مکی است و دارای (85) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره به سبب آنکه آیه: ﴿غَافِرِ ٱلذَّنۢبِ وَقَابِلِ ٱلتَّوۡبِ﴾ [غافر: 3] در آغازین آیات آن قرار دارد، «غافر» نامیده شد. «غافر» از اوصاف والا و اسمای حسنای خداوند عزوجل است. همچنین این سوره بهسبب آنکه مشتمل بر داستان مؤمن آل فرعون است، «مؤمن» نیز نامیده میشود.
این اولین سوره از سورههای هفتگانه پیاپیای است که با «حم» آغاز میشوند.
سیوطی از ابن عباس و جابر بن زید رضی الله عنهما درباره ترتیب این سورهها روایت کرده است: سورههای «حوامیم» به همین ترتیبی که در مصحف دارند، به دنبال سوره «زمر» پشت سر هم نازل شدهاند. یعنی: نخست سوره «مؤمن» نازل شد، سپس سوره «سجده»، بعد از آن سوره «شوری» و همینطور به ترتیب سورههای: «زخرف»، «دخان»، «جاثیه» و «احقاف» و در میان آنها هیچ سوره دیگری نازل نگردید.
فضیلت آن: در فضیلت این هفت سوره ـ یعنی حوامیم ـ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف ذیل فرمودند: «لکل شیء ثمرة وإن ثمرة القرآن ذوات حم، هن روضات حسنات مخصبات متجاورات، فمن أحب أن یرتع فی ریاض الجنة فلیقرأ الحوامیم». «برای هر چیز ثمرهای است و ثمره قرآن همانا سورههای دارای حم است. این سورهها بوستانهای زیبای خرم، سرسبز و پر محصولی هستند که پهلوبهپهلوی هم قرار دارند پس کسی که میخواهد در بوستانهای بهشت بخرامد، باید حوامیم را بخواند». همچنین در حدیث شریف راجع به فضیلت سوره «حم المؤمن» آمده است: «هر کس آیه الکرسی و اول حم المؤمن را (در اول روز) بخواند، در آن روز از هرگونه بدیای محفوظ و در امان میماند». همینطور درباره فضیلت خواندن این دو سوره در شب، نیز حدیثی نقل شده است.
موضوع این سوره، پرداختن به قضیه ایمان و کفر است و جو سوره گویی جو معرکهای است میان حق و باطل و ایمان و طغیان.
﴿حمٓ١﴾.
خوانده میشود: «حاء، م» به سکون میم آخر یا به فتح آن. این دو حرف از حروف مقطعهای است که در آغاز بعضی از سورهها آمده است و سخن درباره آنها در اول سوره «بقره» گذشت.
﴿تَنزِیلُ ٱلۡکِتَٰبِ مِنَ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡعَلِیمِ٢﴾
«فروفرستادن این کتاب از جانب الله عزیز علیم است» یعنی: قرآن بهحق و راستی از نزد خداوند عزوجل غالب و دانا فروفرستاده شده و کذب و افترایی در حق وی نیست. عزیز: یعنی حق تعالی غالب، قاهر و برتر از آن است که کسی بر وی دروغی بربندد. علیم: بسیار داناست به خلقش و به آنچه که میگویند و میکنند.
﴿غَافِرِ ٱلذَّنۢبِ وَقَابِلِ ٱلتَّوۡبِ شَدِیدِ ٱلۡعِقَابِ ذِی ٱلطَّوۡلِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ إِلَیۡهِ ٱلۡمَصِیرُ٣﴾
«آمرزنده گناه و توبه پذیر و سختکیفر است» یعنی: حق تعالی آمرزنده گناه دوستانش و پذیرنده توبه آنهاست و برای دشمنانش سختکیفر است. این دو وصف توبهپذیر سختکیفر، در مواضع متعددی از قرآن در کنار هم آمده است تا بنده را در میان خوف و رجاء قراردهد «صاحب توانگری است» ذیالطول: یعنی: حق تعالی بر بندگانش صاحب انعام و فضل و بخشایش و توانگری است؛ با بخشیدن چیزهایی به آنان که در واقع حقشان نبوده است بلکه خداوند عزوجل آنها را بهمحض احسان خویش به ایشان عنایت کرده است «خدایی جز او نیست، بازگشت بهسوی اوست» در روز آخرت، نه بهسوی غیر وی پس فرمانبردار و نافرمان ـ هردو را ـ در برابر اعمالشان جزا میدهد.
ابنابیحاتم و حافظ ابونعیم از یزید بن اصم رضی الله عنه روایت کردهاند که فرمود: مردی دلیر، شجاع و نیرومند از اهالی شام همیشه به دیدار عمر بن خطاب رضی الله عنه میآمد. عمر رضی الله عنه مدتی او را ندید. پس روزی از اصحاب پرسید: فلان بن فلان چه شد؟ او کجاست که نمیبینمش؟ گفتند: ای امیرالمؤمنین! آخر او گرفتار میگساری شده است. عمر رضی الله عنه کاتبش را فراخواند و به او گفت؛ بنویس: از عمر بن خطاب بهسوی فلان بن فلان، سلام بر تو! من نزد تو خدایی را ستایش میگویم که معبودی جز او نیست. «آمرزنده گناه است و پذیرنده توبه، سختکیفر است و صاحب توانگری، خدایی جز او نیست، بازگشت بهسوی اوست». سپس به اصحاب رضی الله عنهم گفت: به بارگاه خداوند عزوجل در حق برادرتان دعاکنید که با قلب خویش بهسوی او رو آورد و خداوند عزوجل بر او توبهپذیر گردد. پسچون پیک عمر رضی الله عنه نامهاش را به وی رساند، او شروع به خواندن آن نمود وپیاپی تکرارش میکرد و بویژه این آیه را: ﴿غَافِرِ ٱلذَّنۢبِ وَقَابِلِ ٱلتَّوۡبِ شَدِیدِ ٱلۡعِقَابِ﴾ [غافر: 3]. و با خود چنین زمزمه مینمود: آری! خداوند عزوجل مرا از کیفر خویش بیم داده و وعده کرده که بر من بیامرزد! و پیوسته این سخن را با خود تکرار میکرد آنگاه گریست و از شرابنوشی کاملا دست برداشت و خالصانه توبه کرد. پس چون خبر توبهاش به عمر رضی الله عنه رسید، فرمود: وقتی دیدید که برادری از برادران شما لغزیده است، اینچنین عمل کنید؛ او را در راه حق استوار و پایدار گردانید و از خدای سبحان بخواهید که بر او توبهپذیر گردد. هان! مبادا بر زیان وی معاون شیطان باشید» یعنی: مبادا به جای تلاش در جهت اصلاح وی، او را بهباد دشنام و سرزنش بگیرید تا بر سر سماجت آید و بر گناه خود پای فشارد.
﴿مَا یُجَٰدِلُ فِیٓ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَا یَغۡرُرۡکَ تَقَلُّبُهُمۡ فِی ٱلۡبِلَٰدِ٤﴾
«جز آنهایی که کفر ورزیدند کسی در آیات خدا مجادله نمیکند» یعنی: جز کسانی از مشرکان مکه و امثالشان که کافر شدهاند، کسی دیگر در دفع آیات الهی وتکذیب آن ستیزه نمیکند. مراد: مجادله به ناروا و قصد دفع کردن حق است و همین نوع از مجادله است که در این حدیث شریف به آن اشاره شده است: «لا تماروا فی القرآن فإن المراء فیه کفر». «در قرآن مجادله نکنید زیرا جدال در قرآن (یعنیخصومت به ناروا در انکار و تکذیب آن) کفر است». همچنین در حدیث شریف آمده است: «هر کس باطلی را یاری دهد تا حقی را بهوسیله آن دفع کند، درحقیقت ذمه خدا و ذمه رسولش از وی بیزار شده است». اما جدال برای روشن کردن حقیقت، رفع ابهام و التباس از قرآن و بازگردانیدن منکران و شکاکان به راه راست، از بزرگترین اعمالی است که تقربجویان به خدای عزوجل با آن تقرب میجویند چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ﴾ [العنکبوت: 46]. «و با اهل کتاب جز به شیوهای که نیکوتر است مجادله نکنید»
«پس گشتوگذارشان در شهرها تو را نفریبد» خدای عزوجل رسول گرامی خویش صلی الله علیه و آله و سلم را نهی میکند از اینکه به چیزی از بهره مندیهای دنیوی کفار فریفتهشود؛ بهرهمندیهایی چون تجارت در کشورها و بهدست آوردن سودهای کلان از بابت آن، کسب پیروزیهای سیاسی و نظامی و... زیرا اینان پس از اندک مدتی مورد مؤاخذه و محاسبه قرار میگیرند و اگر هم مهلت یابند، یقینا مهمل و فراموش شده رها نمیشوند.
ابن ابی حاتم در بیان سبب نزول از ابیمالک روایت کرده است که فرمود: این آیه درباره حارث بن قیس سهمی نازل شد.
﴿کَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ وَٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَعۡدِهِمۡۖ وَهَمَّتۡ کُلُّ أُمَّةِۢ بِرَسُولِهِمۡ لِیَأۡخُذُوهُۖ وَجَٰدَلُواْ بِٱلۡبَٰطِلِ لِیُدۡحِضُواْ بِهِ ٱلۡحَقَّ فَأَخَذۡتُهُمۡۖ فَکَیۡفَ کَانَ عِقَابِ٥﴾
سپس حق تعالی نمونههای عینیای از تکذیب امتهای پیشین و فرجام نامیمونشان را یادآورشده و میفرماید: «پیش از اینان، قوم نوح و بعد از آنها گروههای دیگری» نیز ؛ مانند عاد و ثمود «تکذیب پیشه کردند» و علیه پیامبرانشان به گروهبندی و جبههگیری دست زدند «و هر امتی قصد پیامبرشان را کردند تا او را بگیرند» یعنی: هر امتی از امتهای تکذیبکننده، قصد پیامبرشان را کردند تا بر وی دست یافته و او را زندانی کنند و شکنجه نمایند و هر چه میخواهند با او بکنند «و به باطل جدال کردند تا حق را با آن ابطال کنند» یعنی: با پیامبرشان به سخنان بیهوده وباطل و با دستاویزهای بیاساس و مقولات درهموبرهم، ستیزه و مجادله کردند تا بهوسیله آن، حق را خرد ساخته و آن را از صحنه بیرون نمایند و ایمان را ابطال کنند «پس آنان را» یعنی: آن ستیزهگران به باطل را «فروگرفتم، بنگر که کیفر من چگونه بود؟» یعنی: بنگر در عذابی که آنها را بهوسیله آن مجازات کردم، که آن عذاب چهقدر دردناک و سخت بوده است؟.
﴿وَکَذَٰلِکَ حَقَّتۡ کَلِمَتُ رَبِّکَ عَلَى ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَنَّهُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ٦﴾
«و بدینسان، فرمان پروردگارت بر کافران ثابت شد» یعنی: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! چنانکه حکم عذاب بر امتهای تکذیبکننده پیامبران پیشین علیهم السلام تحقق یافت و ثابت شد، بههمینگونه، حکم عذاب بر کسانی که به تو کفر ورزیده و به ناحق و ناروا و با تکیه بر باطل با تو مجادله کردند و علیه تو همدست شده و دست بهگروهبندی و تحزب زدند، نیز ثابت و لازم شده است؛ «که آنان اهل دوزخند» یعنی: حکم صادره درباره آنها این است که: آنها سزاوار دوزخاند.
﴿ٱلَّذِینَ یَحۡمِلُونَ ٱلۡعَرۡشَ وَمَنۡ حَوۡلَهُۥ یُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَیُؤۡمِنُونَ بِهِۦ وَیَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْۖ رَبَّنَا وَسِعۡتَ کُلَّ شَیۡءٖ رَّحۡمَةٗ وَعِلۡمٗا فَٱغۡفِرۡ لِلَّذِینَ تَابُواْ وَٱتَّبَعُواْ سَبِیلَکَ وَقِهِمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِیمِ٧﴾
«کسانی که عرش الهی را حمل میکنند و کسانی که گرداگرد آنند، همراه با ستایش پروردگار خویش تسبیح میگویند و به او ایمان دارند و برای مؤمنان آمرزش میخواهند» یعنی: فرشتگان حامل عرش ـ که فرشتگان کروبی میباشند ـ و ایشان بلندترین طبقات فرشتگان و اولین آنها در پیدایشاند همچنین فرشتگانی که بر گرداگرد عرش قرار دارند، اینان خداوند عزوجل را همراه با حمد و سپاس وی در برابر نعمتهایش، تسبیح گفته او را تنزیه میکنند و به او ایمان دارند، یعنی: وحدانیت او را با بصیرتهایشان تصدیق کرده و برای بندگان مؤمنش آمرزش میخواهند ومیگویند: «پروردگارا! رحمت و علم تو بر همه چیز احاطه دارد» یعنی: رحمت و علم تو همه چیز را فراگرفته است «پس کسانی را که توبه کرده و راه تو را دنبال کردهاند» یعنی: کسانی را که با توبه، از گناهان روی برتافته و راه تو ـ یعنی دین اسلام ـ را پیروی کردهاند «بیامرز و آنها را از عذاب دوزخ نگاه دار» چنانکه در حدیث شریف آمده است: «چون مسلمان در حق برادرش غائبانه دعا کند، فرشته میگوید: آمین! و برای تو هم مانند آن باد».
البته ما به حمل عرش الهی بهوسیله فرشتگان ایمان داریم اما کیفیت این حمل و تعداد فرشتگان را به علم خدای عزوجل وا میگذاریم. باید دانست که «عرش» مرکز تدبیر عالم بوده و حقیقتی است که خدای عزوجل خود به آن داناتر میباشد.
﴿رَبَّنَا وَأَدۡخِلۡهُمۡ جَنَّٰتِ عَدۡنٍ ٱلَّتِی وَعَدتَّهُمۡ وَمَن صَلَحَ مِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَأَزۡوَٰجِهِمۡ وَذُرِّیَّٰتِهِمۡۚ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٨﴾
همچنین فرشتگان حامل عرش الهی، در حق مؤمنان چنین دعا میکنند: «پروردگارا! و آنان را در بهشتهای عدن که آن را به ایشان وعده دادهای، وارد کن» بهشتهای عدن: یعنی بهشتهایی که اقامت در آنها دائمی است «و نیز هرکس از پدران و همسران و فرزندانشان را که به صلاح آمدهاند وارد کن» یعنی: همراه با ایشان کسانی از این گروه ذکر شده را که صالح هستند، برای تکمیل نعمت خویش بر ایشان و کامل کردن شادمانی و سرورشان، به بهشت وارد کن «زیرا تو بیگمان غالب و حکیمی». سعید بن جبیر رضی الله عنه میگوید: «مؤمن چون به بهشت وارد شود، میپرسد که پدر و پسر و برادرم کجایند؟ به وی گفته میشود: آنها در عمل خود به پایه و اندازه تو نرسیدهاند. ولی او میگوید: من هم برای خود عمل کردهام و هم برای ایشان. در آن هنگام است که آنها در درجه به وی ملحق ساخته میشوند». سپس سعید بن جبیر رضی الله عنه این آیه را تلاوت کرد.
﴿وَقِهِمُ ٱلسَّیَِّٔاتِۚ وَمَن تَقِ ٱلسَّیَِّٔاتِ یَوۡمَئِذٖ فَقَدۡ رَحِمۡتَهُۥۚ وَذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ٩﴾
فرشتگان حامل عرش در دعای خود در حق مؤمنان میافزایند: «و آنان را از بدیها نگاه دار» یعنی: در برابر گناهان و اعمال بدی که در دنیا مرتکب شدهاند، آنها را مؤاخذه و مجازات نکن و اعمال بدشان را بر ایشان بیامرز و ایشان را از عذاب ناگوار نگاهدار «و هرکه را در چنین روزی» یعنی: در روز قیامت «از بدیها در امان بداری، بهراستی که بر وی رحم کردهای» و او را از عذاب خویش نجات داده و به بهشت خویش درآوردهای «و این همان رستگاری بزرگ است» که رستگاریای بزرگتر از آن نیست. سلیمبنعیسی میگوید: «بندگان مؤمن چهقدر نزد خداوند عزوجل گرامیاند! آنها بر بالین خویش خوابیدهاند اما فرشتگان برای آنها آمرزش میخواهند». مطرفبنعبدالله میگوید: «خیرخواهترین بندگان خدا عزوجل برای مؤمنان، فرشتگان هستند»، سپس این آیه را تلاوت کرد و افزود: «اما بدخواهترین و خائنترین بندگان برای مؤمنان، شیاطیناند».
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ یُنَادَوۡنَ لَمَقۡتُ ٱللَّهِ أَکۡبَرُ مِن مَّقۡتِکُمۡ أَنفُسَکُمۡ إِذۡ تُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلۡإِیمَٰنِ فَتَکۡفُرُونَ١٠﴾
«کسانی که کافر بودهاند» در روز قیامت ـ هنگامی که به دوزخ وارد شوند «مورد ندا قرار میگیرند که: قطعا دشمنی الله از دشمنی شما نسبت به همدیگر سختتر است» یعنی: هر انسانی از اهل دوزخ ـ در هنگام مشاهده عذاب آن ـ خطاب بهخودش میگوید: «نفرین و نفرت بر تو ای نفس!». در این هنگام، فرشتگان به آنها میگویند: قطعا نفرت و دشمنی خداوند عزوجل از شما در دنیا: «آنگاه که بهسوی ایمان دعوت میشدید و انکار میورزیدید» بزرگتر از این نفرت و دشمنی و بغض شما بر خود شما در این حالی است که عذاب را مشاهده میکنید.
﴿قَالُواْ رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَیۡنِ وَأَحۡیَیۡتَنَا ٱثۡنَتَیۡنِ فَٱعۡتَرَفۡنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلۡ إِلَىٰ خُرُوجٖ مِّن سَبِیلٖ١١﴾
«میگویند: پروردگارا! ما را دوبار میراندی و دوبار زنده کردی» مراد از دوبار میراندن این است که: آنان بار اول نطفههایی بیجان در پشت پدرانشان بودند، سپس بعد از آنکه در دنیا زنده شدند، خداوند عزوجل برای بار دوم آنها را میراند ومراد از دوبار زنده کردن: حیات اولی آنها در دنیا، سپس زندگی مجددشان درآخرت به هنگام رستاخیز است. «به گناهانمان» که پیشتر در دنیا انجام داده بودیم؛ مانند تکذیب پیامبران علیهم السلام ، شرکآوردن به تو و ترک توحید و یکتاپرستی «اعتراف کردیم» ولی آنها این اعتراف را در جایی میکنند که اعتراف در آن هیچ سودی به حالشان ندارد و در جایی پشیمان و نادم میشوند که پشیمانی هیچ به کارشان نمیآید. آنگاه میپرسند: «پس آیا راه بیرون شدنی هست؟» یعنی: آیا برای ما راهی ـ از هرگونه که باشد، چه کند و چه سریع ـ میسر هست تا به ما امکان دهد که از دوزخ بیرون آمده و به دنیا بازگردیم؟.
خداوند عزوجل در پاسخشان میفرماید:
﴿ذَٰلِکُم بِأَنَّهُۥٓ إِذَا دُعِیَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُۥ کَفَرۡتُمۡ وَإِن یُشۡرَکۡ بِهِۦ تُؤۡمِنُواْۚ فَٱلۡحُکۡمُ لِلَّهِ ٱلۡعَلِیِّ ٱلۡکَبِیرِ١٢﴾
«این از آن روی برای شماست» یعنی: این عذابی که در آن قرار دارید، بهسبب آن است «که چون» در دنیا «خدا به تنهایی خوانده میشد، کفر میورزیدید» به او و توحید و یگانه پرستی را فرو میگذاشتید «و چون به او شرک آورده میشد» از دیگران؛ اعم از بتان یا غیر آنها «آن را باور میکردید» و دعوت بهسوی شرک را اجابت میگفتید «پس فرمان از آن خداست» به تنهایی و یگانگی، نه از غیر وی و هموست که بر شما به جاودانگی در دوزخ و عدم بیرون آمدن از آن حکم کرده است «او بلندقدر» و برتر از آن است که برایش در ذات و صفاتش همانندی باشد «بزرگ است» یعنی: بزرگتر از آن است که برایش همتا، یا همسر، یا فرزند، یا شریکی باشد.
﴿هُوَ ٱلَّذِی یُرِیکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ وَیُنَزِّلُ لَکُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ رِزۡقٗاۚ وَمَا یَتَذَکَّرُ إِلَّا مَن یُنِیبُ١٣﴾
«اوست کسیکه آیاتش را» یعنی: دلایل توحید و نشانههای قدرت خود را «به شما مینمایاند» در کائنات آفاقی و انفسی خود «و برای شما از آسمان روزیای فرومیفرستد» یعنی: باران را فرو میفرستد زیرا باران سبب همه ارزاق است. خدای سبحان در این آیه، نمایاندن آیات و فرودآوردن ارزاق را باهم جمع کرد زیرا قوام ادیان با آشکار کردن آیات و قوام ابدان با فروفرستادن ارزاق است «و جز آنکس که انابتکننده است، کسی دیگر پند نمیگیرد» یعنی: با این آیات روشن، فقط کسی پندپذیر میشود و به خود میآید که با بهرهگیری از اندیشیدن در آیات خداوند عزوجل به طاعت وی باز گردد.
﴿فَٱدۡعُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡکَٰفِرُونَ١٤﴾
«پس الله را درحالی بخوانید که دین را برای او خالص ساختهاید» یعنی: او را درحالی بخوانید که عبادت برای وی را که شما را بدان فرمان داده است، از شرک پاک و پیراسته ساخته باشید «هرچند» این اخلاص و پاکیزه منشیتان در عبادت «کافران را ناخوش افتد» پس به ناخوشی آنها التفاتی نکنید و آنها را وا گذارید تا در غیظ و خشمشان بمیرند و با درد و دریغشان بههلاکت رسند.
در حدیث شریف به روایت عبدالله بن زبیر رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به دنبال نمازهای فرض این ذکر را میخواندند: «لا إله إلا الله وحده لا شریک له، له الملک وله الحمد وهو علی کل شیء قدیر، لا حول ولا قوة إلا بالله، لا إله إلا الله ولا نعبد إلا إیاه، له النعمة وله الفضل وله الثناء الحسن، لا إله إلا الله مخلصین له الدین، ولو کره الکافرون». همچنین در حدیث شریف به روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «به بارگاه خدای تبارک و تعالی در حالی دعا کنید که به اجابت دعای خویش یقین داشته باشید و بدانید که خداوند عزوجل دعا را از دل غافل و سرگرم هوس، اجابت نمیکند».
﴿رَفِیعُ ٱلدَّرَجَٰتِ ذُو ٱلۡعَرۡشِ یُلۡقِی ٱلرُّوحَ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ لِیُنذِرَ یَوۡمَ ٱلتَّلَاقِ١٥﴾
«اوست رفیع الدرجات» یعنی: اوست دارای درجات و اوصاف رفیع و والا که به شما دلایل توحید و آیات عظمت خویش را نمایانده است و او از مشابهت مخلوقات منزه است. یا معنی این است: اوست که درجات بندگانش را در دنیا، یا در بهشت برتر میگرداند «صاحب عرش است» و مالک و آفریننده و متصرف در آن؛ و این خود مقتضی رفعت شأن و بزرگی سلطه و فرمانروایی اوست «روح را» یعنی: وحی را «از امر خویش بر هرکس از بندگانش که بخواهد میافگند» و ایشان انبیا علیهم السلام هستند که خداوند عزوجل از میان بندگان برگزیدهاش به رسالت انتخابشان کرده است. وحی را «روح» نامید زیرا مردم با آن از مرگ کفر زنده میشوند چنانکه بدنها با ارواح زنده میشوند. یا مراد از روح، جبرئیل علیه السلام است. «منامره: از امر خویش» یعنی از شریعتهای خویش که آنها را بهسوی پیامبرانش وحی کرده است تا آن شریعتها را سرمشق خویش ساخته و در زندگی خود به موجب آنها عمل کنند «تا از روز ملاقات بیم دهد» یعنی: تا خداوند عزوجل با فرستادن آن پیامبر، مردم را از عذاب روزی بیم دهد که اهالی آسمآنها و زمین و اولین و آخرین، همه در آن روز باهم دیدار میکنند.
﴿یَوۡمَ هُم بَٰرِزُونَۖ لَا یَخۡفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِنۡهُمۡ شَیۡءٞۚ لِّمَنِ ٱلۡمُلۡکُ ٱلۡیَوۡمَۖ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ١٦﴾
«آن روز که آنان ظاهر گردند» یعنی: آن روز که مردم از قبرهایشان در فضای باز و صحرای مسطح و همواری که هیچ چیز در آن پوشیده نیست و هیچ چیز ـ مثل کوه، پشته یا ساختمانی ـ آنها را از دیدگان نمیپوشاند، بیرون میآیند «چیزی از آنها بر خدا پوشیده نمیماند» از اعمالی که در دنیا کردهاند و از آنچه که سینههایشان پنهان میدارد، یا آشکار میسازد «امروز فرمانروایی از آن کیست؟» یعنی: چون همه کسانی که در آسمآنها و زمیناند، احضار شوند و جمع گردند، خداوند متعالمیپرسد: ﴿لِّمَنِ ٱلۡمُلۡکُ ٱلۡیَوۡمَۖ﴾ [غافر: 16] «امروز فرمانروایی از آنِ کیست؟». پس هیچ کس پاسخ وی را نمیدهد آنگاه خداوند عزوجل خود پاسخ داده و میفرماید: «از آن خداوند یگانه قهار است» که همه خلق را با مرگ مقهور ساخته است. حسن میگوید: «سؤالکننده حق تعالی و جواب دهنده هم خود اوست و آنگاه که کسی پاسخش را نمیدهد، خود پاسخ خویش را میدهد».
﴿ٱلۡیَوۡمَ تُجۡزَىٰ کُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا کَسَبَتۡۚ لَا ظُلۡمَ ٱلۡیَوۡمَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ١٧﴾
«امروز هرکس بر وفق آنچه انجام داده است» از خیر و شر «کیفر مییابد. امروز هیچ ستمی نیست» بر احدی از آنان ؛ با کاستن از ثواب یا افزودن در عذاب وی «بیگمان خدا زود شمار است» و بسیار سریع حساب میکند زیرا او در امر حساب به تفکر نیاز ندارد چنانکه دیگران در هنگام حساب کردن، نیاز به تفکر دارند، بدان جهت که علم الهی به همهچیز محیط و فراگیر است و هموزن ذرهای از او پنهان نمیماند. در حدیث شریف آمده است: «حق تعالی در مدت زمانی به اندازه نصف روز از روزهای دنیا، تمام خلق را محاسبه میکند».
﴿وَأَنذِرۡهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡأٓزِفَةِ إِذِ ٱلۡقُلُوبُ لَدَى ٱلۡحَنَاجِرِ کَٰظِمِینَۚ مَا لِلظَّٰلِمِینَ مِنۡ حَمِیمٖ وَلَا شَفِیعٖ یُطَاعُ١٨﴾
«و آنها را از روز آزفه» یعنی: از روز قیامت «بیم ده» روز قیامت را به سبب نزدیکیاش «آزفه» نامید. و چون کوچ کاروان نزدیک شود، گفته میشود: «ازف الرحیل». «آنگاه که دلها به گلوگاهها میرسد» گویی از شدت بیم و هراس، دلها از جاهای خود برکنده شده و به حنجرهها میرسند «پر شده از غم» محزون وپرغصه و ساکت «برای ستمگران هیچ دوستی» یعنی: هیچ نزدیک و خویشاوندی «نیست» که به آنان سودی برساند «و نه شفاعتگری که سخن او» در امر شفاعت برایشان «پذیرفته شود».
﴿یَعۡلَمُ خَآئِنَةَ ٱلۡأَعۡیُنِ وَمَا تُخۡفِی ٱلصُّدُورُ١٩﴾
«خدا خیانت چشمها را میداند» خیانت چشمها: عبارت از نگاه دزدانه بهسوی چیزی است که نگاه کردن بهسوی آن حلال نیست. قتاده گفته است: «خیانتچشمها، چشمچرانی در چیزی است که خدای عزوجل آن را دوست ندارد». ابنعباس رضی الله عنه در تفسیر آن گفته است: «مراد از آن: مردی است که بر اهل یک خانواده وارد میشود و در میانشان زنی زیبا است، یا از برابر آن خانه میگذرد و در میانشان زنی زیبا است پس چون غافل میشوند، نگاهی دزدانه بهسوی آن زن میافگند اما وقتی که متوجه شوند، چشمش را از آن فرو میبندد و باز چون غافل شوند، به او چشم میدوزد و چون متوجه شوند، چشم فرومیپوشد در حالیکه خدای عزوجل از قلب وی آگاه است و میداند که او حتی دوست دارد که کاش بر فرج آن زن بالا میرفت». «و» میداند «آنچه سینهها» و اندرونها «نهان میدارند» از معاصی و نافرمانیهای وی و از امانت و خیانت.
﴿وَٱللَّهُ یَقۡضِی بِٱلۡحَقِّۖ وَٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ لَا یَقۡضُونَ بِشَیۡءٍۗ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ٢٠﴾
«و خدا به حق» و عدل «حکم میکند» پس هرکس را به آنچه که سزاوار وی از خیر یا شر است، جزا میدهد «و کسانی را که کافران در برابر او میپرستند» یعنی: بتان و معبودانی که مشرکان ـ جز خدای سبحان ـ دستهای خود را بهسوی آنها به دعا بالا میکنند «به چیزی حکم نمیکنند» زیرا آنها نه چیزی میدانند و نه بر کاری قادرند «در حقیقت، خداست که خود شنواست» سخنانشان را و «بیناست» به افعالشان.
﴿أَوَلَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ کَانُواْ مِن قَبۡلِهِمۡۚ کَانُواْ هُمۡ أَشَدَّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗ وَءَاثَارٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُ بِذُنُوبِهِمۡ وَمَا کَانَ لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ مِن وَاقٖ٢١﴾
ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «آیا» این دروغانگاران رسالتت «در زمین سیر نکردهاند تا ببینند فرجام کسانی که پیش از آنها زیستهاند چگونه بوده است؟» و در نتیجه، از دیگران عبرت بگیرند؟ زیرا «آنها» یعنی: کسانی از کفار که در گذشتهاند؛ «از اینان در روی زمین پرتوانتر بودهاند» یعنی: از این کافران حاضر، در توان بدنی و مادی نیرومندتر و استوارتر بودهاند «و آثار زیادتری از خود باقی گذاشتند» با آنچه که در روی زمین از دژها و قصرها آباد کرده بودند، که نشانههایشان تا دیرزمانی در روی زمین باقی بود و بعضا هنوز هم باقی است... و هرکس سد چین، اهرامهای مصر، ستونهای تدمر و بعلبک را از نزدیک ببیند، به برتری مدنیت پیشینیان اعتراف میکند. این معنی در صورتی است که خطاب برای همه بشریت عام باشد اما اگر خطاب مخصوص مردم مکه باشد پس قضیه روشنتر از آن است که مثال و نمونهای برای آن ارائه شود. «با این همه» یعنی: با وجود آن همه نیرو و شکوه «خدا آنان را به کیفر گناهانشان گرفتار کرد و آنها را در برابر خداوند هیچ پناهدهندهای نبود» یعنی: برایشان مدافعی نبود که عذاب را از آنان دفع کند.
﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ کَانَت تَّأۡتِیهِمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَکَفَرُواْ فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُۚ إِنَّهُۥ قَوِیّٞ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ٢٢﴾
«این» کیفر الهی «از آن روی بود که پیامبرانشان بینات» یعنی: حجتهای روشن «برایشان میآوردند ولی آنها کافر شدند» به آنچه که پیامبران علیهم السلام به آنان آوردند «پس خدا آنان را گرفتار کرد، بیگمان او نیرومند» است؛ پس هر چه بخواهد انجام میدهد و هیچ چیز او را عاجز نمیتواند کرد «سختکیفر است» برای کسانی که او را عصیان کرده و بهسویش به توبه بازنمیگردند.
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ بَِٔایَٰتِنَا وَسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٍ٢٣﴾
«و به یقین موسی را با آیات خود» مراد از این آیات، معجزات نهگآنهای است که ذکر آنها در چندین جا از قرآن گذشت «و حجتی آشکار» و روشن «فرستادیم» پس معجزه و حجت قولی، هردو برای موسی علیه السلام فراهم شد.
﴿إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَقَٰرُونَ فَقَالُواْ سَٰحِرٞ کَذَّابٞ٢٤﴾
فرستادیم او را «بهسوی فرعون» شاه مصر «و هامان» وزیر فرعون «و قارون» ثروتمندترین فرد زمانش «اما آنان گفتند» بیتردید موسی علیه السلام «جادوگری دروغگوست» در آنچه که با خود به همراه آورده است. خداوند عزوجل مخصوصا از این سه تن یاد کرد زیرا آنها رؤسا و رهبران کسانی بودند که موسی علیه السلام را تکذیب میکردند.
البته در این داستان، دلجویی و تسلیتی برای رسول ما در مواجهه ایشان با تکذیبکنندگان قوم خویش است.
﴿فَلَمَّا جَآءَهُم بِٱلۡحَقِّ مِنۡ عِندِنَا قَالُواْ ٱقۡتُلُوٓاْ أَبۡنَآءَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ وَٱسۡتَحۡیُواْ نِسَآءَهُمۡۚ وَمَا کَیۡدُ ٱلۡکَٰفِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَٰلٖ٢٥﴾
«پس وقتی حق را» یعنی: وقتی موسی علیه السلام معجزات آشکار و برهآنهای واضح را «از جانب ما برای آنان آورد، گفتند: پسران کسانی را که با او ایمان آوردهاند بکشید و زنانشان را زنده بگذارید» چون خداوند عزوجل موسی علیه السلام را به رسالت برانگیخت، فرعون کشتار بنیاسرائیل را مجددا از سر گرفت و به قتل پسران و زنده گذاشتن دخترانشان دستور داد؛ زیرا به دختران و زنان برای اغراض و اهداف سوء خویش ـ از قبیل گماشتن آنها به خدمتکاری ـ چشم داشت و هردو امر، بلای آشکاری بود «و نیرنگ کافران جز در تباهی نیست» یعنی: این نیرنگها به پیامبران الهی علیهم السلام هیچ زیانی نمیرساند.
﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ ذَرُونِیٓ أَقۡتُلۡ مُوسَىٰ وَلۡیَدۡعُ رَبَّهُۥٓۖ إِنِّیٓ أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمۡ أَوۡ أَن یُظۡهِرَ فِی ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡفَسَادَ٢٦﴾
«و فرعون گفت» به کسانش: «مرا بگذارید تا موسی را بکشم» و کارش را یکسره کنم «و او پروردگارش را بخواند» یعنی: اگر میتواند، کسی را که میپندارد او وی را بهسوی ما فرستاده، به یاری خویش فراخواند تا او را از کشتن برهاند! بدانید که او در حقیقت پروردگاری ندارد بلکه من پروردگار برتر شما هستم «من میترسم آیین شما را» یعنی: دینی را که شما بر آن ـ از پرستش غیر الله عزوجل ـ قرار دارید «تغییر دهد» و آنها را به دین خویش که همانا پرستش خدای یگانه است، درآورد «یا در این سرزمین، فساد پدید آورد» یعنی: اگر نتواند دین شما را تغییر دهد، حداقل در میان مردم فتنه و اختلاف بیفگند.
﴿وَقَالَ مُوسَىٰٓ إِنِّی عُذۡتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُم مِّن کُلِّ مُتَکَبِّرٖ لَّا یُؤۡمِنُ بِیَوۡمِ ٱلۡحِسَابِ٢٧﴾
«و موسی گفت» چون این سخنان فرعون به وی رسید «من از شر هر متکبری که به روز حساب ایمان ندارد، به پروردگار خود و پروردگار شما پناه بردهام» موسی علیه السلام از شر هر فرد برتری طلب و خودبزرگ بینی که خویشتن را از ایمان آوردن بهخدای عزوجل بزرگتر دیده و به بعث و حشرونشر مؤمن نیست، به خدای عزوجل پناه برد زیرا هرگاه دو خصلت تکبر و تکذیب به معاد در کسی یکجا شد، قطعا اسباب سنگدلی و بیپروایی در او به تمام و کمال رسیده است. شکی نیست که فرعون، نماد کامل چنین انسانی بود.
در حدیث شریف به روایت ابو موسی رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چون از قومی میهراسیدند، میگفتند: «اللهم إنا نعوذ بک من شرورهم، و ندرأ بک فی نحورهم». «بارخدایا! ما به تو از شرارتهای آنان پناه برده و به وسیله تو، گردنهایشان را از خود دفع میکنیم».
﴿وَقَالَ رَجُلٞ مُّؤۡمِنٞ مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ یَکۡتُمُ إِیمَٰنَهُۥٓ أَتَقۡتُلُونَ رَجُلًا أَن یَقُولَ رَبِّیَ ٱللَّهُ وَقَدۡ جَآءَکُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ مِن رَّبِّکُمۡۖ وَإِن یَکُ کَٰذِبٗا فَعَلَیۡهِ کَذِبُهُۥۖ وَإِن یَکُ صَادِقٗا یُصِبۡکُم بَعۡضُ ٱلَّذِی یَعِدُکُمۡۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی مَنۡ هُوَ مُسۡرِفٞ کَذَّابٞ٢٨﴾
«و مردی مؤمن از آل فرعون که ایمان خود را نهان میداشت گفت» حسن میگوید: «آن مرد از قبطیان و پسرعموی فرعون بود که ایمانش را نهان میداشت و آن را ـ قبل از این روز ـ آشکار نساخته بود و سبب آشکار کردن ایمانش در این روز، این بود که چون فرعون گفت: (مرا بگذارید تا موسی را بکشم)، آن مرد مؤمن را خشمی برای خداوند متعال فراگرفت و گفت: «آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من الله است و مسلما برای شما از سوی پروردگارتان معجزاتی هم آورده است؟» یعنی: حال آنکه او برای شما معجزات آشکاری که بر نبوت و صحت رسالت وی دلالتهای روشنی دارند، نیز آورده است؟. در حدیث شریف آمده است: «بهترین جهاد، گفتن سخنی حقی است در نزد سلطانی ستمگر». ابن عباس رضی الله عنه میگوید: «از خانواده فرعون، جز همین مرد و نیز زن فرعون، کس دیگری ایمان نیاوردند».
سپس آن مرد مؤمن در دفاع از موسی علیه السلام ، با آنان قدری نرمتر برخورد کرد و گفت: «و اگر بر فرض دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد، البته برخی از آنچه به شما وعده میدهد به شما خواهد رسید» این سخن آن شخص مؤمن، ناشی از شک وی در صحت رسالت موسی علیه السلام نبود زیرا او ـ چنانکه خداوند عزوجل از وی توصیف کرده است ـ به راستی مؤمن بود. معنای: ﴿یُصِبۡکُم بَعۡضُ ٱلَّذِی یَعِدُکُمۡۖ﴾ [غافر: 28] این است: اگر تمام چیزهایی که موسی علیه السلام به شما وعده میدهد، به شما نرسد، حداقل بعضی از آنها به شما میرسد و در همان بعض هم هلاکت شما حتمی است «چرا که خدا کسی را که افراطکار دروغزن باشد، هدایت نمیکند» این ادامه سخن آن مرد مؤمن است. یعنی: اگر موسی علیه السلام گزافکار و دروغزن باشد، هرگز خداوند عزوجل او را بهسوی حجتهای روشن خود راهنمایی نمیکند و نه او را به معجزات خود مؤید میگرداند و اگر بر خداوند عزوجل دروغ بسته باشد، قطعا حق تعالی او را خوار ساخته و هلاک میگرداند پس شما نیازی به این ندارید که او را بکشید. این سومین احتجاجی است که آن شخص مؤمن در اعتراض به طرح موضوع قتل موسی علیه السلام کرد و در این اعتراض نیز نوعی مجامله و نرمش برای واداشتن آنها به تسلیم است.
﴿یَٰقَوۡمِ لَکُمُ ٱلۡمُلۡکُ ٱلۡیَوۡمَ ظَٰهِرِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَمَن یَنصُرُنَا مِنۢ بَأۡسِ ٱللَّهِ إِن جَآءَنَاۚ قَالَ فِرۡعَوۡنُ مَآ أُرِیکُمۡ إِلَّا مَآ أَرَىٰ وَمَآ أَهۡدِیکُمۡ إِلَّا سَبِیلَ ٱلرَّشَادِ٢٩﴾
سپس آن مرد مؤمن آنها را بهیاد نعمتها انداخت تا خدای عزوجل را شکر گزارده و در کفر خویش پافشاری و درازدستی نکنند: «ای قوم من! امروز فرمانروایی از آن شماست و در این سرزمین مسلطید» چیره بودن بر سرزمین، عبارت از غلبه بر مردم و برتری بر آنهاست. مراد از سرزمین، سرزمین مصر است «پس چه کسی ما را از عذاب الله ـ اگر بر سر ما بیاید ـ حمایت خواهد کرد؟» یعنی: لشکرهایمان قادر نیستند تا چیزی از عذاب الهی را از ما باز دارند.
و چون فرعون نصیحت و خیراندیشی راستین آن مرد مؤمن را شنید، حیله و نیرنگی دیگر در پیش افگند تا قومش را به وسیله آن در این توهم بیندازد که او در خیرخواهی و دلسوزی به آنان سخت استوار و ثابت قدم بوده و آنها را به راهی نمیبرد که جلبکننده منفعت و دفعکننده زیانی از آنها نباشد، بدین جهت: «فرعون گفت: جز آنچه که خود درمییابم، به شما نمینمایانم» یعنی: جز آنچه را که برای خود مصلحت بدانم، به شما مشورت نمیدهم و جز آنچه را که در حق خود تجویز کنم، برای شما تجویز نمیکنم و من همانگونه که در حق خود مصلحتاندیش هستم، برای شما نیز مصلحتاندیش میباشم «و شما را جز به راه راست راهبر نیستم» یعنی: شما را با این رأی، جز به راه صواب هدایت نمیکنم، راهیکه اگر از آن پیروی کنید، هرگز گمراه نمیشوید و آن عبارت از: رأی من برکشتن موسی علیه السلام است.
ابونعیم در کتاب «فضایل صحابه» و بزار از علی بن ابی طالب رضی الله عنه روایتکردهاند که فرمود: «ای مردم! به من خبر دهید که شجاعترین کس از مردمان کیست؟ مردم گفتند: تو خود شجاعترین آنان هستی. فرمود: این درست است که من با کسی مبارزه نکردهام، جز اینکه دادم را از وی گرفتهام ولی به من خبر دهید که شجاعترین مردم کیست؟ گفتند: بعد از تو دیگر نمیدانیم چه کسی است! فرمود: شجاعترین مردم ابوبکر صدیق رضی الله عنه است. آنگاه برای اثبات ادعای خود به سخنش چنین ادامه داد: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را درحالی دیدم که قریش ایشان را در چنگال خود گرفته بودند، این یکی ایشان را زیر مشت و لگدش گرفته بود و آن یکی بر ایشان تلنگر میزد و در همین حال که ایشان را زیر لتوکوب خویش گرفته بودند، تشرزنان میگفتند: این تو هستی که همه خدایان را یک خدا قرار دادهای؟ علی رضی الله عنه فرمود: سوگند به خدای عزوجل که هیچ یک از ما ـ جز ابوبکر ـ به آن صحنه نزدیک نشد پس ابوبکر در دفاع از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این یکی را میزد، آنیکی را به تلنگر میراند و این یکی را دور میکرد. خلاصه در آن حالیکه مشرکان عرصه را بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخت گرفته بودند و جان ایشان در خطر بود، ابوبکر از ایشان جانانه دفاع میکرد و در همان حال بر سر مشرکان فریاد میکشید: ای وای بر شما! آیا مردی را بهخاطر اینکه میگوید: پروردگار من الله عزوجل است، میکشید؟. سپس علی رضی الله عنه گلیمی را که بر تنش بود، از تنش کشید و به سختی گریست تا بدانجا که محاسنش تماما خیس شد. آنگاه فرمود: شما را به جد سوگند میدهم: آیا مؤمن آل فرعون بهتر است یا ابوبکر؟ مردم سکوت کردند. فرمود: آیا پاسخ نمیدهید؟ من خود پاسخ میدهم: به خدا سوگند که یک ساعت از حیات ابوبکر (در تلاش وی برای خدا عزوجل ) بهتر از مانند مؤمن آل فرعون است زیرا مؤمن آل فرعون مردی بود که ایمانش را پنهان میداشت در حالیکه ابوبکر مردی بود که ایمان خویش را اعلان میکرد».
﴿وَقَالَ ٱلَّذِیٓ ءَامَنَ یَٰقَوۡمِ إِنِّیٓ أَخَافُ عَلَیۡکُم مِّثۡلَ یَوۡمِ ٱلۡأَحۡزَابِ٣٠﴾
«و کسی که ایمان آورده بود، گفت» در ادامه دفاعش از موسی علیه السلام «ای قوم من! من بر شما از روزی مانند روز احزاب بیمناکم» یعنی: من بر شما از روزی مانند روز عذاب امتهای گذشته که علیه انبیایشان دست به گروه بندی و تحزب زدند، بیمناکم.
﴿مِثۡلَ دَأۡبِ قَوۡمِ نُوحٖ وَعَادٖ وَثَمُودَ وَٱلَّذِینَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡۚ وَمَا ٱللَّهُ یُرِیدُ ظُلۡمٗا لِّلۡعِبَادِ٣١﴾
از سرنوشتی بر شما بیمناکم: «مانند حال و روز قوم نوح و عاد و ثمود و کسانی که پس از آنها آمدند» یعنی: بر شما از مانند حالشان در عذاب، یا از مانند عادت و شیوه آنان در پایداری بر تکذیب حق، بیمناکم «وگرنه خدا بر بندگان ستم نمیخواهد» یعنی: آنها را بیگناه عذاب نمیکند پس هلاک کردن آن امتها، عدل تمام بوده است، چرا که آنان به سبب اعمالشان، شایسته این عذاب بودهاند.
﴿وَیَٰقَوۡمِ إِنِّیٓ أَخَافُ عَلَیۡکُمۡ یَوۡمَ ٱلتَّنَادِ٣٢﴾
«و ای قوم من! من بر شما از روزی که مردم یکدیگر را ندا درمیدهند، بیمناکم» یعنی: از روزی که برخی از مردم برخی دیگر را ندا داده و همدیگر را به فریادرسی میخوانند و استغاثه میکنند. یا از روزی که اهل دوزخ، اهل بهشت را و اهلبهشت اهل دوزخ را ندا میکنند چنانکه در سوره «اعراف» آمده است.
﴿یَوۡمَ تُوَلُّونَ مُدۡبِرِینَ مَا لَکُم مِّنَ ٱللَّهِ مِنۡ عَاصِمٖۗ وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٖ٣٣﴾
«روزی که پشت کنان باز میگردید» از موقف محشر بهسوی دوزخ، یا از دوزخ گریزان باز میگردید. در آن روز: «برای شما در برابر خدا هیچ حمایتگری نیست» که شما را از عذاب وی پناه دهد و بازدارد «و هرکه را خدا گمراه کند، او را راهبری نیست» بهسوی راه صواب.
﴿وَلَقَدۡ جَآءَکُمۡ یُوسُفُ مِن قَبۡلُ بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَمَا زِلۡتُمۡ فِی شَکّٖ مِّمَّا جَآءَکُم بِهِۦۖ حَتَّىٰٓ إِذَا هَلَکَ قُلۡتُمۡ لَن یَبۡعَثَ ٱللَّهُ مِنۢ بَعۡدِهِۦ رَسُولٗاۚ کَذَٰلِکَ یُضِلُّ ٱللَّهُ مَنۡ هُوَ مُسۡرِفٞ مُّرۡتَابٌ٣٤﴾
«و به یقین پیش از این، یوسف برای شما بینات آورد» یعنی: پیش از آنکه موسی علیه السلام بهسوی شما بیاید، یوسف فرزند یعقوب علیهماالسلام به شما معجزات و نشانههای آشکاری آورد که روشنگر دین خدا عزوجل و شریعت وی بودند زیرا یوسف علیه السلام بهسوی پدرانتان به نبوت برانگیخته شد «پس شما همچنان از آنچه برایتان آورده بود» از معجزات «در تردید بودید» و به او ایمان نیاوردید «تا وقتیکه» یوسف علیه السلام «از دنیا رفت، گفتید: خدا بعد از او هرگز پیامبری برنخواهد انگیخت» پس به او در حیاتش کفر ورزیدید اما بعد از آنکه او درگذشت، به پیامبرانی که بعد از وی مبعوث شدند، نیز کفر ورزیدید «این گونه، خدا هرکه را افراطگر شکاک است» یعنی: هرکه را در نافرمانیها و معاصی خداوند عزوجل اسرافکار و زیادهرو و در دین خدا عزوجل و در یگانگی و وعدهها و هشدارهای وی شکاک است؛ «بیراه میگذارد» و بهسوی راه حق و راستی هدایتشان نمیکند.
﴿ٱلَّذِینَ یُجَٰدِلُونَ فِیٓ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ بِغَیۡرِ سُلۡطَٰنٍ أَتَىٰهُمۡۖ کَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ وَعِندَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۚ کَذَٰلِکَ یَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ قَلۡبِ مُتَکَبِّرٖ جَبَّارٖ٣٥﴾
سپس حق تعالی در بیان حال این گروه زیادهرو شکاک میفرماید:
«کسانی که در آیات الله مجادله میکنند» تا آنها را دفع و ابطال کنند «بدون حجتی که برایشان آمده باشد» یعنی: بدون حجت آشکار و یا دلیل روشنی «این ستیزه آنان نزد خدا و نزد کسانی که ایمان آوردهاند، سخت ناپسند است» یعنی: این مجادله آنان نزد خدا عزوجل و مؤمنان بس ناپسند و منفور است زیرا این جدال، جدالی باطل و نارواست که آنها در آن به هیچ اصل و اساس حقی متکی نبوده و هیچ سند و حجتی بر آن ندارند. همچنین این جدال آنها به این جهت نیز ناپسند است که قصد آنها از این جدال، ابطال دعوت الله عزوجل ، مغشوش کردن فضای ذهنی رهروان راه ایمان و رسیدن به چنین مرامهای باطلی است «این گونه خدا بر قلب هر متکبر زورگویی مهر مینهد» یعنی: چنانکه بر دلهای این جدلکاران مهر کوبید همچنان بر دلهای همه متکبران زورگو و سرکش مهر میگذارد.
﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ یَٰهَٰمَٰنُ ٱبۡنِ لِی صَرۡحٗا لَّعَلِّیٓ أَبۡلُغُ ٱلۡأَسۡبَٰبَ٣٦ أَسۡبَٰبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ فَأَطَّلِعَ إِلَىٰٓ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّی لَأَظُنُّهُۥ کَٰذِبٗاۚ وَکَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِفِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ وَصُدَّ عَنِ ٱلسَّبِیلِۚ وَمَا کَیۡدُ فِرۡعَوۡنَ إِلَّا فِی تَبَابٖ٣٧﴾
چنین پیدا است که دفاع گرم و مؤثر آن شخص مؤمن از موسی علیه السلام ، کار خود را کرد لذا فرعون از کشتن موسی علیه السلام دست برداشت و طرحی دیگر در پیش افگند: «و فرعون» از روی جهل، یا نیرنگ، یا انصراف از قتل موسی علیه السلام «گفت: ای هامان! برای من برجی بلند بنا کن» یعنی: برایم قصری برافراشته و استوار برآور «تا شاید من به آن اسباب برسم» یعنی: به آن راهها برسم.... قتاده میگوید: «مراد از اسباب، درها است». «راههای دستیابی به آسمآنها» یعنی: تا بر آن برج بالا رفته به آسمان برسم و چون به آسمان رسیدم، خدایی را که موسی علیه السلام ادعا میکند او آنجاست، جستو جو کنم «تا بهسوی خدای موسی بنگرم» امام شوکانی در تفسیر خود میگوید: «موسی علیه السلام قبلا به فرعون خبر داده بود که خدای عزوجل در آسمان است». «و من او را سخت دروغگو میپندارم» در این ادعای وی که خدایی دارد. یا در آنچه که از رسالت ادعا میکند.
بدینگونه بود که آن ملعون چنین وانمود ساخت که به وجود خداوند عزوجل متیقن نیست و به پندار خود در پی جست و جو و کاوش در مورد این امر است که آیا در واقع خدای مورد ادعای موسی وجود دارد یا خیر؟ ولی هدف او القای این پندار بود که چنین خدایی اصلا وجود ندارد و به زودی خواهد دید که حقیقت امر چیست؟! آری! فرعون همه این سخنان و حرکات نمایشی را به میان افگند تا با عقلهای قومش بازی کرده و خردهایشان را سبک و بیوزن گرداند و هر گمان و پنداری را که میخواهد، در اذهانشان فروافگند «و این گونه برای فرعون عمل بدش» از شرک و تکذیب «آراسته شد» و او در گمراهی خویش لجاجت و پافشاری نموده و بر طغیان و سرکشی خویش استمرار ورزید و به دروغ مدعی شد که جویای یافتن حقیقت است، در حالی که راه رسیدن به حق، راه حس نیست بلکه تأمل در آیات و نشانههای حق است[1]. «و از راه» هدایت و صواب «بازداشته شد» یعنی: شیطان عمل بد وی را برایش آراست و او را از راه صواب باز داشت «و کید فرعون جز به تباهی نینجامید» کید وی: همان تدبیر و نیرنگی بود که آن را سازمان داد تا مردم را از ایمان آوردن به موسی علیه السلام برگرداند. تباب: زیان و هلاکت است.
