنوز بر عورت‌ها و اندام‌های شهوت انگیز زنان وقوف حاصل نکرده و شهوت جنسی ندارند.

همچنین زن در هنگام راه رفتن نباید پاهای خود را به گونه‌ای بر زمین بکوبد تا صدای زینت‌هایی ـ مانند خلخال و غیره ـ را که نهفته‌اش می‌دارد به دیگران بشنواند. و ای مؤمنان! با به جا آوردن اوامر و پرهیز از نواهی خداوند عزوجل به سوی طاعتش باز گشته و خود را به خصلت‌های ستوده و اوصاف خجسته بیارایید و از کارهای جاهلیت ـ مانند رذایل، فحشا و منکر ـ بپرهیزید؛ باشد تا به رضوان و بهشت الهی دست یافته و رحمت وی شامل حال شما گردد.

﴿وَأَنکِحُواْ ٱلۡأَیَٰمَىٰ مِنکُمۡ وَٱلصَّٰلِحِینَ مِنۡ عِبَادِکُمۡ وَإِمَآئِکُمۡۚ إِن یَکُونُواْ فُقَرَآءَ یُغۡنِهِمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ ٣٢.

مردان و زنان آزاد خود را که قصد ازدواج دارند همسر دهید و غلامان و کنیزان درستکار خود را نیز پس اگر چنان باشد که خواستگار ازدواج از ایشان به انگیزه پاکدامنی و کسب معافیت از آلودگی به حرام، در این مسیر گام گذارد، بی‌گمان خداوند عزوجل از فضل وسیع خویش وی را از تنگدستی بی‌نیاز می‌‌گرداند، زیرا او گشایشگر است؛ خیر و فضلش بسیار، دریای نیکی و احسانش بی‌انتها و اقیانوس کَرَمش بی‌کران است. او بر همه احوال دانا و بر اسرار درون آگاه است.

﴿وَلۡیَسۡتَعۡفِفِ ٱلَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّىٰ یُغۡنِیَهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَٱلَّذِینَ یَبۡتَغُونَ ٱلۡکِتَٰبَ مِمَّا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡ فَکَاتِبُوهُمۡ إِنۡ عَلِمۡتُمۡ فِیهِمۡ خَیۡرٗاۖ وَءَاتُوهُم مِّن مَّالِ ٱللَّهِ ٱلَّذِیٓ ءَاتَىٰکُمۡۚ وَلَا تُکۡرِهُواْ فَتَیَٰتِکُمۡ عَلَى ٱلۡبِغَآءِ إِنۡ أَرَدۡنَ تَحَصُّنٗا لِّتَبۡتَغُواْ عَرَضَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۚ وَمَن یُکۡرِههُّنَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ مِنۢ بَعۡدِ إِکۡرَٰهِهِنَّ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٣٣.

و کسانی که به علّت فقر و تنگدستی یا غیر آن از اسباب، توانایی ازدواج را ندارند باید نفس خویش را از حرام پاک نگه‌داشته و عفت ورزند تا خداوند عزوجل از فضل خود ایشان را با حلال بی‌نیاز ساخته و وسایل ازدواج را برای‌شان فراهم گرداند. و هر کس از غلامان و کنیزان‌شان که در صدد است تا در قبال پرداخت وجه مالی به مولای خود، خویشتن را با قراردادی کتبی آزاد گرداند پس بر مولی لازم است که چنان‌چه در او خیری همچون صلاح و توانمندی بر کسب و کار می‌داند، قرار باز خریدش را بنویسد و البته مالکان و دیگران باید آن بردگان را بر تدوین قرار داد کتابت مالی و غیر آن یاری نمایند. و برای مالک روا نیست تا به خاطر به دست آوردن مال دنیا کنیزش را به ارتکاب زنا وادارد و چسان این کار صورت می‌گیرد در حالی که کنیزک خود خواستار عفت و پاکدامنی است اما مولایش این عفت را برایش نمی‌پذیرد؟ البته این خطاب منت‌های سرزنش و توبیخ را بر این کار منکر مالکان در بردارد. و هر کس کنیزش را بر زنا وادارد بی‌گمان خداوند عزوجل بعد از واداشتنش بر زنا به اکراه، بر آن کنیز آمرزگار و مهربان است از این رو فقط کسی بار گناه را بر دوش می‌کشد که وی را به ارتکاب زنا مجبور ساخته است.

﴿وَلَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکُمۡ ءَایَٰتٖ مُّبَیِّنَٰتٖ وَمَثَلٗا مِّنَ ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِکُمۡ وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِینَ ٣٤.

و به راستی خداوند عزوجل آیاتی را در قرآن فرود آورده است که بر حق دلالت روشنی دارند و برهان آن‌ها عیان و آشکار است. همچنین قرآن دربر گیرنده اخبار و امثالی از داستان‌های پیشینیان و مواعظی است که متقیان از آن نفع می‌برند؛ همانان که کارهای شایسته انجام داده و از بدی‌ها می‌پرهیزند.

﴿۞ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ مَثَلُ نُورِهِۦ کَمِشۡکَوٰةٖ فِیهَا مِصۡبَاحٌۖ ٱلۡمِصۡبَاحُ فِی زُجَاجَةٍۖ ٱلزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوۡکَبٞ دُرِّیّٞ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٖ مُّبَٰرَکَةٖ زَیۡتُونَةٖ لَّا شَرۡقِیَّةٖ وَلَا غَرۡبِیَّةٖ یَکَادُ زَیۡتُهَا یُضِیٓءُ وَلَوۡ لَمۡ تَمۡسَسۡهُ نَارٞۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٖۚ یَهۡدِی ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن یَشَآءُۚ وَیَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَ لِلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ ٣٥.

خداوند عزوجل نور آسمان‌ها و زمین است؛ امور آن‌ها را می‌چرخاند و هر که را در آن‌هاست راه می‌نماید. پس حق‌تعالی نور است و حجابش هم نور است؛ از نور اوست که هر که در آسمان‌ها و زمین است منوّر شده است، کتاب وی نور است، پیامبرش نور است و هدایتش نور است. با نور اوست که تاریکی‌ها کنار می‌رود، آسمان‌ها و زمین درخشان می‌شود و کائنات قابل مشاهده می‌گردد. مَثَل و صفت نور خدا عزوجل ـ یعنی ایمان و قرآن در قلب مؤمن ـ که مؤمن را بدان راهبر می‌شود همانند قندیلی است که در آن چراغی و آن چراغ در شیشه‌ای است به گونه‌ای که قندیل نور چراغ را نگهداشته و جلو پراکنده شدن آن را می‌گیرد در نتیجه روشنی آن بس نیرومند و قوی است. افزون بر آن روغن چراغ از درخت مبارک و خجسته زیتون است، درختی که تنها شرقی نیست تا آفتاب آخر روز به آن برسد و تنها غربی هم نیست که آفتاب اوّل روز بدان نرسد بلکه آن درخت در مکانی مبانی قرار دارد که نه به سمت شرق متمایل است و نه به سمت غرب؛ در نتیجه رشد و نمای آن به کمال و تمام، سایه آن برابر و معتدل و میوه‌هایش پاکیزه است؛ نزدیک است که روغنش از شدّت شفافیت و صفا و رخشندگی پیش از رسیدن آتش به آن بدرخشد و روشن شود اما چون آتش بدان برسد، رخشندگی و فروزشش بسی نیرومندتر و کامل‌تر می‌شود؛ روشنی است به روی روشنی و نوری است بر فراز نوری دیگر؛ نور حاصله از درخشش روغن بر روی نور حاصل از فروزش آتش، تلؤتلؤ نور را صد چندان ساخته است. این است مَثَل و وصف هدایت خدا عزوجل که با نور فطرت و نور وحی در قلب مؤمن می‌درخشد. و خداوند عزوجل هر کس از بندگانش را که بخواهد به سوی شاهراه ایمان و فهم قرآن هدایت می‌کند و این مَثَل‌ها را برای مردم می‌زند تا احکام را بفهمند و قضایا را دریابند. بی‌گمان او به هر چه آشکار و نهان و پیدا و پنهان است داناست.

﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ ٱللَّهُ أَن تُرۡفَعَ وَیُذۡکَرَ فِیهَا ٱسۡمُهُۥ یُسَبِّحُ لَهُۥ فِیهَا بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ ٣٦.

این نور رخشان فروزنده بس تابان در مساجدی است که حق‌تعالی دستور داده تا قدر و منزلت و بنا و ساختمان آن‌ها با معماران ایمان و آبادگران بنیان رفعت یابد و با تلاوت قرآن، ادای نماز، ذکر و انواع عبادت‌های دیگر تنها نام او در آن‌ها یاد شود بامدادان و شام‌گاهان در آن خانه‌ها برای خدا عزوجل نماز گزارده می‌شود و ذکر او در این دو وقت بیشتر در آن‌ها انجام می‌شود؛

﴿رِجَالٞ لَّا تُلۡهِیهِمۡ تِجَٰرَةٞ وَلَا بَیۡعٌ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِ وَإِقَامِ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِیتَآءِ ٱلزَّکَوٰةِ یَخَافُونَ یَوۡمٗا تَتَقَلَّبُ فِیهِ ٱلۡقُلُوبُ وَٱلۡأَبۡصَٰرُ ٣٧.

از سوی مردان با ایمانی که تجارت و داد و ستدی آنان را از ذکر خدا عزوجل و بر پاداشتن نماز خاشعانه و دادن زکات به مستحقانش به خود مشغول نمی‌دارد. همانان که از هول و هراس‌های روز قیامت که دل‌ها و دیده‌ها در آن زیروزبر می‌شود حذر می‌کنند؛ آری! در آن روز دل‌ها در میان امید به نجات و بیم از هلاک و دیدگان در میان راه بهشت و راه دوزخ زیرو زبر می‌شود. پس دل‌ها مضطرب و دیدگان کژ و وارونه است.

﴿لِیَجۡزِیَهُمُ ٱللَّهُ أَحۡسَنَ مَا عَمِلُواْ وَیَزِیدَهُم مِّن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٖ ٣٨.

تا خداوند عزوجل ایشان را بر بهترین اعمال‌شان پاداش داده و از فضل و کرمش با برترین بخشش‌ها بر پاداش‌شان بیفزاید. و خداوند عزوجل به هر کس از بندگانش که بخواهد بهترین بخشش‌ها را عطا کرده و ایشان را به برترین جزا که در شمار و حدّ و پیمانه و وزن نگنجد، نایل می‌سازد؛ زیرا او جوّاد کریم صاحب مَجدی است که بر عمل نیک چندان پاداش بی‌حسابی می‌بخشد که عمل خود بدان مرتبه از پاداش نمی‌رسد.

﴿وَٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَعۡمَٰلُهُمۡ کَسَرَابِۢ بِقِیعَةٖ یَحۡسَبُهُ ٱلظَّمۡ‍َٔانُ مَآءً حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَهُۥ لَمۡ یَجِدۡهُ شَیۡ‍ٔٗا وَوَجَدَ ٱللَّهَ عِندَهُۥ فَوَفَّىٰهُ حِسَابَهُۥۗ وَٱللَّهُ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ ٣٩.

و کسانی که به خدا عزوجل کفر ورزیده و پیامبرانش را تکذیب کرده‌اند، اعمال نیک‌شان در دنیا ـ همچون سخاوت و بخشندگی، صلۀ رحم و آزاد سازی بردگان ـ که پنداشته‌اند عذابش را از آنان دفع می‌کند بسان سرابی می‌گردد که از آن حاصلی متصور نیست. آری! همان سرابی که انسان نیمه روز آن را از دوردست همانند آبی به روی زمین مشاهده می‌کند و تشنه لب آن را آب می‌پندارد اما وقتی پیش آن می‌رسد آبی نمی‌بیند. پس همچنان است انسان کافر وقتی که می‌پندارد اعمال نیکویش در دنیا، هول و هراس‌های روز جزا را از وی دفع خواهد کرد ولی چون روز حساب فرا رسد نه تنها پاداشی را نمی‌یابد بلکه خدای سبحان را می‌یابد که به سزای افعالش کیفری سخت را برایش آماده نموده است. و خدا عزوجل سریع الحساب است؛ شمارگان بسیار را در وقتی کوتاه برمی‌شمارد، او وعده‌اش را به تأخیر نمی‌اندازد؛ زیرا وعده‌اش خواه ناخواه روی دهنده است.

﴿أَوۡ کَظُلُمَٰتٖ فِی بَحۡرٖ لُّجِّیّٖ یَغۡشَىٰهُ مَوۡجٞ مِّن فَوۡقِهِۦ مَوۡجٞ مِّن فَوۡقِهِۦ سَحَابٞۚ ظُلُمَٰتُۢ بَعۡضُهَا فَوۡقَ بَعۡضٍ إِذَآ أَخۡرَجَ یَدَهُۥ لَمۡ یَکَدۡ یَرَىٰهَاۗ وَمَن لَّمۡ یَجۡعَلِ ٱللَّهُ لَهُۥ نُورٗا فَمَا لَهُۥ مِن نُّورٍ ٤٠.

یا اعمال کافران بسان تاریکی‌هایی است در دریایی ژرف که از فراز آن موجی است و بر فراز آن موج، موجی دیگر است و باز روی آن موج دیگر ابر تیره‌ای قرار دارد؛ بدین‌سان تاریکی‌هایی بسیار که بعضی برروی بعضی دیگر قرار گرفته‌اند، با هم جمع شده‌اند. هرگاه انسان گیر افتاده در ژرفای این تاریکی‌ها دستش را بیرون آورد، از شدّت تاریکی نزدیک نیست آن را ببیند. پس همچنین بارهای سنگین روی دوش کافران ـ اعم از کفر، گمراهی، ستم، فساد افروزی در روی زمین و دیگر اعمال زشت ـ همین‌گونه بر آنان متراکم و انباشته شده است. و خدا عزوجل به هر کس نوری راهبر و هدایت بخش از کتاب و سنّت پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم نداده باشد، او هرگز هدایت نخواهد شد و جز خدا عزوجل کسی را نخواهد یافت که راهنمونش گردد.

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُۥ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلطَّیۡرُ صَٰٓفَّٰتٖۖ کُلّٞ قَدۡ عَلِمَ صَلَاتَهُۥ وَتَسۡبِیحَهُۥۗ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِمَا یَفۡعَلُونَ ٤١.

ای پیامبر! آیا ندانسته‌ای که هر که و هر چه در آسمان‌ها و زمین از مخلوقات وجود دارد برای خدا عزوجل تسبیح می‌گوید و پرندگان نیز در حالی که در آسمان پر گشوده‌اند تسبیح وی می‌گویند؟ خداوند عزوجل به هر پدیده و آفریده‌ای آموخته است که چگونه برای مولایش نماز بگذارد و چسان پروردگارش را به شیوه و روش خود یاد کرده و آفریدگارش را تسبیح گوید. اوتعالی داناست؛ بناءً هیچ امر پنهانی بر وی مخفی نمی‌ماند، او عبادت عابدان و تسبیح تسبیح گویان را می‌داند؛ از این رو هیچ کار نهانی از کارهای‌شان بر او ناپیدا نیست و به زودی آنان را در برابر اعمال‌شان جزا خواهد داد.

﴿وَلِلَّهِ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلۡمَصِیرُ ٤٢.

مالکیّت، گردانندگی و تدبیر امور آسمان‌ها و زمین تنها از آن خداست؛ او را در ملکش هیچ معارض و منازعی نمی‌باشد، زیرا او یکتای بی‌همتاست که فرمانروایی مطلق و سلطنت عام فقط از آن اوست، بازگشت به سوی او و حساب نیز تنها بر عهده او می‌باشد.

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ یُزۡجِی سَحَابٗا ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیۡنَهُۥ ثُمَّ یَجۡعَلُهُۥ رُکَامٗا فَتَرَى ٱلۡوَدۡقَ یَخۡرُجُ مِنۡ خِلَٰلِهِۦ وَیُنَزِّلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن جِبَالٖ فِیهَا مِنۢ بَرَدٖ فَیُصِیبُ بِهِۦ مَن یَشَآءُ وَیَصۡرِفُهُۥ عَن مَّن یَشَآءُۖ یَکَادُ سَنَا بَرۡقِهِۦ یَذۡهَبُ بِٱلۡأَبۡصَٰرِ ٤٣.

آیا به ابرها نگاه نکردی که چگونه خداوند عزوجل آن‌ها را به هر جایی که بخواهد می‌راند، سپس اجزای پراکنده آن را به هم پیوند داده و یکجا می‌گرداند، آنگاه متراکم و انبوه‌شان ساخته و سپس به اذن وی دانه‌های باران از آن ابرهای متراکم فرود می‌آید؟ و خدا عزوجل از ابر متراکم که در عظمت و ضخامت خود شبیه کوه‌هاست تگرگی فرو ریزانده و بارانی را که از ابر فرود آورده است بر هر کس از عباد و هرچه از بلادش که بخواهد می‌رساند و آن را ـ به حکمت و تقدیری که دارد ـ از هر که و هرچه بخواهد برمی‌گرداند. نزدیک است روشنای برق از شدّت درخشش و لمعانی که در میانه ابر دارد چشمان کسانی را که به سوی آن می‌نگرند از بین ببرد.

﴿یُقَلِّبُ ٱللَّهُ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَعِبۡرَةٗ لِّأُوْلِی ٱلۡأَبۡصَٰرِ ٤٤.

و از دیگر برهان‌های قدرت باری‌تعالی آن است که او بین شب و روز توالی و تعاقُب ایجاد کرده است به طوری که یکی از آن‌ها را از پی دیگری می‌آورد و هم اوست که در بین مدّت شب و روز ـ از حیث بلندی و کوتاهی ـ تغایر ایجاد نموده است. بی‌گمان در این امر برای هر کس که دیده روشنی داشته باشد، بر عظمت فرمانروای مطلق و مالک بی‌چون بر حق دلالت آشکاری است.

﴿وَٱللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَآبَّةٖ مِّن مَّآءٖۖ فَمِنۡهُم مَّن یَمۡشِی عَلَىٰ بَطۡنِهِۦ وَمِنۡهُم مَّن یَمۡشِی عَلَىٰ رِجۡلَیۡنِ وَمِنۡهُم مَّن یَمۡشِی عَلَىٰٓ أَرۡبَعٖۚ یَخۡلُقُ ٱللَّهُ مَا یَشَآءُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ ٤٥.

و خدا عزوجل است که تمام جنبندگان روی زمین ـ اعم از انسان، حیوان، پرنده، حشرات و غیره ـ را آفرید و اصل آفرینش آن‌ها از آب است. پس برخی از این جنبدگان ـ همچون مار و امثال آن ـ بر روی شکم خود می‌خزند و بعضی از آن‌ها ـ مانند چهارپایان ـ بر روی چهار پا، راه می‌روند. و خداوند عزوجل هر چه بخواهد همانگونه که بخواهد می‌آفریند پس او بر هر کاری تواناست و محقق ساختن چیزی که ایجادش را اراده کرده باشد، ناتوانش نمی‌سازد.

﴿لَّقَدۡ أَنزَلۡنَآ ءَایَٰتٖ مُّبَیِّنَٰتٖۚ وَٱللَّهُ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ ٤٦.

بی‌گمان خداوند عزوجل در قرآن دلایلی واضح و برهان‌های روشنگر فرود آورده است که راهنما و راهبر هدایت اند و خداوند عزوجل هر کس از بندگانش را که بخواهد بر هدایت توفیق داده و راه رشد را به وی می‌نمایاند.

﴿وَیَقُولُونَ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلرَّسُولِ وَأَطَعۡنَا ثُمَّ یَتَوَلَّىٰ فَرِیقٞ مِّنۡهُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَۚ وَمَآ أُوْلَٰٓئِکَ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٤٧.

منافقان به دروغ ادعا می‌کنند که به خدا عزوجل ایمان آورده، پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم را تصدیق نموده و از آنچه در کتاب و سنّت مشروع شده است فرمان برده‌اند. آنگاه دسته‌هایی از آنان از هدایت روی گردانیده و از حکم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سر می‌پیچند با آنکه حکم وی سراسر حقّ و عدل است.

﴿وَإِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَهُمۡ إِذَا فَرِیقٞ مِّنۡهُم مُّعۡرِضُونَ ٤٨.

و چون از منافقان خواسته شود تا در هنگام خصومت و اختلاف به داوری کتاب و سنّت تن دردهند به ناگاه گروهی از آنان از حکم خدا و پیامبرش ـ با آنکه حق و عدل در آن است ـ سر باز می‌زنند.

﴿وَإِن یَکُن لَّهُمُ ٱلۡحَقُّ یَأۡتُوٓاْ إِلَیۡهِ مُذۡعِنِینَ ٤٩.

اما اگر حق به جانب بوده و از اینکه قضیه را خواهند برد متیقن باشند آنگه به داوری کتاب و سنّت تن در داده و در برابر شرع گردن می‌نهند؛ زیرا مصلحت‌شان چنین اقتضا می‌کند!

﴿أَفِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ٱرۡتَابُوٓاْ أَمۡ یَخَافُونَ أَن یَحِیفَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِمۡ وَرَسُولُهُۥۚ بَلۡ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٥٠.

آیا علت رویگردانی‌شان از حکم شرع، همان شک و نفاقی است که در دل‌های‌شان وجود دارد؟ یا در رسالت پیامبر معصوم علیه الصلاة و السلام شک ورزیده‌اند؟ یا هم از آن می‌ترسند که چنان‌چه به داوری کتاب خدا و سنّت پیامبرش بروند با جور و ستم رو به رو خواهند شد؟ هرگز! زیرا به خوبی می‌دانند که عدل و داد تماماً در شرع انور است ولی از آن‌رو که ستمگرانی بدکار هستند از هوی و هوس خویش بیرون می‌کنند.

﴿إِنَّمَا کَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَهُمۡ أَن یَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٥١.

ادب و روش مؤمنان راستین این است که چون در هنگام خصومت به داوری کتاب و سنّت فراخوانده شوند به حکم شرع گردن نهاده هیچ اعتراضی نمی‌کنند و می‌گویند: آنچه را به ما گفته شده شنیدیم و از کسی که ما را به سوی این حکم فراخوانده، اطاعت کردیم. این گروه‌اند که به رستگاری رسیده و کامیابی دنیا و آخرت را دریافته‌اند.

﴿وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَیَخۡشَ ٱللَّهَ وَیَتَّقۡهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ ٥٢.

و هر کس از خدا عزوجل و پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم اطاعت کرده و بنابر آن به دستورها عمل کند و از نواهی بپرهیزد، پس آن گروه‌اند که به رضوان و بهشت خداوند عزوجل نایل می‌گردند.

﴿۞وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَیۡمَٰنِهِمۡ لَئِنۡ أَمَرۡتَهُمۡ لَیَخۡرُجُنَّۖ قُل لَّا تُقۡسِمُواْۖ طَاعَةٞ مَّعۡرُوفَةٌۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ٥٣.

منافقان با سوگندهای سخت ـ در حالی که آن را با غلیظ‌ترین تعابیر محکم می‌ساختند ـ سوگند یاد کردند که: اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنان را به خروج همراه خود در راه خدا عزوجل فرمان دهد، یقیناً با وی بیرون می‌روند. ای پیامبر! به آن‌ها بگو: سوگند نخورید زیرا شما دروغگویند و این امر که طاعت شما فقط به سخن است نه به عمل، امر شناخته شده‌ای است. بی‌گمان خدا عزوجل به اعمال و احوال‌تان آگاه است، بازگشت‌تان به سوی اوست و به زودی شما را در برابر آن محاسبه خواهد کرد.

﴿قُلۡ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا عَلَیۡهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیۡکُم مَّا حُمِّلۡتُمۡۖ وَإِن تُطِیعُوهُ تَهۡتَدُواْۚ وَمَا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِینُ ٥٤.

ای پیامبر! بگو: با پیاده کردن احکام کتاب و سنّت از خدا عزوجل و پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم اطاعت کنید، ولی اگر از امتثال احکام روی گردانیده و از فرمان سرپیچیدید بدانید که در حقیقت پیامبر ما رسالتش را ادا کرده است و بر او جز رساندن پیام، تکلیفی دیگر نیست، بناءً هرچه را که بر عهده او بوده انجام داده است. اما اگر از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اطاعت کنید، به هدایت توفیق می‌یابید. به هرحال، بر عهده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جز بیان روشن شفابخش پیام الله عزوجل چیز دیگری نیست و حساب مردم بر عهده خدا عزوجل است و بس.

﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَیَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ کَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمۡ دِینَهُمُ ٱلَّذِی ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ یَعۡبُدُونَنِی لَا یُشۡرِکُونَ بِی شَیۡ‍ٔٗاۚ وَمَن کَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٥٥.

خداوند عزوجل به مؤمنان شایسته کار وعده پیروزی و اقتدار داده است؛ بدین‌گونه که ایشان را در زمین جانشین سازد آنسان که اهل ایمان و صلاح پیش از ایشان را جانشین گردانید. آری! این وعده‌ای است بر عهده الله عزوجل که اسلام را آیین غالب و مسلّط قرار داده و بیم و هراس بندگان مؤمنش را به امنیّتی پایدار مبدل سازد تا آنگاه که طاعت را برایش خالص گردانیده، وی را به یکتایی عبادت کنند، بر دینش ثبات و استقامت ورزیده و چیزی را به وی شریک نیاورند. ولی هر کس بعد از آنکه خداوند عزوجل عزّت و تمکینش داد، در زمین جانشینش گردانید و از بیم و هراس ایمنش ساخت، کفر و عصیان ورزد پس یقیناً از طاعت حق‌تعالی خارج و از حدود و موازینش تجاوزگر است.

﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ ٥٦.

ای مؤمنان! نماز را به طریقه مشروع آن برپا دارید، زکات اموال خود را به مستحقان آن بدهید و از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با عملی ساختن سنتش اطاعت کنید تا حق‌تعالی شما را در رحمت خود که بر همه چیز سایه گسترده است داخل کند.

﴿لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مُعۡجِزِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِۚ وَمَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُۖ وَلَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ ٥٧.

گمان مبرید که کفّار، یگانه قهّار را عاجز توانند ساخت؛ زیرا هیچ چیز وی را درمانده کرده نمی‌تواند در حالی که او بر نابودسازی و ریشه‌کن ساختن‌شان تواناست. و بازگشت‌شان در آخرت به سوی آتش جهنم است؛ چه بد سرا، چه نامیمون بازگشت‌گاه و چه ناخجسته پناهگاهی است.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِیَسۡتَ‍ٔۡذِنکُمُ ٱلَّذِینَ مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡ وَٱلَّذِینَ لَمۡ یَبۡلُغُواْ ٱلۡحُلُمَ مِنکُمۡ ثَلَٰثَ مَرَّٰتٖۚ مِّن قَبۡلِ صَلَوٰةِ ٱلۡفَجۡرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُم مِّنَ ٱلظَّهِیرَةِ وَمِنۢ بَعۡدِ صَلَوٰةِ ٱلۡعِشَآءِۚ ثَلَٰثُ عَوۡرَٰتٖ لَّکُمۡۚ لَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ وَلَا عَلَیۡهِمۡ جُنَاحُۢ بَعۡدَهُنَّۚ طَوَّٰفُونَ عَلَیۡکُم بَعۡضُکُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ ٥٨.

ای مؤمنان! غلام و کنیزها و آن کودکان‌تان را که هنوز سن بلوغ نرسیده‌اند دستور دهید تا چون می‌خواهند تا در اوقات سه گانه‌ای که وقت برهنگی عورت‌های شماست بر شما وارد شوند از شما کسب اجازه کنند؛ این اوقات سه گانه‌ عبارت است از: 1- قبل از نماز بامداد که وقت برخاستن از خواب و پوشیدن لباس است. 2- وقت خواب نیم روز که جامه‌های خود را برای استراحت بیرون می‌آورید. 3- بعد از نماز عشاء که وقت رفتن به رخت خواب می‌باشد؛ زیرا در این اوقات سه گانه بیشتر لباس‌ها از بدن بیرون آورده شده و در پوشش عورت کمتر احتیاط به عمل می‌آید. اما در بقیه اوقات بر شما گناهی نیست چنان‌چه بدون کسب اجازه نزد شما داخل شوند زیرا آن‌ها ناگزیر اند تا به منظور خدمت به شما، نزدتان وارد شوند. و آنگونه که خداوند عزوجل احکام کسب اجازه (استئذان) را بیان کرده است به همین ترتیب حجّت‌ها، برهان‌ها و برنامه‌های دینی را برای شما بیان می‌دارد. خداوند عزوجل به مصالح بندگان و آنچه که به سود و زیان‌شان است داناست؛ او در تدبیر امور خلقش سنجیده کار و صاحب حکمت است؛ لذا آنچه را که سبب سامان یافتن زندگی‌شان به کامل‌ترین وجه می‌شود برای‌شان مشروع می‌سازد.

﴿وَإِذَا بَلَغَ ٱلۡأَطۡفَٰلُ مِنکُمُ ٱلۡحُلُمَ فَلۡیَسۡتَ‍ٔۡذِنُواْ کَمَا ٱسۡتَ‍ٔۡذَنَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ ءَایَٰتِهِۦۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ ٥٩.

اما چون کودکان‌تان به سن بلوغ رسیدند بر آن‌ها واجب است تا در هر وقت و زمانی که نزد شما وارد می‌شوند از شما همان‌سان که بزرگ‌سالان کسب اجازه می‌نمایند، اجازه ورود بخواهند. و آنگونه که خداوند عزوجل آداب استئذان را در کتابش بیان کرده است آیات دیگر خویش را نیز که در برگیرنده مصالح شماست برای‌تان بیان می‌کند؛ زیرا خدای سبحان بدانچه که منافع شما در آن است دانا و در صنع و شرع و تقدیر و تدبیر خویش سنجیده کار است.

﴿وَٱلۡقَوَٰعِدُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ ٱلَّٰتِی لَا یَرۡجُونَ نِکَاحٗا فَلَیۡسَ عَلَیۡهِنَّ جُنَاحٌ أَن یَضَعۡنَ ثِیَابَهُنَّ غَیۡرَ مُتَبَرِّجَٰتِۢ بِزِینَةٖۖ وَأَن یَسۡتَعۡفِفۡنَ خَیۡرٞ لَّهُنَّۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٞ ٦٠.

و بر پیر زنانی که کبر سن آنان را از شهوت و بهرۀ جنسی باز نشانده و ایشان را به ازدواج رغبتی نیست و دل‌های مردان هم به سوی‌شان گرایش ندارد گناهی نمی‌باشد که پوشش سبک‌تری اختیار کنند؛ همچون پوشیدن رواندازی بر روی لباس‌ها اما نباید زیورات خود را نمایان سازند. و اگر روی ستر و عفاف، هم لباس و هم چادر پوشیدند این برای‌شان بهتر است. و خداوند عزوجل شنوای سخنان و دانای احوال و اعمال است؛ هیچ امر نهانی بر وی نا پیدا نیست پس از وی پروا دارید.

﴿لَّیۡسَ عَلَى ٱلۡأَعۡمَىٰ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡأَعۡرَجِ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرِیضِ حَرَجٞ وَلَا عَلَىٰٓ أَنفُسِکُمۡ أَن تَأۡکُلُواْ مِنۢ بُیُوتِکُمۡ أَوۡ بُیُوتِ ءَابَآئِکُمۡ أَوۡ بُیُوتِ أُمَّهَٰتِکُمۡ أَوۡ بُیُوتِ إِخۡوَٰنِکُمۡ أَوۡ بُیُوتِ أَخَوَٰتِکُمۡ أَوۡ بُیُوتِ أَعۡمَٰمِکُمۡ أَوۡ بُیُوتِ عَمَّٰتِکُمۡ أَوۡ بُیُوتِ أَخۡوَٰلِکُمۡ أَوۡ بُیُوتِ خَٰلَٰتِکُمۡ أَوۡ مَا مَلَکۡتُم مَّفَاتِحَهُۥٓ أَوۡ صَدِیقِکُمۡۚ لَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَأۡکُلُواْ جَمِیعًا أَوۡ أَشۡتَاتٗاۚ فَإِذَا دَخَلۡتُم بُیُوتٗا فَسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِکُمۡ تَحِیَّةٗ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُبَٰرَکَةٗ طَیِّبَةٗۚ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ ٦١.

اشخاص نابینا، لنگ و بیمار در تخلف از جهاد و غیر آن از واجباتی که بدان پرداخته نمی‌توانند، معذور شناخته می‌شوند از آن‌رو که این آفت‌‌ها مانع انجام تکالیف‌شان می‌شود. و ای مؤمنان! بر شما گناهی نیست که از خانه‌های خودتان بخورید، یا از خانه‌های پسران‌تان، یا از خانه‌های پدران، مادران، برادران، خواهران، عموها، عمه‌ها، دایی‌‌ها و خاله‌های‌تان، یا از خانه هایی که نماینده مالکان آن در نگهداشت آن هستید، یا از خانه‌های دوستان‌تان. همچنین بر شما گناهی نیست که در هنگام غذا خوردن با هم جمع شوید یا پراکنده بخورید. و چون به خانه‌هایی داخل می‌شوید که مسکونی است یا از سکنه خالی می‌باشد باید به همدیگر با درود و تحیۀ اسلام که همانا صیغۀ: «السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته» می‌باشد سلام کنید. و اگر کسی در خانه نبود بنابر روایتی باید بگویید: «السلام علینا وعلى عباد الله الصالحین ـ سلام بر ما و بر بندگان شایسته خداوند باد». خداوند عزوجل این تحیۀ «سلام» را که مبارک است و میوه محبّت و الفت میان مؤمنان را به ارمغان می‌آورد، مشروع ساخته است. این میوه‌ای است پاکیزه که پیام شادی و دوستی را برای شنونده در بردارد. و آنگونه که خداوند عزوجل این احکام را بیان کرده است، همچنان چراغ‌های بر فراز راه دین و نیز آنچه که دنیا و آخرت‌تان را به سامان می‌آورد برای‌تان بیان می‌کند تا این احکام را بفهمید و بدان عمل کنید؛ و سرانجام در آینده زود و بلند به سعادت ابدی و رستگاری جاودانی دست یابید.

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَإِذَا کَانُواْ مَعَهُۥ عَلَىٰٓ أَمۡرٖ جَامِعٖ لَّمۡ یَذۡهَبُواْ حَتَّىٰ یَسۡتَ‍ٔۡذِنُوهُۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَ‍ٔۡذِنُونَکَ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۚ فَإِذَا ٱسۡتَ‍ٔۡذَنُوکَ لِبَعۡضِ شَأۡنِهِمۡ فَأۡذَن لِّمَن شِئۡتَ مِنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمُ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٦٢.

همانا مؤمنان حقیقی فقط کسانی هستند که خدا عزوجل را اطاعت کرده، از پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم پیروی نموده و به کتاب و سنّت عمل کرده‌اند و هنگامی که با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر سر کاری از کارهایی که مستلزم اجتماع کلمۀ مسلمین است، قرار داشتند هیچ یک‌شان تا از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کسب اجازه نکنند از آنجا بیرون نمی‌روند. فقط کسانی چنین می‌کنند که حقیقتاً به خدا عزوجل و پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم ایمانی راستین داشته باشند. پس ای پیامبر! چون بعضی از مسلمانان برای پاره نیازهای‌شان از تو اجازه خواستند، به هر کس از آنان‌که خواستی اجازه بده که دنبال حاجت خویش رود. و از خدا بخواه که بر آنان بیامرزد زیرا او بر بندگانش پس آمرزگار است و بر ایشان رحمت و رضوان باز می‌گردد.

﴿لَّا تَجۡعَلُواْ دُعَآءَ ٱلرَّسُولِ بَیۡنَکُمۡ کَدُعَآءِ بَعۡضِکُم بَعۡضٗاۚ قَدۡ یَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمۡ لِوَاذٗاۚ فَلۡیَحۡذَرِ ٱلَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِیبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ یُصِیبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ ٦٣.

ای مؤمنان! پیامبر را به نام مجرّدش ندا نکنید آنگونه که همدیگر را ندا می‌کنید. از این رو چنین نگویید: ای محمّد! بلکه او را با احترام و تعظیم یاد کرده و بگویید: یا نبی الله! یا رسول الله! و خداوند عزوجل به منافقانی که پنهانی و دزدانه بدون اجازه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیرون می‌روند و بعضی در پناه بعضی دیگر می‌گریزند داناست. پس باید مخالفان امر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از این امر که بلا یا فتنه‌ای در دین‌شان دامنگیرشان شود بترسند؛ این بلا و فتنه همانا انحراف و کژروی از شاهراه هدایت است یا باید از این امر که عذابی سخت و پردرد در آتش جهنم به آنان برسد بیمناک باشند.

﴿أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ قَدۡ یَعۡلَمُ مَآ أَنتُمۡ عَلَیۡهِ وَیَوۡمَ یُرۡجَعُونَ إِلَیۡهِ فَیُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُواْۗ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمُۢ ٦٤.

آگاه و هشیار باشید که مالکیت، کارگردانی و تدبیر هر چه در آسمان‌ها و زمین است از آن خداوند متعال است. علم وی به همه امور پیدا و پنهان‌تان احاطه دارد. هیچ امر نهانی از اعمال و احوال شما بر وی پنهان نیست. و روز حساب که مردم به سوی وی بازگردند آنان را از اعمال‌شان خبرداده و بر آنچه تقدیم کرده‌اند جزای‌شان می‌دهد. آری! خداوند عزوجل به همه چیز داناست؛ آشکار و نهان را دانسته و علمش به همه چیز فراگیر است.


سورۀ فرقان

سورۀ فرقان

مکی است؛ ترتیب آن 25؛ شمار آیات آن 77

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

﴿تَبَارَکَ ٱلَّذِی نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِیَکُونَ لِلۡعَٰلَمِینَ نَذِیرًا ١.

خیر حق‌تعالی بسیار و برکاتش بس بزرگ است؛ فضایلش بس خجسته، اوصافش بس کامل و احسانش عام و فراگیر است که قرآن کریم را به عنوان کتاب جدا کنندۀ حق از باطل و هدایت از گمراهی، بر بنده و پیامبر امّیش محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرد تا آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر خاتمش برای ثقلین (انس و جنّ) بوده و آنان را از خشم و عذاب و کیفر دردناکش بیم دهند.

﴿ٱلَّذِی لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَمۡ یَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ شَرِیکٞ فِی ٱلۡمُلۡکِ وَخَلَقَ کُلَّ شَیۡءٖ فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِیرٗا ٢.

همان ذات متعالی که ملک آسمان‌ها و زمین در آفرینش، فرمانروایی و تدبیر از آن اوست؛ همو که فرزندی ندارد زیرا نه کسی را زاده و نه هم زاده شده است؛ همو که به یگانگی خلق را آفریده و هیچ‌کس با وی در این امر مشارکت نداشته است. پس چون وی را در ملکش شریکی نیست، بدین جهت سزاوار عبودیّت است و معبودی جز وی وجود ندارد. اوست که خلق را به استوارترین شیوه و کامل‌ترین شکل آفریده است؛ از صورت‌گری خلق، تا برنامه ریزی به اندازه و تدبیر آن و تا کارگردانی امور آن، همه را بر پایه حکمت، استواری، نظم و انسجام قرار داده است. بنابراین در آفرینش و صنع و در حکم و شرعش هیچ‌گونه عیب، نقص یا خللی وجود ندارد. پاکا که تویی ای آفریدگار بزرگ!

﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗ لَّا یَخۡلُقُونَ شَیۡ‍ٔٗا وَهُمۡ یُخۡلَقُونَ وَلَا یَمۡلِکُونَ لِأَنفُسِهِمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗا وَلَا یَمۡلِکُونَ مَوۡتٗا وَلَا حَیَوٰةٗ وَلَا نُشُورٗا ٣.

اما کفّار به جای خدای یگانه قهّار خدایانی را به پرستش گرفته‌اند که بر آفرینش هیچ چیز توانا نیستند، بلکه این خدای سبحان است که خود آن خدایان پنداری را آفریده است. همچنین خدایان دروغین‌شان نه منفعتی را برای خود و پرستش‌گران خویش جلب توانند کرد و نه زیانی را از آنان دفع، نه زنده‌ای را میرانده توانند، نه مرده‌ای را زنده توانند کرد و نه هم توانند کسی را از قبرش برانگیزند؛ زیرا آن‌ها موجوداتی جامد و بی‌جان و عاجز و ناتوان هستند.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ إِفۡکٌ ٱفۡتَرَىٰهُ وَأَعَانَهُۥ عَلَیۡهِ قَوۡمٌ ءَاخَرُونَۖ فَقَدۡ جَآءُو ظُلۡمٗا وَزُورٗا ٤.

و کسانی که کفر ورزیده‌اند گفتند: قرآن دروغ و افترایی است که محمد صلی الله علیه و آله و سلم آن را بر ساخته است و گروهی دیگر نیز وی را بر این کار یاری کرده‌اند! قطعاً با این نسبتی که دادند ستمی بزرگ، اشتباهی فاحش و غلطی آشکار به میان آوردند؛ زیرا قرآن حقّی بی‌شبهه از نزد خدای سبحان است. این کلام خود اوست که آن را بر پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرده است.

﴿وَقَالُوٓاْ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ ٱکۡتَتَبَهَا فَهِیَ تُمۡلَىٰ عَلَیۡهِ بُکۡرَةٗ وَأَصِیلٗا ٥.

و کافران گفتند: قرآن افسانه‌هایی برساخته و سخنانی نوشته در کتاب‌های پیشینیان است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را نسخه برداری نموده و همین نسخه‌ها، صبح و شام بر وی تکرار می‌شود!!

﴿قُلۡ أَنزَلَهُ ٱلَّذِی یَعۡلَمُ ٱلسِّرَّ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّهُۥ کَانَ غَفُورٗا رَّحِیمٗا ٦.

ای پیامبر! به این گروه کافر بگو: بیشک تنها خدای یگانه است که قرآن را بر پیامبرش فرود آورده است. او ذاتی است که علم وی به همه چیز محیط است و هیچ رازی در آسمان‌ها و زمین از وی پنهان نمی‌ماند. او بر توبه کاران آمرزگار و بر باز آمدگان مهربان است. به عاصیان مهلت داده و به شتاب مجازات‌شان نمی‌کند و بر باز آمدگان به سوی خویش، به رحمت باز می‌گردد.

﴿وَقَالُواْ مَالِ هَٰذَا ٱلرَّسُولِ یَأۡکُلُ ٱلطَّعَامَ وَیَمۡشِی فِی ٱلۡأَسۡوَاقِ لَوۡلَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِ مَلَکٞ فَیَکُونَ مَعَهُۥ نَذِیرًا ٧.

و کافران گفتند: چرا این مرد که دعوای نبوت می‌کند ـ منظورشان محمد صلی الله علیه و آله و سلم است ـ مانند ما غذا می‌خورد و به خاطر داد و ستد به بازارها می‌رود؟ چرا خداوند عزوجل با وی فرشته‌ای را بر نینگیخته است که وی را در سخنانش تصدیق نماید؟

﴿أَوۡ یُلۡقَىٰٓ إِلَیۡهِ کَنزٌ أَوۡ تَکُونُ لَهُۥ جَنَّةٞ یَأۡکُلُ مِنۡهَاۚ وَقَالَ ٱلظَّٰلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلٗا مَّسۡحُورًا ٨.

یا چرا گنجی از آسمان بر وی نیامده تا از کار و کسب بی‌نیازش گرداند؟ یا چرا باغی خرم و رامشگر ندارد که از میوه‌های آن بهره گیرد؟ همچنین آن ستمگران به مؤمنان گفتند: شما جز مردمی افسون شده را که عقلش از بین رفته است پیروی نمی‌کنید!!

﴿ٱنظُرۡ کَیۡفَ ضَرَبُواْ لَکَ ٱلۡأَمۡثَٰلَ فَضَلُّواْ فَلَا یَسۡتَطِیعُونَ سَبِیلٗا ٩.

تعجب‌کنان بنگر که چسان کافران این سخنان دروغین عجیب و غریب را بر زبان آوردند؟ سخنانی که از منتهای دوری از حق، گویی به مَثَل می‌ماند. آنان می‌خواهند تا بدین‌گونه تو را در دعوتت تکذیب نمایند؛ ولی بی‌گمان آن‌ها دورترین خلق از حق بوده و راهی به سوی آن نمی‌یابند که از ظلمت دروغ‌های برساخته خود بیرون آیند.

﴿تَبَارَکَ ٱلَّذِیٓ إِن شَآءَ جَعَلَ لَکَ خَیۡرٗا مِّن ذَٰلِکَ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ وَیَجۡعَل لَّکَ قُصُورَۢا ١٠.

برکات الهی بزرگ و خجسته، نامش مقدّس، فضایلش عام، خیرش بسیار و جلالش عظیم است؛ همان ذاتی که هرگاه بخواهد ـ ای پیامبر ـ بهتر از آنچه را که کافران نام بردند برایت ارزانی می‌دارد. آری! باغ‌های رامشگر و بوستان‌هایی فراخ برایت ارزانی می‌دارد که از میان آن‌ها جوی‌باران جاری است؛ جمال مناظر آن‌ها دلگشا و بها و رونق آن‌ها روح افزاست و در آن‌ها کاخ‌های وسیع و منازلی پر ابهت قرار دارد.

﴿بَلۡ کَذَّبُواْ بِٱلسَّاعَةِۖ وَأَعۡتَدۡنَا لِمَن کَذَّبَ بِٱلسَّاعَةِ سَعِیرًا ١١.

ای پیامبر! کافران به این علت که تو غذا نمی‌خوری و در بازراها راه می‌روی، تکذیبت نکرده‌اند بلکه آن‌ها در حقیقت حساب و روز بازگشت را تکذیب کرده‌اند. و خداوند عزوجل برای هر کس که رستاخیز را تکذیب کند آتشی همیشه فروزان آماده کرده است که اجسام‌شان را می‌سوزاند و چهرهایشان را بریان می‌کند.

﴿إِذَا رَأَتۡهُم مِّن مَّکَانِۢ بَعِیدٖ سَمِعُواْ لَهَا تَغَیُّظٗا وَزَفِیرٗا ١٢.

چون در روز هنگامه بزرگ دوزخ کافران را از جایی دور ببیند، آن‌ها در حالی خشم و خروش و جوشش آن را می‌شنوند که بعضی از دوزخ بعضی دیگر آن را از شدّت غیظ علیه دشمنان خدا می‌خورد.

﴿وَإِذَآ أُلۡقُواْ مِنۡهَا مَکَانٗا ضَیِّقٗا مُّقَرَّنِینَ دَعَوۡاْ هُنَالِکَ ثُبُورٗا ١٣.

و چون کافران را ـ در حالی که دستهای‌شان با زنجیرها به گردنهای‌شان است ـ در تنگنایی سخت از دوزخ بیندازند آن‌ها از شدّت هول و هراس فریاد می‌کشند: ای وای بر ما! ای مرگ بر ما! و چنین است که مرگ خویشتن را می‌طلبند.

﴿لَّا تَدۡعُواْ ٱلۡیَوۡمَ ثُبُورٗا وَٰحِدٗا وَٱدۡعُواْ ثُبُورٗا کَثِیرٗا ١٤.

پس آن‌ها در دوزخ به زاری می‌‌گریند. به آنان گفته می‌شود: امروز یکبار مرگ خود را نخواهید بلکه آن را بارهای بسیار بخواهید؛ زیرا هرگز گرفتاری‌تان را گشایشی روی نمی‌دهد و ابداً غم و پریشانی‌تان از بین نمی‌رود.

﴿قُلۡ أَذَٰلِکَ خَیۡرٌ أَمۡ جَنَّةُ ٱلۡخُلۡدِ ٱلَّتِی وُعِدَ ٱلۡمُتَّقُونَۚ کَانَتۡ لَهُمۡ جَزَآءٗ وَمَصِیرٗا ١٥.

ای پیامبر! به کافران بگو: آیا آتش جهنمی که خداوند عزوجل برای شما وصف کرده است بهتر از بهشت جاودانی است که حق‌تعالی به بندگان شایسته، با اخلاص و با انابت خود به پاداش عمل نیک‌شان وعده داده است تا قرارگاه ابدی و نعمت پایدار سرمدی ایشان باشد؟

﴿لَّهُمۡ فِیهَا مَا یَشَآءُونَ خَٰلِدِینَۚ کَانَ عَلَىٰ رَبِّکَ وَعۡدٗا مَّسۡ‍ُٔولٗا ١٦.

هرچه این گروه ابرار اخلاص کیش در بهشت‌های پر ناز و نعمت بخواهند دارا می‌باشند؛ از هر آنچه که دل‌های‌شان بدان کشش یابد، چشم‌های‌شان را بنوازد و جان‌های‌شان را به خرمی و طراوت آورد. ورود این گروه ابرار به بهشت جاودان، وعده‌ای از سوی خدای سبحان است که بندگان بر گزیده با تقوایش تحقق آن را از وی می‌طلبند.

﴿وَیَوۡمَ یَحۡشُرُهُمۡ وَمَا یَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَیَقُولُ ءَأَنتُمۡ أَضۡلَلۡتُمۡ عِبَادِی هَٰٓؤُلَآءِ أَمۡ هُمۡ ضَلُّواْ ٱلسَّبِیلَ ١٧.

خدای متعال کافران را با درختان و سنگ‌هایی که می‌پرستیدند. یکجا محشور می‌سازد. سپس از آن معبودان باطل می‌پرسد: آیا شما بودید که بندگانم را از شاهراه هدایت به بیراهه کشانده و ایشان را به سوی پستی و گمراهی فرا خواندید؟ یا که آن‌ها خود از راه هدایت منحرف شدند و بی‌آنکه شما دستورشان دهید به پرستش‌تان گرفتند؟

﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَ مَا کَانَ یَنۢبَغِی لَنَآ أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِکَ مِنۡ أَوۡلِیَآءَ وَلَٰکِن مَّتَّعۡتَهُمۡ وَءَابَآءَهُمۡ حَتَّىٰ نَسُواْ ٱلذِّکۡرَ وَکَانُواْ قَوۡمَۢا بُورٗا ١٨.

خدایان پنداری می‌گویند: پروردگارا! ما تو را از کار زشت و ننگین این گروه مشرک، تنزیه و تقدیش می‌کنیم؛ تو برتر و والاتر از آنی که ما به جای تو مورد پرستش قرار گیریم یا ما جز تو دوستانی بگریم؛ ولی تو خود این گروه کافر را از انواع نعمت‌ها ـ همچون مال، جاه، فرزندان، سلامتی و تندرستی برخوردار گردانیدی تا بدانجا که دینت را فراموش کرده و از یادت غافل شدند. آنان در حقیقت قومی هلاک شده بودند که خواری و خذلان از طاعت رحمان بازشان داشت، در نتیجه دچار زیان و خسران شدند.

﴿فَقَدۡ کَذَّبُوکُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسۡتَطِیعُونَ صَرۡفٗا وَلَا نَصۡرٗاۚ وَمَن یَظۡلِم مِّنکُمۡ نُذِقۡهُ عَذَابٗا کَبِیرٗا ١٩.

پس به کافران گفته می‌شود: اینک آن خدایان‌تان که به ناروا مورد پرستش قرار داده‌اید، شما را در ادعا و افترای‌تان تکذیب کرده‌اند در نتیجه شما اکنون نه توان آن را دارید تا خود را از عذاب برهانید و نه اینکه به خود یاری برسانید. قطعاً هر کس بر کفر بمیرد و به علت شرک ورزی بر خویشتن ستم کند، او را در آتش جهنم عذاب سختی است.

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَکَ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ إِلَّآ إِنَّهُمۡ لَیَأۡکُلُونَ ٱلطَّعَامَ وَیَمۡشُونَ فِی ٱلۡأَسۡوَاقِۗ وَجَعَلۡنَا بَعۡضَکُمۡ لِبَعۡضٖ فِتۡنَةً أَتَصۡبِرُونَۗ وَکَانَ رَبُّکَ بَصِیرٗا ٢٠.

ای پیامبر! پیش از تو نیز خداوند عزوجل هیچ پیامبری را نفرستاده جز اینکه آن پیامبر از بشر بوده است نه از فرشتگان. همچنان که پیامبران نیز مانند دیگر افراد بشر هم غذا می‌خوردند و هم در بازارها راه می‌رفتند. و خداوند عزوجل بعضی از بشر را برای بعضی دیگر به وسیله ایمان و کفر، توانگری و فقر، سلامتی و بیماری، عافیت و بلا؛ مایه آزمون و امتحانی قرار داده است که آیا بر آنچه مقدّر کرده، شکیبایی می‌ورزید و در نتیجه وی را آنگونه که سزاوار پرستش اوست عبادت می‌کنید، به اوامرش عمل کرده و نواهیش را فرو می‌گذارید یا خیر؟ پس خوشا به حال بنده‌ای که وقتی بر وی نعمتی ارزانی شود شکر نموده، آنگاه که به مصیبتی مبتلا شود صبر می‌کند و هرگاه که مرتکب گناه و خطایی شد آمرزش می‌طلبد. این همان کسی است که به حقوق عبودیّت آنگونه که شایسته آن است قیام کرده و به شرف ولایت رسیده است. و پروردگارت به کسانی که در مصایب بی‌قرار یا شکیبا هستند و به کسانی که ناسپاس یا شکرگزار می‌باشند، بیناست.

﴿۞وَقَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَرۡجُونَ لِقَآءَنَا لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَیۡنَا ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ أَوۡ نَرَىٰ رَبَّنَاۗ لَقَدِ ٱسۡتَکۡبَرُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ وَعَتَوۡ عُتُوّٗا کَبِیرٗا ٢١.

کافرانی که به لقای خدای  عزوجل  در روز قیامت باور نداشته و آن موعد را انتظار نمی‌برند گفتند: چرا خداوند عزوجل فرشتگان را بر ما نازل نکرد تا بر راستگویی پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم گواهی دهند؟ چرا پروردگار خود را به چشم سر نمی‌بینیم تا پیام رسالت را از خود وی بشنویم؟ قطعاً این گروه بد کار، بسیار از خود راضی و در تجاوز از حدّ بسی طغیانگر و سرکش اند؛ زیرا برای خویش مقام و منزلتی را خواستند که اصلاً شایستگی‌اش را ندارند.

﴿یَوۡمَ یَرَوۡنَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةَ لَا بُشۡرَىٰ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُجۡرِمِینَ وَیَقُولُونَ حِجۡرٗا مَّحۡجُورٗا ٢٢.

و آنگونه که کافران در خواست کردند به زودی در روز قیامت فرشتگان را خواهند دید اما نه برای آنکه به بهشت بشارت داده شوند بلکه به آنان خبر داده می‌شود که بهشت بر آنان حرام است و ابداً وارد آن ساخته نمی‌شوند.

﴿وَقَدِمۡنَآ إِلَىٰ مَا عَمِلُواْ مِنۡ عَمَلٖ فَجَعَلۡنَٰهُ هَبَآءٗ مَّنثُورًا ٢٣.

و به آن اعمالی که در دنیا انجام داده‌اند و در نمای بیرونی خود چنان می‌نماید که اعمال خیر و صلاح و نیکی و تقوی است، می‌پردازیم و آن را نابود و مضمحل می‌گردانیم و به گونه‌ای که همانند گردی پراکنده در هوا ـ یعنی همان ذرات غباری که در شعاع خورشید مشاهده می‌کنیم ـ هیچ اثر، نفع و سودی برای‌شان دربر ندارد؛ از آن جهت که عمل جز به دو شرط پذیرفتنی نیست: که یکی از آن‌ها اخلاص و دیگری، متابعت از خط شریعت می‌باشد. بنابراین هر عمل پذیرفته شده‌ای لابد دو برچسب استاندارد را باید داشته باشد تا مورد قبول قرار گیرد؛ یکی اینکه خالصانه برای رضای حق‌تعالی انجام گرفته باشد ـ یعنی برچسب اخلاص ـ و دیگر اینکه منطبق با سنّت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم باشد ـ یعنی برچسب متابعت.

﴿أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ یَوۡمَئِذٍ خَیۡرٞ مُّسۡتَقَرّٗا وَأَحۡسَنُ مَقِیلٗا ٢٤.

اصحاب بهشت در آخرت جایگاه بهتر و منزلتی نیکوتر دارند؛ آن‌ها در بهشت از نعمت و سرور و بهجت و نور برخوردارند. نه رنجی دارند، نه خستگی‌ای، نه ترسی، نه اندوهی، نه زحمتی و نه گرفتاریی.

﴿وَیَوۡمَ تَشَقَّقُ ٱلسَّمَآءُ بِٱلۡغَمَٰمِ وَنُزِّلَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ تَنزِیلًا ٢٥.

و روز قیامت را به یاد آورد که در آن آسمان شکافته شده و از شکاف‌های آن، ابر سپید رقیقی بیرون می‌آید و خدای متعال فرشتگان را فرود می‌آورد و ایشان در عرصات قیامت بر مردم احاطه می‌کنند.

﴿ٱلۡمُلۡکُ یَوۡمَئِذٍ ٱلۡحَقُّ لِلرَّحۡمَٰنِۚ وَکَانَ یَوۡمًا عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ عَسِیرٗا ٢٦.

فرمانروایی راستین در روز قیامت تنها برای خدای رحمان است. او در این موقف حاکم و مالک جزا می‌باشد و کسی دیگر با وی همراه نیست. آن روز به خاطر هول و هراس‌های بسیار و خطر عظیمی که دربر دارد بر کفّار بسیار سخت و دشوار است.

﴿وَیَوۡمَ یَعَضُّ ٱلظَّالِمُ عَلَىٰ یَدَیۡهِ یَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی ٱتَّخَذۡتُ مَعَ ٱلرَّسُولِ سَبِیلٗا ٢٧.

یاد کن روزی را که کافر؛ یعنی همان کس که با شرک بر خویشتن ستم نموده، دستان خود را از روی پشیمانی و افسوس و حسرت و زیان زدگی می‌گزد و می‌گوید: ای کاش از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیروی کرده و به هدایتش چنگ می‌زدم. ای کاش به پیامش ایمان آورده و به راهش پایبند می‌شدم.

﴿یَٰوَیۡلَتَىٰ لَیۡتَنِی لَمۡ أَتَّخِذۡ فُلَانًا خَلِیلٗا ٢٨.

و انسان کافر در آن روز حسرت خوران می‌گوید: ای کاش فلان شخص کافر را به دوستی نگرفته، گوهر اخلاص و محبّت و سرمایه انس و الفت را به پای آن پلید نمی‌ریختم؛

﴿لَّقَدۡ أَضَلَّنِی عَنِ ٱلذِّکۡرِ بَعۡدَ إِذۡ جَآءَنِیۗ وَکَانَ ٱلشَّیۡطَٰنُ لِلۡإِنسَٰنِ خَذُولٗا ٢٩.

به راستی آن دوست کافر بود که مرا از قرآن ـ پس از آنکه از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به من رسید ـ به بیراهه کشانده بود. قطعاً از خوی و صفت شیطان است که انسان را در هر حال خوار می‌سازد.

این هشداری است در مورد همدمی و همراهی با اشرار و دوستی بافجّار؛ زیرا چه بسا آنان رفیق خود را به پرتگاه نار و خشم خدای جبّار وارد کنند.

﴿وَقَالَ ٱلرَّسُولُ یَٰرَبِّ إِنَّ قَوۡمِی ٱتَّخَذُواْ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ مَهۡجُورٗا ٣٠.

و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شکوه کنان از اعمال قومش گفت: پروردگارا! در حقیقت قومم از قرآن بر گردانده و آن را در تصدیق، تلاوت، تدبّر، عمل، تبلیغ و مرجع داوری رها کرده‌اند و فرو گذاشته‌اند. این هشداری است در مورد فرو گذاشتن قرآن. البته مردم هم اکنون در این امر بر درجاتی متفاوت قرار دارند و هر کس بر حسب حالش به قرآن جفا روا می‌دارد.

﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّٗا مِّنَ ٱلۡمُجۡرِمِینَۗ وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ هَادِیٗا وَنَصِیرٗا ٣١.

و آنگونه که خداوند عزوجل برای محمد صلی الله علیه و آله و سلم از اشرار قومش دشمنانی قرار داده است، قبل از وی نیز برای هر پیامبر از اشرار اقوام‌شان دشمنانی قرار داده بود. پس بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که شکیبایی ورزد آنسان که ایشان شکیبایی ورزیدند. همین بس که خداوند عزوجل راهبر و راهنمای دوستانش بوده، ایشان را به راه صواب دلالت می‌نماید و همین بس که او علیه دشمنان، یاورشان است. پس ولایت با هدایت حاصل است و حمایت و یاری، با پیروزی و نصرت.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ عَلَیۡهِ ٱلۡقُرۡءَانُ جُمۡلَةٗ وَٰحِدَةٗۚ کَذَٰلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِۦ فُؤَادَکَۖ وَرَتَّلۡنَٰهُ تَرۡتِیلٗا ٣٢.

کافران گفتند: چرا قرآن بسان کتاب‌های پیشین، یکجا بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل نشده است؟ حقیقت این است که خداوند عزوجل قرآن را بر پیامبرش به تدریج و بخش بخش نازل کرده است تا قلب پیامبرش را نیرومند و استوار گردانیده، وی را به آهستگی تربیت نماید و در عین حال بر طمأنینه و تدبّرش در کتاب مولایش بیفزاید. همانا خداوند عزوجل کتابش را برای پیامبرش در یک آهنگ با ثبات و یک روند زمان بر تبیین نموده است.

این آیه بر لزوم تدبّر در قرآن، عنایت و اهتمام به آن و دریافت تدریجی آن دلالت دارد تا در دل‌ها رسوخ یافته و موجب بهره‌مندی صحیح انسان مؤمن گردد.

﴿وَلَا یَأۡتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ وَأَحۡسَنَ تَفۡسِیرًا ٣٣.

ای پیامبر! و کافران سخن یا حجّتی برایت نمی‌آورند مگر اینکه خداوند عزوجل پاسخی استوار که در اسلوب و بیان از سخنان‌شان نیکوتر و شیواتر و در دلیل و برهان، از آن استوارتر و نیرومندتر می‌باشد، برایت آورده است.

﴿ٱلَّذِینَ یُحۡشَرُونَ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ إِلَىٰ جَهَنَّمَ أُوْلَٰٓئِکَ شَرّٞ مَّکَانٗا وَأَضَلُّ سَبِیلٗا ٣٤.

این گروه کفّار بر چهره‌های‌شان به دوزخ کشانده می‌شوند؛ از آن‌رو که به یگانه قهّار کفر ورزیده‌اند. آنان نزد خدا بدترین خلق، دورترین آن‌ها از نظر رشد و پست‌ترین آن‌ها در امر گمراهی و انحراف اند.

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ وَجَعَلۡنَا مَعَهُۥٓ أَخَاهُ هَٰرُونَ وَزِیرٗا ٣٥.

به یقین خداوند عزوجل تورات را به موسی علیه السلام داد و برادرش هارون علیه السلام را نیز با وی همراه گردانید تا وی را بر تکالیف رسالت یاری نماید.

﴿فَقُلۡنَا ٱذۡهَبَآ إِلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا فَدَمَّرۡنَٰهُمۡ تَدۡمِیرٗا ٣٦.

سپس خداوند عزوجل به موسی و هارون دستور داد تا به سوی فرعون و قومش بروند. اما فرعون و کسانش راه راستی را تکذیب نموده، به حق کفر ورزیده برهان‌های ربوبیّت را انکار و ادله الوهیّت را بی‌اعتبار شمردند. در نتیجه خداوند عزوجل آنان را از صحنه روزگار برانداخت و عبرتی برای عبرت اندوزان گردانید.

﴿وَقَوۡمَ نُوحٖ لَّمَّا کَذَّبُواْ ٱلرُّسُلَ أَغۡرَقۡنَٰهُمۡ وَجَعَلۡنَٰهُمۡ لِلنَّاسِ ءَایَةٗۖ وَأَعۡتَدۡنَا لِلظَّٰلِمِینَ عَذَابًا أَلِیمٗا ٣٧.

و خداوند عزوجل قوم نوح علیه السلام را ـ آنگاه که کفر ورزیدند ـ به وسیلۀ طوفان نابود ساخت. و هر کس پیامبری را تکذیب نماید، گویی تمام پیامبران را تکذیب کرده است. خداوند عزوجل غرق نمودن قوم نوح را اندرزی برای پند اندوزان گردانید و در آخرت نیز برای‌شان عذاب خفّت بار دردناکی را در آتش جهنم آماده ساخت.

﴿وَعَادٗا وَثَمُودَاْ وَأَصۡحَٰبَ ٱلرَّسِّ وَقُرُونَۢا بَیۡنَ ذَٰلِکَ کَثِیرٗا ٣٨.

و خداوند عزوجل عاد ـ قوم هود  علیه السلام ، ثمود ـ قوم صالح  علیه السلام ، اصحاب رسّ (چاه) و امت‌های بسیار دیگر را که در فاصله میان امّت‌های یاد شده به سر می‌بردند و جز خدا هیچ‌کس از حال آن‌ها آگاهی ندارد، نابود گردانید؛ زیرا آن‌ها طغیان و سرکشی پیشه کردند؛ در نتیجه عذابی سخت گریبانگرشان شد.

﴿وَکُلّٗا ضَرَبۡنَا لَهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَۖ وَکُلّٗا تَبَّرۡنَا تَتۡبِیرٗا ٣٩.

همچنان خدای متعال ادله حق را برای همه امّت‌های پیشین و پسین روشن ساخته، برهان‌ها را اقامه کرد و حجّت‌ها را برپا داشت تا هیچ عذر آوری بهانه‌‌‌ای پیش نیفکند. اما با وجود این بیان همه جانبه از سوی پروردگار رحمان، بازهم آن‌ها حق را تکذیب نموده و از شیطان پیروی کردند. پس حق‌تعالی آنان را به سختی گرفتار عذاب ساخت و از عرصه روز گار برانداخت.

﴿وَلَقَدۡ أَتَوۡاْ عَلَى ٱلۡقَرۡیَةِ ٱلَّتِیٓ أُمۡطِرَتۡ مَطَرَ ٱلسَّوۡءِۚ أَفَلَمۡ یَکُونُواْ یَرَوۡنَهَاۚ بَلۡ کَانُواْ لَا یَرۡجُونَ نُشُورٗا ٤٠.

یقیناً کفّار قریش در سفرهای تجارتی خود بر شهر قوم لوط (شهر سدوم) گذر کرده‌اند؛ همان شهری که اهالی‌اش با سنگ درهم تکانده و پاره پاره ساخته شدند. اما آن‌ها از دیدنی‌های خود درس عبرت نگرفته بلکه رستاخیز پس از مرگ را باور نمی‌کردند؛ از این رو آن‌ها در طغیان از حد گذشتند.

﴿وَإِذَا رَأَوۡکَ إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُوًا أَهَٰذَا ٱلَّذِی بَعَثَ ٱللَّهُ رَسُولًا ٤١.

ای پیامبر! و چون کافران تو را ببینند، تمسخر‌کنان می‌گویند: آیا این است همان کسی که ادعا می‌کند خدا وی را به سوی ما فرستاده است؟

﴿إِن کَادَ لَیُضِلُّنَا عَنۡ ءَالِهَتِنَا لَوۡلَآ أَن صَبَرۡنَا عَلَیۡهَاۚ وَسَوۡفَ یَعۡلَمُونَ حِینَ یَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ مَنۡ أَضَلُّ سَبِیلًا ٤٢.

چیزی نمانده بود که این مدعی رسالت، ما را با نیروی برهان و انوار بیانش از پرستش بتان بازگرداند؛ لیکن ما بر پرستش آن‌ها ثابت قدم باقی ماندیم.

پس به زودی ـ آنگاه که عذاب جبّار بر کافران فرود آید ـ برای‌شان روشن خواهد شد که چه کسی رهرو راه رشد و هدایت بوده و چه کسی گمراه است؟ آن‌ها یا پیامبر اکرم ج؟!

﴿أَرَءَیۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیۡهِ وَکِیلًا ٤٣.

ای پیامبر! بنگر و از حال کسانی در شگفت باش که هوای نفس خود را مانند طاعت الله عزوجل به پیروی گرفته‌اند، پرستش مولای خود را ترک نموده و از شیطان که گمراه‌شان کرده است پیروی کرده‌اند. آیا تو می‌توانی آنان را از گمراهی باز داشته، به سوی هدایت بر گردانی و ضامن و وکیل آنان باشی؟

﴿أَمۡ تَحۡسَبُ أَنَّ أَکۡثَرَهُمۡ یَسۡمَعُونَ أَوۡ یَعۡقِلُونَۚ إِنۡ هُمۡ إِلَّا کَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّ سَبِیلًا ٤٤.

آیا می‌پنداری که بیشتر کافران آیات قرآن را به سمع قبول و بهره‌گیری می‌شنوند، یا عبرت‌ها و اندرزهایی را که در آن است می‌فهمند؟ آن‌ها در نفهمی و بهره‌ نگرفتن از آنچه می‌شنوند بسان ستوران، بلکه از ستوران نیز گمراه‌تراند؛ زیرا آن‌ها از عقل و خردی که بهره‌گیری از آن را به تعطیل کشانده‌اند بر خوردار می‌باشند؛ به خلاف چهارپایان که اساساً عقلی برای تفکر و تأمّل ندارند!!

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَىٰ رَبِّکَ کَیۡفَ مَدَّ ٱلظِّلَّ وَلَوۡ شَآءَ لَجَعَلَهُۥ سَاکِنٗا ثُمَّ جَعَلۡنَا ٱلشَّمۡسَ عَلَیۡهِ دَلِیلٗا ٤٥

آیا ندیدی که خداوند عزوجل چسان سایه هر چیز را از طلوع بامداد تا طلوع خورشید گسترانده است؟ اگر او می‌خواست آن سایه را چنان ثابت و ساکن می‌گردانید که طلوع خورشید نتواند آن را تغییر دهد اما او خورشید را نشانه‌ای گردانید که بدان بر احوال سایه راه برده می‌شود.

﴿ثُمَّ قَبَضۡنَٰهُ إِلَیۡنَا قَبۡضٗا یَسِیرٗا ٤٦.

سپس آن سایه اندک اندک دامن برمی‌چیند و هر قدر که خورشید بالا رود، کاستی سایه هم فزونی می‌گیرد. بدون شک این برهانی است تابان بر قدرت خدای رحمان و بر اینکه فقط او سزاوار آن می‌باشد تا از سوی انس و جنّ به نیایش خوانده شود.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلَّیۡلَ لِبَاسٗا وَٱلنَّوۡمَ سُبَاتٗا وَجَعَلَ ٱلنَّهَارَ نُشُورٗا ٤٧.

و تنها خداوند عزوجل است که شب را برای شما آفرید که خود را به تاریکی آن می‌پوشانید آنگونه که خود را به لباس درمی‌پوشانید. و اوست که خواب را راحت‌بخش بدن‌های‌تان و انقطاعی دوره‌ای برای کسب و کارتان گردانید در حالی که روز را بدین منظور آفرید تا در آن برای کار و کسب روزی، گشت‌و‌گذار کنید.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ ٱلرِّیَٰحَ بُشۡرَۢا بَیۡنَ یَدَیۡ رَحۡمَتِهِۦۚ وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ طَهُورٗا ٤٨.

و تنها خداوند عزوجل است که بادها را فرستاد تا ابرها را برداشته و با قدوم خویش، مردم را نوید باران دهند. و خداوند عزوجل از ابر، آبی فرو فرستاد که مردم در غسل و وضو، خود را بدان پاک می‌سازند.

﴿لِّنُحۡـِۧیَ بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّیۡتٗا وَنُسۡقِیَهُۥ مِمَّا خَلَقۡنَآ أَنۡعَٰمٗا وَأَنَاسِیَّ کَثِیرٗا ٤٩.

تا خداوند عزوجل پس از آنکه زمین مرده بود و هیچ رویشی در آن وجود نداشت، رویاندن گیاه سبز را به وسیله آب، بهره بخش انسان و حیوان قرار دهد. بناء این خداوند عزوجل است که زمین خشک را به وسیله آب به چمنزاری سبز تبدیل می‌کند و خلق بسیاری از انسان و حیوان را با آن سیراب می‌سازد.

﴿وَلَقَدۡ صَرَّفۡنَٰهُ بَیۡنَهُمۡ لِیَذَّکَّرُواْ فَأَبَىٰٓ أَکۡثَرُ ٱلنَّاسِ إِلَّا کُفُورٗا ٥٠.

در حقیقت خدای متعال باران را از سرزمینی به سرزمینی دیگر متحوّل گردانیده، برخی را از آن آب رسانیده و برخی دیگر را از آب باز داشته است تا بندگان نعمتش بر خود را یاد کرده و در نتیجه وی را شکر گزارند و چنان‌چه باران را از آنان بازداشت، وی را به توبه و استغفار یاد کنند. ولی بیشتر مردم راهی جز انکار و ناسپاسی به نشانه‌ها و نعمت‌های الله عزوجل را نپذیرفتند؛ چنان‌که نزول باران را به فلان و فلان ستاره نسبت دادند.

﴿وَلَوۡ شِئۡنَا لَبَعَثۡنَا فِی کُلِّ قَرۡیَةٖ نَّذِیرٗا ٥١.

و اگر خدا عزوجل می‌خواست یقیناً در هر شهر پیامبری می‌فرستاد که مردم را به سوی توحید فراخوانده و از عذاب الهی بیم دهد. لیکن او محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به سوی همه جهانیان فرستاده و رسالتش را عام و فراگیر گردانید.

﴿فَلَا تُطِعِ ٱلۡکَٰفِرِینَ وَجَٰهِدۡهُم بِهِۦ جِهَادٗا کَبِیرٗا ٥٢.

پس ای پیامبر! از کافران در ترک چیزی از امر تبلیغ که حق‌تعالی تو را بدان دستور داده است، اطاعت نکن و چیزی از پیام الله عزوجل را پنهان نساز بلکه در دعوت و نصیحت سخت بکوشی و به وسیله این قرآن با کافران به جهادی بزرگ که هیچ گسست و سستی‌ای در آن نباشد، بپرداز.

﴿۞وَهُوَ ٱلَّذِی مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِ هَٰذَا عَذۡبٞ فُرَاتٞ وَهَٰذَا مِلۡحٌ أُجَاجٞ وَجَعَلَ بَیۡنَهُمَا بَرۡزَخٗا وَحِجۡرٗا مَّحۡجُورٗا ٥٣.

و تنها خداوند عزوجل است که دو دریا را طوری با هم درآمیخت که این یکی شیرین و زلال است و مردم از آن می‌نوشند و آن یکی بس شور و تلخ مزه است که قابل نوشیدن نیست. و اوست که در میان دو دریا مانع و پرده‌ای استوار قرار داد که هر کدام را از آمیزش با دیگری بازمی‌دارد؛ به طوری که نه آب این دریا به آن می‌رسد و نه آب آن دریا به این، بلکه هر دریا بر طبیعت مخصوص خود باقی می‌ماند.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ مِنَ ٱلۡمَآءِ بَشَرٗا فَجَعَلَهُۥ نَسَبٗا وَصِهۡرٗاۗ وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیرٗا ٥٤.

و تنها خداوند عزوجل است که از آب منی مرد و زن، انسان‌هایی از مردان و زنان آفرید و در میان ایشان نزدیکی نسبی و ـ از راه خویشاوندی ـ نزدیکی سببی قرار داد. البته خداوند عزوجل بر آفرینش هر چه که بخواهد توناست و هیچ بر گرداننده‌ای برای حکمش وجود ندارد.

﴿وَیَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُهُمۡ وَلَا یَضُرُّهُمۡۗ وَکَانَ ٱلۡکَافِرُ عَلَىٰ رَبِّهِۦ ظَهِیرٗا ٥٥.

اما با وجود روشنی و کثرت این برهان‌ها و همچنان دلالت آن‌ها بر قدرت حق تعالی، بازهم کافران ـ جز خدای یگانه قهّار ـ هر چه را از درختان و سنگ‌ها که خواستند به پرستش گرفتند؛ بتانی را که نه جلب کننده نفعی هستند و نه دفع کننده زیانی. در واقع انسان کافر، شیطان را بر دشمنی با خدا و پرستش غیروی یاری و پشتیبانی می‌کند و دیگر شیاطین انسی و جنّی را نیز بر نافرمانی حق‌تعالی مدد می‌رساند.

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا مُبَشِّرٗا وَنَذِیرٗا ٥٦.

خداوند عزوجل پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم را جز بشارتگر بندگان صالحش به بهشت‌های پر ناز و نعمت و بیم دهنده دشمنان کافرش به عذاب جحیم، نفرستاده است.

﴿قُلۡ مَآ أَسۡ‍َٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٍ إِلَّا مَن شَآءَ أَن یَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِیلٗا ٥٧.

ای پیامبر! به مردم بگو: من از شما در قبال دعوت خود مزدی نمی‌طلبم زیرا پاداشم بر خداوند متعال است لیکن هر کس می‌خواهد تا به خدا عزوجل ایمان آورده، از پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم پیروی کند و در راه خدا صدقه دهد بداند که ثوابش نزد وی برایش محفوظ بوده و خیر این کارها به خودش برمی‌گردد.

﴿وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱلۡحَیِّ ٱلَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِهِۦۚ وَکَفَىٰ بِهِۦ بِذُنُوبِ عِبَادِهِۦ خَبِیرًا ٥٨.

و در تمام امورت بر یکتای یگانه تکیه کن. کار را بدو بسپار، به دوستی او اعتماد کن، او را از عیب و نقص تنزیه نموده و به صفات کمال و مجد، ستایش کن. همین بس که خدای سبحان بر گناهان بندگانش اگاه است و هیچ چیز بر او پنهان نمی‌ماند؛ زیرا او اعمال خلق را به شمار آورده و به زودی آن‌ها را در قبال آن محاسبه خواهد کرد.

