تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ روم

سوره‌ روم

مکی‌ است‌ و دارای‌ (60) آیه‌ است‌.

 

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به ‌سبب‌ افتتاح‌ با بیان‌ شکست‌ رومیان‌ از فارسیان‌ و سپس‌ خبر دادن‌ از پیروزی‌ آنان‌ بعد از گذشت‌ اندی‌ سال، «روم‌« نامیده‌ شد. البته ‌این‌ یکی‌ از معجزات‌ قرآن‌ کریم‌ است‌ که‌ از وقوع‌ رخدادهای‌ غیبی‌ آینده‌ای‌ خبرمی‌دهد که‌ به‌ واقعیت‌ می‌پیوندند.

﴿الٓمٓ١.

خوانده‌ می‌شود: «الف، لام، میم‌» و سخن‌ درباره‌ حروف‌ مقطعه، در آغاز سوره‌ «بقره‌» گذشت‌.

﴿غُلِبَتِ ٱلرُّومُ٢.

«رومیان‌ شکست‌ خوردند» از دست‌ ایرانیان‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «رومیان‌ از نسل ‌روم‌ فرزند عیص‌ فرزند اسحاق‌ فرزند ابراهیم  علیهم السلام  اند و بر دین‌ نصرانیت‌ بوده‌اند». مفسران‌ نقل‌ می‌کنند: «فارسیان‌ که‌ آتش‌ پرست‌ (مجوسی‌) بودند بر رومیان‌ که‌ اهل‌ کتاب‌ بودند، پیروز شدند و این‌ واقعه‌ چند سال‌ قبل‌ از هجرت‌ رسول‌ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ مدینه‌ اتفاق‌ افتاد پس‌ کفار مکه‌ از پیروزی‌ فارسیان‌ شادمان‌ شده‌ و گفتند: کسانی‌که‌ بی‌کتاب‌ بودند، بر کتابیان‌ پیروز شدند. بدین‌سان، این‌ پیروزی‌ را به‌ رخ ‌مسلمانان‌ می‌کشیدند اما مسلمانان‌ دوست‌ داشتند که‌ رومیان‌ بر فارسیان‌ پیروز شوند چراکه‌ آنان‌ اهل‌ کتاب‌ آسمانی‌ انجیل‌ بودند. پس‌ ابوبکر رضی الله عنه  این‌ موضوع‌ را با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در میان‌ گذاشت‌. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «بدان‌ که‌ رومیان ‌به‌زودی‌ بر فارسیان‌ پیروز می‌شوند». آن‌گاه‌ او این خبر را به‌ مشرکان‌ داد. مشرکان‌ به‌ او گفتند: میان‌ ما و خود میعادی‌ بگذار پس‌ اگر سخن‌ ما در مورد پیروزی ‌فارسیان‌ مسلم‌ شد، این‌.. و این‌.. تعداد شتر به‌ ما بدهید و اگر سخن‌ شما محقق ‌شد و رومیان‌ پیروز شدند، این‌.. و این‌.. تعداد شتر به‌ شما می‌دهیم‌. چنین‌ بود که ‌با ابوبکر رضی الله عنه  شرط بندی‌ کردند و ابوبکر رضی الله عنه  میعاد پنج‌ سال‌ را میان‌ خود و آنان ‌شرط قرار داد. سپس‌ به‌دستور رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ میعاد را تا نه‌ سال‌ افزایش‌ داد و با گذشت‌ این‌ مدت‌ بود که‌ رومیان‌ در این‌ نوبت‌ بر فارسیان‌ پیروز شدند.

نسفی‌ می‌گوید: «به‌ قول‌ قتاده، شرط بندی‌ ابوبکر رضی الله عنه  با مشرکان‌ قبل‌ از تحریم ‌قمار بود ولی‌ مذهب‌ امام‌ ابوحنیفه‌ و امام‌ محمد این‌ است‌ که‌ عقدهای‌ فاسد ـ مانند عقد ربا و غیر آن‌ ـ در دار حرب‌ میان‌ مسلمانان‌ و کفار جایز است‌. ایشان ‌به‌ همین‌ داستان‌ بر صحت‌ چنین‌ عقدهایی‌ استدلال‌ کرده‌اند».

﴿فِیٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَیَغۡلِبُونَ٣ فِی بِضۡعِ سِنِینَۗ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ مِن قَبۡلُ وَمِنۢ بَعۡدُۚ وَیَوۡمَئِذٖ یَفۡرَحُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ٤ بِنَصۡرِ ٱللَّهِۚ یَنصُرُ مَن یَشَآءُۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلرَّحِیمُ٥.

آری‌! رومیان‌ مغلوب‌ شدند؛ «در نزدیک‌ترین‌ سرزمین‌» خود به‌ سرزمین ‌اعراب‌. به‌ قولی: این‌ سرزمین، الجزیره‌ و به‌قولی‌ دیگر: اذرعات‌ شام‌ بود «ولی‌ آنان‌ بعد از شکستشان‌ به‌ زودی‌ غالب‌ خواهند شد» یعنی: رومیان‌ بعد از غلبه‌ فارسیان ‌بر آنان، به‌ زودی‌ در نوبت‌ دوم‌ بر فارسیان‌ پیروز خواهند شد؛ «در عرض‌ چند سال‌» بضع: از سه‌ تا ده‌ سال‌ است‌. این‌ آیات‌ در زمانی‌ نازل‌ شد که‌ شاه‌ فارس ‌(شاپور) بر سرزمین‌ شام، سرزمین‌ جزیره‌ و دور دست‌ترین‌ نقاط سرزمین‌ روم‌ غالب‌ شده‌ بود به‌ طوری‌که‌ هرقل‌ امپراطور روم‌ مجبور شد تا به‌ قسطنطنیه‌ پناه‌ ببرد و او مدتی‌ طولانی‌ در آن‌ قلعه‌ در محاصره‌ شاپور قرار داشت‌. اما هفت‌ سال‌ بعد از نزول‌ سوره‌ روم، یعنی‌ دقیقا در سال‌ (627م‌) بود که‌ سپاه‌ روم‌ بر سپاه‌ فارس‌ در محلی‌ به ‌نام‌ «نینوا» که‌ بر سر رودخانه دجله‌ واقع‌ شده‌ است‌ پیروز شد، فارسیان‌ شکست‌ سختی‌ خوردند و پیشگویی‌ قرآن‌ کریم‌ به‌تحقق‌ پیوست‌.