﴿وَقَالَ ٱلَّذِیٓ ءَامَنَ یَٰقَوۡمِ ٱتَّبِعُونِ أَهۡدِکُمۡ سَبِیلَ ٱلرَّشَادِ٣٨﴾
«و آن کس که ایمان آورده بود، گفت: ای قوم من! از من پیروی کنید تا شما را به راه رشد و راستی هدایت کنم» یعنی: در دین به من اقتدا کنید زیرا اگر چنین کردید، راهی را که حقیقتا شما را به سرمنزل خیر میرساند، شناختهاید و هرکس این راه را بپیماید، نجات مییابد و بدانید که مقصد نهایی این راه، بهشت است.
این سخن مؤمن آل فرعون، کنایه و تعریضی است بر اینکه راه فرعون و قومش، راه گمراهی است و او به دروغ میگوید که: «من شما را جز به راه هدایت رهبری نمیکنم».
﴿یَٰقَوۡمِ إِنَّمَا هَٰذِهِ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا مَتَٰعٞ وَإِنَّ ٱلۡأٓخِرَةَ هِیَ دَارُ ٱلۡقَرَارِ٣٩﴾
«ای قوم من! جز این نیست که این زندگانی دنیا بهرهای اندک است» که انسان چند روزی از آن بهرهمند میشود و سپس نابود میگردد «و در حقیقت آن آخرت است که دارالقرار است» زیرا حیات آخرت، حیاتی است دائمی که هرگز گسست و انقطاعی نداشته و به طور زوال ناپذیری مستمر و پایدار میباشد.
﴿مَنۡ عَمِلَ سَیِّئَةٗ فَلَا یُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَاۖ وَمَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ یُرۡزَقُونَ فِیهَا بِغَیۡرِ حِسَابٖ٤٠﴾
«هرکه بدی کند، جز بهمانند آن کیفر نمییابد» یعنی: هرکس در سرای دنیا معصیتی از معاصی را مرتکب شود ـ هر معصیتی که باشد ـ پس جز بهاندازه آن معصیت، جزا داده نشده و معذب نمیشود. این عبارت، دلیل بر آن است که جنایات در ابدان و اموال، غرامتی به مانند خود دارند «و هرکس کار شایسته کند ـ مرد باشد یا زن ـ در حالی که ایمان داشته باشد» یعنی: هرکس عمل شایستهای انجام دهد، بههمراه اینکه به خداوند عزوجل و آنچه که پیامبرانش آوردهاند، مؤمن باشد «پس آن گروه» که در میان عمل شایسته و ایمان جمع کردهاند «به بهشت وارد میشوند و در آنجا بیحساب روزی مییابند» یعنی: روزیای نیکو و فراوان بدون شمارش یا محاسبهای مییابند. مقاتل میگوید: «معنی این است: بر آنان در آنچه که در بهشت از نعمتها داده میشوند، هیچ پیامد و پیجوییای نیست».
﴿وَیَٰقَوۡمِ مَا لِیٓ أَدۡعُوکُمۡ إِلَى ٱلنَّجَوٰةِ وَتَدۡعُونَنِیٓ إِلَى ٱلنَّارِ٤١﴾
سپس آن مرد مؤمن از خانواده فرعون، دعوت خویش بهسوی خداوند عزوجل را تکرار کرد و در اینجا ایمان خویش را نیز صریح و علنی اعلام داشته و روشهای قبلی را در القای این گمان که او از خودشان است، دنبال نکرد: «و ای قوم من! چه شده است که من شما را بهسوی نجات فرامیخوانم» یعنی: به من از خودتان خبر دهید: آخر چگونه است که من شما را بهسوی نجات از دوزخ و ورود به بهشت از طریق ایمان به خدای عزوجل و اجابتگفتن پیامبرانش فرامیخوانم «و شما مرا بهسوی دوزخ فرامیخوانید» با شرک و شکی که از من میطلبید؟.
﴿تَدۡعُونَنِی لِأَکۡفُرَ بِٱللَّهِ وَأُشۡرِکَ بِهِۦ مَا لَیۡسَ لِی بِهِۦ عِلۡمٞ وَأَنَا۠ أَدۡعُوکُمۡ إِلَى ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡغَفَّٰرِ٤٢﴾
سپس هردو دعوت را تفسیر کرد و گفت: «مرا فرامیخوانید تا به خدا کافر شوم و چیزی را که بدان علمی ندارم با او شریک گردانم» یعنی: از من میخواهید تا چیزی را به عبودیت بخوانم که به شریک بودن آن با خداوند عزوجل ، هیچ علم و آگاهیای ندارم و بر پروردگار بودن آن هیچ دلیل و برهانی اقامه نشده است «و من شما را بهسوی خداوند عزیز غفار فرامیخوانم» یعنی: من شما را بهسوی خدای عزتمندی میخوانم که عزتی بزرگتر از عزت وی وجود ندارد و او با وجود عزت خویش، گناهان کسی را که به وی ایمان آورد، نیز میآمرزد.
﴿لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدۡعُونَنِیٓ إِلَیۡهِ لَیۡسَ لَهُۥ دَعۡوَةٞ فِی ٱلدُّنۡیَا وَلَا فِی ٱلۡأٓخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَآ إِلَى ٱللَّهِ وَأَنَّ ٱلۡمُسۡرِفِینَ هُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ٤٣﴾
«تردیدی نیست که آنچه شما مرا بهسوی آن میخوانید، در دنیا و آخرت صاحب پذیرش دعایی نیست» یعنی: موضوع چنان نیست که شما میپندارید بلکه آنچه من به شما بیان میکنم، ثابت و قطعی و غیرقابل شک است و آن این است که: بطلان دعای کسی که چیزی غیر از خداوند عزوجل را به نیایش و یاری میخواند، بیهیچ شک و شبههای ثابت است زیرا کسانی که شما بهسویشان دست به دعا بلند میکنید ـ اعم از بتان یا مردگان ـ و از آنها اجابت دعا، رفع حاجات و دفع مشکلات خویش را میخواهید، قدرت آن را ندارند که دعاکننده خود را اجابت گفته و چیزی از خواستههای او را برآورند، یا به وجهی از وجوه، به دعاکننده خود سودی برسانند. بهقولی معنی این است: کسانی که شما مرا بهسویشان میخوانید، صاحب دعوتی نیستند که الوهیت برای آن لازم و ثابت گردد. یعنی آنها در دنیا و در آخرت کسی را بهسوی عبادت خویش فرانمیخوانند «و در حقیقت، برگشت ما بهسوی الله است» یعنی: مرجع و مصیر ما بهسوی خداوند عزوجل است؛ اولا با مرگ و آخرا هم با رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ «و بیگمان از حد گذشتگان اهل دوزخاند» یعنی: کسانی که معاصی و نافرمانیهای الله عزوجل را بسیار انجام میدهند، همانان اهل دوزخاند که سرانجام به آن میپیوندند.
﴿فَسَتَذۡکُرُونَ مَآ أَقُولُ لَکُمۡۚ وَأُفَوِّضُ أَمۡرِیٓ إِلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَصِیرُۢ بِٱلۡعِبَادِ٤٤﴾
«پس بهزودی» هنگامی که عذاب بر شما فرودآید «آنچه را به شما میگویم، بهیاد خواهید آورد» و خواهید دانست که من در نصیحت، تذکر و خیرخواهی به شما جدوجهدی بلیغ کردهام «و کارم را به خدا میسپارم» یعنی: بر او توکل کرده وکارم را به او وا میگذارم «الله به حال بندگان بیناست» و از بندگان مؤمنش حمایت میکند. به قولی: آن شخص مؤمن، هنگامی این سخن را گفت که فرعونیان قصد حمله به وی را داشتند تا او را بهقتل برسانند.
﴿فَوَقَىٰهُ ٱللَّهُ سَیَِّٔاتِ مَا مَکَرُواْۖ وَحَاقَ بَِٔالِ فِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ ٱلۡعَذَابِ٤٥﴾
مقاتل میگوید: آن مرد مؤمن به کوه گریخت و آنها نتوانستند بر او دست یابند چنانکه حق تعالی میفرماید: «پس خدا او را از عواقب سوء نیرنگی که میکردند در امان داشت» یعنی: خدای عزوجل او را از نیرنگ بدی که در حق وی در نظر داشتند، نگاه داشت و او را از شر آنان حفظ کرد «و آل فرعون را عذاب سهمگین فروگرفت» یعنی: بر آنان عذابی سهمگین احاطه کرد و فرود آمد چنانکه همه آنها در دنیا، با غرق شدن در دریای سرخ (بحر احمر) عذاب شدند و به زودی در آخرت نیز با عذاب سخت روبهرو خواهند شد:
﴿ٱلنَّارُ یُعۡرَضُونَ عَلَیۡهَا غُدُوّٗا وَعَشِیّٗاۚ وَیَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ٤٦﴾
«اینک بامدادان و شامگاهان بر آتش دوزخ عرضه میشوند» جمهور علما برآنند که این عرضه داشتن آنها بر آتش، بعد از مرگشان، در برزخ و قبل از فرارسیدن قیامت است. بخاری و مسلم و دیگران در حدیث شریف از ابن عمر رضی الله عنه روایت کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إن أحدکم إذا مات عرض علیه مقعده بالغداة والعشی، إن کان من أهل الجنة فمن أهل الجنة وإن کان من أهل النار فمن أهل النار، یقال له: هذا مقعدک حتی بعثک الله إلیه یوم القیامة». «قطعا یکی از شما چون بمیرد، جایگاهش ـ بامدادان و شامگاهان ـ بر وی عرضه میشود؛ اگر از بهشتیان باشد، جایگاهش از اهل بهشت به او نشان داده میشود و اگر از دوزخیان باشد، جایگاهش از اهل دوزخ به وی نشان داده میشود. به او گفته میشود: این است جایگاه تو تا خداوند در روز قیامت تو را بهسوی آن برانگیزد».
این آیه کریمه و احادیث وارده در این باب، اصلی اساسی در اثبات عذاب برزخ است و اینکه عذاب برزخ حق است و هیچ شکی در آن نیست. در حدیث شریف به روایت بخاری از عائشه رضی الله عنها آمده است که او از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره عذاب قبر پرسید، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «آری! عذاب قبر حق است». البته دلالت آیه کریمه، به عذاب کفار در برزخ محدود بوده و عذاب مؤمن در قبر بهسبب گناهانش، از آن استنباط نمیشود بلکه این امر از احادیث نبوی متقدم برمیآید.
باید دانست که عذاب قبر متفاوت است، بهدلیل حدیث شریف وارده در اینباره از ابنمسعود رضی الله عنه که رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ما أحسن محسن من مسلم أو کافر إلا أثابه الله تعالی. قلنا: یا رسولالله! ما إثابة الله الکافر؟ فقال: إن کان قد وصل رحما أو تصدق بصدقة أو عمل حسنة، أثابه الله تبارک وتعالی المال و الولد و الصحة و أشباه ذلک. قلنا: فما إثابته فیالاخرة؟ قال: عذابا دون العذاب. قرأ ﴿أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ﴾ [غافر: 46].
هیچ نیکوکاری ـ اعم از اینکه مسلمان باشد یا کافر ـ کار نیکی انجام نمیدهد، جز اینکه خداوند عزوجل او را پاداش میدهد. گفتیم: یا رسولالله! پاداش دادن کافر چیست؟ فرمودند: اگر صله رحمی را برقرار ساخته باشد، یا صدقهای داده باشد، یا کار نیکی کرده باشد، خدای تبارک و تعالی او را به دادن مال و فرزند و سلامتی و امثال آن در دنیا پاداش میدهد. گفتیم: پاداش دادن وی در آخرت چیست؟ فرمودند: عذابی است پایینتر از عذابی. آنگاه تلاوت کردند: ﴿أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ﴾ [غافر: 46] آل فرعون را در سختترین عذاب درآورید».
«و روزی که قیامت برپا شود، میگوییم: آل فرعون را در سختترین عذاب در آورید» یعنی: به فرشتگان میگوییم: آل فرعون را در جهنم به جایگاهی درآورید که عذاب آن از غیر آن سهمگینتر و شدیدتر است.
﴿وَإِذۡ یَتَحَآجُّونَ فِی ٱلنَّارِ فَیَقُولُ ٱلضُّعَفَٰٓؤُاْ لِلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُوٓاْ إِنَّا کُنَّا لَکُمۡ تَبَعٗا فَهَلۡ أَنتُم مُّغۡنُونَ عَنَّا نَصِیبٗا مِّنَ ٱلنَّارِ٤٧﴾
«و آنگاه که در آتش دوزخ با یک دیگر بگو مگو میکنند» یعنی: آنگاه که دوزخیان در دوزخ با یکدیگر مشاجره و بگومگو میکنند «ناتوانان به متکبران» یعنی: بهرؤسا و رهبران کفر که انقیاد و تسلیم برای انبیا علیهم السلام و پیروی از ایشان را برنتابیده و برای بازداشتن مردم از ایمان به پیامبران علیهم السلام ، نیرنگها اندیشیده و مکرها ورزیدهاند؛ «میگویند: هرآینه ما پیرو شما بودیم» و شما رهبران و رؤسای ما بودید و ما آنچه را که شما گفتید، تصدیق و باور کردیم و اینک با پیروی از شماست که به دوزخ درآمدهایم «پس آیا شما بازدارنده بخشی از آتش دوزخ از ما هستید؟» یعنی: آیا بخشی از آن را از ما دفع میکنید، یا آن را همراه ما برمیدارید؟.
﴿قَالَ ٱلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُوٓاْ إِنَّا کُلّٞ فِیهَآ إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ حَکَمَ بَیۡنَ ٱلۡعِبَادِ٤٨﴾
«مستکبران» سرکش در پاسخ پیروان مستضعف خویش «میگویند: همانا ما همه در آن هستیم» یعنی: ما و شما همگی باهم در جهنم هستیم پس ما چگونه میتوانیم عذاب را از شما دفع کنیم، اگر ما به چنین کاری قادر بودیم، قطعا عذاب را از خودمان دفع میکردیم «به راستی خدا میان بندگان حکم کرده است» یعنی: او میانشان فیصله کرده است به اینکه گروهی در بهشت و گروهی در دوزخ باشند و هیچ کس هم پیگیر و پیجوی حکم خدای سبحان نیست.
﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ فِی ٱلنَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ٱدۡعُواْ رَبَّکُمۡ یُخَفِّفۡ عَنَّا یَوۡمٗا مِّنَ ٱلۡعَذَابِ٤٩﴾
و چون ناتوانان از رهبران خویش مأیوس میشوند، بهسوی نگهبانان دوزخ روی آورده و از آنان خواستار دعا میگردند: «و کسانی که در دوزخند» از امتهای کافر؛ اعم از مستکبر و مستضعف آنان «به نگهبانان دوزخ میگویند» یعنی: به فرشتگانی که کارپرداز دوزخ و گماشتگان عذاب دوزخیانند، میگویند: «پروردگارتان را بخوانید تا یک روز از این عذاب را از ما سبک کند» آری! از فرشتگان میخواهند که به بارگاه خداوند متعال در حقشان شفاعت کنند تا به آنان اندک تخفیف و تنفسی بدهد.
﴿قَالُوٓاْ أَوَ لَمۡ تَکُ تَأۡتِیکُمۡ رُسُلُکُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِۖ قَالُواْ بَلَىٰۚ قَالُواْ فَٱدۡعُواْۗ وَمَا دُعَٰٓؤُاْ ٱلۡکَٰفِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَٰلٍ٥٠﴾
«میگویند» فرشتگان در پاسخشان «مگر پیامبرانتان معجزههای روشن بهسوی شما نیاوردند؟ میگویند: چرا» آنها برای ما معجزاتی روشن آوردند اما ما ایشان را تکذیب کردیم پس نه به خودشان ایمان آوردیم و نه به حجتها و برهآنهایی که آوردند، باور کردیم. پس چون این اعتراف را کردند؛ «میگویند» فرشتگان نگهبان دوزخ برایشان: «پس دعا کنید» یعنی: هرگاه کار چنین است، شما خود دعا کنید زیرا ما برای کسانی که به خداوند عزوجل کفر ورزیده و پیامبرانش را بعد از آوردن معجزات و حجتهای روشن، تکذیب کردهاند، دعا نمیکنیم و دعا کردن برای امثال اینان به ما اجازه داده نشده است.
سپس فرشتگان به آنان خبر میدهند که دعای خودشان هم مفید فایدهای نیست: «ولی دعای کافران جز در بیراهه نیست» یعنی: دعای کافران کاملا تباه و بیاثر است و هرگز مورد اجابت قرار نمیگیرد.
﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَیَوۡمَ یَقُومُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ٥١﴾
«در حقیقت ما پیامبران خویش و کسانی را که ایمان آوردهاند، یاری میکنیم» یعنی: ایشان را بر دشمنان سرکوبگر و سرکششان غالب میگردانیم چنانکه موسی علیه السلام و مؤمن آلفرعون را با غرق کردن فرعون نصرت دادیم «در زندگیدنیا» با میسر کردن زمینه انتقام گرفتن ایشان از دشمنانشان، که آنان را با قتل و غارت و اسارت و غلبه در هم میکوبند.
ابنکثیر به نقل از ابن جریرطبری میگوید: «اینکه امتهای تکذیب پیشه برخی از پیامبران علیهم السلام را کشته و برخی را اخراج کردند، منافی با نصرت حق تعالی بر ایشان نیست زیرا خدای عزوجل ـ چه در حیات و چه در غیاب یا مرگ پیامبران علیهم السلام ـ از تکذیب کنندگانشان انتقام گرفته است...». «و» نیز یاری میدهیم ایشان را در «روزی که شاهدان به شهادت برمیخیزند» و آن روز قیامت است. شاهدان فرشتگانند که برای انبیا علیهم السلام بر ابلاغ پیامهای الهی گواهی میدهند. معنای نصرت دادنشان در این روز این است که خداوند عزوجل ایشان را در برابر اعمالشان به بهشت وارد نموده و ایشان را به کرامتهای خود گرامی میدارد و در مقابل، کفار را در برابر اعمالشان مجازات و نفرین میکند و آنها را به دوزخ میافگند.
﴿یَوۡمَ لَا یَنفَعُ ٱلظَّٰلِمِینَ مَعۡذِرَتُهُمۡۖ وَلَهُمُ ٱللَّعۡنَةُ وَلَهُمۡ سُوٓءُ ٱلدَّارِ٥٢﴾
«همان روزی که ستمگران را عذرآوردنشان سود نمیدهد» زیرا این عذرخواهیشان، عذرخواهی باطل و بیاثر و شبهه ناوارد و بیجایی است «و برای آنان لعنت» یعنی: دوری از رحمت خداوند عزوجل «است و برایشان بدفرجامی آن سرای» یعنی: عذاب دوزخ «است».
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡهُدَىٰ وَأَوۡرَثۡنَا بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱلۡکِتَٰبَ٥٣﴾
«و قطعا به موسی هدایت» یعنی: تورات، نبوت و معجزات «بخشیدیم. و به بنیاسرائیل کتاب را» یعنی: تورات را «به میراث نهادیم» که بعد از موسی علیه السلام در میانشان باقی ماند و آن را نسلی پس از نسل دیگر بهارث بردند.
﴿هُدٗى وَذِکۡرَىٰ لِأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ٥٤﴾
«هدایت و پندآموز خردمندان است» یعنی: تورات هدایتگر و پند آموز صاحبان خردهای سالم است.
﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِکَ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ بِٱلۡعَشِیِّ وَٱلۡإِبۡکَٰرِ٥٥﴾
«پس صبر کن» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر آزار مشرکان چنانکه پیامبران پیش از تو صبر کردند «بیگمان وعده خدا» به پیامبرانش، یا وعده وی به وقوع قیامت «حق است» هیچ خلافی در آن نیست و هیچ شکی در وقوع آن وجود ندارد «و برای گناهت آمرزش بخواه» دستور یافتن رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم به آمرزشخواهی ـ با وجود آنکه خدای عزوجل هرگونه لغزشی را قبل و بعد از فتح مکه یا قبل و بعد از رسالت بر ایشان آمرزیده است ـ برای این است تا بر ثوابشان افزون شود. یا آمرزشخواهی ایشان به سبب فروگذاشتن اعمال اولی و افضل است زیرا به هر اندازه که انسان از جلال و کمال الهی شناخت بیشتری داشته باشد، به همان اندازه، عمل خویش را برای او کم و ناچیز دیده و احساس وی به قصور و کوتاهیاش افزوده میشود لذا مانند مذنبان از او آمرزش میخواهد، بدین جهت گفتهاند: «حسنات الأبرار سیئات المقربین: حسنات نیکان، بدیهای مقربان است». یا ـ چنانکه ابن کثیر گفته ـ این دستور، انگیزشی برای امت بر استغفار است تا در این امر به پیامبر خویش صلی الله علیه و آله و سلم اقتدا کنند.
«و همراه با ستایش پروردگارت شامگاهان و بامدادان تسبیح گوی» یعنی: همیشه بر تنزیه و تسبیح خداوند عزوجل همراه با حمد و ستایش وی مداومت و مواظبت کن. بهقولی؛ مراد این است: در دو وقت عصر و بامداد، نماز بگزار زیرا در آن وقت در مکه، نماز خواندن فقط در این دو وقت فرض بود ؛ دو رکعت در بامداد و دو رکعت در عصر.
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُجَٰدِلُونَ فِیٓ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ بِغَیۡرِ سُلۡطَٰنٍ أَتَىٰهُمۡ إِن فِی صُدُورِهِمۡ إِلَّا کِبۡرٞ مَّا هُم بِبَٰلِغِیهِۚ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ٥٦﴾
«بهراستی کسانی که در آیات الله ـ بیآنکه حجتی برایشان آمدهباشد ـ مجادله میکنند» یعنی: بیآنکه حجت روشن و آشکاری از سوی خدای سبحان برایشان آمده باشد «در سینههای آنان جز کبر» و خود بر تربینی و اراده ریاست و سیادت «نیست» و همین امر است که آنان را به تکذیب و دروغ انگاشتن رسالتت وامیدارد «آنان به آن نایل شونده نیستند» یعنی: در دلهایشان تکبر و گردنکشیای علیه محمد صلی الله علیه و آله و سلم و طمعی است در اینکه بر او غالب شوند اما آنها هرگز به این مرام خویش نمیرسند. یا معنی این است: آنان خواهان آنند که بهکاری بزرگ مانند کشتنت یا نظیر آن دست یابند ولی قطعا به این هدف خویش نمیرسند «پس به خدا پناه ببر» از شر و کید و تجاوز و سرکشی آنان «زیرا او خودشنوای بیناست» شنواست سخنانشان را، بیناست به افعالشان پس بر او هیچ امر نهانیای از این امور، پنهان نمیماند.
سیوطی در بیان سبب نزول این آیه گفته است: این آیه درباره عموم منکران رستاخیز نازل شد.
﴿لَخَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَکۡبَرُ مِنۡ خَلۡقِ ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ٥٧﴾
«قطعا آفرینش آسمآنها و زمین از آفرینش مردم بزرگتر است» در دلها و شگرفتر و شگفتتر است در اندیشهها زیرا آسمآنها و زمین پدیدههای بسیار بزرگی هستند، بیستون استقرار دارند، در فضای عظیم کونی حرکت میکنند و جز اینها از آثار عظمت فراوان دیگر... یعنی: در این صورت، چگونه منکر رستاخیز و زنده کردن مجدد چیزی میشوند که آفرینش آن از همه وجوه، از آفرینش آسمآنها و زمین سادهتر است؟ چنانکه در آیه (81) از سوره «یس» میفرماید: ﴿أَوَ لَیۡسَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن یَخۡلُقَ مِثۡلَهُم﴾ [یس:81] «آیا کسی که آسمانها و زمین را آفریده، بر آن توانا نیست که مانند این انسانها را بیافریند؟». «ولی بیشتر مردم نمیدانند» عظمت قدرت پروردگار را، چرا که از فرط غفلت و سرگرمی به هوسهای خویش، در این حقایق تأمل و اندیشه نمیکنند.
﴿وَمَا یَسۡتَوِی ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِیرُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَلَا ٱلۡمُسِیٓءُۚ قَلِیلٗا مَّا تَتَذَکَّرُونَ٥٨﴾
«و نابینا و بینا یکسان نیستند» یعنی: کسانی که به باطل و ناروا مجادله میکنند، با کسانی که به حق و راستی مجادله میکنند، یکسان نیستند «و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند نیز با بدکرداران یکسان نیستند» یعنی: نیکوکاران باایمان و دارای عمل صالح، با بدکرداران کفرپیشه و معصیت آلود، برابر نیستند «چه اندک پند میپذیرید» ای مردم!. مراد این است که پند گرفتن بیشتر مردم چناناندک است که در حکم عدم میباشد.
﴿إِنَّ ٱلسَّاعَةَ لَأٓتِیَةٞ لَّا رَیۡبَ فِیهَا وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یُؤۡمِنُونَ٥٩﴾
«در حقیقت، قیامت قطعا آمدنی است، در آن تردیدی نیست» یعنی: در تحقق قیامت شکی نیست «ولی بیشتر مردم باور نمیدارند» این امر را و آن را تصدیق نمیکنند، بدانجهت که فهمهایشان از محسوسات ظاهری تجاوز نمیکند و عقلهایشان را در دریافت حجت و تأمل در امر آخرت، به کار نمیاندازند.
﴿وَقَالَ رَبُّکُمُ ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِی سَیَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ٦٠﴾
«و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم» مراد از «دعاء: خواندن»، درخواست جلب منافع و دفع زیان از بارگاه پروردگار، یا عبادت و یگانهپرستی وی است. البته دعا در ذات خویش عبادت است بلکه دعا چنانکه درحدیث شریف آمده: «مغز عبادت است». همچنین در حدیث شریف آمده است: «إن لربکم فی بقیة أیام دهرکم نفحات، فتعرضوا له، لعل دعوه أن توافق رحمة فیسعد بها صاحبها سعادة لا یخسر بعدها أبدا». «قطعا پروردگارتان در بقیه ایام روزگار «زندگی» تان، دهشها و بخششهایی دارد پس خود را برای آنها پیش افگنید؛ چهبسا دعایی با رحمتی موافقت و همراهی کند پس صاحبش بهوسیله آن به سعادتی نایل گردد که بعد از آن هرگز و برای همیشه زیانمند نشود».
البته این آیه، خود در این باب حجت است زیرا خداوند عزوجل خودش فرموده: (مرا به دعا بخوانید تا برایتان اجابت کنم)، سپس بهدنبال آن فرمود: «در حقیقت، کسانی که از عبادت من» یعنی: از دعای من «استکبار میورزند، زودا که به خواری و زاری وارد دوزخ شوند» این هشداری است سخت به کسانی که از دعا نمودن به بارگاه خدا عزوجل تکبر میورزند. بنابراین، کسی که برآوردن حاجات، جلب منفعت و دفع ضرر را از مردگان بخواهد، در واقع با این دعای خویش، آنها را عبادت کرده و چیزی را برایشان صرف کرده که صرف کردن آن جز برای خدای سبحان جایز نیست. از این که بگذریم؛ دعای غیر خداوند عزوجل برای دعاکننده هیچ سودی دربر ندارد زیرا تنها کسی که بر اجابت کردن دعا تواناست، خدای سبحان است بنابراین، او بندگانش را به دعا کردن و درخواست حاجات از بارگاه خود دستور داده و در این صورت، اجابت دعایشان را وعده داده است و وعده او نیز حق است پس ای بندگان خدا! خواستههای خود را به خداوند عزوجل متوجه سازید و درخواستههای خود بر ذاتی تکیه کنید که شما را به توجیه این درخواستها بهسوی خویش فرمان داده و اجابت آنها را نیز برای شما تضمین کرده است. آری! اوست ذات بخشنده کریمی که دعای دعاکننده را اجابت میکند و بر کسانی که نیازها و حوایج خود را در امور دنیا و دین از فضل بزرگ و ملک فراگیر و وسیع او درخواست نمیکنند، خشم میگیرد چنانکه در حدیث شریف آمده است: «من لم یدع الله عزوجل غضب علیه: هرکه به بارگاه خدای عزوجل دعا نکند، حق تعالی بر او خشم میگیرد».
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلَّیۡلَ لِتَسۡکُنُواْ فِیهِ وَٱلنَّهَارَ مُبۡصِرًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَشۡکُرُونَ٦١﴾
«خدا همان کسی است که شب را برای شما آفرید تا در آن آرام گیرید» از حرکات و جنب و جوشهایتان در طلب رزق و روزی و در پی کسب و کار زیرا حق تعالی شب را تاریک و سرد گردانیده است، که این دو پدیده، با آرامش و خواب تناسب و همخوانی دارند «و روز را مبصر آفرید» یعنی: آن را روشنگر ساخت تا نیازهای خود را در آن ببینید و در چشم اندازی روشن، به راحتی در طلب کسبوکار و ارزاق خویش گشتوگذار نمایید «بیگمان خداوند بر مردم صاحبفضل است» پس، از نعمتهای بیشمار خود بر آنها میبخشد «ولی بیشتر مردم شکر نمیگزارند» نعمتها را و به آنها اعتراف نمیکنند. یا بدان جهت که منکر آن نعمتهایند، یا از تفکر و نگرش در این نعمتها غفلت میکنند و در نتیجه، آنچه را که از شکر و سپاس منعم واجب است، فرو میگذارند.
﴿ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمۡ خَٰلِقُ کُلِّ شَیۡءٖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَأَنَّىٰ تُؤۡفَکُونَ٦٢﴾
«این» کسی که آفریننده شب و روز است «الله پروردگار شماست که آفریننده هر چیزی است، خدایی جز او نیست پس از کجا بازگردانیده میشوید؟» یعنی: پس چگونه به بیراهه رفته و از عبادت وی بر میگردید و از توحید وی منصرف ساخته میشوید.
﴿کَذَٰلِکَ یُؤۡفَکُ ٱلَّذِینَ کَانُواْ بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِ یَجۡحَدُونَ٦٣﴾
«کسانی که آیات الهی را انکار میکردند، این گونه رویگردان میشوند» یعنی: منکران آیات الهی و منکران توحید وی، با چنین بیراهه رویهایی، از راه ـ یعنی از پیروی و متابعت راه پایدار و استوار ـ بازداشته و برگردانیده میشوند.
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ قَرَارٗا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ وَصَوَّرَکُمۡ فَأَحۡسَنَ صُوَرَکُمۡ وَرَزَقَکُم مِّنَ ٱلطَّیِّبَٰتِۚ ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمۡۖ فَتَبَارَکَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦٤﴾
«خدا همان کسی است که زمین را برای شما قرارگاه ساخت» یعنی: آن را جایگاه استقراری گردانید که بر آن مستقر میشوید و ساختمآنها و کالاهای شما نیز بر آن استقرار مییابد در حالیکه زمین شما را بر خود بهطور محکم و استوار نگاه میدارد و در همین زمین زنده شده و هم در آن میمیرید. و کسانی که پنداشتهاند استقرار زمین با دوران و حرکت آن منافات دارد، به خطا رفتهاند زیرا ما در حالیکه سوار ماشین و قطار و هواپیما هستیم، احساس راحتی و آرامش میکنیم، با آنکه وسایل فوق در حال حرکت نیز هستند پس این تعبیر به معنای نفیحرکت زمین نیست «و آسمان را سقفی» برپا و استوار و سرپناهی مستحکم برای شما «گردانید. و شما را صورتگری کرد و صورتهای شما را نیکو پرداخت» یعنی: شما را در میان جانداران به نیکوترین صورت و زیباترین هیأت آفرید «و شما را از پاکیزهها» یعنی: از اشیای لذیذ و گوارا در دنیا «روزی داد، این» ذاتی کهموصوف به اوصاف بزرگ و باعظمت یاد شده است «الله پروردگار شما است، الله پروردگار عالمیان بسیار بابرکت است» یعنی: خیر و برکت او بسیار است، و او از همه صفات ناشایست، مقدس، برتر و منزه میباشد.
﴿هُوَ ٱلۡحَیُّ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَۗ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦٥﴾
«اوست زنده» یعنی: ذات پاینده و باقیای که هرگز فنا نمیشود «خدایی جز او نیست» و در الوهیت یکتا و منفرد است «پس او را درحالی که دین خود را برای او بیآلایش» یعنی: خالص و پیراسته و یک جهت «گردانیدهاید، بخوانید» و طاعت و عبادت خود برای وی را از شرک و شک و ریا خالص گردانید «ستایشها همه ویژه الله پروردگار عالمیان است» یعنی: پس عبادت و شکر وی را باهم جمع کنید.
ابنعباس رضی الله عنه میگوید: «کسی که لا اله الا الله میگوید؛ باید بهدنبال آن: الحمدلله رب العالمین نیز بگوید و معنی فرموده حق تعالی: ﴿فَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَۗ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾ [غافر: 65] همین است.
﴿قُلۡ إِنِّی نُهِیتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَمَّا جَآءَنِیَ ٱلۡبَیِّنَٰتُ مِن رَّبِّی وَأُمِرۡتُ أَنۡ أُسۡلِمَ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦٦﴾
«بگو: من نهی شدهام از اینکه جز خدا کسانی را که شما» از بتان و همتایان «میخوانید عبادت کنم، هنگامی که برایم از جانب پروردگارم بینات آمد» بینات: عبارت از ادله عقلی و نقلی است زیرا این ادله، اثباتگر یکتاپرستی و توحیداند «ودستور یافتهام که به پروردگار عالمیان تسلیم باشم» با انقیاد و فروتنی کامل در برابر وی.
ابن عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید: «ولیدبن مغیره و شیبه بن ربیعه گفتند: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! از آنچه میگویی دست بردار و به دین پدرانت برگرد. پس خداوند عزوجل این آیه را نازل کرد».
﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ مِنۡ عَلَقَةٖ ثُمَّ یُخۡرِجُکُمۡ طِفۡلٗا ثُمَّ لِتَبۡلُغُوٓاْ أَشُدَّکُمۡ ثُمَّ لِتَکُونُواْ شُیُوخٗاۚ وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّىٰ مِن قَبۡلُۖ وَلِتَبۡلُغُوٓاْ أَجَلٗا مُّسَمّٗى وَلَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٦٧﴾
«او همان کسی است که شما را» یعنی: پدر اولتان آدم علیه السلام را «از خاکی آفرید» پس آفرینش وی از خاک، مستلزم آفرینش نسل وی از خاک نیز هست زیرا هر انسانی از آب منی آفریده شده و منی از خون برآمده، خون از غذاست، غذا از رستنیهای روی زمین و رستنیها از آب و خاک پدید آمدهاند پس ثابت شد که هر انسانی از خاک آفریده شده است «سپس» خداوند عزوجل این خاک را نطفه منی گردانید و شما در سیر اطواری خلقت خویش «از نطفهای» منی آفریده شدهاید «آنگاه از خون بستهای» تفسیر اینها در آغاز سورههای «حج» و «مؤمنون» گذشت «و بعد شما را به هیأت طفلی» یعنی: اطفالی «بیرون میآورد» یعنی: هر یک از شما را از رحم مادرانتان به هیأت طفلی بیرون میآورد «باز شما را باقی میگذارد تا به کمال رشد خود برسید» و این حالتی است که در آن، نیرومندی و عقل هردو جمع میشوند. تفسیر «اشد» بهطور مفصل در سوره «انعام/152» گذشت. «سپس شما را باقی میگذارد تا شیخ شوید» شیخ: کسی است که سن وی از چهل گذشته باشد «و بعضی از شما کسی است که روحش پیشاپیش قبض میشود» یعنی: پیش از رسیدن به سن پیری، یا جوانی، یا حتی پیش از تولد، در زندگی جنینی دچار مرگ پیشرس میشود «و تا به میعادی که معین است برسید» یعنی: تا برسید به سرآمدی معین که همانا وقت مرگتان، یا روز قیامت است «و باشد که تعقل کنید» یعنی: باشد که بر اثر تعقل، یگانگی پروردگارتان را دریافته وبزرگی قدرت بالغه وی را در آفرینشتان بر این اطوار مختلفه، بدانید زیرا اوست که شما را در همه اطوار خلقتتان، از طوری به طوری و از حالتی به حالتی برمیگرداند و اینها همه از امر و تقدیر و تدبیر او صادر میشود.
﴿هُوَ ٱلَّذِی یُحۡیِۦ وَیُمِیتُۖ فَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ٦٨﴾
«او همان کسی است که زنده میکند و میمیراند» یعنی: تنها حقتعالی است که بر زنده کردن و میرانیدن تواناست «و چون به امری» از امور «اراده کند، جز این نیست که به آن میگوید: باش. پس بیدرنگ موجود میشود» بی هیچ توقفی. یعنی: آن چیز بهدنبال اراده وی که کلمه «کن» تعبیری از آن است، موجود میشود. پس کسی که دارای چنین شأنی باشد، باید به یگانگی مورد پرستش قرار گرفته و چیز دیگری با وی شریک آورده نشود.
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ یُجَٰدِلُونَ فِیٓ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ أَنَّىٰ یُصۡرَفُونَ٦٩﴾
«آیا کسانی را که در آیات الله مجادله میکنند ندیدهای؟ از کجا برگردانیده میشوند؟» یعنی: با وجود برپایی ادلهای که دلیل درستی و صحت آیات الهی است و با آنکه این آیات، واجب آورنده یکتاپرستی هستند، چگونه جدالپیشهگان، از ایمان به این آیات و اندیشیدن در آنها بازگردانیده میشوند؟! که این گروه سرگردان در بیراهه ضلالت، مشرکانند.
﴿ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِٱلۡکِتَٰبِ وَبِمَآ أَرۡسَلۡنَا بِهِۦ رُسُلَنَاۖ فَسَوۡفَ یَعۡلَمُونَ٧٠﴾
«کسانی که کتاب را» یعنی: قرآن، یا جنس کتابهای نازلشده از نزد خدای سبحان را «تکذیب کردند و آنچه را که پیامبران خود را بدان فرستادیم» و از غیر کتاب بهسوی پیامبران علیهم السلام وحی میشود، نیز تکذیب کردند «بهزودی خواهند دانست» فرجام کار و نتیجه شوم کفرشان را. اما چه وقت؟:
﴿إِذِ ٱلۡأَغۡلَٰلُ فِیٓ أَعۡنَٰقِهِمۡ وَٱلسَّلَٰسِلُ یُسۡحَبُونَ٧١ فِی ٱلۡحَمِیمِ ثُمَّ فِی ٱلنَّارِ یُسۡجَرُونَ٧٢﴾
«هنگامی که غلها در گردنهایشان است و زنجیرها» نیز همراه با طوقها در گردنهایشان است «در آب جوشان کشیده میشوند» یعنی: در حالی که گردنهایشان در غلها و زنجیرهاست، به سوی آب جوشان کشیده میشوند. حمیم: آب داغ در نهایت حرارت است «آنگاه در آتش برافروخته میشوند» یعنی: آتش بر آنان افروخته میشود و آنان آتش افروز و هیمه دوزخ میشوند.
﴿ثُمَّ قِیلَ لَهُمۡ أَیۡنَ مَا کُنتُمۡ تُشۡرِکُونَ٧٣ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا بَل لَّمۡ نَکُن نَّدۡعُواْ مِن قَبۡلُ شَیۡٔٗاۚ کَذَٰلِکَ یُضِلُّ ٱللَّهُ ٱلۡکَٰفِرِینَ٧٤﴾
«آنگاه به آنان گفته میشود» یعنی: آنگاه فرشتگان گمارده بر جهنم، از سر توبیخ و سرکوفت به آنها میگویند: «آنچه را در برابر خدا شریک میساختید، کجایند؟» یعنی: کجایند شرکایی که آنها را بجز خداوند عزوجل پرستش میکردید، آنها را چه شده است که همینک شما را از عذابی که در آن قرار گرفتهاید، نجات نمیدهند؟ «میگویند: از دید ما گم شدند» یعنی: معبودان ما رفتند و از نظر ما ناپدید شدند و ما آنها را گم کردهایم و نمیبینیم «بلکه پیشتر هم ما چیزی را نمیخواندیم» بدینسان، منکر پرستش بتان میشوند. آری! این سخن را هنگامی میگویند که گمراهی و جهالتی که در دنیا بر آن قرار داشتهاند، برایشان آشکار میشود و اینکه در واقع امر، چیزهایی را در دنیا میپرستیدهاند که بینا و شنوا نبوده و نفع و زیانی رسانده نمیتوانستند پس گویی اصلا چیزی را نپرستیدهاند. این سخنشان اعترافی است به اینکه عبادتشان برای بتان و خدایان باطل، از اساس باطل بوده است «این گونه، خداوند کافران را گمراه میکند» یعنی: خداوند عزوجل به مانند این گمراهی، کافران را از راه صواب گمراه میکند، از آنجا که آنان بتانی رابه پرستش گرفتهاند که سر انجام به دوزخ رهسپارشان میکند.
﴿ذَٰلِکُم بِمَا کُنتُمۡ تَفۡرَحُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَبِمَا کُنتُمۡ تَمۡرَحُونَ٧٥﴾
«این» عذاب «به سبب آن است که در زمین به ناروا شادی و سرمستی میکردید» یعنی: در نافرمانیهای خدای عزوجل و مخالفت با پیامبران علیهم السلام و کتابهایش، شادی میکردید و به این مخالفت مسرور بودید «و بدان سبب است که مینازیدید» یعنی: فخر میفروختید و گردنکشی و بدمستی میکردید. مرح: گردنکشی و تکبر در نعمت و فخرفروشی است.
﴿ٱدۡخُلُوٓاْ أَبۡوَٰبَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِینَ فِیهَاۖ فَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلۡمُتَکَبِّرِینَ٧٦﴾
«به دروازههای دوزخ درآیید، جاودانه درآنید» یعنی: بعد از آنکه دوزخیان به دوزخ وارد میشوند، فرشتگان از سر سرزنش و شکنجه دادن روحی و ناامیدکردن آنها از امکان جبران عذاب، یا رهایی از آن، این سخن را به آنان میگویند «چه بد است» دوزخ به عنوان «جایگاه متکبران» از قبول حق.
﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۚ فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعۡضَ ٱلَّذِی نَعِدُهُمۡ أَوۡ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیۡنَا یُرۡجَعُونَ٧٧﴾
«پس صبر کن» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم و شکیبا باش زیرا «بیگمان وعده خدا حق است» یعنی: وعده او به انتقام گرفتن از آنان ـ یا در دنیا یا در آخرت ـ خواهناخواه آمدنی و واقعشدنی است «پس اگر به تو بخشی از آنچه را که به آنان وعده دادهایم» از عذاب دنیا ـ با کشتن و اسیر کردن و سرکوبشان ـ «بنمایانیم» در آینده چنانکه در بدر و سپس در فتح مکه و سایر جزیرهالعرب نمایاندیم «یا اگر جان تو را بگیریم» پیش از فرود آوردن عذاب به آنان؛ پس به هرحال، در فرود آمدن حتمی و غیر قابل برگشت عذاب به آنان و اینکه پیروزی در نهایت از آن دعوت اسلام است، هیچ شک و تردیدی به خود راه نده «بهسوی ما بازگردانیده میشوند» در روز قیامت و یقینا عذابشان میکنیم.
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِکَ مِنۡهُم مَّن قَصَصۡنَا عَلَیۡکَ وَمِنۡهُم مَّن لَّمۡ نَقۡصُصۡ عَلَیۡکَۗ وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأۡتِیَ بَِٔایَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ فَإِذَا جَآءَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قُضِیَ بِٱلۡحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٧٨﴾
«و مسلما پیش از تو پیامبرانی را فرستادیم. برخی از آنان را بر تو حکایت کردهایم» یعنی: تو را از اخبارشان و آنچه که از قوم و امت خویش دیدهاند و با آن روبهرو شدهاند، آگاه ساختهایم «و برخی از ایشان را بر تو حکایت نکردهایم» و به تو علم آنچه را که میان ایشان و اقوامشان روی داده است، نرساندهایم.
یادآور میشویم؛ پیامبرانی که خدای عزوجل از آنها در قرآن کریم نام برده، نزدیک به بیستوپنج تن هستند اما کسانی که از ایشان در قرآن نام برده نشده، بیشتر از این تعدادند. چنانکه در حدیث شریف به روایت ابوذر رضی الله عنه آمده است که فرمود: از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدم که تعداد انبیا علیهم السلام چند تن است؟ فرمودند: «صد و بیست و چهار هزار تن، که رسولان از میانشان سیصد و پانزده تن ـ جمعی انبوه و بزرگ ـ هستند». فرق در میان «رسول» و «نبی» این است که: رسول صاحب شریعت یا کتابی است و نبی: پیرو کتاب و شریعت رسول قبل از خود، یا همزمان با خود میباشد.
«و هیچ فرستادهای را نرسد که جز به اذن الهی معجزهای بیاورد» پس هیچ پیامبری نمیتواند از نزد خود معجزهای بیاورد. مراد از «آیه» معجزهای است که دال بر نبوت پیامبر باشد «پس چون فرمان خدا برسد» یعنی: چون وقت معین برای عذاب تکذیب پیشهگان ـ در دنیا یا در آخرت ـ فرارسد «به حق» میانشان «داوری میشود» و خداوند عزوجل با فیصله بر حق خویش، بندگان محق و شایسته خویش را نجات میدهد «و آنجاست» یعنی: در آن وقت است «که مبطلان» یعنی: کسانیکه از باطل پیروی کرده و به آن عمل میکنند «زیان میکنند» پس ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم! بر توست که با اقتدا به انبیای پیش از خود، صبر و شکیبایی پیشه کنی. و آنگاه که فرمان خدای عزوجل به فیصله کردن میان تو و قومت دررسد، قطعا میان شما بهحق و راستی فیصله میکند و تو در آن زمان قطعا نصرت داده میشوی و باطلاندیشان و باطلگرایان از اشراف قریش ـ یعنی کسانی که تو را از دعوتت بازمیدارند ـ قطعا زیانکار میشوند.
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَنۡعَٰمَ لِتَرۡکَبُواْ مِنۡهَا وَمِنۡهَا تَأۡکُلُونَ٧٩﴾
«خدا همان کسی است که چهارپایان را برای شما پدید آورد» یعنی: آنها را بهخاطر شما آفرید. مراد از این چهارپایان، جفتهای هشتگانه از شتر و گاو و گوسفند و بز هستند که ذکر آنها در سوره «انعام/143» گذشت «تا از برخی از آنها سواری گیرید و از برخی از آنها بخورید» یعنی: تا بر برخی از آنها سوار شوید و برخی از آنها را بخورید.
﴿وَلَکُمۡ فِیهَا مَنَٰفِعُ وَلِتَبۡلُغُواْ عَلَیۡهَا حَاجَةٗ فِی صُدُورِکُمۡ وَعَلَیۡهَا وَعَلَى ٱلۡفُلۡکِ تُحۡمَلُونَ٨٠﴾
«و در آنها برای شما منافعی» دیگر «است» غیراز سوار شدن و خوردن؛ مانند بهرهبرداری از موی، کرک، پشم، شیر، کره، روغن، پنیر و جز این از منافع دیگر «و تا سوار بر آنها به مقصودی که در دلهایتان است، برسید» یعنی: تا آنها شما را با بارهای سنگینتان از سرزمینی به سرزمین دیگر حمل کنند و بنابراین، شما بتوانید بهوسیله آنها نیازهایتان را بهآسانی و سهولت در سرزمینها و کشورهای دور دست برآورید «و بر آنها و بر کشتی حمل میشوید» یعنی: بر شتر در بیابان و بر کشتی در دریا منتقل میشوید. و گفته اند: «شتر، سفینه صحراست».
﴿وَیُرِیکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ فَأَیَّ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ تُنکِرُونَ٨١﴾
«و» حق تعالی «آیات خویش را» یعنی: نشانهها و دلالتهای خود در آفاق و انفس را که دال بر کمال قدرت و وحدانیت وی است «به شما مینمایاند پس کدامیک از آیات خدا را انکار میکنید؟» زیرا این نشانهها و دلایل، در وضوح و روشنی خود و در عدم وجود هیچگونه خفا و ابهامی در آنها، در جایگاهی قرار دارند که هیچ صاحب بصیرت روشنی، آنها را انکار نمیکند؛ چنانچه از اهل انصاف باشد.
﴿أَفَلَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ کَانُوٓاْ أَکۡثَرَ مِنۡهُمۡ وَأَشَدَّ قُوَّةٗ وَءَاثَارٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ فَمَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ٨٢﴾
«آیا در زمین سیر نکردهاند» این گروه کافر معاند ستیزهجو «تا ببینند که سرانجام کسانی که پیش از آنان بودند» از امتهایی که خدای عزوجل را نافرمانی کرده وپیامبران خویش علیهم السلام را تکذیب کردند؛ «چگونه بوده است؟» زیرا آثار برجای مانده موجود در دیار و سرزمین هایشان، بر عذابی که به آنان نازل شده و بر فرجام بدی که بدان پیوستهاند، دلالت میکند و این آثار برجای مانده، با زبان بی زبانی در این باره حرفهای بسیاری برای گفتن دارند «آنها از حیث شمار بیشتر و پرتوانتر از آنان بودهاند» یعنی: آن پیشینیان، از مشرکان مکه در شمار خود بیشتر، در اجسام و پیکرهای خود نیرومندتر و در اموال خود بیشتر و فراتر بودهاند «و از حیث آثار در روی زمین استوارتر بودند» یعنی: آنها با بناها، کارگاهها و کشتزارهاییکه دلیل وجود نیرومند مدنی آنها بوده است، از این مشرکان قویتر و مشهورتر بودهاند «ولی آنچه به دست میآوردند، به حالشان سودی نبخشید» یعنی: آنگاه که عذاب الهی در رسید، آن همه شکوه و ابهت ظاهری، هیچ به کارشان نیامد.
﴿فَلَمَّا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَرِحُواْ بِمَا عِندَهُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ٨٣﴾
«و چون پیامبرانشان برایشان بینات» یعنی: حجتهای آشکار و معجزات روشن «را آوردند، به چیزی از علم که نزدشان بود خرسند شدند» یعنی: به آنچه که در نزدشان از علم و دانش ادعایی و پنداری بود، اظهار مسرت و شادمانی کردند درحالیکه این دستاویزهایشان در حقیقت، چیزی جز شبهههای باطل و ادعاهای بیاساس و پوچ نبود. به قولی مراد این است: به آنچه که نزدشان از علم احوال دنیا ـ نه احوال دین ـ است، شادمان شدند. چنانکه خداوند عزوجل میفرماید: ﴿یَعۡلَمُونَ ظَٰهِرٗا مِّنَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا﴾ [روم:7]. «آنها فقط ظاهری از زندگانی دنیا را میدانند». «و آنچه به آن استهزا میکردند، آنان را فروگرفت» یعنی: جزای استهزایشان به آنان احاطه کرد و آنان را فروگرفت.
اشاره به اینکه علم دنیوی، عاملی از عوامل غرور بازدارنده از پیروی حق است، معجزهای از معجزات قرآن کریم میباشد که ابعاد و اعماق آن، در عصر ما بهتر و بیشتر شناخته شده است زیرا هماکنون غرور علمی بشر به اوج خود رسیده بهطوریکه دانشمندان علوم تجربی ـ جز اندکی از کسانی که اهل انصاف هستند ـ علوم دینی را سبک و بیاهمیت میانگارند.
﴿فَلَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَا قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥ وَکَفَرۡنَا بِمَا کُنَّا بِهِۦ مُشۡرِکِینَ٨٤﴾
«پس چون عذاب ما را دیدند» یعنی: چون عذاب فرودآمده ما را بر سر خود مشاهده کردند «گفتند: تنها به خدا ایمان آوردیم و اینک بدانچه با او شریک میگردانیدیم» از بتانی که میپرستیدیم «کافریم».
﴿فَلَمۡ یَکُ یَنفَعُهُمۡ إِیمَٰنُهُمۡ لَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَاۖ سُنَّتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی قَدۡ خَلَتۡ فِی عِبَادِهِۦۖ وَخَسِرَ هُنَالِکَ ٱلۡکَٰفِرُونَ٨٥﴾
«ولی هنگامی که عذاب ما را مشاهده کردند، دیگر چنان نبود که ایمانشان برای آنها سودی داشته باشد» زیرا ایمان آوردن به هنگام مشاهده عذاب، به صاحب خود سودی نمیرساند و فقط این ایمان اختیاری است که به انسان سود میرساند، نه ایمان اجباری و اضطراری لذا در هنگام مشاهده عذاب، دیگر برای تکلیف مجالی باقی نمیماند، چه در این هنگام، همگان حق را باور کرده و به حقیقت ایمان میآورند. همچنین ایمان آوردن در آخرت برای کسانی که در دنیا ایمان نیاورده بودند ولی در هنگام برپایی قیامت ایمان میآورند، هیچ سودی نمیرساند «اینسنت الهی است که میان بندگانش گذشته است» یعنی: خدای سبحان این سنت را در میان همه امتها گذرانده و جاری کرده است که: ایمانآوردن در هنگام مشاهده عذاب به حالشان سودی ندارد «و آنجاست» یعنی: در هنگام دیدن و معاینه عذاب خدا عزوجل است «که کافران زیانکار شدند» البته کافر در هر وقت و هر زمانی زیانکار است ولی هنگامی این زیانکاری برایشان مسلم میشود که عذاب الهی راببینند. البته ـ چنانکه در حدیث شریف آمده است ـ توبه بنده تا هنگامی پذیرفته میشود که روح به گلوگاه وی نرسیده و او در حال غرغره مرگ نباشد و چون در تلاطم جان کندن افتاد و ملکالموت را مشاهده کرد، در آن هنگام، دیگر توبهایاز وی پذیرفته نیست.
