تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ رحمن

سوره‌ رحمن

مکی‌ است‌ و دارای‌ (78)‌ آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت‌ «رحمن‌» نامیده‌ شد که‌ با اسم‌ رحمن‌ که‌ از اسمای‌ حسنای‌ الهی‌ است‌ افتتاح‌ شده‌ است‌. رحمن‌ مفید مبالغه‌ در رحمت ‌حق‌ تعالی‌ می‌باشد، یعنی‌ او نهایت‌ مهربان‌ است‌. همچنین‌ این‌ سوره‌ به‌نام‌ «عروس‌القرآن‌» نیز نامیده‌ شده‌ زیرا در حدیث‌ شریف‌ مرفوع‌ به‌ روایت‌ علی رضی الله عنه  است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «لکل‌ شی‌ عروس‌ وعروس‌ القرآن‌ سورة‌الرحمن». «برای‌ هر چیز عروسی‌ است‌ و عروس‌ قرآن‌ سوره‌ رحمن‌ می‌باشد».

و هرچند در اکثر مصاحف‌ نوشته‌ شده‌ که‌ این‌ سوره‌ تماما مدنی‌ است‌ ولی ‌چنان‌که‌ قرطبی‌، ابن‌کثیر و جمهور مفسران‌ می‌گویند: صحیح‌تر آن‌ است‌ که‌ این ‌سوره‌ تماما مکی‌ است‌، به‌ استثنای‌ آیه: ﴿یَسۡ‍َٔلُهُۥ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ [الرحمن: 29] که‌ ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: این‌ آیه‌ مدنی‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ترمذی‌ از جابر رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نزد اصحاب‌ خود آمدند و سوره‌ «رحمن‌» را از اول‌ تا آخر برایشان‌ خواندند و اصحاب‌ ساکت‌ بودند پس‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «وقتی‌ در شب‌ دیدار با جن‌ این‌ سوره‌ را بر آنان‌ خواندم‌، آنان‌ در واکنش‌ خود از شما بهتر بودند زیرا چنان‌ بود که‌ هرگاه‌ من‌ به‌ آیه: ﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ می‌رسیدم‌؛آن‌ها می‌گفتند: لابشیء من نعمة ربنا نکذب، فلک الحمد: نه‌! ما چیزی‌ از نعمت ‌پروردگارمان‌ را تکذیب‌ نمی‌کنیم‌ پس‌ خدایا! حمد از آن‌ توست‌». این‌ حدیث‌ نیز دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ این‌ سوره‌ مکی‌ است‌. روایت‌ شده‌ است‌ که ‌قیس‌ بن‌ عاصم ‌منقری‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گفت: «از آنچه‌ که‌ بر تو نازل‌ شده‌ است‌، بر من‌ بخوان‌». آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  سوره‌ «رحمن‌» را بر وی‌ خواندند. گفت: «آن‌ را بر من اعاده‌ کن‌». رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  قرائت‌ آن‌ را سه‌ بار بر وی‌ اعاده‌ کردند آن‌گاه ‌گفت: «والله‌ إن‌ له‌ لطلاوة، وإن‌ علیه‌ لحلاوة‌، وأسفله‌ لمغدق‌، وأعلاه‌ لمثمر، وما یقول‌ هذا بشر، وأنا أشهد أن‌ لا إله‌ إلا الله‌ وأنک‌ رسول‌ الله». «به‌ خدا سوگند که‌ این‌ قرآن‌ را زیبایی‌ای‌ است‌، بی‌گمان‌ بر آن‌ شیرینی‌ای‌ است‌، پایین‌ آن‌ سیراب‌کننده‌ و بالای ‌آن‌ مثمر و میوه‌دار است‌ و قطعا بشری‌ بر گفتن‌ چنین‌ سخنی‌ قادر نمی‌باشد پس ‌اینک‌ من‌ گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ خدایی‌ جز معبود یگانه‌ نیست‌ و گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ تو رسول‌ خدا هستی‌».

﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ١ عَلَّمَ ٱلۡقُرۡءَانَ٢

هرگاه‌ این‌ سوره‌ برای‌ بر شمردن‌ نعمت‌های الهی‌ بر بندگانش‌ می‌باشد پس ‌حق‌ تعالی‌ نعمتی‌ را که‌ از نظر قدر و مرتبت‌ بزرگترین‌ آن‌ها و در منفعت‌ و فواید خویش‌؛ بیشترین‌، تمام‌ترین‌ و بزرگ‌ترین‌ آن‌هاست‌، بر دیگر نعمت‌ها مقدم‌ گردانیده‌ و می‌فرماید: «خدای‌ رحمان‌» که‌ منعم‌ حقیقی‌ نعمت‌های بزرگ‌ دنیوی‌ و اخروی ‌می‌باشد «قرآن‌ را آموزش‌ داد» و فراگیری‌ و فهم‌ و حفظ آن‌ را بر مؤمنان‌ آسان ‌گردانید. پس‌ نعمت‌ عظمای‌ قرآن‌ را که‌ مدار سعادت‌ دو جهانی‌ می‌باشد، سپاس ‌بگزارید.

﴿خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ٣

سپس‌ به‌ نعمت‌ آفرینش‌ منت‌ گذاشت‌ و فرمود: «انسان‌ را آفرید».

﴿عَلَّمَهُ ٱلۡبَیَانَ٤

سپس‌ در بیان‌ سومین‌ نعمت‌، تعلیم‌ و آموزش‌ نطق‌ و بیان‌ به‌ انسان‌ را که‌ سبب ‌تفاهم‌ و وسیله‌ گفت‌وگو و مکالمه‌ اوست‌، منت‌ نهاد و فرمود: «به‌ او بیان‌ آموخت» مراد از بیان‌، تعلیم‌ نامهای‌ اشیاء است‌. به‌قولی: مراد از بیان: تعلیم ‌زبآن‌ها و گویشها و نیروی‌ فهماندن‌ به‌ دیگران‌؛ یعنی‌ نیروی‌ تعبیر از معانی‌ اندرونی‌ و نطق‌ و بیان‌ می‌باشد. و ابن‌کثیر این‌ قول‌ را ترجیح‌ داده‌ است‌. آری‌! انسان‌ تنها موجودی‌ است‌ که‌ با نطق‌ بیست‌وهشت‌ حرف‌، میلیاردها کلمات‌ را به‌ هزاران‌ زبان ‌تکلم‌ می‌کند.

آیه‌ کریمه‌ گویای‌ این‌ حقیقت‌ نیز هست‌ که‌ استعداد انسان‌ برای‌ فراگیری‌ علم‌، بزرگترین‌ ویژگی‌ و امتیاز اوست‌ و مقدم ‌ساختن‌ ذکر قرآن‌ به‌ این‌ حقیقت‌ اشاره‌ دارد که‌ بزرگترین‌ چیزی‌ که‌ انسان‌ فرامی‌گیرد، قرآن‌ است‌.

﴿ٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ بِحُسۡبَانٖ٥

«خورشید و ماه‌، حساب‌ معینی‌ دارند» یعنی: این‌ دو پدیده‌، به‌ حساب‌ مقرر و در برجها و منازل‌ معینی‌ سیر دورانی‌ داشته‌ و از آن‌ها تجاوز نمی‌کنند، در نتیجه‌، خورشید و ماه‌ با این‌ سیر و سفر معین‌ خود؛ بر تعداد ماه‌ها و سالها، فصل‌های ‌کشاورزی‌، میعاد معاملات‌ و عمر بشر راهنمایی‌ نموده‌ و فواید بسیاری‌ را برای ‌انسان‌، نبات‌ و حیوان‌ برمی‌آورند.

﴿وَٱلنَّجۡمُ وَٱلشَّجَرُ یَسۡجُدَانِ٦

سپس‌ حق‌ تعالی‌ به‌ بیان‌ نعمت‌های خویش‌ در پاره‌ای‌ از عوالم‌ سفلای‌ زمینی ‌پرداخته‌ و می‌فرماید: «و نجم‌ و شجر سجده‌ می‌کنند» نجم‌ گیاهی‌ است‌ که‌ ساق ‌ندارد؛ مانند گیاه‌ گندم‌ و شجر گیاهی‌ است‌ که‌ دارای‌ ساق‌ است‌؛ مانند درخت ‌خرما. مراد از سجود آن‌ها انقیاد طبعی‌ آن‌ها برای‌ خداوند متعال‌ همانند انقیاد وتسلیم‌ سجده‌کنندگان‌ مکلف‌، به‌ اختیار و رضای‌ خویش‌ است‌. مجاهد، حسن‌ و قتاده‌ می‌گویند: «مراد از نجم‌، ستارگان‌ آسمان‌ است‌». ابن‌کثیر می‌گوید: «این ‌قول‌ آشکارتر به‌ نظر می‌رسد». والله اعلم‌.

﴿وَٱلسَّمَآءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ ٱلۡمِیزَانَ٧

«و آسمان‌ را برافراشت‌» و آن‌ را بر فراز زمین‌ قرارداد «و میزان‌ را گذاشت‌» یعنی: در زمین‌ میزان‌ عدالتی‌ را که‌ بدان‌ امر کرده‌ است‌، وضع‌ کرد و نیز نظام‌ هستی‌ را بر معیار عدل‌، هماهنگی‌ و نظم‌ برقرار کرد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «باالعدل‌ قامت‌ السموات‌ والأرض». «آسمان‌ها و زمین‌ به‌ عدالت‌ برپا شده‌اند».

﴿أَلَّا تَطۡغَوۡاْ فِی ٱلۡمِیزَانِ٨

و از جمله‌ مصادیق‌ بارز عدل‌ یکی‌ این‌ است‌ که‌ در اثنای‌ مبادله‌ اشیاء، در ابزار وزن‌ ـ یعنی‌ در ترازو و سنجه‌ ـ از عدل‌ و انصاف‌ تجاوز نکنید: «از بهر آن‌که‌ در میزان‌ از حد تجاوز نکنید» یعنی: حق‌ تعالی‌ میزان‌ را به‌ خاطر آن‌ نهاد که‌ از عدل ‌تجاوز نکنید. حسن‌ می‌گوید: «مراد از میزان‌ ترازو است‌ و خداوند عزوجل  به‌ رعایت ‌عدالت‌ در وزن‌ دستور داد تا هم‌ به‌ وسیله‌ آن‌ انصاف‌ داده‌ شود و هم‌ انصاف‌ گرفته‌ شود». به‌قولی: مراد از «میزان‌» قرآن‌ است‌. البته‌ حمل «میزان‌» بر امور معنوی‌ ومادی‌ ـ هردو ـ ممکن‌ است‌ لذا جایز است‌ مراد از میزان‌ هر چیزی‌ باشد که‌ حقایق ‌و اندازه‌های‌ اشیاء با آن‌ معلوم‌ می‌شود، چه‌ آن‌ چیز مادی‌ باشد؛ مانند پیمانه‌، متر و ترازو و چه‌ معنوی‌ باشد؛ مانند افکار، آراء و ارزش‌های‌ علمی‌ و معرفتی‌.

 

﴿وَأَقِیمُواْ ٱلۡوَزۡنَ بِٱلۡقِسۡطِ وَلَا تُخۡسِرُواْ ٱلۡمِیزَانَ٩

«و وزن‌ را به‌ انصاف‌ بر پا دارید» یعنی: وزنهایتان‌ را دادگرانه‌ و به‌ عدالت ‌بسنجید و ارزیابی‌ کنید «و در ترازو کمی‌ و کاستی‌ نیاورید».

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ اولا به‌ رعایت‌ عدالت‌ و برابری‌ در میزان‌ دستور داد، سپس‌ از طغیان‌ و تجاوز از حد با افزودن‌ بر وزن‌ نهی‌ کرد آن‌گاه‌ از کمی‌ و کاستی‌ای‌ که‌ سبب‌ زیان‌ و تاوان‌ است‌ نهی‌ نمود. پس‌ هر یک‌ از این ‌توصیه‌ها، در جای‌ خود معنی‌ و پیام‌ روشنی‌ دارد.

﴿وَٱلۡأَرۡضَ وَضَعَهَا لِلۡأَنَامِ١٠

«و زمین‌ را برای‌ مردم‌ نهاد» یعنی: آن‌ را برای‌ خلق‌ ـ اعم‌ از انس‌، جن‌ و غیر آنان‌ ـ پدید آورد و گستراند.

﴿فِیهَا فَٰکِهَةٞ وَٱلنَّخۡلُ ذَاتُ ٱلۡأَکۡمَامِ١١

«در آن‌» یعنی: در زمین «فاکهه‌ است‌» فاکهه: هر چیزی‌ است‌ که‌ انسان‌ از خوردن‌ آن‌ لذت‌ برده‌ و طبع‌ وی‌ شاد گردد؛ از انواع‌ میوه‌ها «و» در زمین‌ «درختان‌ خرمای‌ دارای‌ پوشش‌هاست‌» اکمام: جمع‌ کم‌ به‌ کسرکاف‌، عبارت‌ است‌ از غلاف‌ خرما در آغاز برآمدنش‌ که‌ میوه‌ خرما در اندرون‌ آن‌ قرار دارد و هنوز از آن‌ بیرون‌ نیامده‌ است‌.

﴿وَٱلۡحَبُّ ذُو ٱلۡعَصۡفِ وَٱلرَّیۡحَانُ١٢

«و دانه‌های‌ پوست‌ دار و گیاهان‌ ریحان‌» مراد از حب: تمام‌ حبوباتی‌ است‌ که‌ به‌ عنوان‌ مواد غذایی‌ مورد استفاده‌ قرار می‌گیرند؛ چون‌ گندم‌، جو، ذرت‌ و مانند آن‌ها. عصف: علف‌ کشتزار و اولین‌ چیزی‌ است‌ که‌ از دانه‌ها می‌روید. حسن ‌می‌گوید: «عصف‌، کاه‌ است‌ و ریحان‌ برگ‌». یا ریحان‌، همان‌ گیاه‌ معروفی ‌است‌ که‌ بوی‌ خوشی‌ دارد.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ١٣

«پس‌ کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟» خطاب‌ برای‌ جن‌ وانس‌ است‌، به‌ دلیل‌ آیات‌ (10، 31، 33) از همین‌ سوره‌ که‌ به‌ این‌ معنی ‌می‌پردازند. آلاء: نعمت‌ها است‌. پس‌ خداوند متعال‌ در این‌ سوره‌ نعمتهایش‌ را برای‌ خلقش‌ برشمرده‌ و آن‌ها را به‌ یادشان‌ آورده‌ است‌، سپس‌ برشمردن‌ نعمت‌ها وبیان‌ خصلت‌ها را با این‌ آیه‌ دنبال‌ نموده‌ و آن‌ را در میان‌ هردو نعمت‌ فاصله‌ قرار داده‌ است‌ تا بندگان‌ را به‌ نعمت‌های خود متوجه‌ و متنبه‌ و بدین‌ نعمت‌ها مقر ومعترف‌ گرداند، هم‌ از این‌ روی‌، این‌ آیه‌ را در این‌ سوره‌ مبارکه‌ سی‌ویک‌ بار تکرار کرده‌ است‌.

البته‌ این‌ شیوه‌ بیانی‌، در ادبیات‌ عرب‌ شناخته‌ شده‌ است‌. مثلا به‌ کسی‌ که‌ او را با احسآن‌های‌ پی ‌در پی‌ خود نواخته‌اند ولی‌ او آن‌ را ناسپاسی‌ می‌کند؛ می‌گویند: آیا فقیر نبودی‌ و بی‌نیازت‌ ساختم‌؟ آیا این‌ نعمت‌ من‌ را انکار می‌کنی‌؟ آیا پیاده‌ نبودی‌ و سوارت‌ کردم‌؟ آیا این‌ نعمت‌ من‌ را انکار می‌کنی‌؟... که‌ تکرار این ‌ترجیع‌بند در همچو اموری‌ بسیار نیکو و معنی‌دار می‌باشد. چنان‌که‌ مهلهل‌ در رثای‌ کلیب‌ می‌گوید:

علی أن لیس عدلا من کلیب

 

إذا مـا ضیم جیـران الـمجیر

علی أن لیس عدلا من کلیب

 

إذا رجف العضاة من الدبور

علی أن لیس عدلا من کلیب

 

إذا خرجت مخبأة الخدور

تا به‌ آخر این‌ قصیده‌.

﴿خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِن صَلۡصَٰلٖ کَٱلۡفَخَّارِ١٤

«انسان‌ را از گل‌ خشکیده‌ سفال‌ مانند آفرید» اصل‌ انسان‌، همان‌ آدم‌ علیه السلام  است‌. صلصال: گل‌ است‌ آن‌گاه‌ که‌ خشک‌ شده‌ و برای‌ آن‌ صلصله‌ و صدایی‌ شنیده ‌شود. فخار: سفالی‌ است‌ که‌ با آتش‌ پخته‌ شود. البته‌ عبارات‌ قرآن‌ در بیان ‌آفرینش‌ انسان‌ به‌ اعتبار مراتب‌ آن‌ متنوع‌ است‌، چون: «آفرید انسان‌ را از خاک‌»، «از گل‌ متغیر و گندیده‌»، «از گل‌ چسبنده‌»، «از گل‌ خشک‌». این‌ تنوع ‌خود به‌ این‌ حقیقت‌ اشاره‌ دارد که‌ آدم ‌ علیه السلام  اولا از خاک‌ آفریده‌ شد، سپس‌ در دومین‌ مرحله‌ از آفرینش‌ خود، به‌ گل‌ متطور گردید آن‌گاه‌ به‌ گل‌ متغیر و بوی‌دار تبدیل‌ شد، سپس‌ به‌ گل‌ چسبنده‌، سپس‌ به‌ گل‌ خشک‌... پس‌ گویی‌ انسان‌ هم‌ از این‌، هم‌ از آن‌ و هم‌ از آن‌ دیگری‌ آفریده‌ شده‌ است‌.

﴿وَخَلَقَ ٱلۡجَآنَّ مِن مَّارِجٖ مِّن نَّارٖ١٥

«و جن‌ را از زبانه‌ آتش‌ آفرید» مارج: شعله‌ برآمده‌ از آتش‌ است‌ که‌ دارای‌ زبانه‌ شدیدی‌ است‌ و اصل‌ جن‌ همانا ابلیس‌ علیه‌اللعنه‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌عائشه‌ رضی الله عنها  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «فرشتگان‌ از نور آفریده‌ شده‌اند، جن‌ از زبانه‌ آتش‌ و آدم‌ از آنچه‌ که‌ به‌ شما توصیف‌ شده‌ است‌».

 

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ١٦

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» و شکر نمی‌گزارید؛ به‌ این‌که‌ او را عبادت‌ کرده‌ و از او پروا دارید؟.

﴿رَبُّ ٱلۡمَشۡرِقَیۡنِ وَرَبُّ ٱلۡمَغۡرِبَیۡنِ١٧

«پروردگار دو مشرق‌ و پروردگار دو مغرب‌» از مشرق‌ و مغرب‌ به‌ صیغه‌ تثنیه‌ تعبیرشد زیرا خورشید در زمستان‌ مشرق‌ و مغربی‌ دارد و در تابستان‌ مشرق‌ و مغرب ‌دیگری‌ و با این‌ اختلاف‌ مشرق‌ها و مغرب‌هاست‌ که‌ فصل‌های‌ چهارگانه‌ سال‌ به‌ وجود آمده‌ و جو جغرافیایی‌ از سرما به‌ گرما و باز به‌ حال‌ اعتدال‌ تغییر می‌کند. البته ‌اختلاف‌ مشرق‌ها و مغرب‌ها منافع‌ عظیم‌ دیگری‌ نیز برای‌ انسان‌ دارد. آری‌! اگر خورشید در طلوعگاه‌ و غروبگاه‌ خود ثابت‌ و یکنواخت‌ می‌بود، بی‌گمان‌ موسم‌های‌ تابستان‌ و زمستان‌ و تغییرات‌ فصلی‌ پدید نمی‌آمد و نظام‌ زندگی‌ در کره ‌زمین‌ مختل‌ می‌شد.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ١٨

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید» و آن‌ها را انکار کرده‌ و شکر نمی‌گزارید؟ به‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ را عبادت‌ کرده‌ و از او پروا دارید.

﴿مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِ یَلۡتَقِیَانِ١٩ بَیۡنَهُمَا بَرۡزَخٞ لَّا یَبۡغِیَانِ٢٠

«دو دریا را به‌گونه‌ای‌ روان‌ کرد که‌ باهم‌ برخورد کنند» یعنی: تنگانگ‌ در جوار یک ‌دیگر قرار گیرند پس‌ با آن‌که‌ در منظر چشم‌ هیچ‌ فاصله‌ای‌ میان‌ آن‌ها نیست‌ اما با این‌ وجود، در هم‌ نمی‌آمیزند زیرا «میان‌ آن‌ دو، برزخی‌ است‌» یعنی: حاجز و حجابی‌ است‌ که‌ جلو آمیزش‌ آن‌ها را می‌گیرد «که‌ به‌ هم‌ تجاوز نمی‌کنند» یعنی: بر اثر وجود آن‌ حاجز و حایل‌، یکی‌ از آن‌ها به‌ دیگری‌ تجاوز نمی‌کند تا به‌ آن‌ درآید و درآمیزد. ابن‌جریج‌ می‌گوید: این‌ دو دریا عبارتند از دریای‌ نمکین‌ و نهرهای‌ شیرین‌ و گوارا پس‌ آب‌ شیرین‌ برای‌ نوشیدن‌ و آب ‌دادن‌ حیوانات‌ و نباتات‌ است‌ و آب‌ نمکین‌ برای‌ پاکسازی‌ آب‌ از میکروب‌ها، اصلاح‌ طبقات‌ هوا، بیرون‌ آوردن ‌مروارید و مرجان‌ و منافعی‌ دیگر.

 

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٢١

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید» و شکر نمی‌گزارید؛ به‌ این‌که‌ پرستش‌ و تقوای‌ حق‌ تعالی‌ را در پیش‌ گیرید؟.

﴿یَخۡرُجُ مِنۡهُمَا ٱللُّؤۡلُؤُ وَٱلۡمَرۡجَانُ٢٢

«از آن‌ دو» دریا «لؤلؤ و مرجان‌ بیرون‌ می‌آید» لؤلؤ: دری‌ است‌ که‌ از صدف ‌بیرون‌ می‌آید و مرجان: نگینی‌ است‌ سرخ‌رنگ‌ و معروف‌. مراد این‌ است‌ که ‌مروارید و مرجان‌ از یکی‌ از آن‌ دو دریا که‌ دریای‌ نمکین‌ است‌ بیرون‌ می‌آید و در میان‌ اعراب‌ این‌ روش‌ متداول‌ است‌ که‌ دو جنس‌ را جمع‌ می‌کنند، سپس‌ از یکی‌ از آن‌ها خبر می‌دهند چنان‌ که‌ حق‌ تعالی‌ می‌فرماید: ﴿یَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ أَلَمۡ یَأۡتِکُمۡ رُسُلٞ مِّنکُمۡ [الأنعام: 130]. «ای‌ گروه‌ جن‌ و انس‌! آیا پیامبرانی‌ از خود شما نزد شما نیامده‌اند؟» در حالی‌که‌ پیامبران‌ از انس‌اند نه‌ از جن‌. و چنان‌که‌ می‌گویی: «از شهر بیرون‌ شدم‌». درحالی‌که‌ از یکی‌ از محلات‌ آن‌ بیرون‌ شده‌ای‌، نه‌ از همه‌ اماکن ‌آن‌.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٢٣

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟» زیرا در این‌ نعمت‌ها چنان‌ نشانه‌های‌ عظیم‌ و فراوانی‌ وجود دارد که‌ احدی‌ قادر به‌ تکذیب‌ آن‌ها نبوده‌ و آن‌ها را انکار نتواند کرد.

﴿وَلَهُ ٱلۡجَوَارِ ٱلۡمُنشَ‍َٔاتُ فِی ٱلۡبَحۡرِ کَٱلۡأَعۡلَٰمِ٢٤

«و او راست‌ در دریا کشتی‌های‌ روان‌ شونده‌ برافراشته‌» ای‌ که‌ بعضی‌ از تخته‌های ‌آن‌ بر بالای‌ بعضی‌ دیگر نهاده‌ شده‌ و به‌ گونه‌ای‌ بلند و برافراشته‌ ساخته‌ شده‌ که ‌«چون‌ کوه‌هاست‌» پس‌ این‌ کشتی‌های‌ کوه‌پیکر، محموله‌های‌ بسیار بزرگ‌ و هولناکی‌ از ارزاق‌ و غیر آن‌ها را از کشوری‌ به‌ کشوری‌ و از شهری‌ به‌ شهری‌ نقل‌ می‌دهند تا به‌ هر سرزمین‌ مواد مورد نیاز آن‌ را رسانده‌ و موادی‌ را که‌ افزون‌ بر نیازهای‌ ساکنان‌ و مردم‌ آن‌ است‌ به‌ سرزمین‌های‌ دیگر انتقال‌ دهند و این‌ کشتی‌ها و محموله‌ها چنان‌ بزرگ‌اند که‌ محموله‌های‌ عظیم‌ و هولناکی‌ را جابجا می‌کنند؛ مثلا برخی‌ از نفتکش‌ها پنجصدهزارتن‌ نفت‌ را حمل‌ می‌کنند و همین‌طور ناوگآن‌های ‌نظامی‌، حامل‌ ده‌ها هواپیما، برج‌های‌ جنگی‌ ویرانگر و زیر دریایی‌های‌ اتمی ‌می‌باشند.

آیه‌ کریمه‌ با تشبیه‌ کشتی‌ها به‌ کوه‌ها، معجزه‌ غیبی‌ قرآنی‌ای‌ را نیز در بر دارد زیرا این‌ تشبیه‌ جز با دیدن‌ کشتی‌ها عصری‌ زمان‌ ما، به‌ کمال‌ و تمام‌ خود جلوه‌گر نمی‌شود.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٢٥

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید؟» آخر این‌ نعمت‌های عدیده‌، برای‌ شما آفریده‌ شده‌ است‌ پس‌ آیا می‌توانید صنعت‌ کشتی‌های‌ بزرگ‌، کیفیت‌ روان ‌شدن‌ آن‌ها در دریا و سایر بهره ‌گیری‌هایی‌ را که‌ از آن‌ها در امور و منافع‌ خویش‌ می‌کنید، انکار نمایید؟.

﴿کُلُّ مَنۡ عَلَیۡهَا فَانٖ٢٦

سپس‌ خداوند متعال‌ بعد از برشمردن‌ نعمت‌های دینی‌ و دنیوی‌ و استدلال‌ به‌ آفاق‌ و انفس‌ بر قدرت‌ و یگانگی‌ خود، از فنا و نابودی‌ تمام‌ هستی‌ خبر داده‌ و از زوال‌ کلیه‌ نعمت‌های دنیوی‌ سخن‌ می‌گوید و این‌که‌ جز ذات‌ ذوالجلال‌ او دیگر کسی‌ در عرصه‌ هستی‌ باقی‌ نمی‌ماند: «هر که‌ بر روی‌ آن‌ است‌، فنا شونده‌ است‌» یعنی: هرکس‌ بر روی‌ زمین‌ است‌؛ از انسان‌ها، حیوانات‌ و غیره‌، به‌ زودی‌ فنا و نابود می‌شود و حیات‌ آن‌ها روزی‌ به‌ پایان‌ می‌رسد.

﴿وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ٢٧

«و ذات‌ پروردگارت‌ که‌ ذوالجلال‌والاکرام‌ است‌ باقی‌ می‌ماند» وجه‌ ربک: وجه‌ یا روی‌ پروردگار؛ عبارت‌ از ذات‌ و وجود اوست‌ پس‌ اطلاق‌ وجه‌ بر ذات‌ حق‌ تعالی‌، مجاز مرسل‌ و از باب‌ اطلاق‌ جزء و اراده‌ کل‌ است‌. جلال: یعنی ‌عظمت‌ و بزرگی‌ و اکرام‌. این‌ صفت‌ مفید این‌ معنی‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ از هر چیزی‌که‌ سزاوارش‌ نمی‌باشد، والاتر است‌ و نیز او دارای‌ فضل‌ و منتی‌ است‌ عام‌؛ با نعمت‌هایی‌ که‌ بر مؤمنان‌ ارزانی‌ می‌دارد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ترمذی‌ از انس‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «انطقوا بیا ذالجلال‌ والإکرام». «(در دعای‌ خود) به‌ گفتن‌ یا ذالجلال‌ و الاکرام‌ پایبند باشید». نقل‌ است‌ که‌ آن ‌حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از برابر شخصی‌ گذشتند که‌ مشغول‌ نماز گزاردن‌ بود و می‌گفت: «یاذالجلال والإکرام». پس‌ فرمودند: «بی‌گمان‌ دعایت‌ اجابت‌ شد». ابن‌کثیر می‌گوید: «خداوند متعال‌ در این‌ آیه‌ کریمه‌ وجود گرامی‌ خود را به‌ وصف ‌ذوالجلال‌ و الإکرام‌ توصیف‌ نمود و این‌ بدان‌ معنی‌ است‌ که‌ او شایشسته‌ آن‌ می‌باشد که‌ بزرگ‌ داشته‌ شده‌ و مورد نافرمانی‌ قرار نگیرد و از وی‌ اطاعت‌ شده‌ و از فرمانش‌ مخالفت‌ و سرپیچی‌ صورت‌ نگیرد».

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٢٨

«پس‌ کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟» یعنی: ای‌ گروه‌ جن ‌و انس‌! چگونه‌ همچو نعمت‌ عظیمی‌ را تکذیب‌ می‌کنید در حالی‌که‌ مردم‌ همه‌ بی‌ هیچ‌ استثنایی‌ وفات‌ می‌کنند و در این‌ امر باهم‌ یکسان‌ و برابرند، سپس‌ به‌ سوی ‌سرای‌ آخرت‌ رهسپار می‌گردند و در آنجا خدای‌ ذوالجلال‌ والاکرام‌ با حکم‌ عادلانه‌ خویش‌ در میان‌ آن‌ها داوری‌ می‌کند. پس‌ فنا راهی‌ به‌ سوی‌ بقا و حیات‌ ابدی‌ است‌ لذا در فنای‌ دنیوی‌ شما نعمت‌ها نهفته‌ است‌؛ از جمله‌ نعمت‌ عدل‌ مطلق ‌و برابری‌ همگان‌ در چشیدن‌ طعم‌ مرگ‌، نعمت‌ پیاپی‌ آمدن‌ نسل‌ها و نعمت‌ انتقال‌ از دارفانی‌ به‌ سوی‌ دار باقی‌ و جاویدانی‌ که‌ سرای‌ جزا و ثواب‌ است‌ پس‌ چگونه‌ این‌نعمت‌های‌ عظیم‌ را انکار می‌کنید؟!

صاحب‌ تفسیر «الاساس‌» می‌گوید: «اگر مرگ‌ نبود، زندگی‌ هم‌ دشوار بود زیرا فی‌المثل‌ اگر دو مگس‌ به‌ مدت‌ پنج‌ سال‌ نمیرند و به‌طور متوالی‌ توالد و تناسل‌کنند، طبقه‌ای‌ به‌ قطر پنج‌ سانتی‌متر از مگس‌ را پیرامون‌ کره‌ زمین‌ تشکیل‌ خواهند داد».

﴿یَسۡ‍َٔلُهُۥ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ کُلَّ یَوۡمٍ هُوَ فِی شَأۡنٖ٢٩

«هر که‌ در آسمان‌ها و زمین‌ است‌ از او در خواست‌ می‌کند» یعنی: همگی‌ آن‌ها از حق‌ تعالی‌ درخواست‌ امداد می‌کنند زیرا همه‌ به‌ او محتاج‌اند و احدی‌ از او بی‌نیاز نیست‌ پس‌ اهالی‌ آسمان‌ها از او درخواست‌ مغفرت‌ می‌کنند نه‌ درخواست‌ رزق‌ و روزی‌ و اهالی‌ زمین‌ هردو را از او می‌طلبند و فرشتگان‌ نیز برای‌ آنان‌ درخواست ‌روزی‌ و مغفرت‌ می‌کنند بنابراین‌، نه‌ اهالی‌ آسمان‌ها از حق‌ تعالی‌ بی‌نیازند و نه ‌اهالی‌ زمین‌. «هر روزی‌ او در شأنی‌ است‌» پس‌ از شان‌های‌ حق‌ تعالی‌ این‌ است‌ که ‌زنده‌ می‌کند و می‌میراند، فقیر می‌کند و توانگر می‌گرداند، عزت‌ می‌دهد و ذلیل ‌می‌گرداند، بیمار می‌کند و شفا می‌بخشد، می‌دهد و باز می‌دارد، می‌آمرزد و مؤاخذه‌ می‌کند و غیر این‌ از کارها و شئونی‌ که‌ در تحت‌ شمار نمی‌آیند. پس‌ ذات‌ متعال‌ او در هر وقت‌ و هر حال‌، اموری‌ را پدید آورده‌ یا احوالی‌ را تجدید می‌کند لذا این‌ بزرگترین‌ دلیل‌ بر بی‌نیازی‌ او از خلق‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌عبدالله بن ‌منیب‌ ازدی‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آیه‌ ﴿کُلَّ یَوۡمٍ هُوَ فِی شَأۡنٖ [الرحمن: 29] را تلاوت‌ کردند. در این‌ اثنا ما از ایشان‌ پرسیدیم‌ که: یا رسول‌الله! این‌ شأن ‌پروردگار چیست‌؟ فرمودند: «أن‌ یغفر ذنبا ویفرج‌ کربا، ویرفع‌ قوما، ویضع‌ آخرین». «این‌که‌ گناهی‌ را می‌آمرزد، مشکل‌ و اندوهی‌ را می‌گشاید و قومی‌ را بلند برده ‌دیگرانی‌ را پست‌ می‌گرداند».

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٣٠

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید؟» زیرا اختلاف‌ شان‌ها و کارهای‌ خدای‌ سبحان‌ در تدبیر و اداره‌ امور کائنات‌ و بندگانش‌، نعمتی‌ است‌ که‌ انکار آن‌ ممکن‌ نیست‌ و هیچ‌ تکذیب‌ کننده‌ نمی‌تواند آن‌ را دروغ‌ انگارد.

﴿سَنَفۡرُغُ لَکُمۡ أَیُّهَ ٱلثَّقَلَانِ٣١

«ای‌ جن‌ و انس‌! به‌ زودی‌ از همه‌ فارغ‌ شده‌ به‌ شما می‌پردازیم‌» این‌ استعاره ‌تمثیلی‌ای‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ در آن‌، پرداختن‌ به‌ محاسبه‌ خلایق‌ و جزای‌ آنان‌ در روز قیامت‌ را در جایگاهی‌ از اهمیت‌ قرار داده‌ که‌ گویی‌ خود را از هر کار دیگری‌ برای‌ آن‌ فارغ‌ می‌کند تا فقط به‌ آن‌ بپردازد، مثل‌ این‌که‌ کسی‌ به‌ دیگری‌ از باب‌ تهدید می‌گوید: «به‌ زودی‌ برای‌ تو فارغ‌ خواهم‌ شد». پس‌ این‌ تعبیر در مورد خدای‌  عزوجل ‌ استعاره‌ای‌ بیش‌ نیست‌ و حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ هیچ‌ شأن‌ و هیچ‌ کاری‌ خداوند متعال‌ را از شأن‌ و کار دیگری‌ به‌ خود مشغول‌ نمی‌کند لذا این‌ تعبیر فقط بر سبیل‌ مثال‌ و برای‌ دادن‌ هشداری‌ سخت‌ از جانب‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ جن‌ وانس‌ بیان‌ شده‌ است‌. یعنی: آگاه‌ باشید و هوش‌ دارید که‌ ما به‌ زودی‌ متوجه‌ حساب ‌و کتاب‌ شما می‌شویم‌. به‌ قولی: جن‌ و انس‌ را بدان‌ جهت «ثقلین‌» نامیده‌اند که‌ آنان‌ در زندگی‌ و مرگشان‌ بر زمین‌ سنگین‌بارند.

این‌ آیه‌، دلیل‌ روشنی‌ است‌ بر این‌که‌ جن‌ هم‌ مانند انس‌ تماما به‌ تکالیف‌ شرعی ‌مخاطب‌ هستند زیرا آنان‌ نیز به‌ تکالیف‌ شرعی‌ مکلف‌ بوده‌، مورد امر و نهی‌ قرار می‌گیرند و همچون‌ انس‌، پاداش‌ و جزا داده‌ می‌شوند پس‌ مؤمن‌شان‌ همچون‌ مؤمن ‌انسان‌هاست‌ و کافرشان‌ همچون‌ کافر آنان‌ و میان‌ انسان‌ و جن‌ در هیچ‌ چیز از این ‌امور، فرقی‌ نیست‌.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٣٢

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟» مگر غافل‌ از آنید که‌ از نعمت‌های وی‌ یکی‌ هم‌ دادگری‌ در میان ‌خلایق‌ با پاداش‌ دادن‌ نیکوکاران‌ و عذاب‌ نمودن‌ مجرمان‌ است‌؟ بنابراین‌، حق‌ تعالی‌ به‌ هیچ‌کس‌ ستم‌ نمی‌کند و از این‌ جزای‌ وی‌ گریزی‌ هم‌ نیست‌ زیرا:

﴿یَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ إِنِ ٱسۡتَطَعۡتُمۡ أَن تَنفُذُواْ مِنۡ أَقۡطَارِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ فَٱنفُذُواْۚ لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلۡطَٰنٖ٣٣

«ای‌ گروه‌ جنیان‌ و انسیان‌! اگر می‌توانید که‌ از کرانه‌های‌ آسمان‌ها و زمین‌ به‌ بیرون‌ رخنه‌ کنید پس‌ رخنه‌ کنید» یعنی: اگر می‌توانید که‌ از کناره‌ها و گوشه‌های‌ آسمآن‌ها و زمین‌ به‌ قصد گریز از قضا و قدر خداوند متعال‌ بیرون‌ روید؛ پس‌ از آن‌ها بیرون‌ روید و خودتان‌ را برهانید. دستور؛ دستوری‌ تعجیزی‌ است‌ «اما جز با سلطانی‌ رخنه ‌نمی‌کنید» یعنی: جز با قوت‌ و قهر و غلبه‌، قادر به‌ نفوذ نخواهید شد و بر این‌ کار نیرو و توانی‌ ندارید. به‌قولی‌ دیگر معنی‌ این‌ است: جز با نیرویی‌ از جانب‌ خدای‌ سبحان‌، بر این‌ کار قدرت‌ نمی‌یابید. ضحاک‌ می‌گوید: «آیه‌ کریمه‌ بدین ‌معنی‌ است‌ که‌ اگر می‌توانید از مرگ‌ بگریزید پس‌ هلا بگریزید».

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٣٤

«پس‌ کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» ای‌ گروه‌ جن‌ وانس‌ در حالی‌که‌ شما در برابر عظمت‌ ملک‌ و هستی‌ حق‌ تعالی‌، ناتوان‌ و درمانده‌اید؟.

﴿یُرۡسَلُ عَلَیۡکُمَا شُوَاظٞ مِّن نَّارٖ وَنُحَاسٞ فَلَا تَنتَصِرَانِ٣٥

«بر شما شواظی‌ از آتش‌ فرستاده‌ خواهد شد» شواظ: شعله‌ای‌ است‌ که‌ بی‌دود باشد «و از نحاس‌» بر شما فرستاده‌ خواهد شد. نحاس: همان‌ مس‌ معدنی‌ معروف ‌است‌ که‌ با آتش‌ ذوب‌ گردیده‌ و بر سرهایشان‌ فروریخته‌ می‌شود. به قولی: نحاس‌؛ دودی‌ است‌ که‌ شعله‌ نداشته‌ باشد و خلیل‌ نیز بر همین‌ رأی‌ است‌ «پس‌ شما مقابله‌ نتوانید کرد» یعنی: چنانچه‌ ابزار و سلطه‌ نفوذ را به‌ شما ندهیم‌، قادر به‌ نفوذ در آسمان‌ نخواهید شد همان‌ طوری‌ که‌ مسافران‌ فضایی‌ با مسلح‌ شدن‌ به‌ وسایل‌ مخصوص‌ و پوشیدن‌ لباس‌های‌ ویژه‌ای‌ که‌ آنان‌ را از گزند شهابهای‌ آسمانی‌ حفظ می‌کند، راهی‌ کرات‌ دیگر می‌شوند. پس‌ این‌ آیه‌ از معجزات‌ بزرگ‌ قرآن‌کریم ‌است‌. یا این‌ معنی‌ مربوط به‌ آخرت‌ است‌، یعنی‌ شما در آخرت‌ بر بازداشتن ‌عذاب‌ خداوند عزوجل  از خود توانا نخواهید شد و مقابله‌ نتوانید کرد، قطعا شما هماورد این‌ میدان‌ نتوانید شد بلکه‌ خواه‌ ناخواه‌ به‌ سوی‌ محشر رانده‌ می‌شوید.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٣٦

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید؟» زیرا هشدار دادن‌ الهی‌ لطفی‌ است‌ به‌ بندگان‌ و تمییز نهادن‌ میان‌ نیکان ‌و بدان‌ و فرمانبران‌ و نافرمانان‌ و انتقام‌ گرفتن‌ از گروه‌ دوم‌، از نعمت‌های ‌خدای‌ سبحان‌ است‌.

﴿فَإِذَا ٱنشَقَّتِ ٱلسَّمَآءُ فَکَانَتۡ وَرۡدَةٗ کَٱلدِّهَانِ٣٧

«پس‌ آن‌گاه‌ که‌ آسمان‌ از هم‌ شکافد» با نزول‌ فرشتگان‌ در روز قیامت «و چون ‌گل‌سرخ‌ و روغن‌ گداخته‌ شود» تشبیه‌ آسمان‌ به‌ روغن‌، در امر ذوبان‌ آن‌ و تشبیه‌ آن‌به‌ گل‌ سرخ‌، در رنگ‌ آن‌ است‌ و این‌ نشانه‌ شدت‌ هولناک‌ بودن‌ روز قیامت ‌می‌باشد. به‌ قولی: دهان‌؛ پوست‌ سرخ‌ رنگ‌ است‌.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٣٨

«پس‌ کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» ای‌ جن‌ و انس‌؟ زیرا در خبر دادن‌ از این‌ روز سخت‌، هیبت‌ و هراسی‌ است‌ که‌ شنونده‌ را از ارتکاب ‌بدی‌ باز می‌دارد پس‌ چرا قبل‌ از آن‌که‌ چنین‌ روزی‌ بیاید، راه‌ نیایش‌ و وارستگی‌ را در دنیا بر نمی‌گزینید؟.

﴿فَیَوۡمَئِذٖ لَّا یُسۡ‍َٔلُ عَن ذَنۢبِهِۦٓ إِنسٞ وَلَا جَآنّٞ٣٩

«در آن‌ روز، هیچ‌ انس‌ و جنی‌ از گناهش‌ پرسیده‌ نشود» یعنی: در روزی‌ که ‌آسمان‌ شکافته‌ می‌شود، هیچ‌ یک‌ از انس‌ و جن‌ از گناه‌ خود مورد پرسش‌ قرار نمی‌گیرد و از آنان‌ سؤال‌ نمی‌شود که‌ گناه‌ شما چه‌ بود؟ زیرا هنگامی‌ که‌ آن‌ها از گورهای‌ خود بیرون‌ می‌آیند، از سیمای‌ خویش‌ شناخته‌ می‌شوند. و نیز از آن‌رو هیچ‌ یک‌ از انس‌ و جن‌ از گناه‌ خود مورد پرسش‌ قرار نمی‌گیرد که‌ خداوند متعال ‌تمام‌ اعمال‌ بندگان‌ را به‌ شمار آورده‌ و آن‌ها را ضبط و نگهداری‌ کرده‌ است‌ و دیگر نیازی‌ به‌ استعلام‌ از آنان‌ نیست‌. وجه‌ انطباق‌ در میان‌ این‌ آیه‌ و آیات‌ دیگری‌ که‌ بر سؤال‌ کردن‌ از انس‌ و جن‌ در این‌ مورد صراحت‌ دارند، این‌ است‌ که‌ روز قیامت‌ روزی‌ طولانی‌ است‌ پس‌ انس‌ و جن‌ در زمانی‌ مورد سؤال‌ قرار می‌گیرند ودر زمان‌ دیگری‌ مورد سؤال‌ قرار نمی‌گیرند و آن‌ ـ به‌ قول‌ قتاده‌ ـ زمانی‌ است‌ که ‌بر دهآن‌هایشان‌ مهر نهاده‌ شود و در عوض‌ دست‌ها و پاهایشان‌ سخن‌ بگوید.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٤٠

«پس‌ کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» ای‌ انس‌ و جن‌ و چه ‌وقت‌ این‌ تهدیدها را جدی‌ می‌گیرید تا به‌ رشد و صلاح‌ خویش‌ بر گردید؟.

﴿یُعۡرَفُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ بِسِیمَٰهُمۡ فَیُؤۡخَذُ بِٱلنَّوَٰصِی وَٱلۡأَقۡدَامِ٤١

سپس‌ حق‌ تعالی‌ سبب‌ عدم‌ سؤال‌ کردن‌ از آنان‌ را روشن‌ ساخته‌ می‌فرماید: «مجرمان‌» یعنی: کافران «از سیمای‌شان‌ شناخته‌ می‌شوند» زیرا آن‌ها در سیمای ‌خود سیاه ‌روی‌ و کبود چشم‌اند. به‌قولی: سیما و نشانه‌ آنان‌ این‌ است‌ که ‌غمگین‌اند و اثر اندوه‌ و افسرده‌گی‌ بر چهره‌هایشان‌ هویداست‌ «و موهای‌ پیشانی‌ وپاهایشان‌ را بگیرند» ناصیه: موهای‌ جلو سر است‌ پس‌ فرشتگان‌ پاها وپیشانی‌هایشان‌ را یکجا گرفته‌ و به‌ همین‌ صورت‌ آنان‌ را به‌ دوزخ‌ می‌افگنند.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٤٢

«پس‌ کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» ای‌ انس‌ و جن‌ درحالی‌که‌ از قبل‌ هشدار و انذار داده‌ شده‌اید و سرانجام‌ و سرنوشت‌ قابل‌ انتظارتان‌ را در آخرت‌ شناخته‌اید؟.

﴿هَٰذِهِۦ جَهَنَّمُ ٱلَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا ٱلۡمُجۡرِمُونَ٤٣

«این‌ است‌ همان‌ جهنمی‌ که‌ مجرمان‌ آن‌ را انکار می‌کردند» یعنی: در این‌ هنگام‌که‌ پیشانی‌ها و پاهایشان‌ گرفته‌ شود و در دوزخ‌ افگنده‌ شوند، به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود: این‌ همان‌ جهنمی‌ است‌ که‌ همینک‌ آن‌ را مشاهده‌ کرده‌ و به‌ سوی‌ آن‌ می‌نگرید، با آن‌که‌ در دنیا آن‌ را دروغ‌ می‌شمردید و می‌گفتید که‌ وجود جهنم ‌اصلا حقیقت‌ ندارد.

﴿یَطُوفُونَ بَیۡنَهَا وَبَیۡنَ حَمِیمٍ ءَانٖ٤٤

مجرمان‌ در «میان‌ آن‌» یعنی: در میان‌ جهنم «می‌گردند» و جهنم‌ آنان‌ را می‌سوزاند «و میان‌ آب‌ جوشان‌» می‌گردند؛ و بر روهایشان‌ ریخته‌ می‌شود. حمیم: آب‌ بسیار داغ‌ و جوشانی‌ است‌ که‌ در جوشش‌ به‌ نهایت‌ خود رسیده‌ باشد پس ‌آنان‌ در میان‌ آتش‌ و آب‌ جوشان‌ در گردش‌اند؛ گاهی‌ در آتش‌ تعذیب‌ شده‌ و گاهی‌ از آب‌ جوشان‌ نوشانده‌ می‌شوند.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٤٥

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید؟» بعد از این‌ تهدیدها و هشدارهای‌ بازدارنده‌ از گناه‌، که‌ خود نعمت‌ به ‌شمار می‌روند؟.

﴿وَلِمَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ جَنَّتَانِ٤٦

«و برای‌ هرکس‌ که‌ از ایستادن‌ در پیشگاه‌ پروردگارش‌ ترسیده‌، دو باغ‌ است‌» پیشگاه‌ پروردگار سبحان: همانا موقفی‌ است‌ که‌ بندگان‌ در آن‌ پیش‌ روی‌ وی‌ برای‌ حساب‌ می‌ایستند. به‌ قولی: مقام‌ پروردگار؛ همانا اشراف‌ حق‌ تعالی‌ بر احوال ‌بندگانش‌ و اطلاع‌ وی‌ بر افعال‌ و سخنان‌شان‌ است‌ پس‌ کسی‌ از این‌ مقام‌ می‌ترسد که ‌از معاصی‌ دست‌ برداشته‌ و از طاعات‌ پیروی‌ کند. اصل‌ در «خوف‌»: توقع‌ امر ناخوش‌آیندی‌ در آینده‌ است‌ و آن‌ ضد «امن‌» می‌باشد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌بخاری‌ و مسلم‌ و غیر ایشان‌ از ابو موسی ‌اشعری‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «جنتان‌ من‌ ذهب‌ حلیتهما وآنیتهما وما فیهما وجنتان‌ من‌ فضة حلیتهما وآنیتهما وما فیهما، وما بین ‌القوم‌ وبین‌ أن‌ ینظروا إلی‌ ربهم‌ إلا رداء الکبریاء علی‌ وجهه‌ فی‌ جنة عدن». «دو بهشت‌ است‌ از طلا که‌ زیورالات‌ و ظروف‌ آن‌ها و هر چه‌ که‌ در آن‌هاست‌ از طلاست‌ و دو بهشت‌ است‌ از نقره‌ که‌ زیورالات‌ و ظروف‌ آن‌ها و هر آنچه‌ که‌ در آن‌هاست‌ از نقره‌ است‌ و در میان‌ بهشتیان‌ و میان‌ این‌که‌ به‌ سوی ‌پروردگارشان‌ بنگرند، چیزی‌ جز ردای‌ کبریائی‌ بر روی‌ وی‌ در بهشت‌ عدن ‌نیست‌». به‌قولی‌ دیگر: دو بهشت‌ وجود دارد، یکی‌ روحانی‌ و دیگری‌ جسمانی‌، بهشت‌ روحانی‌ همانا رضای‌ حق‌ تعالی‌ است: ﴿وَرِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِ أَکۡبَرُۚ [التوبة: 72] و بهشت‌ جسمانی‌ عبارت‌ است‌ از: بهره‌های‌ مادی‌ بسیار بزرگ‌، برتر و جاویدان‌. چنان‌که‌ ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  و غیر وی‌ گفته‌اند؛ صحیح‌ آن‌ است‌ که‌ این‌ آیه‌ عام‌ است‌ و انس‌ و جن‌ هردو را دربر می‌گیرد زیرا این‌ آیه‌ از گویاترین‌ دلایل‌ بر این‌ حقیقت ‌است‌ که‌ اگر جنیان‌ ایمان‌ آورند و تقوا پیشه ‌کنند، به‌ بهشت‌ وارد می‌شوند.

ابن‌ ابی ‌حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ می‌کند که: این‌ آیه‌ کریمه‌ درباره‌ ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنه  نازل‌ شد زیرا روزی‌ او قیامت‌ و حساب‌ و کتاب‌ و بهشت‌ و دوزخ‌ را به‌یاد آورد و سپس‌ گفت: «دوست‌ داشتم‌ گیاهی‌ از این‌ گیاهان‌ سبز می‌بودم‌ که‌ حیوانی‌ می‌آمد و مرا می‌خورد، دوست‌ داشتم‌ که‌ هرگز آفریده‌ نمی‌شدم‌». پس ‌این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٤٧

«پس‌ کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟» ای‌ انس‌ و جن ‌چرا که‌ نعمت‌های این‌ دو باغ‌ گذشته‌ از آن‌که‌ جاویدان‌ و همیشه‌ است‌، هیچ‌ مانندی‌ هم‌ ندارد.

﴿ذَوَاتَآ أَفۡنَانٖ٤٨

«آن‌ دو باغ‌، دارای‌ شاخه‌های‌ بسیارند» و در هر شاخه‌ از آن‌ شاخه‌های‌ سبز و خرم‌ بسیار، انواع‌ گونه‌گونی‌ از میوه‌ها وجود دارد. افنان: شاخه‌هاست‌. غصن: شاخه‌ راست‌ است‌.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٤٩

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید؟» زیرا رسیدن‌ به‌ این‌ فر و شکوه‌ دل‌آرا، مورد اشتیاق‌ عقلا بوده‌ و شکر این‌ نعمت‌ها ایجاب‌ می‌کند که‌ حق‌ تعالی‌ را عبادت‌ کنید و تقوی‌ داشته‌ باشید تا به‌ این‌ نعمت‌های اخروی‌ دست‌ یابید.