«فرجام‌ کار در گذشته‌ و آینده‌» یعنی: پیش‌ از این‌ پیروزی‌ و بعد از آن‌ «از آن‌ خداست‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ در قدرت‌ بی‌انتها و اجرای‌ احکام‌ و سنن‌ خویش، یکتا و یگانه‌ است‌ و همه‌ این‌ تحولات‌؛ از غلبه‌ فارسیان‌ در بار اول‌ و غلبه‌ رومیان‌ در بار دوم، به‌ امر خدای‌ سبحان‌ و حکم‌ وی‌ می‌باشد «و آن‌ روز» که‌ رومیان‌ غالب‌ شوند «مؤمنان‌ شادمان‌ می‌شوند از نصرت‌ الهی‌» یعنی: روزی‌ که‌ رومیان‌ بر فارسیان‌ در عرض‌ چند سال‌ پیروز شوند، در آن‌ روز، مؤمنان‌ از یاری‌ الهی‌ برای‌ رومیان‌ شادمان‌ می‌شوند زیرا رومیان‌ اهل‌ کتاب‌ بودند در حالی‌ که‌ فارسیان‌ آتش‌ می‌پرستیدند. گفتنی‌ است‌ که‌ این‌ پیروزی‌ ـ چنان‌که‌ ابن‌کثیر نقل‌ می‌کند ـ در روز بدر اتفاق‌ افتاد و مؤمنان‌ به‌ هردو پیروزی‌ شادمان‌ شدند «هرکه‌ را بخواهد» که ‌یاری‌ دهد از بندگان‌ خویش‌ «یاری‌ می‌دهد و اوست‌ عزیز» یعنی: غالب‌ و قاهر «رحیم‌» یعنی: بسیار مهربان‌ به‌ بندگان‌ مؤمن‌ خویش‌.

این‌ آیات‌ از معجزات‌ رسول‌ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ زیرا از وقوع‌ وقایعی‌ در آینده‌ خبر می‌دهد که‌ این‌ وقایع‌ چنان‌که‌ خبر داده‌ شد، محقق‌ گردید.

﴿وَعۡدَ ٱللَّهِۖ لَا یُخۡلِفُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ٦ یَعۡلَمُونَ ظَٰهِرٗا مِّنَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَهُمۡ عَنِ ٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ غَٰفِلُونَ٧.

«وعده‌ خداست‌. خدا وعده‌اش‌ را خلاف‌ نمی‌کند» یعنی: خداوند عزوجل  پیروزی ‌رومیان‌ بر فارسیان‌ را وعده‌ داده‌ است‌ و بی‌تردید او وعده‌ خویش‌ را خلاف ‌نمی‌کند «ولی‌ بیشتر مردم‌ نمی‌دانند» که‌ خداوند عزوجل  وعده‌اش‌ را خلاف‌ نمی‌کند وآنان‌ کفارند که: «از زندگی‌ دنیا فقط ظاهری‌ را می‌دانند» یعنی: آن‌ها ظاهر آنچه‌ را که‌ از آرایشها و لذت‌های‌ دنیا و کار و بار زندگانی‌ و اسباب‌ به‌دست ‌آوردن‌ منافع ‌دنیوی‌شان‌ مشاهده‌ می‌کنند، می‌شناسند و علم‌ آن‌ها از این‌ امور فراتر نمی‌رود.

از این‌ آیه‌ چنین‌ برمی‌آید که‌ دنیا ظاهر و باطنی‌ دارد، ظاهر آن‌ همان‌ آرایش‌هاو پیرایش‌هایی‌ است‌ که‌ جهال‌ دنیا پرست‌ آن‌ را می‌دانند و بدان‌ دلبسته‌اند و باطن ‌آن‌ این‌ است‌ که‌ زندگی‌ دنیا پل‌ و گذرگاهی‌ به‌ سوی‌ حقیقت‌ است‌ و زندگی‌ حقیقی ‌و کامل‌ در آخرت‌ می‌باشد پس‌ باید در دنیا از طاعت‌ و عمل‌ صالح‌ برای‌ آخرت ‌توشه‌ برگرفت‌ «و حال‌ آن‌که‌ آنان‌ از آخرت‌» که‌ همانا نعمت‌ بی‌زوال‌ و لذت‌ بی‌مثال‌ و خالص‌ است‌ «غافلند» یعنی: به‌ آن‌ التفاتی‌ نمی‌کنند و آنچه‌ را که‌ مورد نیاز آخرت‌ است، برای‌ آن‌ آماده‌ نمی‌سازند.

﴿أَوَ لَمۡ یَتَفَکَّرُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۗ مَّا خَلَقَ ٱللَّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَآ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَأَجَلٖ مُّسَمّٗىۗ وَإِنَّ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ بِلِقَآیِٕ رَبِّهِمۡ لَکَٰفِرُونَ٨.

«آیا در خودشان‌ اندیشه‌ نکرده‌اند؟» یعنی: قطعا اسباب‌ اندیشیدن‌ برایشان‌ فراهم ‌است‌ و در قدم‌ اول‌ نزدیک‌ترین‌ چیز به‌ آن‌ها نسبت‌ به‌ سایر مخلوقات، خویشتن‌ وجودی‌ آنان‌ می‌باشد پس‌ اگر در وجود خودشان‌ چنان‌که‌ باید تفکر کنند، یقینا به ‌وحدانیت‌ خداوند عزوجل  و صداقت‌ پیامبرانش‌ پی‌ می‌برند. به‌عبارتی‌ دیگر: آیا در این‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ خود آنان‌ را آفریده‌ است‌ در حالی‌ که‌ چیزی‌ نبوده‌اند، نیندیشیده‌اند؟ «خداوند آسمآن‌ها و زمین‌ و آنچه‌ را که‌ میان‌ آن‌ دو است‌ جز به‌ حق‌» یعنی: به‌ عدل، یا به‌ حکمت‌ «نیافریده ‌است‌ و تا سرآمدی‌ معین‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ را تا سرآمد و میعاد معینی‌ آفریده‌ است‌ که‌ چون‌ آن ‌میعاد مقرر به‌سر آید، عمر آن‌ها نیز به‌سر می‌آید و آن‌ روز قیامت‌ است‌. پس‌ اگر کسی‌ در این‌ دو امر تفکر کند، یقینا می‌داند که‌ انسان و هستی‌ برای‌ حکمتی‌ آفریده ‌شده‌اند و حتما هم‌ به‌ نقطه‌ پایانی‌ می‌رسند بنابراین، دنیا و مافیها در شرف‌ زوال ‌است‌ و آخرت‌ یقینا آمدنی‌ است‌ «و بی‌گمان‌ بسیاری‌ از مردم‌ به‌ لقای‌ پروردگارشان‌ کافرند» یعنی: منکر زنده ‌شدن‌ پس‌ از مرگ‌ هستند.

﴿أَوَ لَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ کَانُوٓاْ أَشَدَّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗ وَأَثَارُواْ ٱلۡأَرۡضَ وَعَمَرُوهَآ أَکۡثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِۖ فَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیَظۡلِمَهُمۡ وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ٩.