مکی است و دارای (54) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره را به سبب اینکه با فرموده حق تعالی: ﴿کِتَٰبٞ فُصِّلَتۡ ءَایَٰتُهُۥ﴾ [فصلت: 3] افتتاح شده است، سوره «فصلت» نامیدند. خداوند عزوجل در این سوره ـ به مصداق معنی آن ـ آیات خود را به تفصیل بیان کرده و ادله و برهآنهای آشکاری را بر وجود، قدرت و وحدانیت خویش اقامه کرده است. نام دیگر این سوره، «حم السجده» است زیرا رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را از ابتدایش بر زعمای قریش خواندند و چون به موضع سجده رسیدند، سجده کردند. این سوره، بعد از سوره «غافر» نازل شد.
ابنکثیر درباره فضیلت این سوره از اصحاب رضی الله عنه نقل میکند که فرمودند: قریش روزی گرد هم آمدند و به یکدیگر گفتند: «بنگرید که چهکسی از شما به سحر، شعر و فالبینی داناتر است پس او را نزد این مردی بفرستید که جمع ما را متفرق و کار ما را پراکنده و پریشان ساخته و دین ما را مورد نکوهش قرار میدهد؛ تا با وی سخن بگوید سپس بنگریم که او چه پاسخی به وی میدهد! گفتند: ما کسی جز «عتبهبنربیعه» را که به این امور آگاهی تامی داشته باشد، نمیشناسیم. پس روی به او کردند و گفتند: ای ابوالولید! این کار، کار توست. پس عتبه بنا به مشورت آنان نزد رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم رفت و به ایشان گفت: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! تو بهتر هستی یا عبدالله پدرت؟ رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم سکوت کردند و پاسخی ندادند. باز گفت: تو بهتر هستی یا عبدالمطلب؟ باز هم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سکوت کردند. بار دیگر گفت: تو بهتر هستی یا عبدالمطلب؟ باز هم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سکوت کردند. گفت: اگر میپنداری که این گروهی که نام بردم، از تو بهترند پس اینان همین خدایانی را که تو به باد حملهشان گرفتهای، پرستیدهاند و اگر میپنداری که تو بهتر از آنان هستی پس سخن بگو تا سخنت را بشنویم زیرا سوگند به خدا که ما هرگز انسان رانده شدهای را شومتر و نامیمونتر از تو بر قومت ندیدهایم! تو جمع ما را پراکنده و کار ما را آشفته و پریشان ساختهای، دینمان را به باد حمله و سرزنش گرفته و ما را در میان اعراب رسوا ساختهای؛ تا بدانجا که این خبر در میانشان شیوع یافته که: در میان قریش جادوگری است! و در میان قریش کاهنی است! به خدا سوگند که ما فریادی مانند فریاد زن باردار درحال درد زایمان را انتظار میکشیم که (بر اثر دعوتت) برخی از ما بهسوی برخی دیگر با شمشیرها حمله بریم تا همه پاک نابود شویم! هان ای مرد! اگر هدفت از این دعوت نیازمندیت به مال و سرمایه است، برایت مالی بسیار گرد میآوریم تا سرمایهدارترین مرد قریش باشی و اگر شهوت بر تو غلبه کرده، اینک هر یک از زنان قریش را که میخواهی انتخاب کن پس ما به تو ده زن زیباروی میدهیم. و اگر هدفت سیادت و سروری است، تو را سرور و سالار خویش میگردانیم. و اگر هدفت از این دعوت پادشاهی است، تو را بر خود پادشاه میگردانیم...!.
چون عتبه از سخن گفتن فارغ شد ـ و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از او شنیدند ـ فرمودند: «آیا سخنت تمام شد؟» گفت: آری! فرمودند: پس اینک از من بشنو. گفت: میشنوم! پس خواندند
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿حمٓ١ تَنزِیلٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ٢﴾ [فصلت: 1-2] تا به این آیه رسیدند: ﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَقُلۡ أَنذَرۡتُکُمۡ صَٰعِقَةٗ مِّثۡلَ صَٰعِقَةِ عَادٖ وَثَمُودَ١٣﴾ در این هنگام عتبه که سخت تحت تأثیر این آیات قرار گرفته بود، از بیم آنکه عذاب نازل شود، دست بر دهان رسولاکرم صلی الله علیه و آله و سلم گذاشت و ایشان را به حق پیوند رحم سوگند داد و التماس کرد که بس کنند و جلوتر نروند. آنگاه یکراست از نزد ایشان به خآنهاش رفت و نزد قریش بازنگشت و خود را از آنان کنار کشید. پس ابوجهل گفت: ای گروه قریش! به خدا جز این فکر نمیکنم که عتبه به محمد گرایش یافته و غذای وی او را خوش آمده است! و این نیست جز بهسبب نیازی که در وی پدید آمده است! پس بیایید که نزد وی برویم. چون نزد وی رفتند ابوجهل به وی گفت: تو را چیز دیگری از حضور در نزد ما بازنداشت جز اینکه به محمد گرایش یافتهای و غذای وی تو را خوش آمده است...! عتبه گفت: نه! به خدا سوگند که شما میدانید؛ من از سرمایهدارترینهای قریش هستم ولی حقیقت این است که وقتی نزد وی رفتم و داستان را بر وی بازگفتم، مرا با کلامی پاسخ گفت که ـ به خدا سوگند ـ نه آن کلام شعر است، نه فال و نه سحر. او سورهای از قرآن را تا آیه عذاب برایم خواند پس دهان وی را گرفتم و او را به حق پیوند رحم و خویشاوندیای که با ما دارد، سوگند دادم که بس کند و دست نگه دارد زیرا شما میدانید که محمد چون چیزی گفت، دروغ نگفته است و من ترسیدم که بر شما عذاب نازل شود. اکنون نظرم این است که این مرد را به حال خودش واگذارید و از او کناره بگیرید زیرا به خدا سوگند؛ کلامی را که من از وی شنیدم، صدایی دارد و سخنش راه به جایی میبرد. پس اگر اعراب بر او غلبه کنند، شما به وسیله دیگران از وی فارغ بال میشوید و اگر او بر اعراب غالب شود آنگاه ملک و عزت وی، ملک و عزت شماست و شما بهوسیله وی خوشبختترین مردم میگردید!
گفتند: ای ابوالولید! به خدا سوگند که او تو را با زبانش سحر کرده است. او در پاسخ گفت: این رأی من است، شما دانید و کارتان که با او چه میکنید[1].
﴿حمٓ١ تَنزِیلٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ٢﴾
چنین خوانده میشود: «حاء، م» که از حروف مقطعه است. «این فروفرستادهای از جانب خدای رحمان رحیم است» یعنی: این قرآن، کتابی است فروفرستاده از جانب خدای تبارک و تعالی که بخشایشگر و مهربان است.
﴿کِتَٰبٞ فُصِّلَتۡ ءَایَٰتُهُۥ قُرۡءَانًا عَرَبِیّٗا لِّقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ٣﴾
«کتابی است که آیات آن به روشنی بیان شده» مراد این است که آیات قرآن به شیوایی بیان شده، احکام حلال آن از حرام آن و طاعت آن از معصیت آن به وضوح از یکدیگر جدا ساخته شده و معانی آن به چنان روشنی و استواریای تبیین شده است که بهآسانی و سهولت قابل فهم میباشد «قرآنی است به زبان عربی» تا برایشان حجت، نعمت و پند آموزی باشد. بیان عربی بودن قرآن، منتگذاری بر اعراب و دیگران است زیرا عربی بودن قرآن، گویای سهولت قرائت و سادگی فهم آن میباشد، از آن روی که زبان عربی، زبانی فصیح و شیواست «برای مردمی که میدانند» و یقین دارند به اینکه قرآن از نزد الله عزوجل فرستاده شده اما کسانی که به این امر یقین ندارند، قرآن کریم برایشان نعمتی نه بلکه مایه سردرگمی آنهاست.
﴿بَشِیرٗا وَنَذِیرٗا فَأَعۡرَضَ أَکۡثَرُهُمۡ فَهُمۡ لَا یَسۡمَعُونَ٤﴾
«مژدهآور است» قرآن برای اولیای خدا عزوجل «و هشداردهنده» است برای دشمنان وی؛ و این دو وصف، از اوصاف قرآن میباشد «و بیشتر آنان رویگردان شدند» یعنی: بیشتر کفار، از گرفتن هشدارهایی که قرآن مشتمل بر آنهاست، رویگردانیدند «در نتیجه نمیشنوند» به شنیدن تأمل و طاعت و پذیرش، یعنی بهچنان شنیدنی که از آن بهرهای ببرند، بدان جهت که از آن رویگردانند.
﴿وَقَالُواْ قُلُوبُنَا فِیٓ أَکِنَّةٖ مِّمَّا تَدۡعُونَآ إِلَیۡهِ وَفِیٓ ءَاذَانِنَا وَقۡرٞ وَمِنۢ بَیۡنِنَا وَبَیۡنِکَ حِجَابٞ فَٱعۡمَلۡ إِنَّنَا عَٰمِلُونَ٥﴾
«و گفتند» کافران: «دلهای ما از آنچه ما را به آن میخوانی» از توحید و تقوی و ایمان «در پردههایی است» یعنی: در پوششهایی است پس آنچه را که تو میگویی، دلهای ما فهم نمیکند و سخنت به آنها نمیرسد. کنان: جعبه یا خریطه تیر است. مراد این است که دلهای ما در درون پردههای ضخیمی قرار دارد «و درگوشهایمان سنگینیای است» یعنی: کری و ناشنواییای است «و میان ما و تو حجابی است» یعنی: پردهای است که ما را از رؤیت تو باز میدارد، یا صدای تو را از ما میپوشاند لذا آنچه را که تو میگویی، نمیدانیم.
اینها تمثیل هایی است از سوی آنان برای دوری دلهایشان از دریافت حق، بیزاری گوشهایشان از شنیدن آن و ممتنع بودن ایجاد هرگونه پیوند و ارتباط میان آنان و میان رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم «پس تو کار خود را بکن، ما هم کار خود را میکنیم» یعنی: تو بر دین خویش عمل کن که ما نیز بر دین خودمان عمل میکنیم. بهقولی مراد این است: تو برای آخرتت عمل کن و ما برای دنیایمان عمل میکنیم.
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ یُوحَىٰٓ إِلَیَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ فَٱسۡتَقِیمُوٓاْ إِلَیۡهِ وَٱسۡتَغۡفِرُوهُۗ وَوَیۡلٞ لِّلۡمُشۡرِکِینَ٦﴾
«بگو» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم در رد این موضع کافران «جز این نیست که من بشری مانند شما هستم، با این تفاوت که بهسوی من وحی میشود که: خدای شما خدای یگآنهای است» یعنی: جز این نیست که من نیز بشری همانند یک تن از خود شما هستم و از جنسی مغایر با جنس شما نیستم، نه فرشته هستم، نه جن و نه از جنس دیگری جز جنس بشر تا دلهایتان از من در پرده و پوششی باشد. از سوی دیگر، من شما را بهسوی چیزی که با عقل مخالف باشد دعوت نکردهام بلکه شما را بهسوی توحید و یکتاپرستی فراخواندهام. تنها فرقی که میان من و شما هست در این است که بهمن وحی فرستاده میشود نه به شما لذا من با وحی الهی پیامبر شدهام و پیروی من بر شما واجب گردیده است «پس مستقیما بهسوی او بشتابید» با طاعت و عبادت خالصانه و بیشائبه و از راه وی میل و انحراف نکنید «و از او آمرزش بخواهید» بهخاطر گناهانی که از شما سر زده است «و ویل بر مشرکان» از فرط جهالت و استخفافشان به خدای سبحان. ویل: کلمه عذاب و تهدید است. یعنی: هلاکت و نابودی بر آنان باد!
﴿ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ کَٰفِرُونَ٧﴾
«همان کسانی که زکات نمیپردازند» یعنی: به وجوب زکات ایمان ندارند و آنرا از فقرا بازداشته و در راه حق انفاق نمیکنند «و آنان که به آخرت کافرند» و منکر آن میباشند. نسفی میگوید: «خداوند متعال ندادن زکات از سوی آنهارا به انکار آخرت پیوست کرد زیرا دوست داشتهترین چیز در پیش انسان مال اوست و سخن معروفی است که مال، به جان راه دارد پس اگر شخص مالش را در راه خدا عزوجل داد، این دلیلی است نیرومند بر صلاح و استقامت وی».
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُمۡ أَجۡرٌ غَیۡرُ مَمۡنُونٖ٨﴾
«بیگمان کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، ایشان را پاداشی غیر مقطوع است» یعنی: پاداشی ناکاسته و قطع نشدنی است. یا معنای «غیر مقطوع» این است: بهخاطر دادن آن پاداش، بر ایشان منت گذاشته نمیشود زیرا منتگذاشتن در برابر فضل و بخشش است ولی دادن پاداش در ازای عمل، یک حق است و دادن حق منتی به همراه ندارد. اما ابن کثیر میگوید: «بعضی از ائمه این گونه تفسیر را رد کردهاند زیرا خداوند عزوجل بر اهل بهشت منتی آشکار دارد، چنان که خود ایشان در بهشت میگویند: ﴿فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡنَا وَوَقَىٰنَا عَذَابَ ٱلسَّمُومِ٢٧﴾ [طوز:27]. «پس خدا بر ما منت نهاد و ما را از عذاب سموم نگاه داشت».
﴿قُلۡ أَئِنَّکُمۡ لَتَکۡفُرُونَ بِٱلَّذِی خَلَقَ ٱلۡأَرۡضَ فِی یَوۡمَیۡنِ وَتَجۡعَلُونَ لَهُۥٓ أَندَادٗاۚ ذَٰلِکَ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٩﴾
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به کفار «آیا این شمایید که واقعا به آن کسی که زمین را در دو روز آفرید کفر میورزید» به قولی: این دو روز، عبارت از روزهای یکشنبه و دوشنبه بود. هرچند این روایت و روایات امثال آن در باره تعیین روزهای خلقت، از منابع اهل کتاب است. البته این آفرینش تدریجی، برای آموزش تأنی و مدارا بهبندگان بود، وگرنه حق تعالی قادر است تا هر چیزی را که اراده کند، در یک لحظه بیافریند. بهقولیدیگر: مراد این است که خداوند متعال زمین را در مدتی به مقدار دو روز آفرید، یا آن را در دو نوبت و در دو مرحله آفرید زیرا روز حقیقی فقط بعد از وجود زمین و آسمان قابل تصور میباشد و قبل از آن قابل تصور نیست.
نظر علوم جدید نیز درباره آفرینش دو نوبتی زمین این است که: حق تعالی در نوبت اول، زمین را بعد از آنکه کره گازیای بود، جامد گردانید و در نوبت دومآن را به طبقات مختلف ـ همراه با ذخایر آبی و معدنی آن ـ تقسیم کرد.
«و» با این وجود «برای او همتایانی قرار میدهید» یعنی: برای او اضدادی قرار میدهید که نزد شما در قدر و منزلت خود با وی مساوی هستند! «این» ذات موصوف به آنچه ذکر شد، همانا «پروردگار عالمیان است» پس جز او کسی شایسته ربوبیت نیست. عالمین: جمع عالم است که شامل همه ما سوی الله میباشد و بهخاطر اختلاف انواعی که دارد، یا به سبب تغلیب عقلا بر غیر آنان، به صیغه جمع آمده است. آری! آنچه که شما مشرکان آنها را شریک و همتای خدای عزوجل قرار میدهید، نیز از جمله عالمیانند پس چگونه برخی از مخلوقات وی را در امر پرستش، شرکای وی میگردانید؟.
﴿وَجَعَلَ فِیهَا رَوَٰسِیَ مِن فَوۡقِهَا وَبَٰرَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَآ أَقۡوَٰتَهَا فِیٓ أَرۡبَعَةِ أَیَّامٖ سَوَآءٗ لِّلسَّآئِلِینَ١٠﴾.
«و در زمین کوههای استوار» یعنی: راسخ، ثابت و ریشهدار «از بالای آن» یعنی: برآمده و مرتفع بر روی زمین «آفرید» زیرا کوهها از اجزای زمیناند. «و در آن برکت نهاد» یعنی: زمین را ـ با منافعی که برای بندگان در آن آفرید ـ پربرکت و دارای خیر بسیار گردانید «و در آن اقوات آن را مقدر کرد» یعنی: ارزاق و زادوبرگهای اهالی زمین و آنچه را که برای گذران معیشت آنها صلاحیت دارد ـ از درختان و رستنیها و منافع ـ تماما بهاندازه و با مقادیری معین و تقسیم شده، در آن قرار داد. باز در هر سرزمین چیزهایی آفرید که در سرزمینهای دیگر وجود ندارد، یا وجود آنها در آن سرزمینها نادر است؛ تا بشر با تجارت و سفر از سرزمینی به سرزمینی دیگر، زادوبرگ و وسایل زندگی خویش را با تعاون همدیگر فراهم کنند. و آماده کردن این زادوبرگ و ارزاق زمین؛ «در چهار روز» بود. یعنی در دوروز دیگر به علاوه دو روز قبلی بود که مجموعا چهار روز میشود. پس آفرینش زمین و قرار دادن ارزاق آن، جمعا در چهار روز انجام گرفت. نقل است که این دو روز اخیر، روزهای سهشنبه و چهارشنبه بود. «برای سؤالکنندگان بیان واضح ارائه شد» یعنی: جمع کل روزهای آفرینش و آمادهسازی زمین برای زندگی، چهار روز تمام بیکم و زیاد است. گویی گفته شد: این بیان محدد و روشن، پاسخ کسانی است که سؤال میکنند: زمین و آنچه در آن است، در چه مدتی آفریده شده است؟.
﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِیَ دُخَانٞ فَقَالَ لَهَا وَلِلۡأَرۡضِ ٱئۡتِیَا طَوۡعًا أَوۡ کَرۡهٗا قَالَتَآ أَتَیۡنَا طَآئِعِینَ١١﴾.
«سپس به آسمان پرداخت» یعنی: سپس حق تعالی به قصدی استوار، بهسوی آسمان قصد کرد. «استوی» از این قول اعراب است: «استوی الی مکان کذا: آهنگ فلان جا را کرد» آنگاه که شخص بهسوی مکانی چنان متوجه شود که بجز آن، به کاری دیگر التفاتی نکند «درحالیکه آسمان دخانی بود» دخان: دودی است که از شعله آتش بلند میشود. یعنی: آسمان ماده گاز تاریکی شبیه دود بود که امروزه دانشمندان آن را «سدیم» نامیده و جهان را در این مرحله از تطور آفرینش آن، اصطلاحا «جهان سدیم» میگویند. پس این آیه، تجلیبخش یکی از معجزات علمی قرآن کریم است.
«سپس به آسمان و زمین فرمود: خواه یا ناخواه رام شوید» یعنی: فرمانم را خواهناخواه اجابت گویید. مفسران گفتهاند: به آسمان گفته شد: ای آسمان! خورشید و ماه و ستارگانت را درخشان کن. و به زمین گفته شد: ای زمین! جویباران و رودبارانت را برشکاف و میوهها و رستنیهایت را بیرون آور. «آن دو گفتند: فرمان پذیر آمدیم» یعنی: هر دویمان با کمال رضا و اطاعت، در برابر فرمانت منقاد و تسلیم هستیم. چنین بود که خدای عزوجل در آنها نیروی سخنگفتن آفرید و همانگونه که خدای عزوجل خواسته بود، سخن گفتند. بهقولیدیگر: مراد سخن گفتن حقیقی آنها نیست بلکه این تمثیلی برای اطاعت و انقیاد آسمان و زمین و تأثیر قدرت ذات ربوبیت در آنهاست پس این از باب مجاز میباشد لذا مراد زبان حال است، نه زبان قال.
﴿فَقَضَىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَاتٖ فِی یَوۡمَیۡنِ وَأَوۡحَىٰ فِی کُلِّ سَمَآءٍ أَمۡرَهَاۚ وَزَیَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡیَا بِمَصَٰبِیحَ وَحِفۡظٗاۚ ذَٰلِکَ تَقۡدِیرُ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡعَلِیمِ١٢﴾.
«پس آنها را به صورت هفت آسمان ساخت» یعنی: خداوند عزوجل زمین و آسمان را آفرید و آنها را محکم و استوار ساخت و از کار آنها فارغ شد «در دو روز» دیگر. پس آفرینش زمین و آسمآنها، جمعا در شش روز انجام یافت. مجاهد میگوید: «و هر روز از این شش روز، همانند هزار سال است از آنچه شما میشمارید». «و در هر آسمانی امر آن را وحی کرد» یعنی: در هر آسمان، نظامی قرار داد که امور آن آسمان بر مبنای آن نظام به سامان میآید. قتاده میگوید: «یعنی در هر آسمانی، خورشید، ماه، ستارگان، کهکشآنها، افلاک، فرشتگان، دریاها، برفها و... همه چیز آن را آفرید. بعد از این پرداختن به کار آسمآنها بود که زمین را نیز ـ که قبل از آسمآنها آفریده بود ـ گسترانید و آن را درهم پیچانید (یعنی آن را به هیأت کروی قرار داد) پس زمین در آفرینش خود بر آسمآنها متقدم اما در گسترانیدن و به هیأت کروی قرار داده شدن، از آسمآنها متأخر است. والله اعلم». «و آسمان دنیا را به چراغها بیاراستیم» یعنی: به ستارگانی درخشان ونورانی و روشنگر که مانند چراغ میدرخشند «و حفظی» یعنی: چراغها را در آسمان به عنوان زینت و نگهبانی آفریدیم. مراد؛ نگهبانی آسمان دنیا بهوسیله ستارگان از نفوذ شیاطینی است که استراق سمع میکنند «این است تقدیر خداوند عزیز علیم» یعنی: این نظام بدیع و این آفرینش شگرف و شگفت، همانا از ترتیب، تقدیر و تدبیر خداوندی است که بر آفرینش هر چیزی قادر است، ذاتی که همهچیز را میداند.
﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَقُلۡ أَنذَرۡتُکُمۡ صَٰعِقَةٗ مِّثۡلَ صَٰعِقَةِ عَادٖ وَثَمُودَ١٣﴾.
«پس اگر» بعد از این بیان روشن «روی برتافتند» کفار مکه از تدبیر و تفکر در این مخلوقات و در این آیات تکوینی. یا از پیروی این آیات تنزیلی و ایمان به آن «بگو» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم به آنان «شما را از صاعقهای چون صاعقه عاد و ثمود هشدار دادم» مراد از صاعقه: عذابی است که مانند صاعقه در دم کشنده است، گویی صاعقهای است. صاعقه در اصل: بانگ مرگبار یا قطعهای از آتش مذاب است که همراه با رعدی شدید از آسمان فرود میآید.
در بیان واقعه گفت و گوی عتبه بن ربیعه با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مقدمه سوره، خواندیم که: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم چون به این آیه رسیدند، عتبه دست بر دهان ایشان نهاد و التماس کرد که جلوتر نروند تا مبادا بر مشرکان عذاب نازل شود.
﴿إِذۡ جَآءَتۡهُمُ ٱلرُّسُلُ مِنۢ بَیۡنِ أَیۡدِیهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَۖ قَالُواْ لَوۡ شَآءَ رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِکَةٗ فَإِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ کَٰفِرُونَ١٤﴾.
«چون پیامبرانشان از پیش رو و از پشت سر بر آنان آمدند» یعنی: چون پیامبران علیهم السلام از هر جانب و جهتی و با بهکار گرفتن هرگونه امکان و توانی نزد آنها آمدند اما جز رویگردانی چیز دیگری از آنها ندیدند. یا معنی این است: پیامبران متقدم و متأخر به سویشان آمدند، که پیامبران متأخر را آنها خود دیدند اما پیام پیامبران پیشین نیز به آنان رسیده بود پس گویی پیامبران پیشین و پسین همگی بهسویشان آمده و آنها را با این سخن مورد خطاب قرار دادند: «که جز خدا را نپرستید» و فقط او را به یگانگی بپرستید «گفتند: اگر پروردگار ما میخواست، قطعا فرشتگانی فرومیفرستاد» بهسوی ما و بشری از جنس ما را بهسوی ما به رسالت برنمیانگیخت «پس ما به آنچه شما بدان فرستاده شدهاید، کافریم» یعنی: چون شما پیامبران، بشر هستید و فرشته نیستید لذا ما به شما و آنچه که با خود بههمراه آوردهاید، ایمان نمیآوریم. یعنی: ما کافر و منکر این امر هستیم که خداوند عزوجل شما را بهسوی ما فرستاده باشد.
آری! پاسخ این امتها به هود و صالح و سایر پیامبرانی که آنها را بهسوی ایمان دعوت کردند، این بود.
﴿فَأَمَّا عَادٞ فَٱسۡتَکۡبَرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَقَالُواْ مَنۡ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةًۖ أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِی خَلَقَهُمۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗۖ وَکَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا یَجۡحَدُونَ١٥﴾.
«اما قوم عاد، به ناحق در زمین تکبر کردند» از ایمان به خدای عزوجل و تصدیق پیامبرانش و بر کسانی که در زمیناند برتری طلبیدند، بیآنکه مستحق این برتری باشند «و گفتند: از ما نیرومندتر کیست؟» یعنی: چهکسی از ما پرتوانتر و نیرومندتر است؟ زیرا آنان قامتهای بلند و تنهای قوی و استواری داشتند به طوریکه یکی از آنان صخرهسنگی بزرگ را از کوه با دستش میکند و سپس آن را در هر جایی که میخواست، میگذاشت از این روی، وقتی که هود آنان را به عذاب تهدید کرد، به پیکرهای تنومند خود مغرور و فریفته شدند. البته منظورشان از این سخن این بود: ما بر دفع عذابی که بر ما فرود میآید، قادر و تواناییم. «آیا ندیدهاند» یعنی: آیا به علمی یقینی که در حکم دیدن عینی است، ندانستهاند «که خدایی که آنان را آفریده از آنها پرتوانتر است؟» پس او تواناست بر اینکه از انواع عذاب خویش هر چه بخواهد، فقط با گفتن کلمه: «کن: موجود شو» بر آنان فرود آورد؟ لذا قدرت بندگان متناهی و محدود و قدرت خداوند عزوجل بینهایت وغیرمحدود است. بنابراین، مراد از این فرموده خداوند عزوجل : (او از آنان پرتوان تر است)، بیان نسبت تفضیلی نیست، چراکه قدرت او با قدرت بشر قابل مقایسه نمیباشد بلکه این سخن از باب این سخن ماست که میگوییم: «الله اکبر: خدا بزرگتر است». بیآنکه نسبت تفضیلی و مقایسهای را مد نظر داشته باشیم. «و در نتیجه آیات ما را انکار میکردند» یعنی: معجزات پیامبران علیهم السلام را انکار میکردند، با آنکه میدانستند که این معجزات حق است.
﴿فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ رِیحٗا صَرۡصَرٗا فِیٓ أَیَّامٖ نَّحِسَاتٖ لِّنُذِیقَهُمۡ عَذَابَ ٱلۡخِزۡیِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَخۡزَىٰۖ وَهُمۡ لَا یُنصَرُونَ١٦﴾.
«پس بر آنان باد صرصر فرستادیم» صرصر: تندبادی توفنده است که صدای سخت و هولناکی دارد. بهقولی: صرصر: باد بسیار سردی است که کشتزارها و درختان را میسوزاند چنانکه آتش آنها را میسوزاند «در روزهای شوم» یعنی:این باد صرصر را در روزهای نحس و ناخجسته که عبارت از هفت شب و هشت روز نهایت نحس بود، بر آنها فرستادیم چنانکه خدای عزوجل در ابتدای سوره: «الحاقه» بیان کرده است. «تا در زندگی دنیا عذاب خزی را به آنان بچشانیم» خزی: رسوایی و ذلت و خواری است. سبب این عذاب رسواگر، همان استکبارشان بود «و قطعا عذاب آخرت رسواکنندهتر است» یعنی: در خوارسازی و اهانت خود شدیدتر است «و آنان یاری داده نمیشوند» و هیچ بازدارندهای این عذاب را از آنان دفع نمیکند.
﴿وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیۡنَٰهُمۡ فَٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡعَمَىٰ عَلَى ٱلۡهُدَىٰ فَأَخَذَتۡهُمۡ صَٰعِقَةُ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡهُونِ بِمَا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ١٧ وَنَجَّیۡنَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ١٨﴾.
«و اما ثمود پس آنان را راهبری کردیم» یعنی: راه نجات را برای آنها روشن ساخته و آنان را ـ با فرستادن پیامبران علیهم السلام بهسویشان ـ به راه حق دلالت کردیم و از مخلوقات خویش بر فراز راه آنها علائم روشنگر و نشانههای راهبر قرار دادیم «اما آنها نابینایی را بر هدایت ترجیح دادند» یعنی: کفر را بر ایمان و معصیت را بر طاعت برگزیدند «پس صاعقه عذاب خفت آور آنان را فرو گرفت» صاعقه: آتشی است که بر هرکس اصابت کند، بیدرنگ او را از پا میافگند. عذاب هون: عذاب خوار کننده است« بهکیفر آنچه مرتکب میشدند» یعنی: این کیفر کردار خودشان بود و خداوند عزوجل بر آنان ستم نکرد «و کسانی را که ایمان آورده بودند و پرهیزگاری میکردند نجات دادیم» که ایشان عبارت بودند از صالح علیه السلام و همراهان وی از مؤمنان.
﴿وَیَوۡمَ یُحۡشَرُ أَعۡدَآءُ ٱللَّهِ إِلَى ٱلنَّارِ فَهُمۡ یُوزَعُونَ١٩﴾.
«و آن روز که دشمنان خدا بهسوی دوزخ گرد آورده میشوند» یعنی: ای پیامبر! روزی را به مشرکان یادآوری کن که دشمنان خدا عزوجل همگی با خشونت بهسوی دوزخ رانده میشوند. دشمنان خداوند عزوجل همه کسانی هستند که پیامبران وی علیهم السلام را تکذیب کرده و از عبادتش سر برتافته و تکبر ورزیدهاند «پس آنان به همدیگر فرامیرسند» یعنی: از اول تا آخرشان همه بازداشته میشوند تا همه بهیک دیگر بپیوندند و همه یکجا گرد هم آیند و پراکنده نشوند. البته خود این دلالت میکند بر این امر که: اهل دوزخ بسیارند.
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا مَا جَآءُوهَا شَهِدَ عَلَیۡهِمۡ سَمۡعُهُمۡ وَأَبۡصَٰرُهُمۡ وَجُلُودُهُم بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٢٠﴾.
«تا چون بدان رسند، گوشهایشان و چشمهایشان و پوستهایشان درباره آنچه میکردند» در دنیا از معاصی «بر ضدشان گواهی میدهند» یعنی: اندامهایشان به آنچه که زبآنهایشان از عمل به شرک پنهان داشتهاند، نطق میکنند و گواهی میدهند. مراد از پوستها: پوست بدنهایشان است. به قولی: پوستها، کنایه از آلتهای تناسلی آنان است.
﴿وَقَالُواْ لِجُلُودِهِمۡ لِمَ شَهِدتُّمۡ عَلَیۡنَاۖ قَالُوٓاْ أَنطَقَنَا ٱللَّهُ ٱلَّذِیٓ أَنطَقَ کُلَّ شَیۡءٖۚ وَهُوَ خَلَقَکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٢١﴾.
«و به پوستهای بدن خود میگویند: چرا بر ضد ما گواهی دادید؟ میگویند: همان خدایی که هر چیزی رابه زبان در آورده ما را نیز گویا گردانیده است» یعنی: همان کسیکه همه مخلوقات ناطق خویش را گویا کرده، ما را نیز گویا نموده است. پسچنانکه زبآنهایتان را در دنیا گویا کرده بود همچنین ما را در آخرت به سخن درآورده است و بنابراین، به بدیها و زشتیهایی که کردهاید، گواهی دادهایم «و او نخستین بار شما را آفرید» در حالی که چیزی نبودید «و بهسوی او برگردانیده میشوید» یعنی: کسی که بر آفرینش و ایجاد ابتدایی شما توانا باشد، بیگمان بر بازآفرینی و باز گردانیدنتان بهسوی خویش نیز تواناست.
در حدیث شریف به روایت مسلم و دیگران از انسبن مالک رضی الله عنه آمده است که فرمود: «نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودیم که خندیدند آنگاه فرمودند: آیا میدانید که به خاطر چه چیزی میخندم؟ گفتیم: خدا عزوجل و رسولش داناترند. فرمودند: از گفت و گوی بنده با پروردگارش به خنده درافتادم؛ میگوید ـ یعنی بنده به پروردگارش ـ آیا مرا از ستم پناه ندادهای؟ پروردگار متعال میفرماید: چرا، پناهت دادهام. میگوید: پس در این صورت من علیه خود هیچ گواه دیگری جز خودم را نمیپسندم. خداوند متعال میفرماید: امروز نفست به عنوان گواه بر خودت بسنده است و امروز نویسندگان گرامی (فرشتگان نویسنده اعمال) به عنوان گواهان بر تو بسندهاند. سپس آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم افزودند: در این هنگام بر دهانش مهر نهاده شده و به اندامهایش گفته میشود: بهسخن درآیید و گویا شوید. پس اندامها به اعمال وی گویا میشوند. فرمودند: سپس مهر از دهان وی برداشته شده و به او اجازه داده میشود که سخن بگوید. پس خطاب به اندامهای خویش میگوید: دوری باد شما را (گم و گور شوید) آخر من از جای شما دفاع میکردم».
﴿وَمَا کُنتُمۡ تَسۡتَتِرُونَ أَن یَشۡهَدَ عَلَیۡکُمۡ سَمۡعُکُمۡ وَلَآ أَبۡصَٰرُکُمۡ وَلَا جُلُودُکُمۡ وَلَٰکِن ظَنَنتُمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَا یَعۡلَمُ کَثِیرٗا مِّمَّا تَعۡمَلُونَ٢٢﴾.
«و شما از اینکه مبادا گوشهایتان و چشمهایتان و پوستهایتان بر ضد شما گواهی دهند پردهپوشی نمیکردید» به قولی: این از خطاب خدای سبحان به دوزخیان، یا از سخن پوستهایشان به آنان است. یعنی: شما در هنگام ارتکاب اعمال ناشایست، از بیم اینکه اندامهایتان علیه شما گواهی دهند، پردهپوشی نمیکردید و از این امر غافل بودید که اگر هیچ گواه دیگری از بشر در هنگام ارتکاب اعمال بد شما نیز حاضر نباشد، خود اندامهای شما بر شما گواهی میدهد! و از آنجا که انسان قادر نیست تا در هنگام ارتکاب گناه از اندامهای خویش پرده پوشی کند پس معنای پردهپوشی و پنهانکاری در اینجا، ترک گناه از بیم حضور این گواهان اجباری است. البته این بیان الهی، بیدارباشی برای مؤمن است که او باید در همه حال، وجود مراقب و ناظری را بر خود احساس کند «لیکن گمان داشتید که خدا بسیاری از آنچه را که» از گناهان «میکنید، نمیداند» پس بنابر همین پندار بود که به ارتکاب گناهان جرأت کردید.
بخاری و مسلم در بیان سبب نزول این آیه از ابن مسعود رضی الله عنه روایت کردهاند که فرمود: «من در میان پردههای کعبه خود را پنهان کرده بودم که سه نفر به من نزدیک شدند: یک تن قریشی با دو دامادش که ثقفی بودند. یا یک تن ثقفی با دو دامادش که قریشی بودند. چاقی و چربی شکمهای آنان بسیار و فهم و دریافت قلبهایشان اندک بود. آنها باهم سخنانی گفتند که من آن را نمیشنیدم. در این اثنا یکی از آنها با صدایی که برایم قابل شنیدن بود گفت: آیا میدانید که خداوند عزوجل این سخنان ما را میشنود؟ دیگری گفت: اگر ما صداهایمان را بلند کنیم، او آن را میشنود اما اگر آن را بلند نکنیم، او آن را نمیشنود! ولی دیگری گفت: او اگر چیزی از آن را بشنود، مسلما کل آن را میشنود. ابنمسعود رضی الله عنه میگوید: این ماجرا را به رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم گفتم، همان بود که خدای عزوجل این آیه را تا: (من الخاسرین) نازل کرد. در حدیث شریف آمده است: «لیس من یوم یأتی علی ابن آدم إلا ینادی فیه: یا ابن آدم! أنا خلق جدید، وأنا فیما تعمل غدا علیک شهید، فاعمل فی خیرا أشهد لک به غدا، فإنی لو قد مضیت لم ترنی أبدا. ویقول اللیل مثل ذلک». «هیچ روزی بر فرزند آدم نمیآید مگر اینکه چنین ندا میکند: ای فرزند آدم! من آفرینش جدیدی هستم و من در آنچه که عمل میکنی، فردا بر تو گواه میباشم پس در من عمل خیر انجام بده تا فردای قیامت بهنفع تو گواهی بدهم زیرا آنگاه که من رفتم دیگر هرگز و برای همیشه مرا نمیبینی. و شب نیز مانند این سخن را میگوید».
﴿وَذَٰلِکُمۡ ظَنُّکُمُ ٱلَّذِی ظَنَنتُم بِرَبِّکُمۡ أَرۡدَىٰکُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٢٣﴾.
«و همین گمانتان که به غلط در باره پروردگارتان بردید، بود که شما را هلاک کرد» یعنی: گمانتان به اینکه خداوند عزوجل بسیاری از اعمالتان را نمیداند، بود که شما را بر ارتکاب معصیت جری و جسور گردانید لذا در ارتکاب گناه شتاب کردید و همین امر شما را هلاک گردانید و به دوزخ در افگند «و از زیانکاران شدید» در دنیا و آخرت.
در حدیث شریف به روایت جابربن عبدالله رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لا یموتن أحد منکم إلا و هو یحسن بالله الظن فإن قوما قد أرداهم سوء ظنهم بالله، فقال الله تعالی: +وَذَٰلِکُمۡ ظَنُّکُمُ ٱلَّذِی_: «هرگز یکی از شما نمیرد، جز اینکه به خداوند عزوجل گمان و اندیشه نیک میپروراند زیرا سوءظن گروهی به خداوند عزوجل ، آنان را هلاک گردانید پس خداوند عزوجل فرمود: و این گمانتان که به غلط در حق پروردگار خویش اندیشیدید، شما را هلاک گردانید، در نتیجه از زیانکاران شدید».
علما گفتهاند؛ گمان بر دو قسم است:
1- گمان نیک: و آن این است که انسان نسبت به خدای عزوجل ، رحمت و فضل و احسانش را گمان داشته باشد. چنانکه خداوند عزوجل در حدیث شریف قدسی میفرماید: «أنا عند ظن عبدی بی». «من در نزد گمان بنده خویش در حق خود هستم».
2- گمان زشت و ناپسند: و آن این گمان در مورد خداوند عزوجل است که او به بعضی از افعال علم ندارد.
حسن بصری میگوید: «مردمی هستند که آرزوهای خام چنان سرگرم و غافلشان کرده است که چون از دنیا بیرون روند، در حالی بیرون میروند که هیچ ثوابیندارند. یکی از آنها میگوید: من به پروردگارم گمان و اندیشه نیک میپرورانم و باکی ندارم که چه میکنم زیرا پروردگارم بخشایشگر و آمرزگار است! درحالیکه او دروغ گفته است زیرا اگر به پروردگار خویش گمان نیک میداشت، یقینا عمل نیک هم انجام میداد. آنگاه این آیه را تلاوت کرد».
﴿فَإِن یَصۡبِرُواْ فَٱلنَّارُ مَثۡوٗى لَّهُمۡۖ وَإِن یَسۡتَعۡتِبُواْ فَمَا هُم مِّنَ ٱلۡمُعۡتَبِینَ٢٤﴾.
«پس اگر صبر کنند» و بر عذاب شکیبایی ورزند، این صبر و شکیبایی هیچ به دردشان نمیخورد زیرا «جایگاهشان در آتش است» و هرگز آنها را از آن بیرون رفتی نیست «و اگر بخشایش طلبند، از بخشودگان نیستند» یعنی: اگر درخواست کنند که بهسوی آنچه که در دنیا دوست دارند برگردانیده شوند، برگردانیده نمیشوند زیرا سزاوار این بازگشت نیستند و اگر طالب رضا و عفو الهی بشوند، نیز این عفو برایشان صادر نمیشود بلکه آنها ناگزیر باید دوزخ را تحمل کنند.
در حدیث شریف آمده است: «ولا بعد الموت من مستعتب» یعنی: بعد از مرگ، هیچ معذرت خواهی و طلب بخشایشی نیست زیرا آخرت سرای جزاست و در آن عملی در کار نمیباشد.
﴿وَقَیَّضۡنَا لَهُمۡ قُرَنَآءَ فَزَیَّنُواْ لَهُم مَّا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَحَقَّ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقَوۡلُ فِیٓ أُمَمٖ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِم مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِۖ إِنَّهُمۡ کَانُواْ خَٰسِرِینَ٢٥﴾.
«و برای آنان همنشینانی را برگماشتیم» یعنی: بر آنان همنشینانی را از شیاطین به عنوان دوستانی صمیمی و همراز مسلط کردیم تا آنان را گمراه کنند «پس آن همنشینان آنچه را پیش رویشان است» از امور دنیا و شهوات آن «برایشان آراسته جلوه دادند» و آنها را به ارتکاب معاصی و نافرمانیهای خداوند عزوجل واداشتند «و» آراستند برایشان «آنچه را پشت سر آنان بود» یعنی: برایشان آینده شان از امور آخرت را نیز آراستند و گفتند: نه رستاخیزی در کار است و نه حسابی، نه بهشت و نه دوزخی «و بر آنان قول» یعنی: وعده عذاب «ثابت شد» و آن این فرموده خداوند عزوجل است: ﴿لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِینَ﴾ [هود: 119]. «قطعا جهنم را از جنیان و انسانها پر میکنم». «در امتهایی» یعنی: وعده عذاب در جمله امتهای کافری «که پیش از آنان ـ از جن و انس ـ گذشتند» بر کفر و به مانند اعمال اینان عمل کردند، بر آنان ثابت شد «هرآینه آنان زیانکار بودند» با تکذیب وافعال بد خویش و هیچ سودی هم نبردند.
﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَا تَسۡمَعُواْ لِهَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ وَٱلۡغَوۡاْ فِیهِ لَعَلَّکُمۡ تَغۡلِبُونَ٢٦﴾.
«و کافران گفتند: به این قرآن گوش ندهید» یعنی: برخی از کافران به برخی دیگر گفتند: به قرآنی که پیامبر و مؤمنان میخوانند، گوش فراندهید «و در اثنای خواندن آن سخنان بیهوده بگویید» یعنی: با گفتن سخنان بیهوده و باطل، با قرآن معارضه کنید. یا صدای خود را در اثنای خواندن آن بلند کنید تا خواننده آن مشوش گردد و نفهمد که چه میخواند. یا در اثنای تلاوت آن ـ با کف زدن و جیغ و داد کشیدن و همهمه و هیاهو ـ غوغا بهپا کنید تا قرائت قرآن نا مفهوم گردد و کسی از آن چیزی نفهمد «باشد که غالب شوید» بر آنان در قرائتشان لذا از خواندن قرآن بازایستند و سکوت کنند.
﴿فَلَنُذِیقَنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ عَذَابٗا شَدِیدٗا وَلَنَجۡزِیَنَّهُمۡ أَسۡوَأَ ٱلَّذِی کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٢٧﴾.
«و قطعا به کافران عذابی سخت میچشانیم» این تهدید و هشداری به تمام کفار از جمله به گویندگان سخن فوق است «و حتما آنان را به حسب بدترین آنچه میکردند، جزا میدهیم» یعنی: قطعا آنها را در آخرت برحسب جزای زشتترین اعمالی که در دنیا کردهاند ـ و آن شرک است ـ جزا میدهیم. به قولی معنی این است: آنان را در برابر اعمال بدشان جزا میدهیم و در برابر اعمال نیکشان پاداشی به آنان نمیدهیم ؛ اعمالی چون صله رحم و گرامیداشت میهمان که در دنیا انجام دادهاند زیرا با وجود کفر، اعمال نیکشان باطل و هدر است و بر آن هیچ گونه مزد و پاداشی مترتب نیست.
﴿ذَٰلِکَ جَزَآءُ أَعۡدَآءِ ٱللَّهِ ٱلنَّارُۖ لَهُمۡ فِیهَا دَارُ ٱلۡخُلۡدِ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا یَجۡحَدُونَ٢٨﴾.
«این است سزای دشمنان الله که آتش است. برای آنان در آن، سرایی جاودانه است» یعنی: دوزخ همان سرای اقامت مدام و مستمرشان است که اقامتشان در آن هرگز انقطاعی ندارد «این جزا به کیفر آن است که آیات ما را انکار میکردند» یعنی: آنها بهسبب انکار این حقیقت که قرآن از نزد خدای سبحان است، به کیفری سخت، مجازات میشوند.
﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ رَبَّنَآ أَرِنَا ٱلَّذَیۡنِ أَضَلَّانَا مِنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ نَجۡعَلۡهُمَا تَحۡتَ أَقۡدَامِنَا لِیَکُونَا مِنَ ٱلۡأَسۡفَلِینَ٢٩﴾.
«و کافران گفتند» آنگاه که به دوزخ وارد شوند «پروردگارا! آن دوکس از جن و انس را که ما را گمراه کردند، به ما نشان ده» یعنی: شیطآنهای انسی و جنیای که کفر و معاصی را برای ما میآراستند و رؤسای گمراهیای را که به جلوه دادن و آراستن کفر برای ما میپرداختند، به ما نشان بده «تا آنها را زیر گامهایمان دراندازیم» و لگد کوبشان کرده از آنان انتقام بکشیم و قدری از خشمی را که بر آنان داریم، فرو بنشانیم «تا از فروترماندگان شوند» از نظر جایگاه در دوزخ. یا معنی این است: تا از خوارشدگان رسوا گردند.
علی بن ابی طالب رضی الله عنه میگوید: «آن دو کس که بندگان خدا عزوجل را گمراه کردند، یکی ابلیس است و دیگری (قابیل) فرزند آدم بود که برادر خود را کشت زیرا ابلیس دعوتگر هر شری ـ اعم از شرک و پایینتر از آن ـ است و (قابیل) فرزند آدم نیز ـ چنانکه در حدیث شریف آمده است ـ شریک هر خونی است که تا قیامت ریخته میشود زیرا او اولین کسی است که این روش غلط را بنیان گذاشت».
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِی کُنتُمۡ تُوعَدُونَ٣٠﴾.
«به راستی کسانی که گفتند: پروردگار ما الله است» یعنی: او یگانه است و شریکی ندارد. بدینگونه به پروردگاری و یکتایی حق تعالی و به عبودیت خود برای او اقرار کردند؛ «سپس استقامت ورزیدند» بر یکتا پرستی و اخلاص عمل برای خدای سبحان لذا به معبودی جز الله عزوجل التفاتی نکرده، به راست و چپ انحراف ننموده و بر امر حقتعالی پایداری ورزیدند و تا دم مرگ به طاعت وی عمل کرده و از معصیت وی اجتناب نمودند؛ که این معنی شامل پایبندی قولی و عملی به تمام احکام شرع حنیف ـ اعم از عقاید، عبادات، معاملات و محرمات ـ میشود ؛ پس اینان کسانی هستند که: «فرشتگان» از نزد خدای سبحان «بر آنان فرود میآیند» همراه با مژدهای که دلخواهشان است. مجاهد میگوید: «مراد، فرودآمدن فرشتگان بر ایشان در هنگام مرگشان است». قتاده میگوید: «مراد فرود آمدنشان در هنگامی است که ایشان از قبرهایشان برای بعث و حشر برمیخیزند». زیدبن اسلم میگوید: «مراد این است که فرشتگان در هنگام مرگشان، در قبرهایشان و در هنگامی که برای حساب برانگیخته میشوند، به ایشان مژده میدهند». ابن کثیر میگوید: «قول زیدبناسلم در این باره، قولی بس نیکو وجمعکننده همه اقوال در این مورد است».
در حدیث شریف به روایت براء رضی الله عنه آمده است که رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إن الملائکه تقول لروح المؤمن: اخرجی أیتها الروح الطیبة فی الجسد الطیب کنت تعمرینه، اخرجی إلی روح وریحان ورب غیر غضبان». «فرشتگان به روح مؤمن میگویند: ای روح پاکیزه که در جسم پاکیزهای بودهای که آن را (با طاعت حق تعالی) آباد میداشتی! بیرون آی بهسوی راحتی و آسایش و گشایشی و بهسوی رزق و روزی و خوشیای و بیرون آی بهسوی پروردگاری که بر تو خشمگین نیست». گفتنی است که درباره اهمیت استقامت و پایداری، احادیث و روایات بسیاری آمده است؛ از آن جمله حدیث شریف ذیل به روایت سفیان بن عبدالله ثقفی رضی الله عنه است که فرمود: گفتم، یا رسولالله! مرا به کاری دستور دهید تا به آن چنگ زنم! فرمودند: «قل: ربی الله، ثم استقم». «بگو: پروردگار من الله عزوجل است آنگاه بر آن استقامت کن». گفتم: یا رسولالله! از چه چیزی بیشتر بر من بیمناک هستید؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گوشه زبان خویش را گرفتند و فرمودند: «از این!».
ابوبکر رضی الله عنه در تفسیر استقامتکنندگان مورد نظر در این آیه، فرمود: «ایشان کسانی هستند که در عمل استقامت ورزیدند چنان که در سخن استقامت ورزیدند... و گفتند؛ پروردگار ما الله عزوجل است، سپس چیزی را به وی شریک نیاوردند». عمر رضی الله عنه در تفسیر آن فرمود: «سوگند به خدای عزوجل که آنها در راه طاعت وی استقامت ورزیدند، سپس بسان مکر و فریب روباهان، نیرنگ نکردند». عثمان رضی الله عنه در تفسیر آن فرمود: «ثم استقاموا ـ یعنی گفتند: پروردگار ما الله عزوجل است، سپس عمل خود را برای خدا عزوجل خالص گردانیدند». علی رضی الله عنه در تفسیر آن فرمود: «آنها کسانی اند که گفتند: پروردگار ما الله عزوجل است، سپس فرایض را به جا آوردند».
نظریات تابعین در معنای استقامت نیز به همان معانیای است که ذکر شد.
آری! فرشتگان بر این پایداران مؤمن با استقامت، فرود میآیند همراه با این مژده: «هان! بیم مدارید» از امور و رخدادهای آخرت که بر آنها پیش افگنده میشوید «و اندوهگین نباشید» بر آنچه که از امور دنیا از دست دادهاید زیرا اینک خدای منان شما را از هرگونه غم و اندوهی آسوده خاطر گردانیده است «و مژده باد شما را به بهشتی که وعده داده میشدید» به آن در دنیا؛ زیرا شما قطعا به بهشت میرسید و در آن مستقر شده و در نعمتهای آن جاودانه به سر میبرید.
ابن عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه میگوید: «این آیه کریمه در شأن ابوبکر صدیق رضی الله عنه نازل شد زیرا مشرکان گفتند: پروردگار ما الله عزوجل است و فرشتگان دخترانش و این بتان نیز شفیعان ما نزد وی هستند. لذا آنها بر این گفته خود که: «پروردگار ما الله است» استقامت نورزیده و انحراف پیشه کردند در حالیکه ابوبکر رضی الله عنه گفت: «پروردگار ما الله یگانه است، برای او شریکی نیست و محمد صلی الله علیه و آله و سلم بنده و پیامبر وی است. پس او بر این سخن خویش استقامت ورزید». درحدیث شریف به روایت انسبنمالک رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این آیه کریمه را تلاوت کرده سپس فرمودند: «مردم این سخن (یعنی ربنا الله) را گفتند، آنگاه بیشترشان کافر شدند لذا هرکس بر آن بمیرد (در حالی که به مفاد آن پایبند باشد) بیگمان او از کسانی است که استقامت ورزیده است».
﴿نَحۡنُ أَوۡلِیَآؤُکُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَکُمۡ فِیهَا مَا تَشۡتَهِیٓ أَنفُسُکُمۡ وَلَکُمۡ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ٣١﴾.
فرشتگان در هنگام احتضار مؤمنان به ایشان میگویند: «ما در زندگی دنیا و در آخرت اولیای شما هستیم» یعنی: ما در امور دنیا و آخرت، عهدهدار نگهبانی و یاریگری شما هستیم لذا شما به هر مرام نیکی نایل شده و از هر بیمی نجات مییابید. بهقولی معنی این است: ما در دنیا نگهبانان اعمال شما و در آخرت دوستان شما هستیم که در آن برای شما شفاعت کرده و از شما با اکرام و اعزاز پذیرایی میکنیم و همینطور شما را از وحشت قبور، از هول و هراس نفخه صور و از صحنههای هولناک رستاخیز و نشور، در امنیت و انس و فارغ بالی تمام قرار داده، شما را از «صراط» به سلامت گذرانده و به بهشتهای پر ناز و نعمت میرسانیم «و هر چه دلهایتان خواهش داشته باشد، در آنجا برای شما فراهم است» از انواع لذتها و نعمتها «و در آنجا آنچه درخواست کنید» از خواهشها و آرزوها «شما راست» بیهیچ دغدغه و دلهرهای.
﴿نُزُلٗا مِّنۡ غَفُورٖ رَّحِیمٖ٣٢﴾.
«میهمانیای از جانب الله آمرزگار مهربان است» نزل: آنچه که برای بهشتیان در حال فرود آمدنشان به بهشت از روزی و میهمانی آماده ساخته میشود.
