تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ ق

سوره‌ ق

مکی‌ است‌ و دارای‌ (45) آیه‌ است‌.

موجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ نام‌ «ق» یعنی‌ همان‌ حرف‌ هجایی‌ای‌ که‌ با آن ‌افتتاح‌ شده‌، نامگذاری‌ شده‌ است‌.

سنت‌ است‌ که‌ این‌ سوره‌ در رویدادهای‌ بزرگ‌ و مجامع‌ عام‌ ـ مانند جمعه‌ها و عیدین‌ ـ خوانده‌ شود تا خواندن‌ آن‌؛ آغاز کار آفرینش‌، مظاهر حیات‌، مجازاتهای‌ دنیا، رستاخیز، بهشت‌ و دوزخ‌ و ثواب‌ و عقاب‌ را به‌ یاد مردم‌ آورد. دلیل‌ سنت‌ بودن‌ قرائت‌ آن‌ در این‌ مناسبت‌ها، احادیثی‌ است‌ که‌ در این‌ باره‌ نقل ‌شده‌ است‌ از جمله‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ ام‌هشام‌ بنت‌ حارث‌ رضی الله عنها  ست‌ که‌ فرمود: «ق‌. والقرآن‌ المجید را جز از زبان‌ شخص ‌رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرانگرفتم‌ زیرا ایشان‌ هر روز جمعه‌ آن‌ را در هنگامی‌ که‌ به‌ مردم‌ خطبه‌ ایراد می‌کردند، بر منبر می‌خواندند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «عمر بن ‌الخطاب‌ رضی الله عنه  از ابوواقد لیثی‌ سؤال‌ کرد که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در نمازهای‌ عیدقربان‌ و عید فطر چه‌ سوره‌هایی‌ را می‌خواندند؟ او پاسخ‌ داد: ایشان‌ در آن‌ها﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِیدِ١ [ق: 1] و ﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ١ [القمر: 1] را می‌خواندند». حکمت‌ تلاوت‌ آن ‌در اعیاد این‌ است‌ که‌ اعیاد روزهای‌ شادی‌ و زینت‌ است‌ پس‌ سزاوار آن‌ است‌ که‌ شادی‌ و طرب‌ عید، انسان‌ مؤمن‌ را از یاد آخرت‌ غافل‌ نکند و انسان‌ در چنین‌ روزهایی‌ نیز، به‌ یاد بیرون‌ آمدن‌ خود به‌ سوی‌ میدآن‌های‌ حساب‌ باشد.

﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِیدِ١

چنین‌ خوانده‌ می‌شود: «قاف‌» و سخن‌ درباره‌ حروف‌ مقطعه‌ اوایل‌ سوره‌ها، در آغاز سوره «بقره‌» گذشت‌. «سوگند به‌ قرآن‌ مجید» یعنی: سوگند به‌ قرآن‌ کریم‌. به‌قولی‌ معنای «مجید» در اینجا این‌ است: قرآن‌ والا قدر و بزرگ مقدار است ‌و به‌ سبب‌ خیر دنیوی‌ و اخروی‌ بسیاری‌ که‌ در آن‌ وجود دارد، بر سایر کتب‌ برتری ‌و شرف‌ دارد. راغب‌ می‌گوید: «مجد: گشایش‌ و کرم‌ است‌». خاطر نشان‌ می‌سازیم‌ که‌ در (والقرآن‌المجید) قرآن‌؛ مقسم‌ به‌ است‌ و مقسم‌ علیه‌ محذوف ‌می‌باشد که‌ مضمون‌ سخن‌ بعدی‌ بر آن‌ دلالت‌ می‌کند و آن‌ اثبات‌ نبوت‌ و معاد است‌. امام‌ رازی‌ در «تفسیر کبیر» برای‌ سوگندهایی‌ که‌ خداوند متعال‌ در قرآن‌کریم‌ به‌ حروف‌ هجاء و غیر آن‌ها یاد کرده‌ است‌، تصنیف‌ و دسته‌بندی‌ دقیقی‌ را بیان‌ نموده‌ که‌ اینک‌ به‌ ایجاز آن‌ را نقل‌ می‌کنیم:

1-  گاهی‌ خداوند متعال‌ به‌ یک‌ چیز یا به‌ یک‌ حرف‌ قسم‌ یاد کرده‌ است‌؛ مثال‌ یک‌ چیز: «و العصر» و «و النجم» و مثال‌ یک‌ حرف: «ص‌» و «ن‌» است‌.

2-  گاهی‌ به‌ دو چیز و به‌ دو حروف‌ قسم‌ یاد کرده‌ است‌؛ مثال‌ دو چیز: «والضحی واللیل» و «والسماء و الطارق» و مثال‌ دو حرف: «طه»، «طس‌»، «یس» و «حم‌» است‌.

3-  گاهی‌ به‌ سه‌ چیز و به‌ سه‌ حرف‌ قسم‌ یاد کرده‌ است‌؛ مثال‌ سه‌ چیز: «والصافات... فالزاجرات... فالتالیات...» و مثال‌ سه‌ حرف: «الـم»، «طسم‌» و«الر» است‌.

4-  گاهی‌ به‌ چهار چیز و به‌ چهار حرف‌ قسم‌ یاد کرده‌است‌؛ مثال‌ چهار چیز: (والذاریات... فالحاملات... فالجاریات... فالـمقسمـات...)، (والسماء ذات البروج...)، (والتین والزیتون...)؛ و مثال‌ چهار حرف: «الـمص‌» در اول‌ سوره‌ «اعراف‌» و«الـمر» در اول‌ سوره «رعد» است‌.

5-  گاهی‌ به‌ پنج‌ چیز و به‌ پنج‌ حرف‌ قسم‌ یاد کرده‌است‌؛ مثال‌ پنج‌ چیز: (والطور...)، (والمرسلات...)، (النازعات...) و (والفجر...) و مثال‌ پنج‌ حرف: (کهیعص) و (حمعسق) است‌.

6-  خداوند عزوجل  جز در یک‌ سوره‌ به‌ بیشتر از پنج‌ چیز قسم‌ یاد نکرده‌ و آن‌ سوره: (والشمس وضحاها...) است‌ و به‌ بیشتر از پنج‌ حرف‌ نیز قسم‌ یاد نکرده‌ است‌ تا کلمه‌ سنگین‌ نشود.

7-  خداوند عزوجل  در آغاز بیست‌ و هشت‌ سوره‌ به‌ حروف‌ قسم‌ یاد کرده‌ و قسم‌ به‌ حروف‌ جز در اوایل‌ سوره‌ها، در دیگر مواضع‌ قرآن‌ کریم‌ نیامده‌ است‌».

خاطرنشان‌ می‌شود که‌ مفسران‌ در تأویل‌ معنای «ق‌» بر یازده‌ قول‌ متعارض ‌اختلاف‌ نظر دارند که‌ بر صحت‌ هیچ‌ یک‌ از آن‌ها دلیلی‌ وجود ندارد بنابراین‌، از ذکر آن‌ها صرف‌نظر کردیم‌.

﴿بَلۡ عَجِبُوٓاْ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٞ مِّنۡهُمۡ فَقَالَ ٱلۡکَٰفِرُونَ هَٰذَا شَیۡءٌ عَجِیبٌ٢ أَءِذَا مِتۡنَا وَکُنَّا تُرَابٗاۖ ذَٰلِکَ رَجۡعُۢ بَعِیدٞ٣

«بلکه‌ از این‌که‌ هشداردهنده‌ای‌ از میان‌ خودشان‌ برایشان‌ آمد، تعجب‌ کردند» یعنی: کفار از این‌که‌ بشری‌ از میان‌ خودشان‌ ـ که‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ ـ به‌ عنوان ‌هشداردهنده‌ای‌ به‌ سراغشان‌ آمد، شگفت‌زده‌ شدند پس‌ به‌ صرف‌ تشکیک‌ و رد دعوت‌ هشداردهنده‌ اکتفا نکرده‌ بلکه‌ آن‌ را از امور عجیب‌ و شگفت‌آور نیز تلقی ‌کردند؛ «و کافران‌ گفتند: این‌ چیزی‌ است‌ عجیب‌» یعنی: ما از این‌که‌ پیامبر بشری ‌همانند ما باشد، در تعجب‌ و شگفتی‌ فرورفته‌ایم‌ و نیز در شگفتیم‌ از این‌که‌ بعد ازمرگ‌ برانگیخته‌ شویم‌؛ «آیا چون‌ مردیم‌ و خاک‌ شدیم‌» و اجزای‌ بدن‌ ما در زمین ‌پراکنده‌ شد و به‌ خاک‌ تبدیل‌ گردید آن‌گاه‌ خداوند ـ چنان‌که‌ این‌ هشداردهنده ‌می‌گوید ـ ما را برمی‌انگیزد و به‌ سوی‌ خویش‌ باز می‌گرداند؟ «این‌» یعنی: این ‌از نو زنده‌ شدن‌ «بازگشتی‌ بعید است‌» یعنی: دور از عقل‌، یا دور از ظن‌ و عادت ‌است‌ زیرا عقل‌ آن‌ را تصدیق‌ نمی‌کند چرا که‌ ـ به‌ زعم‌ آنان‌ ـ این‌ امری‌ است‌ غیر ممکن‌.

﴿قَدۡ عَلِمۡنَا مَا تَنقُصُ ٱلۡأَرۡضُ مِنۡهُمۡۖ وَعِندَنَا کِتَٰبٌ حَفِیظُۢ٤

آن‌ گاه‌ حق‌ تعالی‌ در بیان‌ مطلقیت‌ قدرت‌ و علمش‌ می‌فرماید: «قطعا دانسته‌ایم ‌که‌ زمین‌ چه‌ مقدار از اجسادشان‌ را فرو می‌کاهد» بعد از مرگ‌شان‌ پس‌ این‌ امر که ‌اجساد در کجا پراکنده‌ شده‌ و به‌ کجا رفته‌اند، بر ما پنهان‌ نیست‌ و چیزی‌ از آن‌ از نزد ما گم‌ نمی‌شود «و نزد ما کتاب‌ ضبط کننده‌ای‌ است‌» یعنی: نزد ما کتابی‌ است‌ که‌ نگاه‌دارنده‌ شمار آنان‌، نامهای‌ آنان‌ و همه‌ چیز آنان‌ و نیز نگاه‌دارنده‌ تفاصیل‌ وجزئیات‌ همه‌ اشیاء است‌ که‌ این‌ کتاب‌، لوح‌ محفوظ می‌باشد.

﴿بَلۡ کَذَّبُواْ بِٱلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُمۡ فَهُمۡ فِیٓ أَمۡرٖ مَّرِیجٍ٥

«نه‌ بلکه‌ حق‌ را دروغ‌ شمردند» یعنی: کفار یاد شده‌، از مرز تعجب‌ و استبعاد نیز فراتر رفته‌ و صراحتا حق‌ را تکذیب‌ کردند. مراد از «حق‌» در اینجا، قرآن‌ و نبوت‌ است‌ که‌ به‌ وسیله‌ معجزات‌ ثابت‌ شده‌ است‌؛ «وقتی‌ برایشان‌ آمد» یعنی: به‌ مجرد این‌که‌ حق‌ به‌ وسیله‌ قرآن‌ به‌ آنان‌ ابلاغ‌ شد، آن‌ را مورد تکذیب‌ قرار دادند، بی‌آن‌که‌ در آن‌ تدبر، تفکر و امعان‌ نظر نموده‌ و ژرف‌ بیندیشند «پس‌ آنان‌ در کاری ‌سردرگم‌اند» یعنی: آنان‌ آشفته‌، سردرگم‌ و مضطربند، گاهی‌ می‌گویند: محمد صلی الله علیه و آله و سلم  ساحر است‌، باری‌ می‌گویند: او شاعر است‌ و باری‌ می‌گویند: فال‌ بین‌ و کاهن‌ است‌ پس‌ استقرار فکری‌ ندارند.

﴿أَفَلَمۡ یَنظُرُوٓاْ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَوۡقَهُمۡ کَیۡفَ بَنَیۡنَٰهَا وَزَیَّنَّٰهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٖ٦

سپس‌ خداوند متعال‌ نمونه‌هایی‌ از آفرینش‌ خود را ذکر می‌کند که‌ بسیار بزرگتر از آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ آن‌ها از امکان‌ اعاده‌ خلقت‌ آن‌ در شگفتی‌ و استبعاد فروافتاده‌اند: «مگر» آن‌گاه‌ که‌ آنان‌ منکر بعث‌ بعد از مرگ‌ شدند؛ «به‌ آسمان ‌بالای‌ سرشان‌ ننگریسته‌اند که‌ چگونه‌ آن‌ را» بر این‌ وصف‌ عجیب‌ و شگفت‌آور «بنا کرده‌ایم‌» زیرا آسمآن‌ها بدون‌ ستونی‌ که‌ بر آن‌ تکیه‌ داشته‌ باشند، برافراشته‌ شده‌اند «و چگونه‌ آن‌ را آراسته‌ایم‌؟» با رنگ‌ زیبا و چشم‌نواز و ستارگانی‌ که‌ همچون ‌چراغ‌ها در آن‌ نورافشانی‌ می‌کنند «و برای‌ آن‌ هیچ‌ گونه‌ شکافتگی‌ای‌ نیست‌» یعنی: هیچ‌گونه‌ خلل‌، عیب‌، شکاف‌ و بی‌نظمی‌ای‌ در آسمآن‌ها نیست‌.

﴿وَٱلۡأَرۡضَ مَدَدۡنَٰهَا وَأَلۡقَیۡنَا فِیهَا رَوَٰسِیَ وَأَنۢبَتۡنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوۡجِۢ بَهِیجٖ٧

«و زمین‌ را گستردیم‌» یعنی: آن‌ را هموار و مسطح‌ ساختیم‌؛ به‌ حسب‌ نگاه‌ جزئی‌ انسان‌ به‌ سوی‌ موقعیت‌ جغرافیایی‌ای‌ که‌ در آن‌ زندگی‌ می‌کند، نه‌ نظر به‌کلیت‌ وجودی‌ آن‌؛ زیرا زمین‌ در کلیت‌ خود، سیاره‌ای‌ کروی‌ است «و در آن‌ کوه‌ها درافگندیم‌» رواسی: یعنی‌ کوه‌های‌ استوار و لنگرآسا «و در آن‌ از هرگونه‌ جفت ‌دل‌انگیزی‌ رویانیدیم‌» یعنی: از هر صنف‌ و گونه‌ای‌ نیکو و زیبا و رستنی‌های‌ خرمی‌ که‌ بینندگان‌ را با رنگ‌های‌ چشم‌ و روح ‌نواز مختلف‌ و با اشکال‌ عجیب‌ و بوهای‌ معطر و میوه‌های‌ لذتبخش‌ و پاکیزه‌ خود، به‌ خرمی‌ و نشاط و بهجت‌ می‌آورند.

﴿تَبۡصِرَةٗ وَذِکۡرَىٰ لِکُلِّ عَبۡدٖ مُّنِیبٖ٨

«تا» این‌ زمین‌ پر نقش‌ و نگار با آن‌ همه‌ اشیاء دل‌انگیز «برای‌ هر بنده‌ منیبی ‌مایه‌ روشنگری‌ و پند آموز باشد» منیب: بسیار رجوع‌ کننده‌ به‌ سوی‌ خداوند عزوجل  ومتفکر در نوآوری‌های‌ صنع‌ و آفرینش‌ اوست‌. پس‌ هر انسان‌ اهل‌ بینش‌ واندیشه‌ای‌، از نگرش‌ در نشانه‌های‌ زمین‌ در می‌یابد که‌ ذات‌ توانا بر مانند این‌ امور، به‌ طور قطع‌ بر زنده‌کردن‌ مردگان‌ نیز تواناست‌.

﴿وَنَزَّلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ مُّبَٰرَکٗا فَأَنۢبَتۡنَا بِهِۦ جَنَّٰتٖ وَحَبَّ ٱلۡحَصِیدِ٩

«و از آسمان‌ آبی‌ پربرکت‌ فرودآوردیم‌» یعنی: از ابرها، آبی‌ بسیار با برکت‌ و بسیار پرمنفعت‌ فروآوردیم‌ تا مردم‌ از آن‌ در غالب‌ امورشان‌ بهره‌ گیرند «پس‌بدان‌» آب‌ «باغها» و میوه‌زارهای‌ بسیار «و دانه‌های‌ دروکردنی‌» مانند گندم‌، جو و هر دانه‌ دیگری‌ که‌ برای‌ تغذیه‌ ذخیره‌ می‌شود «رویانیدیم‌».

﴿وَٱلنَّخۡلَ بَاسِقَٰتٖ لَّهَا طَلۡعٞ نَّضِیدٞ١٠

«و» در آن‌ «درختان‌ تناور خرما که‌ میوه‌ توبرتو دارند» رویانیدیم‌. باسقات: بلندبالا و تناور. طلع: اولین‌ چیزی‌ است‌ که‌ از محصول‌ درخت‌ خرما بیرون‌ می‌آید و سپس‌ در سه‌ مرحله‌ از آن‌ بهره‌برداری‌ می‌شود:

1-  بلح: خرمایی‌ است‌ نارس‌ و سبز که‌ برخی‌ از انواع‌ آن‌ طعم‌ بس‌ خوشی‌ دارد.

2-  رطب: غوره‌ خرمای‌ رسیده‌ است‌.

3-  تمر: خرمایی‌ است‌ که‌ بعد از پیمودن‌ دو مرحله‌ بلح‌ و رطب‌، به‌ پختگی‌ وکمال‌ خود می‌رسد. نضید: خوشه‌ خرمای‌ توبرتویی‌ است‌ که‌ برخی‌ از آن‌ بر بالای ‌برخی‌ دیگر به‌ زیبایی‌ و به‌ شکل‌ هندسی‌ عجیبی‌ فروچیده‌ شده‌ است‌.

﴿رِّزۡقٗا لِّلۡعِبَادِۖ وَأَحۡیَیۡنَا بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّیۡتٗاۚ کَذَٰلِکَ ٱلۡخُرُوجُ١١

«روزی‌ای‌ برای‌ بندگان‌» یعنی: همه‌ این‌ چیزها را رویانیدیم‌ تا روزی‌ای‌ برای ‌بندگان‌ باشد «و بدان‌ سرزمین‌ مرده‌ای‌ را زنده‌ گردانیدیم‌» یعنی: به‌ وسیله‌ آن‌ آب‌، سرزمین‌ خشک‌ پژمرده‌ بی‌میوه‌ و بی‌گیاهی‌ را زنده‌ گردانیدیم‌ «رستاخیز نیز همین‌گونه‌ است‌» یعنی: بیرون‌ شدن‌ از گورها در هنگام‌ بعث‌ بعد از مرگ‌ نیز همانند این‌ عملیه‌ زنده‌ ساختن‌ زمین‌ مرده‌ است‌ پس‌ چنان‌که‌ این‌ کارهای‌ بزرگ‌ در حوزه ‌قدرت‌ حق‌ تعالی‌ است‌؛ همین‌گونه‌ برانگیختن‌ مردگان‌ نیز از توانمندیهای‌ او می‌باشد و اصولا قدرتش‌ مطلق‌ است‌ و حد و مرزی‌ ندارد.

﴿کَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ وَأَصۡحَٰبُ ٱلرَّسِّ وَثَمُودُ١٢ وَعَادٞ وَفِرۡعَوۡنُ وَإِخۡوَٰنُ لُوطٖ١٣

«پیش‌ از آنان‌» یعنی: پیش‌ از کافران‌ تکذیب‌کننده‌ حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «قوم‌ نوح‌ و اصحاب‌ رس‌ تکذیب‌ پیشه‌ کردند» اصحاب‌ رس: یعنی‌ صاحبان‌ چاهی‌ که‌ بنا شده‌ است‌. و آنان‌ قوم‌ شعیب‌  علیه السلام  بودند که‌ با مواشی‌ خود پیرامون‌ آن‌ چاه‌ اقامت ‌داشته‌ و بتان‌ را می‌پرستیدند. به ‌قولی: آنان «اصحاب‌ اخدود»، یا قومی‌ در «یمامه‌» بودند که‌ از سرزمین‌ نجد است‌. «و» نیز تکذیب‌ پیشه‌ کردند «ثمود و عاد و فرعون‌» و قومش «و برادران‌ لوط» یعنی: قومی‌ که‌ لوط در میان‌شان‌ به‌ نبوت ‌مبعوث‌ شد، که‌ اهالی‌ شهرهای «سدوم‌» و «عموره‌» از سرزمین‌ فلسطین‌ بودند.

﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡأَیۡکَةِ وَقَوۡمُ تُبَّعٖۚ کُلّٞ کَذَّبَ ٱلرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ١٤

«و اصحاب‌ أیکه‌» یعنی: ساکنان‌ بیشه‌زار نیز تکذیب‌ پیشه‌ کردند. سخن‌ درباره‌ «أیکه‌» و پیامبرشان‌ شعیب‌  علیه السلام  در سوره «شعراء/ 176» گذشت «و قوم‌ تبع‌» نیز تکذیب‌ پیشه‌ کردند. او تبع‌ حمیری‌ پادشاه‌ یمن‌ بود که‌ مسلمان‌ شد و قومش‌ را به‌سوی‌ اسلام‌ فراخواند اما آن‌ها او را تکذیب‌ کردند. آری‌! «همگی‌ پیامبران‌ ما را به‌دروغ‌ گرفتند» یعنی: هریک‌ از آن‌ گروه‌ها؛ پیامبر خود را که‌ ما به‌ سویشان‌ فرستاده ‌بودیم‌، تکذیب‌ کردند پس‌ هرکس‌ یکی‌ از پیامبران  علیهم السلام  را تکذیب‌ کند، گویی‌تمام‌ ایشان‌ را تکذیب‌ کرده‌ است «و در نتیجه‌ وعده‌ عذاب‌ من‌ واجب‌ آمد» یعنی: وعده‌ عذاب‌ من‌ برآنان‌ واجب‌ و لازم‌ شد و این‌ عذاب‌ به‌ آنان‌ تعلق‌ گرفت‌.

این‌ سه‌ آیه‌، تسلیتی‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و تهدیدی‌ برای‌ کفار مکه‌ است‌. یعنی ‌ای‌ پیامبر! از تکذیب‌ کفار قریش‌ دلتنگ‌ مباش‌ و تکذیب‌کنندگانت‌ نیز باید از فرجامی‌ مانند فرجام‌ آن‌ گروه‌ها برحذر باشند.

﴿أَفَعَیِینَا بِٱلۡخَلۡقِ ٱلۡأَوَّلِۚ بَلۡ هُمۡ فِی لَبۡسٖ مِّنۡ خَلۡقٖ جَدِیدٖ١٥

«مگر از آفرینش‌ نخستین‌ درمانده‌ بودیم‌؟» یعنی: آیا هنگامی‌ که‌ نخستین ‌بار آنان‌ را ـ درحالی‌که‌ چیزی‌ نبودند ـ از کتم‌ عدم‌ آفریدیم‌، در امر آفرینش‌شان‌ ناتوان‌ شده‌ بودیم‌؟ هرگز! پس‌ چگونه‌ از برانگیختن‌ مجددشان‌ که‌ کاری‌ سهل‌تر است‌، ناتوان‌ می‌شویم‌ و درمی‌مانیم‌؟ «نه‌ بلکه‌ آن‌ها از آفرینش‌ جدید در شبهه‌اند» یعنی: آن‌ها از برانگیختن‌ مردگان‌ در شک‌ و حیرت‌ و سردرگمی‌ قرار دارند چرا که ‌از یکسو این‌کار، مخالف‌ عادت‌ است‌ و از سوی‌ دیگر شیطان‌ نیز آنان‌ را در کار رستاخیز به‌ حیرت‌ درافگنده‌ و آن‌ را در پندارشان‌، کاری‌ دور از امکان‌ جلوه‌ می‌دهد.

﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ وَنَعۡلَمُ مَا تُوَسۡوِسُ بِهِۦ نَفۡسُهُۥۖ وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَیۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِیدِ١٦

«و به‌ راستی‌ ما انسان‌ را آفریده‌ایم‌ و می‌دانیم‌ که‌ نفس‌ او به‌ او چه‌ وسوسه‌ می‌کند» یعنی: ما آنچه‌ را که‌ در نهان‌ و قلب‌ و ضمیر انسان‌ خلجان‌ می‌زند، نیز می‌دانیم‌ پس ‌علم‌ ما به‌ تمام‌ امور انسان‌ احاطه‌ دارد. توسوس: از وسوسه‌؛ به‌ معنای‌ صدای‌ پوشیده‌ و پنهان‌ است «و ما از شاهرگ‌ به‌ او نزدیکتریم‌» ورید: شاه‌رگ‌ خونی‌ گردن‌ است‌ که‌ به‌ قلب‌ متصل‌ می‌باشد. یعنی: ما به‌ او از رگ‌ جان‌ او که‌ در اندرون‌ قلبش‌ قرار دارد نزدیکتریم‌ پس‌ چگونه‌ آنچه‌ که‌ در قلبش‌ هست‌، بر ماپنهان‌ می‌ماند.

﴿إِذۡ یَتَلَقَّى ٱلۡمُتَلَقِّیَانِ عَنِ ٱلۡیَمِینِ وَعَنِ ٱلشِّمَالِ قَعِیدٞ١٧

سپس‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ بیان‌ این‌ حقیقت‌ می‌پردازد که‌ او با وصف‌ آن‌که‌ به‌ خفایای‌ قلب‌ فرزند آدم‌ عالم‌ و آگاه‌ است‌ اما در عین‌ حال‌ بر او دو فرشته‌ را نیز برگمارده‌ است‌ تا به‌ منظور الزام‌ حجت‌، همه‌ چیز او را بنویسند و عملش‌ را نگاهداری‌ کنند پس‌ می‌فرماید: «آن‌گاه‌ که‌ دو فراگیرنده‌ فرامی‌گیرند» یعنی: دو فرشته‌ای‌ که‌ به‌ وی‌ موکل‌ و گمارده‌اند و هر آنچه‌ را که‌ می‌گوید و عمل‌ می‌کند، ثبت‌ می‌کنند «که‌ از راست‌ و چپ‌ او نشسته‌اند» یعنی: آن‌ دو فرشته‌، از جانب‌ راست‌ و چپ‌ او نیز نشسته‌اند. قعید: کسی‌ است‌ که‌ همراهت‌ می‌نشیند.

﴿مَّا یَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَیۡهِ رَقِیبٌ عَتِیدٞ١٨

«هیچ‌ سخنی‌ را به‌ زبان‌ در نمی‌آورد» آدمی‌ «مگر این‌که‌ نزد او نگهبان‌ حاضر و ناظری‌ است‌» که‌ بر سخن‌ و عملش‌ نظارت‌ کرده‌، آن‌ را می‌نویسد و ثبت‌ می‌کند پس‌ آن‌ دو فرشته‌ نگهبان‌، حاضر و آماده‌اند. به‌ قولی: آن‌ها همه ‌چیز انسان‌ حتی ‌ناله‌ وی‌ در بیماری‌اش‌ را می‌نویسند. که‌ ابن‌کثیر نیز این‌ قول‌ را ترجیح‌ داده‌ است‌. نقل‌ است‌ که: آن‌ دو فرشته‌ جز در وقت‌ جماع‌ (مقاربت‌) و در هنگام‌ رفتن‌ به‌قضای‌ حاجت‌ (توالت‌) از انسان‌ کناره‌ نمی‌گیرند ولی‌ حتی‌ در این‌ حالات‌ نیز، آنچه‌ را که‌ می‌گوید و می‌کند، می‌دانند و می‌نویسند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ابی‌امامه‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «نویسنده‌ نیکی‌ها در جانب ‌راست‌ انسان‌ و نویسنده‌ بدیها و گناهان‌ در جانب‌ چپ‌ او قرار دارد پس‌ نویسنده ‌نیکی‌ها بر نویسنده‌ بدیها امین‌ (مراقب‌) است‌ و چون‌ شخص‌ عمل‌ نیکی‌ را انجام ‌داد، فرشته‌ جانب‌ راست‌، آن‌ نیکی‌ را ده‌ برابر می‌نویسد و چون‌ عمل‌ بدی‌ را انجام‌ داد، به‌ فرشته‌ جانب‌ چپ‌ می‌گوید: نوشتن‌ آن‌ را هفت‌ ساعت‌ فروگذار و آن‌ را در دم‌ ننویس‌، شاید او تسبیح‌ بگوید یا آمرزش‌ بخواهد». ولی‌ باید دانست‌که‌ بر وسوسه‌ نفس‌ و خواطر و خلجانات‌ درونی‌ انسان‌، عقابی‌ مترتب‌ نیست‌ زیرا در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «إن‌ الله‌ تجاوز لأمتی‌ عما حدثت‌ به‌ أنفسها ما لم‌ تتکلم‌ به أو تعمل‌ به». «خداوند متعال‌ از امت‌ من‌ آنچه‌ را که‌ نفس‌هایشان‌ بدان‌ حدیث ‌می‌گوید، در گذشته‌ است‌ تا آن‌گاه‌ که‌ به‌ آن‌ [حدیث‌ نفس] سخن‌ نگویند، یا عمل‌ نکنند».

﴿وَجَآءَتۡ سَکۡرَةُ ٱلۡمَوۡتِ بِٱلۡحَقِّۖ ذَٰلِکَ مَا کُنتَ مِنۡهُ تَحِیدُ١٩

«و سکره‌ موت‌ حق‌ را آورد» یعنی: در هنگام‌ سکرات‌ مرگ‌، حقیقت‌ بر انسان ‌آشکار شده‌ و صدق‌ و راستی‌ آنچه‌ که‌ پیامبران  علیهم السلام  از اخبار رستاخیز و وعده‌ها و هشدارهای‌ آن‌ آورده‌اند، بر او مبرهن‌ و هویدا می‌گردد. سکره‌ موت: سختی‌ و فشار مرگ‌ است‌ که‌ انسان‌ را بی‌هوش‌ کرده‌ و بر عقلش‌ غالب‌ می‌شود چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ رضی الله عنها  آمده‌ است‌ که‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در حال سکرات‌ مرگ‌ تحت‌ فشار آن‌ قرارگرفتند، به‌ گونه‌ای‌ که‌ عرق‌ را از چهره‌ خویش ‌پاک‌ می‌کردند و در این‌ اثنا فرمودند: «سبحان‌ الله‌! إن‌ للموت‌ سکرات: پاک‌ است‌ خداوند! همانا برای‌ مرگ‌ سختی‌هایی‌ است‌». «این‌» مرگ‌ «همان‌ است‌ که‌ از آن‌ کناره‌ می‌گرفتی‌» و از آن‌ می‌گریختی‌. مخاطب‌ این‌ سخن‌، انسان‌ است‌ از حیث ‌انسان‌ بودنش‌.

﴿وَنُفِخَ فِی ٱلصُّورِۚ ذَٰلِکَ یَوۡمُ ٱلۡوَعِیدِ٢٠

«و در صور دمیده‌ شود» مراد دمیدن‌ آخر برای‌ رستاخیز و خروج‌ مردگان‌ از قبرهایشان‌ است‌ «این‌ است‌ روز وعید» یعنی: وقت‌ دمیدن‌ در صور، همانا روز وعیدی‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل  کفار را در آن‌ به‌ عذاب‌ تهدید کرده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «چگونه‌ خوش‌ باشم ‌درحالی‌که‌ صاحب‌ بوق‌، آن‌ را به‌ دهان‌ گرفته‌ و پیشانی‌ خود را نیز فرود آورده‌ و در انتظار آن‌ است‌ که‌ به‌ او اذن‌ [دمیدن‌] داده‌ شود؟ اصحاب‌ گفتند: یا رسول‌الله! [وقتی‌ شما که‌ پیامبر اولی‌العزم‌ خدایید، از این‌ امر نگرانید] پس‌ ما چه‌ بگوییم‌؟ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند؛ بگویید: «حسبنا الله‌ ونعم‌ الوکیل». «خدا برای‌ ما بس‌ است ‌و او نیکو کارسازی‌ است‌». اصحاب‌ گفتند: «حسبنا الله ونعم الوکیل‌».

﴿وَجَآءَتۡ کُلُّ نَفۡسٖ مَّعَهَا سَآئِقٞ وَشَهِیدٞ٢١

«و هرکس‌ در حالی‌ می‌آید که‌ با او راننده‌ای‌ و گواهی‌ است‌» یعنی: هر فرد بشر و هر بدنی‌ که‌ در آن‌ روح‌ دمیده ‌شده‌، درحالی‌ به‌ میدان‌ رستاخیز می‌آید که‌ همراهش ‌کسی‌ است‌ که‌ او را به‌ سوی‌ محشر می‌راند و نیز همراهش‌ کس‌ دیگری‌ است‌ که‌ به‌نفع‌ یا زیانش‌ گواهی‌ می‌دهد. مجاهد می‌گوید: «راننده‌ و گواه‌ دو فرشته‌اند». به‌قولی: سائق‌ (راننده‌)، نویسنده‌ گناهان‌ و شهید (گواه‌)، نویسنده‌ ثواب‌ها است‌.

﴿لَّقَدۡ کُنتَ فِی غَفۡلَةٖ مِّنۡ هَٰذَا فَکَشَفۡنَا عَنکَ غِطَآءَکَ فَبَصَرُکَ ٱلۡیَوۡمَ حَدِیدٞ٢٢

«به‌ راستی‌ که‌ از این‌ امر سخت‌ در غفلت‌ بودی‌» یعنی‌ به‌ او گفته‌ می‌شود: به‌ راستی‌ که‌ تو در دنیا از این‌ سرانجام‌ و سرنوشت‌، در غفلت‌ بودی‌ «ولی‌ ما پرده‌ات ‌را» که‌ در دنیا جلوگیر رؤیتت‌ بود «از تو برداشتیم‌» یعنی: حجابی‌ را که‌ میان‌ تو و میان‌ امور آخرت‌ حایل‌ بود، برداشتیم «پس‌ امروز دیده‌ات‌ تیزبین‌ است‌» یعنی: امروز دیده‌ات‌ نافذ و تیزبین‌ است‌ پس‌ می‌توانی‌ آنچه‌ را که‌ در دنیا بر تو مخفی ‌بوده‌ است‌، با آن‌ ببینی‌. البته‌ خطاب‌ متوجه‌ انسان‌ است‌ از حیث‌ انسان‌ بودن‌ وی‌.

﴿وَقَالَ قَرِینُهُۥ هَٰذَا مَا لَدَیَّ عَتِیدٌ٢٣

«و همنشین‌ او گفت: این‌ است‌ آنچه‌ پیش‌ من‌ آماده‌ است‌» یعنی: فرشته‌ گمارده‌ به‌وی‌ که‌ در دنیا نویسنده‌ اعمالش‌ بوده‌ است‌، خطاب‌ به‌ وی‌ می‌گوید: این‌ همان‌ کتاب‌ عمل‌ توست‌ که‌ نزد من‌ حاضر و آماده‌ است‌ و من‌ آن‌ را آماده‌ نموده‌ام‌. مجاهد در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «آن‌ فرشته‌ به‌ پروردگار سبحان‌ می‌گوید: اینک‌ آنچه‌ که‌ مرا در کار نوشتن‌ و ثبت‌ و ضبط اعمال‌ فرزند آدم‌ برگمارده‌ بودی‌، آماده‌ است‌، اینک‌ خود او و دیوان‌ عملش‌ را حاضر کرده‌ام‌».

﴿أَلۡقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٖ٢٤

«هر ناسپاس‌ سرسختی‌ را در دوزخ‌ فروافگنید» این‌ خطابی‌ است‌ از سوی‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ آن‌ دو فرشته‌ که‌ یکی‌ راننده‌ (سائق‌) و دیگری‌ گواه‌ (شهید) می‌باشد.

﴿مَّنَّاعٖ لِّلۡخَیۡرِ مُعۡتَدٖ مُّرِیبٍ٢٥ ٱلَّذِی جَعَلَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَأَلۡقِیَاهُ فِی ٱلۡعَذَابِ ٱلشَّدِیدِ٢٦

«هر بازدارنده‌ از خیری‌» را. یعنی: هر بازدارنده‌ مال‌ زکات‌ و هرکسی‌ را که‌ جنس‌ خیر را از مردم‌ باز می‌داشت‌، در دوزخ‌ فروافگنید. به‌قولی: مراد از خیر، اسلام‌ است‌ «هر در گذرنده‌ از حدی‌» را. یعنی‌ هر ستمگری‌ را که‌ به‌ یگانگی ‌خداوند عزوجل  اقرار نمی‌کرد «هر شکاکی‌ را» که‌ در حق‌، یعنی‌ در وجود خداوند  عزوجل و در دین‌ و اخبارش‌، شک‌ می‌آورد، همان‌ «که‌ با الله، معبود دیگری‌ قرار داد، او را در عذاب‌ سخت‌ فروافگنید» این‌ تأکیدی‌ بر دستور اول‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «گردنی‌ از آتش‌ درحالی‌که‌ سخن‌ می‌گوید، در روز قیامت‌ بیرون‌ می‌آید و می‌گوید: امروز من‌ به‌ سه‌ کس‌ موظف‌ و موکل ‌گردیده‌ام:

1-  بر هر سرکش‌ ستیزه‌جویی‌.

2-  بر کسی‌ که‌ با خداوند، خدایی‌ دیگر قرار داده‌ است‌.

3-  بر کسی‌ که‌ نفسی‌ را نه‌ در برابر نفس‌ دیگری‌ به‌ قتل‌ رسانده‌ است‌. آن‌گاه‌ [گردن‌ آتش] برآنان‌ در می‌پیچد و همه‌ را در گودال‌های‌ جهنم‌ می‌افگند».

بعضی‌ از مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیات‌ (24ـ26) گفته‌اند: این‌ آیات‌ درباره‌ ولیدبن‌مغیره‌ نازل‌ شد آن‌گاه‌ که‌ او فرزندان‌ برادرش‌ را از خیر ـ که‌ اسلام ‌است ‌بازداشت‌.

﴿قَالَ قَرِینُهُۥ رَبَّنَا مَآ أَطۡغَیۡتُهُۥ وَلَٰکِن کَانَ فِی ضَلَٰلِۢ بَعِیدٖ٢٧

«همنشین‌ او گفت: پروردگارا! من‌ او را طغیانگر نساخته‌ام‌» مراد از همنشین‌ در اینجا، شیطانی‌ است‌ که‌ در دنیا بر آن‌ شخص‌ کافر گمارده‌ شده‌ بود پس‌ این‌ شیطان‌ منکر این‌ می‌شود که‌ او را به‌ گمراهی‌ و سرکشی‌ واداشته‌ باشد، سپس‌ می‌گوید: «لیکن‌ خودش‌ در گمراهی‌ دور و درازی‌» از حق «بود» لذا چون‌ او را به‌ سوی‌ طغیان ‌دعوت‌ کردم‌، مرا اجابت‌ گفت‌ و اگر او از بندگان‌ مخلصت‌ می‌بود، من‌ هرگز بر اودست‌ نمی‌یافتم‌. چنان‌که‌ خداوند متعال‌ در حکایت‌ از سخن‌ شیطان‌ در قیامت ‌می‌گوید: ﴿وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیۡکُم مِّن سُلۡطَٰنٍ إِلَّآ أَن دَعَوۡتُکُمۡ فَٱسۡتَجَبۡتُمۡ لِیۖ [إبراهیم: 22]. «و من‌ بر شما هیچ‌ سلطه‌ای‌ نداشتم‌ جز این‌که‌ شما را دعوت‌ کردم‌ پس‌ مرا اجابت‌ گفتید» که‌ تفسیر آن‌ گذشت‌.

﴿قَالَ لَا تَخۡتَصِمُواْ لَدَیَّ وَقَدۡ قَدَّمۡتُ إِلَیۡکُم بِٱلۡوَعِیدِ٢٨

«فرمود» خدای‌  عزوجل : شما کافران‌ و شیاطین‌ همنشینتان «در پیشگاه‌ من‌ باهمدیگر نستیزید» زیرا انسان‌ کافر در پیشگاه‌ خدای‌ سبحان‌ می‌گوید: پروردگارا! این‌ شیطان‌ بود که‌ مرا گمراه‌ کرد و شیطان‌ می‌گوید: پروردگارا! من‌ او را گمراه ‌نکردم‌ بلکه‌ خودش‌ در گمراهی‌ دورودرازی‌ بود. پس‌ خدای‌ سبحان‌ آنان‌ را از خصومت‌ و ستیزه‌جویی‌ در پیشگاه‌ خود نهی‌ می‌کند زیرا در آنجا ستیزه‌ و جدال‌ سودی‌ ندارد. سپس‌ می‌افزاید: «از پیش‌ به‌ شما هشدار داده‌ بودم‌» با فرستادن‌ پیامبران  علیهم السلام  و فرود آوردن‌ کتاب‌ها پس‌ امروز که‌ روز جزاء است‌، دیگر بگومگو و مشاجره‌ شما سودی‌ در بر نداشته‌ و بعد از وقت‌ است‌.

﴿مَا یُبَدَّلُ ٱلۡقَوۡلُ لَدَیَّ وَمَآ أَنَا۠ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِیدِ٢٩

«پیش‌ من‌ قول‌ دگرگون‌ نمی‌شود» یعنی: وعده‌ من‌ را هیچ‌ خلافی‌ نیست‌ بلکه ‌وعده‌ام‌ خواه‌ناخواه‌ انجام‌ شدنی‌ است‌ و من‌ بر شما به‌ عذاب‌ حکم‌ کرده‌ام‌ پس‌ این‌حکم‌ من‌ هیچ‌ تغییری‌ ندارد. به‌ قولی: معنی‌ آیه‌ این‌ است: نزد من‌ دروغ‌ گفته نمی‌شود؛ با افزودن‌ در سخن‌ یا کاستن‌ از آن‌، از آن‌ رو که‌ من‌ به‌ غیب‌ دانایم‌ «ومن‌ در حق‌ بندگان‌ بیدادگر نیستم‌» یعنی: آنان‌ را بی‌آن‌که‌ مرتکب‌ جرمی‌ شده‌ وگناهی‌ انجام‌ داده‌ باشند، به‌ ستم‌ عذاب‌ نمی‌کنم‌ چنان‌ که‌ خداوند متعال‌ می‌فرماید: ﴿لَا ظُلۡمَ ٱلۡیَوۡمَۚ [غافر: 17]. «امروز هیچ‌ ستمی‌ نیست‌».

﴿یَوۡمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ ٱمۡتَلَأۡتِ وَتَقُولُ هَلۡ مِن مَّزِیدٖ٣٠

«آن‌ روز که‌ ما به‌ جهنم‌ می‌گوییم: آیا پر شدی‌؟» یعنی: خداوند متعال‌ در روز قیامت‌ این‌ سخن‌ را خطاب‌ به‌ جهنم‌ می‌گوید پس‌ جهنم‌ به‌ حرف‌ می‌آید و در جواب‌ پروردگار «می‌گوید: آیا باز هم‌ بیشتر هست‌؟» یعنی: جهنم‌ از کسانی‌ که‌ در آن‌ افگنده‌اند، باز هم‌ افزونتر می‌خواهد. به‌قولی‌ دیگر معنی‌ این‌ است: جهنم‌ با وجود فراخی‌ای‌ که‌ دارد تا بدانجا پر می‌شود که‌ چیزی‌ بر آن‌ افزون‌ ساخته ‌نمی‌شود و چون‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ او می‌گوید: آیا پر شدی‌؟ می‌گوید: مگر چیز دیگری‌ هم‌ باقی‌ مانده‌ است‌؟ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «یلقی فیالنار، وتقول: هل ‌من‌ مزید؟ حتی‌ یضع‌ قدمه‌ فیها، فتقول: قط قط: دوزخیان‌ در جهنم‌ افگنده‌ می‌شوند و جهنم‌ می‌گوید: آیا باز هم‌ بیشتر هست‌؟ تا آن‌که‌ حق‌ تعالی‌ قدم‌ خویش‌ را در آن ‌می‌گذارد پس‌ در این‌ هنگام‌ می‌گوید: کفایت‌ است‌، کفایت‌ است‌».