﴿ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ ٱلرَّحۡمَٰنُ فَسۡ‍َٔلۡ بِهِۦ خَبِیرٗا ٥٩﴾.

تنها خداوند عزوجل است که آسمان‌ها و زمین و مابین آن‌ها را آفرید و تنها اوست که مالک هر مخلوقی است. پس تدبیر مطلق از آن اوست. او این آفرینش را در شش روز سامان داد و سپس بر عرش خویش یعنی بر فراز آن، به چنان علو و ارتفاعی که شایسته جلال وی است، استوار یافت. و اوست ذات رحمانی که رحمتش عام، خیرش در فیضان و جوشش و دریای جود و کرمش در همه جا گسترده است. پس ای پیامبر! در مورد این صفات کمال و ذات ذوالجلال، از کسی خبره و آگاه بپرس؛ و او کسی جز خود خدای سبحان نیست؛ زیرا اوست که به صفات کمال و عظمت و جلالی که بر وی واجب است، داناست.

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱسۡجُدُواْۤ لِلرَّحۡمَٰنِ قَالُواْ وَمَا ٱلرَّحۡمَٰنُ أَنَسۡجُدُ لِمَا تَأۡمُرُنَا وَزَادَهُمۡ نُفُورٗا۩ ٦٠.

و چون از کافران خواسته شود که تنها برای الله عزوجل سجده کنید؛ همو که رحمان است و رحمتش عام و فراگیر می‌باشد، آن‌ها این حقیقت را انکار نموده، از سجده عبودیّت برایش ابا می‌ورزند و می‌گویند: ما «رحمان» را نمی‌شناسیم! چسان ما را برای اطاعت از فرمان خود، به سجده دستور می‌دهی؟ بدین‌گونه است که درخواست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از ایشان به سجده برای حق تعالی، بر کبر و گردنکشی‌شان می‌افزاید.

﴿تَبَارَکَ ٱلَّذِی جَعَلَ فِی ٱلسَّمَآءِ بُرُوجٗا وَجَعَلَ فِیهَا سِرَٰجٗا وَقَمَرٗا مُّنِیرٗا ٦١.

برکات الله عزوجل بزرگ، نامش مقدّس، جلالش خجسته و خیرش بسیار است؛ زیرا اوست که در آسمان ستارگانی را آفرید که منازل و برج‌هایی عظیم دارند و در آن خورشیدی روشنگر و ماهی نوربخش و تابان قرارداد. بیشک این‌ها همه بر عظمت، قدرت و یگانگی الله عزوجل دلالت می‌کند.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی جَعَلَ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ خِلۡفَةٗ لِّمَنۡ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوۡ أَرَادَ شُکُورٗا ٦٢.

و تنها باری‌تعالی آفریننده شب و روز در هیئتی است که هریک از آن‌ها بعد از دیگری می‌آید و جانشین آن است؛ با نظامی دقیق و استوار و حکمتی متین و نهایت پایدار. البته در این امر دلالتی است روشن بر عظمت و حکمت آفریدگار؛ برای کسی که بخواهد پند گیرد، تدبّر نماید و خدای  عزوجل  را در قبال احسان‌هایش سپاس گذاشته و بر نعمت‌هایش حمد و ثنا گوید.

﴿وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِینَ یَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنٗا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا ٦٣.

بندگان با تقوا و نیک خداوند عزوجل کسانی اند که چون بر زمین راه روند؛ با تواضع، آرامش و نرمی گام برمی‌دارند. و چون نابخردان سفیه با ایشان به زشتی سخن گویند، به نرمی و لطف و ملایمت و گفتار زیبا پاسخ می‌دهند؛ چنان پاسخی که در آن هم از گناه و هم از آزار آن شخص نادان به سلامت مانند. از آن روی که خدای سبحان ایشان را در راه رفتن، در سخن گفتن، در معامله با مردم و در سایر احوال‌شان ادب نیک آموخته است.

﴿وَٱلَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمۡ سُجَّدٗا وَقِیَٰمٗا ٦٤.

و ایشان‌ اند که شب را در نماز و تلاوت و دعا و گریه؛ زاری‌کنان و خاشع، فروتن و آرام، در حال سجده و قیام به روز می‌آورند.

﴿وَٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا ٱصۡرِفۡ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَۖ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا ٦٥.

ایشان وصف کثرت عبادت و اخلاص و سخت کوشی در طاعت اما از عذاب خداوند عزوجل نگران‌اند. بی‌گمان عذاب خداوند عزوجل گریبانگیر کسانی است که سزاوار آن می‌باشند؛ همان‌سان که طلبکار گریبانگیر قرضدارش می‌باشد تا حقّ خویش را از وی بازستاند.

﴿إِنَّهَا سَآءَتۡ مُسۡتَقَرّٗا وَمُقَامٗا ٦٦.

بی‌گمان جهنم بسیار بد اقامتگاه و بسیار بد قرار گاهی است؛ عذاب آن چه سخت و گرفتاری و بلای آن چه سنگین و سهمگین است ـ پناه بر خدا عزوجل از آن محنت سرا.

﴿وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ یُسۡرِفُواْ وَلَمۡ یَقۡتُرُواْ وَکَانَ بَیۡنَ ذَٰلِکَ قَوَامٗا ٦٧.

آن گروه مؤمنان با تقوی چون از اموال خویش انفاق کنند، راهی میانه و معتدل را در پیش می‌گیرند؛ نه در انفاق اسراف و ولخرجی می‌کنند و نه در بخشش، بخل و تنگ چشمی می‌ورزند بلکه شیوه ایشان میانه روی میان اسراف و بخل است. سیرت‌شان چه زیبا و راه و روش‌شان چه رعناست!! به راستی که آنان در هر حال دنبال کننده صراط مستقیم اند.

﴿وَٱلَّذِینَ لَا یَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا یَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا یَزۡنُونَۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ یَلۡقَ أَثَامٗا ٦٨.

همچنان ایشان کسانی اند که به خدای متعال شریک نیاورده، غیر او را نمی‌پرستند و جز او کسی را نمی‌خوانند بلکه فقط او را در عبودیّت یگانه و یکتا قرار می‌دهند. همچنان ایشان انسان بی‌گناه را که خداوند عزوجل قتلش را حرام گردانیده است، جز به یکی از سه دلیل آتی نمی‌کشند: 1- کفر بعد از ایمان. 2- یا زنا بعد از احصان (همسرداری). 3- یا کشتن نفس به تجاوز و عدوان. همین‌گونه ایشان اعضای جنسی خود را از ارتکاب زنا نگهبانند و جز از راه حلال با همسران یا کنیزان خود نزدیکی نمی‌کنند. و هر کس چیزی از این گناهان کبیره را انجام دهد، خداوند عزوجل وی را در آخرت به عذابی پر درد و نکبت بار مجازات خواهد کرد.

﴿یُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَیَخۡلُدۡ فِیهِۦ مُهَانًا ٦٩.

خداوند عزوجل برای انجام دهنده این گناهان کبیره، عذاب روز قیامت را دو چندان می‌سازد و وی را در ذلّت و حقارت، زمانی دراز در عذاب باقی می‌گذارد.

﴿إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِکَ یُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَیِّ‍َٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا ٧٠.

لیکن کسی که از خطاها و گناهان خود به درگاه خدا عزوجل توبه نصوح کرده، ایمانی راسخ آورد و سپس آن توبه و ایمان را با اعمال صالح دنبال کند، پس خداوند عزوجل از خطاهایش در گذشته، بدی‌هایش را می‌بخشاید و آن را به حسنات تبدیل می‌کند. بدان شرط که از گناهانش کاملاً دست شسته و بر آنچه از وی گذشته است پشیمان باشد. و خدا بر توبه کاران بسیار آمرزگار و رحمتش بر بازآمدگان بسی وسیع است.

 ﴿وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَإِنَّهُۥ یَتُوبُ إِلَى ٱللَّهِ مَتَابٗا ٧١.

و هر کس از ارتکاب گناهان توبه کرده و با انابت به سوی پروردگارش باز گردد و از اعمال شایسته بسیار انجام دهد بی‌گمان باز گشتش به سوی الله عزوجل صحیح و توبه‌اش صادقانه است؛ بنابراین یقیناً او توبه‌اش را پذیرفته و گناهانش را به آب رحمت خود شستشو می‌دهد.

﴿وَٱلَّذِینَ لَا یَشۡهَدُونَ ٱلزُّورَ وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ مَرُّواْ کِرَامٗا ٧٢.

همچنان آن گروه مؤمن پرهیزگار کسانی اند که بر دروغ گواهی نداده و به مجالس دروغ حاضر نمی‌شوند. پس ایشان نه دوزخ می‌گویند، نه دروغ می‌شنوند و نه به دوزخ راضی اند. و چون بر باطل‌گرایان و سبک مغزان و اهل لغو بگذرند، از این کارها روی گردانیده و وارستگی و پاکیزه منشی برمی‌گزینند. بناء نه با اهالی فساد و لغو و اراذل و اوباش درمی‌آمیزند و نه به کارهای‌شان راضی اند.

﴿وَٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُواْ بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّهِمۡ لَمۡ یَخِرُّواْ عَلَیۡهَا صُمّٗا وَعُمۡیَانٗا ٧٣.

همچنان ایشان کسانی اند که چون به کلام خدا عزوجل و کلام پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم بیم و تذکر داده شوند، تقوا و خشوع ورزیده بیمناک می‌شوند، نه روی می‌گردانند و نه خود را چنان به تغافل می‌زنند که گویی گوش‌های‌شان از شنیدن، کر و چشم‌های‌شان از دیدن، کور است بلکه دل‌های‌شان هشیار، گوش‌های‌شان شنوا، دیده‌های‌شان پویا و بینا و حواس‌شان جوینده و بیدار است. ایشان با فروتنی و نرمی، مطیعانه و خاشعانه برای پروردگار خود سجده می‌کنند.

﴿وَٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّیَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡیُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِینَ إِمَامًا ٧٤.

و بالاخره ایشان کسانی اند که به بارگاه الله عزوجل چنین دعا می‌کنند: پروردگارا! به ما از همسران و فرزندان‌مان، آن ببخش که پاک و پرهیزگار و شایسته و نیکوکار باشد. و ما را الگویی برای گزیدگان و مقتدایی برای پاکان و نیکان قرار ده که دیگران در خیر و فضیلت به ما اقتدا کنند.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ یُجۡزَوۡنَ ٱلۡغُرۡفَةَ بِمَا صَبَرُواْ وَیُلَقَّوۡنَ فِیهَا تَحِیَّةٗ وَسَلَٰمًا ٧٥.

خداوند عزوجل این گروه از بندگان صالح را که به اوصاف زیبای یاد شده در این آیات موصوف اند با نیل‌شان و برترین درجات بهشت، گرامی می‌دارد. بدان جهت که هم بر طاعت صبر کردند، هم از گناهان و مخالفت‌ها شکیبایی ورزیدند و هم بر مقدّرات دردناک صابر بودند. و به زودی در بهشت برین با خوش آمد گویی‌ها، درودها، سلام و بشارت از سوی فرشتگان رو به رو می‌شوند همراه با زندگانیی مشحون از امنیّت، سلامت، بهجت و با شادمانیی پیوسته و مستدام.

﴿خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ حَسُنَتۡ مُسۡتَقَرّٗا وَمُقَامٗا ٧٦.

آن گروه اولیای ابرار برای همیشه ابد در بهشت رضوان ماندگار اند بی‌آنکه بمیرند و از آن خارج شوند. سوگند به خدای ذوالجلال که بهشت چه خوش قرارگاه و چه خجسته منزلی است! جایگاهی که از بس زیبا و دلکش است، از آن خواهان انتقال نمی‌شوند؛ و از بس معطّر و پاکیزه است، هرگز طالب کوچیدن از آن نمی‌گردند. پس چه نیکوست اقامت در دارالسلام در جوار شاهنشاه ذوالجلال و الاکرام.

﴿قُلۡ مَا یَعۡبَؤُاْ بِکُمۡ رَبِّی لَوۡلَا دُعَآؤُکُمۡۖ فَقَدۡ کَذَّبۡتُمۡ فَسَوۡفَ یَکُونُ لِزَامَۢا ٧٧.

خدای متعال چنین خبر می‌دهد که: اگر خلق وی را نخوانند و بندگان وی را نپرستند، او به آنان هیچ اعتنائی نداشته و هیچ بهایی قایل نیست. پس با دعای عبادت و دعای درخواست و مسالت است که باری‌تعالی عذاب را برداشته و ثواب را نازل می‌کند. و ای کافران! شما آیات یگانه قهار را تکذیب کردید پس به زودی عذاب خفّت‌بار بر شما آنگونه لازم خواهد شد که طلبکار، گریبانگیر قرضدارش می‌باشد. بنابراین نه عذاب از شما جدایی دارد و نه شما از عذاب.


سورۀ شعراء

سورۀ شعراء

مکی است؛ ترتیب آن 26؛ شمار آیات آن 227

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

﴿طسٓمٓ ١.

طا، سین، میم؛ از حروف مقطعه است که خداوند عزوجل به مرادش از آن‌ها داناتر می‌باشد اما یقین داریم که در ورای این حروف، مقاصدی بزرگ و معانی بسیار شریف و والا نهفته است.

﴿تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُبِینِ ٢.

این است آیه‌های قرآنی که روشنگر هر امر و توضیح بخش هر چیز است. قرآنی که در میان حقّ و باطل و رشد و گمراهی، خط فاصل کشیده است.

﴿لَعَلَّکَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَکَ أَلَّا یَکُونُواْ مُؤۡمِنِینَ ٣.

ای پیامبر! شاید تو از دلسوزی بسیار بر هدایت قومت و از شدّت حرص و اشتیاق بر ایمان امّتت که چرا به پیامت ایمان نیاورده و به دعوتت لبیک نگفته‌اند، جانت را هلاک گردانی. پس خود را هلاک نکن و کار را به پروردگارت بسپار.

﴿إِن نَّشَأۡ نُنَزِّلۡ عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ ءَایَةٗ فَظَلَّتۡ أَعۡنَٰقُهُمۡ لَهَا خَٰضِعِینَ ٤.

اگر خدا عزوجل بخواهد از آسمان بر کافران نشانه‌ای درخشان و معجزه‌ای تابان فرود می‌آورد تا آنان را به تصدیق ناچار گرداند به طوری که گردن‌های‌شان در برابر آن معجزه با ذلّت فروافتد. ولی حق‌تعالی این کار را از آن روی نخواسته است تا تصدیق به علم غیب، امری اختیاری باشد نه اجباری.

﴿وَمَا یَأۡتِیهِم مِّن ذِکۡرٖ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ مُحۡدَثٍ إِلَّا کَانُواْ عَنۡهُ مُعۡرِضِینَ ٥.

و هیچ چیز نو از قرآن از سوی خدای رحمان بر کافران فرود نیامد تا به تدریج پند و تذکرشان داده و حقایق و اخبار را برای‌شان روشن و مبرهن گرداند، جز اینکه همواره از آن روی برتافته و فقط از سر عناد و استبکار، آن را نپذیرفتند.

﴿فَقَدۡ کَذَّبُواْ فَسَیَأۡتِیهِمۡ أَنۢبَٰٓؤُاْ مَا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ ٦.

در حقیقت کافران قرآن را تکذیب نموده و آن را به مسخره گرفتند. پس به زودی هنگامی که عذاب بر آنان نازل شود، فرجام و جزای آنچه را که به عمل آورده‌اند خواهند دید.

﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ کَمۡ أَنۢبَتۡنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوۡجٖ کَرِیمٍ ٧.

چگونه به خدای سبحان کفر ورزیده و به سوی زمین که آفریده وی است ننگریسته‌اند که چسان در آن از انواع رستنی‌ها و گونه گون میوه‌ها با تعدّد رنگ‌ها و تفاوت شکل‌ها رویانید؟ بی‌گمان این دلیلی رخشان بر قدرت خدای سبحان و شایستگی‌اش به یگانگی در امر عبودیّت می‌باشد.

﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗۖ وَمَا کَانَ أَکۡثَرُهُم مُّؤۡمِنِینَ ٨.

قطعاً در بیرون آوردن رستنی‌ها از زمین، برهانی است تابان بر یگانگی و کمال قدرت خدای منّان ـ مقدّس است نام و اوصافش ـ ولی با این حال، بیشتر مردم به آیاتش ایمان آور نبوده بلکه غالب‌شان کافر اند.

﴿وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلرَّحِیمُ ٩.

در حقیقت پروردگار مالک، مدبّر و متصرّف تو همان ذاتی است که بر هر کس غالب، بر هر آفریده‌ای مسلط و شکست ناپذیر است. او ذات مهربانی است که رحمتش بر همه چیز گسترده و احسانش همه خلق و همه هستی را فرا گرفته است.

﴿وَإِذۡ نَادَىٰ رَبُّکَ مُوسَىٰٓ أَنِ ٱئۡتِ ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ ١٠.

ای پیامبر! روزی را برای مردم یاد کن که خداوند عزوجل موسای کلیمش را ندا در داد و به وی گفت: به سوی قومی برو که با کفر، بر خویشتن ستم کرده‌اند.

﴿قَوۡمَ فِرۡعَوۡنَۚ أَلَا یَتَّقُونَ ١١.

آن ستمکاران قوم فرعون اند. پس به آنان بگو: آیا از عذاب خدا عزوجل نمی‌ترسید و از خشمش پروا نمی‌کنید تا از گمراهی و فسادی که در لجنش قرار دارید بیرون آید؟

﴿قَالَ رَبِّ إِنِّیٓ أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ ١٢.

موسی علیه السلام به پروردگارش گفت: پروردگارا! من از آن می‌ترسم که فرعون و قومش تکذیبم کنند و دعوتم را نپذیرند.

﴿وَیَضِیقُ صَدۡرِی وَلَا یَنطَلِقُ لِسَانِی فَأَرۡسِلۡ إِلَىٰ هَٰرُونَ ١٣.

و چون تکذیبم کنند از آن می‌ترسم که سینه‌ام از غم و نگرانی پر شود و زبانم از دعوت‌شان به سوی توحید بند آید. پس ای پروردگار متعال! جبرئیل علیه السلام را با پیک وحی به سوی برادرم هارون بفرست تا در ادای رسالت و تبلیغ دعوت، یار و یاورم باشد.

﴿وَلَهُمۡ عَلَیَّ ذَنۢبٞ فَأَخَافُ أَن یَقۡتُلُونِ ١٤.

از سوی دیگر من قبلاً شخصی از آنان را کشته‌ام و از من طالب خون وی‌اند. بناء من نزد آن‌ها گنهکارم و می‌ترسم که مرا در برابرش، به قتل رسانند.

﴿قَالَ کَلَّاۖ فَٱذۡهَبَا بِ‍َٔایَٰتِنَآۖ إِنَّا مَعَکُم مُّسۡتَمِعُونَ ١٥.

خدای متعال به موسی علیه السلام فرمود: نه! هرگز چنین نخواهد شد. آن‌ها ابداً به تو دست نخواهد یافت و تو را نخواهد کشت؛ زیرا تو در حفظ و حمایت الله عزوجل قرار داری و هر کس در حفظ و رعایت الله عزوجل قرار داشته باشد از هیچ‌کس نمی‌ترسد.

﴿فَأۡتِیَا فِرۡعَوۡنَ فَقُولَآ إِنَّا رَسُولُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٦.

حق‌تعالی به موسی و هارون دستور داد تا همراه با معجزات به سوی فرعون و قومش بروند و متیقّن باشند که او خود ـ به علم و نصرت و تایید و نگهداشتش ـ با ایشان است؛ سخنان‌شان را می‌شنود و احوال‌شان را می‌داند.

﴿أَنۡ أَرۡسِلۡ مَعَنَا بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ١٧.

موسی و هارون از فرعون خواستند تا بنی اسرائیل را از چنگال بردگی و استبدادش آزاد و رها گرداند تا از مصر بیرون روند.

﴿قَالَ أَلَمۡ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیدٗا وَلَبِثۡتَ فِینَا مِنۡ عُمُرِکَ سِنِینَ ١٨.

اما فرعون با کبر و نخوت و منّت گذاری گفت: ای موسی! مگر فراموش کرده‌ای که کودکی بودی در کاخ ما و ما پرورشت دادیم و سال‌هایی از عمرت را در نعمت ما به سر بردی؟ آخر مگر نه این است که تو پرورده نعمت ما هستی؟

﴿وَفَعَلۡتَ فَعۡلَتَکَ ٱلَّتِی فَعَلۡتَ وَأَنتَ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ ١٩.

از آن گذشته تو جرم بزرگی را نیز مرتکب شده‌ای؛ آن روز که مرد قبطی را کشته و پا به گریز نهادی. پس تو از ناسپاسان نعمتم و منکران ربوبیّتم هستی و احسانم را قدر و ارج نگذاشته‌ای.

﴿قَالَ فَعَلۡتُهَآ إِذٗا وَأَنَا۠ مِنَ ٱلضَّآلِّینَ ٢٠.

موسی علیه السلام در پاسخ فرعون گفت: آری! من آن مردم را قبل از نبوتم و پیش از آنکه پروردگارم بر من وحی بفرستد و مرا با رسالت گرامی بدارد، کشتم؛

﴿فَفَرَرۡتُ مِنکُمۡ لَمَّا خِفۡتُکُمۡ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکۡمٗا وَجَعَلَنِی مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ ٢١.

آنگاه از سرزمین شما به سرزمین مدین گریختم؛ زیرا از آسیب شما بر جان خود بیمناک بودم. پس خداوند عزوجل مرا با نبوت و دانش گرامی داشت و به رسالت مشرّفم گردانید.

﴿وَتِلۡکَ نِعۡمَةٞ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنۡ عَبَّدتَّ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٢٢.

اما تو ای فرعون! بر من منّت می‌گذاری که در خانه‌ات پرورشم داده‌ای!! حال آنکه تو بنی اسرائیل را به بندگی کشانده و در خدمتت قرار داده، پسران‌شان را سر می‌بری و زنان‌شان را زنده باقی می‌گذاری و اگر چنین نبود مادرم مجبور نمی‌شد تا مرا از بیم بیدادت به رودخانه اندازد؟

﴿قَالَ فِرۡعَوۡنُ وَمَا رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٢٣.

فرعون از موسی علیه السلام درباره پروردگار جهانیان پرسید؛ از همان کسی که او به سوی توحدیش در عبادت می‌خواند. پرسید که: صفت پروردگار جهانیان چیست؟

﴿قَالَ رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَآۖ إِن کُنتُم مُّوقِنِینَ ٢٤.

موسی پاسخ داد: پروردگار متعال همان ذاتی است که مالک و متصرف خلق، کار پرداز و مدبّر امور هستی و فرمانروای آسمان‌ها و زمین و هر چیزی است که در مابین آن‌هاست. پس اگر به این حقیقت یقین دارید، به وی ایمان آورید.

﴿قَالَ لِمَنۡ حَوۡلَهُۥٓ أَلَا تَسۡتَمِعُونَ ٢٥.

فرعون به سران و اعیان پیرامونش رو کرد و تعجب کنان از سخن نا آشنای غریب موسی پرسید: آیا همراه با من نمی‌شنوید که موسی چه می‌گوید؟!

﴿قَالَ رَبُّکُمۡ وَرَبُّ ءَابَآئِکُمُ ٱلۡأَوَّلِینَ ٢٦.

موسی علیه السلام به آنان گفت: بی‌گمان پروردگارم که شما را به عبادت و طاعتش فرا می‌خوانم، آفریدگار شما و پدران پیشین شماست. پس چگونه فرعون را می‌پرستید در حالی که او پدران آفریده شده‌ای دارد که مرده‌اند؟

﴿قَالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ ٱلَّذِیٓ أُرۡسِلَ إِلَیۡکُمۡ لَمَجۡنُونٞ ٢٧.

فرعون خشمگنانه علیه موسی به قومش گفت: حقیقتاً موسی که مدّعی رسالت است دیوانه شده و عقلش از بین رفته است؛ زیرا او سخن دیوانگان را می‌گوید.

﴿قَالَ رَبُّ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَمَا بَیۡنَهُمَآۖ إِن کُنتُمۡ تَعۡقِلُونَ ٢٨.

موسی بیان ادلّه و براهین را دنبال کرد و گفت: بی‌گمان پروردگارم که مرا فرستاده است، آفریدگار مشرق و مغرب و مابین آن‌ها، آفریدگار نور و ظلمت در آن‌ها و مدبّر و کارگردان آن‌هاست. پس اگر از عقلی پویا بر خوردار باشید، به یقین می‌دانید که این حقّ اوست تا به یگانگی مورد پرستش قرار گرفته و چیزی با وی شریک آورده نشود.

﴿قَالَ لَئِنِ ٱتَّخَذۡتَ إِلَٰهًا غَیۡرِی لَأَجۡعَلَنَّکَ مِنَ ٱلۡمَسۡجُونِینَ ٢٩.

فرعون موسی علیه السلام را تهدید کرد و گفت: اگر خدایی جز من را بپرستی یقیناً تو را به سزای مخالفت با فرمان خود زندانی خواهم کرد.

﴿قَالَ أَوَلَوۡ جِئۡتُکَ بِشَیۡءٖ مُّبِینٖ ٣٠.

موسی علیه السلام گفت: چگونه؛ آیا در حالی که من بر صحت رسالت و درستی دعوتم دلایلی قاطع و برهان‌هایی درخشان آورده‌ام مرا زندانی می‌کنی؟!!

﴿قَالَ فَأۡتِ بِهِۦٓ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ ٣١.

فرعون گفت: ای موسی! اگر راست می‌گویی پس این برهان‌هایی را که یاد کردی به ما نشان بده.

﴿فَأَلۡقَىٰ عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ ثُعۡبَانٞ مُّبِینٞ ٣٢.

موسی علیه السلام عصا را از دستش افکند، بناگاه آن عصا به اذن خداوند عزوجل اژدری بزرگ شد که حقیقتاً و نه از روی تخیل ـ آنگونه که ساحران می‌کنند ـ بر روی زمین راه می‌رفت.

﴿وَنَزَعَ یَدَهُۥ فَإِذَا هِیَ بَیۡضَآءُ لِلنَّٰظِرِینَ ٣٣.

همچنان موسی دستش را از گریبانش بیرون کشید. وانگه دستش سپید و درخشان می‌تابید به گونه‌ای که دیده ناظران را خیره می‌ساخت، بی‌آنکه در آن عیب و آفتی مانند برص و بهک باشد.

﴿قَالَ لِلۡمَلَإِ حَوۡلَهُۥٓ إِنَّ هَٰذَا لَسَٰحِرٌ عَلِیمٞ ٣٤.

فرعون از سر تکذیب به سران قومش که پیرامونش بودند گفت: بی‌گمان موسی ساحری ماهر و دانا در جادوگری است و آنگونه که ادعا می‌کند پیامبر نیست.

﴿یُرِیدُ أَن یُخۡرِجَکُم مِّنۡ أَرۡضِکُم بِسِحۡرِهِۦ فَمَاذَا تَأۡمُرُونَ ٣٥.

هدف موسی این است که با این سحر خود شما را از سرزمین‌تان بیرون کرده و خودش بر آن مسلّط شود. پس اینک به من در مورد وی چه مشوره می‌دهید تا به رأی و نظر شما عمل کنم.

﴿قَالُوٓاْ أَرۡجِهۡ وَأَخَاهُ وَٱبۡعَثۡ فِی ٱلۡمَدَآئِنِ حَٰشِرِینَ ٣٦.

سران قوم فرعون به وی گفتند: تصمیم نهایی در مورد موسی و هارون را به تأخیر انداز و سپاهیانی را در تمام شهرها بفرست تا ساحران را گرد آورند.

﴿یَأۡتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلِیمٖ ٣٧.

سپاهیان به زودی هر ساحر ماهری را که در فن سحر سرآمده باشد نزد تو می‌آورند تا با موسی به سحری مانند سحرش رو در رو شوند.

﴿فَجُمِعَ ٱلسَّحَرَةُ لِمِیقَٰتِ یَوۡمٖ مَّعۡلُومٖ ٣٨.

پس فرعون ساحران را گرد آورد و برای‌شان روز معلومی را که چاشتگاه روز جشن‌شان بود تعیین نمود. آن روز که مردم به خاطر آن جشن از همه جا گرد آمده، به شادی و سرخوشی می‌پرداختند و خود را در آن می‌آراستند.

﴿وَقِیلَ لِلنَّاسِ هَلۡ أَنتُم مُّجۡتَمِعُونَ ٣٩.

و به مردم دستور داده شد تا برای مشاهده رو در رویی میان موسی علیه السلام و ساحران گرد آیند؛ زیرا ساحران از این اجتماع‌شان نیرو می‌گیرند.

﴿لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ ٱلسَّحَرَةَ إِن کَانُواْ هُمُ ٱلۡغَٰلِبِینَ ٤٠.

بدان امید که هرگاه ساحران بر موسی علیه السلام غلبه کردند از آن‌ها پیروی کنیم و بر دین خویش پایدار بمانیم.

﴿فَلَمَّا جَآءَ ٱلسَّحَرَةُ قَالُواْ لِفِرۡعَوۡنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجۡرًا إِن کُنَّا نَحۡنُ ٱلۡغَٰلِبِینَ ٤١.

پس چون ساحران نزد فرعون رسیدند از وی پرسیدند: آیا اگر بر موسی غالب شده و وی را سرکوب نمودیم، نزد تو مزدی ـ از مال یا قدرت ـ خواهیم داشت؟

﴿قَالَ نَعَمۡ وَإِنَّکُمۡ إِذٗا لَّمِنَ ٱلۡمُقَرَّبِینَ ٤٢.

فرعون گفت: آری! اگر بر موسی پیروز شدید نه تنها شما را با پرداخت مزد گرامی خواهیم داشت بلکه به علاوه شما را با نزدیک ساختن به خود، از شرف و جاه نیز بر خوردار خواهم ساخت. چنین بود که ایشان را هم به مال و هم به جاه، انگیزه داد.

﴿قَالَ لَهُم مُّوسَىٰٓ أَلۡقُواْ مَآ أَنتُم مُّلۡقُونَ ٤٣.

موسی علیه السلام به ساحران گفت: عصا و ریسمان‌هایی را که تدارک دیده‌اید بر زمین اندازید تا شما آغازگر انداختن باشید.

﴿فَأَلۡقَوۡاْ حِبَالَهُمۡ وَعِصِیَّهُمۡ وَقَالُواْ بِعِزَّةِ فِرۡعَوۡنَ إِنَّا لَنَحۡنُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ٤٤.

ساحران ریسمان‌ها و عصاهایی را که نزدشان بود بر زمین انداختند و در نتیجه به خیال بینندگان چنین رسید که آن‌ها اژدرهایی در حال حرکت هستند. آنگاه به عزّت فرعون سوگند یاد کرده و گفتند: امروز بر موسی غالب می‌آیند.

﴿فَأَلۡقَىٰ مُوسَىٰ عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ تَلۡقَفُ مَا یَأۡفِکُونَ ٤٥.

آنگاه موسی عصایش را انداخت. پس خداوند عزوجل آن را به ماری بزرگ و وحشتناک تبدیل کرد که هر چه را از سحر به نیرنگ و تقلّب برساخته بودند فرو بلعید.

﴿فَأُلۡقِیَ ٱلسَّحَرَةُ سَٰجِدِینَ ٤٦.

چون ساحران عصای موسی و آنچه را عصا با سحرشان کرد دیدند، دانستند که او راستگوست و آنان خود دروغگویند. پس به حق‌تعالی ایمان آورده و برایش خالصانه سجده کردند.

﴿قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٤٧.

و به زبان اعتراف گفتند: به پروردگار جهانیان که ما را آفریده است ایمان آوردیم؛ زیرا فقط او سزاوار پرستش می‌باشد و معبودی جز او نیست.

﴿رَبِّ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ ٤٨.

و افزودند: باری‌تعالی پروردگار موسی و هارون است پس سجده تنها برای او شایسته است. و موسی و هارون دو فرستاده و دو بزرگوارند.

﴿قَالَ ءَامَنتُمۡ لَهُۥ قَبۡلَ أَنۡ ءَاذَنَ لَکُمۡۖ إِنَّهُۥ لَکَبِیرُکُمُ ٱلَّذِی عَلَّمَکُمُ ٱلسِّحۡرَ فَلَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَۚ لَأُقَطِّعَنَّ أَیۡدِیَکُمۡ وَأَرۡجُلَکُم مِّنۡ خِلَٰفٖ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمۡ أَجۡمَعِینَ ٤٩.

فرعون از آنچه روی داده بود متعجب شد و از این ماجرا بر آشفته به ساحران گفت: چگونه نبوت موسی را تصدیق کردید در حالی که من به شما چنین اجازه‌ای نداده بودم؟ سپس ستیزه جویانه و گردنکشانه گفت: بی‌گمان موسی همان بزرگ و پیشوای شما در آموزش سحر است و اوست که به شما سحر آموخته است. اینک عذابی که از سوی من انتظار شما را می‌کشد به زودی برای‌تان آشکار خواهد شد. سپس آن بدبخت بدکار به ساحران سوگند خورد که یقیناً دست‌ها و پاهای‌شان را از چپ و راست خواهد برید ـ یعنی دست راست و پای چپ یا عکس آن را ـ آنگاه پس از کشتن و بریدن دست‌ها و پاهای‌شان، همگی را به دار خواهد آویخت تا به سزای پیروی و تصدیق موسی، کیفری عبرتبار برای‌شان باشد!!

﴿قَالُواْ لَا ضَیۡرَۖ إِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ ٥٠.

ساحران به پاسخ فرعون گفتند: در آنچه از عذاب دنیا بدان تهدیدمان می‌کنی بر ما زیانی نیست؛ زیرا این مصیبت در جنب آن همه نعمت‌های ابدی و جاودانه‌ای که نزد خدای یگانه یکتا انتظار ما را می‌کشد، سهل و ساده است.

﴿إِنَّا نَطۡمَعُ أَن یَغۡفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَٰیَٰنَآ أَن کُنَّآ أَوَّلَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٥١.

ما امیدواریم که خداوند عزوجل شرک و سحری را که انجام داده‌ایم بر ما ببخشاید و از گناهان‌مان در گذرد؛ از آن روی که ما نخستین ایمان آورندگان از قوم فرعون هستیم.

﴿۞وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَسۡرِ بِعِبَادِیٓ إِنَّکُم مُّتَّبَعُونَ ٥٢.

و خداوند عزوجل به موسی چنین وحی کرد: کسانی از بنی اسرائیل را که همراهت ایمان آورده‌اند شبانه حرکت ده تا این سیر شبانه برای شما پوشاننده‌تر باشد، چرا که فرعون و لشکریانش قبل از آنکه به دریا برسد، تعقیب‌تان خواهند کرد.

﴿فَأَرۡسَلَ فِرۡعَوۡنُ فِی ٱلۡمَدَآئِنِ حَٰشِرِینَ ٥٣.

پس چون فرعون از خروج موسی علیه السلام و قومش آگاه شد سپاهیانی را فرستاد تا لشکر را از تمام شهرهای مصر گرد آورند و در نتیجه او بر موسی و قومش دست یابد.

﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَشِرۡذِمَةٞ قَلِیلُونَ ٥٤.

فرعون به قومش گفت: قطعاً موسی و کسانی که با وی خارج شده‌اند جمعی اندک، کم تعداد و حقیر اند.

﴿وَإِنَّهُمۡ لَنَا لَغَآئِظُونَ ٥٥.

به راستی موسی و قومش ما را تا منتهای درجه بر سر خشم آورده و دل‌هایمان را از کینه و غیظ بر ضد خود انباشته‌اند؛ زیرا آن‌ها از فرمان ما سر پیچیده و غیر ما را به پرستش گرفته‌اند.

﴿وَإِنَّا لَجَمِیعٌ حَٰذِرُونَ ٥٦.

اما ما همگی برای‌شان به حال آماده باش در آمده و نسبت به حرکات‌شان کاملاً بیدار و مراقب هستیم.

﴿فَأَخۡرَجۡنَٰهُم مِّن جَنَّٰتٖ وَعُیُونٖ ٥٧.

پس خدای  عزوجل  فرعون و قومش را از سرزمین مصر ـ با آن باغستان‌های رامشگر، چشمه‌های شیرین و بوستان‌های دلگشای آن ـ بیرون آورد.

﴿وَکُنُوزٖ وَمَقَامٖ کَرِیمٖ ٥٨.

و فرعون و قومش پشت سر خود گنجینه‌های طلا و نقره، اموال و کالاهای انباشته ذخیره شده و خانه‌های مجلل و زیبا را جا گذاشتند.

﴿کَذَٰلِکَۖ وَأَوۡرَثۡنَٰهَا بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٥٩.

این چنین بود که خداوند عزوجل فرعون و قومش را از سرزمین‌شان بیرون راند و آن را بهره بنی اسرائیل گردانید تا از بهره‌های آن بر خوردار شوند.

﴿فَأَتۡبَعُوهُم مُّشۡرِقِینَ ٦٠.

سپس فرعون و سپاهش موسی علیه السلام و مؤمنان همراهش را در وقت بر آمدن آفتاب تعقیب نمودند. و این همان صبحگاه مبارکی بود که حق‌تعالی موسی علیه السلام را در آن نجات داده و فرعون را هلاک گردانید. و آن روز، روز عاشورا بود.

﴿فَلَمَّا تَرَٰٓءَا ٱلۡجَمۡعَانِ قَالَ أَصۡحَٰبُ مُوسَىٰٓ إِنَّا لَمُدۡرَکُونَ ٦١.

پس چون هردو گروه ـ قوم موسی علیه السلام و قوم فرعون ـ همدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: قطعاً فرعون و سپاهیانش به ما رسیدند و هلاک ما نزدیک شده است.

﴿قَالَ کَلَّآۖ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهۡدِینِ ٦٢.

اما موسی علیه السلام سخن قومش را رد کرد و گفت: قضیه آن چنان‌که شما پنداشته‌اید نیست، فرعون و لشکرش هرگز بر ما دست نخواهند یافت؛ زیرا حق‌تعالی با نصرت خود همراه من است و به زودی مرا به راه نجات رهنمون خواهد شد.

﴿فَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنِ ٱضۡرِب بِّعَصَاکَ ٱلۡبَحۡرَۖ فَٱنفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرۡقٖ کَٱلطَّوۡدِ ٱلۡعَظِیمِ ٦٣.

و خداوند عزوجل به موسی علیه السلام وحی کرد که با عصای خود بر آن دریا زند. پس او چنان کرد و دریا به شمار قبایل بنی اسرائیل به دوازده راه منقسم شد و هر پاره‌ای از آن همچون کوهی بزرگ گردید.

﴿وَأَزۡلَفۡنَا ثَمَّ ٱلۡأٓخَرِینَ ٦٤.

و خداوند عزوجل فرعون و قومش را بدانجا نزدیک گردانید تا به قصد عبور از دریا خود را به آب زنند و در نتیجه همه‌گی غرق شوند.