اینها همه، از سخنان فرشتگان به استقامت ورزان مؤمن است.
﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ قَوۡلٗا مِّمَّن دَعَآ إِلَى ٱللَّهِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ٣٣﴾.
«و کیست نیکوتر به اعتبار سخن» یعنی: کسی نیکو سخنتر و خوشگفتارتر نیست «از آن کس که مردم را بهسوی الله» یعنی: بهسوی توحید و طاعت وی «دعوت کرد» پس دعوت بهسوی الله عزوجل ، بهترین سخنی است که یک انسان بهانسان دیگری میگوید «و» کیست نیکوتر به اعتبار سخن از آن کس که «عمل صالح کرد و گفت: من از مسلمانانم» و تسلیم و منقاد پروردگارم میباشم. پس هرکس که میان دعوت بندگان بهسوی شریعت خدای سبحان و عمل شایسته ـ که انجام فرایض خداوند عزوجل به همراه اجتناب از محرمات وی است ـ جمع کرد و در دین خویش از مسلمین بود نه از غیر ایشان، قطعا هیچکس از او نیکو سخنتر، نیکو روشتر و بیش ثوابتر در عملش نیست.
در بیان سبب نزول آمده است که: این آیهکریمه در شأن مؤذنان نازل شده است. در حدیث شریف به روایت عمر رضی الله عنه نیز آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «خدایا! بر مؤذنان بیامرز» و این دعا را سهبار تکرار کردند. به قولی دیگر: این آیه کریمه در باره خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد؛ چنانکه نقل شده است که: «هر وقت حسن بصری این آیه کریمه را میخواند، میگفت: او رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، او حبیب خدا عزوجل است، او ولی خدا عزوجل است، او برگزیده خدا عزوجل است، او بهترین خلق خدا عزوجل است، به خدا عزوجل سوگند که او دوست داشتهترین اهل زمین در نزد حق تعالی است که به دعوتش لبیک گفت ومردم را نیز بهسوی آنچه که خودش اجابت کرده بود، دعوت کرد». اما حق این است که این آیه کریمه، عام است و هر دعوتگری بهسوی خداوند عزوجل را شامل میشود.
از این آیه کریمه دانسته میشود که دعوتگران راه الله عزوجل ناگزیر باید عمل صالحـ یعنی ادای فرایض، بسیار انجام دادن نوافل و مستحبات، اجتناب از محرمات، اعلام اعتقاد صریح خود در همه امور عقیدتی و اخلاص عمل برای خداوند عزوجل را ـ باهم جمع کنند.
﴿وَلَا تَسۡتَوِی ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّیِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِی بَیۡنَکَ وَبَیۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ کَأَنَّهُۥ وَلِیٌّ حَمِیمٞ٣٤﴾.
«و نیکی و بدی برابر نیست» یعنی: نیکیای که خداوند عزوجل به آن راضی است و بر آن پاداش میدهد، با بدیای که خدای عزوجل آن را ناپسند داشته و بر آن مجازات میکند، یکسان نیست. به قولی: مراد از «حسنه» در اینجا، مدارا و گذشت و مراد از «سیئه» خشونت و درشتی است. «به شیوهای که نیکوتر است دفع کن» یعنی: بدی بدکار را به نیکوترین شیوهای که دفع آن ممکن است، دفع کن؛ مانند گفتن سخنی خوش و نیکو در برابر سخن بد، تقدیم نیکی در برابر بدی، گذشت در برابر گناه، صبر و شکیبایی در برابر خشم و خشونت و چشم پوشیدن از لغزشهای دیگران و تحمل ناخوشیها و دوست نداشتنیهای آنان... که اگر این شیوه را در اخلاق و تعامل با دیگران در پیش گیری: «بناگاه کسی که میان تو و میان او دشمنی است، گویی دوستی مهربان است» یعنی: اگر بدی را با این شیوه نیکو دفع کنی، دشمن کینهتوز برایت مانند دوستی دلسوز میشود.
مقاتل در بیان سبب نزول این آیه کریمه میگوید: «این آیه کریمه درباره ابوسفیان بن حرب نازل شد که دشمن رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود ولی با خویشاوندیای که میان او و ایشان صورت گرفت، دوست ایشان گردید و سپس مسلمان شد و در اسلام یار و یاور ایشان گردید و به وسیله خویشاوندی نیز با ایشان پیوند مهربانی و صمیمیت برقرار کرد».
این آیه کریمه ادبآموز دعوتگران راه خدا عزوجل است که باید در دعوتشان بهسوی وی، به این اخلاق متعالی آراسته باشند و نیز این آیه کریمه ناظر بر همه مردم است که باید این روش پسندیده اخلاقی را سرلوحه تعامل اجتماعی خویش قرار دهند.
﴿وَمَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِینَ صَبَرُواْ وَمَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٖ٣٥﴾.
«و این را درنمییابند» یعنی: بر خصلت دفع بدی با نیکی قدرت نمییابند و این سفارش را نمیپذیرند و به آن عمل نمیکنند؛ «جز کسانی که صبر کردند» بر فروخوردن خشم و تحمل ناخوشی «و آن را جز صاحب بهره بزرگ» در ثواب وخیر و کسب سعادت دنیا و آخرت؛ «فرا نمیگیرد» زیرا این خصلت، بخشایشی عظیم از سوی خدای منان است پس هر ناکس قابلیت این بخشایش و موهبت بزرگ را ندارد. ابن عباس رضی الله عنه در تفسیر این آیه کریمه میگوید: «خداوند متعال مؤمنان را به شکیبایی و صبر در هنگام خشم، به بردباری در هنگام روبرو شدن با جهل و به گذشت در هنگام روبرو شدن با بدی دستور داد پس اگر چنین کنند، او آنان را از آسیب شیطان حفظ میکند و دشمنشان در برابرشان به گونهای فروتن میگردد که گویی دوستی مهربان است».
﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ٣٦﴾.
بعد از آنکه خداوند متعال راه دفع دشمن انسی و نحوه تعامل با وی را بیان کرد، اینک راه درمان وسوسهها و کششهای شیطانی را بیان داشته و میفرماید: «و اگر وسوسهای از سوی شیطان تو را به وسواس افگند» نزغ: شبهه برانگیختن، به هیجان آوردن و دمدمه افگندن است. خداوند عزوجل وسوسه افگنی را به «نزغ» تشبیه کرد زیرا وسوسه، آدمی را بر شر و بدی برمیانگیزد. یعنی: اگر شیطان تو را از دفع بدی به شیوهای که نیکوتر است، برگردانید و این امر را برایت آراست که بدی را با بدیای همانند آن یا خشنتر از آن پاسخ گویی: «پس به الله پناه ببر» از شر شیطان و از او پیروی نکن «چرا که خداوند شنوای داناست» پناه بردن و التجای تو را بهسوی خود میشنود و وسوسههای شیطان و امید بستن صادقانه انسان بهبارگاه خود را میداند پس انسان مؤمن باید از حق تعالی طلب گشایش کرده و از شر شیطان به او پناه ببرد. در حدیث شریف به روایت ابوسعید خدری رضی الله عنه آمده استکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چون بهسوی نماز برمیخاستند، میفرمودند: «أعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم، من همزه و نفخه و نفثه». «پناه میبرم به خدای شنوا و دانا از شر شیطان رانده شده، از وسوسه و دمیدن و افسون وی».
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِ ٱلَّیۡلُ وَٱلنَّهَارُ وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُۚ لَا تَسۡجُدُواْ لِلشَّمۡسِ وَلَا لِلۡقَمَرِ وَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ ٱلَّذِی خَلَقَهُنَّ إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ٣٧﴾.
«و از آیات او شب و روز و خورشید و ماه است» آیات: جمع آیه، بهمعنای حجت و برهان دال بر وحدانیت خداوند عزوجل و قدرت وی است. یعنی: شب و روز وخورشید و ماه، از نشانههای کونی خداوند عزوجل بر قدرت و عظمت و حکمت وی میباشد «برای خورشید و ماه سجده نکنید» زیرا این دو، آفریدگانی از مخلوقات وی هستند پس درست نیست که شریک ربوبیت خداوند عزوجل قرار داده شوند «و برای خداوندی سجده کنید که آنها را» یعنی: چهار پدیده یاد شده را «آفریده است، اگر تنها او را میپرستید» یعنی: اگر شما مدعی عبادت خالصانه برای حق تعالی هستید، راه عبادت وی این است، نه اینکه به وی شریک آورید. نقل است: مردمی بودند که همچون «صائبین» برای خورشید و ماه سجده میکردند و میپنداشتند که از سجده کردن برای خورشید و ماه، سجده برای خداوند عزوجل را در نظر دارند. پس از این کار نهی شدند.
این آیه، در نزد جمهور علما، محل سجده تلاوت است از آن روی که امر به سجده، بدان پیوست ساخته شده است. ولی در نزد امام ابوحنیفه رحمه الله ، موضع سجده آخر آیه دیگر، یعنی: ﴿وَهُمۡ لَا یَسۡئَمُونَ﴾ میباشد زیرا معنی با آن تمام میشود.
﴿فَإِنِ ٱسۡتَکۡبَرُواْ فَٱلَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُۥ بِٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَهُمۡ لَا یَسَۡٔمُونَ۩٣٨﴾.
«پس اگر تکبر ورزیدند چه باک، کسانی که در پیشگاه پروردگار تواند، شبانه روز او را به پاکی یاد میکنند و خسته نمیشوند» یعنی: اگر این گروه از امتثال امر پروردگار تکبر ورزیدند، هیچ باکی نیست چرا که فرشتگان از عبادت باریتعالی تکبر نمیورزند بلکه دائما و در طول شب و روز برای وی تسبیح میگویند و از تسبیح گفتن سست و ملول و دلتنگ نمیشوند.
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦٓ أَنَّکَ تَرَى ٱلۡأَرۡضَ خَٰشِعَةٗ فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ وَرَبَتۡۚ إِنَّ ٱلَّذِیٓ أَحۡیَاهَا لَمُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰٓۚ إِنَّهُۥ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ٣٩﴾.
«و از» دیگر «آیات» و نشانههای قدرت و وحدانیت «او این است که تو زمین را خاشع و پژمرده میبینی» اصل خشوع، عبارت از خواری و خاکساری است که این تعبیر برای زمین خشک و بیرونق، استعاره گرفته شده است لذا چون زمین خشک شود و بر آن باران نبارد، گفته میشود که: زمین خاشع شد. «پس چون بر آن آب فروفرستیم، به جنبش آید» یعنی: زمین به سبب رستنیها به حرکت درمیآید و سبزهها بر آن میجنبد «و بردمد» یعنی: زمین قبل از آنکه گیاه از آن بروید، پرحجم میشود و بالا میآید. به قولی: رشد و بالا آمدن زمین به سبب این است که رویش گیاهان و رستنیها بر حجم آن میافزایند. گفتنی است که مراد از دو کلمه: «اهتزت» و «ربت» ارائه تصویری زنده و متحرک از زمین سبز شده است. «بیگمان همان کسی که آن را زندگی بخشید، زندگی بخش مردگان است» با برانگیختن مجدد و حشر و نشر آنان «در حقیقت او بر هر چیزی تواناست» هر چه که باشد ؛ اعم از زنده گردانیدن، میرانیدن و غیره.
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُلۡحِدُونَ فِیٓ ءَایَٰتِنَا لَا یَخۡفَوۡنَ عَلَیۡنَآۗ أَفَمَن یُلۡقَىٰ فِی ٱلنَّارِ خَیۡرٌ أَم مَّن یَأۡتِیٓ ءَامِنٗا یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۚ ٱعۡمَلُواْ مَا شِئۡتُمۡ إِنَّهُۥ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌ٤٠﴾.
«بیگمان کسانی که در آیات ما کژروی میکنند» یعنی: کسانی که از جاده حق و استقامت میل میکنند و کلام خدای عزوجل را تحریف نموده و آن را در غیر جایگاه آن مینهند و لازم عقلی آن را بر آن مترتب نمیکنند «بر ما پوشیده و پنهان نیستند» بلکه ما به حال آنان داناییم لذا آنان را در برابر آنچه که میکنند، جزا میدهیم. و این تهدیدی است بسیار سخت «آیا کسی که در آتش افگنده میشود، بهتر است یا کسی که روز قیامت آسوده خاطر میآید؟» مراد این است که کژروان و کژاندیشان در آیات الهی، به آتش دوزخ افگنده میشوند در حالیکه مؤمنان به آیات الهی، در روز قیامت ایمن و آسوده خاطر میآیند پس شما خودداوری کنید که کدام یک از دوگروه بهترند؟ «هر چه میخواهید، بکنید» از خیر یا شر «همانا او به آنچه میکنید، بیناست» پس شما را در برابر آنچه میکنید، جزای مناسب میدهد. زجاج میگوید: لفظ «اعملوا: هر چه میخواهید، بکنید» لفظ امر و مفید تهدیدی سخت میباشد».
بشیربنفتح در بیان سبب نزول میگوید: «این آیه کریمه درباره ابوجهل و عماربن یاسر رضی الله عنه و تفاوت حال آن دو نازل شد». البته مفاد آیه عام است.
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِٱلذِّکۡرِ لَمَّا جَآءَهُمۡۖ وَإِنَّهُۥ لَکِتَٰبٌ عَزِیزٞ٤١﴾.
«بیگمان کسانی که به ذکر» یعنی: به قرآن «چون بر آنان نازل شد کافر شدند» یقینا در برابر کفر خویش مجازات میشوند «و به تحقیق که آن کتابی عزیز است» یعنی: قرآنی که در آن کژروی و کژاندیشی میکنند، کتابی است گرامی و ارجمند و برتر از آن است که مورد معارضه قرار گیرد، یا طاعنان در آن طعن زنند، این کتاب برتر و والاتر از آن است که به آن عیبی نسبت داده شود، گویی دژ استوار و رفیعی است که دست طاعنان و غداران تحریفگر و عیب جو از آن کوتاه میباشد.
﴿لَّا یَأۡتِیهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِیلٞ مِّنۡ حَکِیمٍ حَمِیدٖ٤٢﴾.
«باطل از پیش روی آن و از پشت سر آن در آن راه نمییابد» یعنی: قرآن کریم از این امر که چیزی از آن کاسته یا در آن افزوده شود، محفوظ و مصون است. از جانبی دیگر، این کتاب مبین، از سوی کتب آسمانی قبل از خود، تکذیب نمیشود و بعد از آن نیز کتابی نمیآید تا آن را ابطال کند؛ پس گذشته و آینده همه مؤید آن است «فرو فرستادهای از سوی الله با حکمت ستوده است» یعنی: چگونه باطل را بر آن راهی خواهد بود در حالیکه خدای ذوالجلال فرودآورنده آن، از کمال حکمت و برترین و والاترین اوصاف برخوردار است به طوریکه از حکمت و فرزانگی خویش، امور را در نصاب و جایگاه درست آنها قرار میدهد، همچنان او ستوده است؛ بهطوریکه تمام خلقش او را در برابر نعمتهای بسیاری که بر آنان فیضان نموده است، میستایند.
﴿مَّا یُقَالُ لَکَ إِلَّا مَا قَدۡ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبۡلِکَۚ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغۡفِرَةٖ وَذُو عِقَابٍ أَلِیمٖ٤٣﴾.
«به تو» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم «جز آنچه که به پیامبران پیش از تو گفته شده بود، گفته نمیشود» یعنی: به تو از سوی این گروه کفار ـ از انتسابت به جادوگری و دروغ و دیوانگی ـ جز مانند آنچه که به پیامبران پیش از تو گفته شد، گفته نمیشود زیرا اقوام ایشان نیز به ایشان همانند این چیزهایی را میگفتند که هم اکنون این گروه به تو میگویند پس همچنان که ایشان بر آزار اقوام خویش شکیبا بودند، تو نیز شکیبا باش «بیگمان پروردگارت هم صاحب آمرزش و هم صاحب عقوبتی دردناک است» پس انتخاب راه با آنان است که آیا راه آمرزش را میپویند، یا همچنان به راه عقوبت رهنوردند.
در حدیث شریف به روایت سعید بن مسیب رضی الله عنه آمده است که فرمود: چون این آیه کریمه نازل شد، رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لولا عفو الله وتجاوزه ما هنأ أحد العیش، ولولا وعیده وعقابه، لاتکل کل أحد». «اگر عفو و درگذشت خداوند عزوجل نمیبود، زندگی بر هیچکس گوارا نبود و اگر هشدارها و عذاب وی نمیبود، بیگمان هرکسی به (عفو و مغفرت) وی تکیه میکرد». یعنی بی هیچ ملاحظهای به ارتکاب معاصی میپرداخت.
﴿وَلَوۡ جَعَلۡنَٰهُ قُرۡءَانًا أَعۡجَمِیّٗا لَّقَالُواْ ۖ ءَا۬عۡجَمِیّٞ وَعَرَبِیّٞۗ قُلۡ هُوَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ هُدٗى وَشِفَآءٞۚ وَٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ فِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٞ وَهُوَ عَلَیۡهِمۡ عَمًىۚ أُوْلَٰٓئِکَ یُنَادَوۡنَ مِن مَّکَانِۢ بَعِیدٖ٤٤﴾.
«و اگر آن را قرآنی اعجمی میگردانیدیم» یعنی: اگر قرآن را به غیر زبان عرب نازل میکردیم «قطعا» کافران عرب «میگفتند: چرا آیات آن شیوا بیان نشده است» یعنی: چرا آیات آن به زبان ما بیان نشده است؟ زیرا ما عرب هستیم و زبان عجم را نمیفهمیم «آیا کتابی است عجمی و مخاطب آن عرب زبان؟» یعنی میگفتند: آیا سخن، سخنی عجمی است در حالیکه پیامبر، پیامبری عربی میباشد؟ این امر چگونه صحیح و با ایجابات حال و اوضاع متناسب میباشد؟ به قولی: مراد از ﴿لَوۡلَا فُصِّلَتۡ ءَایَٰتُهُۥٓۖ﴾ [فصلت: 44] این است: چرا میان آیات آن فاصله قرار داده نشده تا بعضی از آن به منظور فهماندن عجم، به زبان عجمی و بعضی از آن برای فهماندن عرب، به زبان عربی نازل گردد؟ پاسخ این است: اگر حق تعالی چنین میکرد، قطعا آنها میگفتند: این کلامی بههم آمیخته و در هم آشفته است «بگو: قرآن برای مؤمنان هدایت و شفایی است» که ایشان بهوسیله آن، به حق راه مییابند و از هر شک و شبههای شفا حاصل میکنند «و کسانی که ایمان ندارند، در گوشهایشان سنگینیای است» در مورد شنیدن قرآن و فهمیدن معانی آن، بدین جهت است که یکدیگر را در هنگام قرائت قرآن، به بیهودهکاری و غوغا آفرینیسفارش میکنند «و قرآن بر آنان کوریای است» یعنی: قرآن دیدگانشان را خیره میکند پس نمیتوانند حق را ببینند بنابراین، آنها از دیدن قرآن کور و از شنیدن آن کرند «اینان» به مثل چنانند که «گویی از جایی دور ندا میشوند» یعنی: حال آنان همانند حال کسی است که او را از مسافتی دور ندا میدهند به طوریکه صدای نداکننده خود را میشنود اما سخنی را که برایش گفته میشود، نمیفهمد. البته این تمثیلی برای حال آنان است که در هر زمان مصادیقی دارد چنان که در عصر حاضر نیز دعوتگران راه خدا عزوجل با مردمی روبرو میشوند که از فهم معانی قرآن، به دورند، گویی از جایی دور به سوی باور به قرآن فراخوانده میشوند.
ابن جریر از سعید بن جبیر رضی الله عنه در بیان سبب نزول این آیه کریمه روایت کرده است که فرمود: قریش گفتند که چرا این قرآن به طور مختلط به زبآنهای عجمی و عربی نازل نگردیده است؟ پس خداوند عزوجل این آیهکریمه را در پاسخشان نازل فرمود.
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ فَٱخۡتُلِفَ فِیهِۚ وَلَوۡلَا کَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّکَ لَقُضِیَ بَیۡنَهُمۡۚ وَإِنَّهُمۡ لَفِی شَکّٖ مِّنۡهُ مُرِیبٖ٤٥﴾.
باری! نزول قرآن بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم پدیده نوی نیست بلکه فرودآوردن کتابها بر پیامبران علیهم السلام ، سنت دیرپای الهی بوده است: «و بهراستی به موسی کتاب» تورات را «دادیم پس در آن اختلاف واقع شد» زیرا بعضی از مردم گفتند: تورات حق است و بعضی هم گفتند: تورات باطل است. یعنی: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! این عادتی قدیمی و ریشهدار در میان امتهای پیامبران علیهم السلام است که در کتب نازلشده بهسوی خویش، اختلاف میکنند چنان که قوم تو نیز در کتاب خویش اختلاف کرده و نسبت به آن در دو سوی حق و باطل قرار گرفتند «واگر از جانب پروردگارت کلمهای که سابق صادر شده، نبود» یعنی: اگر حکم پیشین پروردگارت در به تأخیر انداختن عذاب از تکذیبکنندگان امتت تا روز حساب، در ازل صادر نشده بود؛ «قطعا میانشان فیصله صادر میشد» با فرستادن عذاب عاجل دنیوی بر آنان «و در حقیقت آنها درباره آن به شکی سخت دچارند» یعنی: تکذیب کنندگان، در حقانیت تورات و قرآن سخت شک دارند.
﴿مَّنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَسَآءَ فَعَلَیۡهَاۗ وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِیدِ٤٦﴾.
«هرکس کاری شایسته پیشه کند، بهسود خود اوست و هرکس کاری بد در پیشگیرد، به زیان خود اوست و پروردگارت در حق بندگان ستمکار نیست» پس هیچکس را جز در برابر گناهش عذاب نمیکند و احدی را جز بعد از برپا داشتن حجت و فرستادن پیامبران علیهم السلام مؤاخذه نمینماید.
﴿إِلَیۡهِ یُرَدُّ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِۚ وَمَا تَخۡرُجُ مِن ثَمَرَٰتٖ مِّنۡ أَکۡمَامِهَا وَمَا تَحۡمِلُ مِنۡ أُنثَىٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلۡمِهِۦۚ وَیَوۡمَ یُنَادِیهِمۡ أَیۡنَ شُرَکَآءِی قَالُوٓاْ ءَاذَنَّٰکَ مَامِنَّا مِن شَهِیدٖ٤٧﴾.
«علم هنگام قیامت فقط منحصر به اوست» یعنی: آگاهی از وقت قیامت، فقط مخصوص باری تعالی بوده و دیگران را بدان علمی نیست چنان که وقتی جبرئیل علیه السلام از سیدالبشر صلی الله علیه و آله و سلم درباره قیامت پرسید، ایشان در پاسخ وی فرمودند: «شخصی که در باره آن از وی سؤال شده است، داناتر از سؤال کننده نیست». لذا هرکس از وقت قیامت مورد پرسش قرار میگیرد، باید در پاسخ بگوید: خدا عزوجل خود به آن داناتر است. «و انواع میوهها از غلافهایشان بیرون نمیآیند» اکمام: پوششهایی است که میوهها در درون آنها رشد میکنند تا به وسیله آنها از آفات نگهبانی شوند و وقتی که به شکوفایی و پختگی میرسند، یا از درون غلاف خود بیرون میآیند و یا همچنان در غلاف خود باقی میمانند «و هیچ مادینهای در شکمبار برنمیگیرد و بار شکم خود را نمیگذارد مگر آنکه او به آن علم دارد» یعنی: هیچ چیزـ اعم از بیرون آمدن میوهای، یا باردار شدن و بار نهادن حاملهای ـ تحقق نمییابد، جز اینکه علم خدای عزوجل به این همه امور، محیط است پس چنانکه علم این امور به حق تعالی برمیگردد، علم قیامت نیز به او برمیگردد «و روزی که آنان را ندا میدهد» یعنی: روز قیامت خدای سبحان مشرکان را ندا میدهد «که: شریکان من کجایند؟» یعنی: کسانی که شما آنها را شریکان من میپنداشتید ـ اعم از بتان و غیر آنها ـ اینک آنها را بخوانید تا برای شما شفاعت کنند، یا عذاب را از شما دفع نمایند «میگویند: ما با بانگ رسا به تو میگوییم که هیچ گواهی از میان ما نیست» یعنی: به تو اعلام میکنیم که هیچ یک از ما به اینکه برای تو شریکی وجود دارد، گواهی نمیدهیم و امروز ما همه یکتاپرست هستیم.
﴿وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَدۡعُونَ مِن قَبۡلُۖ وَظَنُّواْ مَا لَهُم مِّن مَّحِیصٖ٤٨﴾.
«و آنچه پیش از این میپرستیدند، از نظر آنان گم شد» یعنی: آنچه که مشرکان در دنیا از بتان و مانند آنها میپرستیدند، در آخرت نابود و ناپدید شده و هیچ بهکارشان نمیآید «و دانستند که آنان را هیچ گریزگاهی نیست» یعنی: یقین کردند و دریافتند که هیچ گریزگاه و راه نجاتی از عذاب الهی ندارند.
﴿لَّا یَسَۡٔمُ ٱلۡإِنسَٰنُ مِن دُعَآءِ ٱلۡخَیۡرِ وَإِن مَّسَّهُ ٱلشَّرُّ فَیَُٔوسٞ قَنُوطٞ٤٩﴾.
«انسان هرگز از دعای خیر خسته نمیشود» یعنی: انسان از درخواست و جلب خیر از بارگاه حق تعالی برای خویش، ملول و خسته نمیشود. گفتنی است که خیر در اینجا به معنی: مال، سلامتی، سلطه، مقام و رفعت است «ولی اگر شری به او برسد، نومید و دلسرد است» یعنی: اگر بلا و سختی و فقر و بیماریای به او برسد، از یاری و مهربانی خداوند عزوجل بسیار نومید و از رحمت وی بسیار دلسرد و بدان بیطمع است تا بدانجا که میپندارد، این ناخوشیای که به وی رسیده است، دیگر هرگز از وی برطرف نمیشود.
﴿وَلَئِنۡ أَذَقۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنَّا مِنۢ بَعۡدِ ضَرَّآءَ مَسَّتۡهُ لَیَقُولَنَّ هَٰذَا لِی وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَلَئِن رُّجِعۡتُ إِلَىٰ رَبِّیٓ إِنَّ لِی عِندَهُۥ لَلۡحُسۡنَىٰۚ فَلَنُنَبِّئَنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِمَا عَمِلُواْ وَلَنُذِیقَنَّهُم مِّنۡ عَذَابٍ غَلِیظٖ٥٠﴾.
«و اگر از جانب خود رحمتی ـ پس از رنجی که به او رسیده است ـ به او بچشانیم» یعنی: اگر به انسان پس از سختی و بیماری و فقر، خیر و عافیت و توانگریای ارزانی داریم «قطعا خواهد گفت: این حق من است» یعنی: این چیزی است که من در نزد خداوند عزوجل شایستگی و استحقاق آن را داشتهام از آن روی که او از عمل من راضی است. پس میپندارد که این نعمتی که در آن قرار گرفته، براساس استحقاق و شایستگی خودش بوده است ولی غافل از آن است که خداوند عزوجل بندگانش را به خیر و شر و نعمت و نکبت ـ هردو ـ میآزماید تا در عرصه واقعیت، بنده شکرگزار از بنده منکر و بنده صابر از بنده بیقرار و ناشکیبا متمایز گردد. همچنین این انسان از خود راضی میگوید: «و نمیپندارم که قیامت برپا شود» آن گونه که پیامبران از آن به ما خبر میدهند. باید دانست که شک در امر وقوع رستاخیز و قیامت، جز از کافران یا کسانی که در دینشان متزلزلاند و به اسلام تظاهر نموده و کفر را پنهان میدارند، متصور نمیباشد. «و» همچنین، آن انسان ناسپاس شکاک میگوید: «اگر هم بهسوی پروردگارم بازگردانیده شوم» بر فرض راست بودن آنچه که انبیا از برپایی قیامت و روی دادن رستاخیز و حشر و نشر به ما خبر دادهاند «قطعا نزد او برایم خوبی خواهد بود» یعنی: نزد باری تعالی در بهشت بهکرامت و اعزاز نایل خواهم شد! و بدینگونه میپندارد که بر اساس فضلی که در وجود خود وی هست، مستحق خیر دنیا و آخرت میباشد «بدون شک کافران را بهآنچه میکردند آگاه میسازیم» در روز قیامت «و مسلما از عذابی سهمگین به آنان میچشانیم» که برعکس آنچه میپندارند، دامنگیرشان شده و هرگز از آنان قطع نمیشود.
﴿وَإِذَآ أَنۡعَمۡنَا عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ أَعۡرَضَ وَنََٔابِجَانِبِهِۦ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ فَذُو دُعَآءٍ عَرِیضٖ٥١﴾.
سپس خدای عزوجل نوع دیگری از طغیان انسان را یادآور میشود: «و چون به انسان نعمتی ارزانی داریم» در این حال، طبیعت او ـ از حیث اینکه انسان است، به اعتبار غالب افراد آن ـ این است که: «روی میگرداند» از شکر و سپاسالهی «و دامنکشان میگذرد» یعنی: خود را از انقیاد برای حق برتر میبیند و تکبر و گردنکشی پیشه میکند «و چون شری» یعنی: بلا، سختی، فقر و بیماریای «به او برسد، صاحب دعایی بسیار است» پس بهصورت پیگیر، دست به دعا برداشته و زاری و التماس میکند و دعا و التجا را رها کردنی نیست. پس سخن «عریض»، سخنی است که لفظ آن بسیار و معنای آن اندک باشد. و در مقابل آن، سخن «وجیز»، سخنی اندک اما پرمعنی است.
آری! چون به انسان بدی و شری برسد، بهسوی خدای عزوجل تضرع و زاری و فریاد و استغاثه میکند تا آنچه را که بر وی فرود آمده است، از وی دور سازد و او در این زاری و التجا و استغاثه، پیگیرانه پای میفشارد. بدینگونه است که او خدای عزوجل را در حال رنج و سختی یاد کرده اما در حال آسودگی و راحت، فراموشش میکند، در هنگام نزول نکبت و نقمت به بارگاهش زاری و التماس کرده اما در هنگام تحقق نعمت او را ترک مینماید. آری! شیوه کار کافران و مسلمانانی که ثبات قدم ندارند، اینچنین است.
در بیان سبب نزول آمدهاست: این آیات درباره کفاری مانند ولیدبن مغیره و عتبهبن ربیعه نازل شد.
﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِن کَانَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ ثُمَّ کَفَرۡتُم بِهِۦ مَنۡ أَضَلُّ مِمَّنۡ هُوَ فِی شِقَاقِۢ بَعِیدٖ٥٢﴾.
ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! به این مشرکان تکذیب کننده قرآن؛ همانان که گفتند: (دلهای ما از آنچه ما را به سوی آن فرامیخوانی در پوششی است...) «آیه/5» «بگو: آیا دیدید» یعنی: به من خبر دهید «که اگر» این قرآن «از سوی خدا باشد، سپس شما به آن کافر شده باشید» یعنی: سپس شما آن را دروغ انگاشته و نپذیرفته باشید و به آنچه در آن است، عمل نکرده باشید؛ «دیگر چه کسی از آن کس که چنین ناسازگاری بزرگی دارد، گمراهتر است؟» یعنی: در آن صورت، هیچکس ـ به سبب شدت عداوت و ستیز شما با حق ـ از شما گمراهتر نیست. امام فخر رازی میگوید: «بالضروره معلوم است که علم مدعیان باطل بودن قرآن، علمی بدیهی نیست بنابراین، اصرارشان بر نپذیرفتن قرآن از بزرگترین موجبات عقاب است لذا ایجاب عقل و علم این است که آنها راه بیبنیاد انکار را رها کرده و به شیوه تأمل واستدلال بازگردند».
﴿سَنُرِیهِمۡ ءَایَٰتِنَا فِی ٱلۡأٓفَاقِ وَفِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّۗ أَوَ لَمۡ یَکۡفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُۥ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٌ٥٣﴾.
«زودا که آیات خود را به آنان بنمایانیم» یعنی: بهزودی در پرتو فروغ دانش، روشن میسازیم که قرآن کلام ما است و نشانهها و دلالتهای صدق و راستی قرآن را به آنان مینمایانیم «در آفاق» یعنی: در بیرون وجود خودشان در پهنای آسمآنها و زمین؛ از خورشید گرفته تا ماه و ستارگان و شب و روز و باد و باران و رعد و برق و صاعقه و نبات و اشجار و کوه و دریا و غیر اینها «و در نفسهای آنان» یعنی: به زودی آیات خود را در صنعت پیچیده و دقیق و حکمت بدیعی که در کارگاه وجود و ساختمان هستی خود انسان و ترکیب روحی وی ایجاد کردهایم، نیز به آنان مینمایانیم. بهقولی: مراد از نشانههای الهی در آفاق، عبارت است از: قلمروها و شهرهایی که خدای عزوجل آن را برای پیامبر خویش و پیشوایان مسلمان بعد از ایشان گشود و نشانههای او در نفسهای ایشان: فتح خود مکه است «تا برایشان روشن شود که او خود حق است» یعنی: تا با نمایاندن آیات آفاقی و انفسی، بر آنان به روشنی تمام آشکار شود که قرآن و کسی که آن را نازل کرده و پیامبری که آن را آورده، همه حق است «آیا کافی نیست» برایشان «که پروردگارت خود بر هر چیزی گواه است؟» گواه است بر اعمال کفار و گواه است بر اینکه قرآن، از نزد او نازل شده است؟ آیا این گواهی خود کافی نیست؟.
حاصل معنی این است که: وعده نمایان ساختن نشانههای الهی در آفاق و انفس، حقیقتی است که آنان به زودی شاهد آن خواهند بود و آن را مشاهده خواهند کرد آنگاه خواهند دانست که قرآن کتاب خدای عالم الغیب و الشهادهای است که بر همه چیز گواه است.
این آیه کریمه یکی از بزرگترین آیات معجز قرآن کریم است که پیشاپیش، از طلوع عصر علم و تکنولوژی ـ هم در عرصه آفاق و هم در عرصه انفس ـ خبرمیدهد[2].
﴿أَلَآ إِنَّهُمۡ فِی مِرۡیَةٖ مِّن لِّقَآءِ رَبِّهِمۡۗ أَلَآ إِنَّهُۥ بِکُلِّ شَیۡءٖ مُّحِیطُۢ٥٤﴾.
«آگاه باشید که آنان در لقای پروردگارشان» یعنی در وقوع روز قیامت و حساب و ثواب و عقاب آن «تردید دارند» بدین جهت، نه در آن تفکر میکنند، نه برای آن عمل مینمایند و نه هم از آن هیچ حذر و پروایی دارند «آگاه باشید که مسلما اوبه هرچیزی احاطه دارد» پس علم خدای سبحان به تمام معلومات و دانستنیها وقدرت وی به تمام توانمندیها احاطه داشته و مخلوقات، همه تحت سلطه و قبضه وی قرار دارند پس منکران را چه شده است که در رستاخیز و حساب آخرت شک میکنند در حالیکه میدانند خدای عزوجل در آفرینش نخست آنان را آفریده است؟!.
[1]- به نقل از ابنکثیر، با تلخیص از دو روایت جابر بن عبدالله و محمد بن کعب قرظی رضی الله عنهما .
[2]- مترجم در این باره کتابی تحت عنوان: «جلوههایی جدید از اعجاز علمی قرآن کریم» گرد آورده است که در سال (1376) از سوی انتشارات شیخ الاسلام احمد جام منتشر گردید. البته در میدان اعجازعلمی قرآن کریم، صدها کتاب به زبانهای مختلف منتشر گردیده است.
مکی است و دارای (53) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره بهسبب توصیف مؤمنان به این وصف که ایشان در امور خود باهم مشورت میکنند[1] و از آن روی که شوری در اسلام قاعده و زیربنای نظام سیاسی و اجتماعی زندگی مسلمانان و تحقق بخش مصالح علیای امت اسلامی است، «شوری» نامیده شد.
محور اساسی این سوره، بیان حقیقت وحی و رسالت است.
﴿حمٓ١ عٓسٓقٓ٢﴾.
چنین خوانده میشود: «حاء، میم، عین، سین، قاف» با ادغام سین در قاف. شایان ذکر است؛ تنها در این سوره از قرآن کریم است که دو آیه از حروف مقطعه در آغاز آن آمده است و شاید هردو آیه، دو اسم برای این سوره باشد. گفتنی است که سخن درباره حروف مقطعه در اول سوره «بقره» گذشت.
﴿کَذَٰلِکَ یُوحِیٓ إِلَیۡکَ وَإِلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکَ ٱللَّهُ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٣﴾.
«اینگونه خداوند غالب باحکمت بهسوی تو و بهسوی کسانی که پیش از تو بودند، وحی میفرستد» یعنی: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! بسان وحیی که خداوند غالب و با حکمت بر سایر پیامبران علیهم السلام فرستاد و کتب خویش را که شامل دعوت بهسوی توحید ومعاد است، بر آنان فرود آورد، بدینسان این امور را بهسوی تو نیز در این سوره وحی میفرستد پس بدان که حق تعالی این اصول را نه فقط در قرآن بلکه در تمام کتابهای آسمانی تکرار کرده است.
در حدیث شریف به روایت عائشه رضی الله عنها آمده است که فرمود: حارث بن هشام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال کرد و گفت: یا رسولالله! چگونه وحی بهسوی شما فرود میآید؟ ایشان فرمودند: «أحیانا یأتینی مثل صلصلة الجرس وهو أشده علی فیفصم عنی وقد وعیت ما قال، وأحیانا یأتینی الملک رجلا فیکلمنی فأعی ما یقول». «احیانا وحی مانند آهنگ جرس بر من میآید و آن سختترین انواع وحی بر من است پس، از من درحالی قطع میشود که آنچه را فرشته گفته است، فراگرفتهام و احیانا هم فرشته بهصورت مردی نزد من میآید و با من سخن میگوید پس آنچه را که میگوید فرامیگیرم». عائشه رضی الله عنها میافزاید: «من دیدم که وحی در روز بسیار سردی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل میشد و هنگامیکه وحی از ایشان قطع میشد، از پیشانی مبارکشان عرق میریخت؛ از بس که جریان وحی بر ایشان فشار میآورد».
﴿لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ٤﴾.
«آنچه در آسمآنها و آنچه در زمین است از آن خدا است» در ملک، در آفرینش، در بندگی و در اداره «و او علی و عظیم است» دو وصف «علی» و «عظیم» یعنی: بلندمرتبه بزرگقدر، بر کمال قدرت و نفوذ تصرف خدای سبحان بر تمام مخلوقاتش دلالت میکنند لذا ذکر این دو وصف مناسب این مقام بود.
﴿تَکَادُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ یَتَفَطَّرۡنَ مِن فَوۡقِهِنَّۚ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَیَسۡتَغۡفِرُونَ لِمَن فِی ٱلۡأَرۡضِۗ أَلَآ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ٥﴾.
«چیزی نمانده که آسمآنها از فرازشان پارهپاره شوند» یتفطرن: یعنی چیزی نمانده که آسمآنها به سبب عظمت و جلال شأن خدای سبحان، از فراز سر مردم بشکافند و درهم فروریزند. به قولی، مراد این است: نزدیک است که آسمآنها از این سخن مشرکان که گفتند: خداوند فرزندی برگرفته، بشکافند و پارهپاره شوند. همچنین محتمل است که مراد این باشد: از بس که آسمآنها بزرگند، نزدیک است بشکافند و از هم پارهپاره شوند. یا مراد این است: نزدیک است که آسمآنها بهسبب وجود فرشتگان بسیاری که بر آنها قرار دارند، بشکافند و پارهپاره شوند. چنانکه در حدیث شریف به روایت احمد و ترمذی آمدهاست: «أطت السماء وحُقَّ لها أن تئط، ما فیها موضع قدم إلا وفیه ملک راکع أو ساجد». «آسمان به ناله درآمد و سزاوار آن است که ناله کند زیرا جای یک قدم در آن نیست جز اینکه در آن فرشتهای درحال رکوع یا سجده است».
«و فرشتگان همراه حمد پروردگارشان تسبیح میگویند» یعنی: آنها خدای سبحان را از آنچه که سزاوار شأنش نیست و اطلاق آن بر وی جایز نمیباشد، در حالی بهپاکی یاد میکنند که از روی فروتنی، شکر و عبودیت وی را بهجا میآورند و به سبب آنچه که از عظمت حق تعالی میبینند، حمد و سپاس وی را بر زبان دارند «و» فرشتگان «برای کسانی که در زمین هستند» از بندگان مؤمن خداوند عزوجل «آمرزش میطلبند» چنانکه در سوره «غافر» نیز گذشت. آنگاه خداوند متعال به بیان حقیقتی میپردازد که سبب طمع بستن کافران به ایمان و توبه فاسقان است: «آگاه باش؛ در حقیقت خداست که آمرزنده مهربان است» یعنی: او دارای مغفرت و رحمت بسیاری است پس دعای فرشتگان را اجابت گفته و بر مؤمنان میآمرزد و ایشان را مورد مرحمت خویش قرار میدهد.
﴿وَٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیۡهِمۡ وَمَآ أَنتَ عَلَیۡهِم بِوَکِیلٖ٦﴾.
«و کسانی که به جای الله سرورانی برای خود گرفتهاند» یعنی: بتانی را به پرستش گرفتهاند «الله بر آنان نگهبان است» یعنی: او اعمالشان را نگاه میدارد تا به سبب آن مجازاتشان کند و او بر اعمالشان ناظر است؛ پس چیزی از اعمالشان از حساب وی به دور نمیماند «و تو» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «وکیل آنان نیستی» یعنی: ما تو را موکل و نگهبان آنان قرار نداده و از تو هیچگونه تعهدی در قبال آنان نگرفتهایم تا تو را به گناهانشان مؤاخذه کنیم و نه هدایت آنان را به تو سپردهایم بلکه بر عهده تو فقط ابلاغ و رساندن پیام است و بس.
﴿وَکَذَٰلِکَ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ قُرۡءَانًا عَرَبِیّٗا لِّتُنذِرَ أُمَّ ٱلۡقُرَىٰ وَمَنۡ حَوۡلَهَا وَتُنذِرَ یَوۡمَ ٱلۡجَمۡعِ لَا رَیۡبَ فِیهِۚ فَرِیقٞ فِی ٱلۡجَنَّةِ وَفَرِیقٞ فِی ٱلسَّعِیرِ٧﴾.
«و بدینگونه» یعنی: چنانکه بهسوی پیامبران قبل از تو وحی فرستادیم «بهسوی تو نیز قرآنی عربی را» به زبان قومت «فرستادیم» چنانکه بر هر پیامبری به زبان قومش وحی فرستادهایم «تا امالقری را بیم دهی» امالقری: مکه مکرمه است و مراد اهالی آنند. یعنی: تا اهالی مکه را هشدار دهی. مکه امالقری نامیده شد زیرا آن سرزمین، نسبت به سایر سرزمینها از شرف بیشتری برخوردار است، به دلایل بسیاری که از آن جمله این حدیث شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به مکهاست: «والله إنک لخیر أرض الله و أحب أرض الله إلی الله ولولا أنی أخرجت منک ماخرجت». «به خدا سوگند که قطعا تو بهترین و دوست داشتهترین سرزمینهای خداوند در نزد وی هستی و اگر نبود که من از تو اخراج شدم، هرگز از تو بیرون نمیآمدم». و چنانکه علمای عصر جدید اثبات کردهاند، مکه مکرمه در مرکز قطب دایره کره زمین قرار دارد. «و» نیز قرآن را به سوی تو فرستادیم تا بیم دهی از عذاب «کسانی را که پیرامون آن هستند» از مردم در سایر بلاد «و بیم دهی از روز جمع» یعنی: از روز قیامت زیرا آن روز، مجمع خلایق است و خدای عزوجل اولین و آخرین را ـ همه ـ در عرصه فراخ آن گرد میآورد همچنین در آن روز، حق تعالی ارواح را با اجساد جمع میکند «که تردیدی در آن نیست» و وقوع آن حتمی و غیرقابل برگشت است «گروهی در بهشتند و گروهی در دوزخ» یعنی: همه خلایق در محشر گرد میآیند آنگاه هر گروهی بهسوی سرنوشت و جایگاه خویش رهسپار ساخته میشوند.
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَهُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰکِن یُدۡخِلُ مَن یَشَآءُ فِی رَحۡمَتِهِۦۚ وَٱلظَّٰلِمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ٨﴾.
«و اگر خدا میخواست، قطعا آنان را» یعنی: بشر را «امتی یگانه» یعنی: اهل دین واحدی «میگردانید» یا بر هدایت و یا بر گمراهی ولی آنان به مشیت ازلی و بر طبق حکمت بالغه حق تعالی، به ادیان مختلفی متفرق شدند «لیکن هرکه را که بخواهد، به رحمت خویش درمیآورد» با وارد نمودنش در دین حق که اسلام است «و ستمگران» یعنی: مشرکان «هیچ یار و یاوری ندارند» که عذاب را از آنان دفعکند و آنها را در این موقف دشوار، یاری دهد.
﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءَۖ فَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡوَلِیُّ وَهُوَ یُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٩﴾.
«آیا به جای او سرورانی برای خود گرفتهاند؟» یعنی: آیا کافران بهجای خدای سبحان دوستان و سرورانی از بتان برای خود گرفتهاند که آنها را به این خاطر که یاریشان دهند، پرستش میکنند؟ استفهام انکاری است «خداست که سرور راستین است» یعنی: حال آنکه فقط حق تعالی سزاوار آن است که وی را به سروری گیرند زیرا آفریننده روزی دهنده زیان رسان نفع رسان یاریدهنده برای هرکس که بخواهد، فقط اوست «و اوست» یعنی: فقط از شأن و قدرت اوست: «که مردگان را زنده میکند و همو است که بر هر چیزی تواناست» یعنی: او بر هر امری که مقوله قدرت و توانایی بر آن اطلاق شود، تواناست لذا فقط او سزاوار و شایسته آن است که به الوهیت مخصوص ساخته شده و در پرستش یگانه و یکتا قرار داده شود و به یگانگی به سروری و دوستی گرفته شود.
﴿وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِیهِ مِن شَیۡءٖ فَحُکۡمُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۚ ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبِّی عَلَیۡهِ تَوَکَّلۡتُ وَإِلَیۡهِ أُنِیبُ١٠﴾.
«و در باره هر چیزی اختلاف پیدا کردید، داوریش بهسوی خداوند است» یعنی: بندگان در هر چیزی ـ از کار دین ـ که اختلاف پیدا میکنند، تنها مرجع فیصله دادن و داوری در مورد آن، خداوند عزوجل است و او بهزودی روز قیامت در آن داوری میکند، در آن روز است که دعواها و جنجالهای طرفهای اختلافکننده را فیصله میدهد و در آن هنگام است که محق از مبطل بازشناخته شده و دو گروه بهشتی و دوزخی از یکدیگر متمایز میگردند «این» حکم کننده در مورد هر چیز «الله پروردگار من است، بر او توکل کردم» یعنی: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! این حقیقت را به آنان ابلاغ کن و بگو: من در تمام امور خویش بر الله عزوجل پروردگار خود توکل کردم نه بر غیر وی و کار خویش را در تمام شؤون خود فقط به او سپردم «و بهسوی او باز میگردم» نه بهسوی غیر وی.
﴿فَاطِرُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ جَعَلَ لَکُم مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَمِنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ أَزۡوَٰجٗا یَذۡرَؤُکُمۡ فِیهِۚ لَیۡسَ کَمِثۡلِهِۦ شَیۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ١١﴾.
«فاطر آسمآنها و زمین است» یعنی: خداوند عزوجل آفریننده و ابداعکننده آنها از عدم است «از جنس خودتان برای شما جفتهایی» یعنی: مردان و زنانی را؛ نسلی پس از نسل دیگر «آفرید و از چهارپایان نیز جفتهایی آفرید» یعنی: برای چهارپایان نیز از جنس خود آنها نرینهها و مادینههایی آفرید. یا برای شما از چهارپایان، انواع و اصنافی از نرینه و مادینه آفرید؛ و آنها عبارت از هشت نوع حیوانیاند که حق تعالی آنها را در سوره «انعام» ذکر کرده است «شما را در آن میپراکند» یعنی: با قرار دادنتان در سلک زوجیت و درآوردنتان در سلسله نرینهگی و مادینهگی، شما را بسیار میگرداند زیرا نرینهگی و مادینهگی سبب تکثیر نسل است. گفتنی است که خداوند عزوجل خود را به داشتن این تدبیر و این ویژگی ستود تا به کارگیری سنت فطری «زوجیت»، بر میزان حکمت تامه وی بر پراکندن زندگان در زمین دلالت کند «چیزی مانند او نیست» یعنی: چیزی از مخلوقات باری تعالی به پایه وی نمیرسد تا در ذات و صفات ـ چون حکمت، قدرت وعلم ـ همانند وی باشد پس نه او به چیزی از مخلوقاتش شباهت دارد و نه آنان به او «و اوست شنوای» همه صداها از همه موجودات «بینا» به همه امور؛ پس او آفریدههای خویش را بنا بر حکمت خویش میآفریند و همه مخلوقات ـ اعم از ریز و بزرگ و آشکار و نهان آنها ـ را میبیند.
﴿لَهُۥ مَقَالِیدُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ وَیَقۡدِرُۚ إِنَّهُۥ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ١٢﴾.
«مقالید آسمآنها و زمین» یعنی گنجها، یا کلیدهای آنها «از آن اوست» پس فقط او متصرف و حاکم آسمآنها و زمین است «برای هرکه بخواهد روزی را گشاده میدارد و برای هرکه بخواهد تنگ میدارد» از خلق خویش و او در این گشاده داشتنو فروبسته داشتن رزق و روزی، صاحب حکمت و عدالت تام است «اوست که بههر چیزی داناست» لذا هیچ پوشیدهای بر وی پنهان نمیماند و هیچ مصلحتی برای خلق، از دید وی غایب نیست.
مراد از بیان این اوصاف این است که بتان چیزی از اینها را دارا نیستند پس به هیچ وجه شایسته پرستش نمیباشند.
﴿شَرَعَ لَکُم مِّنَ ٱلدِّینِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِیٓ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ وَمَا وَصَّیۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَمُوسَىٰ وَعِیسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِیمُواْ ٱلدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِیهِۚ کَبُرَ عَلَى ٱلۡمُشۡرِکِینَ مَا تَدۡعُوهُمۡ إِلَیۡهِۚ ٱللَّهُ یَجۡتَبِیٓ إِلَیۡهِ مَن یَشَآءُ وَیَهۡدِیٓ إِلَیۡهِ مَن یُنِیبُ١٣﴾.
این آیهکریمه، دربرگیرنده نام هر پنج پیامبر اولیالعزم الهی است.
حق تعالی «از احکام دین» و آیین «آنچه را که به نوح در باره آن سفارش کرده بود» از توحید و اصول برنامههای دین حق که پیامبران علیهم السلام در آنها هیچ اختلافی نداشته و کتابهای آسمانی همه بر آنها توافق و هماهنگی عام و تام دارند؛ «برای شما» نیز «مشروع گردانید» و مقرر داشت «و آنچه را بهسوی تو وحی کردیم» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! از قرآن و قوانین و مقررات اسلام و برائت از شرک «و آنچه را که بهابراهیم و موسی و عیسی در باره آن سفارش کردیم» از احکام و برنامههایی که شریعتها در آنها اتفاق و انسجام کامل دارند؛ آری! این ما به الاشتراک همه پیامبران علیهم السلام عبارت است از: «اینکه: دین را برپا دارید» یعنی: دین اسلام را که عبارت از ایمان به خداوند عزوجل و توحید وی و طاعت پیامبران و پذیرش قوانین و مقررات شرعی است، برپا دارید «و در آن متفرق نشوید» یعنی: در ایمان به خداوند عزوجل و یگانگیاش و در پیروی و اطاعت از پیامبرانش و قبول شرایع و قوانینش، باهم اختلاف نکنید زیرا اختلاف در این اصول صحیح نیست. مجاهد میگوید: «خداوند عزوجل هیچ پیامبری را برنینگیخت جز اینکه او را به برپا داشتن نماز، دادن زکات و اقرار به طاعت خویش سفارش کرد پس این است دین وی که آن را برای همه پیامبران مشروع گردانیده است». البته اختلاف در شعایر فرعی دین و تفاصیل و انواع عبادات، شامل این دستور نمیشود زیرا اموری از این قبیل، از شریعتی تا شریعت دیگر باهم تفاوت و اختلاف دارند چنان که خداوند متعالمیفرماید: ﴿لِکُلّٖ جَعَلۡنَا مِنکُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ﴾ [المائدة: 48]. «برای هر امتی از شما، شریعت و راه و روشی مخصوص، معین داشتهایم».
«آنچه که مشرکان را بهسوی آن فرامیخوانی، بر آنها گران آمد» یعنی: دعوتت از مشرکان بهسوی توحید و ترک بتان، بر آنان دشوار و گواهیدادن به یگانگی خداوند عزوجل و اقرار به کلمه توحید بر آنان سخت گران آمد و ابلیس و سپاهیانش از این دعوت سخت در فشار قرار گرفته و از آن دلتنگ شدند اما خدای عزوجل جز این نمیپذیرد که این دعوت را یاری داده و آن را برتر گرداند و به پیروزی نهایی برساند «الله هرکه را» از بندگانش «بخواهد، بهسوی خود برمیگزیند» با توفیق دادنش به عقیده توحیدی و درآوردنش به دین حنیف خویش «و هرکس را که روی به درگاه او آورد، بهسوی خود هدایت میکند» یعنی: هرکس را که بهسوی طاعتش بازگشته و انابتگرانه به عبادتش روی آورد، به رفتن در راه دینش توفیق داده و او را برای عبادتش برمیگزیند و پاک و پیراستهاش میدارد.