«آیا در زمین‌ سیروسفر نکرده‌اند تا بنگرند که‌ عاقبت‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند» از طوایف‌ کفاری‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ آنان‌ را به‌سبب‌ کفر و انکار حق‌ وتکذیب‌شان‌ به‌ پیامبران  علیهم السلام  نابود کرد «چگونه‌ بوده‌ است‌؟» آخر، سرگذشت‌ آن‌ها همه‌ عبرت‌ آمیز و پند آموز است‌ و عاقل‌ کسی‌ است‌ که‌ از دیگران‌ پند بگیرد. یعنی: آنان‌ در زمین‌ گردش‌ کرده‌ و این‌ حقایق‌ را مشاهده‌ کرده‌اند. «آن‌ها بسی‌ نیرومندتر از آنان‌ بودند» یعنی: آن‌ کفار نابود ساخته‌ شده، نسبت‌ به‌ کفار مکه‌ وپیروانشان، در اسباب‌ و امور دنیوی‌ توانمندتر بودند «و زمین‌ را کند و کا و کردند» یعنی: آن‌ را شخم‌ زده‌ و برای‌ کشت‌وکار آماده‌ کرده‌ و اسباب‌ و ابزارهای ‌این‌ امر را به‌کار گرفتند همچنین‌ آن‌ها زمین‌ را به‌ منظور آبادانی‌ آن‌ زیروروی‌ کردند و در آن‌ به‌ کاوش‌ پرداختند «و بیش‌ از آنچه‌ اینان‌ آبادش‌ کرده‌اند آن‌ را آباد ساختند» یعنی: آن‌ امت‌ها، زمین‌ را با ساختن‌ بناها و گستراندن‌ کشاورزی، بیش‌ از مردم‌ مکه‌ آباد کردند زیرا امت‌های‌ پیشین‌ ـ مانند عاد، ثمود و امثال‌شان‌ ـ دارای‌ عمرهای‌ طولانی‌تر و بدن‌های‌ تنومندتر و در به ‌دست ‌آوردن‌ اسباب‌ زندگانی‌ و وسایل‌ تمدنی‌ دارای‌ موفقیت‌ بیشتری‌ بوده‌اند.

این‌ آیه‌ مظهری‌ از مظاهر اعجاز قرآن‌ کریم‌ است‌ زیرا نص‌ آن‌ ابعاد زمان‌ و مکان‌ را در نوردیده‌ و به‌ متن‌ تاریخ‌ و تمدن‌ انسان‌ در عصرهای‌ پیشین‌ قدم‌ گذاشته‌ است‌ و کاوش‌های‌ باستانشناسی‌ در عصر حاضر، گواه‌ روشن‌ اعجاز این‌ آیه‌ است‌.

«و رسولان‌شان‌ با بینات‌» یعنی: با معجزه‌ها «به‌سویشان‌ آمدند» ولی‌ با این ‌وجود، آنان‌ به‌ پیامبران  علیهم السلام  و پیام‌های‌ توحیدی‌شان‌ ایمان‌ نیاوردند و در نتیجه، خداوند عزوجل  نابودشان‌ کرد «پس نبود که‌ خداوند بر آنان‌ ستم‌ کند» با عذاب‌ کردن‌شان ‌«بلکه‌ آنان‌ خود در حق‌ خویش‌ ستم‌ می‌کردند» با کفر، تکذیب‌ و ار تکاب‌ گناه‌.

﴿ثُمَّ کَانَ عَٰقِبَةَ ٱلَّذِینَ أَسَٰٓـُٔواْ ٱلسُّوٓأَىٰٓ أَن کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَکَانُواْ بِهَا یَسۡتَهۡزِءُونَ١٠.

«آن‌گاه‌ عاقبت‌ کسانی‌ که‌ بدی‌ کردند، سوأی‌ شد» یعنی: عاقبت‌ آنان‌ بعد از عذاب‌ دنیا بدتر هم‌ شد زیرا در آخرت‌ به‌ سخت‌ترین‌ عقوبت‌ها مجازات‌ می‌شوند. به‌قولی: (سوأی‌) نامی‌ برای‌ جهنم‌ است‌ چنان‌که‌ (حسنی‌) نامی‌ برای‌ بهشت‌ می‌باشد. «چراکه‌ آیات‌ خدا را تکذیب‌ کردند» یعنی: از آن‌روی‌ که‌ آنان‌ آیات‌ الهی‌را که‌ بر پیامبرانش‌ نازل‌ کرده‌ بود تکذیب‌ کردند، عاقبت‌شان‌ بعد از عذاب‌ دنیا بدتر هم‌ شد. یا معنی‌ این‌ است: تکذیب‌ و تمسخر، عاقبت‌ و سرانجام‌ کسانی‌ بود که‌ مرتکب‌ بدترین‌ عملها شدند؛ و آن‌ عبارت‌ از شرک ‌ورزیدن‌ به‌ خداوند متعال‌ است ‌«و به‌ آن‌ها» یعنی: به‌ آیات‌ الهی‌ «استهزا می‌کردند» یعنی: علت‌ عاقبت‌ و فرجام‌ زشت‌ آنان‌ که‌ آتش‌ دوزخ‌ است، همین‌ تکذیب‌ و استهزای‌شان‌ بود.

﴿ٱللَّهُ یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥ ثُمَّ إِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ١١.

چون‌ در آیه‌ قبل‌ خداوند عزوجل  از عاقبت‌ مجرمان‌ که‌ جهنم‌ است، یاد کرد، در این‌ آیه، به‌ بیان‌ حقیقت‌ معاد و حشر پرداخته‌ و بر این‌ امر که‌ مقوله‌ اعاده‌ و تجدید آفرینش‌ مردم، از همان‌ مقوله‌ قدرت‌ و اراده‌ او بر آفرینش‌ ابتدایی‌ آن‌هاست، اقامه‌ دلیل‌ می‌کند: «خداست‌ که‌ آفرینش‌ را آغاز می‌کند» یعنی: پدیده‌های‌ خلقت‌ را اولا و ابتدائا از کتم‌ عدم‌ می‌آفریند «سپس‌ آن‌ را تجدید می‌کند» یعنی: آنان‌ را بعد از مرگ‌ مجددا زنده‌ می‌کند چنان‌که‌ در اول‌ بوده‌اند «آن‌گاه‌ به‌سوی‌ او بازگردانیده‌ می‌شوید» در روز قیامت‌ به‌سوی‌ موقف‌ حساب‌ پس‌ نیکوکاران‌ را در قبال ‌نیکوکاریشان‌ و بدکاران‌ را در برابر بدکاریشان‌ جزایی‌ مناسب‌ می‌دهد.

﴿وَیَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ یُبۡلِسُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ١٢.

«و روزی‌ که‌ قیامت‌ برپا شود، مجرمان‌ نومید می‌گردند» یعنی: مشرکان‌ ـ آن‌گاه‌ که‌ عذاب‌ را مشاهده‌ کنند ـ از هر خیری‌ مأیوس‌ و نا امید می‌شوند. مبلس: کسی ‌است‌ که‌ ساکت‌ و درمانده‌ و رسوا و افسرده‌ شده‌ و از راه‌ یافتن‌ به‌ حجت‌ و دلیلی‌ نومید گردیده‌ است‌.

﴿وَلَمۡ یَکُن لَّهُم مِّن شُرَکَآئِهِمۡ شُفَعَٰٓؤُاْ وَکَانُواْ بِشُرَکَآئِهِمۡ کَٰفِرِینَ١٣.