﴿وَأُزۡلِفَتِ ٱلۡجَنَّةُ لِلۡمُتَّقِینَ غَیۡرَ بَعِیدٍ٣١

«و بهشت‌ برای‌ پرهیزگاران‌ نزدیک‌ آورده‌ شود، بی‌آن‌که‌ دور باشد» یعنی: بهشت ‌برای‌ پرهیزگاران‌ به‌ نزدیکی‌ای‌ دور نشده‌، نزدیک‌ ساخته‌ می‌شود، به‌ گونه‌ای‌ که ‌پرهیزگاران‌ آن‌ را در عرصه‌ محشر و موقف‌ حساب‌ مشاهده‌ می‌کنند و به‌ آنچه‌ که‌ در آن‌ است‌ می‌نگرند پس‌ چیزهایی‌ را می‌بینند که‌ هیچ‌ چشمی‌ ندیده‌، هیچ ‌گوشی‌نشنیده‌ و بر قلب‌ هیچ‌ بشری‌ خطور نکرده‌ است‌.

﴿هَٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٖ٣٢

«می‌گوییم: این‌ همان‌ است‌ که‌ وعده‌ یافته‌اید» یعنی: آنچه‌ شما از انواع‌ گونه ‌گون‌ نعمت‌های بهشت‌ می‌بینید، همان‌ چیزهایی‌ است‌ که‌ در دنیا به‌ شما وعده‌ داده ‌بودیم‌ «مخصوص‌ هر اواب‌ حفیظی‌ است‌» اواب: یعنی‌ بسیار بازگشت‌کننده‌ به‌ سوی ‌خداوند متعال‌ با توبه‌ از گناهان‌. به‌قولی: اواب‌، کسی‌ است‌ که‌ تسبیح‌ می‌گوید. به‌قولی‌ دیگر: او کسی‌ است‌ که‌ در خلوت‌ گناهان‌ خود را به‌ یاد آورده‌ و به‌ بارگاه‌ خدای‌  عزوجل ‌ از آن‌ها آمرزش‌ می‌خواهد. حفیظ: یعنی‌ نگه‌دار گناهان‌ خویش ‌است‌ تا آن‌گاه‌ که‌ از آن‌ها توبه‌ کند پس‌ از برابر گناهانش‌ بی‌پروا نگذشته‌ و آن‌ها را از یاد نمی‌برد. یا حفیظ: یعنی‌ نگاهدارنده‌ حدود، قوانین‌ و تعهدات‌ خود در برابر خداوند عزوجل .

﴿مَّنۡ خَشِیَ ٱلرَّحۡمَٰنَ بِٱلۡغَیۡبِ وَجَآءَ بِقَلۡبٖ مُّنِیبٍ٣٣

«همان‌ کسی‌ که‌ غایبانه‌ از خدای‌ رحمان‌ بیمناک‌ باشد» بیمناک‌ بودن‌ به‌طور غایبانه ‌این‌ است‌ که‌ انسان‌ در حالی‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ را ندیده‌ است‌، از او بیمناک‌ باشد. یا مراد کسی‌ است‌ که‌ از حق‌ تعالی‌ در خلوت‌ خویش‌ ـ یعنی‌ در جایی‌ که‌ کسی‌ او را نمی‌بیند ـ بیمناک‌ است‌. حسن‌ در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «آن‌گاه‌ که‌ او پرده‌ها را فرو انداخته‌ و در را ببندد، از حق‌ تعالی‌ می‌ترسد». چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ راجع‌ به ‌آن‌ هفت‌ تنی‌ که‌ خداوند عزوجل  ایشان‌ را در روز قیامت‌ در سایه‌ عرش‌ خود جای ‌می‌دهد، آمده‌ است: «... ورجل ذکر الله تعالی خالیا ففاضت عیناه». «و مردی‌ که ‌خداوند متعال‌ را در خلوت‌ خویش‌ یاد کرده‌ است‌ و چشمانش‌ از اشک‌ لبریز شده‌ است‌». «و با دلی‌ پر انابت‌ باز آید» یعنی: کسی‌ که‌ غایبانه‌ از خدای‌ رحمان‌ بیمناک ‌باشد، در روز قیامت‌ با دلی‌ بازگشت‌کننده‌ به‌ سوی‌ حق‌ تعالی‌ و وارسته‌ در طاعتش‌، او را دیدار می‌کند.

﴿ٱدۡخُلُوهَا بِسَلَٰمٖۖ ذَٰلِکَ یَوۡمُ ٱلۡخُلُودِ٣٤

«گوییم: در آن‌ در آیید» یعنی: وارد بهشت‌ شوید «به‌ سلامتی‌» یعنی: به‌سلامتی‌ از عذاب‌، یا به‌ سلامتی‌ از زوال‌ نعمت‌ها. به‌قولی: معنای‌ (بسلام‌) این‌ است‌ که: خدای‌  عزوجل ‌ و فرشتگانش‌ بر بهشتیان‌ سلام‌ می‌گویند. «این‌» روز «روز جاودانگی‌ است‌» زیرا همیشگی‌ و ابدی‌ بوده‌ و بعد از آن‌ دیگر نه‌ مرگی‌ است ‌و نه‌ تحول‌ ناخوش‌آیندی‌.

﴿لَهُم مَّا یَشَآءُونَ فِیهَا وَلَدَیۡنَا مَزِیدٞ٣٥

«در آن‌ هر چه‌ بخواهند، دارند» یعنی: بهشتیان‌ در بهشت‌ هر چه‌ را که‌ دل‌هایشان ‌می‌خواهد و چشمان‌شان‌ از دیدن‌ آن‌ لذت‌ می‌برد ـ از انواع‌ گونه‌گون‌ نعمت‌ها واصناف‌ و الوان‌ خیر و برکت‌ ـ طبق‌ رغبت‌ و اشت‌هایشان‌ دارند «و پیش‌ ما فزونتر هم‌ هست‌» از نعمت‌هایی‌ که‌ نه‌ به‌ ذهن‌ کسی‌ خطور کرده‌ و نه‌ در خیالشان‌ گذشته ‌است‌. جمهور علما برآنند که‌ مراد از این‌ نعمت‌ فزونتر: دیدن‌ بلاکیف ‌خدای‌  عزوجل ‌ است‌. ابن‌ مبارک‌ و یحی ‌بن ‌سلام‌ از ابن ‌مسعود رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اندکه‌ فرمود: «به‌ سوی‌ جمعه‌ بشتابید زیرا خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ در هر روز جمعه‌ در توده‌ای‌ از کافور سپید بر اهل‌ بهشت‌ نمایان‌ می‌شود لذا بهشتیان‌ نزدیک‌ اویند». انس ‌بن ‌مالک‌ رضی الله عنه  نیز ﴿وَلَدَیۡنَا مَزِیدٞ را به‌ ظهور پروردگار بر بهشتیان‌ در هر روزجمعه‌ تفسیر کرده‌ است‌. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌ مسعود رضی الله عنه  آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «در بهشت‌ اشتهای‌ گوشت‌ پرنده‌ را می‌کنی‌ پس ‌بی‌درنگ‌ پیش‌ روی‌ تو بریان‌ شده‌ می‌افتد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابو سعید خدری‌ رضی الله عنه  آمده‌ است: «چون‌ مؤمن‌ در بهشت‌ داشتن‌ فرزند را آرزو کند، باردار شدن‌، وضع‌ حمل‌ و سن‌ طفل‌ همه‌ در یک‌ ساعت‌ انجام‌ می‌شود».

﴿وَکَمۡ أَهۡلَکۡنَا قَبۡلَهُم مِّن قَرۡنٍ هُمۡ أَشَدُّ مِنۡهُم بَطۡشٗا فَنَقَّبُواْ فِی ٱلۡبِلَٰدِ هَلۡ مِن مَّحِیصٍ٣٦

«و چه‌ بسا قرن‌ها را» یعنی: امت‌ها را «که‌ پیش‌ از آنان‌» یعنی: پیش‌ از قریش‌ و موافقان‌شان «هلاک‌ کردیم‌ که‌ از آنان‌» یعنی: از قریش‌ «در دست‌ درازی‌» یعنی: در نیرومندی‌ و قوت «بس‌ نیرومندتر بودند» مانند قوم‌ عاد، ثمود و غیر آن‌ها «پس‌ در شهرها تفحص‌ کردند» یعنی: آن‌ها در شهرها رفته‌ و گشت‌ و گذار کردند و در اماکن ‌و گوشه‌ و کنار آن‌ها جست ‌و جو نمودند اما «مگر گریز گاهی‌ هست‌؟» یعنی: آیا آنان‌ راه‌ گریزی‌ دارند که‌ به‌ آن‌ گریخته‌ و از عذاب‌ رهایی‌ یابند؟ هیهات‌! یا معنی‌ این‌ است: آن‌ امت‌ها بیش‌ از شما ـ به‌ منظور تجارت‌ و غیر آن‌ ـ در سرزمین‌ها وکشورها گردش‌ کردند ولی‌ آیا از مرگ‌ یا از عذاب‌ الهی‌ راه‌ گریزی‌ یافتند؟.

﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَذِکۡرَىٰ لِمَن کَانَ لَهُۥ قَلۡبٌ أَوۡ أَلۡقَى ٱلسَّمۡعَ وَهُوَ شَهِیدٞ٣٧

«قطعا در این‌ پندی‌ است‌» یعنی: در آنچه‌ که‌ از داستان‌شان‌ ذکر شد، یادآوری ‌و پند و موعظه‌ای‌ است‌؛ «برای‌ کسی‌ که‌ صاحبدل‌ باشد» یعنی: برای‌ کسی‌ که‌ بینش ‌نافذ و دل‌ بیدار و زنده‌ای‌ داشته‌ باشد زیرا قلبی‌ که‌ مرده‌ است‌، هیچ‌ اندرزی‌ رانمی‌پذیرد. به ‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: در آنچه‌ که‌ در این‌ فقره‌ از داستان‌شان‌ ذکر شد، برای‌ کسی‌ که‌ دارای‌ حیات‌ و نفس‌ ممیزه‌ باشد، پند و موعظه‌ای‌ است «یا» درآنچه‌ که‌ از داستان‌شان‌ ذکر شد، پند و موعظه‌ای‌ است‌ برای‌ کسی‌ که «گوش‌ بنهد» به‌ سوی‌ آنچه‌ از وحی‌ که‌ بر وی‌ خوانده‌ می‌شود «در حالی‌که‌ شاهد باشد» یعنی: در حالی‌ که‌ حاضر ذهن‌ یا حاضر دل‌ باشد زیرا کسی‌ که‌ حضور ذهن‌ ندارد، گویی‌ غایب‌ است‌.

﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٖ وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٖ٣٨

«و در حقیقت‌، آسمان‌ها و زمین‌ و آنچه‌ را که‌ میان‌ آن‌ دو است‌ در شش‌ روز آفریدیم‌» امام‌ رازی‌ در «تفسیر کبیر» می‌گوید: «مراد از شش‌ روز، شش‌ طور وشش‌ مرحله‌ است‌، نه‌ روزهایی‌ که‌ در وضع‌ لغوی‌ معروف‌اند زیرا روز به‌ معنای ‌لغوی‌ متعارف‌، عبارت‌ از زمان‌ درنگ‌ خورشید بر فراز زمین‌ از هنگام‌ طلوع‌ تا غروب‌ آن‌ است‌ در حالی‌که‌ قبل‌ از آفرینش‌ آسمآن‌ها نه‌ خورشیدی‌ وجود داشته‌ و نه‌ ماهی‌ پس‌ مراد از (روز)، وقت‌ یا هنگام‌ است‌». «و به‌ ما هیچ ‌ماندگی‌ای‌نرسید» یعنی: ما آسمآن‌ها و زمین‌ و آنچه‌ را که‌ در میان‌ آن‌ دو است‌ در شش ‌روز آفریدیم‌ اما به‌ ما هیچ ‌ماندگی‌ای‌ نرسید. لغوب: خستگی‌ و ماندگی‌ است‌. آیه ‌کریمه‌ اثبات‌کننده‌ معاد است‌ زیرا کسی‌ که‌ بر آفرینش‌ آسمآن‌ها و زمین‌ قادر بوده‌ واز آفرینش‌ آن‌ها خسته‌ و مانده‌ نشود، به‌ طریق‌ اولی‌ بر زنده‌ کردن‌ مردگان‌ نیز توانا است‌.

حاکم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ از ابن عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌ است‌ که ‌فرمود: یهودیان‌ نزد رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند و از ایشان‌ راجع‌ به‌ آفرینش‌ آسمآن‌ها و زمین‌ سؤال‌ کردند، آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: خداوند عزوجل  زمین‌ را در روز یکشنبه‌ و دوشنبه‌ آفرید، کوه‌ها و منافعی‌ را که‌ در آن‌هاست‌، در روز سه‌شنبه‌ آفرید، درخت‌ و آب‌ و آبادانی‌ها و شهرها و خرابی‌ها را در روز چهارشنبه‌ آفرید، آسمآن‌ها را در روز پنج‌شنبه‌ آفرید و تا سه‌ ساعت‌ باقی‌ مانده‌ از روز جمعه‌، ستارگان‌ و خورشید و ماه‌ را آفرید و در سه‌ ساعتی‌ که‌ از جمعه‌ باقی‌ مانده‌ بود؛ در اولین‌ ساعت‌ اجلها را آفرید تا هر مردنی‌ای‌ بمیرد، در ساعت‌ دوم‌ آفت‌ را در چیزهایی‌ افگند که‌ مردم‌ از آن‌ها بهره‌ می‌گیرند، در ساعت‌ سوم‌ آدم‌ را آفرید و او را به‌ بهشت‌ اسکان‌ داد و ابلیس‌ را به‌ سجده‌ برای‌ وی‌ دستور داد و در این‌ ساعت ‌آخر او را از بهشت‌ بیرون‌ کرد. یهودیان‌ پرسیدند: ای‌ محمد! بعد از آن‌ پروردگارچه‌ کرد؟ فرمودند: سپس‌ به‌ سوی‌ عرش‌ قصد کرد و بر آن‌ مسلط شد. یهودیان‌ گفتند: پاسخ‌ سؤال‌ ما را بسیار خوب‌ دادی‌ اگر موضوع‌ را به‌ آخر می‌رساندی‌، آخر موضوع‌ این‌ است‌ که: پروردگار در روز شنبه‌ استراحت‌ کرد. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از این‌ سخن‌ یهودیان‌ به‌ خشم‌ آمدند. آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ در تکذیب‌ سخنشان‌ نازل‌ شد.

﴿فَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ قَبۡلَ طُلُوعِ ٱلشَّمۡسِ وَقَبۡلَ ٱلۡغُرُوبِ٣٩

«پس‌ بر آنچه‌ می‌گویند» مشرکان‌ و یهود «صبر کن‌ و پیش‌ از طلوع‌ خورشید و پیش‌ از غروب‌، پروردگارت‌ را همراه‌ با ستایش‌ تسبیح‌ گوی‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ را از آنچه‌ که‌ سزاوار جناب‌ او نیست‌، با گفتن «سبحانالله و بحمده» در هنگام‌ بامداد و عصر، تنزیه‌ کن‌. به‌قولی‌ مراد از آن: گزاردن‌ نمازهای‌ بامداد و عصر است‌. ابن ‌عباس رضی الله عنه  می‌گوید: «مراد از تسبیح‌ و تحمید قبل‌ از طلوع‌ خورشید، نماز بامداد و مراد از تسبیح‌ و تحمید قبل‌ از غروب‌، نمازهای‌ ظهر و عصر است‌».

﴿وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَسَبِّحۡهُ وَأَدۡبَٰرَ ٱلسُّجُودِ٤٠

«و از طرف‌ شب‌» یعنی: در بعضی‌ از اوقات‌ شب‌ «نیز الله را تسبیح‌ گوی‌» ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «مراد از تسبیح‌ گفتن‌ در شب: نمازهای‌ مغرب‌ و عشاء است‌». به‌قولی: مراد از آن‌ نماز شب‌ (تهجد) است‌. «و به‌ دنبال‌ سجده‌ نیز» یعنی: به‌ دنبال‌ نمازها نیز حق‌ تعالی‌ را تسبیح‌گوی‌. ابن‌ عباس رضی الله عنه  می‌گوید: «مراد از (ادبار السجود) نمازهای‌ نافله‌ بعد از فرایض‌، یا تسبیح‌ گفتن‌ بعد از نمازهاست‌». دستور به‌ تسبیح‌ گفتن‌ بعد از نماز، در احادیث‌ بسیاری‌ نیز آمده ‌است‌ از آن‌ جمله‌ در حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از ابوهریره‌ رضی الله عنه  که ‌فرمود: فقرای‌ مهاجران‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند و گفتند: یا رسول‌الله! ثروتمندان‌ درجات‌ بلند و نعمت‌های پایدار را بردند. حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «این‌درجات‌ و نعمت‌های پایدار چیست‌؟». گفتند: آن‌ها چنان‌که‌ ما نماز می‌خوانیم، نماز می‌خوانند و چنان‌که‌ ما روزه‌ می‌گیریم‌، روزه‌ می‌گیرند و چنان‌که‌ ما صدقه ‌می‌دهیم‌، صدقه‌ می‌دهند و چنان‌که‌ ما برده‌ آزاد می‌کنیم‌، برده‌ آزاد می‌کنند. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «آیا کاری‌ را به‌ شما تعلیم‌ ندهم‌ که‌ اگر مانند آن‌ را انجام‌ دهید از دیگران‌ سبقت‌ می‌گیرید و هیچ‌کس‌ از شما بهتر نخواهد بود، مگر کسی‌ که‌ همانند عمل‌ شما را انجام‌ دهد؟ آن‌ کار این‌ است‌ که‌ به‌ دنبال‌ هر نماز، سی‌ و سه‌بار تسبیح‌، سی‌ و سه‌ بار تحمید و سی‌ و سه‌ بار تکبیر بگویید». گفتند: یا رسول‌الله! آخر برادران‌ ثروتمند ما نیز شنیدند که‌ ما باید چه‌ بکنیم‌ پس‌ همانند ما عمل‌می‌کنند [آن‌ وقت‌ این‌ فضل‌ نصیب‌ آنان‌ نیز می‌شود]. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: ﴿ذَٰلِکَ فَضۡلُ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۚ [المائدة: 54]. «این‌ فضل‌ الهی‌ است‌ که‌ آن‌ را به‌ هرکس‌ خواهد، می‌دهد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ دنبال‌ هر نماز فرض‌ می‌گفتند: «لاإله‌ إلا الله‌ وحده‌ لا شریک‌ له‌، له‌ الملک‌ وله‌ الحمد وهو علی‌ کل‌ شی‌ء قدیر، اللهم‌ لا مانع‌ لما أعطیت‌، ولا معطی‌ لما منعت‌ ولا ینفع‌ ذا الجد منک ‌الجد». «خدایی‌ جز الله نیست‌، یگانه‌ است‌ و شریکی‌ ندارد، ملک‌ و حمد او راست ‌و او بر همه‌ چیز تواناست‌. بار خدایا! برای‌ آنچه‌ که‌ تو داده‌ای‌، بازدارنده‌ای ‌نیست‌ و برای‌ آنچه‌ که‌ تو باز داشته‌ای‌، دهنده‌ای‌ نیست‌ و ثروت‌ توانگر در برابر تو به‌ او سودی‌ نمی‌رساند». بلکه‌ آنچه‌ که‌ به‌ او سود می‌رساند، ایمان‌ و طاعت ‌است‌.

﴿وَٱسۡتَمِعۡ یَوۡمَ یُنَادِ ٱلۡمُنَادِ مِن مَّکَانٖ قَرِیبٖ٤١

«و گوش‌ بدار» ای‌ مخاطب‌! آنچه‌ را که‌ همینک‌ از احوال‌ قیامت‌ به‌ تو خبر می‌دهم‌. این‌ تعبیر، بیانگر بزرگی‌ و هولناک‌ بودن‌ اصل‌ خبر است‌؛ «روزی‌ که ‌منادی‌ ندا در دهد» و آن‌ روز قیامت‌ است‌ که‌ اسرافیل‌  علیه السلام  نفخه‌ دوم‌ را در صور می‌دمد. نقل‌ است‌ که: «اسرافیل‌  علیه السلام  در صور می‌دمد و جبرئیل‌  علیه السلام  اهل‌ محشر را ندا کرده‌ و می‌گوید: به‌سوی‌ حساب‌ بشتابید». «از جایی‌ نزدیک‌» یعنی: این‌ ندا به‌گونه‌ای‌ نزدیک‌ است‌ که‌ به‌ هر فردی‌ از افراد اهل‌ محشر به‌ طور یکسان‌ می‌رسد. البته‌ مراد از آن‌، قرب‌ مکان‌ نداکننده‌ نیست‌ بلکه‌ مراد این‌ است‌ که‌ ندا به‌ تمام ‌محشریان‌ به‌گونه‌ یکسان‌ و برابر می‌رسد به‌طوری‌ که‌ همگان‌ آن‌ را صریح‌ و روشن ‌می‌شنوند. نقل‌ است‌ که‌ منادی‌ می‌گوید: «ای‌ استخوآن‌های‌ پوسیده‌! ای‌ بندهای‌ از هم‌ جدا شده‌! ای‌ گوشتهای‌ پراکنده‌ و ای‌ موهای‌ درهم‌ ریخته‌! خداوند عزوجل  به‌ شما فرمان‌ می‌دهد که‌ برای‌ داوری‌ و حکم‌ نهایی‌ و فیصله‌کن‌ گرد آیید».

﴿یَوۡمَ یَسۡمَعُونَ ٱلصَّیۡحَةَ بِٱلۡحَقِّۚ ذَٰلِکَ یَوۡمُ ٱلۡخُرُوجِ٤٢

«روزی‌ که‌ نعره‌ تند را به‌ حق‌ می‌شنوند» یعنی: بی‌تردید بانگ‌ رستاخیز حق‌ و ثابت‌ است‌ و در آن‌ هیچ‌ شکی‌ نیست «آن‌ روز، روز بیرون‌ آمدن‌ است‌» از قبرها.

﴿إِنَّا نَحۡنُ نُحۡیِۦ وَنُمِیتُ وَإِلَیۡنَا ٱلۡمَصِیرُ٤٣

«بی‌گمان‌ ماییم‌ که‌ زنده‌ می‌کنیم‌ و می‌میرانیم‌» یعنی: زنده‌ می‌کنیم‌ در دنیا و آخرت‌ و می‌میرانیم‌ در دنیا و هیچ‌ شریکی‌ در این‌ کار و در غیر آن‌ از کارها با ما مشارکت‌ ندارد «و برگشت‌ به‌ سوی‌ ما است‌» پس‌ هر عمل‌ کننده‌ای‌ را در برابر عملش‌ جزا می‌دهیم‌.

﴿یَوۡمَ تَشَقَّقُ ٱلۡأَرۡضُ عَنۡهُمۡ سِرَاعٗاۚ ذَٰلِکَ حَشۡرٌ عَلَیۡنَا یَسِیرٞ٤٤

«روزی‌ که‌ زمین‌ از آنان‌ شکافته‌ می‌شود» یعنی: زمین‌ از سر خلق‌ شکاف‌ برمی‌دارد پس‌ آن‌ها از گورها بیرون‌ آمده‌ و به‌ سوی‌ محشر رانده‌ می‌شوند «شتابان‌» یعنی: شتابان‌ به‌سوی‌ منادی‌ای‌ که‌ ندایشان‌ می‌کند، می‌دوند «این‌ حشری‌ است‌» یعنی: این‌ رستاخیز و گردهم‌ آوردنی‌ است‌؛ «که‌ بر ما آسان‌ است‌» و ما بی‌ هیچ‌ زحمتی‌ آن‌ را سازمان‌ می‌دهیم‌.

﴿نَّحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا یَقُولُونَۖ وَمَآ أَنتَ عَلَیۡهِم بِجَبَّارٖۖ فَذَکِّرۡ بِٱلۡقُرۡءَانِ مَن یَخَافُ وَعِیدِ٤٥

ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «ما به‌ آنچه‌» کفار درباره‌ تو و درباره‌ ما «می‌گویند، داناتریم‌» از تکذیبت‌ در آنچه‌ که‌ آورده‌ای‌ و از انکار توحید و معاد. این‌ عبارت‌، دلجویی‌ای‌ برای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و تهدیدی‌ برای‌ مشرکان‌ است «و تو به‌ زور وادارنده‌ آنان ‌نیستی‌» جبار: یعنی‌ تو بر آنان‌ مسلط نیستی‌ که‌ به‌ اجبار و اکراه‌ به‌ ایمان‌ وادارشان ‌کنی‌ «پس‌ هرکه را از وعده‌ عذاب‌ من‌» برای‌ نافرمانان «می‌ترسد به‌ قرآن‌ پند ده‌» ولی‌ به‌ غیر آنان‌ مشغول‌ نشو زیرا پند و اندرز دادن‌ به‌ آن‌ها هیچ‌ سودی‌ در بر ندارد. سپس‌ حق‌ تعالی‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را به‌ جهاد مأمور کرد.


تفسیر سوره‌ ذاریات

سوره‌ ذاریات

مکی‌ است‌ و دارای‌ (60) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ با سوگند خداوند عزوجل  به‌ بادهای ‌پراکنده‌گر، «ذاریات‌» نامیده‌ شد. ذاریات: عبارت‌ از بادهای‌ پراکنده‌گر خاک‌ و غیر آن‌ است‌. البته‌ سوگند خداوند عزوجل  به‌ باد، دلیل‌ اهمیت‌ آن‌ می‌باشد زیرا باد، لشکری‌ از لشکرهای‌ اوست‌.

محور و هدف‌ این‌ سوره‌، وابسته‌ ساختن‌ قلب‌ بشری‌ به‌ آسمان‌، آویختن‌ آن‌ به ‌غیب‌ الهی‌، رها ساختن‌ آن‌ از علقه‌های‌ زمینی‌ و کنار زدن‌ حجاب‌ها و حایل‌ها از برابر بنده‌ در جهت‌ خالص ‌شدن‌ او برای‌ عبادت‌ حق‌ تعالی‌ است‌.

﴿وَٱلذَّٰرِیَٰتِ ذَرۡوٗا١

«سوگند به‌ بادهای‌ پراکنده‌گر به‌ پراکندنی‌» خدای‌ سبحان‌ به‌ بادهایی‌ سوگند می‌خورد که‌ خاک‌ و مانند آن‌ از اشیاء را به‌ هوا بر می‌پراکنند و به‌این‌ ترتیب‌، قانون‌ جاذبه‌ زمین‌ را زیر پا می‌گذارند.

﴿فَٱلۡحَٰمِلَٰتِ وِقۡرٗا٢

«و سوگند به‌ حمل‌کننده‌های‌ سنگین‌بار» مراد از آن: ابرهایی‌اند که‌ آب‌ باران‌ را حمل‌ می‌کنند چنان‌که‌ چهارپایان‌ بار را بر می‌دارند. وقر: بار سنگین‌ است‌. البته ‌کسی‌ جز خداوند متعال‌ سنگینی‌ کمیات‌ آبی‌ را که‌ ابرها بر می‌دارند، نمی‌داند واین‌ امر با مقیاس‌های‌ بشری‌ قابل‌ تصور نیست‌.

﴿فَٱلۡجَٰرِیَٰتِ یُسۡرٗا٣

«و سوگند به‌ روان ‌شوندگان‌ به‌ سهولت‌» مراد از آن: ابرهایی‌ اند که‌ در عین ‌سنگین ‌باری‌ و ضخامت‌، بسیار به‌ نرمی‌ و سهولت‌ به‌ آنجایی‌ روان‌ می‌شوند که‌ خداوند متعال‌ می‌خواهد تا بر آن‌ ببارند. به‌قولی: مراد از آن‌ کشتی‌هایند که‌ به‌سهولت‌ بر سطح‌ آب‌ روان‌ می‌شوند. که‌ قول‌ مشهور نقل‌ شده‌ از جمهور مفسران‌، نیز همین‌ است‌.

﴿فَٱلۡمُقَسِّمَٰتِ أَمۡرًا٤

«و سوگند به‌ تقسیم‌کنندگان‌ کار» مراد از آن: ابرهایی‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ به‌وسیله‌ آن‌ها ارزاق‌ بندگان‌ را تقسیم‌ می‌کند. به‌قولی: مراد از همه‌ این‌ تعابیر، یعنی: «ذارایات‌»، «حاملات‌»، «جاریات‌» و «مقسمات‌» بادهایند زیرا بادها به‌ تمام‌ این ‌اوصاف‌ موصوف‌ می‌شوند. یعنی: هم‌ خاکها را می‌پراکنند، هم‌ ابرها را برمی‌دارند، هم‌ در هوا به‌ سهولت‌ جاری‌ می‌شوند و هم‌ بارآن‌ها را تقسیم‌ می‌کنند. به ‌قولی‌ دیگر: مراد از «مقسمات‌» فرشتگانی‌اند که‌ اشیاء ـ اعم‌ از باران‌، رزق‌ و غیره‌ ـ را بر بندگان‌ تقسیم‌ می‌کنند.

﴿إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٞ٥

جواب‌ همه‌ آن‌ قسم‌ها این‌ است: «که‌ آنچه‌ وعده‌ داده‌ شده‌اید» از مرگ‌، رستاخیز و محشور شدن‌ به‌ سوی‌ خداوند متعال‌؛ «راست‌ و درست‌ است‌» یعنی: این‌ خبر و وعده‌ای‌ است‌ راستین‌. بدین‌گونه‌، خداوند متعال‌ از قدرت‌ خویش‌ بر خلق‌ این‌ پدیده‌ها، به‌ قدرت‌ خویش‌ بر آوردن‌ رستاخیز استدلال‌ می‌کند.

از ملاحظه‌ تمام‌ سوره‌هایی‌ که‌ به‌ غیر حروف‌ مقطعه‌ آغاز شده‌اند ـ همچون ‌این‌ سوره‌ ـ در می‌یابیم‌ که‌ اگر این‌ سوره‌ها با سوگند آغاز شده ‌باشند، مقسم‌ علیه‌ آن‌ها یکی‌ از اصول‌ اعتقادی‌ مانند توحید، رسالت‌ و معاد می‌باشد، همان‌ طوری‌که‌ قسم‌های‌ وارده‌ در آغاز این‌ سوره‌، همه‌ تأکیدی‌ بر صحت‌ خبر دادن‌ حق‌ تعالی ‌از وقوع‌ حشر می‌باشد چنان‌ که‌ این‌ قسم‌ها به‌ این‌ واقعیت‌ نیز اشاره‌ دارد که‌ مشرکان‌ مکه‌ و امثالشان‌ منکر رستاخیز بوده‌ و بر کفر خود اصرار می‌ورزیدند.

﴿وَإِنَّ ٱلدِّینَ لَوَٰقِعٞ٦

«و هرآینه‌ جزای‌ اعمال‌ واقع‌شدنی‌ است‌» یعنی: ثواب‌ و عقاب‌ خواه‌ناخواه‌ تحقق‌ یافتنی‌ است‌ و الزاما به‌ واقعیت‌ می‌پیوندد.

﴿وَٱلسَّمَآءِ ذَاتِ ٱلۡحُبُکِ٧

«سوگند به‌ آسمان‌ دارای‌ حبک‌» حبک: یعنی‌ آفرینش‌ استوار و نیکو و شکوه‌ وجمال‌ بدیع‌ و اعجاب‌آور. پس‌ هر چیزی‌ که‌ آن‌ را به‌ محکمی‌ و استواری‌ بپردازید و نیک‌ انجامش‌ دهید، آن‌ را حبک‌ نموده‌اید. یا مراد از حبک: راه‌های‌ محسوسی ‌است‌ که‌ در آسمان‌ وجود دارد چنان‌ که‌ بعضی‌ از مترجمان‌ از جمله‌ شاه‌ ولی ‌الله دهلوی‌  رحمه الله  آن‌ را این‌گونه‌ ترجمه‌ کرده‌اند.

 

﴿إِنَّکُمۡ لَفِی قَوۡلٖ مُّخۡتَلِفٖ٨

«هرآینه‌ شما در سخنی‌ گوناگون‌ هستید» یعنی: سخنان‌ شما مشرکان‌ و منکران‌؛ مضطرب‌ است‌ و پریشان‌، ناسخته‌ است‌ و درهم‌ زیرا گاهی‌ می‌گویید: پیامبر جادوگر است‌، گاهی‌ می‌گویید: شاعر است‌، گاهی‌ می‌گویید: کاهن‌ است‌ و باز از یک‌سو می‌گویید که‌ خداوند آفریدگار است‌ ولی‌ از سوی‌ دیگر بتان‌ را به‌ پرستش ‌می‌گیرید پس‌ تناقضاتی‌ از این‌ قبیل‌، در گفتار و پندار شما بسیار است‌.

علما در بیان‌ حکمت‌ سوگند خوردن‌ حق‌ تعالی‌ در این‌ سوره‌ و در غیر آن‌ از سوره‌ها گفته‌اند: اعراب‌ بر این‌ باور بودند که‌ چون‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  در اقامه‌ حجت ‌نیرومند و ماهر است‌ به‌ همین‌ دلیل‌، در جدل‌ و برهان‌ غالب‌ می‌شود لذا این‌ امرنشانه‌ درستی‌ سخنان‌ وی‌ نیست‌. پس‌ خداوند متعال‌ به‌ هر امر بزرگی‌ سوگند یاد کرد که‌ خبرها و پیامهای‌ پیامبرش‌ حق‌ است‌؛ تا آن‌ها به‌ صدق‌ و راستی‌ ادعای‌ او پی ‌برده‌ و حجتش‌ را بپذیرند. حکمت‌ دیگر سوگند خوردن‌ حق‌ تعالی‌ این‌ است‌ که ‌اعراب‌ بر این‌ باور بودند که‌ سوگند دروغ‌ باعث‌ خرابی‌ شهرها و آبادیها گردیده‌ و به‌ صاحب‌ خود سخت‌ زیان‌ می‌رساند لذا خدای‌  عزوجل ‌ سوگند یاد کرد تا آن‌ها ببینند که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نه‌ فقط بعد از این‌ سوگندها با هیچ‌ آفت‌ و حادثه‌ای‌ روبرو نشدند، که‌ بر رفعت‌ و ثبات‌ ایشان‌ نیز افزوده‌ شد. پس‌ این‌ خود دلیل راستگویی ‌ایشان‌ می‌باشد. از سوی‌ دیگر، اعراب‌ می‌دانستند که‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ دروغ‌ قسم‌ نمی‌خورند پس‌ این‌ عوامل‌ همه‌ سبب‌ می‌شد تا به‌ درستی‌ پیام‌های‌ ایشان‌ یقین‌ پیدا کنند.

﴿یُؤۡفَکُ عَنۡهُ مَنۡ أُفِکَ٩

«هر کس‌ که‌ برگردانیده‌ شده‌، از آن‌ برگردانیده‌ می‌شود» یعنی: هرکس‌ که‌ در علم‌ الهی‌ از هدایت‌ برگردانیده‌ شده‌ و دعوت‌ حق‌ را تکذیب‌ کرده‌، از قرآن‌ برگردانیده ‌می‌شود.

﴿قُتِلَ ٱلۡخَرَّٰصُونَ١٠

«مرگ‌ بر خراصون‌» یعنی: لعنت‌ بر شکاکان‌ در وعده‌ و وعید حق‌ تعالی‌. خراصون: شکاکان‌ و دروغگویانند.

﴿ٱلَّذِینَ هُمۡ فِی غَمۡرَةٖ سَاهُونَ١١

«همانان‌ که‌ در ورطه‌ نادانی‌ بی‌خبرند» یعنی: آنان‌ که‌ در ورطه‌ کفر و شک‌ و جهل‌، از آنچه‌ بدان‌ مأمور شده‌اند و نیز از آنچه‌ که‌ به‌ سوی‌ آن‌ روکرده‌ و بر آن‌ رهروند، در غفلت‌ به‌سر می‌برند.

﴿یَسۡ‍َٔلُونَ أَیَّانَ یَوۡمُ ٱلدِّینِ١٢

«می‌پرسند» از روی‌ تکذیب‌ و شک‌ و استهزا «روز جزا کی‌ است‌؟».

﴿یَوۡمَ هُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ یُفۡتَنُونَ١٣

پاسخ‌ این‌ است: «همان‌ روز که‌ آنان‌ بر آتش‌ عقوبت‌ شوند» یعنی: سوزانده‌ شوند و معذب‌ گردند. گفته‌ می‌شود: «فتنت‌ الذهب‌» آن‌گاه‌ که‌ طلا را برای‌ آزمایش‌ آن ‌بسوزانی‌.

﴿ذُوقُواْ فِتۡنَتَکُمۡ هَٰذَا ٱلَّذِی کُنتُم بِهِۦ تَسۡتَعۡجِلُونَ١٤

به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود: «عذاب‌ خود را بچشید، این‌ است‌ آنچه‌ به‌ شتاب‌» از روی‌ استهزا و ریشخند «خواستار آن‌ بودید».

﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّٰتٖ وَعُیُونٍ١٥

اما برخلاف‌ حال‌ آن‌ گروه: «متقیان‌ در باغ‌ها و چشمه‌ سارانند» یعنی: ایشان‌ در آخرت‌ در بوستان‌هایی‌ که‌ چشمه‌ ساران‌ در آن‌ها جاری‌ است‌ و به‌ گونه‌ای‌ باصفا و دلکش‌ است‌ که‌ هیچ‌ توصیف‌گری‌ آن‌ها را وصف‌ نمی‌تواند کرد، مستقرند.

﴿ءَاخِذِینَ مَآ ءَاتَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَبۡلَ ذَٰلِکَ مُحۡسِنِینَ١٦

«آنچه‌ را پروردگارشان‌ به‌ آنان‌ عطا کرده‌ است‌» از خیر و کرامت‌ «می‌گیرند» و به ‌آن‌ راضی‌ هستند «زیرا آن‌ها پیش‌ از این‌ نیکوکار بودند» یعنی: آن‌ها این‌ خیر و نعمت ‌و کرامت‌ را از آن‌ رو دریافت‌ می‌کنند که‌ در دنیا با انجام‌ دادن‌ اعمال‌ شایسته‌، نیکوکار بودند، خدای‌  عزوجل ‌ را در همه‌ اعمال‌ خود حاضر و ناظر می‌دانستند و رضای‌ او را در نظر داشتند. پس‌ دلیل‌ استحقاق‌ بهشت‌ برین‌ بر ایشان‌ همین‌ است‌.

﴿کَانُواْ قَلِیلٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِ مَا یَهۡجَعُونَ١٧

متقیان‌ در دنیا «به‌ این‌ وصف‌ بودند که‌ اندکی‌ از شب‌ را می‌غنودند» و بیشتر آن‌ رابه‌ نماز و نیاز و نیایش‌ می‌گذرانیدند. هجوع: خواب‌ است‌. حرف «ما» در (مایهجعون‌) زاید است‌. ابن‌ عباس رضی الله عنه  در معنای‌ آن‌ می‌گوید: «ایشان‌ کمتر شبی‌ را تا صبح‌ می‌خوابیدند بلکه‌ اکثر شب‌ها و بیشترین‌ اوقات‌ آن‌ها را به‌ نماز می‌گذرانیدند».

﴿وَبِٱلۡأَسۡحَارِ هُمۡ یَسۡتَغۡفِرُونَ١٨

«و» آن‌ متقیان‌ دست‌ یافته‌ به‌ بهشت‌، پیوسته‌ بر این‌ وصف‌ بودند که‌ «در سحرگاه‌ استغفار می‌کردند» حسن‌ در معنای‌ آن‌ می‌گوید: «ایشان‌ نماز را تا سحرگاه ‌ادامه‌ داده‌ سپس‌ در سحرگاه‌ استغفار و آمرزش‌ خواهی‌ می‌کردند». یعنی: با آن‌که‌ اندک‌ می‌خوابیدند، بسیار عبادت‌ می‌کردند و نماز شب‌ می‌خواندند؛ اما با این‌وجود آمرزش‌ نیز می‌خواستند گویی‌ شب‌ همه‌ شب‌ را در معصیت‌ گذرانده‌اند! و این‌ است‌ سیرت‌ و روش‌ کریمان‌ و بزرگواران‌ که‌ جود و کرم‌ بسیار خود را اندک ‌شمرده‌ و باز عذرخواهی‌ هم‌ می‌کنند. بر عکس‌ شیوه‌ اشخاص‌ پست‌ و فرومایه‌ که ‌با انفاق‌ و بذل‌ کمترین‌ چیز، منت‌ می‌گذارند و افاده‌ می‌فروشند. در حدیث‌ شریف‌آمده‌ است: «إن‌ الله‌ تعالی‌ ینزل‌ کل‌ لیلة إلی‌ السماء الدنیا، حتی‌ یبقی‌ ثلث‌ اللیل‌ الأخیر، فیقول: هل‌ من‌ تائب‌ فأتوب‌ علیه‌؟ هل‌ من‌ مستغفر فأغفر له‌؟ هل‌ من‌ سائل‌ فیعطی ‌سؤاله‌؟ حتی‌ یطلع‌ الفجر». «خداوند متعال‌، در هر شب‌ به‌ سوی‌ آسمان‌ دنیا فرود می‌آید تا آن‌که‌ چون‌ یک‌ سوم‌ اخیر شب‌ باقی‌ می‌ماند، می‌گوید: آیا توبه‌ کاری ‌هست‌ تا بر وی‌ توبه‌ بپذیرم‌؟ آیا آمرزش‌خواهی‌ هست‌ تا بر وی‌ بیامرزم‌؟ آیا درخواست‌کننده‌ای‌ هست‌ که‌ خواسته‌ وی‌ داده‌ شود؟ تا آن‌گاه‌ که‌ بامداد طلوع ‌می‌کند». سحر: یک‌ ششم‌ حصه‌ آخر شب‌ است‌.