﴿وَمَا تَفَرَّقُوٓاْ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡیَۢا بَیۡنَهُمۡۚ وَلَوۡلَا کَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّکَ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى لَّقُضِیَ بَیۡنَهُمۡۚ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ أُورِثُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ لَفِی شَکّٖ مِّنۡهُ مُرِیبٖ١٤﴾.
«و متفرق نشدند مگر پس از آنکه علم برایشان آمد، به صرف حسد میان همدیگر» یعنی: اهل کتاب بعد از پیامبران خویش پراکنده نشدند و به تفرقه روی نیاوردند مگر از روی علم به این امر که تفرقه گمراهی است ولی با وجود این علم ـ به انگیزه تجاوز، حسد، رقابت بر سر طلب ریاست، تکبر، عار و ننگ ـ در میان امتهای پیامبران پیشین تفرقه حاکم شد و آنها پس از گذشت مدتی طولانی از بعثت پیامبران خود، باهم اختلاف پیشه کردند پس گروهی ایمان آورده و گروهی دیگر کافر شدند و کافران جز از روی تکبر و حسد، به کفر روی نیاوردند. البته اینهشداری است به امت اسلام که مبادا ـ از روی تجاوز، حسد، ریاست طلبی و رقابتهای نادرست ـ در میان خود متفرق شوند «و اگر حکم پیشین پروردگارت» درمورد مهلت دادن و به تأخیر انداختن عذاب از آنان «تا زمانی معین» یعنی: تا روز قیامت «نبود، قطعا میانشان فیصله شده بود» یعنی: قطعا قضا و فیصله الهی در میانشان ـ با فرود آوردن عذاب عاجل برکافران و نجات دادن مؤمنان ـ در همین دنیا تحقق مییافت «و کسانی که بعد از آنان» یعنی: بعد از انبیای الهی و بعد از آن نسلهای اختلاف پیشه «کتاب را میراث داده شدند» که مراد اهل کتاب ـ از یهود ونصاری ـ اند که در عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بهسر میبردند «همانا درباره او در شک هستند» یعنی: آنها در کار دین و کتاب خویش در حیرت و سردرگمی و در «شکی بسیار قوی» و سخت قرار داشته و به حقیقت آن ایمان و یقین راسخ ندارند پس بی هیچ دلیل و برهانی به طور کورکورانه از پدران و پیشینیانشان تقلید میکنند. به قولی: مراد از آنان: کفار مشرک عرب اند که بعد از اهل کتاب، به آنان نیز قرآن داده شد اما آنان درباره قرآن سخت در شک قرار دارند.
﴿فَلِذَٰلِکَ فَٱدۡعُۖ وَٱسۡتَقِمۡ کَمَآ أُمِرۡتَۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡۖ وَقُلۡ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِن کِتَٰبٖۖ وَأُمِرۡتُ لِأَعۡدِلَ بَیۡنَکُمُۖ ٱللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّکُمۡۖ لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَکُمۡ أَعۡمَٰلُکُمۡۖ لَا حُجَّةَ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمُۖ ٱللَّهُ یَجۡمَعُ بَیۡنَنَاۖ وَإِلَیۡهِ ٱلۡمَصِیرُ١٥﴾.
این آیه کریمه، دربرگیرنده ده امر و نهی است که هریک از آنها به ذات خود مستقل میباشند پس از این حیث، برای این آیهکریمه نمونه دیگری ـ جز آیهالکرسی ـ وجود ندارد زیرا آیه الکرسی نیز مشتمل بر ده موضوع است. گفتنی است که هرچند این اوامر و نواهی خطاب به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم صادر شده است اما عام است و خود ایشان و امتشان همه را در بر میگیرد.
«پس برای این» یعنی: بهخاطر آنچه که ذکر شد از شک و تفرقه، یا بهخاطر اینکه اصول دین برای همه امتها به طور یکسان مشروع گردانیده شد «دعوت کن و چنانکه دستور یافتهای» از جانب خدای خویش «پایداری کن» در این دعوت و بر تبلیغ رسالت استمرار بورز «و هوی و هوسهای» باطل و تعصبات کور و ناروا و کج اندیشانه «آنان را پیروی نکن» و به مخالفت کسانی که با تو در ذکر خداوند عزوجل و برپاداشت اوامر وی میستیزند، اهمیت نده «و بگو: به هر کتابی که خدا نازل کرده» بر پیامبران خویش علیهم السلام «ایمان آوردم» و من مانند کسانی نیستم که به برخی از این کتابها ایمان آورده و به برخی دیگر کافر شدند «و دستور یافتهام که میان شما عدالت کنم» در احکام خداوند عزوجل ، هنگامی که در دعاوی و خصومتهای خویش نزد من مرافعه و دادخواهی میکنید و دستور یافتهام که بر شما جفا و ستم نکرده و فقط حق را برپا دارم.
«الله پروردگار ما و پروردگار شماست» و آفریننده ما و آفریننده شما «اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن شماست» یعنی: ثواب و عقاب اعمال ما مخصوص به خود ما و ثواب و عقاب اعمال شما مخصوص به خود شماست و ما از شما و کار و کردار شما بیزاریم «میان ما و شما گفتوگویی نیست» یعنی: میان ما و شما دعوا و جنجالی نیست زیرا حقیقت روشن و آشکار است. سدی میگوید: «این حکم مربوط به دوره مکی بود که «آیه سیف» نازل نشده بود زیرا این آیه کریمه مکی است و آیه سیف (که مشروعیت جهاد مسلحانه را اعلام کرد) بعد از هجرت نازلشد». «خدا ما و شما را گرد میآورد» در محشر «و بازگشت بهسوی اوست» در روز قیامت پس او هرکس را در برابر عملش جزا میدهد.
در بیان سبب نزول آمده است: این آیهکریمه درباره ولید بن مغیره و شیبه بن ربیعه نازل شد زیرا آنها از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواستند تا از دین و دعوت خویش بهسوی کیش قریش برگردد؛ بر این شرط که ولید نصف مال خود را به ایشان بدهد و شیبه دخترش را به ازدواج ایشان درآورد.
﴿وَٱلَّذِینَ یُحَآجُّونَ فِی ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا ٱسۡتُجِیبَ لَهُۥ حُجَّتُهُمۡ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَعَلَیۡهِمۡ غَضَبٞ وَلَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٌ١٦﴾.
«و کسانی که درباره خدا» یعنی: در دین وی «پس از پذیرفته شدن دعوت وی» یعنی: بعد از آنکه مردم آن را قبول کرده و به آن درآمدهاند «محاجه میکنند» و در آن مقابله و چون و چرا مینمایند؛ «احتجاجشان نزد پروردگارشان باطل است»یعنی: این احتجاجشان پایه و مایهای نداشته و کاملا بیاساس و واهی است و همانند چیزی است که از جای خویش به سراشیب زوال میلغزد و نابود میشود «و خشمی بزرگ بر آنان است» از سوی خداوند عزوجل به سبب مجادله ناروایشان «و بر آنان عذابی سخت» و سهمگین «خواهد بود» در آخرت؛ در برابر کفرشان. مجاهد میگوید: «این گروه مردمی بودند که گمان میکردند جاهلیت برگشتنی است لذا با کسانی که اسلام را پذیرفته و دعوت حق را اجابت گفته بودند، مجادله و بگومگو میکردند تا شاید مجددا آنها را به جاهلیت برگردانند». قتاده میگوید: «مراد از آنان یهود و نصارایند و محاجه آنان عبارت بود از این سخنشان که: پیامبر ما قبل از پیامبر شما و کتاب ما قبل از کتاب شما بوده است پس ما از شما برتریم!».
ابن منذر از عکرمه در بیان سبب نزول این آیه کریمه روایت کرده است که گفت: چون سوره ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١﴾ [النصر:1] نازل شد، مشرکان مکه به مؤمنانی که در میانشان بودند، گفتند: اینک که مردم گروهگروه به دین خدا عزوجل درآمدهاند، شما از میان ما بیرون روید، آخر تا کی و برای چه در میان ما اقامت میگزینید؟ پس این آیه کریمه نازل شد. اما عبدالرزاق از قتاده در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت کرده است که گفت: مراد از آنان یهود و نصاری بودند که به مؤمنان گفتند: کتاب ما قبل از کتاب شما و پیامبر ما قبل از پیامبر شماست پس ما از شما بهتریم.
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ وَٱلۡمِیزَانَۗ وَمَا یُدۡرِیکَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ قَرِیبٞ١٧﴾.
«خدا همان کسی است که کتاب را بهحق» یعنی: به صدق و راستی «فرود آورد» مراد جنس کتاب است پس این معنی، شامل تمام کتابهایی که بر پیامبران علیهم السلام نازل شده است، میشود «و میزان را نیز» یعنی: او عدالت را نیز برای برپا داشت داد و انصاف فرود آورد. حق تعالی عدالت را «میزان: ترازو» نامید زیرا ترازو ابزار عدل و انصاف و برابری میان خلق در معاملات داد و ستد و خرید و فروش آنان است. بهقولی: مراد از میزان: مضامین و احکامی است که در کتب آسمانی در مورد بیان خیر و شر آمده است. به قولی دیگر مراد این است: خدای عزوجل وزن کردن با ترازو و ابزارهای سنجش را برای مردم آموخت تا حقوق در میانشان ضایع نگردیده و از وقوع مظالم در میانشان جلوگیری شود «و تو چه دانی، چه بسا قیامت نزدیک باشد» و تو از نزدیک بودن آن آگاهی نداری. این جمله، ترغیب و انگیزشی است به پیروی از شرع الله عزوجل و هشداری است از وقوع ناگهانی قیامت و لزوم آماده بودن برای آن. یعنی: چون از زمان وقوع قیامت آگاهی ندارید پس همیشه برای آن آماده باشید.
﴿یَسۡتَعۡجِلُ بِهَا ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِهَاۖ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مُشۡفِقُونَ مِنۡهَا وَیَعۡلَمُونَ أَنَّهَا ٱلۡحَقُّۗ أَلَآ إِنَّ ٱلَّذِینَ یُمَارُونَ فِی ٱلسَّاعَةِ لَفِی ضَلَٰلِۢ بَعِیدٍ١٨﴾.
«کسانی که به قیامت ایمان ندارند، شتابزده آن را میخواهند» که این شتابزدگی آنها، از روی ریشخند و تمسخر به قیامت و ناشی از تکذیب و ناباوری به آن است «و کسانی که ایمان آوردهاند، از آن ترسانند» یعنی: از آمدن قیامت در ترس و لرز و نگرانی به سر میبرند پس آنان با در نظر داشت حقانیت آن، در عمل کوشایند و برای آن مستعد و آماده میباشند زیرا آنها میدانند که در قیامت مورد محاسبه و بازپرسی قرار میگیرند. فعل «اشفق» اگر به «من» متعدی شود ـ چنانکه در اینجاست ـ معنای ترس و هراس در آن آشکارتر است و اگر به «علی» متعدی شود، مانند: «اشفقت علی الیتیم: دلم بر یتیم سوخت» در این صورت، معنای عنایت و شفقت در آن آشکارتر میباشد.
در حدیث شریف متواتر آمده است که مردی در یکی از سفرهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ندای بلند خطاب به ایشان گفت: ای محمد! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با صدایی همانند صدای وی پاسخ دادند: «هاؤم!» یعنی: بلی! چه میگویی؟ باز آن شخص با همان صدای بلند از ایشان پرسید؟ قیامت چه وقت است؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پاسخ دادند: «ویحک إنها کائنة فما أعددت لها». «وای بر تو! قیامت آمدنی است، بگو که چه برای آن آماده کردهای؟» مرد پاسخ داد: «حب الله و رسوله: دوستی خدا و پیامبرش را برای آن آماده کردهام». رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «أنت مع منأحببت». «در این صورت، تو با همان کسانی هستی که دوستشان داری».
«و میدانند که آن حق است» یعنی: مؤمنان میدانند که قیامت آمدنی است و هیچ شکی در وقوع آن نیست «آگاه باش، همانا کسانی که درباره قیامت مکابره میکنند» یعنی: از روی شک و شبهه، در باره آن مجادله میکنند «قطعا در گمراهی دور و درازی» از حق و حقیقت «هستند» زیرا زنده شدن پس از مرگ، شبیهترین امر از امور غیبی به محسوسات است که برای آن از عالم شهود نمونههای فراوانی وجود دارد پس کسی که با وجود همه این دلایل روشن و انگیزههای مبرهنی که بر اعتقاد به آن وجود دارد، به آن راه نیابد و آن را باور نکند، قطعا از راهیابی به غیر آن از اعتقادات غیبی، دورتر است پس اگر آنها میاندیشیدند، قطعا میدانستند که همان ذاتی که ابتدائا آنان را آفریده است، همو بر بازآفرینیشان نیز تواناست.
﴿ٱللَّهُ لَطِیفُۢ بِعِبَادِهِۦ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُۖ وَهُوَ ٱلۡقَوِیُّ ٱلۡعَزِیزُ١٩﴾.
«الله بر بندگان خود لطیف است» یعنی: او به ایشان بسیار با رأفت و پر مهر است، لطف او بر بندگانش در همه امورشان جاری است و از جمله الطاف وی، رزق و روزیای است که آنها به وسیله آن در دنیا زندگی میگذرانند «هر که را» از آنان «بخواهد» به هرگونه که بخواهد «روزی میدهد» پس روزی را بر این یکی فراخ و بر آن دیگری تنگ و فروبسته میگرداند «و او قوی» یعنی: دارای قدرت و قوت بزرگ و آشکاری است «عزیز است» که بر همه چیز غالب میباشد و هیچ چیز بر او غلبه یافته نمیتواند.
﴿مَن کَانَ یُرِیدُ حَرۡثَ ٱلۡأٓخِرَةِ نَزِدۡ لَهُۥ فِی حَرۡثِهِۦۖ وَمَن کَانَ یُرِیدُ حَرۡثَ ٱلدُّنۡیَا نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا وَمَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ٢٠﴾.
«هر که کشت آخرت را خواسته باشد، برای وی در کشتهاش میافزاییم» یعنی: هرکس با کار و کردار خویش ثواب و پاداش آخرت را خواسته باشد، خداوند عزوجل عملش را برایش از ده برابر تا هفتصد برابر آن در ثواب مضاعف میکند. بهقولی معنی این است: هرکس با کار و کردار خویش ثواب و پاداش آخرت را خواسته باشد، خداوند عزوجل در توفیق و یاریاش و در هموارسازی راههای خیر بهرویش میافزاید. اصل در «حرث» افگندن بذر در زمین است و گاهی این کلمه بر میوه وحاصل کشتزار نیز اطلاق میشود بنابراین، خداوند متعال در این آیه کریمه، ثمره ونتیجه عمل را به ثمره و محصول کشتزار تشبیه نموده و این خود متضمن تشبیه عمل به بذر است «و هرکس کشت این دنیا را» یعنی: لذتها و گواراییهای این جهان را «خواسته باشد، به او از دنیا میبخشیم» یعنی برخی از آنچه را که مشیت ما بر آن رفته است و در قضای ما برای او قسمت شده است، به او میبخشیم «ولی او را در آخرت هیچ بهرهای نیست» چرا که او برای آخرت کاری نکردهاست.
در حدیث شریف به روایت ابیبنکعب رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «بشر هذه الأمة بالسناء والرفعة والنصر والتمکین فی الأرض فمن عمل منهم عمل الآخرة للدنیا لم یکن له فیالآخرة من نصیب». «این امت را به مجد و رفعت و پیروزی و تمکین در روی زمین بشارت ده پس هرکس از آنان عمل آخرت را برای دنیا انجام دهد، برایش در آخرت هیچ بهرهای نیست». همچنین در حدیث شریف قدسی به روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این آیه کریمه را خواندند آنگاه فرمودند: خداوند عزوجل میفرماید: «ابن آدم! تفرغ لعبادتی أملأ صدرک غنی وأسد فقرک، وإلا تفعل ملأت صدرک شغلا ولم أسد فقرک». «ایفرزند آدم! برای عبادتم فارغ شو، سینهات را از توانگری پر میسازم و (راه) فقر تو را میبندم و اگر چنین نکنی؛ سینهات را از مشغله و گرفتاری پر میسازم و (راه) فقر تو را هم مسدود نمیسازم».
امام فخرالدین رازی در تفسیر این آیه کریمه میگوید: «خداوند عزوجل در این آیه از شش وجه آخرت را بر دنیا برتری داده است که این شش وجه عبارتند از:
1- او طالب بهره آخرت را بر طالب بهره دنیا در یادآوری مقدم گردانیده است.
2- او در حق طالب کشت آخرت فرمودهاست: ﴿نَزِدۡ لَهُۥ فِی حَرۡثِهِۦۖ﴾ [الشورى: 20] «بر کشت او میافزاییم». در حالیکه در مورد خواستار کشت دنیا فرمودهاست: ﴿نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا﴾ «بعضی از آن را به او میدهیم». زیرا «من» برای تبعیض است، یعنی: کل خواسته وی از دنیا را به وی نمیدهیم.
3- حق تعالی از اینکه به خواستار کشت آخرت چیزی از دنیا میدهد یا نه، سکوت نموده است در حالیکه در مورد خواستار کشت دنیا صراحتا اعلام کرده است که او در آخرت هیچ بهرهای ندارد و این بدان معنی است که آخرت اصل و دنیا تبع است بنابراین، یابنده اصل به قدر نیاز یابنده تبع نیز میباشد.
4- حق تعالی بیان کرده است که بر مطلوب طالب آخرت افزوده میشود در حالیکه به طالب دنیا فقط برخی از خواسته دنیوی وی داده شده و او در عین حال کلا از بهره آخرت محروم است.
5- آخرت نسیه است و دنیا نقد و مردم در معاملات دنیویشان برآنند که نقد بهتر از نسیه است. پس خداوند متعال در این آیه کریمه بیان میدارد که این موضوع نسبت به مقایسه احوال آخرت و دنیا کاملا برعکس میباشد؛ یعنی بهره آخرت درحال افزایش و رشد است در حالیکه بهره دنیا در معرض زوال و کاهش میباشد.
6- آیه کریمه دال بر این امر است که منافع آخرت و دنیا هردو نیاز به کشتوکار و رنج و زحمت دارند بنابراین، صرف زحمت و رنج و تلاش در آنچه که در حال افزایش و بقا میباشد، بهتر از صرف آن در چیزی است که در معرض نقصان و فنا و انقضا قرار دارد».
﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَکَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّینِ مَا لَمۡ یَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُۚ وَلَوۡلَا کَلِمَةُ ٱلۡفَصۡلِ لَقُضِیَ بَیۡنَهُمۡۗ وَإِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ٢١﴾.
«یا مگر برای آنان» یعنی: برای کفار مکه «شریکانی است» در کفرشان از شیاطین «که برایشان آنچه را خداوند بدان اجازه نداده، از دین» یعنی: از شرک و معاصی «مقرر کردهاند» و بدینگونه، پیروان خود در کار ادیان را به حیرت و سردرگمی درافگندهاند «و اگر کلمه فصل نمیبود» یعنی: اگر حکم و وعده فیصله بخش پیشین در مورد بهتأخیر افگندن داوری نهایی درباره اختلاف اختلاف کنندگان تا روز قیامت نمیبود «قطعا میانشان» یعنی: میان مؤمنان ومشرکان، یا میان مشرکان و شرکای آنان «فیصله میشد» و خدای سبحان عذاب را به طور عاجل در همین دنیا بر ائمه شرک میفرستاد، لیکن آن حکم پیشین، مانع عذاب عاجل آنان گردیده است.
در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم آمده است که رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «عمرو بن لحیبن قمعه را (در سفر معراج) دیدم که امعاء خویش را در دوزخ میکشانید». زیرا عمرو بن لحی اولین کسی بود که چهارپایان را نذر بتان کرد و آنها را خود سر برای بتان رها کرد و سنت نامیمون پرستش بتان را برای اعراب بنیان گذاشت. و او یکی از شاهان قبیله خزاعه بود. «و قطعا برای ستمکاران» یعنی: برای مشرکان «عذابی دردناک است» در آخرت، هرچند این عذاب در دنیا از آنان به تأخیر افتد.
﴿تَرَى ٱلظَّٰلِمِینَ مُشۡفِقِینَ مِمَّا کَسَبُواْ وَهُوَ وَاقِعُۢ بِهِمۡۗ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فِی رَوۡضَاتِ ٱلۡجَنَّاتِۖ لَهُم مَّا یَشَآءُونَ عِندَ رَبِّهِمۡۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡکَبِیرُ٢٢﴾.
«ستمگران را» یعنی: مشرکان را در روز قیامت «هراسان از آنچه کردهاند، میبینی» یعنی: آنان را از بیم مجازات در برابر گناهان و بدیهایی که در دنیا کردهاند، ترسان و لرزان میبینی «و آن» مجازات «البته به آنان خواهد رسید» خواهناخواه، چه بترسند و چه نترسند «و کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند در روضههای باغستآنها هستند» روضه: تفرجگاهی است سبز و فرحبخش. بهقولی: روضههای بهشت، پاکیزهترین و مصفاترین جایگاههای آن است چنانکه در دنیا نیز تفرجگاههای پر از گل و سبزه، نیکوترین مکآنهای آن میباشد «آنچه را بخواهند، برایشان نزد پروردگارشان فراهم است» از انواع و اصناف نعمتها و لذتها «این» پاداش مؤمنان «همان فضل عظیم است« یعنی: فضلی بزرگ در برابر عملی اندک است که از بزرگی خود در وصف نگنجیده و عقل از شناخت حقیقت آن قاصر میباشد پس هر فضل و نعمت دنیویای، در برابر آن کوچک و بیمقدار میباشد.
﴿ذَٰلِکَ ٱلَّذِی یُبَشِّرُ ٱللَّهُ عِبَادَهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِۗ قُل لَّآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِی ٱلۡقُرۡبَىٰۗ وَمَن یَقۡتَرِفۡ حَسَنَةٗ نَّزِدۡ لَهُۥ فِیهَا حُسۡنًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ شَکُورٌ٢٣﴾.
«این همان است که خدا به بندگانش که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، مژده میدهد» یعنی: این گروهی که در میان ایمان و عمل به فرمآنهای خداوند عزوجل و ترک منهیات وی جمع کردهاند، همینان مژده داده شدگان به این بشارتاند «بگو» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «از شما بر آن هیچ مزدی نمیطلبم» یعنی: از شما بر تبلیغ رسالت و قرآن، هیچ پاداش و مقرری و منفعتی نمیطلبم «جز دوستی در قرابت را» یعنی: بلکه آنچه از شما میطلبم، مودت و دوستی در قرابت و نزدیکی نسبیای است که میان من و شما وجود دارد پس فقط صله و پیوندی را که میان من و شما وجود دارد، در نظر آورید و همان را رعایت کنید و اگر فقط این را در نظر داشته باشید، بر من عجولانه نمیتازید و میان من و مردم را خالی کرده و اجازه میدهید که این دعوت را به آنان برسانم. «و هرکس کار نیکی کند» و طاعتی انجام دهد «برایش در آن نیکی، حسن را میافزاییم» با مضاعف ساختن ثواب آن نیکی «قطعا خدا آمرزنده و شکور است» یعنی: او در حق مطیعان خویش، آمرزگار و قدردان میباشد.
بخاری روایت کرده است که: «ابن عباس رضی الله عنه تفسیر این فرموده خدای متعال: ﴿إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِی ٱلۡقُرۡبَىٰۗ﴾ [الشورى: 23] را از حاضران پرسید، سعید بن جبیر رضی الله عنه در پاسخش گفت: مراد از «قربی» آلبیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اند. ابن عباس رضی الله عنه گفت: شتاب کردی ای سعید! آخر هیچ شکم و شاخهای از شاخههای قریش نیست جز اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با آنان قرابت و پیوند نسبی و خویشاوندیای داشتند لذا معنی چنانکه تو فهمیدهای نیست بلکه معنی این است که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به حکم وحی به آنان فرمودند: از شما هیچ مزدی نمیطلبم جز اینکه قرابت موجود میان من و خود را در نظر بگیرید و آن را وصل کنید پس این همه به من آزار نرسانید! ابن عباس رضی الله عنه افزود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با تمام قریش نسبت و قرابتی داشتند پس چون با تکذیبشان روبرو شدند و قریشیان نپذیرفتند که از ایشان پیروی کنند، آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم مأمور شدند که به آنان بگویند: ای قوم من! هرگاه از پیروی من سرباز زده و اطاعتم را برنمیتابید، حداقل حق و حرمت قرابت و نزدیکیای را که در میان شما دارم، نگاهدارید و چنان نباشد که اعراب دیگر (که با من نزدیکی نسبی و خویشاوندیای ندارند) سزاوارتر به نگهداری و نصرت من از شما باشند. بنابراین، آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در برابر تبلیغ رسالت خویش، مطلقا خواهان هیچ پاداشی نگردیدند. همچنین درحدیث شریف به روایت ابن عباس رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که فرمودند: «در برابر حجتهای روشن و هدایتی که به شما آوردهام، پاداشی از شما نمیطلبم، جز اینکه با خداوند عزوجل دوستی کرده و بهسوی او با طاعتش تقرب جویید». البته این قول حسن بصری و تفسیر دیگری از: ﴿إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِی ٱلۡقُرۡبَىٰۗ﴾ [الشورى: 23] میباشد.
و چنانکه از نحوه تفسیر سعید بن جبیر رضی الله عنه دانستیم، برخی از مفسران آیه مبارکه را به حب آل بیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تفسیر کردهاند ولی ابنکثیر بعد از آنکه روایت فوق از ابن عباس رضی الله عنه را نقل میکند، میگوید: «حق این است که تفسیر این آیه کریمه، همان تفسیری است که دانشمند امت و ترجمان قرآن، حضرت عبدالله بن عباس رضی الله عنه از آن کرده است اما در عین حال اضافه میکنیم که ما منکر سفارش نیک در حق اهل بیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و منکر دستور به احسان و احترام واکرام ایشان نیستیم زیرا ایشان از تبار پاک نبوت بوده و در فخر و حسب و نسب، از گرامیترین و شریفترین خانوادههایی هستند که بر روی زمین وجود دارند. آنگاه ابن کثیر درباره حب اهل بیت و وجوب حرمت گذاشتن به ایشان حدیث شریف مربوط به «غدیر خم» را نقل میکند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آنجا فرمودند: «إنی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله وعترتی، وإنهما لم یفترقا حتی یردا علی الحوض». «همانا من در میان شما ثقلین (دو امر سنگین و پراهمیت) را به جا گذارنده هستم، اول آن کتاب خدا عزوجل و دوم، عترت (اهلبیت) من اند، آن دو از هم جدا نمیشوند تا اینکه بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند».
و چنانکه در برخی از احادیث آمده است، آل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عبارتند از: علی، فاطمه، حسن و حسین y، و امهات المؤمنین رضی الله عنهن. بنابراین، رعایت قرابت و دوستی و احترام اهلبیت بر مؤمنان واجب است به همین جهت است که دعا در حق ایشان در پایان تشهد (التحیات) مشروع شده است و آن این دعای رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم است که ما آن را در همه نمازها میخوانیم: «اللهم صل علی محمد وعلی آل محمد کما صلیت علی إبراهیم وعلی آل إبراهیم...». شکی نیست که خواندن این دعا منصبی بزرگ و تعظیم و بزرگداشتی سترگ است که در حق غیر آل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وجود ندارد و خود این دلالت میکند بر اینکه حب آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم واجب است.
امام شافعی؛ درباره حب آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم شعر معروفی دارد، آنجا که میگوید: «یا راکبا قف بالمحصب من منی واهتف بساکن خیفها و الناهض،
سحرا إذا فاض الحجیج إلی منی فیضا کملتطم الفرات الفایض،
إن کان رفضا حب آل محمد فلیشهد الثقلان أنی رافضی».
«ای سوار! در محصب از سرزمین منی توقف کن و به کسانی که در خیف نشسته یا ایستاده هستند، ندا در ده؛
بههنگام سحر آنگاه که سیلاب حاجیان بهسوی منی سرازیر میشود؛
سیلابی مواج، مانند امواج سرکش رودخانه همیشه لبریز فرات؛
که اگر حب آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رفض است؛
پس جن و انس هردو گواه باشند که من رافضی هستم».
قتاده در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت کرده است که مشرکان گفتند: شاید محمد در آنچه که انجام میدهد (از امر تبلیغ)، خواهان پاداشی است. پس این آیهکریمه نازل شد تا این پندارشان را نفی نموده و در عوض، آنان را به مودت و دوستی با آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم و نزدیکانشان برانگیزد.
﴿أَمۡ یَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبٗاۖ فَإِن یَشَإِ ٱللَّهُ یَخۡتِمۡ عَلَىٰ قَلۡبِکَۗ وَیَمۡحُ ٱللَّهُ ٱلۡبَٰطِلَ وَیُحِقُّ ٱلۡحَقَّ بِکَلِمَٰتِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٢٤﴾.
«یا مگر میگویند: پیامبر بر خداوند دروغی بستهاست» یعنی: یا مگر این گروه ستمگر میگویند: محمد صلی الله علیه و آله و سلم با ادعای نبوت، بر خداوند عزوجل دروغ بربسته است «پس اگر خدا بخواهد، بر دلت مهر مینهد» یعنی: اگر نفست این پندار را بر تو القا کند که بر خداوند عزوجل دروغ بربندی، بیگمان او ـ اگر بخواهد ـ بر قلبت مهر مینهد لذا بر دروغ بستن قادر نمیشوی. مراد، استبعاد دروغبافی از سوی کسی مانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. ابوالسعود در تفسیر خویش میگوید: «آیه کریمه شاهدی بر بطلان افترای مشرکان است زیرا بیانگر این امر میباشد که اگر آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم بر خداوند عزوجل دروغ برمیبست، خداوند عزوجل به طور قطع او را ـ با کوبیدن مهر بر قلبش ـ از این کار بازمیداشت، بهگونهای که هیچ معنایی از معانی آن افتراها در ضمیرش نقش نمیبست و او نمیتوانست به حرفی از آن حروف نطق کند».
«و خدا باطل را» یعنی: شرک و افترارا «محو میکند» پس اگر آوردههای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باطل می بود، قطعا خداوند عزوجل آنها را محو و نابود میکرد چنانکه عادت پروردگار در خصوص افتراکنندگان به وی این بوده است «و حق را» یعنی: اسلام را «استوار میدارد» ولذا آن را «با کلمات خویش» یعنی با آنچه که از قرآن نازل کرده است، بیان میدارد «همانا الله به راز سینهها» یعنی: به آنچه که در دلهای بندگان است «داناست».
﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَقۡبَلُ ٱلتَّوۡبَةَ عَنۡ عِبَادِهِۦ وَیَعۡفُواْ عَنِ ٱلسَّیَِّٔاتِ وَیَعۡلَمُ مَا تَفۡعَلُونَ٢٥﴾.
«و اوست کسی که توبه را از بندگان خود میپذیرد» یعنی: از بندگان گنهکارش توبه و بازگشتشان را بهسوی خود از گناهانی که کردهاند، میپذیرد. این تعریض وکنایه گویی به بندگان نافرمان است که: باید به توبه روی آورند «و از گناهان درمیگذرد» اعم از صغیره و کبیره آنها «و آنچه میکنید» از گناه و توبه «را میداند» پس در قبال آن به شما جزای مناسب میدهد.
در حدیث شریف به روایت انسبن مالک رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «بیگمان خداوند متعال به توبه بنده خود ـ هنگامی که بهسوی وی بازمیگردد ـ شادمانتر از کسی از شماست که مرکب سواریش در بیابانی از نزدش گریخته در حالیکه غذا و نوشیدنیاش نیز بر بالای آن مرکب قرار داشته است و او از یافتن مرکب خویش نا امید گشته و در این حال نومیدانه بهپای درختی میآید و خود را در سایه آن به پهلو میافگند و در این اثنا که او غرق در نومیدی فروافتاده است، بناگاه میبیند که مرکبش در نزدش ایستاده است پس افسار آن را میگیرد و از شدت شادمانی و خوشحالی (دست و پاچه شده و از روی شکرگزاری) میگوید: «اللهم أنت عبدی و أنا ربک». «بارخدایا! تو بنده من هستی و من پروردگارت!!».
﴿وَیَسۡتَجِیبُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَیَزِیدُهُم مِّن فَضۡلِهِۦۚ وَٱلۡکَٰفِرُونَ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٞ٢٦﴾.
سپس خداوند عزوجل قبول توبه را با قبول دعا مورد تأکید قرار داده و میفرماید: «و دعای کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند اجابت میکند» و آنچه را که از وی خواستهاند، به ایشان ارزانی میدارد «و از فضل خویش به آنان میافزاید» یعنی: بر آنچه که از وی خواستهاند، یا بر ثوابی که سزاوار آنند، از روی فضل و بخشش خویش به ایشان افزونتر نیز میدهد «ولی برای کافران عذاب سختی خواهد بود» زیرا آنان از وادی فضل و ایمان الهی بهدور افتاده و به بیابآنهای تاریک کفر و بیغولههای ظلمانی گمراهی، رهسپار شدهاند.
«و اگر خدا روزی را بر بندگانش گسترده میداشت» و فراخ میگردانید «مسلما در زمین سر به عصیان بر میداشتند» و نعمت را ناسپاسی کرده تکبر میورزیدند و طالب چیزی میشدند که خواستن آن در حوزه حق و توان و شایستگی آنان نبود «ولیکن آنچه را بخواهد به اندازهای فرود میآورد» یعنی: روزی را برای بندگانش بهاندازه سنجیده و مقرر، برحسب مشیت خویش و آنچه که حکمت بالغه وی اقتضا کند، فرود میآورد «هر آینه او به بندگانش آگاه است» و احوالشان را تماما میداند پس آنچه را که حکمت وی اقتضا نماید، برایشان عنایت میدارد «و بینا» است بر آنچه که به صلاحشان است؛ از گشاده داشتن روزی، یا تنگداشتن آن.
حاکم در بیان سبب نزول آیه کریمه از علی رضی الله عنه روایت کردهاست که فرمود: «این آیه کریمه درباره اصحاب صفه نازل شد، هنگامی که ایشان آرزوی دنیا و توانگری را کرده و گفتند: کاش ما هم صاحب مال و مکنت بودیم...». خباب بن ارت رضی الله عنه میگوید: «این آیه کریمه درباره ما اهل صفه نازل شد زیرا ما به اموال بنیقریظه و نضیر و بنیقینقاع نگریستیم و آرزو کردیم که کاش نظیر آنها را داشتیم». در حدیث شریف قدسی آمده است: «از بندگانم کسی هست که او را جز توانگری به صلاح نمیآورد و اگر فقیرش سازم، بیگمان دینش را بر وی تباه کردهام و از بندگانم کسی هست که او را جز فقر به صلاح نمیآورد و اگر توانگرش سازم، دینش را بر وی تباه ساختهام».
﴿وَیَنشُرُ رَحۡمَتَهُۥۚ وَهُوَ ٱلۡوَلِیُّ ٱلۡحَمِیدُ٢٨﴾.
«و اوست کسی که باران را فرود میآورد» بارانی که سودمندترین نوع روزی، عامترین آن از نظر فایده و اثر گذارترین آن در ساماندهی کاروبار زندگی است؛ «پس از آنکه نومید شدند» از فرود آمدن باران. و چنین است که بندگان با این فروفرستادن باران بعد از نومیدی، مقدار و میزان رحمت باریتعالی را در حق خویش میشناسند و او را در برابر آنچه که شکرگزاری وی در قبال آن واجب است، شکر و سپاس میگزارند «و رحمت خویش را نشر میکند» یعنی: حقتعالی رحمت خود را بر همه چیز ـ اعم از دشت و صحرا و کوه و سبزه و انسان و حیوان... ـ گسترده و فراگیر میگرداند. قتاده میگوید: «به ما نقل کردهاند کهمردی به عمر بن خطاب رضی الله عنه گفت: ای امیرالمؤمنین! قحطی باران است و مردم ناامید شدهاند! عمر رضی الله عنه فرمود: اکنون دیگر باران بر شما فرود آمد! سپس این آیه کریمه را تلاوت کرد: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یُنَزِّلُ ٱلۡغَیۡثَ مِنۢ بَعۡدِ مَا قَنَطُواْ﴾ [الشورى: 28] «اوست کسیکه باران را پس از آنکه نومید شدند، فرود میآورد». «و هموست کارساز» صالحان و شایستگان از بندگانش؛ با احسان و جلب منافع برایشان و دفع آفتها و ناملایمات از ایشان «حمید» است پس در برابر انعام خویش، سزاوار حمد و سپاس از جانب ایشان میباشد.
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦ خَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَآبَّةٖۚ وَهُوَ عَلَىٰ جَمۡعِهِمۡ إِذَا یَشَآءُ قَدِیرٞ٢٩﴾.
«و از آیات» دال بر عظمت و قدرت بیمنتهای «اوست آفرینش آسمآنها و زمین» بر این کیفیت عجیب و بر این صنعت بدیع لذا آسمآنها و زمین در کیان وجود و صفات و خصوصیات خود، بر وجود صانعی توانا و حکیم دلالت میکنند «و» از آیات دال بر عظمت و قدرت بیمنتهای اوست آنچه «در آن دو از جانوران پراکنده است و او هرگاه بخواهد، بر گرد آوردن آنان» در روز قیامت «تواناست» یعنی: باری تعالی آن موجودات زنده و جاندار را در هرجایی که باشند ـ آنگاه که بخواهد ـ گرد میآورد و او بر این کار توانایی کامل دارد.
استاد محمد سلیمان عبدالله الاشقر اختصار کننده تفسیر «فتحالقدیر» امام شوکانی میگوید: «من بر این نظرم که خدای عزوجل در این آیه کریمه آشکارا به ما خبر داده است که او در آسمآنها نیز موجودات زنده و جانداری را آفریده است و بعید نیست که آن جانوران در برخی از ستارگان و سیارگانی قرار داشته باشند که طبیعت آنها برای زندگی حیوانی آماده است». صاحب تفسیر «المنیر» نیز میگوید: «برخی از دانشمندان با استدلال به این فرموده خدای متعال: ﴿وَمَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَآبَّةٖۚ﴾ [الشورى: 29] وجود مخلوقاتی دیگر بجز فرشتگان را در ستارگان و عوالم علوی بعید نمیدانند، همان طوری که سفینههای فضایی جدید و کاوشهای نجومی، بهدنبال کشف وجود پدیده حیات در ستاره مریخ اند اما دلالت آیه بر این امر قطعی نیست زیرا تفسیر آیه مبارکه وجه دیگری نیز دارد، این وجه ـ بنابر یکی از اقوالـ این است که: مراد آیه جانورانی است که حق تعالی آنها را در زمین پراکندهاست».
﴿وَمَآ أَصَٰبَکُم مِّن مُّصِیبَةٖ فَبِمَا کَسَبَتۡ أَیۡدِیکُمۡ وَیَعۡفُواْ عَن کَثِیرٖ٣٠﴾.
«و هر مصیبتی به شما برسد» هر چه که باشد؛ اعم از غم و درد و ناخوشی و قحطی و فقر و زندان و غیره «به سبب کار و کردار خودتان است» پس بدانید که شما بهعنوان مجازاتی از سوی خداوند عزوجل ، بدان مصاب شدهاید و سبب آن، چیزی جز گناهانی که مرتکب شدهاید، نیست. تعبیر: «أیدیکم: دستانتان به عمل آورده» بدینخاطر بهکار رفته که کارهای انسان اکثرا با دستانش انجام میشود «و او از بسیاری» از گناهانی که بندگان انجام میدهند «در میگذرد» و از روی کرم آنها را در برابر آن مجازات نمیکند، همان گونه که حق تعالی با مصایبی که به بنده میرساند؛ گناهانش را از وی کفاره و جبران نموده و بر وی میبخشاید زیرا باریتعالی بزرگوارتر از آن است که بعد از مجازات دنیا، جزای آنان را یکبار دیگر در آخرت تکرار نماید. در عین حال، حق تعالی از بسیاری از گناهان در گذشته و آنها را عفو میکند و بر آنها خط بطلان میکشد.
باید دانست؛ گاهی هم مصیبتی که به مؤمن میرسد، در برابر گناهی که مرتکب آن شده باشد، نیست و او در برابر آن مصیبت، مأجور و صاحب پاداش است. بهقولی: آیه کریمه مخصوص به کافران میباشد. یعنی: کافران بهسبب گناهانشان به مصیبتها دچار میگردند، بیآنکه این مصیبتها کفارهکننده گناهی از گناهانشان بوده یا پاداشی را برایشان بههمراه داشته باشد چنانکه خداوند عزوجل ، مجازات دنیوی آنان را در برابر بسیاری دیگر از گناهانشان فرو گذاشته و بهسبب آن گناهان در دنیا عذابشان نمیکند بلکه تا سرای آخرت مهلتشان میدهد.
در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم از ابیسعید خدری و ابوهریره رضی الله عنهما آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «والذی نفسی بیده ما یصیب المؤمن من نصب ولا وصب ولا هم ولا حزن إلا کفر الله عنه بها من خطایاه حتی الشوکة یشاکها». «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، هیچ رنج وبیماری و نگرانی و اندوهی به مؤمن نمیرسد مگر اینکه خداوند بهسبب آن، برخی از گناهانش را از او کفاره میکند و میبخشاید، حتی آن خاری را که برتنش میخلد». همچنین در حدیث شریف به روایت عائشه رضی الله عنها آمده استکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إذا کثرت ذنوب العبد ولم یکن له ما یکفرها ابتلاه الله تعالی بالحزن لیکفرها». «چون گناهان بنده بسیار شود و برایش چنان اعمال نیکی وجود نداشته باشد که آن گناهان را کفاره نماید، خدای عزوجل او را به اندوه مبتلا میکند تا آن اندوه، آنها را کفاره نماید». همچنین در حدیث شریف آمدهاست: «ما ینزل العقاب إلا بذنب ولا یرتفع إلا بتوبة». «عذاب جز بهسبب گناهی فرود آورده نمیشود و جز با توبهای برداشته نمیشود».
﴿وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِۖ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٖ٣١﴾.
«و شما در زمین عاجزکننده نیستید» یعنی: شما در روی زمین از عذاب خداوند عزوجل گریزنده نیستید بلکه آنچه را که حق تعالی بر شما از مصایب مقدر کرده باشد، حتما به شما رسیدنی و فرودآمدنی است «و شما را جز خدا هیچ کارسازی نیست« که یاریتان دهد و آنچه را که باری تعالی بر شما مقدر کرده است، از شما بازدارد «و نه هیچ نصرتدهندهای است» که شما را از عذاب خداوند عزوجل ـ چون بر شما فرود آمد ـ برهاند.
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِ ٱلۡجَوَارِ فِی ٱلۡبَحۡرِ کَٱلۡأَعۡلَٰمِ٣٢﴾
«و از نشانههای شگرف او کشتیها در دریاست» جوار: کشتیهای روان و شناگر است، که آن کشتیها «مانند کوهها» است در بزرگی خود. مجاهد گفته است: اعلام: کاخهاست. یعنی: آن کشتیها در بزرگی خود مانند کاخهاست.
﴿إِن یَشَأۡ یُسۡکِنِ ٱلرِّیحَ فَیَظۡلَلۡنَ رَوَاکِدَ عَلَىٰ ظَهۡرِهِۦٓۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّکُلِّ صَبَّارٖ شَکُورٍ٣٣﴾.
«اگر بخواهد باد را» که سبب سیر و حرکت کشتیهاست «ساکن میگرداند آنگاه آنها» یعنی: آن کشتیها «بر پشت آن» یعنی: بر پشت دریا «راکد» یعنی: ساکن و بیحرکت «میمانند، قطعا در این» وجود و حرکت کشتیها «آیاتی است» یعنی: نشانهها و دلالتهای روشن و بزرگی است «برای هر صبار شکوری» یعنی: برای هر بسیار شکیبا و صبر کنندهای بر بلاها و برای بسیار شکرگزاری بر نعمتها. البته صبر و شکر، دو صفت سترگ برای مؤمن کامل است زیرا مؤمن از دو حالت بیرون نیست، یا در نعمتی است که بر آن شکر میگزارد، یا در مصیبتی است که بر آن صبر میکند.
﴿أَوۡ یُوبِقۡهُنَّ بِمَا کَسَبُواْ وَیَعۡفُ عَن کَثِیرٖ٣٤﴾.
«یا» اگر حق تعالی بخواهد «اهل کشتیها را بهسبب کار و کردارشان هلاک میکند» و کشتی نشینان را بهسبب گناهانی که مرتکب شدهاند، با غرق کردنشان نابود میکند «و او از بسیاری» از کشتی نشینان «در میگذرد» با درگذشتن از گناهانشان لذا از غرق نجاتشان میدهد.
﴿وَیَعۡلَمَ ٱلَّذِینَ یُجَٰدِلُونَ فِیٓ ءَایَٰتِنَا مَا لَهُم مِّن مَّحِیصٖ٣٥﴾.
«و کسانی که در آیات ما مجادله میکنند، بدانند که آنان را هیچ گریزگاهی» و راه فرار و خلاصی از عذاب ما «نیست».
﴿فَمَآ أُوتِیتُم مِّن شَیۡءٖ فَمَتَٰعُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۚ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَیۡرٞ وَأَبۡقَىٰ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ٣٦﴾.
«پس آنچه شما داده شدهاید» ای مردم! اعم از مؤمنان و دیگران «از هر چیز که باشد» از بهرهها و نعمتها؛ مانند توانگری و گشایش در روزی، اینها همه «برخورداری زندگی دنیاست» پس بدانید که بهره دنیا، بهرهای است اندک در ایامی اندک، که بهسرعت منقضی میشود و از بین میرود «و آنچه نزد الله است» از ثواب و پاداش طاعات؛ مانند باغهای بهشتی «بهتر است» از این اندک بهره دنیا «و پایندهتر است» زیرا پاداش الهی همیشگی و گسست ناپذیر است در حالیکه بهره دنیا بهسرعت میگذرد و نابود میشود. پاسخ این سؤال که چه کسانی شایستگی پاداش بهشتی را دارند، این است: «برای کسانی که ایمان آورده و به پروردگارشان توکل میکنند» یعنی: کسانی که همه کار خویش را به او تفویض نموده و در تمام شؤون خویش، بر او تکیه میکنند.
علی بن ابی طالب رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه میگوید: «ابوبکر رضی الله عنه تمام مالش را در راه خدا عزوجل انفاق کرد سپس کسانی او را بر این کار سرزنش کردند، همان بود که آیه کریمه نازل شد».
سپس خدای عزوجل در آیات بعدی «39 ـ 37» اهل بهشت را به علاوه ایمان و توکل، به اوصاف ذیل توصیف مینماید:
1- ایشان از گناهان کبیره پرهیز میکنند.
2- ایشان در هنگام قدرت، عفو و گذشت را پیشه خود میکنند.
3- ایشان از خدای متعال کاملا انقیاد و اطاعت میکنند.
4- ایشان نماز را برپا میدارند.
5- ایشان به نظام شور و مشورت پایبنداند.
6- ایشان در راه خیر انفاق میکنند.
7- ایشان در حق شجاع و دلیرند. چنانکه میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ یَجۡتَنِبُونَ کَبَٰٓئِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡفَوَٰحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُواْ هُمۡ یَغۡفِرُونَ٣٧﴾.
«و همچنین» بهشت برین «برای کسانی است که از گناهان کبیره» مانند شرک، فرار از جنگ، زنا و غیره... «پرهیز میکنند».
بیان محققانه گناهان در سوره نساء «آیه/31» گذشت از جمله در آنجا از ابن عباس رضی الله عنه نقل کردیم که فرمود: «گناه کبیره هر گناهی است که خداوند متعال آن را با تهدیداتی چون آتش دوزخ، یا خشم، یا لعنت، یا عذاب خویش همراه کرده باشد».
«و» همچنین بهشت برین برای کسانی است که پرهیز میکنند «از فواحش» یعنی: از زشتیها و ناشایستیها، که عبارت است از: گناهانی چون قتل، زنا، گواهی دروغ و مانند آنها. گفتنی است که هرچند اینها نیز از گناهان کبیرهاند ولی گویی در سنگینی خود از گناهان کبیره بزرگتر میباشند لذا مستقلا ذکر شدند «و» از اوصاف بهشتیان یکی این است که «چون به خشم در میآیند، درمیگذرند» یعنی درمیگذرند از تعدیای که ایشان را بهخشم آورده است پس خشم خویش را فرومیخورند و با کسی که بر ایشان ستم نموده، با حلم و بردباری رفتار میکنند. در حدیث شریف آمده است: «ما انتقم النبی صلی الله علیه و آله و سلم لنفسه قط إلا أن تنتهک حرمات الله». «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هرگز بهخاطر خودشان انتقام نگرفتند مگر اینکه حرمتی از حرمات خدای عزوجل در هم شکسته شود».
در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است: این آیه درباره عمر رضی الله عنه ـ هنگامیکه در مکه از سوی مشرکان به باد دشنام و ناسزا گرفته میشد ـ نازل گردید. بهقولی: اینآیه درباره ابوبکر رضی الله عنه نازل شد؛ هنگامیکه بعضی او را سرزنش کردند که چرا مالش را در راه خدا عزوجل انفاق کرده است و نیز آنگاه که به باد دشنام و ایذا واستهزاء گرفته شد ولی بردباری پیشه کرد.
﴿وَٱلَّذِینَ ٱسۡتَجَابُواْ لِرَبِّهِمۡ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَیۡنَهُمۡ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ٣٨﴾.
«و» بهشتیان «کسانی» اند «که ندای پروردگارشان را اجابت کردهاند» یعنی: فرمان او را در آنچه که ایشان را بدان فراخوانده، اجابت کرده و پذیرفتهاند و از پیامبران علیهم السلام اطاعت کردهاند «و» بهشتیان کسانی اند که «نماز را برپا داشتهاند» در اوقات آنها با رعایت شروط و آداب و ارکان آنها. دلیل اینکه خداوند عزوجل نماز را به یادآوری مخصوص گردانید، این است که نماز برترین انواع عبادات است زیرا نماز پیوند و رابطهای است میان بنده و پروردگارش «و» از اوصاف بهشتیان این است که «کارشان با یکدیگر از سر مشورت است» یعنی: در هر کاری که بر ایشان رخ نماید، در میان خویش رایزنی و مشورت میکنند پس در تصمیم گیریها نه شتاب میورزند و نه تکرأیی میکنند لذا برخی از آنها بر برخی دیگر در هیچ کاری استبداد و خودرأیی نمیورزند.
باید دانست که حوزه مشاوره، امور و شؤون عامه است؛ مانند تعیین خلیفه (حاکم)، تدبیر شؤون دولت و اداره امور آن، توظیف کارگزاران و والیان (استانداران) و احکام قضاء. همینطور، این آیه شامل مشورت در امور خاصه نیز میشود. حسن بصری رحمه الله گفته است: «هیچ قومی با یکدیگر مشاوره نکردند، جز اینکه بر بهترین و شایستهترین امورشان راهیاب شدند». و ـ چنانکه در روایات آمده است ـ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با اصحابشان در اموری که متعلق به جنگ بود، مشورت میکردند اما در احکام با اصحابشان مشورت نکردند زیرا احکام با تمام اقسام خویش ـ اعم از فرض، مستحب، مکروه، مباح و حرام ـ از جانب خدای عزوجل مقرر گردیده است.
ولی پس از آنکه خداوند عزوجل رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را بهسوی خویش برگرفت، صحابه کرام رضی الله عنه در احکام نیز با همدیگر مشاوره نموده و آنها را از کتاب و سنت استنباط میکردند. گفتنی است؛ اولین امری که صحابه رضی الله عنه درباره آن باهم مشاوره کردند، قضیه خلافت بود زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره جانشینی خود صراحتا چیزی نفرموده بودند. همین طور صحابه رضی الله عنهم در امر ارتداد قبایل باهم رأی زنی و مشاوره کردند، که سرانجام ابوبکر صدیق رضی الله عنه به جنگ با مرتدان مصمم شد. همچنین اصحاب رضی الله عنهم در امر میراث پدر بزرگ (جد) و در کیفیت اجرای حد شرابنوشی نیز باهم مشاوره کردند. همان طور که ایشان بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در جنگها نیز باهم مشورت میکردند تا بدانجا که عمر رضی الله عنه با «هرمزان» که به اسلام مشرف شده و به محضر ایشان آمده بود، درباره جنگ با «کسری» مشورت کرد. در حدیث شریف به روایت ترمذی از ابوهریره رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إذا کان أمراؤکم خیارکم وأغنیاؤکم سمحاءکم وأمرکم شوری بینکم فظهر الأرض خیر لکم من بطنها، وإذا کان أمراؤکم شرارکم وأغنیاؤکم بخلاؤکم وأمورکم إلی نسائکم فبطن الأرض خیر لکم من ظهرها». «آنگاه که حکام و امرای شما بهترینهای شما باشند و توانگران شما بخشنده ترینهایتان و کارتان در میانتان به شور و مشورت باشد، روی زمین برای شما از شکم آن بهتر است ولی آنگاه که امرای شما بدترینهای شما باشند و توانگرانتان بخیلانتان و (تولیت عامه) کارهایتان به زنانتان واگذاشته شده باشد، شکم زمین برای شما از روی آن بهتر است».