«و برای‌ آنان‌ از شریکان‌شان‌» که‌ آن‌ها را در دنیا به ‌جای‌ خداوند عزوجل  عبادت ‌کرده‌اند «شفیعانی‌ نیست‌» که‌ از عذاب‌ خداوند عزوجل  پناه‌شان‌ دهند. تعبیر به‌ صیغه‌ (لم‌ یکن: نبوده‌ است‌) که‌ بر زمان‌ ماضی‌ دلالت‌ می‌کند، گویای‌ تحقق‌ قطعی‌ این ‌خبر است‌. «و خود» در این‌ وقت‌ «به‌ شریکانشان‌» یعنی: به‌ خدایانی‌ که‌ آن‌ها را در دنیا شرکای‌ خدای‌ سبحان‌ می‌پنداشتند «کافرند» یعنی: در قیامت‌ آنان‌ منکر این‌ امراند که‌ آن‌ بتان‌ خدایانشان‌ هستند زیرا در این‌ هنگام‌ می‌دانند که‌ این‌ معبودان ‌باطل‌ نه‌ می‌توانند سودی‌ به‌ آنان‌ برسانند و نه‌ زیانی‌.

﴿وَیَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ یَوۡمَئِذٖ یَتَفَرَّقُونَ١٤.

«و روزی‌ که‌ قیامت‌ برپا گردد، آن‌ روز مردم‌ پراکنده‌ می‌شوند» مؤمنان‌ به‌ بهشت‌ وکافران‌ به‌ دوزخ‌ می‌پیوندند و بدین‌گونه‌ از هم‌ جدا می‌شوند. قتاده‌ می‌گوید: «به ‌خدا سوگند که‌ این‌ جدایی‌ای‌ است‌ که‌ بعد از آن‌ هیچ‌ گرد هم ‌آمدنی‌ نیست‌».

﴿فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَهُمۡ فِی رَوۡضَةٖ یُحۡبَرُونَ١٥.

«اما کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند پس، آنان‌ در بوستانی‌ سرخوش‌ می‌گردند» یعنی: آنان‌ در بهشت‌ در شادی‌ و سرخوشی، مورد اکرام‌ و انعام‌ قرار می‌گیرند. به‌ قولی: مراد از «یحبرون» ساز و آوازی‌ است‌ که‌ در بهشت‌ می‌شنوند. ابن‌ کثیر می‌گوید: «حبره: معنایی‌ عام‌ دارد که‌ هر نوع‌ فرحت‌ و بهجت‌ را شامل‌ می‌شود».

﴿وَأَمَّا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَلِقَآیِٕ ٱلۡأٓخِرَةِ فَأُوْلَٰٓئِکَ فِی ٱلۡعَذَابِ مُحۡضَرُونَ١٦.

«و اما کسانی‌ که‌ کفر ورزیدند» به‌ خداوند عزوجل  «و آیات‌ ما» یعنی: قرآن‌ «و لقای ‌آخرت‌» یعنی: زنده‌ شدن‌ پس‌ از مرگ‌ و بهشت‌ و دوزخ‌ «را تکذیب‌ کردند پس‌ آن‌ گروه‌ در عذاب‌ حاضر ساخته‌ می‌شوند» یعنی: در آن‌ مقیم‌ گردانیده‌ می‌شوند، بی ‌آن‌که‌ عذاب‌ از آنان‌ سبک‌ ساخته‌ شود.

﴿فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ حِینَ تُمۡسُونَ وَحِینَ تُصۡبِحُونَ١٧.

«پس‌ تسبیح‌ گویید خداوند را هنگامی‌ که‌ به‌ شامگاه‌ و به‌ بامداد وارد می‌شوید» یعنی: چون‌ این‌ حقایق‌ را دانستید، خداوند متعال‌ را تسبیح‌ گویید و او را از آنچه‌ که‌ سزاوار شأن‌ وی‌ نیست، به‌ پاکی‌ یاد کنید؛ با گفتن‌ «سبحان‌الله» در بامدادان‌ و شامگاهان‌. یا مراد از تسبیح‌ در این‌ آیه، نماز است‌.

﴿وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَعَشِیّٗا وَحِینَ تُظۡهِرُونَ١٨.

«و ستایش‌ ازآن‌ اوست‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ و هنگام‌ عصر و به ‌هنگام ‌نیمروزتان‌» ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «مراد از تسبیح‌ در آیه‌ قبل، نماز است‌ لذا مراد از فرموده‌ حق‌ تعالی: (حین تمسون‌) نمازهای‌ مغرب‌ و عشاء است، مراد از: (حین تصبحون) نماز بامداد است، مراد از: (عشیا) نماز عصر است‌ و مراد از: (حین تظهرون) نماز ظهر است‌. بنابراین، این‌ دو آیه‌ مجموعه‌ هر پنج‌ نماز را در بر می‌گیرند.

باید دانست‌ که‌ مخصوص‌ ساختن‌ این‌ اوقات‌ به‌ گفتن‌ تسبیح، بدان‌ جهت‌ است ‌که‌ در این‌ اوقات‌ نشانه‌های‌ انتقال‌ از حالی‌ به‌ حال‌ دیگر و از زمانی‌ به‌ زمانی‌ دیگر محسوس‌ و نمایان‌ است‌ و در واقع‌ این‌ اوقات، تمام‌ بخش‌های‌ روز را دربر می‌گیرند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هر کس‌ هنگام‌ صبح‌ ﴿فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ حِینَ تُمۡسُونَ [الروم: 17] را بخواند، آنچه‌ را که‌ از وی‌ (از اذکار) در شبش‌ فوت‌ شده‌ است، دریافته‌ و جبران‌ کرده‌ است‌ و هرکس‌ این‌ آیه‌ را در شامگاه‌ بخواند، آنچه‌ را که‌ از وی‌ در روزش‌ فوت‌ شده، جبران‌ کرده‌ است‌». مراد فوت‌ شدن‌ اذکار و اوراد است‌.

﴿یُخۡرِجُ ٱلۡحَیَّ مِنَ ٱلۡمَیِّتِ وَیُخۡرِجُ ٱلۡمَیِّتَ مِنَ ٱلۡحَیِّ وَیُحۡیِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۚ وَکَذَٰلِکَ تُخۡرَجُونَ١٩.

«زنده‌ را از مرده‌ بیرون‌ می‌آورد» مانند بیرون ‌آوردن‌ انسان‌ از نطفه‌ و بیرون ‌آوردن‌ جوجه‌ از تخم‌ «و مرده‌ را از زنده‌ بیرون‌ می‌آورد» مانند بیرون ‌آوردن ‌نطفه‌ و بیضه‌ از حیوان‌. بعضی‌ در معنای‌ این‌ دو جمله‌ گفته‌اند: مؤمن‌ را از کافر و کافر را از مؤمن‌ بیرون‌ می‌آورد. «و زمین‌ را پس‌ از پژمردنش‌ زنده‌ می‌کند» با رویانیدن‌ سبزه‌ها بعد از خشک‌ شدن‌ آن‌ها «و بدین‌گونه‌ بیرون‌ آورده‌ می‌شوید» از قبرهایتان‌. یعنی: ایجاد و اعاده‌ در قدرت‌ ذات‌ توانایی‌ که‌ بر بیرون‌ آوردن‌ اشیا از اضداد آن‌ها تواناست، برابر و یکسان‌ می‌باشد.

﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَکُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ إِذَآ أَنتُم بَشَرٞ تَنتَشِرُونَ٢٠.

«و از آیات‌ او» یعنی: از نشانه‌ها و دلایل‌ درخشان‌ حق‌ تعالی‌ بر عظمت، کمال ‌و مطلقیت‌ قدرتش‌ و از جمله‌ بر برانگیختن‌ مجددتان‌ «این‌ است‌ که‌ شما را از خاک ‌آفرید» یعنی: پدرتان‌ آدم‌  علیه السلام  و شما را نیز در ضمن‌ خلقت‌ وی، از خاک‌ آفرید. آری‌! پدر ما آدم‌  علیه السلام  از خاک‌ آفریده‌ شد و نسل‌ وی‌ از آب‌ نطفه‌ و آب‌ نطفه‌ از خون‌ است، خون‌ از غذا و غذا از سبزی‌ها و عناصر برآمده‌ از خاک‌ پس‌ خلقت ‌همه‌ انسآن‌ها درنهایت‌ از خاک‌ است‌ «سپس‌ بناگاه‌ شما بشری‌ در زمین‌ پراکنده ‌شدید» یعنی: سپس‌ از طریق‌ تناسل‌ و توالد، به‌ شیوه‌ای‌ که‌ خداوند عزوجل  مقدر کرده ‌است، از آدم‌  علیه السلام  پدید آمدید تا بدانجا که‌ در گستره‌ زمین‌ پراکنده‌ شدید.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «همانا خداوند عزوجل  آدم‌ را از مشت‌ خاکی‌ که‌ آن‌ را از تمام‌ روی‌ زمین‌ برگرفت، آفرید لذا فرزندان‌ آدم‌ به ‌مانند زمین‌ (گونه ‌گون‌) آفریده‌ شدند و از آنان‌ سپید، سرخ، سیاه‌ و میان‌ این‌ها از الوان‌؛ و نیز پلید، پاک، نرمخوی، درشت‌ خوی‌ و میان‌ این‌ها (از طبایع‌) پدید آمد».

﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَ لَکُم مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ أَزۡوَٰجٗا لِّتَسۡکُنُوٓاْ إِلَیۡهَا وَجَعَلَ بَیۡنَکُم مَّوَدَّةٗ وَرَحۡمَةًۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ٢١.

«و از آیات‌ او این‌ است‌ که‌ از خودتان‌ برایتان‌ همسرانی‌ آفرید» یعنی: از جمله‌ نشانه‌ها و دلالت‌هایی‌ که‌ به‌ قدرت‌ حق‌ تعالی‌ بر زنده ‌ساختن‌ پس‌ از مرگ‌ دلالت ‌می‌کند، یکی‌ این‌ است‌ که‌ برای‌ شما از جنس‌ بشری‌ شما زنانی‌ آفرید که‌ با آنان ‌ازدواج‌ می‌کنید. به‌ قولی: مراد حوا ‌ است‌ زیرا خداوند متعال‌ او را از پهلوی‌ آدم‌  علیه السلام  آفرید و زنان‌ بعد از وی‌ نیز از پشت‌ مردان‌ آفریده‌ شده‌اند. «تا بدآن‌ها آرام‌ گیرید» یعنی: تا به‌ همسرانتان‌ انس‌ و الفت‌ گرفته‌ و به‌ آنان‌ تمایل‌ ورزید زیرا آرامش‌ و راحت‌ روآن‌هایتان‌ با این‌ انس‌ و الفت‌ است‌ «و در میان‌ شما مودت‌ و رحمت‌ نهاد» یعنی: در میان‌ مرد و همسرش‌ در پرتو پیوند نکاح‌ و در درون‌ قلعه ‌مستحکم‌ آن، محبت‌ و علاقه‌ و شفقت‌ و عشق‌ قرار داد پس‌ به‌ وسیله‌ این‌ نکاح‌ است‌ که‌ شما با یک‌دیگر مهر و عاطفه‌ مبادله‌ می‌کنید، بی‌ آن‌که‌ قبل‌ از این‌ میان ‌شما شناخت‌ و معرفتی‌ باشد، چه‌ رسد به‌ مهر و محبت‌. مجاهد می‌گوید: «مودت‌؛ جماع‌ است‌ و رحمت‌؛ فرزند». «بی‌گمان‌ در این‌» اموری‌ که‌ ذکر شد «نشانه‌هایی ‌است‌» بزرگ‌ و شگرف‌ بر قدرت‌ و حکمت‌ خدای‌ سبحان‌ «برای‌ گروهی‌ که‌ می‌اندیشند» و با اندیشیدن‌ در این‌ امور، به‌ عظمت‌ آفریدگار متعال‌ پی‌ می‌برند.

﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦ خَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفُ أَلۡسِنَتِکُمۡ وَأَلۡوَٰنِکُمۡۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّلۡعَٰلِمِینَ٢٢.

«و از جمله‌ آیات‌ او آفرینش‌ آسمآن‌ها و زمین‌ است‌» زیرا ذاتی‌ که‌ این‌ اجرام‌ بزرگ ‌را آفرید و در آن‌ها از عجایب‌ صنع‌ و شگفتی‌های‌ آفرینش‌ خویش‌ پدیده‌هایی‌ قرار داد که‌ مایه‌ عبرت‌ اندیشه‌ وران‌ و متفکران‌ است، همین‌ ذات‌ متعال، قادر است‌ تا شما را بعد از مرگتان‌ نیز بیافریند و از قبرهایتان‌ برانگیزد. «و» نیز از جمله‌ نشانه‌های‌ اوست‌ «گونه‌گونی‌ زبآن‌های‌ شما» یعنی: گویش‌ها و زبآن‌هایی‌ که‌ با آن ‌سخن‌ می‌گویید؛ از عربی، عجمی، ترکی، رومی، لاتینی‌ و غیر این‌ از زبآن‌ها «و» نیز از جمله‌ نشانه‌های‌ اوست‌ «گونه‌گونی‌ رنگ‌های‌ شما» از سفید و سیاه‌ و سرخ ‌و زرد بلکه‌ حتی‌ در هر فردی‌ از افراد شما خصوصیاتی‌ وجود دارد که‌ او را از غیر وی‌ متمایز می‌گرداند، با آن‌که‌ همگی‌ شما فرزندان‌ یک‌ مرد و یک‌ زن‌ هستید و همه‌ شما را نوع‌ واحدی‌ باهم‌ جمع‌ می‌کند که‌ انسانیت‌ است‌. آری‌! اگر این‌ تنوع‌ و گونه‌گونی‌ نبود، بشر با چه‌ مشکلاتی‌ که‌ روبه‌رو نمی‌شد؟ «قطعا در این‌ امر نیز برای‌ دانشوران‌ نشانه‌هایی‌ است‌» زیرا فقط دانشوران‌ و صاحبان‌ علم‌ و بصیرت‌اند که‌ دلالت‌های‌ روشن‌ این‌ آیات‌ را بر وجود خدای‌  عزوجل ‌ درمی‌یابند.

﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦ مَنَامُکُم بِٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱبۡتِغَآؤُکُم مِّن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَسۡمَعُونَ٢٣.