﴿وَفِیٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ١٩

«و» آن‌ متقیان‌ به‌ بهشت‌ پیوسته‌ بر این‌ وصف‌ بودند که‌ «در اموالشان‌ برای‌ سائل‌ و محروم‌ حقی‌ مقرر بود» سائل: فقیری‌ است‌ که‌ چیزی‌ را نمی‌یابد لذا خود را بر دیگران‌ پیش‌افگنده‌ و طالب‌ یاری‌ آنان‌ می‌شود. محروم: کسی‌ است‌ که‌ باوجود ناتوانی‌ از کسب‌ و کار، از سؤال‌ کردن‌ هم‌ پرهیز نموده‌ و پاکی‌ می‌ورزد تا بدانجاکه‌ مردم‌ او را توانگر پنداشته‌ و بر او صدقه‌ نمی‌کنند. به‌قولی‌ دیگر: محروم‌ کسی ‌است‌ که‌ قحطی‌ و بلای‌ سختی‌ به‌ او رسیده‌ باشد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «مسکین‌ کسی‌ نیست‌ که‌ تو یک ‌لقمه‌ و دو لقمه‌ و یک‌ خرما و دو خرمایی‌ به‌ او می‌دهی‌ ولی‌ مسکین‌ کسی‌ است‌ که ‌توانگری‌ را نمی‌یابد تا او را بی‌نیاز گرداند و کسی‌ هم‌ به‌ حالش‌ پی‌ نمی‌برد تا به‌ وی ‌صدقه‌ دهد». قرطبی‌ می‌گوید: «قول‌ قوی‌تر در تفسیر (حق‌) در این‌ آیه‌ این‌ است‌که‌ مراد از آن‌ فریضه‌ زکات‌ می‌باشد زیرا خداوند عزوجل  در سوره‌ (معارج‌) می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ فِیٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ٢٤ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ٢٥ [المعارج: 24-25]. «و آنان‌ که‌ در اموال‌شان‌ حقی‌ است‌ معلوم‌ برای‌ سائل‌ و محروم‌». حق‌ معلوم‌ همانا زکات‌ است‌ که ‌شریعت‌ مقدس‌ اسلام‌؛ مقدار، جنس‌ و وقت‌ آن‌ را بیان‌ کرده‌ است‌ اما غیر آن‌ از صدقات‌ نافله‌، نه‌ معلوم‌ است‌ و نه‌ جنس‌ و وقت‌ معینی‌ دارد». حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ نیز مؤید این‌ قول‌ است: «اذا أدیت‌ زکاة‌ مالک‌، فقد قضیت‌ ما علیک‌ فیه». «وقتی‌ زکات‌ مال‌ خود را دادی‌، در حقیقت‌ آنچه‌ را که‌ در آن‌ مال‌ بر ذمه‌ توست‌، پرداخته‌ای‌». ولی‌ به‌ رغم‌ این‌که‌ سخن‌ قرطبی‌ صحیح‌ است‌ و قول‌ جمهور نیز همین‌ می‌باشد اما باید در نظر داشت‌ که‌ این‌ سوره‌ مکی‌ است‌ و زکات‌ در مدینه ‌فرض‌ شد. از سوی‌ دیگر، اگر ما «حق‌» را به‌ زکات‌ تفسیر کنیم‌، این‌ صفت‌ چندان ‌در خور ثنا و ستایشی‌ ویژه‌ نمی‌باشد زیرا هر مسلمانی‌ زکات‌ مال‌ خود را می‌پردازد پس‌ کسی‌ مستحق‌ چنین‌ ستایشی‌ است‌ که‌ افزون‌ بر زکات‌، مال‌ دیگری‌ را نیز به ‌نیازمندان‌ ببخشد لذا ظاهرا مراد آیه‌ در اینجا ـ که‌ سیاق‌ در مورد ثنا و ستایش ‌متقیان‌ می‌باشد ـ صدقات‌ نافله‌ غیر از زکات‌ فرض‌ است‌.

﴿وَفِی ٱلۡأَرۡضِ ءَایَٰتٞ لِّلۡمُوقِنِینَ٢٠

«و در زمین‌ برای‌ اهل‌ یقین‌ نشانه‌هایی‌ است‌» یعنی: در کره‌ زمین‌ و پدیده‌های ‌موجود در آن‌؛ اعم‌ از کوه‌ها، دریاها، درختان‌، میوه‌ها، معادن‌، نباتات‌، انس‌، جن‌، حیوانات‌ و غیره‌، برای‌ موحدانی‌ که‌ به‌ خدای‌  عزوجل ‌ یقین‌ و باور دارند، دلایل‌ روشن‌ و نشانه‌های‌ آشکاری‌ است‌ زیرا ایشان‌ هستند که‌ در این‌ نشانه‌ها تدبر و تأمل‌ کرده‌ و به‌ آن‌ها اعتراف‌ می‌کنند و نهایتا از آن‌ها نفع‌ می‌برند.

﴿وَفِیٓ أَنفُسِکُمۡۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ٢١

«و در وجود خودتان‌» یعنی: ای‌ انسان‌ها! همین‌طور در وجود خودتان‌ نیز نشانه‌هایی‌ است‌ که‌ بر یگانگی‌ خداوند عزوجل  و صدق‌ و راستی‌ آنچه‌ که‌ پیامبران‌ به‌همراه‌ آورده‌اند، دلالت‌ می‌کند و اگر شما در وجود خود بنگرید و آیات‌ انفسی‌ خود را دقیقا بشناسید، به‌ سوی‌ خدای‌  عزوجل ‌ راه‌ می‌برید زیرا آفرینش‌ شما بر این‌وصف‌ عجیب‌ و شأن‌ شگرف‌؛ از خون‌، گوشت‌، استخوان‌، اعضا، حواس‌، مجاری‌ تنفس‌، قلب‌، عقل‌، وجدان‌، روح‌، نطق‌ و بیان‌، ادراک‌ و غیره‌، خود جلوگاه‌ آیات‌ الهی‌ است‌ و اگر هر پرزه‌ از ماشین‌ وجودتان‌ به‌ تحلیل‌ گرفته‌ شود، برای‌ کسی‌ که‌ اهل‌ درک‌ و دریافت‌ باشد، برهانی‌ قناعت‌ بخش‌ است «پس‌ مگر نمی‌بینید» به‌ چشم‌ بصیرت‌ تا به‌ وسیله‌ این‌ نگرش‌، بر وجود و یگانگی‌ خدای ‌آفریننده‌ روزی‌دهنده‌ راه‌ برید؟ به‌ قولی: مراد از «انفس‌» در آیه‌ کریمه‌، ارواح‌ است‌. یعنی: در ارواحتان‌ که‌ سبب‌ حیات‌ و زندگی‌ شماست‌، بر وجود و وحدانیت‌ خداوند متعال‌ آیات‌ و نشانه‌هایی‌ است‌. گفتنی‌ است‌ که‌ امروز در عصر انکشاف‌ علوم‌ تجربی‌، فرازهای‌ عظیمی‌ از حقایق‌ و اعجاز این‌ آیات‌ متجلی‌ گردیده‌ است‌.

﴿وَفِی ٱلسَّمَآءِ رِزۡقُکُمۡ وَمَا تُوعَدُونَ٢٢

«و رزق‌ شما در آسمان‌ است‌» یعنی: تقدیر و تعیین‌ رزق‌ شما و فراهم‌ نمودن ‌اسباب‌ آن‌ در آسمان‌ است‌؛ زیرا خورشید، ماه‌، ستارگان‌، طلوعگاه‌ها و غروبگاه‌هایی‌ که‌ به‌ وسیله‌ آن‌ها فصل‌ها مختلف‌ می‌شود، بادهایی‌ که‌ ابرها را می‌رانند، باران‌ فرود آمده‌ از آسمان‌ و باالاخره‌ همه‌ این‌ گردونه‌ وجود، دست‌اندرکارند تا روزی‌ شما فراهم‌ گردد زیرا این‌ پدیده‌ها برای‌ رویش‌ و رشد انواع ‌نباتات‌ مختلفه‌ای‌ که‌ با آب‌ آبیاری‌ می‌شوند، جو و شرایط مناسبی‌ پدید می‌آورند، خورشید آن‌ها را با گرمای‌ خود تغذیه‌ می‌کند، نور قمر به‌ آن‌ها قوت‌ ونمو و پختگی‌ می‌بخشد و همین‌ طور هر پدیده‌ای‌ دراین‌ راستا نقشی‌ دارد «و» در آسمان‌ نوشته‌ شده‌ است «آنچه‌ وعده‌ داده‌ شده‌اید» از بهشت‌، دوزخ‌، ثواب‌ و عقاب‌. یا بهشتی‌ که‌ به‌ آن‌ وعده‌ داده‌ شده‌اید، در آسمان‌ است‌ زیرا نقل‌ است‌ که ‌بهشت‌ بر پشت‌ آسمان‌ هفتم‌ در زیر عرش‌ قرار دارد.

﴿فَوَرَبِّ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ إِنَّهُۥ لَحَقّٞ مِّثۡلَ مَآ أَنَّکُمۡ تَنطِقُونَ٢٣

«پس‌ سوگند به‌ پروردگار آسمان‌ و زمین‌ که‌ واقعا او حق‌ است‌» یعنی: آنچه‌ که‌ به‌شما خبرش‌ را در این‌ آیات‌ داده‌ایم‌، حق‌ و ثابت‌ است‌ «همان‌گونه‌ که‌ خود شماسخن‌ می‌گویید» یعنی: این‌ حقیقت‌ چنان‌ روشن‌ است‌ که‌ شما چنان‌ که‌ به‌ سخن ‌گفتن‌ خود یقین‌ دارید، باید به‌ حق‌ بودن‌ آن‌ نیز یقین‌ داشته‌ باشید. مثل‌ این‌که‌می‌گوییم: «این‌ خبر حق‌ است‌ چنان‌که‌ اکنون‌ سخن‌ گفتنت‌ حق‌ است‌». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «قاتل‌ الله‌ أقواماً أقسم‌ لهم‌ ربهم‌، ثم‌ لم‌ یصدقوا». «خداوند نابود سازد اقوامی‌ را که‌ پروردگارشان‌ به‌ آنان‌ سوگند خورد اما باز هم‌ تصدیق‌ نکردند».

اصمعی‌ می‌گوید: «از بصره‌ بیرون‌ آمده‌ و به‌ راه‌ روان‌ بودم‌ که‌ اعرابی‌ای‌ بر من‌ گذر کرد و از من‌ پرسید: تو کی‌ هستی‌؟ گفتم: از بنی‌ اصمع‌ هستم‌. گفت: از کجا آمده‌ای‌؟ گفتم: از جایی‌ که‌ در آن‌ کلام‌ رحمان‌ خوانده‌ می‌شود. گفت: پس‌ برمن‌ بخوان‌. شروع‌ به‌ خواندن «والذاریات» کردم‌ و چون‌ به‌ آیه: ﴿وَفِی ٱلسَّمَآءِ رِزۡقُکُمۡ [الذاریات: 22] رسیدم‌، گفت: کافی‌ است‌. آن‌گاه‌ برخاست‌ و به‌ سوی‌ شتر خویش‌ رفت‌ و آن‌ را ذبح‌ کرد و گوشتش‌ را بر مردم‌ تقسیم‌ نمود آن‌گاه‌ به‌ شمشیر و کمان‌ خویش‌ دست‌ برد و هردو را شکست‌، سپس‌ پشت‌ گردانید و رفت‌. و چون‌ باهارون‌الرشید به‌ حج‌ رفتم‌، در حال‌ طواف‌ کردن‌ بودم‌ که‌ بناگاه‌ با شخصی‌ روبرو شدم‌ که‌ مرا با صدای‌ ضعیفی‌ می‌خواند. چون‌ به‌ او نگریستم‌، متوجه‌ شدم‌ که‌ او همان‌ اعرابی‌ است‌ ولی‌ رنگش‌ زرد شده‌ و بسیار نحیف‌ و لاغر گشته‌ است‌. پس‌ برمن‌ سلام‌ گفت‌ و بار دیگر از من‌ خواست‌ تا سوره: «والذاریات‌» را بر وی‌ بخوانم‌. شروع‌ به‌ خواندن‌ آن‌ کردم‌ و چون‌ به‌ آیه:﴿وَفِی ٱلسَّمَآءِ رِزۡقُکُمۡ وَمَا تُوعَدُونَ٢٢ [الذاریات: 22] رسیدم‌، فریادی‌ کشید و گفت: حقا که‌ آنچه‌ را پروردگار ما به‌ ما وعده‌ داده‌ است‌، راست‌یافتیم‌! سپس‌ گفت: آیا غیر از این‌ هم‌ هست‌؟ پس‌ خواندم: ﴿فَوَرَبِّ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ [الذاریات: 23]. در این‌ اثنا فریادی‌ کشید و گفت: یا سبحان‌ الله! چه‌ کسی‌ پروردگار جلیل‌ را چنان‌ به‌ خشم ‌آورده‌ که‌ او سوگند خورده‌ است‌؟! شگفتا! سخنش‌ را تصدیق‌ نکردند تا به‌ سوگند خوردن‌ ناچارش‌ کردند؟! پس‌ این‌ سخن‌ را سه‌ بار تکرار کرد و با آخرین‌ بار، نفسش‌ نیز همراه‌ با آن‌ بیرون‌ آمد و جان‌ به‌ جان‌آفرین ‌تسلیم‌ کرد».

﴿هَلۡ أَتَىٰکَ حَدِیثُ ضَیۡفِ إِبۡرَٰهِیمَ ٱلۡمُکۡرَمِینَ٢٤

و از جمله‌ نشانه‌های‌ الهی‌ در زمین‌ داستان‌ ابراهیم‌  علیه السلام  است: «آیا» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  «خبر مهمانان‌ گرامی‌ ابراهیم‌ به‌ تو رسیده‌ است‌؟» یعنی: میهمانانی‌ که‌ نزد خدای‌ سبحان‌ گرامی‌ بودند زیرا ایشان‌ فرشتگانی‌ بودند که‌ در صورت‌ بنی‌آدم‌ نزد ابراهیم‌  علیه السلام  آمده‌ بودند. ولی‌ مجاهد در معنای‌ آن‌ می‌گوید: «آن‌ها نزد ابراهیم‌  علیه السلام  گرامی‌ بودند زیرا او از ایشان‌ به‌ نیکویی‌ استقبال‌ کرد و خود برای‌ پذیرایی‌ از ایشان ‌بر بالای‌ سرشان‌ ایستاد». ضیف: در اصل‌ مصدر است‌، از این‌ جهت‌ هم‌ بر واحد اطلاق‌ می‌شود و هم‌ بر جمع‌. نقل‌ است‌ که‌ آن‌ فرشتگان‌ دوازده‌ تن‌، یا نه‌ تن‌ بودندکه‌ دهمین‌شان‌ جبرئیل  علیه السلام  بود، یا ایشان‌ سه‌ تن‌ یعنی‌ جبرئیل‌، میکائیل‌ واسرافیل: بودند. و از آن‌ رو «میهمان‌» نامیده‌ شدند که‌ به‌ صورت‌ میهمان‌ نزد ابراهیم‌  علیه السلام  آمده‌ بودند.

 

 

 

﴿إِذۡ دَخَلُواْ عَلَیۡهِ فَقَالُواْ سَلَٰمٗاۖ قَالَ سَلَٰمٞ قَوۡمٞ مُّنکَرُونَ٢٥

«چون‌ بر او وارد شدند، گفتند: سلام‌» یعنی: ای‌ ابراهیم‌  علیه السلام ! ما بر تو سلام ‌می‌گوییم‌ به‌ سلام‌ گفتنی‌ نیک «گفت: سلام‌ بر شما» یعنی: ابراهیم‌  علیه السلام  جواب ‌سلام‌شان‌ را داد. فرشتگان‌ ابراهیم‌  علیه السلام  را به‌ صیغه «سلاما» که‌ دعاء است‌، تحیت ‌گفتند درحالی‌که‌ ابراهیم‌  علیه السلام  به‌ صیغه «سلام‌» ـ به‌ رفع‌ میم‌ ـ که‌ بر ثبات‌ و دوام ‌دلالت‌ می‌کند پاسخ‌ سلام‌ ایشان‌ را به‌ عبارتی‌ نیکوتر از آن‌ داد «و گفت: گروهی ‌ناشناسید» یعنی: شما برای‌ من‌ گروهی‌ ناشناخته‌ هستید و من‌ قبل‌ از این‌ شما را نمی‌شناختم‌ پس‌ خود را به‌ من‌ معرفی‌ کنید که‌ چه‌ کسانی‌ هستید؟ به‌قولی‌ دیگر: ابراهیم‌  علیه السلام  این‌ سخن‌ را در دل‌ با خودش‌ گفت‌ نه‌ در خطاب‌ با ایشان‌.

﴿فَرَاغَ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ فَجَآءَ بِعِجۡلٖ سَمِینٖ٢٦

«سپس‌ آهسته‌ به‌ سوی‌ اهل‌ خود رفت‌» یعنی: سپس‌ ابراهیم‌  علیه السلام  آهسته‌، یا پنهان‌ از دید میهمانان‌ خویش‌، برای‌ تدارک‌ پذیرایی‌ از ایشان‌ چابک‌ نزد خانواده‌اش ‌رفت‌. زمخشری‌ می‌گوید: از ادب‌ میزبان‌ این‌ است‌ که‌ کار پذیرایی‌ را مخفی ‌صورت‌ داده‌ و طوری‌ پذیرایی‌ نماید که‌ میهمان‌ متوجه‌ نشود که‌ او برایش‌ تدارک‌ می‌بیند و زحمت‌ می‌کشد زیرا مبادا او را از این‌ تدارک‌ باز دارد، یا از اوعذرخواهی‌ کند و یا از این‌ که‌ میزبان‌ برایش‌ زحمت‌ می‌کشد، در فشار قرار گیرد. «آن‌گاه‌ گوساله‌ای‌ فربه‌ آورد» یعنی: آن‌گاه‌ ابراهیم‌  علیه السلام  برای‌ میهمانانش‌ گوساله‌ فربه‌ بریانی‌ را آورد چنان‌ که‌ در سوره «هود» خواندیم: ﴿جَآءَ بِعِجۡلٍ حَنِیذٖ [هود: 69]. «آوردگوساله‌ بریانی‌ را».

آیه‌ کریمه‌ در برگیرنده‌ آداب‌ ضیافت‌ و میهمانداری‌ است‌ زیرا نشان‌ می‌دهد که ‌ابراهیم‌  علیه السلام  بی‌آن‌که‌ با میهمانانش‌ سابقه‌ای‌ داشته‌ باشد، به‌گونه‌ای‌ برایشان‌ غذا آورد که‌ ایشان‌ احساس‌ نکردند و با سرعت‌ هم‌ از ایشان‌ پذیرایی‌ کرد چرا که‌ او بسیار جواد و بخشنده‌ بود. از سوی‌ دیگر، او بهترین‌ چیزی‌ را که‌ در خانه ‌داشت‌ یعنی‌ گوساله‌ای‌ جوان‌ و فربه‌ را ـ برای‌ ایشان‌ آورد، چه‌ عمده‌ مال‌ ابراهیم‌  علیه السلام  گاو و گوساله‌ بود. آری‌! او گوساله‌ بریان‌ را پیش‌ رویشان‌ نهاد و ایشان‌ را بر سبیل‌ لطف‌ و مهربانی‌ دعوت‌ به‌ خوردن‌ آن‌ کرد چنان‌ که‌ در آیه‌ بعد می‌خوانیم:

 

 

﴿فَقَرَّبَهُۥٓ إِلَیۡهِمۡ قَالَ أَلَا تَأۡکُلُونَ٢٧

«آن‌ را به‌ نزدیک‌شان‌ برد» یعنی: آن‌ غذا را پیش‌ روی‌ ایشان‌ نهاد، سپس ‌«گفت: مگر نمی‌خورید؟» یعنی: ایشان‌ را به‌ خوردن‌ از آن‌ فراخواند اما ایشان ‌اجابت‌ نکردند و دست‌ به‌ غذا پیش‌ نبردند.

﴿فَأَوۡجَسَ مِنۡهُمۡ خِیفَةٗۖ قَالُواْ لَا تَخَفۡۖ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَٰمٍ عَلِیمٖ٢٨

«و در دلش‌ از آنان‌ ترسی‌ یافت‌» از آن‌ رو که‌ از غذای‌ وی‌ نخوردند زیرا از اخلاق‌ متعارف‌ در میان‌ مردم‌ این‌ است‌ که‌ هرکس‌ غذای‌ میزبان‌ را بخورد، میزبان ‌از وی‌ ایمن‌ می‌گردد پس‌ چون‌ ایشان‌ از خوردن‌ غذا امتناع‌ کردند، ابراهیم‌  علیه السلام  گمان‌ کرد که‌ آن‌ها برای‌ کار شری‌ آمده‌اند نه‌ برای‌ امر خیری‌. اما فرشتگان‌ به‌ او «گفتند: نترس‌» سپس‌ به‌ او اعلام‌ کردند که‌ فرشتگانی‌ هستند و از سوی‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ سوی‌ او فرستاده‌ شده‌اند «و او را به‌ پسری‌ دانا بشارت ‌دادند» یعنی: ابراهیم  علیه السلام  را به‌ فرزندی‌ بشارت‌ دادند که‌ برایش‌ به‌ دنیا می‌آید و به‌حد مردی‌ و بزرگی‌ می‌رسد آن‌گاه‌ بسیار دانا می‌شود. مراد از این‌ فرزند، اسحاق‌  علیه السلام  است‌.

﴿فَأَقۡبَلَتِ ٱمۡرَأَتُهُۥ فِی صَرَّةٖ فَصَکَّتۡ وَجۡهَهَا وَقَالَتۡ عَجُوزٌ عَقِیمٞ٢٩

«و زنش‌ با فریادی‌ سر رسید» آن‌گاه‌ که‌ ابراهیم‌  علیه السلام  با فرشتگان‌ گفت‌وگو می‌کرد، زنش‌ ساره‌ در گوشه‌ای‌ نظاره‌گر بود و چون‌ بشارت‌ ایشان‌ را به‌ تولد فرزندی‌ برای‌ ابراهیم‌  علیه السلام  شنید، از تعجب‌ فریادی‌ کشید. صره: فریاد و ضجه‌ است‌. «و بر چهره‌ خود زد» یعنی: با دست‌ خود بر چهره‌اش‌ زد چنان‌ که‌ عادت‌ زنان‌ در هنگام‌ تعجب‌ است‌ «و گفت: زنی‌ پیر نازا؟» یعنی: چگونه‌ فرزند بزایم‌ در حالی‌که‌ پیرزنی‌ نازا هستم‌؟ ساره‌ به‌ دو دلیل‌ این‌ خبر را با استبعاد تلقی‌ کرد؛ اول‌ این‌که‌ پیر و کلان‌ سال‌ بود و در آن‌ هنگام‌ نود و نه‌ سال‌ سن‌ داشت‌، دوم‌ این‌که‌ عقیم‌ و نازا بود به‌ طوری‌ که‌ در جوانی‌ هم‌ فرزندی‌ برای‌ ابراهیم‌  علیه السلام  به‌ دنیا نیاورده‌ بود. از سوی‌ دیگر، خود ابراهیم‌  علیه السلام  نیز در آن‌ هنگام‌ صد یا صد و بیست‌ سال‌ سن‌ داشت‌.

﴿قَالُواْ کَذَٰلِکِ قَالَ رَبُّکِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡعَلِیمُ٣٠

«گفتند» فرشتگان «پروردگارت‌ چنین‌ فرموده‌ است‌» یعنی: آنچه‌ به‌ تو خبر دادیم‌، فرموده‌ پروردگار توست‌ پس‌ تو ای‌ ساره‌! نه‌ در این‌ امر شک‌ کن‌ و نه‌ از آن‌ شگفت‌زده‌ شو «هرآینه‌ او خود حکیم‌ داناست‌» حق‌ تعالی‌ در صنع‌ خویش‌ دارای‌ حکمت‌ است‌ و به‌ خلق‌ خویش‌ علم‌ وسیعی‌ دارد پس‌ می‌داند که‌ شما شایسته‌ این‌ کرامت‌ هستید.

﴿قَالَ فَمَا خَطۡبُکُمۡ أَیُّهَا ٱلۡمُرۡسَلُونَ٣١

«گفت‌» ابراهیم‌  علیه السلام  «پس‌ ای‌ فرستادگان‌! خطب‌ شما چیست‌؟» یعنی: جز این ‌بشارت‌ که‌ در مورد فرزند به‌ من‌ دادید، کار و مأموریتی‌ که‌ حق‌ تعالی‌ شما را به ‌خاطر آن‌ فرستاده‌، چیست‌؟ زیرا ابراهیم‌  علیه السلام  می‌دانست‌ که‌ فرشتگان‌ به‌ فرمان‌ خدای‌  عزوجل ‌ برای‌ امر مخصوصی‌ فرود می‌آیند پس‌ خواست‌ بداند که‌ آیا فقط برای‌ آوردن‌ این‌ بشارت‌ فرستاده‌ شده‌اند یا مأموریت‌ دیگری‌ هم‌ دارند.

﴿قَالُوٓاْ إِنَّآ أُرۡسِلۡنَآ إِلَىٰ قَوۡمٖ مُّجۡرِمِینَ٣٢

«گفتند: ما به‌ سوی‌ قوم‌ مجرمی‌ فرستاده‌ شده‌ایم‌» مراد آن‌ها قوم‌ لوط  علیه السلام  بود.

﴿لِنُرۡسِلَ عَلَیۡهِمۡ حِجَارَةٗ مِّن طِینٖ٣٣

«تا بر آنان‌ سنگواره‌ای‌ از گل‌ فروفرستیم‌» یعنی: تا آنان‌ را با سنگواره‌هایی‌ از گل‌ رس‌ سنگ‌ شده‌، سنگباران‌ کنیم‌.

﴿مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّکَ لِلۡمُسۡرِفِینَ٣٤

«که‌ نزد پروردگارت‌ برای‌ مسرفان‌» دراز دست‌ در گمراهی‌ و تجاوزکاران‌ از حد در بدکاری‌ و فساد؛ «نشانه ‌گذاری‌ شده‌ است‌» با علائمی‌ که‌ به‌ آن‌ شناخته ‌می‌شود. نقل‌ است‌ که: بر روی‌ هر سنگ‌، خط قرمز و سیاهی‌ نقش‌ بسته‌ بود. ابن‌کثیر می‌گوید: «بر روی‌ هر سنگ‌، نام‌ کسی‌ که‌ باید بر وی‌ زده‌ می‌شد، نوشته ‌شده‌ بود».

﴿فَأَخۡرَجۡنَا مَن کَانَ فِیهَا مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٣٥

«آن‌گاه‌ هرکه را از مؤمنان‌ در آن‌ بود، از آنجا بیرون‌ بردیم‌» یعنی: چون‌ نابود ساختن‌ قوم‌ لوط را اراده‌ کردیم‌، هرکس‌ را که‌ در آبادی‌های‌ قوم‌ لوط از مؤمنان‌ به‌وی‌ بود، از آن‌ آبادی‌ها بیرون‌ بردیم‌.

﴿فَمَا وَجَدۡنَا فِیهَا غَیۡرَ بَیۡتٖ مِّنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ٣٦

«پس‌ در آنجا جز یک‌ خانه‌» یعنی: جز یک‌ خانواده‌ «از مسلمانان‌ نیافتیم‌» گفته‌ شده‌ که‌ آن‌ خانواده‌ هم‌، خانواده‌ خود لوط  علیه السلام  ـ به‌جز زن‌ وی‌ ـ بود. سعید بن‌ جبیر رضی الله عنه  می‌گوید: «آنان‌ به‌جز زن‌ لوط  علیه السلام  جمعا سیزده‌ تن‌ بودند».

﴿وَتَرَکۡنَا فِیهَآ ءَایَةٗ لِّلَّذِینَ یَخَافُونَ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِیمَ٣٧

«و در آنجا برای‌ کسانی‌ که‌ از عذاب‌ دردناک‌ می‌ترسند، نشآن‌های‌ باقی‌ گذاشتیم‌» یعنی: در آن‌ آبادیها، نشانه‌ و دلالتی‌ باقی‌ گذاشتیم‌ تا هرکس‌ را که‌ از عذاب‌ الهی ‌می‌ترسد، بر عذابی‌ که‌ به‌ آنان‌ رسیده‌ است‌، راهنمایی‌ کند، چه‌ از اهل‌ آن‌ زمان‌ وچه‌ کسانی‌ که‌ بعد از آنان‌ می‌آیند و این‌ نشانه‌؛ همانا آثار عذاب‌ در این‌ آبادی‌ها است‌ که‌ هنوز هم‌ پیدا و نمایان‌ است‌ زیرا بعد از آن‌که‌ آبادی‌های‌ قوم‌ لوط بر اثر عذاب‌ زیروزبر شد، خداوند متعال‌ آن‌ را به‌ بحیره‌ متعفنی‌ که‌ به «بحیره‌ طبریه‌» معروف‌ است‌، تبدیل‌ کرد. این‌ خود دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ چون‌ شر و کفر و فسق ‌غالب‌ شد، در پی‌ آن‌ نابودی‌ و ویرانی‌ حتمی‌ است‌.

﴿وَفِی مُوسَىٰٓ إِذۡ أَرۡسَلۡنَٰهُ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٖ٣٨

«و در موسی‌» نشآن‌های‌ قرار دادیم «چون‌ او را با سلطانی‌ مبین‌ به‌ سوی‌ فرعون ‌فرستادیم‌» سلطان‌ مبین: حجت‌ آشکار و روشن‌ است‌ که‌ عبارت‌ از عصا و دیگر معجزات‌ همراه‌ وی‌ می‌باشد.

﴿فَتَوَلَّىٰ بِرُکۡنِهِۦ وَقَالَ سَٰحِرٌ أَوۡ مَجۡنُونٞ٣٩

«پس‌ رویگردان‌ شد به‌ رکن‌ خویش‌» یعنی: فرعون‌ با پهلوی‌ خویش‌ از نشانه‌های‌ ما روی‌ گردانید. ولی‌ مجاهد می‌گوید: «مراد از رکن: جمع‌، لشکر و ارکان‌ دولت‌ فرعون‌ است‌ که‌ او به‌ وسیله‌ آنان‌ قوت‌ و نیرو می‌گرفت‌». «و گفت: این‌ شخص‌ جادوگر یا دیوآن‌های‌ است‌» یعنی: فرعون‌ درباره‌ موسی‌  علیه السلام  چنین‌ گفت‌ تا مغالطه‌ و ایهام‌ ایجاد کرده‌ و مردم‌ را به‌ شک‌ و شبهه‌ درافگند در حالی‌که‌ او خود به‌ خوبی‌ می‌دانست‌ که‌ آوردن‌ معجزات‌ موسی‌  علیه السلام  از سوی‌ جادوگر ممکن‌ نیست‌ و نیز می‌دانست‌ که‌ دیوانه‌ چنین‌ کارهایی‌ نمی‌کند.

﴿فَأَخَذۡنَٰهُ وَجُنُودَهُۥ فَنَبَذۡنَٰهُمۡ فِی ٱلۡیَمِّ وَهُوَ مُلِیمٞ٤٠

«پس‌ او و لشکرش‌ را گرفتیم‌ و آنان‌ را در دریا افگندیم‌ در حالی‌که‌ او ملیم‌ بود» ملیم: یعنی‌ فرعون‌ مرتکب‌ اعمالی‌ شده‌ بود که‌ موجب‌ ملامت‌ و نکوهش‌ است‌. پس‌ او سزاوار ملامت‌ بود آن‌گاه‌ که‌ ادعای‌ ربوبیت‌ کرده‌ به‌ خداوند عزوجل  کفر ورزید و در عصیان‌ خویش‌ طغیان‌ نمود و از حد درگذشت‌.

﴿وَفِی عَادٍ إِذۡ أَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمُ ٱلرِّیحَ ٱلۡعَقِیمَ٤١

«و در عاد» یعنی: در داستان‌ عاد نیز نشان‌های‌ باقی‌ گذاشتیم «آن‌گاه‌ که‌ بر آنان ‌بادی‌ عقیم‌ فرستادیم‌» باد عقیم: بادی‌ است‌ که‌ در آن‌ هیچ‌ خیر، برکت‌ و منفعتی‌ نیست‌ پس‌ نه‌ درختی‌ را گشن‌ داده‌ و آبستن‌ می‌کند و نه‌ حامل‌ بارانی‌ است‌ بلکه‌ فقط برای‌ نابودسازی‌ و عذاب‌ فرستاده‌ شده‌ است‌. که‌ این‌ باد، «دبور»، یا «جنوب‌»، یا «نکباء» نامیده‌ می‌شود.

﴿مَا تَذَرُ مِن شَیۡءٍ أَتَتۡ عَلَیۡهِ إِلَّا جَعَلَتۡهُ کَٱلرَّمِیمِ٤٢

«که‌ به‌ هر چه‌ می‌وزید، آن‌ را چون‌ استخوان‌ پوسیده‌ می‌گردانید» یعنی: آن‌ باد، هیچ‌ چیزی‌ را که‌ بر آن‌ می‌گذشت‌ ـ اعم‌ از خودشان‌، چهارپایان‌ و اموالشان‌ را باقی‌ نمی‌گذاشت‌ مگر این‌که‌ آن‌ را چون‌ خاکستر استخوان‌ مرده‌، نابود و فرسوده‌ می‌گردانید.

﴿وَفِی ثَمُودَ إِذۡ قِیلَ لَهُمۡ تَمَتَّعُواْ حَتَّىٰ حِینٖ٤٣

«و در ثمود» یعنی: و در داستان‌ ثمود نیز نشآن‌های‌ باقی‌ گذاشتیم‌ «آن‌گاه‌ که‌ به ‌آنان‌ گفته‌ شد: تا چندی‌ برخوردار شوید» یعنی: آن‌گاه‌ که‌ به‌ آنان‌ گفتیم: تا وقت ‌فرارسیدن‌ نابودیتان‌، با بهره‌مندی‌ و برخورداری‌ از دنیا زندگی‌ کنید.

﴿فَعَتَوۡاْ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِمۡ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ وَهُمۡ یَنظُرُونَ٤٤

«تا از فرمان‌ پروردگار خود سر برتافتند» یعنی: از امتثال‌ امر پروردگارشان‌ تکبر کردند «آن‌گاه‌ صاعقه‌ آنان‌ را فروگرفت‌» و آن‌ عبارت‌ از: هر عذاب‌ مهلکی‌ است ‌«در حالی‌که‌ آن‌ها می‌نگریستند» یعنی: درحالی‌ که‌ آن‌ها درمانده‌وار، آن‌ عذاب‌ را به‌چشم‌ سر می‌دیدند. یا معنی‌ این‌ است: آن‌ها در انتظار عذابی‌ بودند که‌ به‌ آن‌ وعده‌ داده‌ شده‌ بودند زیرا عذاب‌ پس‌ از سه‌ روز بر آنان‌ فرود آمد.

﴿فَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ مِن قِیَامٖ وَمَا کَانُواْ مُنتَصِرِینَ٤٥

«در نتیجه‌، نه‌ توان‌ ایستادن‌ داشتند» یعنی: توان‌ آن‌ را نداشتند که‌ از این‌ بر زمین‌ افگنده‌ شدن‌ بپاخیزند، چه‌ رسد به‌ این‌که‌ نیروی‌ گریختن‌ داشته‌ باشند بلکه‌ در درون‌ خانه‌ و دیار خود بر زانوی‌ هلاکت‌ فروافتادند «و نه‌ انتقام‌ کشنده‌ بودند» منتصرین: یعنی‌ نه‌ به‌ وسیله‌ غیر خویش‌، از عذاب‌ خداوند عزوجل  باز داشته‌ شده‌ بودند.

 

 

﴿وَقَوۡمَ نُوحٖ مِّن قَبۡلُۖ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِینَ٤٦

«و پیش‌ از آن‌» یعنی: پیش‌ از آن‌ گروه «قوم‌ نوح‌ را» هلاک‌ گردانیدیم‌ که‌ زمان‌شان‌ پیش‌ از زمان‌ فرعون‌ و عاد و ثمود بود «زیرا آن‌ها قومی‌ فاسق‌ بودند» یعنی: قوم‌ نوح‌  علیه السلام  از دایره‌ اطاعت‌ و فرمان‌ ما بیرون‌ رفته‌ بودند.

﴿وَٱلسَّمَآءَ بَنَیۡنَٰهَا بِأَیۡیْدٖ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ٤٧

«و آسمان‌ را توانمندانه‌» یعنی: با قوت‌ و قدرت «برافراشتیم‌ و بی‌گمان‌ ما توسعه‌ دهنده‌ایم‌» یعنی: ما بر آفرینش‌ غیر آن‌ و وسعت‌ دادنش‌ قادر بوده‌ و از این‌کار ناتوان‌ نیستیم‌. یا معنی‌ چنین‌ است: ما آسمان‌ را توسعه‌ داده‌ایم‌ و آن‌ را بیش‌ از آن‌ نیز توسعه‌ می‌دهیم‌ و این‌ توسعه ‌دادن‌، پیوسته‌ ادامه‌ دارد. چنان‌که‌ هم‌ اکنون ‌علم‌ جدید توسعه‌ هستی‌ را یک‌ حقیقت‌ علمی‌ و قطعی‌ می‌داند. و این‌ از معجزات ‌بزرگ‌ علمی‌ قرآن‌ کریم‌ است‌.

﴿وَٱلۡأَرۡضَ فَرَشۡنَٰهَا فَنِعۡمَ ٱلۡمَٰهِدُونَ٤٨

«و زمین‌ را گسترانیده‌ایم‌» همچون‌ فرش «و ما چه‌ نیکو گسترندگانیم‌» گفته ‌می‌شود: (مهدت‌ الفراش‌) آن‌گاه‌ که‌ فرش‌ را بگسترانی‌ و هموار کنی‌.

﴿وَمِن کُلِّ شَیۡءٍ خَلَقۡنَا زَوۡجَیۡنِ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ٤٩

«و از هر چیزی‌ دو زوج‌ آفریدیم‌» از نرینه‌ و مادینه‌، تلخ‌ و شیرین‌، آسمان‌ و زمین‌، شب‌ و روز، نور و ظلمت‌، خیر و شر و مانند این‌ها «تا شما پند پذیرید» یعنی: کائنات‌ و هستی‌ را این‌ گونه‌ به‌ نظام‌ زوجیت‌ آفریدیم‌ تا شما پند بگیرید وبدانید که‌ حق‌ تعالی‌ آفریننده‌ همه‌ چیز است‌، در نتیجه‌، از نگرش‌ در این‌ نظام ‌محکم‌ و متقن‌، به‌ توحید و یگانگی‌ حق‌ تعالی‌ راه‌ برید. شایان‌ ذکر است‌ که‌ امروز در عصر علم‌، دقایق‌ این‌ نظام‌ بهتر شناخته‌ شده‌ است‌.

این‌ آیه‌ نیز از معجزات‌ علمی‌ قرآن‌کریم‌ به‌ شمار می‌رود زیرا بشر عصر رسالت‌، نظام‌ زوجیت‌ (به‌ مفهوم‌ نری‌ و مادگی) را فقط در بخشهای‌ محدودی‌ از خلقت ‌می‌شناخت‌ اما امروزه‌، شناخت‌ گستره‌ این‌ نظام‌ کرانه‌های‌ عظیمی‌ را پیموده‌ است‌.

﴿فَفِرُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۖ إِنِّی لَکُم مِّنۡهُ نَذِیرٞ مُّبِینٞ٥٠

«پس‌ به‌ سوی‌ الله بگریزید» با توبه‌ از گناهان‌ خویش‌؛ لذا با اقرار به‌ توحید، پایبندی‌ به‌ طاعت‌ و پرهیز از معصیت‌؛ از عقاب‌ وی‌ به‌ سوی‌ ثوابش‌، از خشم‌ وی‌ به‌سوی‌ رضایش‌ و از شیطان‌ به‌ سوی‌ طاعت‌ رحمان‌ بگریزید «هر آینه‌ من‌ برای‌ شما از جانب‌ او هشداردهنده‌ای‌ آشکارم‌» یعنی: من‌ هشداردهنده‌ و بیم‌دهنده‌ای‌ هستم‌ که ‌بیم‌ و هشدارم‌ آشکار است‌.

﴿وَلَا تَجۡعَلُواْ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَۖ إِنِّی لَکُم مِّنۡهُ نَذِیرٞ مُّبِینٞ٥١

«و با الله معبود دیگری‌ قرار ندهید، هرآینه‌ من‌ برای‌ شما از جانب‌ او هشدار دهنده‌ای ‌آشکارم‌» تکرار این‌ جمله‌ برای‌ تأکید است‌.

﴿کَذَٰلِکَ مَآ أَتَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا قَالُواْ سَاحِرٌ أَوۡ مَجۡنُونٌ٥٢

«بدین‌سان‌، بر کسانی‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند هیچ‌ پیامبری‌ نیامد جز این‌که‌ گفتند: او جادوگر یا دیوآن‌های‌ است‌» یعنی: شأن‌ و حال‌ امت‌های‌ پیشین‌ نیز همین‌ گونه‌ بوده‌است‌ پس‌ ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! تو تنها پیام‌ آوری‌ نیستی‌ که‌ با افترای‌ جادوگری‌ یا دیوانه‌گی‌ روبرو می‌شوی‌ بلکه‌ این‌ اتهام‌ها که‌ از سوی‌ اعراب‌ منکر رسالتت‌ بر تو زده‌ می‌شود، در برخورد امت‌های‌ پیشین‌ با پیامبران‌شان‌ نیز رخ‌ داده‌ است‌.

﴿أَتَوَاصَوۡاْ بِهِۦۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٞ طَاغُونَ٥٣

«آیا همدیگر را به‌ این‌ سفارش‌ کرده‌ بودند؟» این‌ جمله‌ سؤالیه‌ برای‌ ایجاد احساس‌ شگفتی‌ از حال‌ آنان‌ است‌. یعنی: گویی‌ پیشینیان‌ تکذیب‌ پیامبران‌ الهی‌ را به‌ پسینیانشان‌ سفارش‌ کرده‌بودند پس‌ همه‌ از فراسوی‌ قرن‌ها بر آن‌ همدست‌ و همداستان‌ شده‌اند «نه‌! بلکه‌ آنان‌ مردمی‌ طغیانگر بودند» یعنی: نه‌! چنین‌ نیست‌،آن‌ها همدیگر را به‌ آن‌ سفارش‌ نکرده‌اند زیرا در میانشان‌ قرن‌ها و زمان‌های‌ بسیاری ‌فاصله‌ وجود دارد بلکه‌ عامل‌ جمع‌ کننده‌ و گردآورنده‌ آنان‌ بر تکذیب ‌پیامبران  علیهم السلام ، همانا طغیان‌ و در گذشتن‌ از حد در میدان‌ کفر و انکار است‌.

﴿فَتَوَلَّ عَنۡهُمۡ فَمَآ أَنتَ بِمَلُومٖ٥٤

«پس‌، از آنان‌ روی‌ بگردان‌» یعنی: از جدال‌ با تکذیب‌ پیشه‌گان‌ باز ایست‌ زیرا تو مأموریت‌ خود را انجام‌ داده‌ و رسالت‌ پروردگارت‌ را به‌ نیکویی‌ ابلاغ‌ کرده‌ای ‌و بدان‌ «که‌ تو در خور نکوهش‌ نیستی‌» نزد خداوند عزوجل  بعد از این‌ ابلاغ‌ رسالت‌ زیرا آنچه‌ را که‌ بر عهده‌ات‌ بوده‌، به‌ سر رسانده‌ای‌.

﴿وَذَکِّرۡ فَإِنَّ ٱلذِّکۡرَىٰ تَنفَعُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٥٥

«و پند ده‌ که‌ مؤمنان‌ را پند سود می‌بخشد» یعنی: به‌ وسیله‌ قرآن‌ کسانی‌ را از قومت‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند، پند و اندرز ده‌ زیرا اندرز دادن‌ به‌ ایشان‌ سود می‌رساند و بر بصیرت‌شان‌ می‌افزاید.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ دو آیه «54 ـ 55» از علی‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که فرمود: چون‌ آیه ‌﴿فَتَوَلَّ عَنۡهُمۡ فَمَآ أَنتَ بِمَلُومٖ٥٤ [الذاریات: 54] نازل‌ شد، کسی‌ از ما باقی‌ نماند، جز این‌که‌ به‌ نابودی‌ یقین‌ کرد زیرا رسول‌‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ روی‌ گردانیدن‌ از کفار دستور داده‌ شده‌ بودند آن‌گاه‌ آیه: ﴿وَذَکِّرۡ فَإِنَّ ٱلذِّکۡرَىٰ تَنفَعُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٥٥ [الذاریات: 55] نازل‌ شد پس‌ در این‌هنگام‌ دل‌های ما آرام‌ گرفت‌ و خوشحال‌ شدیم‌.

﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِیَعۡبُدُونِ٥٦

«و جن‌ و انس‌ را نیافریدم‌ جز برای‌ آن‌که‌ مرا بپرستند» مجاهد می‌گوید: «یعنی ‌آنان‌ را نیافریده‌ام‌ جز برای‌ آن‌که‌ امر و نهیشان‌ کنم‌». به‌قولی‌ دیگر معنی‌ این‌ است: آنان‌ را جز برای‌ آن‌که‌ در پیشگاه‌ من‌ خضوع‌ و بندگی‌ کنند، نیافریده‌ام‌. معنای ‌عبادت‌ در لغت: ذلت‌، خضوع‌ و انقیاد است‌. اهل‌ سنت‌ برآنند که‌ عبادت: عبارت‌ از معرفت‌ پروردگار و اخلاص‌ ورزی‌ برای‌ او در این‌ معرفت‌ است‌ لذا مراد از عبادت‌، عبادتی‌ است‌ مقرون‌ به‌ معرفت‌ اما نه‌ معرفت‌ خشک‌ و بی‌ روح‌ علمی‌.

﴿مَآ أُرِیدُ مِنۡهُم مِّن رِّزۡقٖ وَمَآ أُرِیدُ أَن یُطۡعِمُونِ٥٧

«از آنان‌» یعنی: از جن‌ و انس‌ «هیچ‌ رزقی‌ نمی‌خواهم‌» برای‌ خودشان‌ و برای ‌احدی‌ از بندگان‌ خود «و نمی‌خواهم‌ که‌ مرا خوراک‌ دهند» یعنی: از آفرینش‌ آنان ‌این‌ هدف‌ را دنبال‌ نمی‌کنم‌ که‌ از آنان‌ منفعتی‌ را برای‌ خود خواسته‌ باشم‌ چنان‌ که ‌آقایان‌ از بردگانشان‌ می‌خواهند بلکه‌ من‌ بی‌نیاز مطلق‌، روزی‌بخش‌ و دهنده‌ بی‌کران‌ هستم‌ چنان‌ که‌ می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِینُ٥٨

«بی‌گمان‌ خداوند است‌ که‌ روزی ‌بخش‌ است‌» پس‌ اوست‌ که‌ مخلوقاتش‌ را روزی ‌داده‌ و به‌ آنچه‌ که‌ مایه‌ صلاح‌شان‌ است‌ می‌پردازد و آن‌ را ایجاد و تنظیم‌ می‌کند بنابر این‌، خداوند عزوجل  آنان‌ را بدین‌ منظور نیافریده‌ است‌ که‌ نفعی‌ به‌ او برسانند لذا آنان‌ باید هدفی‌ را که‌ برای‌ آن‌ آفریده‌ شده‌اند، به‌ انجام‌ رسانند و آن‌ عبارت‌ است ‌از: عبادت‌ و معرفت‌ حق‌ تعالی‌، همو که‌ روزی‌دهنده‌ است‌ و همو که‌ «دارای‌ قوت ‌متین‌ است‌» یعنی: نیرومند و استوار است‌ پس‌ کسی‌ که‌ او را نمی‌پرستد، بی‌گمان ‌ستمگر است‌، هم‌ از این‌ روی‌ در دنیا و آخرت‌ سزاوار عذاب‌ می‌باشد چنان‌ که‌ در آیه‌ بعد می‌آید. در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ از رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ فرمود: «یا ابن‌ آدم‌، تفرغ‌ لعبادتی‌ أملأ صدرک‌ غنی‌ وأسد فقرک‌ وإلا تفعل‌ ملأت‌ صدرک‌ شغلا ولم‌ أسد فقرک». «ای‌ فرزند آدم‌! برای‌ عبادت‌ من‌ فارغ‌ شو، که‌ درآن‌ صورت‌ سینه‌ات‌ را از توانگری‌ و بی‌نیازی‌ پر می‌سازم‌ و در فقر را به‌ رویت ‌می‌بندم‌ ولی‌ اگر چنین‌ نکنی‌، سینه‌ات‌ را از گرفتاری‌ پر می‌سازم‌ و در فقرت‌ را نیز نمی‌بندم‌».

﴿فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ ذَنُوبٗا مِّثۡلَ ذَنُوبِ أَصۡحَٰبِهِمۡ فَلَا یَسۡتَعۡجِلُونِ٥٩

«پس‌ برای‌ کسانی‌ که‌ ستم‌ کرده‌اند» با کفر خود؛ از اهل‌ مکه‌ و غیر آنان‌ «نصیبی ‌است‌ مانند نصیب‌ یاران‌شان‌» یعنی: بهره‌ای‌ است‌ از عذاب‌ همانند بهره‌ کفار امت‌های‌ پیشین‌. ذنوب‌ در لغت: عبارت‌ است‌ از دلو بزرگ‌. «پس‌ نباید که‌ به ‌شتاب‌ از من‌ طلب‌ کنند» عذاب‌ را زیرا بهره‌ آنان‌ از عذاب‌ مقدر و آمدنی‌ است‌ و در آن‌ هیچ‌ شکی‌ وجود ندارد. این‌ پاسخی‌ است‌ به‌ این‌ سخن‌شان: ﴿مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ [الملک: 25]. «اگر شما راستگو هستید، این‌ وعده‌ عذاب‌ کی‌ است‌؟».

﴿فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن یَوۡمِهِمُ ٱلَّذِی یُوعَدُونَ٦٠

«پس‌ وای‌ بر کافران‌ از آن‌ روزشان‌ که‌ وعده‌ داده‌ می‌شوند» مراد از آن: روز قیامت‌ و به ‌قولی: روز بدر است‌.


تفسیر سوره‌ طور

سوره‌ طور

مکی‌ است‌ و دارای‌ (49) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ با سوگند حق‌ تعالی‌ به‌ کوهی‌ که‌ داری‌ درخت‌ است‌، «طور» نامیده‌ شد زیرا طور به‌ معنی‌ کوه‌ مشجر است‌ و کوهی‌ که‌ درخت‌ ندارد، به‌ آن «طور» نمی‌گویند بلکه‌ به‌ آن‌ «جبل‌» می‌گویند. و کوهی‌ که‌ حق‌ تعالی‌ بر آن‌ با موسی‌  علیه السلام  سخن‌ گفت‌ و کوهی‌ که‌ عیسی‌  علیه السلام  را از آن‌ به‌ رسالت‌ فرستاد، درخت‌ داشت‌ پس‌ کوه‌ طور با این‌ رخداد عظیم‌، از شرف‌ بزرگی ‌برخوردار شد.

در بیان‌ فضیلت‌ این‌ سوره‌ از جبیر بن ‌مطعم رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمدم‌ تا با ایشان‌ در باب‌ اسیران‌ مشرک‌ گفت‌وگو کنم‌ و ایشان‌ را درحالی‌ یافتم‌ که‌ مشغول‌ ادای‌ نماز بامداد بوده‌ و سوره «والطور» را می‌خواندند پس‌ چون‌ به‌ آیه: ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَٰقِعٞ٧ مَّا لَهُۥ مِن دَافِعٖ٨ [الطور: 7-8] «رسیدند، از بیم‌ آن‌که‌ عذاب ‌نازل‌ شود، اسلام‌ آوردم‌» و چون‌ به‌ آیه: ﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَیۡرِ شَیۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ٣٥ أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا یُوقِنُونَ٣٦ [الطور: 35-36] «رسیدند، نزدیک‌ بود که‌ قلبم‌ از جا برکنده‌ شود». از این‌ جهت‌، صاحب‌ تفسیر «فی ‌ظلال‌ القرآن‌» می‌گوید: «این‌ سوره ‌تمثیل‌کننده‌ هجومی‌ بر قلب‌ بشری‌ است‌ که‌ در آن‌ تأثیر بس‌ ژرفی‌ می‌گذارد، هجومی‌ که‌ هیچ‌ قلبی‌ نمی‌تواند در برابر آن‌ پایداری‌ کند پس‌ نهایتا به‌ تسلیم‌ وادار می‌شود».

﴿وَٱلطُّورِ١

«سوگند به‌ طور» طور: به‌ زبان‌ سریانی‌ کوه‌ است‌ و مراد از آن «طور سینا» است‌ که‌ خداوند متعال‌ با موسی  علیه السلام  بر آن‌ سخن‌ گفت‌ و به‌ منظور تشریف‌ و گرامی‌داشت‌ آن‌، به‌ آن‌ سوگند خورد.

﴿وَکِتَٰبٖ مَّسۡطُورٖ٢

«و سوگند به‌ کتاب‌ مسطور» مسطور: یعنی‌ نوشته‌ شده‌. مراد از کتاب: قرآن‌، یا لوح‌ محفوظ، یا الواح‌ موسی‌  علیه السلام  است‌. یا مراد همه‌ این‌ها و غیر آن‌ها از کتب‌ آسمانی‌ چون‌ انجیل‌ و زبور است‌.

﴿فِی رَقّٖ مَّنشُورٖ٣

«در رقی‌ گشاده‌» یعنی: سوگند به‌ کتابی‌ که‌ در رقی‌ گشاده‌ نوشته‌ شده‌ است‌. رق: پوست‌ رقیق‌ و نازک‌ است‌. مبرد می‌گوید: «رق‌ عبارت‌ است‌ از پوست ‌نازک‌ حیوانات‌ که‌ در گذشته‌ مطالب‌ را طومارگونه‌ بر آن‌ می‌نوشتند. منشور: یعنی‌ گسترده‌ و گشاده‌». خاطر نشان‌ می‌شود که‌ قبل‌ از شناخت‌ کاغذ، پوست‌ حیوانات ‌بیشترین‌ نوشت‌افزار بشر بود.

﴿وَٱلۡبَیۡتِ ٱلۡمَعۡمُورِ٤

«و سوگند به‌ بیت‌المعمور» که‌ در آسمان‌ هفتم‌ است‌ و خدای‌  عزوجل ‌ در آن ‌مورد پرستش‌ قرار می‌گیرد و فرشتگان‌ آن‌ را با عبادت‌ و نیایش‌ خود آباد می‌دارند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ «بیت‌المعمور» به‌ ازای‌ خانه‌ کعبه‌ قرار داد چنان‌که ‌در حدیث‌ شریف‌ معراج‌ آمده‌ است: «سپس‌ به‌ سوی‌ بیت‌المعمور بالا برده‌ شدم‌ و آن‌ خآن‌های‌ است‌ که‌ هر روز هفتادهزار فرشته‌ به‌ آن‌ وارد می‌شوند و دیگر تا آخر عمرشان‌ به‌ آن‌ بر نمی‌گردند». یا مراد از «بیت ‌المعمور» کعبه‌ است‌ که‌ با حجاج‌، زوار و مجاوران‌ خود آبادان‌ می‌باشد. بیت‌المعمور: یعنی‌ خانه‌ آبادان‌.

﴿وَٱلسَّقۡفِ ٱلۡمَرۡفُوعِ٥

«و سوگند به‌ سقف‌ برافراشته‌» یعنی: سوگند به‌ آسمان‌. حق‌ تعالی‌ از آن‌ رو آسمان‌ را «سقف‌» نامید که‌ مانند سقفی‌ برای‌ زمین‌ است‌.

﴿وَٱلۡبَحۡرِ ٱلۡمَسۡجُورِ٦

«و سوگند به‌ دریای‌ برافروخته‌» مسجور: از سجر است‌ که‌ آتش‌ برافروخته‌ در تنور می‌باشد. روایت‌ شده‌ است‌ که‌ دریاها در روز قیامت‌ یکپارچه‌ آتشفشان‌ شده‌ و به‌ آتشی‌ بر افروخته‌ تبدیل‌ می‌گردند. البته‌ تصور این‌ معنی‌ حتی‌ در مقیاس‌ شناخت‌های‌ بشری‌ در عصر حاضر نیز امری‌ دور از ذهن‌ نیست‌ زیرا هم ‌اکنون ‌شناخته‌ شده‌ است‌ که‌ فقط طبقاتی‌ از آب‌ و خاک‌ بر روی‌ زمین‌ وجود دارد و اعماق‌ آن‌ همه‌ متشکل‌ از مواد مذاب‌ منفجره‌ است‌، که‌ وجود آتشفشان‌ها ـ حتی ‌در زیر بستر دریاها ـ نشآن‌های‌ بر این‌ حقیقت‌ می‌باشد. به‌قولی‌ دیگر «مسجور» به‌معنی‌ پرساخته‌ شده‌ است‌. امام‌ رازی‌ می‌گوید: «حکمت‌ در این‌که‌ خداوند متعال ‌این‌ اماکن‌ سه‌گانه‌؛ یعنی‌ طور، بیت‌المعمور و بحر مسجور را به‌ سوگند خوردن ‌انتخاب‌ کرد؛ این‌ است‌ که‌ این‌ سه‌ مکان‌، مکآن‌های‌ سه‌ تن‌ از انبیائی‌اند که‌ ایشان‌ به ‌اخلاص‌ با پروردگار خود در آن‌ها خلوت‌ کرده‌ و با او در آن‌ها به‌ راز و نیازنشسته‌اند، یعنی‌ موسی‌  علیه السلام  در طور، محمد صلی الله علیه و آله و سلم  در کعبه‌ و یونس‌  علیه السلام  در اعماق‌ دریا». نقل‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در کعبه‌ به‌ راز و نیاز نشستند و گفتند: «السلام‌ علینا وعلی‌ عبادالله‌ الصالحین‌. لا أحصی‌ ثناء علیک‌ أنت‌ کما أثنیت‌ علی‌ نفسک». «سلام‌ بر ما و بر بندگان‌ صالح‌ خداوند. پروردگارا! من‌ نمی‌توانم‌ آنچنان‌ که‌ تو خود بر خویشتن‌ ثنا گفته‌ای‌، ثنای‌ تو را برشمارم‌». و یونس‌  علیه السلام  در اعماق‌ دریا ندا کرد: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ [انبیاء:87] پس‌ این‌ اماکن‌ به‌ این‌ سبب ‌از شرف‌ و کرامت‌ برخوردار گردیدند.

﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَٰقِعٞ٧

«که‌ عذاب‌ پروردگارت‌ واقع‌ شدنی‌ است‌» این‌ جواب‌ قسم‌ است‌. یعنی: به‌ آنچه ‌ذکر شد سوگند که‌ عذاب‌ پروردگارت‌ بر کسانی‌ که‌ مستحق‌ آن‌ هستند، خواه‌ نخواه‌ آمدنی‌ است‌.

﴿مَّا لَهُۥ مِن دَافِعٖ٨

«آن‌ را هیچ‌ دفع‌ کننده‌ای‌ نیست‌» که‌ از دوزخیان‌ برگرداند و دفع‌ کند. البته سوگند الهی‌ به‌ این‌ امور، نشان‌ دهنده‌ این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ این‌ پدیده‌ها بر کمال ‌قدرت‌ و حکمت‌ وی‌، بر راستی‌ و درستی‌ اخبارش‌ بر وقوع‌ عذابش‌ در روز قیامت ‌و بر توانایی‌اش‌ در ثبت‌ و نگه‌داری‌ اعمال‌ بندگان‌ به‌ منظور مجازات‌ آن‌ها، دلالت ‌می‌کنند.

﴿یَوۡمَ تَمُورُ ٱلسَّمَآءُ مَوۡرٗا٩

«روزی‌ که‌ آسمان‌ جنبش‌ کند به‌ جنبشی‌ سخت‌» یعنی: بعضی‌ از آن‌ در بعضی ‌دیگر متموج‌ گردیده‌ و به‌ شدت‌ درهم‌ وبرهم‌ گردد و مانند سنگ‌ آسیابی‌ که‌ از مدار خود منحرف‌ شده‌ باشد، در هم‌ بچرخد. که‌ این‌ پدیده‌، در روز قیامت‌ واقع‌ می‌شود.

﴿وَتَسِیرُ ٱلۡجِبَالُ سَیۡرٗا١٠

«و کوه‌ها روان‌ شوند به‌ روان‌ شدنی‌» یعنی: کوه‌ها جابجا شده‌ و از جاهای‌ خود همچون‌ روان‌ شدن‌ ابر، روان‌ گردند و خردوریز و پراکنده‌ شوند.

﴿فَوَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ١١

«پس‌ وای‌ بر تکذیب‌ کنندگان‌ در آن‌ روز» ویل: کلمه‌ای‌ است‌ که‌ به‌ شخصی‌ که‌ در پرتگاه‌ هلاکت‌ و نابودی‌ قرار دارد، گفته‌ می‌شود. یعنی: وای‌ بر تکذیب‌کنندگان‌ از عذاب‌ سهمگین‌ روز قیامت‌؛ آن‌گاه‌ که‌ پدیده‌ هولناک‌ جنبش‌ و اضطراب‌ آسمآن‌ها و پاشان‌ شدن‌ کوها روی‌ دهد.

﴿ٱلَّذِینَ هُمۡ فِی خَوۡضٖ یَلۡعَبُونَ١٢

«کسانی‌ که‌ به‌ بیهوده ‌گویی‌ سرگرم‌اند» یعنی: وای‌ بر کسانی‌ که‌ چنان‌ در لجن‌زار باطل‌ فرورفته‌ و به‌ آن‌ سرگرم‌اند و در تکذیب‌ و استهزا به‌ دعوت‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  چنان‌ ژاژخایی‌ می‌کنند که‌ هرگز حسابی‌ را به‌ یاد نیاورده‌ و از عقابی‌ نمی‌هراسند.

﴿یَوۡمَ یُدَعُّونَ إِلَىٰ نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا١٣

«روزی‌ که‌ به‌ شدت‌ به‌ سوی‌ آتش‌ دوزخ‌ کشیده‌ می‌شوند» یعنی: روزی‌ که‌ با سختی‌ و خشونت‌ بسیار سختی‌، به‌ سوی‌ آتش‌ جهنم‌ رانده‌ می‌شوند.

﴿هَٰذِهِ ٱلنَّارُ ٱلَّتِی کُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ١٤

«این‌ همان‌ آتشی‌ است‌ که‌ شما آن‌ را دروغ‌ می‌پنداشتید» یعنی: نگهبانان‌ دوزخ ‌در آن‌ روز به‌ آنان‌ می‌گویند: این‌ آتشی‌ که‌ شما آن‌ را مشاهده‌ می‌کنید، همان‌ آتشی‌ است‌ که‌ در دنیا دروغش‌ می‌پنداشتید.

﴿أَفَسِحۡرٌ هَٰذَآ أَمۡ أَنتُمۡ لَا تُبۡصِرُونَ١٥

«آیا این‌» چیزی‌ که‌ هم‌ اکنون‌ می‌بینید و مشاهده‌ می‌کنید «سحر است‌» چنان‌که‌ در دنیا به‌ پیامبران  علیهم السلام  ساحر و جادوگر و به‌ کتاب‌های نازل‌ کرده‌ حق‌ تعالی‌، سحر می‌گفتید؟ «یا شما نمی‌بینید؟» یعنی: یا این‌که‌ شما از دیدن‌ دوزخ‌ کورید چنان‌ که‌ از دیدن‌ حق‌ در دنیا کور بودید؟.

﴿ٱصۡلَوۡهَا فَٱصۡبِرُوٓاْ أَوۡ لَا تَصۡبِرُواْ سَوَآءٌ عَلَیۡکُمۡۖ إِنَّمَا تُجۡزَوۡنَ مَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٦

«به‌ آن‌ درآیید» یعنی: هرگاه‌ انکار دوزخ‌ برای‌ شما ممکن‌ نیست‌ و به‌ خوبی ‌برای‌ شما ثابت‌ شد که‌ آنچه‌ می‌بینید، سحر و جادو هم‌ نیست‌ و در دیدگان‌ شما نیز هیچ‌ خلل‌ و اشکالی‌ وجود ندارد پس‌ همینک‌ به‌ آن‌ درآیید و سختی‌های‌ آن‌ را به‌جان‌ تحمل‌ کنید، سپس «خواه‌ صبر کنید یا صبر نکنید» بر عذاب‌ آن‌، هر چه‌ می‌خواهید بکنید زیرا صبر و عدم‌ آن‌ هردو «به‌ حال‌ شما یکسان‌ است‌» در عدم‌ بخشیدن‌ سود و فایده‌، چه‌ بر فرض‌ این‌ که‌ صبر کنید، این‌ صبر شما هیچ‌ سودی‌ به‌ حالتان‌ ندارد «تنها به‌ آنچه‌ می‌کردید، مجازات‌ می‌یابید» زیرا جزا در برابر عمل ‌است‌ و هرگاه‌ جزا حتما واقع‌ شدنی‌ است‌ پس‌ صبر و عدم‌ آن‌ هردو برایتان‌ یکسان ‌می‌باشد.

﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّٰتٖ وَنَعِیمٖ١٧ فَٰکِهِینَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ وَوَقَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِیمِ١٨

«همانا پرهیزگاران‌ در باغ‌ها و در نعمت‌هایی‌ هستند» بر عکس‌ آن‌ گروه‌ دوزخی ‌که‌ در عذاب‌ و تیره‌روزی‌ به‌سر می‌برند «به‌ آنچه‌ پروردگارشان‌ به‌ آنان‌ از میوه‌ها داده‌ برخوردارند» یعنی: پرهیزگاران‌ در بهشت‌ از میوه‌های‌ آن‌ برخوردارند. یا معنی‌ این ‌است: ایشان‌ به‌ سبب‌ قرار گرفتن‌ در عطایای‌ خدای‌  عزوجل ‌ ـ عطایا و دهش‌هایی‌که‌ هیچ‌ چشمی‌ نظیر آن‌ها را ندیده‌، هیچ‌ گوشی‌ نظیر آن‌ها را نشنیده‌ و بر قلب‌ هیچ ‌بشری‌ خطور نکرده‌ است‌ ـ از رفاه‌، نعمت‌ و لذت‌های‌ گوارا برخوردارند «و به‌سبب‌ آن‌که‌ پروردگارشان‌ آن‌ها را از عذاب‌ دوزخ‌ نگه‌ داشته‌ است‌» نیز برخوردارند؛ که ‌این‌ خود نعمتی‌ است‌ مستقل‌.

﴿کُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ هَنِیٓ‍َٔۢا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٩

به‌ پرهیزگاران‌ ـ به‌ عنوان‌ شادباش‌ و تبریک‌ ـ گفته‌ می‌شود: «بخورید و بنوشید؛ گوارایتان‌ باد!» هنی: نعمت‌ و لذتی‌ است‌ که‌ در آن‌ هیچ‌ بریدگی‌، انقطاع‌، سختی‌، کدورت‌، تیره‌گی‌ و ناخالصی‌ای‌ وجود نداشته‌ باشد. آری‌! به‌ گوارایی‌ بخورید و بیاشامید «به‌ خاطر آنچه‌ می‌کردید» از اعمال‌ نیک‌.

﴿مُتَّکِ‍ِٔینَ عَلَىٰ سُرُرٖ مَّصۡفُوفَةٖۖ وَزَوَّجۡنَٰهُم بِحُورٍ عِینٖ٢٠

«تکیه‌ زده‌اند» بهشتیان‌ در حال‌ خورد و نوش‌شان‌ «بر تخت‌های برابر یکدیگر گسترده‌» مصفوفه: بعضی‌ به‌ بعضی‌ دیگر پیوسته‌ و رج‌ زده‌، به‌ گونه‌ای‌ که‌ همه ‌تخت‌ها یک‌ صف‌ به‌ حساب‌ می‌آیند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «شخص‌ بهشتی‌ در بهشت‌ به‌ متکایی‌ که‌ گسترده‌گی‌ آن‌ به‌ مقدار چهل‌ سال‌ راه‌ است‌، تکیه‌ می‌زند، نه‌ از آن‌ بر می‌گردد و نه‌ او را ملول‌ و دلتنگ‌ می‌گرداند. آنچه‌ که‌ دلش‌ بدان‌ میل ‌کند و چشمانش‌ از دیدن‌ آن‌ لذت‌ برد، آماده‌ نزد وی‌ می‌آید». «و حوریان‌ درشت‌ چشم‌ را جفت‌ آنان‌ گردانده‌ایم‌» یعنی: هریک‌ از بهشتیان‌ را به‌ زنان‌ بهشتی‌ای‌ که‌ حور عین‌اند، همدم‌ و پیوسته‌ می‌گردانیم‌. حوراء: زنی‌ است‌ که‌ سپیدی‌ و سیاهی‌ چشمش‌ هردو در نهایت‌ حسن‌ خود باشد. عین: هر زن‌ درشت‌ چشمی‌ است‌.

﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱتَّبَعَتۡهُمۡ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَٰنٍ أَلۡحَقۡنَا بِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ وَمَآ أَلَتۡنَٰهُم مِّنۡ عَمَلِهِم مِّن شَیۡءٖۚ کُلُّ ٱمۡرِیِٕۢ بِمَا کَسَبَ رَهِینٞ٢١

«و کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند و فرزندان‌شان آن‌ها را در ایمان‌ پیروی‌ کرده‌اند، فرزندان‌شان را به‌ آنان‌ ملحق‌ خواهیم‌ کرد» یعنی: خدای‌ سبحان‌ نسل‌ و اولاد شخص ‌مؤمن‌ را در بهشت‌ ـ هرچند که‌ در عمل‌ پایین‌تر از او باشند ـ به‌ درجه‌ او رفعت ‌می‌دهد و به‌ او می‌پیونداند تا چشمان‌ وی‌ به‌ دیدن‌ آن‌ها روشن‌ و دلش‌ به‌ وجودشان ‌شاد گردد چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عباس رضی الله عنه  نیز آمده‌ است‌ اما این ‌امر تحقق‌ نمی‌پذیرد مگر در صورتی‌ که‌ فرزندانش‌ مؤمن‌ باشند. متن‌ حدیث‌ شریف ‌نقل‌ شده‌ از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  در این‌ باره‌ این‌ است: «چون‌ شخص‌ به‌ بهشت‌ درآید، از پدر و مادر و همسر و فرزندان‌ خود سؤال‌ می‌کند که‌ آنان‌ در کجایند؟ به‌ او گفته‌ می‌شود: آنان‌ به‌ درجه‌ تو نرسیده‌اند. می‌گوید: پروردگارا! من‌ هم‌ برای‌ خود و هم‌ برای‌ آنان‌ عمل‌ کرده‌ام‌! آن‌گاه‌ به‌ ملحق‌ ساختن‌ ایشان‌ به‌ وی‌ فرمان‌ داده ‌می‌شود». سپس‌ ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کرد.

«و چیزی‌ از جزای‌ عمل‌شان را نمی‌کاهیم‌» یعنی: با ملحق‌ ساختن‌ فرزندان‌ و اقربای‌ آن‌ها به‌ ایشان‌، چیزی‌ از ثواب‌ اعمال‌ خودشان‌ را نیز نمی‌کاهیم‌ «هر کسی‌ در گرو کار و کردار خویش‌ است‌» در روز قیامت‌ پس‌ اگر بر وجهی‌ عمل‌ کرد که‌ خداوند متعال‌ او را بدان‌ فرمان‌ داده‌ بود و به‌ وجایب‌ خود نیک‌ پرداخت‌، خداوند متعال‌ او را آزاد می‌کند و در غیر آن‌ نابودش‌ می‌کند و چه‌ نابودی‌ هراس ‌انگیزی‌ که‌ حتی‌ مرگ‌ را نیز به‌ آن‌ هیچ‌ راهی‌ نیست‌ و نمی‌تواند بر آن‌ نقطه‌ پایانی ‌بگذارد!.

﴿وَأَمۡدَدۡنَٰهُم بِفَٰکِهَةٖ وَلَحۡمٖ مِّمَّا یَشۡتَهُونَ٢٢

«با میوه‌ و گوشتی‌ که‌ خوش‌ دارند، آنان‌ را مدد می‌کنیم‌» یعنی: افزون‌ بر آنچه‌ که‌ بهشتیان‌ از نعمت‌ها دارند؛ میوه‌های‌ گوناگون‌ و انواع‌ گوشتهای‌ لذیذ دیگری‌ را که ‌خوش‌ دارند و دل‌هایشان‌ بدان‌ گرایش‌ دارد، پی‌درپی‌ بر ایشان‌ می‌فرستیم‌.

﴿یَتَنَٰزَعُونَ فِیهَا کَأۡسٗا لَّا لَغۡوٞ فِیهَا وَلَا تَأۡثِیمٞ٢٣

«در آنجا جامی‌ از دست‌ هم‌ می‌ربایند» یعنی: در آنجا بهشتیان‌ جامهایی‌ از شراب ‌بهشتی‌ را باهم‌ دست‌ به‌ دست‌ می‌کنند. یا معنی‌ این‌ است: آن‌ها از بس‌ که‌ شاد و سر خوش‌اند جام‌های‌ شراب‌ را از روی‌ سرگرمی‌ و سرمستی‌ از دست‌ یک‌دیگر می‌ربایند «در آن‌ نه‌ بیهوده‌گی‌ است‌ و نه‌ بزه‌کاری‌» یعنی: در بهشت‌ میان‌ می‌گساران ‌سخنان‌ بیهوده‌ و گناه‌آلود رد و بدل‌ نمی‌شود چنان‌ که‌ در میان‌ می‌گساران‌ دنیا چنین‌ کارها و حرکاتی‌ روی‌ می‌دهد. ابن‌ قتیبه‌ می‌گوید: «شراب‌ بهشت‌ عقل‌هایشان‌ را نمی‌رباید تا آثار سوئی‌ چون‌ شراب‌ دنیا در ایشان‌ بجا گذاشته‌ و در نتیجه‌، حرکتی‌ از ایشان‌ سر زند که‌ گنهکارشان‌ گرداند».

﴿وَیَطُوفُ عَلَیۡهِمۡ غِلۡمَانٞ لَّهُمۡ کَأَنَّهُمۡ لُؤۡلُؤٞ مَّکۡنُونٞ٢٤

«و برای‌ آنان‌ نوجوانانی‌ است‌ که‌ بر گردشان‌ همی‌گردند» یعنی: نوجوانان‌ خوبروی ‌همراه‌ با جام‌ میوه‌ و غذا و دیگر نعمت‌ها برگرداگرد بهشتیان‌ می‌گردند، به‌ خدمت ‌سرگرم‌اند و رفت‌وآمد می‌کنند «انگاری‌ آن‌ها» یعنی: آن‌ نوجوانان‌؛ در زیبایی‌، خرمی‌، رخشندگی‌ و صفای‌ خود؛ بسان‌ «مرواریدی‌ اند که‌ نهفته‌ است» یعنی: در پرده‌ صدف‌ پنهان‌ و در داخل‌ صدف‌ مصون‌ است‌ و هیچ‌ دستی‌ به‌ آن‌ نرسیده‌ است‌؛ سپید و چشم‌ربا و خرم‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ قتاده‌ آمده‌ است: «از رسول‌‌اکرم‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  پرسیدند: یا رسول ‌الله! خدمتکار [بهشت‌ خود] مانند مروارید است‌ پس‌ چگونه‌ است‌ کسی‌ که‌ آن‌ خدمتکار به‌ وی‌ خدمت‌ می‌کند؟ فرمودند: سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در اختیار اوست‌، فضل‌ و برتری‌ در میان‌ آنان‌، همانند فضیلت‌ ماه‌ شب‌ چهارده‌ بر سایر ستارگان‌ است‌».

﴿وَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ یَتَسَآءَلُونَ٢٥

«و بعضی‌ از آنان‌ به‌ بعضی‌ دیگر به‌ همپرسی‌ روی‌ آورند» یعنی: بعضی‌ از بهشتیان ‌از بعضی‌ دیگر در بهشت‌ سؤال‌ می‌کنند که‌ در دنیا چه‌ حال ‌و روزی‌ داشته‌ اند، چه‌ رنج‌هایی‌ دیده‌‌اند و از عاقبت‌ و سرانجام‌ کار چه‌ بیم‌هایی‌ داشته‌ اند؟ زیرا آن‌ها ازاین‌ گفت‌وگوها لذت‌ برده‌، به‌ یک‌دیگر انس‌ گرفته‌ و در ضمن‌ آن‌ به‌ نعمت ‌پروردگار خویش‌ اعتراف‌ می‌کنند.

﴿قَالُوٓاْ إِنَّا کُنَّا قَبۡلُ فِیٓ أَهۡلِنَا مُشۡفِقِینَ٢٦

«گویند: ما پیش‌ از این‌ در میان‌ خانواده‌ خود بیمناک‌ بودیم‌» و از عذاب‌ خداوند عزوجل  در ترس‌ و نگرانی‌ به‌سر می‌بردیم‌. یا ما از عصیان‌ و نافرمانی‌ حق‌ تعالی‌ بیمناک ‌بودیم‌.

﴿فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡنَا وَوَقَىٰنَا عَذَابَ ٱلسَّمُومِ٢٧

سپس‌ در بیان‌ علت‌ وصول‌ خویش‌ به‌ بهشت‌ می‌گویند: «پس‌ خدا بر ما منت ‌نهاد» با آمرزش‌ و رحمت‌ خویش‌، یا با توفیق‌ طاعت‌ خویش «و ما را از عذاب ‌سموم‌ حفظ کرد» عذاب‌ سموم: عذاب‌ آتش‌ است‌. سموم‌ جهنم‌ دمه‌ای‌ است‌ که‌ از گرمای‌ آن‌ به‌ وجود می‌آید. به‌ قولی: آتشباد جهنم‌ سموم‌ نامیده‌ شد زیرا آن‌ باد وارد مسامات‌ و منافذ بدن‌ می‌شود.

﴿إِنَّا کُنَّا مِن قَبۡلُ نَدۡعُوهُۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡبَرُّ ٱلرَّحِیمُ٢٨

بهشتیان‌ در بیان‌ علت‌ وصول‌ خویش‌ به‌ بهشت‌ می‌افزایند: «ما پیش‌ از این‌» در دنیا «او را می‌خواندیم‌» یعنی: خداوند متعال‌ را به‌ یگانگی‌ می‌خواندیم‌ و او را پرستش‌ می‌کردیم‌، یا از او می‌خواستیم‌ که‌ بر ما با مغفرت‌ و رحمت‌ خویش‌ منت ‌نهد «هرآینه‌ او احسان‌کننده‌ مهربان‌ است‌» بر: بسیار احسان‌ کننده‌ و رحیم: بسیار مهربان‌ است‌ به‌ بندگانش‌.

﴿فَذَکِّرۡ فَمَآ أَنتَ بِنِعۡمَتِ رَبِّکَ بِکَاهِنٖ وَلَا مَجۡنُونٍ٢٩

«پس‌ اندرز ده‌» یعنی: ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! بر پنددادن‌ و موعظه‌ پایداری‌ ورز «که‌ تو به‌ نعمت‌ پروردگارت‌» که‌ همانا نبوت‌ است «نه‌ کاهنی‌ و نه‌ دیوانه‌» کاهن: کسی ‌است‌ که‌ این‌ پندار را در دیگران‌ القا می‌کند که‌ غیب‌ را بدون‌ وحی‌ می‌داند. عراف: کسی‌ است‌ که‌ با تکیه‌ بر جنیان‌، راجع‌ به‌ آینده‌ پیشگویی‌ می‌کند. یعنی: ای ‌پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! آنچه‌ که‌ تو می‌گویی‌، کهانت‌ نیست‌ زیرا تو به‌ وحیی‌ ناطق‌ هستی‌ که‌ خداوند متعال‌ تو را به‌ ابلاغ‌ آن‌ دستور داده‌ است‌.

﴿أَمۡ یَقُولُونَ شَاعِرٞ نَّتَرَبَّصُ بِهِۦ رَیۡبَ ٱلۡمَنُونِ٣٠

«یا» مشرکان‌ «می‌گویند:» محمد «شاعری‌ است‌ که‌ ما در حق‌ وی‌ حوادث‌ روزگار را انتظار می‌بریم‌» تا بمیرد چنان‌ که‌ دیگران‌ مرده‌اند، یا به‌ هلاکت‌ رسد چنان‌ که ‌پیشینیان‌ وی‌ به‌ هلاکت‌ رسیده‌اند پس‌ آن‌گاه‌ کار دین‌ و دعوتش‌ به‌ پایان‌ می‌رسد و ما از دست‌ وی‌ راحت‌ می‌شویم‌. ریب: در اصل‌ به‌ معنی‌ شک‌ است‌ و بر حوادث ‌نیز اطلاق‌ می‌شود. منون: زمانه‌ و روزگار، یا مرگ‌ است‌.

ابن ‌جریر و ابن ‌اسحاق‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: قریش‌ چون‌ در دارالندوه‌ جمع‌ شدند تا در کار رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  رأی‌ زنی‌کنند، گوینده‌ای‌ از آنان‌ گفت: او را زندانی‌ و دربند کنید، سپس‌ به‌ او «منون‌» را انتظار بکشید تا نابود شود چنان‌ که‌ پیشینیان‌ وی‌ از شعراء ـ مانند زهیر، نابغه‌ و اعشی‌ ـ هلاک‌ شدند زیرا او نیز یکی‌ از آنان‌ است‌. پس‌ خداوند متعال‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿قُلۡ تَرَبَّصُواْ فَإِنِّی مَعَکُم مِّنَ ٱلۡمُتَرَبِّصِینَ٣١

«بگو: انتظار بکشید که‌ من‌ نیز با شما از منتظرانم‌» یعنی: انتظار بکشید مرگ‌ یا هلاکت‌ مرا زیرا من‌ هم‌ با شما از انتظارکشندگان‌ فرجام‌ کار شما هستم‌ و بدانید که‌ من‌ به‌ نصرت‌ خداوند عزوجل  مطمئن‌ و باورمندم‌.

﴿أَمۡ تَأۡمُرُهُمۡ أَحۡلَٰمُهُم بِهَٰذَآۚ أَمۡ هُمۡ قَوۡمٞ طَاغُونَ٣٢

«یا مگر خردهایشان‌ آنان‌ را به‌ این‌ امر فرمان‌ می‌دهد» یعنی: یا مگر عقل‌هایشان ‌آنان‌ را به‌ این‌ ادعاهای‌ متناقض‌ که‌ قرآن‌ سحر، یا کهانت‌ یا شعر است‌، دستور می‌دهد؟ شایان‌ ذکر است‌ که‌ بزرگان‌ قریش‌ به‌ خردمندی‌ و تعقل‌ توصیف‌ می‌شدند پس‌ خداوند متعال‌ بدین‌سان‌ عقل‌ها و خردهایشان‌ را به‌ باد تحقیر گرفت‌؛ آن‌گاه‌ که ‌عقل‌هایشان‌ شناخت‌ حق‌ از باطل‌ را برایشان‌ به‌ باروبر ننشاند «یا مگر آن‌ها قومی‌ طغیان‌گرند» که‌ در عناد از حد گذشته‌اند پس‌ به‌ سبب‌ آن‌ گفته‌اند آنچه‌ را که‌گفته‌اند؟ بنابراین‌، سخنان‌شان‌ از اثر خردورزی‌ و تعقل‌ نیست‌ بلکه‌ از اثر طغیان ‌نفس‌ است‌.

﴿أَمۡ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُۥۚ بَل لَّا یُؤۡمِنُونَ٣٣

«یا مگر می‌گویند: آن‌ را بر بافته‌» یعنی: محمد قرآن‌ را از نزد خود بر بافته‌ و برساخته‌ است «نه‌! بلکه‌ ایمان‌ ندارند» یعنی: حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ سبب‌ سرزدن ‌همه‌ این‌ سخنان‌ متناقض‌ از آنان‌، کافر بودنشان‌ است‌. آری‌! آنان‌ به ‌خداوند متعال‌ ایمان‌ نیاورده‌ و آنچه‌ را که‌ رسول‌ وی‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آورده‌ است‌، تصدیق ‌نمی‌کنند.

﴿فَلۡیَأۡتُواْ بِحَدِیثٖ مِّثۡلِهِۦٓ إِن کَانُواْ صَٰدِقِینَ٣٤

«پس‌ اگر راستگو هستند» در این‌ پندارشان‌ که‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  قرآن‌ را بر بافته‌ و از نزد خود آورده‌ است‌؛ «باید سخنی‌ مانند آن‌» یعنی: مانند قرآن‌ در نظم‌ و بیان ‌شیوا و اسلوب‌ بدیع‌ آن «بیاورند» زیرا با در نظر داشت‌ این‌ امر که‌ قرآن‌ کلامی ‌عربی‌ است‌ و آنان‌ هم‌ سران‌ عرب‌ و میدانداران‌ گستره‌ فصاحت‌ و فرهنگ ‌عربی‌ اعم‌ از نظم‌، نثر، بیان‌ و بدیع‌ آن‌ ـ هستند، اینک‌ این‌ گود و این‌ میدان‌؛ قدم ‌پیش‌ گذارند و نظیر قرآن‌ را بیاورند.

﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَیۡرِ شَیۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ٣٥

«یا مگر آن‌ها از هیچ‌ آفریده‌ شده‌اند؟» یعنی: یا مگر آنان‌ با این‌ کیفیت‌ بدیع‌ و صنع‌ عجیب‌، بدون‌ آفریننده‌ای‌ آفریده‌ شده‌اند و از این‌ جهت‌، حق‌ تعالی‌ را عبادت‌ نمی‌کنند «یا آن‌که‌ خود آفریدگار خویش‌ هستند؟» یعنی: یا مگر آنان‌ خود آفریدگار خویش‌اند؟ پس‌ اگر اقرار کردند که‌ در این‌ کائنات‌ بدون‌ آفریننده‌ای ‌آفریده‌ نشده‌اند و اگر اقرار کردند که‌ خود هم‌ آفریننده‌ خویش‌ نیستند، دیگر پذیرفتن‌ این‌ امر بر آنان‌ الزامی‌ می‌شود که‌ آفریدگاری‌ آنان‌ را خلق‌ کرده‌ است‌ و این‌ آفریدگار هم‌ خداوند متعال‌ است‌.

﴿أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا یُوقِنُونَ٣٦

«یا مگر آسمان‌ها و زمین‌ را آفریده‌اند؟» که‌ آن‌ها قطعا این‌ کاره‌ نیستند زیرا جز خدای‌ آفریننده‌ توانا، دیگر کسی‌ بر آفرینش‌ آسمآن‌ها و زمین‌ قادر نیست‌ پس‌ چرا دیگر حق‌ تعالی‌ را نمی‌پرستند؟! «نه‌! بلکه‌ یقین‌ ندارند» یعنی: واقعیت‌ این‌ است‌که‌ علت‌ موضع‌ گیری‌های‌ لجبازانه‌ و عنودانه‌شان‌ این‌ است‌ که‌ در کار خود بر باور و یقینی‌ قرار ندارند بلکه‌ در مورد وعده‌های‌ عذاب‌ و هشدارهای‌ الهی‌، در تاریکی‌های‌ شک‌ و شبهه‌ دست‌وپا می‌زنند، در غیر آن‌ باید ایمان‌ می‌آوردند.