«و» از اوصاف بهشتیان این است که: «از آنچه روزیشان دادهایم، انفاق میکنند» در راه خیر و آن را بر نیازمندان و در راه خدا عزوجل صدقه میکنند. ملاحظه میکنیم که این آیه کریمه، امت اسلامی را به اوصاف و خصوصیاتی معرفی کرده است که در میان فریضه دینی (نماز)، فریضه اجتماعی (زکات و انفاق) و فریضه سیاسی (شوری) جمع میکنند چنان که ابوبکر جصاص حنفی در کتاب «احکام القرآن»، نزدیک به همین معنی را بیان کرده است.
در بیان سبب نزول آمده است که: این آیه کریمه درباره انصار نازل شد زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ایشان را بهسوی ایمان فراخواندند و ایشان دعوت حق را اجابت گفتند.
﴿وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡبَغۡیُ هُمۡ یَنتَصِرُونَ٣٩﴾.
«و» بهشتیان «کسانی هستند که چون به آنان تعدی» و ستمی از سوی تجاوزگری «رسید، انتقام میگیرند» زیرا ضعف نشان دادن و تسلیم شدن در برابر تجاوزگر، از اوصاف کسانی نیست که خدای عزوجل عزتمندشان گردانیده، آنجاکه فرموده است: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ﴾ [المنافقون: 8]. «و عزت از آن خدا و رسولش و مؤمنان است» لذا مؤمنان باید بدانند که انتقام کشی در هنگام تجاوز فضیلت است و ناتوانی و خواری و ذلتپذیری از اوصافشان نیست بلکه این صفات؛ صفات کافران به خدای عزوجل و جاهلان به وی میباشد.
باید دانست که در میان این آیه کریمه و ﴿وَإِذَا مَا غَضِبُواْ هُمۡ یَغۡفِرُونَ﴾ [الشورى: 37] «و چون خشمگین شوند، گذشت میکنند»، هیچ تعارضی نیست زیرا هر یک از این دو آیه، مجال و موضع خاص به خود را دارد از آن روی که عفو بر دو قسم است:
1- عفوی که سبب فرونشاندن فتنه و آرامش بخشیدن به اوضاع و بازگشت جانی از جنایتش میباشد، که چنین عفوی ستوده است و آیات عفو بر آن حمل میشود و چنین عفو و گذشتی، از اخلاق متعارف در تعامل میان یک امت واحده است.
2- عفوی که سبب جرأتمندی ستمگر و درازدستی وی در گمراهیش و به استضعاف کشیدن امت باشد، ناپسند و ناستوده است. که آیات وارده درباره لزوم انتقام کشیدن بر آن حمل میشود و اینگونه انتقامکشی، در مقاومت علیه دشمن خارجی و در هنگام غصب حق واجب است. البته مثالهای روشنگر در هردو مورد بسیار است، از جمله مثالها در مورد عفو: عفو یوسف علیه السلام از برادرانش بود، با آنکه او بر مؤاخذه ایشان قدرت داشت همچنین از جمله این مثالها، عفو رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از اهل مکه بعد از فتح آن بود، همین طور عفو ایشان از «غورث بن حارث» هنگامی که شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را درحالیکه ایشان در خواب بودند گرفت و از غلاف کشید و در این حال رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیدار شدند و بر او با هیبت چنان نهیب زدند که شمشیر ایشان از دستش افتاد و ایشان شمشیر خود را گرفتند آنگاه اصحابشان را فراخوانده و آنها را از توطئه او علیه جان خویش آگاه کردند و سپس عفوش نمودند.
و از جمله مثالها در مورد انتقام، این روایت است: روزی زینب رضی الله عنها به عائشه رضی الله عنها روی کرد و او را دشنام میداد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را از این کار نهی کردند اما از دشنام دادن بازنایستاد آنگاه به عائشه فرمودند: «دونک فانتصری: اینک تو آزادی پس انتقام بگیر!». در روایت دیگری آمده است که عائشه رضی الله عنها گفت: «چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من اجازه دادند، زینب را چنان کوبیدم که آب دهانش خشک شد».
﴿وَجَزَٰٓؤُاْ سَیِّئَةٖ سَیِّئَةٞ مِّثۡلُهَاۖ فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِینَ٤٠﴾.
«و جزای بدی، بدیای مانند آن است» خدای سبحان این حقیقت را روشن میسازد که شیوه عدالت در امر انتقام کشی، همانا بسنده کردن بر رعایت برابری دراین باره است، نه در پیش گرفتن زیاده روی در انتقام. مجاهد و سدی گفتهاند: «مراد از این بدی همانند، دادن پاسخی است که مماثل و همانند تعدی طرف مقابل باشد، مثلا اگر کسی به تو گفت: خدا خوارت سازد! تو هم در پاسخش بگو: خدا خودت را خوار سازد. بیآنکه تجاوز کنی و جواب یک سخن را با بیشتر از آن بدهی». «پس هرکه درگذرد و به اصلاح آورد» یعنی: هرکس از ستمگرخویش در گذرد و با عفو نمودن از وی در هنگام قدرت یافتن بر انتقام کشی، رفتاری نیک و اصلاح منشانه با وی در پیش گیرد؛ «پاداش او بر عهده خداست» و این پاداش نزد وی ضایع نمیشود. اما باید دانست که عجز و ذلت پذیری، از فضایل نیست بلکه نشانه پستی و دنائت است. یعنی: خدای سبحان بر آن عفو و گذشتی پاداش میدهد که انسان در آن، بر گرفتن حقش و انتقامکشی از ستمگرش قادر باشد ولی این کار را برای رضای خدا عزوجل فرو گذارد. «به راستی خدا ظالمان را دوست نمیدارد» یعنی: کسانی را که به ظلم آغاز میکنند، دوست ندارد، نهکسانی را که پاسخ ظلم را با انتقام کشی میدهند همچنین او کسانی را که در انتقامکشی تعدی کرده و در آن از حد درمیگذرند، دوست ندارد زیرا تجاوز از حد، خود ظلم است.
﴿وَلَمَنِ ٱنتَصَرَ بَعۡدَ ظُلۡمِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ مَا عَلَیۡهِم مِّن سَبِیلٍ٤١﴾.
«و هرکه بعد از ستمی که دیدهاست» یعنی: بعد از آنکه ظالم در حق وی ستمی نمودهاست «انتقام گیرد پس آن گروه؛ بر آنان هیچ راهی نیست» یعنی: آنان مورد ملامت، مؤاخذه یا مجازات قرار نمیگیرند زیرا حق گرفتن قصاص در جنایات عمدی و در دشنام دادن و بد گفتن، برای مجنی علیه (کسی که بر وی جنایتیرفته است) همچنین ضمان (غرامت) در جنایات غیر عمد ـ مانند اتلافها ـ شرعا ثابت است؛ و در این موارد، معامله همانند و بالمثل جواز دارد، نه تجاوز.
﴿إِنَّمَا ٱلسَّبِیلُ عَلَى ٱلَّذِینَ یَظۡلِمُونَ ٱلنَّاسَ وَیَبۡغُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّۚ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ٤٢﴾.
«جز این نیست که راه» ملامت و ایراد و مجازات «تنها بر کسانی است که به مردم ستم میکنند» یعنی: آغازگر تعدی و تجاوز بر آنانند «و در روی زمین به ناحق سر بر میدارند» یعنی: بر جان و مال مردم به ناحق تعدی کرده و با ستمگری و سلب و غصب حق مردم، بر آنان تکبر و گردنکشی میکنند «آن گروه» در برابر ظلم و گردنکشی و تجاوز خویش «عذابی دردناک در پیش دارند» در روز قیامت.
﴿وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَٰلِکَ لَمِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ٤٣﴾.
«و هرکه صبر کند» بر آزار و تعدی دیگران و دست به انتقامکشی نزند «و درگذرد» از ستمگرش، بعد از آنکه بر انتقام کشی و باز پس گیری حقش از او قدرت یافت «قطعا این» صبر و گذشت و خویشتنداری «از عزم امور است» یعنی: از امور ستوده و سترگ و شایسته سپاس است که بر آن ثواب و ثنا مترتب میشود زیرا انسان خشمگین، در این صبر و حوصلهمندی از خود ثبات نشان داده و اسیر شهوت انتقامکشی نشده است. در حدیث شریف آمده است: «وما زاد الله عبدا بعفو إلا عزا». «خدای عزوجل بر بندهای به سبب عفو وی، جز عزت نمیافزاید». شاه ولی الله دهلوی رحمه الله میگوید: «گذشت از حق خویش عزیمت و انتقام گرفتن رخصت است و انتقام کشی برای ضعفای قوم لازم است مگر آنکه درگذرند».
کلبی و فراء در بیان سبب نزول آیات «43 ـ 41» روایت کردهاند که: این آیات درباره ابوبکر صدیق رضی الله عنه نازل شد زیرا هنگامی که یکی از انصار وی را دشنام داد، ابوبکر رضی الله عنه نخست پاسخ گفت ولی بعد از آن خود را نگاه داشت و انتقامی نکشید.
﴿وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن وَلِیّٖ مِّنۢ بَعۡدِهِۦۗ وَتَرَى ٱلظَّٰلِمِینَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ یَقُولُونَ هَلۡ إِلَىٰ مَرَدّٖ مِّن سَبِیلٖ٤٤﴾.
«و هرکه را خدا گمراه کند» بهسبب رضایش به کفر «پس بعد از وی او را هیچ کارسازی نیست» یعنی: بعد از خدا عزوجل هیچ کسی برایش نیست که هدایتش را برعهده گیرد و یاریش دهد «و ستمکاران را» یعنی: مشرکان تکذیبکننده رستاخیز و زندگی پس از مرگ را «میبینی، که چون عذاب را بنگرند» یعنی: چون بهسوی دوزخ بنگرند «میگویند: آیا راهی برای برگشتن» به دنیا «هست؟» که نیست!.
﴿وَتَرَىٰهُمۡ یُعۡرَضُونَ عَلَیۡهَا خَٰشِعِینَ مِنَ ٱلذُّلِّ یَنظُرُونَ مِن طَرۡفٍ خَفِیّٖۗ وَقَالَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِینَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِیهِمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ أَلَآ إِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ فِی عَذَابٖ مُّقِیمٖ٤٥﴾.
«و آنان را میبینی که چون بر آتش دوزخ عرضه دارندشان، از خواری فروتن شدهاند» یعنی: بهسبب خواری و زبونیای که به آنان پیوسته است، فروتن و متواضع شدهاند «به گوشه چشم نیمگشاده مینگرند» یعنی: از شدت خوف وهراس، دزدانه و ذلیلانه، زیر چشمی بهسوی دوزخ مینگرند «و اهل ایمان گفتند: قطعا زیانکاران» کامل همانا «کسانی هستند که روز قیامت به خود و خانواده خویش زیان زدهاند» زیان زدنشان به خودشان به این است که خود را در آتش دوزخ وعذاب جاودان آن درافگنده و به چنگال عذاب سپردهاند، بیآنکه کمترین امیدی به نجات خویش داشته باشند اما زیان زدنشان به خانوادههایشان در این استکه: سبب گمراهی آنان شدهاند پس اگر خانوادههایشان با آنان در دوزخ باشند، از وجود آنان هیچ سودی نمیبرند و اگر خانوادههایشان در بهشت باشند، نیز میانشان مانع و حایلی ابدی افگنده شده لذا با جدایی از همدیگر، به آنها زیان رساندهاند «آگاه باشید که ستمکاران در عذابی پایدارند» که هیچ پایانی ندارد.
و این، پایان سخن مؤمنان، یا تصدیقی از سوی خداوند عزوجل بر سخنانشان است.
﴿وَمَا کَانَ لَهُم مِّنۡ أَوۡلِیَآءَ یَنصُرُونَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِۗ وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن سَبِیلٍ٤٦﴾.
«و جز الله برایشان دوستانی نیست که آنها را نصرت دهند» و در این مقام و موقف، عذاب را از آنان دفع کنند «و هرکه را خدا گمراه کند، هیچ راهی برایش» بهسوی نجات «نیست».
﴿ٱسۡتَجِیبُواْ لِرَبِّکُم مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ یَوۡمٞ لَّا مَرَدَّ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۚ مَا لَکُم مِّن مَّلۡجَإٖ یَوۡمَئِذٖ وَمَا لَکُم مِّن نَّکِیرٖ٤٧﴾.
«پروردگارتان را اجابت کنید» یعنی: به ندای دعوت پروردگارتان بهسوی ایمان به او، به کتابها و پیامبرانش و به هر آنچه که شما را به سوی آن فرامیخواند، لبیک بگویید «پیش از آنکه از جانب الله روزی بیاید» یعنی: روز عذابی «که آن را برگشتی نیست» و هیچ کسی آن را برگردانده نمیتواند، یا اینکه، خدای عزوجل خود پس از آنکه به آن حکم نموده، آن را بر نمیگرداند. که مراد از آن: روز قیامت، یا روز مرگ است «در آن روز، برای شما هیچ پناهگاهی نیست» که به آنپناه برید «و برای شما هیچ منکری نیست» یعنی: شما در آن روز هیچ منکری را نمییابید که عذابی را که بر شما فرود آمده، انکار کند و آن را ناپسند بداند و خودتان نیز قدرت انکار چیزی از گناهان خویش را ندارید زیرا اعمالتان در کارنامههایتان ثبت شده است و زبآنها و اندامها و پوستهایتان نیز به آن گواهی میدهد لذا از عذاب خدا عزوجل هیچ پناهگاهی جز بهسوی خود وی وجود ندارد.
﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ عَلَیۡهِمۡ حَفِیظًاۖ إِنۡ عَلَیۡکَ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُۗ وَإِنَّآ إِذَآ أَذَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِنَّا رَحۡمَةٗ فَرِحَ بِهَاۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَیِّئَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡ فَإِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ کَفُورٞ٤٨﴾.
«پس اگر رویگردان شدند» از اجابت ندای حق «ما تو را بر آنان نگهبان» اعمالشان «نفرستادیم» تا آنان را در برابر اعمالشان محاسبه کنی پس ما تو را ناظر و مراقب آنان نگماردهایم «بر عهده تو جز پیامرسانی» آن پیامهایی که مأمور ابلاغ آنها به مردم شدهای «نیست» و جز این، هیچ تکلیف دیگری بر عهده نداری و تو این مأموریت را بهدرستی انجام دادهای «و ما چون رحمتی از جانب خود به انسان بچشانیم» یعنی: نعمتی مانند سلامتی، توانگری، امنیت و غیره «بدان شاد شود» یعنی: به سبب آن نعمت، سرمست و مغرور و متکبر میگردد «و اگر به آنان مصیبتی برسد» یعنی: بلا، بیماری، فقر، یا ترسی برسد «بهسبب آنچه دستهای آنان پیش فرستاده است» از گناهان «آنگاه انسان ناسپاس است» تمام نعمتها را فراموش کرده و فقط از بلا یادآوری میکند و در علت و سبب فرود آمدن آن هیچ تأمل نمیورزد پس این ناسپاسیای است آشکار. تعبیر «دستهای آنان پیشفرستادهاست»، از آن روی است که بیشتر اعمال با دست انجام میشود. البته نمودهای ناسپاسی، در مردان کمتر و در زنان بیشتر دیده میشود. چنانکه در حدیث شریف آمده است: «ای گروه زنان! صدقه بدهید زیرا من شما را اکثریت اهلدوزخ دیدهام. در این هنگام زنی گفت: به چه سبب ای رسول خدا؟ فرمودند: «لأنکن تکثرن الشکایة و تکفرن العشیر، لو أحسنت إلی احداهن الدهر، ثم ترکت یوما قالت ما رأیت منک خیرا قط». «زیرا شما (از زندگی) بسیار شکایت میکنید و شوهران را ناسپاسی مینمایید؛ اگر به یکی از زنان تمام عمر نیکی کنی، سپس این نیکی را فقط یک روز از وی دریغ داری، میگوید: من هرگز از تو هیچ خیری ندیدهام!».
﴿لِّلَّهِ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُۚ یَهَبُ لِمَن یَشَآءُ إِنَٰثٗا وَیَهَبُ لِمَن یَشَآءُ ٱلذُّکُورَ٤٩﴾.
«فرمانروایی آسمآنها و زمین از آن خداوند است» یعنی: حق تعالی صاحب اختیار و مالک تصرف در آنهاست به هرگونه که بخواهد پس نه برای آنچه که او داده است، بازدارندهای است و نه برای آنچه که بازداشته است، دهندهای و دلیل آن این است که: «هر چه بخواهد میآفریند» از خلق و نشانه آن این است که: «به هرکس بخواهد، فرزندان دختر و به هرکس بخواهد، فرزندان پسر میبخشد» یعنی: به هرکس که بخواهد، دخترانی چند میبخشد درحالیکه هیچ پسری با آنان نیست و به هرکس که بخواهد، پسرانی چند میبخشد؛ در حالیکه هیچ دختری با آنان نیست.
﴿أَوۡ یُزَوِّجُهُمۡ ذُکۡرَانٗا وَإِنَٰثٗاۖ وَیَجۡعَلُ مَن یَشَآءُ عَقِیمًاۚ إِنَّهُۥ عَلِیمٞ قَدِیرٞ٥٠﴾.
«یا برایشان پسران و دختران را جمع میکند» یعنی: به بعضی از خلقش هم فرزند پسر و هم فرزند دختر میدهد و دختران و پسران ـ هردو ـ را به وی میبخشاید. پس معنای (یزوجهم) در اینجا، جمع کردن میان پسران و دختران است «و هرکه را بخواهد، عقیم میگرداند» یعنی: او را سترون و فاقد قدرت باروری و بارورسازی میگرداند که نه برایش فرزند پسری به دنیا آید و نه فرزند دختری «هر آینه اوست دانای توانا» یعنی: او به کسانی که سزاوار بخشودن هر قسم از ایناقسام موالید میباشند، بسیار دانا و بر بخشیدن موالید با این گونه تفاوتها، بسی تواناست زیرا این نشانه کمال قدرت وی است که به هرکس هر چه بخواهد؛ از انواع نسلها میبخشد. شاید ذکر دختران پیش از پسران در آیه کریمه، برای خوشحال ساختن دلهای پدران و شادباشگفتن به آنان در تولد دختران باشد؛ بهمثابه ردی بر پندارهای جاهلانه اعراب که تولد دختر را بلایی بزرگ برای خود میدانستند. چنانکه ایله بن اسقع میگوید: «از یمن و خجسته بودن زن است که نخست قبل از فرزند پسر، فرزند دختر به دنیا آورد چنان که خداوند عزوجل نیز دختران را بر پسران مقدم ذکر کرده و فرموده است: ﴿یَهَبُ لِمَن یَشَآءُ إِنَٰثٗا وَیَهَبُ لِمَن یَشَآءُ ٱلذُّکُورَ﴾ [الشورى: 49]». در حدیث شریف آمده است که: «چون (در هنگام مقاربت) آب مرد برآب زن سبقت گیرد، فرزند، پسر خلق میشود و چون آب زن بر آب مرد سبقت گیرد، فرزند، دختر خلق میشود».
ملاحظه میکنیم که نص قرآنی در این دو آیه، بر غالب انواع موالید بشری تصریح کرده و از ذکر موارد نادر، همچون تولد فرزند خنثی سکوت نموده است زیرا مبنای کار، بر غالب و اکثر است و حالات نادر نیز در عموم سخن داخل میشود.
بیشتر مفسران برآنند که حکم این آیات در حق تمام مردم عام است زیرا دلیلی برای تخصیص آن وجود ندارد، از آن روی که هدف آیه کریمه، بیان نافذ بودن قدرت الهی در آفرینش اشیاء بر آنگونه که بخواهد و اراده کند، میباشد. ولی با این وجود، مفسران برای هر حالت از چهار مورد یادشده در آیه کریمه، مثالهایی را از انبیای عظام علیهم السلام بیان کردهاند تا مایه تسلی خاطر انسآنهایی باشد که از داشتن دختر یا پسر محروم میگردند؛ مثال حالت اول: لوط و شعیب علیهماالسلام اند که فقط فرزند دختر داشتند نه فرزند پسر. مثال حالت دوم: ابراهیم علیه السلام است که جز فرزند پسر، فرزند دختری نداشت. مثال حالت سوم: سیدنا محمد صلی الله علیه و آله و سلم اند که چهار فرزند پسر داشتند و چهار فرزند دختر؛ پسرانشان: قاسم، طاهر، عبدالله و ابراهیم ودخترانشان: زینب، رقیه، امکلثوم و فاطمه بودند و همه اینها از خدیجه رضی الله عنها به دنیا آمدند، بجز ابراهیم که از ماریه قبطیه به دنیا آمد. و مثال حالت چهارم: عیسی و یحیی علیهماالسلام اند که نه فرزند دختری داشتند و نه فرزند پسری.
﴿وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ ٱللَّهُ إِلَّا وَحۡیًا أَوۡ مِن وَرَآیِٕ حِجَابٍ أَوۡ یُرۡسِلَ رَسُولٗا فَیُوحِیَ بِإِذۡنِهِۦ مَا یَشَآءُۚ إِنَّهُۥ عَلِیٌّ حَکِیمٞ٥١﴾.
«و هیچ بشری را نرسد» یعنی: سزاوار شأن هیچ بشری در دنیا نیست «که خدا با او سخن گوید، جز از راه وحی» که به او وحی کند و آن کلام به وی الهام شود، یعنی بر قلب وی افگنده شود؛ چنانکه پروردگار متعال بر مادر موسی علیه السلام وحی کرد که او را در نیل بیفگند و به ابراهیم علیه السلام وحی کرد که فرزندش را ذبح کند. البته وحی عبارت است از: خبر دادن به سرعت به طور پنهانی، یا القای یک چیز در قلب انسان به وسیله الهام در بیداری، یا در خواب. البته این معنی شامل تکلم بیواسطه نیز میشود چنان که در حدیث معراج آمدهاست. «یا» سزاوار شأن هیچ بشری در دنیا نیست که خداوند عزوجل با او سخن گوید، جز «از فراسوی حجابی» چنانکه پروردگار متعال با موسی علیه السلام از پشت حجاب سخن گفت. مراد خداوند متعال از (من وراء حجاب) این است که: کلام حق تعالی از آنجایی شنیده میشود که او خود در آنجا دیده نمیشود پس مراد، پرده و حجاب معروف در میان خلایق نیست چنان که در حدیث شریف آمده است: «حجاب پروردگار نور است». شایان ذکر است که سخنگفتن بیواسطه خداوند عزوجل با ابلیس، وحیی از جانب او برای وی نامیده نمیشود.
«یا فرستادهای بفرستد» یعنی: فرشتهای را بفرستد «پس بهاذن الله هر چه او بخواهد وحی میکند» یعنی: آن فرشته به فرمان خداوند عزوجل و توفیق او، آنچه را که حق تعالی بخواهد به پیامبری از بشر وحی میکند «هرآینه الله بلند مرتبه باحکمت است» یعنی: والامرتبه و برتر است از صفات نقص؛ باحکمت است در تمام احکام خویش پس آنچه را که حکمتش اقتضا کند، انجام میدهد از این روی، گاهی با واسطه سخن میگوید و گاهی بیواسطه.
باید دانست که حقیقت وحی نسبت به تمام پیامبران علیهم السلام یک چیز است اما مظاهر و انواع آن متعدد میباشد، که در این آیه کریمه، فقط سه نوع از آن ذکر شده است. گفتنی است؛ همه انواع وحیی که ذکر شد، بر رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل گردید.
سبب نزول آیه کریمه این بود که یهودیان به رسولاکرم صلی الله علیه و آله و سلم گفتند: اگر تو بهراستی نبی هستی پس چرا با خداوند سخن نمیگویی و بهسوی وی نمینگری چنان که موسی علیه السلام با وی سخن گفت؟ پس این آیه کریمه نازل شد و به این حقیقت اشاره نمود که موسی علیه السلام بهسوی خداوند متعال ننگریسته است.
﴿وَکَذَٰلِکَ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا کُنتَ تَدۡرِی مَا ٱلۡکِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِیمَٰنُ وَلَٰکِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِی بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّکَ لَتَهۡدِیٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٥٢﴾.
«و همینگونه روحی از امر خویش را بهسوی تو وحی کردیم» یعنی: چنانکه به پیامبران قبل از تو وحی فرستادیم همچنین بهسوی تو قرآن را که از امر ما است، وحی فرستادیم. قرآن «روح» است زیرا وسیله هدایت انسآنها و حیات بخش آنها از مرگ کفر میباشد که قلبها به وسیله آن زنده شده و جآنها از آن به نشاط و طراوت در میآیند «و تو پیشتر نمیدانستی که کتاب چیست» زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امی بودند، نه میخواندند و نه مینوشتند «و نمیدانستی که ایمان کدام است؟» یعنی: تو قبل از نبوت معنای ایمان و تفاصیل شرایع و احکام دینی را نمیشناختی. حق تعالی ایمان را به یادآوری مخصوص ساخت زیرا ایمان رأس و اساس همه شرایع و احکام است.
باید دانست که این آیهکریمه، نفیکننده حقیقت ایمان از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیست زیرا انبیا علیهم السلام قبل از مبعوث شدن به نبوت نیز از جهل به خداوند عزوجل و صفات آن و شک آوردن در چیزی از این حقایق معصوم بودهاند و روایات متعددی در این مورد که انبیا علیهم السلام را از این نقیصه تنزیه میکند، در دست است بلکه چنانکه گفتیم؛ مراد از «ایمان» در اینجا، شرایع و احکامی اند که بر وحی الهی متکی میباشند، یعنی: تو قبل از نبوت تفاصیل شرایع و احکام دینی را نمیشناختی. گفتنی است؛ آیه کریمه دلیل بر آن است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قبل از نبوت نیز به شریعتی از شرایع انبیای پیشین متمسک نبودهاند.
«ولی وحی را نوری گردانیدیم که هرکه از بندگان خود را بخواهیم به وسیله آن هدایت میکنیم» یعنی: وحی قرآن را به تو، روشنی و راهنمائیای بر توحید و ایمان و راه و روشهای زندگی گردانیدیم که به وسیله آن، هرکه را که هدایت وی را خواسته باشیم، هدایت کرده و او را از تاریکیهای جهالت و گمراهی بهسوی نور هدایت و علم بیرون میآوریم و بهسوی دین حق راهنمون میشویم «و قطعا تو بهسوی راهی راست» که اسلام است «هدایت میکنی» یعنی: فرامیخوانی و راهنمون میشوی.
﴿صِرَٰطِ ٱللَّهِ ٱلَّذِی لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ أَلَآ إِلَى ٱللَّهِ تَصِیرُ ٱلۡأُمُورُ٥٣﴾.
«راه همان خدایی که آنچه در آسمآنها و آنچه در زمین است، از آن اوست» در فرمانروایی، در آفرینش و در بندگی «آگاه باشید که کارها به سوی خدا بازمیگردد» یعنی: در روز قیامت، تمام امور خلایق بهسوی خداوند عزوجل باز میگردد نه بهسوی غیر وی پس اوست که درباره آنان داوری میکند.
مکی است و دارای (89) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره به سبب آنکه در برگیرنده اوصاف بعضی از مظاهر دنیا و بهرههای فانی آن و مقایسه آنها با نعمتهای آخرت است، «زخرف» نامیده شد. زخرف: طلا، یا آرایشها و تجملات است.
﴿حمٓ١ وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُبِینِ٢ إِنَّا جَعَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِیّٗا لَّعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٣﴾.
خوانده میشود: «حاء، میم» و این دو حرف، از حروف مقطعه است. «سوگند به کتاب مبین. هرآینه ما آن را قرآنی عربی قراردادیم» خداوند عزوجل به خود قرآن بر این حقیقت سوگند یاد میکند که قرآن هدایت و روشنی و نور است و معانی و الفاظ آن واضح و آشکار میباشد. سبب وضوح و آشکار بودن قرآن هم این است که حق تعالی آن را به زبان عربی نازل کرده است. خاطر نشان میشود که کتاب هر پیامبری بهزبان قومش نازل شدهاست. «باشد که تعقل کنید» یعنی: ایگروه عرب! ما قرآن را به زبان عربی نازل کردیم تا شما آن را بفهمید و معانی آن را درک کرده احکام، آیات و اندرزهای آن را فراگیرید زیرا قرآن در بالاترین درجات بلاغت، بیان و فصاحت قرار داشته، تبیینکننده و روشنگر مقاصد و تسهیلکننده فهم و دریافت مفاهیم است.
اما باید دانست که فرود آوردن قرآن به زبان عربی، دلیل بر آن نیست که قرآن کتابی باشد مخصوص به قوم عرب نه دیگران زیرا نصوص قرآن بر جهانی بودن اسلام و عمومیت آن برای همه عالم انسان و جن دلالت قطعی دارند، از این جهت ابنزید ﴿لَّعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ﴾ را به «لعلکم تتفکرون: تا شما تفکر و اندیشه کنید» تفسیرکرده است و این تفسیر بهنظر اولی میرسد زیرا بنابراین تفسیر، این خطاب برای همه عرب و عجم عام میشود اما بنا بر تفسیر ابن عیسی که در معنای ﴿لَّعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ﴾ میگوید: «تا شما احکام و معانی آن را بفهمید»؛ خطاب مخصوص بهاعراب میشود و عجم را در بر نمیگیرد.
﴿وَإِنَّهُۥ فِیٓ أُمِّ ٱلۡکِتَٰبِ لَدَیۡنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ٤﴾.
«و هر آینه این قرآن در ام الکتاب» یعنی: در لوح محفوظ «نزد ما بلندقدر حکیم است» یعنی: قرآن نزد ما در لوح محفوظ، بلندمرتبه، برخوردار از شرف و فضلی بس عظیم و دارای الفاظ و بیانی محکم و استوار است که هیچ اختلاف و تناقضی در آن وجود ندارد.
علما از این آیه کریمه و آیه: ﴿فِی صُحُفٖ مُّکَرَّمَةٖ١٣ مَّرۡفُوعَةٖ مُّطَهَّرَةِۢ١٤﴾ [عبس: 13-14] چنین استنباط کردهاند که شخص بیوضوء، نباید قرآن را مساس کند زیرا فرشتگان، همه مصاحف و از جمله قرآن را در ملا اعلی بزرگ میدارند پس اهل زمین به این کار سزاوارترند، چراکه قرآن بهسوی آنها نازل شده و خطابش متوجه آنان است.
﴿ أَن کُنتُمۡ قَوۡمٗا مُّسۡرِفِینَ٥﴾.
«آیا به صرف اینکه شما قومی از حد گذشته هستید» یعنی: فقط به سبب اینکه شما مشرکان قومی فرورفته در گزافکاری و زیادهروی بوده و بر آن پای میفشارید؛ «ذکر را از شما اعراضکرده باز میداریم» نه! هرگز چنین نمیکنیم. صفحا: از این سخن اعراب است: «صفحت عنه: از او روی برگردانیدم». زیرا وقتی از کسی اعراض کنید؛ یک طرف روی و گردن خود را از او برمیگردانید. کسائی گفتهاست: «معنی این است که آیا پند قرآن را از شما بازمیداریم تا نه بدان مورد موعظه قرار گیرید و نه بدان امر شوید؟». قتاده در تعلیقی بر تفسیر:﴿أَفَنَضۡرِبُ عَنکُمُ ٱلذِّکۡرَ صَفۡحًا﴾ [الزخرف: 5] میگوید: «به خدا سوگند؛ اگر در آن هنگام که اوایل این امت، قرآن را رد کردند، قرآن از میانشان برداشته میشد، آنها هلاک میشدند اما خداوند عزوجل به آنان با رحمت خویش بازگشت و نزول قرآن را بر آنان استمرار داد و در مدت بیست سال ـ یا به مدتی که خواسته بود ـ آنان را بهسوی قرآن فراخواند». ابن کثیر میگوید: «قتاده در این سخن به معنایی ظریف و دقیق اشاره کرده است زیرا او میگوید: باری تعالی از لطف و رحمتی که بر این امت دارد، دعوتشان بهسوی خیر و اندرز حکیمانه را ـ که همانا قرآن است ـ فرونگذاشت، هرچند آنان از حد گذشته و از این دعوت رویگردان بودند بلکه پیوسته آنها را به سوی آن فراخواند تا کسانی را که هدایتشان را مقدر نموده، به وسیله آن هدایت کند و بر کسانی هم که شقاوت و گمراهی را مقدر کرده، حجت را تمام نماید».
﴿وَکَمۡ أَرۡسَلۡنَا مِن نَّبِیّٖ فِی ٱلۡأَوَّلِینَ٦﴾.
«و چه بسیار پیامبرانی که در میان پیشینیان» یعنی: در میان امتهای پیشین «فرستادیم».
﴿وَمَا یَأۡتِیهِم مِّن نَّبِیٍّ إِلَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ٧﴾.
«و هیچ پیامبری نزد آنان نمیآمد مگر اینکه او را به استهزا میگرفتند» همانند استهزا و تمسخر قومت به تو. این آیه تسلیت و دلجوئیای برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روبرو شدنشان با استهزای قومشان است.
﴿فَأَهۡلَکۡنَآ أَشَدَّ مِنۡهُم بَطۡشٗا وَمَضَىٰ مَثَلُ ٱلۡأَوَّلِینَ٨﴾.
«پس نیرومندتر از آنان را از روی دست درازی هلاک ساختیم» یعنی: مردمی را که از گروه قریش در دراز دستی و نیرومندی، قوی پنجهتر و نیرومندتر بودند ـ همانند قوم عاد و ثمود ـ نابود کردیم «و مثل پیشینیان گذشت» در قرآن، نه یکبار بلکه بهتکرار. یعنی: شما در قرآن از اخبارشان آگاه شدهاید پس از سرنوشتی مانند سرنوشت آنان حذر کنید.
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡعَلِیمُ٩﴾.
«و اگر از آنان بپرسی: آسمآنها و زمین را چه کسی آفریده؟ قطعا میگویند: آنها را خداوند غالب دانا آفریده است» یعنی: اگر از این گروه کفار زیادهرو در میان قومتبپرسی: چهکسی این کهکشآنهای بالا و پایین را آفریده است؟ بدون شک اقرار میکنند که خداوند عزوجل آفریننده آنهاست و منکر این حقیقت نمیشوند زیرا مشرکان قریش مانند دهریان و ملحدان، منکر یگانگی خدای عزوجل در آفرینش عالم نبودند بلکه آنها اشخاص نیکوکار و صالح و بتان را با حق تعالی در پرستش شریک میساختند تا به پندار خود، آنان را در میان خود و میان آفریننده کل هستی واسطه قرار دهند. که دعوت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در راستای ابطال این واسطههای دروغین و برپا داشتن عقیده توحید بود.
﴿ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ مَهۡدٗا وَجَعَلَ لَکُمۡ فِیهَا سُبُلٗا لَّعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ١٠﴾.
«همان کسی که این زمین را برای شما مهدی گردانید» مهد: فرش است. یعنی زمین را آسایشگاه شما گردانید «و برای شما در زمین راههایی ساخت» که در آنها به هر سمت و سویی که بخواهید، راه میپیمایید «باشد که راه یابید» بهسوی مقاصد و منافع خویش؛ با پیمودن آن راهها.
﴿وَٱلَّذِی نَزَّلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءَۢ بِقَدَرٖ فَأَنشَرۡنَا بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّیۡتٗاۚ کَذَٰلِکَ تُخۡرَجُونَ١١﴾.
«و همان کسی که آبی بهاندازه» یعنی: به مقداری از آب که برای کشاورزی و آب نوشیدنی خود و چهارپایانتان نیاز دارید «از آسمان فرود آورد» پس نه آب را از مقدار نیازتان کمتر فرو فرستاد و نه بیشتر تا کشتزارهایتان نابود نگشته و منازلتان ویران نگردد و خود شما نیز در اثر غرقشدن نابود نشوید. «پس به وسیله آن سرزمینی مرده را زنده گردانیدیم» یعنی با آن آب، سرزمینی بیآب و علف را زنده گردانیدیم «همینگونه بیرون آورده میشوید» یعنی: همین گونه از قبرهایتان زنده برانگیخته میشوید. بدینسان، حق تعالی هم بر توحید و هم بر معاد، حجت اقامه کرد.
﴿وَٱلَّذِی خَلَقَ ٱلۡأَزۡوَٰجَ کُلَّهَا وَجَعَلَ لَکُم مِّنَ ٱلۡفُلۡکِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ مَا تَرۡکَبُونَ١٢ لِتَسۡتَوُۥاْ عَلَىٰ ظُهُورِهِۦ ثُمَّ تَذۡکُرُواْ نِعۡمَةَ رَبِّکُمۡ إِذَا ٱسۡتَوَیۡتُمۡ عَلَیۡهِ وَتَقُولُواْ سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا کُنَّا لَهُۥ مُقۡرِنِینَ١٣﴾.
«و همان کسی که همه زوجها را آفرید» یعنی: حق تعالی همه اقسام، اصناف و گونههای موجوداتی را که بنای هستیشان را براساس اصل زوجیت قرار داده، آفرید. بهقولی معنی این است: او حیوانات و نباتات را نرینه و مادینه آفرید و همینطور از هر صنفی از مخلوقات زمین، نر و مادهای آفرید. گفتنی است که امروزه در روشنی علوم جدید، فرازهایی از اعجاز این آیه کریمه جلوهگر شده است. «و برای شما از کشتیها و از چهارپایان آنچه را که بر آن سوار شوید، قرار داد تا بر پشت آنها» یعنی: تا بر پشت آنچه که بر آنها ـ از کشتیها یا چهارپایان ـ سوار میشوید؛ «راست بنشینید و سپس چون بر آنها برنشستید، نعمت پروردگارتان را» که از رام کردن این وسایل سواری برای شما در بروبحر ارزانی داشته است «یاد کنید وبگویید: پاک است کسی که این مرکوب را برای ما مسخر ساخت» یعنی: آن را برای ما رام کرد «و گرنه ما بر آن توانا نبودیم» یعنی: اگر خداوند عزوجل آن را برای ما رام نمیکرد، ما این توان را نداشتیم که آن را رام خویش سازیم. شایان ذکر است که از منظر قرآن، وسایل سواری به کشتی و شتر محدود نمیشود زیرا ما آیه دیگری داریم که ماشینها، قطارها، هواپیماها و مانند آنها از وسایل سیروسفر جدید را نیز در بر میگیرد و آن آیه این است: ﴿وَٱلۡخَیۡلَ وَٱلۡبِغَالَ وَٱلۡحَمِیرَ لِتَرۡکَبُوهَا وَزِینَةٗۚ وَیَخۡلُقُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٨﴾ [نحل:8] که ترجمه و تفسیر آن گذشت.
﴿وَإِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ١٤﴾.
«و» آن نعمتها را برای شما آفریدیم تا بگویید: «به راستی که ما بهسوی پروردگارمان بازمیگردیم» در سرای آخرت. پس سفر و گذر بزرگ؛ همانا بازگشت بهسوی خداوند متعال در عالم معاد است تا هرکس را در برابر کار و کردارش جزا دهد. در حدیث شریف به روایت ابن عمر رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در هنگام سفر ـ چون سوار مرکب خویش میشدند ـ سه بار تکبیر گفته و آنگاه میخواندند: ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا کُنَّا لَهُۥ مُقۡرِنِینَ١٣ وَإِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ١٤﴾ [الزخرف: 13-14] سپس چنین دعا میکردند: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُکَ فِى سَفَرِنَا هَذَا الْبِرَّ وَالتَّقْوَى وَمِنَ الْعَمَلِ مَا تَرْضَى اللَّهُمَّ هَوِّنْ عَلَیْنَا سَفَرَنَا هَذَا وَاطْوِ عَنَّا بُعْدَهُ اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِى السَّفَرِ وَالْخَلِیفَةُ فِى الأَهْلِ اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِکَ مِنْ وَعْثَاءِ السَّفَرِ وَکَآبَةِ الْمَنْظَرِ وَسُوءِ الْمُنْقَلَبِ فِى الْمَالِ وَالأَهْلِ». «بارالها! ما در این سفر خواهان نیکى و تقوى و عملى هستیم که باعث خشنودى تو باشد. بار الها! این سفر را براى ما آسان بگردان و دورى راه را براى ما نزدیک کن. اى الله! تویى همراه ما در این سفر، و تو جانشین ما در خانواده هستى. بار الها! از مشقتهاى سفر، و دیدن مناظر غم انگیز، و تحول ناگوار در مال و خانواده به تو پناه می برم». و چون از سفر به نزد خانواده خویش بازمیگشتند، میگفتند: «آیبون تائبون إنشاءالله عابدون لربنا حامدون». «توبه کننده بازگشت کردهایم و اگر خدا بخواهد برای او ـ که پروردگار ما است ـ عبادتگر و ستایشگریم». گفتنی است که خداوند عزوجل در سوره «هود/41»، دعای دیگری را برای ما بر زبان نوح علیه السلام آموزش داده است که چون به کشتی سوار میشویم، باید آن دعا را بخوانیم و آن این دعاء است: ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ مَجۡرٜىٰهَا وَمُرۡسَىٰهَآۚ إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٞ رَّحِیمٞ﴾ [هود:41] که تفسیر آن گذشت.
﴿وَجَعَلُواْ لَهُۥ مِنۡ عِبَادِهِۦ جُزۡءًاۚ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَکَفُورٞ مُّبِینٌ١٥﴾.
«و» مشرکان «برایش از بندگانش جزئی قرار دادند» مراد از جزء در اینجا، فرشتگانند زیرا مشرکان ایشان را دختران خدای سبحان میپنداشتند و فرزند جزئی از پدرش میباشد چنان که در حدیث شریف آمده است: «فاطمة بضعة منی». «فاطمه پاره تن من است». «به راستی که انسان بس ناسپاسی آشکار است» زیرا او آشکارا منکر نعمتهای خداوند عزوجل بر خود میشود و از آنجا که نعمتهای خداوند عزوجل بر بنده بسیار واضح و آشکار است، انکار آنها نیز دروغی بس آشکار میباشد چنان که این گروه نادان ـ هنگامی که به باری تعالی نسبت فرزند را دادند ـ همین دروغ بزرگ را در میان آوردند.
﴿أَمِ ٱتَّخَذَ مِمَّا یَخۡلُقُ بَنَاتٖ وَأَصۡفَىٰکُم بِٱلۡبَنِینَ١٦﴾.
«آیا از آنچه میآفریند، خود دخترانی برگرفته و به شما پسران را برگزیده است؟» یعنی: آیا حق تعالی جنس مفضول از دو صنف پسر و دختر را ـ بر طبق پندارهایتان ـ برای خودش برگزیده و جنس فاضل از این دو صنف را به شما اختصاص دادهاست؟ در حالیکه او آفریننده و فعال مایشاء است و همه چیز درگرو امر و اراده وی میباشد؟ چه پندارهای احمقآنهای میتنید!؟.
﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحۡمَٰنِ مَثَلٗا ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ کَظِیمٌ١٧﴾.
«و چون یکی از آنان به تولد آنچه برای رحمان مثل زده خبر داده شود» بهکار بردن مثل در اینجا از آنروی است که فرزند، مماثل و همانند پدرش میباشد. یعنی: چون به یکی از آنان خبر داده شود که فرزند دختری برایت به دنیا آمده است، از این خبر مغموم شده و اثر غم و اندوه بر چهرهاش نمایان میگردد، آنگونه که: «چهرهاش سیاه میگردد» از اندوه و درد تولد دختر، که چرا بهجای وی، آن نوزاد پسر نبوده است «در حالی که او پر از غم میباشد» یعنی: سخت در اندوه فرورفته و چنان از این امر در رنج افتاده است که پر از غم شده ولی اندوه خویش را فرو میخورد.
﴿أَوَ مَن یُنَشَّؤُاْ فِی ٱلۡحِلۡیَةِ وَهُوَ فِی ٱلۡخِصَامِ غَیۡرُ مُبِینٖ١٨﴾.
«آیا کسی که در زر و زیور پرورده میشود و او در صف خصومت ظاهر نمیگردد؟» یعنی: آنگاه که مشرکان دختران را به خداوند سبحان نسبت دادند، در حقیقت کسی را به او نسبت دادند که از شأنش این است تا در زر و زیور پرورش یافته و از اینکه به امور خویش بپردازد، عاجز میباشد و چون به میدان خصومت و جنگ و جدل کشیده شود، به برپا داشتن حجت خویش و دفع خصم هم قادر نیست، از آنروی که عقل وی نقصان داشته و اندیشه وی ضعیف است ـ که زنان غالبا چنین هستند ـ لذا فساد این سخن مشرکان، ثابت و مسلم میباشد.
آیه کریمه دلیل رقت طبع زن و غلبه عاطفه وی بر عقلش و میل و گرایش وی به تجمل و لطافت است. همچنین آیه کریمه دلیل بر آن است که پوشیدن طلا و ابریشم برای زنان مباح و برای مردان حرام میباشد.
﴿وَجَعَلُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةَ ٱلَّذِینَ هُمۡ عِبَٰدُ ٱلرَّحۡمَٰنِ إِنَٰثًاۚ أَشَهِدُواْ خَلۡقَهُمۡۚ سَتُکۡتَبُ شَهَٰدَتُهُمۡ وَیُسَۡٔلُونَ١٩﴾.
«و مدعی شدند که فرشتگان که خود بندگان خدای رحمانند، مادینهاند» یعنی: سخن سابق مشرکان که گفتند: فرشتگان دختران خدایند، متضمن فساد دیگری نیز هست و آن این ادعاست که گویی فرشتگان مادینهاند در حالیکه فرشتگان مخلوقات نورانیای هستند که به نری و مادگی و خنثی بودن وصف نمیشوند «آیا آفرینش آنها را شاهد بودهاند؟» یعنی: آیا در هنگام آفرینش خداوند متعال حاضر بودهاند تا به این امر که فرشتگان مادینهاند، گواهی بدهند؟! یا معنی این است: آیا آفرینش فرشتگان را دیدهاند تا گواهی بدهند که آنها مادینهاند؟ «این گواهی اینان به زودی نوشته خواهد شد» در دیوان اعمالشان تا در برابر آن مجازات شوند «و پرسیده خواهند شد» از این بهتان در روز قیامت.
ابن منذر در بیان سبب نزول آیه کریمه از قتاده روایت کرده است که گفت: جمعی از منافقان گفتند: خداوند با جن خویشاوندی کرده است و از این خویشاوندی فرشتگان پدید آمدهاند!! پس این آیه کریمه در رد سخنشان نازل شد.
﴿وَقَالُواْ لَوۡ شَآءَ ٱلرَّحۡمَٰنُ مَا عَبَدۡنَٰهُمۗ مَّا لَهُم بِذَٰلِکَ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِنۡ هُمۡ إِلَّا یَخۡرُصُونَ٢٠﴾.
«و گفتند: اگر خدای رحمان میخواست ما آنهارا نمیپرستیدیم» یعنی کفار گفتند: ای مؤمنان! اگر خدای رحمان پنداری شما میخواست؛ ما این فرشتگان را نمیپرستیدیم پس این پرستش ما به مشیت اوست. البته این سخن، سخن حقی است که از آن باطلی را خواستهاند زیرا هدفشان از این سخن این است که خداوند عزوجل از عبادتشان برای بتان راضی است! که اینگونه استدلال، قطعا بیپایه و اساس میباشد زیرا مشیت الهی عبارت از ترجیح یافتن وجود بعضی از ممکنات بر بعضیدیگر است، چه این ممکنات در حوزه اوامر پروردگار قرار داشته باشند و چه در حوزه نواهی وی، چه نیک باشند و چه بد پس این امر که مشیت الهی بر چیزی رفته باشد، این لزوما دلیل رضای او به آن چیز نیست، از این جهت، خداوند عزوجل به جهالتشان حکم صادر نموده و فرمود: «آنان به این امر علمی ندارند» پس این پندارشان که: چون باری تعالی وقوع چیزی را بخواهد و اراده کند، از آن امر راضی است، پنداری است فاقد دلیل و بدون پشتوانه علم بلکه صرفا ناشی از جهل آنان است «آنان جز دروغگو نیستند» در آنچه که گفتند پس با نیرنگ و تصنع ناروا و حدس بیاساس خویش خواسته اند که مغلطه بافی کنند، آنها باید بدانند که خداوند عزوجل هم مؤمن را آفریده است و هم کافر را اما او مؤمن را دوست میدارد و از کافر ناخشنود است، او به حق و ایمان و خیر امر میکند وبه کفر بندگانش راضی نیست.
﴿أَمۡ ءَاتَیۡنَٰهُمۡ کِتَٰبٗا مِّن قَبۡلِهِۦ فَهُم بِهِۦ مُسۡتَمۡسِکُونَ٢١ بَلۡ قَالُوٓاْ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّهۡتَدُونَ٢٢﴾.
«آیا به آنان» یعنی: به اهل مکه و غیر آنان از مشرکان «پیش از آن کتابی دادیم؟» یعنی: یا مگر به آنان پیش از قرآن کتابی دادهایم که در آن کتاب، خطاب به آنان چنین نوشته شده است: شما بجز الله عزوجل ، دیگران را بپرستید؟ «پس به آن تمسک میجویند؟» و آن را مبنای کار و حجت و دلیل خویش قرار میدهند؟! خیر! موضوع چنین نیست و آنها در پرستش غیر خدای سبحان، هیچ برهان و دلیل و حجتی ندارند: «بلکه گفتند: ما پدران خود را بر امتی یافتیم» یعنی: آنها را بر عادت و شیوه و روشی یافتیم که به آن خو گرفته و بر آن رهرو شده بودند «و ما بر پی آنان راه یافتهایم» بدینگونه، به این امر اعتراف کردند که هیچ تکیه گاهی از دلیل و حجت نداشته و هیچ شبههای در دست ندارند بلکه فقط در گمراهی از پدرانشان پیروی کرده و این گمراهی را به دروغ هدایت خواندهاند.
مقاتل در بیان سبب نزول روایت میکند: این آیهکریمه درباره ولید بن مغیره، ابوسفیان، ابوجهل و عتبه و شیبه دو پسر ربیعه از قریش نازل شد.
﴿وَکَذَٰلِکَ مَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ فِی قَرۡیَةٖ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ٢٣﴾.
«و بدینگونه در هیچ آبادیای پیش از تو هشدار دهندهای نفرستادیم مگر آنکه متنعمان آن گفتند: ما پدرانمان را بر شیوهای یافتهایم و ما از پی آنان دنبالهرویم» یعنی: چنانکه مشرکان مکه به پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم چنین گفتند؛ پیشینیانشان از متنعمان رهرو راه شرک، نیز همین سخن را به پیامبرانشان گفتند. حق تعالی ـ برای توجه دادن به این امر که رفاهزدگی و تنعم سبب اهمال نظر و ترک اندیشه در محتوی و مضمون رسالتهای الهی است ـ متنعمان و نازپروردگان را به یادآوری مخصوص ساخت. نسفی میگوید: «این آیه، تسلیت و دلجوئیای از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، با بیان اینکه: تقلید از پدران آفتی قدیمی و ریشهدار است و به قوم ایشان محدود نمیشود». همچنین این آیات، دلیل بطلان تقلید در عقاید و اصول دین میباشد.
﴿قَٰلَ أَوَلَوۡ جِئۡتُکُم بِأَهۡدَىٰ مِمَّا وَجَدتُّمۡ عَلَیۡهِ ءَابَآءَکُمۡۖ قَالُوٓاْ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ کَٰفِرُونَ٢٤﴾.
پیامبرشان به آنان «گفت» و ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! تو نیز به کافران بگو: «حتی اگر برای شما هدایت کنندهتر از آنچه پدران خود را پیرو آن یافتید، آورده باشم؟» آیا باز هم پدرانتان را پیروی و دنبالهروی میکنید؟ «گفتند: ما به آنچه شما بدان فرستاده شدهاید، کافریم» یعنی: ما نه به این رسالت شما عمل میکنیم، نه از شما میشنویم و نه اطاعت مینماییم، هرچند آیین شما راهنمونتر از دین پدرانمان باشد.
﴿فَٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡۖ فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُکَذِّبِینَ٢٥﴾.
«پس، از آنان انتقام گرفتیم» با عذابی که برآنان فرود آوردیم، مانند عذاب نازل شده بر قوم نوح، عاد، ثمود و امثال آنان «پس بنگر که عاقبت دروغ انگاران» آن امتها «چگونه بوده است!» زیرا آثارشان هنوز موجود است و در معرض دید مشاهدهکنندگان عبرت اندوز قرار دارد.
﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِیمُ لِأَبِیهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِی بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ٢٦﴾.
«و یادکن» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «هنگامی را که ابراهیم به پدر خود» آزر «و به قوم خود» که از پدرانشان تقلید و دنبالهروی کورکورانه کرده و بتان را میپرستیدند؛ «گفت: واقعا من از آنچه شما میپرستید، بیزار و برکنارم» یعنی: من از این بتان بیزارم، نه آنها را میپرستم، نه بهسوی آنها دعوت میکنم و نه آنها را به خدایی میگیرم بلکه به آنها کفر و دشمنی ورزیده و علیه آنها میستیزم. «برآء»: مصدری است که مفرد و تثنیه و جمع آن یکسان است و در اینجا، در جایگاه صفت قرار گرفته است. آری! ای محمد! به قومت این سخن ابراهیم علیه السلام را یادآوری کن تا بدانند که چگونه خلیل پروردگار، امام حنفا و پدر انبیا ـ یعنی کسی که قریش خود را پیرو دین و آیین وی میدانند ـ از دین پدر و قومش بیزاری جست.