«و از جمله‌ آیات‌» و نشانه‌های‌ بزرگ‌ «او خواب‌ شما در شب‌ و روز و طلب‌ معاش ‌شما از فضل‌ اوست‌» آری‌! در شب‌ به‌ خواب‌ می‌روید و در روز نیز گاهی‌ برای‌ استراحت‌ می‌خوابید، مانند خواب‌ قیلوله‌ (وقت‌ چاشت‌) شما. همچنین‌ در روز وشب‌ از فضل‌ حق‌ تعالی‌ روزی‌ می‌طلبید زیرا طلب‌ روزی‌ هم‌ در روز و هم‌ در شب‌ روی‌ می‌دهد. البته‌ خواب‌ شبیه‌ مرگ‌ و تکاپو و تلاش‌ برای‌ رفع‌ نیازمندی‌ها وبه‌دست ‌آوردن‌ روزی، شبیه‌ به‌ زندگی‌ پس‌ از مرگ‌ است‌ «بی‌گمان‌ در این‌ امر برای ‌گروهی‌ که‌ گوش‌ شنوا دارند» یعنی: برای‌ کسانی‌ که‌ آیات‌ و موعظه‌ها را اندیشمندانه ‌می‌شنوند و با این‌ نشانه‌ها بر عظمت‌ خداوند عزوجل  و امکان‌ رستاخیز استدلال ‌می‌کنند؛ «نشانه‌هایی‌ است‌» عظیم‌ بر وجود و عظمت‌ خداوند عزوجل .

دعای‌ بی‌خوابی: در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ زیدبن‌ ثابت‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: به‌ من‌ عارضه‌ بیدارخوابی‌ شب‌ دست‌ داد و از این‌ امر به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  شکایت‌ بردم، فرمودند بگو: «اللهم‌ غارت‌ النجوم‌ وهدأت‌ العیون‌ وأنت‌ حی‌ قیوم‌ یا حی‌ یا قیوم، أنم‌ عینی‌ وأهدء لیلی». «بارخدایا! ستارگان‌ غروب‌ کردند و چشمها آرام‌ گرفتند و تو زنده‌ پاینده‌ هستی‌. ای‌ زنده‌ پاینده‌! چشمهایم‌ را بخوابان‌ و شبم ‌را آرامش‌ بخش‌».

﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦ یُرِیکُمُ ٱلۡبَرۡقَ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَیُنَزِّلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَیُحۡیِۦ بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَآۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ٢٤.

«و از جمله‌ آیات‌ او این‌ است‌ که‌ برق‌ را برای‌ بیم‌ و امید به‌ شما می‌نمایاند» بیم‌ از صاعقه‌ها و امید به‌ باران، بیم‌ از این‌ که‌ یخ‌ و سرما کشتزارها را نابود کند و امید به‌این‌ که‌ باران‌ کشتزارها را زنده‌ و خرم‌ گرداند. برق‌ شراره‌ الکتریکی‌ای‌ است‌ که‌ در نتیجه‌ برخورد ابرها در جو پدیدار می‌شود و از آن‌ رعد به ‌وجود می‌آید. «و ازآسمان‌ آبی‌ فرومی‌فرستد پس‌ به‌ وسیله‌ آن‌ زمین‌ را بعد از مرگش‌ زنده‌ می‌گرداند» با رستنی‌های‌ سبز و خرم، بعد از آن‌که‌ زمین‌ بر اثر خشکی‌ و سفتی‌ مرده‌ بود «بی‌گمان‌ در این‌ امر برای‌ گروهی‌ که‌ خرد می‌ورزند، نشانه‌هایی‌ است‌» که‌ خردورزان‌ با این‌ پدیده‌ها و نشانه‌ها، بر قدرت‌ عظیم‌ حق‌ تعالی‌ استدلال‌ می‌کنند.

﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦٓ أَن تَقُومَ ٱلسَّمَآءُ وَٱلۡأَرۡضُ بِأَمۡرِهِۦۚ ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمۡ دَعۡوَةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ إِذَآ أَنتُمۡ تَخۡرُجُونَ٢٥.

«و از آیات‌ او این‌ است‌ که‌ آسمآن‌ها و زمین‌ به‌ فرمان‌ او برپایند» یعنی: برپایی‌ و بر جایی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ بدون‌ ستون‌های‌ مرئی‌ای‌ که‌ بر آن‌ها متکی‌ باشند و بدون ‌قرارگاهی‌ که‌ بر آن‌ جای‌ و قرار گیرند، از جمله‌ نشانه‌های‌ عظیم‌ اراده‌ و قدرت‌ مطلقه‌ خدای‌ سبحان‌ است‌ «سپس‌ چون‌ به‌ صلایی‌ شما را از زمین‌ فراخواند، بناگاه ‌بیرون‌ می‌آیید» از گورهایتان‌ بدون‌ درنگ‌ و توقف‌ چنان‌که‌ شخص‌ دعوت‌ شده، مطیع‌ دعوتگر خویش‌ است‌. آری‌! چون‌ خدای‌ سبحان‌ شما را فرامی‌خواند ومی‌گوید: هان‌ ای‌ مردگان‌! از گورهایتان‌ بیرون‌ آیید؛ هیچ‌کس‌ از پیشینیان‌ و پسینیان‌ باقی‌ نمی‌ماند مگر این‌ که‌ بی‌درنگ‌ از گور برخاسته‌ و صحنه‌ رستاخیز را می‌نگرد. یا مراد این‌ است: با دمیدن‌ اسرافیل‌ در صور از گورها بیرون‌ می‌آیید.

﴿وَلَهُۥ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ کُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ٢٦.

«و هرکه در آسمآن‌ها و زمین‌ است‌» از تمام‌ مخلوقات‌ «از آن‌ اوست‌» در ملک، در تصرف‌ و در آفرینش‌ و دیگران‌ را هیچ‌ چیز از این‌ امور در تحت‌ فرمان‌ نیست‌ «همگان‌ فرمانبردار اویند» یعنی: همه‌ ـ به‌ رضا یا از روی‌ اضطرار و درماندگی‌ ـ برای‌ پروردگار متعال‌ به‌ طاعت‌ انقیاد و فرمان‌پذیری‌ مطیع‌ و به‌ عبودیت‌ و بندگی‌ مقر و معترفند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هر قنوتی‌ در قرآن‌ به‌ معنی‌ طاعت‌ است‌».

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ در این‌ آیات، شش‌ دلیل‌ کلی‌ بر ربوبیت‌ و وحدانیت‌ خدای ‌سبحان‌ بیان‌ شده‌ است‌.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَیۡهِۚ وَلَهُ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٢٧.