﴿وَأَنجَیۡنَا مُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُۥٓ أَجۡمَعِینَ ٦٥.

و خداوند عزوجل موسی علیه السلام و قومش را از غرق نجات داد و به طوری که کسی از آن‌ها نابود نشد و همه از دریا به سلامت عبور کردند.

﴿ثُمَّ أَغۡرَقۡنَا ٱلۡأٓخَرِینَ ٦٦.

سپس حق‌تعالی فرعون و قومش را ـ بعد از آنکه دخول‌شان در دریا کامل شد ـ غرق گردانید.

﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗۖ وَمَا کَانَ أَکۡثَرُهُم مُّؤۡمِنِینَ ٦٧.

مسلّما در نجات موسی و هلاک فرعون دلیل قاطع و برهان رخشانی بر قدرت حق‌تعالی بود؛ اما با وجود دیدن این نشانه‌های بزرگ، بازهم بیشتر پیروان فرعون ایمان نیاوردند.

﴿وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلرَّحِیمُ ٦٨.

و قطعاً پروردگار مالک و مدبّرت همان ذات غالب شکست ناپذیر است. همو که به عزّت خود فرعون و همراهانش را هلاک گردانید و به رحمت خویش موسی علیه السلام و همراهانش را نجات بخشید.

﴿وَٱتۡلُ عَلَیۡهِمۡ نَبَأَ إِبۡرَٰهِیمَ ٦٩.

و ای پیامبر! داستان ابراهیم را برای قومت یاد کن؛ زیرا در آن عبرت‌ها است.

﴿إِذۡ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوۡمِهِۦ مَا تَعۡبُدُونَ ٧٠.

روزی که ابراهیم علیه السلام ـ اعتراض‌کنان از کفر قومش به خدا عزوجل به پدر و قومش گفت: آنچه به جای خدای  عزوجل  می‌پرستید چیست؟

﴿قَالُواْ نَعۡبُدُ أَصۡنَامٗا فَنَظَلُّ لَهَا عَٰکِفِینَ ٧١.

قوم ابراهیم علیه السلام به وی گفتند: ما این بتان را می‌پرستیم و همواره معتکف پرستش آنهایم؛ بدین اعتقاد که بتان سود و زیان می‌رسانند.

﴿قَالَ هَلۡ یَسۡمَعُونَکُمۡ إِذۡ تَدۡعُونَ ٧٢.

ابراهیم علیه السلام اعتراض‌کنان از جهل‌شان در پرستش بتان برای‌شان گفت: آیا وقتی این بتان بی‌جان را می‌خوانید، از شما می‌شنوند؟ حال آنکه این جمادات نه فهمی دارند، نه شنوایی و نه شعوری؟!

﴿أَوۡ یَنفَعُونَکُمۡ أَوۡ یَضُرُّونَ ٧٣.

و آیا این بتان به خاطر پرستش خود از سوی شما، برای‌تان سودی می‌رسانند یا چنان‌چه پرستش آن‌ها را ترک کنید برای شما زیانی وارد می‌کنند؟!

﴿قَالُواْ بَلۡ وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا کَذَٰلِکَ یَفۡعَلُونَ ٧٤.

گفتند: خیر! نه پرستش آن‌ها سودی دربر دارد و نه از ترک این پرستش زیانی متصور است؛ ولی ما در پرستش آن‌ها از پدرانمان تقلید کرده و عمل آن‌ها را انجام می‌دهیم.

﴿قَالَ أَفَرَءَیۡتُم مَّا کُنتُمۡ تَعۡبُدُونَ ٧٥.

ابراهیم علیه السلام به قومش گفت: آیا در امر پرستش این بتان نا شنوا و بی‌سود و زیان هیچ تأمل و تدبّر کرده اید؟

﴿أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُمُ ٱلۡأَقۡدَمُونَ ٧٦.

در حالی که شما و پدران پیشین‌تان قطعاً در پرستش بتانی که نه سودی به شما می‌رسانند و نه زیانی را از شما دفع می‌کنند، اشتباه کرده‌اید.

﴿فَإِنَّهُمۡ عَدُوّٞ لِّیٓ إِلَّا رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٧٧.

یقیناً همه آنچه را جز خدا عزوجل می‌پرستید دشمنان من اند و من با آن‌ها مبارزه خواهم کرد. اما پروردگار جهانیان پس فقط اوست که به یگانگی او را خواهم پرستید و به وی چیزی را شریک نخواهم آورد.

﴿ٱلَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهۡدِینِ ٧٨.

همان خدایی که تنها او در نیکوترین چهره مرا آفریده و هموست که در دنیا و آخرت مرا به راه خیر راهنمایی می‌کند.

﴿وَٱلَّذِی هُوَ یُطۡعِمُنِی وَیَسۡقِینِ ٧٩.

و هموست که برایم غذا و نوشیدنی آفریده است. پس تنها اوست که روزی دهنده و نعمت بخش هر نعمتی است.

﴿وَإِذَا مَرِضۡتُ فَهُوَ یَشۡفِینِ ٨٠.

و چون به بیماری مصاب شوم جز خدای یگانه کسی مرا شفا نمی‌بخشد. پس فقط اوست که درد را مقدّر و دوا را میسّر گردانیده است.

﴿وَٱلَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحۡیِینِ ٨١.

و آن ذاتی که وقتی اجلم فرا رسد، جانم را می‌گیرد. سپس مرا از قبرم زنده برمی‌انگیزد. هیچ‌کس جز او زنده کننده و میراننده نیست.

﴿وَٱلَّذِیٓ أَطۡمَعُ أَن یَغۡفِرَ لِی خَطِیٓ‍َٔتِی یَوۡمَ ٱلدِّینِ ٨٢.

و تنها الله عزوجل است که از او امیدوارم تا بدی‌هایم را ببخشاید و از گناهانم در روز حساب و جزا درگذرد.

﴿رَبِّ هَبۡ لِی حُکۡمٗا وَأَلۡحِقۡنِی بِٱلصَّٰلِحِینَ ٨٣.

سپس ابراهیم علیه السلام به بارگاه پروردگارش دعا کرد و گفت: پروردگارا! برمن ـ با بخشش دانش و فهم و فضل منت گذار تا در روشنی بصیرت پرستشت کنم و مرا با تقوا پیشه‌گان در بهشت‌های پرناز و نعمت یکجا گردان. و چنین بود که ابراهیم علیه السلام خیر دنیا و آخرت را درخواست کرد.

﴿وَٱجۡعَل لِّی لِسَانَ صِدۡقٖ فِی ٱلۡأٓخِرِینَ ٨٤.

پروردگارا! و برایم در هر عصر و نسلی که بعد از من تا روز قیامت می‌آید، نام و یاد نیکو و ستایش زیبا باقی گذار. و حق‌تعالی درخواستش را برآورده ساخت؛ از این رو درود و سلام همیشه در هر هر عصر و نسل بر او جاری است.

﴿وَٱجۡعَلۡنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ ٱلنَّعِیمِ ٨٥.

پروردگارا! و از تو می‌خواهم که مرا از بندگان با تقوایی قرار دهی که ایشان را وارث اقامت در بهشت می‌گردانی.

﴿وَٱغۡفِرۡ لِأَبِیٓ إِنَّهُۥ کَانَ مِنَ ٱلضَّآلِّینَ ٨٦.

پروردگارا! و از پدر مشرک گمراه من درگذر. البته این دعای ابراهیم قبل از آن بود که دشمنی پدرش با خدا عزوجل بر وی آشکار شود و چون این واقعیت برایش روشن شد، از پدرش بیزاری جست.

﴿وَلَا تُخۡزِنِی یَوۡمَ یُبۡعَثُونَ ٨٧.

و روز معاد مرا در محضر مردم رسوا مکن؛ روزی که مردم از قبرهای‌شان برای رستاخیز بیرون می‌آیند.

﴿یَوۡمَ لَا یَنفَعُ مَالٞ وَلَا بَنُونَ ٨٨.

آن روز که نه مالی به صاحب خود سود می‌رساند و نه پسرانی به پدران‌شان؛ چنان‌چه پدران خود از صالحان نباشند.

﴿إِلَّا مَنۡ أَتَى ٱللَّهَ بِقَلۡبٖ سَلِیمٖ ٨٩.

مگر در آن روز فقط کسی نجات می‌یابد که دلی پاک از کفر و نفاق و پاک از هر آنچه که منفور حق‌تعالی است، به بارگاه وی بیاورد.

﴿وَأُزۡلِفَتِ ٱلۡجَنَّةُ لِلۡمُتَّقِینَ ٩٠﴾.

و آن روز خداوند عزوجل بهشت را برای دوستان با تقوایش که وی را اطاعت کرده و از معصیتش پرهیز نموده‌اند، نزدیک می‌گرداند.

﴿وَبُرِّزَتِ ٱلۡجَحِیمُ لِلۡغَاوِینَ ٩١.

همچنان برای کافرانی که راه هدایت را گم کرده و راه ضلالت را دنبال کرده‌اند، جهنم را نزدیک می‌سازد.

﴿وَقِیلَ لَهُمۡ أَیۡنَ مَا کُنتُمۡ تَعۡبُدُونَ ٩٢.

و روز قیامت با لحنی سرزنش بار به آنان گفته می‌شود: بتان و معبودانی که در دنیا می‌پرستیدید کجایند؟!

﴿مِن دُونِ ٱللَّهِ هَلۡ یَنصُرُونَکُمۡ أَوۡ یَنتَصِرُونَ ٩٣.

آن بتان و معبودان که جز خدا عزوجل می‌پرستیدید و بر آن بودید که به شما سود رسانده و دفع زیان می‌کنند آیا عذاب را از شما دور می‌کنند؟ یا حد اقل آن‌ها خودشان را یاری داده و عذاب را از خود دور می‌سازند؟ نه! قطعاً آنان نه یاری دهنده‌اند و نه یاری شونده.

﴿فَکُبۡکِبُواْ فِیهَا هُمۡ وَٱلۡغَاوُۥنَ ٩٤.

پس خداوند عزوجل پرستش‌گران بتان را با بتان‌شان یکجا ساخته و همه را بر چهره‌های‌شان در دوزخ می‌افکند. بنابراین پیشوایان گمراهی و پیروان‌شان، در آتش جهنم یکجا ساخته می‌شوند.

﴿وَجُنُودُ إِبۡلِیسَ أَجۡمَعُونَ ٩٥.

و نیز یاوران شیطان همراه با پرستش‌گران بتان در آتش جهنم انداخته می‌شوند و هیچ‌کس از آن‌ها، نجاتی ندارد.

﴿قَالُواْ وَهُمۡ فِیهَا یَخۡتَصِمُونَ ٩٦.

پس در حالی که کفّار فجّار در دوزخ پیرامون حال و وضع خویش با یکدیگر ستیزه می‌کنند، می‌گویند:

﴿تَٱللَّهِ إِن کُنَّا لَفِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٍ ٩٧.

سوگند به خدا که ما در دنیا در گمراهی آشکاری به سر می‌بردیم؛ از آنجا که غیر خدا را پرستیده و به اوتعالی کفر ورزیدیم.

﴿إِذۡ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٩٨﴾.

آخر چگونه ما بتان را با خدای  عزوجل  که تنها او سزاوار پرستش است و تنها اوست که آفریننده و روزی بخش است برابر ساخته و آن‌ها را در طاعت و عبادت باوی شریک می‌گردانیدیم؟

﴿وَمَآ أَضَلَّنَآ إِلَّا ٱلۡمُجۡرِمُونَ ٩٩.

و ما را گمراه نساخته و از هدایت به بیراهه نبردند؛ جز مجرمان از پرستش‌گران بتان، همانان که باطل را برای ما آراستند.

﴿فَمَا لَنَا مِن شَٰفِعِینَ ١٠٠.

پس امروز کسی برای ما نزد خدا نیست تا از عذاب نجات‌مان دهد؛ زیرا شفاعت به حال مشرک سودی دربر ندارد.

﴿وَلَا صَدِیقٍ حَمِیمٖ ١٠١.

و امروز کسی برای ما نیست که صادقانه به ما محبت ورزیده و ما را در این مصیبت وارده دلجویی نماید.

﴿فَلَوۡ أَنَّ لَنَا کَرَّةٗ فَنَکُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ١٠٢.

پس ای کاش به زندگانی دنیا بازگشتی می‌داشتیم تا آنچه را کتاب‌های آسمانی آورده و پیامبران بدان بر آنگیخته شده بودند تصدیق می‌کردیم، ولی هیهات!

﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗۖ وَمَا کَانَ أَکۡثَرُهُم مُّؤۡمِنِینَ ١٠٣.

بی‌گمان در داستان پیش ذکر شده ابراهیم علیه السلام اندرزی است برای متقیان؛ اما با این وجود بیشتر کسانی که این داستان را شنیدند نه تصدیق کننده بودند و نه راهیاب.

﴿وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلرَّحِیمُ ١٠٤.

و در حقیقت پروردگار تو همان ذات شکست ناپذیری است که با عزّت خود از دشمنانش انتقام گرفته است. او مهربان و مهرورزی است که به دوستانش لطف نموده است.

﴿کَذَّبَتۡ قَوۡمُ نُوحٍ ٱلۡمُرۡسَلِینَ ١٠٥.

و قوم نوح دعوت پیامبرشان را تکذیب کرده و به نوح علیه السلام ایمان نیاوردند. پس گویی آنان تمام پیامبران را تکذیب کردند؛ زیرا دعوت همه پیامبران در حقیقت یک دعوت است.

﴿إِذۡ قَالَ لَهُمۡ أَخُوهُمۡ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ ١٠٦.

آنگاه که نوح علیه السلام به قومش ـ که برادر نسبی‌شان نیز بود ـ گفت: شما را چه شده است که از خدا عزوجل پروا ندارید تا فقط وی را به یگانگی خوانده و پرستش غیر وی را فرو گذارید.

﴿إِنِّی لَکُمۡ رَسُولٌ أَمِینٞ ١٠٧.

حقیقتاً خداوند عزوجل مرا برای شما پیامبری فرستاده است که برداشت رسالت و تبلیغ دعوت، امانتدار است.

﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُونِ ١٠٨.

پس با پیروی از اوامر و اجتناب از نواهی پروردگار متعال از وی پروا داشته و مرا با تصدیق آنچه که بدان مبعوث شده‌‌ام، اطاعت کنید.

﴿وَمَآ أَسۡ‍َٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٠٩.

و از شما در قبال تکالیف دعوت و رنج‌ها و زحمات رسالتم طالب اجرتی نیستم؛ زیرا اجر و پاداشم بر پروردگار متعال، صاحب اختیار کار من است.

﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُونِ ١١٠.

پس با انجام دستورات و پرهیز از نواهی از خدا عزوجل پروا دارید و مرا با پیروی و تصدیقم در آنچه بدان فرستاده شده‌‌ام ـ اطاعت کنید.

﴿۞قَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ لَکَ وَٱتَّبَعَکَ ٱلۡأَرۡذَلُونَ ١١١.

قوم نوح علیه السلام به وی گفتند: چگونه به پیامت ایمان آوریم در حالی که ایمان آورندگان به تو از فرومایگان و ضعیفان مردم اند؟

﴿قَالَ وَمَا عِلۡمِی بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ١١٢.

نوح علیه السلام در پاسخ‌شان گفت: من مسئول نسبت مردم و مسئول مشاغلی که دارند نیستم، جز این نیست که پروردگارم مرا به دعوت آنان به سوی ایمان دستور داده است پس اعتبار به عمل است نه به حسب و نسبت و شغل و حرفه.

﴿إِنۡ حِسَابُهُمۡ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّیۖ لَوۡ تَشۡعُرُونَ ١١٣.

جزای هر عمل کننده‌ای بر خداوند است؛ اگر عمل، خیر باشد جزای خیر و اگر شر باشد، جزای شر می‌دهد و او به آشکار و نهان داناست و اگر شما به درستی این امر پی می‌برید اصلاً سخن باطلی بر زبان نمی‌آوردید.

﴿وَمَآ أَنَا۠ بِطَارِدِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ١١٤.

و من به خاطر درخواست شما هرگز کسانی را که رسالتم را تصدیق نموده‌اند، به علت فقرشان یا به علت شغلی که بدان شاغل اند، از مجلس خود طرد نمی‌کنم.

﴿إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِیرٞ مُّبِینٞ ١١٥.

من جز فرستاده‌ای از جانب الله عزوجل نیستم که کافران را از خشم خدای جبّار و از عذاب نار می‌ترسانم و آنان را به شدّت تمام از آن هشدار می‌دهم.

﴿قَالُواْ لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ یَٰنُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمَرۡجُومِینَ ١١٦.

پس قوم نوح علیه السلام شیوۀ گفتگو را عوض کرده و آن را به تهدید و اخطار تبدیل کردند. و این شیوه باطل گرایانی است که بر کار خویش مغلوب می‌شوند ـ از این‌روی به نوح علیه السلام گفتند: ای نوح! اگر این رسالتی را که بدان فرا می‌خوانی فرو نگذاری قطعاً تو را سنگ‌باران می‌کنیم تا بدانجا که به قتلت رسانیم.

﴿قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوۡمِی کَذَّبُونِ ١١٧.

چون نوح علیه السلام این تهدید را شنید علیه قومش دعا کرد و گفت: پروردگارا! قوم من دعوتم را تکذیب و رسالتم را رد کردند.

﴿فَٱفۡتَحۡ بَیۡنِی وَبَیۡنَهُمۡ فَتۡحٗا وَنَجِّنِی وَمَن مَّعِیَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ١١٨.

پس میان من و آنان به حکم خویش که عادلانه است و راست کیشان یکتاپرست را نجات بخش و کافران ملحد را نابودگر می‌باشد، فیصله کن و از تو می‌خواهم که من و همراهان با ایمانم را از عذاب رهایی بخشی.

﴿فَأَنجَیۡنَٰهُ وَمَن مَّعَهُۥ فِی ٱلۡفُلۡکِ ٱلۡمَشۡحُونِ ١١٩.

پس خداوند عزوجل نوح علیه السلام و هر که را در کشتی که آن را از انواع مخلوقات پرساخته بود، وجود داشت نجات بخشید.

﴿ثُمَّ أَغۡرَقۡنَا بَعۡدُ ٱلۡبَاقِینَ ١٢٠.

سپس بعد از آنکه نوح علیه السلام و مؤمنان همراهش را نجاد داد، کسانی را که به وی کفر ورزیده و با وی در کشتی سوار نشده بودند غرق گردانید.

﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗۖ وَمَا کَانَ أَکۡثَرُهُم مُّؤۡمِنِینَ ١٢١.

قطعاً در داستان نوح علیه السلام و نجات وی و همراهانش و نابود سازی کافران، نشانه‌ای واضح و اندرزی بزرگ برای مردم است اما با این وجود کسانی که این داستان را شنیدند به خدا عزوجل ایمان نیاورده و از پیامبرانش پیروی نکردند بلکه بیشترشان کافر اند.

﴿وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلرَّحِیمُ ١٢٢.

و در حقیقت پروردگارت همان مالک متصرف و مدبّری است که در انتقامش از کافران شکست ناپذیر و به مؤمنان و شکر گزارانش مهربان است.

﴿کَذَّبَتۡ عَادٌ ٱلۡمُرۡسَلِینَ ١٢٣.

قبیله عاد پیامبرشان هود علیه السلام را تکذیب کردند. پس گویی آنان تمام پیامبران را تکذیب نمودند؛ زیرا دعوت پیامبران همه یک دعوت است و همه‌شان به سوی توحید فرا می‌خوانند.

﴿إِذۡ قَالَ لَهُمۡ أَخُوهُمۡ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ ١٢٤.

آنگاه که هود علیه السلام به قومش عاد که برادر نسبی‌شان نیز بود گفت: آیا از خدا پروا نمی‌دارید تا وی را در عبودیّت به یگانگی خوانده و طاعت را برایش خالص گردانید؟

﴿إِنِّی لَکُمۡ رَسُولٌ أَمِینٞ ١٢٥.

در حقیقت خدا عزوجل مرا به سوی شما فرستاده است تا شما را به راه راست ارشاد کنم. بدانید که من بر برداشت رسالت و تبلیغ آن امانت‌دارم؛ نه در آن می‌افزایم و نه از آن می‌کاهم.

﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُونِ ١٢٦.

پس با اطاعت از خدا عزوجل و پرهیز از نافرمانیش، از عذاب وی حذر کنید و از من پیروی نمایید تا شما را به راه هدایت راه نمایم.

﴿وَمَآ أَسۡ‍َٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٢٧.

و از شما در قبال دعوت و تبلیغ رسالتم اجرتی نمی‌‌خواهم؛ نه مال، نه مقام و نه بهره‌ای از بهره‌های دنیا را زیرا اجر من بر پروردگار من است؛ همو که آفریدگار و متصرف هستی می‌باشد.

﴿أَتَبۡنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ ءَایَةٗ تَعۡبَثُونَ ١٢٨.

شما را چه شده است که در هرجایگاه بلند و مرتفعی منزلی بنا می‌کنید تا از بلندای آن بر مردم تکبّر و نخوت و اسراف و تجمل را به نمایش گذارید حال آنکه نه در این کار سودی در دنیا متصور است و نه در آخرت.

﴿وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکُمۡ تَخۡلُدُونَ ١٢٩.

و کاخ‌های بلند و دژهای مستحکم و استوار می‌سازید؛ گویی هرگز نمی‌میرید و ابداً از این دنیا انتقال نمی‌کنید؛ حال آنکه کاخ‌های بلند و برج‌های آسمان خراش هرگز نمی‌توانند راه نابودی و فنا را بر شما ببندند.

﴿وَإِذَا بَطَشۡتُم بَطَشۡتُمۡ جَبَّارِینَ ١٣٠.

و چون کسی را مجازات نموده و با کشتن یا زدن بر وی حمله‌ور شوید، این کار را با سنگدلی و ستم و شدّت تمام انجام می‌دهید.

﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُونِ ١٣١.

پس از عذاب خدا عزوجل حذر کنید ـ با عبادتش و عمل به موجبات رضایش ـ و از من ـ با تصدیق دعوت و پیروی از رسالتم ـ پیروی نمایید.

﴿وَٱتَّقُواْ ٱلَّذِیٓ أَمَدَّکُم بِمَا تَعۡلَمُونَ ١٣٢.

و از عذاب خدا عزوجل با طاعتش پروا کنید؛ زیرا اوست که انواع نعمت‌های بی‌حصر و شمار را که می‌دانید، به شما بخشیده است؛

﴿أَمَدَّکُم بِأَنۡعَٰمٖ وَبَنِینَ ١٣٣.

به شما چهار پایانی ـ همچون شتر و گاو و گوسفند ـ بخشیده است که از آن‌ها می‌خورید، بر آن‌ها سوار می‌شوید و انواعی از منافع دیگر را از آن‌ها برمی‌آورید. و به شما فرزندان پسر بخشیده است که هم برای‌تان آرایشی اند، هم نیرویی و هم روشنی چشمانی.

﴿وَجَنَّٰتٖ وَعُیُونٍ ١٣٤.

و به شما باغ‌های رامشگر و بوستان‌های فراخ و پر ثمر بخشیده و به شما چشمه‌های شیرین و روان بر جوشانیده که از آن‌ها در نوشیدن و شستشو و آبیاری بهره ‌می‌برید.

﴿إِنِّیٓ أَخَافُ عَلَیۡکُمۡ عَذَابَ یَوۡمٍ عَظِیمٖ ١٣٥.

اگر به حق‌تعالی کفر ورزیده من در روز هنگامه بزرگ از عذاب سخت و طاقت فرسایی که جزای حتمی کفر و تکذیب است، بر شما بیمناکم.

﴿قَالُواْ سَوَآءٌ عَلَیۡنَآ أَوَعَظۡتَ أَمۡ لَمۡ تَکُن مِّنَ ٱلۡوَٰعِظِینَ ١٣٦.

قوم هود علیه السلام به وی گفتند: پیش ما برابر است که ما را هشدار دهی یا آن را فرو گذاری؛ زیرا ما هرگز سخنت را نمی‌شنویم، قولت را باور نمی‌داریم و هرگز به رسالتت ایمان نمی‌آوریم. پس بیان و خاموشی‌ات هردو نزد ما یکسان است. و این منتهای عناد و استکبار است.

﴿إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا خُلُقُ ٱلۡأَوَّلِینَ ١٣٧.

قوم هود افزودند: عقیدۀ ما همان عقیدۀ نیاکان و اجداد ما است؛ بناءً ما مقلّد و دنباله‌رو آن‌هاییم و هرگز دین‌شان را فرو نمی‌گذاریم.

﴿وَمَا نَحۡنُ بِمُعَذَّبِینَ ١٣٨.

و خداوند عزوجل هرگز ما را بر عمل ما عذاب نخواهد کرد و آن کیفری که ما را از آن می‌ترسانی، هرگز واقع نخواهد نشد.

﴿فَکَذَّبُوهُ فَأَهۡلَکۡنَٰهُمۡۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗۖ وَمَا کَانَ أَکۡثَرُهُم مُّؤۡمِنِینَ ١٣٩.

پس در تکذیب هود اصرار ورزیدند؛ در نتیجه خداوند عزوجل بر آنان بادی تند، سرکش و ویرانگر فرستاد. همانا در نابود ساختن‌شان برای عبرت اندوزان درس عبرتی است. اما با این حال بیشتر کسانی که اخبار عاد را شنیدند نه به پروردگار عباد ایمان آورنده‌اند و نه روز معاد را باور می‌دارند.

﴿وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلرَّحِیمُ ١٤٠﴾.

و همانا پروردگار مالک و مدبرت همان ذات شکست ناپذیر است، از آنجا که دشمنانش را نابود ساخته است؛ مهربان است، از آنجا که دوستانش را گرامی داشته است.

﴿کَذَّبَتۡ ثَمُودُ ٱلۡمُرۡسَلِینَ ١٤١.

قبیله ثمود صالح علیه السلام را که دعوت‌گر‌شان به سوی خالص سازی عبادت برای خدای متعال بود، تکذیب کردند. پس گویی آنان تمام پیامبران را تکذیب نمودند؛ چرا که دعوت همه پیامبران یک دعوت است که همان دعوت به سوی توحید می‌باشد.

﴿إِذۡ قَالَ لَهُمۡ أَخُوهُمۡ صَٰلِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ ١٤٢.

آنگاه که صالح علیه السلام آنان را به سوی تقوای الهی دعوت کرد؛ از طریق عمل به طاعت، ترک معصیت و یگانه خواندنش در عبودیت.

﴿إِنِّی لَکُمۡ رَسُولٌ أَمِینٞ ١٤٣.

صالح علیه السلام به آنان خبر داد که خداوند عزوجل وی را با پیام توحید فرستاده است و او در برداشت این رسالت و تبلیغ آن امانتدار و معتمد است؛ پس نه در آن می‌افزاید، نه از آن می‌کاهد و نه آن را نهان می‌دارد.

﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُونِ ١٤٤.

پس از خداوند عزوجل پروا دارید؛ با انجام آنچه دوست دارد و ترک آنچه از آن کراهت دارد. بناء از من در دعوتم پیروی نموده و به دینی که بر آن مبعوث شده‌ام، راه یابید.

﴿وَمَآ أَسۡ‍َٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٤٥.

و من در قبال دعوتم نه از شما طالب اجرتی شد‌ه‌ام و نه بر رسالتم پاداشی از شما خواسته‌ام؛ زیرا اجر و جزایم همه بر عهده آن ذاتی است که فرمان هر چیز در اختیار اوست؛ خجسته و مبارک است نامش.

﴿أَتُتۡرَکُونَ فِی مَا هَٰهُنَآ ءَامِنِینَ ١٤٦.

آیا می‌پندارید که خداوند عزوجل از شما غافل خواهد شد و شما را در برابر کارهای شما بی‌انتقام رها خواهد کرد و بر این بدکاری‌های شما هیچ جزایی مترتب نخواهد شد و شما پیوسته در نعمت‌ها ایمن، در لذت‌های دنیا سرمست و در چراگاه شهوات خرامانید؟

﴿فِی جَنَّٰتٖ وَعُیُونٖ ١٤٧.

در باغ‌های رامشگر و چمن‌های خنیاگر، در خنکای سبزینه‌ها و صفای چشمه سارها، در هوای خوش آبگینه‌ها و مزه بهارینه‌ها؟

﴿وَزُرُوعٖ وَنَخۡلٖ طَلۡعُهَا هَضِیمٞ ١٤٨.

و در کشت‌زارهای بسیار که چشم نواز اند و همیشه بهار، و در سایه‌سار خرمابنانی که شکوفه‌هاشان لطیف، رطب‌هاشان به پختگی رسیده و شهدهاشان بسی لذّت بخش است و ظریف؟

﴿وَتَنۡحِتُونَ مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُیُوتٗا فَٰرِهِینَ ١٤٩.

و با مهارت از صخره سنگ‌ها خانه‌ها می‌تراشید و با جدارث و برازندگی در عین کبر و نخوت و گردنکشی، منزل‌ها می‌آرایید.

﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُونِ ١٥٠.

پس از عذاب خدا عزوجل پروا دارید؛ با طاعت و خالص سازی عبادت برای وی و پیامم را که بدان به سوی شما فرستاده شده‌ام بپذیرد و مرا در دعوتم پیروی نمایید.

﴿وَلَا تُطِیعُوٓاْ أَمۡرَ ٱلۡمُسۡرِفِینَ ١٥١.

و از متجاوزان حدود الهی که بر آن شوریده و تمرد ورزیده‌اند پیروی نکنید؛ از همانان که بازدارنده راه و برنامه الله عزوجل اند.

﴿ٱلَّذِینَ یُفۡسِدُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا یُصۡلِحُونَ ١٥٢.

همین گروه بدکار نابکار، در امر فساد افروزی در زمین ـ اعم از قتل، ستم و تجاوز ـ سر به طغیان برداشته و از حد گذشته‌اند. بناء اعمال‌شان تماماً فاسد است که هیچ صلاحی در آن نیست.

﴿قَالُوٓاْ إِنَّمَآ أَنتَ مِنَ ٱلۡمُسَحَّرِینَ ١٥٣.

قوم ثمود به صالح علیه السلام گفتند: قطعاً تو افسون شده‌ای و عقلت از بین رفته است؛ زیرا سحر در تو اثر کرده و تو را به چنان وضع و حالی کشانده است که سخنانی نا معقول و نا مربوط بر زبان می‌آوری.

﴿مَآ أَنتَ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا فَأۡتِ بِ‍َٔایَةٍ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ ١٥٤.

از آن گذشته تو نیز انسانی همانند ما هستی؛ و فرشته‌ای از آسمان نیستی که بر ما امتیازی داشته باشی. پس با ما هیچ وجه تمایزی نداری. از این‌روی ما و تو همه در بشریت یکسانیم. بنابراین بیا و دلیلی آشکار و برهانی تابان بیاور که صدق و راستگویی‌ات در آوردن رسالت از بارگاه الله عزوجل را برای ما ثابت کند.

﴿قَالَ هَٰذِهِۦ نَاقَةٞ لَّهَا شِرۡبٞ وَلَکُمۡ شِرۡبُ یَوۡمٖ مَّعۡلُومٖ ١٥٥.

صالح علیه السلام در حالی که حق‌تعالی وی را به نشانه‌ای بزرگ که همانا ماده شتر بیرون آورده از درون صخره بود، تایید نموده بود به آنان چنین گفت: چنان‌که می‌بینید این ماده شتر خداوند است، برای آن سهمیه آب در روزی معین و برای شما نوبتی دیگر از آب در روز معین دیگری است؛ پس نه این ماده شتر در روز نوبت شما از آب می‌نوشد و نه شما در نوبت آن از آب بهره می‌برید.

﴿وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٖ فَیَأۡخُذَکُمۡ عَذَابُ یَوۡمٍ عَظِیمٖ ١٥٦.

و بپرهیزید از آنکه ماده شتر آزاری مانند ضرب و قتل برسانید؛ زیرا در آن صورت خداوند عزوجل شما را به مجازات رسانده و با عذابی که از منتهای سختی غیر قابل تحمل و بس هولناک است نابود خواهد ساخت.

﴿فَعَقَرُوهَا فَأَصۡبَحُواْ نَٰدِمِینَ ١٥٧.

پس انسان نگون‌بخت و هرزه‌ای از میان‌شان برخاست و ماده شتر را ذبح کرد. سپس چون آن را پی شده دیدند بر این عمل خود تاسف خورده و از آن پشیمان شدند، اما ندامت پس از لغزش به حال‌شان هیچ سودی نکرد.

﴿فَأَخَذَهُمُ ٱلۡعَذَابُۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗۖ وَمَا کَانَ أَکۡثَرُهُم مُّؤۡمِنِینَ ١٥٨.

آنگاه خدای متعال با عذاب سخت هلاک‌شان ساخت. بی‌گمان در هلاک ساختن ثمود پندی برای اندرز جویان است؛ همانان که فطرتی استوار و بینشی و هنجار دارند. ولی بیشتر کسانی که این داستان عجیب را شنیدند تصدیق کننده آن نبودند.

﴿وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلرَّحِیمُ ١٥٩.

و در حقیقت پروردگار مالک، متصرف و مدبّر تو همان ذات غالب شکست ناپذیری است که دشمنانش را سرکوب و ستیزه جویانش را مغلوب نموده است. او به مطیعانش مهربان و دوستانش را پشتیبان است.

﴿کَذَّبَتۡ قَوۡمُ لُوطٍ ٱلۡمُرۡسَلِینَ ١٦٠.

قوم لوط علیه السلام رسالتش را تکذیب نموده و به دعوتش کفر ورزیدند. اما در حقیقت تنها او را تکذیب نکردند بلکه گویی همه پیامبران را تکذیب نمودند؛ زیرا پیامبران همگی به سوی توحید خدای لاشریک فرا می‌خواند.

﴿إِذۡ قَالَ لَهُمۡ أَخُوهُمۡ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ ١٦١.

آنگاه که برادر نسبتی‌شان لوط علیه السلام به آنان گفت: آیا از کیفر خدا عزوجل حذر نمی‌کنید تا به تقوایش گرایید و از این‌روی به اوامرش عمل نموده، از نواهیش بپرهیزید و طاعت را برایش خالص گردانید.

﴿إِنِّی لَکُمۡ رَسُولٌ أَمِینٞ ١٦٢.

در حقیقت خداوند عزوجل مرا به سوی شما فرستاده است و من بر برداشت و تبلیغ رسالت امانت‌دارم؛ نه در آن چیزی می‌افزایم، نه از آن چیزی می‌کاهم و نه چیزی از آن را پنهان می‌دارم.

﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُونِ ١٦٣.

پس به موجبات محبت خدا عزوجل عمل نموده و از آنچه وی را به خشم می‌آورد، بپرهیزید و با یگانه قرار دادن حق‌تعالی در عبودیت و عدم شرک آوری به وی، از من در پیام رسالتم پیروی کنید.

﴿وَمَآ أَسۡ‍َٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٦٤.

و من در قبال دعوتم نه از شما اجرتی می‌طلبم و نه بر تبلیغ رسالت از شما امیدوار جزایی هستم؛ زیرا جزا و پاداشم بر عهده آفریدگار هستی است؛ همو که گنجینه‌های آسمان‌ها و زمین به دست اوست.

﴿أَتَأۡتُونَ ٱلذُّکۡرَانَ مِنَ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٦٥.

آیا شما از میان مردم با مردها مرتکب فحشا می‌شوید و لذا با فطرت و عقل و نقل، مخالفت می‌ورزید؟!!

﴿وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَکُمۡ رَبُّکُم مِّنۡ أَزۡوَٰجِکُمۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٌ عَادُونَ ١٦٦.

و ازدواج با زنان را که خداوند عزوجل ایشان را برای بهره‌گیری حلال، آفرینش نسلی پاکیزه و کسب آرامش خلق کرده است فرو می‌گذارید؟ بی‌گمان شما مردمی هستید که در نافرمانی حق‌تعالی از حد گذشته و حلال را به سوی حرام ترک کرده‌اید. بناءً مستوجب خشم خداوند عزوجل شده‌اید.

﴿قَالُواْ لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ یَٰلُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُخۡرَجِینَ ١٦٧.

اما قوم لوط دعوتش را رد کرده و گفتند: ای لوط! اگر از هشدار و اعتراض علیه ما در عمل لواط با مردان دست بر نداری، به زودی تو را از دیار خویش طرد نموده و از میان خود تبعید می‌کنیم.

﴿قَالَ إِنِّی لِعَمَلِکُم مِّنَ ٱلۡقَالِینَ ١٦٨.

لوط علیه السلام در پاسخ‌شان گفت: من خدا را گواه می‌گیرم که نسبت به عمل زشت شما سخت‌ترین نفرت و بغض را دارم و از این عمل فحشای شما به سوی حق‌تعالی بیزاری می‌جویم.

﴿رَبِّ نَجِّنِی وَأَهۡلِی مِمَّا یَعۡمَلُونَ ١٦٩.

پس چون قوم لوط علیه السلام برعمل‌شان اصرار ورزیدند او دعا کرد و گفت: پروردگارا! من و خانواده‌ام را از این عمل زشتی که قومم انجام می‌دهند، رهایی بخش.

﴿فَنَجَّیۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥٓ أَجۡمَعِینَ ١٧٠.

پس حق‌تعالی لوط علیه السلام و کسانش را که به وی ایمان آورده و از وی پیروی نموده بودند نجات داد و از عذاب به سلامت داشت.

﴿إِلَّا عَجُوزٗا فِی ٱلۡغَٰبِرِینَ ١٧١.

مگر خداوند عزوجل از خانواده لوط علیه السلام زن پیرش را که کفر ورزیده و قومش را در این معصیت تأیید کرده بود، هلاک ساخت. بناءً او از باقی ماندگان در عذاب و از شایسته‌گان آن کیفر بود.

﴿ثُمَّ دَمَّرۡنَا ٱلۡأٓخَرِینَ ١٧٢.

سپس حق‌تعالی دیگران از قوم لوط علیه السلام را همگی هلاک ساخت و آن‌ها را به عذاب ریشه کن و به هلاکی عام نابود کرد.

﴿وَأَمۡطَرۡنَا عَلَیۡهِم مَّطَرٗاۖ فَسَآءَ مَطَرُ ٱلۡمُنذَرِینَ ١٧٣.

و بر آنان سنگ‌هایی از آسمان نازل کرد که در بسیاری و پیاپی آمدنش مانند باران بود. وه! چه بد است بارانی که حامل عذاب و فرود آورنده ویرانی است بر سر قومی کفر ورز که یگانه قهّار را نافرمانی کرده‌اند.

﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗۖ وَمَا کَانَ أَکۡثَرُهُم مُّؤۡمِنِینَ ١٧٤.

به راستی در عذاب قوم لوط پندی برای آیندگان و عبرتی است برای همه کسانی که اخبارشان به آنان رسیده است. ولی بیشتر کسانی که این داستان به آنان رسیده است نه تصدیق کننده‌اند و نه راه‌ یافته.