﴿أَمۡ عِندَهُمۡ خَزَآئِنُ رَبِّکَ أَمۡ هُمُ ٱلۡمُصَۜیۡطِرُونَ٣٧

«یا مگر گنجینه‌های‌ پروردگارت‌ پیش‌ آن‌هاست‌؟» یعنی: آیا کلیدهای‌ پروردگارت‌ در امر رسالت‌ به‌ دست‌ آن‌هاست‌ تا آن‌ را در هر جایی‌ که‌ بخواهند بگذارند؟ یا معنی‌ این‌ است: آیا گنجینه‌های‌ باران‌ و رزق‌ به‌دست‌ آن‌هاست‌؟ «یا مگر آنان‌» بر مخلوقات‌ خداوند عزوجل  در زمین‌ و آسمان «چیره‌اند» و مسلط؟ و بنابراین‌، کار آن‌ها را هر گونه‌ که‌ بخواهند می‌پردازند و اداره‌ و ساماندهی‌ می‌کنند؟ نه‌! هرگز این‌ گونه‌ نیست‌ بلکه‌ فقط خدای‌  عزوجل ‌ است‌ که‌ مالک‌، متصرف‌ و فعال‌ مایشاء می‌باشد.

﴿أَمۡ لَهُمۡ سُلَّمٞ یَسۡتَمِعُونَ فِیهِۖ فَلۡیَأۡتِ مُسۡتَمِعُهُم بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٍ٣٨

«یا مگر نردبانی‌ دارند که‌ برشوند و بشنوند؟» یعنی: یا مگر می‌گویند که‌ نردبانی ‌نصب‌کرده‌ به‌ سوی‌ آسمان‌ دارند که‌ بر آن‌ بالا رفته‌ و سخن‌ فرشتگان‌ و آنچه‌ را که ‌به‌ سوی‌شان‌ وحی‌ می‌شود، می‌شنوند و به‌ وسیله‌ آن‌ به‌ علم‌ غیب‌ می‌رسند چنان‌ که محمد صلی الله علیه و آله و سلم  از طریق‌ وحی‌ به‌ آن‌ می‌رسد؟ «پس‌» اگر چنین‌ ادعایی‌ دارند «باید شنونده‌ آنان‌ سلطانی‌ مبین‌ بیاورد» یعنی: باید شنونده‌ آنان‌، حجت‌ روشن‌ وآشکاری‌ بر این‌ شنیدن‌ خود بیاورد ولی‌ اگر چنین‌ چیزی‌ نزدشان‌ موجود نیست‌، دیگر راهی‌ جز این‌ ندارند که‌ از این‌ پیامبر و از این‌ قرآن‌ پیروی‌ کنند.

﴿أَمۡ لَهُ ٱلۡبَنَٰتُ وَلَکُمُ ٱلۡبَنُونَ٣٩

«آیا خدا را دختران‌ است‌ و شما را پسران‌؟» یعنی: یا مگر دختران‌ را به‌ خداوند عزوجل  و پسران‌ را به‌ خود نسبت‌ می‌دهند؟ قطعا هرکس‌ دارای‌ چنین ‌اندیشه‌ای‌ باشد، با فهم‌ و خرد بیگانه‌ بوده‌ و در حضیض‌ انحطاط فکری‌ قرار دارد بنابراین‌، از او بعید نیست‌ که‌ توحید و رستاخیز را هم‌ انکار کند.

﴿أَمۡ تَسۡ‍َٔلُهُمۡ أَجۡرٗا فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ٤٠

«یا» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «از آن‌ها مزدی‌ مطالبه‌ می‌کنی‌» که‌ در برابر تبلیغ‌ رسالت‌ به ‌تو بدهند؛ «و آنان‌ از غرامت‌ گرانبارند؟» یعنی: از بر عهده‌ گرفتن‌ این‌ غرامت‌ و تاوانی‌ که‌ تو از آنان‌ می‌طلبی‌، احساس‌ گرانباری‌ می‌کنند لذا از حمل‌ این‌ بار گران ‌به‌ عسرت‌ و زحمت‌ درافتاده‌اند و نمی‌توانند اسلام‌ بیاورند؟.

﴿أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَیۡبُ فَهُمۡ یَکۡتُبُونَ٤١

«یا مگر غیب‌ پیش‌ آن‌هاست‌ و آن‌ها می‌نویسند؟» یعنی: یا مگر ادعا می‌کنند که ‌علم‌ غیب‌ یعنی‌ اطلاعات‌ ثبت‌ شده‌ بر لوح‌ محفوظ نزدشان‌ است‌ و بنابراین‌، هر چه‌ را بخواهند از روی‌ علم‌ غیب‌ برای‌ مردم‌ می‌نویسند؟ پس‌ بر این‌ مبنی‌ می‌گویند که‌ ما برانگیخته‌ نمی‌شویم‌ و اگر هم‌ برانگیخته‌ شویم‌ عذاب‌ نمی‌شویم‌؟ قطعا موضوع‌ چنین‌ نیست‌ زیرا جز خدای‌ سبحان‌ هیچ‌کس‌ دیگری‌ غیب‌ را نمی‌داند. قتاده ‌می‌گوید: «چون‌ مشرکان‌ گفتند که‌ ما در حق‌ محمد حوادث‌ بد روزگار را انتظارمی‌کشیم‌»، خداوند متعال‌ فرمود: ﴿أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَیۡبُ آیا نزدشان‌ علم‌ غیب‌ است‌ که ‌بدانند محمد صلی الله علیه و آله و سلم چه‌ وقت‌ رحلت‌ می‌کند، یا کار وی‌ به‌ کجا خواهد انجامید؟ که‌ قطعا چنین‌ نیست‌.

﴿أَمۡ یُرِیدُونَ کَیۡدٗاۖ فَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ هُمُ ٱلۡمَکِیدُونَ٤٢

«یا مگر می‌خواهند نیرنگی‌ بزنند؟» یعنی: مگر نیرنگی‌ در حق‌ رسول‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  اندیشیده‌اند تا او را با این‌ توطئه‌ و نیرنگ‌ از بین‌ ببرند «ولی‌ کافران‌ خود در نیرنگ ‌گرفتار شده‌اند» یعنی: چنان‌ نیست‌ که‌ نیرنگشان‌ مؤثر باشد بلکه‌ کافران‌ خود در زیان‌ بداندیشی‌ و نیرنگ‌ خویش‌ گرفتار شده‌اند و بر این‌ نیرنگ‌شان‌ جزا داده ‌می‌شوند. یعنی‌ مغلوب‌ و نابود گردیده‌ یا خود گرفتار کید و نیرنگ‌ می‌شوند. پس ‌هرگاه‌ فرجام ‌کارشان‌ این‌ است‌، دیگر سود و ثمر برگشت‌شان‌ از راه‌ تقوی‌ و ایمان ‌چیست‌؟.

﴿أَمۡ لَهُمۡ إِلَٰهٌ غَیۡرُ ٱللَّهِۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا یُشۡرِکُونَ٤٣

«یا مگر آنان‌ را جز خداوند معبودی‌ است‌» که‌ یاریشان‌ داده‌ و از عذاب‌ وی‌ نگاه ‌می‌دارد؟ «منزه‌ است‌ خدا از آنچه‌ با او شریک‌ می‌گردانند» یعنی: حق‌ تعالی‌ از شرک‌ ورزیدنشان‌، یا از مشارکت‌ با آنچه‌ که‌ برایش‌ شریک‌ می‌گردانند و نیز از خود آن‌ شریکان‌ پنداری‌، منزه‌ و بیزار است‌.

﴿وَإِن یَرَوۡاْ کِسۡفٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ سَاقِطٗا یَقُولُواْ سَحَابٞ مَّرۡکُومٞ٤٤

«و اگر پاره‌ سنگی‌ را در حال‌ سقوط از آسمان‌ ببینند می‌گویند: ابری‌ متراکم‌ است‌» یعنی: اگر آنان‌ قطعه‌ای‌ آتش‌ از آسمان‌ را بر خود افتاده‌ بینند که‌ برای‌ عذاب‌ آنان ‌فرو آورده‌ شده‌ باشد، باز هم‌ از کفر خویش‌ باز نمی‌ایستند بلکه‌ می‌گویند: این ‌ابری‌ است‌ که‌ به‌ گونه‌ متراکم‌ بر روی‌ هم‌ نشسته‌ است‌ و بر ما باران‌ می‌باراند!! از فرط طغیان‌ و عنادی‌ که‌ دارند.

﴿فَذَرۡهُمۡ حَتَّىٰ یُلَٰقُواْ یَوۡمَهُمُ ٱلَّذِی فِیهِ یُصۡعَقُونَ٤٥

«پس‌ آنان‌ را رها کن‌ تا آن‌ روز مخصوص‌شان‌ را که‌ در آن‌ بی‌هوش‌ شوند دیدار کنند» که‌ آن‌ روز، روز مرگشان‌ یا به‌ قول‌ جمهور مفسران: روز قیامت‌ است‌. صعقه: نابودی‌ و هلاکت‌ سریع‌ است‌.

﴿یَوۡمَ لَا یُغۡنِی عَنۡهُمۡ کَیۡدُهُمۡ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ٤٦

«روزی‌ که‌ نیرنگشان‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ به‌ کارشان‌ نیاید» یعنی: در آن‌ روز، نیرنگ‌ و توطئه‌ای‌ که‌ در دنیا علیه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  اندیشیدند، هیچ‌ سودی‌ در برگرداندن‌ عذاب‌ از آنان‌ ندارد «و نه‌ آن‌ها نصرت‌ داده‌ شوند» یعنی: نه‌ عذابی‌ را که‌ بر آنان‌ فرودآمدنی‌ است‌، هیچ‌ بازدارنده‌ای‌ از آنان‌ باز می‌دارد بلکه‌ آن‌ عذاب ‌خواه‌ناخواه‌ بر آنان‌ فرودآمدنی‌ است‌.

﴿وَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ عَذَابٗا دُونَ ذَٰلِکَ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ٤٧

«و در حقیقت‌، برای‌ ستمگران‌ عذابی‌ قبل‌ از این‌ است‌» دون‌ ذلک: یعنی‌ ستمگران‌ قبل‌ از این‌ عذاب‌، در دنیا نیز عذاب‌ دیگری‌ دارند و آن‌ کشتن‌شان‌ در روز بدراست‌. ابن‌ زید می‌گوید: «این‌ عذاب‌ عبارت‌ از مصایب‌ دنیاست‌؛ چون‌ دردها، آفات‌، بلیات‌، امراض‌ و از بین‌ رفتن‌ اموال‌ و فرزندان‌». به‌قولی‌ دیگر: مراد عذاب ‌قبر است‌. در حدیث‌ شریف‌ راجع‌ به‌ بازگشت‌ کفار بر کفر خود بعد از برطرف‌ شدن ‌عذاب‌ از آنان‌، آمده‌ است: «إن‌ المنافق‌ إذا مرض‌ وعوفی‌ مثله‌ فی‌ ذلک‌ کمثل‌ البعیر، لایدری‌ فیما عقلوه‌ ولا فیما أرسلوه». «بی‌گمان‌ مثل‌ منافق‌ وقتی‌ مریض‌ شود و از مرض ‌خویش‌ عافیت‌ یابد، چون‌ مثل‌ شتر است‌، نمی‌داند که‌ برای‌ چه‌ او را بسته‌اند و چرا بعد از آن‌ رهایش‌ کرده‌اند!». «ولی‌ بیشترشان‌ نمی‌دانند» و از این‌ عذاب‌ عبرت ‌نمی‌گیرند.

﴿وَٱصۡبِرۡ لِحُکۡمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعۡیُنِنَاۖ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ٤٨

«و تا رسیدن‌ حکم‌ پروردگار خود» یعنی: ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! تا آن‌گاه‌ که‌ عذاب ‌موعود ما بر آنان‌ فرود آید و آنان‌ را فراگیرد «صبر کن‌، هرآینه‌ تو زیر نظر مایی‌» یعنی: تو در معرض‌ دید و نظر و عنایت‌ ما بوده‌ و در حفظ و حمایت‌ ما قرار داری ‌پس‌ از آنان‌ پروایی‌ نداشته‌ باش‌ و بی باک‌ به‌ راه‌ خویش‌ ادامه‌ بده‌ «و هنگامی‌ که‌ بر می‌خیزی‌» از مجلس‌ خود «با ستایش‌ پروردگارت‌ تسبیح‌ گوی‌» لذا در هنگام‌ برخاستن‌ از هر مجلسی‌ که‌ در آن‌ می‌نشینی‌، در هنگام‌ برخاستن‌ از خواب‌ و در هنگام‌ برخاستن‌ به‌ سوی‌ نماز، بگو: «سبحان الله وبحمده»، یا «سبحانک اللهم وبحمدک». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در ابتدای‌ نماز چنین ‌می‌گفتند: «سبحانک‌ اللهم‌ وبحمدک‌ وتبارک‌ اسمک‌، وتعالی‌ جدک‌ ولا إله‌ غیرک‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در آخر عمر خود هر وقت ‌می‌خواستند از مجلسی‌ برخیزند، می‌گفتند: «سبحانک‌ اللهم‌ وبحمدک‌، أشهد أن‌ لا إله إلا أنت‌، أستغفرک‌ وأتوب‌ إلیک‌» که‌ این‌ دعای‌ کفاره‌ مجلس‌ است‌. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هر کس‌ در شب‌ از خواب‌ برخیزد و بگوید: «لا إله‌ إلا الله ‌وحده‌ لا شریک‌ له‌، له‌ الملک‌ وله‌ الحمد وهو علی‌ کل‌ شی‌ء قدیر، سبحان‌ الله‌ والحمد لله‌ ولا إله‌ إلا الله‌ والله‌ أکبر ولا حول‌ ولا قوة‌ إلا باالله». «سپس‌ بگوید: رب‌ اغفر لی‌ ـ یا فرمودند: آن‌گاه‌ دعا کند؛ دعای‌ وی‌ اجابت‌ می‌شود پس‌ اگر عزم‌ کرد که‌ وضو گیرد و سپس‌ نماز بخواند، نمازش‌ پذیرفته‌ می‌شود».

﴿وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَسَبِّحۡهُ وَإِدۡبَٰرَ ٱلنُّجُومِ٤٩

«و نیز پاره‌ای‌ از شب‌ الله را تسبیح‌ گوی‌» یعنی: ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! در پاسهایی‌ از شب‌، حق‌تعالی‌ را تسبیح‌ گوی‌. مقاتل‌ در معنای‌ آن‌ می‌گوید: «یعنی‌ نمازهای ‌مغرب‌ و عشا را ادا کن‌». به ‌قولی‌ مراد این‌ است: «دو رکعت‌ بامداد را ادا کن‌». «و به‌ هنگام‌ فرو شدن‌ ستارگان‌ نیز» یعنی: به‌ هنگام‌ افول‌ و غایب ‌شدن‌ ستارگان‌ در آخر شب‌ نیز پروردگارت‌ را تسبیح‌ گوی‌. به ‌قولی: مراد ادای‌ نماز بامداد است‌ زیرا عبادت‌ در این‌ هنگام‌ بر نفس‌ دشوارتر و از معرض‌ ریا دورتر می‌باشد. در حدیث‌ شریف‌ متفق‌ علیه‌ در میان‌ بخاری‌ و مسلم‌ به‌ روایت‌ ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  آمده‌ است: چون‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در دل‌ شب‌ به‌ نماز بر می‌خاستند، می‌گفتند: «اللهم‌ لک‌ الحمد أنت‌ نور السموات‌ والأرض‌ ومن‌ فیهن‌، ولک‌ الحمد أنت‌ قیوم‌ السموات‌ والأرض‌ ومن ‌فیهن‌، ولک‌ الحمد أنت‌ رب‌ السموات والأرض‌ ومن‌ فیهن‌، أنت‌ الحق‌ ووعدک‌ الحق‌، وقولک‌ الحق‌، ولقاؤک‌ الحق‌، والجنة حق‌، والنار حق‌، والساعة‌ حق‌، والنبیون‌ حق‌، ومحمد صلی الله علیه و آله و سلم  حق‌، اللهم‌ لک‌ أسلمت‌ وعلیک‌ توکلت‌ وبک‌ آمنت‌، وإلیک‌ أنبت‌ وبک‌ خاصمت‌ وإلیک ‌حاکمت‌، فاغفر لی‌ ما قدمت‌ وما أخرت‌، وأسررت‌ وأعلنت‌، أنت ‌المقدم‌ وأنت‌ الموخر، لا إله‌ إلا أنت‌، ولا إله‌ غیرک». «بار خدایا! ستایش‌ از آن‌ توست‌، تو نور آسمان‌ها و زمین‌ و همه‌ کسانی‌ هستی‌ که‌ در آن‌ها به ‌سر می‌برند و حمد از آن‌ توست‌، تو برپا دارنده‌ آسمان‌ها و زمین‌ و همه‌ کسانی‌ هستی‌ که‌ در آن‌ها به‌سر می‌برند و حمد از آن ‌توست‌، تو پروردگار آسمان‌ها و زمین‌ و همه‌ کسانی‌ هستی‌ که‌ در آن‌ها به‌سر می‌برند، تو حق‌ هستی‌ و وعده‌ات‌ حق‌ است‌، سخنت‌ حق‌ است‌، دیدارت‌ حق‌است‌، بهشت‌ حق‌ است‌، دوزخ‌ حق‌ است‌، قیامت‌ حق‌ است‌، پیامبران حق‌اند ومحمد حق‌ است‌. بار خدایا! برای‌ تو تسلیم‌ شده‌ام‌ و بر تو توکل‌ کرده‌ام‌، به‌ تو ایمان‌ آورده‌ام‌، به‌ سوی‌ تو به‌ اخلاص‌ بازگشته‌ام‌، به‌ سوی‌ تو داد خواهی‌ کرده‌ام‌ و به‌سوی‌ تو به‌ داوری‌ رفته‌ام‌ پس‌ آنچه‌ را که‌ پیش‌ فرستاده‌ام‌ و آنچه‌ را که‌ واپس ‌افگنده‌ام‌ (از لغزش‌ها) و آنچه‌ را که‌ پنهان‌ کرده‌ام‌ و آنچه‌ را که‌ آشکار نموده‌ام‌ برایم‌ بیامرز، تویی‌ پیش‌ اندازنده‌ و تویی‌ به‌ تأخیر افگننده‌، معبودی‌ جز تو نیست‌ و خدایی‌ غیر از تو نمی‌باشد».

 


تفسیر سوره‌ نجم

سوره‌ نجم

مکی‌ است‌ و دارای‌ (62) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ آن‌که‌ خداوند متعال‌ آن‌ را با سوگندخوردن‌به‌ نجم‌ آغاز نموده‌ است‌، «نجم‌» نامیده‌ شد.

ابن‌ مسعود رضی الله عنه  در بیان‌ فضیلت‌ آن‌ می‌گوید: «سوره‌ نجم‌ اولین‌ سوره‌ای‌ بود که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آن‌ را به‌ طور علنی‌ در مکه‌ خواندند، سپس‌ آن‌ را در حرم‌ تلاوت ‌کردند در حالی‌که‌ مشرکان‌ آن‌ را می‌شنیدند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابن‌ مسعود رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «اولین‌ سوره‌ای‌ که‌ در آن‌ سجده‌ نازل‌ شد، سوره‌ (نجم‌) بود پس‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  سجده‌ کردند و مردم‌ نیز همه‌ ـ اعم‌ از مؤمن ‌و مشرک‌ ـ همراه‌ ایشان‌ سجده‌ کردند، مگر مردی‌ که‌ دیدم‌ مشتی‌ از خاک‌ برگرفته‌ و بر آن‌ سجده‌ می‌کند، سپس‌ بعد از آن‌ دیدم‌ که‌ او بر کفر کشته‌ شد». و او امیه‌ بن ‌خلف‌ بود.

﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ١

«سوگند به‌ نجم‌ چون‌ فروگراید» خداوند عزوجل  در این‌ آیه‌ به‌ جنس‌ ستارگان ‌آن‌گاه‌ که‌ به‌ غروب‌ گرایش‌ می‌یابند ـ سوگند یاد می‌کند؛ زیرا «ال‌» در «النجم‌» برای‌ جنس‌ است‌ که‌ شامل‌ همه‌ ستارگان‌ می‌شود. سوگند خوردن‌ به‌ ستاره‌ همراه‌ با وصف‌ نمودن‌ آن‌ به‌ افول‌، این‌ معنی‌ را به‌ همراه‌ دارد که‌ انسان‌ اندیشمند باید از افول‌ آن‌ بر بطلان‌ پرستش‌ آن‌ راه‌ برد. یا سوگند خوردن‌ به‌ ستاره‌ در حال‌ افول‌، برای‌ آن‌ است‌ که‌ ستاره‌ چون‌ به‌ سوی‌ افق‌ به‌ افول‌ گراید، جهات‌ چهارگانه‌ به‌وسیله‌ آن‌ تشخیص‌ داده‌ می‌شود. ابن‌ابی‌حاتم‌ از شعبی‌ و غیر وی‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفتند: «آفریننده‌، به‌ هر چیز از آفریدگانش‌ که‌ بخواهد قسم‌ می‌خورد اما آفریده‌ نباید جز به‌ آفریننده‌ قسم‌ خورد».

امام‌ رازی‌ در تفسیر کبیر می‌گوید: «خداوند متعال‌ در آغاز سه‌ سوره‌ قبل‌، یعنی‌ سوره‌های: (صافات‌)، (ذاریات‌) و (طور) و در این‌ سوره‌، به‌ اسماء قسم ‌خورده‌ است‌ نه‌ به‌ حروف‌؛ در سوره‌ اول‌ بر اثبات‌ وحدانیت‌ خویش‌ قسم‌ خورده ‌است: ﴿إِنَّ إِلَٰهَکُمۡ لَوَٰحِدٞ٤ [الصافات: 4]، در سوره‌ دوم‌ بر اثبات‌ حشر و جزا قسم‌ قسم‌ خورده‌است: ﴿إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٞ٥ [الذاریات: 5] و در سوره‌ سوم‌ بر اثبات‌ دوام‌ عذاب‌ پس‌ از وقوع‌ آن‌در روز قیامت‌ قسم‌ خورده‌ است:﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَٰقِعٞ٧ [الطور: 7] و در این‌ سوره‌ بر اثبات ‌نبوت‌ حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  قسم‌ خورده‌ است: ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمۡ [النجم: 2]. بنابراین‌، هرسه اصل‌ توحید، معاد و نبوت‌ در این‌ چهار سوره‌ تکمیل‌ گردید».

همچنین‌ با تأمل‌ در سوگندهای‌ الهی‌ در قرآن‌، ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ سوگند خوردن‌ الهی‌ بر اثبات‌ وحدانیت‌ و نبوت‌ در قیاس‌ به‌ سوگند خوردنش‌ بر اثبات ‌معاد کم‌تر است‌ چنان‌ که‌ در سوره‌های‌ (ذاریات، طور، واللیل، والشمس، والسماء ذات البروج) و غیر آن‌ها می‌بینیم‌، سبب‌ آن‌ این‌ است‌ که‌ دلایل‌ وحدانیت‌ خداوند عزوجل  بسیار می‌باشد: وفی کل شیء له آیة تدل علی أنه واحد. در هر چیز که‌ بنگرید؛ نشان‌های‌ می‌یابید که‌ بر یگانگی‌ حق‌ تعالی‌ دلالت‌ می‌کند دلایل‌ نبوت‌ و رسالت‌ نیز بسیار است‌، که‌ عبارت‌ از معجزات‌ مشهور و متواتر پیامبران  علیهم السلام  می‌باشد اما امکان‌ معاد، به‌ عقل‌ و ادله‌ سمعی‌ یا نقلی‌ که‌ عبارت‌ از قرآن‌ و حدیث‌ است‌، ثابت‌ می‌شود و این‌ خود عنایت‌ بیشتری‌ را می‌طلبد به‌ همین‌ جهت‌، خداوند عزوجل  در قرآن‌ کریم‌ بر اثبات‌ آن‌ بسیار سوگند خورده‌ است‌ تا راه ‌ایمان‌ مردم‌ به‌ آن‌ را نیز هموار گرداند.

حکمت‌ در قسم‌خوردن‌ حق‌ تعالی‌ به‌ ستارگان‌ این‌ است‌ که‌ ستارگان‌ در سرعت‌، حجم‌ و در نوع‌ و چگونگی‌ وجود خود، عالمی‌ بزرگ‌ و بس‌ عظیم‌اند. مثلا سرعت‌ نور ستاره‌، (300) هزار کیلومتر در ثانیه‌ است‌، یعنی‌ نور آن‌ فقط درظرف‌ «17» ثانیه‌، یکبار دورادور زمین‌ را می‌پیماید. یا مثلا خورشید یک‌ میلیون‌و سیصدهزار بار از زمین‌ بزرگتر است‌ و این‌ خورشید ما یکی‌ از سی‌هزار میلیون ‌خورشید پروردگار متعال‌ می‌باشد که‌ بشر تاکنون‌ به‌ کشف‌ آن‌ها قادر شده‌ است‌. نظام‌ شمسی‌ و سیارگان‌ یازده‌گانه‌، بخشی‌ از عالم‌ کهکشان‌ها و سحابی‌ها هستند، کهکشان‌ها و سحابی‌هایی‌ که‌ کسی‌ جز خداوند عزوجل ؛ شمار، حجم‌ و کیفیت‌ آن‌ها را در حساب‌ آورده‌ نمی‌تواند و باز هر کهکشان‌ از خود در حدود سی‌ هزار میلیون ‌ستاره‌ دارد که‌ بعضی‌ از آن‌ها از خورشید ما هم‌ بزرگترند. کهکشان‌ها به‌ قرص‌ پهن ‌شده‌ای‌ شباهت‌ دارند که‌ قطر آن‌ به‌ اندازه‌ (100) هزار سال‌ نوری‌ مسافت‌ دارد و با در نظر داشت‌ این‌که‌ سال‌ نوری‌ برابر با (6) میلیون‌ مایل‌ است‌، یک‌ گزارش ‌دانشمندان‌ نجوم‌ می‌رساند که‌ دورترین‌ کهکشان‌ها از زمین‌ و قدیمی‌ترین‌ آن‌ها در حد شناخت‌های‌ محدود بشر، در فاصله‌ (17) میلیارد سال‌ نوری‌ از زمین‌ قرار دارد. بنابراین‌، عالم‌ ستارگان‌ یکی‌ از عوالم‌ بسیار بزرگ‌ پروردگار متعال‌ می‌باشد.

همچنین‌، آیات‌ قرآن‌ دلالت‌ بر آن‌ دارد که‌ اعجاز قرآن‌ در عرصه‌ فلک‌، بزرگتر از اعجاز آن‌ در عرصه‌ طب‌ و عالم‌ وجود انسان‌ است‌، از این‌ جهت‌، خداوند متعال‌ از ما خواسته‌ است‌ تا در آیات‌ کونی‌ وی‌ به‌ خوبی‌ بنگریم‌ و تأمل ‌کنیم‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ که‌ فضانوردان‌ و کیهانشناسان‌ به‌ درک‌ حقیقت ‌نزدیکترند. چنانچه‌ وقتی «تیتوف‌» دومین‌ فضانورد روسی‌ بعد از «گاگارین‌»، از سفر فضایی‌ خود فرود آمد، خبرنگاران‌ روس‌ از وی‌ پرسیدند: آیا خدا را یافتی‌؟ او پس‌ پاسخ‌ داد: «آری‌! عظمت‌ خالق‌ را یافتم‌، او را یافتم‌ در کار عظیم ‌قاهرآن‌هاش‌ با سیطره‌ وی‌ بر قوانین‌ جاذبه‌ میان‌ زمین‌ و ماه‌ و خورشید».

﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمۡ وَمَا غَوَىٰ٢

آری‌! سوگند به‌ نجوم: «که‌ همسخن‌ شما سرگشته‌ نیست‌» یعنی: محمد صلی الله علیه و آله و سلم  نه ‌از حق‌ و هدایت‌ سردرگم‌ است‌ و نه‌ ـ وقتی‌ این‌ قرآن‌ را برای‌ شما آورده‌ ـ از آن ‌عدول‌ کرده‌ است «و نه‌ غاوی‌ شده‌ است‌» یعنی: نه‌ گمراه‌ شده‌ و نه‌ به‌ باطل‌ سخن‌گفته‌ است‌. غوایت: عبارت‌ از جهل‌ همراه‌ با عقیده‌ فاسد است‌ که‌ ترکیب‌ این‌ دو، جهل‌ مرکب‌ می‌شود. ابن‌کثیر می‌گوید: این‌ آیه‌ مقسم‌ علیه‌ است‌.

﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣

«و از سر هوای‌ نفس‌ سخن‌ نمی‌گوید» یعنی: محمد صلی الله علیه و آله و سلم  از سر هوا و خواهش ‌نفس‌ و به‌ باطل‌ و ناروا به‌ قرآن‌ نطق‌ نمی‌کند.

﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡیٞ یُوحَىٰ٤

«این‌ سخن‌ جز و حیی‌ که‌ به‌ او فرستاده‌ می‌شود نیست‌» یعنی: آنچه‌ که محمد صلی الله علیه و آله و سلم  بدان‌ نطق‌ می‌کند و حیی‌ از جانب‌ الله عزوجل  است‌ که‌ به‌ سوی‌ او فرستاده ‌می‌شود و او نه‌ در آن‌ کم‌ می‌کند و نه‌ می‌افزاید. در حدیث‌ شریف‌ از عبدالله بن ‌عمرو رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: من‌ هر چیزی‌ را که‌ از رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  می‌شنیدم‌، می‌نوشتم‌ با این‌ هدف‌ که‌ آن‌ها را حفظ و نگه‌داری‌ کنم ‌پس‌ قریش‌ مرا از این‌ کار نهی‌ نموده‌ و گفتند: تو هر چیزی‌ را که‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  می‌شنوی‌ می‌نویسی‌ در حالی‌که‌ ایشان‌ نیز بشرند و گاهی‌ در حال‌ خشم‌ سخن ‌می‌گویند. همان‌ بود که‌ از نوشتن‌ دست‌ کشیده‌ و این‌ موضوع‌ را با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در میان‌ گذاشتم‌، ایشان‌ فرمودند: «اکتب‌، فوالذی‌ نفسی‌ بیده‌ ما خرج‌ منی‌ إلا الحق». «بنویس‌ زیرا سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در اختیار اوست‌، از زبان‌ من‌ جز حق‌ چیز دیگری‌ بیرون‌ نیامده‌ است‌». رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ فرمودند: «من‌ جز حق‌ نمی‌گویم‌. در این‌ اثنا برخی‌ از اصحاب‌شان‌ گفتند: یا رسول ‌الله! شما گاهی‌ با ما شوخی‌ و مزاح‌ می‌کنید؟ فرمودند: حتی‌ اگر مزاح‌ کنم‌، من‌ جز حقی‌ را نمی‌گویم‌».

﴿عَلَّمَهُۥ شَدِیدُ ٱلۡقُوَىٰ٥

«آن‌ را» یعنی: وحی‌ را «فرشته‌ بسیار نیرومند به‌ او فرا آموخت‌» که‌ آن‌ فرشته‌ به ‌قول‌ جمهور: جبرئیل‌  علیه السلام  است‌ پس‌ اوست‌ که‌ وحی‌ را به‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  آموخت‌.

﴿ذُو مِرَّةٖ فَٱسۡتَوَىٰ٦

«صاحب‌ مره‌» یعنی: جبرئیل‌  علیه السلام  آفرینش‌ بسیار نیکو و استواری‌ دارد. مره: نیرومندی‌ و استواری‌ در آفرینش‌ است‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: جبرئیل  علیه السلام  دارای ‌اندیشه‌ نیک‌، خردی‌ استوار و رأیی‌ متین‌ است‌. «پس‌ راست‌ ایستاد» یعنی: جبرئیل‌  علیه السلام  اولین‌ باری‌ که‌ وحی‌ را به‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آورد، در همان‌ شکل‌ وصورت‌ حقیقی‌ خود که‌ خداوند متعال‌ او را بر آن‌ آفریده‌ است‌، در برابر ایشان ‌ایستاد و از بس‌ بزرگ‌ بود، وجودش‌ همه‌ افق‌ جانب‌ مشرق‌ را پوشانید. یادآور می‌شویم‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  دوبار جبرئیل‌  علیه السلام  را به‌ شکل‌ و شمایل‌ حقیقی‌اش ‌دیدند: یکبار در آسمان‌ و یکبار در زمین‌ نزدیک‌ غار حراء، که‌ این‌ دیدار در آغاز نبوت‌ ایشان‌ بود.

﴿وَهُوَ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡأَعۡلَىٰ٧

«در حالی‌ که‌ او در افق‌ اعلی‌ بود» یعنی: جبرئیل‌  علیه السلام  نسبت‌ به‌ بیننده‌، در جهت‌ افق ‌بالای‌ آسمان‌ قرار داشت‌ و به‌ صورت‌ حقیقی‌ خود بر رسول ‌‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نمایان‌ شد.

﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ٨

«سپس‌ نزدیک‌ آمد و نزدیک‌تر شد» یعنی: جبرئیل‌  علیه السلام  در اولین‌ باری‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  او را به‌ صورت‌ حقیقی‌اش‌ دیدند، نخست‌ در افق‌ ایستاد، سپس‌ به‌زمین‌ نزدیک‌ و نزدیک‌تر شد تا وحی‌ را بر ایشان‌ فرود آورد.

﴿فَکَانَ قَابَ قَوۡسَیۡنِ أَوۡ أَدۡنَىٰ٩

«تا که‌ به‌ قدر دو کمان‌ رسید» یعنی: جبرئیل‌  علیه السلام  فرود و فرودتر آمد تا که‌ فاصله‌ میان‌ او و محمد صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ اندازه‌ دو کمان‌ بیش‌ نبود. قاب: مقدار است‌ «یا کمتر از آن‌» یا فاصله‌ وی‌ با رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  کمتر از مقدار دو کمان‌ بود. مراد از فاصله‌ دو کمان‌ در اینجا: فاصله‌ میان‌ دسته‌ کمان‌ و دو طرف‌ خمیده‌ آن‌ است‌ زیرا هر کمان ‌دارای‌ دو طرف‌ است‌. البته‌ مراد حق‌ تعالی‌ در این‌ آیه‌، تمثیل‌ ملکه‌ اتصال‌ و تحقق ‌امر استماع‌ وحی‌ از سوی‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ کامل‌ترین‌ وجه‌ آن‌ است‌ زیرا در این‌ تمثیل‌، بعد مسافت‌ که‌ خود شبهه‌ ابهام‌ و غموض‌ را پیش‌ می‌آورد، نفی‌ شده‌ است‌.

﴿فَأَوۡحَىٰٓ إِلَىٰ عَبۡدِهِۦ مَآ أَوۡحَىٰ١٠

«آن‌گاه‌ به‌ بنده‌اش‌ آنچه‌ را باید وحی‌ کند، وحی‌ فرمود» یعنی: آن‌گاه‌ جبرئیل‌  علیه السلام  از آن‌ مسافت‌ نزدیک‌، آنچه‌ را از قرآن‌ که‌ در این‌ فرود آمدن‌ با خود آورده‌ بود، به ‌بنده‌ خدا عزوجل  و فرستاده‌ وی‌ حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  وحی‌ کرد. یا معنی‌ این‌ است:خداوند متعال‌ به‌ بنده‌ خود جبرئیل‌  علیه السلام  وحی‌ کرد آنچه‌ را که‌ او به‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  وحی‌نمود. دلیل‌ این‌ که‌ حق‌ تعالی‌ از متن‌ پیام‌ وحی‌ یادی‌ نکرد، بزرگ‌ نمودن‌ و تفخیم‌ شأن‌ آن‌ است‌.

﴿مَا کَذَبَ ٱلۡفُؤَادُ مَا رَأَىٰٓ١١ أَفَتُمَٰرُونَهُۥ عَلَىٰ مَا یَرَىٰ١٢

«دلش‌ در آنچه‌ دید، دروغ‌ داخل‌ نکرد» یعنی: دل‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آنچه‌ را که‌ چشمش‌ از صورت‌ جبرئیل‌  علیه السلام  دیده‌ بود، ناراستی‌ و انکار نکرد لذا آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  جبرئیل‌  علیه السلام  را به‌ چشم‌ خود دید و با قلب‌ خود شناخت‌ و در آنچه‌ که‌ دید، هرگز شک‌ نکرد «آیا شما با او درباره‌ آنچه‌ می‌بیند، مجادله‌ می‌کنید؟» یعنی: بی‌گمان‌ دل‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  صادق‌ است‌ پس‌ چشمش‌ از آن‌ نیز صادق‌تر می‌باشد زیرا عرصه‌ دید چشم‌، معاینه‌ و مشاهده‌ محسوس‌ است‌ که‌ این‌ جریان‌ عادی‌ دید و شناخت‌ اشیاء در نزد بشر می‌باشد و با در نظرداشت‌ این‌ که‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  جبرئیل‌  علیه السلام  را با هردو چشم‌ خود دید پس‌ شما منکران‌ چگونه‌ با او در آنچه‌ به‌ چشم‌ سر می‌بیند، مجادله ‌می‌کنید؟! مراد: جدال‌ آنان‌ به‌ ناروا است‌.

﴿وَلَقَدۡ رَءَاهُ نَزۡلَةً أُخۡرَىٰ١٣

«و قطعا بار دیگری‌ هم‌ او را دیده‌ است‌» یعنی: قطعا محمد صلی الله علیه و آله و سلم  یکبار دیگر نیز جبرئیل‌  علیه السلام  را بر صورت‌ حقیقی‌ای‌ که‌ خداوند عزوجل  او را آفریده‌، دیده‌ است‌ که‌ این‌دیدار دوم‌ در شب‌ اسراء انجام‌ گرفت‌ اما در غیر این‌ دوبار؛ رسول‌ اکرم‌  صلی الله علیه و آله و سلم جبرئیل  علیه السلام  را در صورت‌ انسانی‌ می‌دیدند تا دیدن‌ وی‌ بر ایشان‌ آسانتر باشد.

اما بعضی‌ از مفسران‌ برآنند که: ضمایر در «دنا»، «تدلی‌»، «کان‌»، «اوحی‌» و «رآه‌» همه‌ به‌ خدای‌ عزوجل ‌ بر می‌گردد. یعنی: خدای‌  عزوجل ‌ نزدیک‌ شد، فرود آمد، به‌ مقدار فاصله‌ دو کمان‌ از پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  قرار گرفت‌، بر ایشان‌ وحی‌ نمود وایشان‌ پروردگار متعال‌ را دیدند. حدیث‌ شریف‌ بخاری‌ از انس‌ رضی الله عنه  نیز بر این‌ قول‌گواهی‌ می‌دهد که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «سپس‌ خدای ‌ عزوجل ‌ رسول‌ خود رابالاتر از این‌ برد، به‌ مسافتی‌ که‌ هیچ‌کس‌ جز خودش‌ آن‌ را نمی‌داند تا این‌که‌ به‌ سدره‌المنتهی‌ رسید و جبار رب‌ العزه‌ نزدیک‌ شد و فرود آمد تا بدانجا که‌ فاصله‌ او با رسولش‌ به‌ اندازه‌ فاصله‌ دو طرف‌ کمان‌ یا کمتر از آن‌ بود پس‌ در جمله‌ آنچه‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ بر او وحی‌ کرد، پنجاه‌ نماز بود». ولی‌ رأی‌ راجح‌، همان‌ رأی ‌اول‌ است‌، که‌ ضمایر در «دنا»، «تدلی‌»، «کان‌»، «اوحی‌» و «رآه‌» همه‌ به‌ جبرئیل‌  علیه السلام  بر می‌گردد چنان‌ که‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ مسلم‌ از ابوذر رضی الله عنه  نیزگواه‌ این‌ مدعاست‌؛ ابوذر رضی الله عنه  از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  پرسید: یا رسول‌ الله! آیا شما پروردگارتان‌ را دیده‌اید؟ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «رأیت‌ نورا: من‌ نوری‌ رادیدم‌».

﴿عِندَ سِدۡرَةِ ٱلۡمُنتَهَىٰ١٤

«نزدیکی‌ سدره‌ المنتهی‌» یعنی: محمد صلی الله علیه و آله و سلم  بار دوم‌ در نزدیک‌ سدره‌ المنتهی ‌جبرئیل‌  علیه السلام  را دید و درخت‌ سدره‌ (کنار یا عناب‌) به‌ قول‌ جمهور و چنان‌که‌ در حدیث‌ صحیح‌ نیز آمده‌ است‌، در آسمان‌ هفتم‌ است‌. گفته‌ شده‌ که: علم‌ خلایق‌در سدره‌ المنتهی‌ به‌ پایان‌ می‌رسد و هیچ‌کس‌ از ایشان‌ نمی‌داند که‌ در ماورای ‌سدره ‌المنتهی‌ چیست‌. البته‌ ما به‌ وجود «سدره‌المنتهی‌» چنان‌که‌ در ظاهر قرآن ‌کریم‌ آمده‌ است‌، ایمان‌ داریم‌ بی‌آن‌که‌ در باره‌ مکان‌ یا اوصاف‌ آن‌ ـ بیش‌ از آنچه‌ که‌ راجع‌ به‌ آن‌ در حدیث‌ صحیح‌ آمده‌ است‌ ـ سخن‌ بگوییم‌. از جمله‌ درحدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ مسلم‌ از ابن‌ مسعود رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «چون‌ مرا به‌ اسراء بردند، در معراج‌ مرا را به‌ سدره ‌المنتهی‌ رسانیدند و آن‌ در آسمان‌ هفتم‌ است‌ (در روایت‌ مسلم‌ از ابن‌مسعود آمده‌ است: و آن‌ در آسمان‌ ششم‌ است)، آنچه‌ که‌ از زمین‌ به‌ آسمان‌ عروج‌ داده‌ می‌شود، به‌سوی‌ آن ‌منتهی‌ گشته‌ و از آنجا برگرفته‌ می‌شود و آنچه‌ که‌ از فراز سدره‌ المنتهی‌ فرود آورده‌ می‌شود، نیز به‌ آنجا منتهی‌ شده‌ و از آنجا برگرفته‌ می‌شود...». ملاحظه ‌می‌کنیم‌ که‌ این‌ حدیث‌ شریف‌، «سدره‌ المنتهی‌» را به‌ مثابه‌ پایانه‌ و مرز اصلی‌ میان ‌دو حقیقت‌ معرفی‌ می‌کند، حقیقت‌ فراسوی‌ سدره‌ المنتهی‌ که‌ هیچ‌کس‌ حتی ‌فرشتگان‌ را بدان‌ علمی‌ نیست‌ و حقیقت‌ این‌ سوی‌ سدره‌المنتهی‌ که‌ از آسمان‌ هفتم ‌یا ششم‌ ـ بنابر اختلاف‌ روایات‌ ـ شروع‌ و به‌ زمین‌ منتهی‌ می‌شود[1]. در وصف‌ دیدار رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  با جبرئیل  علیه السلام  در سدره‌ المنتهی‌ نیز در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابن ‌مسعود رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «رأیت‌ جبریل‌ بالأفق ‌الأعلی‌، له‌ ستمائة‌ جناح‌، یتناثر من‌ ریشة‌ الدر والیاقوت». «جبرئیل‌ را در افق‌ اعلی ‌دیدم‌ در حالی‌که‌ ششصد بال‌ داشت‌ و از پرهای‌ وی‌ در و یاقوت‌ افشانده‌ می‌شد».

﴿عِندَهَا جَنَّةُ ٱلۡمَأۡوَىٰٓ١٥

«که‌ جنه‌ المأوی‌ نزدیک‌ آن‌ است‌» یعنی: جنه‌ المأوی‌ نزدیک‌ سدره‌المنتهی‌ است‌. به‌ قولی: علت‌ تسمیه‌ آن‌ به «جنه‌المأوی‌» این‌ است‌ که‌ ارواح‌ مؤمنان‌ در آن‌جای‌ می‌گیرد. ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «ارواح‌ فرشتگان‌، شهدا و متقیان‌ در آن‌جای‌ می‌گیرد و علم‌ انبیا  علیهم السلام  بدان‌ منتهی‌ می‌شود و هیچ‌کس‌ جز خداوند عزوجل  ماورای‌ آن‌ را نمی‌داند».