«و اوست‌ آن‌ کس‌ که‌ آفرینش‌ را آغاز می‌کند و باز آن‌ را تجدید می‌نماید» بعد از مرگ‌ آن‌؛ به‌ زندگانی‌ای‌ همیشگی‌ «و این‌ کار بر او آسانتر است‌» مجاهد در توضیح ‌معنی‌ آن‌ می‌گوید: «بازگردانیدن‌ و تجدید حیات، بر خدای‌  عزوجل ‌ از آفرینش ‌ابتدایی‌ آسان‌تر است‌ هرچند که‌ آفرینش‌ ابتدایی‌ و تجدید آن، هردو بر او آسان ‌می‌باشد». به‌ قولی: مراد این‌ است‌ که‌ تجدید و بازگردانیدن‌ آفرینش‌ در میان‌ خلق ‌آسانتر از آفرینش‌ ابتدائی‌ است، نه‌ در نزد خالق‌ متعال‌ زیرا در پیش‌ قدرت‌ او این‌همه‌ یکسان‌ است‌ «و مثل‌ اعلی‌» یعنی: هر صفت‌ برتر و والاتر بر زبان‌ خلایق‌ و زبان‌ دلایل‌ «در آسمآن‌ها و زمین‌ از آن‌ اوست‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ با این‌ فرموده‌اش: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَبۡدَؤُاْ [الروم: 27]. «و اعاده‌ آفرینش‌ بر او آسانتر است‌»؛ برای‌ شما در مورد آنچه‌که‌ در معیارها و مقیاس‌هایتان‌ سهل‌ یا دشوار است‌ مثلی‌ زده‌ است‌ پس‌ این‌ مثل‌ را عین‌ متمثل‌ ندانید و نپندارید که‌ در پیشگاه‌ قدرت‌ مطلقه‌ وی، آسانی‌ و سختی‌ای ‌وجود دارد زیرا کل‌ ممکنات‌ نسبت‌ به‌ قدرت‌ او یکسان‌ است‌ و مثل‌ برتر؛ یعنی ‌صفت‌ یگانگی‌ برای‌ اوست‌ پس‌ او را در آسمآن‌ها و زمین‌ شبیه‌ و مانندی‌ نیست‌ «و اوست‌ عزیز» پیروزمند در ملکش، توانایی‌ که‌ هرگز مغلوب‌ نمی‌شود «حکیم‌» است‌ در سخنان‌ و افعال‌ خویش‌.

در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ آمده‌ است: «خداوند متعال‌ می‌فرماید: فرزند آدم‌ مرا تکذیب‌ کرد درحالی‌که‌ این‌ شایسته‌ شأن‌ وی‌ نبود و مرا دشنام‌ داد درحالی‌که‌ این‌شایسته‌ شأن‌ وی‌ نبود؛ اما تکذیب‌ وی‌ مرا در این‌ سخن‌ وی‌ است: خداوند آن‌گونه‌ که‌ مرا در ابتدا آفریده ‌است، مجددا بازنمی‌گرداند. درحالی‌که‌ آفرینش‌ اول ‌از اعاده‌ آن‌ بر من‌ آسانتر نیست‌. و اما دشنام‌ دادن‌ وی‌ مرا، در این‌ سخن‌ وی‌است: (خدا فرزندی‌ برگرفته ‌است‌) «بقره‌/116» در حالی‌که‌ من‌ یگانه‌ بی‌نیاز هستم، کسی‌ که: (نه‌ فرزند آورد و نه‌ از کسی‌ زاییده‌ شده‌ است‌ و هیچ ‌کس‌ برای‌ او همتا نیست‌) «اخلاص‌/4ـ 3».

ابن‌ ابی ‌حاتم‌ از عکرمه‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌است‌ که‌ گفت: کفار از طرح‌ مسئله‌ زنده‌ کردن‌ مردگان، در شگفتی‌ و حیرت‌ فرورفتند پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿ضَرَبَ لَکُم مَّثَلٗا مِّنۡ أَنفُسِکُمۡۖ هَل لَّکُم مِّن مَّا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُم مِّن شُرَکَآءَ فِی مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ فَأَنتُمۡ فِیهِ سَوَآءٞ تَخَافُونَهُمۡ کَخِیفَتِکُمۡ أَنفُسَکُمۡۚ کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ٢٨.

«خداوند برای‌ شما از خودتان‌ مثلی‌ زده‌است‌» یعنی: چنان‌ مثلی‌ زده‌ است‌ که‌ برگرفته‌ و برآمده‌ از خودتان‌ است‌ زیرا این‌ مثل‌ نزدیک‌ترین‌ چیز به‌ اذهان‌ شما بر بطلان‌ شرک‌ است: «آیا در آنچه‌ به‌ شما روزی‌ داده‌ایم، از آنچه‌ که‌ یمین‌هایتان‌ مالک‌ آن‌ شده‌ است‌ شریکانی‌ دارید که‌ در آن‌ برابر و یکسان‌ باشید» یعنی: آیا شما برای ‌خودتان‌ می‌پسندید که‌ غلامان‌ و کنیزانتان‌ در تصرف‌ اموالی‌ که‌ به‌ شما روزی ‌داده‌ایم، با شما برابر و یکسان‌ بوده‌ و در این‌ اموال‌ با شما مشارکت‌ داشته‌ باشند، بی‌ آن‌که‌ هیچ‌ فرقی‌ میان‌ شما و آنان‌ باشد؟ «و همانطور که‌ شما از یک‌دیگر بیم‌ دارید از آن‌ها بیم‌ داشته‌ باشید؟» یعنی: چنان‌که‌ از افراد آزاد شریک ‌مال‌ خود، بیمناکید و حساب‌ می‌برید، از آنان‌ هم‌ بیمناک‌ بوده‌ و ملاحظه‌ آنان‌ را داشته ‌باشید؟ لابد آنان‌ در پاسخ این‌ سؤال‌ می‌گویند: نه‌! نمی‌پسندیم‌ که‌ با بردگانمان‌ یکسان‌ باشیم‌! پس‌ چون‌ شرکت‌ میان‌ بردگان‌ و سروران‌شان‌ در چیزی‌ که‌ سروران‌ مالک‌ آن‌ هستند، باطل‌ شد در حالی‌ که‌ غلامان‌ و کنیزان‌ با آنان‌ در بشریت‌ همانند و همسانند، قطعا شرکت‌ میان‌ خدای‌  عزوجل ‌ و یکی‌ از مخلوقاتش ‌نیز باطل‌ و بی‌اساس‌ است‌ زیرا از یک‌سو خلق، همگی‌ بندگان‌ خداوند متعال ‌هستند و از سوی‌ دیگر میان‌ او و بندگانش‌ هیچ‌گونه‌ همانندی‌ و مشابهتی‌ نیست‌. آری‌! درحالی‌که‌ شما تساوی‌ میان‌ خود و برده‌ خویش‌ را نمی‌پسندید پس‌ چگونه‌ این‌ تساوی‌ را برای‌ رب‌الارباب‌ و مالک‌ بی‌چون‌ همه‌ آزادان‌ و بردگان‌ می‌پسندید و برخی‌ از بندگان‌ وی‌ را برای‌ وی‌ شریک‌ قرار می‌دهید؟ «بدین‌سان‌ آیات‌ خود را برای‌ خردورزان‌ به ‌روشنی‌ بیان‌ می‌کنیم‌» باشد که‌ در این‌ مثل‌ها بیندیشند.