﴿فِیهِمَا عَیۡنَانِ تَجۡرِیَانِ٥٠

«در آن‌ دو باغ‌، دو چشمه‌ روان‌ است‌» یعنی: در هریک‌ از بلندیها و پستی‌های‌ دوباغ‌ یاد شده‌، چشمه‌ای‌ جاری‌ وجود دارد که‌ درختان‌ آن‌ها را آبیاری‌ می‌کند. به‌قولی: یکی‌ از آن‌ دو چشمه‌، «تسنیم‌» و دیگری «سلسبیل‌» است‌.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٥١

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید؟» زیرا این‌ حقیقتی‌ قطعی‌ و نعمتی‌ بسیار بزرگ‌ است‌.

﴿فِیهِمَا مِن کُلِّ فَٰکِهَةٖ زَوۡجَانِ٥٢

«در آن‌ دو باغ‌، از هر میوه‌ای‌ دو گونه‌ هست‌» زوجان: یعنی‌ دو صنف‌ و دو نوع ‌است‌ که‌ از هر نوعی‌ از انواع‌ آن‌، لذت‌ها برگرفته‌ می‌شود. گفته‌ شده‌ که: یک‌گونه‌ آن‌ تازه‌ و گونه‌ دیگر آن‌ خشک‌ است‌ اما هیچ‌ یک‌ از آن‌ها در لذت‌، گوارایی ‌و مزه‌ خود از دیگری‌ کمی‌ و کاستی‌ای‌ ندارد. ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «از آنچه‌ در آخرت‌ موجود است‌، در دنیا جز نام‌ چیز دیگری‌ وجود ندارد». یعنی: میان‌ نعمت‌های دنیا و آخرت‌ فرق‌ روشن‌ و فاصله‌ عظیمی‌ وجود دارد.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٥٣

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دورغ ‌می‌شمارید» که‌ نه‌ عبادت‌ می‌کنید و نه‌ عمل‌ نیک‌ انجام‌ می‌دهید؟.

﴿مُتَّکِ‍ِٔینَ عَلَىٰ فُرُشِۢ بَطَآئِنُهَا مِنۡ إِسۡتَبۡرَقٖۚ وَجَنَى ٱلۡجَنَّتَیۡنِ دَانٖ٥٤

«بهشتیان‌ بر فرش‌هایی‌ آرمیده‌اند که‌ آستر آن‌ها از ابریشم‌ ستبر است‌» یعنی: بهشتیان‌ در رفاه‌ و آسایش‌ و تنعمی‌ تمام‌ بر فرش‌ها آرمیده‌ و بر متکاها تکیه‌ داده‌اند. بطاین: آسترهایی‌ است‌ که‌ در زیر رویه‌ها قرار دارد. استبرق: دیبای‌ ستبر است‌. پس‌ هرگاه‌ آستر آن‌ها از دیبا باشد، رویه‌ آن‌ها چگونه‌ خواهد بود؟ از سعیدبن‌جبیر پرسیدند که: آستر آن‌ها از دیباست‌ پس‌ رویه‌ آن‌ها از چیست‌؟ گفت‌ این‌ از همان‌ مقوله‌ پروردگار است: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ [السجدة: 17]. «هیچ‌ کس‌ نمی‌داندچه‌ چیز از آنچه‌ روشنی‌بخش‌ دیدگان‌ است‌، به‌ پاداش‌ آنچه‌ انجام‌ می‌دادند برای ‌آنان‌ پنهان‌ ساخته‌ شده‌ است‌» که‌ تفسیر آن‌ گذشت‌. ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  نیزمی‌گوید: «رویه‌ها و ظواهر آن‌ها را هیچ‌کس‌ جز خداوند متعال‌ نمی‌داند». «ومیوه‌ آن‌ دو باغ‌ نزدیک‌ است‌» جنی: میوه‌ای‌ است‌ که‌ چیده‌ می‌شود. نقل‌ است‌ که: درخت‌ بهشتی‌ به‌ دور خود می‌گردد تا کسی‌ که‌ خواهان‌ چیدن‌ از میوه‌های‌ آن ‌است‌ به‌ آسانی‌ از آن‌ها بچیند و شخص‌ بهشتی‌، چه‌ ایستاده‌ باشد چه‌ نشسته‌ و چه‌ به‌پهلو خوابیده‌، در هر حال‌ به‌ آن‌ها دسترسی‌ دارد.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٥٥

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» که‌ راه‌ عبادت‌ و تقوی‌ را در پیش‌ نمی‌گیرید؟.

﴿فِیهِنَّ قَٰصِرَٰتُ ٱلطَّرۡفِ لَمۡ یَطۡمِثۡهُنَّ إِنسٞ قَبۡلَهُمۡ وَلَا جَآنّٞ٥٦

«در آن‌ها دلبرانی‌ فروهشته‌ نگاهند» یعنی: در آن‌ دو باغ‌ یاد شده‌، زنان‌ چشم ‌فروهشته‌ای‌ هستند که‌ نگاه‌ خود را فقط بر شوهرانشان‌ انداخته‌ و به‌ سوی‌ غیرشان ‌نظر نمی‌کنند؛ و آنان‌ یا از حوریان‌ هستند، یا از زنان‌ دنیا. ابن‌کثیر می‌گوید: «نقل‌ است‌ که‌ آن‌ زنان‌ هیچ‌کس‌ را از شوهران‌ خود زیباتر نمی‌بینند، چندان‌ که‌ یکی‌ از آن‌ها به‌ شوهرش‌ می‌گوید: به‌ خدا که‌ در بهشت‌ نه‌ چیزی‌ را از تو نیکوتر و زیباتر می‌بینم‌ و نه‌ دوست‌داشتنی‌تر پس‌ ستایش‌ خدایی‌ را که‌ مرا برای‌ تو و تو را برای‌ من‌ قرار داد». «که‌ هیچ‌ انس‌ و جنی‌ پیش‌ از آنان‌ با آن‌ها آمیزش‌ نکرده‌ است‌» طمث: از بین‌ بردن‌ و شکافتن‌ بکارت‌ زن‌ با آمیزش‌ و جماع‌ همراه‌ با خونی ‌کردن‌ فرج‌ است‌که‌ در اولین‌بار از مقاربت‌ با وی‌ روی‌ می‌دهد. یعنی: قبل‌ از شوهران‌شان‌ هیچ‌کس ‌با آنان‌ جماع‌ نکرده‌ است‌. مقاتل‌ می‌گوید: «به‌ دلیل‌ این‌که‌ آن‌ حوریان‌ در بهشت ‌آفریده‌ شده‌اند». این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ جنیان‌ نیز مانند انسآن‌ها آمیزش ‌جنسی‌ می‌کنند، به‌ بهشت‌ وارد می‌شوند و برای‌ جنیان‌ مرد در بهشت‌ همسرانی‌ از جنیان‌ زن‌ است‌. همچنین‌ این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ گاهی‌ ممکن‌ است‌ جنیان‌ با زنان‌ آدمی‌ نزدیکی‌ کنند.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٥٧

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید» که‌ عمل‌ شایسته‌ انجام‌ نمی‌دهید تا همچو نعمت‌هایی‌ را به ‌دست ‌آورید.

﴿کَأَنَّهُنَّ ٱلۡیَاقُوتُ وَٱلۡمَرۡجَانُ٥٨

سپس‌ خدای‌ سبحان‌ زنان‌ بهشتی‌ را در صفای‌ رنگ‌ همراه‌ با سرخی‌ آن‌ها به ‌یاقوت‌ و مرجان‌ تشبیه‌ می‌کند: «گویی‌ که‌ آن‌ها» در صفا و صیقلی ‌بودن‌ خود مانند «یاقوت‌ و» در درخشش‌ خود مانند «مرجانند» یاقوت: سنگ‌ قیمتی‌ معروف‌ و مرجان‌ نیز نگین‌ سرخ‌ رنگ‌ معروفی‌ است‌ که‌ از دریا برگرفته‌ می‌شود. مجاهد، حسن‌بن‌زید و غیر ایشان‌ می‌گویند: «زنان‌ بهشتی‌ در صفای‌ یاقوت‌ و سپیدی ‌مرجان‌ اند». پس‌ مجاهد و حسن‌ «مرجان‌» را در اینجا به  «مروارید» معنی‌ کرده‌اند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «اولین‌ گروهی‌ که‌ به‌ بهشت‌ وارد می‌شوند، به‌ صورت‌ چون‌ ماه‌ شب‌ چهارده‌اند و گروهی‌ که‌ در پی‌ آنان‌ می‌آیند، به‌ روشنی ‌ستاره‌ فروزان‌ آسمانند، برای‌ هر یک‌ از آنان‌ دو همسر است‌ که‌ مخ‌ ساق‌ وی‌ از پشت‌ گوشت‌ پاهایش‌ دیده‌ می‌شود و شگفت‌تر از این‌ نیز در بهشت‌ هست‌».

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٥٩

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید» که‌ برای‌ چنین‌ روزی‌ عمل‌ نکرده‌ و مهرهای‌ این‌ زنان‌ دلربای‌ بهشتی‌ را که‌ عبارت‌ از عبادت‌ و تقوی‌ است‌، آماده‌ نمی‌کنید؟.

﴿هَلۡ جَزَآءُ ٱلۡإِحۡسَٰنِ إِلَّا ٱلۡإِحۡسَٰنُ٦٠

«مگر پاداش‌ احسان‌ جز احسان‌ است‌؟» یعنی: جزای‌ کسی‌ که‌ در دنیا نیکوکردار بوده‌ است‌، جز احسان‌ به‌ وی‌ در آخرت‌ چیز دیگری‌ نیست‌ لذا دو بهشتی‌ که‌ برخی‌ از اوصاف‌ آن‌ها در این‌ آیات‌ گذشت‌، از آن‌ اهل‌ فضلی‌ است‌ که ‌در ایمان‌ و عمل‌ صالح‌ از دیگران‌ پیش‌ تاخته‌اند و ایشان‌ صاحب‌ برترین‌ درجات ‌اهل‌ بهشت‌اند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  از رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آمده‌ است‌ که‌ فرمودند: «آن‌ دو بهشت‌؛ دو باغ‌ در عرض‌ جنت‌ است‌ که‌ مسافت‌ هر باغ‌ به‌ اندازه‌ مسیر صد سال‌ راه‌ می‌باشد، در وسط هر باغ‌ سرایی‌ است‌ از نور و هیچ‌ چیز از آن‌ نیست‌ مگر این‌که‌ از نغمه‌ و خرمی‌ و سرسبزی‌ در جنب‌ و جوش ‌می‌باشد، زمین‌ آن‌ ثابت‌ و درختان‌ آن‌ نیز ثابت‌ است‌».

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٦١

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن  «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» که‌ عمل‌ و شکر نمی‌گزارید؟ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌انس‌بن‌مالک‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آیه ﴿هَلۡ جَزَآءُ ٱلۡإِحۡسَٰنِ إِلَّا ٱلۡإِحۡسَٰنُ٦٠ [الرحمن: 60]‌ را خواندند، سپس‌ فرمودند: آیا می‌دانید که‌ پروردگارتان‌ چه‌ می‌فرماید؟ اصحاب‌ گفتند: خدا و رسولش‌ داناترند. فرمودند: پروردگارتان ‌می‌فرماید: آیا جزای‌ کسی‌ که‌ با توحید بر وی‌ انعام‌ کرده‌ام‌، جز بهشت‌ چیز دیگری‌ است‌؟».

﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ٦٢

«و غیر از آن‌ دو باغ‌، دو باغ‌ دیگر نیز هست‌» یعنی: غیر از آن‌ دو باغی‌ که ‌اوصاف‌ آن‌ها گذشت‌، در زیر آن‌ها برای‌ کسانی‌ که‌ از نظر جایگاه‌ و مرتبه‌، از اصحاب‌ دو باغ‌ سابق‌ پایین‌ترند، دو باغ‌ دیگر وجود دارد. در حدیث‌ شریف‌ گذشت ‌که‌ در بهشت‌ دو باغ‌ از طلا و دو باغ‌ از نقره‌ وجود دارد پس‌ دو باغ‌ اول‌ از آن ‌مقربان‌ است‌ و دو باغ‌ دوم‌ از آن‌ اصحاب‌ یمین‌، دو باغ‌ اول‌ دارای‌ درختان‌ متنوعی‌ است‌ و دو باغ‌ دیگر به‌ غایت‌ سبز است‌ بنابراین‌، این‌ دو باغ‌ نیز در کمال ‌خرمی‌ و سرسبزی‌ قرار دارند، هرچند که‌ در مرتبه‌ و فضیلت‌ خود نسبت‌ به‌ دو باغ ‌اول‌ پایین‌ترند.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٦٣

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید» که‌ عمل‌ نمی‌کنید و شکر نمی‌گزارید؟.

﴿مُدۡهَآمَّتَانِ٦٤

«دو باغ‌ سبز که‌ از شدت‌ سبزی‌ سیه‌گونند» و در منظر چشم‌، دل‌ به‌ سیاهی‌ می‌زنند.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٦٥

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» که‌ برای‌ سرای‌ جزا عمل‌ نمی‌کنید؟.

﴿فِیهِمَا عَیۡنَانِ نَضَّاخَتَانِ٦٦

«در آن‌ دو، دو چشمه‌ فواره‌ زن‌ وجود دارد» نضخ: فوران‌ آب‌ از چشمه‌ است‌.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٦٧

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟» زیرا اگر در دو باغ‌ اول‌ که‌ از آن‌ مقربان‌ است‌، دو چشمه‌ جاری‌ وجود دارد، در اینجا نیز دو چشمه‌ فواره‌ زن‌ موجود است‌. براءبن‌عازب‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «چشمه‌هایی‌ که‌ روان‌ هستند، بهتر از چشمه‌های‌ فواره‌زن‌ می‌باشند».

﴿فِیهِمَا فَٰکِهَةٞ وَنَخۡلٞ وَرُمَّانٞ٦٨

«در آن‌ دو، میوه‌ و خرما و انار است‌» خرما و انار به‌ یادآوری‌ مخصوص‌ شدند؛ بدان‌ جهت‌ که‌ نسبت‌ به‌ سایر میوه‌ها حسن‌ و منفعت‌ بیشتری‌ داشته‌ و این‌ امتیاز را بر دیگر میوه‌ها دارند که‌ هم‌ غذایند و هم‌ دوا و نیز از آن‌ رو که‌ هم‌ در خزان‌ وجود دارند و هم‌ در زمستان‌. بخاری‌ می‌گوید: «ذکر اختصاصی‌ آن‌ها از قبیل‌ عطف ‌خاص‌ به‌ عام‌ نیست‌ بلکه‌ به‌ سبب‌ حسن‌ بیشتر آن‌هاست‌».

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٦٩

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟» زیرا این‌ نعمت‌ها سزاوار حمد و شکرند.

 

 

﴿فِیهِنَّ خَیۡرَٰتٌ حِسَانٞ٧٠

«در آنجا دوشیزگان‌ نکوخوی‌ و نکو روی‌ وجود دارند» خیرات: زنان‌ دارای‌ فضل‌، نیکخو و زیباروی‌ اند. و این‌ قول‌ جمهور مفسران‌ است‌ که‌ در آن‌ به‌ حدیث‌ شریف ‌ذیل‌ به‌ روایت‌ ام‌ سلمه‌ رضی الله عنها  استدلال‌ کرده‌اند که‌ فرمود: «به‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گفتم: یا رسول‌الله! مرا از این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿خَیۡرَٰتٌ حِسَانٞ آگاه‌ گردانید؟ فرمودند: مراد از آنان: زنان‌ خوش‌ خلق‌ و زیبا روی‌اند». در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ آمده‌ است‌ که‌ حوران‌ عین‌ این‌ نغمه‌ را می‌خوانند: «نحن‌الخیرات‌ الحسان‌، خلقنا لأزواج‌ کرام». «ما زنان‌ نیکخو و زیباروی‌ هستیم‌ که‌ برای‌ شوهران‌ گرامی‌ای‌ آفریده‌ شده‌ایم‌».

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٧١

«پس‌» ای‌ انس‌ و جن‌ «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟».

﴿حُورٞ مَّقۡصُورَٰتٞ فِی ٱلۡخِیَامِ٧٢

«حورانی‌ پرده‌ نشین‌ در خیمه‌ها» که‌ فقط به‌ شوهران‌شان‌ وابسته‌اند و دیگران‌ را نمی‌خواهند و در خیمه‌های‌ بهشتی‌ای‌ قرار دارند که‌ از گوهر میان‌ خالی‌ ساخته ‌شده‌ لذا در خیابآن‌ها و راهروهای‌ بهشت‌ نمی‌خرامند. اما زنان‌ دو باغ‌ سابق‌ به‌ این‌وصف‌ توصیف‌ شدند که‌ چشمان‌ خویش‌ را فروهشته‌ داشته‌ و جز به‌ شوهرانشان‌ به‌کس‌ دیگری‌ نمی‌نگرند بنابراین‌، آنان‌ نسبت‌ به‌ حوران‌ یاد شده‌ در این‌ آیه‌، منزلت ‌بلندتری‌ دارند، به‌ علاوه‌ در توصیف‌ زنان‌ سابق‌ این‌ وصف‌ نیز آمد: ﴿کَأَنَّهُنَّ ٱلۡیَاقُوتُ وَٱلۡمَرۡجَانُ٥٨ [الرحمن: 58] که‌ به‌ حق‌ وصف‌ شگرفی‌ است‌.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٧٣

«پس‌ کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» ای‌ انس‌ و جن‌؟.

﴿لَمۡ یَطۡمِثۡهُنَّ إِنسٞ قَبۡلَهُمۡ وَلَا جَآنّٞ٧٤ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٧٥

«پیش‌ از ایشان‌ هیچ‌ انسان‌ و هیچ‌ جنی‌ با آن‌ها آمیزش‌ نکرده‌ است‌» تفسیر نظیر آن‌گذشت‌.

«پس‌ کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» ای‌ انس‌ و جن‌؟.

﴿مُتَّکِ‍ِٔینَ عَلَىٰ رَفۡرَفٍ خُضۡرٖ وَعَبۡقَرِیٍّ حِسَانٖ٧٦

«بر بالش‌های‌ سبزرنگ‌ تکیه‌ زده‌اند» رفرف: بالش‌، یا نوعی‌ از جامه‌های‌ سبز است‌ «و بر فرش‌های‌ گرانمایه‌ نیکو» عبقری: فرش‌های‌ نگارینه‌ است‌. همچنین‌ در نزد اعراب‌ به‌ هر انسان‌ فاضل‌، بزرگوار، برجسته‌ و با اعتبار از مردان‌ و زنان‌ و نیز به اشیای‌ فاخر، عبقری‌ اطلاق‌ می‌شود. «عبقر»: جایی‌ است‌ که‌ اعراب‌ می‌پندارند از سرزمین‌ جن‌ است‌ لذا هر چیزی‌ را که‌ از حسن‌ و زیبائی‌ و نیرومندی‌ آن‌ به‌ شگفت ‌آمده‌ باشند، به‌ آن‌ نسبت‌ می‌دهند.

بنابراین‌، از مجموع‌ آیات‌ وارده‌ درباره‌ دو نوع‌ از بوستآن‌های‌ بهشت‌، به‌ این‌ نتیجه‌ می‌رسیم‌ که‌ برای‌ دو گروه‌ از بهشتیان‌ درجه‌ یک‌ و درجه‌ دو، دو گونه‌ بوستآن‌های‌ درجه‌ یک‌ و درجه‌ دو نیز فراهم‌ شده‌ است‌.

البته‌ با نگرش‌ در آیات‌ فوق‌، فرق‌های‌ موجود در میان‌ آن‌ها به‌ نحو ذیل‌ قابل‌ ذکرمی‌باشد:

1-  دو باغ‌ اول‌ انواع‌ رنگارنگ‌ و گونه‌گونی‌ از درختان‌ میوه‌ را دارند در حالی‌که‌ دو باغ‌ دوم‌، فضای‌ بسیار سبزی‌ دارند.

2-  دو باغ‌ اول‌ دو چشمه‌ جاری‌ دارند و دو باغ‌ دوم‌ دو چشمه‌ فواره ‌زن‌.

3-  در دو باغ‌ اول‌ از هر گونه‌ میوه‌ دو زوج‌ وجود دارد ولی‌ هرچند که‌ در دو باغ ‌دوم‌ میوه‌ و خرما و انار موجود است‌ اما چنین‌ گفته‌ نشده‌ که‌ در آن‌ها از هر میوه‌ دوگونه‌ مختلف‌ وجود دارد.

4-  در دو باغ‌ اول‌، زنانی‌ وجود دارند که‌ چون‌ یاقوت‌ و مرجانند و بر شوهران‌شان ‌چشم‌ فروهشته‌ می‌دارند اما در دو باغ‌ دوم‌، زنان‌ نیکخوی‌ خوبروی‌ وجود دارند.

5-  در دو باغ‌ اول‌، زنانی‌ وجود دارند که‌ چون‌ یاقوت‌ و مرجانند و بر شوهران‌شان ‌چشم‌ فروهشته‌ می‌دارند اما در دو باغ‌ دوم‌، زنان‌ نیکخوی‌ خوبروی‌ وجود دارند.

6-  در دو باغ‌ اول‌، بهشتیان‌ بر تکیه‌گاه‌هایی‌ که‌ آستر آن‌ها از دیبای‌ ستبر است‌ آرمیده‌اند در حالی‌که‌ در دو باغ‌ دوم‌، بهشتیان‌ بر بالش‌های‌ سبز و فرش‌های‌ نفیس‌ آرمیده‌اند.

 

 

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٧٧

«پس‌» ای‌ انس‌ و جن «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» که‌ خود را برای‌ چنین‌ نعمت‌های جاودآن‌های‌ آماده‌ نمی‌کنید؟.

﴿تَبَٰرَکَ ٱسۡمُ رَبِّکَ ذِی ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ٧٨

«با برکت‌ است‌ نام‌ پروردگارت‌ که‌ ذوالجلال‌ والاکرام‌ است‌» یعنی: پروردگارت‌ مقدس‌، پاک‌، صاحب‌ عزت‌، عظمت‌، شکوه‌ و کرامت‌ می‌باشد؛ بر آنچه‌ که‌ به ‌بندگان‌ مخلص‌ خویش‌ انعام‌ نموده‌ پس‌ او شایسته‌ آن‌ است‌ که‌ مورد بزرگداشت‌ قرار گیرد و نافرمانی‌ نشود، مورد پرستش‌ و سپاس‌ قرار گیرد نه‌ مورد ناسپاسی‌ و به ‌یاد آورده‌ شود نه‌ این‌ که‌ فراموش‌ گردد.


تفسیر سوره‌ واقعه

سوره‌ واقعه

مکی‌ است‌ و دارای‌ (96)‌ آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ سبب «واقعه‌» نامیده‌ شد که‌ با فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿إِذَا وَقَعَتِ ٱلۡوَاقِعَةُ١ [الواقعة: 1] آغاز شده‌ است‌.

فضیلت‌ آن: در باره‌ فضیلت‌ این‌ سوره‌ مبارکه‌ احادیثی‌ روایت‌ شده‌ است‌؛ از آن‌ جمله‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ انس‌ رضی الله عنه  است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «سوره‌ واقعه‌ سوره‌ توانگری‌ است‌ پس‌ آن‌ را بخوانید و به‌ فرزندانتان‌ نیز تعلیمش ‌دهید». ثعلبی‌ و ابن ‌عساکر در شرح‌ حال‌ عبدالله بن ‌مسعود رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند: «عبدالله بن‌ مسعود رضی الله عنه  به‌ همان‌ بیماری‌ای‌ مصاب‌ شد که‌ در آن‌ رحلت‌ کرد پس‌ عثمان‌ بن ‌عفان‌ رضی الله عنه  به‌ عیادتش‌ رفت‌ و از او پرسید:

ای‌ عبدالله‌! از چه‌ بیماری‌ای‌ رنج‌ می‌بری‌؟

گفت: از بیماری‌ گناهان‌ خویش‌.

پرسید: به‌ چه‌ چیزی‌ میل‌ داری‌؟

گفت: به‌ رحمت‌ پروردگار خویش‌.

پرسید: آیا دستور ندهم‌ که‌ برایت‌ پزشکی‌ بیاورند؟

گفت: همان‌ پزشک‌ مرا بیمار ساخت‌.

پرسید: آیا برای‌ تو به‌ بخششی‌ دستور ندهم‌؟

گفت: مرا بدان‌ نیازی‌ نیست‌.

فرمود: این‌ بخشش‌، بعد از تو از آن‌ دخترانت‌ باشد.

گفت: ای‌ امیرالمؤمنین‌! آیا بر دخترانم‌ از فقر بیمناکید؟ من‌ به‌ دخترانم‌ دستور داده‌ام‌ که‌ در هر شب‌ سوره‌ واقعه‌ را بخوانند زیرا در حدیث‌ شریف‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم‌ که‌ فرمودند: «هر کس‌ در هر شب‌ سوره‌ واقعه‌ را بخواند، هرگز به‌ او فقر و فاقه‌ای‌ نمی‌رسد».

 

﴿إِذَا وَقَعَتِ ٱلۡوَاقِعَةُ١

«چون‌ واقعه‌ واقع‌ شود» واقعه: اسمی‌ از اسمای‌ قیامت‌ است‌، مانند آزفه‌، حاقه‌ و غیر آن‌. قیامت‌ از آن‌ رو واقعه‌ نامیده‌ شد که‌ وقوع‌ آن‌ ثابت‌ و محقق ‌می‌باشد.

﴿لَیۡسَ لِوَقۡعَتِهَا کَاذِبَةٌ٢

«در وقت‌ وقوع‌ آن‌ هیچ‌ تکذیب‌ کننده‌ای‌ نیست‌» یعنی: در هنگام‌ وقوع‌ آن‌ دیگر تکذیبی‌ در کار نیست‌ و چون‌ اسرافیل ‌ علیه السلام  نفخه‌ آخر را بدمد دیگر اصلا تکذیبی‌ روی‌ نمی‌دهد و کسی‌ را نمی‌بینی‌ که‌ بگوید: قیامت‌ و معاد دروغ‌ است‌. مراد از واقعه: همان‌ دمیدن‌ آخر در صور است‌.

﴿خَافِضَةٞ رَّافِعَةٌ٣

«هم‌ فرودارنده‌ است‌ و هم‌ فرادارنده‌» یعنی: قیامت‌ گروه‌هایی‌ از کافران‌ اهل‌ جاه‌ و مقام‌ و فاسقان‌ اهل‌ منصب‌ و توانگری‌ را که‌ در دنیا بلندقدر بوده‌اند، فرومی‌دارد و پست‌ می‌گرداند و گروه‌هایی‌ از اهل‌ ایمان‌ را که‌ در دنیا بی‌نام‌ و نشان ‌بوده‌اند، بلندقدر می‌گرداند و رفعت‌ می‌دهد.

﴿إِذَا رُجَّتِ ٱلۡأَرۡضُ رَجّٗا٤

«آن‌ گاه‌ که‌ زمین‌ به‌ جنبشی‌ سخت‌ لرزانده‌ شود» تا بدانجا که‌ هر آنچه‌ بر روی ‌آن‌ است‌ ویران‌ می‌شود و همه‌ چیز ـ اعم‌ از کوه‌ها و غیر آن‌ ـ در هم‌ می‌شکند.

﴿وَبُسَّتِ ٱلۡجِبَالُ بَسّٗا٥

«و کوه‌ها سخت‌ خرد و ریز شود» بس: ریزه‌ریزه‌ شدن‌ است‌. گفته‌ می‌شود: بس ‌الشی‌؛ آن‌ گاه‌ که‌ کسی‌ چیزی‌ را خرد و ریز کند.

﴿فَکَانَتۡ هَبَآءٗ مُّنۢبَثّٗا٦

«پس‌ غباری‌ پراکنده‌» و متفرق‌ «گردند» چنان‌که‌ در شعاع‌ روزنه‌ خانه‌ به‌سوی ‌آفتاب‌، ذرات‌ غبار مانندی‌ دیده‌ می‌شود.

﴿وَکُنتُمۡ أَزۡوَٰجٗا ثَلَٰثَةٗ٧

«و شما ازواج‌ سه‌گان‌های‌ باشید» یعنی: شما به‌ دسته‌ها و گروه‌های‌ سه‌گانه ‌تقسیم‌ می‌شوید. زوج: بر هر چیزی‌ که‌ از آن‌ همراه‌ با دسته‌ دیگری‌ یادآوری‌ شود و نیز بر جفت‌ نر و ماده‌ اطلاق‌ می‌شود.

﴿فَأَصۡحَٰبُ ٱلۡمَیۡمَنَةِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلۡمَیۡمَنَةِ٨

آن‌ گاه‌ حق‌ تعالی‌ به‌ بیان‌ حال‌ این‌ گروه‌های‌ سه‌گانه‌ پرداخته‌ و می‌فرماید: «پس ‌اصحاب‌ میمنه‌» یعنی: یاران‌ دست‌ راست «چه‌ حال‌ دارند اصحاب‌ میمنه‌؟» یعنی: یاران‌ دست‌ راست‌ در چه‌ حال‌ و وصفی‌ قرار دارند؟ در بهترین‌ حال‌ و وصف‌. پس‌ استفهام‌ مفید بزرگداشت‌ شأن‌ و به‌ شگفت ‌آوردن‌ از خوبی‌ حال‌ آنان‌ است‌. اصحاب‌ میمنه: اهل‌ سعادت‌اند که‌ ایشان‌ را از سمت‌ راست‌ به‌سوی‌ بهشت‌ می‌برند و نامه‌های‌ اعمال‌شان‌ را به‌ دست‌ راست‌شان‌ می‌دهند.

﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡمَشۡ‍َٔمَةِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلۡمَشۡ‍َٔمَةِ٩

«و اصحاب‌ شمال‌» یعنی: یاران‌ چپ «چه‌ حال‌ دارند اصحاب‌ شمال‌؟» آنان ‌اهل‌ شقاوت‌ و ضلالت‌اند که‌ آن‌ها را از سمت‌ چپ‌ به‌سوی‌ دوزخ‌ می‌برند و نامه‌های‌ اعمالشان‌ را به‌ دست‌ چپ‌شان‌ می‌دهند. آری‌! آنان‌ در حال‌ و وصف‌ بد و نامیمونی‌ قرار دارند زیرا در پرتگاه‌ حقارت‌ و دنائت‌ افگنده‌ می‌شوند. استفهام ‌در اینجا نیز مفید به‌ شگفت‌ واداشتن‌ از حال‌ و روز بد آنان‌ است‌.

﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلسَّٰبِقُونَ١٠

«و سبقت‌گیرندگان‌ خود ایشانند پیش‌ روندگان‌» یعنی: سومین‌ گروه‌، پیشتازان‌ و سبقت‌ گیرندگان‌ به‌سوی‌ ایمان‌ و جهاد و توبه‌ و اعمال‌ نیک‌اند و هم‌ آنانند که ‌به‌سوی‌ رحمت‌ خداوند عزوجل  و بهشت‌ وی‌ پیش‌ می‌تازند. به‌ این‌ ترتیب‌ خدای‌ متعال‌ روشن‌ می‌کند که‌ انسان‌ها در روز قیامت‌ به‌ سه‌ گروه‌ تقسیم‌ می‌شوند: دست ‌راستی‌ها که‌ اصحاب‌ بهشت‌اند، دست‌ چپی‌ها که‌ اهل‌ دوزخ‌اند و پیشتازان‌ سبقت‌گیرنده‌ به‌ پیشگاه‌ خدای‌  عزوجل ‌ و مقربان‌ بارگاه‌ وی‌؛ که‌ پیامبران‌، صدیقان‌ و شهدا می‌باشند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ رضی الله عنها  آمده‌ است‌ که‌رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «آیا می‌دانید که‌ پیشتازان‌ به‌سوی‌ سایه‌ (عرش‌) الهی‌ در روز قیامت‌ چه‌ کسانی‌اند؟ اصحاب‌ گفتند: خدا و رسولش‌ داناترند. رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: ایشان‌ کسانی‌ اند که‌ چون‌ حق‌ به‌ آنان‌ عرضه‌ شود، آن‌ را می‌پذیرند و چون‌ حق‌ از آنان‌ خواسته‌ شود، آن‌ را می‌بخشند و بر مردم‌ چنان ‌حکم‌ و داوری‌ می‌کنند که‌ بر خویشتن‌ حکم‌ می‌کنند». ابن‌ کثیر در تفسیر: ﴿وَکُنتُمۡ أَزۡوَٰجٗا ثَلَٰثَةٗ٧ [الواقعة: 7]. «و شما دسته‌های‌ سه‌گان‌های‌ باشید» می‌گوید: «یعنی‌ مردم‌ در روز قیامت‌ به‌ سه‌ دسته‌ تقسیم‌ می‌شوند؛ دسته‌ای‌ در طرف‌ راست‌ عرش پروردگار سبحان‌ قرار دارند و آنان‌ کسانی‌اند که‌ از پهلوی‌ راست‌ آدم‌ علیه السلام  بیرون‌آمده‌اند ... و سدی‌ می‌گوید: آنان‌ جمهور اهل‌ بهشت‌اند. دسته‌ دوم‌ در طرف ‌چپ‌ عرش‌ قرار دارند و آنان‌ عامه‌ اهل‌ دوزخ‌اند که‌ از پهلوی‌ چپ‌ آدم‌ علیه السلام  بیرون ‌آمده‌اند... ـ پناه‌ بر خدا عزوجل  از عملکرد آنان‌ ـ و دسته‌ سوم‌ پیشتازان‌ در بارگاه ‌خدای‌  عزوجل ‌اند که‌ ایشان‌ از اصحاب‌ یمین‌ بهره‌مندتر، مخصوص‌تر و به‌حق‌ تعالی‌ نزدیکترند و این‌ گروه‌؛ پیامبران‌، صدیقان‌ و شهیدان‌ می‌باشند که‌ تعدادشان‌ از اصحاب‌ یمین‌ کمتر است‌».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلۡمُقَرَّبُونَ١١

«آنانند همان‌ مقربان‌» یعنی: نزدیک‌ کرده‌گان‌ به‌سوی‌ پاداش‌ فراوان‌ الهی‌ و کرامت‌ و گرامیداشت‌ عظیم‌ وی‌.

﴿فِی جَنَّٰتِ ٱلنَّعِیمِ١٢

آن‌ مقربان‌ به‌ طور ابد «در بهشت‌های‌ پر ناز و نعمت‌» اند.

﴿ثُلَّةٞ مِّنَ ٱلۡأَوَّلِینَ١٣

آن‌ مقربان‌؛ «جمعی‌ بسیارند از پیشینیان‌» ثله‌ : گروهی‌ است‌ که‌ شمار آن‌ در تحت‌ حصر نیاید. مراد از پیشینیان: امت‌های‌ سابق‌ از زمان‌ آدم‌ علیه السلام  تا بعثت‌ پیامبر ما حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  می‌باشند.

﴿وَقَلِیلٞ مِّنَ ٱلۡأٓخِرِینَ١٤

«و» آن‌ مقربان «اندکی‌اند از متأخران‌» یعنی: مقربان‌ از امت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  نسبت ‌به‌ پیشینیان‌ خود از امت‌های‌ دیگر اندک‌اند، به‌ سبب‌ بسیاری‌ پیامبران‌ در امت‌های پیشین‌ و بسیاری‌ کسانی‌ که‌ دعوت‌شان‌ را اجابت‌ گفته‌اند. به‌قولی‌ ـ که‌ ابن‌کثیر نیز آن‌را ترجیح‌ داده‌ است‌ ـ مراد این‌ است‌ که: مقربان‌ جمعی‌ بسیار از پیشینیان‌ امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم  و جمعی‌ اندک‌ از متأخران‌ همین‌ امت‌اند بنابراین‌، جمعی‌ بسیار از پیشینیان‌ مقرب‌ و پیشتاز امت‌ محمدی‌ در بهشت‌اند ولی‌ از متأخران‌ این‌ امت ‌مقربان‌ اندکی‌ در بهشت‌اند، برخلاف‌ اصحاب‌ یمین‌ (یاران‌ دست‌ راست‌) زیرا چنان‌که‌ می‌آید ـ از هردو مجموعه‌ پیشینیان‌ و متأخران‌شان‌ جمع‌ بسیاری‌ در بهشت‌اند پس‌ هیچ‌ امتناعی‌ ندارد که‌ اصحاب‌ یمین‌ این‌ امت‌ بیشتر از اصحاب‌ یمین ‌غیرشان‌ از امت‌های‌ دیگر باشند. بنابراین‌، از پیشتازان‌ و مقربان‌ اندک‌ و از جمع‌ بسیار بزرگ‌ اصحاب‌ یمین‌ این‌ امت‌ است‌ که‌ نصف‌ اهل‌ بهشت‌ تشکیل‌ می‌شود چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ یاران‌ خویش‌ گفتند: «إنی‌لأرجوا أن‌ تکونوا نصف‌ اهل‌الجنة». «من‌ امیدوارم‌ که‌ شما (امت‌ من) نصف‌ اهل ‌بهشت‌ باشید».

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیات «13 ـ 39» از ابی‌هریره‌ رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: چون‌ آیه ﴿ثُلَّةٞ مِّنَ ٱلۡأَوَّلِینَ١٣ وَقَلِیلٞ مِّنَ ٱلۡأٓخِرِینَ١٤ [الواقعة: 13-14]‌. «از پیشینیان‌ جمعی‌ بسیار و از متأخران‌ جمع‌ اندکی‌اند» نازل‌ شد، این‌ امر که‌ چرا شمار بهشتیان‌ امت‌های‌ قبل ‌بیشتر است‌، بر مسلمانان‌ دشوار آمد لذا بعد از آن‌ آیه: ﴿ثُلَّةٞ مِّنَ ٱلۡأَوَّلِینَ١٣ وَقَلِیلٞ مِّنَ ٱلۡأٓخِرِینَ١٤ [الواقعة: 13-14]. «از پیشینیان‌ و متأخران‌ جمعی‌ بسیارند» نازل‌ شد. هرچند این‌ روایت ‌سند قوی‌ و محکمی‌ ندارد.

خلاصه‌ این‌که: مجموع‌ این‌ امت‌ در بهشت‌ نسبت‌ به‌ غیر خود از امت‌ها در اکثریت‌ قرار دارند اما سابقان‌ و پیشتازان‌ امت‌های‌ گذشته‌ از سابقان‌ امت‌ ما بیشترند ولی‌ باز تابعان‌ امت‌ ما بیشتر از تابعان‌ و متأخران‌ امت‌های‌ دیگر می‌باشند. شایان ‌ذکر است‌ که‌ بسیار بودن‌ پیشتازان‌ امت‌های‌ پیشین‌ به‌سوی‌ بهشت‌، دلیل‌ دیگری‌ جز کثرت‌ انبیایشان‌ ندارد پس‌ اگر پیشتازان‌ امت‌های‌ پیشین‌ با ضمیمه ‌شدن‌ انبیایشان‌ به ‌ایشان‌ از ما بیشتر باشند بر پیشتازان‌ امت‌ ما هیچ‌ باکی‌ نیست‌.

﴿عَلَىٰ سُرُرٖ مَّوۡضُونَةٖ١٥

«بر تخت‌های زربافته‌» یعنی: مقربان‌ بر تخت‌های بافته‌شده‌ از رشته‌های‌ طلا تکیه‌ داده‌اند. به‌قولی: (موضونه‌) تخت‌های مشبک‌ به‌ در و یاقوت‌ و زبرجد، یعنی تخت‌های گوهرن‌شان‌ است‌.

﴿مُّتَّکِ‍ِٔینَ عَلَیۡهَا مُتَقَٰبِلِینَ١٦

«که‌ روبروی‌ هم‌ برآن‌ها تکیه‌ داده‌اند» یعنی: مقربان‌ روبروی‌ هم‌ در کمال‌ انس‌ والفت‌ بر تخت‌های زربفت‌ گوهرنشان‌ نشسته‌اند و چنان‌ نیست‌ که‌ همدیگر را از پشت‌ سر ببینند و بعضی‌ به‌ قفای‌ بعضی‌ دیگر نگاه‌ کنند.

﴿یَطُوفُ عَلَیۡهِمۡ وِلۡدَٰنٞ مُّخَلَّدُونَ١٧

«بر گردشان‌ نوجوانان‌ جاویدان‌ می‌گردند» یعنی: بر گرد ایشان‌ برای‌ خدمتگزاری ‌نوجوانانی‌ می‌گردند که‌ به‌ ایشان‌ اختصاص‌ یافته‌اند و آن‌ نوجوانان‌ نه‌ پیر می‌شوند و نه‌ شادابی‌ و صفای‌ آن‌ها تغییر می‌کند. به‌قولی: آنان‌ نوجوانان‌ مسلمین‌ و به ‌قولی ‌دیگر : اطفال‌ مشرکین‌اند. این‌ امر نیز بعید نیست‌ که‌ آن‌ نوجوانان‌ برای‌ پرداختن‌ به‌ این‌ خدمت‌ در خود بهشت‌ آفریده‌ شده‌ باشند.

﴿بِأَکۡوَابٖ وَأَبَارِیقَ وَکَأۡسٖ مِّن مَّعِینٖ١٨

آری‌! برگردشان‌ نوجوانان‌ جاویدان‌ می‌گردند؛ «با کوزه‌ها و ابریق‌ها» اکواب: کوزه‌هایی‌ است‌ دارای‌ دهانه‌های‌ مدور که‌ نه‌ دسته‌ دارد و نه‌ سرپوش‌. ابریق: آبریزی ‌است‌ که‌ دسته‌ و سرپوش‌ و نوله‌ دارد «و با جام‌هایی‌ از شراب‌ جاری‌» یعنی: از شراب‌ روان‌ چشمه‌های‌ شراب‌ بهشتی‌.

﴿لَّا یُصَدَّعُونَ عَنۡهَا وَلَا یُنزِفُونَ١٩

«که‌ بهشتیان‌ از آن‌» یعنی: از نوشیدن‌ آن‌ شراب‌ «سردرد نگیرند» چنان‌که ‌شرابهای‌ دنیا سبب‌ سردرد می‌شود «و نه‌ بد مست‌ شوند» تا خردهایشان‌ از بین‌ برود. ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «در شراب‌ چهار خصلت‌ است‌؛ مستی‌، سردرد، قی و پیشاب‌، که‌ خداوند عزوجل  شراب‌ بهشت‌ را از همه‌ این‌ها پاک‌ داشته‌ است‌».

﴿وَفَٰکِهَةٖ مِّمَّا یَتَخَیَّرُونَ٢٠

«و» می‌گردند آن‌ نوجوانان‌ خدمتگزار با «میوه‌هایی‌ از آنچه‌ بر می‌گزینند» یعنی: از بهترین‌های‌ آنچه‌ که‌ بهشتیان‌ به‌ میل‌ خود انتخاب‌ می‌کنند، هرچند که‌ همه میوه‌های‌ بهشتی‌ بهترین‌هاست‌.

﴿وَلَحۡمِ طَیۡرٖ مِّمَّا یَشۡتَهُونَ٢١

«و» می‌گردند آن‌ نوجوانان‌ خدمتگزار بر آنان‌ با «گوشت‌ مرغ‌» که‌ از دیگر گوشت‌ها بهتر و لذیذتر است‌ «از آنچه‌ خوش‌ دارند» و دل‌هایشان‌ بدان‌ میل‌ و رغبت ‌دارد. حکمت‌ در مقدم‌ کردن‌ میوه‌ بر گوشت‌ این‌ است‌ که‌ میوه‌ لطیف‌تر، در فرو بردن‌ سریعتر، در هضم‌ آسان‌تر، از نظر بهداشتی‌ سالم‌تر و برای‌ تحریک‌ اشت‌ها ممدتر است‌ به‌ طوری‌ که‌ انسان‌ را مهیای‌ خوردن‌ غذا می‌کند.

﴿وَحُورٌ عِینٞ٢٢

«و حور عین‌» یعنی: بهشتیان‌ از حور عین‌ همسرانی‌ دارند. حور در چشم‌ آن ‌است‌ که‌ سیاهی‌ آن‌ بسیار سیاه‌ و سفیدی‌ آن‌ بسیار سفید باشد. عین: یعنی‌ دارای ‌چشم‌های‌ درشت‌.

﴿کَأَمۡثَٰلِ ٱللُّؤۡلُوِٕ ٱلۡمَکۡنُونِ٢٣

«مثل‌ لؤلؤ نهان‌ در میان‌ صدف‌» لؤلؤ نهان‌ در میان‌ صدف: مرواریدی‌ است‌ که ‌به‌ آن‌ دستی‌ نرسیده‌ و بر آن‌ غباری‌ فرونیفتاده‌ باشد، که‌ چنین‌ مرواریدی‌ صفا و درخشش‌ بیشتری‌ دارد. پس‌ زنان‌ بهشت‌ در سفیدی‌، زیبایی‌ و صفای‌ رنگ‌ خود به ‌لؤلؤ نهان‌ در میان‌ صدف‌ تشبیه‌ شده‌اند.

﴿جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٢٤

«این‌ پاداشی‌ است‌ برای‌ آنچه‌ می‌کردند» یعنی: همه‌ این‌ نعمت‌ها به‌ منظور پاداش‌دهی‌ در برابر اعمال‌شان‌ به‌ ایشان‌ ارزانی‌ می‌شود.

﴿لَا یَسۡمَعُونَ فِیهَا لَغۡوٗا وَلَا تَأۡثِیمًا٢٥

«در بهشت‌ سخنی‌ بیهوده‌ و حرفی‌ گناه‌آلود نمی‌شنوند» زیرا در بهشت‌ کسی ‌هذیان‌ و سخن‌ گناه‌آلودی‌ نمی‌گوید و در آن‌ از دشنام‌ و ایذاء و سخنان‌ آلوده‌ به‌ گناه‌ خبری‌ نیست‌.

﴿إِلَّا قِیلٗا سَلَٰمٗا سَلَٰمٗا٢٦

«لیکن‌ سخنی‌ را می‌شنوند که‌ سلام‌ است‌ و سلام‌» یعنی: بهشتیان‌ همدیگر را به‌ گفتن‌ سلام‌، شادباش‌ و درود گفته‌ و سلام‌ ... سلام‌! می‌گویند.

﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡیَمِینِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلۡیَمِینِ٢٧

«و اصحاب‌ یمین‌؛ چه‌ حال‌ دارند اصحاب‌ یمین‌؟» این‌ آیه‌ معطوف‌ به ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلسَّٰبِقُونَ١٠ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلۡمُقَرَّبُونَ١١ [الواقعة: 10-11]‌ است‌ و استفهام‌ مفید به‌ شگفت‌ واداشتن‌ از حال‌ سعادت‌مندانه‌ و نیکبختی‌ آنان‌ است‌. اصحاب‌ یمین‌ ـ چنان‌که‌ در سوره‌ «رحمن‌» گذشت‌ ـ اصحاب‌ باغ‌ دوم‌اند. یعنی: در ترکیب‌ کلی‌ بهشتیان‌، در درجه‌ دوم‌ بعد از سابقان‌ و مقربان‌ قرار داشته‌ و در برخورداری‌ از نعمت‌ها درجه‌ پایین‌تری‌ دارند؛ زیرا ایشان‌ در دنیا از نظر ایمان‌ ضعیف‌تر بوده‌ و از نظر اخلاص‌ و عمل‌، بهره‌ کمتری‌ داشته‌اند بنابراین‌، میوه‌ها و نعمت‌هایی‌ که‌ به‌ ایشان‌ داده‌ می‌شود، به‌ درجه ‌پیشتازان‌ نمی‌رسد.

 

 

 

﴿فِی سِدۡرٖ مَّخۡضُودٖ٢٨

آری‌! اصحاب‌ یمین‌ «در جوار درختان‌ سدر بی‌خار» قراردارند. درخت‌ سدر یا کنار نوعی‌ درخت‌ معروف‌ است‌. مخضود: آن‌ است‌ که‌ خار آن‌ قطع‌ شده‌ باشد.

﴿وَطَلۡحٖ مَّنضُودٖ٢٩

«و» در جوار «درخت‌ های‌ موز که‌ میوه‌اش‌ خوشه‌ خوشه‌ روی‌ هم‌ چیده ‌است‌» طلح: درخت‌ موز است‌. منضود : آن‌ است‌ که‌ خوشه‌های‌ آن‌ بر فراز همدیگر به‌ نظمی‌ زیبا چیده‌ شده‌ باشد. به‌قولی: طلح‌؛ درخت‌ موز نیست‌ بلکه ‌درخت‌ معروفی‌ است‌ که‌ بزرگترین‌ درخت‌ در سرزمین‌ اعراب‌ می‌باشد. شایان‌ ذکر است‌ که‌ فضیلت‌ آن‌ بر درختان‌ دنیا همچون‌ فضیلت‌ سایر نعمت‌های بهشتی‌ بر نعمت‌های دنیاست‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ دو آیه‌ روایت‌ شده‌ است: اعراب‌ وادی‌ وج‌ را که‌ دره‌ای ‌حاصل‌خیز و سرسبزی‌ در طائف‌ بود و سایه‌ها و درختان‌ موز و کنار آن‌ را بسیار دوست‌ داشتند پس‌ خداوند عزوجل  نازل‌ فرمود:﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡیَمِینِ.

﴿وَظِلّٖ مَّمۡدُودٖ٣٠

«و» اصحاب‌ یمین «در سایه‌ گسترده‌» یعنی: همیشگی‌ و پایدار قرار دارند که ‌زوالی‌ ندارد و خورشید آن‌ را از بین‌ نمی‌برد.

﴿وَمَآءٖ مَّسۡکُوبٖ٣١

«و» نیز اصحاب‌ یمین‌ «در آبی ‌ریزان‌» قرار دارند که‌ در طول‌ شبانه‌روز به‌ هر کجا که‌ خواهند جاری‌ می‌شود و هیچ‌ انقطاعی‌ ندارد. پس‌ این‌ آب‌ ریزان‌ که‌ خدای ‌ عزوجل ‌ آن‌ را در مجاری‌اش‌ می‌ریزد، شراب‌ اصحاب‌ یمین‌ است‌ اما شراب‌ پیشتازان‌ مقرب‌، جام‌هایی‌ از چشمه‌ شراب‌ جاری‌ است‌.

﴿وَفَٰکِهَةٖ کَثِیرَةٖ٣٢ لَّا مَقۡطُوعَةٖ وَلَا مَمۡنُوعَةٖ٣٣

«و» نیز اصحاب‌ یمین «در میوه‌ای‌ بسیار» قرار دارند «که‌ نه‌ پایان‌ پذیر است‌» و در وقتی‌ اوقات‌ قطع‌ می‌شود چنان‌که‌ میوه‌های‌ دنیا هر یک‌ فصلی‌ داشته‌ و در بعضی‌ از اوقات‌ قطع‌ می‌شوند «و نه‌ بازداشته‌ شده‌» یعنی: میوه‌های‌ آن‌ ازکسی‌ که‌ خواهانش‌ باشد، در وقتی‌ از اوقات‌ و به‌ صفتی‌ از اوصاف‌ بازداشته ‌نمی‌شود. مثلا چنین‌ نیست‌ که‌ در برابر آن‌ از ایشان‌ بهایی‌ خواسته‌ شود، یا امثال ‌این‌گونه‌ از قیود و شرایط و موانع‌ برای‌ ایشان‌ وضع‌ گردد بلکه‌ آن‌ میوه‌ها همیشه‌ برای‌شان‌ آماده‌ است‌. اما میوه‌ «پیشتازان‌ مقرب‌» میوه‌ای‌ است‌ که‌ آنان‌ خود از میان‌ انواع‌ میوه‌ها بر می‌گزینند.

﴿وَفُرُشٖ مَّرۡفُوعَةٍ٣٤

«و» نیز اصحاب‌ یمین‌ از «فرش‌های‌ برافراشته‌ شده‌» بر بالای‌ تخت‌ها و آرامکده‌ها برخوردارند. به‌قولی: فرش‌ در اینجا کنایه‌ از زنان‌ اهل‌ بهشت‌ است‌ که‌ در کمال‌ و جمال‌شان‌ برافراشته‌ قدر و عالی‌ جاه‌ و بلندبالایند.

﴿إِنَّآ أَنشَأۡنَٰهُنَّ إِنشَآءٗ٣٥

«همانا ما آنان‌ را آفریدیم‌ آفریدنی‌» یعنی: ما آن‌ زنان‌ را به‌ شیوه‌ ابداعی‌ به‌ عنوان‌ آفرینشی‌ نو بدون‌ توالد و تناسل‌ آفریده‌ایم‌. به‌ قولی: مراد از آنان‌، زنان ‌بنی‌آدم‌اند و آفرینش‌ نو آن‌ها بدین‌ معنی‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل  آن‌ها را بعد از بزرگسالی‌ و مرگشان‌ به‌ حال‌ جوانی‌ و تازه‌گی‌ برمی‌گرداند.