﴿وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلرَّحِیمُ ١٧٥.

و بی‌گمان پروردگار مالک، مدبّر و متصرفت همان ذات شکست ناپذیری است که غالب آمده، قهر نموده، حکم کرده و حکمش بر نظام و برنامه استوار است. او مهربانی است که به توبه کاران لطف نموده و بر باز آمدگان می‌آمرزد.

﴿کَذَّبَ أَصۡحَٰبُ لۡ‍َٔیۡکَةِ ٱلۡمُرۡسَلِینَ ١٧٦.

اصحابی که (درخت بزرگ) پیامبرشان شعیب علیه السلام را تکذیب کرده و دعوتش را رد کردند. پس گویی آنان تمام پیامبران را تکذیب نمودند؛ زیرا همه پیامبران برای هدف یگانه پرستی الله عزوجل و نفی شرک از وی مبعوث گردیده‌اند.

﴿إِذۡ قَالَ لَهُمۡ شُعَیۡبٌ أَلَا تَتَّقُونَ ١٧٧.

آنگاه که شعیب علیه السلام به قوم خود گفت: آیا از عذاب خدا عزوجل حذر نمی‌کنید تا به طاعتش عمل کرده و نافرمانیش را فرو گذارید؟

﴿إِنِّی لَکُمۡ رَسُولٌ أَمِینٞ ١٧٨.

خداوند عزوجل مرا با پیام توحید به سوی شما فرستاده است، بناء من امانتدار این پیام هستم و آن را همانگونه که شنیده‌ام ابلاغ نموده و همانسان که دستور یافته‌‌ام، به انجامش می‌رسانم؛ نه بر آن می‌افزایم و نه از آن می‌کاهم.

﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُونِ ١٧٩.

پس به طاعت حق‌تعالی عمل کرده و از مخالفت فرمانش دست بردارید، دعوتش را اجابت گفته و مرا در آنچه به سوی آن فرا می‌خوانم پیروی کنید تا به هدایت و ولایت خدا عزوجل نایل شوید.

﴿وَمَآ أَسۡ‍َٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٨٠.

و در قبال رنج‌ها و زحماتی که بر دعوتم متحمل می‌شوم و در ازای بار سنگین رسالت که بر دوش می‌کشم از شما اجرتی نمی‌طلبم؛ زیرا پاداشم بر عهده مالک امر من است، همو که ملکوت هر چیز در دست اوست.

﴿۞أَوۡفُواْ ٱلۡکَیۡلَ وَلَا تَکُونُواْ مِنَ ٱلۡمُخۡسِرِینَ ١٨١.

ای قوم! وقتی با مردم داد و ستد می‌کنید پیمانه را تمام داده و از آن چیزی نکاهید؛ زیرا هر کس از خدا عزوجل بترسد از او در مورد بندگانش نیز پروا می‌دارد؛ با تمام پرداختن حقوق‌شان و عدم ستم به آنان.

﴿وَزِنُواْ بِٱلۡقِسۡطَاسِ ٱلۡمُسۡتَقِیمِ ١٨٢.

و چون با مردم داد و ستد کنید با وزن عادلانه بسنجید و از حقوق آنان در ترازو و وزن نکاهید.

﴿وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡیَآءَهُمۡ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِینَ ١٨٣.

و از حقوق مردم در پیمانه، یا وزن، یا شمار، یا پول نقد و غیره نکاسته آن‌ها را فریب ندهید و در کار غش و خیانت نیاورید و با کفر، کشتار، چور و چپاول، ستم، فحشا، منکر، نافرمانی والدین، بریدن پیوند رَحم و دیگر گناهان در زمین فساد نیفروزید.

﴿وَٱتَّقُواْ ٱلَّذِی خَلَقَکُمۡ وَٱلۡجِبِلَّةَ ٱلۡأَوَّلِینَ ١٨٤.

و از عذاب خداوند عزوجل بپرهیزید و البته این با طاعت و ترک معصیتش امکان پذیر است؛ زیرا اوست که شما و اقوام گذشته را در قرن‌های پیشین آفریده است.

﴿قَالُوٓاْ إِنَّمَآ أَنتَ مِنَ ٱلۡمُسَحَّرِینَ ١٨٥.

قوم شعیب علیه السلام در پاسخ وی گفتند: تو مرد افسون شده‌ای هستی که جادو دامنگیرت شده و عقلت را از بین برده است؛ در نتیجه سخنانی نا استوار و بی‌ربط می‌گویی که از عقلانیت و رشد به دور است.

﴿وَمَآ أَنتَ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا وَإِن نَّظُنُّکَ لَمِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ ١٨٦.

و تو جز بشری مانند ما نیستی. روشن است که تو فرشته‌ای از فرشتگان آسمان نمی‌باشی پس امتیاز تو بر ما چیست؟ و ما تو را از کسانی می‌پنداریم که بر خدا عزوجل دروغ می‌بندند لذا خدا عزوجل تو را به رسالت به سوی ما نفرستاده است بلکه تو از پیش خود چنین ادعایی را مطرح کرده‌ای.

﴿فَأَسۡقِطۡ عَلَیۡنَا کِسَفٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ ١٨٧.

ای شعیب! اگر در ادعای رسالت از سوی خداوند عزوجل راستگو هستی، از پروردگارت بخواه که بر ما پاره‌ای از ابر سیاه را فرو انداخته و هلاک‌مان گرداند. این سخن را از سر عناد و استبعاد گفتند.

﴿قَالَ رَبِّیٓ أَعۡلَمُ بِمَا تَعۡمَلُونَ ١٨٨.

شعیب علیه السلام در پاسخ‌شان گفت: خداوند عزوجل بر اعمال شما آگاه است و کفر و تکذیب‌تان را می‌داند. همچنان او می‌داند که چه وقت عذاب را بر شما نازل کند. و من بیش از پیام رسانی برای پیامش نیستم.

﴿فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمۡ عَذَابُ یَوۡمِ ٱلظُّلَّةِۚ إِنَّهُۥ کَانَ عَذَابَ یَوۡمٍ عَظِیمٍ ١٨٩.

پس بر کفر خود پایدار باقی ماندند. در نتیجه خداوند عزوجل بر آنان گرمای سختی را مسلّط کرد که اجسادشان را پاره پاره ساخت و شروع به فرار از آن گرمی به سوی هرگونه سایه‌ای کردند تا در آن پناه گیرند. در این میان پاره ابری را دیدند و به سایه آن شتافتند. ولی به مجرد آنکه تمام آن‌ها در زیر آن جمع شدند، آن ابر بر آن‌ها آتشی را مشتعل ساخت و همگی را بسوخت. به راستی آن روز از سخت‌ترین روزها در هول و هراس و عذاب و هلاک بود.

﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗۖ وَمَا کَانَ أَکۡثَرُهُم مُّؤۡمِنِینَ ١٩٠.

بی‌گمان در عذابی که بر قوم شعیب فرود آمد برای اهل بصیرت پند و عبرتی است، ولی بیشتر کسانی که این واقعه را شنیدند نه ایمان آور بودند و نه باور دارنده.

﴿وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلرَّحِیمُ ١٩١.

و در حقیقت پروردگار مالک، توانگر و نیرومند تو همان ذاتی است که در انتقام از دشمنان و شدّت گرفتار ساختن ستیزه جویانش، غالب و شکست ناپذیر است. در حالی که به مطیعانش مهرورز و به تقرب جویان کویش صاحب لطف می‌باشد.

﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِیلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٩٢.

و به راستی که قرآن عظیم ـ این کتابی که حق‌تعالی آن را بر نبی کریم خود نازل کرده ـ وحی است که پروردگار رحمان و رحیم ـ آفریدگار هستی و ایجادگر آسمان‌ها و زمین، بدان سخن گفته است.

﴿نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِینُ ١٩٣.

روح القدس ـ جبرئیل امین ـ قرآن کریم را از نزد خدای رحمان در قالب وحی فرود آورده و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسانده است.

﴿عَلَىٰ قَلۡبِکَ لِتَکُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِینَ ١٩٤.

جبرئیل قرآن را بر قلب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وحی کرده و آن حضرت نیز آن را حفظ نموده، فهمیده، به محکمی و استواری دریافته و به امّت رسانده است تا به وسیله آن از عذاب الهی هشدار داده و انس و جن را بدان بیم داده باشد.

﴿بِلِسَانٍ عَرَبِیّٖ مُّبِینٖ ١٩٥.

جبرئیل علیه السلام قرآن را به زبان عربی فصیح و روشن که الفاظی زیبا، معانی رسا، واضح و کلماتی نورانی و روشنگر دارد به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آورده است به طوری که هر انسان شهری و روستایی و هر فرد خوانا و ناخوان، آن را می‌فهمد.

﴿وَإِنَّهُۥ لَفِی زُبُرِ ٱلۡأَوَّلِینَ ١٩٦.

و بی‌گمان وصف این قرآن عظیم در کتاب پیامبران پیشین علیهم السلامثابت و ذکر شده است؛ از آن خبر داده‌اند و امت‌های‌شان را بدون نوید بخشیده‌اند.

﴿أَوَ لَمۡ یَکُن لَّهُمۡ ءَایَةً أَن یَعۡلَمَهُۥ عُلَمَٰٓؤُاْ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ١٩٧.

آیا این امر برای‌شان برهان روشن و حجّتی قاطع نیست که علمای یهود از راستی و ثبوت قرآن آگاهی و بدان عمل دارند و همچنان از ایشان ـ مانند عبدالله بن سلام ـ که ایمان آورده‌اند، بر حقانّیت آن گواهی می‌دهند؟ یقیناً همین برهان بر اینکه قرآن حقّی از نزد الله عزوجل است و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرستاده‌ای از نزد وی می‌باشد، کافی و بسنده است.

﴿وَلَوۡ نَزَّلۡنَٰهُ عَلَىٰ بَعۡضِ ٱلۡأَعۡجَمِینَ ١٩٨.

و اگر خداوند عزوجل قرآن را بر برخی از اعجمیانی که زبان عربی را به درستی تکلم نمی‌کنند نازل می‌کرد تا این احتجاج کافران را ابطال نماید که چرا پیامبر خودش عرب و کتابش هم به زبان عربی است.

﴿فَقَرَأَهُۥ عَلَیۡهِم مَّا کَانُواْ بِهِۦ مُؤۡمِنِینَ ١٩٩.

و باز آن شخص اعجمی این قرآن را با قرائت عربی فصیحی بر کافران می‌خواند، یقیناً در آن صورت نیز به او ایمان نیاورده و حجّتی دیگر را برای تکذیب وی جستجو می‌کردند.

﴿کَذَٰلِکَ سَلَکۡنَٰهُ فِی قُلُوبِ ٱلۡمُجۡرِمِینَ ٢٠٠.

خداوند عزوجل اینگونه تکذیب به قرآن را در دل‌های مجرمان راه داده است؛ در نتیجه به علّت شرک و سرکشی‌شان این تکذیب و انکار در دل‌های‌شان پایدار گردیده است.

﴿لَا یُؤۡمِنُونَ بِهِۦ حَتَّىٰ یَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِیمَ ٢٠١.

هرگز به قرآن باور نمی‌دارند تا عذاب پردردی را که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به آنان وعده داده است به چشم سر نبینند.

﴿فَیَأۡتِیَهُم بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ ٢٠٢.

پس حق‌تعالی آن عذاب پردرد را به طور ناگهانی بدون هشداری پیشین بر کافران نازل می‌کند، به طوری که تا واقع نشود، از آمدنش بی‌خبر اند.

﴿فَیَقُولُواْ هَلۡ نَحۡنُ مُنظَرُونَ ٢٠٣.

وقتی کافران عذاب را ببینند می‌گویند: آیا مهلت خواهیم یافت تا به خویشتن خویش رجوع کرده و به پروردگارمان ایمان آوریم؟ زیرا اگر اندکی به تاخیر افکنده شویم یقینا توبه می‌کنیم و باز می‌آییم.

﴿أَفَبِعَذَابِنَا یَسۡتَعۡجِلُونَ ٢٠٤.

آیا مگر مهلت‌دادن یگانۀ قهار کافران را فریفته است؟ و از این‌روی آنان نزول عذاب از سوی وی را به انگیزۀ دیر کرد و تکذیب آن به شتاب می‌طلبند؟

﴿أَفَرَءَیۡتَ إِن مَّتَّعۡنَٰهُمۡ سِنِینَ ٢٠٥.

ای پیامبر! مگر نمی‌دانی که اگر کافران را سال‌های طولانی مهلت دهیم، تا از زندگی و شهوات‌شان برخوردار شوند.

﴿ثُمَّ جَآءَهُم مَّا کَانُواْ یُوعَدُونَ ٢٠٦.

و آنگاه پس از برخورداری‌شان از زندگی آن عذابی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به خاطر تکذیب‌شان به رسالتش بدان هشدارشان داده است، بر آنان فرود آید.

﴿مَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یُمَتَّعُونَ ٢٠٧.

مسلماً در صورتی که به خدا عزوجل ایمان نیاورده باشند، این بهره‌وری و برخورداری کافران از عمرهای طولانی، سرزمین‌های آباد و عیش و عشرت و رفاه هیچ به کارشان نمی‌آید و خداوند عزوجل قطعاً آنان را در کوتاه مدّت یا بلند مدّت عذاب خواهد کرد؟

﴿وَمَآ أَهۡلَکۡنَا مِن قَرۡیَةٍ إِلَّا لَهَا مُنذِرُونَ ٢٠٨.

و خداوند عزوجل هیچ شهری از شهرهای روی زمین را عذاب نکرد مگر بعد از آنکه حجّت را بر اهالی آن شهر بر پاداشت؛ با فرستادن پیامبری به سوی‌شان که آنان را در صورت کفر ورزی از عذابش هشدار دهد.

﴿ذِکۡرَىٰ وَمَا کُنَّا ظَٰلِمِینَ ٢٠٩.

و این هشدار دهی یاد آور و اندرزی خیر خواهانه بر ایشان بود تا قبل از آنکه عذاب بر آنان فرود می‌آید به خداوند عزوجل ایمان آورند و خداوند عزوجل ـ با هلاک ساختن‌شان پیش از فرستادن پیامبر به سوی‌شان ـ بر آنان ستم نمی‌کند بلکه نخست پیامبری هشدارگر به سوی‌شان می‌فرستد.

﴿وَمَا تَنَزَّلَتۡ بِهِ ٱلشَّیَٰطِینُ ٢١٠.

و قرآن را شیاطین بر سرور اولاد عدنان صلی الله علیه و آله و سلم فرود نیاورده‌اند بلکه قرآن کلام خدای رحمان است.

﴿وَمَا یَنۢبَغِی لَهُمۡ وَمَا یَسۡتَطِیعُونَ ٢١١.

و شیاطین را نسزد که وحی نازل کنند و نتوانند چنین کرد؛ زیرا این کار نه بر ایشان رواست و نه بر آن توانایند.

﴿إِنَّهُمۡ عَنِ ٱلسَّمۡعِ لَمَعۡزُولُونَ ٢١٢.

در حقیقت شیاطین از شنیدن قرآن ممنوع و از آن با شهاب‌های سوزان بر گردانیده شده‌اند.

﴿فَلَا تَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتَکُونَ مِنَ ٱلۡمُعَذَّبِینَ ٢١٣.

بنابر آن، چیزی را به خدا عزوجل شریک نیاور و غیر وی را مخوان؛ زیرا اگر چنین کنی، خداوند عزوجل عذابت می‌کند و آنکه کسی تو را از عذابش باز نتواند داشت. پس وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ـ بر فرض چنین حالتی ـ با چنین پیامدی رو به رو شود، چگونه خواهد بود حال دیگران ـ اگر به ورطه شرک درافتند؟

﴿وَأَنذِرۡ عَشِیرَتَکَ ٱلۡأَقۡرَبِینَ ٢١٤.

ای پیامبر! و کسان نزدیکت را هشدار ده و از نزدیک‌ترین‌ها آغاز کن؛ زیرا ایشان نسبت به دیگران به خیر خواهی و دلسوزی‌ات سزاوارتر اند.

﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَکَ لِمَنِ ٱتَّبَعَکَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٢١٥.

و برای آنانی که دعوتت را تصدیق کرده و از رسالتت پیروی کرده‌اند فروتنی کن، بال عنایتت را بر ایشان فروگستر و به ایشان سخن خوش بگو؛ زیرا دل‌های‌شان را با مهر و ملایمت به دست خواهی آورد.

﴿فَإِنۡ عَصَوۡکَ فَقُلۡ إِنِّی بَرِیٓءٞ مِّمَّا تَعۡمَلُونَ ٢١٦.

پس اگر مخالفی با تو از در خلاف در آمده به هدایتت راه نیافت و از فرمانت پیروی نکرد، در آن صورت از اعمالش ـ اعم از آنکه کفر باشد یا معاصی ـ بیزاری جوی؛ زیرا بر تو از معصیت عاصیان و خلاف نافرمانان هیچ پیامدی نیست.

﴿وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱلۡعَزِیزِ ٱلرَّحِیمِ ٢١٧.

و در همه امور خویش به حق‌تعالی تکیه کن و کار خویش را همه به او بسپار؛ اویی که با جبروت خود غالب و شکست ناپذیر است، معاندانش را مقهور و ستیزه جویان را به فرمانش خوار و ذلیل می‌سازد. و همو که رحیمی است پر مهر؛ دوستانش را خوار نمی‌سازد و بلند و پر فروغ‌شان می‌دارد.

﴿ٱلَّذِی یَرَىٰکَ حِینَ تَقُومُ ٢١٨﴾.

ای پیامبر! اوتعالی است که وقتی در دل تاریکی‌های شبانه به تنهایی به نماز برمی‌خیزی تو را می‌بیند؛ آنجا که جز او هیچ‌کس تو را نمی‌بیند.

﴿وَتَقَلُّبَکَ فِی ٱلسَّٰجِدِینَ ٢١٩.

و همو که حرکتت را ـ ای پیامبر! ـ در حالت نماز خواندنت همراه با نماز گزاران می‌بیند؛ در آن حال که تو ایستاده‌ای، یا در رکوعی، یا در سجده قرار داری و یا در قعده نشسته‌ای.

﴿إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ ٢٢٠.

یقیناً خدای سبحان را می‌شنود، به احوال و افعال داناست؛ هیچ امر پنهانی بر وی نهان نیست بناء رازها نزد وی آشکار است.

﴿هَلۡ أُنَبِّئُکُمۡ عَلَىٰ مَن تَنَزَّلُ ٱلشَّیَٰطِینُ ٢٢١.

ای بشریت! آیا شما را از کسی که شیاطین بر وی فرود آمده و دروغ، بهتان، نیرنگ و تقلب را بر وی القا می‌کنند خبر دهم؟

﴿تَنَزَّلُ عَلَىٰ کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٖ ٢٢٢.

شیاطین بر هر شخص دروغزن بسیار گنه کاری که مرتکب منکرات و امور زشت و فحشا آلود می‌شود، فرود می‌آیند پس آن‌ها نزد مؤمنان راستین نمی‌آیند.

﴿یُلۡقُونَ ٱلسَّمۡعَ وَأَکۡثَرُهُمۡ کَٰذِبُونَ ٢٢٣.

شیاطین دزدانه گوش فرا داشته و همین که یک کلمه را از مَلآ أعلی می‌‌شنوند همان یک کلمه را به کاهنان و فال بینان و عرافان که غالب‌شان کذّاب اند خبر می‌دهند. آن‌ها هم بر آن یک کلمه صد دروغ افزوده و تحویل فریب خوردگان می‌دهند!!

﴿وَٱلشُّعَرَآءُ یَتَّبِعُهُمُ ٱلۡغَاوُۥنَ ٢٢٤.

و شاعران نیز غالباً اشعار خود را بر بنیاد باطل و دروغ، مبالغه، گزافه و تخیّلات دور از حقیقت و واقعیت تنظیم می‌کنند و هر گمراه کژروی از همانندان‌شان از ایشان پیروی می‌نماید.

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّهُمۡ فِی کُلِّ وَادٖ یَهِیمُونَ ٢٢٥.

آیا نمی‌دانی که این گروه شعرا همانند کسی که بر روی خود سر گردان است در هر وادیی فرو می‌روند؟ بناء آنان دروغ‌ها سر هم کرده، مبالغه‌ها و گزافه‌ها به هم تنیده، سروده‌ها پرداخته و بر شر‌ف‌ها می‌تازند، در نسب‌ها طعنه می‌زنند، پاکدامنان را متهم ساخته و نیکو سیرتان با مروّت را به رگبار هجو می‌بندند.

﴿وَأَنَّهُمۡ یَقُولُونَ مَا لَا یَفۡعَلُونَ ٢٢٦.

همچنان این گروه از شعرا چیزهایی می‌گویند که خود انجام نمی‌دهند. از این‌روی به اعمالی خودستایند که عمل نکرده‌اند و به اوصافی فخر ورزند که در آنان وجود ندارد. آنان گزیدگان را به باد ناسزا گرفته و بدکاران را مدح و ثنا می‌خوانند.

﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَذَکَرُواْ ٱللَّهَ کَثِیرٗا وَٱنتَصَرُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا ظُلِمُواْۗ وَسَیَعۡلَمُ ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ أَیَّ مُنقَلَبٖ یَنقَلِبُونَ ٢٢٧.

البته خداوند عزوجل از آن شاعران مورد نکوهش و زیر رگبار سرزنش، شعرای دعوت و رسالت ـ از اهل ایمان و عمل صالح و جهاد در راه خدا عزوجل و دفاع از حریم دین الله عزوجل ـ را استثنا می‌کند؛ همانان که سخن به حکمت گفته، اندرز نیکو بر زبان دارند، بر فضیلت‌ها انگیخته، از رذیلت‌ها منع می‌کنند. آرایه‌های اخلاق را با چلچراغ کلمات آزین می‌بندند، به ارزش‌های نیک و والا و معانی بلند و روح افزا فرا می‌خوانند، همانانند که خدا را بسیار یاد می‌کنند، کتابش را می‌خوانند و دانش سودمند می‌اندوزند. و کسانی که با کفر و گناه، ستیز علیه دین، ستم بر مردم، تجاوز به آبروها و نوامیس و اتهام زدن به بهتان و ناروا بر خویشتن ستم کرده‌اند به زودی خواهند دانست که به چه بازگشتگاه پر از ذلت، هلاکت و زیانباری بر خواهند گشت؛ آنگاه که آنچه در قبرهاست زیر و زبر شود، آنچه در سینه‌هاست بیرون ریختانده شود و پرده‌ها نزد آن ذاتی که به راز سینه‌ها داناست کنارزده شود. پس از خدای  عزوجل  می‌طلبیم که ما را به رحمتش در پوشانده و بر ما از جام عافیت خویش بریزاند و پرده عفاف و عنایت خویش را بر سر ما بپوشاند. آمین یا ربّ العالمین.


سورۀ نمل

سورۀ نمل

 مکی است؛ ترتیب آن 27؛ شمار آیات آن 93

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

﴿طسٓۚ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡقُرۡءَانِ وَکِتَابٖ مُّبِینٍ ١.

طا، سین؛ از حروف مقطعه است که خداوند عزوجل به مراد خویش از آن‌ها داناتر می‌باشد و البته برای آن‌ها معانی و مقاصدی است که ما علم آن را به خدای متعال موکول می‌کنیم. این آیات قرآن، آیاتی است که معانی واضح و مبانی روشن دارند. این کتاب، در دلالت خود روشنگر و در صحّت خود قاطع است؛ آیاتش دربر گیرنده اصول همه علوم، احکام، شرایع، اخلاق، و آداب می‌باشد.

﴿هُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِینَ ٢.

آیات قرآن مردم را به سوی حق هدایت نموده و راهنمای رستگاری و کامیابی دنیا و آخرت است. این آیات مؤمنان نیکوکار را به سعادت دنیا و نعمت‌های پایدار در بهشت‌های برین بشارت می‌دهد.

﴿ٱلَّذِینَ یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ یُوقِنُونَ ٣.

همان مؤمنانی که نمازهای فرض را به کامل‌ترین شیوه بر پا داشته، زکات اموال‌شان را از روی رضا و رغبت به مستحقان آن می‌دهند و به برپایی قیامت و روز حساب و جزا یقین دارند؛ آنجا که حق‌تعالی اهل طاعت را پاداش داده و گنهکاران را به کیفر می‌رساند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَهُمۡ یَعۡمَهُونَ ٤.

در حقیقت کسانی که آخرت را تکذیب کرده و از برپایی قیامت انکار ورزیده‌اند و برای آن اعمال شایسته‌ای آماده نکرده‌اند، خداوند عزوجل کردارهای زشت‌شان را برای‌شان آراسته است؛ در نتیجه آن کردارهای بد را زیبا می‌بینند و بر ارتکاب آن می‌افزایند تا گناهان‌شان نزد خداوند عزوجل بزرگ و بزرگ‌تر شود. پس آنان متردّد و سر گشته‌اند.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَهُمۡ سُوٓءُ ٱلۡعَذَابِ وَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ هُمُ ٱلۡأَخۡسَرُونَ ٥.

برای آن گروه در دنیا سخت‌ترین عذاب‌ها ـ همچون قتل، اسارت، خواری و خفت، عار و نفرت ـ است و در آخرت نیز، عذاب نار و خشم خدای جبّار در انتظارشان می‌باشد.

﴿وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى ٱلۡقُرۡءَانَ مِن لَّدُنۡ حَکِیمٍ عَلِیمٍ ٦.

و ای پیامبر! حقّا که تو قرآن را از سوی حکیم دانا دریافت می‌داری. بنابراین قرآن وحی است بر تو از جانب پروردگارت که بدان سخن گفته است؛ همو که در آفرینش و صنع و در حکم و شرعش، حکیم و سنجیده کار است، علمش به همه چیز فراگیر می‌باشد و از این‌روی هیچ امر پنهانی بروی نهان نمی‌ماند.

﴿إِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِأَهۡلِهِۦٓ إِنِّیٓ ءَانَسۡتُ نَارٗا سَ‍َٔاتِیکُم مِّنۡهَا بِخَبَرٍ أَوۡ ءَاتِیکُم بِشِهَابٖ قَبَسٖ لَّعَلَّکُمۡ تَصۡطَلُونَ ٧.

و خبر موسی علیه السلام را یاد کن؛ روزی که او در راه مدین به مصر به خانواده خود گفت: من از دوردست آتشی را مشاهده کرده‌ام پس می‌خواهم آنجا بروم تا خبری بیاورم که ما را به راه‌مان راهبر گردد یا شعله‌ای از آتش بیاورم که بر آن بر افروزیم و سرما را از تنمان دفع کنیم.

﴿فَلَمَّا جَآءَهَا نُودِیَ أَنۢ بُورِکَ مَن فِی ٱلنَّارِ وَمَنۡ حَوۡلَهَا وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٨.

پس چون موسی علیه السلام نزد آن آتش رسید، خدای سبحان وی را ندا داد که: این مکان جایی مبارک و پاک است از آن روی که او آن را جایگاه سخن گفتن خود با موسی علیه السلام و ارسالش به سوی فرعون قرار داده است. همانا خداوند عزوجل کسانی را که در محل آتش هستند و کسانی از فرشتگان را که پیرامون آن قرار دارند، خجسته و مبارک گردانیده است. بی‌گمان حق‌تعالی از عیوب و کاستی‌ها و هر آنچه که سزاوار جلالش نیست و بعضی از خلقش به وی نسبت می‌دهند، پاک و منزه است.

﴿یَٰمُوسَىٰٓ إِنَّهُۥٓ أَنَا ٱللَّهُ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ ٩.

همچنان خدای متعال موسی علیه السلام را ندا داد و به وی اعلام کرد که: فقط او به یگانگی شایسته الوهیت می‌باشد؛ او را شریکی نیست، او غالبی است که دشمنانش را منکوب ساخته و دوستانش را یاری نموده است، حکیمی است که همه امور را به نیکویی سامان داده و به استواری برنامه ریزی کرده است.

﴿وَأَلۡقِ عَصَاکَۚ فَلَمَّا رَءَاهَا تَهۡتَزُّ کَأَنَّهَا جَآنّٞ وَلَّىٰ مُدۡبِرٗا وَلَمۡ یُعَقِّبۡۚ یَٰمُوسَىٰ لَا تَخَفۡ إِنِّی لَا یَخَافُ لَدَیَّ ٱلۡمُرۡسَلُونَ ١٠.

همچنان خدای  عزوجل  به موسی علیه السلام دستور داد که عصایش را بیندازد. او عصایش را افکند و آن عصا به اذن باری‌تعالی به ماری تبدیل شد. چون موسی علیه السلام دید که عصا تبدیل به ماری شده است که پیش رویش می‌جنبد، هراسان پا به فرار نهاد و عصا را گذاشته به سوی آن باز نگشت. پس خدای  عزوجل  به وی ندا در داد و فرمود: نترس؛ زیرا بر پیامبران ترسی نیست از آنکه ایشان نزد ما گرامی اند و منزلتی ویژه دارند.

﴿إِلَّا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسۡنَۢا بَعۡدَ سُوٓءٖ فَإِنِّی غَفُورٞ رَّحِیمٞ ١١.

لیکن کسی که گناه کرده و با ارتکاب خطاها بر خویشتن ستم نموده است، سپس به سوی پروردگارش باز گشته و به بارگاه وی توبه کار شده است، بی‌گمان حق‌تعالی گناهان و خطاهای گذشته‌اش را می‌آمرزد و از وی درمی‌گذرد؛ زیرا او بسیار آمرزگار و رحمتش بسیار گسترده است.

﴿وَأَدۡخِلۡ یَدَکَ فِی جَیۡبِکَ تَخۡرُجۡ بَیۡضَآءَ مِنۡ غَیۡرِ سُوٓءٖۖ فِی تِسۡعِ ءَایَٰتٍ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَقَوۡمِهِۦٓۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِینَ ١٢.

همچنان حق‌تعالی به موسی علیه السلام دستور داد تا دست خود را از زیر بغل در گریبان خویش زیر آن دست دیگرش داخل کند. پس موسی چنان کرد و در نتیجه دستش بسیار سپید و درخشان بدون عیب و آفتی چون برص ـ بیرون آمد. البته این یکی از نه معجزه روشنی بود که خدای متعال موسی علیه السلام را در برابر فرعون و قومش بدان تأیید نمود؛ زیرا آن‌ها از دایره طاعت خداوند عزوجل بیرون رفته و از حدودش تجاوز نمودند.

﴿فَلَمَّا جَآءَتۡهُمۡ ءَایَٰتُنَا مُبۡصِرَةٗ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِینٞ ١٣.

پس چون موسی علیه السلام آن معجزات را به سوی فرعون برد ـ معجزاتی که دلالتی روشن و حجتی آشکار به همراه داشتند به طوری که هر کس آن‌ها را می‌دید، حق را آفتابی مشاهده می‌کرد ـ فرعون و قومش آن‌ها را رد کرده و گفتند: این معجزات سحری است آشکار که هیچ‌کس در ماهیّت آن‌ها شک و تردیدی به خود راه نمی‌دهد. و البته این سخن‌شان دروغ و بهتانی بیش نبود.

﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَیۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗاۚ فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِینَ ١٤.

فرعون و قومش معجزات موسی علیه السلام را تکذیب نمودند حال آنکه در اعماق وجود خود به خوبی می‌دانستند که آن معجزات از بارگاه الله عزوجل است و حق می‌باشد، ولی تجاوز و انکار، تکبر و خود برتر بینی همراه با گردنکشی و گستاخی علیه بندگان خدا عزوجل آنان را به تکذیب واداشت. پس بنگر که فرجام‌شان بعد از آنکه در زمین با کفر و کشتار و ستم فساد افروختند ـ چه بود؟ همانا خداوند عزوجل آنان را به دریا غرق گردانید و در آخرت نیز بر ایشان عذاب آتش مهیّاست.

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا دَاوُۥدَ وَسُلَیۡمَٰنَ عِلۡمٗاۖ وَقَالَا ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی فَضَّلَنَا عَلَىٰ کَثِیرٖ مِّنۡ عِبَادِهِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ١٥.

و به راستی خداوند عزوجل بر داود و سلیمان ـ علیهما السّلام ـ منّت گذاشت؛ با بخشیدن دانشی سودمند از وحی و حکمت و فهم و خرد به ایشان. پس آن دو به علم خویش عمل کرده، آن را به مردم نیز آموختند و حق‌تعالی را بر این امر که ایشان را بر بسیاری از مردم برتری بخشیده است سپاس گذاشتند. البته این آیه برهانی است آشکار بر فضل و شرف علم و علو مقام و منزلت حاملان و سراپرده داران آن.

﴿وَوَرِثَ سُلَیۡمَٰنُ دَاوُۥدَۖ وَقَالَ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ عُلِّمۡنَا مَنطِقَ ٱلطَّیۡرِ وَأُوتِینَا مِن کُلِّ شَیۡءٍۖ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡمُبِینُ ١٦.

سلیمان، رسالت و حکمت و پادشاهی را از پدرش داود به ارث برده بعد از وی جانشینش گردید و در جایگاه شکر گزارش نعمت‌های پروردگارش به مردم گفت: ای مردم! در حقیقت خدا عزوجل به ما زبان پرندگان را تعلیم داده و فهمانده است و با بخششی هر آنچه که دربر پاداشت حکومت و اقتدار دولت بدان نیاز داشته‌ایم، بر ما منّت گذاشته است. و البته این موهبت‌هایی که حق‌تعالی به ما ارزانی داشته، از فضل و خیر آشکاری است که ما را بدان بر سایر بشر برتری و رفعت بخشیده و در جایگاه ویژه‌ای قرار داده است.

﴿وَحُشِرَ لِسُلَیۡمَٰنَ جُنُودُهُۥ مِنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ وَٱلطَّیۡرِ فَهُمۡ یُوزَعُونَ ١٧.

و سپاهیان سلیمان علیه السلام از مخلوقات مختلف ـ اعم از جن و انس و پرندگان ـ در روز جشنی که داشتند جمع آوری شدند. آن‌ها با وجود کثرت و تنوع خود، بر نظام و آرایشی دقیق قرار داشتند به طوری که هر صنف و دسته‌ای جای و ماموریّت خود را می‌شناخت.

﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَوۡاْ عَلَىٰ وَادِ ٱلنَّمۡلِ قَالَتۡ نَمۡلَةٞ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّمۡلُ ٱدۡخُلُواْ مَسَٰکِنَکُمۡ لَا یَحۡطِمَنَّکُمۡ سُلَیۡمَٰنُ وَجُنُودُهُۥ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ ١٨.

تا چون سلیمان علیه السلام و سپاهیانش به وادی موران رسیدند مورچه‌ای از آن میان به سایر مورچگان هشدار گرانه گفت: ای مورچگان! از بیم سلیمان و سپاهیانش به خانه‌های‌تان داخل شوید که وقتی بر شما گذر کنند شما را با گام‌های خود نابود می‌کنند. البته آن‌ها قصد نابودی شما را ندارند ولی ممکن است نادیده و ندانسته از اینکه شما در اینجا وجود دارید، چنان کنند.

﴿فَتَبَسَّمَ ضَاحِکٗا مِّن قَوۡلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوۡزِعۡنِیٓ أَنۡ أَشۡکُرَ نِعۡمَتَکَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَیَّ وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ وَأَدۡخِلۡنِی بِرَحۡمَتِکَ فِی عِبَادِکَ ٱلصَّٰلِحِینَ ١٩.

سلیمان علیه السلام از سخن آن مور دهان به خنده گشود که چگونه خدای سبحان آن را از وجود وی و سپاهیانش با خبر گردانیده و توان و فهم و شعور هشداردهی به سایر موران را به وی بخشیده است!! از این‌روی او بیش از پیش متوجه نعمت‌های عظیم الهی بر خود شده و از پروردگارش خواست تا وی را به شکر و سپاس در برابر آن نعمت‌هایی که به وی و همچنان به پدر و مادرش موهبت نموده یاری دهد که البته در رأس نعمت‌ها ایمان، هدایت و حکمت است. همچنین او از حق‌تعالی خواست تا وی را به انجام اعمال شایسته‌ای که موجب رضایش گردد توفیقش بخشد و به رحمتی از جانب خود او را همراه ابرار در سرای قرار به جوار خود که عزیز و غفّار است داخل گرداند.

﴿وَتَفَقَّدَ ٱلطَّیۡرَ فَقَالَ مَا لِیَ لَآ أَرَى ٱلۡهُدۡهُدَ أَمۡ کَانَ مِنَ ٱلۡغَآئِبِینَ ٢٠.

و سلیمان علیه السلام جویای حال پرندگانی شد که خداوند عزوجل برای وی رام‌شان ساخته بود و اینکه چه تعداد از آن‌ها حاضر و چه تعداد غایب اند. پس او معترضانه از غیابت هدهد گفت: مرا چه شده است که هدهد را حاضر نمی‌بینم، آیا او پنهان شده یا که از غایبان است؟

﴿لَأُعَذِّبَنَّهُۥ عَذَابٗا شَدِیدًا أَوۡ لَأَاْذۡبَحَنَّهُۥٓ أَوۡ لَیَأۡتِیَنِّی بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٖ ٢١.

پس چون سلیمان علیه السلام از غیاب هدهد متیقن شد، وی را از باب تأدیب به مجازاتی سخت، یا ـ به کیفر تأخیر و غیاب و بی‌اعتنائی به وظیفه‌اش ـ به کشتن تهدید نمود؛ مگر آنکه عذری روشن و موجّه برای سلیمان علیه السلام بیاورد که او بتواند وی را در مورد غیبتش معذور بشناسد.

﴿فَمَکَثَ غَیۡرَ بَعِیدٖ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ وَجِئۡتُکَ مِن سَبَإِۢ بِنَبَإٖ یَقِینٍ ٢٢.

پس دیری نپایید که هدهد آمد و سلیمان وی را بر غیبتش سرزنش کرد. هدهد در پاسخ گفت: من از چیزی آگاهی یافته و آن را به خوبی و درستی تمام دریافته‌ام که تو از آن آگاه نیستی؛ من برای تو از «سبأ» در سرزمین یمن خبری بزرگ آورده‌ام. و البته من بدانچه می‌گویم، متیقن و در آنچه نقل می‌کنم، راستگویم.

﴿إِنِّی وَجَدتُّ ٱمۡرَأَةٗ تَمۡلِکُهُمۡ وَأُوتِیَتۡ مِن کُلِّ شَیۡءٖ وَلَهَا عَرۡشٌ عَظِیمٞ ٢٣.

هدهد ادامه داد: من در یمن زنی را یافتم که بر مردم «سبأ» حکومت می‌کرد و خداوند عزوجل از هر چیزی که حکومت بدان پا برجا می‌شود به وی بخشیده بود و او تختی بزرگ و باشکوه داشت که در وقت حکمرانی بر آن می‌نشست.

﴿وَجَدتُّهَا وَقَوۡمَهَا یَسۡجُدُونَ لِلشَّمۡسِ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَزَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَصَدَّهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِیلِ فَهُمۡ لَا یَهۡتَدُونَ ٢٤.