﴿إِلَّا ٱلَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُۥ سَیَهۡدِینِ٢٧﴾.
ابراهیم علیه السلام افزود: «مگر از آن کس که مرا آفرید» یعنی: من فقط به ربوبیت و پروردگاری آفریدگار خود اعتراف کرده و پرستش و نیایشم را تنها بهسوی او معطوف میدارم و فقط او را میخوانم نه غیر او را «و البته همو مرا هدایت خواهد کرد» بهسوی دین خویش و بر جاده حق و حقیقت پایدار و ثابتقدم خواهد گردانید.
﴿وَجَعَلَهَا کَلِمَةَۢ بَاقِیَةٗ فِی عَقِبِهِۦ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٢٨﴾.
«و او آن را در پی خود سخنی ماندگار کرد» یعنی: ابراهیم علیه السلام کلمه توحید را در عقب خویش که همانا فرزندان و نسل و احفاد ویاند، کلمه ماندگاری گردانید بهطوریکه همیشه کسانی از ایشان خدای سبحان را به یگانگی میخوانند. مجاهد وقتاده میگویند: کلمه ماندگار، همانا کلمه طیبه (لا اله الا الله) است زیرا در پی ابراهیم علیه السلام کسانی هستند که تا روز قیامت بهطور پیوسته خدای عزوجل را بهیگانگی میپرستند «باشد که آنان بازگردند» یعنی: آن را کلمهای باقی و ماندگاری گردانیدیم تا مشرکانشان به دعوت موحدانشان بهسوی آن کلمه رجوع کرده و از شرک بازایستند و البته ابراهیم علیه السلام نیز به چنین امری امیدوار بود.
﴿بَلۡ مَتَّعۡتُ هَٰٓؤُلَآءِ وَءَابَآءَهُمۡ حَتَّىٰ جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ وَرَسُولٞ مُّبِینٞ٢٩ وَلَمَّا جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ وَإِنَّا بِهِۦ کَٰفِرُونَ٣٠﴾.
سپس خداوند متعال به بیان موضع مشرکان در برابر دعوت رسول خویش صلی الله علیه و آله و سلم و علل فریفته شدنشان به برخورداریهای دنیا پرداخته میفرماید: «بلکه آنان وپدرانشان را» یعنی: این گروه معاصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از قریش را با پدرانشان «برخوردار ساختم» از بهرههای دنیا ولی آنان به این مهلت فریفته شده و در لجن شهوات و خواهشهای پست خویش فرورفتند «تا اینکه حق» یعنی: قرآن «و پیامبری آشکار» یعنی: محمد صلی الله علیه و آله و سلم که رسالت وی با معجزات محکم و استوار، آشکار است، یا رسالت وی با حجتها و احکام حق، آشکارکننده توحید میباشد؛ «بهسویشان آمد و» اما «چون حق به سویشان آمد، گفتند: این جادویی است و ما به آن کافریم» لذا از روی کبر، عناد و تجاوز، به حق کفر ورزیدند.
﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡیَتَیۡنِ عَظِیمٍ٣١﴾.
«و گفتند» از سر اعتراض بر این که خداوند عزوجل این قرآن را بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم فروفرستاده است: «چرا این قرآن بر مردی بزرگ از آن دو شهر فرو فرستاده نشد؟» مردی که در میان قوم خود از نظر جاه و مال، سرور و برتر باشد؟ یعنی: اگر این کتاب، قرآن خدا میبود، باید بر مردی بزرگ از بزرگان دو شهر مکه و طایف فروفرستاده میشد! اما آنها غافل از آن بودند که معیار انتخاب انبیا علیهم السلام ، آراسته بودن به فضایل و ارزشهای روحی و کمالات معنوی است، نه اعتبارات و تشریفات دنیوی.
قتاده و دیگران در بیان سبب نزول دو آیه «32 ـ 31» گفتهاند: مراد از دو شهر؛ مکه و طایف و مراد از دو مرد بزرگ: ولیدبنمغیره از مکه و عروهبن مسعود ثقفی از طایف است.
﴿أَهُمۡ یَقۡسِمُونَ رَحۡمَتَ رَبِّکَۚ نَحۡنُ قَسَمۡنَا بَیۡنَهُم مَّعِیشَتَهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۚ وَرَفَعۡنَا بَعۡضَهُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّیَتَّخِذَ بَعۡضُهُم بَعۡضٗا سُخۡرِیّٗاۗ وَرَحۡمَتُ رَبِّکَ خَیۡرٞ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ٣٢﴾.
«آیا آنانند که رحمت پروردگارت را» یعنی: نبوت را «تقسیم میکنند؟» استفهام برای انکار و تعجب است. یعنی: آنان تقسیم کننده رحمت ما نیستند «ما معاش آنان را در زندگانی دنیا میانشان تقسیم کردهایم» آنگونه که بعضی را فقیر و بعضی را غنی گردانیدیم پس چگونه آنان در کار نبوت و سپردن آن از سوی ما به هر کساز خلق خویش که بخواهیم، به حکم و قسمت ما قناعت نمیکنند؟ «و برخی از آنان را بر برخیدیگر به درجاتی برتر داشتهایم» با بخشیدن روزی، ریاست، نیرومندی، آزادی، عقل و علم. و حکمت در این برتری بخشیدن این است: «تا بعضی از آنها بعضیدیگر را مسخر گیرند» یعنی: تا برخی از بندگان برخی دیگر را بهخدمت گیرند و به این ترتیب، برخی از آنان سبب سامان یافتن و تمشیت زندگی برخی دیگر گردند؛ به دلیل نیازی که به همدیگر دارند زیرا اگر همه انسآنها در همه چیز باهم مساوی و برابر میبودند، مصالح و منافع و کاروبار زندگیشان با اخلال و اشکال روبرو میشد «و رحمت پروردگار تو» یعنی: نبوت، یا دین، یا آنچه که برای بندگان نیکوکارش در سرای آخرت آماده نموده؛ «از آنچه جمع میکنند» از اموال و سایر بهرههای دنیا «بهتر» و ماندگاتر «است».
﴿وَلَوۡلَآ أَن یَکُونَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ لَّجَعَلۡنَا لِمَن یَکۡفُرُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ لِبُیُوتِهِمۡ سُقُفٗا مِّن فِضَّةٖ وَمَعَارِجَ عَلَیۡهَا یَظۡهَرُونَ٣٣ وَلِبُیُوتِهِمۡ أَبۡوَٰبٗا وَسُرُرًا عَلَیۡهَا یَتَّکُِٔونَ٣٤﴾.
«و اگر نه آن بود که همه مردم امت یگآنهای شوند» یعنی: اگر نه آن بود که همه مردم، امت یگآنهای بر کفر شوند و همه ـ بهانگیزه گرایش بهسوی دنیا و آرایشهای آن ـ بر آن گردآیند؛ «قطعا برای خانههای کسانی که به خداوند رحمان کفر میورزیدند، سقفهایی از نقره قرار میدادیم» تا بدین وسیله، کفار را از جایی که نمیدانند به استدراج کشانیم زیرا دنیا در نزد ما بسی بیارزش و حقیر است «و نیز نردبآنهایی» از نقره برایشان قرار میدادیم «که بر آنها بالا روند» و به غرفهها وساختمآنهای بلند برآیند «و نیز برای خانههایشان درها و تختهایی» از نقره «قرار میدادیم که بر آنها تکیه زنند».
ابن کثیر در توضیح معنای این دو آیه میگوید: «اگر باور بسیاری از مردم جاهل بر این مبنی نمیبود که دادن مال از سوی ما برای سرمایهداران، دلیل محبت ما به آنان است و اگر نمی بود که آنها با تکیه بر چنین باوری، به خاطر رسیدن بهمال و ثروت دنیا بر کفر گرد آمده و همه طبل کفر را مینواختند؛ آری! اگر چنین نمیبود، قطعا برای خانههای کسانی که به ما کفر میورزیدند، سقفهایی از نقره قرارمیدادیم...».
﴿وَزُخۡرُفٗاۚ وَإِن کُلُّ ذَٰلِکَ لَمَّا مَتَٰعُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۚ وَٱلۡأٓخِرَةُ عِندَ رَبِّکَ لِلۡمُتَّقِینَ٣٥﴾.
«و زر و زیورهایی بسیار» یعنی: قطعا همراه با اینها برایشان زر و زیورهای بسیاری در سقفها، درها، تختها و غیر آن میدادیم. زخرف: طلا و زیور و بهقولی: نقشونگارها و تجملات است. گفته میشود: «زخرفت الدار: منزل را نگارینه ومزین ساختم». «و همه اینها جز متاع زندگی دنیا نیست» که در آن مورد بهرهبرداری قرار میگیرد و بس اندک و بیارزش است «و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است» یعنی: از آن کسانی است که از شرک و معاصی پرهیز کرده و به خداوند یگانه ایمان آوردهاند و به طاعت وی عمل کردهاند؛ پس این آخرت است که ماندگار و فنانشدنی است و نعمتهای آن زوالناپذیر میباشد. درحدیث شریف به روایت سهلبنسعد رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لو أن الدنیا تزن عند الله جناح بعوضة ما سقی منها کافرا شربة ماء». «اگر دنیا در نزد خداوند بهاندازه بال پشهای ارزش میداشت، او هرگز هیچ کافری را از آن جرعه آبی نمینوشانید». همچنین در حدیث شریف به روایت طبرانی آمده است که چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از زنان خویش «ایلاء» کردند، عمربن خطاب رضی الله عنه نزد ایشان آمد و دید که ایشان بر روی حصیری درشت برهنهای تکیه دادهاند که اثر زمختی آن بر پهلوی مبارکشان مشهود بود پس بیاختیار اشک بر چشمانش سرازیر شد و گفت: یا رسولالله! کسری و قیصر در آن ناز و نعمتی قرار دارند که دارند و شما که برگزیده خداوند عزوجل از خلق وی هستید...؟! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که تکیه داده بودند، نشستند و فرمودند: «ای فرزند خطاب! آیا تو در شک هستی؟ سپس افزودند: آن گروه مردمی هستند که لذتها و گواراییهای آنها در زندگانی دنیایشان به آنها داده شده است»، یعنی آنها از نعمت و لذت آخرت محرومند. در روایت دیگری آمده است که فرمودند: «آیا راضی نیستی که دنیا از آنان باشد و آخرت از آن ما؟».
آیه کریمه دلیل بر آن است که یکی از عوامل بازگرداننده انسان مسلمان از دینش، دیدن کفار در وضعیت اقتصادی برتر است و این همان واقعیتی است که ما در عصر خود نیز آن را ملاحظه کرده و بسیاری از مسلمانان را میبینیم که مشاهده پیشرفت اقتصادی کفار، آنها را نسبت به دین و آیینشان بیمیل ساخته است.
﴿وَمَن یَعۡشُ عَن ذِکۡرِ ٱلرَّحۡمَٰنِ نُقَیِّضۡ لَهُۥ شَیۡطَٰنٗا فَهُوَ لَهُۥ قَرِینٞ٣٦﴾.
«و هرکس از یاد رحمان تغافل کند» یعنی: هرکس از بصیرت بیبهره بوده و بینش باطنیاش از دیدن حقیقت کور شود و در نتیجه، از یاد خدای رحمان دل بگرداند «بر او شیطانی میگماریم» یعنی: بر او شیطانی را مسلط میگردانیم. اعشی: کسی است که در شب کور است و در روز میبیند اما مراد از آن در اینجا ـ چنانکه در تفسیر آن بیان شد ـ کوری بصیرت باطنی است «پس آن شیطان برایش همنشین است» یعنی: آن شیطان، همیشه همراه اوست و هرگز از او جدا نمیشود بلکه او را در تمام امورش دنبال میکند و او نیز از آن شیطان در تمام وسوسههایی که بر وی میافگند، اطاعت و دنبالهروی مینماید.
ابن ابی حاتم در بیان سبب نزول آیه کریمه گفتهاست: قریشیان گفتند؛ بر هریک از یاران محمد مردی را بر گمارید که بر او مسلط شود. در این میان، طلحه بن عبیدالله رضی الله عنه را بر ابوبکر صدیق رضی الله عنه گماردند، طلحه ـ درحالیکه ابوبکر صدیق رضی الله عنه در میان قریش بود ـ نزد او آمد. ابوبکر رضی الله عنه به او گفت: مرا بهسوی چه چیزی دعوت میکنی؟ طلحه پاسخ داد: تو را بهسوی پرستش لات و عزی دعوت میکنم. ابوبکر رضی الله عنه گفت: مگر لات کیست؟ طلحه گفت: او از فرزندان خداست! ابوبکر صدیق رضی الله عنه پرسید: عزی کیست؟ طلحه سکوت کرد و پاسخی نداد ولی روی به یاران مشرک خویش نمود و گفت: پاسخ این مرد را بدهید. اما آنان نیز سکوت کردند و جوابی پس ندادند. در این هنگام، طلحه روی به ابوبکر صدیق رضی الله عنه کرد و گفت: برخیز ای ابوبکر! گواهی میدهم که خدایی جز معبود یگانه نیست و گواهی میدهم که محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسول خداست آنگاه کلمه شهادت را در محضر همه با ندای بلند ادا کرد. همان بود که خدای عزوجل این آیه کریمه را نازل فرمود.
﴿وَإِنَّهُمۡ لَیَصُدُّونَهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِیلِ وَیَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ٣٧﴾.
«و مسلما آنها» یعنی: شیاطین برگمارده «آنان را از راه باز میدارند» یعنی: شیاطینی که خدای عزوجل آنها را بر هر یک از کسانی که از یاد او تغافل میکنند، برگمارده؛ میان آنها و میان رفتن به راههای حق حایل میشوند و آنها را از راه حق بازداشته و این وسوسه را به آنان القا میکنند که: بر طریق هدایت قرار دارند و راه درستی را برگزیدهاند «و میپندارند که خود رهیافتهاند» یعنی: کفار بهسبب این وسوسه، میپندارند که راهیافتهاند و راهی را که میروند، راه درستی است.
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَنَا قَالَ یَٰلَیۡتَ بَیۡنِی وَبَیۡنَکَ بُعۡدَ ٱلۡمَشۡرِقَیۡنِ فَبِئۡسَ ٱلۡقَرِینُ٣٨﴾.
«تا آنگاه که نزد ما آید» آن انسان غافل مانده از یاد ما که شیطانش بر او مسلط بوده است پس در آنجا به شیطان خود «میگوید: ای کاش میان من و تو، فاصله مشرقین بود» مراد از «مشرقین»: مشرق و مغرب است که از باب تغلیب «مشرقین» گفته شد چنان که از همین باب، به خورشید و ماه «قمرین» و به پدر و مادر «ابوین» گفته میشود. «پس چه بدهمنشینی است!» و چه بد همراه و همدمی است آن شیطان برگمارده برای انسان. در حدیث شریف آمده است: «هر فرد مسلمان، با خود همنشینی از جن دارد و شیطان بر فرزند آدم در مجرای خون وی جاری میشود».
﴿وَلَن یَنفَعَکُمُ ٱلۡیَوۡمَ إِذ ظَّلَمۡتُمۡ أَنَّکُمۡ فِی ٱلۡعَذَابِ مُشۡتَرِکُونَ٣٩﴾.
و برای آن غافلان در روز قیامت گفته میشود: «و امروز هرگز» پشیمانی «سودتان ندهد» ای تیره روزان! «چرا که ستم ورزیدهاید» بر خود در دنیا با شرکورزیدن به خدای سبحان «در حقیقت شما در عذاب مشترک هستید» یعنی: امروز، هرگز اشتراک شما در عذاب به شما سودی نمیبخشد، برخلاف حال دنیا که چون مصیبت در آن عام شود، تحمل آن هم آسان میگردد چنان که گفتهاند: «البلیة إذا عمت طابت». «بلا چون همگانی گردد، گوارا میشود».
﴿أَفَأَنتَ تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ أَوۡ تَهۡدِی ٱلۡعُمۡیَ وَمَن کَانَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٤٠﴾.
«پس آیا تو» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «میتوانی کران را بشنوانی، یا کوران را راه میتوانی نمود» یعنی: تو بر این کار قادر نیستی پس از این امر دلتنگ نشو که آنان کفر ورزیدهاند بلکه بر تو فقط ابلاغ پیام است، نه هدایتکردنشان «و» آیا تو میتوانی هدایت کنی «کسی را که همواره در گمراهی آشکاری است؟» البته هدایت نمیتوانی کرد. آری! این گروه کفار به منزله ناشنوایانی هستند که آنچه را بههمراه آوردهای، نمیشنوند و به منزله نابینایانی هستند که آن را نمیبینند، بهسبب افراطشان در گمراهی و تمکن و جایگیری جهالت در آنان.
باری! نسبت میان آنان و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، نسبتی معکوس بود زیرا در حالی که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم ، در دعوت خود بهسوی ایمان، سعی و کوشش بلیغ میکردند، آنان برعکس، پیوسته در جهت گمراهی و غفلت و لجاجتشان فرودهای بیشتری را میپیموده و در آن زیادهروی مینمودند. سبب نزول این آیه کریمه نیز این بودکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خود را در دعوت قومشان خسته و رنجور میکردند اما قومشان جز بر گمراهی خویش نمیافزودند پس خدای عزوجل آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را دلجوئی نمود.
﴿فَإِمَّا نَذۡهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنۡهُم مُّنتَقِمُونَ٤١﴾.
«پس» ای رسول ما صلی الله علیه و آله و سلم «اگر ما تو را از دنیا ببریم» پیش از آنکه به آنان عذاب فرود آید «در آن صورت، قطعا از آنان انتقام میکشیم» یا در دنیا و یا در آخرت، هرچند تو از دنیا رخت بربسته و بهسرای بقا شتافته باشی.
﴿أَوۡ نُرِیَنَّکَ ٱلَّذِی وَعَدۡنَٰهُمۡ فَإِنَّا عَلَیۡهِم مُّقۡتَدِرُونَ٤٢﴾.
«یا اگر آنچه را به آنان وعده دادهایم» از عذاب دنیوی «به تو» قبل از مرگت «نشان دهیم، در هر صورت ما قطعا بر آنان تواناییم» و هرگاه که خواسته باشیم، آنان را عذاب میکنیم. البته خدای عزوجل عذاب آنان را در همین دنیا ـ در روز بدر ـ برای پیامبر خود صلی الله علیه و آله و سلم نشان داد و در حیات رسول خویش، ایشان را بر آنها مسلط گردانید.
﴿فَٱسۡتَمۡسِکۡ بِٱلَّذِیٓ أُوحِیَ إِلَیۡکَۖ إِنَّکَ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٤٣﴾.
«پس به آنچه بهسوی تو وحی شده است» از قرآن «چنگ در زن» هرچند کسانی آن را دروغ انگارند و تکذیب کنند «هرآینه تو بر راه راست قرار داری» که هیچ کجیای در آن نیست.
﴿وَإِنَّهُۥ لَذِکۡرٞ لَّکَ وَلِقَوۡمِکَۖ وَسَوۡفَ تُسَۡٔلُونَ٤٤﴾.
«و هرآینه آن» یعنی: قرآن «برای تو و برای قوم تو ذکری است» یعنی: قرآن برای تو و برای قومت از قریش، شرف بزرگی است زیرا قرآن به زبانشان که زبان تو نیز هست، نازل شده. و نظیر آن است آیه: ﴿لَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکُمۡ کِتَٰبٗا فِیهِ ذِکۡرُکُمۡ﴾ [انبیاء:10] «بهتحقیق که ما بهسوی شما کتابی را نازل کردیم که در آن ذکر شماست» در حدیث شریف به روایت معاویه رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که فرمودند: «قطعا این امر (یعنی خلافت) در قریش است، کسی با آنها در آن کشمکش نمیکند جز اینکه خداوند متعال او را بر چهرهاش در آتش میافگند تا آنگاه که (قریش) دین را برپا دارند». به قولی: معنای آیه این است: قرآن یادآوریای برای تو و قوم توست که بهوسیله آن امور دین را بهیاد آورده و بدان عمل میکنید «و بهزودی پرسیده خواهید شد» از این شرفی که خداوند عزوجل برای شما قرار دادهاست. یا به زودی از اقامه احکام قرآن و عمل به آن که بر شما لازم است، مورد پرسش قرار خواهید گرفت. قرطبی میگوید: «صحیح آن است که قرآن برای هر کسی که به آن عمل کند، شرف بزرگی است، چه آن کس از قریش باشد چه از غیر ایشان آنگاه وی به حدیث شریف نقل شده از ابنعباس رضی الله عنه استناد میکند که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از سفر جنگیای برگشتند، سپس فاطمه لرا فراخوانده و به وی فرمودند: «یا فاطمة، اشتری نفسک من الله، فإنی لا أغنی عنک من الله شیئا». «ای فاطمه! نفس خود را از خداوند متعال خریداری کن زیرا من از جانب او، چیزی را از تو دفع نمیتوانم کرد». آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم مانند این سخن را به زنان و اهلبیت خویش نیز اعلام کردند، سپس فرمودند: «ما بنوهاشم بأولی الناس بأمتی، إن أولی الناس بأمتی المتقون، و لا قریش بأولی الناس بأمتی، إن أولیالناس بأمتی المتقون، ولا الأنصار بأولی الناس بأمتی، إن أولی الناس بأمتی المتقون، ولا الموالی بأولی الناس بأمتی، إن أولی الناس بأمتی المتقون. إنما أنتم من رجل وامرأة کجمام الصاع، لیس لأحد علی أحد فضل إلا بالتقوی». «بنیهاشم سزاوارترین مردم به امت من نیستند، قطعا سزاوارترین مردم به امت من، پرهیزگارانند و نه قریش سزاوارترین مردم به امت مناند، بیگمان سزاوارترین مردم به امت من پرهیزگارانند و نه انصار سزاوارترین مردم به امت مناند، قطعا سزاوارترین مردم به امت من پرهیزگارانند و نه آزادشدگان از بند بردگی (عجم) سزاوارترین مردم به امت مناند، قطعا سزاوارترین مردم به امت من پرهیزگارانند. جز این نیست که شما همه (در اصل) از یک مرد و زن آفریده شدهاید و همانند آنچه که بعد از پر شدن پیمانه بر سر آن بالا میایستد (همه باهم برابرید)، کسی را بر کسی هیچ فضیلت و برتریای جز به تقوی نیست».
﴿وَسَۡٔلۡ مَنۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ مِن رُّسُلِنَآ أَجَعَلۡنَا مِن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ءَالِهَةٗ یُعۡبَدُونَ٤٥﴾.
«و از پیامبران ما که پیش از تو فرستادهایم، جویا شو؛ آیا بهجای خدای رحمان، خدایانی را که مورد پرستش قرارگیرند، مقرر داشتهایم؟» مراد آیه، پرسیدن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از پیامبران علیهم السلام در شب اسراء است، هنگامی که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم با ایشان ملاقات میکنند. به قولی معنی این است: از امتهای پیامبرانی که ایشان را بهرسالت برانگیخته بودیم بپرس که: آیا ما در دینی از ادیان، به پرستش بتان حکم کردهایم؟ آیا این کار را به یکی از آن امتها اجازه دادهایم؟. هدف، استشهاد به اجماع پیامبران علیهم السلام بر عقیده توحید است، حقیقتی که بر اصالت و قدامت توحید دلالت داشته و نشان میدهد که این عقیده، عقیده نودرآمدی نیست.
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ بَِٔایَٰتِنَآ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِۦ فَقَالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٤٦﴾.
«و همانا موسی را با آیات خود بهسوی فرعون و ملا او فرستادیم» مراد از «آیات»، معجزات و نشانههای نهگآنهای است که بیان آنها در سوره «اسراء/101» گذشت و مراد از «ملا» در اینجا: اشراف و همگی رعایای فرعون ـ اعم از قبطیها و بنیاسرائیل ـ اند. هدف از بیان این داستان در اینجا، استشهاد به دعوت موسی علیه السلام بر توحید و یکتاپرستی و در عین حال، دلجویی ازپیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در برابر مخالفتها و آزارهایی است که از قوم خویش میبینند «پسگفت» موسی علیه السلام «همانا من فرستاده پروردگار عالمیانم» که مرا بهسوی شما به رسالت فرستاده است.
﴿فَلَمَّا جَآءَهُم بَِٔایَٰتِنَآ إِذَا هُم مِّنۡهَا یَضۡحَکُونَ٤٧﴾.
«پس چون آیات ما را برایشان آورد، بناگاه آنان بر آنها خنده زدند» از روی استهزا و تمسخر.
﴿وَمَا نُرِیهِم مِّنۡ ءَایَةٍ إِلَّا هِیَ أَکۡبَرُ مِنۡ أُخۡتِهَاۖ وَأَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡعَذَابِ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٤٨﴾.
«و ما هیچ نشآنهای به آنان نمینمودیم مگر اینکه آن از نظیر آن بزرگتر بود» یعنی: هریک از نشانههای موسی علیه السلام و معجزاتش، بزرگتر و با شکوهتر از معجزه ماقبلش بود، با وجود آنکه معجزه و نشانه قبلی نیز در حد خود بزرگ بود. به قولی دیگر معنی این است: نشانههای موسی علیه السلام بهگونهای بود که چون نشانه دوم به اول ضمیمه میشد، بر وضوح و روشنی آن میافزود. «و به عذاب گرفتارشان کردیم» یعنی: به سبب اینکه آنها این آیات و نشانهها را دروغ انگاشتند، عذابهایی چون قحطی و طوفان و هجوم سیل ملخ را گریبانگیر آنان کردیم «تا مگر به راه آیند» ازکفر به سوی ایمان. اما با این وجود، بازنگشتند و به راه نیامدند.
﴿وَقَالُواْ یَٰٓأَیُّهَ ٱلسَّاحِرُ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِندَکَ إِنَّنَا لَمُهۡتَدُونَ٤٩﴾.
«و به» موسی علیه السلام «گفتند: ای ساحر» آنها دانشمندان را ساحر مینامیدند و ساحران را تعظیم و احترام میکردند. «پروردگارت را به آنچه با تو عهد کرده برای مابخوان» یعنی: به آنچه که به ما در مورد عهد پروردگارت با خود خبر دادهای ـ که بر طبق مفاد آن، اگر ما ایمان آوریم، عذاب را از ما دور میگرداند ـ او را برای ما بخوان «زیرا ما راهیافتگانیم» در آینده و به آنچه که آوردهای، مؤمن و باورمند خواهیم شد. یعنی: شرط ایمان آوردن ما این است که تو دعا کنی تا عذاب از ما برطرف شود.
﴿فَلَمَّا کَشَفۡنَا عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابَ إِذَا هُمۡ یَنکُثُونَ٥٠﴾.
«پس چون عذاب را از آنان برداشتیم، بناگاه آنان عهد شکستند» تقدیر سخن چنین است: آنگاه موسی علیه السلام به بارگاه پروردگار خویش دعا کرد و بر اثر دعای او، عذاب را از آنان برطرف کردیم پس چون عذاب از آنان برداشته شد، پیمانشکنیکردند و عهدی را که به موسی علیه السلام داده بودند، شکستند.
﴿وَنَادَىٰ فِرۡعَوۡنُ فِی قَوۡمِهِۦ قَالَ یَٰقَوۡمِ أَلَیۡسَ لِی مُلۡکُ مِصۡرَ وَهَٰذِهِ ٱلۡأَنۡهَٰرُ تَجۡرِی مِن تَحۡتِیٓۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ٥١﴾.
«و فرعون در میان قوم خود ندا در داد» فرعون از گرایش قومش بهسوی موسی علیه السلام بیمناک شد پس آنها را گرد آورد و با صدایی بلند در میانشان ندا در داد. یا منادیای را دستور داد تا در میانشان چنین ندا در دهد: «گفت: ای قوم من! آیا فرمانروایی مصر و این نهرها که از زیر من» یعنی: از زیر کاخهای من «روان است از آن من نیست» به طوریکه هیچکس در تملک آنها با من کشمکش نمیکند و هیچ مخالفی نیست که با من در آنها مخالفت کند؟. مراد ار «آنهار» رودهای نیل است و مهمترین شاخههای رود نیل عبارت بودند از: رود «ملک»، رود «طولون»، رود «دمیاط» و رود «تنیس» و هم اکنون دو شاخه از این رودخانهها مشهور است و آن رود «دمیاط» و رود «رشید» میباشد که هردو دلتای نیل را تشکیل میدهند «پس مگر نمیبینید؟» اینهمه اقتدار و شکوه مرا؟ تا از آن به نیرومندی ملک و مکنت و بزرگی قدر و منزلت من و در مقابل؛ به ضعف و ناتوانی موسی از مقاومت با من پی ببرید؟.
﴿أَمۡ أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡ هَٰذَا ٱلَّذِی هُوَ مَهِینٞ وَلَا یَکَادُ یُبِینُ٥٢﴾.
«بلکه من از اینکسی که او خوار است» یعنی: بلکه من از موسی علیه السلام که ضعیف و بیمقدار و خوار و فقیر است و هیچ عزت و شکوهی ندارد «و نزدیک نیست که واضح بگوید» سخن را، از آن روی که در زبانش لکنتی است «بهترم» بیان لکنت زبان موسی علیه السلام در سوره «طه/27» گذشت.
﴿فَلَوۡلَآ أُلۡقِیَ عَلَیۡهِ أَسۡوِرَةٞ مِّن ذَهَبٍ أَوۡ جَآءَ مَعَهُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ مُقۡتَرِنِینَ٥٣﴾.
«پس چرا دستبندهایی زرین بر او فرود آورده نشد؟» یعنی: اگر موسی علیه السلام شخص بزرگی است، چرا به دستبندهایی از زر آراسته نیست؟! این سخن فرعون نمایانگر متأثر بودنش از عادت شاهان است زیرا عادت شاهان چنین بود که چون بهپادشاهی میرسیدند و تاجگذاری میشدند، دستبندها و طوقی زرین بر آنان میپوشانیدند تا این امر نشانه سیاست و ریاست آنان باشد. «یا چرا همراه او فرشتگان پیوست شده نیامدهاند؟» اگر او در ادعای خویش راستگوست تا این فرشتگان پیاپی آینده و همراه شده با وی، او را بر کارش یاری نمایند و برایش بهنبوت گواهی دهند؟ بدینگونه بود که آن ملعون، به قومش این وهم و گمان را القا کرد که پیامبران علیهم السلام لابد باید بر شکل و شمایل شاهان ستمگر باشند و فرشتگان نیز گرداگرد ایشان حلقه زده و همراهیشان کنند!!.
﴿فَٱسۡتَخَفَّ قَوۡمَهُۥ فَأَطَاعُوهُۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِینَ٥٤﴾.
«پس سبک ساخت عقل قوم خویش را و از او اطاعت کردند» یعنی: فرعون آنان را با این سخنان نیرنگبازانه و فریبندهاش، به سبکی جهل و نادانی واداشت و آنان نیز فرمان او را اطاعت کرده و سخنش را پذیرفتند و موسی علیه السلام را تکذیب کردند «هرآینه آنها قومی فاسق بودند» یعنی: آنها از دین خداوند عزوجل خارج بودند.
این آیه کریمه، علت اطاعت آنان از فرعون را آشکار میکند؛ و آن تهیشدنشان از اندیشه و خرد بر اثر نیرنگ فرعون است. البته این روش همه ستمگران در تحمیل فرمانروایی خویش است که مردم را از عقل و خرد و اندیشه تهی میکنند و با انواع تبلیغات و شستوشوی ذهنی، آنان را از حقایق دور میگردانند.
﴿فَلَمَّآ ءَاسَفُونَا ٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡ فَأَغۡرَقۡنَٰهُمۡ أَجۡمَعِینَ٥٥﴾.
«و چون ما را به خشم درآوردند» با افراط خود در عصیان و عناد «از آنان انتقام گرفتیم و آنان را همه یکجا غرق کردیم» در دریای سرخ. در حدیث شریف به روایت عقبه بن عامر رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «چون خدای تبارک وتعالی را دیدی که به بنده هر چه را که میخواهد میدهد در حالیکه آن بنده بر گناهان خویش پایدار است پس بدانکه این امر استدراجی از سوی حق تعالی برای آن بنده است. آنگاه این آیه را تلاوت کردند: ﴿فَلَمَّآ ءَاسَفُونَا ٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡ فَأَغۡرَقۡنَٰهُمۡ أَجۡمَعِینَ٥٥﴾ [الزخرف: 55]».
﴿فَجَعَلۡنَٰهُمۡ سَلَفٗا وَمَثَلٗا لِّلۡأٓخِرِینَ٥٦﴾.
«و آنان را پیشرو گردانیدیم» یعنی: فرعونیان را در استحقاق عذاب، برای کفاری که به مانند عمل آنان عمل میکنند، مقتدا و پیشوا گردانیدیم «و مثلی برای آیندگان» یعنی: آنان را مایه پند و عبرتی برای آیندگان گردانیدیم. یا آنان را داستان شگفتآوری گردانیدیم که آیندگان به آن مثل میزنند.
﴿وَلَمَّا ضُرِبَ ٱبۡنُ مَرۡیَمَ مَثَلًا إِذَا قَوۡمُکَ مِنۡهُ یَصِدُّونَ٥٧﴾.
«و هنگامی که مثل زده شد» از سوی کافران «به پسر مریم» در این باره که او بهجز خدا عزوجل مورد پرستش قرار گرفت «بناگاه قوم تو از آن سخن بانگ برمیدارند» یعنی: از روی خوشحالی به زدن این مثل، شور و هلهله بهپا میکنند.
مفسران در بیان سبب نزول گفتهاند: این آیهکریمه درباره مجادله ابنزبعری با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد زیرا آنگاه که آیه مبارکه ﴿إِنَّکُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ [انبیاء:98] «شما و آنچه که بهجای خداوند میپرستید، هیزم جهنماید» نازل شد، ابن زبعری به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت: سوگند به پروردگار کعبه که در حجت بر تو غلبه یافتم! آیا نصاری مسیح را، یهود عزیر را و بنو ملیح، فرشتگان را نمیپرستند؟ پس این آیه بدین معنی است که مسیح و عزیز و فرشتگان نیز هیزم جهنماند؟! ابن زبعری از این سخنش سخت شادمان شد و مشرکان مکه نیز بانگ شادی برداشتند. پس خدای متعادل این آیه کریمه و آیه «انبیاء» را نازل فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ أُوْلَٰٓئِکَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ١٠١﴾ [انبیاء:101] «همانا کسانی که از ما در حقشان نیکی مقرر شده است، آنان از آتش دوزخ دور داشته شدهاند».
این آیه، نمایانگر نوع دیگری از لجاجت و ستیزه قریش در کفر و عناد و مجادلهشان به نارواست و چهار نوع دیگر از کفریاتشان در آیات قبل گذشت، که عبارت بود از:
1- آنها برای حق تعالی از بندگانش جزء (فرزند) قرار دادند.
2- آنها فرشتگان را که بندگان خدای رحمانند، دختر خواندند.
3- آنها گفتند: اگر خدا نمیخواست ما بتان را پرستش نمیکردیم.
4- آنها گفتند: چرا این قرآن بر یکی از بزرگان دو شهر مکه یا طایف، نازل نشده است.
﴿وَقَالُوٓاْ ءَأَٰلِهَتُنَا خَیۡرٌ أَمۡ هُوَۚ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلَۢاۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٌ خَصِمُونَ٥٨﴾.
همچنین مشرکان با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مجادله کردند «و گفتند: آیا خدایان ما بهترند» در نزد تو ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «یا عیسی؟» یعنی: اگر قضیه بدین صورت باشد که لزوما هر کسی که جز خدا مورد پرستش قرار گیرد، به آتش دوزخ وارد شود، در اینصورت، ما نیز به اینکه خدایان ما با عیسی و عزیر و فرشتگان در جهنم همراه باشند، راضی هستیم! «آن مثل را جز از راه جدل برای تو نزدند» یعنی: آن مثل نامربوط در مورد عیسی علیه السلام را برای تو نزدند مگر به خاطر اینکه با تو به ناروا ستیزه و مجادله کنند زیرا آنها میدانند که حرف «ما» در آیه: ﴿إِنَّکُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ [الأنبیاء: 98]، برای غیر عقلا به کار میرود بنابراین، آیه کریمه نه شامل عیسی میشود و نه شامل عزیر و فرشتگان. از سوی دیگر، آنها با اینجدال خود، خواهان حق نیز نبودند زیرا حقیقت در مورد عیسی علیه السلام چیز دیگری غیر از این سفسطههایشان است، چرا که عیسی علیه السلام عقیده توحید را آورد و قوم خویش را نیز با این سخن به آن سفارش کرد و فرمود: «خداوند پروردگار ما، خداوند یگآنهای است» «مائده72/». «بلکه آنان مردمی ستیزه جویند» خصمون: آنها بسیار ستیزه جو و در دشمنی و خصومت، بسیار سرسخت و زیادهرو اند.
در حدیث شریف به روایت ابیامامه رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ما ضل قوم بعد هدی کانوا علیه إلا أورثوا الجدل، ثم تلا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هذه الآیة». «هیچ قومی بعد از هدایتی که بر آن بودند، گمراه نشدند مگر اینکه جدل و ستیزه جویی در آنان جانشین شد. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این آیه کریمه را تلاوت کردند».
﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا عَبۡدٌ أَنۡعَمۡنَا عَلَیۡهِ وَجَعَلۡنَٰهُ مَثَلٗا لِّبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ٥٩﴾.
«عیسی جز بندهای که بر وی انعام کردهایم، نیست» یعنی: عیسی علیه السلام بندهای است که ما با انعام نبوت بر وی، گرامیش داشته و او را مورد اکرام و اعزاز قرار دادیم «و» عیسی علیه السلام نیست مگر کسی که: «او را برای بنیاسرائیل مثلی» یعنی: نشانه وعبرتی «ساختیم» که به وسیله او، به قدرت خدای سبحان پی ببرند زیرا عیسی علیه السلام بدون پدر به دنیا آمد همچنین او مردگان را زنده میکرد و کور و پیس مادرزاد وهر بیماری را ـ به اذن الهی ـ شفا میبخشید.
﴿وَلَوۡ نَشَآءُ لَجَعَلۡنَا مِنکُم مَّلَٰٓئِکَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَخۡلُفُونَ٦٠﴾.
«و اگر بخواهیم، البته به جای شما فرشتگانی در روی زمین که جانشین شما گردند، پدید میآوریم» یعنی: اگر میخواستیم، شما را نابود کرده و بهجای شما فرشتگانی را در روی زمین پدید میآوردیم که آن را آباد کنند و در آن جانشین شما باشند. یعنی: بدانید که هرچند حال عیسی علیه السلام شگفتآور و عجیب است اما خداوند عزوجل بر آفرینش عجیبتر از آن نیز تواناست.
﴿وَإِنَّهُۥ لَعِلۡمٞ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمۡتَرُنَّ بِهَا وَٱتَّبِعُونِۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِیمٞ٦١﴾.
«و همانا او» یعنی: عیسی علیه السلام «نشآنهای برای قیامت است» یعنی: نزول عیسی علیه السلام از آسمان، از جمله نشانههایی است که قیامت با آن شناخته میشود زیرا این نزول، از علائم قیامت است و خدای سبحان قبل از برپایی قیامت او را از آسمان فرود میآورد. چنانکه خروج دجال نیز از دیگر نشانههای قیامت میباشد. شایان ذکر است؛ احادیث وارده در باره فرود آمدن عیسی علیه السلام از آسمان قبل از روز قیامت ـ که به عنوان امامی عادل و داوری دادستان فرود میآید ـ متواتر میباشد از جمله حدیث شریف ذیل به روایت صحیح مسلم از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمودند: «... در اثنایی که مسیح دجال ظهور نموده است، بناگاه خداوند متعال مسیحبنمریم را فرومیفرستد و او در محل مناره سپید شرق جامع دمشق فرود میآید در حالیکه دو جامه رنگ شده به ورس و زعفران پوشیده و دو کف دست خویش را بر بالهای دو فرشته نهاده است و چون سرش را فرود آورد، از آن قطرات آب میچکد و چون آن را بردارد، آب به شکل دانههای درشت مروارید از آن فرو میلغزد پس هیچ کافری را نرسد که بوی دم عیسی علیه السلام را دریابد مگر اینکه میمیرد و نهایت نفوذ دم او تا نهایت برد نگاه اوست آنگاه دجال را میجوید تا سرانجام او را در «باب الد» درمییابد و به قتلش میرساند...».
«پس زنهار در آن تردید نکنید» یعنی: در وقوع قیامت هیچ شک و شبههای به خود راه ندهید و آن را دروغ نینگارید زیرا قیامت خواهناخواه آمدنی است «و ازمن پیروی کنید» در آنچه که شما را به آن ـ از یگانه پرستی و نفی شرک ـ فرمان میدهم؛ «این است راه راست» یعنی: آنچه که من شما را به آن امر میکنم و شما را به سوی آن میخوانم، تنها راه پایدار و مستقیمی است که شما را به حق میرساند.
﴿وَلَا یَصُدَّنَّکُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُۖ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞ٦٢﴾
«و مبادا شیطان شما را از راه به در برد» یعنی: الحذر! که شیطان راه شما را نزند و به وسوسهها و شبهههایی که در دلهایتان فرو میافگند؛ فریفتهتان نسازد و شما را از پیروی من باز ندارد «زیرا او برای شما دشمنی آشکار است» یعنی: او دشمنی با شما را پنهان نمیکند و از نمایان کردن آن هیچ پروا و ابایی ندارد.
﴿وَلَمَّا جَآءَ عِیسَىٰ بِٱلۡبَیِّنَٰتِ قَالَ قَدۡ جِئۡتُکُم بِٱلۡحِکۡمَةِ وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعۡضَ ٱلَّذِی تَخۡتَلِفُونَ فِیهِۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُونِ٦٣﴾
«و چون عیسی بینات» یعنی: معجزات روشن و احکام و شریعت واضح الهی را که همانا انجیل است «آورد، گفت: به راستی برای شما حکمت آوردم» یعنی: برای شما نبوت، یا انجیل را آوردم. به قولی معنی این است: من به شما پیامی را آوردهام که بر امور پسندیده ترغیب و از امور زشت و ناپسند باز میدارد «و تا برای شما بعضی از آنچه را که در آن اختلاف میکنید» از احکام تورات و امور دینی، نه دنیوی «روشن سازم، پس، از خدا پروا دارید» یعنی: از نافرمانیهای وی بپرهیزید «و از من اطاعت کنید» در آنچه که شما را به آن ـ از توحید و احکام شرع ـ امر میکنم. ابنکثیر گفته است: «این معنی که عیسی علیه السلام امور دینی را آورد نه امور دنیوی را، معنایی نیکو است زیرا انبیا علیهم السلام برای بیان کار دنیا مبعوث نشدهاند به همین جهت، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف ذیل که به روایت انس و عائشه رضی الله عنهما نقل شده است، فرمودهاند: «أنتم أعلم بأمور دنیاکم: شما به امور دنیایتان داناترید».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ رَبِّی وَرَبُّکُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِیمٞ٦٤﴾
سپس عیسی علیه السلام در بیان آنچه که مردم را به اطاعت خویش در آن دستور داد، فرمود: «در حقیقت، خداست که پروردگار من و پروردگار شماست پس او را بپرستید» یعنی: شما باید در عقیده توحید و عمل به احکام و عبودیت حقتعالی، از من اطاعت کنید «این است راه راست» یعنی: فقط عبادت خدای عزوجل به یگانگیو عمل به شرایع و احکام وی، راه راست و درست است و بس.
﴿فَٱخۡتَلَفَ ٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَیۡنِهِمۡۖ فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡ عَذَابِ یَوۡمٍ أَلِیمٍ٦٥﴾
«پس احزاب از میانشان اختلاف کردند» احزاب: گروههاییاند که باهم متحزب و همدست شدهاند. یعنی: گروههایی از میان یهود و نصاری که عیسی علیه السلام به سویآنان فرستاده شده بود، باهم در کار دین اختلاف کردند «پس ویل» ویل: کلمه عذاب است، یعنی وای: «بر کسانی باد که ستم کردند» از این گروههای اختلافکننده. گفتنی است؛ آنان کسانی هستند که به خدای عزوجل شرک ورزیده و به احکام و شرایع وی عمل نکردهاند. آری! وای بر آنان «از عذابروزی دردناک» یعنی: از روزی که عذاب آن دردناک است، که روز قیامت میباشد.
﴿هَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّا ٱلسَّاعَةَ أَن تَأۡتِیَهُم بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ٦٦﴾
«آیا انتظار میکشند» این گروه احزاب. هل: حرف استفهام انکاری و مفید نفی است. یعنی: انتظار نمیکشند «جز قیامت را که بناگاه به سراغشان آید در حالیکه آنان ناآگاه باشند» و هنوز در غفلت بسر برند بدان جهت که سرگرم امور دنیا میباشند.
﴿ٱلۡأَخِلَّآءُ یَوۡمَئِذِۢ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوٌّ إِلَّا ٱلۡمُتَّقِینَ٦٧﴾
«دوستان» اخلاء: جمع خلیل؛ به معنای دوست و رفیق است «در آن روز، بعضی دشمن بعضی دیگرند» یعنی: دوستان و رفیقانی که در دنیا با همدیگر بسیار دوست و مشفق بودهاند، در روز قیامت باهم دشمن میشوند زیرا آن اموری راکه در دنیا با یکدیگر بر محور آن دوستی و رفاقت میکردند، اسباب عذاب خویش مییابند، بهسبب آنکه دوستی آنان در دنیا، بر پایه معصیت استوار بوده است «مگر پرهیزگاران» زیرا پرهیزگاران و تقواپیشهگان، در دنیا و آخرت دوست یکدیگرند چنان که در حدیث شریف به روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لو أن رجلین تحابا فی الله، أحدهما بالمشرق والآخر بالمغرب، لجمع الله تعالی یوم القیامة بینهما، یقول: هذا الذی أحببته فی». «اگر دو شخص در راه رضای خدای عزوجل باهم دوستی کنند و یکی از آنها در مشرق باشد و دیگری در مغرب، بیگمان خداوند عزوجل روز قیامت آن دو را باهم گرد میآورد، میفرماید: این همان کسی است که او را در رضای من دوست میداشتی».
نقاش در بیان سبب نزول روایت کرده است: این آیهکریمه درباره امیه بن خلف جمحی و عقبهبن ابی معیط نازل شد که باهم بسیار دوست بودند و عقبه با رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم همنشینی داشت. پس قریشیان گفتند: عقبه بن ابی معیط از دین خویش برگشته و صائبی شده است و امیه رفیقش به وی گفت: دیدن رویم بر رویت حرام باد اگر نزد محمد نروی و در چهره وی آب دهان نیندازی! و عقبه ملعون چنین کرد. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نذر کردند که او را بکشند و در روز بدر اورا به بند کشیدند و کشتند. امیه نیز در معرکه کشته شد و این آیه کریمه درباره آنان نازل گردید.
﴿یَٰعِبَادِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡکُمُ ٱلۡیَوۡمَ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ٦٨﴾
«ای بندگان من! امروز نه بیمی بر شماست و نه اندوهگین میشوید» این سخن در روز قیامت، به آن تقوا پیشهگانی گفته میشود که در راه خدا عزوجل و بهخاطر کسب رضای وی، باهم پیوند دوستی برقرار کرده بودند و هنگامی که این سخن به ایشان گفته میشود، ترس و هراسشان از بین میرود و اندوهشان برطرف میشود.
﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بَِٔایَٰتِنَا وَکَانُواْ مُسۡلِمِینَ٦٩﴾
«همان کسانی که به آیات ما ایمان آورده و تسلیم بودند» یعنی: مخاطب جمله: ﴿یَٰعِبَادِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡکُمُ﴾ [الزخرف: 68] همه بندگان نیستند بلکه مخاطب آن، فقط مؤمنان تسلیمپذیر مخلص میباشند.
﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ أَنتُمۡ وَأَزۡوَٰجُکُمۡ تُحۡبَرُونَ٧٠﴾
به آنان گفته میشود: «شما و همسرانتان به بهشت درآیید» مراد از «أزواجکم» زنان مؤمن ایشانند. بهقولی: مراد همنشینان همدم ایشان از مؤمنانند. به قولی دیگر: مراد همسران ایشان از حورعین اند «شادمانه» یعنی: با اکرام واعزاز و با برخورداری از نعمتها به بهشت درآیید. به قولی: معنای (تحبرون) این است: در بهشت، از آواز خوانیهای خوش، متلذذ و برخوردار میشوید.
﴿یُطَافُ عَلَیۡهِم بِصِحَافٖ مِّن ذَهَبٖ وَأَکۡوَابٖۖ وَفِیهَا مَا تَشۡتَهِیهِ ٱلۡأَنفُسُ وَتَلَذُّ ٱلۡأَعۡیُنُۖ وَأَنتُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٧١﴾
«سینیهایی پهن و دراز از زر برآنان میگردانند» از غذاهای بهشتی «و» برایشان در بهشت نوشابههایی است که در «کوزههایی» از طلا بر ایشان میگردانند «و درآنجا آنچه دلها آن را بخواهد و دیدگان از دیدن آنها لذت برد، هست» از انواع گوناگون غذاها، نوشابهها و مانند آنها از هر چیزی که دلها در هوای رسیدن به آن است، چشمها از دیدن آنها لذت میبرد و گوشها از شنیدن آنها به طرب میآید «و شما در آن جاودانید» نه میمیرید و نه از آن بیرون میآیید. آری! در بهشت غذاها ونوشیدنیها برای بهشتیان با ظروف طلا تقدیم میشود اما استعمال ظروف طلا و نقره در دنیا حرام است. چنانکه در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ابریشم و دیبا را نپوشید و در ظروف طلا و نقره ننوشید و در سینیهای طلا و نقره غذا نخورید زیرا ظروف طلا و نقره در دنیا برای کافران و در آخرت برای شماست». در حدیث شریف دیگری به روایت ام سلمه رضی الله عنها آمده است: «کسی که در ظروف طلا و نقره مینوشد، جز این نیست که آتش جهنم را در شکم خویش فروریخته است». که این دو حدیث ـ بی هیچ خلافی ـ مقتضی تحریماند.
﴿وَتِلۡکَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِیٓ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٧٢﴾
«و این است همان بهشتی که به پاداش آنچه میکردید، میراث یافتید» پس چنانکه میراث به وارث میرسد، این بهشت نیز به سبب اعمال شایستهای که در دنیا انجام میدادید، به شما رسیده است. در حدیث شریف آمده است: «هریک از دوزخیان ـ برای اینکه درد و دریغ در وجود وی برانگیخته شود ـ منزل خویش را در بهشت میبیند آنگاه (به حسرت) میگوید: اگر خداوند مرا هدایت میکرد، از متقیان میبودم و هر یک از اهل بهشت منزل خویش را از دوزخ میبیند سپس میگوید: اگر خدای عزوجل هدایتمان نمیکرد، ما راه یافته نبودیم. پس این برایش شکری است». همچنین در حدیث شریف آمده است: «هیچ کسی نیست مگر اینکه منزلی در بهشت و منزلی در دوزخ دارد پس کافر منزل مؤمن را از وی در دوزخ میراث میبرد و مؤمن از کافر منزل وی را در بهشت و این است تفسیر فرموده باری تعالی:﴿وَتِلۡکَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِیٓ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٧٢﴾ [الزخرف: 72]».
﴿لَکُمۡ فِیهَا فَٰکِهَةٞ کَثِیرَةٞ مِّنۡهَا تَأۡکُلُونَ٧٣﴾
«در آنجا برای شما میوههایی بسیار است» یعنی: برای شما بهشتیان در بهشت بجز غذاها و نوشیدنیها ـ میوههایی بسیار با انواع و اصناف گوناگون است «که از آنها میخورید» یعنی: بعضی از آنها را میخورید زیرا از یک طرف چنان بسیار و همیشگیاند که از آنها چیزی کم نمیشود و از سوی دیگر، هر آنچه خورده میشود، بیدرنگ عوض آن آماده میگردد.
﴿إِنَّ ٱلۡمُجۡرِمِینَ فِی عَذَابِ جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ٧٤ لَا یُفَتَّرُ عَنۡهُمۡ وَهُمۡ فِیهِ مُبۡلِسُونَ٧٥﴾
«بیگمان، مجرمان» یعنی: مرتکبان جرایم کفری «در عذاب دوزخ ماندگارند» و عذاب بهطور ابدی از آنان قطع نمیشود. همچنین این «عذاب» اندک لحظهای «از آنان تخفیف نمییابد» تا از آن آسایش یابند و لختی استراحت کنند «و آنها در آنجا نومیدند» مبلسون: از ابلاس است و آن اندوه ناشی از شدت یأس و ناامیدی میباشد که عادتا سکوت و خاموشی با آن همراه است.
﴿وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَلَٰکِن کَانُواْ هُمُ ٱلظَّٰلِمِینَ٧٦﴾
«و ما برآنان ستم نکردیم» یعنی: ما مجرمان را بیگناه عذاب نکردیم و نه هم افزون بر عذابی که مستحق آنند «بلکه خود ستمکار بودند» در حق خویش، بهسبب گناهانی که انجام دادند.
﴿وَنَادَوۡاْ یَٰمَٰلِکُ لِیَقۡضِ عَلَیۡنَا رَبُّکَۖ قَالَ إِنَّکُم مَّٰکِثُونَ٧٧﴾
«و ندا در دهند که: ای مالک» یعنی: مجرمان دوزخی در دوزخ، مالک (خازنو نگهبان) دوزخ را چنین ندا میدهند؛ «بگو: پروردگارت بر ما حکم کند» به مرگ و کار ما را یکسره نماید. پس آنها به وسیله مالک (خازن و نگهبان) دوزخ، بهخدای سبحان متوسل میشوند تا از او بخواهد که آنان را بمیراند تا از عذاب راحت شوند. «مالک»، نام خازن دوزخ و «رضوان» نام خازن بهشت است. محققان گفته اند: خازن دوزخ را از آن روی «مالک» نامیدند؛ که ملک و دارایی، علقه و وابستگیای است و تعلق خود، از اسباب ورود به دوزخ میباشد چنان که دلیل نامگذاری خازن بهشت به «رضوان» این است که: رضا به حکم خداوند عزوجل ، سبب هر نوع راحت و سعادت و همهگونه صلاح و فلاح میباشد.