﴿فَجَعَلۡنَٰهُنَّ أَبۡکَارًا٣٦

«پس‌ ایشان‌ را دوشیزه‌ گردانیدیم‌» که‌ قبل‌ از شوهران‌شان‌ هیچ‌ انس‌ و جنی‌ با ایشان‌ آمیزش‌ نکرده‌ است‌ و هر وقت‌ هم‌ که‌ شوهران‌شان‌ با ایشان‌ مقاربت‌ کنند، ایشان‌ را بکر می‌یابند و آن‌ دوشیزگان‌ از این‌ نظر هیچ‌ درد و رنجی‌ نیز احساس ‌نمی‌کنند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابی ‌سعید خدری‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «إن‌ أهل‌ الجنة إذا جامعوا نسائهم‌ عدن‌ أبکارا». «چون‌ اهل ‌بهشت‌ با زنان‌ خود مجامعت‌ کنند، آن‌ زنان‌ مجددا به‌ بکارت‌ بر می‌گردند».

﴿عُرُبًا أَتۡرَابٗا٣٧

آن‌ زنان‌؛ «همسر دوست‌ و همسن‌ و سال‌» اند. عرب: جمع‌ عروب‌ عبارت‌ از زنی‌ است‌ که‌ شوهرش‌ در نزدش‌ سخت‌ محبوب‌ و او نیز در نزد شوهرش‌ دلپسند باشد. مبرد می‌گوید: «عروب‌ زنی‌ است‌ که‌ عاشق‌ شوهرش‌ بوده‌ و بسیار شیرین‌سخن‌ باشد». اتراب: زنانی‌اند که‌ یک‌ تاریخ‌ تولد و یک‌ سن‌ و سال‌ دارند.

﴿لِّأَصۡحَٰبِ ٱلۡیَمِینِ٣٨

«برای‌ اصحاب‌ یمین‌» یعنی: خداوند عزوجل  زنان‌ یاد شده‌ را نیز برای‌ اصحاب ‌یمین‌ پدید آورده‌ است‌.

﴿ثُلَّةٞ مِّنَ ٱلۡأَوَّلِینَ٣٩ وَثُلَّةٞ مِّنَ ٱلۡأٓخِرِینَ٤٠

«که‌ گروهی‌ بسیار از پیشینیان‌ و گروهی‌ بسیار از متأخران‌ اند» یعنی: اصحاب ‌یمین‌ گروهی‌ بسیار از پیشینیانند؛ و ایشان‌ کسانی‌اند که‌ از زمان‌ آدم‌ علیه السلام  تا بعثت ‌پیامبر خاتم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ دنیا آمده‌ و در گذشته‌اند و گروهی‌ بسیار از متأخران‌؛ یعنی‌ از امت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  هستند. به‌قولی: مراد از گروهی‌ بسیار از پیشینیان: پیشینیان‌ این‌ امت‌؛ و مراد از گروه‌ بسیار از متأخران‌؛ کسانی‌ از پسینیان‌ این‌ امت‌اند که‌ در ایمان ‌از پیشینیان‌ امت‌ پیروی‌ کرده‌ و دنباله‌ رو ایشان‌ گردیده‌اند و ابن‌کثیر این‌ قول‌ را ترجیح‌ داده‌ است‌.

﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلشِّمَالِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلشِّمَالِ٤١

و بعد از آن‌ که‌ خدای‌ متعال‌ حال‌ دو گروه‌ از گروه‌های‌ سه‌گانه‌ مردم‌ در آخرت ‌یعنی‌ پیشتازان‌ و اصحاب‌ یمین‌ را بیان‌ کرد، اینک‌ به‌ بیان‌ حال‌ یاران‌ چپ‌ می‌پردازد: «و اصحاب‌ شمال‌، چه‌ حال‌ دارند اصحاب‌ شمال‌؟» آن‌ گاه‌ خود حالشان‌ را این‌گونه‌ تفسیر می‌کند:

﴿فِی سَمُومٖ وَحَمِیمٖ٤٢

«در میان‌ آتشباد و آب‌ جوش‌اند» سموم: گرمای‌ آتش‌ و حمیم: آب‌ جوشانی ‌است‌ که‌ حرارت‌ آن‌ بسیار بالاست‌. امام‌ رازی‌ می‌گوید: «بهتر این‌ است‌ که ‌بگوئیم: سموم‌ هوای‌ متعفن‌ و بسیار آلوده‌ای‌ است‌ که‌ عفونت‌ آن‌ قلب‌ انسان‌ را فاسد کرده‌ و سبب‌ هلاکت‌ وی‌ می‌شود».

﴿وَظِلّٖ مِّن یَحۡمُومٖ٤٣ لَّا بَارِدٖ وَلَا کَرِیمٍ٤٤

«و در سایه‌ای‌ از دود» یعنی: دوزخیان‌، وحشت‌زده‌ از گرمای‌ سخت‌ و سوزان ‌به‌ سایه‌ پناه‌ می‌برند پس‌ سایه‌ را نیز دود سیاهی‌ از جهنم‌ می‌یابند که‌ گرمای‌ بسیارسخت‌ و سوزانی‌ دارد «که‌ نه‌ خنک‌ است‌» یعنی: مانند دیگر سایه‌ها سرد نیست ‌«و نه‌ خوش‌» یعنی: منظری‌ نیکو و دلپسند هم‌ ندارد زیرا هر چیزی‌ که‌ از خیر بی‌بهره‌ باشد، دلپسند نیز نیست‌.

﴿إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَبۡلَ ذَٰلِکَ مُتۡرَفِینَ٤٥

«آنان‌ پیش‌ از این‌ نازپرورده‌ بودند» یعنی: یاران‌ چپ‌ (اصحاب‌ شمال‌) در دنیا در شهوات‌ و لذت‌هایی‌ فرورفته‌ بودند که‌ برایشان‌ حلال‌ نبود.

﴿وَکَانُواْ یُصِرُّونَ عَلَى ٱلۡحِنثِ ٱلۡعَظِیمِ٤٦

«و بر گناه‌ بزرگ‌ مداومت‌ می‌کردند» که‌ مراد از آن‌ شرک‌ است‌. یعنی‌ از شرک ‌توبه‌ نمی‌کردند و بر آن‌ پای‌ می‌فشردند.

﴿وَکَانُواْ یَقُولُونَ أَئِذَا مِتۡنَا وَکُنَّا تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ٤٧

«و می‌گفتند: آیا چون‌ مردیم‌ و خاک‌ و استخوانی‌ چند شدیم‌ آیا واقعا باز برانگیخته ‌می‌شویم‌؟» یعنی: اصحاب‌ شمال‌ زنده ‌شدن‌ بعد از مرگ‌ را ـ درحالی‌که‌ به ‌استخوان‌های‌ پوسیده‌ چندی‌ تبدیل‌ می‌شوند ـ انکار کرده‌ و بعید شمردند.

﴿أَوَ ءَابَآؤُنَا ٱلۡأَوَّلُونَ٤٨

«آیا پدران‌ نخستین‌ ما برانگیخته‌ می‌شوند؟» یعنی: برانگیخته ‌شدن‌ پدران ‌نخستین‌ ما بعیدتر از برانگیخته‌شدن‌ خود ما است‌، از آن‌ رو که‌ آن‌ها پیش‌تر از ما مرده‌اند و پوسیده‌تر شده‌اند.

﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَوَّلِینَ وَٱلۡأٓخِرِینَ٤٩ لَمَجۡمُوعُونَ إِلَىٰ مِیقَٰتِ یَوۡمٖ مَّعۡلُومٖ٥٠

«بگو: بی‌گمان‌ اولین‌ و آخرین‌ برای‌ میعاد روزی‌ معین‌» که‌ همانا روز قیامت‌ است ‌«جمع‌ کرده‌ می‌شوند» بعد از بعث‌ و رستاخیز. یعنی‌ ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! به‌ آنان‌ بگو که‌ پیشینیان‌ از امت‌ها و متأخرانشان‌ که‌ شما نیز از جمله‌ آنان‌ هستید، در موعد روزی ‌معلوم‌ گردآورده‌ می‌شوید.

﴿ثُمَّ إِنَّکُمۡ أَیُّهَا ٱلضَّآلُّونَ ٱلۡمُکَذِّبُونَ٥١ لَأٓکِلُونَ مِن شَجَرٖ مِّن زَقُّومٖ٥٢

«سپس‌ شما ای‌ گمراهان‌ دروغ‌ انگار» خطاب‌ برای‌ اهل‌ مکه‌ و امثال‌ آنان‌ است‌؛ «خورندگان‌ از درخت‌ زقومید» یعنی: شما منکران‌ رستاخیز، در آخرت‌ از درخت ‌بدمنظر بسیار بدمزه‌ای‌ که‌ در قعر جهنم‌ می‌روید، می‌خورید. تفسیر نظیر این‌ آیه‌ در سوره «صافات/‌62» نیز گذشت‌.

﴿فَمَالِ‍ُٔونَ مِنۡهَا ٱلۡبُطُونَ٥٣

«پس‌ از آن‌ شکم‌ها را پر خواهید کرد» یعنی: شکم‌هایتان‌ را از درخت‌ زقوم‌ پر می‌کنید؛ از بس‌ که‌ گرسنگی‌ بر شما فشار می‌آورد.

﴿فَشَٰرِبُونَ عَلَیۡهِ مِنَ ٱلۡحَمِیمِ٥٤

«و روی‌ آن‌ از آب‌ جوش‌ می‌نوشید» یعنی: شما بر روی‌ زقوم‌ و به‌ دنبال‌ خوردن‌ آن‌، به‌ سبب‌ غلبه‌ تشنگی‌ از آب‌ جوش‌ می‌نوشید.

﴿فَشَٰرِبُونَ شُرۡبَ ٱلۡهِیمِ٥٥

«پس‌ خواهید نوشید مانند نوشیدن‌ شتران‌ عطش ‌زده‌» هیم: شتران ‌عطش ‌زده‌ای‌اند که‌ به‌ سبب‌ بیماری‌ای‌ که‌ به‌ آن‌ مصاب‌ شده‌اند هرگز سیراب ‌نمی‌شوند و چندان‌ می‌آشامند تا بمیرند. یعنی: نوشیدن‌ شما از آب‌ جوش‌، نوشیدنی‌ عادی‌ نیست‌ بلکه‌ مانند نوشیدن‌ شتران‌ مبتلا به‌ مرض‌ استسقاء است‌ که‌ همیشه‌ تشنه‌اند و از نوشیدن‌ آب‌ سیراب‌ نمی‌شوند.

﴿هَٰذَا نُزُلُهُمۡ یَوۡمَ ٱلدِّینِ٥٦

«این‌ است‌ مهمانی‌ آنان‌ در روز جزا» نزل: غذایی‌ است‌ که‌ برای‌ مهمان‌ آماده‌ می‌شود و اولین‌ چیزی‌ است‌ که‌ مهمان‌ می‌خورد. یعنی: آنچه‌ از درخت‌ زقوم‌ و نوشیدنی‌ آب‌ جوش‌ ذکر شد؛ پذیرایی‌ آنان‌ در آخرت‌ است‌ که‌ با آن‌ مورد پذیرایی‌ قرارمی‌گیرند.

﴿نَحۡنُ خَلَقۡنَٰکُمۡ فَلَوۡلَا تُصَدِّقُونَ٥٧

«ماییم‌ که‌ شما را آفریده‌ایم‌ پس‌ چرا تصدیق‌ نمی‌کنید؟» یعنی: شما را در حالی ‌آفریدیم‌ که‌ چیزی‌ نبودید و خودتان‌ این‌ حقیقت‌ را می‌دانید پس‌ چرا آن‌ گونه‌ که‌ به ‌آفرینش‌ خود از سوی‌ ما معترفید، رستاخیز را تصدیق‌ نمی‌کنید؟ مگر نمی‌دانید که هرکس‌ بر آفرینش‌ ابتدایی‌ و اولیه‌ قادر باشد، مسلما و به‌ طریق‌ اولی‌ بر باز آفرینی ‌نیز تواناست‌؟.

﴿أَفَرَءَیۡتُم مَّا تُمۡنُونَ٥٨

«آیا آنچه‌ را که‌ در رحم‌ها می‌ریزید» از نطفه‌، یعنی‌ آب‌ منی «دیده‌اید» و در آفرینش‌ آن‌ نگریسته‌اید؟.

﴿ءَأَنتُمۡ تَخۡلُقُونَهُۥٓ أَمۡ نَحۡنُ ٱلۡخَٰلِقُونَ٥٩

«آیا شما آن‌ را می‌آفرینید یا ما آفریننده‌ایم‌؟» یعنی: آیا شما این‌ آب‌ منی‌ را به ‌صورت‌ بشری‌ استوار و کامل‌ الخلقه‌ می‌سازید و به‌ تصویر می‌کشید، یا این‌ ماییم ‌که‌ سازنده‌ و به‌ تصویر کشنده‌ آنیم‌؟

﴿نَحۡنُ قَدَّرۡنَا بَیۡنَکُمُ ٱلۡمَوۡتَ وَمَا نَحۡنُ بِمَسۡبُوقِینَ٦٠ عَلَىٰٓ أَن نُّبَدِّلَ أَمۡثَٰلَکُمۡ وَنُنشِئَکُمۡ فِی مَا لَا تَعۡلَمُونَ٦١

«ماییم‌ که‌ در میان‌ شما مرگ‌ را مقدر کرده‌ایم‌» یعنی: ما مرگ‌ را بر شما تقسیم‌ کرده‌ و آن‌ را برای‌ هر فردی‌ از افرادتان‌ به‌ وقتی‌ معین‌ تعیین‌ کرده‌ایم‌ پس‌ از شما کسانی‌ هستند که‌ در بزرگی‌ می‌میرند و کسانی‌ هستند که‌ در کوچکی‌ و خردسالی ‌می‌میرند ولی‌ اهل‌ زمین‌ همه‌ در چشیدن‌ مرگ‌ برابرند «و بر ما سبقت‌ نتوانید جست‌» و ما را عاجز و مغلوب‌ نتوانید کرد بلکه‌ ما توانائیم‌؛ «بر آن‌که‌ همانندان‌ شما را جانشین‌ شما گردانیم‌» یعنی: توانائیم‌ بر این‌ که‌ به‌جای‌ شما خلقی‌ همانند شما را پدید آوریم‌. به‌قول‌ ابن‌جریرطبری‌ معنی‌ این‌ است: ما توانائیم‌ بر این‌ که‌ گروهی‌ را بمیرانیم‌ و گروه‌ دیگری‌ را جانشین‌ آنان‌ گردانیم‌، قرنی‌ بعد از قرنی‌ و نسلی‌ پس‌ ازنسل‌ دیگر «و» نیز توانائیم‌ بر این‌که «شما را در هیأتی‌ که‌ نمی‌دانید» از صورت‌ها و هیأت‌ها و عالم‌ها «بیافرینیم‌» حسن‌ می‌گوید: «یعنی‌ توانائیم‌ بر این‌که‌ شما را بوزینه‌ و خوک‌ گردانیم‌ چنان‌که‌ قبل‌ از شما با اقوامی‌ چنین‌ کردیم‌». به‌ قولی‌ معنی ‌این‌ است: توانائیم‌ بر این‌که‌ شما را در رستاخیز بر غیر صورت‌هایی‌ که‌ در دنیا داشته‌اید بیافرینیم‌.

﴿وَلَقَدۡ عَلِمۡتُمُ ٱلنَّشۡأَةَ ٱلۡأُولَىٰ فَلَوۡلَا تَذَکَّرُونَ٦٢

«و هرآینه‌ آفرینش‌ نخستین‌ را دانسته‌اید» و آن‌ عبارت‌ از آفرینش‌ ابتدایی‌ شما از نطفه‌، سپس‌ از خون ‌بسته‌، سپس‌ از گوشت‌ پاره‌ است‌ درحالی‌که‌ قبل‌ از آن‌چیزی‌ نبودید «پس‌ چرا پند نمی‌گیرید؟» یعنی: پس‌ چرا قدرت‌ خدای‌ سبحان‌ را بر آفرینش‌ واپسین‌ به‌ یاد نمی‌آورید و آن‌ را بر آفرینش‌ اول‌ قیاس‌ نمی‌کنید؟ شایان ‌ذکر است‌ که‌ این‌ آیه‌ دلیل‌ بر صحت‌ قیاس‌ است‌.

﴿أَفَرَءَیۡتُم مَّا تَحۡرُثُونَ٦٣ ءَأَنتُمۡ تَزۡرَعُونَهُۥٓ أَمۡ نَحۡنُ ٱلزَّٰرِعُونَ٦٤

«آیا دیدید آنچه‌ می‌کارید؟» یعنی: به‌ من‌ خبر بدهید از آنچه‌ در زمین‌ می‌کارید و بذر می‌افگنید؛ «آیا شما آن‌ را می‌رویانید» یعنی: به‌ زرع‌ و کشت‌ تبدیل‌ می‌کنید و در آن‌ خوشه‌ و دانه‌ می‌رویانید «یا ما زارع‌ هستیم‌؟» یعنی: یا ما هستیم‌ که ‌رویاننده‌ و تبدیل‌کننده‌ آن‌ به‌ زراعت‌ هستیم‌ نه‌ شما؟ پس‌ چون‌ به‌ این‌ امر اقرار کردید، دیگر چگونه‌ منکر رستاخیز می‌شوید؟ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «لایقولن‌ أحدکم‌ : زرعت‌، ولیقل‌ : حرثت‌، فإن‌ الزارع‌ هو الله». «یکی‌ از شما نگوید که‌ من‌ زرع‌ کردم‌ بلکه‌ باید بگوید: کشت‌ نمودم‌ زیرا زارع‌ همانا خداوند است‌». البته‌ این‌ نهی‌، نهیی‌ ارشادی ‌و ادبی‌ است‌، نه‌ نهی‌ حرمت‌. علما می‌گویند: برای‌ کسی‌ که‌ بذر را در زمین ‌می‌افگند، مستحب‌ است‌ که‌ بعد از خواندن: (أعوذ بالله ...) آیه: ﴿أَفَرَءَیۡتُم مَّا تَحۡرُثُونَ٦٣ ءَأَنتُمۡ تَزۡرَعُونَهُۥٓ أَمۡ نَحۡنُ ٱلزَّٰرِعُونَ٦٤ [الواقعة: 63-64] را بخواند، آن‌ گاه‌ بگوید: «بل‌ الله‌ الزارع ‌والمنبت‌ والمبلغ‌، اللهم‌ صل‌ علی‌ محمد وارزقنا ثمره‌ وجنبنا ضرره‌ واجعلنا لأنعمک‌ من ‌الشاکرین‌، ولآلائک‌ من‌ الذاکرین‌، وبارک‌ لنا فیه‌ یا رب‌ العالمین». «بلکه‌ خدا عزوجل  است ‌که‌ زارع‌، رویاننده‌ و به‌ پخته‌گی‌ رساننده‌ آن‌ است‌. بارخدایا! بر محمد درود بفرست‌ و ما را از حاصل‌ این‌ زمین‌ روزی ‌بخش‌ و از زیان‌ آن‌ برکنار دار و مرا برای ‌نعمت‌هایت‌ از شکرگزاران‌ و برای‌ احسان‌هایت‌ از یادآورندگان‌ قرار ده‌ و ای ‌پروردگار عالمیان‌! برای‌ ما در آن‌ برکت‌ بده‌». گفته‌ شده‌ که‌ : این‌ دعا امان‌ آن ‌زراعت‌ از تمام‌ آفات‌ ـ اعم‌ از کرم‌، ملخ‌ و غیره‌ ـ است‌ .

﴿لَوۡ نَشَآءُ لَجَعَلۡنَٰهُ حُطَٰمٗا فَظَلۡتُمۡ تَفَکَّهُونَ٦٥ إِنَّا لَمُغۡرَمُونَ٦٦ بَلۡ نَحۡنُ مَحۡرُومُونَ٦٧

«اگر بخواهیم‌ قطعا آن‌ زراعت‌ را درهم‌ شکسته‌» و خرد و ریزه‌ شده ‌«می‌گردانیم‌» به‌ طوری‌ که‌ از آن‌ هیچ‌ بهره‌ای‌ گرفته‌ نشود و از آن‌ هیچ‌ دآن‌های‌ به ‌دست‌ نیاید و نه‌ چیزی‌ از بهره‌های‌ دیگری‌ که‌ از کشتزار خواسته‌ می‌شود، فراهم‌ آید؛ «پس‌ در افسوس‌ و تعجب‌ می‌افتید» یعنی: در آن‌ صورت‌ حسرت‌ زده ‌می‌شوید و از آنچه‌ که‌ به‌ شما در زراعت‌ و کشاورزیتان‌ فرود آمده‌ است‌، مدتی ‌دراز در تعجب‌ فرو می‌روید درحالی‌که‌ می‌گوئید: «ما غرامت ‌کشندگانیم‌» مغرم: کسی‌ است‌ که‌ مالش‌ بدون‌ عوضی‌ بر باد رفته‌ است «بلکه‌ ما محروم‌ ماندگانیم‌» از روزیمان‌؛ با نابود شدن‌ کشاورزیمان‌.

﴿أَفَرَءَیۡتُمُ ٱلۡمَآءَ ٱلَّذِی تَشۡرَبُونَ٦٨ ءَأَنتُمۡ أَنزَلۡتُمُوهُ مِنَ ٱلۡمُزۡنِ أَمۡ نَحۡنُ ٱلۡمُنزِلُونَ٦٩

«پس‌ آیا دیده‌اید آن‌ آبی‌ را که‌ می‌آشامید» و به‌ وسیله‌ آن‌ تشنگی‌ خود را فرومی‌نشانید؟ «آیا شما آن‌ را از ابر فرود آورده‌اید، یا ما» آن‌ آب‌ را به‌ قدرت ‌خویش‌ «فرود آورنده‌ایم‌؟» پس‌ چگونه‌ به‌ توحید و یگانگی‌ ما اقرار نکرده‌ و رستاخیز را تصدیق‌ نمی‌کنید؟

﴿لَوۡ نَشَآءُ جَعَلۡنَٰهُ أُجَاجٗا فَلَوۡلَا تَشۡکُرُونَ٧٠

«اگر بخواهیم‌ آن‌ را شور می‌گردانیم‌» به‌ طوری‌ که‌ نه‌ برای‌ نوشیدن‌ صلاحیت ‌داشته‌ باشد و نه‌ برای‌ کشاورزی «پس‌ چرا شکر نمی‌گزارید» نعمت‌های خداوندی ‌را که‌ برای‌ شما آب‌ شیرین‌ و گوارایی‌ آفریده‌ است‌ که‌ از آن‌ می‌آشامید و بهره‌ می‌برید؟ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ چون‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آب‌ می‌نوشیدند، می‌گفتند: «الحمد لله‌ الذی‌ سقانا عذباً فراتاً برحمته‌، ولم‌ یجعله‌ ملحاً أجاجاً بذنوبنا». «سپاس‌ و ستایش‌ خدایی‌ را که‌ به‌ رحمت‌ خویش‌ ما را آب ‌شیرین‌ و گوارا نوشانید و به‌ شومی‌ گناهانمان‌ آن‌ را شور و تلخ‌ نگردانید».

﴿أَفَرَءَیۡتُمُ ٱلنَّارَ ٱلَّتِی تُورُونَ٧١ ءَأَنتُمۡ أَنشَأۡتُمۡ شَجَرَتَهَآ أَمۡ نَحۡنُ ٱلۡمُنشِ‍ُٔونَ٧٢

«آیا دیدید آن‌ آتشی‌ را که‌ بر می‌آورید؟» یعنی: آن‌ را با آتش‌زنه‌ از درخت‌ تر و تازه‌ بیرون‌ می‌آورید؟ «آیا شما درختش‌ را آفریده‌اید؟» یعنی: درختی‌ که‌ آتش‌ را از آن‌ بیرون‌ می‌آورید «یا ما آفریننده‌ایم‌» آن‌ را به‌ قدرت‌ خویش‌ نه‌ شما؟ آن‌ درخت‌، عبارت‌ است‌ از درخت‌ مرخ‌ (بادام‌ تلخ‌) و عفار که‌ اعراب‌ از آن‌ها آتش‌زنه‌ درست‌ می‌کردند. یعنی‌ از آن‌ها دو شاخه‌ سبز برگرفته‌ و یکی‌ را به‌ دیگری ‌می‌کشیدند آن‌گاه‌ از میان‌ آن‌ دو، شراره‌ آتش‌ بر می‌خاست‌. به‌قولی: مراد همه ‌درختان‌ است‌.

﴿نَحۡنُ جَعَلۡنَٰهَا تَذۡکِرَةٗ وَمَتَٰعٗا لِّلۡمُقۡوِینَ٧٣

«ما آن‌ را پندآموزی‌ ساخته‌ایم‌» یعنی: ما آن‌ آتش‌ برآمده‌ از درخت‌ را به‌ یادآورنده‌ گرمای‌ آتش‌ جهنم‌ گردانیده‌ایم‌ تا مؤمنان‌ از آن‌ پندگیرند «و آن‌ را توشه‌ای‌ برای‌ رهروان‌» مانند مسافران‌ و صحرانشینانی‌ گردانیدیم‌ که‌ در سرزمین‌های‌ بی‌آب‌ و علف‌ و بیابآن‌ها فرود می‌آیند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌بخاری‌ و مسلم‌ و غیر ایشان‌ از ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «آتشی‌ که‌ بنی‌آدم‌ بر می‌افروزند، جزئی‌ از هفتاد جزء آتش‌ جهنم‌ است‌ ...». دلیل‌ این‌که‌ در بهره‌گیری‌ از آتش‌ مخصوصا مسافران‌ و رهگذران‌ ذکر شده‌اند، این‌ است‌ که‌ آن‌ها به‌ آتش‌ سخت‌ احتیاج‌ دارند، هرچند که‌ نیاز تمام‌ مردم‌ به‌ آن ‌فراگیر است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «الناس‌ شرکاء فی‌ ثلاثة‌، النار والکلاء والماء». «مردم‌ در سه‌ چیز باهم‌ شریک‌اند: آتش‌، علف‌ و آب‌». شایان‌ ذکر است‌ که‌ بر اساس‌ جدیدترین‌ نظریات‌ علمی‌، نفت‌ و پترول‌ نیز در اصل‌ از درختانند.

﴿فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلۡعَظِیمِ٧٤

«پس‌ به‌ نام‌ پروردگارت‌ که‌ بزرگ‌ است‌ تسبیح‌گوی‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ را به‌ پاکی ‌یادکن‌ و بگو: (سبحان الله العظیم) پاک‌ است‌ خدای‌ بزرگی‌ که‌ به‌ قدرت‌ خویش ‌این‌ اشیاء مختلف‌ و متضاد را آفرید.

﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَوَٰقِعِ ٱلنُّجُومِ٧٥

«پس‌ به‌ منزلگاه‌های‌ ستارگان‌ سوگند می‌خورم‌» مواقع: غروبگاه‌های‌ ستارگان ‌است‌. (لااقسم) در کلام‌ عرب‌ به‌ معنای‌ قسم‌ است‌ و «لا» زائد می‌باشد که‌ برای ‌تأکید آورده‌ می‌شود پس‌ افزودن «لا» بر فعل‌ «اقسم‌» به‌ معنای‌ آن‌ است‌ که‌ سوگند خورنده‌ هر چه‌ را که‌ غیر از مقسم‌ علیه‌ است‌، نفی‌ می‌کند و از این‌ جهت ‌مفید تأکید نیز هست‌. یعنی: قضیه‌ روشن‌تر از آن‌ است‌ که‌ نیازی‌ به‌ قسم‌ خوردن ‌داشته‌ باشد، چه‌ رسد به‌ این‌که‌ برای‌ اثبات‌ درستی‌ آن‌، همچو قسم‌ بزرگی‌ یاد شود. دلیل‌ این‌که‌ خداوند عزوجل  مخصوصا به‌ غروبگاه‌های‌ ستارگان‌ سوگند خورد، دو چیز است‌ : یکی‌ این‌ که‌ غروب‌ ستارگان‌ نشان‌ دهنده‌ زوال‌ اثر آن‌هاست‌ و این‌ خود بر وجود مؤثر فناناپذیری‌ دلالت‌ می‌کند که‌ تأثیر آن‌ هرگز زوالی‌ ندارد، بدین‌ جهت‌ ابراهیم‌ علیه السلام  با افول‌ ستارگان‌ بر وجود خداوند عزوجل  استدلال‌ کرد. دوم‌ این‌ که‌ اواخر شب‌ بدون‌ شک‌ خاصیت‌های‌ شریف‌ و برتری‌ دارد.

مسلم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: در زمان‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ مردم‌ باران‌ فرو فرستاده‌ شد پس‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: اینک‌ بعضی‌ از مردم‌ شاکرند و بعضی‌ ناسپاس‌ اما آنان‌که‌ شکرگزارند گفتند: این ‌رحمتی‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل  آن‌ را بر ما منت‌ نهاد و اما بعضی‌ از کسانی‌ که ‌ناسپاس‌اند، گفتند: باران‌ به‌ سبب‌ فلان‌ ستاره‌ در حال‌ غروب‌ بر ما فرود آمده ‌است‌، همان‌ بود که‌ این‌ آیات: ﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَوَٰقِعِ ٱلنُّجُومِ٧٥ [الواقعة: 75] تا ﴿وَتَجۡعَلُونَ رِزۡقَکُمۡ أَنَّکُمۡ تُکَذِّبُونَ٨٢ [الواقعة: 82] نازل‌ شد.

﴿وَإِنَّهُۥ لَقَسَمٞ لَّوۡ تَعۡلَمُونَ عَظِیمٌ٧٦

«و اگر بدانید این‌ قسمی‌ است‌ بزرگ‌» زیرا «مقسم‌ به‌» که‌ ستارگانند بر قدرت ‌عظیم‌، حکمت‌ کامل‌ و فرط رحمت‌ خداوند عزوجل  دلالت‌ می‌کنند.

﴿إِنَّهُۥ لَقُرۡءَانٞ کَرِیمٞ٧٧

«هرآینه‌ این‌ کتاب‌ قرآنی‌ است‌ کریم‌» این‌ آیه‌ «مقسم‌ علیه‌» است‌. یعنی: به ‌منزلگاه‌های‌ ستارگان‌ قسم‌ می‌خورم‌ که‌ این‌ کتاب‌ قرآنی‌ است‌ گرامی‌ داشته‌ من‌ که‌ آن‌ را در عزت‌ و قدر و منزلت‌ بر تمام‌ کتابها برتری‌ داده‌ام‌ و آن‌ را بزرگتر و گرامی‌تر از آن‌ داشته‌ام‌ که‌ از مقوله‌ سحر، کهانت‌، فال‌بینی‌ یا دروغ‌ و مانند آن‌ها باشد. چنان‌که‌ قرآن‌ به‌ این‌ دلیل‌ نیز کریم‌ است‌ که‌ در آن‌ اخلاق‌ کریمانه‌ و ارزش‌های‌ متعالی‌ طرح‌ و تبیین‌ شده‌ است‌ و بنابراین‌ حقیقت‌ است‌ که‌ حافظ آن‌ گرامی‌ و قاری‌ آن‌ بزرگ‌ داشته‌ می‌شود. مناسبت‌ میان‌ مقسم ‌به‌ که‌ ستارگان‌ است‌ و میان‌ مقسم‌ علیه‌ که‌ قرآن‌ است‌ آشکار می‌باشد زیرا چنان‌ که‌ ستارگان‌ تاریکی‌ها را روشن‌ می‌کنند، آیات‌ قرآن‌ نیز در دنیا و آخرت‌ راه‌ و روش‌ زندگی‌ را روشن ‌می‌کنند و چنان‌ که‌ ستارگان‌ تاریکی‌های‌ حسی‌ را از بین‌ می‌برند، قرآن‌ نیز تاریکی‌های‌ معنوی‌ یعنی‌ تاریکی‌های‌ جهل‌ و گمراهی‌ را از بین‌ می‌برد.

﴿فِی کِتَٰبٖ مَّکۡنُونٖ٧٨

آری‌! قرآن «در کتابی‌ نهفته‌» یعنی: پوشیده‌ و مصون‌ قراردارد که‌ جز فرشتگان‌ مقرب‌ کسی‌ دیگر بر آن‌ اطلاع‌ ندارد. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: آن‌ کتاب‌که‌ لوح‌ محفوظ می‌باشد، از باطل‌ محفوظ است‌.

﴿لَّا یَمَسُّهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ٧٩

«به‌ آن‌ جز پاک‌شدگان‌ دست‌ نمی‌رسانند» یعنی: کتاب‌ مصون‌ و محفوظ را جز پاکیزگان‌ از بهره‌های‌ نفسی‌ در آسمان‌ که‌ فرشتگانند، مساس‌ نمی‌کنند اما شیاطین ‌به‌ آن‌ دسترسی‌ ندارند همچنین‌ در زمین‌ نیز جز پاک ‌شدگان‌ از جنابت‌ و ناپاکی‌ و بی ‌وضویی‌، به‌ آن‌ دست‌ نمی‌رسانند. از فحوای‌ این‌ آیه‌ دانسته‌ می‌شود که‌ نباید اشخاص‌ کافر، جنب‌ و بی‌وضوء قرآن‌ را مساس‌ کنند پس‌ بنابراین‌، خبر به‌ معنای ‌نهی‌ است‌ یعنی‌ هرچند (لایمسه‌) به‌ صیغه‌ نفی‌ بیان‌ شده‌ اما مراد از آن‌ نهی‌ می‌باشد چنان‌که‌ جمهور فقها و از جمله‌ ائمه‌ مذاهب‌ اربعه‌ بنابراین‌ آیه‌ و نیز بر مبنای ‌حدیث‌ شریف‌ ذیل: «قرآن‌ را جز شخصی‌ که‌ پاک‌ است‌، مساس‌ نکند»؛ بر منع ‌اشخاص‌ یاد شده‌ از مساس‌ کردن‌ قرآن‌ متفق‌القول‌ اند و فقط مالکی‌ها مساس‌کردن ‌قرآن‌ از سوی‌ شخص‌ بی ‌وضوء را برای‌ ضرورت‌ تعلیم‌ و تعلم‌ جایز شمرده‌اند.

﴿تَنزِیلٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٨٠

«فرو فرستاده‌ای‌ از سوی‌ پروردگار عالمیان‌ است‌» این‌ چهارمین‌ وصف‌ برای ‌قرآن‌ کریم‌ در چهارمین‌ آیه‌ است‌.

 

 

 

﴿أَفَبِهَٰذَا ٱلۡحَدِیثِ أَنتُم مُّدۡهِنُونَ٨١

«آیا شما به‌ این‌ سخن‌» یعنی: به‌ قرآنی‌ که‌ به‌ اوصاف‌ یاد شده‌ وصف‌ شد؛ «سستی‌ می‌ورزید؟» مدهنون: یعنی‌ آیا شما با کفار در کفرشان‌ نرمش‌ و مدارا می‌کنید؟ اصل‌ مدهن‌ کسی‌ است‌ که‌ ظاهرش‌ برخلاف‌ باطنش‌ باشد، گو این‌که‌ او در روانی‌ و نرمی‌ خود به‌ دهن‌ (روغن‌) شباهت‌ دارد و این‌ از باب‌ به‌کار گرفتن ‌لفظ در یک‌ امر معنوی‌ بر سبیل‌ مجاز است‌، مجازی‌ که‌ به‌ خاطر شهرت‌ خود به‌ حقیقت‌ عرفی‌ تبدیل‌ شده‌ است‌.

﴿وَتَجۡعَلُونَ رِزۡقَکُمۡ أَنَّکُمۡ تُکَذِّبُونَ٨٢

«و» آیا شما «تنها روزیتان‌ را در تکذیب‌ آن‌ قرار می‌دهید؟» یعنی: آیا شکر و سپاس‌ روزیتان‌ را که‌ همانا فروفرستادن‌ باران‌ است‌ در این‌ قرار می‌دهید که‌ نعمت ‌خداوند عزوجل  را تکذیب‌ و انکار کرده‌ و این‌ تکذیب‌ و انکار را به‌ جای‌ شکر قرار دهید؟ چرا که‌ به‌جای‌ شکرگزاری‌ بخشنده‌ و فروآورنده‌ باران‌، آن‌ را به‌ستارگان‌ نسبت‌ می‌دهید و می‌گویید: ما به‌ خاطر غروب‌ فلان‌ ستاره‌ از منزلگاه‌ خود در مغرب‌ و طلوع‌ ستاره‌ رقیب‌ آن‌ از مشرق‌، باران‌ یافته‌ایم‌؟ شایان‌ ذکر است ‌که‌ اعراب‌ باران‌، باد، گرما و سرما را به‌ ستاره‌های‌ غروب‌ کرده‌، یا به‌ ستاره‌های ‌طلوع‌کننده‌ نسبت‌ می‌دادند.

﴿فَلَوۡلَآ إِذَا بَلَغَتِ ٱلۡحُلۡقُومَ٨٣ وَأَنتُمۡ حِینَئِذٖ تَنظُرُونَ٨٤ وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَیۡهِ مِنکُمۡ وَلَٰکِن لَّا تُبۡصِرُونَ٨٥

«پس‌ چرا آن‌ گاه‌ که‌ جان‌ به‌ گلوگاه‌ رسد» یعنی: پس‌ چرا آن‌ گاه‌ که‌ روح‌، یا نفس‌ در هنگام‌ مرگ‌ به‌ گلوگاه‌ رسد؛ «و شما» ای‌ کسانی‌ که‌ پیرامون‌ فرد در حال ‌احتضار قرار دارید و او را می‌بینید که‌ در حال‌ جان‌کندن‌ است‌؛ «در آن‌ هنگام‌ نظاره‌ می‌کنید» و هیچ‌کاری‌ برای‌ او کرده‌ نمی‌توانید؟ نه‌ می‌توانید مرگ‌ را از او دفع‌ کنید و نه‌ این‌ که‌ حتی‌ سختی‌ جان‌ کندن‌ را بر وی‌ آسان‌ گردانید؛ «و ما به‌ او از شما نزدیک‌تریم‌» به‌ علم‌، قدرت‌ و رؤیت‌ خویش‌. به‌قولی‌ مراد این‌ است: فرستادگان ‌ما که‌ متولی‌ و عهده‌دار قبض‌ روح‌ او هستند، از شما به‌ او نزدیک‌ترند «ولی ‌نمی‌بینید» یعنی: شما فرشتگان‌ موکل‌ مرگ‌ را که‌ نزد محتضر حاضر می‌شوند و عهده‌دار قبض‌ روح‌ وی‌ هستند، نمی‌بینید.

﴿فَلَوۡلَآ إِن کُنتُمۡ غَیۡرَ مَدِینِینَ٨٦ تَرۡجِعُونَهَآ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٨٧

«پس‌ اگر شما مقهور حکم ‌الهی‌ نیستید» یعنی: اگر شما مملوک‌ و پرورده‌ ایجاد و نتیجه‌ فعل‌ تکوینی‌ حق‌ تعالی‌ نیستید، یا اگر شما به‌ پندار خود بعد از مرگ ‌برانگیخته‌ نمی‌شوید؛ «چرا آن‌ را باز نمی‌گردانید» یعنی: چرا روح‌ شخص‌ محتضر را که‌ به‌ گلوگاه‌ رسیده‌ است‌، به‌ مقر و جایگاهی‌ که‌ در آن‌ بوده‌، باز نمی‌گردانید «اگر راست‌ می‌گویید» در این‌ پندارتان‌ که‌ مملوک‌ پروردگار نیستید، آفریننده‌ای ‌ندارید و رستاخیزی‌ در کار نیست‌؟ و قطعا بدانید که‌ هرگز آن‌ را به‌ مقرش ‌بازگردانیده‌ نمی‌توانید بنابراین‌، بطلان‌ این‌ پندارتان‌ که‌ مملوک‌ پروردگار و پرورش‌یافته‌ او نیستید، آشکار شد. این‌ جواب‌ «فلولا» در آیه‌ قبل‌ است‌.

﴿فَأَمَّآ إِن کَانَ مِنَ ٱلۡمُقَرَّبِینَ٨٨ فَرَوۡحٞ وَرَیۡحَانٞ وَجَنَّتُ نَعِیمٖ٨٩

آن‌ گاه‌ خداوند متعال‌ سرنوشت‌ و سرانجام‌ گروه‌های‌ مختلف‌ مردم‌ را در هنگام ‌احتضار و بعد از وفاتشان‌ بیان‌ نموده‌ و آنان‌ را به‌ سه‌ دسته‌ ذیل‌ تقسیم‌ می‌کند:

«و اما اگر او از مقربان‌ باشد» یعنی: اگر شخص‌ محتضر، یا متوفی‌ از پیشتازان‌ مقرب‌ باشد «پس‌ او راست‌ راحت‌ و ریحان‌ و بهشت‌ پر ناز و نعمت‌» روح: راحتی‌ و رهایش‌ از رنج‌ و زحمت‌ دنیا و آسوده‌ شدن‌ از احوال‌ آن‌ است‌. ریحان‌ : رزق‌ و روزی‌ در بهشت‌ است‌. حسن‌ می‌گوید: «ریحان‌ همان‌ گیاه‌ معروفی‌ است‌ که‌ بوی ‌خوشی‌ دارد». شایان‌ ذکر است‌ که‌ پیشتازان‌ مقرب‌ همان‌ کسانی‌اند که‌ فرایض‌، واجبات‌، سنن‌ و مستحبات‌ را انجام‌ داده‌ و محرمات‌، مکروهات‌ و برخی‌ از مباحات‌ را ترک‌ می‌کنند و ایشان‌ اولین‌ گروه‌ از گروه‌های‌ سه‌گان‌های‌ هستند که‌ ذکر آن‌ها در اوایل‌ این‌ سوره‌ گذشت‌.

﴿وَأَمَّآ إِن کَانَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡیَمِینِ٩٠ فَسَلَٰمٞ لَّکَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡیَمِینِ٩١

«و اما اگر از اصحاب‌ یمین‌ باشد» یعنی: اگر شخص‌ محتضر، یا متوفی‌ از یاران‌ راست‌ باشد و ایشان‌ کسانی‌اند که‌ نامه‌های‌ اعمال‌شان‌ به‌ دست‌ راست‌شان‌ داده ‌می‌شود؛ «پس‌ سلام‌ بر تو باد از اصحاب‌ یمین‌» یعنی: ای‌ یار راست‌! از جانب ‌یاران‌ و برادران‌ راستت‌ بر تو سلام‌ باد از آن‌ رو که‌ تو به‌ زودی‌ همراهشان‌ خواهی ‌بود و آن‌گاه‌ از تو با سلام‌ استقبال‌ می‌کنند.

﴿وَأَمَّآ إِن کَانَ مِنَ ٱلۡمُکَذِّبِینَ ٱلضَّآلِّینَ٩٢ فَنُزُلٞ مِّنۡ حَمِیمٖ٩٣

«و اما اگر از تکذیب‌ کنندگان‌ گمراه‌ باشد» یعنی: اگر شخص‌ متوفی‌، یا محتضر از تکذیب ‌کنندگان‌ رستاخیز و از گمراهان‌ راه‌ هدایت‌ باشد؛ و آنان‌ اصحاب‌ شمال‌ (یاران‌ چپ‌) اند که‌ ذکرشان‌ در اوایل‌ سوره‌ گذشت‌؛ «پس‌ او راست‌ مهمانی‌ای‌ از آب‌ جوشان‌» یعنی: پس‌ او با آب‌ جوشانی‌ که‌ حرارتش‌ به‌ درجه‌ نهایی‌ خود رسیده‌ است‌، پذیرایی‌ خواهد شد. نزل: پذیرایی‌ از میهمان‌ بعد از فرود آمدنش‌ می‌باشد. البته‌ این‌ بعد از آن‌ است‌ که‌ از زقوم‌ می‌خورد چنان‌که‌ گذشت‌.

﴿وَتَصۡلِیَةُ جَحِیمٍ٩٤

«و» او راست «ورود به‌ جهنم‌» و استقرار در آن‌ پس‌ از خوردن‌ از زقوم‌ و نوشیدن‌ آب‌ جوش‌. و آن‌ گاه‌ که‌ شخص‌ را به‌ آتش‌ درافگنند، می‌گویند: «اصلاه النار وصلاه» .

﴿إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ حَقُّ ٱلۡیَقِینِ٩٥

«همانا این‌ حق‌الیقین‌ است‌» یعنی: بی‌گمان‌ این‌ خبر عین‌ حقیقت‌ و کاملا درست‌ و بی‌شبهه‌ است‌.

﴿فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلۡعَظِیمِ٩٦

«پس‌ به‌ نام‌ پروردگار بزرگ‌ خود تسبیح‌ بگوی‌» یعنی: او را از آنچه‌ که‌ لایق ‌شأنش‌ نیست‌ به‌ پاکی‌ یادکن‌، به‌ سبب‌ آنچه‌ که‌ از علم‌ و قدرت‌ وی‌ دانسته‌ای‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عقبه‌ بن‌ عامر رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: چون‌ آیه‌  ﴿فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلۡعَظِیمِ٧٤ [الواقعة: 74] بر رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نازل‌ شد، فرمودند: «اجعلوها فی‌ رکوعکم». «آن‌ را در رکوع‌ خود قرار دهید». و چون‌ آیه: ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّکَ ٱلۡأَعۡلَى١ [الأعلى: 1] بر ایشان‌ نازل ‌شد، فرمودند: «اجعلوها فی‌ سجودکم: آن‌ را در سجده‌ خویش‌ قرار دهید». فرق‌ در میان «عظیم‌» و «اعلی‌» این‌ است‌ که‌ عظیم‌ بر قرب‌ دلالت‌ می‌کند و اعلی‌ بر بعد پس‌ در عین‌ حال‌ که‌ حق‌ تعالی‌ به‌ هر ممکنی‌ نزدیک‌ است‌ اما برتر و بالاتر از آن‌ است‌ که‌ ادراک‌ها بر او احاطه‌ کنند پس‌ از این‌ نظر او در نهایت‌ دوری‌ از همه‌ چیز است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ محدثان‌ از ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «کلمتان‌ خفیفتان‌ علی‌ اللسان‌ ثقیلتان‌ فی‌المیزان‌ حبیبتان‌ إلی‌الرحمن: سبحان‌ الله‌ وبحمده‌ سبحان‌الله‌ العظیم». «دو کلمه‌اند که‌ بر زبان‌ سبک‌، در میزان‌ سنگین‌ و نزد خدای‌ رحمان‌ دوست‌داشتنی‌ هستند: سبحان‌ الله و بحمده‌، سبحان‌ الله العظیم‌».


تفسیر سوره‌ حدید

سوره‌ حدید

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (29)‌ آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت «حدید» نامیده‌ شد که‌ در آیه‌ (25) ازآن‌ به‌ منافع‌ حدید (آهن‌) و اهمیتی‌ که‌ این‌ عنصر در مدنیت‌ و عمران‌ دارد، توجه‌ داده‌ شده‌ است‌. و چنان‌که‌ قرطبی‌ گفته‌ است‌؛ این‌ سوره‌ از نظر جمهور مفسران ‌مدنی‌ است‌ و قولی‌ که‌ می‌گوید: این‌ سوره‌ مکی‌ است‌، ضعیف‌ است‌.

فضیلت‌ آن: در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عرباض ‌بن ‌ساریه‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  قبل‌ از آن‌که‌ بخوابند، سوره‌های «مسبحات‌»[1] را می‌خواندند و فرمودند: «بی‌گمان‌ در مسبحات‌ آیه‌ای‌ است‌ که‌ بهتر از هزار آیه‌ است‌». و آن‌ عبارت‌ از این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی‌ است: ﴿هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡأٓخِرُ وَٱلظَّٰهِرُ وَٱلۡبَاطِنُۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٌ٣ [الحدید: 3]».

محور این‌ سوره‌ دعوت‌ از جامعه‌ اسلامی‌ به‌ سوی‌ تثبیت‌ حقیقت‌ ایمان‌ در وجود خود با همه‌ مظاهر آن‌ و با ایثار و اخلاص‌ است‌.

﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١

«تسبیح‌ گفت‌ خداوند را هرآنچه‌ که‌ در آسمان‌ها و زمین‌ است‌» یعنی: همه‌ چیز در آسمآن‌ها و زمین‌ حق‌ تعالی‌ را به‌ پاکی‌ یاد کرد و تمجید گفت‌، یا به‌ زبان‌ قال‌؛ مانند تسبیح‌گفتن‌ فرشتگان‌ و انس‌ و جن‌، یا به‌ زبان‌ حال‌؛ مانند تسبیح‌ گفتن‌ دیگر موجودات‌ زیرا هر موجودی‌ بر وجود آفریننده‌ حکیم‌ دلالت‌ می‌کند. به‌قولی: همه‌ موجودات‌ به‌ طور حقیقی‌ به‌ تسبیح ‌گفتن‌ آفریننده‌ متعال‌ ناطق‌ اند ولی‌ ما انسآن‌ها تسبیح‌گفتن‌ آن‌ها را نمی‌فهمیم‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ در قرآن‌ کریم‌ از تسبیح‌گفتن‌ برای‌ خداوند عزوجل  به‌ صیغه‌های‌ امر، ماضی‌، مضارع‌ و مصدر تعبیر شده ‌است: صیغه‌ امر؛ مانند (سبح‌) در آخر سوره‌ قبل‌ (واقعه‌). صیغه‌ ماضی‌؛ مانند (سبح‌) در اول‌ سوره‌ «اعلی‌»، این‌ سوره‌ و سوره‌های‌ «حشر» و «صف‌». صیغه ‌مضارع‌ (یسبح‌)؛ مانند سوره‌های‌ «جمعه‌» و «تغابن‌» و صیغه‌ مصدر؛ مانند اول ‌سوره‌ «اسراء» که‌ به‌ لفظ «سبحان‌» آمده‌ است‌. البته‌ تنوع‌ و تعدد تسبیح‌ گفتن ‌برای‌ حق‌ تعالی‌ به‌ همه‌ صیغه‌ها که‌ شامل‌ همه‌ زمآن‌ها می‌شود، بر این‌ حقیقت‌ دلالت ‌دارد که‌ حق‌ تعالی‌ از سوی‌ هر چیز و در هر حال‌ سزاوار تسبیح‌ است‌ و این ‌استحقاق‌ او همیشگی‌ و مستمر می‌باشد «و اوست‌ عزیز» یعنی: قادر، غالب‌ وپیروزمند «حکیم‌» که‌ افعالش‌ همه‌ بر اساس‌ حکمت‌ و صواب‌ استوار است‌.

﴿لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ یُحۡیِۦ وَیُمِیتُۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ٢

«او راست‌ فرمانروایی‌ آسمان‌ها و زمین‌» پس‌ به‌ یگانگی‌ در آن‌ها تصرف‌ می‌کند و امر و تصرف‌ کس‌ دیگری‌ در آن‌ها نافذ نیست‌ و این‌ است‌ سبب‌ تسبیح ‌گفتن‌ آن‌ها برای‌ او «زنده‌ می‌کند و می‌میراند» زندگان‌ را در دنیا زنده‌ می‌کند و می‌میراند و مردگان‌ را برای‌ رستاخیز زنده‌ می‌کند «و او بر هر چیز تواناست‌» پس‌ هیچ‌ چیز او را عاجز نمی‌گرداند و هر چه‌ که‌ بخواهد می‌شود و هر چه‌ که‌ نخواهد نمی‌شود.