من این ملکه و رعیتش را چنان یافتم که خورشید را به جای خدای متعال که آفریننده و روزی دهنده ایشان است، می‌پرستیدند. البته کسی که ایشان را بدین فتنه فریفته است همانا شیطان است؛ آری! او شرک آوری به خدای سبحان و نافرمانی‌ها را برای‌شان آراسته و در نتیجه ایشان را از توحید و پرستش خدای  عزوجل  بر گردانیده است، لذا توفیق آن نیافته‌اند تا به وی ایمان آورده، طاعت را برایش خالص ساخته و وی را به عبودیت یگانه قرار دهند و پس گویی هدهد از دو چیز بر مردم سبأ معترض بود: یکی شرک به خدای متعال، و دیگری حکومت زنی بر ایشان.

﴿أَلَّاۤ یَسۡجُدُواْۤ لِلَّهِ ٱلَّذِی یُخۡرِجُ ٱلۡخَبۡءَ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَیَعۡلَمُ مَا تُخۡفُونَ وَمَا تُعۡلِنُونَ ٢٥.

آری! شیطان آنان را از پرستش خدای رحمان بر گردانیده بود تا برای یگانه دیّان که بر هر امر پنهان و پوشیده‌ای در آسمان‌ها و زمین ـ اعم از رازها، گنج‌ها و دفینه‌ها، گیاهان باران و غیره ـ آگاه است و هر آنچه را بندگان پنهان و آشکار داشته‌اند می‌داند، سجده نکنند.

﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِیمِ۩ ٢٦.

البته خدای یکتا و یگانه که هیچ الهی جز او نیست شریکی ندارد، معبود راستینی غیر از او وجود نداشته و هیچ الهی که شایسته عبودیت باشد غیر از او موجود نیست. او پروردگار عرش عظیمی است که از هر عرش و هر تخت دیگری از تخت‌ها و کرسی‌های شاهان، بزرگ‌تر و برازنده‌تر است.

﴿۞قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقۡتَ أَمۡ کُنتَ مِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ ٢٧.

سلیمان به هدهد گفت: پس به تو مهلت خواهیم داد و در مورد اطلاعاتی که به ما داده‌ای بررسی خواهیم کرد تا این موضوع برای ما روشن شود که آیا در آنچه گفته‌ای، راستگو بوده‌ای یا دروغگو. سلیمان از روی تفاول، راستگویی را مقدّم ساخت.

﴿ٱذۡهَب بِّکِتَٰبِی هَٰذَا فَأَلۡقِهۡ إِلَیۡهِمۡ ثُمَّ تَوَلَّ عَنۡهُمۡ فَٱنظُرۡ مَاذَا یَرۡجِعُونَ ٢٨.

سپس افزود: ای هدهد! این نامه‌‌ام را به بلقیس ملکه سبأ و قومش ببر و به آنان تسلیم کن. سپس از نزد‌شان بازگشته، در جایی نزدیک به آنان درنگ کن تا سخنان و اخبارشان و آنچه را در میان‌شان ردّ و بدل می‌شود، بشنوی.

﴿قَالَتۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمَلَؤُاْ إِنِّیٓ أُلۡقِیَ إِلَیَّ کِتَٰبٞ کَرِیمٌ ٢٩.

پس هدهد نامه سلیمان را برد و آن را نزد ملکه انداخت. ملکه سران دولت و اشراف قومش را گرد آورد و در حالی که آن‌ها به وی گوش فرا داده بودند چنین گفت: ای سران کشور! نامه‌ای ارجمند که مضمونی گرانبها دارد از سوی پادشاهی بزرگ و مقتدر برای من آمده است.

﴿إِنَّهُۥ مِن سُلَیۡمَٰنَ وَإِنَّهُۥ بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ ٣٠.

سپس او متن نامه را برای‌شان خواند که در آن آمده بود: این نامه از طرف سلیمان است و با (بسم الله الرحمن الرحیم) آغاز شده است.

﴿أَلَّا تَعۡلُواْ عَلَیَّ وَأۡتُونِی مُسۡلِمِینَ ٣١.

مضمون نامه چنین است که: بر من تکبر نورزید و فروتنانه با عبودیت برای الله عزوجل و در حالی که به یگانگی وی مقر هستید، نزد من آیید.

﴿قَالَتۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمَلَؤُاْ أَفۡتُونِی فِیٓ أَمۡرِی مَا کُنتُ قَاطِعَةً أَمۡرًا حَتَّىٰ تَشۡهَدُونِ ٣٢.

سپس بلقیس به قومش گفت: ای سران کشور! بر من در این مورد و درباره پیام سلیمان مشوره دهید؛ زیرا من همیشه با شما رأی زنی و مشوره کرده‌ام و کار و فیصله‌ای را بدون رأی و نظر و حضور شما فیصله ننموده‌ام.

﴿قَالُواْ نَحۡنُ أُوْلُواْ قُوَّةٖ وَأُوْلُواْ بَأۡسٖ شَدِیدٖ وَٱلۡأَمۡرُ إِلَیۡکِ فَٱنظُرِی مَاذَا تَأۡمُرِینَ ٣٣.

سران و اعیان در پاسخ ملکه بلقیس گفتند: تو می‌دانی که ما در شمار و تجهیزات، نیرومند و در نبردها و پایداری در معرکه‌ها، دلاور و استوار هستیم ولی با این حال اختیار کار با تو و تصمیم نهایی از آن تو است؛ پس بنگر که چه چیز به صواب نزدیک‌تر و به صلاح مناسب‌تر است، و آنگه همان کن و مطمئن باش که ما شنوای سخنت و فرمانبردار دستورت هستیم.

﴿قَالَتۡ إِنَّ ٱلۡمُلُوکَ إِذَا دَخَلُواْ قَرۡیَةً أَفۡسَدُوهَا وَجَعَلُوٓاْ أَعِزَّةَ أَهۡلِهَآ أَذِلَّةٗۚ وَکَذَٰلِکَ یَفۡعَلُونَ ٣٤.

ملکه در حالی که از پیامد تلخ نبرد با شاهان هشدار می‌داد با زیرکی، هوشمندی و از روی تجربه گفت: در واقع از عادت شاهان است که چون با قهر و غلبه بر شهری مسلّط شوند، اشراف آن را خوار ساخته، مردان آن را کشته، خانه‌هایش را ویران می‌کنند و در آن با کشتار و اسارت و ستم، فساد برپا می‌نمایند. و این در هر زمان و هر مکانی شیوه ایشان است.

﴿وَإِنِّی مُرۡسِلَةٌ إِلَیۡهِم بِهَدِیَّةٖ فَنَاظِرَةُۢ بِمَ یَرۡجِعُ ٱلۡمُرۡسَلُونَ ٣٥.

اما من به سلیمان و قومش هدیه‌ای گران‌بها و بسیار با ارزش می‌فرستم تا این هدیه دوستی ایشان را جلب و آزارشان را از ما دفع نماید و بعد از آن منتظر بازگشت فرستادگان خود از نزد سلیمان خواهم ماند تا ببینم که با آنان چگونه معامله نموده و هدیه را به چه نحوی پذیرفته است.

﴿فَلَمَّا جَآءَ سُلَیۡمَٰنَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٖ فَمَآ ءَاتَىٰنِۦَ ٱللَّهُ خَیۡرٞ مِّمَّآ ءَاتَىٰکُمۚ بَلۡ أَنتُم بِهَدِیَّتِکُمۡ تَفۡرَحُونَ ٣٦.

پس چون فرستادگان آن هدیه با ارزش را از نزد ملکه بلقیس به بارگاه سلیمان آوردند، سلیمان این کار را نپسندید؛ از آنکه خداوند عزوجل از اسباب دنیا و وسایل ملک و مکنت به حدّی وی را بخشیده بود که به هیچ‌کس از بشر عطا نکرده بود. پس گفت: چگونه به من چیزی از بهره‌های فانی دنیا را می‌دهید در حالی که خداوند عزوجل به من نبوت و حکمت، ملک و فرمانروایی، دانش و فهم، مال و مکنت، جاه و جلال و قدرت بخشیده است و این بی‌تردید از آنچه نزد شماست بزرگ‌تر و بهتر است. بلکه شما بدین امر که اسباب دنیا به شما اهدا شود سزاوار ترید؛ زیرا شمایید که اموال دنیا را دوست داشته و به بسیار داشتن آن شادی و فخر می‌کنید.

﴿ٱرۡجِعۡ إِلَیۡهِمۡ فَلَنَأۡتِیَنَّهُم بِجُنُودٖ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخۡرِجَنَّهُم مِّنۡهَآ أَذِلَّةٗ وَهُمۡ صَٰغِرُونَ ٣٧.

سلیمان به فرستاده‌ای که از نزد ملکه سبأ اعزام شده بود گفت: نزد ملکه و قومش بازگرد. سوگند به خدا عزوجل که با چنان لشکری بر آنان حمله ور خواهم شد که توان مقاومت و رویارویی با آن را ندارند و قطعاً آنان را به خواری و ذلّت و زبونی و حقارت از دیارشان بیرون خواهم کرد؛ در صورتی که مسلمان نشده، خدای سبحان را به یگانگی نپرستند و شرک به وی را فرو نگذارند.

﴿قَالَ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمَلَؤُاْ أَیُّکُمۡ یَأۡتِینِی بِعَرۡشِهَا قَبۡلَ أَن یَأۡتُونِی مُسۡلِمِینَ ٣٨.

سپس سلیمان به کسانی از سپاهیانش که پیرامونش بودند گفت: کدام یک از شما می‌رود و تخت ملکه سبأ را ـ قبل از آنکه او و قومش فروتنانه و تسلیم شده نزد من آیند ـ پیش من می‌آورد؟

﴿قَالَ عِفۡرِیتٞ مِّنَ ٱلۡجِنِّ أَنَا۠ ءَاتِیکَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَۖ وَإِنِّی عَلَیۡهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٞ ٣٩.

عفریتی از جنّیان بسیار نیرومند سرکش و زور آور گفت: من پیش از آنکه تو از همین مجلست برخیزی، تخت وی را برایت حاضر خواهم ساخت؛ زیرا من بر حمل آن نیرومند و بر آنچه در آن وجود دارد، امانتدارم. پس مطمئناً آن را بر همان حالش؛ بی‌نقص، تبدیل و تأخیر حاضر می‌سازم.

﴿قَالَ ٱلَّذِی عِندَهُۥ عِلۡمٞ مِّنَ ٱلۡکِتَٰبِ أَنَا۠ ءَاتِیکَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن یَرۡتَدَّ إِلَیۡکَ طَرۡفُکَۚ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسۡتَقِرًّا عِندَهُۥ قَالَ هَٰذَا مِن فَضۡلِ رَبِّی لِیَبۡلُوَنِیٓ ءَأَشۡکُرُ أَمۡ أَکۡفُرُۖ وَمَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشۡکُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیّٞ کَرِیمٞ ٤٠.

شخصی که نزد وی دانشی از کتاب ـ یعنی چیزی از علم نبوت که بر سلیمان وحی شده بود ـ وجود داشت گفت: من پیش از آنکه چشم خود را برهم زنی ـ آنگاه که نگاهت را به چیزی معطوف داری ـ تخت بلقیس را می‌آورم. پس سلیمان به وی دستور داد و او دعا کرد پس به اذن الله عزوجل تخت بلقیس در دم حاضر ساخته شد. چون سلیمان آن تخت بزرگ را در لحظه‌ای کمتر از چشم برهم زدن، پیش روی خود دید گفت: این از فضل پروردگار آفریننده، مالک، مدبّر و متصرّف من است و این آزمونی است برایم که آیا نعمت‌های وی را سپاس گزاشته و طاعت را برایش خالص می‌سازم یا نعمت‌هایش را ناسپاسی نموده و شکرش را فرو می‌گذارم؟ و هر کس خدای  عزوجل  را در برابر نعمت‌هایش سپاس گزارد بی‌گمان فایده شکرش به خودش برمی‌گردد؛ بدین‌سان که نعمت‌ها بر وی افزایش یافته و خیر و برکت بر وی پیوسته باقی می‌ماند. اما هر کس نعمت‌های حق‌تعالی را شکر نگزارد او از وی و سپاسگزاریش بی‌نیاز است. ولی از آنجا که او کریم است، فضل خویش را شامل حال همه ـ اعم از شکرگزار و منکر، و یکتاپرست و کافر ـ گردانیده است و البته به زودی همه را مورد محاسبه قرارداده و هر کس را در برابر عملش جزا می‌دهد.

﴿قَالَ نَکِّرُواْ لَهَا عَرۡشَهَا نَنظُرۡ أَتَهۡتَدِیٓ أَمۡ تَکُونُ مِنَ ٱلَّذِینَ لَا یَهۡتَدُونَ ٤١.

سلیمان به لشکریانش گفت: در نشانه‌های تخت ملکه تغییراتی ایجاد کنید و آن را برایش ناشناس گردانید تا در میزان هوش و ذکاوتش بنگرم که آیا به شناخت آن پی‌ می‌برد یا از کسانی است که پی نمی‌برند؟

﴿فَلَمَّا جَآءَتۡ قِیلَ أَهَٰکَذَا عَرۡشُکِۖ قَالَتۡ کَأَنَّهُۥ هُوَۚ وَأُوتِینَا ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهَا وَکُنَّا مُسۡلِمِینَ ٤٢.

پس چون بلقیس با سران قومش به بارگاه سلیمان علیه السلام آمد، سلیمان از وی پرسید؟ آیا تختت که برای حکمرانی بر آن می‌نشستی، همین است؟ بلقیس گفت: این شبیه تخت من است؛ گویی این همان است! البته این از ذکاوت بلقیس بود که پاسخ قطعی در اثبات یا نفی نداد، بلکه قضیه را در جایگاه یک امر محتمل قرار داد و به این ترتیب سلیمان دانست که او به درستی و استواری پاسخ داده است. از جانب دیگر بلقیس به درستی نبوت سلیمان متیقن شد و گفت: پیش از این نیز خدای سبحان به ما درباره خود و قدرتش دانش داده بود و اینک ما برایش مطیع و فروتن و در پذیرش دین اسلام، تسلیم فرمان وی هستیم.

﴿وَصَدَّهَا مَا کَانَت تَّعۡبُدُ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ إِنَّهَا کَانَتۡ مِن قَوۡمٖ کَٰفِرِینَ ٤٣.

البته آنچه قبلاً بلقیس را از یگانه پرستی و اخلاص در عبادت حق‌تعالی باز داشته بود، آیین باطل شرک و پرستش خورشید بود. او در میان قومی می‌زیست و بناء در شرک از پدران و نیاکان تقلید کرد و با آنکه بسیار با هوش و زیرک بود و می‌دانست میان خطا و صواب تمیز دهد ولی با این حال تقلید کورکورانه و عادات باطل، بینش و بصیرت را از آنسان سلب می‌کند.

﴿قِیلَ لَهَا ٱدۡخُلِی ٱلصَّرۡحَۖ فَلَمَّا رَأَتۡهُ حَسِبَتۡهُ لُجَّةٗ وَکَشَفَتۡ عَن سَاقَیۡهَاۚ قَالَ إِنَّهُۥ صَرۡحٞ مُّمَرَّدٞ مِّن قَوَارِیرَۗ قَالَتۡ رَبِّ إِنِّی ظَلَمۡتُ نَفۡسِی وَأَسۡلَمۡتُ مَعَ سُلَیۡمَٰنَ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٤٤.

به بلقیس گفته شد: وارد کاخ سلیمان شود. همان کاخی که عرصه‌اش از آبگینه صاف و شفاف ساخته شده بود و در زیر آن آب جاری بود. و چون این منظره را دید پنداشت که برکه‌ای از آب در برابر وی قرار دارد و امواجش در حال تلؤلؤ می‌باشد. پس از ترس اینکه بدان آب خیس شود جامه را از ساقهایش بالا زد تا از آن عبور کند. در این اثنا سلیمان به وی گفت: این عرصه مفروش از بلور شفاف و آبگینه مواج است که آب در زیر آن جریان دارد لذا آب هرگز به تو نخواهد رسید. در اینجا بود که بلقیس از عظمت و ابهت سامانه ملک و فرمانروایی سلیمان مدهوش شد و گفت: پروردگارا! من با عقیده شرک بر خویشتن ستم کرده‌ام و اینک با گرایش به یکتا پرستی‌ات و با پیروی از سلیمان پیامبر، به فرمانت گردن می‌نهم تا همراه با وی در دین شاه شاهان، پروردگار جهانیان و خداوند عزوجل پیشینیان و پسینیان درآیم.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ فَإِذَا هُمۡ فَرِیقَانِ یَخۡتَصِمُونَ ٤٥.

و به راستی خداوند عزوجل به سوی قوم ثمود برادرشان صالح علیه السلام را فرستاد. او آنان را به سوی عبادت خدای یگانه، خالص سازی اطاعت برایش و عدم شرک آوری به وی فراخواند. چون صالح علیه السلام پیام توحید را بر ایشان آورد، قومش به دو دسته تقسیم شدند؛ دسته‌ای مؤمن و دسته دیگر کافر. و هریک هم با دسته دیگر بر سر دین و آیین خویش به مخاصمه و مبارزه پرداختند.

﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ لِمَ تَسۡتَعۡجِلُونَ بِٱلسَّیِّئَةِ قَبۡلَ ٱلۡحَسَنَةِۖ لَوۡلَا تَسۡتَغۡفِرُونَ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ ٤٦.

صالح به کفر ورزان گفت: چرا به سوی گناهان و نافرمانی‌ها که پیامد آن فقط خشم و عذاب الهی است می‌شتابید و ایمان به خدای یکتا و عمل به نیکی‌ها را که پاداش و رضای الهی را برای‌تان ارمغان می‌آورد به تأخیر می‌اندازید؟ چرا همین اکنون از خداوند منان آمرزش نمی‌خواهید تا شاید با در گذشت از گناهان و کارنامه سیاه پیشین‌تان شما را مورد مرحمت قرار دهد؟

﴿قَالُواْ ٱطَّیَّرۡنَا بِکَ وَبِمَن مَّعَکَۚ قَالَ طَٰٓئِرُکُمۡ عِندَ ٱللَّهِۖ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ تُفۡتَنُونَ ٤٧.

قوم صالح علیه السلام به وی گفتند: ما به تو و به هر کس که در دینت از تو پیروی کرده است شگون بد زده‌ایم. صالح در پاسخ‌شان گفت: جز این نیست که هر خیر با شرّی که بر شما روی می‌دهد، از قضا و قدر خداوند عزوجل است ولیکن خداوند عزوجل شما را با سختی و آسانی و تنگدستی و فراوانی می‌آزماید.

﴿وَکَانَ فِی ٱلۡمَدِینَةِ تِسۡعَةُ رَهۡطٖ یُفۡسِدُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا یُصۡلِحُونَ ٤٨.

و در شهر صالح علیه السلام ـ که سرزمین حجر در شما غرب جزیره العرب است ـ نُه مردم بسیار شرور وجود داشتند که با ستم بر مردم و ارتکاب بدی‌ها، در زمین فساد می‌کردند و در آنان صلاح و آراستگی ابداً سراغ نمی‌شد.

﴿قَالُواْ تَقَاسَمُواْ بِٱللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُۥ وَأَهۡلَهُۥ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِۦ مَا شَهِدۡنَا مَهۡلِکَ أَهۡلِهِۦ وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ ٤٩.

پس آن نُه تن در میان خود مشوره نمودند و به همدیگر سوگند خوردند که: حتماً به صالح علیه السلام و خانواده‌اش شبیخون می‌زنیم و همه را می‌کشیم، سپس به ولی خون از کسانش می‌گوییم: ما در ماجرای قتل‌شان حاضر نبوده‌ایم و ما قطعاً راست می‌گوییم.

﴿وَمَکَرُواْ مَکۡرٗا وَمَکَرۡنَا مَکۡرٗا وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ ٥٠.

و چنین بود که برای کشتن صالح علیه السلام و خانواده‌اش در تاریکی‌های شب نیرنگی تنیدند ولی حق‌تعالی پیامبرش صالح علیه السلام و کسانش را حمایت کرد و آن گروه اشرار را با عذابی بنیانکن و ناگهانی غافلگیر ساخت و در حالی که توقع نزول عذاب الهی را بر خود نداشتند.

﴿فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ مَکۡرِهِمۡ أَنَّا دَمَّرۡنَٰهُمۡ وَقَوۡمَهُمۡ أَجۡمَعِینَ ٥١.

پس از آنچه بر سر آن گروه رفت درس عبرت بگیرید و بیندیشد که نتیجه عمل بدشان چه بود و چگونه خداوند عزوجل همگی آنان را نابود و ریشه کن ساخت و حتی یک تن از آنان را نیز باقی نگذاشت.

﴿فَتِلۡکَ بُیُوتُهُمۡ خَاوِیَةَۢ بِمَا ظَلَمُوٓاْۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ ٥٢.

و اینک این خانه‌های‌شان است که ویرانه و خالی است؛ و بعد از آنکه خداوند عزوجل آنان را به سبب ظلم‌شان برخویشتن با شرک و فساد افگنی در زمین و مقابله با صالح علیه السلام هلاک ساخت، دیگر هیچ زنده سری در آن‌ها وجود ندارد. بی‌گمان در کیفر براندازی‌شان عبرتی است بزرگ برای کسانی که دانش سودمندی داشته و از عبرت‌ها بهره می‌گیرند. یقیناً این سنّت حق‌تعالی در مورد کسانی است که به وی کفر ورزیده و با پیامبرانش می‌ستیزند.

﴿وَأَنجَیۡنَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ ٥٣.

و خداوند عزوجل پیامبرشان صالح علیه السلام و کسانش را که به طاعتش گرویده و نافرمانی‌هایش را فرو می‌گذاشتند از عذابی که بر قوم ثمود نازل شد رهانید.

﴿وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ أَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ وَأَنتُمۡ تُبۡصِرُونَ ٥٤.

و لوط پیامبر را یاد کن، هنگامی که بر فعل زشت و وقیح قومش که نزدیکی جنسی به مردان به جای زنان بود، اعتراض کرد و گفت: چگونه دیده و دانسته مرتکب عمل ناشایست لواط شده، دستور الهی به صلاح و آراستگی و نهی وی از فساد و آلودگی را در نظر نمی‌گیرید؟

﴿أَئِنَّکُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ شَهۡوَةٗ مِّن دُونِ ٱلنِّسَآءِۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ ٥٥.

اما آنان از دستور الله عزوجل سر پیچیده، مرتکب نهیش شدند و چنان عمل زشتی را انجام دادند که در میان هیچ امّتی سابقه نداشت؛ و آن عبارت از مقاربت با مردان به جای زنان بود.

﴿۞فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ أَخۡرِجُوٓاْ ءَالَ لُوطٖ مِّن قَرۡیَتِکُمۡۖ إِنَّهُمۡ أُنَاسٞ یَتَطَهَّرُونَ ٥٦.

قوم لوط در برابر اعتراض وی پاسخ دیگری جز این نیافتند که در میان خود گفتند: لوط و خانواده‌‌اش را از شهرتان بیرون کنید؛ زیرا آنان از این بدکاری‌ها پاک‌اند و پاکیزه جوی!! این سخن را روی تمسخر و استهزا گفتند.

﴿فَأَنجَیۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ قَدَّرۡنَٰهَا مِنَ ٱلۡغَٰبِرِینَ ٥٧.

پس خداوند عزوجل لوط و خانواده‌اش را از عذاب آماده شده برای قوم کافرش به سلامت داشت، مگر زن کافرش با هلاک شدگان باقی ماند؛ زیرا او قومش را بر انجام فحشا یاری می‌کرد.

﴿وَأَمۡطَرۡنَا عَلَیۡهِم مَّطَرٗاۖ فَسَآءَ مَطَرُ ٱلۡمُنذَرِینَ ٥٨.

و حق‌تعالی از آسمان بارانی از سجّیل بر آن‌ها فرو بارانید که پاره و نابودشان ساخت، به راستی آن باران چه بد بارانی بود؛ زیرا خداوند عزوجل قومی را که پیامبرش از عذاب هشدارشان داده بود، بدان نابود گردانید.

﴿قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ وَسَلَٰمٌ عَلَىٰ عِبَادِهِ ٱلَّذِینَ ٱصۡطَفَىٰٓۗ ءَآللَّهُ خَیۡرٌ أَمَّا یُشۡرِکُونَ ٥٩.

ای پیامبر! بگو: سپاس و ثنا در آغاز و انجام برای خدای یگانه یکتاست و از جانب الله عزوجل سلامتی و امانی است از هرگونه آفت و هراسی برای بندگان بر گزیده‌اش؛ همانان که او برای ابلاغ رسالتش انتخاب‌شان کرده است. سپس از کافران بپرس: آیا خدای آفریننده روزی بخش که جلب کننده خیر و دفع کننده شرّ است، برای شما بهتر است یا خدایان‌تان که نه می‌آفرینند، نه روزی می‌دهند، نه خیری می‌رسانند و نه حتی از خود زیانی را دفع می‌کنند.

﴿أَمَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَأَنزَلَ لَکُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَنۢبَتۡنَا بِهِۦ حَدَآئِقَ ذَاتَ بَهۡجَةٖ مَّا کَانَ لَکُمۡ أَن تُنۢبِتُواْ شَجَرَهَآۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٞ یَعۡدِلُونَ ٦٠.

همچنان از کافران بپرس: چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده و از آسمان برای شما آبی فرود آورده و بدان باغ‌های زیبای خوش منظر، بهجت انگیز و روح پرور رویانده است در حالی که اگر خدا عزوجل درختان آن را نرویاند شما آن را رویانده نمی‌توانید؟ آیا آنجا همراه با خدای سبحان خدای دیگری وجود دارد که کارهایی چون آفرینندگی، روزی دهندگی، فرود آوردن آب و بیرون آوردن گیاه را انجام دهد تا شایسته چیزی از امر عبادت باشد؟

﴿أَمَّن جَعَلَ ٱلۡأَرۡضَ قَرَارٗا وَجَعَلَ خِلَٰلَهَآ أَنۡهَٰرٗا وَجَعَلَ لَهَا رَوَٰسِیَ وَجَعَلَ بَیۡنَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِ حَاجِزًاۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ ٦١.

آیا برستش خدایانی که جلب کننده هیچ خیر و دفع کننده هیچ شرّی نیستند بهتر است یا پرستش ذاتی که زمین را هموار و گسترده گردانید تا بدانجا که آن را گهواره، فرش و قرارگاه ساخت و در آن رودها جاری کرد و آن را با کوه‌های لنگر مانند محکم و استوار گردانید، و میان دو دریای شور و شیرین حائل و برزخی قرار داد که یکی با دیگری در هم نمی‌آمیزد؟ آیا کسی دیگر هم مانند خدای سبحان چنین کارهایی کرده است تا با وی شریک گردانیده شود؟ نه! بلکه بیشتر کافران خدا عزوجل را آنگونه که حقّ قدرشناسی وی است، قدر نمی‌گذارند و جایگاه و عظمت وی را نمی‌دانند؛ از این‌روی در شرک آوری به خدای سبحان از پدران خود تقلید کرده‌اند.

﴿أَمَّن یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَیَجۡعَلُکُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِیلٗا مَّا تَذَکَّرُونَ ٦٢.

آیا پرستش خدایان پنداری‌تان بهتر است یا عبادت آن کسی که درمانده را ـ چون وی را بخواند ـ اجابت کرده، گرفتاری و بلا و رنج و محنت را از وی دور و سختی‌های سخت را از در تنگنا ماندگان می‌گشاید و شما را در موقعیتی قرار می‌دهد که در آبادانی زمین از پیشینیان‌تان جانشینی کنید؟ آیا آنجا جز خدای سبحان معبود دیگری وجود دارد که نعمت‌ها را بر شما سرازیر نموده و بدبختی‌ها را از شما بر گرداند تا در نتیجه وی را با خدای سبحان شریک گردانید؟ چه اندک می‌اندیشید و چه کم پند می‌پذیرید! هم از این‌روی به پروردگارتان کفر ورزیدید. پس در واقع این جهل شماست که بر این کردار بد وادارتان ساخته است.

﴿أَمَّن یَهۡدِیکُمۡ فِی ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ وَمَن یُرۡسِلُ ٱلرِّیَٰحَ بُشۡرَۢا بَیۡنَ یَدَیۡ رَحۡمَتِهِۦٓۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ تَعَٰلَى ٱللَّهُ عَمَّا یُشۡرِکُونَ ٦٣.

آیا پرستش خدایان پنداری‌تان بهتر است یا پرستش کسی که وقتی در تاریکی‌های برّ و بحر راه می‌پیماید و راه گم می‌کنید شما را راهنمون می‌شود؟ پس تنها اوست که شما را به سوی راه نجات راهبر است، و تنها اوست که بادها را بر بندگانش به عنوان بشارتگر رحمتش ـ با نزول باران ـ می‌فرستد و زمین را پس از مرگش بدان زنده می‌سازد. پس آیا آنجا غیر از خدای سبحان خدای دیگری است که همانند وی انجام دهد تا با وی در عبودیت شریک آورده شود؟ منزّه است خدای سبحان از کار مشرکان و مقدّس است از اینکه با وی خدای دیگری وجود داشته باشد. پس اوست خدایی که نه جز وی معبود بر حقی وجود دارد، نه پروردگاری و نه خداوندی.

﴿أَمَّن یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥ وَمَن یَرۡزُقُکُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَکُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ٦٤.

و از کافران بپرس که چه کسی ایجاد آفرینش را بدون نمونه سابقی آغاز کرده است و سپس هرگاه که بخواهد آن را فنا می‌کند، و آنگاه پس از فنا مجدّداً آن را باز می‌آورد؟ و چه کسی است که خلق را با فرود آوردن باران و رویاندن گیاهان و درختان و میوه زارها و مزرعه‌ها و غیره، روزی می‌دهد؟ آیا آنجا غیر از خدای سبحان خدای دیگری وجود دارد که این کارها را انجام می‌دهد؟ به آنان بگو: دلیل شما بر این پندار باطل‌تان که برای خدا در ملک و حکم و عبادتش شریکی وجود دارد، چیست؟ پس اگر در این پندار خود راستگویید بفرمایید حجّتی به میدان آورید؟

﴿قُل لَّا یَعۡلَمُ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَیۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ وَمَا یَشۡعُرُونَ أَیَّانَ یُبۡعَثُونَ ٦٥.

ای پیامبر! به کافران بگو: در گردونه هستی کسی جز یگانه قهّار وجود ندارد که آنچه را از دیده‌ها غایب است بداند، و مردم نمی‌دانند که چه وقت برای حساب و حشر از قبرها برانگیخته می‌شوند.

﴿بَلِ ٱدَّٰرَکَ عِلۡمُهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِۚ بَلۡ هُمۡ فِی شَکّٖ مِّنۡهَاۖ بَلۡ هُم مِّنۡهَا عَمُونَ ٦٦.

بلکه علم‌شان در روز آخرت تکامل می‌کند و آنجاست که پس از مشاهده هول و هراس‌های وحشتبار قیامت با چشم سر، به رستاخیز پس از مرگ یقین می‌کنند و فقط آنگاه است که به این روز باورمند می‌شوند حال آنکه در دنیای خویش از آن در شک و تردید به سر می‌بردند بلکه دیدگان‌شان از آن کور شد و آن را تکذیب کردند.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَءِذَا کُنَّا تُرَٰبٗا وَءَابَآؤُنَآ أَئِنَّا لَمُخۡرَجُونَ ٦٧.

و کافران گفتند: آیا پس از مرگ زنده برانگیخته می‌شویم بعد از آنکه ما و پدران‌مان فنا گشته ایم؟ قطعاً این کار بعید و محال است.

﴿لَقَدۡ وُعِدۡنَا هَٰذَا نَحۡنُ وَءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ ٦٨.

در حقیقت پیش از این نیز ما و پدارن‌مان به رستاخیز از مرگ وعده داده شده‌ایم اما در عمل چیزی از این امور اتفاق نیفتاد و ما کسی را ندیدیم که بعد از مرگ زنده شده باشد. پس این وعده از خرافات گذشتگان و از دروغ‌های پیشینیان است.

﴿قُلۡ سِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُجۡرِمِینَ ٦٩.

ای پیامبر! به این گروه کفّار بگو: در زمین برای عبرت آموزی بگردید و در دیار مجرمان تفکر کنید که چگونه خداوند عزوجل بربادشان ساخت. سپس از این امر که بر شما نیز همان آید که بر آنان رفت، پروا دارید.

﴿وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَیۡهِمۡ وَلَا تَکُن فِی ضَیۡقٖ مِّمَّا یَمۡکُرُونَ ٧٠.

و ای پیامبر! از تکذیب کفّار اندوهگین مباش و از نیرنگ فجّار دل تنگ مدار؛ زیرا خداوند عزوجل به زودی پیروزت می‌سازد و فرجام این سرای دنیا نیز از آن تو و پیروانت است.

﴿وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ٧١.

و کافران می‌گویند: این عذابی که ما را ـ ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم بدان وعده می‌دهی چه وقت است؟ اگر در این امر که عذاب روی می‌دهد راستگویید پس بگویید که آن کجاست؟

﴿قُلۡ عَسَىٰٓ أَن یَکُونَ رَدِفَ لَکُم بَعۡضُ ٱلَّذِی تَسۡتَعۡجِلُونَ ٧٢.

ای پیامبر! بگو: چه بسا بعضی از عذابی را که از جانب خداوند عزوجل به شتاب می‌طلبید به شما نزدیک باشد در حالی که احساسش را نمی‌کنید و از آن در غفلت قرار دارید.

﴿وَإِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَشۡکُرُونَ ٧٣.

ای پیامبر! و بی‌گمان پروردگارت بر مردم دارای فضل و احسان است از آنجا که مهلت‌شان داده و آنان را در برابر خط‌ها و گناهان‌شان به شتاب مجازات نکرده است ولی با این حال بیشتر بشر خدا عزوجل را بر این امهال و تأخیر سپاس نگذاشته، نه طاعت را برایش ویراسته می‌دارند و نه او را در عبودیت به یگانگی و یکتایی می‌خوانند.

﴿وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَعۡلَمُ مَا تُکِنُّ صُدُورُهُمۡ وَمَا یُعۡلِنُونَ ٧٤.

و در حقیقت پروردگارت بر آنچه سینه‌ها پنهان می‌دارند و در نهان‌ها انباشته است، و بر آنچه آشکار می‌دارند نیک آگاه است، او به هر پنهان و پیدایی داناست.

﴿وَمَا مِنۡ غَآئِبَةٖ فِی ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٍ ٧٥.

و آنجا ـ در آسمان و زمین ـ هیچ امری نهانی از دیدگان بشر وجود ندارد مگر آنکه در کتابی روشن و نوشته نزد خداوند عزوجل درج است. پس علم آنچه در گذشته اتفاق افتاده، آنچه در آینده خواهد آمد و آنچه که هنوز اتفاق نیفتاده و نیز چگونگی روی دادن آن‌‌ها، همه نزد خداوند عزوجل است.

﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ یَقُصُّ عَلَىٰ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ أَکۡثَرَ ٱلَّذِی هُمۡ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ ٧٦.

بی‌گمان این قرآنی که حق‌تعالی آن را بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرود آورده است حکایت می‌کند بر بنی اسرائیل به حق و عدل و به طور فیصله کن هر آنچه را که در مورد آن اختلاف دارند و هر شبهه‌ای را که بر آنان مبهم مانده است.

﴿وَإِنَّهُۥ لَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ ٧٧.

و به راستی که این قرآن برای مؤمنان متمسّک هدایتی است از گمراهی که در آن راه رشد و نجات از ضلالت نموده شده است. پس قرآن رحمتی از جانب الله عزوجل برای پیروان خود است؛ صاحبش را به رضوان الهی رسانده و او را به راه فوز و فلاح رهنمون می‌شود.

﴿إِنَّ رَبَّکَ یَقۡضِی بَیۡنَهُم بِحُکۡمِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡعَلِیمُ ٧٨.

در حقیقت تنها پروردگار توست که میان اختلاف کنندگان ـ اعم از یهود و دیگران ـ درباره هر چه که پیرامون آن اختلاف دارند به طور قطع داوری می‌کند؛ بنابراین او نیکوکار را پاداش داده و بدکار را کیفر می‌دهد. اوست شکست ناپذیری که در ملکش غالب است؛ دشمنانش را مقهور ساخته و با جبروت خود ستیزه جویانش را بیخ کن می‌نماید. او دانایی است که بر هر پیدیده‌ای آگاه است؛ علم هر آشکار و نهان و هر پیدا و پنهان نزد اوست بنابراین خطا از صواب بر وی مبهم باقی نمی‌ماند.

﴿فَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۖ إِنَّکَ عَلَى ٱلۡحَقِّ ٱلۡمُبِینِ ٧٩.

پس ای پیامبر مهربان! کار خود و پیروانت را به خداوند منّان بسپار، بر او اعتماد کن و تمام امور را به او واگذار؛ زیرا او به طور قطع تو را کفایت و حمایت خواهد کرد، از آن روی که تو بر راه درست و استوار و بر هدایتی بزرگ و پایدار قرار داری.

﴿إِنَّکَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَلَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوۡاْ مُدۡبِرِینَ ٨٠.

ای پیامبر! بی‌گمان تو نمی‌توانی به کسی که خداوند عزوجل قلبش را با کفر و گناه میرانده است سروش هدایت را بشنوانی و تو نمی‌توانی به کسی که خداوند عزوجل گوش‌هایش را از شنیدن آوای هدایت ناشنوا ساخته، ندای حقّت را برسانی؛ آنگاه که او نفرت‌کنان از راه هدایت و روی گردان از صراط حق، بدان پشت می‌کند.

﴿وَمَآ أَنتَ بِهَٰدِی ٱلۡعُمۡیِ عَن ضَلَٰلَتِهِمۡۖ إِن تُسۡمِعُ إِلَّا مَن یُؤۡمِنُ بِ‍َٔایَٰتِنَا فَهُم مُّسۡلِمُونَ ٨١.

ای پیامبر! و تو کسانی را که خداوند عزوجل گمراه‌شان ساخته است و از دیدن راه حق نا بینایند، هدایت‌گر نیستی و تو نمی‌توانی صدای حقیقت را جز به کسانی بشنوانی که به آیات الله عزوجل تصدیق کرده، منقاد دستور و فرمانبردار طاعتش می‌باشند.

﴿۞وَإِذَا وَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَیۡهِمۡ أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ تُکَلِّمُهُمۡ أَنَّ ٱلنَّاسَ کَانُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا لَا یُوقِنُونَ ٨٢.

و هنگامی که خداوند عزوجل به علت کفر، عصیان، استمرار و زیاده روی‌شان در طغیان، کیفر را برآنان واجب گرداند، برای‌شان از زمین جنبنده‌ای را ـ که از علامات کبرای قیامت است ـ بیرون می‌آورد که آن جنبنده به آنان چنین می‌گوید: در حقیقت مردم رستاخیز پس از مرگ را تکذیب کرده و به آیات خدا و رسالت پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم ایمان نمی‌آوردند و یقین نداشتند.