﴿إِذۡ یَغۡشَى ٱلسِّدۡرَةَ مَا یَغۡشَىٰ١٦

«آن‌گاه‌ که‌ فرو پوشانده‌ بود سدره‌ را آنچه‌ فرو پوشانده‌ بود» ابهام‌ در «ما» برای ‌افاده‌ تعظیم‌ و تکثیر چیزی‌ است‌ که‌ درخت‌ سدره‌ را فرو پوشانده‌ بود، به‌ گونه‌ای‌که‌ هیچ‌ وصف‌ و عددی‌ به‌ آن‌ احاطه‌ نمی‌کند. بنا به‌ اقوالی: درخت‌ سدره‌ را ملخ‌هایی‌ از طلا، یا گروه‌هایی‌ از فرشتگان‌، یا فرمان‌ خدا عزوجل  فروپوشانده‌ بود. شاه‌ولی‌الله دهلوی‌ می‌گوید: «در شب‌ معراج‌ انوار الهی‌ بود که‌ سدره‌ را فرو پوشاند». مجاهد می‌گوید: «شاخه‌های‌ درخت‌ سدره‌المنتهی‌ از مروارید و یاقوت‌ و زبرجد بود و رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آن‌ را دیدند و ایشان‌ پروردگارتان‌ را نیز به‌ قلب‌ خود دیدند».

﴿مَا زَاغَ ٱلۡبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ١٧

«دیده‌اش‌ منحرف‌ نگشت‌» یعنی: دیده‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از آنچه‌ دیده‌ بود، کژتابی ‌نکرد و به‌ چپ‌ و راست‌ متمایل‌ نشد «و از حد در نگذشت‌» یعنی: دیده‌ وی‌ از مقصد خویش‌ و از آنچه‌ دیده‌ بود تجاوز نکرد پس‌ جز به‌ آنچه‌ که‌ مأمور شده ‌بود، نگاه‌ نکرد و نخواست‌ تا آنچه‌ را که‌ به‌ او بینانده‌ نشده‌ بود، بنگرد. بنابراین‌، رؤیت‌ جبرئیل‌  علیه السلام  و دیگر مظاهر ملکوت‌ خدای‌  عزوجل ‌ از سوی‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، رؤیتی‌ عینی‌ بود، نه‌ خدعه‌ و فریب‌ چشم‌ و این‌ تأکیدی‌ است‌ بر این‌ حقیقت‌ که‌ معراج‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  با روح‌ و جسم‌ هردو انجام‌ گرفت‌.

﴿لَقَدۡ رَأَىٰ مِنۡ ءَایَٰتِ رَبِّهِ ٱلۡکُبۡرَىٰٓ١٨

«به‌ راستی‌ که‌ برخی‌ از نشانه‌های‌ بزرگ‌ پروردگارش‌ را دید» یعنی: به‌ راستی‌ که ‌رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در شب‌ معراج‌ از آیات‌ و نشانه‌های‌ بزرگ‌ پروردگارش‌ و از عجایب‌ ملک‌ و ملکوت‌ وی‌ چیزهایی‌ را دید که‌ در وصف‌ نمی‌گنجد.

﴿أَفَرَءَیۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ١٩

«آیا شما لات‌ و عزی‌ را دیدید؟» لات: از اسم‌ الله گرفته‌ شده‌ و نام‌ بت‌ مؤنثی ‌بود که‌ قبیله‌ ثقیف‌ در طایف‌ آن‌ را پرستش‌ می‌کردند. یا لات‌ از ماده‌ «لت‌» به‌معنی‌ آرد الک‌ شده‌ است‌ که‌ به‌ فارسی‌ دری‌ نیز آن‌ را «لتی‌» می‌گویند. علت ‌نامگذاری‌ آن‌ به‌ «لات‌» آن‌ بود که‌ پیکر تراشیده‌اش‌ نماد مردی‌ را نشان‌ می‌داد که ‌آرد الک‌ شده‌ را با روغن‌ می‌آمیزد و حجاج‌ را اطعام‌ می‌کند. اما «عزی‌» به‌قول ‌مجاهد، درختی‌ در میان‌ مکه‌ و طایف‌ بود که‌ قبیله «غطفان‌» آن‌ را پرستش ‌می‌کردند پس‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در سال‌ فتح‌ مکه‌، خالد بن‌ ولید رضی الله عنه  را فرستادند تا آن‌را قطع‌ نماید و او چنین‌ کرد و در حالی‌که‌ با تبر خود بر آن‌ می‌کوفت‌؛ این‌ شعر را می‌خواند:

یا عزی کفرانک لا سبحانک إنی رأیت الله قد أهانک

ای‌ عزی‌! ناسپاسی‌ باد تو را، نه‌ پاکی‌ و تقدس‌؛ زیرا من‌ دیدم‌ که‌ خدا تو را خوار کرد.

﴿وَمَنَوٰةَ ٱلثَّالِثَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ٢٠

«و مناه‌» بتی‌ از آن‌ اوس‌ و خزرج‌ در میان‌ مکه‌ و مدینه‌ بود که‌ مشرکان‌ خون‌ حیوانات‌ قربانی‌ را برای‌ آن‌ می‌ریختند، از این‌ جهت‌، آن‌ را «مناه‌» نامیدند و خدای‌  عزوجل ‌ برای‌ تحقیر و نکوهش‌ آن‌، از آن‌ چنین‌ یاد کرد: «آن‌ که‌ سومین ‌بی‌قدر است‌» اخری: از تأخر در رتبه‌ است‌، یعنی‌ مناه‌، متأخر، پست‌ و بی‌قدر است‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «در جزیره‌ العرب‌ بتان‌ دیگری‌ نیز غیر از این‌ سه‌ بت‌ وجود داشت‌ که‌ اعراب‌ آن‌ها را بزرگ‌ می‌داشتند اما مشهورترین‌ آن‌ها همین‌ سه‌ بت‌ بود، از این‌ جهت‌، قرآن‌ فقط از آن‌ها یاد کرد».

﴿أَلَکُمُ ٱلذَّکَرُ وَلَهُ ٱلۡأُنثَىٰ٢١

«آیا برای‌ شما پسر است‌ و برای‌ او دختر؟» یعنی: به‌ من‌ از این‌ خدایان‌ سه‌گانه‌ مؤنثی‌ که‌ آنان‌ را دختران‌ خدای‌ سبحان‌ می‌پندارید، خبر دهید؛ آخر چگونه‌ آنچه ‌را که‌ خود دوست‌ نمی‌دارید، به‌ حق‌ تعالی‌ نسبت‌ می‌دهید؟.

﴿تِلۡکَ إِذٗا قِسۡمَةٞ ضِیزَىٰٓ٢٢

«در این‌ صورت‌، این‌ تقسیم‌ ناعادلان‌های‌ است‌» ضیزی: تقسیم‌ شما در مورد اختصاص‌ دادن‌ دختران‌ به‌ خدای‌ سبحان‌، بر کنار از حق‌ و خارج‌ از عدل‌ و انصاف‌ است‌.

﴿إِنۡ هِیَ إِلَّآ أَسۡمَآءٞ سَمَّیۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَمَا تَهۡوَى ٱلۡأَنفُسُۖ وَلَقَدۡ جَآءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ ٱلۡهُدَىٰٓ٢٣

«این‌ها چیزی‌ جز نام‌هایی‌ نیستند که‌ شما و پدرانتان‌ نامگذاری‌ کرده‌اید» زیرا این ‌بتان‌ نه‌ چیزی‌ را می‌بینند، نه‌ می‌شنوند و نه‌ درک‌ می‌کنند، نه‌ زیانی‌ می‌رسانند و نه‌ نفعی‌ پس‌ این‌ها جز نام‌های‌ بی‌مسمای‌ چندی‌ نیستند که‌ شما و پدرانتان‌ آن‌ها را «خدایان‌» نامیده‌اید و پسینیان‌ نیز این‌ رسم‌ و راه‌ را از پیشینیان‌ به‌ تقلید نشخوارکرده‌ و پسران‌ در آن‌ها از پدران‌ دنباله‌ روی‌ کرده‌اند «الله بر ثبوت‌ آن‌ها هیچ‌ سلطانی ‌فرود نیاورده‌ است‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ هیچ‌ حجت‌ و برهانی‌ را که‌ بدان‌ بر خدا بودن ‌این‌ بتان‌ بی‌جان‌ حجت‌ آورید، نازل‌ نکرده‌ است‌ «آنان‌ جز از پندار پیروی ‌نمی‌کنند» و مسلم‌ است‌ که‌ پندار، حق‌ را ببار نیاورده‌ و به‌ سوی‌ حق‌ راه‌ نمی‌برد «و» آنان‌ جز «از چیزی‌ که‌ نفسها خواهش‌ می‌کند» پیروی‌ نمی‌کنند بی‌آن‌که‌ هیچ ‌توجه‌ و التفاتی‌ به‌ آنچه‌ که‌ حق‌ است‌ و پیروی‌ از آن‌ واجب‌ می‌باشد، داشته‌ باشند «با آن‌که‌ به‌ راستی‌ از جانب‌ پروردگارشان‌ هدایت‌ برایشان‌ آمده‌ است‌» یعنی: برایشان ‌در این‌ مورد که‌ بتان‌ خدا نیستند، بیان‌ واضح‌ و حجت‌ قاطعی‌ آمده‌ است‌ و قرآن‌ که‌ حجت‌ و برهان‌ فروفرستاده‌ از نزد خداوند عزوجل  بر پیامبرش‌ می‌باشد، جلوه‌گاه‌ این ‌بیان‌ روشن‌ است‌، همان‌ پیامبری‌ که‌ خدای ‌ عزوجل ‌ او را در میان‌ مردم‌ برانگیخت‌ و او را از جنس‌ آنان‌ قرار داد.

﴿أَمۡ لِلۡإِنسَٰنِ مَا تَمَنَّىٰ٢٤

«یا مگر انسان‌ آنچه‌ آرزو کند دارد؟» یعنی: چنان‌ نیست‌ که‌ انسان‌ هر چه‌ آرزو کند، به‌ دست‌ آورد پس‌ خداوند متعال‌ این‌ پندار را که‌ آنان‌ می‌توانند بتانی‌ را داشته‌ باشند که‌ به‌ آنان‌ نفع‌ رسانیده‌ و برای‌شان‌ شفاعت‌کنند؛ پندار و آرزوی ‌بی‌بنیادی‌ می‌داند و چنین‌ پنداری‌ را زشت‌ و ناموجه‌ می‌شناسد. از این‌ جهت‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «إذا تمنی‌ أحدکم‌ فلینظر ما یتمنی‌، فإنه‌ لایدری‌ ما یکتب‌ له‌ من‌ أمنیته». «هرگاه‌ یکی‌ از شما آرزو می‌کند، باید بنگرد که‌ چه‌ چیزی‌ را آرزو می‌کند زیرا او نمی‌داند که‌ از این ‌آرزویش‌ چه‌چیزی‌ برایش‌ (در کارنامه‌اش) نوشته‌ می‌شود».

﴿فَلِلَّهِ ٱلۡأٓخِرَةُ وَٱلۡأُولَىٰ٢٥

«پس‌ انجام‌ و آغاز» یعنی: آن‌ جهان‌ و این‌ جهان «از آن‌ خداست‌» بنابراین‌، در دنیا و آخرت‌ بتان‌ را با او هیچ‌ مشارکتی‌ نیست‌.

﴿وَکَم مِّن مَّلَکٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِی شَفَٰعَتُهُمۡ شَیۡ‍ًٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن یَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن یَشَآءُ وَیَرۡضَىٰٓ٢٦

«و چه‌ بسیار فرشته‌اند در آسمان‌ها که‌ شفاعت‌شان‌ به‌کاری‌ نیاید» یعنی: هرگاه ‌فرشتگان‌ با وجود کثرت‌ عبادت‌ و گرامی‌ بودن‌شان‌ نزد خدای‌ سبحان‌، جز برای ‌کسی‌ که‌ خداوند عزوجل  به‌ شفاعت ‌کردن‌ برایش‌ اذن‌ دهد، شفاعت‌ نمی‌کنند پس ‌چگونه‌ خواهد بود شفاعت‌ این‌ جمادات‌ فاقد عقل‌ و شعور! و چگونه‌ شما جاهلان‌ مشرک‌، شفاعت‌ آن‌ها را نزد خداوند عزوجل  امید می‌برید در حالی‌که ‌حق‌ تعالی‌ نه‌ پرستش‌ آن‌ها را مشروع‌ گردانیده‌ و نه‌ به‌ این‌ کار اذن‌ داده‌ است‌ بلکه‌ بر زبان‌ تمام‌ پیامبرانش‌ از شرک‌ نهی‌ کرده‌ و از آن‌ برائت‌ جسته‌ است‌ و تمام‌ کتب ‌الهی‌ نیز بر این‌ نهی‌ ناطق‌اند؟ آری‌! فرشتگان‌ گرامی‌ نزد حق‌ تعالی‌ شفاعت ‌نمی‌کنند و شفاعت‌شان‌ هیچ‌ سودی‌ ندارد؛ «مگر پس‌ از آن‌که‌ خدا اجازه‌ دهد» که‌ شفاعت‌ کنند «به‌ هرکه‌ خواهد» تا برای‌ او شفاعت‌ کنند «و خشنود باشد» از شفاعت‌ ایشان‌ برای‌ آن‌ کس‌، به‌ سبب‌ آن‌که‌ او از اهل‌ توحید است‌ لذا مشرکان‌ از شفاعت‌ هیچ‌ بهره‌ای‌ ندارند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ لَیُسَمُّونَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةَ تَسۡمِیَةَ ٱلۡأُنثَىٰ٢٧

«در حقیقت‌ کسانی‌ که‌ آخرت‌ را باور ندارند، فرشتگان‌ را در نامگذاری‌ به‌ نام‌ مؤنث ‌نام‌ می‌گذارند» و می‌پندارند که‌ فرشتگان‌ دختران‌ خدایند پس‌ آنان‌ را دختر تلقی ‌کرده‌ و به‌نام‌ دختران‌ می‌نامند.

 

 

﴿وَمَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّۖ وَإِنَّ ٱلظَّنَّ لَا یُغۡنِی مِنَ ٱلۡحَقِّ شَیۡ‍ٔٗا٢٨

«و آنان‌ را به‌ این‌ هیچ‌ علمی‌ نیست‌» زیرا نه‌ آن‌ منکران‌ فرشتگان‌ را شناخته‌اند، نه‌ مشاهده‌شان‌ کرده‌اند و نه‌ این‌ امر به‌طریقی‌ از طرقی‌ که‌ مخبران‌ از آن‌ خبر می‌دهند، به‌ آنان‌ رسیده‌ است‌ بلکه‌ صرفا از روی‌ جهل‌، گمراهی‌ و جرأت‌ وجسارت‌ در حق‌ خدای‌ سبحان‌، این‌ سخن‌ را می‌گویند «جز از ظن‌» یعنی: از گمان‌ و پندار «پیروی‌ نمی‌کنند» درحالی‌که‌ عقاید باید پشتوآن‌های‌ از قطع‌ و یقین‌ داشته‌ باشد «و در واقع‌، پندار در شناخت‌ حقیقت‌ هیچ‌ سودی‌ نمی‌رساند» و چیزی‌ از حقیقت‌ را به‌ بار نمی‌آورد زیرا حقیقت‌ جز با علم‌ ـ یعنی‌ با یقین‌ ـ درک‌ نمی‌شود پس‌ گمان‌ و پندار در قلمرو معارف‌ حقیقی‌، یا یقینیات‌ هیچ‌ راهی‌ نداشته‌ و از هیچ ‌اعتباری‌ برخوردار نیست‌، از این‌رو در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «إیاکم‌ والظن‌، فان ‌الظن‌ أکذب‌ الحدیث». «هان‌! از گمان‌ بپرهیزید زیرا گمان‌ دروغترین‌ سخن‌هاست‌».

﴿فَأَعۡرِضۡ عَن مَّن تَوَلَّىٰ عَن ذِکۡرِنَا وَلَمۡ یُرِدۡ إِلَّا ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا٢٩

«پس‌ از هرکس‌ که‌ از ذکر ما روی‌ برتافته‌ و جز زندگی‌ این‌ جهان‌ را خواستار نبوده‌است‌، روی‌ برتاب‌» یعنی: ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! از کسی‌ که‌ از قرآن‌ یا از ذکر ما روی ‌گردانیده‌، روی‌ بگردان‌ لذا مجادله‌ با منکران‌ را فروگذار زیرا تو آنچه‌ را که‌ بدان ‌مأمور بوده‌ای‌، به‌ آنان‌ رسانده‌ای‌ و بر تو جز ابلاغ‌ پیام‌ حق‌، تکلیف‌ دیگری ‌نیست‌. امام‌ رازی‌ گفته‌ است: «اکثر مفسران‌ برآنند که‌ تمام‌ عبارت‌های ‌(فاعرض: پس‌ روی‌ بگردان‌) در قرآن‌، به‌ آیه‌ قتال‌ منسوخ‌ است‌. در حالی‌که ‌این‌ سخن‌ مفسران‌ اساسی‌ ندارد؛ زیرا امر به‌ اعراض‌ و رویگردانی‌ پیامبر از کفار، با آیه‌ قتال‌ موافق‌ است‌ پس‌ چگونه‌ به‌ آن‌ منسوخ‌ می‌شود؟ حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  مأمور بودند تا کفار را به‌ روشی‌ حکیمانه‌ و موعظه‌ نیکو به‌ سوی ‌حق‌ دعوت‌ کنند اما چون‌ آن‌ها این‌ دعوت‌ را نپذیرفتند و به‌ وسیله‌ اباطیل‌شان‌ با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  معارضه‌ کردند، این‌بار به‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  دستور داده‌ شد تا با آنان‌ به ‌شیوه‌ای‌ که‌ نیکوتر است‌ مجادله‌ کند، سپس‌ چون‌ این‌ شیوه‌ نیز در هدایت‌ آنان ‌سودمند واقع‌ نگشت‌، پروردگارش‌ به‌ وی‌ فرمود: اینک‌ از آنان‌ روی‌ بگردان‌ و با آنان‌ به‌ دلیل‌ و برهان‌ مقابله‌ نکن‌ زیرا آنان‌ از چیز دیگری‌ جز پندار خویش‌ پیروی‌ نمی‌کنند... پس‌ چگونه‌ امر به‌ روی‌گردانی‌ از کفار می‌تواند منسوخ‌ باشد؟».

 

﴿ذَٰلِکَ مَبۡلَغُهُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِۚ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱهۡتَدَىٰ٣٠

«این‌ منت‌های‌ علم‌ آنان‌ است‌» یعنی: زندگانی‌ دنیا و خواهش‌های‌ آن‌، منت‌های ‌میدان‌ دانش‌ کفار است‌ و آن‌ها به‌ ما سوای‌ آن‌ ـ مانند کار دین‌ و معنویت‌ ـ هیچ ‌التفاتی‌ نمی‌کنند زیرا آن‌ها دنیا را بر آخرت‌ ترجیح‌ داده‌اند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف ‌به‌ روایت‌ عایشه‌ صدیقه‌ رضی الله عنها  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «الدنیا دار من‌ لا دار له‌، ومال‌ من‌ لا مال‌ له‌، ولها یجمع‌ من‌ لا عقل‌ له». «دنیا سرای‌ کسی ‌است‌ که‌ سرای‌ دیگری‌ ندارد و مال‌ کسی‌ است‌ که‌ مال‌ دیگری‌ ندارد و کسی‌ برای‌ آن‌ گرد می‌آورد که‌ عقلی‌ ندارد». همچنین‌ در دعای‌ منقول‌ از آن‌ حضرت‌  صلی الله علیه و آله و سلم آمده‌ است: «اللهم‌ لا تجعل‌ الدنیا اکبر همنا ولا مبلغ‌ علمنا». «بار خدایا! دنیا را بزرگترین‌ اندیشه‌ و مرام‌ ما نگردان‌ و نه‌ آن‌ را منت‌های‌ علم‌ ما قرار ده‌».

«بی‌گمان‌ پروردگار تو خود به‌ حال‌ کسی‌ که‌ از راه‌ او گمراه‌ شده‌، داناتر و همو به‌ کسی‌که‌ راه‌ یافته‌ است‌، نیز آگاهتر است‌» این‌ جمله‌، بیان‌ علت‌ دستور دادن‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ اعراض‌ و رویگردانی‌ از کفار است‌. یعنی: خدای‌  عزوجل ‌ می‌داند که‌ چه‌ کسی ‌دعوت‌ حق‌ را اجابت‌ کرده‌ و چه‌ کسی‌ آن‌ را اجابت‌ نمی‌کند پس‌ ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! تو خود را در دعوت‌ آنان‌ رنجور نکن‌ زیرا جز ابلاغ‌ پیام‌ حق‌ چیز دیگری‌ بر عهده‌ تو نیست‌ و تو این‌ مأموریت‌ را به‌ درستی‌ انجام‌ داده‌ای‌ و بدان‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌حال‌ هردو گروه‌ داناتر است‌ و هر یک‌ را مطابق‌ عقیده‌ و عملش‌ جزا می‌دهد.

﴿وَلِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ لِیَجۡزِیَ ٱلَّذِینَ أَسَٰٓـُٔواْ بِمَا عَمِلُواْ وَیَجۡزِیَ ٱلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ بِٱلۡحُسۡنَى٣١

«و هر چه‌ در آسمان‌ها و هر چه‌ در زمین‌ است‌ از آن‌ خداوند است‌» یعنی: آفریننده‌، مالک‌ و متصرف‌ فقط اوست «تا سرانجام‌ بدکرداران‌ را به‌ سزای‌ آنچه‌ انجام‌ داده‌اند جزا دهد و کسانی‌ را که‌ نیکی‌ کرده‌اند به‌ پاداشی‌ نیکو پاداش‌ دهد» یعنی: سرانجام‌ کار خلق‌ که‌ نیکوکار و بدکار هردو در میان‌ آن‌ وجود دارد، این‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ هر یک‌ را مطابق‌ عمل‌ و کارکردش‌ جزا می‌دهد. نیز احتمال‌ دارد که‌ معنی‌ چنین‌ باشد: پس‌، از کسانی‌که‌ روی‌ گردانیده‌اند، روی‌ بگردان‌ زیرا خدای‌ سبحان‌ بدکاران‌ و نیکوکاران‌ ـ هردو ـ را مناسب‌ حال‌شان‌ جزا خواهد داد اما تو تکلیفت‌ را انجام‌ داده‌ و پیام‌ حق‌ را به‌ آنان‌ ابلاغ‌ کرده‌ای‌.

﴿ٱلَّذِینَ یَجۡتَنِبُونَ کَبَٰٓئِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡفَوَٰحِشَ إِلَّا ٱللَّمَمَۚ إِنَّ رَبَّکَ وَٰسِعُ ٱلۡمَغۡفِرَةِۚ هُوَ أَعۡلَمُ بِکُمۡ إِذۡ أَنشَأَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ وَإِذۡ أَنتُمۡ أَجِنَّةٞ فِی بُطُونِ أُمَّهَٰتِکُمۡۖ فَلَا تُزَکُّوٓاْ أَنفُسَکُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ٣٢

«کسانی‌ که‌ از گناهان‌ کبیره‌ پرهیز می‌کنند» یعنی: کسانی‌ که‌ نیکوکارند، همانانند که‌ از گناهان‌ کبیره‌ پرهیز می‌کنند. گناه‌ کبیره: هر گناهی‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ در برابر ارتکاب‌ آن‌، به‌ آتش‌ دوزخ‌ هشدار داده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌بخاری‌ و مسلم‌ از علی ‌بن ‌ابی‌ طالب‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «از هفت‌ گناه‌ هلاک‌ کننده‌ بپرهیزید:

1-  شرک‌ آوردن‌ به‌ خداوند متعال‌.

2-  سحر.

3-  قتل‌ نفسی‌ که‌ خداوند متعال‌ کشتن‌ آن‌ را ـ جز به‌ حق‌ ـ حرام‌ کرده‌ است‌.

4-  خوردن‌ مال‌ یتیم‌.

5-  خوردن‌ ربا.

6-  روی ‌گردانیدن‌ در روز جنگ‌.

7-  متهم‌ کردن‌ زنان‌ پاکدامن‌ بی‌خبر مؤمن‌ به‌ فحشاء».

اما حافظ ذهبی‌ در کتاب «کبایر» خود گناهان‌ کبیره‌ را تا به‌ هفتاد بر شمرده ‌است‌. طبرانی‌ روایت‌ می‌کند که‌ مردی‌ به‌ ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  گفت: «گناهان‌ کبیره‌ هفت ‌گناه‌ بیش‌ نیست‌. ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  فرمود: این‌ گناهان‌ به‌ هفتصد گناه‌ نزدیکترند تا به‌هفت‌ گناه‌، مگر باید یادآور شد که‌ همراه‌ با استغفار و آمرزش‌خواهی‌، گناهی‌کبیره‌ باقی‌ نمی‌ماند و همراه‌ با اصرار و پافشاری‌ بر گناه‌، گناهی‌ صغیره‌ باقی ‌نمی‌ماند». یعنی: آن‌ گناه‌ صغیره‌ به‌ کبیره‌ تبدیل‌ می‌شود.

«و» نیکوکاران‌ همانانند که «از فواحش‌» یعنی: از ناشایستی‌ها و بی‌حیایی‌ها؛ همچون‌ زنا و شرک‌ پرهیز می‌کنند «مگر از لمم‌» که‌ گناهان‌ صغیره‌ است‌. گفته ‌شده: گناه‌ کبیره‌ هر گناهی‌ است‌ که‌ ختم‌ آن‌ در قرآن‌ به‌ آتش‌ دوزخ‌ بشود، فواحش‌ هر گناهی‌ است‌ که‌ در آن‌ حد شرعی‌ مقرر باشد و گناه‌ صغیره‌؛ گناهی ‌است‌ پایین‌تر از زنا، مانند بوسه‌ و غمزه‌ و نگاه‌. بخاری‌، مسلم‌ و غیر ایشان‌ از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: چیزی‌ را شبیه‌تر به‌ «لمم‌» از این‌ حدیث‌ شریف ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نیافته‌ام‌ که‌ فرمودند: «إن‌ الله‌ کتب‌ علی‌ ابن‌ آدم‌ حظه‌ من‌ الزنی‌، أدرک ‌ذلک‌ لا محالة‌، فزنی‌ العین‌ النظر، وزنی‌ اللسان‌ النطق‌، والنفس‌ تتمنی‌ وتشتهی‌ والفرج‌ یصدق‌ ذلک‌ أو یکذبه». «بی‌گمان‌ خداوند متعال‌ بر فرزند آدم‌ بهره‌ وی‌ از زنا را نوشته‌ است‌ و او خواه‌ناخواه‌ این‌ بهره‌ را در می‌یابد پس‌ زنای‌ چشم‌ نظر کردن‌ است‌ و زنای‌ زبان‌ سخن‌ گفتن‌ و نفس‌ نیز آرزو و اشتها می‌کند آن‌گاه‌ فرج‌ یا این‌ اشتها را تصدیق‌ می‌کند یا تکذیب‌». یعنی: آلت‌ تناسلی‌ یا این‌ اشت‌ها را تأیید کرده‌ و مرتکب‌ زنا می‌گردد، یا به‌ آن‌ دست‌ رد زده‌ اشت‌های‌ خود را مهار می‌کند و مرتکب ‌زنا نمی‌شود.

«بی‌گمان‌ پروردگارت‌ نسبت‌ به‌ آن‌ها گسترده‌ آمرزش‌ است‌» یعنی: هرچند گناه ‌صغیره‌ از حکم‌ مؤاخذه‌ حق‌ تعالی‌ خارج‌ است‌، لیکن‌ خارج‌ از آن‌ نیست‌ که‌ گناه ‌شمرده‌ شود اما خداوند متعال‌ آن‌ را به‌ رحمت‌ گسترده‌ و مغفرت‌ فراگیر خود می‌آمرزد و محو می‌کند. بیضاوی‌ می‌گوید: «شاید حق‌ تعالی‌ هشدار به‌ بدکاران‌ و مژده‌ به‌ نیکوکاران‌ را از آن‌ رو با این‌ جمله‌ دنبال‌ کرد که‌ مرتکب‌ گناه‌ کبیره‌ از رحمت‌ وی‌ ناامید نشده‌ و فرود آمدن‌ عذاب‌ را بر خود حتمی‌ و اجتناب‌ناپذیر نداند بلکه‌ برود و با توبه‌ و انابت‌، دروازه‌های‌ رحمت‌ را بکوبد». «او به‌ احوال‌ شما داناتر است‌ از آن‌ دم‌ که‌ شما را از زمین‌ پدید آورد» یعنی: شما را در ضمن‌ آفرینش ‌پدرتان‌ آدم‌ از زمین‌ آفرید زیرا حق‌ تعالی‌ آدم‌  علیه السلام  را از گل‌ آفرید پس‌ او به‌ طبایع‌ وسرشت‌های‌ شما آگاه‌ و داناست «و آن‌گاه که‌ شما جنین‌هایی‌ در شکمهای‌ مادرانتان‌ بودید» یعنی: در این‌ حال‌ نیز حق‌ تعالی‌ می‌دانست‌ که‌ شما لابد به‌ گناهان‌ صغیره ‌آلوده‌ می‌شوید «پس‌ خودتان‌ را تزکیه‌ نکنید» یعنی: از روی‌ خودستایی‌ و خود بزرگنمایی‌، خودتان‌ را ستایش‌ نکرده‌ و از گناه‌ پاک‌ و بی‌آلایش‌ معرفی‌ نکنید و نگویید که‌ از گناهان‌ صغیره‌ پاک‌ و وارسته‌ بوده‌ و در هفت‌ لفافه‌ از عفاف‌ و پاکدامنی‌ و نجات‌ قرار دارید. ولی‌ اگر ثنا و وصف‌ شما از خودتان‌ بر سبیل ‌اعتراف‌ به‌ نعمت‌ باشد، این‌ کاری‌ نیکو است‌ «خدا به‌ حال‌ کسی‌ که‌» در دنیا ازگناهان «پرهیزگاری‌ نموده‌ داناتر است‌». نظیر این‌ آیه‌ است‌ آیه ‌﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنفُسَهُمۚ بَلِ ٱللَّهُ یُزَکِّی مَن یَشَآءُ وَلَا یُظۡلَمُونَ فَتِیلًا٤٩ [النساء: 49]. «آیا ندیدی‌ به‌سوی‌ کسانی‌ که‌ خود را تزکیه‌ می‌کنند؟ بلکه‌ خداوند هرکه را که‌ خواهد تزکیه‌ می‌کند و به‌ اندازه‌ نخ‌ روی‌ هسته‌ خرمایی‌ هم‌ ستم‌ نمی‌بینند».

مسلم‌ در صحیح‌ خود حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ را از محمد بن ‌عمر و بن‌ عطاء رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: «من‌ دخترم‌ را (بره: نیکوکار) نام‌ گذاشتم‌ اما زینب ‌بنت ‌ابی ‌سلمه‌ به‌ من‌ گفت: رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از این‌ اسم‌ نهی‌ نمودند و فرمودند: خود را تزکیه‌ نکنید زیرا خدای‌  عزوجل ‌ به‌ اهل‌ بر و نیکویی‌ از شما داناتر است‌. اصحاب‌ گفتند: پس‌ چه‌ اسمی‌ بر آن‌ دختر بگذاریم‌؟ فرمودند: زینب‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالرحمن ‌بن‌ ابی ‌بکره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: مردی‌ نزد رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از مرد دیگری‌ ستایش‌ کرد. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «ویلک‌ قطعت‌ عنق‌ صاحبک‌ ـ مرارا ـ إذا کان‌ أحدکم‌ مادحا صاحبه‌ لا محالة‌، فلیقل: أحسب‌ فلانا والله‌ حسیبه‌ ولا أزکی‌ علی‌ الله أحدا، أحسبه‌ کذا وکذا، إن‌ کان‌ یعلم‌ ذلک». «وای‌ بر تو، گردن‌ رفیقت‌ را قطع‌ نمودی‌ ـ این‌ جمله‌ را چند بار تکرار نمودند پس‌ چنانچه‌ یکی‌ از شما خواه ‌ناخواه‌ می‌خواهد رفیقش‌ را مدح‌ کند، باید بگوید: فلان‌ را چنین‌ می‌پندارم‌ و خداوند عزوجل  حسابگر اوست‌ و من‌ احدی‌ را بر خداوند عزوجل  تزکیه‌ نمی‌کنم‌، من‌ او را چنین‌ و چنان‌ می‌پندارم‌. در صورتی‌ که‌ به ‌اوصافی‌ که‌ برای‌ وی‌ بر می‌شمرد، داناست‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  دستور دادند تا بر روی‌ مداحان‌ خاک‌ پاشیده‌ شود.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از ثابت‌بن‌حارث‌ انصاری رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: چون‌ طفل‌ صغیری‌ از یهود می‌مرد، می‌گفتند: آن‌ طفل‌ صدیق‌ است‌. پس‌ این‌ خبر به‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  رسید، ایشان‌ فرمودند: «کذبت‌ الیهود، ما من‌ نسمة‌ یخلقه‌ الله‌ فی‌ بطن‌ امه‌ إلا ویعلم‌ إنه‌ شقی‌ أو سعید». «دروغ‌ گفتند یهود زیرا هیچ‌ جنبنده‌ای‌ که‌ خداوند عزوجل  او را در شکم‌ مادرش‌ می‌آفریند، نیست‌ مگر این‌که ‌می‌داند که‌ او شقی‌ است‌ یا سعید». پس‌ خداوند متعال‌ در این‌ هنگام‌ این‌ آیه‌ رانازل‌ فرمود: ﴿هُوَ أَعۡلَمُ بِکُمۡ إِذۡ أَنشَأَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ [النجم: 32].

﴿أَفَرَءَیۡتَ ٱلَّذِی تَوَلَّىٰ٣٣

«پس‌ آیا آن‌ کسی‌ را که‌ روی‌ برتافت‌» از خیر و از پیروی‌ حق «دیده‌ای‌؟». مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیات‌ (33 ـ 41) از واحدی‌ و ابن‌جریر نقل‌ کرده‌اند که‌ این‌ آیات‌ درباره‌ ولیدبن‌مغیره‌ نازل‌ شد زیرا او در آغاز پیرو دین ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  گردید ولی‌ با طعن‌ و سرزنش‌ بعضی‌ از مشرکان‌ روبرو شد و وقتی‌ به ‌او گفتند: چرا دین‌ بزرگان‌ را ترک‌ کرده‌ و راه‌ و رسم‌ آنان‌ را گم‌ کرده‌ای‌ و پنداشته‌ای‌ که‌ آنان‌ در دوزخ‌اند؟ ولید گفت: من‌ از عذاب‌ خدا ترسیدم‌. سپس‌ آن‌ شخص‌ برای‌ ولید ضامن‌ و عهده‌دار این‌ امر شد که‌ اگر چیزی‌ از مال‌ خویش‌ را به‌ وی‌ بدهد و به‌ شرک‌ برگردد، وی‌ از جای‌ او عذاب‌ خدای‌ سبحان‌ را تحمل ‌می‌کند و برمی‌دارد! پس‌ در آغاز ولید بخشی‌ از مالی‌ را که‌ برای‌ آن‌ شخص‌ در برابر اعطای‌ آن‌ تعهد به‌ گردن‌ گرفته‌ بود داد اما پس‌ از آن‌ بخل‌ ورزید و تمام‌ آن‌ رابه‌ وی‌ نپرداخت‌. آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ این‌ آیات‌ را نازل‌ نمود. البته‌ در سبب‌ نزول‌این‌ آیات‌، روایات‌ دیگری‌ نیز نقل‌ شده‌ است‌.

﴿وَأَعۡطَىٰ قَلِیلٗا وَأَکۡدَىٰٓ٣٤

«و اندکی‌ بخشید» از مال «و باز ایستاد» از بخشیدن‌ بقیه‌ پس‌ پرداخت‌ آن‌ را به‌ اتمام‌ نرسانید؟ گفته‌ می‌شود: حفر فاکدی: حفر کرد اما به‌ زمینی‌ سخت‌ وصخره ‌مانند رسید که‌ چاه‌کن‌ را از ادامه‌ کار و به‌ اتمام‌ رساندن‌ حفر آن‌ بازمی‌دارد. همچنین‌ وقتی‌ خیر شخص‌ کم‌ شود، گفته‌ می‌شود: اکدی‌ الرجل‌.

﴿أَعِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡغَیۡبِ فَهُوَ یَرَىٰٓ٣٥

«آیا علم‌ غیب‌ نزد اوست‌ و او می‌بیند؟» یعنی: آیا این‌ شخص‌ بی‌خیر، به‌ عذابی ‌که‌ از وی‌ غایب‌ است‌ علم‌ دارد لذا به‌ این‌ امر یقین‌ دارد که‌ فرد دیگری‌ از جایش ‌عذاب‌ را تحمل‌ می‌کند؟ یا معنی‌ این‌ است: آیا این‌ شخص‌ که‌ دست‌ از انفاق‌ مال ‌کشید ـ یعنی‌ ولیدبن‌ مغیره‌ ـ علم‌ غیب‌ دارد که‌ مالش‌ با انفاق‌ تمام‌ می‌شود؟ درحالی‌ که‌ قضیه‌ چنان‌ که‌ او می‌پندارد، نیست‌.

﴿أَمۡ لَمۡ یُنَبَّأۡ بِمَا فِی صُحُفِ مُوسَىٰ٣٦

«یا بدانچه‌ در صحیفه‌های‌ موسی‌ است‌» یعنی: به‌ اسفاری‌ که‌ به‌ موسی‌  علیه السلام  داده ‌شد و مشتمل‌ بر تورات‌ بود «آگاهش‌ نکرده‌اند؟» دلیل‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ صحیفه‌های‌ موسی‌  علیه السلام  را مقدم‌ ذکر کرد، این‌ است‌ که‌ این‌ صحیفه‌ها از دیگر صحف‌ مشهورتر، از نظر زمان‌ نزدیک‌تر و از نظر تعداد بیشتر بود.

 

 

﴿وَإِبۡرَٰهِیمَ ٱلَّذِی وَفَّىٰٓ٣٧ أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ٣٨

«و ابراهیمی‌ که‌ وفا کرد» یعنی: آیا از مضمون‌ صحفی‌ که‌ خداوند متعال‌ به‌ ابراهیم‌ علیه السلام  با وفا داد، آگاه‌ نشده‌ است‌، ابراهیمی‌ که‌ عهد به‌ جای‌ آورد و آنچه‌را که‌ بدان‌ مأمور شده‌ بود، به‌ پایه‌ اکمال‌ و اتمام‌ رسانید؟ به‌قولی: معنای‌ (وفی‌) این‌ است: ابراهیم‌  علیه السلام  در وفا کردن‌ به‌ عهدی‌ که‌ با خدای‌  عزوجل ‌ بسته‌ بود، سعی ‌بلیغ‌ کرد. به‌ ذکر صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام اکتفا شد زیرا مشرکان‌ ادعا می‌کردند که‌ بر آیین‌ ابراهیم‌ علیه السلام  اند و اهل‌ کتاب‌ نیز به‌ تورات‌ تمسک‌ می‌ورزیدند.آری‌! قاعده‌ مطرح‌ شده‌ در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی علیهماالسلام این‌ بود: «که‌ هیچ ‌بردارنده‌ای‌ بار گناه‌ دیگری‌ را بر نمی‌دارد» یعنی: هیچ‌کس‌ به‌ گناه‌ غیر خود مؤاخذه ‌نمی‌شود پس‌ هرکس‌ مرتکب‌ جرمی‌ مانند کفر یا هر گناه‌ دیگری‌ شد، بار گناهش ‌فقط بر دوش‌ خود اوست‌ و هیچ‌کس‌ آن‌ را از جایش‌ بر نمی‌دارد. که‌ این‌ اصل‌، معروف‌ به‌ اصل‌ «مسئولیت‌ فردی‌» است.

﴿وَأَن لَّیۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ٣٩

«و» آیا از «این‌» امر آگاه‌ نشده‌ است «که‌ به‌ انسان‌ جز آنچه‌ عمل‌ کرده ‌نرسد» یعنی: به‌ انسان‌ جز پاداش‌ و جزای‌ سعی‌ و عمل‌ خود وی‌ چیز دیگری ‌نمی‌رسد و او در برابر عملی‌ که‌ انجامش‌ نداده‌ است‌، مستحق‌ اجر و مزدی‌ نیست‌. البته‌ این‌ قاعده‌ که‌ هیچ‌کس‌ جز در برابر عمل‌ خودش‌ پاداش‌ داده‌ نمی‌شود، در مقابل‌ قاعده‌ سابق‌ است‌ که‌ هیچ‌کس‌ گناه‌ دیگری‌ را بر نمی‌دارد. پس‌ همچنان‌که ‌احدی‌ مسئولیت‌ یا گناه‌ غیر خویش‌ را بر دوش‌ نمی‌کشد، همین‌گونه‌، جز در برابر کارکرد خودش‌ پاداشی‌ نیز به‌ وی‌ تعلق‌ نمی‌گیرد.

امام‌ شافعی  رحمه الله  از همین‌ آیه‌ کریمه‌ چنین‌ استنباط کرده‌ است‌ که‌ ثواب‌ قرائت ‌قرآن‌ به‌ مردگان‌ نمی‌رسد؛ زیرا این‌ قرائت‌ از عمل‌ و کسب‌ خودشان‌ نیست‌. اما معتمد در مذاهب‌ چهارگانه‌ این‌ است‌ که‌ ثواب‌ قرائت‌ به‌ اموات‌ می‌رسد زیرا این‌ بخشش‌ و دعایی‌ است‌ به‌ وسیله‌ قرآن‌ که‌ در هنگام‌ تلاوتش‌، رحمت‌ها نازل ‌می‌شود. در سنت‌ نبوی‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نیز رسیدن‌ ثواب‌ دعا و صدقه‌ (ایصال‌ ثواب‌) برای ‌میت‌ به‌ ثبوت‌ رسیده‌ است‌ و این‌ امری‌ اجماعی‌ است‌. مسلم‌، بخاری‌ و اصحاب‌ کتب‌ حدیث‌ ـ جز ابن‌ماجه‌ ـ از ابی‌هریره‌ رضی الله عنه  در حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «إذا مات‌ الإنسان‌ انقطع‌ عمله‌ إلا من‌ ثلاث: صدقة‌جاریة‌، أو علم‌ ینتفع‌ به‌، أو ولد صالح‌ یدعو له‌». «چون‌ انسان‌ بمیرد؛ عمل‌ وی‌ قطع‌می‌شود جز از سه‌ چیز: صدقه‌ جاری‌، یا علمی‌ که‌ از آن‌ سود برده‌ می‌شود، یا فرزند شایسته‌ای‌ که‌ برای‌ او دعا می‌کند». قرطبی‌ می‌گوید: «بسیاری‌ از احادیث‌ بر این‌ قول‌ دلالت‌ دارند که‌ ثواب‌ عمل‌ صالح‌ دیگران‌ به‌ مؤمن‌ می‌رسد».