﴿لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ یُحۡیِۦ وَیُمِیتُۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ٢

«اوست‌ اول‌» قبل‌ از هر چیز «و اوست‌ آخر» بعد از همه‌ چیز. یعنی: او بعد از فنای‌ خلقش‌ باقی‌ است‌ و بر او فنا و نیستی‌ عارض‌ نمی‌شود «و اوست‌ ظاهر» یعنی: غالب‌ و برتر بر همه‌ چیز که‌ وجودش‌ نمایان‌ است‌ زیرا نشانه‌های‌ بسیاری‌ بر این‌ وجود مطلق‌ دلالت‌ می‌کنند «و اوست‌ باطن‌» یعنی: دانا به‌ آنچه‌ پنهان‌ است‌. یا معنی‌ این‌ است: اوست‌ پنهان‌ از دیدگان‌. یا حقیقت‌ ذاتش‌ پنهان‌ است‌ پس‌ عقل‌ها و حاسه‌ها به‌ او احاطه‌ نمی‌کنند لذا او به‌ آثار و افعال‌ خویش‌ آشکار و به‌ ذات ‌خویش‌ پنهان‌ است «و او به‌ همه‌ چیز داناست‌» پس‌ چیزی‌ از دانستنی‌ها از ساحت ‌علمش‌ بیرون‌ نیست‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌ابی‌ شیبه‌، مسلم‌ و ترمذی‌ از ابی‌هریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: فاطمه‌ رضی الله عنها  نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمد واز ایشان‌ برای‌ خود خدمتکاری‌ می‌طلبید پس‌ به‌ او فرمودند: «قولی: اللهم‌ ربنا ورب‌کل‌ شی‌، منزل‌ التوراة‌ والإنجیل‌ والفرقان‌ فالق‌ الحب‌ والنوی‌، أعوذ بک‌ من‌ کل‌ شی‌ أنت ‌آخذ بناصیته‌، أنت‌ الأول‌ فلیس‌ قبلک‌ شیء‌ وأنت‌ الآخر فلیس‌ بعدک‌ شیء‌ وأنت‌ الظاهر فلیس‌ فوقک‌ شیء‌، وأنت‌ الباطن‌ فلیس‌ دونک‌ شیء‌، اقض‌ عنا الدین‌، واغننا من ‌الفقر: ای‌ فاطمه‌!». «بگو: بارخدایا! ای‌ پروردگار ما و پروردگار همه‌ چیز! ای ‌فرودآورنده‌ تورات‌ و انجیل‌ و فرقان‌! ای‌ شکافنده‌ دانه‌ها و هسته‌ها! پناه‌ می‌برم‌ به‌ تو از شر همه‌ چیزی‌ که‌ تو گیرنده‌ موی‌ پیشانی‌ آن‌ هستی‌ (یعنی‌ تحت‌ قبضه‌ وتصرف‌ توست) تویی‌ اول‌؛ پس‌ قبل‌ از تو چیزی‌ نیست‌ و تویی‌ آخر؛ پس‌ بعد از تو چیزی‌ نیست‌ و تویی‌ ظاهر؛ پس‌ فوق‌ تو چیزی‌ نیست‌ و تویی‌ باطن‌؛ پس‌ ورای‌ تو چیزی‌ نیست‌، بپرداز از ما وام‌ را و ما را از فقر بی‌نیاز کن‌».

﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ یَعۡلَمُ مَا یَلِجُ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا یَخۡرُجُ مِنۡهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا یَعۡرُجُ فِیهَاۖ وَهُوَ مَعَکُمۡ أَیۡنَ مَا کُنتُمۡۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ٤

«اوست‌ آن‌که‌ آسمان‌ها و زمین‌ را در شش‌ روز» یعنی: در شش‌ طور از اطوار مختلف‌ «آفرید» و البته‌ او قادر است‌ که‌ آن‌ها را در یک‌ لحظه‌ بیافریند ولی‌ این‌عدد را به‌کار گرفت‌ تا تأنی‌ و تأمل‌ در امور را به‌ بندگانش‌ بیاموزد «سپس‌ بر عرش ‌استوا یافت‌» به‌ چنان‌ استوایی‌ که‌ سزاوار جناب‌ اوست‌. این‌ رأی‌ سلف‌ در باب ‌استوا بر عرش‌ است‌ و این‌ رأی‌ به‌ احتیاط اولی‌ است‌ اما خلف‌، استوا را به‌ تدبیر حق‌ تعالی‌ و استیلایش‌ بر کلیدهای‌ امور و سلطه‌ وی‌ بر همه‌ چیز تأویل‌ می‌کنند «آنچه‌ را که‌ به‌ زمین‌ وارد می‌شود» از باران‌ و غیر آن‌ «می‌داند و آنچه‌ را که‌ از آن ‌بیرون‌ می‌آید» از ارواح‌، فرشتگان‌، ماهواره‌ها، سفینه‌های‌ فضایی‌، نباتات‌ و غیره ‌نیز می‌داند «و آنچه‌ را از آسمان‌ فرود می‌آید» از باران‌ و غیره‌ «و آنچه‌ را در آن‌ بالا می‌رود» یعنی: آنچه‌ را به‌سوی‌ آن‌ بالا می‌رود؛ از فرشتگان‌، اعمال‌، ارواح‌ بندگان‌، دعاها، بخارهای‌ متصاعد و مانند این‌ها را نیز می‌داند پس‌ ذره‌ای‌ از علم‌ وی‌ پنهان‌ نیست‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «عمل‌ شب‌ قبل‌ از عمل‌ روز و عمل‌ روز قبل‌ از عمل‌ شب‌ به‌سوی‌ خداوند متعال‌ بالا برده‌ می‌شود». «و او با شماست‌» به‌ قدرت‌، سلطه‌ و علم‌ خویش‌ «هر جا که‌ باشید» یعنی: در هر جایی ‌از زمین‌ و ماحول‌ و اندرون‌ آن‌ اعم‌ از خشکه‌ و دریا و فضا که‌ بگردید. ابوحیان ‌می‌گوید: «این‌ آیه‌ای‌ است‌ که‌ امت‌ اسلام‌ بر تأویل‌ آن‌ و این‌که‌ بر ظاهر خود حمل ‌نمی‌شود، اجماع‌ دارند». یعنی: این‌ آیه‌ بر معیت‌ و همراهی‌ حق‌ تعالی‌ با ذات ‌خود از نظیر حیز و مکان‌ حمل‌ نمی‌شود و «معیت‌» وی‌ به‌ حضور علم‌، قدرت‌ و اراده‌اش‌ تأویل‌ می‌شود. پس‌ این‌ آیه‌ حجت‌ است‌ علیه‌ کسانی‌ که‌ تأویل‌ را در آیات‌ دیگری‌ که‌ جاری‌ مجرای‌ این‌ آیه‌ است‌ و در آن‌ها نیز حمل‌ معانی‌ بر ظاهر آن‌ها مستحیل‌ می‌باشد، جایز نمی‌دانند «و خداوند به‌ آنچه‌ می‌کنید بیناست‌» پس ‌چیزی‌ از اعمالتان‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند.

﴿لَّهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ٥

«فرمانروایی‌ آسمان‌ها و زمین‌ او راست‌» این‌ تکرار برای‌ تأکید است‌ «و کارها به‌سوی‌ خداوند بازگردانیده‌ می‌شود» نه‌ به‌سوی‌ غیر وی‌.

﴿یُولِجُ ٱلَّیۡلَ فِی ٱلنَّهَارِ وَیُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِی ٱلَّیۡلِۚ وَهُوَ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٦

آن‌ گاه‌ خداوند متعال‌ بار دیگر بر مالکیت‌ خود دلیل‌ آورده‌ و می‌فرماید: «شب‌ را در روز در می‌آورد و روز را در شب‌ در می‌آورد» با کاستن‌ از یکی‌ و افزودن‌ در دیگری‌ پس‌ با افزودن‌ در زمان‌ شب‌ از زمان‌ روز می‌کاهد و باز برعکس‌ در زمان‌ روز افزوده‌ و از زمان‌ شب‌ می‌کاهد، آن‌ هم‌ با دقیق‌ترین‌ برنامه‌ و نظام‌، به‌گونه‌ای‌ که‌ منافع‌ و مصالح‌ ساکنان‌ کره‌ زمین‌ تأمین‌ گردد. تفسیر نظیر آن‌ در سوره‌ «آل‌عمران‌/27» نیز گذشت‌. «و او به‌ راز سینه‌ها داناست‌» یعنی: رازها و اسرار نهانی‌ای‌ که‌ سینه‌ها در خود مخفی‌ می‌دارند، بر حق‌ تعالی‌ پنهان‌ نمی‌ماند.

این‌ آیات‌ بیانگر موجبات‌ تسبیح‌ و تنزیه‌ حق‌ تعالی‌ از هر آنچه‌ که‌ سزاوار شأن‌ وی‌ نیست‌ و برانگیزاننده‌ بندگان‌ به‌ تأمل‌ در ملکوت‌ خداوند عزوجل  و شکرگزاری نعمت‌های وی‌ است‌.

﴿ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَأَنفِقُواْ مِمَّا جَعَلَکُم مُّسۡتَخۡلَفِینَ فِیهِۖ فَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَأَنفَقُواْ لَهُمۡ أَجۡرٞ کَبِیرٞ٧

«به‌ خداوند و پیامبرش‌ ایمان‌ بیاورید» یعنی: یگانگی‌ خداوند عزوجل  و صحت ‌رسالت‌ پیامبرش‌ حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  را تصدیق‌ کنید و بر این‌ تصدیق‌ و باور مداومت‌ ورزید «و از آنچه‌ که‌ شما را در آن‌ جانشین‌ ساخته‌ است‌ انفاق‌ کنید» یعنی: از آنچه‌ که‌ خداوند عزوجل  شما را جانشین‌ تصرف‌ در آن‌ ساخته‌ است‌ ـ در حالی‌ که ‌مالک‌ حقیقی‌ آن‌ نیستید ـ در زکات‌ فرض‌ و صدقات‌ داوطلبانه‌ دیگر انفاق‌ و بخشش‌ کنید زیرا مال‌؛ مال‌ خداوند عزوجل  و بندگان‌؛ جانشینان‌ او در اموالش‌ هستند پس‌ بر آنان‌ است‌ که‌ مال‌ او را در اموری‌ مصرف‌کنند که‌ او خود می‌پسندد. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌ : خداوند عزوجل  شما را جانشین‌ کسانی‌ کرده‌ است‌ که‌ قبل‌ از شما می‌زیسته‌اند و شما از آنان‌ میراث‌ می‌برید چنان‌ که‌ باز به‌ زودی‌ این‌ اموال‌ به‌ غیر شما از کسانی‌ منتقل‌ خواهد شد که‌ از شما میراث‌ می‌برند پس‌ در انفاق‌ اموال ‌بخل‌ نورزید. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن‌شخیر رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «الهاکم‌ التکاثر، یقول‌ ابن‌ آدم‌؛ مالی‌ مالی‌، وهل‌ لک‌ من‌ مالک ‌إلا ما أکلت‌ فأفنیت‌، أو لبست‌ فأبلیت‌، أو تصدقت‌ فأبقیت». «فزون‌ طلبی‌ شما را غافل ‌ساخت‌؛ فرزند آدم‌ می‌گوید: مال‌ من‌! مال‌ من‌! و مگر تو را از مالت‌ جز آن‌ چیزی ‌است‌ که‌ خورده‌ای‌ و فنایش‌ کرده‌ای‌، یا پوشیده‌ای‌ و کهنه‌اش‌ ساخته‌ای‌، یا صدقه‌ داده‌ای‌ و (برای‌ آخرت‌ خویش) باقی‌ گذاشته‌ای‌؟». «پس‌ کسانی‌ از شما که‌ ایمان ‌آورده‌اند و انفاق‌ کرده‌اند برای‌ ایشان‌ است‌ مزدی‌ بزرگ‌» یعنی: کسانی‌ که‌ در میان ‌ایمان‌ به‌ خدا و رسولش‌ و انفاق‌ در راه‌ وی‌ جمع‌ کرده‌اند، برایشان‌ پاداشی‌ است‌ بزرگ‌ که‌ همانا بهشت‌ برین‌ است‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ این‌ آیه‌ درباره‌ غزوه‌ تبوک‌ و انفاق‌ در آن‌ نازل ‌شد.

﴿وَمَا لَکُمۡ لَا تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلرَّسُولُ یَدۡعُوکُمۡ لِتُؤۡمِنُواْ بِرَبِّکُمۡ وَقَدۡ أَخَذَ مِیثَٰقَکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٨

«و شما را چه‌ شده‌ است‌ که‌ به‌ خداوند ایمان‌ نمی‌آورید» یعنی: کدامین‌ عذر و چه ‌مانعی‌ شما را از ایمان ‌آوردن‌ باز می‌دارد؟ «حال‌ آن‌که‌ پیامبر شما را دعوت‌ می‌کند که ‌به‌ پروردگارتان‌ ایمان‌ آورید» و شما را به‌ این‌ حقیقت‌ متنبه‌ و متوجه‌ کرده‌ و بر شما کتابی‌ را می‌خواند که‌ به‌ برهان‌ها و حجت‌ها گویاست‌؟ پس‌ تمام‌ علل‌ و عوامل‌ عدم ‌ایمان‌ از سر راه‌ شما برداشته‌ شده‌ است‌ «و اگر مؤمن‌ هستید» به‌ میثاقی‌ که‌ از شما گرفته‌ شده‌ است‌؛ «به‌ راستی‌ از شما میثاقتان‌ را گرفته‌ است‌» یعنی: حال‌ آن‌که‌ خداوند عزوجل  از شما بر ایمان‌ پیمان‌ گرفت‌ آن‌ گاه‌ که‌ شما را از پشت‌ پدرتان‌ آدم ‌ علیه السلام  بیرون‌ آورد، که‌ این‌ عهد و پیمان‌ به‌ عهد «الست‌» معروف‌ است‌. یا حق‌ تعالی‌ با ادله‌ای‌ که‌ برای‌ شما برپا کرده‌، از شما پیمان‌ گرفته‌ است‌ که‌ این‌ ادله‌ دال‌ بر توحید و وجوب‌ ایمانند. یا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از شما به‌ ایمان ‌آوردن‌ پیمان‌ گرفته‌ است‌ ـ و این ‌تفسیر ابن‌ کثیر از جمله‌ اخیر است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ آمده‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ یارانشان‌ گفتند: «نزد شما ایمان‌ کدام‌ مؤمنان‌ دوست‌ داشته‌تر و دلپسندتر است‌؟ گفتند: ایمان‌ فرشتگان‌. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: آنان‌ را چه‌ شده ‌است‌ که‌ ایمان‌ نیاورند درحالی‌که‌ نزد پروردگارشانند؟ گفتند: پس‌ ایمان‌ انبیا  علیهم السلام . رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: و چرا آنان‌ ایمان‌ نیاورند در حالی‌ که‌ وحی‌ بر ایشان‌ نازل ‌می‌شود؟ گفتند: پس‌ (این‌ مؤمنان‌ محبوب‌ الایمان‌) خود ما هستیم‌. رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: و چرا شما ایمان‌ نیاورید درحالی‌که‌ من‌ در میان‌ شما هستم‌؟ بدانید که‌ شگرف‌ترین‌ و محبوب‌ترین‌ مؤمنان‌ از نظر ایمان‌، قومی‌ هستند که‌ بعد از شما می‌آیند (زیرا آن‌ها) صحیفه‌هایی‌ را می‌یابند و به‌ آنچه‌ که‌ در آن‌هاست‌ ایمان ‌می‌آورند».

﴿هُوَ ٱلَّذِی یُنَزِّلُ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦٓ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖ لِّیُخۡرِجَکُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ بِکُمۡ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞ٩

«اوست‌ آن‌که‌ بر بنده‌ خود آیات‌ بینات‌ را» یعنی: آیات‌ واضح‌ و آشکار را که‌ عبارت‌ از آیات‌ قرآن‌ است‌ «فرومی‌فرستد» به‌ قولی: مراد از آیات‌، معجزات‌ است‌ که‌ قرآن‌ بزرگ‌ترین‌ آن‌هاست  «تا شما را از تاریکی‌ها به‌سوی‌ نور بیرون‌ آورد» یعنی: حق‌ تعالی‌ آیات‌ بینات‌ خود را فرومی‌فرستد تا شما را با این‌ آیات‌ از تاریکی‌های‌ شرک‌ به‌سوی‌ نور ایمان‌ بیرون‌ آورد. یا تا پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم  شما را با این ‌آیات‌، یا به‌ وسیله‌ دعوت‌ خود از تاریکی‌های‌ شرک‌ به‌سوی‌ نور ایمان‌ بیرون ‌آورد «و بی‌گمان‌ خداوند بر شما رئوف‌ رحیم‌ است‌» یعنی: او به‌ شما بسیار با رأفت‌ و نهایت‌ مهربان‌ است‌، از آنجا که‌ کتاب‌های خویش‌ را فرود آورد و پیامبرانش‌ را برای‌ هدایت‌ بندگانش‌ برانگیخت‌ و به‌ صرف‌ حجت‌های‌ عقلی‌ای‌ که‌ در امکان‌ و دسترس‌ هر بشری‌ هست‌، اکتفا نکرد پس‌ رأفت‌ و رحمتی‌ کامل‌تر و بلیغ‌تر از این وجود ندارد.

﴿وَمَا لَکُمۡ أَلَّا تُنفِقُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا یَسۡتَوِی مِنکُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِکَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِینَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَکُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ١٠

«و شما را چه‌ شده‌ است‌ که‌ در راه‌ خدا انفاق‌ نمی‌کنید» یعنی: کدام‌ عذر و چه ‌مانعی‌ شما را از انفاق‌ در جهاد برای‌ برتری‌ دین‌ خدا عزوجل  باز می‌دارد؛ «و حال‌ آن‌که‌ میراث‌ آسمآن‌ها و زمین‌ به‌ الله تعلق‌ دارد؟» یعنی: حال‌ آن‌که‌ شما نابود می‌شوید، عالم‌ سراسر منقرض‌ می‌گردد و همه‌ آنچه‌ که‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ است‌ همچون ‌بازگشت‌ میراث‌ به‌سوی‌ وارث‌ به‌سوی‌ خدای‌ سبحان‌ باز می‌گردد و چیزی‌ از آن ‌برای‌ شما باقی‌ نمی‌ماند پس‌ هرگاه‌ قضیه‌ چنین‌ است‌، در این‌ صورت‌ انفاق‌ شما در راهی‌ که‌ عوض‌ ماندگاری‌ از خود ـ مانند ثواب‌ و پاداش‌ الهی‌ ـ به‌جا می‌گذارد سزاوارتر است‌ «و کسانی‌ از شما که‌ پیش‌ از فتح‌ انفاق‌ و جهاد کرده‌اند یکسان ‌نیستند» با کسانی‌ که‌ بعد از فتح‌ انفاق‌ و جهاد کرده‌اند «آنان‌ از حیث‌ درجه‌ بزرگتر از کسانی‌اند که‌ بعد از آن‌ انفاق‌ و جهاد کرده‌اند» مراد از فتح: فتح‌ مکه‌ است‌ زیرا قبل ‌از فتح‌ مکه‌ نیاز مسلمانان‌ به‌ انفاق‌ مال‌ بیشتر بود چرا که‌ ایشان‌ از نظر تعداد کمتر و از نظر نیرو ضعیف‌تر بودند و مال‌ اندکی‌ می‌یافتند که‌ آن‌ را در راه‌ خدا عزوجل  ایثار کنند. البته‌ بذل‌ و انفاق‌ جان‌ که‌ همانا قتال‌ و جهاد در راه‌ خدا عزوجل  است‌، نهایی‌ترین ‌پایه‌ جود و سخا می‌باشد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ امام‌ احمد از انس‌ رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌ فرمود: خالدبن‌ ولید و عبد الرحمن ‌بن‌ عوف رضی الله عنهما  باهم‌ مشاجره‌ کردند؛ خالد به‌ عبدالرحمن‌ گفت: شما به‌ خاطر ایامی‌ که‌ بر اسلام‌ سبقت‌ جسته‌اید بر ما دراز دستی‌ و برتری‌جویی‌ می‌کنید؟ پس‌ چون‌ این‌ خبر به‌ رسول‌ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  رسید، فرمودند: «دعوا لی‌ أصحابی‌، فوالذی‌ نفسی‌ بیده‌ لو أنفقتم‌ مثل‌ أحد، أو مثل ‌الجبال‌ ذهبا، ما بلغتم‌ أعمالهم». «اصحابم‌ را به‌ من‌ واگذارید (و از کشمکش‌ و رقابت‌ با آنان‌ دست‌ بردارید) زیرا سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در ید اوست‌، اگر شما به‌ مانند کوه‌ احد یا مانند کوه‌ها از طلا انفاق‌ کنید، به‌ پایه‌ اعمال‌ آنان‌ نمی‌رسید». «و خداوند هر یک‌» از دو گروه‌ یاد شده‌ «را وعده‌ نیکی‌ داده‌ است‌» که‌ همانا نیل‌ به‌ بهشت‌ ـ با تفاوت‌ درجات‌شان‌ در آن‌ ـ است‌ «و خداوند به‌ آنچه‌ می‌کنید آگاه‌ است‌» پس‌ شما را به‌ اندازه‌ اعمالتان‌ جزا می‌دهد.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌اند : این‌ آیه‌ درباره‌ ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنه  نازل‌ شد که‌ مال‌ خویش‌ را قبل‌ از فتح‌ مکه‌ بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  انفاق‌ کرد و خداوند عزوجل  به‌ او از طریق‌ وحی‌ سلام‌ فرستاد زیرا نقل‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ وی‌ فرمودند: «این‌ جبرئیل‌ است‌ که‌ از سوی‌ خدای‌ سبحان‌ بر تو سلام‌ می‌گوید و پروردگارت‌ به‌ تو می‌فرماید: آیا از من‌ در این‌ فقر خویش‌ راضی‌ هستی‌ یا ناراض‌؟» پس‌ ابوبکر رضی الله عنه  گریست‌ و گفت: آیا بر پروردگارم‌ خشمگین‌ می‌شوم‌؟! من‌ از پروردگارم‌ راضی‌ هستم‌، من‌ از پروردگارم‌ راضی‌ هستم‌. ابن ‌مسعود رضی الله عنه  می‌گوید: «اولین‌ کسانی‌ که‌ اسلام‌ را به‌ شمشیر خود پیروز کردند، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و ابوبکر بودند زیرا او اولین‌ کسی‌ بود که‌ بر ایشان‌ انفاق‌ کرد». شایان‌ ذکر است‌ که ‌عدم‌ برابری‌ میان‌ دو گروه‌ یاد شده‌ هم‌ در احکام‌ دین‌ و هم‌ در مراتب‌ دنیاست‌ چنان‌که‌ عائشه‌ رضی الله عنها  فرمود: «رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ ما دستور دادند که‌ مردم ‌را در جایگاه‌ها و مراتب‌شان‌ فرود آوریم‌». یعنی‌ آنان‌ را به‌ قدر فضل‌ و منزلت‌شان‌ حرمت‌ گذاریم‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ بزرگترین‌ جایگاه‌ها از روی ‌مرتبت‌، امامت‌ نماز است‌ زیرا در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در بیماریش‌ان‌ فرمودند: «به‌ ابوبکر بگویید که‌ باید برای‌ مردم‌ نماز اقامه‌ کند».

﴿مَّن ذَا ٱلَّذِی یُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا فَیُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥ وَلَهُۥٓ أَجۡرٞ کَرِیمٞ١١

آن‌ گاه‌ خدای‌  عزوجل ‌ مؤمنان‌ را به‌ انفاق‌ مال‌ برانگیخته‌ و می‌فرماید : «کیست‌ آن‌ کس‌ که‌ به‌ خدا وامی‌ نیکو دهد» یعنی: کیست‌ آن‌ کس‌ که‌ مالش‌ را در راه ‌خدا عزوجل  انفاق‌ کند بدان‌ امید که‌ حق‌ تعالی‌ برایش‌ در قبال‌ آن‌ عوض‌ عطا کند لذا او مانند کسی‌ است‌ که‌ به‌ خدا عزوجل  وامی‌ نیکو می‌دهد یعنی‌ هدفش‌ از آن‌ انفاق‌، کسب ‌رضای‌ خداوند عزوجل  از روی‌ اخلاص‌ و با میل‌ قلبی‌ تمام‌ بدون‌ هیچ‌ منت‌ و آزاری ‌است‌ در حالی‌ که‌ خاطرش‌ نیز به‌ دادن‌ آن‌ خوش‌ است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ وام‌، به «قرض‌ الحسنه‌» معروف‌ می‌باشد «تا آن‌ را برایش‌ دو چندان‌ گرداند و او راپاداشی‌ است‌ بزرگ‌ و ارجمند» که‌ همانا بهشت‌ می‌باشد؟ دو چندان‌ کردن‌ در اینجا همانا پاداش‌ دادن‌ یک‌ حسنه‌ از ده‌ برابر تا هفتصد برابر آن‌ ـ بنابر اختلاف‌ احوال‌، اشخاص‌ و اوقات‌ ـ است‌. در حدیث‌ شریف به‌ روایت‌ عبدالله بن ‌مسعود رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌ فرمود: «چون‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد، ابوالدحداح‌ انصاری‌ گفت: یا رسول‌الله! آیا واقعا خدای‌ متعال‌ از ما وام‌ می‌خواهد؟ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: آری‌ ای‌ ابوالدحداح‌! گفت: پس‌ ای‌ رسول‌ خدا! دست‌تان‌ را به‌ من‌ بدهید. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  دست‌ خود را به‌ وی‌ دادند. گفت: اینک‌ من‌ باغم‌ را به‌ پروردگارم به‌ قرض‌ دادم‌». شایان‌ ذکر است‌ که‌ باغ‌ ابوالدحداح‌ باغ‌ بزرگی‌ بود که‌ ششصد اصله‌ درخت‌ خرما داشت‌ و همسرش‌ ام‌الدحداح‌ و خانواده‌اش‌ نیز در اندورن‌ آن ‌باغ‌ به‌سر می‌بردند پس‌ بی‌درنگ‌ به‌ باغ‌ آمد و به‌ همسرش‌ گفت: «ای‌ ام‌ الدحداح‌! از باغ‌ بیرون‌ آی‌ زیرا من‌ آن‌ را برای‌ پروردگارم‌ به‌ قرض‌ دادم‌».

﴿یَوۡمَ تَرَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ یَسۡعَىٰ نُورُهُم بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَبِأَیۡمَٰنِهِمۖ بُشۡرَىٰکُمُ ٱلۡیَوۡمَ جَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ١٢

«آن‌ روز که‌ مردان‌ و زنان‌ مؤمن‌ را می‌بینی‌ که‌ نور ایشان‌ می‌شتابد» نور ایشان‌، همانا روشنی‌ای‌ است‌ که‌ آن‌ را می‌بینند. آری‌! این‌ نور می‌شتابد «پیشاپیش ‌ایشان‌» مراد از آن: نوری‌ است‌ که‌ در روز قیامت‌ پیشاپیش‌شان‌ بر صراط قرار دارد و چون‌ از عرصات‌ قیامت‌ به‌سوی‌ بهشت‌ می‌روند همراه‌ با ایشان‌ به‌ جلو می‌شتابد «و» می‌شتابد «در سمت‌ راست‌ ایشان‌» به‌ سبب‌ این‌که‌ نامه‌های‌ اعمال‌شان‌ به‌دست‌ راست‌ ایشان‌ داده‌ شده‌ است‌. چنان‌که‌ ابن‌ مسعود رضی الله عنه  در تفسیر این‌ آیه‌ گفته ‌است: «مردم‌ به‌ اندازه‌ اعمال‌ خود بر صراط حرکت‌ می‌کنند و به‌ جلو می‌روند پس ‌نور برخی‌ از آنان‌ در بزرگی‌ و جلوه‌گری‌ خود مانند کوه‌ است‌ و نور برخی‌ دیگر مانند درخت‌ خرماست‌ و نور برخی‌ دیگر در حد و حجم‌ یک‌ شخص‌ ایستاده‌ است ‌و پایین‌ترینشان‌ از نظر نور کسی‌ است‌ که‌ نورش‌ در انگشت‌ ابهامش‌ قرار دارد پس ‌گاهی‌ روشن‌ می‌شود و گاهی‌ خاموش‌». قتاده‌ روایت‌ می‌کند که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیث‌ شریف‌ فرمودند: «از مؤمنان‌ کسانی‌اند که‌ نورشان‌ از مدینه‌ تا عدن‌ و صنعاء را روشن‌ می‌کند و این‌ نور (نسبت‌ به‌ مراتب‌ افراد) همین‌طور (مرتبه‌ به‌ مرتبه‌) پایین‌ می‌آید تا بدانجا که‌ از مؤمنان‌ کسی‌ است‌ که‌ نورش‌ فقط جای‌ هردو پایش‌ را روشن‌ می‌سازد». «امروز شما را مژده‌ باد به‌ باغهایی‌ که‌ از فرودست‌ آن‌ جویباران‌ جاری‌ است‌ و در آن‌ها جاودان‌ هستید» این‌ سخن‌ به‌ عنوان‌ مژده‌ و بشارت‌ و گرامی‌داشت‌ از سوی‌ فرشتگان‌ به‌ ایشان‌ گفته‌ می‌شود «این‌» نور و بشارت ‌«همان‌ رستگاری‌ بزرگ‌ است‌» که‌ حد و اندازه‌ آن‌ در تحت‌ حصر و حیطه‌ مقدار نگنجد تا بدانجا که‌ گویی‌ غیر از آن‌ دیگر هیچ‌ رستگاری‌ای‌ نیست‌ و ما سوای‌ آن ‌هیچ‌ قدر و قیمت‌ و اعتباری ندارد. آری‌! چه‌ رستگاری‌ای‌ بزرگتر از ورود به ‌بهشت‌ است‌؟ البته‌ سیاق‌ آیات‌ می‌رساند که‌ این‌ مژده‌ها همه‌ برای‌ انفاق‌کنندگان ‌در راه‌ خدا عزوجل  است‌.

﴿یَوۡمَ یَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتُ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱنظُرُونَا نَقۡتَبِسۡ مِن نُّورِکُمۡ قِیلَ ٱرۡجِعُواْ وَرَآءَکُمۡ فَٱلۡتَمِسُواْ نُورٗاۖ فَضُرِبَ بَیۡنَهُم بِسُورٖ لَّهُۥ بَابُۢ بَاطِنُهُۥ فِیهِ ٱلرَّحۡمَةُ وَظَٰهِرُهُۥ مِن قِبَلِهِ ٱلۡعَذَابُ١٣

«آن‌ روز مردان‌ منافق‌ و زنان‌ منافق‌ به‌ مؤمنان‌» انفاق ‌کننده‌ در راه‌ خدا عزوجل  «می‌گویند: به‌ خاطر ما درنگ‌ کنید» یعنی: منتظر ما بمانید. این‌ سخن‌ را هنگامی‌ می‌گویند که‌ مؤمنان‌ را می‌بینند که‌ در پرتو نور خود به‌ شتاب‌ تمام‌ به‌سوی ‌بهشت‌ برده‌ می‌شوند. آری‌! به‌ بهشتیان‌ می‌گویند: منتظر ما بمانید «تا از نورتان ‌روشنی‌ برگیریم‌» زیرا منافقان‌ خود نوری‌ به‌ همراه‌ ندارند و در تاریکی‌ به‌سر می‌برند پس‌ از مؤمنان‌ می‌خواهند تا در پرتو انوارشان‌ از ظلمات‌ رهایی‌ یابند «گفته ‌می‌شود» به‌ آنان‌ از باب‌ استهزا و تمسخر؛ و گوینده‌ فرشتگان‌ یا مؤمنانند: «باز پس‌ برگردید و نوری‌ درخواست‌ کنید» یعنی: به‌سوی‌ دنیا باز گردید و در آن‌ نور را به‌ همان‌ وسیله‌ای‌ که‌ ما دریافته‌ایم‌ ـ یعنی‌ با ایمان‌ و اعمال‌ شایسته‌ ـ جویا شوید، یا به‌سوی‌ موقف‌ و عرصه‌ محشر باز گردید، همانجا که‌ این‌ نور را به‌ ما دادند «آن‌گاه‌ میان‌ آن‌ها» یعنی: در میان‌ مؤمنان‌ و منافقان‌ «دیواری‌ زده‌ می‌شود» که‌ این ‌دیوار در میان‌ بهشت‌ و دوزخ‌ حائل‌ است‌. به‌ قولی: این‌ همان‌ دیوار «اعراف‌» است «که‌ آن‌ را دروازه‌ای‌ است‌» و مؤمنان‌ از آن‌ داخل‌ می‌شوند «اندرون‌ آن‌ دیوار رحمت‌ است‌» یعنی: باطن‌ آن‌ دیوار یا آن‌ دروازه‌، همان‌ جهتی‌ است‌ که‌ به‌ بهشت ‌پیوسته‌ است‌ و در آن‌ رحمت‌ یعنی‌ نعمت‌های بهشت‌ قرار دارد «و بیرون‌ آن‌ دیوار» همان‌ جهتی‌ است‌ که‌ به‌ دوزخ‌ پیوسته‌ است‌ لذا «روی‌ به‌ عذاب‌» جهنم ‌«دارد».

﴿یُنَادُونَهُمۡ أَلَمۡ نَکُن مَّعَکُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ وَلَٰکِنَّکُمۡ فَتَنتُمۡ أَنفُسَکُمۡ وَتَرَبَّصۡتُمۡ وَٱرۡتَبۡتُمۡ وَغَرَّتۡکُمُ ٱلۡأَمَانِیُّ حَتَّىٰ جَآءَ أَمۡرُ ٱللَّهِ وَغَرَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ١٤

«آنان‌ را ندا دهند که‌ مگر ما با شما نبودیم‌؟» یعنی: منافقان‌ مؤمنان‌ را ندا داده‌ وبه‌ ایشان‌ می‌گویند: آیا ما در دنیا با شما همراه‌ و موافق‌ نبودیم‌، در مساجد شما نماز نمی‌گزاردیم‌ و مانند شما به‌ اعمال‌ اسلام‌ عمل‌ نمی‌کردیم‌؟ «می‌گویند چرا» یعنی: آری‌! شما در ظاهر امر با ما بودید «ولی‌ شما خود را در بلا افگندید» وهلاک‌ کردید؛ با نفاق‌ و پنهان‌ داشتن‌ کفر، یا با لذات‌ و شهوات‌ «و چشم‌ به‌ راه‌» حوادث‌ بد روزگار «بودید» در باره‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  و همراهان‌ مؤمن‌ ایشان‌. به‌قولی ‌معنی‌ این‌ است: شما توبه‌ را واپس‌ افگنده‌ و آن‌ را به‌ آینده‌ موکول‌ کردید «و تردید آوردید» در امر دین‌ پس‌ آنچه‌ را که‌ از قرآن‌ نازل‌ شده‌ است‌ تصدیق‌ نکردیدو به‌ معجزات‌ آشکار ایمان‌ نیاوردید «و آرزوها» ی‌ باطلی‌ که‌ از جمله‌ آن‌ها همان ‌انتظار کشیدنهای‌ بی‌جای‌ شما بود؛ «شما را غره‌ کرد» یعنی: طول‌ امل‌ و درازی ‌آرزوهای‌ دنیا شما را فریفته‌ کرد «تا آن‌که‌ فرمان‌ الهی‌» یعنی: مرگ «در رسید» قتاده‌ می‌گوید: مراد از فرمان‌ الهی‌، افگندنشان‌ در آتش‌ دوزخ‌ است «و فریبکار شما را در باره‌ خدا بفریفت‌» یعنی: شیطان‌ شما را فریب‌ داد و در نتیجه‌، خدا عزوجل  را چنان‌که‌ باید قدر نگذاشتید، حق‌ و حرمت‌ او را به‌جا نیاوردید، به‌ قدرت‌ وی‌ برخویش‌ پی‌ نبردید و پنداشتید که‌ او بسیاری‌ از آنچه‌ را که‌ شما انجام‌ می‌دهید، نمی‌داند.

﴿فَٱلۡیَوۡمَ لَا یُؤۡخَذُ مِنکُمۡ فِدۡیَةٞ وَلَا مِنَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۚ مَأۡوَىٰکُمُ ٱلنَّارُۖ هِیَ مَوۡلَىٰکُمۡۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ١٥

«پس‌ امروز از شما» منافقان‌ «فدیه‌ای‌ گرفته‌ نمی‌شود» که‌ آن‌ را بلاگردان‌ و بدل‌ خویش‌ از افتادن‌ در دوزخ‌ گردانید «و نه‌» فدیه‌ گرفته‌ می‌شود «از کسانی‌ که‌ کافر شدند» به‌ خداوند عزوجل  در آشکار و نهان‌ و همانند شما کفر را پنهان‌ نداشتند «مأوای‌ شما آتش‌ است‌» یعنی: منزل‌ و مأوای‌ شما که‌ به‌سوی‌ آن‌ جای‌ می‌گیرید، آتش‌ دوزخ‌ است‌ «همان‌ آتش‌ مولای‌ شماست‌» یعنی: همان‌ آتش‌ از هر منزل‌ دیگری‌ برای‌ شما سزاوارتر و اولی‌ است‌ «و چه‌ بد بازگشتگاهی‌ است‌» آتش‌ دوزخ‌ که‌ سرانجام‌ به‌ آن‌ پیوستید. گویی‌ سیاق‌ قرآنی‌ می‌گوید: ای‌ مؤمنان‌! با انفاق‌ در راه‌ خدا عزوجل  به‌ وی‌ وام‌ دهید تا در روزی‌ که‌ از کافران‌ و منافقان‌ فدیه‌ و عوضی ‌پذیرفته‌ نمی‌شود، نور خویش‌ را برگرفته‌ و خود را نجات‌ دهید و پاداش‌هایتان‌ را دریافت‌ دارید.

﴿أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ وَلَا یَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ وَکَثِیرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ١٦

«آیا برای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند، هنگام‌ آن‌ نرسیده‌ که‌ دلهایشان‌ به‌ یاد خدا خاشع‌ گردد» یعنی: آیا وقت‌ خشوع‌ و نیایش‌ دلهایشان‌ فرانرسیده‌ است‌؟ به‌ راستی ‌سزاوار است‌ که‌ یاد خداوند عزوجل  در مؤمنان‌ خشوع‌ و رقتی‌ بر جای‌ گذارد و آنان ‌مانند کسانی‌ نباشند که‌ دل‌هایشان‌ به‌ یاد خدا عزوجل  و ذکر حق‌ نرم‌ و خاشع‌ نمی‌شود. حسن‌ می‌گوید: «خدای‌  عزوجل ‌ مؤمنان‌ صدر اسلام‌ را ـ در حالی‌که‌ محبوب‌ترین ‌خلق‌ به‌سوی‌ وی‌اند ـ کند و کاهل‌ می‌یابد پس‌ حال‌ ما چگونه‌ خواهد بود؟». «و» آیا وقت‌ آن‌ نرسیده‌ است‌ که‌ دل‌هایشان‌ نرم‌ شود برای «آنچه‌ که‌ از حق‌» یعنی: از قرآن‌ «نازل‌ شده‌ است‌؟» پاسخ‌ این‌ است‌ که‌ چرا؛ وقت‌ آن‌ رسیده‌ است‌که‌ دل‌های مؤمنان‌ به‌ یاد خدا عزوجل  و با به‌ یاد آوردن‌ قرآن‌ خاشع‌ و نرم‌ شود «و» آیا وقت‌ آن‌ نرسیده‌ است‌ که‌ مؤمنان‌ «مانند کسانی‌ نباشند که‌ پیش‌ از این‌ به‌ آنان‌ کتاب‌ داده‌ شده‌ است‌؟» یعنی: مانند یهود و نصاری‌ نباشند که‌ قبل‌ از نزول‌ قرآن‌، تورات ‌و انجیل‌ به‌ آنان‌ داده‌ شد «پس‌ مدت‌ بر آنان‌ دراز گشت‌» یعنی: زمان‌ فترت‌ در میان ‌آنان‌ و میان‌ پیامبران‌شان‌ به‌ درازا کشید «آن‌ گاه‌ دل‌هایشان‌» به‌ سبب‌ این‌ فاصله‌ زمانی‌ و پایبند شدن‌شان‌ به‌ شهوات «سخت‌ شد» تا بدانجا که‌ خواندن‌ کلام ‌الهی ‌هیچ‌ تأثیری‌ در آنان‌ نمی‌کرد و جان‌ و روان‌شان‌ را به‌ تکان‌ وا نمی‌داشت‌؟ بنابراین‌، خدای‌ سبحان‌ امت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  را نهی‌ می‌کند از این‌که‌ مانند آنان‌ باشند «و بسیاری‌ از آنان‌ فاسق‌اند» یعنی: از حدود دین‌ خویش‌ خارج‌ و مخالف‌ اوامر و نواهی‌ حق‌ تعالی‌ می‌باشند؟ پاسخ‌ این‌ است‌ که‌ چرا؛ بی‌گمان‌ وقت‌ آن‌ رسیده‌ است‌ که‌ دل‌های مؤمنان‌ به‌ یاد خداوند عزوجل  خاشع‌ شود.

ابن‌ ابی‌ شیبه‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌ است: در میان‌ اصحاب ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  مزاح‌ و شوخی‌ و بذله‌گویی‌ شایع‌ گشته‌ بود پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد. ابن‌مبارک‌ به‌ نقل‌ از اعمش‌ می‌گوید: «چون‌ اصحاب‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ مدینه‌ آمدند و بعد از سختی‌ و تنگدستی‌ای‌ که‌ در آن‌ قرار داشتند به‌ عیش‌ و عشرتی ‌رسیدند، گو این‌که‌ قدری‌ سست‌ و کاهل‌ و کم‌ تأثر شدند، همان‌ بود که‌ این‌ آیه ‌نازل‌ شد». ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «در رأس‌ سیزده‌ سال‌ از نزول‌ قرآن‌ مورد سرزنش‌ قرار گرفتیم‌».

﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یُحۡیِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۚ قَدۡ بَیَّنَّا لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ١٧

«بدانید» ای‌ مؤمنان‌ یاد شده‌ در آیه‌ قبل «که‌ خداوند زمین‌ را پس‌ از مرگ‌ آن‌ زنده‌ می‌کند» پس‌ همو قادر است‌ که‌ اجسام‌ را نیز پس‌ از مرگ‌ آن‌ها زنده‌ گرداند، دلها را پس‌ از سختی‌ آن‌ها نرم‌ گرداند، حیرت‌ زدگان‌ را پس‌ از سردرگمی‌ آن‌ها به‌ راه‌ آورد و سختی‌ها را پس‌ از شدت‌ها به‌ گشایش‌ بپیونداند پس‌ چنان‌که‌ او زمین‌مرده‌ خشک‌ بی‌حاصل‌ را با باران‌ فروریزان‌ زنده‌ می‌گرداند، همین‌گونه‌ دل‌های ‌سخت‌ را با براهین‌ قرآن‌ به‌ نرمی‌ و خشوع‌ وا می‌دارد «به‌ راستی‌ که‌ آیات‌ را برای ‌شما به‌ روشنی‌ بیان‌ کرده‌ایم‌» و از جمله‌ این‌ آیات‌ را «باشد که‌ تعقل‌ کنید» یعنی: تا اندرزها و موعظه‌هایی‌ را که‌ این‌ آیات‌ متضمن‌ آن‌ است‌، دریابید و تعقل‌ کنید و در نتیجه‌ به‌ موجب‌ آن‌ عمل‌ کنید. بنابراین‌، ای‌ انسان‌! اگر تو دل‌ سختی‌داری‌، ناامید نشو، به‌سوی‌ خدا عزوجل  روی‌ آور و بدان‌ که‌ او دل‌ مرده‌ تو را زنده‌ می‌گرداند.

﴿إِنَّ ٱلۡمُصَّدِّقِینَ وَٱلۡمُصَّدِّقَٰتِ وَأَقۡرَضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا یُضَٰعَفُ لَهُمۡ وَلَهُمۡ أَجۡرٞ کَرِیمٞ١٨

«بی‌گمان‌ مردان‌ صدقه‌دهنده‌ و زنان‌ صدقه ‌دهنده‌» مصدقین: در اصل‌ متصدقین ‌است‌ و تا در صاد ادغام‌ شده‌، همین‌طور مصدقات‌ که‌ در اصل‌ متصدقات‌ است ‌«و کسانی‌ که‌ قرض‌ داده‌اند به‌ الله قرض‌ نیک‌» قرض‌الحسنه: عبارت‌ است‌ از صدقه ‌و انفاق‌ در راه‌ خدا عزوجل  همراه‌ با خلوص‌ نیت‌ و چشم‌داشت‌ مزد و پاداش‌ الهی‌، بدون‌ منت‌ و آزار و انتظار پاداش‌ از شخص‌ نیازمند صدقه‌گیرنده‌. آری‌! اینان ‌«مضاعف‌ شود ایشان‌ را» ثواب‌ و پاداششان‌ به‌ مراتب‌ بسیار «و برای‌ آنان‌ پاداشی ‌ارجمند است‌» که‌ همانا بهشت‌ می‌باشد. مضاعف‌کردن‌ پاداش‌ در اینجا به‌ این‌ معنی‌است‌ که: یک‌ حسنه‌ از ده‌ برابر تا هفتصد برابر و بیشتر از آن‌ مضاعف‌ می‌شود.

﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلصِّدِّیقُونَۖ وَٱلشُّهَدَآءُ عِندَ رَبِّهِمۡ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ وَنُورُهُمۡۖ وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِیمِ١٩

«و کسانی‌ که‌ به‌ خدا و پیامبرانش‌ ایمان‌ آورده‌اند آن‌ گروه‌ ایشانند صدیقان‌» مجاهد می‌گوید: «هر کسی‌ که‌ به‌ خدا و رسولش‌ ایمان‌ آورده‌، صدیق‌ است‌». به‌قولی: صدیقان‌ کسانی‌اند که‌ در رسالت‌ پیامبران  علیهم السلام  شک‌ نکرده‌اند، آن‌ گاه‌ که‌ خبر رسالت‌ خود را به‌ آن‌ها داده‌اند بلکه‌ ایشان‌ را به‌ طور کامل‌ تصدیق‌ کرده‌اند «وشهیدان‌ نزد پروردگارشانند» یعنی: شهیدان‌ راه‌ خدا عزوجل  نزد وی‌ به‌ علو و برتری ‌درجه‌ نایل‌ می‌گردند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خطاب‌ به ‌یارانشان‌ فرمودند: «شما در میان‌ خود چه‌ کسی‌ را شهید می‌شمارید؟ اصحاب‌گفتند: کشته‌گان‌ راه‌ خدا عزوجل  را. فرمودند: پس‌ در این‌ صورت‌ شهدای‌ امت‌ من‌ اندک‌اند، نه‌! بلکه‌ کشته‌ شده‌ شهید است‌، کسی‌ که‌ به‌ آفت‌ شکم‌ می‌میرد نیز شهید است‌ و کسی‌ که‌ به‌ بیماری‌ طاعون‌ می‌میرد نیز شهید است‌ ...» تا پایان‌ حدیث‌. البته‌ این‌ گروه‌ شهدای‌ آخرت‌اند که‌ برایشان‌ پاداشی‌ است‌ مخصوص‌ «برای‌ ایشان ‌است‌ مزد ایشان‌ و نور ایشان‌» یعنی: هر یک‌ از دو گروه‌ صدیقان‌ و شهیدان‌ از اجر و نوری‌ برخودارند که‌ برایشان‌ وعده‌ داده‌ شده‌ است‌، همان‌ نوری‌ که‌ پیشاپیش ‌آنان‌ می‌شتابد «و کسانی‌ که‌ کافر شدند و آیات‌ ما را دروغ‌ شمردند» یعنی: در میان‌ کفر و تکذیب‌ آیات‌ ما جمع‌ کردند؛ «آن‌ گروه‌ اهل‌ دوزخ‌اند» و به‌ وسیله‌ آن‌ عذاب‌ می‌شوند، نه‌ برایشان‌ اجری‌ است‌ و نه‌ نوری‌ بلکه‌ برایشان‌ عذابی‌ پایدار و ظلمتی‌ همیشگی‌ و ماندگار است‌. بیضاوی‌ می‌گوید: «این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که ‌جاودانگی‌ در دوزخ‌ مخصوص‌ کفار می‌باشد و ترکیب‌ آیه‌ از این‌ اختصاص‌ خبر می‌دهد زیرا صحبت‌ و مصاحبت‌ در (اصحاب‌ الجحیم‌) بر ملازمت‌ و پیوسته‌گی ‌دائمی‌ آن‌ها به‌ دوزخ‌ دلالت‌ می‌کند».

﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا لَعِبٞ وَلَهۡوٞ وَزِینَةٞ وَتَفَاخُرُۢ بَیۡنَکُمۡ وَتَکَاثُرٞ فِی ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِۖ کَمَثَلِ غَیۡثٍ أَعۡجَبَ ٱلۡکُفَّارَ نَبَاتُهُۥ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَىٰهُ مُصۡفَرّٗا ثُمَّ یَکُونُ حُطَٰمٗاۖ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٞ شَدِیدٞ وَمَغۡفِرَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٞۚ وَمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ٢٠

«بدانید که‌ در حقیقت‌ زندگانی‌ دنیا لعب‌ و لهو است‌» لعب: بازی‌ و بیهوده‌کاری ‌است‌ که‌ خلاف‌ جدی‌ بودن‌ می‌باشد. لهو: هر چیزی‌ است‌ که‌ به‌ وسیله‌ آن ‌سرگرمی‌ حاصل‌ شود و سپس‌ از بین‌ برود. به‌قولی: لعب‌؛ برگرفتن‌ اموال‌ و لهو: سرگرمی‌ به‌ زنان‌ است‌ «و» همانا زندگانی‌ دنیا که‌ در آن‌ هیچ‌ عملی‌ برای‌ آخرت ‌انجام‌ نگیرد «زینت‌ است‌» زینت: آراسته‌ کردن‌ خویش‌ به‌ بهره‌های‌ دنیا مانند مناصب‌ بلندپایه‌، وسایل‌ سواری‌ باشکوه‌ و گران‌ قیمت‌، منازل‌ برافراشته‌ و عالی‌ و لباسهای‌ فاخر است‌ «و» همانا زندگانی‌ دنیا «تفاخر است‌ در میان‌ شما» که‌ برخی ‌از شما بر برخی‌ دیگر بدان‌ فخر می‌فروشید و خودآرایی‌ و خودستایی‌ می‌کنید. یا معنی‌ این‌ است: شما با خلقت‌ استوار و نیروی‌ بدنی‌ خویش‌ و آنچه‌ که‌ از بهره‌های ‌دنیا به‌ دست‌ آورده‌اید، فخرفروشی‌ می‌کنید. به‌قولی: مراد فخر کردن‌ به‌ نسب‌ها وحسب‌ها است‌ چنان‌که‌ اعراب‌ به‌ نسب‌ و حسب‌ فخر می‌کردند «و» همانا زندگانی‌ دنیا «افزون‌طلبی‌ در اموال‌ و اولاد است‌» یعنی: مباهات ‌کردن‌ به‌ کثرت‌ اموال‌ و اولاد است‌. نسفی‌ می‌گوید: «لعب‌؛ مانند بازی‌ کودکان‌ است‌ و لهو؛ مانند سرگرمی‌ جوانان‌، زینت‌؛ مانند آرایش‌ زنان‌، تفاخر؛ مانند فخرفروشی‌ اقران‌ و تکاثر؛ مانند افزون‌طلبی‌ دهقان‌». ابن‌کثیر می‌گوید: «یعنی‌ حاصل‌ کار دنیا نزد دنیاگرایان‌ همین‌ها است‌».

«همانند بارانی‌ که‌ کشاورزان‌ را رستنی‌ آن‌ به‌ شگفت‌ آورد» یعنی: دنیا در خوش‌آیند بودن‌ برای‌ شما و سپس‌ نابودی‌ سریع‌ خود مانند بارانی‌ است‌ که ‌کشاورزان‌ را خوش‌ می‌آید زیرا به‌ سبب‌ آن‌ گیاهان‌ رشد می‌کنند. مراد از «کفار» در اینجا «زارعان‌» و کشاورزانند زیرا کفر به‌ معنی‌ پوشانیدن‌ است‌ و کشاورزان‌ نیز بذر را پنهان‌ کرده‌ و آن‌ را با خاک‌ می‌پوشانند «سپس‌ خشک‌ شود» آن‌ گیاه‌ و بعد از سبزی‌ و خرمی‌ خویش‌ پژمرده‌ شود «پس‌ آن‌ را زرد شده‌ بینی‌، باز درهم‌شکسته ‌گردد» یعنی: بعد از خشک ‌شدن‌، خردوریز و پاشان‌ و پریشان‌ گردد. پس‌ همچنین ‌است‌ حقارت‌ دنیا و سرعت‌ زوال‌ آن‌ بر افراد و جامعه‌ها چه‌ بعد از خرمی‌ وسرسبزی‌ای‌ که‌ داشته‌ است‌، به‌ سرعت‌ رو به‌ فنا می‌گذارد و هرکس‌ را چند روزی ‌بهجت‌ اوست‌ «و در آخرت‌ عذابی‌ است‌ سخت‌» برای‌ دشمنان‌ خدا عزوجل  «و نیز آمرزشی‌ است‌ از جانب‌ خداوند و خشنودی‌ای‌ است‌» برای‌ دوستان‌ و اهل‌ طاعتش‌؛ پس‌ حال‌ و مال‌ آخرت‌ یا این‌ است‌ و یا آن‌ «و زندگانی‌ دنیا جز متاع‌ غرور نیست‌» یعنی: زندگی‌ دنیا برای‌ کسانی‌ که‌ به‌ آن‌ فریفته‌ شده‌ و برای‌ آخرت‌ خویش‌ عمل‌ نکنند، بهره‌ فریب‌ است‌ اما کسانی‌ که‌ با طلب‌ دنیا بر آخرت‌ خویش‌ یاری‌ می‌جویند پس‌ دنیا برایشان‌ هم‌ بهره‌ای‌ است‌ و هم‌ وسیله‌ای‌ که‌ ایشان‌ را به‌سوی ‌خیری‌ می‌رساند که‌ بهتر از دنیاست‌. سعیدبن‌جبیر می‌گوید: «دنیا متاع‌ غرور است‌؛ آن‌ گاه‌ که‌ تو را از طلب‌ آخرت‌ غافل‌ کند اما چنانچه‌ تو را به‌ طلب‌ خشنودی‌ خدای‌ متعال‌ و دیدار وی‌ فراخواند پس‌ چه‌ نیکو متاع‌ و چه‌ نیکو وسیله‌ای‌ است‌». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ : «للجنة‌ أقرب‌ إلی‌ أحدکم‌ من‌ شراک‌ نعله‌، والنار مثل ‌ذلک». «‌به‌ راستی‌ بهشت‌ به‌ یکی‌ از شما از بند کفشش‌ نزدیک‌تر است‌ و دوزخ‌ نیز مانند این‌ است‌». یعنی‌ خیر و شر به‌ انسان‌ بس‌ نزدیک‌ است‌.