مالک دوزخ «پاسخ میدهد» به مجرمان «همانا شما ماندگارید» در عذاب بهطور همیشه و شما را ـ با مرگ یا غیر آن ـ از دوزخ نجاتی نیست.
﴿لَقَدۡ جِئۡنَٰکُم بِٱلۡحَقِّ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَکُمۡ لِلۡحَقِّ کَٰرِهُونَ٧٨﴾
«قطعا» ای اهل مکه! «حق را برایتان آوردیم» یعنی: پیامبر خویش را به سوی شما فرستادیم و بر شما کتاب فرود آوردیم و پیامبر ما شما را به سوی حق دعوتکرد؛ «لیکن بیشتر شما حق را ناخواهان هستید» و آن را نمیپذیرید. یا این آیه کریمه نیز حکایت سخنان فرشته نگهبان دوزخ است. یعنی: ما فرشتگان در دنیا حق را به شما مجرمان بیان کردیم ولی شما آن را نپذیرفتید.
﴿أَمۡ أَبۡرَمُوٓاْ أَمۡرٗا فَإِنَّا مُبۡرِمُونَ ٧٩﴾
«آیا بر کاری ابرام ورزیدهاند؟» یعنی: آیا علیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به نیرنگ و توطئهای مصمم گشته، عزم خویش را بر آن جزم کرده و آن را سازمان دادهاند وفقط به ناخوش داشتن وی بسنده نکردهاند؟ «ما نیز ابرام میورزیم» و در نابودی و مجازاتشان، تدبیری استوار برایشان میسنجیم.
مقاتل در بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید: این آیه درباره توطئهای که سران قریش علیه جان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در دارالندوه اندیشیدند، نازل شد.
﴿أَمۡ یَحۡسَبُونَ أَنَّا لَا نَسۡمَعُ سِرَّهُمۡ وَنَجۡوَىٰهُمۚ بَلَىٰ وَرُسُلُنَا لَدَیۡهِمۡ یَکۡتُبُونَ٨٠﴾
«آیا میپندارند که ما راز و نجوایشان را نمیشنویم؟» یعنی: رازهایی را که مشرکان به طور پنهانی و در مکآنهای خلوت باهم مطرح میکنند و درگوشیها و نجواهایی که در میان خویش مینمایند؟ «چرا؛ میشنویم» و میدانیم آن رازهارا «و فرستادگان ما پیش آنان مینویسند» یعنی: فرشتگان نویسندهای که بدیشان موظف هستند، نیز تمام گفتار و کردارشان را مینویسند.
ابن جریر طبری از محمد بن کعب قرظی در بیان سبب نزول این آیهکریمه روایت کرده است که گفت: سه نفر در بین کعبه و پردههای آن نشسته بودند، دو نفر آنها قریشی بودند و یک تن ثقفی، یا دو نفر آنها ثقفی و یک تن قریشی بود. در این اثنا یکی از آن میان گفت: آیا فکر می کنید که خداوند سخنان ما را میشنود؟ دیگری در پاسخ وی گفت: اگر بلند سخن بگویید میشنود و اگر آهسته سخن بگویید، نمیشنود! بدین سبب خدای متعال این آیه کریمه را نازل گردانید.
﴿قُلۡ إِن کَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ وَلَدٞ فَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡعَٰبِدِینَ٨١﴾
«بگو» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «اگر بر فرض برای خدای رحمان فرزندی بود، من نخستین پرستندگان بودم» یعنی: در آن صورت، من این فرزند پنداریای را که شما به خداوند عزوجل نسبت میدهید، به عنوان تعظیم پدرش میپرستیدم ولی ثابت و مسلم است که باری تعالی فرزندی ندارد و مستحیل است که او فرزندی داشته باشد. یا معنی این است: اگر فرض بر آن باشد که خدای سبحان فرزندی داشته باشد، باز هم من خدای سبحان را میپرستم زیرا من بندهای فرمانبردار از بندگانش هستم.
﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا یَصِفُونَ٨٢﴾
«پروردگار آسمآنها و زمین، صاحب عرش، از آنچه میگویند» یعنی: از این دروغی که در مورد داشتن فرزند بر وی افترا میبندند و هرگز این نسبت سزاوار جناب وی نیست؛ «منزه است» و ساحت قدسی وی از این بهتان مبراست. عرش: آفریدهای است عظیم که از آسمآنها و زمین بزرگتر میباشد و خدا به کیفیت آن داناتر است.
﴿فَذَرۡهُمۡ یَخُوضُواْ وَیَلۡعَبُواْ حَتَّىٰ یُلَٰقُواْ یَوۡمَهُمُ ٱلَّذِی یُوعَدُونَ٨٣﴾
«پس آنان را رهاکن تا ژاژخایی و بازیگوشی کنند» یعنی: آنان را رهاکن تا در بیهوده گوییهای خویش فرو روند و در دنیای خویش سرگرم باشند «تا به دیدار آن روزشان که بدان وعده داده میشوند، برسند» و آن روز، روز قیامت است و بهزودی خواهند دانست که سرنوشت و سرانجام حال و منوالشان در آن روز، چگونه خواهد بود!.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِی فِی ٱلسَّمَآءِ إِلَٰهٞ وَفِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَٰهٞۚ وَهُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡعَلِیمُ٨٤﴾
«و اوست که هم در آسمان خداست و هم در زمین خداست» یعنی: باری تعالی ذاتی است که هم در آسمآنها معبود آسمانیان و هم در زمین معبود زمینیان است. یا: او هم در آسمان مستحق و شایسته عبادت است و هم در زمین. قتاده در معنای آن میگوید: «او هم در آسمان پرستش میشود و هم در زمین». البته حق تعالی با الوهیت و ربوبیت در آسمآنها و زمین، بر آنها مسلط است نه این که در آنها مستقر باشد چنان که امام رازی در تفسیر کبیر میگوید: «این آیه کریمه از روشنترین دلایل بر این حقیقت است که خداوند متعال در آسمان مستقر نیست؛ زیرا او در این آیه کریمه بیان داشته است که نسبتش به سوی آسمان در امر الوهیت، همچون نسبتش به سوی زمین است پس هرگاه او خدای زمین است و درآن مستقر نیست؛ پس همینگونه واجب است که او ـ که خدای آسمان است ـ در آسمان نیز مستقر نباشد زیرا نسبت الوهیت وی به هر یک از آسمان و زمین، نسبتی متساوی است»[1].
«و هموست حکیم علیم» یعنی: او بسیار با حکمت و بسیار داناست و این دو وصف، خود دو دلیل استحقاق وی برای عبادتاند.
﴿وَتَبَارَکَ ٱلَّذِی لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَا وَعِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٨٥﴾
«و بسیار با برکت است کسی که فرمانروایی آسمآنها و زمین و آنچه در میان آنهاست از آن اوست» برکت: بسیاری خیر است. مراد از: ﴿وَمَا بَیۡنَهُمَاۚ﴾ عبارت است از: آنچه که در میان آسمآنها و زمین از فضا و هوا و موجودات و جانداران وجود دارد «وعلم قیامت» یعنی: آگاهی از وقت برپایی قیامت «پیش اوست و به سوی او برگردانیده میشوید» پس او هرکس را به آنچه که مستحق آن است ـ از خیر یا شرـ جزا میدهد.
﴿وَلَا یَمۡلِکُ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ٨٦﴾ «و کسانی که کافران بهجز او به پرستش میخوانند، دارای شفاعت نیستند» یعنی: بتان و همه کسانی که بهجز خدای سبحان مورد پرستش قرار میگیرند، نزد خداوند عزوجل از حق شفاعت برخوردار نیستند پس پندار پرستشگران آنها در این مورد که آنها نزد خداوند عزوجل برایشان شفاعت میکنند، پنداری نادرست است «مگر آن کسانی که به حق گواهی داده باشند» یعنی: به کلمه توحید گواهی داده باشند «در حالی که میدانند» یعنی: در حالی که آن گواهیدهندگان به کلمه توحید، بر گواهیای که دادهاند، علم و آگاهی دارند، از حق شفاعت برخوردار میباشند؛ در صورتی که خداوند تبارک و تعالی برایشان اذن شفاعت دهد.
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ یُؤۡفَکُونَ٨٧﴾
«و اگر از آنان بپرسی: چهکسی آنها را آفریده؟ مسلما خواهند گفت: الله» یعنی: مشرکان مکه به این حقیقت که آفرینندهشان الله عزوجل است، اقرار و اعتراف میکردند و به انکار این حقیقت قادر نبودند «پس از کجا باز گردانیده میشوند؟» یعنی: پس چگونه به بیراهه رفته و از عبادت الله عزوجل به سوی عبادت دیگران برگردانیده میشوند و چگونه با وجود چنین اعترافی، از این عبادت برمیگردند؟ شکی نیست که این کارشان، نمایانگر منتهای جهل و بیخردیشان میباشد.
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ یُؤۡفَکُونَ٨٧﴾
«و» علم و آگاهی قیامت و نیز علم: «این سخن او» یعنی: علم این سخن محمد صلی الله علیه و آله و سلم که میگوید: «پروردگارا! هرآینه اینان» که تو مرا به سویشان فرستادهای «قومی هستند که ایمان نمیآورند» نزد خداوند عزوجل است. یعنی: خداوند عزوجل ، شکایت پیامبر خویش صلی الله علیه و آله و سلم در مورد رویگردانی قومش از دعوت و پافشاری و عنادشان بر کفر را میشنود و این سخن پیامبرش بر او مخفی نیست.
﴿فَٱصۡفَحۡ عَنۡهُمۡ وَقُلۡ سَلَٰمٞۚ فَسَوۡفَ یَعۡلَمُونَ٨٩﴾
«پس از آنان اعراض کن» یعنی: از آنچه میگویند و از آنچه که تو را به آن از جادوگری و کاهن بودن ـ متهم میکنند، اعراض کن و درگذر؛ بسان در گذشتن کسی که در صدد انتقام کشیدن است، نه اینکه از کارشان راضی باشی و بر دعوت خود شکیبایی و پایداری کن تا سپس که فرمان ما در رسد «و بگو: سلام» یعنی: کار من با شما تا مدتی مسالمت و متارکه است «پس زودا که بدانند» فرجام نامیمونی را که در انتظارشان است. گفتنی است که این تهدیدی بزرگ از سوی خدای عزوجل برای کفار و وعدهای ضمنی به پیروزی اسلام و مسلمین بر آنهاست.
[1]- این تفسیر صحیح نیست، بلکه خداوند سبحان بر روی عرشش در آسمان می باشد، آنچنانکه آیات واحادیث بسیار زیادی موید این امر می باشد، مانند: ﴿ءَأَمِنتُم مَّن فِی ٱلسَّمَآءِ﴾ [الملک: 16]، و همچنین حدیث وارد شده از پیامبر که از آن دختری که به دست یهودی کشته شده بود سوال کرد : خداوند کجاست، دختر بچه گفت : در آسمان ، سپس پیامبر حکم به اسلام آن دختر بچه کرد.
تفسیر صحیح این آیه چنین است : خداوند سبحان، پروردگار و معبود مخلوقاتش در آسمان وپروردگار و معبود مخلوقاتش در زمین است.
مکی است و دارای (59) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره را از آن روی «دخان» نامیدند که مشرکان زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن به قحطی و خشکسالیای تهدید میشوند که شخص گرسنه را چنان بیرمق میگرداند که از شدت گرسنگی، گویی در فضا دودی را میبیند. همچنین این سوره، متضمن تهدید نسلهای بعدی به ظهور دودی در آسمان بهمدت چهل روز است، که ظهور این دود، نشآنهای از نشانههای قیامت میباشد.
محور این سوره، بیان سه اصل توحید، نبوت و معاد است و با فواصل کوتاه و نزدیک بههم و تصاویر و تابلوهای تکان دهنده خود، گویی پتکهای کوبندهای است که بر قلبهای غافل و بسته فرود میآید.
﴿حمٓ١ وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُبِینِ٢﴾
خوانده میشود: «حاء، میم» با مد در میم. و این دو حرف، از حروف مقطعه است. «سوگند به کتاب مبین» یعنی سوگند به قرآنی که خود واضح است و برای تمام نیازمندیهای دینی و دنیوی نیز بیان روشنی دارد. تفسیر نظیر این آیه، درسورههای قبل نیز گذشت.
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِی لَیۡلَةٖ مُّبَٰرَکَةٍۚ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ٣﴾
جواب قسم در آیه قبل این است که: «ما آن را» یعنی: قرآن را «در شبی مبارک» و فرخنده «نازل کردیم» که شب قدر است و نزول قرآن در آن آغاز شده است. یا در آن شب، قرآن بهطور کامل از لوح محفوظ به آسمان دنیا در «بیتالعزه» نازل شدهاست. البته برکت و فرخندهگی شب قدر به دلیل آن است که نزول قرآن سبب منافع دینی و دنیوی است چنان که در آن شب، خیر و برکت نازل میشود و دعا مستجاب میگردد. «هرآینه ما بیمدهنده بودیم» یعنی: قرآن را نازل کردیم تا به وسیله آن، بشر را از فروافتادن در شرک و معاصی، بیم و هشدار دهیم. قتاده میگوید: قرآن تماما در شب قدر از امالکتاب (کتاب مادر) که لوح محفوظ است، به «بیتالعزه» که در آسمان دنیاست نازل شد سپس خدای سبحان آن را در طول مدت بیستوسه سال، در روز و شب بر پیامبر خویش حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرود آورد.
﴿فِیهَا یُفۡرَقُ کُلُّ أَمۡرٍ حَکِیمٍ٤﴾
«در آن» یعنی: در شب قدر «هر کار استواری فیصله مییابد» یفرق: فیصله مییابد، بیان میگردد و نوشته میشود. أمرحکیم: عبارت از کار محکم و استوار است، از آن روی که خدای سبحان در آن شب هر چه را که در یکسال بعد روی میدهد ـ اعم از زندگی و مرگ، توانگری و فقر، خیر و شر و غیره ـ همه را مینویسد. چنین گفتهاند مجاهد، قتاده و حسن. البته حکمت و مناسبت نزول قرآن در شب قدر این است که: نزول قرآن از شریفترین امور حکمت آمیز میباشد و این شب نیز شبی است که هر امر استوار و محکمی در آن فیصله مییابد. ابنکثیر میگوید: «هر که گفته است که شب قدر، شب نیمه شعبان است، قطعا از طلب آن دورمانده است زیرا نص قرآن بر این امر صراحت دارد که این شب در رمضان میباشد».
﴿أَمۡرٗا مِّنۡ عِندِنَآۚ إِنَّا کُنَّا مُرۡسِلِینَ٥﴾
«امری است از نزد ما» یعنی: خدای سبحان قرآن را درحالی فرود آورد که متضمن وحی و شریعت اوست. أمر: در اینجا به معنی وحی است. «هرآینه ما فرستنده بودیم» یعنی: ما بدین جهت این هشدارها را نازل کردیم که فرستادن پیامبران علیهم السلام به سوی بندگان، سنت ماست پس این ماییم که پیامبران و از جمله پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم را فرستادیم.
﴿رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّکَۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ٦﴾
«رحمتی از سوی پروردگار توست» یعنی: ما با فرستادن پیامبران علیهم السلام به سوی بشر، در واقع فرستنده رحمت بر آنها بودیم «بیگمان او شنوای داناست» خداوند عزوجل شنوای سخنان بندگان است و به احوالشان و به آنچه که مورد نیازشان است، داناست پس با توجه به همین نیازهایشان بود که پیامبران علیهم السلام را به عنوان رحمتی از سوی خود بهسویشان فرستاد.
﴿رَبِّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَآۖ إِن کُنتُم مُّوقِنِینَ٧﴾
«پروردگار آسمآنها و زمین است و آنچه میان آن دو است اگر یقین دارید» به این حقیقت. و چنانکه گفتیم، مشرکان مکه به این حقیقت اقرار و اعتراف داشتند.
﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ یُحۡیِۦ وَیُمِیتُۖ رَبُّکُمۡ وَرَبُّ ءَابَآئِکُمُ ٱلۡأَوَّلِینَ٨﴾
بعد از اثبات ربوبیت خویش در آیه (7)، اکنون حق تعالی در این آیه کریمه، به اثبات وحدانیت و قدرت خویش میپردازد: «خدایی جز او نیست، او زنده میکند و میمیراند».
سپس یک بار دیگر مخصوصا بر ربوبیت خویش برای بشر، تأکید میگذارد تا به این حقیقت توجه داده باشد که فقط او شایسته و سزاوار پرستش است نه دیگران: «پروردگار شما و پروردگار پدران پیشین شماست».
﴿بَلۡ هُمۡ فِی شَکّٖ یَلۡعَبُونَ٩﴾
«ولی نه، آنها» یعنی: کافران «در شکی هستند» در باره توحید و رستاخیز. «بازی میکنند» در این اقرار خویش که خداوند عزوجل آفریننده آنان و آفریننده سایر مخلوقات است. یعنی: این اقرارشان، آمیخته با غفلت و بازی و تمسخر است.
﴿فَٱرۡتَقِبۡ یَوۡمَ تَأۡتِی ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِینٖ١٠﴾
«پس منتظر باش» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم برای آنان «روزی را که آسمان دودی نمایان برمیآورد» به قولی: این دود از نشانههای قیامت است که چهل روز در زمین باقی میماند. علمای عصرجدید نیز تأکید میکنند که در پایانکار جهان، انرژی خورشید ضعیف شده و غبار اتمی یا غیر آن، مانند دودی در فضا ظاهر میشود که فضا را تاریک میکند. این دود ـ چنانکه در آیه بعد میآید و در احادیث رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز آمده است ـ فراگیر است.
به قولی دیگر: ظهور این دود، پدیدهای بوده که رخ داده و گذشته است و آن، کنایه از قحطیای بود که براثر دعای رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر قریش نازل شد به طوری که چشمان آنها از فرط گرسنگی چنان تیره و تار شده بود که میان آسمان و زمین را سیاه و دودآلود میدیدند. روایت بخاری و مسلم و دیگران در بیان سبب نزول آیهکریمه از ابنمسعود رضی الله عنه نیز مؤید این معنی است: چون قریش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را نافرمانی کرده و با ایشان دشمنی ورزیدند و در پذیرش اسلام به سستی گراییدند و کار عناد و ستیزه آنان بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سخت دشوار آمد، آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم چنین دعا کردند: «اللهم أعنی علیهم بسبع کسبع یوسف». «بارخدایا! مرا بر آنان به هفتسال قحطی ـ مانند سالهای یوسف ـ یاری کن». پس بر اثر دعای آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم ، قریش گرفتار قحطی و دشواری سختی شدند تا بدانجا که از فرط گرسنگی استخوآنها را نیز خوردند و اثر این گرسنگی چنان شدید بود که چون انسان به سوی آسمان مینگریست، میان آسمان و زمین را به شکل دود، سیاه میدید پس خداوند متعال نازل فرمود: ﴿فَٱرۡتَقِبۡ یَوۡمَ تَأۡتِی ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِینٖ١٠﴾ [الدخان: 10] پس در بحبوحه این بلا بود که آنان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: یا رسولالله! از خداوند برای قبیله مضر باران بخواه زیرا مضر از قحطی به هلاکت رسیدند! آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برایشان باران طلبیدند و باران نازل شد.
﴿یَغۡشَى ٱلنَّاسَۖ هَٰذَا عَذَابٌ أَلِیمٞ١١﴾
«که مردم را فرومیگیرد» یعنی: آن دود همه مردم را در بر گرفته و از هر جهت بر آنان احاطه میکند «این است عذاب دردناک» یعنی: آنها در هنگام گرفتار شدن در قحطی میگویند: این عذابی است دردناک! یا خداوند عزوجل این سخن را برایشان میگوید. ابن کثیر آرای مختلف درباره «دخان» را نقل کرده و در پایان چنین نتیجه میگیرد: این قول که «دخان» از نشانههایی است که ما باید ظهور آن را قبل از وقوع قیامت انتظار بکشیم، قویتر است. سپس او در این باره احادیثی را نقل میکند از آن جمله حدیث شریف ذیل به روایت حذیفه بن اسید غفاری رضی الله عنه استکه فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از عرفه بر ما فرود آمدند و درحالی که ما مشغول مذاکره درباره قیامت بودیم، فرمودند: «قیامت برپا نمیشود تا آنگاه که شما ده نشانه رانبینید:
1- طلوع خورشید را از مغرب آن.
2- ظهور دخان.
3- ظهور دابه الارض.
4- خروج یأجوج و مأجوج.
5- نزول عیسی بن مریم (علیهماالسلام).
6- خروج دجال.
7- وقوع سه خسوف: خسوفی در مشرق.
8- خسوفی در مغرب.
9- خسوفی در جزیره العرب.
10- آتشی که از قعر سرزمین عدن بیرون میآید و همه مردم را میمیراند و هر جا که شب بگذرانند، با آنان شب میگذراند و هر جا که در ظهر بخوابند، همراهشان میباشد». همچنین در حدیث شریف آمده است: «... مؤمن از آن دود، دچار عارضهای شبیه زکام میشود اما کافر را چنان فرو میگیرد که در اثر آن، بدن وی باد کرده و متورم میشود...».
﴿رَّبَّنَا ٱکۡشِفۡ عَنَّا ٱلۡعَذَابَ إِنَّا مُؤۡمِنُونَ١٢﴾
«میگویند: پروردگارا! این عذاب را از ما دور کن» که اگر عذاب را از ما دور کنی «هرآینه ما مؤمن میشویم» روایت شده است که مشرکان قریش نزد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمده و گفتند: اگر خداوند این عذاب را از ما دور گرداند، ما مسلمان میشویم. مراد از عذاب؛ گرسنگیای بود که به سبب آن این دود را میدیدند.
﴿أَنَّىٰ لَهُمُ ٱلذِّکۡرَىٰ وَقَدۡ جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مُّبِینٞ١٣﴾
«آنان چگونه پند میگیرند» از عذابی که بر سر آنان فرود آمدهاست؛ «و» حال آنکه «بهیقین برای آنان پیامبری روشنگر آمده است؟» که هر آنچه را از کار دین نیازمند آن هستند، برایشان بیان میکند؟.
﴿ثُمَّ تَوَلَّوۡاْ عَنۡهُ وَقَالُواْ مُعَلَّمٞ مَّجۡنُونٌ١٤﴾
«پس، از او روی برتافتند» یعنی: از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روی گردانیدند «و گفتند: او تعلیم یافتهای دیوانه است» یعنی: بشری قرآن را به او تعلیم داده و او دیوانه است. پس چگونه آنان با وصف چنین پندارها و سخنان یاوهای، متذکر میشوند و از کجا بر سرعقل میآیند؟!
﴿إِنَّا کَاشِفُواْ ٱلۡعَذَابِ قَلِیلًاۚ إِنَّکُمۡ عَآئِدُونَ١٥﴾
«ما این عذاب را اندکی دور میکنیم» یعنی: ما به زودی به سبب دعای پیامبر خویش صلی الله علیه و آله و سلم اندک زمانی عذاب را از شما مشرکان دور میکنیم و این زمان اندک، مدت باقیمانده از عمرتان است «ولی شما در حقیقت باز میگردید» به سوی شرکی که بر آن بودهاید. و چنین هم شد زیرا به مجرد اینکه عذاب از آنان دور شد؛ بهکفر و عناد خویش بازگشتند.
﴿یَوۡمَ نَبۡطِشُ ٱلۡبَطۡشَةَ ٱلۡکُبۡرَىٰٓ إِنَّا مُنتَقِمُونَ١٦﴾
«روزی که آنان را به گرفتنی بزرگ» یعنی: به سختی و با قوت «فرو میگیریم، ما انتقام گیرندهایم» گفته شده: مراد از این روز، روز بدر است زیرا چون مشرکان مکه بعد از برطرف شدن عذاب، مجددا به راه تکذیب و کفر بازگشتند؛ خدای عزوجل از آنان در بدر انتقام گرفت. به قولی دیگر: مراد عذاب دوزخ است. ابنعباس رضی الله عنه میگوید: «نظر ابنمسعود این است که مراد از (بطشهالکبری) روز بدر است اما من میگویم که مراد از این روز، روز قیامت است». ابن کثیر نیز قول ابن عباس رضی الله عنه را ترجیح داده است.
﴿وَلَقَدۡ فَتَنَّا قَبۡلَهُمۡ قَوۡمَ فِرۡعَوۡنَ وَجَآءَهُمۡ رَسُولٞ کَرِیمٌ١٧﴾
«و به یقین ما پیش از آنان» یعنی: پیش از این گروه کافر «قوم فرعون را آزمودیم» یعنی: پیامبران خویش را به سوی آنان فرستادیم و پیامبران ما آنان را بهسوی شریعت ما فراخواندند اما آنها ایشان را تکذیب کردند. یا مراد این است: ما ارزاق را از روی آزمایش بر قوم فرعون توسعه دادیم اما آنها سر به طغیان برداشته و تجاوز پیشه کردند «و پیامبری گرامی برایشان آمد» یعنی: موسی علیه السلام که هم نزد خدای عزوجل گرامی، هم در میان قوم خویش گرامی و هم در ذاتشگرامی بود «که» به آنان گفت:
﴿أَنۡ أَدُّوٓاْ إِلَیَّ عِبَادَ ٱللَّهِۖ إِنِّی لَکُمۡ رَسُولٌ أَمِینٞ١٨﴾
«بندگان خدا را به من بسپارید» یعنی: بنی اسرائیل را همراه من بفرستید و آنها را به من سپرده از عذاب و شکنجه رهایشان کنید «زیرا من برای شما پیامبری امین هستم» بر رسالت پروردگارم و بر آنچه که به شما ابلاغ میکنم پس به خیانت متهم نیستم.
﴿وَأَن لَّا تَعۡلُواْ عَلَى ٱللَّهِۖ إِنِّیٓ ءَاتِیکُم بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٖ١٩﴾
«و بر خدا برتری نجویید» یعنی: بر خداوند عزوجل تکبر و گردنکشی نورزید؛ به اینکه خود را از طاعت وی و پیروی پیامبرانش برتر بپندارید «هر آینه من آورنده برهانی آشکار برای شما هستم» که شما را هیچ راهی بر انکار آن نیست، این برهان آشکار عبارت است از: معجزه عصا، ید بیضا و سایر معجزات نهگانه من.
﴿وَإِنِّی عُذۡتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمۡ أَن تَرۡجُمُونِ٢٠﴾
«و هرآینه من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه میبرم از اینکه مرا سنگباران کنید» آنها موسی علیه السلام را تهدید کرده بودند که با سنگسار او را میکشند پس او از آزارشان به خدای منان پناه برد.
﴿وَإِن لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ لِی فَٱعۡتَزِلُونِ٢١﴾
«و اگر به من ایمان نمیآورید پس از من کناره گیرید» یعنی: اگر مرا تصدیق نمیکنید و به نبوت من اقرار نمینمایید؛ پس مرا واگذارید و با آزار و اذیت متعرض من نشوید تا آنگاه که خداوند عزوجل میان من و شما داوری کند.
﴿فَدَعَا رَبَّهُۥٓ أَنَّ هَٰٓؤُلَآءِ قَوۡمٞ مُّجۡرِمُونَ٢٢ فَأَسۡرِ بِعِبَادِی لَیۡلًا إِنَّکُم مُّتَّبَعُونَ٢٣﴾
«پس» موسی علیه السلام «به درگاه پروردگارش ندا در داد که: اینان قومی مجرم هستند» و در این هنگام بود که خداوند متعال به او فرمان داد تا بنیاسرائیل را بدون اجازه و مشورت فرعون، از میانشان بیرون ببرد؛ «پس گفتیم: بندگانم را شبانهببر» و به این ترتیب، دعای موسی علیه السلام را اجابت کردیم. آری! آنها را شبانه ببر؛ «زیرا شما مورد تعقیب واقع میشوید» یعنی: من چنان تدبیری سازمان دادهام که فرعون و لشکریانش شما را دنبال کنند آنگاه شما را نجات داده و فرعون و کسانش را غرق میکنم.
﴿وَٱتۡرُکِ ٱلۡبَحۡرَ رَهۡوًاۖ إِنَّهُمۡ جُندٞ مُّغۡرَقُونَ٢٤﴾
«و دریا را که آرام است» یعنی: ساکن و بیحرکت و گشاده و باز است «پشت سر بگذار» یعنی: دریا را بر همان شکلی که بعد از گذشتنت از آن قرار دارد، واگذار و با عصایت بر آن نزن که راههای خشک شده آن واپس بههم آید. این بدان جهت بود که چون موسی علیه السلام و بنیاسرائیل از دریای سرخ گذشتند، موسی علیه السلام خواست تا آن را با عصای خویش بزند که دریا مجددا به حال اصلی خویش برگردد تا میان آنان و فرعون حایل شود و در نتیجه، فرعون و لشکریانش نتوانند به آنان برسند اما خداوند عزوجل به او دستور داد که دریا را همان طور آرمیده و ساکن به حالش بگذارد تا فرعون به تصور اینکه دریا خشک است، به دریا درآید و گرفتار بلا شود. مجاهد در معنای آن میگوید: «دریا را همچنان با راههای خشک شده آن باقی گذار تا فرعون و قومش با اطمینان وارد آن شوند و چون همه آنها به آن وارد شدند آنگاه ما دریا را به هم میآوریم که همه غرق شوند». «زیرا آنان سپاهی غرق شدنی هستند» خدای سبحان این خبر را بهموسی علیه السلام داد تا دلش آرام گیرد و اضطرابش از بین برود.
﴿کَمۡ تَرَکُواْ مِن جَنَّٰتٖ وَعُیُونٖ٢٥ وَزُرُوعٖ وَمَقَامٖ کَرِیمٖ٢٦﴾
«چه بسیار باغها و چشمه سارانی بعد از خود برجای گذاشتند» آن فرعونیان غرق شده «و کشتزارها و جایگاههای نیکو» و تالارهای آراسته.
﴿وَنَعۡمَةٖ کَانُواْ فِیهَا فَٰکِهِینَ٢٧﴾
«و نعمتی» یعنی: اموال و اسباب رفاه و مکنت گستردهای «که در آن خوش وخرم بودند» و در آسایش و ناز و انبساط به سر میبردند. فاکه: کسی است که از انواع لذتها بهرهمند است، چون کسی که از انواع میوهها برخوردار میباشد. بهقرائتی: «فکهین» خوانده شده، یعنی: فرعونیان در آن نعمت، مغرور و سرمست وگردنکش بودند.
﴿کَذَٰلِکَۖ وَأَوۡرَثۡنَٰهَا قَوۡمًا ءَاخَرِینَ٢٨﴾
«این چنین بود» کار عذاب و درگرفت ما «و آنها را به مردمی دیگر میراث دادیم» یعنی: به هلاکتشان رساندیم و آن همه نعمت و خرمی و برخورداری را از آنان سلب کرده و آنها را به بنیاسرائیل باقی گذاشتیم.
﴿فَمَا بَکَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلسَّمَآءُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَا کَانُواْ مُنظَرِینَ٢٩﴾
«پس آسمان و زمین بر آنان گریه نکردند» زیرا آنها بر روی زمین کار شایستهای نمیکردند که زمین به سبب آن بر آنان بگرید و از سوی دیگر، هیچ عمل نیک و پاکیزهای برایشان به آسمان نیز بالا نرفته بود که آسمان به سبب آن برآنان بگرید لذا نه اهل آسمان (فرشتگان) برآنان گریستند و نه مردم زمین. و چون شخص مهم و بزرگی بمیرد، اعراب در توصیف بزرگسازی درگذشت وی میگویند: «بکت علیه السماء والأرض، وبکته الریح وأظلمت له الشمس». «آسمان و زمین و باد بر او گریستند و خورشید بر درگذشت وی تاریک شد». در حدیث شریف آمده است: «ما من مؤمن مات فی غربته غابت فیها بواکیه إلا بکت علیه السماء والأرض». «هیچ مؤمنی نیست که در غربت ـ آنجا که گریندگان وی غایبند ـ بمیرد؛ مگر اینکه آسمان و زمین بر او میگریند». همچنین در حدیث شریف آمده است: «ما من عبد إلا وله فی السماء بابان، باب یخرج منه رزقه وباب یدخل منه عمله وکلامه، فإذا مات فقداه وبکیا علیه». «هیچ بندهای نیست مگر اینکه برایش در آسمان دو در است: دری که از آن روزی وی بیرون میآید و دری که از آن عمل و سخن وی داخل میشود پس چون بمیرد؛ آن دو در، وی را گم میکنند و بر او میگریند». سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این آیه کریمه را تلاوت کردند. و از سیاق حدیث برمیآید که مراد، بندگان مؤمناند.
مجاهد میگوید: «هیچ مؤمنی نمیمیرد، جز اینکه آسمان و زمین چهل بامداد بر او میگریند. راوی میگوید: از مجاهد پرسیدم: آیا زمین میگرید؟ گفت: آیا تعجب میکنی؟ چرا زمین بر بندهای که آن را با رکوع و سجده خویش آباد میکرد، نگرید؟ و چرا آسمان بر بندهای که تکبیر و تسبیح وی در آسمان، زمزمهای مانند آواز زنبور عسل داشت، نگرید؟».
پس مراد آیه این است که بر نابودی فرعون و قومش هیچ تأسف و اندوهی نیست، بر خلاف مؤمنان که با مرگشان، جای نماز خواندنشان از زمین و محل عروج و صعود اعمالشان از آسمان، برایشان میگرید. همچنین احتمال دارد مراد آیه این باشد که: کافر گردنکش و مغرور و متکبر، هیچ چیز را در دنیا به اندازه نفس خود بزرگ نمیبیند زیرا نفس وی بزرگترین چیز در چشم وی است لذا خداوند عزوجل در این آیه کریمه از این واقعیت خبر میدهد که کافران گردنکشی مانند فرعون و فرعونیان نابود شدند و هیچ اتفاقی هم نیفتاد بلکه کار و بار دنیا همچنان است که بود.
«و مهلت یافته نبودند» که عذاب از آنان به تأخیر افتد بلکه عذاب به طور عاجل بر آنان فرستاده شد، بهسبب شدت عناد و افراطشان در کفر.
﴿وَلَقَدۡ نَجَّیۡنَا بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ مِنَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡمُهِینِ٣٠ مِن فِرۡعَوۡنَۚ إِنَّهُۥ کَانَ عَالِیٗا مِّنَ ٱلۡمُسۡرِفِینَ٣١﴾
«و به راستی بنی اسرائیل را از عذاب خفت آور رهانیدیم» با به هلاکت رساندن دشمن ایشان زیرا آنها در بند بردگی آن دشمن، خوار و ذلیل و در عذاب و شکنجهای سخت قرار داشتند، کارهای شاقه بر آنان تحمیل میشد و فرعونیان فرزندان پسرشان را کشته و زنان شان را زنده نگه میداشتند؛ «از فرعون» یعنی: ایشان را از چنگ فرعون رهانیدیم «که متکبری از افراطکاران بود» یعنی: او در سرکشی و گردن فرازی و خود بزرگبینی، بسیار افزونخواه و در کفر به خداوند بزرگ و ارتکاب نافرمانیهای وی، از تجاوزکاران و زیادهروان بود.
﴿وَلَقَدِ ٱخۡتَرۡنَٰهُمۡ عَلَىٰ عِلۡمٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ٣٢﴾
«و قطعا بنیاسرائیل را دانسته بر جهانیان برگزیدیم» یعنی: ایشان را ـ با علم و آگاهی به این امر که سزاوار این گزینش هستند ـ بر مردم زمانشان برگزیدیم و رمز این برتری ایشان، بسیاری وجود پیامبران علیهم السلام در میانشان و صبر و پایداریشان با موسی علیه السلام در راه دین و دعوت بود، أما وقتی که آنها این اوصاف را دگرگون ساختند، خدای عزوجل هم وضع را بر آنان دگرگون کرد و آنها را از اوجگاه برگزیدهترین خلق، به حضیض منفورترین آنها نگونسار نمود.
﴿وَءَاتَیۡنَٰهُم مِّنَ ٱلۡأٓیَٰتِ مَا فِیهِ بَلَٰٓؤٞاْ مُّبِینٌ٣٣﴾
«و از آیات» یعنی: از معجزات موسی علیه السلام «آنچه را که در آن آزمونی آشکار بود، به آنان دادیم» تا بنگریم که چگونه عمل میکنند. البته نجات دادنشان از غرق، شکافتن دریا، سایهبان ساختن ابر و فرود آوردن من و سلوی برایشان، از جمله این نشانهها و معجزات بود.
﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَیَقُولُونَ٣٤ إِنۡ هِیَ إِلَّا مَوۡتَتُنَا ٱلۡأُولَىٰ وَمَا نَحۡنُ بِمُنشَرِینَ٣٥﴾
«هر آینه این گروه» یعنی: کفار قریش «میگویند: عاقبت کار جز همین مرگ نخستین ما نیست» و بعد از آن، نه زندگیای است و نه برانگیختنی «و ما زندهشدنی نیستیم» بعد از مرگمان.
﴿فَأۡتُواْ بَِٔابَآئِنَآ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٣٦﴾
میگویند مشرکان به مؤمنان: «اگر راستگو هستید» در اینکه بعد از مرگ زندگی مجددی است «پس پدران ما را بازآورید» یعنی: آنان را بعد از مرگشان بهدنیا برگردانید. البته این شبهه آنان؛ شبههای فاسد و حجتی باطل و بیاساس است زیرا معاد در روز قیامت است نه در این دنیا.
روایت شده است که کفار قریش از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواستند تا خداوند عزوجل در همین دنیا مردگان را برایشان برانگیزد و بزرگشان قصیبنکلاب را زنده گرداند تا با وی درباره صحت نبوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و صحت رستاخیز مشورت کنند اما خداوند متعال این خواسته آنان را رد کرد.
﴿أَهُمۡ خَیۡرٌ أَمۡ قَوۡمُ تُبَّعٖ وَٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ أَهۡلَکۡنَٰهُمۡۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ مُجۡرِمِینَ٣٧﴾
«آیا آنان بهترند یا قوم تبع» یعنی: آیا قوم قریش در نیرومندی و مکنت و قدرت برترند یا قوم تبع حمیری که دور دنیا را با لشکریانش گشت و بر مردم مسلط شد. خاطر نشان میشود که قریش، عرب عدنانیاند و قوم تبع حمیری، عرب قحطانی و قحطانیان دولت و مدنیتی عمیق و مجد و شکوه بزرگی داشتند. «تبع» لقب شماری از شاهان حمیری عربستان جنوبی در قرن چهارم و پنجم میلادی بود.
قرطبی میگوید: «مراد از تبع، یک شخص واحد نیست بلکه مراد از آن شاهان یمناند زیرا لقب شاهانشان «تبع» بود چنان که «خلیفه» لقب بزرگ مسلمین، «کسری» لقب شاه فارس و «قیصر» لقب شاه روم است. سپس میافزاید: اما ظاهرا از آیات چنین بر میآید که این سخن خداوند عزوجل ناظر بر یکی از شاهان تبابعه است که اعراب، بیشتر از دیگران او را به این اسم میشناختند چنان که در حدیث شریف به روایت ابنعباس رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: تبع را دشنام ندهید زیرا او مسلمان شد». قرطبی میافزاید: این تبع ـ والله اعلم ـ همان «ابوکرب» جهانگشای یمن بود که قصد کعبه کرد تا آن را ویران کند ولی در راه دچار بیماری حادی گردید و از قصد خویش منصرف گشته و برای نخستین بار، کعبه را پرده یا پیراهن پوشانید و بعد از آنکه به مدینه حمله کرد و قصد داشت تا آن را ویران سازد، به او خبر دادند که مدینه، هجرتگاه پیامبری خواهد بود که نام وی «احمد صلی الله علیه و آله و سلم » است پس از مدینه نیز دست برداشت».
«و» آیا قریش بهترند، یا «کسانی که پیش از آنان بودند؟» چون عاد و ثمود و مانند آنان؛ «آنها را هلاک کردیم چرا که آنها مجرم بودند» پس هلاک ساختن گروهی مانند قریش که در قدرت و شوکت بس پایینتر از آنانند ـ بهسبب مجرم بودنشان ـ بهطریق اولی بر خداوند عزوجل سهل است.
﴿وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَا لَٰعِبِینَ٣٨ مَا خَلَقۡنَٰهُمَآ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ٣٩﴾
«و اسمانها و زمین را و آنچه را که میان آن دو است، به بازی نیافریدهایم؛ آنها را جز به حق نیافریدهایم» یعنی: اسمانها و زمین و آنچه را که در میان آنهاست، برای برپاداشتن و نمایان ساختن حق آفریدهایم تا دلایل و شواهد روشنی بر وجود و وحدانیت ما باشند پس اگر رستاخیزی در میان نبود و آفرینش خلق هدفی جز فانی ساختن آنها نداشت؛ این امر، کاری عبث و بازیگونه بیش نبود و خداوند عزوجل از بازیگری برتر است «ولیکن بیشترشان» که مشرکانند «نمیدانند» که کار اینچنین است و آفرینش ما از هدف و فلسفهای بس عمیق برخوردار میباشد.
﴿إِنَّ یَوۡمَ ٱلۡفَصۡلِ مِیقَٰتُهُمۡ أَجۡمَعِینَ٤٠﴾
«در حقیقت، روز جداسازی، موعد همگی آنهاست» یعنی: روز قیامت، میعادی است که برای جدا ساختن نیکوکار از بدکار و محق از مبطل قرار داده شده است.
﴿یَوۡمَ لَا یُغۡنِی مَوۡلًى عَن مَّوۡلٗى شَیۡٔٗا وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ٤١﴾
«همان روزی که هیچ دوستی از دوست دیگر چیزی را دفع نکند» یعنی: در آن روز، هیچ قوم و قریبی نه میتواند به نزدیکانش هیچگونه نفعی برساند و نه از آنان آسیبی را دفع کند. مولی: کلمهای است که معانی مشترک بسیاری دارد؛ مانند سرور، برده، پسر عمو، یاور، همپیمان، خویشاوند، نزدیک و دوست. «و نه آنان یاری میشوند» یعنی: نه آنها در آن روز، از عذاب خدا عزوجل باز داشته میشوند.
﴿إِلَّا مَن رَّحِمَ ٱللَّهُۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلرَّحِیمُ٤٢﴾
«مگر کسی را که خدا بر او رحم کرده است» یعنی: لیکن کسی که خداوند عزوجل بر او ـ با درگذشت از وی یا قبول شفاعت در حق وی ـ رحم کرده باشد؛ آن کس قطعا یاری میشود و نجات پیدا میکند «زیرا که اوست همان عزیز مهربان» یعنی: باری تعالی همان غالبی است که اگر عذاب کسی را اراده کند، هیچکس نمیتواند به یاری وی بشتابد ولی در عین حال، او به بندگان مؤمنش مهربان است.
﴿إِنَّ شَجَرَتَ ٱلزَّقُّومِ٤٣ طَعَامُ ٱلۡأَثِیمِ٤٤﴾
«همانا درخت زقوم خوراک گناه پیشه است» أثیم: کسی است که گناه بسیاری دارد. مراد از آن کفاری مانند ابوجهل، یارانش و امثالشان از ملحدان مجرم در هر عصری هستند زیرا ماقبل و مابعد این آیه، بر این معنی دلالت میکند. زقوم: درختی است که خداوند عزوجل آن را در جهنم آفریده و آن را به نام «شجره ملعونه» نامیده است، که چون دوزخیان گرسنه شوند، به سوی آن پناه میبرند و از آن میخورند.
سعیدبنمنصور در بیان سبب نزول آیه (43) و مابعد آن از ابی مالک روایت میکند که گفت: ابوجهل خرما و کره را میآورد و به هم میآمیخت آنگاه میگفت: تزقموا: زقوم بخورید و این همان زقومی است که محمد به شما وعده میدهد! پس این آیه کریمه نازل شد.
﴿کَٱلۡمُهۡلِ یَغۡلِی فِی ٱلۡبُطُونِ٤٥﴾
«همانند مهل در شکمها میجوشد» مهل: درد و تهنشین روغن، یا مایع قطران است. و بهقولی: مس گداخته است.
﴿کَغَلۡیِ ٱلۡحَمِیمِ٤٦﴾
«همانند جوشش حمیم» حمیم: آب بسیار داغ و جوشان است.
﴿خُذُوهُ فَٱعۡتِلُوهُ إِلَىٰ سَوَآءِ ٱلۡجَحِیمِ٤٧﴾
«او را بگیرید و به سختی بکشانید» یعنی: به فرشتگان نگهبان دوزخ گفته میشود: این مجرم را بگیرید و او را بکشانید، یا بردارید؛ «به سوی میانه دوزخ» یعنی: به وسط و مرکز آن.
﴿ثُمَّ صُبُّواْ فَوۡقَ رَأۡسِهِۦ مِنۡ عَذَابِ ٱلۡحَمِیمِ٤٨﴾
«آنگاه بر فراز سرش از عذاب آب جوشان فرو ریزید» در روایات آمده است: فرشتگان بر او با گرزی از آهن میکوبند به طوریکه دماغش شکافته میشود، سپس بر سرش آب جوشان میریزند و آن آب همه آنچه را که در شکم وی است، پاک میسوزاند و میروبد.
﴿ذُقۡ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡکَرِیمُ٤٩﴾
ای فرشتگان! از روی سرزنش و سرکوب و توبیخ به آن مجرم بگویید: «بچشکه تو» به خیال خودت «همان بزرگوار گرامی قدر هستی» یعنی: ای آنکه به زعم خود عزیز، بزرگوار و گرامی هستی ـ چنانکه در دنیا میپنداشتی ـ اینک عذاب را بچش.
أموی در مغازی خویش در بیان سبب نزول این آیه کریمه از عکرمه روایت میکند که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با ابوجهل ملاقات کرده و خطاب به او گفتند: «خداوند متعال به من دستور داده که به تو بگویم: ﴿أَوۡلَىٰ لَکَ فَأَوۡلَىٰ٣٤ ثُمَّ أَوۡلَىٰ لَکَ فَأَوۡلَىٰٓ٣٥﴾ [القیامة: 34-35] یعنی: سزاوارتر برایت آن است که به راه حق بپیوندی...! ولی آن ملعون، دست خود را از دست رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کشید و گفت: نه تو میتوانی به من کاری بکنی و نه رفیقت (یعنی خداوند)، تو خود نیک میدانی که من قدرتمندترین کس در میان أهل بطحا و عزیز و بزرگوار هستم. پس خداوند عزوجل او را در روز بدر هلاک گردانید و او را با این سخن خوار و زبون کرده و ننگ و نفرت ابدی را برایش برجای گذاشت و نازل فرمود: ﴿ذُقۡ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡکَرِیمُ٤٩﴾ [الدخان: 49] «اینک عذاب رابچش که تو همان عزیز بزرگوار هستی!».
﴿إِنَّ هَٰذَا مَا کُنتُم بِهِۦ تَمۡتَرُونَ٥٠﴾
«هرآینه این» عذاب «همان چیزی است که درباره آن تردید میکردید» هنگامی که در دنیا بودید.
﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٖ٥١﴾
«به راستی پرهیزگاران در مقامی امن هستند» در بهشت برین، جایی که صاحب آن از تمام هراسها، غمها و نگرانیها ایمن و آسوده خاطر است.
﴿فِی جَنَّٰتٖ وَعُیُونٖ٥٢ یَلۡبَسُونَ مِن سُندُسٖ وَإِسۡتَبۡرَقٖ مُّتَقَٰبِلِینَ٥٣﴾
«در میان باغها و کنار چشمهسارها، از پرنیان نازک و دیبای ستبر میپوشند» سندس: ابریشم نازک و استبرق: ابریشم ستبر و درشت است «روبهروی همدیگر نشستهاند» یعنی: در مجالس و جایگاههای فاخر خود در بهشت، روبهروی یکدیگر نشسته و به یکدیگر نگاه میکنند تا با هم، بیشتر انس بگیرند.
﴿کَذَٰلِکَ وَزَوَّجۡنَٰهُم بِحُورٍ عِینٖ٥٤﴾
«آری! چنین است و آنها را با حوریان درشت چشم، همسر میگردانیم» یعنی: ایشان را با همدم ساختن زنان حور عین که آنها را برایشان حلال گردانیدهایم، مورد اکرام قرار میدهیم، به طوری که هر یک از آنان هر تعداد از حور عین که بخواهد، برایش آماده است. حور: جمع حوراء، به معنای زن سپیدفام سیمین بدن است. بهقولی: حور از (حورالعین ـ یعنی شدت سفیدی چشم در شدت سیاهیآن) گرفته شده است. عین: که مفرد آن «عیناء» است، به معنی زنان درشتچشم میباشد. مجاهد میگوید: «حور را از آن روی حور نامیدند که چشم انسان در زیبایی و سپیدی و صفا و شادابی رنگ آنها، سرگشته میماند و خیره میشود».
اما مهر حوران بهشتی: در حدیث شریف آمده است: «إخراج القمامة من المسجد مهور الحور العین». «بیرون کردن خاکروبه و آشغال از مسجد، مهرهای حور عین است». در حدیث شریف دیگری به روایت أنس رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «کنس المساجد مهور الحور العین». «جارو کردن مساجد، مهرهای حورعین است». همچنین در حدیث شریف آمده است: «مهور الحور العین قبضات التمر، وفلق الخبز». «مهرهای حورعین؛ مشتهای خرما و پارههای نان است»، که در راه خدا عزوجل انفاق میشود. پس میتوان گفت که: هرسه اینها جزء مهر حور عین است.
﴿یَدۡعُونَ فِیهَا بِکُلِّ فَٰکِهَةٍ ءَامِنِینَ٥٥﴾
«در آنجا هر میوهای را که بخواهند، آسوده خاطر میطلبند» یعنی: در حالی از این میوهها برخوردار میگردند که از تخمه معده و بیماریها و دردهای دیگر ایمنند همچنین بهشتیان از مرگ، رنج، آسیب شیطان و از قطع شدن نعمت کاملا آسوده خاطر میباشند.
﴿لَا یَذُوقُونَ فِیهَا ٱلۡمَوۡتَ إِلَّا ٱلۡمَوۡتَةَ ٱلۡأُولَىٰۖ وَوَقَىٰهُمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِیمِ٥٦﴾
«در آنجا جز مرگ نخستین، طعم مرگ را نمیچشند» یعنی: مؤمنان در بهشت هرگز نمیمیرند و آن مرگی را هم که در دنیا چشیده بودند، گذشت و به پایان رسید «و آنها را از عذاب دوزخ نگاه داشت» یعنی: حق تعالی عذاب دوزخ را از مؤمنان برگردانید و ایشان را از آن نگاه داشت نه از کفاری که گفتند: مرگ دیگری جز همان مرگ نخستین ما وجود ندارد و ما هرگز برانگیخته نمیشویم! زیرا آنان در دوزخ با عذابهایی روبرو میشوند که از مرگ بسیار سختتر است. در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «یؤتی بالموت فی صورة کبش أملح، فیوقف بین الجنة والنار، ثم یذبح، ثم یقال: یا أهل الجنة! خلود فلا موت، و یا أهل النار خلود فلا موت». «مرگ در صورت قوچی سیاه و سفید (ابلق) آورده میشود و در میان بهشت و دوزخ قرار داده میشود آنگاه ذبح میگردد، سپس چنین ندا در داده میشود: ای اهل بهشت! جاودانگی است و مرگی در کار نیست. و ای اهل دوزخ! جاودانگی است و مرگی در کار نیست».
﴿فَضۡلٗا مِّن رَّبِّکَۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ٥٧﴾
«این فضلی است از جانب پروردگار تو» یعنی: این همه نعمت جاودانه در بهشت ماندگار، فضل و بخششی از جانب باری تعالی است. یا خداوند عزوجل این همه نعمت را به عنوان عطا و فضلی از جانب خویش و نه به سبب استحقاقشان، به ایشان ارزانی داشته است زیرا بنده چیزی از خدای سبحان طلبکار نیست «این است همان رستگاری بزرگ» که بعد از آن، دیگر حد و اندازهای برای رستگاری متصور نبوده و این رستگاری در بزرگی خود، به حد نهایی میباشد.
﴿فَإِنَّمَا یَسَّرۡنَٰهُ بِلِسَانِکَ لَعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ٥٨﴾
«جز این نیست که قرآن را به زبان تو آسان گردانیدیم، باشد که پند پذیرند» یعنی: ای پیامبر! ما قرآن را به زبان تو که زبان اعراب نیز هست، نازل کردهایم و آن را بر فهمها آسان و روان ساختهایم، باشد که قومت آن را بفهمند و پند و عبرت گرفته و به آنچه که در آن است، عمل کنند.
﴿فَٱرۡتَقِبۡ إِنَّهُم مُّرۡتَقِبُونَ٥٩﴾
«پس منتظر باش که آنان نیز منتظرند» یعنی: چنانچه آنان بر کفر و ستیزه با خدا عزوجل و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم ادامه دهند، تو منتظر پیروزیای بر آنان باش که به تو وعده دادهایم زیرا آنان نیز منتظر مرگت یا غیر آن از حوادث نامیمون بر تو هستند.