﴿وَأَنَّ سَعۡیَهُۥ سَوۡفَ یُرَىٰ٤٠

«و این‌» امر نیز در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است «که‌ کوشش‌ او زودا که‌ دیده‌ شود» یعنی: عمل‌ هر شخص‌، ثبت‌ شده‌ و محفوظ است‌ و به‌ زودی ‌این‌ سعی‌ و عملش‌ در روز قیامت‌ بر او آشکار ساخته‌ شده‌ و عرضه‌ می‌شود پس ‌اهل‌ قیامت‌ حاصل‌ سعی‌ و عملش‌ را می‌بینند تا نیکوکار مورد اکرام‌ و بدکار مورد سرزنش‌ و توبیخ‌ قرار گیرد.

﴿ثُمَّ یُجۡزَىٰهُ ٱلۡجَزَآءَ ٱلۡأَوۡفَىٰ٤١

«سپس‌ به‌ حسب‌ آن‌ سعی‌، به‌ پاداشی‌ هر چه‌ تمامتر» یعنی: به‌ پاداشی‌ کامل و ناکاسته‌ به‌ تمام‌ترین‌ شکل‌ و صورت «پاداش‌ داده‌ خواهد شد» بنابراین‌، انسان‌ در برابر گناه‌ جزایی‌ همانند آن‌ دریافت‌ می‌کند اما در برابر ثواب‌، از ده‌ برابر تا هفتصد برابر و بیشتر از آن‌ ـ تا آنجا که‌ خداوند  عزوجل ‌ بر آن‌ بیفزاید ـ پاداش‌ داده ‌می‌شود.

﴿وَأَنَّ إِلَىٰ رَبِّکَ ٱلۡمُنتَهَىٰ٤٢

«و این‌» امر نیز در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است «که‌ بازگشت‌ به‌سوی‌ پروردگار توست‌» یعنی: سرانجام‌ و سرنوشت‌ همه‌ کس‌ به‌ سوی‌ حق‌ تعالی ‌است‌ نه‌ به‌ سوی‌ غیر وی‌ لذا آنان‌ را در برابر اعمالشان‌ جزا می‌دهد. روایت‌ شده‌است‌ که‌ معاذبن‌ جبل رضی الله عنه  در میان‌ قبیله «بنی‌اود» ایستاد و گفت: «ای‌ بنی‌اود! من ‌فرستاده‌ فرستاده‌ خداوند عزوجل  به‌ سوی‌ شما هستم‌، آیا می‌دانید که‌ بازگشت‌ همه‌ به‌سوی‌ خداست‌، به‌ سوی‌ بهشت‌ یا به‌ سوی‌ دوزخ‌؟!».

﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ أَضۡحَکَ وَأَبۡکَىٰ٤٣

«و این‌» امر نیز در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است‌ «که‌ هم‌ اوست‌که‌ خندانید و گریانید» یعنی: حق‌ تعالی‌ اهل‌ بهشت‌ را در بهشت‌ خندانید و اهل ‌دوزخ‌ را در دوزخ‌ گریانید، یا هرکه را که‌ خواست‌ در دنیا خندانید؛ پس‌ او را شادمان‌ و مسرور ساخت‌ و هرکه را که‌ خواست‌ گریانید؛ پس‌ او را اندوهگین‌ و مغموم‌ ساخت‌ لذا اوست‌ که‌ آفریننده‌ اسباب‌ خنده‌ و گریه‌ می‌باشد.

واحدی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از عائشه‌ رضی الله عنها  روایت‌ کرده‌ است‌ که ‌فرمود: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از نزد گروهی‌ گذشتند که‌ می‌خندیدند پس‌ خطاب‌ به‌ آنان ‌فرمودند: اگر شما آنچه‌ را که‌ من‌ می‌دانم‌، می‌دانستید؛ یقینا بسیار می‌گریستید وکمتر می‌خندیدید!». به‌ دنبال‌ آن‌ جبرئیل‌  علیه السلام  بر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرود آمد و این ‌آیه‌ را بر ایشان‌ نازل‌ کرد آن‌گاه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ سوی‌ آنان‌ بازگشتند و فرمودند: چهل‌ قدم‌ به‌ جلو بر نداشتم‌ که‌ جبرئیل‌ بر من‌ فرود آمد و گفت: نزد این‌ گروه‌ برو وبه‌ ایشان‌ بگو که‌ خدای‌  عزوجل ‌ می‌فرماید: ﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ أَضۡحَکَ وَأَبۡکَىٰ٤٣ [النجم: 43].

﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ أَمَاتَ وَأَحۡیَا٤٤

«و» نیز در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است‌ که «هم‌ اوست‌ که ‌میرانید و زنده‌ گردانید» یعنی: حق‌ تعالی‌ است‌ که‌ اسباب‌ مرگ‌ و زندگی‌ را به‌ وجود آورد و جز او کسی‌ بر این‌ کار قادر نیست‌.

﴿وَأَنَّهُۥ خَلَقَ ٱلزَّوۡجَیۡنِ ٱلذَّکَرَ وَٱلۡأُنثَىٰ٤٥

«و» نیز در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است‌ که «هم‌ اوست‌ که‌ زوج ‌نرینه‌ و مادینه‌ را آفرید» از هر انسان‌، یا از هر حیوانی‌.

﴿مِن نُّطۡفَةٍ إِذَا تُمۡنَىٰ٤٦

آری‌! او زوج‌ نرینه‌ و مادینه‌ را آفرید «از نطفه‌ای‌ چون‌ فروریخته‌ شود» در رحم‌ و به‌ یکباره‌ در آن‌ برجهانده‌ شود. آفرینش‌ نرینه‌ و مادینه‌ از نطفه‌، از جمله‌ متضاداتی‌ است‌ که‌ در آن‌ وجود دارد زیرا بعضی‌ از آن‌ نرینه‌ خلق‌ می‌شود و بعضی‌ مادینه‌. نطفه: آب‌ اندک‌ است‌.

﴿وَأَنَّ عَلَیۡهِ ٱلنَّشۡأَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰ٤٧

«و نیز» در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است‌ که «پدید آوردن‌ عالم ‌دیگر» یعنی: بازگردانیدن‌ ارواح‌ در اجسام‌ به‌ هنگام‌ رستاخیز «بر عهده‌ اوست‌».

﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ أَغۡنَىٰ وَأَقۡنَىٰ٤٨

«و» نیز در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است‌ که «هم‌ اوست‌ که‌ توانگر ساخت‌ و سرمایه‌ بخشید» یعنی: حق‌ تعالی‌ برای‌ بعضی‌ به‌ قدری‌ ثروت ‌بخشید که‌ آن‌ها را از مردم‌ بی‌نیاز گردانید و برای‌ دیگران‌ سرمایه‌ای‌ فوق‌ ثروت‌ آنان‌ داد. یا معنی‌ این‌ است: اوست‌ که‌ بعضی‌ را سرمایه‌دار و بعضی‌ را فقیر گردانید، بر حسب‌ مشیت‌ و بر اساس‌ مصلحت‌ و حکمت‌ خویش‌.

بدین‌گونه‌، خداوند متعال‌ از آیه‌ (38) تا این‌ آیه‌، ده‌ اصل‌ و اساس‌ مهمی‌ را که‌ در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است‌ بیان‌ نمود و اینک‌ این‌ ده‌ اصل‌ و دلیل‌ را با ذکر پنج‌ مثال‌ یا نمونه‌ دیگر از ادله‌ قدرت‌ خویش‌ مؤکد می‌گرداند که‌ عبارت‌اند از:

﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ رَبُّ ٱلشِّعۡرَىٰ٤٩

«و هم‌ اوست‌ پروردگار ستاره‌ شعری‌» «شعری‌» ستاره‌ای‌ است‌ نورانی‌ در پشت ‌ستاره «جوزاء» که‌ قبیله «خزاعه‌» آن‌ را می‌پرستیدند. امام‌ رازی‌ گفته‌ است‌ که: «در میان‌ ستارگان‌ دو ستاره‌ شعری‌ وجود دارد؛ یکی‌ شامی‌ و دیگری‌ یمنی‌ و مراد آیه‌ کریمه‌ شعرای‌ یمنی‌ است‌ چرا که‌ همو مورد پرستش‌ قرار می‌گرفت‌». برخی‌ از مفسران‌ گفته‌ اند: خدای‌ سبحان‌ برای‌ رد بر کسانی‌ که‌ این‌ ستاره‌ را پرستش ‌می‌کردند، مخصوصا فرمود که‌ پروردگار شعری‌ است‌ در حالی‌که‌ او پروردگار همه‌ چیزهاست‌. نقل‌ است: اولین‌ کسی‌ که‌ پرستش «شعری‌» را مرسوم‌ کرد، ابوکبشه‌ از اشراف‌ عرب‌ بود و قریش‌ به‌ منظور تشبیه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ وی‌، به ‌ایشان «فرزند ابو کیشه» می‌گفتند زیرا آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  مانند ابوکبشه‌ با دین‌ آنان ‌مخالفت‌ کرده‌ بودند. ابو کبشه‌ از اجداد مادری‌ رسول ‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بود.

﴿وَأَنَّهُۥٓ أَهۡلَکَ عَادًا ٱلۡأُولَىٰ٥٠

«و هم‌ اوست‌ که‌ عاد نخستین‌ را نابود ساخت‌» عاد نخستین‌، اولین‌ امتی‌ است‌ که ‌بعد از امت‌ نوح‌  علیه السلام  نابود ساخته‌ شده‌ است‌. گفته‌ شده‌ که‌ عاد نخستین‌؛ قوم‌ هود علیه السلام  و عاد دوم‌؛ عاد «ارم‌» است‌. به ‌قولی‌ دیگر: عاد دوم‌ قوم‌ ثمودند که‌ صالح‌  علیه السلام  پیامبرشان‌ بود.

﴿وَثَمُودَاْ فَمَآ أَبۡقَىٰ٥١

«و ثمود را نیز نابود ساخت‌» چنان‌که‌ عاد را نابود کرد «و هیچ‌کس‌ را باقی ‌نگذاشت‌» یعنی: هیچ‌ یک‌ از دو گروه‌ یادشده‌ را باقی‌ نگذاشت‌.

 

﴿وَقَوۡمَ نُوحٖ مِّن قَبۡلُۖ إِنَّهُمۡ کَانُواْ هُمۡ أَظۡلَمَ وَأَطۡغَىٰ٥٢

«و پیش‌ از آن‌ها» یعنی: پیش‌ از هلاک‌ ساختن‌ عاد و ثمود، خداوند عزوجل  «قوم ‌نوح‌ را هلاک‌ کرد زیرا آنان‌ ستمگرتر و سرکش‌تر بودند» از عاد و ثمود، چه‌ آنان‌ باوجود آن‌ مدت‌ طولانی‌ (950) ساله‌ای‌ که‌ نوح‌  علیه السلام  آنان‌ را به‌ سوی‌ حق‌ دعوت ‌می‌کرد، با نافرمانی‌های‌ خود در برابر خدای‌  عزوجل ‌ گردنکشی‌ کردند، به‌ علاوه ‌آن‌ها آغازگر ستم‌ بودند و آغازگر، ستمگرتر است‌. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «ومن‌ سن‌ سنة سیئة‌ فعلیه‌ وزرها ووزر من‌ عمل‌ بها». «هر کس‌ سنت‌ بدی‌ را بنیان‌ گذارد؛ بر اوست‌ گناه‌ آن‌ و گناه‌ کسانی‌ که‌ بدان‌ سنت‌ بد عمل‌ کرده‌اند».

﴿وَٱلۡمُؤۡتَفِکَةَ أَهۡوَىٰ٥٣

«و مؤتکفه‌ را واژگون‌ کرد» مؤتکفه: شهرهای‌ قوم‌ لوط ـ یعنی‌ سدوم‌ و عاموره‌ ـ است‌. این‌ شهرها از آن‌ رو مؤتکفه‌ نامیده‌ شد که‌ هم‌ اهالی‌ خود را واژگون‌ کرد و هم‌ خود نگونسار شد ـ یعنی‌ بلندای‌ آن‌ هم‌سطح‌ زیرین‌ آن‌ گردید ـ وجبرئیل‌  علیه السلام  بعد از آن‌ که‌ آن‌ها را به‌ هوا برداشت‌، نگونسار واژگون‌شان‌ کرد.

﴿فَغَشَّىٰهَا مَا غَشَّىٰ٥٤

«پوشاند بر آن‌» یعنی: بر شهرهای‌ قوم‌ لوط «آنچه‌ را پوشاند» از سنگهایی‌ که ‌بر آن‌ فروافتاد و نیز بر آنان‌ انواع‌ عذاب‌ را پوشاند. ابهام‌ در «ما» برای‌ افاده‌ تهویل ‌و تعمیم‌ عذاب‌ برآنان‌ است‌.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکَ تَتَمَارَىٰ٥٥

«پس‌ به‌ کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارت‌ تردید روا می‌داری‌» ای‌ انسان ‌تکذیب‌کننده‌ شکاک‌ شبهه ‌افگن‌ ناسپاس‌؟ مراد از نعمت‌ها، نعمت‌هایی‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ قبلا آن‌ها را بر شمرد؛ از آفرینششان‌، توانگر ساختن‌شان‌، آفرینش ‌آسمان‌ و زمین‌ و نعمت‌هایی‌ که‌ در آن‌ها برای‌ انسان‌ پدید آورده‌ است‌.

﴿هَٰذَا نَذِیرٞ مِّنَ ٱلنُّذُرِ ٱلۡأُولَىٰٓ٥٦

«این‌ هشداردهنده‌ای‌ از هشداردهندگان‌ نخستین‌ است» یعنی: محمد صلی الله علیه و آله و سلم  فرستاده‌ای‌ همچون‌ فرستادگان‌ پیشین‌ قبل‌ از خود به‌ سوی‌ شماست‌ زیرا او نیز شمارا بیم‌ و هشدار می‌دهد همان‌گونه‌ که‌ ایشان‌ اقوام‌ خود را هشدار دادند. چنان‌که‌ در سوره «احقاف/‌9» خواندیم‌ که‌ خداوند متعال‌ فرمود: ﴿قُلۡ مَا کُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ [الأحقاف: 9]. «بگو: من‌ پدیده‌ای‌ نوظهور در میان‌ پیامبران‌ نبوده‌ام‌».

﴿أَزِفَتِ ٱلۡأٓزِفَةُ٥٧

«نزدیک‌ شونده‌ نزدیک‌ گشت‌» یعنی: قیامت‌ نزدیک‌ شد چرا که‌ زمان‌ برپایی‌ آن‌ نزدیک‌ است‌؛ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «مثلی‌ ومثل‌ الساعة کهاتین». «مثل‌ من‌ و مثل‌ قیامت‌ همانند این‌ دو انگشت‌ من‌ است‌». و دو انگشت‌ میانه‌ وسبابه‌ خود را از هم‌ باز کردند.

﴿لَیۡسَ لَهَا مِن دُونِ ٱللَّهِ کَاشِفَةٌ٥٨

«جز خدا کسی‌ کاشف‌ آن‌ نیست‌» یعنی: هیچ‌کس‌ جز خداوند عزوجل  قادر به‌ برطرف‌ ساختن‌ قیامت‌ نیست‌؛ آن‌گاه‌ که‌ خلق‌ را با سختی‌ها و هول‌ و هراس‌های‌ آن‌ درپوشاند.

﴿أَفَمِنۡ هَٰذَا ٱلۡحَدِیثِ تَعۡجَبُونَ٥٩

«آیا از این‌ سخن‌ تعجب‌ می‌کنید؟» یعنی: چگونه‌ تکذیب‌کنان‌ از استماع‌ قرآن‌، یا از وقوع‌ قیامت‌ تعجب‌ می‌کنید؟.

﴿وَتَضۡحَکُونَ وَلَا تَبۡکُونَ٦٠

«و می‌خندید» یعنی: از روی‌ استهزا و تمسخر بر قرآن‌ یا بر قیامت‌ می‌خندید، با آن‌که‌ قیامت‌ نه‌ محل‌ تکذیب‌ است‌ و نه‌ موضع‌ استهزا «و نمی‌گریید؟» از بیم‌ وانزجار وعید و عذابهای‌ سختی‌ که‌ در آن‌ است‌؟! روایت‌ شده‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از نزول‌ این‌ آیه‌ هیچ‌گاه‌ خندان‌ دیده‌ نشدند و خنده‌ ایشان‌ فقط تبسم‌ بود. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ چون‌ آیه: ﴿أَفَمِنۡ هَٰذَا ٱلۡحَدِیثِ تَعۡجَبُونَ٥٩ [النجم: 59] نازل‌ شد، اهل «صفه‌» گفتند: «إنا لله وإنا إلیه راجعون» سپس‌ گریستند تا بدانجا که‌ اشک‌هایشان‌ بر رخسارهایشان‌ جاری‌ شد. پس‌ چون ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  صدای‌ گریه‌ آنان‌ را شنیدند، خود نیز با ایشان‌ گریستند و ما نیز برای ‌گریه‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گریستیم‌؛ آن‌گاه‌ فرمودند: «لا یلج‌ النار من‌ بکی‌ من‌ خشیة‌ الله‌، ولایدخل‌ الجنة‌ مصر علی‌ معصیة‌ الله‌، ولو لم‌ تذنبوا لذهب‌ الله‌ بکم‌ ولجاء بقوم‌ یذنبون ‌فیغفر لهم‌ ویرحمهم‌ إنه‌ هو الغفور الرحیم». «هر کس‌ از ترس‌ خدا گریست‌، به‌ آتش ‌وارد نمی‌شود و هرکس‌ بر معصیت‌ خدا پای‌ فشرد، به‌ بهشت‌ وارد نمی‌شود و اگر شما گناه‌ نکنید، همانا خداوند شما را بر می‌دارد و قومی‌ را به‌ میان‌ می‌آورد که ‌گناه‌ کنند تا برآنان‌ بیامرزد و رحم‌ کند زیرا اوست‌ که‌ آمرزگار مهربان‌ می‌باشد». ابو حازم‌ می‌گوید: «روزی‌ جبرئیل  علیه السلام  درحالی‌ بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرود آمد که‌ مردی‌ نزد ایشان‌ می‌گریست‌ پس‌ جبرئیل‌  علیه السلام  از رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  پرسید که‌ این ‌شخص‌ کیست‌؟ فرمودند: این‌ فلان‌ است‌. جبرئیل‌  علیه السلام  گفت: ما همه‌ اعمال ‌بنی‌آدم‌ را وزن‌ می‌کنیم‌، جز گریه‌ را زیرا خداوند متعال‌ با یک‌ قطره‌ اشک‌، دریاهایی‌ از جهنم‌ را خاموش‌ می‌گرداند».

﴿وَأَنتُمۡ سَٰمِدُونَ٦١

«و شما بازی‌کننده‌ هستید» یعنی: شما به‌ انواع‌ سرگرمی‌ها سرگرم‌ و سرخوش ‌هستید، یا شما متکبرانه‌ سر برافراشته‌اید و می‌خرامید.

﴿فَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ وَٱعۡبُدُواْ۩٦٢

«پس‌ الله را سجده‌ کنید و بپرستید» از آن‌ رو که‌ او سزاوار سجده‌ و پرستش‌ از سوی‌ شماست‌. روایت ‌شده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در هنگام‌ تلاوت‌ این‌ آیه ‌کریمه‌ سجده‌ کردند و مسلمانان‌ و کفار که‌ در امر وحی‌ و قرآن‌ شک‌ داشته‌ و با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در ستیز بودند، نیز با ایشان‌ سجده‌ کردند. آری‌! آیات‌ عظیم‌ این‌ سوره‌، چون‌ پتکی‌ سنگین‌ بر دلهایشان‌ فرود آمد به‌ گونه‌ای‌ که‌ نتوانستند در برابر تأثیر قرآن‌ مقاومت‌ کنند پس‌ بی‌اختیار به‌ سجده‌ رفتند. از همین‌ رو شافعی‌ و ابو حنیفه  رحمه الله  بر آنند که‌ این‌ آیه‌ محل‌ سجده‌ تلاوت‌ است‌.




[1]- این‌ توضیح‌ از مترجم‌ است‌.

تفسیر سوره‌ قمر

سوره‌ قمر

مکی‌ است‌ و دارای‌ (55)‌ آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ با خبر دادن‌ حق‌ تعالی‌ از دو پاره‌ شدن ‌ماه‌ به‌ عنوان‌ معجزه‌ای‌ برای‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، «قمر» نامیده‌ شد.

قبلا در بیان‌ فضیلت‌ سوره «ق‌» نیز نقل‌ کردیم‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  دو سوره‌ «ق‌» و «قمر» را در نمازهای‌ عید اضحی‌ و فطر می‌خواندند زیرا این‌ دو سوره‌، مشتمل‌ بر مژده‌ها، هشدارها، بیان‌ آغاز و اعاده‌ آفرینش‌، توحید، نبوت‌ و غیر آن ‌از مقاصد عظیم‌اند.

صاحب‌ تفسیر «فی‌ ظلال‌ القرآن‌» می‌گوید: «این‌ سوره‌ از آغاز تا انجام‌ خود، حمله‌ای‌ سخت‌ کوبنده‌ و محکم‌ بر دل‌های دروغ‌انگاران‌ هشدارهای‌ الهی‌ است‌، به‌ همان‌ اندازه‌ که‌ آرامبخش‌ نیرومند و محکمی‌ برای‌ دل‌های مؤمنان‌ و باورمندان ‌است‌».

﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ١

«قیامت‌ نزدیک‌ شد» یعنی: قیامت‌ به‌ اعتبار زمانی‌ که‌ از عمر دنیا بعد از نبوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم  باقی‌ مانده‌ و در مقایسه‌ با آنچه‌ که‌ از عمر دنیا گذشته‌ است‌، نزدیک ‌شد. البته‌ مرور قرن‌ها بعد از نزول‌ این‌ آیه‌ و گذشت‌ ده‌ها قرن‌ دیگر نیز، در عمر دنیایی‌ که‌ آن‌ را دانشمندان‌ معاصر پنج‌ میلیارد سال‌ یا بیشتر از آن‌ تخمین‌ زده‌اند، چیزی‌ به‌ حساب‌ نمی‌آید لذا قیامت‌ به‌ این‌ اعتبار نزدیک‌ است‌ که‌ هر امر آمدنی‌ای ‌نزدیک‌ می‌باشد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ روزی ‌رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ـ در حالی‌ که‌ آفتاب‌ مشرف‌ به‌ غروب‌ بود ـ برای‌ اصحاب‌شان ‌سخنرانی‌ می‌کردند پس‌ فرمودند: «سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در قبضه‌ قدرت ‌اوست‌، از عمر دنیا نسبت‌ به‌ آنچه‌ که‌ از آن‌ گذشته‌، باقی‌ نمانده‌ است‌ جز به‌ اندازه ‌زمانی‌ که‌ از این‌ روز شما نسبت‌ به‌ آنچه‌ که‌ از آن‌ گذشته‌، باقی‌ مانده‌ است‌ و ما هم‌اکنون‌ جز چیز اندکی‌ از خورشید نمی‌بینیم‌».

«و از هم‌ شکافت‌ ماه‌» یعنی: ماه‌ ـ به‌ عنوان‌ معجزه‌ای‌ برای‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  شق‌گردید و دو پاره‌ شد. عثمان‌ بن‌ عطاء از پدرش‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ در معنای‌ این ‌بخش‌ از آیه‌ گفت: «ماه‌ به‌ زودی‌ شکافته‌ خواهد شد». یعنی: تا هنوز شکافته‌ نشده‌ است‌. و کسانی‌ از اهل‌ تفسیر که‌ مشرب‌ حکما را دارند و خرق‌ و التیام‌ در جسم‌ سماوی‌ را قبل‌ از وقوع‌ قیامت‌ جایز نمی‌دانند، نیز بر این‌ نظرند. اما ابن‌کثیر می‌گوید: «انشقاق‌ و دو پاره‌شدن‌ ماه‌، در زمان‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ وقوع‌ پیوست‌،که‌ این‌ واقعه‌ در احادیث‌ متواتر با اسانید صحیح‌ به‌ اثبات‌ رسیده‌ و در میان‌ علما مورد اتفاق‌ می‌باشد. و این‌ یکی‌ از معجزات‌ پردرخشش‌ و قاطع‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بود». بخاری‌، مسلم‌ و غیر ایشان‌ از انس رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: «مردم‌ مکه‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  درخواست‌ کردند که‌ برایشان‌ نشآن‌های‌ را بنمایاند پس‌ آن‌حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ماه‌ را به‌ صورت‌ دو پاره‌ به‌ آنان‌ نمایاندند تا بدانجا که‌ کوه‌ حراء در میان‌ دو پاره‌ ماه‌ واقع‌ شد». در روایت‌ دیگری‌ آمده‌ است‌ که: «یک‌ پاره‌ ماه ‌بالای‌ کوه‌ قعیقعان‌ و پاره‌ دیگر آن‌ بر کوه‌ ابوقبیس‌ قرار گرفت‌». همچنین‌ بخاری‌ ومسلم‌ از ابن‌ مسعود رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: در عهد رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ماه‌ به‌ دو پاره‌ شق‌ شد، پاره‌ای‌ بالای‌ کوه‌ و پاره‌ای‌ دیگر پایین‌تر از آن‌. در این‌ اثنا رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «اینک‌ بنگرید». یعنی‌ معجزه‌ای‌ را که‌ درخواست‌ کرده ‌بودید، مشاهده‌ کنید.

﴿وَإِن یَرَوۡاْ ءَایَةٗ یُعۡرِضُواْ وَیَقُولُواْ سِحۡرٞ مُّسۡتَمِرّٞ٢

«و هرگاه‌» کافران‌ قریش‌ «نشان‌های‌ ببینند» یعنی: معجزه‌ای‌ برای‌ آن‌حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ببینند که‌ دال‌ بر نبوت‌ ایشان‌ باشد؛ «اعراض‌ کنند» و از تصدیق‌ و ایمان‌ به‌ آن‌ روی‌ برتابند «و گویند: سحری‌ است‌ مستمر» یعنی: این‌ معجزه‌، سحری‌ است‌ نیرومند و سخت‌ که‌ بر هر سحر دیگری‌ فایق‌ می‌آید. آن‌گاه‌ که‌ یک‌ چیز قوی‌ و مستحکم‌ باشد، اعراب‌ می‌گویند: «استمر الشی‌». یا مرادشان‌ از «مستمر» این‌ بود که‌ این‌ معجزه‌، جادویی‌ دنباله‌دار و مستمر است‌.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ می‌گویند: آن‌گاه‌ که‌ ماه‌ دو پاره‌ شد، مشرکان‌ گفتند: محمد صلی الله علیه و آله و سلم  ما را سحر کرده‌ است‌ پس‌، از مسافران‌ راه‌ها بپرسید که‌ آیا آنان ‌نیز این‌ پدیده‌ را دیده‌اند یا خیر؟ و از مسافران‌ سؤال‌ کردند. آن‌ها نیز گفتند: بلی‌! ما این‌ پدیده‌ را دیده‌ایم‌. آن‌گاه‌ آیات‌ (1 ـ 2) نازل‌ شد. ابن‌ مسعود رضی الله عنه  می‌گوید: من‌ خود قبل‌ از هجرت‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ مدینه‌، ماه‌ را به‌ شکل‌ دو پاره‌ در مکه‌ دیدم‌. پس‌ مشرکان‌ گفتند: ماه‌ جادو شده‌ است‌!! آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿وَکَذَّبُواْ وَٱتَّبَعُوٓاْ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَکُلُّ أَمۡرٖ مُّسۡتَقِرّٞ٣

«و دروغ‌ شمردند» کافران‌ نبوت‌ رسول ‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را «و هوی‌ و هوسهای‌ خویش ‌را» که‌ شیطان‌ با وسوسه‌های‌ خود برایشان‌ آراست‌ «پیروی‌ کردند» و حق‌ را بعد از ظهور آن‌ رد نمودند «و هر کاری‌ مستقری‌ دارد» یعنی: هر کاری‌ به‌ سرانجامی ‌منتهی‌ می‌شود؛ از ناکامی‌ یا پیروزی‌ در دنیا و نیکبختی‌ یا بدبختی‌ در آخرت‌ اما نهایتا خیر در اهل‌ خیر و شر در اهل‌ شر قرار می‌گیرد. یا معنی‌ این‌ است: برای‌ هر کار حقیقتی‌ است‌؛ پس‌ آنچه‌ از آن‌ حقیقت‌ که‌ در دنیا مقدر باشد، به‌ زودی‌ نمایان ‌می‌شود و آنچه‌ که‌ به‌ آخرت‌ موکول‌ شده‌ باشد، نیز به‌ زودی‌ شناخته‌ می‌شود.

در این‌ آیه‌ نیز تسلیتی‌ برای‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و مژده‌ای‌ به‌ ایشان‌ است‌ که‌ پیروزی ‌به‌ زودی‌ در دنیا همپیمانشان‌ خواهد بود و در آخرت‌ نیز درجات‌ بلند و بهشت ‌جاویدان‌ از آن‌ ایشان‌ و پیروانشان‌ است‌.

﴿وَلَقَدۡ جَآءَهُم مِّنَ ٱلۡأَنۢبَآءِ مَا فِیهِ مُزۡدَجَرٌ٤

«و قطعا از خبرها آنچه‌ که‌ در آن‌ درس‌ عبرت‌ است‌، بدی‌شان‌ رسیده‌ است‌» یعنی: قطعا از اخبار امت‌های‌ دروغ‌ انگار پیشین‌ که‌ داستان‌هایشان‌ در قرآن‌ بیان‌ شده‌ است‌، چنان‌ درس‌ها و موعظه‌هایی‌ به‌ کفار مکه‌ رسیده‌ است‌ که‌ تأمل‌ در آن‌ها برای ‌دست‌ برداشتن‌شان‌ از آن‌ شررات‌ها و بدی‌ها کافی‌ است‌.

﴿حِکۡمَةُۢ بَٰلِغَةٞۖ فَمَا تُغۡنِ ٱلنُّذُرُ٥

«حکمتی‌ است‌ بالغه‌» یعنی: قرآن‌ به‌ عنوان‌ حکمتی‌ رسا و تامه‌ که‌ در محکمی‌ و استواری‌ خود در اوجگاه‌ اعتلا قرار دارد و در آن‌ هیچ‌ نقص‌ و خللی‌ نیست‌، بدی‌شان‌ آمده‌ است «ولی‌ هشدارها سود نمی‌دهد» یعنی: هرگز بیم ‌دادن‌ها و هشدارها به‌ حال‌ معاندان‌ سودی‌ نمی‌بخشد زیرا عنادشان‌، آنان‌ را از پذیرش‌ حق ‌برمی‌گرداند.

﴿فَتَوَلَّ عَنۡهُمۡۘ یَوۡمَ یَدۡعُ ٱلدَّاعِ إِلَىٰ شَیۡءٖ نُّکُرٍ٦

«پس‌» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «از آنان‌ روی‌ برتاب‌» و خود را در دعوتشان‌ خسته‌ و رنجور نکن‌، از آنجا که‌ بیم‌ و هشدار در آنان‌ تأثیر گذار نیست‌ «روزی‌ که‌ دعوتگربه‌ سوی‌ چیزی‌ ناشناخته‌ دعوت‌ می‌کند» یعنی: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! این‌ روز را برای‌ آنان ‌انتظار بکش‌. دعوتگر: اسرافیل  علیه السلام  است‌ و ﴿شَیۡءٖ نُّکُرٍ رخداد وحشتناک‌ و غریبی ‌است‌ که‌ آن‌ را از بس‌ بزرگ‌ می‌بینند، نمی‌شناسند چرا که‌ قبل‌ از آن‌ با نظیر چنان ‌امر بزرگی‌ شناخت‌ نداشته‌ و مانند آن‌ را ندیده‌ بودند و آن‌ رخداد وحشتناک‌، رفتن‌ به‌ سوی‌ صحنه‌ هولناک‌ حساب‌ روز قیامت‌ است‌.

﴿خُشَّعًا أَبۡصَٰرُهُمۡ یَخۡرُجُونَ مِنَ ٱلۡأَجۡدَاثِ کَأَنَّهُمۡ جَرَادٞ مُّنتَشِرٞ٧

«در حالی‌ که‌ چشم‌های‌ خود را فروهشته‌اند» یعنی: روزی‌ که‌ از قبرهای‌ خود بیرون‌ می‌آیند، چشم‌هایشان‌ خوار و ذلیل‌ است‌ از بس‌ که‌ احساس‌ ذلت‌ و پستی‌می‌کنند «چون‌ ملخ‌های‌ پراکنده‌ از قبرها بر می‌آیند» یعنی: در اثر ذلت‌ و خواری‌، با چشمان‌ ضعیف‌ و خسته‌ای‌ از گورهای‌ خود بیرون‌ می‌آیند، گویی‌ در کثرت‌ و به‌هم‌ آمیختگی‌شان‌ مانند ملخ‌های‌ پراکنده‌ انبوهی‌ هستند که‌ به‌ همدیگر درآمیخته‌اند.

﴿مُّهۡطِعِینَ إِلَى ٱلدَّاعِۖ یَقُولُ ٱلۡکَٰفِرُونَ هَٰذَا یَوۡمٌ عَسِرٞ٨

«به‌ سرعت‌» و بدون‌ هیچ‌ درنگ‌ و تأخیری «به‌ سوی‌ آن‌ دعوتگر» که ‌اسرافیل‌ علیه السلام  است‌ «می‌شتابند. کافران‌ می‌گویند: امروز چه‌ روز دشواری‌ است‌» آری‌! آن‌ روز بر کفار روز سخت‌ و دشواری‌ است‌ ولی‌ بر مؤمنان‌ سخت‌ نیست‌ چنان‌که ‌از مفهوم‌ مخالف‌ این‌ آیه‌ دانسته‌ می‌شود.

﴿کَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ فَکَذَّبُواْ عَبۡدَنَا وَقَالُواْ مَجۡنُونٞ وَٱزۡدُجِرَ٩

«پیش‌ از آنان‌» یعنی: پیش‌ از قریش‌، امت‌های‌ دیگر و از جمله‌ «قوم‌ نوح‌ نیز به‌ تکذیب‌ پرداختند و بنده‌ ما را دروغزن‌ خواندند» انتساب‌ نوح‌ علیه السلام  به‌ عبودیت ‌حق‌ تعالی‌، گرامیداشت‌ و تشریفی‌ برای‌ او و تنبیهی‌ بر این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ فقط نوح‌ علیه السلام  بود که‌ در آن‌ وقت‌ هدف‌ از آفرینش‌ خود را ـ که‌ همانا عبودیت ‌است ‌برآورده‌ گردانید، چه‌ در آن‌ هنگام‌ بر روی‌ زمین‌ جز او عابد دیگری‌ برای‌ خداوند عزوجل  وجود نداشت‌ «و گفتند: دیوآن‌های‌ است‌» امت‌ نوح‌  علیه السلام  به‌ وی‌ نسبت ‌دیوانه‌گی‌ را دادند «و با او به‌ درشتی‌ برخورد شد» یعنی: نوح ‌ علیه السلام  با انواع‌ زجر و شکنجه‌ و دشنام‌ و خشونت‌، از میدان‌ تبلیغ‌ رسالت‌ و تبیین‌ نبوت‌ رانده‌ شد و از سوی‌ آنان‌ تحت‌ فشار قرار گرفت‌.

﴿فَدَعَا رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَغۡلُوبٞ فَٱنتَصِرۡ١٠

«پس‌ دعا کرد به‌ جناب‌ پروردگار خویش‌ که: من‌ مغلوب‌ شدم‌؛ به‌ داد من‌ برس‌» وبرای‌ من‌ و دین‌ خویش‌ از آنان‌ انتقام‌ بگیر. بدین‌گونه‌ بود که‌ نوح ‌ علیه السلام  طالب‌ نصرت ‌بر آنان‌ شد چرا که‌ به‌ تمرد، سرکشی‌ و پافشاری‌ آنان‌ بر گمراهی‌ پی ‌برده‌ و از آنان ‌تماما مأیوس‌ شده‌ بود. روایت‌ شده‌ است‌ که: یکی‌ از آنان‌ می‌آمد و نوح‌  علیه السلام  را به‌ زیر پای‌ خود افگنده‌ گلویش‌ را آنچنان‌ می‌فشرد که‌ از خفگی‌ بی‌هوش‌ بر زمین‌ می‌افتاد و چون‌ به‌ هوش‌ می‌آمد، چنین‌ دعا می‌کرد: «اللهم اغفر لقومی فإنهم لا یعلمون». «بار الها! بر قومم‌ بیامرز زیرا آنان‌ نمی‌دانند».

﴿فَفَتَحۡنَآ أَبۡوَٰبَ ٱلسَّمَآءِ بِمَآءٖ مُّنۡهَمِرٖ١١

«پس‌ درهای‌ آسمان‌ را به‌ آبی‌ بسیار ریزان‌ گشودیم‌» که‌ سخت‌، پیاپی‌ و سیل‌آسابر آنان‌ فرومی‌ریخت‌.

﴿وَفَجَّرۡنَا ٱلۡأَرۡضَ عُیُونٗا فَٱلۡتَقَى ٱلۡمَآءُ عَلَىٰٓ أَمۡرٖ قَدۡ قُدِرَ١٢

«و از زمین‌ چشمه‌ها برشکافتیم‌» یعنی: همه‌ زمین‌ و حتی‌ درون‌ تنورها را که‌ جایگاه‌ فروزش‌ آتش‌ است‌، چشمه‌های‌ روان‌ و بر شکافته‌ای‌ گردانیدیم‌؛ «تا آب ‌برای‌ کاری‌ که‌ مقدر شده‌ بود، به‌ هم‌ پیوست‌» یعنی: تا سرانجام‌، آب‌ آسمان‌ و آب ‌زمین‌ برای‌ انجام‌ امری‌ که‌ در باره‌ آنان‌ فیصله‌ شده‌ بود، جمع‌ شد و به‌ هم‌ پیوست‌.آن‌ امر فیصله‌ شده‌، همانا هلاکت‌شان‌ با غرق‌ در آب‌ بود.

﴿وَحَمَلۡنَٰهُ عَلَىٰ ذَاتِ أَلۡوَٰحٖ وَدُسُرٖ١٣

«و او را بر کشتی‌ تخته‌دار و میخ‌ آجین‌ سوار کردیم‌» یعنی: نوح ‌ علیه السلام  را بر کشتی‌ای‌ که‌ تخته‌های‌ عریضی‌ داشت‌ و میخ‌ها آن‌ تخته‌ها را به‌ هم‌ محکم‌ پیوسته‌ بود، سوارکردیم‌. مراد این‌ است‌ که‌ کشتی‌ نوح‌ علیه السلام ، سخت‌ استوار و مستحکم‌ بود.

﴿تَجۡرِی بِأَعۡیُنِنَا جَزَآءٗ لِّمَن کَانَ کُفِرَ١٤

«زیر نظر ما روان‌ بود» یعنی: آن‌ کشتی‌ در منظر و دیدگاه‌ ما و با حفظ و نگه‌داشت‌ ما، روان‌ بود «به‌ عنوان‌ جزای‌ کسی‌ که‌ او را ناسپاسی‌ کرده‌ بودند» یعنی: روان‌ کردن‌ کشتی‌، پاداشی‌ برای‌ نوح‌  علیه السلام  بود؛ همان‌ کسی‌ که‌ برایشان‌ نعمتی‌ بود و آن‌ها این‌ نعمت‌ را کفران‌ و ناسپاسی‌ کرده‌ بودند. یا معنی‌ این‌ است: آنان‌ به‌ عنوان ‌جزا و انتقامی‌ برای‌ نوح  علیه السلام  که‌ دعوتش‌ را مورد انکار قرار داده‌ بودند، غرق‌ ساخته ‌شدند.

﴿وَلَقَد تَّرَکۡنَٰهَآ ءَایَةٗ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ١٥

«و به‌ راستی‌ آن‌ را آیتی‌ باقی‌ گذاشتیم‌» یعنی: به‌ راستی‌ آن‌ کشتی‌ را به‌ عنوان ‌عبرتی‌ برای‌ عبرت‌گیران‌ باقی‌ گذاشتیم‌ چنان‌ که‌ تا هنوز هم‌ از وجود کشتی‌ نوح‌  علیه السلام  بر کوه «آرارات‌» سخن‌ می‌رود. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: این‌ برخوردی‌ را که‌ با آنان‌ کردیم‌، به‌ عنوان‌ عبرت‌ و موعظه‌ای‌ برای‌ آیندگان‌ باقی‌ گذاشتیم «پس‌ آیا هیچ‌ پندگیرنده‌ای‌ هست‌» که‌ از این‌ نشانه‌، پند و عبرت‌ گیرد؟.

﴿فَکَیۡفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ١٦

«پس‌ چگونه‌ بود عذاب‌ من‌ و هشدارهای‌ من‌؟» یعنی: عذاب‌ و هشدارهای‌ من ‌به‌گونه‌ای‌ هولناک‌ و عجیب‌ بود که‌ در وصف‌ نمی‌گنجد و بدین‌گونه‌ بود که‌ برای ‌پیامبر خود نوح ‌ علیه السلام  انتقام‌ گرفتیم‌.

﴿وَلَقَدۡ یَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّکۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ١٧

«و هر آینه‌ قرآن‌ را برای‌ ذکر» یعنی: برای‌ یادگیری‌ و حفظ «آسان‌ کردیم‌» وکسی‌ را که‌ جویای‌ حفظ آن‌ باشد، بر یادگیری‌ آن‌ یاری‌ نمودیم‌. به‌قولی‌ دیگر معنی‌ این‌ است: قرآن‌ را برای‌ پندگرفتن‌ و موعظه‌ پذیری‌ آماده‌ کردیم‌ چرا که‌ در آن‌ انواع‌ پند و اندرز قرار دادیم «پس‌ آیا هیچ‌ پندپذیری‌ هست‌» که‌ از مواعظ وعبرتهای‌ آن‌ پند و عبرت‌ گیرد. آیه‌ کریمه‌ انگیزشی‌ است‌ بر فراگیری‌ و آموختن‌ قرآن‌، بسیار تلاوت‌ نمودن‌ آن‌ و شتاب‌ کردن‌ در طلب‌ فهم‌ معانی‌ آن‌. چنان‌که‌ نظیر این‌ معنی‌ در آیه‌ (97) از سوره‌  «مریم‌» نیز آمده‌ است‌. ابن‌ عباس رضی الله عنه  می‌گوید: «اگر خدای ‌ عزوجل ‌ قرآن‌ را بر زبان‌ انسآن‌ها آسان‌ نمی‌کرد، هرگز احدی‌ از خلق‌ نمی‌توانست‌ که‌ به‌ کلام‌ وی‌ نطق‌ کند». حکمت‌ در تکرار ﴿فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ تجدید تنبیه‌ و هشدار در مورد لزوم‌ پند گرفتن‌ از قرآن‌ است‌ زیرا هر تکراری‌ در قرآن‌ برای‌ تثبیت‌ و پایدار ساختن‌ معانی‌ در نفوس‌ انسآن‌ها می‌باشد.