﴿سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا کَعَرۡضِ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أُعِدَّتۡ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ ذَٰلِکَ فَضۡلُ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ٢١

پس‌ چون‌ ناچیز بودن‌ بهره‌های‌ فانی‌ دنیا نسبت‌ به‌ نعمت‌های پایدار آخرت‌ بر شما ثابت‌ شد، اینک‌: «سبقت‌ جویید به‌سوی‌ آمرزشی‌ از جانب‌ پروردگارتان‌» یعنی: بشتابید به‌سوی‌ اعمال‌ شایسته‌ای‌ که‌ موجب‌ آمرزشتان‌ از سوی‌ پروردگارتان ‌می‌شود و بشتابید به‌سوی‌ توبه‌ از گناهانی‌ که‌ مرتکب‌ شده‌اید مانند شتاب ‌مسابقه‌دهندگان‌. خاطرنشان‌ می‌شود که‌ دریافت‌ تکبیر اول‌ با امام‌ و دریافت‌ صف‌ اول‌ نماز از جمله‌ این‌ مسابقه‌ است‌ «و» بشتابید «به‌سوی‌ بهشتی‌ که‌ پهنای‌ آن‌ مانند پهنای‌ آسمان‌ و زمین‌ است‌» و هرگاه‌ پهنای‌ آن‌ به‌ این‌ اندازه‌ باشد پس‌ درازای‌ آن‌چه‌ اندازه‌ خواهد بود؟ «برای‌ مؤمنان‌ به‌ خداوند و پیامبرانش‌ آماده‌ کرده‌ شده‌» و آن‌را فقط کسی‌ مستحق‌ می‌شود که‌ به‌ اوامر خدای  عزوجل ‌ عمل‌ کرده‌ و از نواهی‌ وی‌اجتناب‌ ورزیده‌ باشد «این‌ است‌ فضل‌ الهی‌ که‌ می‌دهدش‌ به‌ هرکه خواهد» یعنی: این‌ وعده‌ جنت‌ و مغفرت‌، فضل‌ و بخشش‌ الهی‌ است‌ که‌ به‌ هرکس‌ از بندگان‌ خویش‌ که‌ خواهد، ارزانی‌ می‌دارد بی‌آن‌که‌ به‌ دادن‌ آن‌ ملزم‌ باشد. نسفی ‌می‌گوید: «این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ هیچ‌کس‌ جز به‌ فضل‌ الهی‌ به‌ بهشت‌ وارد نمی‌شود». «و خداوند دارای‌ فضل‌ بزرگ‌ است‌» پس‌ این‌ امر که‌ حق‌ تعالی‌ استعداد و شایسته‌گی‌ آمرزش‌ و بهشت‌ را در آنان‌ ایجاد می‌کند، از فضل‌ و احسان‌ او بر ایشان‌ است‌.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ بهشت‌ هم‌اکنون‌ آفریده‌ شده‌ و ایمان‌ به‌ تنهایی‌ برای ‌مستحق‌ شدن‌ آن‌ کافی‌ است‌.

﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ٢٢

«هیچ‌ مصیبتی‌ در زمین‌ نمی‌رسد» مانند قحط باران‌، ضعف‌ گیاهان‌ و نقص ‌میوه‌ها. مصیبت‌ در لغت: هر چیزی‌ است‌ که‌ به‌ انسان‌ از خیر یا شر می‌رسد اما در عرف‌ به‌ رسیدن‌ شر اختصاص‌ یافته‌ است‌ «و» به‌ شما هیچ‌ مصیبتی‌ نمی‌رسد «نه ‌در جآن‌های‌ شما» با آفت‌ها، بیماریها، رنج‌ها و دست‌ تنگی‌ و فقر «مگر آن‌که‌ در کتابی‌ ثبت‌ است‌» که‌ آن‌ کتاب‌، لوح‌ محفوظ می‌باشد «پیش‌ از آن‌که‌ آن‌ را بیافرینیم‌» یعنی: پیش‌ از آن‌که‌ زمین‌ را بیافرینیم‌، یا پیش‌ از آن‌که‌ آن‌ مصیبت‌ را یا مردم‌ را بیافرینیم‌؛ همه‌ چیز در لوح‌ محفوظ ثبت‌ شده‌ بود «بی‌گمان‌ این‌ کار بر خداوند آسان‌ است‌» یعنی: ثبت‌ کردن‌ این‌ مصایب‌ در لوح‌ محفوظ با وجود بسیاری‌ آن‌ها، بر خداوند عزوجل  آسان‌ است‌ زیرا او آفریننده‌ است‌ و آفریننده‌ به‌ آفریدگان‌ خویش‌ داناست‌. در روایتی‌ آمده‌ است: «هر کس‌ سر خدای‌  عزوجل ‌ را در قدر وی‌ بشناسد، مصایب‌ بر وی‌ آسان‌ می‌شود». بنابراین‌ آیه: اشیاء، رخدادها و مصایب‌ همه‌ در حقیقت‌ امر به‌ خدای‌ آفریننده‌ نسبت‌ داده‌ می‌شود نه‌ به‌ احدی‌ از بشر. اما شگون‌ بد زدن‌ به‌ زن‌، وسیله‌ سواری‌ و منزل‌، به‌ حسب‌ عرف‌ مردم‌، پندارها و سخنان‌شان‌ است‌، نه‌ در واقعیت‌ امر و حدیثی‌ که‌ در این‌باره‌ به‌ روایت ‌عائشه‌ رضی الله عنها  نقل‌ شده‌ است‌، حکایت‌گر پندارهای‌ مردم‌ در جاهلیت ‌می‌باشد نه‌ تأییدکننده‌ آن‌ پندارها. همچنین‌ جادو، چشم‌ زخم‌، قتل‌ و... همه‌ به‌سبب‌ تأثیری‌ روی‌ می‌دهد که‌ خداوند عزوجل  در آن‌ها می‌گذارد و در واقع‌، فعال‌ ومؤثر حقیقی‌ در همه‌ امور خداوند عزوجل  است‌ و عوامل‌ دیگر فقط در حد سبب ‌ظاهری‌ مطرح‌اند نه‌ بیش‌ از آن‌.

﴿لِّکَیۡلَا تَأۡسَوۡاْ عَلَىٰ مَا فَاتَکُمۡ وَلَا تَفۡرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰکُمۡۗ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٍ٢٣

«تا بر آنچه‌ از دست‌ شما رفت‌، اندوه‌ نخورید» یعنی: شما را از حقیقت‌ تقدیر خویش‌ خبر دادیم‌ تا بر آنچه‌ که‌ از دنیا از دست‌ داده‌اید، اندوه‌ نخورید «و تا به‌ آنچه‌ به‌ شما عطا کرد» خدای‌ متعال‌ از دنیا «شادمان‌ نشوید» زیرا این‌ دنیا به‌زودی‌ از دست‌ می‌رود پس‌ هر چه‌ به‌ زودی‌ از دست‌ برود، شایسته‌ آن‌ نیست‌ که‌ بر به‌دست‌آوردن‌ آن‌ شادمان‌ شوید، یا بر از دست‌ رفتن‌ آن‌ اندوه‌ بخورید، با در نظرداشت‌ این‌ حقیقت‌ که‌ همه‌ این‌ها به‌ قضا و قدر حق‌ تعالی‌ وابسته‌ است‌ پس ‌انسان‌ هرگز نمی‌تواند از سرنوشتی‌ که‌ برای‌ او نوشته‌ شده‌ تجاوز کند لذا آنچه‌ که ‌خواه‌ ناخواه‌ شدنی‌ باشد و الزاما روی‌ دهد، نه‌ فرا آوردن‌ آن‌ سزاوار شادمانی‌ است و نه‌ از دست‌ دادن‌ آن‌ سزاوار پریشانی‌ و اندوه‌. پس‌ بدانید که‌ نعمتهایی‌ که‌ خداوند عزوجل  به‌ شما ارزانی‌ داشته‌ است‌، حاصل‌ تلاش‌ و دست‌رنج‌ شما نیست‌ بلکه ‌رزقی‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ به‌ شما بخشیده‌ است‌ لذا نعمت‌های او را وسیله ‌فخر فروشی‌ و برتری ‌جویی‌ بر دیگران‌ قرار ندهید «و خداوند هیچ‌ متکبر خودستایی‌ را دوست‌ ندارد» پس‌ گویی‌ معنی‌ این‌ است: هرکس‌ به‌ بهره‌های‌ دنیوی‌ شادمان‌ شده ‌و این‌ بهره‌ها نزد وی‌ بزرگ‌ و گرامی‌ داشته‌ شود، بی‌گمان‌ تکبر ورزیده‌ و به‌ آن‌ها فخر کرده‌ است‌.

باید دانست‌ که‌ این‌ مذمت‌ و نکوهش‌ ناظر بر آن‌ شادمانی‌ای‌ است‌ که‌ صاحبش ‌در آن‌ تکبر، فخر فروشی‌ و بد مستی‌ کند. همچنین‌ با این‌ آیه‌ روشن‌ می‌شود که‌ اندوه‌ مورد نکوهش‌، همانا اندوهی‌ است‌ که‌ صاحبش‌ بر آن‌ صبر و شکیبایی‌ نکرده‌ و در آن‌ به‌ قضا و قدر الهی‌ راضی‌ نباشد. و شادمانی‌ ممنوع‌ هم‌ شادمانی‌ای ‌است‌ که‌ صاحب‌ خویش‌ را به‌ غرور و ناز و تکبر و طغیان‌ وا داشته‌ و او را از شکر حق‌ تعالی‌ غافل‌ گرداند. عکرمه‌ می‌گوید: «هیچ‌ کسی‌ نیست‌ مگر این‌که‌ اندوهگین ‌یا شادمان‌ می‌شود ولی‌ باید شادمانی‌ را به‌ شکر تبدیل‌ کنید و اندوه‌ را به‌ صبر». پس‌ مراد نفی‌ و سرکوب‌ خصلت‌ها و طبائع‌ بشر ـ از قبیل‌ غم‌ و شادی‌ وخشم ‌نیست‌ بلکه‌ نهی‌ از شادی‌ و اندوه‌، ناظر بر مقدمات‌ این‌ امور و اسباب‌ آن‌ها، یا بر توابع‌ و پیامدهای‌ آن‌هاست‌ که‌ همانا کفران‌ نعمت‌ یا ناراض‌ بودن‌ از قدر الهی‌ می‌باشد.

﴿ٱلَّذِینَ یَبۡخَلُونَ وَیَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِۗ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ٢٤

و از آنجا که‌ انسان‌ خودستا و فخر فروش‌ غالبا بخیل‌ نیز هست‌ زیرا او حقی‌ بر ذمه‌ خویش‌ برای‌ دیگران‌ قایل‌ نیست‌ پس‌ خداوند عزوجل  به‌ ذکر وصف‌ بخل‌ در آنان ‌پرداخته‌ و می‌فرماید: «همانان‌ که‌ بخل‌ می‌ورزند» در ادای‌ حق‌ خداوند عزوجل  و در دادن‌ صدقه‌ «و مردمان‌ را نیز به‌ بخل‌ می‌فرمایند» یعنی: این‌ بخل‌ ورزی‌ را ـ هم‌ با سخن‌ و هم‌ با عمل‌ خود ـ برای‌ مردم‌ نیز می‌آرایند بدان‌ جهت‌ که‌ وقتی‌ آنان‌ به‌ اموال‌ خویش‌ فخر می‌ورزند، دیگران‌ نیز که‌ این‌ شیوه‌ و رفتارشان‌ را می‌بینند علاقه‌مند می‌شوند که‌ همانند آنان‌ باشند بنابراین‌، به‌ آنان‌ اقتدا نموده‌ و از انفاق‌ در راه‌های‌ خیر بخل‌ و امساک‌ می‌ورزند «و هرکس‌ روی‌ برگرداند، بی‌گمان‌ الله هموست ‌بی‌نیاز ستوده‌» یعنی: هرکس‌ از انفاق‌ مال‌ روی‌ برگرداند، بداند که‌ خداوند عزوجل  از او بی‌نیاز و در افعال‌ خویش‌ ستوده‌ است‌ پس‌ این‌ انفاق‌ نکردن‌ وی‌، به‌ خدای ‌بی‌نیاز هیچ‌ زیانی‌ نمی‌رساند. این‌ جمله‌ متضمن‌ تهدید بخیلان‌ و مشعر بر این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ انفاق‌ مال‌ در راه‌ حق‌، همانا به‌ خیر و صلاح‌ خود انفاق‌کننده ‌می‌باشد.

﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡمِیزَانَ لِیَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِیدَ فِیهِ بَأۡسٞ شَدِیدٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن یَنصُرُهُۥ وَرُسُلَهُۥ بِٱلۡغَیۡبِۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٞ٢٥

«هر آینه‌ پیامبران‌ خویش‌ را با بینات‌» یعنی: با معجزات‌ روشنگر و شریعت‌های ‌آشکار «فرستادیم‌ و کتاب‌ و میزان‌ را همراهشان‌ فرود آوردیم‌» مراد از کتاب: جنس ‌کتاب‌ یعنی‌ تمام‌ کتاب‌های آسمانی‌ است‌ و مراد از میزان: ترازوی‌ عدالت‌ است‌. ابن‌زید می‌گوید: «مراد همان‌ ترازویی‌ است‌ که‌ مردم‌ آن‌ را در سنجش‌ اشیا به‌ کارمی‌گیرند و به‌ وسیله‌ آن‌ وزن‌ و معامله‌ می‌کنند». آری‌! فرود آوردیم‌ این‌ها را «تا مردم‌ به‌ قسط برخیزند» یعنی: تا مردم‌ از حق‌ و عدل‌ که‌ بدان‌ مأمور شده‌اند، پیروی‌ کنند و تا زندگی‌ آنان‌ بر بنیاد حق‌ و عدل‌ استوار گردد و در میان‌ خود به ‌انصاف‌ و داد معامله‌ کنند. قسط: عدل‌ و حق‌ است «و آهن‌ را فرودآوردیم‌» یعنی: آن‌ را در معادن‌ پدیدآوردیم‌ و آفریدیم‌ و صنعت‌ آن‌ را برای‌ مردم‌ تعلیم‌ دادیم‌ «که‌ در آن‌ قوتی‌ سخت‌ است‌» زیرا ابزارهای‌ جنگی‌ و وسایل‌ کوبنده‌ نظامی‌ از آن ‌ساخته‌ می‌شود همچنین‌ صنایع‌ سنگین‌ و ساختمآن‌های‌ غول‌پیکر و مانند این‌ها از وسایل‌؛ مانند ماشین‌، هواپیما و غیره‌ که‌ دارای‌ قوت‌ و شدت‌ و صلابت‌اند، از آهن‌ ساخته‌ می‌شوند. بأس: قوت‌ و نیرومندی‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابن‌ عمر رضی الله عنهما  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «بعثت‌ بالسیف‌ بین ‌یدی‌ الساعة‌ حتی‌ یعبد الله‌ وحده‌ لاشریک‌ له‌، وجعل‌ رزقی‌ تحت‌ ظل‌ رمحی‌، وجعلت ‌الذلة‌ والصغار علی‌ من‌ خالف‌ أمری‌ ومن‌ تشبه‌ بقوم‌ فهو منهم». «در پیشاپیش‌ قیامت‌ (به‌توسل‌) به‌ شمشیر (و استفاده‌ از سلاح) مبعوث‌ شدم‌ برای‌ این‌که‌ خدای‌ یگانه ‌لاشریک‌ مورد پرستش‌ قرار گیرد و روزی‌ام‌ در زیر سایه‌ نیزه‌ام‌ قرار داده‌ شده‌ و هرکس‌ که‌ از فرمانم‌ سرپیچی‌ کند، به‌ ذلت‌ و کوچکی‌ و حقارت‌ محکوم‌ شده‌ است‌ وهر کس‌ خود را به‌ قومی‌ تشبیه‌ کند پس‌ او از آنان‌ است‌».

«و» در آهن‌ «منفعت‌های‌ دیگری‌ برای‌ مردمان‌ است‌» که‌ به‌ وسیله‌ آن‌ بسیاری ‌از وسایل‌ مورد نیاز خود مانند کارد، تبر، سوزن‌، ابزارهای‌ کشاورزی‌ و نجاری‌، وسایل‌ ساختمانی‌ و غیر این‌ها از صنایع‌ خفیفه‌ و ثقیله‌ بسیاری‌ را که‌ برای‌ مردم‌ مفید و کارآمد است‌، می‌سازند «و تا خداوند بداند» به‌ علم‌ مشاهده‌ و ظهور و در عالم ‌واقع‌ «که‌ چه‌ کسی‌ او و پیامبرانش‌ را غائبانه‌ یاری‌ می‌دهد» با بهره‌گیری‌ درست‌ از آهن‌ در جهاد فی‌سبیل‌الله‌. پس‌ هرکس‌ دین‌ خدا عزوجل  و پیامبرانش‌ را یاری‌ داد، حق‌ تعالی‌ در علم‌ ظهور وی‌ را یاری‌ دهنده‌ خود و پیامبرانش‌ می‌شناسد و هرکس‌ که‌ حق‌ تعالی‌ را عصیان‌ و نافرمانی‌ کرد، او وی‌ را در علم‌ ظهور برخلاف‌ این‌ می‌شناسد. ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  در معنی ﴿بِٱلۡغَیۡبِ‌ (غائبانه‌) می‌گوید: «خدای ‌ عزوجل ‌ را در حالی‌ یاری‌ می‌دهند که‌ او را نمی‌بینند». «هر آینه‌ الله قوی‌ است‌» بر نابود کردن ‌کسانی‌ که‌ اراده‌ نابودیشان‌ را دارد «غالب‌ است‌» و نیازی‌ به‌ یاری‌ گرفتن‌ از بندگانش‌ ندارد بلکه‌ آنان‌ را از آن‌ رو به‌ جهاد دستور داده‌ است‌ که‌ جهاد تحقق ‌بخش‌ منافع‌ خود آن‌هاست‌ و افزون‌ بر آن‌، با جهاد ثواب‌ امتثال‌ امر خدا عزوجل  را نیز در می‌یابند.

این‌ آیه‌ بیانگر دستور و قاعده‌ اساسی‌ برای‌ جامعه‌ اسلامی‌ و نظام‌ حکومت‌ در اسلام‌ است‌ زیرا نشان‌ می‌دهد که‌ جامعه‌ اسلامی‌، جامعه‌ای‌ است‌ که‌ به‌ شریعت ‌آسمانی‌ حکم‌ می‌کند، بر بنیاد آن‌ اداره‌ می‌شود و روش‌ آن‌ برپا داشتن‌ حق‌ و عدل ‌و مساوات‌ است‌ و این‌ نظام‌ در زیر چتری‌ نیرومند، با صلابت‌ و آهنین‌ که‌ حمایتگر مبادی‌ و اساسات‌ قانونی‌ و نظام‌ ارزشی‌ آن‌ است‌ قرار داشته‌ و نیروی‌ کوبنده‌ و ویرانگری‌ در اختیار دارد که‌ هر قدرت‌ متجاوز و فتنه‌گری‌ را که‌ به‌ خود جرأت ‌دهد تا رویاروی‌ آن‌ قرار گیرد و مقدسات‌ آن‌ را پایمال‌ کند، یا در جهت‌ براندازی ‌آن‌ عمل‌ نماید، یا راه‌ را بر دعوت‌ اسلامی‌ در داخل‌ و خارج‌ سرزمین‌های‌ مسلمانان‌ ببندد؛ با توانمندی‌ و صلابت‌ سرجای‌ آن‌ می‌نشاند و آن‌ را از سر راه‌ حق ‌و عدل‌ و خیر و فضیلت‌ بر می‌دارد.

این‌ شریعت‌؛ از معجزات‌ آشکار و قوانین‌ و برنامه‌های‌ روشنگری‌ برخوردار است‌ که‌ کتب‌ آسمانی‌ متضمن‌ آن‌هاست‌ و آخرین‌ این‌ کتب‌ که‌ همانا قرآن‌ عظیم‌، این‌ قانون‌ اساسی‌ زندگی‌ بشر است‌، نظام‌ و برنامه‌ الهی‌ را در آخرین‌ ساختار آن‌ به‌ جامعه‌ انسانی‌ معرفی‌ کرده‌ است‌. روش‌ و برنامه‌ حکومت‌ در شریعت‌ خداوند عزوجل ، پایبندی‌ به‌ حق‌ و عدالت‌ در روابط، مناسبات‌ و تعاملات‌ انسآن‌ها است‌ زیرا آسمآن‌ها و زمین‌ با عدالت‌ بر پا ساخته‌ شده‌ است‌ ولی‌ در نظام‌ اسلامی‌ بر افرازنده‌ پرچم‌ عدل‌ و اقامه‌کننده‌ آن‌ خود مردم‌اند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عمر بن ‌خطاب‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «إن‌ الله‌ أنزل‌ أربع‌ برکات‌ من‌السماء إلی ‌الأرض الحدید والنار والماء والملح». «خداوند عزوجل  چهار برکت‌ را از آسمان‌ به‌زمین‌ فرود آورده‌ است: آهن‌، آتش‌، آب‌ و نمک‌ را» . پس با آنچه‌ گفتیم‌، وجه‌ مناسبت‌ میان‌ کتاب‌، میزان‌ و آهن‌ در آیه‌ مبارکه‌ آشکار شد. امام‌ رازی‌ نیز در توجیه‌ این‌ مناسبت‌ می‌گوید: «دین‌ یا اعتقادات‌ است‌ یا معاملات‌، یا اصول ‌است‌ یا فروع‌ و اعتقادات‌ و اصول‌ به‌ اتمام‌ نمی‌رسند مگر با کتاب‌ آسمانی‌، بویژه‌ آن‌ گاه‌ که‌ این‌ کتاب‌ اعجازگر هم‌ باشد و معاملات‌ یا فروع‌ نظم‌ و سامان‌ نمی‌یابند مگر با میزان‌ که‌ همانا نماد عدل‌ است‌. این‌ها که‌ سامان‌ یافت‌، نوبت‌ به‌ قوه‌ و نیرویی‌ می‌رسد که‌ حمایتگر اصول‌ اعتقادات‌ و فروع‌ عملیات‌ یعنی‌ نظامنامه‌های‌ تشریعی ‌باشد، این‌ مؤید و حمایتگر نیز آهن‌ است‌». سخن‌ امام‌ رازی  رحمه الله  به‌ این‌ حقیقت ‌اشاره‌ دارد که‌ کتاب‌ ممثل‌ سلطه‌ تشریعی‌ و قانون‌گزاری‌، عدل‌ ممثل‌ سلطه‌ قضایی ‌و آهن‌ ممثل‌ سلطه‌ اجرایی‌ است‌.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحٗا وَإِبۡرَٰهِیمَ وَجَعَلۡنَا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلۡکِتَٰبَۖ فَمِنۡهُم مُّهۡتَدٖۖ وَکَثِیرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ٢٦

«و هرآینه‌ نوح‌ و ابراهیم‌ را» به‌ رسالت‌ «فرستادیم‌ و در ذریه‌ آنان‌ پیامبری‌ و کتاب ‌را قرار دادیم‌» یعنی: نبوت‌ را در آنان‌ قرار دادیم‌ پس‌ همه‌ پیامبران‌ از نسل‌ این‌ دوپیامبر اولی‌العزم‌ الهی‌ هستند و خدای‌ متعال‌ کتاب‌های آسمانی‌ را بر احدی‌ جز پیامبران‌ برآمده‌ از نسل‌ ایشان‌ فرو نفرستاده‌ است‌ «پس‌ بعضی‌ از آنان‌ راه‌یابنده‌اند» یعنی: بعضی‌ از ذریه‌ و نسل‌ این‌ پیامبران  علیهم السلام ، یا بعضی‌ از کسانی‌ که ‌پیامبران  علیهم السلام  به‌سوی‌ آن‌ها فرستاده‌ شده‌اند، با پیروی‌ از ایشان‌ به‌ سوی‌ حق‌ راهیافته‌اند «و بسیاری‌ از آنان‌ فاسق‌اند» یعنی: از راه‌ مستقیم‌ خارج‌ شده‌اند.

﴿ثُمَّ قَفَّیۡنَا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم بِرُسُلِنَا وَقَفَّیۡنَا بِعِیسَى ٱبۡنِ مَرۡیَمَ وَءَاتَیۡنَٰهُ ٱلۡإِنجِیلَۖ وَجَعَلۡنَا فِی قُلُوبِ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُ رَأۡفَةٗ وَرَحۡمَةٗۚ وَرَهۡبَانِیَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا کَتَبۡنَٰهَا عَلَیۡهِمۡ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ رِضۡوَٰنِ ٱللَّهِ فَمَا رَعَوۡهَا حَقَّ رِعَایَتِهَاۖ فَ‍َٔاتَیۡنَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنۡهُمۡ أَجۡرَهُمۡۖ وَکَثِیرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ٢٧

«باز از پی‌ ایشان‌» یعنی: از پی‌ نوح‌، ابراهیم‌ و پیامبران‌ پیشین  علیهم السلام  «پیامبران ‌خود را فرستادیم‌ و عیسی‌ پسر مریم‌ را از پی‌ آوردیم‌» عیسی‌ علیه السلام  از جهت‌ مادر از نسل ‌ابراهیم ‌ علیه السلام  است‌ زیرا او را با پدر نسبتی‌ نیست‌ چرا که‌ پدری‌ ندارد، در غیر آن‌ مردم ‌نسب‌ خویش‌ را از پدران‌ خویش‌ می‌گیرند «و به‌ او انجیل‌ را دادیم‌» و آن‌ کتابی ‌است‌ که‌ خداوند عزوجل  بر عیسی‌  علیه السلام  نازل‌ فرمود «و در دل‌ کسانی‌ که‌ از او پیروی‌ کردند، رأفت‌ و رحمتی‌ قرار دادیم‌» رأفت: دفع‌ نمودن‌ بدی‌ با لطف‌ و نرمی‌ و رحمت: جلب ‌خیر و مودت‌ با نیکوکاری‌ و به‌ کارگرفتن‌ شیوه‌های‌ خوب‌ است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ پیروان‌ برخوردار از رأفت‌ و رحمت‌ عیسی‌ علیه السلام  حواریون‌ و پیروانشان‌ بودند که‌ خداوند عزوجل  در دل‌هایشان‌ برای‌ مردم‌ رحمتی‌ قرار داد، بر خلاف‌ یهود که‌ اینچنین ‌نیستند و سخت‌ سنگدل‌ و بی‌رحم‌ می‌باشند «و رهبانیتی‌ را که‌ آن‌ها خود آن‌ را بدعت ‌نهاده‌اند ما برآنان‌ فرض‌ نساخته‌ بودیم‌» یعنی: ما نه‌ آن‌ رهبانیت‌ را برایشان‌ مشروع‌ گردانیده‌ بودیم‌ و نه‌ آنان‌ را بدان‌ امر کرده‌ بودیم‌ بلکه‌ خودشان‌ به‌ انگیزه‌ غلو و افراط در عبادت‌، آن‌ را برگزیده‌ و با پرهیز از نکاح‌، بی‌علاقه‌گی‌ به‌ غذا و نوشیدنی‌ و گوشه‌گیری‌ در کنج‌ غارها و صومعه‌ها، بر خود سختی‌هایی‌ را تحمیل ‌کردند.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ اصل‌ ظهور این‌ رهبانیت‌ از آنجا ناشی‌ شد که‌ شاهان‌ و فرمانروایانشان‌ از راه‌ حق‌ منحرف‌ شده‌ و آن‌ را تغییر دادند و رفته‌ رفته‌ از عیسویان‌ راستین‌ جز تعداد اندکی‌ باقی‌ نماند پس‌ آنان‌ هم‌ به‌ گوشه‌گیری‌ و انقطاع‌ از مردم‌ گرایش‌ یافتند. رهبانیت: عبارت‌ است‌ از بریدن‌ از مردم‌ به‌ منظور عبادت‌، گوشه‌گیری‌ در کلیساهای‌ ساخته‌ شده‌ در کوه‌ها و غیر آن‌، دست ‌کشیدن‌ از غذاها ونوشیدنی‌های‌ لذیذ و کناره‌گرفتن‌ از ازدواج‌. «مگر آن‌که‌ در طلب‌ خشنودی‌ الهی‌ آن‌را در پیش‌ گرفته‌ بودند» یعنی: لیکن‌ خودشان‌ این‌ رهبانیت‌ را به‌ منظور طلب‌ خشنودی‌ الهی‌ از نزد خود اختراع‌ کرده‌ بودند. ابن‌کثیر در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «ما بر امت‌ نصاری‌ رهبانیت‌ را مشروع‌ نکردیم‌ بلکه‌ ما طلب‌ رضای‌ خویش‌ را بر آنان‌ مشروع‌ کردیم‌». «پس‌ چنان‌که‌ شایسته‌ رعایت‌ بود، رعایتش‌ نکردند» یعنی: آنان ‌این‌ رهبانیت‌ را که‌ از نزد خود اختراع‌ کرده‌ بودند و خودساخته‌شان‌ بود نیز چنان‌که ‌شایسته‌ آن‌ بود رعایت‌ نکردند بلکه‌ بسیاری‌ از آن‌ها رهبانیت‌ را به‌ عنوان‌ وسیله‌ای ‌برای‌ فسادافگنی‌ یا فسادگری‌ به‌کار برده‌ و جز اندکی‌ از آنان‌ بر دین‌ راستین ‌عیسی ‌ علیه السلام  باقی‌ نماندند. «پس‌ به‌ کسانی‌ از آنان‌ که‌ ایمان‌ آوردند مزدشان‌ را عطا کردیم‌» یعنی: مزدی‌ را که‌ به‌ سبب‌ ایمان‌ سزاوار آن‌ بودند «و بسیاری‌ از آنان‌ فاسقانند» یعنی: بسیاری‌ از همین‌ گروه‌ راهب‌ پیشه‌ زاهدنما، فاسق‌ و نافرمان‌ وبدکارند، اموال‌ مردم‌ را به‌ ناروا می‌خورند و روش‌ انحراف‌ در پیش‌ می‌گیرند. این ‌آیه‌ چنان‌که‌ ابن‌کثیر گفته‌ است‌، از دو جهت‌ بیانگر مذمت‌ آنان‌ است‌؛ اول: بدعت ‌آفرینی‌شان‌ در دین‌ خداوند عزوجل  که‌ او به‌ آن‌ دستور نداده‌ است‌. دوم: عدم ‌پایبندیشان‌ به‌ همین‌ بدعتی‌ که‌ می‌پنداشتند آنان‌ را به‌ حق‌ تعالی‌ نزدیک‌ می‌گرداند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «إن‌ لکل‌ أمة‌ رهبانیة‌، ورهبانیة‌ هذه‌ الأمة‌ الجهاد فی ‌سبیل‌الله». «همانا برای‌ هر امتی‌ رهبانیتی‌ است‌ و رهبانیت‌ امت‌ من‌ جهاد در راه‌ خداست‌». زیرا جهاد، بذل‌ جان‌ برای‌ خدا عزوجل  است‌. پس‌ گوشه‌گیری‌ در عبادتگاه‌ها، صومعه‌ها و خانقاه‌ها از دین‌ اسلام‌ نیست‌. همچنین‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است‌ : «لا تشددوا علی‌ أنفسکم‌، فیشدد علیکم‌ فإن‌ قوما شددوا علی‌ أنفسهم‌، فشدد علیه‌، فتلک‌ بقایاهم‌ فی ‌الصوامع‌ والدیارات‌ ﴿وَرَهۡبَانِیَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا کَتَبۡنَٰهَا عَلَیۡهِمۡ [الحدید: 27]». «برخود سخت‌ نگیرید، که‌ در آن‌ صورت‌ بر شما سخت‌ گرفته‌ می‌شود زیرا قومی‌ بر خویشتن‌ سخت‌ گرفتند پس‌ بر آنان‌ سخت‌ گرفته‌ شد و این‌ بقایای‌ آن‌هاست‌ در صومعه‌ها و دیرها. سپس‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کردند: رهبانیتی‌ که ‌آنان‌ خود بدعتش‌ نهاده‌ بودند، ما آن‌ را بر آنان‌ فرض‌ نساخته‌ بودیم‌».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَءَامِنُواْ بِرَسُولِهِۦ یُؤۡتِکُمۡ کِفۡلَیۡنِ مِن رَّحۡمَتِهِۦ وَیَجۡعَل لَّکُمۡ نُورٗا تَمۡشُونَ بِهِۦ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٢٨

«ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید» به‌ پیامبران‌ پیشین  علیهم السلام  «از خداوند پروا کنید» با فرو گذاشتن‌ منهیات‌ وی‌ «و به‌ پیامبر او» حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «ایمان‌ آورید تا بهره ‌دو چندان‌ از رحمت‌ خویش‌ به‌ شما ارزانی‌ دارد» به‌ سبب‌ ایمانتان‌ به‌ پیامبر خاتمش ‌بعد از ایمانتان‌ به‌ پیامبران‌ پیش‌ از وی‌. این‌ پاداش‌ دو چندان‌ ـ والله اعلم‌ ـ از آن‌ مؤمنان‌ اهل‌ کتاب‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابو موسی ‌اشعری‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «سه‌ کس‌اند که‌ پاداششان‌ را دوبار (یعنی‌ مضاعف‌) دریافت‌ می‌کنند: شخصی‌ از اهل‌ کتاب‌ که‌ هم‌ به‌ پیامبرش‌ و هم‌ به‌ من‌ ایمان‌ آورده ‌است‌؛ برایش‌ دو مزد است‌ و برده‌ مملوکی‌ که‌ حق‌ خدا عزوجل  و حق‌ موالی‌اش‌ را ادا نموده‌ است‌؛ برایش‌ دو مزد است‌ و مردی‌ که‌ کنیزش‌ را ادب‌ آموخته‌ و نیکو ادبش ‌داده‌ است‌، سپس‌ او را آزاد نموده‌ و با وی‌ ازدواج‌ کرده‌ است‌؛ برای‌ او نیز دو مزد است‌». «و» ای‌ اهل‌ کتاب‌! اگر چنان‌ کنید که‌ حق‌ تعالی‌ فرمود «برای‌ شما» افزون‌ بر آنچه‌ که‌ ذکر شد «نوری‌ قرار می‌دهد که‌ با آن‌ راه‌ روید» یعنی: به‌ وسیله ‌آن‌ نور بر صراط راه‌ روید و به‌ درستی‌ به‌ مقصد برسید پس‌ این‌ نور اساس‌ نجات ‌انسان‌ بر صراط است‌ و این‌ همان‌ نوری‌ است‌ که‌ وصف‌ آن‌ در آیه‌ (12): ﴿یَسۡعَىٰ نُورُهُم بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ [الحدید: 12] گذشت‌. اما ابن‌کثیر می‌گوید: «مراد نور هدایتی‌ است‌ که‌ به ‌وسیله‌ آن‌ از جهالت‌ و گمراهی‌ نجات‌ پیدا می‌کنند». «و» در آن‌ صورت «برای ‌شما می‌آمرزد» آنچه‌ را که‌ گذشته‌ است‌ از گناهان‌ شما «و خداوند آمرزگار مهربان ‌است‌» یعنی: بسیار با مغفرت‌ و بسیار با رحمت‌ است‌. پس‌ این‌ فضیلت‌هایی‌ است ‌که‌ امت‌ ما با آن‌ها بر امت‌های‌ دیگر برتری‌ یافته‌ است‌ و کسی‌ هم‌ که‌ به‌ این‌ امت ‌می‌پیوندد، از این‌ فضیلت‌ها برخوردار می‌شود.

مقاتل‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که: چون‌ آیه ‌﴿أُوْلَٰٓئِکَ یُؤۡتَوۡنَ أَجۡرَهُم مَّرَّتَیۡنِ بِمَا صَبَرُواْ [قصص:54] نازل‌ شد، مؤمنان‌ اهل‌ کتاب‌ بر اصحاب ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فخر فروخته‌ و گفتند: ما از دو پاداش‌ برخوردار هستیم‌ در حالی‌ که‌ شما فقط یک‌ پاداش‌ دارید! پس‌ این‌ سخن‌ اهل‌ کتاب‌ بر اصحاب‌ دشوار آمد، همان‌ بود که‌ خداوند عزوجل  این‌ آیه‌ را نازل‌ کرد و برای‌ اصحاب‌ نیز همانند پاداشهای ‌مؤمنان‌ اهل‌ کتاب‌، دو پاداش‌ قرار داد و به‌ علاوه‌ نور را نیز بر پاداش‌ ایشان‌ افزود. پس‌ از سبب‌ نزول‌ چنین‌ بر می‌آید که‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ مخصوص‌ به‌ امت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  است‌.

﴿لِّئَلَّا یَعۡلَمَ أَهۡلُ ٱلۡکِتَٰبِ أَلَّا یَقۡدِرُونَ عَلَىٰ شَیۡءٖ مِّن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَأَنَّ ٱلۡفَضۡلَ بِیَدِ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ٢٩

«تا اهل‌ کتاب‌ بدانند» یعنی: ای‌ امت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! تقوا پیشه‌ کنید و ایمان‌ آورید تا خدای‌ متعال‌ مزد شما را دو چندان‌ بدهد و کسانی‌ از اهل‌ کتاب‌ که‌ تقوا پیشه ‌نکرده‌ و ایمان‌ نیاورده‌اند، بدانند: «که‌ بر چیزی‌ از فضل‌ الله قادر نیستند» همان ‌فضل‌ و بخشایشی‌ که‌ حق‌ تعالی‌ با آن‌ بر مؤمنان‌ به‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  تفضل‌ نموده‌ است‌ و نیز بدانند که‌ بر بازداشتن‌ این‌ فضلی‌ که‌ خداوند عزوجل  بدان‌ بر مستحقان‌ آن‌ تفضل‌ وبخشایش‌ نموده‌ است‌، قادر نیستند «و بدانند که‌ فضل‌» و از آن‌ جمله‌، نبوت‌ وعلم‌ و تقوی‌ «به‌ دست‌ الله است‌ آن‌ را به‌ هرکس‌ که‌ خواهد می‌دهد» چنان‌که‌ با بخشیدن‌ نعمت‌ والای‌ اسلام‌، از این‌ فضل‌ بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم  و اصحاب‌ و امتشان‌ بهره‌ ونصیبی‌ وافرتر از دیگران‌ داد. «لا» در (لئلا یعلم) زائد و برای‌ تأکید است‌، که ‌قرائت‌های‌ (لیعلم‌)، (لکی یعلم) و (لأن یعلم) مؤید آن‌ می‌باشد «و الله داراى کرَم بسیار است».

ابن‌جریر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ می‌کند: چون‌ آیه‌ ﴿یُؤۡتِکُمۡ کِفۡلَیۡنِ مِن رَّحۡمَتِهِۦ [الحدید: 28] نازل‌ شد، اهل‌ کتاب‌ از نزول‌ آن‌ بر مسلمانان‌ حسد ورزیدند پس‌ خداوند عزوجل  نازل‌ فرمود: ﴿لِّئَلَّا یَعۡلَمَ أَهۡلُ ٱلۡکِتَٰبِ [الحدید: 29].




[1]- مسبحات: سوره‌هایی‌ اند که‌ با (سبح‌ لله) آغاز شده‌اند، که‌ این‌ سوره‌ نیز از آن‌ جمله‌ است‌.

تفسیر سوره‌ مجادله

سوره‌ مجادله

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (22) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: سبب‌ نامگذاری‌ آن‌ به‌ «مجادله‌» این‌ است‌ که‌ با فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِی تُجَٰدِلُکَ فِی زَوۡجِهَا [المجادلة: 1]  آغاز شده‌ است‌. این‌ سوره‌ بنا بر قول‌ صحیح‌، مدنی‌ است‌. از کلبی‌ نقل‌ شده‌ است‌ که‌ گفت: تمام‌ این‌ سوره ‌در مدینه‌ نازل‌ شد، بجز این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿مَا یَکُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ [المجادلة: 7] که‌ در مکه‌ نازل‌ شد. اما عطا می‌گوید: «ده‌ آیه‌ اول‌ از آن‌ مدنی‌ و بقیه ‌آن‌ مکی‌ است‌».

﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِی تُجَٰدِلُکَ فِی زَوۡجِهَا وَتَشۡتَکِیٓ إِلَى ٱللَّهِ وَٱللَّهُ یَسۡمَعُ تَحَاوُرَکُمَآۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعُۢ بَصِیرٌ١

«هر آینه‌ خداوند سخن‌ آن‌ زنی‌ را که‌ درباره‌ همسرش‌ با تو مجادله‌ می‌کرد، شنید» یعنی: اجابت‌ کرد و پذیرفت‌ چنان‌که‌ در برخاستن‌ از رکوع‌ می‌گوئیم: «سمع‌ الله لمن‌ حمده‌» یعنی: خداوند عزوجل  برای‌ کسی‌ که‌ حمد وی‌ را گفت‌، اجابت‌ کرد و پذیرفت‌. تجادلک: یعنی‌ با تو درباره‌ همسرش‌ گفت‌وگو می‌کرد «و شکایت‌ می‌کرد به ‌خداوند» یعنی: غم‌ و نگرانی‌ و شکایت‌ خود را به‌سوی‌ خداوند عزوجل  می‌پراکند، بدان‌ امید که‌ حق‌ تعالی‌ که‌ شنوای‌ شکایت‌ وی‌ است‌، اندوه‌ و سختی‌ وارده‌ بر وی ‌را برطرف‌ سازد و راه‌ گشایشی‌ به‌ رویش‌ پدید آورد.

عائشه‌ رضی الله عنها  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ می‌گوید: بسیار بزرگ‌ و با برکت ‌است‌ ذاتی‌ که‌ شنوایی‌ او همه‌ چیز را فراگرفته‌ است‌؛ من‌ سخن‌ خوله‌ دختر ثعلبه‌ را شنیدم‌ آن‌ گاه‌که‌ از شوهرش‌ نزد رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  شکایت‌ می‌کرد و درحالی‌که ‌برخی‌ از آن‌ را از من‌ مخفی‌ می‌داشت‌، می‌گفت: «یا رسول‌الله! شوهرم ‌اوس ‌بن‌ صامت‌ جوانی‌ام‌ را خورد، شکمم‌ را برای‌ او پراکندم‌ (یعنی‌ فرزندان ‌بسیاری‌ برای‌ او به‌ دنیا آوردم) تا آن‌که‌ چون‌ سنم‌ بالا رفت‌ و از بچه ‌آوردن‌ ماندم‌، اینک‌ از من‌ ظهار کرده‌ است‌. بارخدایا! من‌ به‌سوی‌ تو شکایت‌ می‌کنم‌». عائشه‌ رضی الله عنها  می‌افزاید: پس‌ او پیوسته‌ به‌ بارگاه‌ الهی‌ ناله‌ و زاری‌ می‌کرد تا آن‌که‌ جبرئیل‌  علیه السلام  این‌ آیات‌ را فرود آورد. در کتب‌ حدیث‌ آمده‌ است‌ که ‌اوس ‌بن ‌صامت‌ رضی الله عنه  ـ از انصار ـ در خلال‌ یک‌ جنگ‌ لفظی‌ به‌ خوله‌ همسرش ‌گفت: «تو بر من‌ همانند پشت‌ مادرم‌ هستی‌»[1]. اما در دم‌ از گفتن‌ این‌ سخن ‌پشیمان‌ شد و خوله‌ را به‌سوی‌ خویش‌ فراخواند. ولی‌ خوله‌ سرباز زد و گفت: سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در ید اوست‌، به‌ من‌ نمی‌رسی‌ ـ درحالی‌که‌ گفتی‌ آنچه‌ را که‌ گفتی‌ ـ تا آن‌ گاه‌ که‌ خدا عزوجل  و رسولش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در این‌ باره‌ حکم‌ کنند. پس‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و ماجرا را به‌ ایشان‌ گفت‌ و اضافه‌ کرد؛ یا رسول‌الله! اگر برایم‌ در بازگشت‌ به‌ شوهرم‌ رخصتی‌ می‌یابید، هم‌ دل‌ من‌ و هم‌ دل‌ شوهرم‌ را آرام ‌گردانید و ما را از این‌ پریشانی‌ برهانید. اما رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «تا کنون ‌درباره‌ تو به‌ چیزی‌ دستور داده‌ نشده‌ام‌». در روایت‌ دیگری‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «به‌ نظرم‌ تو بر وی‌ حرام‌ گردیده‌ای‌». خوله‌ گفت: اما او نامی‌ از طلاق‌ نبرد. پس‌ در این‌ باره‌ مکررا با رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گفت‌و‌گو کرد اما چون‌ این‌ سخنان‌ مکرر وی‌ جوابی‌ دلخواه‌ به‌ بار نیاورد، به‌ زاری‌ به‌ پیشگاه‌ خدای‌ متعال‌ چنین‌ نالید: بارخدایا! من‌ نزد تو از حاجتمندی‌ و سختی‌ حال‌ خود شکایت ‌می‌برم‌. بارخدایا! کودکانی‌ دارم‌ خردسال‌ که‌ اگر آنان‌ را به‌ اوس‌ بپیواندانم‌ ضایع‌ می‌شوند و اگر آنان‌ را به‌ خود بپینوندانم‌، گرسنه‌ می‌مانند... لذا پی‌ هم‌ سرش‌ را به‌سوی‌ آسمان‌ بالا می‌کرد و می‌گفت: «اللهم‌ إنی‌ أشکو إلیک‌، اللهم‌ فأنزل‌ علی‌ لسان ‌نبیک». «بار خدایا! من‌ به‌سوی‌ تو شکایت‌ می‌برم‌. بارخدایا! (حل‌ مشکلم‌ را) بر زبان‌ نبی‌ خود نازل‌ کن‌». تا سرانجام‌ در باره‌ وی‌ قرآن‌ نازل‌ شد. آن‌گاه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بر وی‌ خواندند: ﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِی تُجَٰدِلُکَ فِی زَوۡجِهَا [المجادلة: 1].

«و خداوند گفت‌وگوی‌ شما دو تن‌ را می‌شنود» یعنی: سخنانی‌ را که‌ خوله‌ با رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در این‌ مورد رد و بدل‌ می‌کردند «هرآینه‌ الله شنوای‌ بیناست» پس‌هر شنیدنی‌ای‌ را می‌شنود و هر دیدنی‌ای‌ را می‌بیند و از جمله‌ آنچه‌ را که‌ میان ‌پیامبرش‌ و آن‌ زن‌ روی‌ داد. از این‌ آیات‌ دانسته‌ می‌شود که‌ شکوه‌ کردن‌ به‌سوی ‌خداوند عزوجل  از غم‌ و اندوه‌ و دلتنگی‌، مفیدترین‌ و مؤثرترین‌ راه‌ درمان‌ است‌ چنان‌که‌ خداوند متعال‌ شکوای‌ خوله‌ را شنید و به‌ دادخواهی‌ وی‌ آمد و انتظار و امیدش‌ را برآورده‌ کرد زیرا خوله‌ به‌ فضل‌ و احسان‌ پروردگارش‌ یقینی‌ واثق ‌داشت‌.

﴿ٱلَّذِینَ یُظَٰهِرُونَ مِنکُم مِّن نِّسَآئِهِم مَّا هُنَّ أُمَّهَٰتِهِمۡۖ إِنۡ أُمَّهَٰتُهُمۡ إِلَّا ٱلَّٰٓـِٔی وَلَدۡنَهُمۡۚ وَإِنَّهُمۡ لَیَقُولُونَ مُنکَرٗا مِّنَ ٱلۡقَوۡلِ وَزُورٗاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٞ٢

آن‌ گاه‌ حق‌ تعالی‌ در اجابت‌ دعای‌ خوله‌، حکم‌ ظهار را چنین‌ بیان‌ کرد: «آنان ‌که‌ از شما» مؤمنان‌ «با زنان‌ خود ظهار می‌کنند» ظهار این‌ است‌ که‌ مرد به‌ زنش‌ بگوید: تو بر من‌ همانند پشت‌ مادرم‌ هستی‌. یعنی‌ در حرمت‌. و سائر محارم ‌نیز در حکم‌ خود همچون‌ مادرند. پس‌ قصد مرد از ظهار، تشبیه‌ زن‌ یا عضوی‌ ازوی‌ به‌ یکی‌ از محارم‌ نسبی‌، یا سببی‌، یا رضاعی‌ خویش‌ به‌ قصد تحریم‌ است‌ که‌ این‌ در دوران‌ جاهلیت‌ از سخت‌ترین‌ صیغه‌های‌ طلاق‌ بود. بنابر این‌، کسی‌ که‌ به ‌زنش‌ چنین‌ سخنی‌ بگوید، به‌ اجماع‌ علما ظهار کرده‌ است‌ و خلافی‌ در این‌ نیست‌. آری‌! کسانی‌ که‌ با زنان‌ خود ظهار می‌کنند: «آن‌ زنان‌ مادران‌ ایشان‌ نیستند» پس ‌سخنی‌ که‌ شوهران‌ با به‌کار بردن‌ صیغه‌ ظهار به‌ زنانشان‌ می‌گویند، سخنی‌ است ‌دروغ‌، حرام‌ و منکر. این‌ تعبیر قرآنی‌، مفید توبیخ‌ و سرزنش‌ ظهار کنندگان‌ است‌. «مادران‌شان‌ جز کسانی‌ که‌ آنان‌ را زاده‌اند، نیستند و بی‌گمان‌ آنان‌ سخنی‌ ناپسند و دروغ ‌می‌گویند» یعنی: بی‌گمان‌ ظهار کنندگان‌ با گفتن‌ این‌ سخن‌ به‌ همسران‌ خویش‌، سخنی‌ زشت‌ و ناپسند می‌گویند که‌ شرع‌ آن‌ را انکار می‌کند. منکر: هر چیزی‌ است‌که‌ شرع‌، عقل‌ و طبع‌ آن‌ را انکار کند و ناپسند بدارد. زور: دروغ‌ و بهتان‌ است ‌زیرا زن‌ در حرمت‌ خود هیچ‌ شباهتی‌ به‌ مادر ندارد. «و هرآینه‌ الله عفو کننده‌ آمرزگار است» عفو: یعنی‌ حق‌ تعالی‌ بسیار بخشاینده‌ و بسیار آمرزنده‌ است‌؛ آن‌ گاه‌ که‌ پرداخت‌ کفاره‌ را راه‌ نجاتی‌ برایشان‌ از این‌ منکر گردانید. یا آمرزگار است‌ آنچه‌ را که‌ در دوران‌ جاهلیت‌ از آنان‌ در این‌ مورد سر زده‌ بود. شایان‌ ذکر است‌ که‌ ضابطه‌ نزد حنفی‌ها و مالکی‌ها در شخص‌ ظهارکننده‌ این‌ است‌ که‌ ظهار هر شوهر مسلمان‌ عاقل‌ و بالغی‌ واقع‌ می‌شود اما ظهار ذمی‌ صحت‌ ندارد و حکمی‌ هم‌ بر آن‌ مترتب‌ نمی‌شود. ولی‌ ضابطه‌ نزد شافعی‌ها و حنبلی‌ها این‌ است‌ که‌: هر کس ‌طلاقش‌ صحیح‌ بود، ظهارش‌ نیز صحیح‌ است‌؛ و آن‌ هر شخص‌ عاقل‌ و بالغی ‌است‌، اعم‌ از این‌که‌ مسلمان‌ باشد یا کافر بنابراین‌، ظهار شخص‌ ذمی‌ نیز صحت ‌دارد.

﴿وَٱلَّذِینَ یُظَٰهِرُونَ مِن نِّسَآئِهِمۡ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُواْ فَتَحۡرِیرُ رَقَبَةٖ مِّن قَبۡلِ أَن یَتَمَآسَّاۚ ذَٰلِکُمۡ تُوعَظُونَ بِهِۦۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ٣.