﴿وَیَوۡمَ نَحۡشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٖ فَوۡجٗا مِّمَّن یُکَذِّبُ بِ‍َٔایَٰتِنَا فَهُمۡ یُوزَعُونَ ٨٣.

و روز قیامت که خداوند عزوجل دسته‌ای از میان هر امّت را که آیاتش را تکذیب کرده و برهان‌هایش را انکار نموده‌اند گرد می‌آورد و همه را از اوّل تا آخرشان متوقّف می‌دارد تا همگی جمع شوند و آنگاه همگی به سوی موقف جزا رانده می‌شوند.

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُو قَالَ أَکَذَّبۡتُم بِ‍َٔایَٰتِی وَلَمۡ تُحِیطُواْ بِهَا عِلۡمًا أَمَّاذَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٨٤.

تا چون از میان هر امّت دسته‌ای از منکران آیات خداوند عزوجل و دروغ انگاران پیامبرانش حاضر شدند و به هم پیوستند، وانگه حق‌تعالی از آنان می‌پرسد: چرا آیات وی را که پیامبرانش را بدان فرستاده بود تکذیب کردید؟ چرا ادلّه‌ای ـ از آفرینش بدیع و صنع زیبا را که برهان قدرت و یگانگی‌اش بود و در کائناتش قرار داده بود ـ انکار کردید در حالی که از نظر علمی بر بطلان آن‌ها احاطه نداشتید تا آن‌ها را ردّ و انکار نمایید؟ یا مگر در دنیا مصروف چه کاری بودید؟ و البته خداوند عزوجل بدانچه می‌کرده‌اند، داناست.

﴿وَوَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَیۡهِم بِمَا ظَلَمُواْ فَهُمۡ لَا یَنطِقُونَ ٨٥.

و البته حق‌تعالی حکم عذاب را به سبب کفر و عصیان‌شان بر آنان واجب گردانید، در نتیجه عذر موجّهی را که نزد خداوند عزوجل به حال‌شان سودمند باشد بر زبان نمی‌آورند و حجّت راستینی که عذابش را از آنان دفع کند، به میان آورده نمی‌توانند.

﴿أَلَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّا جَعَلۡنَا ٱلَّیۡلَ لِیَسۡکُنُواْ فِیهِ وَٱلنَّهَارَ مُبۡصِرًاۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ ٨٦.

آیا کافران ندیده‌اند که خداوند عزوجل شب را برای بندگان قرار گاهی گردانیده است که در آن از کارها و مشغل‌ها می‌آسایند و برای راحت بخشیدن به ابدان خود، در آن می‌‌خوابند؟ و روز را به وسیله خورشید روشنگر ساخته است که در آن می‌بینند و بناء برای جستجوی روزی و کسب معیشت در آن به پا می‌خیزند؟ بی‌گمان در پیاپی آمدن شب و روز برهان رخشانی است بر قدرت و عظمت و یگانگی خدای سبحان، اما برای مردمی که آیاتش را تصدیق کرده و از پیامبران پیروی می‌کنند.

﴿وَیَوۡمَ یُنفَخُ فِی ٱلصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۚ وَکُلٌّ أَتَوۡهُ دَٰخِرِینَ ٨٧.

و ای پیامبر! روزی را یاد کن که اسرافیل فرشته در صور می‌دمد و از شدّت دمیدنش هر آفریده‌ای در آسمان و زمین سخت هراسان و وحشت‌زده می‌شود جز آنانی که خداوند عزوجل ایشان را از این وحشت به سلامت داشته و از این فاجعه استثنا نموده است و قطعاً تمام مخلوقات با زبونی به سوی پروردگارشان باز می‌گردند.

﴿وَتَرَى ٱلۡجِبَالَ تَحۡسَبُهَا جَامِدَةٗ وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ ٱلسَّحَابِۚ صُنۡعَ ٱللَّهِ ٱلَّذِیٓ أَتۡقَنَ کُلَّ شَیۡءٍۚ إِنَّهُۥ خَبِیرُۢ بِمَا تَفۡعَلُونَ ٨٨.

و کوه‌ها را می‌بینی و می‌پنداری که در جای خود بی‌حرکت ایستاده‌اند حال آنکه همانند ابرها که باد آن را به پیش می‌راند به سرعت در حال حرکت هستند. و این از صنع خدای لطیف خبیری است که آفرینش را به نیکویی آراسته و در صنعش ابداع و نو آوری آورده است؛ همانا حق‌تعالی بدانچه مردم از نیک و بد انجام می‌دهند آگاه است و به زودی آنان را در قبال اعمال‌شان محاسبه می‌کند.

﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ خَیۡرٞ مِّنۡهَا وَهُم مِّن فَزَعٖ یَوۡمَئِذٍ ءَامِنُونَ ٨٩.

هر کس عقیده توحید را همراه با عمل صالح بیاورد و در عبادت حق‌تعالی صادق بوده، طاعت را برایش ویراسته نموده باشد، پس خداوند عزوجل برایش پاداشی بزرگ‌تر از عملش و فربه‌تر و فراتر از تلاشش ذخیره می‌گرداند؛ این پاداش بهشتی است که پهنان آن همانند آسمان‌ها و زمین است و در عین حال ایشان از هراس بزرگ ایمنند؛ زیرا حق‌تعالی برای‌شان آرامش فرود آورده و به رستگاری نوید‌شان داده است.

﴿وَمَن جَآءَ بِٱلسَّیِّئَةِ فَکُبَّتۡ وُجُوهُهُمۡ فِی ٱلنَّارِ هَلۡ تُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٩٠.

و هر کس در روز قیامت نزد پروردگارش شرک و گناهان کبیره را بیاورد پس بی‌گمان خدای متعال وی را در آتش جهنم با چهره‌اش سرنگون ساخته و سرزنش بارانه به وی گفته می‌شود: آیا این عذاب چیزی جز جزایت در برابر آن افعال زشت شرک و عصیانت می‌باشد؟

﴿إِنَّمَآ أُمِرۡتُ أَنۡ أَعۡبُدَ رَبَّ هَٰذِهِ ٱلۡبَلۡدَةِ ٱلَّذِی حَرَّمَهَا وَلَهُۥ کُلُّ شَیۡءٖۖ وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَکُونَ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ ٩١.

ای پیامبر! به امّتت بگو: در حقیقت خدای سبحان به من دستور داده است تا او را به یگانگی برستش کنم؛ زیرا او پروردگار این شهری است که آن را مقدّس و مشرف گردانیده است، بدینسان که آن را بر مردم حرام و محترم قرار داده است و بنابراین در مکه خون حرامی ریخته نمی‌شود، شکاری صید نمی‌شود، یا درختی بریده نمی‌شود... و خداوند عزوجل مالک هر چیزی است پس در ملکش آنگونه که بخواهد تصرف می‌کند. همچنان او به من دستور داده است تا او را به یگانگی پرستش کنم نه دیگران را و اینکه از خاضعان حکم و فرمانش، از منقادان شریعتش و از پیشاهنگان طاعتش باشم.

﴿وَأَنۡ أَتۡلُوَاْ ٱلۡقُرۡءَانَۖ فَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ فَإِنَّمَا یَهۡتَدِی لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَقُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُنذِرِینَ ٩٢.

و بگو: همچنان پروردگارم به من دستور داده است تا کتابش را بر بندگانش بخوانم و به این ترتیب حجّت را بر ایشان بر پا دارم. پس هر کس در باورهای ایمانیش راستگو بوده و عمل شایسته ارائه کرده باشد، قطعاً نفع و پاداش این کار به خودش برمی‌گردد و او در اصل و اساس به نیکویی عمل کرده است اما هر کس تکذیب پیشه کرده و روی بر گرداند ـ پس ای پیامبر ـ به وی خبر ده که تو هشدار دهنده‌ای از سوی الله عزوجل هستی و حجّت را بر مردم اقامه می‌کنی بناءً مالک و صاحب اختیار هدایت مردم نیستی؛ زیرا هدایت‌گر و گمراه‌گر همانا خدای یکتاست.

﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ سَیُرِیکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ فَتَعۡرِفُونَهَاۚ وَمَا رَبُّکَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ٩٣.

ای پیامبر! بگو همه ثناها و ستایش‌ها و تمام سپاس‌ها، اعم از اول و آخر آن‌ها تنها و تنها برای خداوند عزوجل است. ای مردم! خداوند عزوجل به زودی آیات و نشانه‌هایی را که راهنمای خداوندی و قدرتش در عرصه آفاق و انفس است به شما نشان خواهد داد و شما نیز آن نشانه‌ها را آنگونه خواهید شناخت که در پرتو آن، راه رشد از بی‌کردارتان را برای‌تان به شمار آورده و به زودی شما را در برابر آن محاسبه و محاکمه می‌کند.


سورۀ قصص

سورۀ قصص

مکی است؛ ترتیب آن 28؛ شمار آیات آن 88

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

﴿طسٓمٓ ١.

طا، سین، میم؛ از حروف مقطعه است که خداوند عزوجل به مرادش از آن‌ها داناتر می‌باشد. در عین آنکه ما به این حقیقت دانایم که این حروف معانی بسیار بزرگی دارند.

﴿تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُبِینِ ٢.

این آیات قرآن نازل شده بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که حق‌تعالی تمام امور مورد نیاز مردم در معاش و معادشان را در آن روشن ساخته است.

﴿نَتۡلُواْ عَلَیۡکَ مِن نَّبَإِ مُوسَىٰ وَفِرۡعَوۡنَ بِٱلۡحَقِّ لِقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ ٣.

ای پیامبر! خداوند عزوجل به زودی در این سوره داستان موسی علیه السلام و فرعون را به منظور آگاهی باورمندان به قرآن و پیامت که از تو پیروی کرده و به طاعتش عمل می‌کنند، با راستی و درستی به تو خبر می‌دهد.

﴿إِنَّ فِرۡعَوۡنَ عَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَجَعَلَ أَهۡلَهَا شِیَعٗا یَسۡتَضۡعِفُ طَآئِفَةٗ مِّنۡهُمۡ یُذَبِّحُ أَبۡنَآءَهُمۡ وَیَسۡتَحۡیِۦ نِسَآءَهُمۡۚ إِنَّهُۥ کَانَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ ٤.

بی‌گمان فرعون تمرّد کرد و استکبار ورزید. در بیداد گری‌هایی چون کشتار، تجاوز و برده‌گیری، از حدّ گذشت و مردم مصر را به گروهای مختلفی تقسیم کرده گروهی از آنان را ـ که بنی اسرائیل بودند ـ به بردگی و زبونی کشانید؛ او آنان را به خدمت خویش می‌گماشت، مردان‌شان را می‌کشت و زنان‌شان را برای خدمت‌گزاری باقی می‌گذاشت. قطعاً فرعون در زمین فساد بزرگی برانگیخت.

﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِینَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِینَ ٥.

و خداوند عزوجل می‌خواهد تا بر کسانی از بنی اسرائیل که فرعون آنان را در مصر به بردگی و ذلّت کشانده است منّت گذاشته و ـ پس از نابودسازی فرعون و سپاهش ـ ایشان را رهبران نیکوکاری و صلاح، دعوت‌گران هدایت و فلاح و وارثان زمین قرار دهد؛ تا فرجام از آن تقوا پیشگان باشد.

﴿وَنُمَکِّنَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَنُرِیَ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا مِنۡهُم مَّا کَانُواْ یَحۡذَرُونَ ٦.

همچنان خداوند عزوجل به بندگان مستضعفش در زمین قدرت عطا کرده و به فرعون، هامان و سپاهیان‌شان از سوی این گروه مستضعف با ایمان همان چیزی را که از آن بیمناک بودند نشان می‌دهد؛ این امر همانا استیلای مستضعفان بر ملک و دولت‌شان، سرنگون‌سازی قدرت‌شان و اخراج‌شان در کمال حقارت و زبونی از سرزمین‌شان است.

﴿وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰٓ أُمِّ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَرۡضِعِیهِۖ فَإِذَا خِفۡتِ عَلَیۡهِ فَأَلۡقِیهِ فِی ٱلۡیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحۡزَنِیٓۖ إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَیۡکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ ٧.

و خداوند عزوجل به مادر موسی علیه السلام ـ آنگاه که وی را به دنیا آورد و از آن ترسید که فرعون به قتلش رساند ـ الهام کرد که: موسی را شیر ده و به وعده خدا عزوجل سخت مطمئن باش. و چون از بر ملا شدن کار نگهداشتت از موسی بیمناک شدی، او را در صندوقی بگذار و آن صندوق را در نیل بینداز و از این امر که فرعون و سپاهش موسی را سر بُرند نترس و بر فراق وی اندوهگین مباش؛ زیرا این وعده‌ای از سوی ما است که پسرت را سالم و غانم به تو بر گردانیده و به علاوه وی را به رسالت برانگیزیم.

﴿فَٱلۡتَقَطَهُۥٓ ءَالُ فِرۡعَوۡنَ لِیَکُونَ لَهُمۡ عَدُوّٗا وَحَزَنًاۗ إِنَّ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا کَانُواْ خَٰطِ‍ِٔینَ ٨.

پس مادر موسی او را در صندوقی گذاشته در آن را بست و آن را به آب انداخت. سپاهیان فرعون صندوق را یافته و موسی را گرفتند تا یار و یاوری برای‌شان باشد و وی را به این منظور که به فرزندی‌اش برگیرند، پرورش دهند. ولی او دشمن جان‌شان، سبب اندوه‌شان و عامل از بین رفتن ملک‌شان گردید. بی‌گمان فرعون، هامان و کسان‌شان ستمگر، سرکش و مجرم بودند.

﴿وَقَالَتِ ٱمۡرَأَتُ فِرۡعَوۡنَ قُرَّتُ عَیۡنٖ لِّی وَلَکَۖ لَا تَقۡتُلُوهُ عَسَىٰٓ أَن یَنفَعَنَآ أَوۡ نَتَّخِذَهُۥ وَلَدٗا وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ ٩.

در این میان زن فرعون به وی گفت: موسی مایه انس و شادمانی و نور چشم من و تو خواهد بود پس او را نکش، تا شاید زنده ماندنش برای ما سودی در بر داشته یا او فرزندی برایمان باشد. گفتنی است که فرعون و همسرش دارای فرزند نبودند. و چنین بود که فرعون و همراهانش ندانستند که پایان کارشان بر دست این کودک خواهد بود.

﴿وَأَصۡبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَٰرِغًاۖ إِن کَادَتۡ لَتُبۡدِی بِهِۦ لَوۡلَآ أَن رَّبَطۡنَا عَلَىٰ قَلۡبِهَا لِتَکُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ١٠.

از آن طرف دل مادر موسی از هرچیز دیگر جز یاد موسی و اندیشیدن در حال و سرنوشتش، تهی گشت و اگر خداوند عزوجل او را پایدار و شکیبا نساخته بود نزدیک بود برای مردم افشا کند که موسی فرزند وی است. چنین بود که به وعده الهی و نگهداشت و کارسازی وی، دلش آرام گرفت؛ زیرا مادر موسی به وحی و الهامی که خداوند عزوجل به وی کرده بود، باورمند و متیقن بود.

﴿وَقَالَتۡ لِأُخۡتِهِۦ قُصِّیهِۖ فَبَصُرَتۡ بِهِۦ عَن جُنُبٖ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ ١١.

مادر موسی هنگامی که موسی را در آب می‌گذاشت به خواهر وی گفت: پی موسی را بگیر، حرکت صندوق را دنبال کن و بنگر که سر انجام با وی چه می‌شود؟ پس خواهرش پی وی را گرفت و دورا دور حال وی را می‌پایید در حالی که قوم فرعون از ین نکته که او خواهر وی است و می‌خواهد تا از اخبارش سر در آورد، غافل بودند.

﴿۞وَحَرَّمۡنَا عَلَیۡهِ ٱلۡمَرَاضِعَ مِن قَبۡلُ فَقَالَتۡ هَلۡ أَدُلُّکُمۡ عَلَىٰٓ أَهۡلِ بَیۡتٖ یَکۡفُلُونَهُۥ لَکُمۡ وَهُمۡ لَهُۥ نَٰصِحُونَ ١٢.

و خدای متعال از روی لطفی که به موسی و مادرش داشت از قبل، شیر خوردن موسی از هر زنی جز مادرش را بر وی حرام گردانیده بود. پس خواهرش به کسان فرعون گفت: آیا شما را بر زنی در خانواده‌ای راهنمایی کنم که شیردهی، پرورش و پرداختن به کار وی را به خوبی بلدند و او را با اشتیاق نگهدار خواهند بود؟ کسان فرعون هم پیشنهادش را پذیرفتند و اجابت گفتند.

﴿فَرَدَدۡنَٰهُ إِلَىٰٓ أُمِّهِۦ کَیۡ تَقَرَّ عَیۡنُهَا وَلَا تَحۡزَنَ وَلِتَعۡلَمَ أَنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ ١٣.

به این ترتیب حق‌تعالی موسی را به مادرش بر گرداند تا شادمانیش کامل شود و خاطرش آرام گیرد و تا او وعده خود به وی را محقق گرداند. چنین بود که با رعایت و عنایت خداوند عزوجل موسی سالم و محفوظ بر گشت و بیم و هراس مادرش بر وی و اندوهش از فراق وی از بین رفت. و تا مادر موسی بداند که وعده پروردگار متعال به وی حقّ است و در آن تردیدی نیست و او وعده‌اش را خلاف نمی‌کند. ولی بیشتر کافران نمی‌دانند که وعده خداوند عزوجل خواه ناخواه انجام شدنی است.

﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُۥ وَٱسۡتَوَىٰٓ ءَاتَیۡنَٰهُ حُکۡمٗا وَعِلۡمٗاۚ وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٤.

و چون موسی به کمال نیرومندی و به تمام رشد عقلی‌اش رسید خداوند عزوجل به او حکمت و دانش عطا کرد و او را در دین خویش فقیه و فرزانه گردانید. و آنگونه که حق‌تعالی موسی را بر عبادت و تقوای خود پاداش داد، به همین ترتیب هر کس را که اطاعت و دوستی‌اش را بر گزیند، پاداش می‌دهد.

﴿وَدَخَلَ ٱلۡمَدِینَةَ عَلَىٰ حِینِ غَفۡلَةٖ مِّنۡ أَهۡلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیۡنِ یَقۡتَتِلَانِ هَٰذَا مِن شِیعَتِهِۦ وَهَٰذَا مِنۡ عَدُوِّهِۦۖ فَٱسۡتَغَٰثَهُ ٱلَّذِی مِن شِیعَتِهِۦ عَلَى ٱلَّذِی مِنۡ عَدُوِّهِۦ فَوَکَزَهُۥ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَیۡهِۖ قَالَ هَٰذَا مِنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِۖ إِنَّهُۥ عَدُوّٞ مُّضِلّٞ مُّبِینٞ ١٥.

و موسی پنهان از دیدگان در زمانی که مردم متوجه نبودند وارد شهر شد تا به موجودیتش در شهر پی نبرند. در این میان او در شهر دو مرد را یافت که باهم در حال زد و خورد بودند؛ یکی از آن دو، از قومش بنی اسرائیل و دیگری قبطی و از قوم فرعون بود. در این اثنا فرد اسرائیلی از موسی برای از بین بردن فرد قبطی خواستار کمک گردید. موسی هم فرد قبطی را با مشتش زد و در نتیجه آن شخص قبطی مرد. اما موسی از این کار خود پشیمان شد و گفت: بی‌گمان این کار از آرایش‌دهی شیطان است؛ از آنجا که او مرا بر زدن فرد قبطی برانگیخت. همانا شیطان دشمنی است آشکار برای انسان که او را از هدایت به بیراهه برده و به پرتگاه‌های سقوط می‌کشاند. البته این کار موسی قبل از بعثتش به نبوّت بود.

﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمۡتُ نَفۡسِی فَٱغۡفِرۡ لِی فَغَفَرَ لَهُۥٓۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ ١٦.

بعد از آنکه موسی قبطی را کشت، گفت: پروردگارا! بی‌گمان من با کشتن یک شخص بی‌گناه که تو مرا به قتلش دستور نداده بودی، برخویشتن ستم کردم، پس این گناه را بر من بیامرز! و خداوند عزوجل هم گناهش را بر وی آمرزید. قطعاً او بر توبه کاران از اهل عصیان بسیار آمرزگار و بر باز آمدگان، بسی رحیم و گشایشگر است.

﴿قَالَ رَبِّ بِمَآ أَنۡعَمۡتَ عَلَیَّ فَلَنۡ أَکُونَ ظَهِیرٗا لِّلۡمُجۡرِمِینَ ١٧.

موسی گفت: پروردگارا! به سبب انعامی که با عفو و رحمت و دانش و حکمت، بر من ارزانی داشتی از این پس دیگر هرگز پشتیبان و یاریگر کسی بر جور و ستمش نخواهم بود.

﴿فَأَصۡبَحَ فِی ٱلۡمَدِینَةِ خَآئِفٗا یَتَرَقَّبُ فَإِذَا ٱلَّذِی ٱسۡتَنصَرَهُۥ بِٱلۡأَمۡسِ یَسۡتَصۡرِخُهُۥۚ قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰٓ إِنَّکَ لَغَوِیّٞ مُّبِینٞ ١٨.

پس از این واقعه موسی صبحگاه در شهر فرعون بیمناک و در انتظار بود و اخبار پیرامون خود و آن کس از اهالی مصر را که دیروز کشته بود می‌پاید. پس به ناگاه همان شخص اسرائیلی را دید که روز قبل از وی بر کشتن قبطی خواستار کمک شده بود و اینک باز همو از وی خواهان معاونت بر کشتن قبطی دیگری بود. اما موسی درخواستش را رد کرد و گفت: بی‌گمان تو شخصی بسیار ستمگر، سرکش و طغیانگر هستی.

﴿فَلَمَّآ أَنۡ أَرَادَ أَن یَبۡطِشَ بِٱلَّذِی هُوَ عَدُوّٞ لَّهُمَا قَالَ یَٰمُوسَىٰٓ أَتُرِیدُ أَن تَقۡتُلَنِی کَمَا قَتَلۡتَ نَفۡسَۢا بِٱلۡأَمۡسِۖ إِن تُرِیدُ إِلَّآ أَن تَکُونَ جَبَّارٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا تُرِیدُ أَن تَکُونَ مِنَ ٱلۡمُصۡلِحِینَ ١٩.

چون موسی بر کشتن فرد قبطی مصمم شد، آن شخص اسرائیلی پنداشت که او می‌خواهد به وی حمله ور شود. پس خطاب به موسی گفت: آیا کنون می‌خواهی مرا به قتل رسانی چنان‌که دیروز آن فرد قبطی را کشتی؟ (پس شخص قبطی سخن اسرائیلی را شنید و خبر را به فرعون برد) تو فقط می‌خواهی شخصی باشی ستمگر و مستبد و سر آن نداری که از اهل صلاح و خیر و استقامت باشی.

﴿وَجَآءَ رَجُلٞ مِّنۡ أَقۡصَا ٱلۡمَدِینَةِ یَسۡعَىٰ قَالَ یَٰمُوسَىٰٓ إِنَّ ٱلۡمَلَأَ یَأۡتَمِرُونَ بِکَ لِیَقۡتُلُوکَ فَٱخۡرُجۡ إِنِّی لَکَ مِنَ ٱلنَّٰصِحِینَ ٢٠.

و از دوردست شهر، مردی شتابان آمد و به موسی خبر داد که: سران شهر در مورد کشتنت با هم مشوره می‌کنند پس از شهر بگریز؛ زیرا من برایت خیرخواه و دلسوز هستم.

﴿فَخَرَجَ مِنۡهَا خَآئِفٗا یَتَرَقَّبُۖ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ ٢١.

پس موسی در حالی که منتظر اخبار بود و توقع داشت تا کسی به قصد دستگیری‌اش به وی برسد ترسان و نگران از شهر گریخت و در این حال، به بارگاه پروردگارش دعا کرد که وی را از چنگال ستمگران نجات بخشد.

﴿وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلۡقَآءَ مَدۡیَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّیٓ أَن یَهۡدِیَنِی سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ ٢٢.

چون موسی رو به دیار مدین کرد و از چنگ فرعون گریخت گفت: امید است پروردگارم مرا به بهترین راه به سوی مدین و به بهترین روش راهنمایی و هدایت کند.

﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَآءَ مَدۡیَنَ وَجَدَ عَلَیۡهِ أُمَّةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ یَسۡقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ ٱمۡرَأَتَیۡنِ تَذُودَانِۖ قَالَ مَا خَطۡبُکُمَاۖ قَالَتَا لَا نَسۡقِی حَتَّىٰ یُصۡدِرَ ٱلرِّعَآءُۖ وَأَبُونَا شَیۡخٞ کَبِیرٞ ٢٣.

چون موسی به آب مدین رسید گروهی از مردم را بر سر آن یافت که دام‌های خود را آب می‌دادند. او پشت سر مردم دو دختر را یافت که تنها از آن جماعت، گوسفندان‌شان را به کناری کشیده و آن‌ها را از آب باز داشته بودند؛ زیرا از همپایی و تزاحم با مردان احساس عجز و ناتوانی می‌کردند و منتظر بودند تا نخست آن‌ها از آبکشی فارغ شوند تا بتوانند پس از آن گوسفندان خویش را آب دهند. پس چون موسی ضعف این دو دختر را دید بر آن‌ها دل سوخت و گفت: حال و وضع کار شما چیست؟ آنان در پاسخ گفتند: چون ما توان مزاحمت با مردان را نداریم از این‌روی گوسفندان خویش را تا آنگاه آب نمی‌دهیم که همه مردم از آب دادن گوسفندان‌شان فارغ نشوند. و پدر ما نیز پیر مردی است سال‌خورده که توان آبدهی گوسفندان و تحمّل ازدحام مردم را ندارد.

﴿فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰٓ إِلَى ٱلظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَآ أَنزَلۡتَ إِلَیَّ مِنۡ خَیۡرٖ فَقِیرٞ ٢٤.

پس موسی گوسفندان آن دو دختر را آب داد و سپس به سوی سایه درختی رفته در زیر آن نشست و گفت: پروردگارا! من به روزی و فضلت ـ از قبیل غذا و مانند آن ـ فقیر و نیازمندم.

﴿فَجَآءَتۡهُ إِحۡدَىٰهُمَا تَمۡشِی عَلَى ٱسۡتِحۡیَآءٖ قَالَتۡ إِنَّ أَبِی یَدۡعُوکَ لِیَجۡزِیَکَ أَجۡرَ مَا سَقَیۡتَ لَنَاۚ فَلَمَّا جَآءَهُۥ وَقَصَّ عَلَیۡهِ ٱلۡقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفۡۖ نَجَوۡتَ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ ٢٥.

در این اثنا یکی از آن دو دختر که با آزرم گام برمی‌داشت باز آمد و به موسی گفت: پدرم تو را فرا می‌خواند تا پاداش آبدهی گوسفندان‌مان را به تو بپردازد. پس موسی همراه دختر راه افتاد و چون با پدرش ملاقات کرد و وی را از آنچه برایش در مصر با فرعون و قومش اتفاق افتاده بود خبر داد و ماجرای گریز خود از مصر را با وی در میان گذاشت، پدر دختر به وی گفت: نترس؛ زیرا خداوند عزوجل تو را از چنگ ستمگران نجات داده است چرا که آنان را بر ما سلطه‌ای نیست و هرگز آزارشان به ما نخواهد رسید.

﴿قَالَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا یَٰٓأَبَتِ ٱسۡتَ‍ٔۡجِرۡهُۖ إِنَّ خَیۡرَ مَنِ ٱسۡتَ‍ٔۡجَرۡتَ ٱلۡقَوِیُّ ٱلۡأَمِینُ ٢٦.

در این میان یکی از آن دو دختر به پدرش گفت: ای پدر! موسی را برای شبانی گوسفندان اجیر کن. در حقیقت بهترین کسی که استخدامش می‌کنی همان کسی است که بر نگهداشت گوسفندان نیرومند و در کار خویش امانتدار بوده و امانت را خیانت نکند. بناء در شخص ضعیف خیانتکار، خیری نیست.

﴿قَالَ إِنِّیٓ أُرِیدُ أَنۡ أُنکِحَکَ إِحۡدَى ٱبۡنَتَیَّ هَٰتَیۡنِ عَلَىٰٓ أَن تَأۡجُرَنِی ثَمَٰنِیَ حِجَجٖۖ فَإِنۡ أَتۡمَمۡتَ عَشۡرٗا فَمِنۡ عِندِکَۖ وَمَآ أُرِیدُ أَنۡ أَشُقَّ عَلَیۡکَۚ سَتَجِدُنِیٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ ٢٧.

پدر آن دو دختر به موسی گفت: در حقیقت من می‌خواهم یکی از این دو دختر را که مشاهده می‌کنی بر این شرط به نکاحت در آورم که به مدّت هشت سال گوسفندانم را شبانی کنی ولی اگر ده سال را تکمیل کردی پس این از فضل توست. و بدان که من با شرط قرار دادن مدّت ده سال، برتو سخت نمی‌گیریم و مرا ـ ان‌شاءالله ـ در حسن معامله، لطف و مهربانی به کارگر و وفا به وعده، از درستکاران خواهی یافت.

﴿قَالَ ذَٰلِکَ بَیۡنِی وَبَیۡنَکَۖ أَیَّمَا ٱلۡأَجَلَیۡنِ قَضَیۡتُ فَلَا عُدۡوَٰنَ عَلَیَّۖ وَٱللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَکِیلٞ ٢٨.

موسی گفت: این قراردادی است میان من و تو که هر یک از دو مدّت را در کار شبانی به انجام رساندم، به قرارداد مربوطه وفا کنند تلقّی شوم و بر من در نیفزودن بر هشت سال سرزنشی نیست. و خداوند عزوجل بر آنچه اتفاق کردیم گواه است؛ او ناظر و مراقب اعمال ما است و بر نهان و آشکار ما آگاه است و او بهترین گواهان می‌باشد.

﴿۞فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى ٱلۡأَجَلَ وَسَارَ بِأَهۡلِهِۦٓ ءَانَسَ مِن جَانِبِ ٱلطُّورِ نَارٗاۖ قَالَ لِأَهۡلِهِ ٱمۡکُثُوٓاْ إِنِّیٓ ءَانَسۡتُ نَارٗا لَّعَلِّیٓ ءَاتِیکُم مِّنۡهَا بِخَبَرٍ أَوۡ جَذۡوَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ لَعَلَّکُمۡ تَصۡطَلُونَ ٢٩.

موسی گفت: پس چون موسی علیه السلام مدّت ده سال را که کامل‌‌ترین دو مدّت بود به انجام رساند و خانواده‌اش را به سوی مصر حرکت داد، در میان راه در کنار کوه طور آتشی را مشاهده کرد. در این اثنا به خانواده‌اش گفت: شما در جای خود بمانید و انتظار مرا بکشید؛ زیرا من آتشی را مشاهده کرده‌‌ام، پس به آنجا می‌روم؛ شاید از آنجا برای شما خبری بیاورم که ما را بر راه، راهنمون گردد یا از اهل آن آتش خبری بیاورم، یا شعله‌ای از آن بیاورم که با آن خود را از خنکی گرم نمایید.

﴿فَلَمَّآ أَتَىٰهَا نُودِیَ مِن شَٰطِیِٕ ٱلۡوَادِ ٱلۡأَیۡمَنِ فِی ٱلۡبُقۡعَةِ ٱلۡمُبَٰرَکَةِ مِنَ ٱلشَّجَرَةِ أَن یَٰمُوسَىٰٓ إِنِّیٓ أَنَا ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٣٠﴾.

پس چون موسی به آن آتش رسید خداوند عزوجل از جانب راست وادی در آن جایگاه مبارک از کنار درخت، وی را ندا کرد و به وی درباره خود چنین فرمود: (ای موسی! منم الله؛ پروردگار جهانیان!).

﴿وَأَنۡ أَلۡقِ عَصَاکَۚ فَلَمَّا رَءَاهَا تَهۡتَزُّ کَأَنَّهَا جَآنّٞ وَلَّىٰ مُدۡبِرٗا وَلَمۡ یُعَقِّبۡۚ یَٰمُوسَىٰٓ أَقۡبِلۡ وَلَا تَخَفۡۖ إِنَّکَ مِنَ ٱلۡأٓمِنِینَ ٣١.

آنگاه حق‌تعالی به وی دستور داد تا عصایش را بیفکند. پس به اذن الله عزوجل عصا به ماری بزرگ که سخت جنبان بود تبدیل شد؛ گویی او در جنبش سریع خود همانند مار کوچکی است. چون موسی این منظره را مشاهده کرد گریزان روی گردانید و از شدّت خوف به مار التفاتی نکرد. پس خداوند عزوجل وی را ندا داد که ای موسی! روی آر و نترس؛ زیرا تو از هر آنچه که مایه آزارت شود، در امان هستی! چه هر کس در تحت رعایت الله عزوجل قرار داشته باشد از هر ناخوشی و آسیبی ایمن است.

﴿ٱسۡلُکۡ یَدَکَ فِی جَیۡبِکَ تَخۡرُجۡ بَیۡضَآءَ مِنۡ غَیۡرِ سُوٓءٖ وَٱضۡمُمۡ إِلَیۡکَ جَنَاحَکَ مِنَ ٱلرَّهۡبِۖ فَذَٰنِکَ بُرۡهَٰنَانِ مِن رَّبِّکَ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِۦٓۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِینَ ٣٢.

ای موسی! دستت را در چاک پیراهنت داخل کن تا بدون بیماری و برص، سپید بیرون آید. همچنان دستت را به سینه‌ات بچسبان تا روانت آرام گیرد و قلبت مطمئن شود. پس این دو نشانه است برایت از بارگاه پروردگارت که یکی: بر گرداندن عصا به اژدها و دیگری ید بیضا بدون آفت و بیماری است. و این دو دلیل بزرگ به سوی فرعون و سران قومش بر قدرت و یگانگی حق‌تعالی و راستگویی موسی است. در حقیقت فرعون و سران قومش از طاعت خداوند عزوجل خارج و از حدودش تجاوزگر بودند.

﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلۡتُ مِنۡهُمۡ نَفۡسٗا فَأَخَافُ أَن یَقۡتُلُونِ ٣٣.

موسی به پروردگار سبحان گفت: پروردگارا! من از قوم فرعون کسی را کشته‌ام که به قتلش مامور نبوده‌ام. پس، از آن می‌ترسم که مرا در برابر آن کس به قتل رسانند.

﴿وَأَخِی هَٰرُونُ هُوَ أَفۡصَحُ مِنِّی لِسَانٗا فَأَرۡسِلۡهُ مَعِیَ رِدۡءٗا یُصَدِّقُنِیٓۖ إِنِّیٓ أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ ٣٤.

و برادرم هارون از من زبان آورتر و بر سخن گفتن تواناتر است. پس پروردگارا! هارون را همراهم بفرست تا او نیز پیامبری مانند من باشد و مرا در امر رسالت یاری کند. امید که فرعون تصدیقم نماید؛ زیرا من می‌ترسم که او رسالتم را تکذیب نماید.

﴿قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَنَجۡعَلُ لَکُمَا سُلۡطَٰنٗا فَلَا یَصِلُونَ إِلَیۡکُمَا بِ‍َٔایَٰتِنَآۚ أَنتُمَا وَمَنِ ٱتَّبَعَکُمَا ٱلۡغَٰلِبُونَ ٣٥.

خدای متعال به موسی فرمود: به زودی بازویت را به وسیله برادرت هارون نیرومند و تو را به وی پشت گرم خواهیم ساخت و شما هردو را بر فرعون و قومش با برهان آشکار و حجّت قاطع یاری خواهیم نمود. بنابراین آن‌ها به شما آزاری رسانده نمی‌توانند. بدان ای موسی! که تو و هارون و پیروان مؤمن‌تان همگی، با ادله راستین ما بر فرعون پیروز و غالب خواهید بود.

﴿فَلَمَّا جَآءَهُم مُّوسَىٰ بِ‍َٔایَٰتِنَا بَیِّنَٰتٖ قَالُواْ مَا هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّفۡتَرٗى وَمَا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِیٓ ءَابَآئِنَا ٱلۡأَوَّلِینَ ٣٦.

پس چون موسی با برهان‌های منزله از سوی عزوجل و حجّت‌های راستینی که روشنگر حق از باطل بود نزد فرعون و همراهانش آمد آنان به موسی گفتند: این چیزی که تو بدان برانگیخته شده‌ای جز نوعی از سحر که آن را به دروغ و ترفند به هم یافته‌ای نیست؛ این باطل و دروغی پیش نمی‌باشد و سابقه ندارد که ما همچو دروغی را در قرن‌های گذشته شنیده باشیم.

﴿وَقَالَ مُوسَىٰ رَبِّیٓ أَعۡلَمُ بِمَن جَآءَ بِٱلۡهُدَىٰ مِنۡ عِندِهِۦ وَمَن تَکُونُ لَهُۥ عَٰقِبَةُ ٱلدَّارِۚ إِنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٣٧.

موسی به فرعون گفت: بی‌گمان پروردگارم انسان راستگوی درستکار را که پیام آور حق است از دروغگویی که به ناروا جدال می‌کند، باز می‌شناسد و او به کسی که فرجام نیکو و پایان خوش سرای آخرت برای وی است داناتر می‌باشد.

﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمَلَأُ مَا عَلِمۡتُ لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرِی فَأَوۡقِدۡ لِی یَٰهَٰمَٰنُ عَلَى ٱلطِّینِ فَٱجۡعَل لِّی صَرۡحٗا لَّعَلِّیٓ أَطَّلِعُ إِلَىٰٓ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّی لَأَظُنُّهُۥ مِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ ٣٨.

فرعون به سران قومش گفت: ای اشراف قوم! من جز خویشتن برای شما خدایی نمی‌شناسم، پس مرا به یگانگی پرستش کنید. و ای هامان! برایم بر گِل آتشی بیفروز تا آن گِل پخته و مستحکم شود، آنگاه بر آن بنایی بلند بر افراز تا شاید من خدایی را که موسی جز من می‌پرستد ببینم! و البته من چنین می‌پندارم که موسی در این ادعایش که او را غیر از من خدایی است، دروغگوست.

﴿وَٱسۡتَکۡبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُۥ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ إِلَیۡنَا لَا یُرۡجَعُونَ ٣٩.

و فرعون و لشکریانش در مصر؛ ستم، گردنکشی برتری منشی و فساد کردند و او و قومش پنداشتند که هیچ بازگشتی به سوی پروردگار مردم در کار نیست.

﴿فَأَخَذۡنَٰهُ وَجُنُودَهُۥ فَنَبَذۡنَٰهُمۡ فِی ٱلۡیَمِّۖ فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلظَّٰلِمِینَ ٤٠.

در نتیجه خداوند عزوجل فرعون و لشکریانش را نابود و ریشه کن ساخت و آنان را به دریا غرق گردانید. پس بنگر که کشتارگاه طغیانگران و پایان کار ستمگرانی که به خداوند عزوجل کفر ورزیده و با پیامبرانش ستیزه کردند چگونه بود!!

﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ لَا یُنصَرُونَ ٤١.

و خداوند عزوجل فرعون و قومش را دعوت‌گرانی به سوی آتش و رهبرانی به سوی جهنم گردانید که گمراهان و ستمگران به آنان اقتدا می‌کنند و آنان نه در روز قیامت خود را یاری توانند کرد و نه هم یاورانی دارند که عذاب دامنگیر به سبب کفر و تکذیب را از آنان دفع کند.

﴿وَأَتۡبَعۡنَٰهُمۡ فِی هَٰذِهِ ٱلدُّنۡیَا لَعۡنَةٗۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ هُم مِّنَ ٱلۡمَقۡبُوحِینَ ٤٢.

و خداوند عزوجل در این زندگانی دنیا خشم و عار و خواری و خفّتی از جانب خود بدرقه کرده است و روز قیامت نیز آن‌ها از کسانی هستند که اعمال‌شان زشت و ننگین است. پس بازگشت‌شان چه زشت و ننگین و سعی و تلاش‌شان چه ناکام و رسواست.

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ مِنۢ بَعۡدِ مَآ أَهۡلَکۡنَا ٱلۡقُرُونَ ٱلۡأُولَىٰ بَصَآئِرَ لِلنَّاسِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لَّعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ ٤٣.

و در حقیقت خداوند عزوجل به موسی تورات را بعد از آن عطا کرد که اقوام پیشین چون قوم نوح، عاد، ثمود، قوم لوط و اصحاب مدین را نابود ساخت. و در تورات برهان‌های درخشان و ادلّۀ قاطع برای بنی اسرائیل است که با آن‌ها به سوی حق راه می‌یابند و به نور آن‌ها از باطل می‌پرهیزند اما مشروط به آنکه بدان عمل کنند. و در تورات اسباب رحمت و مغفرت است تا شاید آنان فضل و منّت حق‌تعالی بر خود را به یاد آورده و بناء به وی ایمان آورند، از پیامبرش پیروی کرده و به هدایتش چنگ زنند.

﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ ٱلۡغَرۡبِیِّ إِذۡ قَضَیۡنَآ إِلَىٰ مُوسَى ٱلۡأَمۡرَ وَمَا کُنتَ مِنَ ٱلشَّٰهِدِینَ ٤٤.

و ای پیامبر! تو در جانب غربی کوه طور همراه موسی نبودی آنگاه که خداوند عزوجل با وی سخن گفت. و تو از حاضران آن صحنه نبودی.

﴿وَلَٰکِنَّآ أَنشَأۡنَا قُرُونٗا فَتَطَاوَلَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡعُمُرُۚ وَمَا کُنتَ ثَاوِیٗا فِیٓ أَهۡلِ مَدۡیَنَ تَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِنَا وَلَٰکِنَّا کُنَّا مُرۡسِلِینَ ٤٥.

لیکن خدای متعال نسل‌هایی را آفرید و زمانی طولانی بر آنان گذشت؛ تا سرانجام آنان یگانگی وی را فراموش کرده و از دینش روی بر گردانیدند. و تو در میان مردم مدین اقامت نداشتی تا برای‌شان کتاب خدا عزوجل را خوانده، اخبارشان را دریافته و بر امورشان آگاهی یابی. ولی این داستان موسی که قومت را از آن خبر دادی، دلیلی بر رسالتت و برهانی بر نبوّتت می‌باشد.

﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ ٱلطُّورِ إِذۡ نَادَیۡنَا وَلَٰکِن رَّحۡمَةٗ مِّن رَّبِّکَ لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أَتَىٰهُم مِّن نَّذِیرٖ مِّن قَبۡلِکَ لَعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ ٤٦.

آری؛ ای پیامبر! تو آن دم که خداوند عزوجل با موسی سخن گفت در جانب کوه طور نبودی ولی خدا عزوجل از روی رحمت و لطفی که به تو دارد، خبر این واقعه عظیم را بر تو وحی کرد تا امّتی را که پیش از تو هیچ پیامبری از نزد خدا عزوجل بر ایشان نیامده است بیم دهی؛ باشد که آنان از آنچه خداوند عزوجل بر تو نازل کرده، پند گیرند و در نتیجه بدان عمل کرده و غیر آن از اعمال شرک و جاهلیّت را فرو گذارند.

﴿وَلَوۡلَآ أَن تُصِیبَهُم مُّصِیبَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡ فَیَقُولُواْ رَبَّنَا لَوۡلَآ أَرۡسَلۡتَ إِلَیۡنَا رَسُولٗا فَنَتَّبِعَ ءَایَٰتِکَ وَنَکُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٤٧.

و اگر این مسئله مطرح نبود که وقتی بر کافران به سبب کفرشان عذابی می‌رسد چنین بگویند: پروردگارا! چرا قبل از آنکه ما را عذاب کنی، پیامبری به سوی ما نفرستادی تا به آیاتی که نازل کرده‌ای عمل می‌کردیم و از کسانی می‌بودیم که کتاب و پیامبرت صلی الله علیه و آله و سلم را تصدیق کرده‌اند؟ یقیناً در عذاب نمودن‌شان شتاب می‌کردیم.

﴿فَلَمَّا جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ مِنۡ عِندِنَا قَالُواْ لَوۡلَآ أُوتِیَ مِثۡلَ مَآ أُوتِیَ مُوسَىٰٓۚ أَوَ لَمۡ یَکۡفُرُواْ بِمَآ أُوتِیَ مُوسَىٰ مِن قَبۡلُۖ قَالُواْ سِحۡرَانِ تَظَٰهَرَا وَقَالُوٓاْ إِنَّا بِکُلّٖ کَٰفِرُونَ ٤٨.

اما چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزد کافران مکه آمد تا آنان را از عذاب خداوند عزوجل بیم دهد اعتراض کنان گفتند: چرا خداوند عزوجل به وی از معجزات حسّی آشکار نداد آنگونه که به موسی همچون عصا و ید بیضا را داد؟ ای پیامبر! به آنان بگو: آیا بنی اسرائیل پیش از این به معجزات موسی کفر نورزیدند؟ آری! آن‌ها بودند که گفتند: تورات و قرآن هردو سحر و جادویند و در سحر خود با هم مدد کرده‌اند! و گفتند: ما هم به تورات و هم به قرآن کفر ورزیده ایم.

﴿قُلۡ فَأۡتُواْ بِکِتَٰبٖ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ هُوَ أَهۡدَىٰ مِنۡهُمَآ أَتَّبِعۡهُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ٤٩.

ای پیامبر! به آنان بگو: اگر در ادعای خود راستگو هستید، کتابی را بیاورید که از جانب خداوند نازل شده باشد و در هدایت و رشد خود از تورات و قرآن بزرگ‌تر و راهنمون‌تر باشد؛ در آن صورت من یقیناً بدان کتاب راه جسته و بدانچه در آن است عمل خواهم کرد.

﴿فَإِن لَّمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَکَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَیۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ ٥٠.

پس اگر آنچه از کتاب ـ غیر از قرآن و تورات ـ درخواست کردی نیاوردند و عذرشان بریده شد و حجّت‌شان از کار افتاد پس بدان که آنان اهل هوی و هوس اند نه اهل دلیل و منطق و فقط هوس‌های خود را بیرون می‌کنند. و البته هیچ‌کس گمراه‌تر و حیران‌تر از صاحب هوا نیست که تارک شرع خدا عزوجل است. بی‌گمان خداوند عزوجل متجاوزان از حدودش، نافرمانان دستورش و ستیزه گران با دینش را به سوی صواب هدایت نمی‌کند.

﴿۞وَلَقَدۡ وَصَّلۡنَا لَهُمُ ٱلۡقَوۡلَ لَعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ ٥١.

و به راستی خداوند عزوجل از روی رحمت به مردم این قرآن را به روشنی، با تفصیل و به هم پیوسته بیان کرد تا شاید در آن اندیشیده و از آیاتش پند گیرند.

﴿ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلِهِۦ هُم بِهِۦ یُؤۡمِنُونَ ٥٢.

کسانی از یهود و نصاری که خداوند عزوجل بر آنان تورات و انجیل را نازل کرد و آن‌ها کتاب‌های الهی را تحریف و تبدیل نکردند بی‌گمان قرآن را نیز تصدیق می‌کنند؛ همچون عبدالله بن سلام و دیگران.

﴿وَإِذَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِهِۦٓ إِنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّنَآ إِنَّا کُنَّا مِن قَبۡلِهِۦ مُسۡلِمِینَ ٥٣.

و چون آیات قرآن بر مؤمنان اهل کتاب خوانده شود می‌گویند: به درستی تصدیق کردم! باور داریم که قرآن از نزد خداوند عزوجل است و از آن پیروی کردیم! بی‌تردید قرآن حقّ است و از جانب خدای متعال نازل شده است. ما پیش از آنکه قرآن بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل شود نیز یکتاپرست و بر دین اسلام که دین همه پیامبران است بوده‌‌ایم.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ یُؤۡتَوۡنَ أَجۡرَهُم مَّرَّتَیۡنِ بِمَا صَبَرُواْ وَیَدۡرَءُونَ بِٱلۡحَسَنَةِ ٱلسَّیِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ ٥٤.

همین گروه باورمند به کتاب‌های پیشن خود و به قرآن اند که خداوند عزوجل پاداش‌شان را دوبار به طور مضاعف برای‌شان می‌دهد؛ از آن روی که به دو کتاب ایمان آورده‌اند و از آن جهت که بر ادای طاعت و پرهیز از معصیت صابر و پایدارند. و هم ایشان اند که بدی را با نیکی دفع می‌کنند؛ یعنی بعد از ارتکاب معصیت به کفّاره آن طاعت انجام می‌دهند. یا آنانند که بدی را با نیکی پاسخ می‌دهند. و همانانند که برای رضای خدا عزوجل از آنچه که بدی‌شان عطا کرده است صدقه می‌کنند.

﴿وَإِذَا سَمِعُواْ ٱللَّغۡوَ أَعۡرَضُواْ عَنۡهُ وَقَالُواْ لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَکُمۡ أَعۡمَٰلُکُمۡ سَلَٰمٌ عَلَیۡکُمۡ لَا نَبۡتَغِی ٱلۡجَٰهِلِینَ ٥٥.

و چون آن گروه ابراز سخن ناروایی را بشنوند، بدان گوش فرا نمی‌دهند بلکه شنوایی‌شان را از فرا دادن به آن پاک نگه داشته و می‌گویند: کردارهای ما از آن ما است و ما از آن‌ها مسئول هستیم و کردارهای شما از آن شما است و گناه آن بردوش خود شماست. پس بدانید که ما هرگز شما را بر باطل‌تان اجابت نگفته و در معاصی‌تان با شما مشارکت نمی‌کنیم. در عین حال شما از آزار ما نیز به سلامت هستید؛ چرا که ما هرگز خود را به مقابله با جاهلان و معامله بالمثل با نابخردان مشغول نمی‌داریم. پس بزرگ‌ترین پاسخ به نادانان سبک مغز، سکوت و رویگردانی از آن‌هاست. آری! جواب البهان خاموشی است.

﴿إِنَّکَ لَا تَهۡدِی مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَهۡدِی مَن یَشَآءُۚ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِینَ ٥٦.

ای پیامبر! تو نمی‌توانی هر کس از مردم را دوست داشته و به هدایتش علاقه مند باشی، «هدایت توفیق» ارزانی داری بلکه هدایتگر فقط خدای یگانه یکتاست. پس اوست که هر کس از بندگانش را بخواهد توفیق هدایت می‌بخشد و او به کسی که سزاوار هدایت است داناتر می‌باشد؛ بناء سینه‌اش را برای هدایت می‌گشاید و او را بر آن راهنمون می‌گردد.

﴿وَقَالُوٓاْ إِن نَّتَّبِعِ ٱلۡهُدَىٰ مَعَکَ نُتَخَطَّفۡ مِنۡ أَرۡضِنَآۚ أَوَ لَمۡ نُمَکِّن لَّهُمۡ حَرَمًا ءَامِنٗا یُجۡبَىٰٓ إِلَیۡهِ ثَمَرَٰتُ کُلِّ شَیۡءٖ رِّزۡقٗا مِّن لَّدُنَّا وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ ٥٧.

و کافران به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفتند: اگر از هدایت و توحید که تو بدان مبعوث شده‌ای پیروی کنیم و پرستش بتان و معبودان باطل را فرو گذاریم مردمان با کشتار و اسارت و چپاول و غارت ما را از دیارمان می‌ربایند. آیا حق‌تعالی برای‌شان سرزمینی امن و مطمئن را که عبارت از مکّه سرزمین محرم خدا عزوجل از هنگام آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌باشد آماده نساخته است؟ سرزمینی که خیرات و محصولات زمین اعم از میوه‌ها، دانه‌ها و دیگر فرآورده‌ها به عنوان روزیی از جانب خداوند عزوجل به سوی آن سرازیر می‌شود؟ ولی بیشتر کافران نمی‌دانند که نعمت‌بخش حقیقی همانا خدای سبحان است. از این رو وی را ـ با توحید و خالص سازی عبادت برایش ـ سپاس نمی‌گذارند.

﴿وَکَمۡ أَهۡلَکۡنَا مِن قَرۡیَةِۢ بَطِرَتۡ مَعِیشَتَهَاۖ فَتِلۡکَ مَسَٰکِنُهُمۡ لَمۡ تُسۡکَن مِّنۢ بَعۡدِهِمۡ إِلَّا قَلِیلٗاۖ وَکُنَّا نَحۡنُ ٱلۡوَٰرِثِینَ ٥٨.

و خداوند عزوجل بسیاری از مردم شهرها را هنگامی هلاک و ویران ساخت که زندگی خوش و خواهش‌ها و سرمستی‌های‌شان آنان را از ایمان به وی، اطاعتش و پیروی از پیامبرانش به خود مشغول ساخت و در نتیجه تکذیب و رویگردانی اختیار کردند. پس این است سراهای‌شان که بعد از نابودی‌شان ـ جز تعدادی اندک ـ کسی در آن‌ها سکونت نگزیده است و تو هم این خانه‌های متروک را مشاهده می‌کنی. و خداوند عزوجل وارث بندگانش می‌باشد؛ او بعد از فنای خلقش باقی است، همه به سوی او باز می‌گردند و بنابراین هر کس را در برابر کار کردش جزا می‌دهد.

﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ مُهۡلِکَ ٱلۡقُرَىٰ حَتَّىٰ یَبۡعَثَ فِیٓ أُمِّهَا رَسُولٗا یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِنَاۚ وَمَا کُنَّا مُهۡلِکِی ٱلۡقُرَىٰٓ إِلَّا وَأَهۡلُهَا ظَٰلِمُونَ ٥٩.

و خدای سبحان هرگز نابود کننده و ویرانگر شهرهایی که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در پیرامون مکه قرار داشته‌اند نبوده است تا آنگاه که در مرکز و بزرگ‌ترین و شریف‌ترین آن شهرها که شهر مکه است پیامبری را که همانا محمد صلی الله علیه و آله و سلم اند بفرستد تا ایشان آیات قرآن را بر مردم بخوانند. و خداوند عزوجل هلاک کننده شهرها نیست مگر بعد از آنکه مردم آن‌ها با کفر به وی، ستیزه با پیامبرانش و نافرمانی امرش بر خویشتن ستم کنند و در نتیجه سزاوار هلاک و ویرانی گردند. بنابراین مردم هیچ شهری عذاب نمی‌شوند تا آنکه با فرستادن پیامبری به سوی‌شان، حجّت بر آنان اقامه گردد.

﴿وَمَآ أُوتِیتُم مِّن شَیۡءٖ فَمَتَٰعُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتُهَاۚ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَیۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٦٠.

و ای بندگان! هر چه از اموال و اولاد به شما داده شده است جز این نیست که بهره‌ای در این زندگانی فانی و دنیای نا پایدار و زیب و زیوری برای شما در برابر مردم است ولی آنچه پیش خداوند عزوجل برای دوستان و بندگان صالحش وجود دارد، بهتر و ماندگارتر می‌باشد؛ زیرا این چیزهاست که مبارک و خجسته، گوارا و پیوسته، همیشگی و نا گسسته است که هرگز آن‌ها را پایانی نیست. پس آیا در این موضوع نمی‌اندیشید تا میان نیک و بد و شایسته و بی‌ارزش فرق بگذارید؟

﴿أَفَمَن وَعَدۡنَٰهُ وَعۡدًا حَسَنٗا فَهُوَ لَٰقِیهِ کَمَن مَّتَّعۡنَٰهُ مَتَٰعَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا ثُمَّ هُوَ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ مِنَ ٱلۡمُحۡضَرِینَ ٦١.

آیا مثل و وصف کسی از بندگان که خدای سبحان به وی در برابر عمل نیکش بهشت‌های پر ناز و نعمت را وعده داده است و از آن‌رو که خداوند عزوجل تحقق بخش وعده‌های خویش می‌باشد او حتما به این وعده دست هم خواهد یافت؛ آری! آیا مَثَل و صفت چنین کسی همچون مَثَل آن شخصی است که خداوند عزوجل وی را در دنیای کوتاه از شهوت‌های گذرا و لذت‌های ناپایا بهره‌مند گردانیده است و او دنیا را بر آخرت ترجیح داده، دیدار خدا عزوجل را فراموش کرده و سپس در روز قیامت نزد حق‌تعالی حاضر ساخته می‌شود تا وی را در برابر کردارهایش مجازات نماید؟ پس آیا این شخص با آن شخص برابر است؟ هرگز! بنابراین باید انسان بیندیشد که کدام انتخاب برایش بهتر است و بر همین اساس او باید گزینه برازنده‌تر و ارزنده‌تر را برای خویشتن اختیار کند.

﴿وَیَوۡمَ یُنَادِیهِمۡ فَیَقُولُ أَیۡنَ شُرَکَآءِیَ ٱلَّذِینَ کُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ ٦٢.

و روزی که حق‌تعالی مشرکان را ندا داده و به آنان می‌گوید: آن خدایانی که غیر از من می‌پرستیدید و مدعی بودید که در الوهیتم شریک اند، کجایند؟

﴿قَالَ ٱلَّذِینَ حَقَّ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقَوۡلُ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ أَغۡوَیۡنَآ أَغۡوَیۡنَٰهُمۡ کَمَا غَوَیۡنَاۖ تَبَرَّأۡنَآ إِلَیۡکَۖ مَا کَانُوٓاْ إِیَّانَا یَعۡبُدُونَ ٦٣.

کافرانی که عذاب خدا عزوجل بر آنان واجب شده است می‌گویند: پروردگارا! این گروه بودند که ما گمراه‌شان کردیم همچنان که ما خود گمراه شدیم، اما امروز از یاری و دوستی‌شان به پیشگاه تو بی‌زاری می‌جویم؛ آنان در حقیقت ما را نمی‌پرستیدند بلکه شیاطینی را می‌پرستیدند که اندیشه شرک را بر آنان القا کرده بودند.

﴿وَقِیلَ ٱدۡعُواْ شُرَکَآءَکُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَهُمۡ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۚ لَوۡ أَنَّهُمۡ کَانُواْ یَهۡتَدُونَ ٦٤.

و روز جزا به کافران گفته می‌شود. خدایان پنداری‌تان را که به جای خدای سبحان می‌پرستیدید فراخوانید. پس آنان را ندا می‌کنند ولی از آن‌ها پاسخی نمی‌یابند. و عذابی را با چشم سر می‌بینند. اما اگر در دنیا بر هدایت و طاعت الله عزوجل قرار می‌داشتند او هرگز عذاب‌شان نمی‌کرد.

﴿وَیَوۡمَ یُنَادِیهِمۡ فَیَقُولُ مَاذَآ أَجَبۡتُمُ ٱلۡمُرۡسَلِینَ ٦٥.

و روز قیامت حق‌تعالی کافران را ندا می‌دهد و از آنان می‌پرسد: پاسخ‌تان به فرستادگان ما ـ هنگامی که ایشان را با پیام ایمان و عمل صالح به سوی شما فرستادیم ـ چه بود؟

﴿فَعَمِیَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلۡأَنۢبَآءُ یَوۡمَئِذٖ فَهُمۡ لَا یَتَسَآءَلُونَ ٦٦.

پس حجّت‌ها از آنان ناپدید و بیّنات از آنان پنهان می‌شود و در حیرتی تاریک درمی‌افتند که چه بگویند؟! در نتیجه آنان به علت بیم و اضطراب‌شان از یکدیگر نمی‌پرسند که چه حجّت مورد قبولی را که بتواند پاسخگوی پرسش پروردگار متعال باشد ارائه کنند.

﴿فَأَمَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَعَسَىٰٓ أَن یَکُونَ مِنَ ٱلۡمُفۡلِحِینَ ٦٧.

اما کسی که از کفر توبه کرده و در طاعت حق‌تعالی راستگو باشد، به موجبات شریعتش عمل نموده و از پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم پیروی نماید یقیناً از کسانی است که به مطلوب رسیده، از هراس‌ها نجات یافته و به بهشت رضوان الهی نازل گردیده است.

﴿وَرَبُّکَ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُ وَیَخۡتَارُۗ مَا کَانَ لَهُمُ ٱلۡخِیَرَةُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ ٦٨.

و پروردگارت که آفریننده نو آور و تصویرگر است هرچه را بخواهد بیافریند می‌آفریند، قضای وی را بر گرداننده‌ای نیست؛ او هرچه و هر که از خلقش را بخواهد برای رسالت و عبادتش برمی‌گزیند، بنابر آن چیزی از آفرینش، گزینش، فیصله و قضا در اختیار بندگان نیست؛ بلکه فقط خدای یگانه است که مالک همه این‌ها می‌باشد. او از آنچه به وی شریک و همتا قرار داده شده برتر و متعالی و از آنچه که باطل‌گرایان او را بدان توصیف کرده‌اند منزّه است.

﴿وَرَبُّکَ یَعۡلَمُ مَا تُکِنُّ صُدُورُهُمۡ وَمَا یُعۡلِنُونَ ٦٩.

و پروردگارت آنچه را سینه‌ها پنهان داشته و زبان‌ها آشکار می‌دارند می‌داند؛ زیرا غیب نزد وی حاضر و راز نزد وی علنی است.

﴿وَهُوَ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ لَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِی ٱلۡأُولَىٰ وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَهُ ٱلۡحُکۡمُ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ ٧٠.

و اوست خدایی که غیر وی سزاوار پرستش نیست و ماسوایش شایستگی الوهیت را ندارد، همه ستایش‌ها او را است و جمله مدح و ثناها به او اختصاص دارد. و ثنای جمیل در اول و آخر همه از آن اوست که به یگانگی در امور بندگانش حاکم است و آنچه را که به نفع‌شان باشد برای‌شان مشروع می‌گرداند و به سوی اوست که بندگان در روز معاد باز گردانیده می‌شوند تا میان‌شان داوری کند.

﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِن جَعَلَ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمُ ٱلَّیۡلَ سَرۡمَدًا إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ مَنۡ إِلَٰهٌ غَیۡرُ ٱللَّهِ یَأۡتِیکُم بِضِیَآءٍۚ أَفَلَا تَسۡمَعُونَ ٧١.

ای پیامبر! به بندگان بگو: به من خبر دهید که اگر خداوند عزوجل شب را بر شما تا روز قیامت بدون آوردن روزی مستدام و پیوسته بدارد، آیا غیر از او دیگر خدایی وجود دارد که برای شما روشنی بیافریند تا در آن تاریکی انبوه و پیوسته، بدان روشنی گیرید؟ پس آیا این اندرزها را بسان کسی که از شنیدن خویش بهره برده، پند آموخته، پذیرفته و عمل کرده است نمی‌شنوید؟!

﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِن جَعَلَ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمُ ٱلنَّهَارَ سَرۡمَدًا إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ مَنۡ إِلَٰهٌ غَیۡرُ ٱللَّهِ یَأۡتِیکُم بِلَیۡلٖ تَسۡکُنُونَ فِیهِۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ ٧٢.

ای پیامبر! به بندگان بگو: به من خبر دهید که اگر خداوند عزوجل روز را تا پگاه قیامت بدون شبی بر شما مستمرّ و پیوسته بدارد، آیا آنجا خدای دیگری غیر از خدای سبحان وجود دارد که برای شما شبی را بیافریند تا در آن بخوابید، استراحت نموده و آرام بگیرید؟ پس آیا به نشانه‌های حق‌تعالی در گردش شب و روز با دیدۀ تأمّل و اعتبار نمی‌نگرید؟!

﴿وَمِن رَّحۡمَتِهِۦ جَعَلَ لَکُمُ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ لِتَسۡکُنُواْ فِیهِ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ ٧٣.

و از رحمت حق‌تعالی به بندگانش این است که شب و روز را آفرید و در میان آن‌ها تغایر و دگرگونی ایجاد کرد؛ به این ترتیب که شب را وقت راحت بدن‌ها و زمان بریدگی کارهای‌تان قرار داد تا تن‌ها در آن آرام یافته و چشم‌ها در آن به خواب روند و روز را روشنگر گردانید تا در آن به کارهای‌شان و کسب معیشت‌تان بپردازید و تا خدای متعال را بر فضل و احسانش سپاس بگذارید؛ با اخلاص عمل برایش و پایبندی به طاعتش.

﴿وَیَوۡمَ یُنَادِیهِمۡ فَیَقُولُ أَیۡنَ شُرَکَآءِیَ ٱلَّذِینَ کُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ ٧٤.

و روز قیامت خداوند عزوجل کافران را ندا کرده و به آنان می‌گوید: خدایان‌تان که مدعی الوهیت آن‌ها همراه من بودید کجایند؟ یعنی آیا آن‌ها برای شما نفعی رسانده توانسته یا زیانی را از شما دفع می‌کند.

﴿وَنَزَعۡنَا مِن کُلِّ أُمَّةٖ شَهِیدٗا فَقُلۡنَا هَاتُواْ بُرۡهَٰنَکُمۡ فَعَلِمُوٓاْ أَنَّ ٱلۡحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ ٧٥.

و خداوند عزوجل از میان هر امّت از امّت‌های کافر، گواهی بر ضدشان بیرون می‌کشد تا به آنچه در دنیا از کفر و تکذیب کرده‌اند گواهی دهد و خداوند عزوجل به امّت‌های کافر دستور می‌دهد تا دلایل و برهان‌های خود بر صحت آنچه را از شرک ادعا کرده‌اند بیاورند؛ آن هنگام است که کافران می‌دانند حجّت بالغه و منطق رسا از آن یگانه قهّار است و در واقع این اوست که به یگانگی سزاوار عبودیت بوده و شریکی برایش وجود ندارد. و همه ادعاهای باطل و حجت‌های دروغین از پیش کافران می‌رود و کسی را نمی‌یابند که برای‌شان شفاعت کند یا عذاب را از آنان دفع کند. پس در آن روز نه عذری پذیرفته می‌شود، نه دوستی سودی می‌رساند، یاوری است که شفاعت کند و نه یاریگری که دفاع نماید.

﴿۞إِنَّ قَٰرُونَ کَانَ مِن قَوۡمِ مُوسَىٰ فَبَغَىٰ عَلَیۡهِمۡۖ وَءَاتَیۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡکُنُوزِ مَآ إِنَّ مَفَاتِحَهُۥ لَتَنُوٓأُ بِٱلۡعُصۡبَةِ أُوْلِی ٱلۡقُوَّةِ إِذۡ قَالَ لَهُۥ قَوۡمُهُۥ لَا تَفۡرَحۡۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡفَرِحِینَ ٧٦.

همانا قارون از بنی اسرائیل ـ قوم موسی علیه السلام ـ بود و از مصریان نبود. پس او در زمین سر به برتری جویی برداشت، بر بندگان تکبّر ورزید و به خاطر مال و ثروتش طغیان کرد. و خداوند عزوجل از گنجینه‌های بزرگ هولناک و اموال بی‌شمار به وی تا بدانجا عطا کرده بود که در وصف نمی‌گنجد بدانسان که برداشت کلیدهای گنجینه‌هایش بر مردان نیرومند بسیار سنگین می‌آمد.

آنگاه که قومش نصیحتش کرده و به وی گفتند: به دنیای ناپایدار و فانی تکبّر و نخوت نکن و بدان شادمان مباش؛ زیرا خداوند عزوجل بندگان متکبّر، گردنکش و نخوت منشی را که نعمت را سپاس نمی‌گزارند، آفریدگار را نیایش و پرستش نکرده و برای مخلوق فروتنی نمی‌ورزند، دوست ندارد.

﴿وَٱبۡتَغِ فِیمَآ ءَاتَىٰکَ ٱللَّهُ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَۖ وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ ٱلدُّنۡیَاۖ وَأَحۡسِن کَمَآ أَحۡسَنَ ٱللَّهُ إِلَیۡکَۖ وَلَا تَبۡغِ ٱلۡفَسَادَ فِی ٱلۡأَرۡضِۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِینَ ٧٧.

و ای قارون! با این مال و ثروت، پاداشی را که نزد خداوند عزوجل است در نظر بگیر و در آنچه او به تو از نعمت‌ها و دارایی‌ها داده است رضای او را بجوی و البته در ضمن عمل برای آخرت بهره‌ات از دنیا را نیز که استفاده از جلال پاکیزه بدون تنگ چشمی و اسراف است فرو مگذار و با نفع رسانی و یاری گری به بندگان نیکویی کن آن‌سان که حق‌تعالی با بخشش‌های فراوان برتو نیکویی کرده است. فساد و تباهی در گفتار و کردار و عمل به نیرنگ و ستم و فحشا و منکر را مقصود خویش قرار نده و از اینکه جویای موجبات خشم خدا عزوجل چون کبر و تجاوز باشی بپرهیز؛ زیرا خداوند عزوجل فسادگرانی را که در سخن و عمل از صلاح به دور اند دوست ندارد؛ بلکه آن‌ها برپادارندۀ اردوگاه آزار و شرارت و ستم و بغاوت اند.

﴿قَالَ إِنَّمَآ أُوتِیتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِیٓۚ أَوَ لَمۡ یَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَهۡلَکَ مِن قَبۡلِهِۦ مِنَ ٱلۡقُرُونِ مَنۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُ قُوَّةٗ وَأَکۡثَرُ جَمۡعٗاۚ وَلَا یُسۡ‍َٔلُ عَن ذُنُوبِهِمُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ ٧٨.

قارون به ناصحان خویش گفت: همانا من این مال و ثروت را بدان خاطر داده شده‌ام که از دانش برتری ساز و از نیرویی ویژه در مال اندوزی برخوردارم! آیا قارون ندانست که خداوند عزوجل بسیاری از کسانی را که پیش از او بودند نابود گردانید؟ و خداوند عزوجل از مجرمان در مورد گناهان‌شان نمی‌پرسد از آن‌رو که از جرایم‌شان علم و اطلاع دارد؛ بلکه پرسشی که از آنان می‌شود از روی سرزنش و تثبیت است نه برای اثبات و خداوند عزوجل آنان را براساس علمی که به گناهان‌شان دارد عذاب می‌کند.

﴿فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ فِی زِینَتِهِۦۖ قَالَ ٱلَّذِینَ یُرِیدُونَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا یَٰلَیۡتَ لَنَا مِثۡلَ مَآ أُوتِیَ قَٰرُونُ إِنَّهُۥ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٖ ٧٩.

پس فاروق در حالی که لباس‌های فاخر و زیبا پوشیده بود، فخر‌کنان به مالش و بر تربینانه بر قومش با کبکبۀ خاصی بیرون آمد. و چون اهل دنیا که همه و جهه همّت‌شان کار و تلاش در راه اندوختن آن بود او را دیدند آرزو کردند که کاش از مال و جاه و جلال همانند قارون داشته باشند؛ زیرا از نظر آنان او واقعاً خوشبخت بود.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ وَیۡلَکُمۡ ثَوَابُ ٱللَّهِ خَیۡرٞ لِّمَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗاۚ وَلَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلصَّٰبِرُونَ ٨٠.

اما کسانی که از علم سودمند راستین بر خوردار بودند؛ همانان که خدا عزوجل را شناخته و فهم دینش و علم شرعش را دریافته بودند نظر اهل دنیا را رد کرده و گفتند: وای بر شما! در حقیقت پاداش خداوند عزوجل برای تقوا پیشگانی که به شریعتش عمل می‌کنند بهتر و برتر از مال و جاه قارون است. اما این اندرز را فقط کسی می‌پذیرد و از آن نفع می‌برد که بر طاعت حق‌تعالی و اجتناب از نافرمانی‌هایش شکیبا و صابر بوده، به حکمش راضی و با نفس خویشتن در جهت عمل به موجبات محبت خدا عزوجل جهاد کرده باشد.

﴿فَخَسَفۡنَا بِهِۦ وَبِدَارِهِ ٱلۡأَرۡضَ فَمَا کَانَ لَهُۥ مِن فِئَةٖ یَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُنتَصِرِینَ ٨١.

سر انجام خداوند عزوجل قارون را با خانه‌اش به زمین فروبرد و زمین او و کاخش را در خود غوطه‌ور ساخت. پس نه برایش همکارنی بود که عذاب را از وی دفع کنند و نه خود به علّت ضعف و ناتوانی یارای آن داشت که در برابر قدرت خدای  عزوجل  از خود دفاع نماید.

﴿وَأَصۡبَحَ ٱلَّذِینَ تَمَنَّوۡاْ مَکَانَهُۥ بِٱلۡأَمۡسِ یَقُولُونَ وَیۡکَأَنَّ ٱللَّهَ یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ وَیَقۡدِرُۖ لَوۡلَآ أَن مَّنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡنَا لَخَسَفَ بِنَاۖ وَیۡکَأَنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلۡکَٰفِرُونَ ٨٢.

و همان کسانی که دیروز حالی مانند حال قارون را آرزو می‌کردند و او و اموالش سخت نزدشان اعجاب آور بود با پشیمانی و تاثّر، از این ماجرا عبرت اندوخته و متفکّرانه می‌گفتند: ای وای! در حقیقت خداوند عزوجل برای هر کس از مردم که بخواهد، روزی را گشاده و بر هر کس که بخواهد آن را تنگ می‌گرداند. به راستی اگر خداوند عزوجل بر ما منّت نگذاشته بود ما را نیز مانند قارون به زمین فرو می‌برد از آن‌رو که به مال و حال وی سخت شیفته و شیدا بودیم. آیا نمی‌دانید که کافران نه به مطلوبی رستگار می‌شوند و نه از تنگنای آنچه هراسناک و وحشت بار است نجات می‌یابند.

﴿تِلۡکَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوّٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗاۚ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِینَ ٨٣.

آن سرای آخرت را حق‌تعالی با نعمت‌های ماندگار بی‌زوال آن برای کسانی قرار می‌دهد که برایش متواضع و در پیشگاه جبروتش خاضع باشند، نه بر خالق تکبّر ورزند، نه بر خلق وی برتری جویند و نه در زمین با ستم و نافرمنی فساد انگیزند. و یقیناً فرجام نیک در بهشت برین برای تقوا پیشگانی است که به اوامرش عمل کرده و از نواهیش پرهیز نموده باشند.

﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ خَیۡرٞ مِّنۡهَاۖ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّیِّئَةِ فَلَا یُجۡزَى ٱلَّذِینَ عَمِلُواْ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ إِلَّا مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ٨٤.

هر کس در روز قیامت نزد حق‌تعالی توحید خالص و عمل صالح را همراه با پرهیز از محرمات بیاورد، پس پاداش وی همانا رضوان الله عزوجل و جاودانگی در بهشت وی است و هر کس با شرک و معاصی نزد پروردگارش باز گردد؛ پس جز مانند اعمال بد خویش ـ از عذاب و خواری و گرفتاری‌های سخت ـ جزا داده نمی‌شود.

﴿إِنَّ ٱلَّذِی فَرَضَ عَلَیۡکَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّکَ إِلَىٰ مَعَادٖۚ قُل رَّبِّیٓ أَعۡلَمُ مَن جَآءَ بِٱلۡهُدَىٰ وَمَنۡ هُوَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ ٨٥.

ای پیامبر! بی‌گمان خدایی که قرآن را برتو فرود آورده و تبلیغ آن برای بندگان و عمل و داوری جویی از آن را برتو فرض گردانیده است، به زودی تو را به همانجایی که از آن هجرت کرده‌ای ـ یعنی به مکّه ـ برخواهد گرداند. ای پیامبر! به کافران بگو: تنها پروردگار من به این حقیقت داناتر است که چه کسی از ما راه یافته و حقّ آشکار را آورده است و چه کسی از صراط مستقیم و راه استوار در دوری و انحراف قرار دارد؟

﴿وَمَا کُنتَ تَرۡجُوٓاْ أَن یُلۡقَىٰٓ إِلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبُ إِلَّا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّکَۖ فَلَا تَکُونَنَّ ظَهِیرٗا لِّلۡکَٰفِرِینَ ٨٦.

ای پیامبر! و تو توقّع و انتظار نداشتی که خداوند عزوجل بر تو قرآن را نازل کند ولی او از روی رحمت به تو و بر امّتت تو را با این کتاب عظیم گرامی داشت. پس مولایت را بر آنچه به تو عطا کرده است شکر بگزار و او را بر این منّت که تو را به رسالت بر گزیده است ستایش کن و با کافران بر ستیز علیه یگانه قهّار مدد کار نباش.

﴿وَلَا یَصُدُّنَّکَ عَنۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ بَعۡدَ إِذۡ أُنزِلَتۡ إِلَیۡکَۖ وَٱدۡعُ إِلَىٰ رَبِّکَۖ وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ ٨٧.

و ای پیامبر! بعد از آنکه خداوند عزوجل تو را به نبوّت گرامی داشته است، کافران تو را از تبلیغ رسالت و توضیح شریعت بر نگردانند. و مردم را به سوی عبادت حق‌تعالی دعوت کن و از عذابش هشدارشان ده و از اینکه با مشرکان در چیزی از اعمال‌شان موافق و هم‌آوا باشی حذر کن؛ بلکه از آنان و از عملکردشان بی‌زاری جوی.

﴿وَلَا تَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَۘ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ کُلُّ شَیۡءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥۚ لَهُ ٱلۡحُکۡمُ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ ٨٨.

و با خدا عزوجل معبود دیگری را پرستش نکن؛ زیرا خدایی جز الله عزوجل و معبود بر حقّی جز آن یگانه لاشریک وجود ندارد. هر چیز جز آن باقی بر حق هلاک شدنی، فانی و مردنی است و بقا فقط او را است و بس. حکم و فیصله نیز از آن اوست؛ در مورد هر چیز بدانچه خواهد حکم می‌کند؛ زیرا مالک متصرّف فقط اوست و بازگشت بندگان در روز قیامت به سوی او می‌باشد تا هر کس را در برابر آنچه کرده است جزای مناسب دهد. آیه کریمه بر اثبات صفت وجه برای حق‌تعالی ـ آنگونه که سزاوار جلال و کمال و عظمتش می‌باشد دلالت دارد.