﴿کَذَّبَتۡ عَادٞ فَکَیۡفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ١٨ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ رِیحٗا صَرۡصَرٗا فِی یَوۡمِ نَحۡسٖ مُّسۡتَمِرّٖ١٩

«عاد به‌ تکذیب‌ پرداختند» عاد: قوم‌ هود علیه السلام  بودند که‌ او در میانشان‌ به‌ پیامبری ‌مبعوث‌ شد اما به‌ تکذیب‌ وی‌ پرداخته‌ و او را آزار و شکنجه‌ دادند «پس‌ چگونه‌ بود عذاب‌ من‌ و هشدارهای‌ من‌؟» یعنی: بشنوید که‌ عذاب‌ و انذار ما برای‌ آنان‌ چگونه‌ بود: «ما بر آنان‌ بادی‌ صرصر فرستادیم‌» یعنی: بادی‌ بسیار سرد. به‌قولی: باد صرصر بادی‌ است‌ که‌ صدای‌ سخت‌ و هولناکی‌ داشته‌ باشد «در روزی‌ شوم‌ دنباله‌دار» یعنی: در روزی‌ که‌ شومی‌ و ناخجسته‌گی‌ آن‌ پیوسته‌ و مستمر بود و با نحوست‌ خود چنان‌ برآنان‌ استمرار یافت‌ که‌ تماما هلاک‌شان‌ گردانید. ابن‌کثیر می‌گوید: «نحوست‌ آن‌ روز بدین‌ جهت‌ مستمر بود که‌ عذاب‌ دنیوی‌ آن‌ها را به‌ عذاب‌ اخروی‌ پیوست‌ گردانید». ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «این‌ عذاب‌ در آخرین‌ چهارشنبه‌ ماه‌ نازل‌ شد و کوچک‌ و بزرگ‌ آنان‌ را نابود کرد». مراد این‌ است‌ که ‌آن‌ روز، بر کفار قوم‌ عاد نحس‌ و شوم‌ بود، نه‌ بر پیامبرشان‌ و بر مؤمنان‌ پس‌ ذات‌ آن‌ روز نحس‌ نبود بنابراین‌، تشاؤم‌ به‌ عدد (13) و امثال‌ آن‌ از اعداد، شرعا صحیح‌ نیست‌.

﴿تَنزِعُ ٱلنَّاسَ کَأَنَّهُمۡ أَعۡجَازُ نَخۡلٖ مُّنقَعِرٖ٢٠

آن‌ باد صرصر چنان‌ باد سختی‌ بود «که‌ مردم‌ را از جا می‌کند» یعنی: آنان‌ را از زیر پایشان‌ همچون‌ بر کندن‌ درخت‌ خرما از بن‌ و ریشه‌، از جا می‌کند. مجاهد می‌گوید: «باد صرصر آن‌ها را از زمین‌ بر می‌کند و بر سرهایشان‌ محکم‌ بر زمین ‌می‌کوفت‌ چنان‌ که‌ گردن‌هایشان‌ خرد گشته‌ و سرهایشان‌ از بدن‌هایشان‌ جدا می‌شد». به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: آن‌ باد صرصر مردم‌ را از خانه‌هایشان‌ بیرون‌ می‌کشید و از زمین‌ بر می‌کند «گویی‌ آنان‌ تنه‌های‌ درختان‌ خرمای‌ از ریشه‌ برکنده‌ای‌ بودند» خداوند متعال‌ آنان‌ را در درازی‌ قد و قامت‌شان‌ ـ آن‌گاه‌ که‌ باد آن‌ها را از جا برمی‌کند و بر روهایشان‌ بر زمین‌ می‌کوبید ـ به‌ درختان‌ خرمایی‌ تشبیه‌ کرده‌ که‌ بر زمین‌ می‌افتند در حالی‌که‌ سر ندارند. منقعر: یعنی‌ کنده‌ شده‌ از ریشه‌ خویش‌.

﴿فَکَیۡفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ٢١ وَلَقَدۡ یَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّکۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ٢٢

«پس‌ چگونه‌ بود عذاب‌ من‌ و هشدارهای‌ من‌؟» تکرار این‌ عبارت‌ برای‌ تهویل‌ و افگندن‌ بیم‌ و هراس‌ در دل‌هاست «و قطعا قرآن‌ را برای‌ پند آموزی‌ آسان‌ کرده‌ایم‌ پس‌آیا هیچ‌ پندپذیری‌ هست‌؟» تکرار این‌ عبارت‌ نیز چنان‌که‌ گفتیم‌، برای‌ تجدید تنبیه‌ و توجه‌ دادن‌ به‌ آن‌هاست‌. مفسران‌ برای‌ (للذکر) همچون‌ آیه‌ (17) دو معنی‌ بیان ‌کرده‌اند؛ یکی «پندپذیری‌» که‌ این‌ معنی‌ به‌ مقام‌ و سیاق‌ مناسب‌تر است‌ و دیگری ‌«حفظ» و یادگیری‌. چنان‌که‌ روایت‌ شده‌ است: «هیچ‌ کتابی‌ از کتاب‌های الهی ‌همانند قرآن‌ از اول‌ تا آخر حفظ شده‌ نبوده‌ است‌».

﴿کَذَّبَتۡ ثَمُودُ بِٱلنُّذُرِ٢٣

«قوم‌ ثمود هشداردهندگان‌ را تکذیب‌ کردند» یعنی: قوم‌ ثمود پیامبرانی‌ را که‌ به‌سویشان‌ فرستاده‌ شده‌ بودند، تکذیب‌ کردند. یا معنی‌ این‌ است: آنان‌ پیامبرشان‌ صالح‌  علیه السلام  را دروغزن‌ شمردند و به‌ صیغه‌ جمع‌ ذکر شد زیرا هرکس‌ یکی‌ از انبیا  علیهم السلام  را تکذیب‌ کند، در حقیقت‌ سایر آنان‌ را نیز تکذیب‌ کرده‌ است‌ چه‌ پیامبران  علیهم السلام  همه‌ در دعوت‌ به‌ سوی‌ اصول‌ و کلیات‌ شرایع‌ الهی‌، اتفاق‌ و هماهنگی‌ کاملی‌ داشته‌اند.

﴿فَقَالُوٓاْ أَبَشَرٗا مِّنَّا وَٰحِدٗا نَّتَّبِعُهُۥٓ إِنَّآ إِذٗا لَّفِی ضَلَٰلٖ وَسُعُرٍ٢٤

«و گفتند» قوم‌ صالح‌  علیه السلام  «آیا تنها بشری‌ از خودمان‌ را پیروی‌ کنیم‌؟» یعنی: چگونه‌ بشری‌ را پیروی‌ کنیم‌ که‌ از جنس‌ خود ماست‌ و به‌علاوه‌ او تک‌ و تنهاست‌ و بر دعوت‌ خود هیچ‌ پیروی‌ ندارد؟ «در این‌ صورت‌ ما واقعا در گمراهی‌ خواهیم ‌بود» یعنی: اگر ما از او پیروی‌ کنیم‌، در این‌ صورت‌، دور از حق‌ و در اشتباه‌ خواهیم‌ بود «و در سعر» یعنی: در آن‌ صورت‌، ما در عذاب‌ و رنج‌ و سختی‌ خواهیم‌ بود. به‌قولی: مراد از (سعر) در اینجا دیوانه‌گی‌ است‌، یعنی‌ در صورت ‌پیروی‌ از صالح‌ علیه السلام ، ما در دیوانه‌گی‌ خواهیم‌ بود.

﴿أَءُلۡقِیَ ٱلذِّکۡرُ عَلَیۡهِ مِنۢ بَیۡنِنَا بَلۡ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٞ٢٥

«آیا از میان‌ همه‌ ما ذکر بر او فرود آمده‌ است‌» یعنی: چگونه‌ او از میان‌ همه‌ ما به‌وحی‌ و نبوت‌ مخصوص‌ گردانیده‌ شده‌ در حالی‌که‌ در میان‌ ما کسانی‌ هستند که‌ از او به‌ این‌ کار سزاوارترند «نه‌ بلکه‌ او دروغگویی‌ خود پسند است‌» یعنی: او دروغگویی‌ است‌ از حد متجاوز. اشر: نشاط و شادمانی‌، یا ناز و تکبر و غرور است‌.

﴿سَیَعۡلَمُونَ غَدٗا مَّنِ ٱلۡکَذَّابُ ٱلۡأَشِرُ٢٦

«به‌ زودی‌ فردا خواهند دانست‌ که‌ دروغگوی‌ گستاخ‌ کیست‌» آیا صالح‌ علیه السلام  است‌ یا آنان‌؟ مراد از فردا؛ وقت‌ فرود آمدن‌ عذاب‌ بر آنان‌ در دنیا، یا روز قیامت‌ است‌.

﴿إِنَّا مُرۡسِلُواْ ٱلنَّاقَةِ فِتۡنَةٗ لَّهُمۡ فَٱرۡتَقِبۡهُمۡ وَٱصۡطَبِرۡ٢٧

«هرآینه‌ ما فرستنده‌ ماده‌ شتر هستیم‌» یعنی: بیرون‌آورنده‌ آن‌ از درون‌ صخره‌ هستیم‌؛ همان‌گونه‌ که‌ آنان‌ پیشنهاد کرده‌اند. روایت‌ شده‌ است‌ که‌ صالح‌ علیه السلام  دو رکعت‌ نماز گزارد و دعا کرد آن‌گاه‌ صخره‌ای‌ که‌ قوم‌ وی‌ تعیین‌ کرده‌ بودند شکافته ‌شد و کوهان‌ شتر از آن‌ پدیدار گشت‌ و شتر بزرگ‌ و عظیم‌الجثه‌ای‌ از آن‌ بیرون ‌آمد «برای‌ آزمایش‌ آنان‌» یعنی: برای‌ ابتلا و امتحان‌شان «پس‌ مراقب‌ آنان‌ باش‌» ای‌ صالح‌ علیه السلام  که‌ چه‌ می‌کنند «و شکیبایی‌ کن‌» بر آزارهایی‌ که‌ از سوی‌ آنان‌ به‌ تو می‌رسد.

 

 

﴿وَنَبِّئۡهُمۡ أَنَّ ٱلۡمَآءَ قِسۡمَةُۢ بَیۡنَهُمۡۖ کُلُّ شِرۡبٖ مُّحۡتَضَرٞ٢٨

«و به‌ آنان‌ خبر ده‌ که‌ آب‌ در میان‌شان‌» یعنی: در میان‌ قوم‌ ثمود و میان‌ شتر «تقسیم‌ شده‌ است‌» یک‌ روز از آن‌ شتر است‌ و روز دیگر از آنان‌ چنان‌ که‌ حق‌ تعالی‌ می‌فرماید: ﴿لَّهَا شِرۡبٞ وَلَکُمۡ شِرۡبُ یَوۡمٖ مَّعۡلُومٖ [الشعراء: 155]. «آبشخوری‌ برای‌ او و آبشخور روزی‌ معین‌ برای‌ شماست‌». «هر کدام‌ را آب‌ به‌ نوبت‌ خواهد بود» یا هر کدام‌ در حصه‌ای‌ از آب‌ حاضر باشند. شرب: حصه‌ و بهره‌ای‌ معین‌ از آب‌ است‌. مجاهد می‌گوید: «یعنی‌ قوم‌ ثمود در روز نوبت‌ خود بر آب‌ حاضر بوده‌ و از آن‌ بیاشامند و در روز نوبت‌ شتر شیر آن‌ را بدوشند». ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «در روز نوبت‌ آنان‌، شتر چیزی‌ از آب‌ را نمی‌نوشید و به‌ آن‌ها شیر می‌داد و آن‌ها از شیر آن‌ در نعمت‌ بودند و چون‌ روز نوبت‌ شتر می‌ بود، همه‌ آب‌ را می‌نوشید به‌ طوری‌ که‌ از آن‌ آب‌ چیزی‌ باقی‌ نمی‌ماند».

﴿فَنَادَوۡاْ صَاحِبَهُمۡ فَتَعَاطَىٰ فَعَقَرَ٢٩

«پس‌ رفیقشان‌ را صدا کردند» یعنی: قبیله‌ ثمود از این‌ تقسیم‌ دلتنگ‌ شده‌ رفیق‌شان‌ را ندا کردند و او را بر پی‌ کردن‌ شتر برانگیختند و او فرد بدبخت‌ و شروری ‌به‌ نام «قدار بن ‌سالف‌» بود؛ «پس‌ او دست‌ درازی‌ نمود و شتر را پی‌ کرد» یعنی: او بر شتر حمله‌ برد و آن‌ را پی‌ کرد، یا بر دست‌ دراز کردن‌ به‌ اسباب‌ پی‌ کردن‌ شتر جسارت‌ نموده‌ و شتر را پی‌ کرد. محمد بن ‌اسحاق‌ می‌گوید: «قدار در بن‌ درختی ‌بر سر راه‌ شتر صالح‌ کمین‌ گرفت‌ و ابتدا تیری‌ به‌ سوی‌ آن‌ انداخت‌ و با آن‌ تیر عضله‌ ساق‌ پایش‌ را هدف‌ قرار داد، سپس‌ با شمشیر بر او یورش‌ برد و پی‌ پای‌ او را شکست‌ آن‌گاه‌ او را ذبح‌ کرد».

﴿فَکَیۡفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ٣٠

«پس‌ چگونه‌ بود عذاب‌ من‌ و هشدارهای‌ من‌؟» تفسیر نظیر این‌ آیه‌ در همین ‌سوره‌ گذشت‌ و نیز آیه‌ بعدی‌ تفسیرکننده‌ آن‌ است:

﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ صَیۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ فَکَانُواْ کَهَشِیمِ ٱلۡمُحۡتَظِرِ٣١

«هر آینه‌ ما» در روز چهارم‌ از پی‌کردن‌ شتر «بر سرشان‌ یک‌ فریاد مرگبار فرستادیم‌» چنان‌که‌ در سور «هود» آمده‌ است‌. مراد از آن: بانگ‌ مرگبار جبرئیل‌  علیه السلام  است‌« و مانند خار و خاشاک‌ در هم‌ شکسته‌ کومه‌ها، ریز ریز شدند» محتظر: صاحب‌ حظیره‌ و کومه‌ است‌ که‌ برای‌ گوسفندان‌ خویش‌ آغل‌ (پرچین‌) درست‌ می‌کند تا آن‌ها را از باد و سرما محفوظ دارد. پس‌ آنان‌ مانند خار و خاشاک‌ خشک‌ درون‌ آغل‌ گوسفندان‌ شدند که‌ بعد از فروافتادن‌ از دیوارهای‌ آغل‌، گوسفندان‌ آن‌ را پایمال‌ می‌کنند.

﴿وَلَقَدۡ یَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّکۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ٣٢

«و هرآینه‌ قرآن‌ را برای‌ پندآموزی‌ آسان‌ گردانیدیم‌ پس‌ آیا پند گیرنده‌ای‌ هست‌؟» تفسیر نظیر آن‌ گذشت‌.

﴿کَذَّبَتۡ قَوۡمُ لُوطِۢ بِٱلنُّذُرِ٣٣

«قوم‌ لوط هشداردهندگان‌ را تکذیب‌ کردند» تفسیر نظیر آن‌، در آیه‌ (23) گذشت‌.

﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ حَاصِبًا إِلَّآ ءَالَ لُوطٖۖ نَّجَّیۡنَٰهُم بِسَحَرٖ٣٤

«هر آینه‌ ما بر سر آنان‌ باد سنگبار فروفرستادیم‌» حاصب: بادی‌ است‌ که‌ آنان‌ را با سنگریزه‌ می‌زند «مگر خاندان‌ لوط را» یعنی: جز لوط و پیروانش‌ را «که‌ به‌ وقت ‌سحر نجات‌شان‌ دادیم‌» سحر: یک‌ ششم‌ آخر شب‌ پیش‌ از طلوع‌ بامداد است‌.

﴿نِّعۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَاۚ کَذَٰلِکَ نَجۡزِی مَن شَکَرَ٣٥

«نعمتی‌ از جانب‌ ما بود» یعنی: این‌ نجات ‌دادن‌، انعام‌ و مهربانی‌ای‌ از جانب‌ ما بر لوط  علیه السلام  و کسانی‌ بود که‌ از او پیروی‌ کردند «هر که‌ شکر گزارده‌، بدین‌سان‌ او را پاداش‌ می‌دهیم‌» یعنی: هرکس‌ را که‌ به‌ ما و رسول‌ ما مؤمن‌ است‌ و مطیع‌ و به‌ این ‌ترتیب‌، شکرگزار نعمت‌ ماست‌ و آن‌ را ناسپاسی‌ نمی‌کند، این‌ گونه‌ پاداش‌ می‌دهیم‌.

﴿وَلَقَدۡ أَنذَرَهُم بَطۡشَتَنَا فَتَمَارَوۡاْ بِٱلنُّذُرِ٣٦ وَلَقَدۡ رَٰوَدُوهُ عَن ضَیۡفِهِۦ فَطَمَسۡنَآ أَعۡیُنَهُمۡ فَذُوقُواْ عَذَابِی وَنُذُرِ٣٧

«و لوط آن‌ها را از عذاب‌ ما سخت‌ بیم‌ داده‌ بود» یعنی: لوط قومش‌ را از گرفتن‌ سخت‌ خداوند متعال‌ و از عذاب‌ بسیار شدید او هشدار داده‌ بود؛ «ولی‌ در هشدارها به‌ جدال‌ برخاستند» یعنی: آنان‌ در هشدارها شک‌ نموده‌ و آن‌ را باور نکردند، سپس‌ بدین‌ حد از کفر و انکار نیز بسنده‌ نکرده‌ و جرم‌ بزرگ‌ دیگری‌ را مرتکب‌ شدند: «و از مهمانان‌ او کام‌ دل‌ خواستند» یعنی: از لوط  علیه السلام  خواستند تا آنان‌ را بر فرشتگانی‌ که‌ به‌ صورت‌ جوانانی‌ امرد و خوبروی‌ نزد وی‌ آمده‌ بودند، دسترسی‌ دهد تا چنان‌که‌ عادت‌شان‌ بود، با آن‌ها بدکاری‌ کنند زیرا زن‌ گمراه‌ لوط  علیه السلام  به‌ آنان‌ پیغام‌ فرستاده‌ و از آمدن‌ چنین‌ مهمانان‌ خوبرویی‌ برای‌ لوط  علیه السلام ، آگاه‌شان‌ کرده‌ بود پس‌ همین‌که‌ این‌ خبر را شنیدند، از همه‌ جا شتابان‌ به‌ سوی‌ لوط  علیه السلام  روی‌ آوردند ولی‌ او در را به‌ رویشان‌ بست‌ اما آن‌ها شروع‌ به‌ شکستن‌ در کردند و لوط  علیه السلام  پیوسته‌ از آنان‌ می‌خواست‌ که‌ از مهمانانش‌ دست‌ بردارند «پس ‌دیدگانشان‌ را محو ساختیم‌» یعنی: چشمان‌شان‌ را کاملا محو کردیم‌ به‌ طوری‌ که ‌هیچ‌ شکافی‌ در آن‌ها دیده‌ نمی‌شد چنان‌ که‌ باد نشانه‌های‌ راه‌ را با خاکی‌ که‌ بر روی‌ آن‌ها می‌پوشاند، محو می‌کند. به‌قولی: خداوند عزوجل  نور چشمان‌شان‌ را از بین‌ برد، با آن‌که‌ چشمان‌شان‌ به‌ حال‌ خود باقی‌ بود. «و گفتیم: عذاب‌ و هشدارهای‌ ما را بچشید» یعنی: حاصل‌ و مزه‌ هشدارهای‌ ما را بچشید. تفسیر نظیر آن‌ نیز گذشت‌.

﴿وَلَقَدۡ صَبَّحَهُم بُکۡرَةً عَذَابٞ مُّسۡتَقِرّٞ٣٨

«و به‌ راستی‌ که‌ سپیده‌دم‌ عذابی‌ پیگیر به‌ سر وقت‌ آنان‌ آمد» یعنی: به‌ هنگام ‌بامداد؛ عذابی‌ عام‌، فراگیر و پیوسته‌ برآنان‌ فرود آمد که‌ در میان‌شان‌ جا گرفت‌ و از آنان‌ هرگز قطع‌ نشد تا تماما نابودشان‌ کرد. یا مراد این‌ است‌ که‌ آن‌ عذاب‌، عذابی ‌متصل‌ و در پیوسته‌ به‌ عذاب‌ آخرت‌ بود. فایده‌ آوردن‌ قید «بکره» بعد از «صبحهم‌»، بیان‌ رخ‌ داد عذاب‌ بر آنان‌ در نخستین‌ لحظات‌ بامداد است‌ زیرا صبح‌ بر زمانی‌ دوامدار تا بعد از سپیده‌ و تا هنگام‌ طلوع‌ خورشید اطلاق‌ می‌شود و چون ‌بعد از بیان‌ صبح‌، «بکره‌» اضافه‌ شد؛ این‌ قید مفید این‌ معنی‌ گردید که‌ فرود آمدن‌ عذاب‌ بر آنان‌ در اولین‌ لحظات‌ بامداد بود.

﴿وَلَقَدۡ یَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّکۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ٤٠

«پس‌ عذاب‌ و هشدارهای‌ مرا بچشید و قطعا قرآن‌ را برای‌ پندآموزی‌ آسان‌ کرده‌ایم‌ پس‌ آیا هیچ‌ پندپذیری‌ هست‌؟» بیضاوی‌ می‌گوید: «خداوند متعال‌ این‌ دو پیام‌ را در هر داستانی‌ تکرار نمود، برای‌ اشعار و اعلام‌ این‌ حقیقت‌ که‌ تکذیب‌ هر یک‌ از پیامبران‌ مقتضی‌ فرود آمدن‌ عذاب‌ بوده‌ و گوش‌ سپردن‌ به‌ هر داستانی‌، مستدعی‌ پندگرفتن‌ و هشدارپذیری‌ است‌ و نیز به‌ این‌ منظور که‌ تنبیه‌ و بیدارباش‌ خود را تجدید نماید تا سهو و غفلت‌ بر انسآن‌ها چیره‌ نشود. حکمت‌ در تکرار:﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ [الرحمن: 16]، ﴿فَوَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ١١ [الطور: 11] و مانند آن‌ها نیز همین‌ است‌». اما دلیل‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ آیه: ﴿فَکَیۡفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ١٦ [القمر: 16] را در این‌ داستان‌ تکرار نکرد چنان‌ که‌ درسه‌ داستان‌ دیگر تکرار نمود؛ این‌ است‌ که: سه‌ بار تکرار آن‌ به‌ حد کافی‌ مفید تأکید است‌ و دیگر به‌ تکرار مجدد آن‌ نیازی‌ نیست‌.

هدف‌ از بیان‌ این‌ داستان‌ها در کل‌، پند و عبرت‌گرفتن‌ انسآن‌ها از آن‌هاست‌. البته‌ حق‌ تعالی‌ قرآن‌ کریم‌ را برای‌ پندپذیری‌ و عبرت‌گرفتن‌ آسان‌ و آماده‌ نموده‌ است‌.

﴿وَلَقَدۡ جَآءَ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ ٱلنُّذُرُ٤١

این‌ داستان‌ پنجم‌ و آخرین‌ داستانی‌ است‌ که‌ با ایجاز در این‌ سوره‌ بیان‌ شده ‌است‌.

«و در حقیقت‌ هشدار دهندگان‌» که‌ موسی‌ و هارون‌ علیهماالسلام بودند «به‌ سراغ‌ آل ‌فرعون‌ آمدند» یعنی: آن‌ها به‌ سراغ‌ خود فرعون‌ و قوم‌ وی‌ آمدند. و خداوند عزوجل  به ‌ذکر «آل‌ فرعون‌» اکتفا نموده‌ و از خود وی‌ نام‌ نبرد زیرا او پیشوایشان‌ بود پس‌ او به‌ دریافت‌ این‌ هشدار اولی‌ و خواهی ‌نخواهی‌ در تحت‌ این‌ معنی‌ داخل‌ است‌. فرق ‌در میان «آل‌» و «قوم‌» این‌ است‌ که: قوم‌ از آل‌ عام‌ تر می‌باشد زیرا قوم‌ همه‌ کسانی‌ هستند که‌ رئیس‌ و سردمدار به‌ امورشان‌ می‌پردازد و آنان‌ از وی‌ حرف ‌شنوی‌ دارند اما آل: فقط کسانی‌ هستند که‌ خیر و شرشان‌ به‌ رئیس‌، یا خیر و شر رئیس‌ به‌ آنان‌ بر می‌گردد. همچنین‌ جایز است‌ که‌ مراد از «نذر» نه‌ هشدار دهندگان ‌بلکه‌ آیات‌ و معجزاتی‌ باشد که‌ موسی ‌ علیه السلام  به‌ وسیله‌ آن‌ها هشدارشان‌ داد.

﴿کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا کُلِّهَا فَأَخَذۡنَٰهُمۡ أَخۡذَ عَزِیزٖ مُّقۡتَدِرٍ٤٢

«اما آن‌ها همه‌ معجزات‌ ما را دروغ‌ شمردند» مراد؛ معجزات‌ نه‌ گان‌های‌ است‌ که‌ ذکر آن‌ها در چندین‌ سوره‌ گذشت «پس‌ آنان‌ را چنان‌ فروگرفتیم‌ که‌ زبردستی‌ توانمند گیرد» یعنی: آن‌ها را بسان‌ فروگرفتن‌ کسی‌ که‌ در انتقام ‌گیری‌ غالب‌ و بر نابودسازی‌ تواناست‌ و هیچ‌ چیز او را ناتوان‌ نمی‌گرداند، فرو گرفتیم‌.

ملاحظه‌ می‌شود که‌ امت‌های‌ پنج‌گانه‌ ذکر شده‌ در این‌ سوره‌؛ یعنی‌ اقوام‌ نوح‌، عاد، ثمود، قوم‌لوط و آل‌ فرعون‌ همه‌ در جرم‌ و جزا مشترک‌اند زیرا جرم‌ همه ‌آنان‌ تقریبا یک‌ چیز است‌ و آن‌ عبارت‌ از: کفر به‌ خداوند عزوجل ، تکذیب ‌پیامبران  علیهم السلام  و ارتکاب‌ معاصی‌ دیگری‌ است‌ و هرچند جزای‌ آن‌ها در میان‌ طوفان‌، باد صرصر، بانگ‌ مرگبار جبرئیل‌  علیه السلام ، باد سنگبار و غرق‌، گوناگون‌ می‌باشد ولی‌ نتیجه‌ همه‌ آن‌ها یکی‌ است‌ و آن‌ براندازی‌ و ریشه‌کن‌ ساختن‌ کلی‌ آن‌هاست‌. پس ‌این‌ داستان‌ها همه‌، برای‌ کفار قریش‌ و امثال‌شان‌ از کفار دروغ‌انگار تا روز قیامت ‌عبرت ‌آموز است‌.

﴿أَکُفَّارُکُمۡ خَیۡرٞ مِّنۡ أُوْلَٰٓئِکُمۡ أَمۡ لَکُم بَرَآءَةٞ فِی ٱلزُّبُرِ٤٣

ای‌ مردم‌ مکه‌ و ای‌ کسانی‌ که‌ دعوت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ شما رسیده‌ است: «آیا کافران‌ شما از همه‌ اینان‌» که‌ برشمردیم «برترند؟» یعنی: باید شما مردم‌ مکه‌ یاقوم‌ عرب‌ بدانید که‌ کفارتان‌ از کفار امت‌های‌ پیشین‌ که‌ به‌ سبب‌ کفرشان‌ نابود ساخته‌ شدند، بهتر نیستند پس‌ دلیلی‌ وجود ندارد که‌ شما از عذابی‌ که‌ بر اثر تکذیب ‌به‌ آنان‌ رسید، در امن‌ و امان‌ قرار داشته‌ باشید؛ «یا شما را در کتاب‌های آسمانی‌ حکم ‌برائت‌ است‌» که‌ هرکس‌ از شما کفر و انکار ورزید، از عذاب‌ خداوند عزوجل  ایمن ‌باشد؟! قطعا چنین‌ نیست‌.

﴿أَمۡ یَقُولُونَ نَحۡنُ جَمِیعٞ مُّنتَصِرٞ٤٤

«یا می‌گویند: ما جمعی‌ کین‌ستان‌ و هم پشتیم‌» یعنی: ما قریشیان‌ گروهی‌ هستیم‌ که ‌هیچ‌ نیرویی‌ توان‌ رویارویی‌ با ما را ندارد، به‌ سبب‌ کثرت‌ شمار و امکانات‌ ما و این‌که‌ کار ما چنان‌ به‌ همپشتی‌ و یکپارچگی‌ متکی‌ است‌ که‌ مغلوب‌ نمی‌شویم‌ بلکه‌ بر دشمنانمان‌ پیروز شده‌ و از آنان‌ انتقام‌ می‌گیریم‌.

﴿سَیُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَیُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ٤٥

«زودا که‌ این‌ جمع‌» یعنی: جمع‌ کفار مکه‌، یا کفار عرب‌ به‌طور عام‌ «در هم ‌شکسته‌ شوند و پشت‌ کنند» و چنین‌ هم‌ شد زیرا خدای ‌ عزوجل ‌ آنان‌ را در روز بدر شکست‌ داد به‌ طوری‌ که‌ رؤسای‌ شرک‌ و سردمداران‌ کفر کشته‌ شدند و دیگران ‌نیز پشت‌ کردند پس‌ سپاس‌ خدای‌ راست‌  عزوجل ‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌بخاری‌ و نسائی‌ از ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: در حالی‌که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در روز بدر در قبه‌ مخصوص‌ خود قرار داشتند، به‌ بارگاه‌ پروردگار خویش‌ به‌زاری‌ مناجات‌ کرده‌ و گفتند: «أنشدک‌ عهدک‌ ووعدک‌، اللهم‌ إن‌ شئت‌ لم‌ تعبد بعد الیوم‌ فی‌الأرض‌ أبدا». «پروردگارا! تو را به‌ عهد و وعده‌ات‌ به‌ جد سوگند می‌دهم‌؛ بارخدایا! اگر می‌خواهی‌ که‌ بعد از امروز دیگر هرگز در زمین‌ مورد پرستش‌ قرار نگیری‌...». در این‌ اثنا ابوبکر رضی الله عنه  دست‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را گرفت‌ و گفت: «کافی‌ است‌ یا رسول‌الله! بر پروردگارتان‌ سخت‌ الحاح‌ و اصرار نمودید». آن‌گاه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از قبه‌ خود بیرون‌ آمده‌ و درحالی‌ که‌ با زره‌ خود شتابان‌ حرکت ‌می‌کردند، می‌گفتند: ﴿سَیُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَیُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ٤٥ بَلِ ٱلسَّاعَةُ مَوۡعِدُهُمۡ وَٱلسَّاعَةُ أَدۡهَىٰ وَأَمَرُّ٤٦ [القمر: 45-46]. اما در روایت‌ دیگری‌ آمده‌ است‌ که: «در میان‌ نزول‌ این‌ آیه‌ و غزوه‌ بدر، هفت‌ سال‌ فاصله‌ بود». که‌ بنابراین‌ روایت‌، آیه‌ کریمه‌ دربرگیرنده‌ معجزه‌ای‌ غیبی ‌می‌باشد زیرا از حقیقتی‌ خبر می‌دهد که‌ هفت‌ سال‌ بعد روی‌ داد پس‌ آیه‌ کریمه‌ مکی‌ است‌ بلکه‌ سوره‌ نیز ـ چنان‌که‌ گذشت‌ ـ تماما مکی‌ می‌باشد.

ابن‌جریر از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ می‌کند که‌ فرمود؛ کفار قریش‌ در روز بدر گفتند: ﴿نَحۡنُ جَمِیعٞ مُّنتَصِرٞ [القمر: 44]. «ما جمعی‌ کین‌ستان‌ و هم پشتیم‌» پس‌ نازل‌ شد: ﴿سَیُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَیُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ٤٥ [القمر: 45]. «زودا که‌ این‌ جمع‌ در هم ‌شکسته‌ شوند و پشت‌ کنند».

﴿بَلِ ٱلسَّاعَةُ مَوۡعِدُهُمۡ وَٱلسَّاعَةُ أَدۡهَىٰ وَأَمَرُّ٤٦

«بلکه‌ وعده‌گاهشان‌ قیامت‌ است‌» یعنی: قیامت‌ وعده‌گاه‌ عذاب‌ اخروی ‌آن‌هاست‌ لذا این‌ عذابی‌ که‌ در دنیا با کشتن‌، اسارت‌ و سرکوبشان‌ به‌ آنان‌ رسید؛ تمام‌ عذابی‌ نیست‌ که‌ به‌ آنان‌ وعده‌ داده‌ شده ‌است‌ بلکه‌ این‌ فقط مقدمه‌ای‌ از مقدمات‌ و طلیعه‌ای‌ از طلیعه‌های‌ عذاب‌ اخروی‌ است «و قیامت‌ سخت‌تر» و سهمگین‌تر است‌. یعنی: عذاب‌ قیامت‌ در زیان‌ خود، از عذاب‌ روز بدر بزرگتر است‌. ادهی‌ و داهیه: رخداد سخت‌ و سهمگینی‌ است‌ که‌ هیچ‌ راه‌ درمانی‌ ندارد. «و تلخ‌تر است‌» یعنی: عذاب‌ قیامت‌ در مرارت‌ و تلخی‌ خود از عذاب‌ دنیا سخت‌تر است‌.

﴿إِنَّ ٱلۡمُجۡرِمِینَ فِی ضَلَٰلٖ وَسُعُرٖ٤٧

مسلم‌ و ترمذی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از ابوهریره‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: مشرکان‌ قریش‌ آمدند و با رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  درباره‌ عقیده‌ «قدر» بگومگو کردند پس‌ خداوند عزوجل  این‌ آیه‌ را تا فرموده‌اش: ﴿إِنَّا کُلَّ شَیۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ٤٩ [القمر: 49] نازل‌ کرد.

«قطعا مجرمان‌ در گمراهی‌ و سعرند» تفسیر نظیر این‌ آیه‌ در همین‌ سوره‌ گذشت‌. ابن‌حبان‌ از ابی‌امامه‌ باهلی‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت: سوگند به‌خدا عزوجل  که‌ من‌ از پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم‌ که‌ فرمود: آیات ﴿إِنَّ ٱلۡمُجۡرِمِینَ فِی ضَلَٰلٖ وَسُعُرٖ٤٧ [القمر: 47]‌ تا ﴿إِنَّا کُلَّ شَیۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ٤٩ درباره‌ قدریه‌ نازل‌ شده‌ است‌. قدریه‌ گروهی‌اند که‌ می‌گویند: «انسان‌ خالق‌ و آفریننده‌ افعال‌ خویش‌ است‌».

 

﴿یَوۡمَ یُسۡحَبُونَ فِی ٱلنَّارِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ ذُوقُواْ مَسَّ سَقَرَ٤٨

«روزی‌ که‌ بر چهره‌هایشان‌ در آتش‌ کشیده‌ شوند» و به‌ آنان‌ گفته‌ شود: «آسیب ‌دوزخ‌ را بچشید» یعنی: جوشش‌ گرما و شدت‌ عذاب‌ آن‌ را تحمل‌ کنید.

﴿إِنَّا کُلَّ شَیۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ٤٩

«هر آینه‌ ما هر چیزی‌ را به‌ اندازه‌» ای‌ مقرر و معین‌ که‌ از قبل‌ برای‌ آن‌ سنجیده‌ایم‌؛ «آفریده‌ایم‌». شایان‌ ذکر است‌ که‌ اهل‌ سنت‌ با این‌ آیه‌ کریمه‌ بر اثبات‌ قدر سابق‌ و ازلی‌ خداوند متعال‌ برای‌ خلقش‌ استدلال‌ کرده‌اند و آن‌ عبارت ‌از علم‌ حق‌ تعالی‌ به‌ اشیاء قبل‌ از وجود آن‌ها و نوشتن‌ و ثبت‌ نمودن‌ آن‌ها در لوح‌ محفوظ قبل‌ از روی‌ دادن‌ آن‌هاست‌. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عمر رضی الله عنهما  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «کل‌ شی‌ء بقدر، حتی‌ العجز والکسل». «همه‌ چیز به‌ اندازه‌ و قدری‌ از پیش‌ تعیین‌ شده‌ است‌، حتی‌ ناتوانی‌ وکسالت‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «از خدای‌  عزوجل ‌ یاری‌ بجوی‌ و درمانده‌ نشو و چنانچه ‌پیش‌ آمد ناگواری‌ به‌ تو رسید، بگو: قدر الله‌ وماشاء فعل: خداوند عزوجل  مقدر کرد و آنچه‌ خواست‌ انجام‌ داد و نگو: لو أنی فعلت کذا لکان کذا، فإن لو تفتح عمل الشیطان: اگر من‌ چنین‌ می‌کردم‌، چنان‌ می‌شد زیرا «اگر» «راه‌» را «به‌ روی» کارشیطان‌ می‌گشاید».

باید دانست‌ که‌ نوشتن‌ سابق‌ الهی‌ در لوح‌ محفوظ و علم‌ سابق‌ وی‌ به‌ اشیاء؛ به ‌معنی‌ اجبار و تحمیل‌ وی‌ بر بندگان‌ نبوده‌ و به‌ هیچ‌ وجه‌ بر الزام‌ و اجبار دلالت ‌نمی‌کند بلکه‌ فقط دال‌ بر این‌ امر است‌ که‌ تمام‌ آنچه‌ در پهنای‌ هستی‌ است‌، از قبل ‌برای‌ خداوند متعال‌ معلوم‌ بوده‌ است‌. قرطبی‌ می‌گوید: «عقیده‌ اهل‌ سنت‌ بر این ‌است‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ همه‌ اشیاء را مقدر کرده‌ است‌؛ یعنی‌ مقادیر، احوال‌ و زمان ‌وقوع‌ و وجود اشیاء را قبل‌ از ایجاد آن‌ها دانسته‌ و سپس‌ آن‌ها را بر همان‌ نحوی‌ که‌ در علم‌ سابق‌ وی‌ رفته‌ است‌ ایجاد می‌نماید بنابراین‌، هیچ‌ رویدادی‌ در عالم‌ بالا و پایین‌ واقع‌ نمی‌شود مگر این‌که‌ آن‌ رویداد، از علم‌، قدرت‌ و اراده‌ حق‌ تعالی ‌صادر شده‌ است‌ نه‌ از علم‌، اراده‌ و قدرت‌ خلقش‌ بنابراین‌، خلق‌ را در آن‌ها نقش ‌دیگری‌ جز نوعی‌ (اکتساب) و (کوشش‌) و (نسبت‌) و (اضافت‌) نیست‌ چنان‌ که‌ قرآن‌ و سنت‌ بر این‌ امر تصریح‌ کرده‌اند پس‌ آن‌ گونه‌ نیست‌ که‌ قدریه‌ و غیر آنان ‌می‌گویند: اعمال‌ در حیطه‌ قدرت‌ ما است‌ و ما آفریننده‌ اعمال‌ خویش‌ هستیم‌ اما آجال‌ و مواعید به‌ دست‌ غیر ما می‌باشد».

همچنین‌ جایز است‌ که‌ معنی‌ آیه‌ این‌ باشد: «ما همه‌ چیز را به‌ اندازه‌ مقدر و معین‌ و به‌ استواری‌ و محکمی‌ تمام‌ آفریده‌ایم‌». که‌ میان‌ هردو معنی‌ نوعی‌ تلازم ‌وجود دارد. در این‌ صورت‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ علم‌ جدید با پی‌ بردن‌ به‌ وجود هماهنگی‌ میان‌ ابعاد و احجام‌ پدیده‌های‌ بسیاری‌ از خلقت‌ پروردگار، به‌ ابعادی‌ از حقیقت‌ معنی‌ این‌ آیه‌ دست‌ یافته‌ است‌.

﴿وَمَآ أَمۡرُنَآ إِلَّا وَٰحِدَةٞ کَلَمۡحِۢ بِٱلۡبَصَرِ٥٠

«و فرمان‌ ما جز یک‌بار نیست‌، چون‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدنی‌» یعنی: حکم‌ و فرمان‌ ما در سرعت‌ خود، یکبار یا یک‌ کلمه‌ است‌، مانند چشم‌ به‌ همزدنی‌. لمح‌ بصر: بسته‌ کردن‌ و سپس‌ باز کردن‌ چشم‌ است‌.

﴿وَلَقَدۡ أَهۡلَکۡنَآ أَشۡیَاعَکُمۡ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ٥١

«و قطعا همانندان‌ شما را سخت‌ نابودکردیم‌» یعنی: ای‌ گروه‌ قریش‌! اشباه‌ و امثال‌ شما از کافران‌ امت‌ها، یا پیروان‌ و یاران‌ شما را سخت‌ نابود کردیم‌ «پس‌ آیا پندگیرنده‌ای‌ هست‌؟» که‌ از اندرزها و موعظه‌ها پند گرفته‌ و به‌ حق‌ بودن‌ این‌ پیامهاپی‌ ببرد و بنابراین‌، از مجازات‌ الهی‌ و از این‌که‌ بر وی‌ همان‌ رود که‌ بر امت‌های‌ گذشته‌ رفته‌ است‌، بترسد؟.

﴿وَکُلُّ شَیۡءٖ فَعَلُوهُ فِی ٱلزُّبُرِ٥٢

«و هر چه‌ کرده‌اند در نامه‌ها هست‌» یعنی: تمام‌ آنچه‌ که‌ امت‌ها از خیر یا شر انجام‌ داده‌اند، در لوح‌ محفوظ نوشته‌ شده‌ است‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: تمام ‌آنچه‌ که‌ امت‌ها از خیر یا شر انجام‌ داده‌اند، در نامه‌هایی‌ که‌ فرشتگان‌ نگهبان ‌نوشته‌ و ترتیب‌ داده‌اند، ثبت‌ شده‌ است‌.

﴿وَکُلُّ صَغِیرٖ وَکَبِیرٖ مُّسۡتَطَرٌ٥٣

«و هر خرد و بزرگی‌ نوشته‌ شده‌» یعنی: همه‌ چیز از اعمال‌ خلق‌ و سخنان‌ و افعالشان‌ ـ اعم‌ از کوچک‌ و بزرگ‌ و با ارزش‌ و بی‌ارزش‌ آن‌ها ـ در لوح‌ محفوظ نوشته‌ شده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خطاب‌ به‌ عائشه رضی الله عنها  فرمودند: «ای‌ عائشه‌! از گناهان‌ ناچیز شمرده‌ شده‌ بپرهیز زیرا برای ‌آن‌ها از جانب‌ خداوند عزوجل  پرسشی‌ است‌».

﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّٰتٖ وَنَهَرٖ٥٤

«بی‌گمان‌ پرهیزگاران‌ در میان‌ باغ‌ها و جویبارهایند» یعنی: ایشان‌ در باغ‌ها و جویبارهای‌ متنوع‌ و گوناگونی‌ قرار دارند که‌ از آب‌ و سایر نوشابه‌های‌ فرحبخش‌ وگوارا؛ مانند عسل‌، شیر و شراب‌ غیر سکر آور جاری‌ ساخته‌ شده‌ است‌.

﴿فِی مَقۡعَدِ صِدۡقٍ عِندَ مَلِیکٖ مُّقۡتَدِرِۢ٥٥

آری‌! پرهیزگاران‌ در میان‌ باغها و جویبارهایند: «در مجلس‌ و قرارگاه‌ صدق‌» یعنی: در بهشتی‌ که‌ پسندیده‌ است‌ و سرای‌ کرامت‌، فضل‌، جود و احسان ‌پروردگار می‌باشد و در آن‌ هیچ‌ لغو، بیهوده‌گی‌ و گناهی‌ نیست‌ «نزد فرمانروای توانایند» فرمانروایی‌ که‌ هیچ‌ چیز او را ناتوان‌ نمی‌کند و بر هر چیز که‌ بخواهد تواناست‌ پس‌ بهشتیان‌ نزد حق‌ تعالی‌ در مقام‌ و منزلت‌ بس‌ گرامی‌ و شریفی‌ قرار دارند. خاطرنشان‌ می‌شود که‌ عندیت‌ در اینجا، عندیت‌ مکانی‌ نیست‌.