حکم‌ ظهارکننده‌ این‌ است: «و کسانی‌ که‌ با زنان‌ خود ظهار می‌کنند، سپس‌ از آنچه ‌که‌ گفته‌اند بر می‌گردند» یعنی: به‌ قصد جماع‌ و مقاربت‌ با زن‌ خود که‌ قبلا بر آن ‌بوده‌اند، برگشته‌ و از قصد تحریم‌ عدول‌ می‌کنند. این‌ برگشت‌ نزد شافعی‌ با نگاه ‌داشتن‌ زن‌ ظهارکننده‌ در قید ازدواج‌ به‌ مدت‌ زمانی‌ است‌ که‌ امکان‌ مفارقت ‌برای‌ شوهر در آن‌ مدت‌ وجود دارد، یعنی‌ برگشت‌ وی‌ با طلاق‌ ندادنش‌ پس‌ از ظهار است‌. نزد ابوحنیفه: برگشت‌ شوهر، با مباح‌ کردن‌ بهره‌برداری‌ از وی‌ بر خود ولو با نگاه‌ شهوت‌آمیز است‌. نزد مالک: برگشت‌ شوهر، با عزم‌ نمودن‌ وی‌ برجماع‌ است‌. و نزد حسن‌ بصری‌ و امام‌ احمد: برگشت‌ شوهر، با جماع‌ است‌. «پس‌ آزاد کردن‌ برده‌ای‌ است» یعنی: بر مردان‌ ظهارکننده‌ به‌ سبب‌ آنچه‌ که‌ از صیغه‌ ظهار گفته‌اند؛ آزاد کردن‌ برده‌ای‌ ـ یعنی‌ کنیز یا غلام‌ مملوکی‌ ـ واجب ‌است‌ و نیز ـ نزد جمهور بجز احناف‌ ـ واجب‌ است‌ که‌ برده‌ آزاد کرده‌ مؤمن ‌باشد؛ «پیش‌ از آن‌که‌ زن‌ و مرد با همدیگر تماس‌ گیرند» یعنی: پیش‌ از آن‌که‌ یکی‌ از آن‌ها از دیگری‌ بهره‌برداری‌ جنسی‌ نمایند. مراد از تماس‌ در اینجا ـ نزد حسن ‌بصری‌ ـ جماع‌ است‌ اما احناف‌ آن‌ را به‌ هرگونه‌ بهره‌برداری‌ جنسی‌ای‌ تفسیر کرده‌اند. بنابراین‌، برای‌ ظهارکننده‌ جواز ندارد که‌ با زن‌ ظهارکرده‌ خود جماع ‌(مقاربت) یا بهره‌برداری‌ جنسی‌ نماید تا آن‌ گاه‌ که‌ کفاره‌ نمی‌دهد «این» حکم ‌مذکور «به‌ آن‌ اندرز داده‌ می‌شوید» یعنی: به‌ آن‌ امر می‌شوید، یا به‌ وسیله‌ آن‌ از ارتکاب‌ ظهار بازداشته‌ می‌شوید «و خداوند به‌ آنچه‌ می‌کنید آگاه‌ است» پس‌ چیزی ‌از اعمالتان‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند و بدانید که‌ شما را در قبال‌ آن‌ جزا می‌دهد.

﴿فَمَن لَّمۡ یَجِدۡ فَصِیَامُ شَهۡرَیۡنِ مُتَتَابِعَیۡنِ مِن قَبۡلِ أَن یَتَمَآسَّاۖ فَمَن لَّمۡ یَسۡتَطِعۡ فَإِطۡعَامُ سِتِّینَ مِسۡکِینٗاۚ ذَٰلِکَ لِتُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۚ وَتِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِۗ وَلِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ٤.

«پس‌ هرکس‌ که‌ آن‌ را نیافت» یعنی: هرکس‌ در ملک‌ خویش‌ برده‌ای‌ نیافت‌ و به‌ پرداخت‌ قیمت‌ آن‌ نیز قادر نشد، یا برده‌ای‌ نیافت‌ که‌ آن‌ را خریداری‌ کند، مانند زمان‌ حاضر؛ «پس‌ بر وی‌ روزه‌ داشتن‌ دو ماه‌ پی‌درپی‌ است‌ پیش‌ از آن‌که‌ آن‌ دو با یک‌دیگر تماس‌ گیرند» یعنی: بر شوهر است‌ که‌ دو ماه‌ متوالی‌ روزه‌ بدارد و درخلال‌ آن‌ دو ماه‌ هیچ‌ روزی‌ را نخورد پس‌ اگر بدون‌ عذر روزی‌ را خورد، باید روزه‌ را از سربگیرد همچنان‌ اگر با زن‌ ظهارشده‌ خود در شب‌ یا روز به‌ عمد جماع‌کرد، باید روزه‌ را از سر بگیرد. شافعی  رحمه الله  می‌گوید: اگر در شب‌ جماع‌ کرد، روزه ‌را از سر نگیرد زیرا شب‌ محل‌ روزه‌ نیست‌ اما رأی‌ ابوحنیفه‌ و مالک‌  رحمه الله  خلاف‌ این‌ است‌. «پس‌ کسی‌ که‌ نتوانست» یعنی: نتوانست‌ دو ماه‌ پی‌درپی‌ روزه ‌بگیرد؛ به ‌سبب‌ پیری‌، یا بیماری‌ای‌ مزمن‌، یا اشتهای‌ مفرط به‌ مقاربت‌ جنسی‌ «پس‌ در آن‌ صورت‌، باید به‌ اطعام‌ شصت‌ مسکین‌ بپردازد» برای‌ هر مسکین‌ نصف ‌صاع‌[2] از گندم‌، یا یک‌ صاع‌ از خرما یا جو در نزد احناف‌ و یک‌ مد[3] از گندم‌، یا نصف‌ صاع‌ از خرما یا جو در نزد شافعی‌ها و حنبلی‌ها. البته‌ پرداخت‌ کفاره‌ قبل‌ از تماس‌ یا بهره‌گیری‌ جنسی‌ است‌. ظاهر فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿فَإِطۡعَامُ سِتِّینَ مِسۡکِینٗاۚ دلیل‌ برآن‌ است‌ که‌ ناگزیر باید عدد شصت‌ کامل‌ باشد بنابراین‌، اگر یک‌ مسکین‌ را به ‌مدت‌ شصت‌ روز اطعام‌ کرد ـ در نزد جمهور ـ از او پذیرفته‌ نیست‌ اما در نزد احناف‌ اطعام‌ یک‌ نفر در شصت‌ روز نیز جایز و پذیرفته‌ است‌ و هم‌ جایز است‌ که ‌شصت‌ مسکین‌ را به‌ یکباره‌ اطعام‌ کند تا سیر شوند، یا به‌ آنان‌ چیزی‌ بدهد که ‌سیرشان‌ گرداند.

علما بر این‌ امر که‌ پرداخت‌ کفاره‌ ظهار ترتیب‌ دارد، اتفاق‌ نظر دارند. یعنی: در مرتبه‌ اول‌ آزادسازی‌ برده‌ است‌ و در صورت‌ نیافتن‌ برده‌، روزه‌ گرفتن‌ و در صورت‌ ناتوانی‌ از گرفتن‌ روزه‌، کفاره‌ آن‌ طعام‌ دادن‌ شصت‌ مسکین‌ است‌. همچنین‌ فقها اتفاق‌ نظر دارند بر این‌که‌ اگر کسی‌ قبل‌ از پرداخت‌ کفاره‌ جماع‌ کرد، پروردگارش‌ را نافرمانی‌ کرده‌ و گنه‌کار شده‌ است‌ ولی‌ بر او کفاره‌ خاصی‌ نیست‌ و باید توبه‌ و استغفار نماید و در عین‌ حال‌ کفاره‌ ظهار بر ذمه‌ وی‌ برقرار می‌ماند و حرمت‌ همسرش‌ نیز بر وی‌ باقی‌ می‌ماند تا کفاره‌ بدهد. خاطرنشان‌ می‌شود که ‌تفصیل‌ احکام‌ ظهار در کتاب‌های فقه‌ آمده‌ است‌.

«این‌ برای‌ آن‌ است‌ که‌ به‌ الله و پیامبرش‌ منقاد شوید» یعنی: به‌ این‌ احکام‌ حکم ‌کردیم‌ تا به‌ این‌ اوامر و مشروعات‌ خداوند عزوجل  باور و تصدیق‌ کنید لذا در برابر حدود شرع‌ بایستید و از آن‌ تجاوز نکنید و به‌ ارتکاب‌ ظهار که‌ سخن‌ منکر، دروغ ‌و بهتانی‌ بیش‌ نیست‌، برنگردید «و این» احکام‌ یاد شده «حدود خداوند است» پس‌ از حدود و مرزهایی‌ که‌ او برای‌ شما مقرر و معین‌ کرده‌ است‌ تجاوز نکنید لذا حق‌ تعالی‌ برای‌ شما بیان‌ کرده‌ است‌ که‌ ظهار معصیتی‌ است‌ و اگر مرتکب‌ آن ‌شدید، ادای‌ کفاره‌ آن‌ موجب‌ عفو و مغفرت‌ می‌شود «و برای‌ کافران» یعنی: برای‌ کسانی‌ که‌ در برابر حدود خداوند عزوجل  توقف‌ نمی‌کنند؛ «عذابی‌ دردناک‌ است» هم‌ در دنیا و هم‌ در آخرت‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُحَآدُّونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ کُبِتُواْ کَمَا کُبِتَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ وَقَدۡ أَنزَلۡنَآ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖۚ وَلِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٞ مُّهِینٞ٥

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ با خداوند و پیامبرش‌ محاده‌ می‌کنند ذلیل‌ شدند» مانند ذلت‌ و نگونساری‌ای‌ که‌ در روز بدر به‌ مشرکان‌ دست‌ داد، چرا که‌ خدای ‌ عزوجل ‌ با قتل‌ واسارت‌ و سرکوب‌، خوار و ذلیل‌شان‌ گردانید «چنان‌که‌ ذلیل‌ شدند کسانی‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند» یعنی: به‌ مانند خواری‌ و خفت‌ کفار امت‌های‌ گذشته‌ که‌ به‌ سبب ‌مخالفت‌ با پیامبران‌ خود، ذلیل‌ و حقیر و بی‌مقدار شدند. محاده: ستیز، دشمنی‌ ومخالفت‌ و در اصل‌ به‌ معنای‌ ممانعت‌ است‌، از این‌ جهت‌ به‌ دربان‌ حداد گفته ‌می‌شود. مکبوت: کسی‌ است‌ که‌ به‌ خواری‌ درافتاده‌ است‌. «و به‌ راستی‌ آیاتی ‌بینات‌ را فرود آوردیم» درباره‌ کسانی‌ از امت‌های‌ پیشین‌ که‌ با خدا و رسولش‌ سر ستیز گرفتند. به قولی: مراد از آیات‌ بینات‌؛ معجزات‌ است‌ «و کافران‌ را عذابی‌ مهین ‌است» مهین: عذابی‌ است‌ که‌ صاحبش‌ را خوار، بی‌مقدار و ذلیل‌ می‌گرداند و عزت‌ و اعتبار وی‌ را از بین‌ می‌برد.

﴿یَوۡمَ یَبۡعَثُهُمُ ٱللَّهُ جَمِیعٗا فَیُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوٓاْۚ أَحۡصَىٰهُ ٱللَّهُ وَنَسُوهُۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٌ٦

«روزی‌ که‌ خداوند همگی‌ آنان‌ را یکجا برانگیزد» در یک‌ زمان‌ و بدون‌ استثنا، به‌گونه‌ای‌ که‌ کسی‌ از آنان‌ باقی‌ نماند که‌ از گور برانگیخته‌ نشده‌ باشد «سپس‌ آنان‌ را از آنچه‌ کرده‌ بودند» در دنیا از اعمال‌ زشت‌؛ «خبر دهد» با وجود کثرت‌ و اختلاف‌ انواع‌ آن‌ اعمال‌؛ تا حجت‌ بر آن‌ها تمام‌ گردد و خجالت‌ و شرمساری‌ آن‌ها برملا شود «خداوند آن‌ را در شمار آورده‌ است» یعنی: چیزی‌ از اعمال‌شان‌ از نزد وی ‌فوت‌ نگردیده‌ است‌ بلکه‌ همه‌ نزد وی‌ معلوم‌ و مشخص‌ است‌ «و اما آن‌ها آن‌ را» یعنی: اعمال‌ خود را «فراموش‌ کرده‌اند» و آن‌ را به‌ یاد نمی‌آورند؛ یا به‌ سبب ‌بسیاری‌ اعمال‌ زشتشان‌، یا به‌ جهت‌ بی‌اعتنایی‌ و اهمیت‌ ندادن‌شان‌ به‌ آن‌ پس‌ بناگاه ‌همه‌ این‌ اعمال‌ را حاضر و نوشته‌ شده‌ در نامه‌های‌ اعمال‌ خود می‌یابند «و خداوند بر همه‌ چیز گواه‌ است» یعنی: آگاه‌ و ناظر است‌ پس‌ چیزی‌ بر وی‌ غایب‌ و پنهان‌ نمی‌ماند.

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۖ مَا یَکُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ وَلَا خَمۡسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمۡ وَلَآ أَدۡنَىٰ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمۡ أَیۡنَ مَا کَانُواْۖ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُواْ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٌ٧

«آیا ندیدی» به‌ قلب‌ و عقل‌ خود «که‌ خداوند آنچه‌ را در آسمآن‌ها و آنچه‌ را در زمین‌ است‌ می‌داند؟» یعنی: آیا ندانستی‌ که‌ علم‌ خداوند عزوجل  به‌ آنچه‌ که‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ است‌، محیط می‌باشد به‌ نحوی‌ که‌ هیچ‌ چیز از آن‌ها بر وی‌ مخفی‌ نمی‌ماند «هیچ‌ رازگویی‌ای‌ میان‌ سه‌ تن‌ نیست‌ مگر این‌که‌ او چهارمین‌ آن‌هاست» و باآنان‌ در اطلاع‌ بر این‌ رازگویی‌ مشارکت‌ دارد. نجوی: برگرفته‌ از نجوه‌ است‌ و نجوه: زمینی‌ است‌ بلند و مرتفع‌. وجه‌ مناسبت‌ این‌ است‌ که‌ رازگویان‌ در جایی ‌بلند به‌ تنهایی‌ با یک‌دیگر خلوت‌ می‌کنند تا کسی‌ به‌ رازگویی‌شان‌ گوش‌ فراندهد «و نه‌ میان‌ پنج‌ تن‌ مگر این‌که‌ او ششمین‌ آن‌هاست» زیرا حق‌ تعالی‌ با هرکس‌ و هر تعدادی‌ همراه‌ است‌، چه‌ کم‌ باشند و چه‌ بسیار، او نهان‌ و آشکار همه‌ را می‌داند و هیچ‌ امر مخفی‌ای‌ بر وی‌ پنهان‌ نمی‌ماند «و نه‌ کمتر از این‌ و نه‌ بیشتر» یعنی: کمتر از عدد مذکور، چون‌ یک تن‌ و دو تن‌ و بیشتر از آن‌؛ مانند شش‌ تن‌ و هفت‌ تن‌ نیست‌ «مگر این‌که‌ او با آن‌هاست» پس‌ آنچه‌ را که‌ در میان‌ خود رازگویی‌ می‌کنند، می‌داند و چیزی‌ از رازهایشان‌ بر او مخفی‌ نمی‌ماند؛ «هرجا که‌ باشند» و در هر مکانی‌ از مکان‌ها که‌ قرار داشته‌ باشند «سپس‌ آنان‌ را آگاه‌ می‌کند» یعنی: آنان‌ را خبر می‌دهد «در روز قیامت‌ از آنچه‌ کرده‌اند» پس‌ در قبال‌ آن‌ جزایشان‌ می‌دهد لذا آن‌ها باید بدانند که‌ رازگویی‌ و نجوایشان‌ بر او مخفی‌ نبوده‌ است‌. البته‌ اعلام‌ و خبر دادن ‌حق‌ تعالی‌ از رازگویی‌های‌ کسانی‌ که‌ در میان‌ هم‌ به‌ بدی‌ نجوی‌ می‌کردند به‌خاطر آن‌ نیز هست‌ که‌ اعلام‌ آن‌، توبیخ‌ و سرکوبی‌ برای‌شان‌ و الزام‌آور حجت‌ علیه‌ آنان ‌باشد «بی‌گمان‌ خداوند به‌ هر چیز داناست» به‌ طور یکسان‌؛ اعم‌ از امور آشکار و امور نهان‌.

ابن‌ عباس رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: روزی‌ ربیعه‌ و حبیب‌ پسران ‌عمرو و صفوان‌بن‌امیه‌ با یک‌دیگر به‌طور خصوصی‌ صحبت‌ می‌کردند پس‌ یکی‌ از آنان‌ به‌ دو تن‌ دیگر گفت: به‌نظر شما آیا خداوند آنچه‌ را که‌ هم ‌اکنون‌ ما با یک‌دیگر می‌گوییم‌، می‌داند؟ دیگری‌ گفت: او بعضی‌ از آن‌ را می‌داند و بعضی ‌دیگر را نمی‌داند. سومی‌ گفت: اگر بعضی‌ را بداند پس‌ یقینا همه‌ آن‌ را می‌داند. همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ نُهُواْ عَنِ ٱلنَّجۡوَىٰ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ وَیَتَنَٰجَوۡنَ بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَمَعۡصِیَتِ ٱلرَّسُولِۖ وَإِذَا جَآءُوکَ حَیَّوۡکَ بِمَا لَمۡ یُحَیِّکَ بِهِ ٱللَّهُ وَیَقُولُونَ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ لَوۡلَا یُعَذِّبُنَا ٱللَّهُ بِمَا نَقُولُۚ حَسۡبُهُمۡ جَهَنَّمُ یَصۡلَوۡنَهَاۖ فَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ٨

ابن‌ابی‌ حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ روایت‌ می‌کند: در میان‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و یهود متارکه‌ای‌ بود اما یهود دست‌ از شیطنت‌ برنداشتند و هرگاه‌ مردی‌ از اصحاب رضی الله عنهم  از نزدشان‌ می‌گذشت‌، می‌نشستند و در میان‌ هم‌ به‌ سرگوشی‌ و رازگویی‌ پرداخته‌ با چشم‌ و ابرو اشارات‌ و کنایاتی‌ رد و بدل‌ می‌کردند تا آن‌ مؤمن ‌گمان‌ کند که‌ آن‌ها درباره‌ قتل‌ وی‌، یا در امری‌ که‌ ناخوشایند وی‌ است‌ باهم‌ نجوی ‌می‌کنند. بنا به‌ روایتی‌ دیگر: منافقان‌ نیز همین‌ کار را می‌کردند پس‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آن‌ها را از نجوی‌ نهی‌ کردند اما باز هم‌ آن‌ها از نجوی‌ دست‌ برنداشتند، همان‌ بود که‌نازل‌ شد: «آیا به‌سوی‌ کسانی‌ ندیدی‌ که‌ از نجوی‌ نهی‌شدند، سپس‌ به‌ آنچه‌ که‌ از آن‌نهی‌ شده‌اند باز می‌گردند و باهم‌ به‌ گناه‌ نجوی‌ می‌کنند» یعنی: به‌ غیبت‌ و آزار دادن ‌مؤمنان‌ و مانند این‌ از گناهان‌ دیگر؛ چون‌ دروغ‌، ظلم‌ و توطئه‌ علیه‌ مسلمانان‌ «و» باهم‌ راز می‌گویند به «عدوان» یعنی: به‌ سخنانی‌ که‌ تعدی‌ علیه‌ مؤمنان‌ است‌ «و» باهم‌ راز می‌گویند به «نافرمانی‌ از پیامبر» یعنی: به‌ مخالفت‌ با وی «و چون‌به‌ نزدت‌ آیند بر تو به‌ نحوی‌ درود می‌گویند که‌ خداوند تو را به‌ آن‌ درود نگفته‌ است» یهودیان‌ چون‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  می‌آمدند، می‌گفتند: «السام علیک: مرگ‌ برتو» و ظاهرا این‌گونه‌ وانمود می‌کردند که‌ به‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سلام‌ گفته‌اند در حالی‌ که ‌باطنا مرگ‌ را اراده‌ داشتند. و رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در پاسخ‌ آنان‌ می‌گفتند: «وعلیکم: بر خود شما باد».

چنان‌که‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ بخش‌ از آیه‌ کریمه‌ از عائشه‌ رضی الله عنها  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: گروهی‌ از یهودیان‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند و گفتند: «السام‌ علیک‌ یا أبا القاسم‌». من‌ در پاسخ‌ آن‌ها گفتم: «السام علیکم و فعل الله بکم». «مرگ‌ بر خود شما و خدا شما را بمیراند و نابود کند». رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: ساکت‌ باش‌ ای‌ عائشه‌! زیرا خداوند متعال‌ بدگویی‌ و بد زبانی‌ را دوست ‌ندارد. گفتم: یا رسول ‌الله! آیا نمی‌دانید که‌ آن‌ها چه‌ می‌گویند؟ فرمودند: آیا نمی‌بینی‌ که‌ سخن‌شان‌ را به‌ خودشان‌ بر می‌گردانم‌؟ (و بدون‌ زیاده‌روی) می‌گویم: «و علیکم: بر خود شما باد!». آن‌ گاه‌ این‌ بخش‌ از آیه‌ نازل‌ شد.

«و در دل‌های خویش» یعنی: در میان‌ خویش‌ «می‌گویند: چرا به‌ خاطر آنچه‌ می‌گوییم‌ خداوند عذابمان‌ نمی‌کند؟» یعنی: اگر محمد صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ راستی‌ پیامبر بود، باید خداوند عزوجل  به ‌خاطر اهانت‌ و استخفافی‌ که‌ این‌ سخن‌ ما نسبت‌ به‌ وی‌ در بر دارد، ما را عذاب‌ می‌کرد. اما آن‌ها غافل‌ از این‌ بودند که‌ خداوند متعال‌ حلیم‌ است‌ پس‌ به‌ تعذیب‌ کسی‌ که‌ خود وی‌ را دشنام‌ دهد تعجیل‌ نمی‌کند چه‌ رسد به‌ کسی‌ که ‌پیامبرش‌ را دشنام‌ داده‌ است‌!! به ‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: اگر او پیامبر می‌بود، باید این‌ سخنش‌ در مورد ما که‌ می‌گوید: «و علیکم: مرگ‌ بر خود شما باد!» اجابت ‌می‌شد و همین‌که‌ او این‌ سخن‌ را می‌گفت‌، بی‌درنگ‌ مرگ‌ بر ما فرود می‌آمد؛ «جهنم‌ آنان‌ را بس‌ است» از روی‌ عذاب‌، یعنی‌ عذاب‌ جهنم‌ برایشان‌ از مرگ ‌عاجل‌ و در دم‌ کفایت‌گر است‌ «به‌ آن‌ درآیند پس چه‌ بد سرانجامی‌ است» یعنی: جهنم‌ چه‌ بد بازگشتگاهی‌ است‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا تَنَٰجَیۡتُمۡ فَلَا تَتَنَٰجَوۡاْ بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَمَعۡصِیَتِ ٱلرَّسُولِ وَتَنَٰجَوۡاْ بِٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِیٓ إِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَ٩

«ای‌ مؤمنان‌، چون‌ با یک‌ دیگر راز می‌گویید باید که‌ به‌ گناه‌ و تعدی‌ و نافرمانی‌ پیامبر راز نگویید» چنان‌که‌ یهود و منافقان‌ چنین‌ می‌کنند «و در باب‌ نیکوکاری‌ و پرهیزگاری» یعنی: در طاعت‌ و ترک‌ معصیت‌ «راز گویید و از خداوندی‌ که‌ به‌سوی‌ او محشور می‌شوید» برای‌ حساب‌ «پروا کنید» و بدانید که‌ او شما را در برابر اعمالتان‌ جزا می‌دهد.

﴿إِنَّمَا ٱلنَّجۡوَىٰ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ لِیَحۡزُنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَیۡسَ بِضَآرِّهِمۡ شَیۡ‍ًٔا إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١٠

«جز این‌ نیست‌ که‌ نجوی» یعنی: راز گفتن‌ به‌ گناه‌ و تجاوز و نافرمانی‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  «از شیطان‌ است» یعنی: از آرایش‌دهی‌ و وسوسه‌افگنی‌ شیطان‌ است‌ «تا مؤمنان‌ را اندوهگین‌ کند» یعنی: او گفت‌وگوی‌ محرمانه‌ به‌ قصد گناه‌، تجاوز و نافرمانی‌ از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را به‌ خاطر آن‌ آرایش‌ می‌دهد تا مؤمنان‌ را به‌ اندوه‌ و غم‌ درافگند زیرا چنین‌ رازگویی‌هایی‌ سبب‌ ایجاد این‌ واهمه‌ در آنان‌ می‌شود که‌ چه‌ بسا توطئه‌ای ‌علیه‌ آنان‌ سازمان‌ داده‌ شده‌ و نیرنگی‌ علیه‌ آنان‌ سنجیده‌ می‌شود و رازگویی‌ها در این‌ گونه‌ موارد است‌ «و هیچ‌ زیان‌ رساننده‌ به‌ ایشان‌ نیست» یعنی: شیطان‌ یا رازگویی‌ای‌ که‌ شیطان‌ آن‌ را می‌آراید، به‌ مؤمنان‌ هیچ‌ زیانی‌ نمی‌رساند «مگر به‌ اذن‌ الله» یعنی: جز به‌ مشیت‌ و علم‌ وی‌ «و مؤمنان‌ باید فقط بر خداوند توکل ‌کنند» یعنی: باید کار خود را به‌ او موکول‌ کرده‌، تمام‌ شئون‌ خویش‌ را به‌ او سپرده ‌و از شر شیطان‌ به‌ او پناه‌ ببرند و از مخاوفی‌ که‌ شیطان‌ برایشان‌ می‌آراید، پروایی ‌نداشته‌ باشند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌، مسلم‌ و غیر آنان‌ از ابن‌ مسعود رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «إذا کنتم‌ ثلاثة‌ فلا یتناجی‌ اثنان‌ دون‌ الثالث‌، فإن‌ ذلک‌ یحزنه». «هرگاه‌ شما سه‌ تن‌ بودید پس‌ نباید دو تن‌ جدا از نفر سوم‌ راز گویند زیرا این‌ کار او را اندوهگین‌ می‌سازد». و این‌ از آداب‌ اسلام‌ است‌. پس‌ هرگاه‌ سه ‌تن‌ در جایی‌ بودند، نباید دو تن‌ از آنان‌ باهم‌ رازگویی‌ کنند تا آن‌ گاه‌ که‌ نفر چهارمی‌ پیدا شود که‌ با آن‌ نفر سوم‌ سخن‌ بگوید چنان‌که‌ ابن‌ عمر رضی الله عنه  چنین ‌می‌کرد. البته‌ همه‌ اعداد در این‌ حکم‌ یکسان‌ است‌؛ یعنی‌ چهار نفر باهم‌ در حضور شخص‌ پنجمی‌، یا صد نفر و بیشتر مثلا در حضور یک‌ تن‌ باهم‌ رازگویی‌ نکنند چرا که‌ این‌ اندوه‌ و نگرانی‌ در مورد آن‌ یک‌ تن‌ تحقق‌ پیدا می‌کند بلکه‌ حزن‌ و اندوه‌ او در حضور جمع‌ بسیاری‌ که‌ باهم‌ مشغول‌ رازگویی‌اند و فقط او را از این ‌جمع‌ تنها می‌گذارند، بسیار بیشتر است‌. دلیل‌ این‌که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فقط از سه‌ تن‌یاد نمودند این‌ است‌ که‌ عدد سه‌ نخستین‌ عددی‌ است‌ که‌ این‌ معنی‌ در آن‌ متصور می‌باشد اما ظاهر حدیث‌ تمام‌ احوال‌ و تمام‌ زمان‌ها را در بر می‌گیرد و رأی‌ جمهور علما نیز همین‌ است‌. همچنین‌ یکسان‌ است‌ که‌ رازگویی‌ در امر واجبی‌ باشد، یا در امر مستحب‌ یا در امر مباحی‌ زیرا این‌ معنی‌ در همه‌ آن‌ها وجود پیدا می‌کند.

قتاده‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: منافقان‌ در میان‌ هم‌ رازگویی ‌می‌کردند و این‌ امر مؤمنان‌ را بر سر خشم‌ می‌آورد و برایشان‌ سنگین‌ تمام‌ می‌شد پس‌ خدای‌  عزوجل ‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ نمود.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قِیلَ لَکُمۡ تَفَسَّحُواْ فِی ٱلۡمَجَٰلِسِ فَٱفۡسَحُواْ یَفۡسَحِ ٱللَّهُ لَکُمۡۖ وَإِذَا قِیلَ ٱنشُزُواْ فَٱنشُزُواْ یَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ١١

قتاده‌ و مجاهد در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گویند: اصحاب‌ در جای‌ گرفتن‌ به‌ مجلس‌ رسول ‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  با همدیگر رقابت‌ می‌کردند و هر یکی‌ از آنان‌ می‌شتافت ‌تا جایگاهش‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نزدیک‌تر باشد لذا دستور داده‌ شدند تا برای‌ یک‌دیگر جای‌ باز کنند. به‌ روایتی‌ دیگر: این‌ آیه‌ در روز جمعه‌ نازل‌ شد زیرا گروهی‌ از اهل‌ بدر به‌ مسجد آمدند و جای‌ تنگ‌ بود پس‌ کسی‌ برایشان‌ جای‌ باز نکرد بناچار بر پا ایستادند پس‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  تعدادی‌ را به‌ شمار آنان‌ بر پا ساختند و بدریان‌ را به‌ جایشان‌ نشاندند اما این‌ کار بر آن‌ گروه‌ ناخوش‌ آمد، همان‌ بود که‌ نازل‌ شد: «ای‌ مؤمنان‌! چون‌ به‌ شما گفته‌ شود که‌ گشاده‌ بنشینید پس‌ جای‌ را گشاده ‌کنید» و حسن‌ ادب‌ را با یک‌دیگر رعایت‌ کنید؛ از طریق‌ جای‌ باز کردن‌ در مجلس‌و عدم‌ تنگ ‌گرفتن‌ جای‌ بر همدیگر «تا خداوند برای‌ شما گشاده‌ کند» یعنی: جای ‌را گشاده‌ کنید تا خداوند عزوجل  برای‌ شما در بهشت‌ گشایش‌ پدید آورد.

حکم‌ این‌ آیه‌ درباره‌ هر مجلسی‌ که‌ مسلمانان‌ برای‌ خیر و دریافت‌ پاداش‌ الهی ‌در آن‌ اجتماع‌ می‌کنند، عام‌ است‌؛ خواه‌ آن‌ مجلس‌، مجلس‌ جهادی‌ و جنگی ‌باشد، یا مجلس‌ ذکر، یا در نماز جمعه‌ و هرکس‌ جلوتر از دیگران‌ در مکانی ‌سبقت‌ گرفت‌، به‌ آن‌ مکان‌ ذی‌حق‌تر است‌ ولی‌ باید برای‌ برادر مسلمان‌ خویش‌ نیز جای‌ باز کند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «لا یقم ‌الرجل‌ من‌ مجلسه‌ ثم‌ یجلس‌ فیه‌، ولکن‌ تفسحوا وتوسعوا». «شخص‌، شخص‌ دیگری‌ را از محل‌ نشستن‌ وی‌ برنخیزاند تا خود در آن‌ بنشیند ولی‌ جای‌ باز کنید و گشاده ‌دارید».

آیه‌ کریمه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که‌ هرکس‌ بر بندگان‌ خدا عزوجل  درهای‌ خیر و رحمت‌ را بگشاید، خداوند عزوجل  بر او درهای‌ خیر دنیا و آخرت‌ را می‌گشاید. پس ‌سزاوار نیست‌ که‌ آیه‌ کریمه‌ را فقط به‌ گشاده‌ کردن‌ جای‌ در مجالس‌ مقید و محدود گردانیم‌ بلکه‌ مراد از آن: رساندن‌ خیر برای‌ مسلمان‌ و داخل‌ نمودن‌ سرور و شادی ‌در قلب‌ وی‌ است‌، از این‌ جهت‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «ومن‌ یسر علی‌ معسر یسر الله‌ علیه‌ فی ‌الدنیا والآخرة‌، والله‌ فی‌ عون‌ العبد ما کان‌ العبد فی‌ عون‌ أخیه‌». «هر کس‌ بر تنگدستی‌ آسان‌ بگیرد، خدای ‌ عزوجل  بر او در دنیا و آخرت‌ آسان‌ می‌گیرد و خداوند در یاری‌ بنده‌ خویش‌ است‌ تا آن‌ گاه‌ که‌ بنده‌ در یاری‌ برادر مسلمان‌ خود باشد». البته‌ رعایت‌ این‌ ادب‌ خاص‌، در غرس‌ محبت‌ و حس‌ احترام‌ در دل‌ها نسبت‌ به‌ یک ‌دیگر اثر بس‌ شگرفی‌ دارد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ همانجایی‌ از مجلس‌ می‌نشستند که‌ جای‌ نشستن‌ به‌ آن‌ منتهی ‌می‌شد ولی‌ صدر مجلس‌ از همانجایی‌ آغاز می‌شد که‌ ایشان‌ در آن‌ می‌نشستند و اصحاب رضی الله عنهم  بنابر مراتبی‌ که‌ داشتند، در مجلس‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  می‌نشستند پس ‌صدیق‌ رضی الله عنه  از جانب‌ راست‌ ایشان‌ می‌نشست‌، عمر رضی الله عنه  از جانب‌ چپ‌ ایشان‌ و پیش ‌روی‌ ایشان‌ هم‌ غالبا عثمان‌ و علی‌ رضی الله عنهما  می‌نشستند؛ زیرا آن‌ دو از کاتبان ‌وحی‌ بودند و رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آن‌ها را بدان‌ مأمور کرده‌ بودند. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌ مسعود رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «لیلنی ‌منکم‌ أولوالأحلام‌ والنهی‌ ثم‌ الذین‌ یلونهم‌، ثم‌ الذین‌ یلونهم». «باید که‌ صاحبان‌ اندیشه‌ و خرد از شما به‌ من‌ نزدیک‌ شوند، سپس‌ کسانی‌ که‌ نزدیک‌ به‌ ایشانند (در خرد و مرتبت) سپس‌ کسانی‌که‌ نزدیک‌ به‌ ایشانند». این‌ توصیه‌ به‌ خاطر آن‌ بود که: اهل‌ خرد و رأی‌ آنچه‌ را که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ارشاد می‌فرمودند درک‌ می‌کردند و می‌فهمیدند به‌ همین‌ جهت‌ تعدادی‌ از افراد را به‌ برخاستن‌ امر کردند تا بدریان‌ به‌جای‌ آن‌ها بنشینند. یا آنان‌ را بدان‌ جهت‌ به‌ برخاستن‌ امر کردند که‌ آن‌ها در حق ‌بدریان‌ کوتاهی‌ کرده‌ بودند. یا برای‌ آن‌که‌ بدریان‌ نیز بهره‌ خویش‌ را از علم‌ برگیرند چنان‌که‌ آن‌ گروه‌ برگرفته‌اند. یا برای‌ تعلیم‌ این‌ ادب‌ که‌ اهل‌ فضل‌ را باید مقدم ‌داشت‌، از این‌ جهت‌ خداوند متعال‌ می‌فرماید: «و چون‌ گفته‌ شود برخیزید پس‌ برخیزید» یعنی: اگر از برخی‌ نشسته‌گان‌ در مجلس‌ خواسته‌ شد که‌ از جاهای‌ خود برخیزند تا اهل‌ فضل‌ در دین‌ و اهل‌ علم‌ به‌ خداوند عزوجل  و دینش‌ در آن‌ بنشینند پس ‌باید که‌ برخیزند.

این‌ دستور شامل‌ این‌ نیز می‌شود که‌ اگر صاحب‌ مجلس‌ برای‌ کسانی‌ که‌ در مجلس ‌وی‌ دعوت‌ شده‌اند گفت: برخیزید، لازم‌ است‌ که‌ اجابت‌ کنند.

اگر کسی‌ دیگری‌ را مأمور کرد تا زود هنگام‌ به‌ مسجد رفته‌ و برای‌ او جایی‌ بگیرد، یا سجاده‌ای‌ را به‌ این‌ منظور فرستاد، این‌ کار مکروه‌ نیست‌.

کسی‌ که‌ به‌ جایی‌ نشست‌ سپس‌ به‌ خاطر حاجتی‌ از آنجا برخاست‌ و مجددا به‌ آن ‌برگشت‌، او به‌ جای‌ خویش‌ سزاوارتر است‌.

اما فقها درباره‌ این‌ مسئله‌ که‌ آیا ایستادن‌ در جلوی‌ شخص‌ تازه‌ وارد جواز دارد یا خیر؟ اختلاف ‌نظر دارند، بعضی‌ آن‌ را اجازه‌ داده‌اند با استناد به‌ حدیث‌ شریف‌: «قوموا إلی‌ سیدکم: برای‌ سرورتان‌ برخیزید» که‌ در شأن‌ سعدبن‌ معاذ رضی الله عنه  ـ به‌هنگام‌ خواستن‌ او از سوی‌ رسول‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  برای‌ داوری‌ در مورد یهودیان‌ بنی ‌قریظه‌ ـ وارد شده‌ است‌ و بعضی‌ آن‌ را با استناد به‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ منع‌ کرده‌اند: «من‌ أحب‌ أن‌ یتمثل‌ له‌ الرجال‌ قیاما فلیتبوأ مقعده‌ من ‌النار». «هر کس‌ دوست‌ دارد که ‌مردم‌ برای‌ او به‌ احترام‌ برپا ایستند، باید که‌ به‌ جای‌ نشستن‌ خود از آتش‌ جای ‌گیرد». برخی‌ از فقها هم‌ به‌ تفضیل‌ قایل‌ شده‌ و گفته‌اند: ایستادن‌ در جلو روی ‌کسی‌ که‌ از سفر می‌آید و در جلو روی‌ حاکم‌ در محل‌ ولایتش‌ جواز دارد. اما این‌که‌ ایستادن‌ در برابر اشخاص‌ را رسم‌ و سنت‌ دائمی‌ خویش‌ بگردانیم‌؛ درست‌ نیست‌ و این‌ کار از شعار عجم‌ می‌باشد زیرا در نظر باید داشت‌ که‌ کسی‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نزد اصحاب‌شان رضی الله عنهم  محبوب‌تر نبود اما چون‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌مجلس‌ وارد می‌شدند، اصحاب‌ برایشان‌ بپا نمی‌خاستند زیرا می‌دانستند که ‌رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از این‌ کار کراهت‌ دارند چنان‌که‌ ابن‌کثیر نقل‌ کرده‌ است‌.

«خداوند کسانی‌ از شما را که‌ ایمان‌ آورده‌اند و کسانی‌ را که‌ علم‌ داده‌ شده‌اند به ‌درجاتی‌ رفعت‌ می‌دهد» یعنی: خداوند عزوجل  کسانی‌ از شما را که‌ ایمان‌ و علم‌ داده‌ شده‌اند به‌ درجات‌ عالی‌ای‌ از کرامت‌ در دنیا و پاداش‌ آخرت‌ رفعت‌ می‌دهد؛ با فراهم‌ کردن‌ بهره‌ ایشان‌ در این‌ دو سرا و از جمله‌ این‌ درجات‌ و مراتب‌، بالا نشاندن‌ وی‌ در مجالس‌ است‌. امام‌ احمد و مسلم‌ روایت‌ کرده‌اند که ‌نافع‌بن‌عبدالحارث‌ که‌ والی‌ عمر رضی الله عنه  در مکه‌ بود، با عمر رضی الله عنه  در عسفان‌ ملاقات ‌کرد. عمر رضی الله عنه  به‌ وی‌ گفت: چه‌ کسی‌ را بر اهل‌ وادی‌ جانشین‌ خویش‌ کرده‌ای‌؟ او پاسخ‌ داد: ابن‌ ابزی‌ را که‌ مردی‌ از بزرگان‌ آزاده‌ شده‌ ما است‌. عمر رضی الله عنه  فرمود: آیا برده‌ آزاد شده‌ای‌ را بر ایشان‌ جانشین‌ کرده‌ای‌؟ نافع‌ پاسخ‌ داد: ای ‌امیرالمؤمنین‌! آخر او قاری‌ کتاب‌ خدا عزوجل  است‌، عالم‌ به‌ فرایض‌ است‌، قاضی ‌است‌! عمر رضی الله عنه  فرمود: آری‌! راست‌ گفتی‌! این‌ پیامبر شما صلی الله علیه و آله و سلم  بود که‌ در این ‌حدیث‌ شریف‌ فرمود: «إن‌ الله‌ لیرفع‌ بهذا الکتاب‌ قوما ویضع‌ به‌ آخرین». «بی‌گمان‌ خداوند عزوجل  قومی‌ را به‌ وسیله‌ این‌ کتاب‌ رفعت‌ می‌دهد و دیگرانی‌ را پست‌ می‌گرداند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عثمان‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «یشفع‌ یوم‌ القیامة‌ ثلاثة: الانبیاء، ثم‌ العلماء، ثم ‌الشهداء». «در روز قیامت‌ سه‌ گروه‌ شفاعت‌ می‌کنند: انبیا، سپس‌ علما، سپس ‌شهداء». از ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «سلیمان‌ علیه السلام  در میان‌ علم‌ ومال‌ و ملک‌ مخیر ساخته‌ شد؛ پس‌ علم‌ را اختیار کرد و به‌ سبب‌ علم‌؛ مال‌ و ملک‌ هم‌ به‌ وی‌ داده‌ شد».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نَٰجَیۡتُمُ ٱلرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَیۡنَ یَدَیۡ نَجۡوَىٰکُمۡ صَدَقَةٗۚ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ لَّکُمۡ وَأَطۡهَرُۚ فَإِن لَّمۡ تَجِدُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ١٢

«ای‌ مؤمنان‌! هرگاه‌ با پیامبر راز می‌گویید پس‌ نخست‌ پیش‌ از نجوایتان‌ صدقه‌ای ‌تقدیم‌ دارید» یعنی: چون‌ خواستید با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در امری‌ از امورتان‌ به‌ طور محرمانه‌ سخن‌ بگویید، باید قبل‌ از رازگویی‌تان‌ با وی‌، صدقه‌ای‌ بدهید. بیضاوی‌ می‌گوید: «در این‌ امر تعظیم‌ و بزرگداشت‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، بهره‌ و منفعتی‌ برای ‌فقرا، نهی‌ از افراط در سؤال‌ نمودن‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، ایجاد تمایز میان‌ مخلص‌ و منافق‌ و دوست‌دار آخرت‌ از دوست‌دار دنیاست‌». «این» تقدیم‌ صدقه‌ پیش‌ از رازگویی‌ با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  «برای‌ شما بهتر و پاکیزه‌تر است» یعنی: پاک‌کننده‌تر است ‌برای‌ نفسهای‌ شما زیرا طاعت‌ خدای‌  عزوجل ‌ در آن‌ می‌باشد «پس‌ اگر نیافتید، بی‌گمان‌ خداوند آمرزگار مهربان‌ است» یعنی: هرکس‌ از شما چنین‌ صدقه‌ای‌ را نیافت‌ پس‌ در راز گفتنش‌ با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بدون‌ تقدیم‌ صدقه‌، گناهی‌ بر وی‌ مترتب ‌نیست‌. خاطر نشان‌ می‌شود که‌ این‌ معنی‌ بر واجب‌ بودن‌ تقدیم‌ صدقه‌ قبل‌ از رازگویی‌ دلالت‌ می‌کند زیرا بخشایش‌ و آمرزش‌ مطرح‌ نمی‌شود مگر به‌ سبب ‌ترک‌ واجب‌.

﴿ءَأَشۡفَقۡتُمۡ أَن تُقَدِّمُواْ بَیۡنَ یَدَیۡ نَجۡوَىٰکُمۡ صَدَقَٰتٖۚ فَإِذۡ لَمۡ تَفۡعَلُواْ وَتَابَ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمۡ فَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ وَأَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥۚ وَٱللَّهُ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١٣

نقل‌ است‌ که‌ چون‌ خداوند عزوجل  آیه‌ قبل‌ را نازل‌ کرد، اهل‌ باطل‌ از نجوای‌ خود با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دست‌ برداشتند زیرا آنان‌ پیش‌ از نجوای‌ خود صدقه‌ای‌ تقدیم‌ نمی‌کردند و در عین‌ حال‌ این‌ کار بر اهل‌ ایمان‌ نیز دشوار آمد زیرا بسیاری‌ از ایشان‌ به‌ خاطر ضعف‌ مالی‌ای‌ که‌ داشتند، از رازگویی‌ با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  دست‌ کشیدند، همان‌ بود که‌ خداوند متعال‌ با نزول‌ این‌ آیه‌ حکم‌ قبلی‌ را از مؤمنان‌ برداشت‌ و برایشان‌ تخفیف‌ داد: «آیا ترسیدید که‌ پیش‌ از نجوایتان‌ صدقاتی‌ را تقدیم‌ دارید؟» یعنی: آیا در صورت‌ تقدیم‌ صدقه‌ از فقر و فاقه‌ ترسیدید، یا از انفاق‌ مال‌ ترسیدید، چراکه‌ از بخشیدن‌ مال‌ کراهت‌ دارید؟ مقاتل‌ می‌گوید: «حکم‌ تقدیم‌ نمودن‌ صدقه‌ قبل‌ از نجوی‌ با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فقط به‌ مدت‌ ده‌ شب‌ جاری‌ بود، سپس‌ منسوخ‌ شد». «حال‌ که‌ نکردید» یعنی: حال‌ که‌ امر به‌ تقدیم‌ صدقه‌ پیش‌ از نجوی‌ با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را اجرا نکردید، به‌ سبب‌ آن‌که‌ این‌ کار بر شما سنگین‌ بود؛ «و خداوند هم ‌از شما در گذشت» زیرا به‌ شما در ترک‌ این‌کار رخصت‌ داد؛ «پس‌ نماز را بر پا دارید و زکات‌ را بپردازید و خدا و رسولش‌ را اطاعت‌ کنید» یعنی: اکنون‌ که‌ از سوی ‌شما در تقدیم‌ صدقه‌ پیش‌ از نجوی‌ با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  سنگینی‌ و کندی‌ روی‌ داد پس‌ بر اقامه‌ نماز و دادن‌ زکات‌ و طاعت‌ خدا و رسولش‌ پایداری‌ ورزید «و خداوند به ‌آنچه‌ می‌کنید آگاه‌ است» پس‌ باید مراقب‌ احوالتان‌ باشید. این‌ هم‌ وعده‌ و هم‌ تهدید است‌.

ابن‌جریر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ دو آیه‌ (12 ـ 13) از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: مسلمانان‌ در سؤال‌کردن‌ از رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  زیاده‌روی‌ کردند تا بدانجا که‌ بر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فشار آمد پس‌ خدای ‌ عزوجل ‌ خواست‌ تا این‌ بار را از رسول‌ خویش‌ قدری‌ سبک‌ گرداند لذا آیه‌ پیش‌ فرستادن‌ صدقه‌ را نازل‌ کرد و چون ‌این‌ آیه‌ نازل‌ شد، بسیاری‌ از مردم‌ از سؤال‌ کردن‌ دست‌ کشیدند، آن‌ گاه‌ آیه: ﴿ءَأَشۡفَقۡتُم نازل‌ شد. مقاتل‌بن‌ حیان‌ می‌گوید: این‌ آیه‌ درباره‌ توانگران‌ نازل‌ شد زیرا آنان‌ در رازگویی‌ با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  زیاده‌روی‌ می‌کردند و بر فقرا در مجالس ‌غلبه‌ نموده‌ و عرصه‌ را برایشان‌ تنگ‌ ساخته‌ بودند تا بدانجا که‌ این‌ نجواهای ‌طولانی‌ ایشان‌ بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  ناخوش‌ آمد پس‌ خداوند عزوجل  این‌ آیه‌ را نازل ‌فرمود و به‌ دادن‌ صدقه‌ در هنگام‌ رازگویی‌ امر کرد پس‌ چون‌ تنگدستان‌ چیزی‌ را نیافتند و اهل‌ گشایش‌ و تمکن‌ نیز بخل‌ ورزیدند و این‌ حکم‌ بر اصحاب‌ دشوارآمد، همان‌ بود که‌ آیه‌ رخصت‌ نازل‌ شد. علی‌بن‌ابی‌طالب‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «درکتاب‌ خداوند متعال‌ آیه‌ای‌ است‌ که‌ قبل‌ از من‌ کسی‌ بدان‌ عمل‌ نکرده‌ و بعد از من‌ هم‌ کسی‌ به‌ آن‌ عمل‌ نمی‌کند؛ و آن‌ آیه‌:﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نَٰجَیۡتُمُ ٱلرَّسُولَ [المجادلة: 12] است‌ زیرا من‌ فقط یک‌ دینار داشتم‌ پس‌ آن‌ را فروختم‌ و هرگاه‌ که‌ با رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  راز می‌گفتم‌، درهمی‌ از آن‌ را صدقه‌ می‌دادم‌ تا آن‌ دینار تمام‌ شد، سپس‌ این‌ آیه‌ با آیه‌ بعدی‌ ﴿ءَأَشۡفَقۡتُم منسوخ‌ گردید».

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ تَوَلَّوۡاْ قَوۡمًا غَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مَّا هُم مِّنکُمۡ وَلَا مِنۡهُمۡ وَیَحۡلِفُونَ عَلَى ٱلۡکَذِبِ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ١٤

«آیا ندیدی» و نگاه‌ نکردی‌؟ یا معنی‌ این‌ است: به‌ من‌ خبر بده‌! و این‌ اسلوبی ‌بیانی‌ است‌ که‌ مراد از آن‌ به‌ تعجب ‌افگندن‌ مخاطب‌ می‌باشد. آری‌! آیا ندیدی‌ «به‌سوی‌ کسانی‌ که‌ با قومی‌ دوستی‌ ورزیدند» آنان‌ منافقان‌ بودند و با قومی‌ دوستی ‌ورزیدند «که‌ خداوند برآنان‌ خشم‌ آورده‌ است» که‌ این‌ غضب ‌شدگان‌، قوم‌ یهودند «نه‌ از شما هستند و نه‌ از آنان» یعنی: این‌ منافقان‌ نه‌ از شما هستند و نه‌ از یهودیان‌ چنان‌که‌ در آیه‌ دیگری‌ فرموده‌ است: ﴿مُّذَبۡذَبِینَ بَیۡنَ ذَٰلِکَ لَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ وَلَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِۚ [النساء: 143]. «در میان‌ این‌ و آن‌ مترددند، نه‌ با اینانند و نه‌ با آنان‌». این‌ احتمال ‌نیز وجود دارد که‌ مراد از آنان‌ یهود باشند؛ یعنی‌ ای‌ مؤمنان‌! نه‌ یهودیان‌ از شما هستند و نه‌ از منافقان‌ پس‌ چرا منافقان‌ با آنان‌ دوستی‌ می‌ورزند «و بر دروغ‌ سوگند می‌خورند» یعنی: منافقان‌ به‌ دروغ‌ سوگند می‌خورند که‌ مسلمانند، یا به‌ دروغ ‌سوگند می‌خورند که‌ اخبار و رازهای‌ مسلمانان‌ را به‌ یهودیان‌ انتقال‌ نداده‌اند «وآنان‌ می‌دانند» یعنی: حال‌ آن‌که‌ آنان‌ خود بطلان‌ امری‌ را که‌ بر آن‌ سوگند خورده‌اند می‌دانند و می‌دانند که‌ این‌ سوگند دروغ‌ است‌ و حقیقت‌ ندارد.

ابن ‌ابی ‌حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌ است: این‌ آیه‌ درباره‌ عبدالله بن ‌نبتل ‌منافق‌ نازل‌ شد که‌ با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  همنشینی‌ می‌کرد، آن‌ گاه‌ سخنان‌ ایشان‌ را به‌ یهودیان‌ می‌برد پس‌ روزی‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در حجره‌ای‌ از حجره‌های‌ همسرانشان ‌بودند که‌ بناگاه‌ فرمودند: «همینک‌ مردی‌ بر شما وارد می‌شود که‌ قلب‌ وی‌ قلب‌ جبار (طغیانگر متکبر ستمگر) است‌ و با دو چشم‌ شیطان‌ می‌نگرد». در این‌ اثنا عبدالله بن‌نبتل‌ که‌ چشمان‌ کبودی‌ داشت‌ وارد شد پس‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ او گفتند: «چرا تو و یارانت‌ مرا دشنام‌ می‌دهید؟». اما او سوگند یاد کرد که‌ این‌ کار را نکرده‌ است‌. ولی‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گفتند: «تو چنین‌ کرده‌ای‌». پس‌ از حجره‌ بیرون ‌رفت‌ و یاران‌ خویش‌ را آورد، آنان‌ نیز به‌ خدا سوگند یاد کردند که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را دشنام‌ نداده‌اند. در این‌ هنگام‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد.

﴿أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُمۡ عَذَابٗا شَدِیدًاۖ إِنَّهُمۡ سَآءَ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٥

«خداوند برای‌ آنان‌ عذابی‌ سهمگین‌ آماده‌ کرده‌ است» به‌ سبب‌ موالات‌ و دوستی‌شان‌ با یهود و سوگند خوردن‌شان‌ به‌ دروغ «هرآینه‌ بد است‌ آنچه‌ می‌کردند» از اعمال‌ زشت‌ و ننگینی‌ که‌ بر آن‌ خو کرده‌اند.

 

 

﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَیۡمَٰنَهُمۡ جُنَّةٗ فَصَدُّواْ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ فَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِینٞ١٦

«سوگندهایشان‌ را سپر گرفته‌اند» یعنی: این‌ منافقان‌ سوگندهای‌ دروغینی‌ را که‌ بر مسلمان‌ بودن‌ خود می‌خورند، وقایه‌ و سپری‌ برای‌ خونهایشان‌ قرار داده‌اند تا به ‌اتهام‌ کفر کشته‌ نشوند بنابراین‌، زبان‌هایشان‌ از بیم‌ کشته ‌شدن‌ ایمان‌ آورده‌ است‌ درحالی‌ که‌ دل‌هایشان‌ مؤمن‌ نیست «پس‌ مردم‌ را از راه‌ الله باز داشتند» یعنی: مردم‌ را از اسلام‌ بازداشتند؛ به‌ سبب‌ دلسرد ساختن‌ و سست‌ نمودن‌ دیگران‌ از روی ‌آوردن‌ به‌ اسلام‌، حقیر نشان‌ دادن‌ کاروبار مسلمانان‌ و تضعیف‌ شأن‌ و شوکت‌ ایشان «پس ‌برای‌ آنان‌ است‌ عذابی‌ مهین» یعنی: عذابی‌ خفتبار که‌ خوار و بی‌مقدارشان‌ می‌گرداند.

﴿لَّن تُغۡنِیَ عَنۡهُمۡ أَمۡوَٰلُهُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُهُم مِّنَ ٱللَّهِ شَیۡ‍ًٔاۚ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ١٧

«هرگز اموال‌ و اولادشان‌ چیزی» ولو اندک «از عذاب‌ خدا را از آنان‌ دفع‌ نمی‌کند. این‌ گروه» موصوف‌ به‌ آنچه‌ که‌ ذکر شد «اصحاب‌ دوزخ‌اند» و از آن‌ جدایی‌ و مفارقت‌ ندارند «آنان‌ در آن‌ جاویدانند» نه‌ از آن‌ بیرون‌ آورده‌ می‌شوند و نه‌ در آن ‌می‌میرند.

﴿یَوۡمَ یَبۡعَثُهُمُ ٱللَّهُ جَمِیعٗا فَیَحۡلِفُونَ لَهُۥ کَمَا یَحۡلِفُونَ لَکُمۡ وَیَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ عَلَىٰ شَیۡءٍۚ أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡکَٰذِبُونَ١٨

«روزی‌ که‌ خداوند ایشان‌ را همه‌ یکجا برانگیزد» بی‌آن‌که‌ احدی‌ از آنان‌ بتواند از حساب‌ و کتاب‌ بگریزد «آن‌ گاه‌ به‌ حضور او سوگند می‌خورند چنان‌که‌ برای‌ شما سوگند می‌خورند» یعنی: این‌ منافقان‌ در روز قیامت‌ نیز برای‌ خداوند عزوجل  سوگند دروغ ‌می‌خورند چنان‌که‌ برای‌ شما در دنیا سوگند می‌خورند پس‌ می‌گویند: سوگند به‌ تو ای‌ خداوند! ای‌ پروردگار ما! که‌ ما در دنیا چنین‌ نکرده‌ایم‌. این‌ از شدت‌ شقاوت‌ و بدبختی‌ آنان‌ است‌ زیرا در حالی‌ سوگند می‌خورند که‌ حقایق‌ در روز قیامت ‌برملا گشته‌ و همه‌ امور از روی‌ مشاهده‌، بدیهی‌ و نمایان‌ شده‌ است‌ و هیچ‌ راهی‌ به‌سوی‌ دغل‌بازی‌ نیست‌ «و می‌پندارند که‌ آنان‌ بر چیزی‌ هستند» یعنی: در آخرت ‌می‌پندارند که‌ با این‌ سوگندهای‌ دروغین‌ نفعی‌ را به‌سوی‌ خود جلب‌ نموده‌ یا ضرری‌ را از خویشتن‌ دفع‌ می‌کنند چنان‌که‌ در دنیا نیز چنین‌ می‌پنداشتند «آگاه ‌باشید که‌ بی‌گمان‌ آنان‌ دروغگویند» این‌ تأکیدات‌ متنوع‌ که‌ ادوات‌ متعدد تأکید؛ چون: «الا»، «ان‌» و «هم‌» بر آن‌ دلالت‌ می‌کند، بیانگر آن‌ است‌ که‌ آنان‌ در دروغ‌ به‌ حد و مرزی‌ رسیده‌اند که‌ از دیگران‌ گوی‌ سبقت‌ را ربوده‌اند.

ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ نظیر روایتی‌ را نقل‌ نموده‌ است‌ که‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ (14) گذشت‌.

﴿ٱسۡتَحۡوَذَ عَلَیۡهِمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ فَأَنسَىٰهُمۡ ذِکۡرَ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِکَ حِزۡبُ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱلشَّیۡطَٰنِ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ١٩

«شیطان‌ بر آنان‌ دست‌ یافته‌ است» یعنی: شیطان‌ بر آنان‌ چیره‌ و مسلط شده‌ و احاطه‌ نموده‌ است‌ «پس‌ از خاطرشان‌ یاد خدا را فراموش‌ ساخته‌ است» در نتیجه‌، اوامر خداوند عزوجل  و عمل‌ به‌ طاعات‌ وی‌ را ترک‌ کرده‌اند. و اوج‌ تسلط شیطان‌ بر انسان‌ این‌ است‌ که‌ او را از نماز جماعت‌ برگرداند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «سه‌ تن‌ در قریه‌ یا صحرایی‌ به ‌سر نمی‌برند که‌ نماز جماعت‌ در میان‌ آنان‌ اقامه‌ نمی‌شود مگر این‌که‌ شیطان‌ بر آنان‌ مسلط شده‌ است‌. پس‌ بر توست‌ پایبندی‌ به‌ جماعت‌ زیرا گرگ‌ گوسفند جدا افتاده‌ از رمه‌ را می‌خورد». «این‌ گروه‌ حزب‌ شیطانند» یعنی: لشکریان‌، پیروان‌ و گروه‌ وی‌اند «آگاه‌ باشید که‌ بی‌گمان‌ حزب ‌شیطان‌ زیانکارانند» زیرا آنان‌ بهشت‌ را به‌ دوزخ‌ و هدایت‌ را به‌ گمراهی ‌فروخته‌اند، بر خدای‌ سبحان‌ و پیامبرش‌ دروغ‌ بسته‌اند و سوگندهای‌ ناروا و دروغین‌ خورده‌اند پس‌ به‌ زودی‌ در دنیا و آخرت‌ زیانکار و بازنده‌ خواهند شد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُحَآدُّونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِکَ فِی ٱلۡأَذَلِّینَ٢٠

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ با خدا و پیامبرش‌ محاده‌ می‌کنند» یعنی: مخالفت‌ و ستیزه ‌می‌کنند به‌ طوری‌ که‌ آنان‌ در حد و مرزی‌ قرار دارند و شریعت‌ و هدایت‌ در حد و مرزی‌ دیگر. معنای‌ محاده‌ با خدا و رسول‌ وی‌ در اول‌ همین‌ سوره‌ نیز گذشت‌. «این‌ گروه‌ در زمره‌ خوارترین‌ مردم‌اند» یعنی: ستیزه‌گران‌ با خدا و رسول‌، از جمله‌ کسانی‌ از امت‌های‌ پیشین‌ و پسین‌اند که‌ خداوند عزوجل  آنان‌ را با ذلت‌ دنیا و خفت‌ و خواری‌ آخرت‌، خوار و فرومایه‌ گردانیده‌ است‌.

﴿کَتَبَ ٱللَّهُ لَأَغۡلِبَنَّ أَنَا۠ وَرُسُلِیٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٞ٢١

«خداوند نوشته‌ است» یعنی: در علم‌ سابق‌ و ازلی‌ خود حکم‌ کرده‌ و مقرر داشته‌ و در لوح‌ محفوظ نوشته‌ است «که‌ البته‌ من‌ و پیامبرانم‌ غالب‌ می‌شویم» با حجت‌ و شمشیر و این‌ حکم‌ که‌ عاقبت‌ امر، پیروزی‌ در دنیا و آخرت‌ از آن‌ مؤمنان‌ است‌، قدری‌ است‌ محکم‌ و امری‌ است‌ مبرم‌ ـ چنان‌که‌ ابن‌ کثیر گفته‌ است‌. آری‌! این‌ بشارتی‌ است‌ به‌ پیروز ساختن‌ مؤمنان‌ بر کافران‌ که‌ بارها و بارها محقق ‌شده‌ است‌ چنان‌که‌ خداوند متعال‌ پیامبران‌ گرامی‌ای‌ مانند نوح‌، هود، صالح‌، لوط و غیر ایشان‌ از انبیا  علیهم السلام  را بر اقوام‌شان‌ پیروز گردانید و رسول‌ گرامی‌ ما حضرت ‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم  و مؤمنان‌ همراهشان‌ را بر مشرکان‌ جزیره ‌العرب‌ و بر دو دولت‌ بزرگ‌روم‌ و فارس‌ پیروز گردانید «بی‌گمان‌ خداوند قوی‌ عزیز است» قوی‌ است‌ بر پیروز ساختن‌ دوستانش‌ و غالب‌ است‌ بر دشمنانش‌ پس‌ کسی‌ بر او غلبه‌ نمی‌تواند کرد.

مقاتل‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: آن‌ گاه‌ که‌ خداوند عزوجل  مکه‌، طایف‌، خیبر و ماحول‌ آن‌ را برای‌ مؤمنان‌ گشود، ایشان‌ گفتند: امیدواریم‌ که‌ خداوند عزوجل  ما را بر فارس‌ و روم‌ نیز پیروز گرداند. پس‌ عبدالله بن‌ابی‌ گفت: آیا می‌پندارید که‌ روم‌ و فارس‌ مانند این‌ چند قریه‌ای‌ است‌ که‌ بر آن‌ها غلبه‌ کرده‌اید؟ به‌ خدا که‌ آنان‌ بیشتر و نیرومندتر از آنند که‌ شما در آنان‌ چنین‌ گمانی‌ را بپرورانید! پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد و خداوند متعال‌ از غلبه‌ مؤمنان‌ بر همه‌ کفار و مشرکان‌ و همه‌ معاندان‌ دین‌ خبر داد.

﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ یُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ کَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِیرَتَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلۡإِیمَٰنَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٖ مِّنۡهُۖ وَیُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ رَضِیَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ أُوْلَٰٓئِکَ حِزۡبُ ٱللَّهِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٢٢

«قومی‌ را که‌ به‌ خداوند و روز بازپسین‌ ایمان‌ داشته‌ باشند نمی‌یابی‌ که‌ با کسانی ‌دوستی‌ کنند» و از آنان‌ پشتیبانی‌ و با آنان‌ همیاری‌ کنند «که‌ با خداوند و پیامبرش ‌مخالفت‌ می‌ورزند ولو آن‌که‌ پدران‌شان‌ یا فرزندان‌شان یا برادران‌شان‌ یا خویشاوندانشان ‌باشند» یعنی: هرچند آن‌ مخالفان‌ و معاندان‌ خدا و رسولش‌؛ پدران‌ و ... این‌ مؤمنان‌ هم‌ باشند زیرا ایمان‌ انسان‌، او را از برقرار کردن‌ چنین‌ دوستی‌ و مراوده‌ای ‌با دشمنان‌ خدا عزوجل  بازداشته‌ و به‌ شدت‌ نهی‌ می‌کند پس‌ رعایت‌ شرایط و ارکان ‌ایمان‌ نیرومندتر از رعایت‌ پیوند پدری‌، فرزندی‌، برادری‌ و خاندانی‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ آمده‌ است: «خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ می‌فرماید: وعزتی لاینال رحمتی من لم یوال أولیائی، ویعاد أعدائی: سوگند به‌ عزت‌ من‌ که‌ به‌ رحمت‌ من‌نمی‌رسد کسی‌ که‌ با دوستان‌ من دوستی‌ و ولایت‌ نکند و با دشمنان‌ من‌ دشمنی‌ و عداوت‌ نورزد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ معاذ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «بارخدایا! برای‌ فاجری‌ ـ و در روایتی‌ دیگر ـ و نه ‌برای‌ فاسقی‌ ـ بر من‌ احسان‌ و نعمتی‌ قرار نده‌ که‌ در آن‌ صورت‌ قلبم‌ او را دوست ‌بدارد زیرا در آنچه‌ که‌ به‌ من‌ وحی‌ نموده‌ای‌، این‌ آیه‌ را یافته‌ام‌: ﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ [المجادلة: 22] «قومی‌ را که‌ به‌ خداوند و روز بازپسین‌ ایمان‌ داشته ‌باشند نمی‌یابی‌ که‌ با کسانی‌ دوستی‌ کنند که‌ با خداوند و پیامبرش‌ مخالفت ‌می‌ورزند ولو آن‌که‌ پدران‌شان‌ یا فرزندان‌شان یا برادران‌شان‌ یا خویشاوندان‌شان ‌باشند».

«این‌ گروه» یعنی: کسانی‌ که‌ با مخالفان‌ و معاندان‌ خدا و رسولش‌ دوستی ‌نمی‌ورزند «الله در دل‌های ایشان‌ ایمان‌ را نوشته‌ است» یعنی: ایمان‌ را در دل‌هایشان‌ پایدار و استوار گردانیده‌ است‌. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: در دل‌های ایشان‌ ایمان‌ را قرار داده‌ است‌. به‌قولی‌ دیگر معنی‌ این‌ است: ایمان‌ را در دلهایشان‌ گرد آورده‌ و یکجا ساخته‌ است «و ایشان‌ را به‌ روحی‌ از جانب‌ خویش‌ مؤید نموده‌ است» یعنی: ایشان‌ را به‌ نصرتی‌ از جانب‌ خویش‌ بر دشمنان‌شان‌ در دنیا مؤید کرده‌ است‌. دلیل‌این‌که‌ حق‌ تعالی‌ نصرت‌ و پیروزی‌ خویش‌ برای‌ مؤمنان‌ را «روح‌» نامید این‌ است‌که‌ به‌ وسیله‌ همین‌ نصرت‌ کار ایشان‌ رونق‌ می‌یابد، جان‌ می‌گیرد و زنده‌ می‌شود «و ایشان‌ را به‌ بوستان‌هایی‌ در آورد که‌ جویباران‌ از فرودست‌ آن‌ها جاری‌ است‌، جاودانه» و ابدی «در آنند خداوند از ایشان‌ خشنود شد» یعنی: اعمال‌ مبتنی‌ بر توحید خالص‌ و طاعت‌ ایشان‌ را پذیرفت‌ و برایشان‌ آثار رحمت‌ شتابان‌ و بلندمدت‌ خود را سرازیر کرد «و ایشان‌ هم‌ از الله خشنود شدند» یعنی: به‌ آنچه‌ که‌خداوند عزوجل  در حال‌ و آینده‌ به‌ ایشان‌ بخشید، شادمان‌ شدند «این‌ گروه‌ حزب‌ الله‌اند» یعنی: لشکریان‌ اویند که‌ اوامرش‌ را به‌ جا آورده‌، با دشمنانش‌ می‌جنگند و دوستانش‌ را یاری‌ می‌دهند «آگاه‌ باشید که‌ همانا حزب‌ خدا، ایشانند رستگاران» یعنی: دست‌یافتگان‌ به‌ سعادت‌ دنیا و آخرت‌.

خلاصه‌ این‌که: خداوند عزوجل  چهار نعمت‌ را بر ترک‌ دوستی‌ مؤمنان‌ با دشمنان ‌دین‌ مترتب‌ گردانیده‌ است‌ که‌ عبارت‌ است‌ از:

1-  پایدار ساختن‌ ایمان‌ مؤمنان‌ در دل‌هایشان‌.

2-  تأیید مؤمنان‌ با نصرتی‌ از جانب‌ خویش‌.

3-  داخل‌ کردن‌شان‌ به‌ بوستان‌های‌ بهشتی‌.

4-  برخوردار کردن‌ ایشان‌ از نعمت‌ عظمای‌ خشنودی‌ خود و شادمان‌ کردن‌ ایشان ‌به‌ موهبت‌های‌ خویش‌.

ابن‌ ابی‌ حاتم‌، طبرانی‌ و حاکم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌اند: پدر ابو عبیده ‌بن ‌جراح‌ رضی الله عنه  در روز بدر به‌ دنبال‌ آن‌ بود که‌ پسرش‌ را به‌ قتل‌ رساند اما هر بار که‌ به‌سویش‌ قصد می‌کرد، ابو عبیده‌ خود را از برابرش‌ کنار می‌کشید و با او به‌ کارزار رویارو نمی‌شد. اما پدرش‌ از قصد خویش‌ دست‌بردار نبود و پی هم ‌به‌سویش‌ هجوم‌ می‌آورد. ابو عبیده‌ رضی الله عنه  که‌ کار را چنین‌ دید، ناگزیر قصد وی‌ کرد و پدرش‌ را به‌ قتل‌ رساند. آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد. به‌ روایتی‌ دیگر: این‌ آیه ‌درباره‌ حاطب ‌بن ‌ابی ‌بلتعه‌ نازل‌ شد زیرا او (قبل‌ از فتح‌ مکه) قاصدی‌ را فرستاد تا به‌ مردم‌ مکه‌ خبر دهد که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  قصد حمله‌ به‌ آنان‌ را دارند. به‌ روایتی ‌دیگر: این‌ آیه‌ در شأن‌ ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنه  نازل‌ شد؛ زیرا هنگامی‌ که‌ شنید پدرش ‌رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را دشنام‌ می‌دهد، پدرش‌ را محکم‌ زد به‌ طوری‌ که‌ او بر زمین‌ افتاد و چون‌ به‌ رسول‌ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  از این‌ کار وی‌ خبر دادند، آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  از وی ‌پرسیدند: آیا به‌ راستی‌ این‌ کار را کردی‌؟ ابوبکر گفت: به‌ خدای‌  عزوجل ‌ سوگند که‌ اگر شمشیر نزدیک‌ من‌ بود، او را به‌ شمشیر می‌زدم‌.




[1]- شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ جمله‌، صیغه‌ «ظهار» است‌ که‌ یکی‌ از انواع‌ طلاق‌های‌ رایج‌ در جاهلیت‌ بود و چون‌ مرد این‌ سخن‌ را به‌ همسرش‌ می‌گفت‌، او تا ابد بر وی‌ حرام‌ می‌شد.

[2]- صاع: (2751) گرم‌ است‌.

[3] مد: (675) گرم‌ است‌.

تفسیر سوره‌ حشر

سوره‌ حشر

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (24) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت‌ «حشر» نامیده‌ شد که‌ خداوند متعال‌ در آن‌ فرموده‌ است: ﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَخۡرَجَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ مِن دِیَٰرِهِمۡ لِأَوَّلِ ٱلۡحَشۡرِۚ [الحشر: 2] مراد از حشر: گردآوری‌ اولی‌ای‌ است‌ که‌ یهود در آن‌ از مدینه‌ به‌سوی‌ شام‌ اخراج‌ شدند. این‌ سوره‌، «سوره‌ بنی‌نضیر» نیز نامیده‌ می‌شود زیرا دربرگیرنده ‌داستان‌ کوچ‌ دادن‌ یهود بنی‌نضیر از مدینه‌ است‌.

سبب‌ نزول‌ این‌ سوره‌ نیز طایفه‌ بنی ‌نضیرند. ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه ، مجاهد و غیر ایشان‌ روایت‌ کرده‌اند که: چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ مدینه‌ هجرت‌ کردند، با طایفه‌ بنی‌نضیر عقد صلح‌ و متارکه‌ بسته‌ و عهد و پیمان‌ دادند که‌ با آنان‌ نجنگند، آنان‌ نیز تعهد سپردند که‌ با رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نجنگند ولی‌ آنان‌ عهد خود را شکستند پس‌خداوند عزوجل  عذاب‌ بی‌برگشت‌ خود را بر آنان‌ فرود آورد و رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آن‌ها را از دژهای‌ استوارشان‌ بیرون‌ کشیده‌ و از مدینه‌ بیرون‌ راندند پس‌ گروهی‌ از آنان ‌به‌سوی‌ منطقه‌ «اذرعات‌» شام‌ که‌ سرزمین «محشر» است‌ کوچیدند و گروهی ‌به‌سوی‌ خیبر رفتند... تا به‌ آخر این‌ داستان‌ که‌ تفاصیل‌ آن‌ در این‌ سوره‌ مبارکه ‌می‌آید.

فضیلت‌ آن: ثعالبی‌ درباره‌ فضیلت‌ این‌ سوره‌ از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  نقل‌ می‌کند که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در این‌ حدیث‌ شریف‌ فرمودند: «من‌ قرأ سورة‌ الحشر لم‌ یبق‌ شیء ‌من ‌الجنة‌ والنار والعرش‌ والکرسی‌ والسموات‌ والأرض‌ والهوام‌ والریح‌ والسحاب‌ والطیر والدواب‌ والشجر والجبال‌ والشمس‌ والقمر والملائکة‌ إلا صلوا علیه‌ واستغفروا فإن‌ مات ‌من‌ یومه‌ أو لیلته‌ مات‌ شهیداً». «هر کس‌ سوره‌ حشر را بخواند، چیزی‌ از بهشت‌ و دوزخ‌ و عرش‌ و کرسی‌ و آسمآن‌ها و زمین‌ و حشرات‌ و باد و ابر و پرندگان‌ و خزندگان‌ و درختان‌ و کوه‌ها و خورشید و ماه‌ و فرشتگان‌، باقی‌ نمی‌مانند مگر این‌که‌ بر او درود می‌گویند و برایش‌ آمرزش‌ می‌خواهند پس‌ اگر در همان‌ روز یا شبش‌ بمیرد، شهید مرده‌ است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ رضی الله عنه  آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «هر کس‌ آخر سوره‌ حشر: ﴿لَوۡ أَنزَلۡنَا هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ عَلَىٰ جَبَلٖ [الحشر: 21] را تا آخر آن‌ بخواند و در همان‌ شب‌ بمیرد، شهید مرده‌ است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هر کس‌ صبح‌ هنگام‌ سه‌ بار بگوید: اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم، آن‌گاه‌ سه‌ آیه‌ آخر سوره‌ حشر را بخواند، خداوند عزوجل  برای‌ او هفتاد هزار فرشته‌ را موکل‌ می‌کند تا بر او تا آن‌ گاه‌ که‌ شام‌ می‌کند، درود بگویند و اگر در همان‌ روز خویش‌ بمیرد، شهید مرده‌ است‌ و هرکس‌ آن‌ را در شامگاه‌ بخواند، نیز همچنین‌ است‌».

﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١

«آنچه‌ در آسمان‌ها و آنچه‌ در زمین‌ است‌ خداوند را تسبیح‌ گفت» یعنی: حق‌ تعالی ‌را به‌ پاکی‌ یاد کرد و تقدیس‌ نمود. ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ حق‌ تعالی‌ با ذکر حرف ‌«ما» در تعبیر از تسبیح‌ گویندگان‌، به‌ تغلیب‌ غیر عقلاء که‌ نسبت‌ به‌ عقلاء در اکثریت‌اند، توجه‌ داده‌ است‌ «و اوست‌ عزیز» یعنی: قوی‌ و غالب‌ در ملکش‌؛ «حکیم» است‌ در صنعش‌ که‌ اشیاء را در موضع‌ مناسب‌ آن‌ها قرار می‌دهد. این‌ آیه‌ و امثال‌ آن‌ نشان‌ دهنده‌ این‌ حقیقت‌اند که‌ تمام‌ آنچه‌ در آسمان‌ها و زمین‌ اند، خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ را به‌ زبان‌، یا به‌ قلب‌، یا به‌ زبان‌ حال‌ و قال‌ از هر نقصی‌ تنزیه ‌کرده‌ او را تمجید و تقدیس‌ می‌کنند، برای‌ او درود می‌فرستند و او را به‌ یگانگی ‌می‌خوانند تا به‌ عظمت‌ وی‌ اذعان‌ نموده‌ و در برابر جلال‌ و جبروتش‌ انقیاد نموده‌ باشند.

﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَخۡرَجَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ مِن دِیَٰرِهِمۡ لِأَوَّلِ ٱلۡحَشۡرِۚ مَا ظَنَنتُمۡ أَن یَخۡرُجُواْۖ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمۡ حُصُونُهُم مِّنَ ٱللَّهِ فَأَتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِنۡ حَیۡثُ لَمۡ یَحۡتَسِبُواْۖ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعۡبَۚ یُخۡرِبُونَ بُیُوتَهُم بِأَیۡدِیهِمۡ وَأَیۡدِی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ فَٱعۡتَبِرُواْ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَبۡصَٰرِ٢

«اوست‌ آن‌که‌ کافران‌ از اهل‌ کتاب‌ را از خانه‌هایشان‌ در نخستین‌ حشر اخراج ‌کرد» آنان‌ طایفه‌ بنی ‌نضیر ـ یعنی‌ گروهی‌ از یهودیان‌ نسل‌ هارون‌ علیه السلام  ـ بودند که‌ در فتنه‌های‌ بنی ‌اسرائیل‌ از سرزمین‌ اصلی‌ خود آواره‌ شده‌، به‌ مدینه‌ فرود آمدند و در آنجا اقامت‌ گزیدند و آنان‌ در کنار بنی ‌قریظه‌ و بنی‌ قینقاع‌، یکی‌ از سه‌ قبیله‌ بزرگ ‌یهودیان‌ مدینه‌ بودند و همینان‌ بودند که‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  غدر و خیانت‌ کرده‌ و پس‌ از آن‌که‌ با ایشان‌ عهد بسته‌ بودند، علیه‌ ایشان‌ با مشرکان‌ همداستان‌ شدند، در نتیجه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آنان‌ را محاصره‌ نمود تا به‌ کوچیدن‌ از مدینه‌ رضایت‌ دادند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ حرکت‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌سوی‌ یهود بنی‌نضیر، در ماه‌ ربیع‌الاول‌ سال‌ چهارم‌ هجری‌ بود. کلبی‌ می‌گوید: بنی‌ نضیر نخستین‌ طایفه‌ از اهل ‌کتاب‌ بودند که‌ از جزیره‌العرب‌ کوچانده‌ شدند و آخرین‌ آن‌ها در زمان ‌عمربن‌خطاب‌ رضی الله عنه  از آن‌ اخراج‌ شدند پس‌ مراد از حشر اول: گردآوری‌، اخراج‌ و کوچاندن‌شان‌ از مدینه‌ و تبعیدشان‌ به‌ شام‌ است‌ و مراد از حشر آخر: کوچاندن ‌یهودیان‌ خیبر به‌سوی‌ شام‌ از سوی‌ عمر رضی الله عنه  در دوران‌ خلافتش‌ می‌باشد. به‌قولی ‌دیگر: مراد از حشر آخر، گردآوردن‌ تمام‌ مردم‌ به‌سوی‌ سرزمین‌ محشر در روز قیامت‌ است‌.

«شما گمان‌ نمی‌کردید که‌ بیرون‌ آیند» یعنی: شما مسلمانان‌ گمان‌ نمی‌کردید که ‌بنی‌نضیر از دیار خود بیرون‌ آیند، به‌ سبب‌ عزت‌، قدرت‌، عده‌ و عده‌ای‌ که ‌داشتند زیرا آن‌ها دارای‌ دژها و برج‌ و باروهای‌ مستحکمی‌ بوده‌ و زمین‌ها و نخلستآن‌های‌ وسیعی‌ داشتند «و خودشان‌ هم‌ گمان‌ می‌کردند که‌ دژهایشان‌ بازدارنده ‌آنان‌ از عقوبت‌ الهی‌ است» یعنی: بنی‌نضیر خود نیز می‌پنداشتند که‌ دژهایشان‌ آنان ‌را از عذاب‌ خداوند عزوجل  باز می‌دارد «پس‌ الله از جایی‌ بر آنان‌ آمد که‌ گمانش‌ را نمی‌بردند» یعنی: فرمان‌ الهی‌ از جهتی‌ بر آنان‌ آمد که‌ هرگز به‌ خاطرشان ‌نمی‌گذشت‌ و آن‌ این‌ فرمان‌ وی‌ به‌ پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بود که‌ به‌ جنگ‌شان‌ رفته‌ و آنان‌ را بکوچاند در حالی‌ که‌ آنان‌ گمان‌ نمی‌بردند که‌ کار به‌ اینجاها می‌کشد بلکه‌ خود را قوی‌تر و با شوکت‌تر از آن‌ می‌پنداشتند که‌ به‌ چنین عاقبت‌ ننگینی‌ دچار گردند «و در دل‌هایشان‌ رعب‌ افگند» رعب: ترس‌ و هراسی‌ است‌ که‌ دل‌ را آشفته‌ می‌گرداند و آن‌ را از هول‌وهراس‌ پر می‌کند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «نصرت ‌بالرعب‌ مسیرة‌ شهر». «به‌ وسیله‌ رعب‌ به ‌اندازه‌ مسافت‌ یک‌ ماه‌ راه‌ نصرت ‌داده‌ شدم‌».

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گویند: چون‌ مسلمانان‌ در روز احد شکست‌ خوردند، بنی‌ نضیر پیمان‌ خود با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را شکستند و کعب ‌بن ‌اشرف‌ با چهل‌ سوار به‌ مکه‌ رفت‌ و با ابوسفیان‌ هم ‌پیمان‌ شد. پس‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  محمد بن ‌مسلمه‌ برادر رضاعی‌ کعب‌ را دستور دادند و او کعب‌ را غفلتا کشت‌ (و به‌ اصطلاح‌ امروز او را ترور کرد) سپس‌ صبحگاهان‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بر سر آنان‌ لشکر کشیده‌ و آنان‌ را در حلقه‌ محاصره‌ خویش‌ درآوردند پس‌ آنان‌ با قتل‌ کعب‌ که‌ رئیس‌شان‌ بود مرعوب‌ شده‌ و سرانجام‌ تسلیم ‌شدند.

«خانه‌های‌ خود را به‌ دست‌های‌ خود و به‌ دست‌های‌ مؤمنان‌ ویران‌ می‌کردند» زیرا هنگامی‌ که‌ به‌ کوچاندن‌ خود یقین‌ حاصل‌ کردند، حسد ورزیدند از این‌که‌ بعد از آنان‌ مسلمانان‌ ساکن‌ منازل‌ و خانه‌هایشان‌ گردند پس‌ آنان‌ خود از داخل‌ دژها به‌ تخریب‌ منازل‌ خویش‌ اقدام‌ کردند و مسلمانان‌ هم‌ از خارج‌ آن‌. عروه‌بن‌زبیر رضی الله عنه  می‌گوید: «آن‌گاه‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  با آنان‌ صلح‌ کردند بر این‌که‌ هر چه‌ را شتر نقل‌ داده‌ بتواند با خود ببرند؛ آن‌ها چوب‌ها و تخته‌هایی‌ را که‌ در اعمار خانه‌های‌ خود به‌کار برده‌ بودند نیز غنیمت‌ شمردند لذا دست‌ به‌ تخریب‌ خانه‌های‌ خویش‌ زدند تا آن‌ها را بار شتران‌ نمایند و مسلمانان‌ هم‌ بقیه‌ آن‌ را ویران‌ کردند». «پس‌ ای ‌صاحبان‌ دیده‌ها! عبرت‌ گیرید» یعنی: به‌ خود آیید و از حال‌ و مال‌ آنان‌ درس‌ عبرت‌ بگیرید و بدانید که‌ خداوند عزوجل  با کسانی‌ که‌ خیانت‌ کنند و با او ستیزه‌ نمایند، این‌ گونه‌ عمل‌ می‌کند.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ علما با این‌ آیه‌ بر حجت ‌بودن‌ قیاس‌ استدلال‌ کرده‌اند زیرا میان‌ مقیس‌ و مقیس ‌علیه‌ علت‌ مشترکی‌ وجود دارد که‌ مقتضی‌ تساوی‌ آن‌ دو در حکم‌ می‌باشد. علمای‌ اصول‌ فقه‌ می‌گویند: «اعتبار» یعنی‌ عبور و انتقال‌ از یک ‌چیز به‌سوی‌ غیر آن‌، در قیاس‌ متحقق‌ است‌ زیرا قیاس‌ نقل‌ حکم‌ از اصل‌ به‌سوی ‌فرع‌ آن‌ می‌باشد . همچنین‌ علما به‌ آیه‌ ﴿یُخۡرِبُونَ بُیُوتَهُم بر جواز ویران‌ کردن‌ دیار کفار دشمن‌، قطع‌ درختان‌ و سوختن‌ کشت‌ و حاصلات‌شان‌ در اثنای‌ جنگ‌ به‌روی‌ ضرورت‌ جنگی‌ استدلال‌ کرده‌اند چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابن‌عمر رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نخلستان‌ بنی‌نضیر را قطع‌ کرده‌ و کشتزار آنان‌ را سوزاندند.

﴿وَلَوۡلَآ أَن کَتَبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡجَلَآءَ لَعَذَّبَهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابُ ٱلنَّارِ٣

«و اگر نه‌ آن‌ بود که‌ خداوند بر آنان‌ جلای‌ وطن‌ را نوشته‌ بود، بی‌گمان‌ آنان‌ را در دنیا عذاب‌ می‌کرد» یعنی: اگر خداوند عزوجل  بیرون‌ شدن‌ آنان‌ از دیارشان‌ را بر این‌ شیوه‌ ننوشته‌ بود و بر آنان‌ به‌ این‌ کار حکم‌ نکرده‌ بود، بی‌گمان‌ آنان‌ را در دنیا با کشتن‌، اسارت‌ و بردگی‌ عذاب‌ و مجازات‌ می‌کرد چنان‌که‌ بعد از غزوه‌ خندق‌ در سال ‌پنجم‌ هجری‌ با بنی‌قریظه‌ چنین‌ کرد و چنان‌که‌ قبل‌ از آن‌ در سال‌ دوم‌ هجری‌ بامشرکان‌ در غزوه‌ بدر چنین‌ کرد «و برای‌ آنان‌ در آخرت‌ عذاب‌ آتش‌ است» که ‌سخت‌تر از آن‌ عذابی‌ نیست‌.

اما چنان‌ که‌ در تاریخ‌ آمده‌ است‌، سبب‌ تبعید آنان‌ این‌ بود که: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم  با ده‌ تن‌ از یاران‌ خود ـ از جمله‌ ابوبکر، عمر و علی‌  رضی الله عنهما ـ نزد بنی ‌نضیر رفتند تا از آنان‌ در کار پرداخت‌ دیه‌ دو تن‌ کشتگانی‌ که‌ یکی‌ از مسلمانان‌ آن‌ها را به‌ خطا کشته‌ بود کمک‌ بخواهند و آن‌ دو کشته‌ از قبیله‌ بنی‌عامر بودند که‌ میان‌ آنان‌ و بنی‌نضیر عهد و پیمانی‌ بود. پس‌ بنی‌نضیر در ظاهر به‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  وعده‌ نیک ‌داده‌ اما در نهان‌ ترور ایشان‌ را سازمان‌ داده‌ بودند. نقل‌ است‌ که‌ آنان‌ بر کشتن ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ دست‌ عمروبن‌ جحاش‌ بن‌کعب‌ یهودی‌ همداستان‌ شده‌ و قرار براین‌ گذاشتند تا با افگندن‌ صخره‌ای‌ بر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از بالای‌ بام‌، به‌ حیات‌ ایشان ‌پایان‌ دهند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در کنار دیواری‌ از دیوارهای ‌منازل‌ آنان‌ نشسته‌ بودند پس‌ خداوند عزوجل  آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را به‌ وسیله‌ وحی‌ از توطئه ‌آن‌ها آگاه‌ ساخت‌، در نتیجه‌ ایشان‌ دردم‌ برخاسته‌ به‌ مدینه‌ باز گشتند و به‌ اصحاب ‌فرمان‌ آماده ‌باش‌ دادند همان‌ بود که‌ در ماه‌ ربیع‌ الاول‌ سال‌ چهارم‌ هجری‌ به‌سوی ‌آنان‌ بازگشتند. پس‌ بنی‌نضیر از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خواستند که‌ آن‌ها را از مدینه ‌کوچانده‌ و در عوض‌ از خونشان‌ درگذرند بر این‌ شرط که‌ جز سلاح‌ هر چه ‌می‌توانند بر شتران‌ خویش‌ بار نموده‌ و با خود ببرند. رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  پذیرفتند و بنی‌نضیر از مدینه‌ کوچیدند. جلاء: خروج‌ دسته‌ جمعی‌ از وطن‌ همراه‌ با خانواده‌ و فرزندان‌ است‌ اما اخراج: گاهی‌ در مورد بیرون‌ کردن‌ یک تن‌ و گاهی‌ در مورد یک‌ جمع‌ به‌کار می‌رود و لزوما همراه‌ با خانواده‌ و فرزندان‌ نیست‌.

﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ شَآقُّواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥۖ وَمَن یُشَآقِّ ٱللَّهَ فَإِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ٤

«این» مجازاتی‌ که‌ گریبانگیر یهودیان‌ بنی‌ نضیر شد «به‌ سبب‌ آن‌ است‌ که‌ آنان ‌با خداوند و پیامبرش‌ مخالفت‌ کردند» شاقوا: مخالفت‌ و ستیزه‌ کردند تا بدانجا که ‌گویی‌ آن‌ها در شقی‌ هستند و خدا و رسولش‌ در شقی‌ دیگر؛ و این‌ ستیزه‌ با عدم‌ اطاعت‌شان‌ از خدا و رسول‌، پیمان ‌شکنی‌ و گرایش‌ به‌سوی‌ کفار بود «و هرکس‌ با خداوند مخالفت‌ کند، بی‌گمان‌ خداوند سخت‌ کیفر است» و ستیزه‌جویان‌ را در دنیا وآخرت‌ سخت‌ کیفر می‌دهد.

﴿مَا قَطَعۡتُم مِّن لِّینَةٍ أَوۡ تَرَکۡتُمُوهَا قَآئِمَةً عَلَىٰٓ أُصُولِهَا فَبِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَلِیُخۡزِیَ ٱلۡفَٰسِقِینَ٥

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌اند: بعضی‌ از مسلمانان‌ در نبرد با بنی‌نضیر شروع‌ به‌ قطع‌کردن‌ درختان‌ خرمایشان‌ کردند تا آن‌ها را بر سر غیظ آورند. پس‌ بنی‌نضیر از باب‌ این‌که‌ اهل‌ کتاب‌اند گفتند: ای‌ محمد! مگر نه‌ این‌ است‌ که‌ تو به‌ پندار خود پیامبر هستی‌ و قصد اصلاح‌ را داری‌؟ آیا بریدن‌ درختان‌ خرما و سوختن‌ آن‌ها از اصلاح‌ است‌؟ آیا در آنچه‌ که‌ بر تو نازل‌ شده‌ است‌، روا بودن ‌فسادافگنی‌ در زمین‌ را یافته‌ای‌؟ پس‌ این‌ سخن‌ بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  دشوار آمد و مسلمانان‌ نیز در این‌ اندیشه‌ فرو رفتند که‌ مبادا این‌کارشان‌ فسادافگنی‌ باشد. همان ‌بود که‌ نازل‌ شد: «آنچه‌ از درختان‌ خرما بریدید، یا آن‌ را ایستاده‌ بر ریشه‌هایش‌ باقی‌ گذاشتید» و قطع‌ نکردید؛ «پس‌ به‌ اذن‌ الله بود» یعنی: به‌ فرمان‌ وی‌ بود و حق‌ تعالی‌ به‌ این‌ کار اذن‌ داده‌ است‌ تا مؤمنان‌ را عزتمند گرداند «و تا فاسقان‌ را» یعنی: بیرون ‌رفته‌گان‌ از طاعت‌ را که‌ یهودیان‌ هستند «خوار گرداند» و آنان‌ را با قطع ‌نمودن‌ درختان‌ بر سر غیظ آورد زیرا هنگامی‌ که‌ ببینند مؤمنان‌ هر چه‌ بخواهند با اموال‌شان‌ می‌کنند، این‌ بر خشم‌ و غیظشان‌ می‌افزاید. لینه: انواع‌ درختان‌ خرما جز درخت‌ خرمای‌ عجوه‌ ـ است‌.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ علما با این‌ آیه‌ بر جواز ویرانسازی‌ دیار کفار و قطع‌ نمودن‌ درختان‌شان‌ برای‌ افزودن‌ بر خشم‌شان‌ استدلال‌ کرده‌اند.

﴿وَمَآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡهُمۡ فَمَآ أَوۡجَفۡتُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ خَیۡلٖ وَلَا رِکَابٖ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُۥ عَلَىٰ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٦

«و آنچه‌ از فی‌ء که‌ خداوند از آنان‌ عاید گردانید» یعنی: آنچه‌ حق‌ تعالی‌ از اموال ‌کفار، یا از اموال‌ بنی‌ نضیر به‌ صورت‌ فی‌ء بر پیامبرش‌ برگردانید «پس‌ شما نه‌ در آن ‌اسبان‌ را به‌ تاخت‌ درآوردید و نه‌ شتران‌ را» ایجاف‌: به‌ شتاب‌ راندن‌ سوار اسب‌ خویش‌ را است‌. یعنی: آنچه‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ از اموال‌ بنی‌نضیر به‌ پیامبرش ‌برگردانید، شما مؤمنان‌ برای‌ بدست‌ آوردن‌ آن‌ نه‌ بر اسبی‌ سوار شده‌اید و نه‌ بر شتری‌ زیرا مؤمنان‌ همه‌ در آن‌ غزوه‌ پیاده‌ رفته‌ بودند و فقط رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بر شتر سوار بودند. یعنی: نه‌ برای‌ آن‌ رنج‌ و مشقتی‌ برده‌اید و نه‌ در آن‌ با جنگ‌ و کارزاری‌ روبرو شده‌اید بلکه‌ بنی‌نضیر در فاصله‌ دو مایلی‌ مدینه‌ قرار داشتند و شما خیلی‌ راحت‌ رفتید و این‌ نتیجه‌ بدست‌ آمد. از این‌ جهت‌ خدای‌ سبحان‌ اموال‌ بنی‌نضیر را مخصوص‌ پیامبر خویش صلی الله علیه و آله و سلم  گردانید زیرا آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  سرزمین‌ آنان ‌را به‌ صلح‌ فتح‌ کردند و اموالشان‌ را به‌ صلح‌ گرفتند، از این‌ روی‌ آن‌ اموال‌ را میان ‌لشکر تقسیم‌ نکردند بلکه‌ از آن‌ نفقه‌ سالانه‌ خانواده‌ خود را تأمین‌ و بقیه‌ را به‌ امر خریداری‌ و تجهیز اسبان‌ یا چهارپایان‌ و خریداری‌ سلاح‌ برای‌ جهاد اختصاص ‌دادند چنان‌که‌ در روایت‌ عمربن‌ خطاب‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ . فیء: در اصطلاح‌ شریعت ‌اموالی‌ است‌ که‌ از کفار بدون‌ جنگ ‌وخون‌ریزی‌، یا بدون‌ تازاندن‌ اسبان‌ و سوار شدن‌ بر شتران‌ و یا به‌ صلح‌ گرفته‌ می‌شود ـ مانند اموال‌ بنی‌نضیر ـ اما غنیمت: اموالی‌ است‌ که‌ به‌ جنگ‌ و نبرد گرفته‌ می‌شود. بعضی‌ برآنند که‌ فی‌ء: املاک‌ غیر منقول‌ است‌ و غنیمت: اموال‌ منقول‌. «ولیکن‌ خداوند پیامبرانش‌ را بر هرکس‌ که‌ خواهد» از دشمنان‌ خود «مسلط می‌گرداند و خداوند بر هر چیز تواناست» با واسطه یا بدون‌ واسطه‌، با جنگ‌ یا بدون‌ جنگ‌.

﴿مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِ کَیۡ لَا یَکُونَ دُولَةَۢ بَیۡنَ ٱلۡأَغۡنِیَآءِ مِنکُمۡۚ وَمَآ ءَاتَىٰکُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰکُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ٧

«آنچه‌ خداوند به‌ صورت‌ فی‌ء بر پیامبر خود از اموال‌ اهل‌ آبادی‌ها عاید گردانید، پس» آن‌ اموال «از آن‌ خداوند است» و در آن‌ها هر گونه‌ که‌ خواهد، حکم‌ می‌کند «و از آن‌ پیامبر است» شایان‌ ذکر است‌ که‌ سهم‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در حیات‌شان‌ ملک‌ ایشان‌ می‌باشد و بعد از رحلت‌شان‌ صرف‌ مصالح‌ مسلمانان‌ می‌شود «و متعلق‌ به‌ خویشاوندان‌ است» یعنی: یه‌ نزدیکان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  تعلق‌ دارد؛ و آن‌ها بنی‌هاشم‌ و بنی‌مطلب‌اند زیرا از گرفتن‌ زکات‌ منع‌ شدند پس‌ در عوض‌ برایشان‌ در اموال‌ فی‌ء حقی‌ قرار داده‌ شد «و متعلق‌ به‌ یتیمان‌ است» آنان‌ کودکانی‌اند که‌ قبل‌ از رسیدن ‌به‌ مرحله‌ بلوغ‌، پدرانشان‌ را از دست‌ داده‌اند «و متعلق‌ به‌ مساکین» و فقراء است ‌«و متعلق‌ به‌ ابن‌السبیل‌ است» یعنی: به‌ مسافرانی‌ که‌ در راه‌ مانده‌اند و توشه ‌راهشان‌ تمام‌ شده‌ است‌.

این‌ آیه‌ بیانگر وجوه‌ مصارف‌ اموال‌ فی‌ء بعد از بیان‌ این‌ امر است‌ که‌ اموال‌ فی‌ء مخصوص‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  است‌. خاطرنشان‌ می‌شود که‌ این‌ حکمی‌ است‌ عام‌ بر هر آبادی‌ای‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و بعد از ایشان‌ مسلمانان‌ تا روز قیامت‌ آن‌ را نه‌ از راه‌ جنگ‌ بلکه‌ به‌ صلح‌ فتح‌ کرده‌ و اسبان‌ و چهارپایان‌ را برای‌ فتح‌ آن‌ به‌ تاخت ‌نمی‌آورند؛ همچون‌ اموال‌ بنی‌ قریظه‌، بنی‌ نضیر، فدک‌ و خیبر در مدینه‌ و ما حول‌ آن‌. به‌قولی: غنایم‌ از شش‌ حصه‌ تقسیم‌ می‌شود و سهم‌ خداوند عزوجل  صرف‌ آبادانی‌ کعبه‌ و سایر مساجد می‌گردد. به‌قولی‌ دیگر: اساس‌ تقسیم‌ در غنایم‌ خمس‌ (یک پنجم) است‌ و ذکر خداوند عزوجل  فقط برای‌ تعظیم‌ و تبرک‌ می‌باشد بنابراین‌، اموال‌ فی‌ء به‌پنج‌ قسمت‌ تقسیم‌ می‌شود: سهم‌ خداوند عزوجل  و سهم‌ پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  که‌ در حیات‌شان‌ به‌ خودشان‌ اختصاص‌ دارد و بعد از وفات‌شان‌ صرف‌ مصالح‌ مسلمانان‌ می‌شود. بعد از سهم‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  سهم‌ نزدیکان‌شان‌ است‌ و بعد از آن‌ به‌ ترتیب‌؛ سهم‌ یتیمان‌، مساکین‌ و در راه‌ماندگان‌ (ابن‌السبیل‌) و چهار قسمت‌ باقی‌ مانده‌ صرف‌ مصالح‌ عمومی‌ مسلمانان‌ می‌شود. اما نزد امام‌ ابوحنیفه‌ سهم‌ رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بعد ازوفاتشان‌ ساقط شده‌ است‌.

پس‌ نظر فقها درباره‌ اموال‌ فی‌ء اجمالا به‌ نحو ذیل‌ است:

1-       احناف‌ می‌گویند: غنایم‌ (اموال‌ منقول) چنان‌که‌ در آیه: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم [انفال:41] آمده‌ است‌ تقسیم‌ می‌شود اما حکم‌ فی‌ء (املاک‌ و اراضی‌ غیرمنقول) این‌ است‌ که‌ این‌ اموال‌ از آن‌ عامه‌ مسلمانان‌ است‌ و در آن‌ تقسیم‌ بر اساس ‌خمس‌ جاری‌ نمی‌شود بلکه‌ تمام‌ آن‌ صرف‌ مصالح‌ مسلمانان‌ می‌شود.

2-  مالکی‌ها درباره‌ فی‌ء یعنی‌ (املاک غیر منقول) یا (عقارات) برآنند که‌ کار این‌ اموال‌ به‌ زمامدار مسلمانان‌ واگذشته‌ می‌شود پس‌ او می‌تواند آن‌ را مانند غنایم‌ تقسیم‌ نماید، یا همه‌ آن‌ را صرف‌ مصالح‌ عمومی‌ مسلمانان‌ نماید. چنان‌که‌ عمر بن‌ خطاب‌ رضی الله عنه  در سواد عراق‌ و مصر و غیر آن‌ چنین‌ کرد.

3-  شافعی‌ها برآنند که‌ حکم‌ فی‌ء و غنیمت‌ یکی‌ است‌ و فی‌ء هم‌ در قیاس‌ به‌ غنیمت‌ به‌ پنج‌ سهم‌ تقسیم‌ می‌شود، یعنی: در آن‌ تقسیم‌ بر اساس‌ خمس‌ جاری ‌می‌شود.

سپس‌ خداوند متعال‌ علت‌ این‌ تقسیم‌ را این‌گونه‌ بیان‌ می‌دارد: «تا در میان ‌توانگران‌ شما دستگردان‌ نباشد» یعنی: به‌ این‌ تقسیم‌ حکم‌ نمودیم‌ تا دست‌ به ‌دست‌ شدن‌ اموال‌، به‌ توانگران‌ و ثروتمندان‌ شما محدود و محصور نباشد به‌طوری‌ که‌ در این‌ امر بر فقرا غلبه‌ کنند و اموال‌ را فقط در میان‌ خود معامله‌ و مبادله ‌نمایند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ آیه‌ بنیان‌گذار قاعده‌ توزیع‌ ثروت‌ و آماده‌ کردن ‌فرصت‌ برای‌ توانگر ساختن‌ تمام‌ مردم‌ و فراهم‌ کردن‌ عرصه‌ برای‌ سیال ‌ساختن‌ و به‌ جریان‌ انداختن‌ سرمایه‌ در مجاری‌ آن‌ برای‌ کافه‌ ابنای‌ جامعه‌ است‌ و بنابراین‌، اسلام‌ از تجمع‌ ثروت‌ در دست‌ گروهی‌ اندک‌ و محروم‌ کردن‌ اکثریت‌ از دسترسی ‌به‌ اموال‌ جلوگیری‌ نموده‌ است‌. پس‌ این‌ تعلیل‌ قرآنی‌ دلالت‌ بر آن‌ دارد که ‌جلوگیری‌ از تجمع‌ و تمرکز مال‌ در دست‌ اغنیا از اهداف‌ نظام‌ اقتصادی‌ اسلام ‌است‌ و از این‌ جهت‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ ربا و احتکار را حرام‌ و نظام‌ ارث‌ را مشروع‌ کرده‌ است‌. صاحب‌ تفسیر «فی ‌ظلال ‌القرآن‌» می‌گوید: «از این‌ جهت‌، در عین‌ حال‌ که‌ نظام‌ اسلامی‌ ملکیت‌ فردی‌ را مباح‌ می‌گرداند اما این‌ نظام‌ به‌ هیچ‌ وجه ‌نظام‌ سرمایه‌داری‌ نیست‌ زیرا نظام‌ سرمایه‌داری‌ مطلقا بدون‌ ربا و احتکار وجود پیدا نمی‌کند».

«و هرچه‌ پیامبر به‌ شما بدهد، آن‌ را بگیرید و هر چه‌ شما را از آن‌ منع‌ کند پس‌، از آن‌ باز ایستید» یعنی: آنچه‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ شما از مال‌ فی‌ء داد، آن‌ را بگیرید و آنچه‌ که‌ شما را از گرفتن‌ آن‌ بازداشت‌، از آن‌ دست‌ بدارید و آن‌ را نگیرید. به‌قولی ‌دیگر معنی‌ آیه‌ چنین‌ است: آنچه‌ که‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ شما از امور مربوط به‌ طاعت‌ من ‌داد؛ آن‌ را انجام‌ دهید و از آنچه‌ که‌ شما را در مورد معصیت‌ من‌ بازداشت‌، از آن ‌بپرهیزید. چنان‌ که‌ اصحابی‌ مانند ابن مسعود و غیر وی  در عمل‌ به‌ نهی ‌رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از چیزهایی‌، بر تحریم‌ آن‌ها استدلال‌ کرده‌اند، همچون‌ تحریم ‌ستردن‌ موی‌ چهره‌ و خالکوبی‌ برای‌ زنان‌ که‌ در سنت‌ ثابت‌ شده‌ است‌. همچنین‌ بر اساس‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم : «به‌ کسانی‌که‌ بعد از من‌ هستند؛ یعنی‌ به ‌ابوبکر و عمر اقتدا کنید» اصحاب‌ بر جواز کشتن‌ زنبور در حال‌ احرام‌ نظر داده‌اند چرا که‌ عمر رضی الله عنه  چنین‌ کرد. در آیه «نساء/80» نیز آمده‌ است: ﴿مَّن یُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ [النساء: 80]. «هر کس‌ از پیامبر اطاعت‌ کند، بی‌گمان‌ از خدا اطاعت‌ کرده‌ است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «لا ألفین‌ أحدکم‌ متکئا علی‌ أریکته‌، یأتیه‌ أمری ‌مما أمرت‌ به‌ أو نهیت‌ عنه‌، فیقول: لا أدری‌، ما وجدنا فی‌ کتاب‌ الله‌ اتبعناه». «هان‌! یکی ‌از شما را نیابم‌ که‌ بر تخت‌ خویش‌ تکیه‌ داده‌ است‌ و چون‌ امر من‌ ـ از آنچه‌ که‌ بدان‌ فرمان‌ داده‌ یا از آن‌ نهی‌ کرده‌ام‌ ـ به‌ او می‌رسد، می‌گوید: من‌ نمی‌دانم‌! (و سرم‌ به‌ این‌ حرف‌ها حالی‌ نمی‌شود) آنچه‌ را که‌ در کتاب‌ خدا یافته‌ایم‌، از آن ‌پیروی‌ می‌کنیم‌!» «و از خداوند پروا کنید» با به‌ جا آوردن‌ اوامر و ترک‌ نواهی‌ وی‌؛ «بی‌گمان‌ خداوند سخت‌ کیفر است» بر کسانی‌ که‌ او را نافرمانی‌ کنند.

﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ ٱلَّذِینَ أُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَیَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ٨

بعد از بیان‌ اجمالی‌ مصارف‌ فیء‌، خداوند متعال‌ حال‌ فقرایی‌ را که‌ مستحق‌ این‌ اموال‌ هستند به‌ تفصیل‌ بیان‌ داشته‌ می‌فرماید: «برای‌ فقیران‌ مهاجرین‌ است» یعنی: اموال‌ فی‌ء از آن‌ چهار گروه‌ یاد شده‌، یعنی‌ ـ ذوی‌ القربی‌، یتیمان‌، مساکین‌ و ابن‌ السبیل‌ ـ است‌ که‌ ایشان‌ فقرای‌ مهاجرین‌اند «کسانی‌ که‌ از دیار و اموال‌ خود بیرون‌ رانده‌ شده‌اند» یعنی: کسانی‌ که‌ به‌ بیرون‌ آمدن‌ از مکه‌ ناچار ساخته ‌شده‌اند و اموالشان‌ نیز به‌ غارت‌ مشرکان‌ رفته‌ است‌ «فضل‌ و خشنودی‌ پروردگار خویش‌ را می‌طلبند» با روزی ‌یافتن‌ در دنیا و کسب‌ رضای‌ حق‌ تعالی‌ در آخرت‌ «و خدا و پیامبرش‌ را نصرت‌ می‌دهند» با جهاد علیه‌ کفار «این‌ گروه‌، ایشانند صادقان» در ایمان‌ و تقوی‌ و جهاد خویش‌ و این‌ گروه‌اند که‌ در راستی‌ و راستگویی‌ پایدارند زیرا اینان‌ سخن‌ خویش‌ را با عمل‌ راست‌ گردانیده‌ و ایمان‌ و عمل‌ را باهم‌ جمع ‌کرده‌اند.

﴿وَٱلَّذِینَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِیمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ یُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَیۡهِمۡ وَلَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَیُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ کَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٩

سپس‌ حق‌ تعالی‌ به‌ مدح‌ و ستایش‌ انصار پرداخته‌ و فضل‌ و شرفشان‌ را این‌گونه ‌روشن‌ می‌سازد: «و کسانی‌ که‌ پیش‌ از مهاجران‌ به‌ دار جای‌ گرفته‌ و در ایمان‌ جای‌ پیدا کرده‌اند» یعنی: انصاری‌ که‌ ساکن‌ مدینه‌ بوده‌ و پایبند ایمان‌ شده‌اند؛ «کسانی‌ را که ‌به‌سوی‌ ایشان‌ هجرت‌ کرده‌اند دوست‌ می‌دارند» از این‌ روی‌ به‌ مهاجران‌ احسان‌ کرده‌ و ایشان‌ را در اموال‌ و مسکن‌های‌ خویش‌ شریک‌ ساختند و حتی‌ بسیاری‌ از ایشان‌ که‌ بیش‌ از یک‌ زن‌ داشتند، به‌ مهاجران‌ پیشنهاد دادند که‌ حاضرند زنان‌ خود را طلاق‌ دهند تا ایشان‌ بعد از سپری ‌شدن‌ عده‌شان‌ با آن‌ها ازدواج‌ نمایند . مراد از دار؛ دار هجرت‌ است‌ که‌ انصار قبل‌ از مهاجران‌ در آن‌ ساکن‌ بودند و در آن‌ به‌ خدا و رسولش‌ ایمان‌ آوردند «و نسبت‌ به‌ آنچه‌ که‌ به‌ ایشان‌ داده‌ شده‌ است» یعنی: نسبت‌ به‌ آنچه‌ که‌ به‌ مهاجران‌ از اموال‌ فی‌ء داده‌ شده‌ است‌ نه‌ به‌ ایشان‌؛ «در سینه‌های‌ خود حاجتی‌ نمی‌یابند» یعنی: انصار مدینه‌ از دادن‌ اموال‌ فی‌ء به‌ مهاجران ‌در سینه‌های‌ خود حسد، یا غیظ، یا اندوه‌ و درد و کینه‌ای‌ که‌ موجب‌ ناراحتی‌ قلب‌ شود، نمی‌یابند بلکه‌ دلهایشان‌ بدان‌ گوارا و خاطرهایشان‌ بدان‌ خشنود است‌. شایان ‌ذکر است‌ که‌ مهاجران‌ در خانه‌های‌ انصار به ‌سر می‌بردند پس‌ چون‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  اموال‌ بنی‌نضیر را به‌ غنیمت‌ گرفتند، انصار را فراخواند و از ایشان‌ در قبال‌ احسان‌ و ایثاری‌ که‌ نسبت‌ به‌ مهاجران‌ کرده‌اند ـ از فرود آوردن‌ و پذیرفتن‌ ایشان‌ در منازل ‌خویش‌ و شریک‌ کردن‌ ایشان‌ در اموال‌ خویش‌ ـ تشکر و سپاسگزاری‌ کردند، سپس‌ فرمودند: «اگر دوست‌ دارید، آنچه‌ را که‌ خداوند عزوجل  بر من‌ از اموال ‌بنی‌نضیر سرازیر کرده‌ است‌ در میان‌ شما و مهاجران‌ تقسیم‌ می‌کنم‌ و مهاجران ‌همچنان‌ در منازلتان‌ ساکن‌ و در اموالتان‌ با شما مشارکت‌ داشته‌ باشند و اگر هم ‌دوست‌ دارید این‌ اموال‌ فی‌ء رابه‌ مهاجران‌ بدهم‌ و ایشان‌ در قبال‌ این‌ از خانه‌هایتان ‌بیرون‌ آیند». پس‌ انصار به‌ تقسیم‌ کردن‌ آن‌ اموال‌ در میان‌ مهاجران‌ راضی‌ شدند و دلهایشان‌ بدان‌ گوارا و خشنود شد. «و دیگران‌ را بر خود بر می‌گزینند» یعنی: انصار مهاجران‌ را در بهره‌های‌ دنیا بر خود مقدم‌ می‌گردانند. یؤثرون: از ایثار است‌؛ و آن‌ عبارت‌ از مقدم‌ داشتن‌ مصلحت‌ دیگران‌ بر مصلحت‌ خویش‌ در روی‌گردانی‌ از دنیا است‌. آری‌! انصار مهاجران‌ را در بهره‌های‌ دنیا بر خود مقدم‌ می‌گردانند؛ «ولو خود نیازمندی‌ داشته‌ باشند» خصاصه: نیازمندی‌ و فقر است «و هرکس‌ از آزمندی‌ نفس‌ خویش‌ نگاهداشته‌ شد پس‌ آن‌ گروه‌ ایشانند رستگاران» یعنی: خداوند عزوجل  هرکس‌ را از حرص‌ و بخل‌ نفسش‌ در امان‌ داشت‌ و در نتیجه‌، او آنچه‌ را که‌ شرع‌ شریف‌ بر او از زکات‌ و حقوق‌ دیگر واجب‌ گردانیده‌ است‌ ادا کرد پس‌ یقینا که‌ به‌ ثنا و ستایش‌ عاجل‌ و ثواب‌ و پاداش‌ آینده‌ نایل‌ شده‌ است‌ اما کسانی‌ که‌ به‌ اموال‌ خویش‌ بخل‌ می‌ورزند و نفس‌هایشان‌ بدان‌ آزمند شده‌ است‌، از رستگاران‌ نیستند. شح: بخل‌ همراه‌ با حرص‌ و آزمندی‌ است‌. علما گفته‌اند: بخیل ‌آن‌ است‌ که‌ نه‌ خود می‌خورد و نه‌ به‌ دیگران‌ می‌خوراند و در مقابل‌، سخی: کسی ‌است‌ که‌ هم‌ خود می‌خورد و هم‌ به‌ دیگران‌ می‌خوراند. اما جواد: کسی‌ است‌ که‌ خود نمی‌خورد ولی‌ به‌ دیگران‌ می‌خوراند، که‌ انصار مدینه‌ از ایشان‌ بودند.

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ در این‌ دو آیه‌ هر یک‌ از مهاجرین‌ و انصار را به‌ شش‌ وصف‌ موصوف‌ ساخت‌، که‌ اوصاف‌ مهاجرین‌ عبارت‌ است‌ از:

1-  ایشان‌ فقیرند.

2-  ایشان‌ مهاجراند.

3-  ایشان‌ از دیار و اموال‌ خود بیرون‌ رانده‌ شده‌اند.

4-  ایشان‌ طالب‌ فضل‌ و خشنودی‌ الهی‌اند.

5-  ایشان‌ خدا و رسولش‌ را یاری‌ می‌دهند.

6-  ایشان‌ در دین‌ خود صادق‌اند، از آن‌ رو که‌ در راه‌ آن‌ همه‌ گونه‌ سختی‌ را تحمل‌ می‌کنند.

اما اوصاف‌ انصار عبارت‌ است‌ از:

1-  ایشان‌ ایمان‌ و اخلاصی‌ جای‌ افتاده‌ و راسخ‌ دارند.

2-  ایشان‌ با مهاجران‌ محبتی‌ خالصانه‌ می‌ورزند.

3-  ایشان‌ به‌ سبب‌ اموال‌ فی‌ء که‌ به‌ مهاجران‌ داده‌ شده‌ است‌، هیچ‌ حسد و درد و کینه‌ای‌ را در نهاد خود احساس‌ نمی‌کنند.

4-  ایشان‌ دیگران‌ را بر خود بر می‌گزینند، هرچند خود نیازمند باشند.

5-  خداوند متعال‌ ایشان‌ را از بیماری‌ آزمندی‌ حفظ کرده‌ است‌.

6-  ایشان‌ به‌ آنچه‌ که‌ خواسته‌اند نایل‌ و رستگار می‌شوند.

امام‌ مالک  رحمه الله  با همین‌ آیه‌ به‌ تفضیل‌ مدینه‌ بر غیر آن‌ از سرزمین‌ها استدلال‌ کرده‌ وگفته‌ است: مدینه‌ خود به‌ استقبال‌ ایمان‌ و هجرت‌ رفت‌ در حالی‌ که‌ غیر آن‌ از شهرها با شمشیر فتح‌ شد.

بخاری‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از ابوهریره‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: مردی‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: یا رسول‌الله! به‌ من‌ گرسنگی‌ و فقر رسیده‌ است‌. آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نزد همسران‌ خویش‌ فرستادند ولی‌ نزد ایشان‌ چیزی‌ نیافتند،آن‌ گاه‌ فرمودند: آیا مردی‌ نیست‌ که‌ امشب‌ او را مهمان‌ کند، خدا بر وی‌ رحم ‌نماید! در این‌ اثنا مردی‌ از انصار بپا ایستاد و گفت: یا رسول‌الله‌! من‌ او را مهمان ‌می‌کنم‌. پس‌ او را به‌ خآن‌هاش‌ برد و به‌ زنش‌ گفت: این‌ شخص‌ مهمان ‌رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ لذا چیزی‌ از وی‌ ذخیره‌ نکن‌ و هر چه‌ داری‌ پیش‌ آور. زنش‌گفت: به‌ خدا که‌ نزد من‌ جز قوت‌ (غذای) کودکان‌ چیز دیگری‌ نیست‌. مرد گفت: بسیار خوب‌! چون‌ کودکان‌ غذای‌ خود را خواستند، آنان‌ را به‌ خواب‌ کن ‌آن‌گاه‌ غذا را نزد مهمان‌ می‌بریم‌ و بعدا بیا و چراغ‌ را خاموش‌ کن‌ و خود ما نیز امشب‌ بر شکمهایمان‌ چیزی‌ می‌بندیم‌ تا گرسنگی‌ آزارمان‌ ندهد. پس‌ آن‌ زن‌ چنین‌کرد. چون‌ صبح‌ شد آن‌ مرد نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و همین‌که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  اورا دیدند، فرمودند: خداوند عزوجل  را خوش‌ آمد، یا خداوند عزوجل  از کار فلان‌ مرد وفلان‌ زن‌ خندید. پس‌ نازل‌ شد: ﴿وَیُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ کَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ [الحشر: 9]. البته ‌در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ روایات‌ دیگری‌ نیز به‌ همین‌ معنی‌ آمده‌ است‌.

﴿وَٱلَّذِینَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ یَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِینَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِیمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِی قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّکَ رَءُوفٞ رَّحِیمٌ١٠

سپس‌ خداوند متعال‌ قسم‌ سوم‌ از کسانی‌ را که‌ فقرای‌شان‌ از مال‌ فی‌ء مستحق‌اند، توصیف‌ می‌نماید و ایشان‌ تابعین‌ به‌ احسانند: «و کسانی‌ که‌ پس‌ از ایشان ‌آمده‌اند» یعنی: کسانی‌ که‌ پس‌ از مهاجران‌ و انصار آمده‌اند و ایشان‌ تابعینی‌ هستند که‌ تا روز قیامت‌ از مهاجران‌ و انصار به‌ نیکویی‌ پیروی‌ کرده‌ و می‌کنند. ابن‌ابی‌لیلی ‌می‌گوید: مردم‌ بر سه‌ پایه‌ قراردارند: 1ـ مهاجران‌. 2ـ کسانی‌ که‌ به‌ دار هجرت ‌جای‌ گرفته‌ و در ایمان‌ جای‌ پیدا کردند، یعنی‌ انصار. 3ـ کسانی‌ که‌ بعد از ایشان ‌آمده‌اند. پس‌ بکوش‌ که‌ از این‌ سه‌ منزلت‌ خارج‌ نباشی‌. آری‌! این‌ تابعان‌ که‌ نسل ‌در نسل‌ تا روز قیامت‌ می‌آیند؛ «می‌گویند: پروردگارا! ما را و برادران‌ ما را که‌ بر ما به ‌ایمان‌ آوردن‌ سبقت‌ کرده‌اند، بیامرز» بدین‌ ترتیب‌ خداوند عزوجل  به‌ ایشان‌ فرمان‌ داد تا برای‌ خود و مهاجران‌ و انصاری‌ که‌ پیش‌ از ایشان‌ درگذشته‌اند، آمرزش‌ بخواهند. این‌ آیه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که‌ مؤمنان‌ متأخر در هر عصر و نسلی‌ مأمور به‌ این ‌هستند که‌ برای‌ پیشینیان‌ نخست‌ از مهاجران‌ و انصار آمرزش‌ بخواهند.

همچنین‌ آن‌ تابعان‌ پاکروش‌ می‌گویند: «و در دل‌های ما نسبت‌ به‌ کسانی‌ که‌ ایمان ‌آورده‌اند، هیچ‌ غِلّی‌ قرار نده» یعنی: هیچ‌ کینه‌ و غش‌ و بغض‌ و حسدی‌ قرار نده‌. پس‌ صحابه‌ کرام‌ رضوان‌الله علیهم‌ اجمعین‌ در قدم‌ اول‌ در این‌ معنی‌ داخل‌ می‌شوند زیرا ایشان‌ اشرف‌ مؤمنان‌ هستند و نیز از آن‌ جهت‌ که‌ سیاق‌ آیه‌ درباره‌ ایشان ‌است‌. پس‌ هرکس‌ در قلب‌ خویش‌ نسبت‌ به‌ ایشان‌ غل‌ و غشی‌ می‌یابد، بی‌گمان‌ وسوسه‌ و زخمه‌ای‌ از شیطان‌ به‌ او رسیده‌ و بدون‌ شک‌ ـ با دشمنی‌ دوستان ‌خدا عزوجل  و بهترین‌های‌ امت‌ پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ـ بهره‌ای‌ وافر از عصیان‌ خداوند متعال‌ بر او پنجه‌ افگنده‌ است‌ پس‌ چنین‌ کسی‌ در اموال‌ فی‌ء حقی‌ ندارد. همچنین‌ است‌ کسی‌ که‌ اصحاب‌ رضوان‌ الله علیهم‌ اجمعین‌ را سب‌ و لعن‌ کند، یا به‌ ایشان‌ آزاری ‌برساند، یا بخواهد که‌ از قدر و منزلت‌ ایشان‌ بکاهد. پس‌ هرکس‌ صحابه ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را لعن‌ و دشنام‌ می‌گوید، فاسق‌ است‌ و چنین‌ کسی‌ از ادب‌ اسلام‌ و اخلاق‌ آن‌ به‌ دور، از روح‌ دین‌ و صفای‌ آن‌ مهجور و مبتدع‌ و گمراه‌ می‌باشد زیرا قرآن‌کریم‌ به‌ آمرزشخواهی‌ برای‌ اصحاب‌ امر کرده‌ و از کینه‌ و حسدورزی‌ بر مردان‌ و زنان‌ مؤمن‌ نهی‌ نموده‌ است‌.

ابن ‌جریر از مالک ‌بن ‌اوس‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت: «عمر بن ‌خطاب‌ رضی الله عنه  آیه: ﴿إِنَّمَا ٱلصَّدَقَٰتُ لِلۡفُقَرَآءِ وَٱلۡمَسَٰکِینِ [التوبة: 60] را خواند تا به ﴿عَلِیمٌ حَکِیمٞ [التوبة: 60] رسید، آن‌ گاه‌ فرمود: این‌ صدقات‌ برای‌ این‌ گروه‌ است‌: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَیۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ [الأنفال: 41]. سپس‌ فرمود: این‌ غنایم‌ هم ‌برای‌ این‌ گروه‌ است: ﴿مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ [الحشر: 7] تا رسید به ﴿لِلۡفُقَرَآءِ... وَٱلَّذِینَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِیمَٰنَ... وَٱلَّذِینَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ‌. آن‌ گاه ‌فرمود: لذا این‌ فی‌ء شامل‌ عموم‌ مسلمین‌ است‌ و همه‌ ایشان‌ را در بر گرفته‌ است‌ و هیچ‌ یک‌ از مسلمانان‌ نیست‌ مگر این‌که‌ برای‌ او در آن‌ حقی‌ است‌». امام‌ رازی ‌می‌گوید: «بدان‌که‌ این‌ آیات‌ در بر گیرنده‌ تمام‌ مسلمین‌ است‌ زیرا مسلمانان‌ از این ‌سه‌ گروه‌ خارج‌ نیستند؛ یا مهاجرند، یا انصار، یا هم‌ کسانی‌ اند که‌ بعد از ایشان ‌آمده‌اند. سپس‌ اضافه‌ می‌کند: هرکس‌ که‌ سابقان‌، یعنی‌ مهاجران‌ و انصار را به ‌دعا و رحمت‌ یاد نکند بلکه‌ از ایشان‌ به‌ بدی‌ یاد نماید، او بر اساس‌ نص‌ آیه‌ از اقسام‌ مؤمنان‌ خارج‌ است‌».

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ نَافَقُواْ یَقُولُونَ لِإِخۡوَٰنِهِمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ لَئِنۡ أُخۡرِجۡتُمۡ لَنَخۡرُجَنَّ مَعَکُمۡ وَلَا نُطِیعُ فِیکُمۡ أَحَدًا أَبَدٗا وَإِن قُوتِلۡتُمۡ لَنَنصُرَنَّکُمۡ وَٱللَّهُ یَشۡهَدُ إِنَّهُمۡ لَکَٰذِبُونَ١١

«آیا به‌ سوی‌ کسانی‌ ندیدی‌ که‌ نفاق‌ ورزیدند» یعنی: در ظاهر به‌ اسلام‌ تظاهر نموده‌ ولی‌ در باطن‌ کفر ورزیدند. در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌ که‌ مراد عبدالله بن‌ابی‌ و یارانش‌ بودند که‌ به‌ یهودیان‌ بنی‌ نضیر بدین‌ مضمون‌ پیغام‌ فرستادند: پایداری‌ ورزید و از خود دفاع‌ کنید زیرا ما شما را رها و تسلیم‌ نمی‌کنیم‌، اگر مسلمانان‌ با شما جنگیدند، دوشادوشتان‌ می‌جنگیم‌ و اگر شما را بیرون‌ راندند، با شما بیرون‌ رفته‌ و تن‌ به‌ تبعید می‌دهیم‌! پس‌ یهود چشم‌ انتظار تحقق‌ این‌ وعده ‌بودند؛ اما منافقان‌ به‌ وعده‌ خود وفا نکرده‌ و آن‌ها را هیچ‌ یاری‌ ندادند، از سوی ‌دیگر خداوند عزوجل  در دل‌های یهودیان‌ رعب‌ و وحشت‌ افگند و از رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  خواستند که‌ آنان‌ را از مدینه‌ بکوچاند و از ریختن‌ خون‌هایشان‌ دست‌ بردارد. و رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نیز چنین‌ کردند. سرانجام‌ امر این‌ بود که‌ آن‌ها خانه‌های‌ خود را ویران‌ کرده‌، آن‌ را بر پشت‌ شترانشان‌ نهاده‌ به‌ راه‌ افتادند و به‌سوی‌ خیبر کوچیدند و جمعی‌ هم‌ به‌سوی‌ شام‌ رفتند. آری‌! این‌ منافقان‌ «به‌ آن‌ برادران‌ خود از اهل‌ کتاب ‌که‌ کفر ورزیدند می‌گویند: اگر شما بیرون‌ رانده‌ شوید، البته‌ ما نیز همراه‌ شما بیرون ‌می‌آییم» مراد از این‌ برادری‌، برادری‌ در کفر، یا دوستی‌ و رفاقت‌ است‌. لام ‌«لئن‌» در هر چهار جا از این‌ آیه‌ برای‌ قسم‌ است‌. یعنی: سوگند به‌ خدا که‌ اگر شما از مدینه‌ بیرون‌ رانده‌ شوید، ما هم‌ با شما بیرون‌ می‌رویم‌ «و در شما» یعنی: درباره‌ شما و به‌ زیانتان‌ «هیچ‌ کس‌ را» از آنان‌ که‌ می‌خواهند تا ما را از بیرون ‌آمدن‌ با شما باز دارند «هرگز اطاعت‌ نمی‌کنیم» هرچند زمان‌ به‌ درازا کشد. یعنی: از امر پیامبر و کسی‌ از مؤمنان‌ در جنگیدن‌ با شما اطاعت‌ نمی‌کنیم‌ و فرمان هیچ‌کس‌ را در خوارسازی‌ و حقارتتان‌ نمی‌شنویم «و اگر با شما کارزار شود، حتما شما را یاری‌ خواهیم‌ کرد» علیه‌ مسلمانان‌. سپس‌ خدای‌ سبحان‌ آنان‌ را تکذیب ‌نموده‌ و می‌فرماید: «و خداوند گواهی‌ می‌دهد که‌ البته‌ آنان‌ دروغگو هستند» در آنچه‌ که‌ به‌ یهودیان‌ از بیرون ‌شدن‌ با آنان‌ و یاری ‌دادنشان‌ وعده‌ داده‌اند.

﴿لَئِنۡ أُخۡرِجُواْ لَا یَخۡرُجُونَ مَعَهُمۡ وَلَئِن قُوتِلُواْ لَا یَنصُرُونَهُمۡ وَلَئِن نَّصَرُوهُمۡ لَیُوَلُّنَّ ٱلۡأَدۡبَٰرَ ثُمَّ لَا یُنصَرُونَ١٢

«اگر آنان‌ بیرون‌ رانده‌ شوند، آن‌ها همراهشان‌ بیرون‌ نمی‌روند و اگر با آنان‌ کارزار شود، آنان‌ را یاری‌ نمی‌دهند» پس‌ منافقان‌ در وعده‌های‌ آن‌ چنانی‌ خود، به ‌یهودیان‌ دروغ‌ گفته‌اند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ پیشگویی‌ قرآن‌ در قضیه‌ بنی‌نضیر ثابت‌ شد زیرا منافقان‌ نه‌ با بنی‌نضیر که‌ از مدینه‌ بیرون‌ رانده‌ شدند، بیرون‌ رفتند، نه‌ جلای‌ وطن‌ اختیار کردند و نه‌ کسانی‌ از یهودیان‌ را که‌ مورد کارزار قرار گرفتند (یعنی‌ بنی‌قریظه‌ و اهل‌ خیبر را) یاری‌ دادند؛ و این‌ خود دلیل‌ صحت‌ نبوت‌ و اعجاز قرآن‌ است «و اگر به‌ فرض‌ اهل‌ کتاب‌ را یاری‌ دهند، البته‌ پشت‌ کنند» منافقان ‌به‌ هزیمت «سپس» بعد از آن‌ «یاری‌ نیابند» بلکه‌ خدای‌  عزوجل ‌ خوار و ذلیل‌شان‌ می‌گرداند و نفاقشان‌ هیچ‌ به‌ دردشان‌ نمی‌خورد. یا معنی‌ این‌ است: البته ‌پشت‌ کنند یهودیان‌ به‌ هزیمت‌، سپس‌ یاری ‌دادن‌ منافقان‌ هیچ‌ به‌ کارشان‌ نمی‌آید.

﴿لَأَنتُمۡ أَشَدُّ رَهۡبَةٗ فِی صُدُورِهِم مِّنَ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا یَفۡقَهُونَ١٣

«بیشک‌ شما در دل‌هایشان‌ نسبت‌ به‌ خداوند هراس‌ انگیزترید» یعنی: ای‌ جماعت‌ مسلمانان‌! بیشک‌ شما در دل‌های منافقان‌ یا در دل‌های یهودیان‌، نسبت‌ به‌ خداوند عزوجل  هراس‌ انگیزتر و خوفناکترید «این‌ به‌ سبب‌ آن‌ است‌ که‌ آنان‌ قومی‌ هستندکه‌ نمی‌فهمند» و خداوند عزوجل  و عظمت‌ وی‌ را نمی‌شناسند تا از وی‌ چنان‌ که‌ باید بترسند پس‌ اگر آنان‌ دارای‌ فهم‌ می‌بودند، باید می‌دانستند که‌ این‌ خدای‌ سبحان ‌است‌ که‌ شما را بر آنان‌ مسلط نموده‌ است‌ پس‌ در حقیقت‌ او سزاوار آن‌ است‌ که‌ از وی‌ پروا شود، نه‌ شما.

﴿لَا یُقَٰتِلُونَکُمۡ جَمِیعًا إِلَّا فِی قُرٗى مُّحَصَّنَةٍ أَوۡ مِن وَرَآءِ جُدُرِۢۚ بَأۡسُهُم بَیۡنَهُمۡ شَدِیدٞۚ تَحۡسَبُهُمۡ جَمِیعٗا وَقُلُوبُهُمۡ شَتَّىٰۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا یَعۡقِلُونَ١٤

یهودیان «همگی‌ با شما به‌ صورت‌ دسته ‌جمعی» در صف‌ کارزار «جنگ‌ نمی‌کنند جز در میان‌ قریه‌هایی‌ که‌ دارای‌ استحکامات‌ است» یعنی: در دژها، خانه‌ها، شهرکهاو کوچه‌های‌ محصور به‌ دروازهای‌ بزرگ‌ «یا از پشت‌ دیوارها» که‌ به‌ سبب‌ جبن‌ وهراس‌، آن‌ها را سپر خود قرار می‌دهند. امروزه‌ نیز ما این‌ روش‌ یهودیان‌ را درجنگهای‌ خیابانی‌ داخل‌ فلسطین‌ و رخدادهای‌ انتفاضه «الأقصی‌» لمس‌ می‌کنیم‌ و می‌بینیم‌ که‌ یهودیان‌ یا در پناه‌ سپر مستحکمی‌ از زره‌، یا از پشت‌ دیوارها واستحکامات‌ شهرکهای‌ یهودی‌ نشین‌ داخل‌ اراضی‌ اشغالی‌، بر مسلمانان‌ فاقد سلاح‌ که‌ فقط با پرتاب‌ سنگ‌ مقاومت‌ می‌کنند، آتش‌ می‌گشایند. پس‌ هرکس‌ برنامه‌های‌ جنگی‌ یهود در عصر حاضر را که‌ بر پایه‌ ایجاد استحکامات‌ نیرومند طراحی‌ شده‌ است‌ بشناسد، در می‌یابد که‌ این‌ قرآن‌ از بارگاه‌ پروردگار بزرگی ‌است‌ که‌ علم‌ وی‌ بر همه‌ چیز احاطه‌ کرده‌ است‌.

«ستیز و صلابت‌شان‌ در میان‌ خودشان‌ سخت‌ است» یعنی: یهودیان‌ برخی‌ بر برخی‌ دیگر سخت‌ سنگدل‌ و درشتخوی‌اند، دل‌هایشان‌ علیه‌ همدیگر درهم ‌و برهم ‌است‌ و نیت‌هایشان‌ متضاد و متعارض «آنان‌ را همه‌ یکجا مجتمع‌ شده‌ می‌پنداری‌ درحالی‌که‌ دل‌هایشان‌ پراکنده‌ است» یعنی: اجتماع‌ و اتحاد آنان‌ فقط در ظاهر امر است‌ ولی‌ باطنا دل‌هایشان‌ باهم‌ در ستیز و مخالفت‌ قرار دارد، آرایشان‌ مختلف‌، گواهی‌هایشان‌ مختلف‌، خواسته‌ها و مرامهایشان‌ مختلف‌ و باهم‌ متعارض‌ است‌ «این» پراکندگی‌ و تفرق‌ «به‌ سبب‌ آن‌ است‌ که‌ آن‌ها قومی‌ هستند که‌ در نمی‌یابند» و نابخردند زیرا اگر خرد می‌داشتند و حقیقت‌ را در می‌یافتند، باید متحدانه‌ بی‌هیچ‌ اختلافی‌ از حق‌ پیروی‌ می‌کردند.

﴿کَمَثَلِ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ قَرِیبٗاۖ ذَاقُواْ وَبَالَ أَمۡرِهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٥

«درست‌ مانند همان‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند» یعنی: داستانشان‌ مانند داستان ‌کفار مشرکی‌ است‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ به‌سر می‌بردند «آن‌ها در همین‌ نزدیکی‌ وبال‌ امر خویش‌ را چشیدند» یعنی: آن‌ها همین‌ چند وقت‌ قبل‌ فرجام‌ بد کفر خود را در دنیا با کشته‌ شدن‌ در روز بدر چشیدند. خاطرنشان‌ می‌شود که‌ غزوه‌ بدر شش‌ ماه‌ قبل‌ از غزوه‌ بنی‌نضیر اتفاق‌ افتاد. یا مراد از این‌ واقعه‌ نزدیک‌، کوچاندن‌ بنی‌ قینقاع‌ از خود یهود است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  قبل‌ از واقعه‌ بنی‌نضیر آنان‌ را از دیارشان‌ بیرون‌ راندند «و برایشان‌ عذابی‌ است‌ دردناک» در آخرت‌ بجز این‌ عذاب‌ دنیا.

﴿کَمَثَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ إِذۡ قَالَ لِلۡإِنسَٰنِ ٱکۡفُرۡ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیٓءٞ مِّنکَ إِنِّیٓ أَخَافُ ٱللَّهَ رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٦

«مثل‌ آنان‌ مانند حکایت‌ شیطان‌ است‌، چون‌ به‌ انسان‌ گفت: کافر شو» یعنی: داستان‌ منافقان‌ در عدم‌ یاریگری‌ و عدم‌ پایمردی‌ با شرکا و همپیمانانشان‌ از اهل‌کتاب‌، مانند داستان‌ شیطان‌ با انسان‌ است‌ که‌ کفر را در نگاه‌ وی‌ آراست‌ و او را به‌کفر واداشت‌ و به‌ کفر برانگیخت‌ همانند برانگیختن‌ آمر مأمور را «پس‌ چون‌ کافر شد، گفت: همانا من‌ از تو بیزارم» یعنی: چون‌ انسان‌ فریب‌ شیطان‌ را خورد و به‌پیروی‌ و فرمانبرداری‌ از وی‌ کافر شد، شیطان‌ به‌ او گفت: من‌ از تو بیزار و برکنارم‌. این‌ برخورد از سوی‌ شیطان‌ در روز قیامت‌ روی‌ می‌دهد «همانا من‌ از الله پروردگار عالمیان‌ می‌ترسم» یعنی‌ شیطان‌ می‌افزاید: من‌ از الله پروردگار عالمیان‌ می‌ترسم‌ و ای‌ انسان‌ گمراه‌! از تو تبری‌ می‌جویم‌.

﴿فَکَانَ عَٰقِبَتَهُمَآ أَنَّهُمَا فِی ٱلنَّارِ خَٰلِدَیۡنِ فِیهَاۚ وَذَٰلِکَ جَزَٰٓؤُاْ ٱلظَّٰلِمِینَ١٧

«پس‌ سرانجام‌، کار آن‌ دو چنین‌ شد که‌ هردو در آتش‌ جهنم‌اند» یعنی: عاقبت ‌کار شیطان‌ و آن‌ انسان‌ کافر این‌ می‌شود که‌ هردو به‌ دوزخ‌ می‌پیوندند. از سیاق ‌چنین‌ برمی‌آید که‌ آیه‌ کریمه‌، کفار و منافقان‌ همه‌ را در بر می‌گیرد «جاودان‌ درآنند و این‌ است‌ جزای‌ ستمکاران» یعنی: جزای‌ ستمکاران‌ مشرک‌ جاودانه‌گی‌ در آتش ‌دوزخ‌ است‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدٖۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١٨

«ای‌ مؤمنان‌! از خداوند بترسید» یعنی: از عذاب‌ وی‌ بترسید؛ با انجام ‌دادن‌ اوامر و ترک‌ نواهی‌ وی‌ «و باید هر شخص‌ بنگرد که‌ چه‌ چیز برای‌ فردا پیش‌ فرستاده‌ است» یعنی: باید هر شخص‌ تأمل‌ کند که‌ چه‌ اعمالی‌ را برای‌ روز قیامت‌ پیش‌ فرستاده‌ است‌. روز قیامت‌ را روز فردا نامید، به‌ سبب‌ نزدیکی‌ و تحقق‌ وقوع‌ آن‌. تنکیر «غد» برای‌ بزرگ ‌نمودن‌ کار قیامت‌ است‌، گویی‌ فرمود: برای‌ فردایی‌ عمل ‌نیک‌ پیش‌ فرستید که‌ از بس‌ بزرگ‌ و هولناک‌ است‌، کنه‌ و حقیقت‌ آن‌ شناخته‌ نمی‌شود «و از الله بترسید» تکرار آن‌ برای‌ تأکید است‌ «بی‌گمان‌ خداوند به‌ آنچه ‌می‌کنید آگاه‌ است» و هیچ‌ چیز از اعمال‌ و احوالتان‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند پس‌ قطعا او جزا دهنده‌ شما در برابر اعمالتان‌ می‌باشد.

﴿وَلَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ نَسُواْ ٱللَّهَ فَأَنسَىٰهُمۡ أَنفُسَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ١٩

«و مانند کسانی‌ نباشید که‌ خدا را فراموش‌ کردند» یعنی: فرمان‌های‌ او را ترک ‌کردند، یا از او نترسیدند «پس‌ خداوند تدبیر حال‌شان‌ را از خاطرشان‌ فراموش‌ گردانید» یعنی: به‌ سبب‌ این‌که‌ خدا عزوجل  را در آسوده‌ حالی‌ و نعمت‌ فراموش‌کردند، او نیز آنان‌ را در سختی‌ها دچار خود فراموشی‌ گردانید که‌ نتوانند به‌ تیمار خود پرداخته‌ و به‌ خود خیری‌ برسانند زیرا جزا از جنس‌ عمل‌ است «این‌ گروه‌، آنانند فاسقان» یعنی: بیرون ‌رفته‌گان‌ از دایره‌ طاعت‌ خداوند عزوجل  .

﴿لَا یَسۡتَوِیٓ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۚ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ٢٠

«اهل‌ دوزخ‌ و اهل‌ بهشت‌ برابر نیستند» در مرتبه‌ خود؛ «اهل‌ بهشت‌ ایشانند رستگاران» یعنی: دست‌ یافتگان‌ به‌ هر مطلوبی‌ و نجات‌ یافتگان‌ از هر شر و هر امر ناخوش ‌آیندی‌.

﴿لَوۡ أَنزَلۡنَا هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ عَلَىٰ جَبَلٖ لَّرَأَیۡتَهُۥ خَٰشِعٗا مُّتَصَدِّعٗا مِّنۡ خَشۡیَةِ ٱللَّهِۚ وَتِلۡکَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَفَکَّرُونَ٢١

«اگر این‌ قرآن‌ را بر کوهی‌ فرود می‌آوردیم‌، یقینا آن‌ کوه‌ را از بیم‌ خدا فروتن‌ و از هم‌ پاشیده‌ می‌دیدی» یعنی: شأن‌ و اعجاز عظیم‌ و بلاغت‌ و احاطه‌ قرآن‌ بر پندها و اندرزهایی‌ که‌ دلها برای‌ آن‌ نرم‌ می‌شود تا بدانجاست‌ که‌ اگر قرآن‌ بر کوهی‌ از کوه‌ها نازل‌ می‌شد، یقینا آن‌ کوه‌ را ـ به‌ رغم‌ محکمی‌، صلابت‌ و ضخامت‌ جرم‌ آن‌ ـ از ترس‌ خدا عزوجل  درهم‌ شکافته‌، از هم‌ پاشیده‌ و از عذاب‌ خدا عزوجل  و بیم‌ وی‌ هراسان‌ و ترسان‌ می‌دیدی‌ پس‌ ای‌ انسان‌ غافل‌! تو را چه‌ شده‌ است‌ که‌ با وجود فهم‌ قرآن‌ و امکان‌ تدبر در آن‌، به‌ اندازه‌ای‌ سنگدل‌ هستی‌ که‌ از برابر پیامهای‌ قرآن‌ بی‌تفاوت‌ می‌گذری‌ «و این‌ مثل‌ها را برای‌ مردم‌ می‌زنیم‌ تا آنان‌ بیندیشند» در آنچه‌ که‌ اندیشیدن‌ بر آنان‌ واجب‌ است‌، باشد که‌ از این‌ موعظه‌ها و اندرزها اثر پذیرفته‌ و از این‌ هشدارها به خود آیند. همچنین‌ خداوند عزوجل  در آیه‌ (31) از سوره «رعد» فرموده‌ است: ﴿وَلَوۡ أَنَّ قُرۡءَانٗا سُیِّرَتۡ بِهِ ٱلۡجِبَالُ أَوۡ قُطِّعَتۡ بِهِ ٱلۡأَرۡضُ أَوۡ کُلِّمَ بِهِ ٱلۡمَوۡتَىٰۗ [الرعد: 31] . «و اگر قرآنی‌ بود که‌ کوهها از هیبت‌ آن‌ به‌ حرکت‌ در می‌آمد و زمین‌می‌شکافت‌ یا مردگان‌ با آن‌ به‌ سخن‌ در می‌آمدند (بدون‌ شک‌ آن‌ همین‌ قرآن‌بود)».

در حدیث‌ شریف‌ متواتر آمده‌ است: قبل‌ از آن‌که‌ برای‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  منبر ساخته‌ شود، ایشان‌ در هنگام‌ ایراد خطبه‌ در کنار ستون‌ چوبی‌ای‌ از ستونهای‌ مسجد می‌ایستادند پس‌ چون‌ اولین‌ بار منبر نهاده‌ شد و رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند که‌ برفراز آن‌ خطبه‌ ایراد کنند، از برابر آن‌ ستون‌ گذشتند در این‌ اثنا از آن‌ ستون‌ ناله‌ای ‌زار برخاست‌ و چنان‌ فغان‌ و مویه‌ می‌کرد که‌ کودک‌ فغان‌ و ناله‌ می‌کند آن‌گاه‌ که ‌بخواهند او را آرام‌ کنند. فغان‌ و ناله‌ آن‌ ستون‌ بدین‌ سبب‌ بود که او قبلا مهماندار رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و شنیدار ذکر و وحی‌ الهی‌ بود و اکنون‌ از این‌ فیض‌ محروم‌ می‌شد.

مراد آیه‌ کریمه‌، خبر دادن‌ از قساوت‌ دل‌های این‌ گروه‌ از کفار و درشتی‌ طبایعشان‌ و توبیخ‌ و سرزنش‌ انسان‌ بر عدم‌ خشوع‌ و نیایش‌ در هنگام‌ تلاوت‌ قرآن ‌است‌، گویی‌ حق‌ تعالی‌ به‌ آنان‌ چنین‌ خطاب‌ می‌کند: ای‌ انسآن‌ها! به‌ خود آیید زیرا اگر کوه‌ها امکان‌ شنیدن‌ و فهم‌ کلام‌ الهی‌ را پیدا کنند، از خشیت‌ وی‌ در هم ‌می‌پاشند پس‌ شما را چه‌ شده‌ است‌ و چه‌قدر سنگدل‌ و گرانجانید که‌ از آیات‌ قرآن‌ به‌ خود نمی‌آیید در حالی‌که‌ هم‌ می‌شنوید و هم‌ می‌فهمید؟!

﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِی لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۖ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِیمُ٢٢

«اوست‌ خدایی‌ که‌ غیر از او معبودی‌ نیست‌، دانای‌ نهان‌ و آشکار است» یعنی: دانای‌ چیزهایی‌ از عوالم‌ غیر مرئی‌ و نامحسوس‌ می‌باشد که‌ از احساس‌ انسان‌ غایب ‌و ناپیداست‌ و نیز دانای‌ چیزهای‌ آشکار و پیدا از عوالم‌ محسوس‌ و مشاهده‌ شده ‌است‌. غیب‌ را بر شهادت‌ مقدم‌ گردانید زیرا غیب‌ در وجود خود متقدم‌ و شهادت ‌متأخر است‌ «اوست‌ بخشاینده‌ مهربان» پس‌ هرکس‌ از چنین‌ اوصافی‌ برخوردار باشد، شایسته‌ آن‌ است‌ که‌ از وی‌ پروا داشته‌ شود.

﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِی لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِکُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَیۡمِنُ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡجَبَّارُ ٱلۡمُتَکَبِّرُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا یُشۡرِکُونَ٢٣

«اوست‌ خدایی‌ که‌ غیر از او معبودی‌ نیست» این‌ جمله‌ را برای‌ تأکید و تثبیت‌ معنی‌ تکرار نمود «ملک‌ قدوس» است‌. یعنی: مالک‌ و متصرف‌ تمام‌ اشیاء بوده‌، از هر عیبی‌ پاک‌ و از هر نقصی‌ منزه‌ است «سلام» است‌. یعنی: ذاتی‌ است‌ که‌ از هرگونه‌ نقص‌ و عیبی‌ سالم‌ است‌. یا ذاتی‌ است‌ که‌ خلق‌ از ظلم‌ و ستم‌ وی‌ به‌سلامت‌ اند «مؤمن» است‌. یعنی: ذاتی‌ است‌ که‌ بندگانش‌ را از ظلم‌ ایمن‌ ساخته ‌و بخشاینده‌ امن‌ و آرامش‌ است‌. یا معنی‌ این‌ است: او تصدیق‌ کننده‌ پیامبرانش ‌هست‌ با بخشیدن‌ معجزات‌ به‌ ایشان‌ و تصدیق‌کننده‌ مؤمنان‌ است‌ با پاداشی‌ که‌ به ‌ایشان‌ وعده‌ داده‌ است‌ «مهیمن» است‌. یعنی: بر بندگان‌ خود و بر اعمالشان‌ گواه‌ و برآنان‌ ناظر است‌ «عزیز» است‌. یعنی: قاهر غالب‌ شکست‌ ناپذیر است ‌«جبار» است‌. جبروت‌ خداوند عزوجل  ، عظمت وی‌ است‌. به‌قولی‌ جبار: کسی‌ است‌ که‌ سطوت‌ و غلبه‌ او را کسی‌ تاب‌ آورده‌ نمی‌تواند «متکبر است» یعنی: ذاتی ‌است‌ که‌ از هرگونه‌ نقصی‌ تکبر ورزیده‌ و از هر آنچه‌ که‌ سزاوار شأن‌ وی‌ نیست‌، بزرگی‌ و برتری‌ جسته‌ است‌. خاطرنشان‌ می‌شود که‌ کبر در صفات‌ خداوند عزوجل  مدح‌ و در صفات‌ مخلوقات‌ ذم‌ است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ آمده‌ است: «العظمة إزاری‌، والکبریاء ردائی‌، فمن‌ نازعنی‌ واحدا منهما عذبته». «عظمت‌ ازار من ‌است‌ و کبریا ردای‌ من‌ پس‌ هرکس‌ با من‌ در یکی‌ از آن‌ها کشمکش‌ کند، او را عذاب‌ می‌کنم‌». «پاک‌ است‌ خداوند از آنچه» مشرکان‌ «برای‌ او شریک ‌می‌انگارند» از زن‌ و فرزند و غیره‌ پس‌ احدی‌ از خلقش‌ در چیزی‌ از صفات ‌الوهیت‌ و ربوبیت‌ با وی‌ مشارکت‌ ندارد.

﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُۖ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ یُسَبِّحُ لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٢٤

«اوست‌ الله خالق» یعنی: آفریننده‌ اشیاء است‌ به‌ اندازه‌ و مقدار متناسب‌ آن‌ها به‌ مقتضای‌ اراده‌ و مشیت‌ خویش‌ «باری» است‌. یعنی: نوپدید آورنده‌، مخترع ‌و ایجادگر اشیاء است «مصور» است‌. یعنی: ایجادگر صورت‌ها به‌ اشکال‌ و هیأت‌های‌ مختلفه‌ است‌ «او راست‌ اسماء حسنی» بیان‌ اسماء حسنای‌ الهی‌ در سوره «اعراف/‌180» گذشت‌ و در پایان‌ این‌ آیه‌ نیز مجددا به‌ نقل‌ روایاتی‌ در باب ‌آن‌ها می‌پردازیم‌ «آنچه‌ در آسمان‌ها و زمین‌ است‌ برای‌ او تسبیح‌ می‌گوید» یعنی: هرچه‌ در آسمان‌ها و زمین ‌است‌، به‌ زبان‌ حال‌ یا قال‌ به‌ پاکی‌ و تنزیه‌ خداوند عزوجل  نطق‌ می‌کند «و اوست‌ عزیز» یعنی: ذاتی‌ که‌ هیچ‌ غلبه ‌کننده‌ای‌ بر او غالب‌ نمی‌شود «حکیم» است‌ در همه‌ اموری‌ که‌ به‌ آن‌ حکم‌ می‌کند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ترمذی‌ از ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «همانا برای ‌خداوند متعال‌ نودونه‌ اسم‌ است‌ ـ صد اسم‌ بجز یکی‌ ـ پس‌ هرکس‌ آن‌ها را برشمارد، به‌ بهشت‌ داخل‌ می‌شود و حق‌ تعالی‌ فرد است‌ و عدد فرد را دوست‌ دارد، اوست‌ الله که‌ معبودی‌ جز او نیست‌، رحمن‌ و رحیم‌ و ملک‌ و قدوس‌ و سلام‌ و مؤمن‌ و مهیمن‌ و عزیز و جبار و متکبر و خالق‌ و بارء و مصور و غفار و قهار... است‌» و نود و نه‌ اسم‌ حق‌ تعالی‌ را تا به‌ آخر برشمردند. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌به‌ روایت‌ ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ گفت: از محبوبم‌ ابوالقاسم‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  راجع‌ به‌ اسم‌ اعظم‌ خداوند عزوجل  سؤال‌ کردم‌، فرمودند: «ای‌ ابوهریره‌، بر توست ‌خواندن‌ آخر سوره‌ حشر. آن‌ را بسیار بخوان‌». ابوهریره‌ می‌گوید: بار دیگر این ‌سؤال‌ را تکرار کردم‌ و آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  عین‌ این‌ جواب‌ را بر من‌ تکرار فرمودند. باز هم‌ آن‌ را تکرار کردم‌ و بار دیگر آن‌ را بر من‌ تکرار فرمودند. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ مالک‌ بن‌ انس‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «هر کس‌ سوره‌ حشر را بخواند، خداوند گناهان‌ متقدم‌ و متأخر وی‌ رامی‌آمرزد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «ما أصاب‌ عبدا هم‌ ولا حزن‌ فدعا بهذا الدعاء إلا أذهب‌ الله‌ همه‌ وحزنه‌ وأبدله‌ مکانه‌ فرجا». «هیچ‌ نگرانی‌ و اندوهی‌ به ‌بنده‌ای‌ نمی‌رسد که‌ آن‌گاه‌ به‌ این‌ دعا (یعنی‌ به‌ اسمای‌ حسنی‌ الهی) دعا کند مگر این‌که‌ خداوند غم‌ و اندوه‌ وی‌ را از بین‌ برده‌ و به‌ جای‌ آن‌ به‌ وی‌ گشایشی‌ را عوض‌ می‌دهد». همچنین‌ براء رضی الله عنه  از علی‌ رضی الله عنه  روایت‌ می‌کند که‌ فرمود: «ای‌ براء! چون‌ خواستی‌ که‌ خدای‌ متعال‌ را با اسم‌ اعظمش‌ بخوانی‌ پس‌ ده‌ آیه‌ اول‌ سوره‌ (حدید) و نیز آخر سوره‌ (حشر) را بخوان‌، سپس‌ بگو: ای‌ آن‌که‌ تو این‌چنین‌ هستی‌ وکسی‌ غیر از تو بر این‌ اسما و اوصاف‌ نیست‌، از تو می‌خواهم‌ که‌ برای‌ من‌ چنین‌ و چنان‌ کنی‌ (یعنی‌ حاجت‌ خود را مطرح‌ کن). ای‌ براء! به‌ خدای‌ متعال‌ سوگند می‌خورم‌ که‌ در آن‌ صورت‌ اگر علیه‌ من‌ هم‌ دعا کنی‌، به‌ زمین‌ فروبرده‌ خواهم‌ شد». دیلمی‌ از علی‌ و ابن‌ مسعود رضی الله عنهما  روایت‌ می‌کند که‌ فرموده‌ حق‌ تعالی ‌﴿لَوۡ أَنزَلۡنَا تا آخر سوره‌، دعای‌ درد سر است‌.