از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: اهل‌ شرک‌ در مناسک‌ حج‌ چنین‌ تلبیه‌ می‌گفتند: «لبیک، اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک إلاَّ شریکاً هو لک تملکه وما ملک». «بارخدایا! به‌ فرمان‌ حاضریم، به‌ فرمان‌ حاضریم، برای‌ تو شریکی‌ نیست‌ جز همان‌ شریکی‌ که‌ او خود از آن‌ توست، تو مالک‌ اویی‌ و مالک ‌هرآنچه‌ که‌ او مالک‌ آن‌ است‌». پس‌ خداوند عزوجل  نازل‌ فرمود: ﴿هَل لَّکُم مِّن مَّا مَلَکَتۡ [الروم: 28].

﴿بَلِ ٱتَّبَعَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ أَهۡوَآءَهُم بِغَیۡرِ عِلۡمٖۖ فَمَن یَهۡدِی مَنۡ أَضَلَّ ٱللَّهُۖ وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِینَ٢٩.

«نه، چنین‌ نیست‌ بلکه‌ ستمکاران‌ بی‌هیچ‌ علمی‌ از هوس‌های‌ خویش‌ پیروی ‌کرده‌اند» در پرستش‌ بتان‌ پس‌ در آیات‌ و نشانه‌های‌ حق‌ تعالی‌ تفکر نکرده‌ و در آن‌ها نیندیشیده‌اند در حالی‌ که‌ نمی‌دانند که‌ خود کاملا در گمراهی‌ قرار دارند «پس‌ آن‌ کس‌ را که‌ خدا بیراهش‌ گذاشته، چه‌ کسی‌ هدایت‌ می‌کند؟» یعنی: چنانچه ‌خداوند عزوجل  برایش‌ هدایت‌ را مقدر نکرده‌ باشد، هیچ ‌کس‌ نیست‌ که‌ بر هدایت ‌کردن ‌وی‌ توانا باشد «و برای‌ آنان‌ یاورانی‌ نیست‌» که‌ میان‌ آن‌ها و عذاب‌ خدای‌ سبحان ‌حایل‌ و مانع‌ گردند.

﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفٗاۚ فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَیۡهَاۚ لَا تَبۡدِیلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ ٱلدِّینُ ٱلۡقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ٣٠.

«پس‌ رویت‌ را به‌سوی‌ این‌ دین‌» مستقیم‌ «بگردان، با حق‌ گرایی‌» یعنی: پایدارانه‌ و استوارانه‌ روی‌ به‌ آن‌ کن، بی‌هیچ‌ گرایش‌ و التفاتی‌ به‌سوی‌ غیر آن‌ از ادیان‌ باطل‌. این‌ «فطرت‌ خداوند» یعنی: خلقت‌ و سرشتی‌ است‌ «که‌ مردم‌ را بر آن ‌آفریده‌ است‌» یعنی: خداوند عزوجل  مردم‌ را بر فطرت‌ اسلام‌ آفریده ‌است‌ و اگر عوارضی‌ در آنان‌ پدید نیاید که‌ به‌ سبب‌ آن‌ به‌ کفر گرایند، آن‌ها بر این‌ سرشت‌ خود پایدارند پس‌ این‌ فقط دین‌ مستقیم‌ الهی‌ است‌ که‌ با فطرت‌ بشری‌ منسجم‌ و هماهنگ‌ می‌باشد. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده ‌است: «هیچ‌ نوزادی‌ نیست‌ مگر این‌ که‌ بر فطرت‌ متولد می‌شود ولی‌ پدر و مادرش‌ او را یهودی‌ یا نصرانی‌ یا مجوسی‌ می‌گردانند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ به‌روایت‌ عیاض‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  روزی‌ خطبه‌ می‌خواندند و در خطبه‌ خویش‌ به ‌نقل‌ از خدای‌ سبحان‌ فرمودند: «من‌ همه‌ بندگانم‌ را حنیف‌ و حق‌گرا آفریده‌ام‌ ولی‌ شیاطین‌ به‌ سوی‌ آن‌ها آمده‌ و آنان‌ را از دین‌شان‌ گمراه‌ ساختند وآنچه‌ را که‌ من‌ حلال‌ کرده‌ بودم، بر آنان‌ حرام‌ گردانیدند».

این‌ آیه‌ کریمه‌ و احادیث‌ شریف‌ یاد شده، دلیل‌ بر فطری‌ بودن‌ عقیده‌ توحیدی ‌و سلامت‌ آفرینش‌ اعتقاد در نهاد انسان‌ است‌ پس‌ با تأثیرات‌ محیط، افکار و القاآت‌ انحرافی‌ و موروثی‌ و تقلیدهای‌ باطل‌ دور از سلطه‌ فکر و اندیشه‌ است‌ که ‌عقیده‌ پاک‌ توحیدی‌ تغییر می‌کند.

«در آفرینش‌ الهی‌ تبدیلی‌ نیست‌» یعنی: آفرینش‌ الهی‌ را با پرستش‌ غیر وی‌ تغییر ندهید بلکه‌ بر فطرت‌ اسلام‌ و توحید باقی‌ و پایدار بمانید «دین‌ استوار این ‌است‌» یعنی: پایبندی‌ به‌ فطرت، همانا دین‌ مستقیم‌ و استوار است‌ «ولی‌ اکثر مردم‌» همچون‌ کفار مکه‌ در زمان‌ نزول‌ آیه‌ «نمی‌دانند» این‌ حقیقت‌ را تا به‌ آن‌ عمل‌ کنند و آن‌ را در عینیت‌ به‌کار بندند. چنان‌که‌ امروز نیز، اکثریت‌ خلق‌ از این‌ حقیقت‌ جاهلند که‌ فطرت‌ بشری‌ جز با رویکرد و گرایش‌ به‌ دین‌ حنیف‌ و پاک‌ توحیدی، منسجم‌ و هماهنگ‌ نمی‌شود.

آن‌گاه‌ خدای‌  عزوجل ‌ این‌ رهنمود خود را تکمیل‌ کرده‌ می‌فرماید:

﴿مُنِیبِینَ إِلَیۡهِ وَٱتَّقُوهُ وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَلَا تَکُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٣١.

«به‌سویش‌ انابت‌ کنید» یعنی: ای‌ پیامبر! تو و همراهانت‌ به‌سوی‌ الله عزوجل  روی ‌آورید در حالی‌ که‌ با اخلاص‌ عمل‌ و پایبندی‌ به‌ فرامین‌ وی‌ به‌ او رجوع‌کننده‌اید «و از او پروا بدارید» با اجتناب‌ از نافرمانی‌ها و حاضر و ناظر دانستن‌ وی‌ «و نماز را برپا دارید» در اوقات‌ آن‌ و با پایبندی‌ به‌ فرایض، سنت‌ها و آداب‌ آن، همان ‌نمازی‌ که‌ به‌ آن‌ مأمور شده‌اید «و از مشرکان‌ نباشید» که‌ برای‌ او شریک ‌می‌آورند.

﴿مِنَ ٱلَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمۡ وَکَانُواْ شِیَعٗاۖ کُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَیۡهِمۡ فَرِحُونَ٣٢.

آری‌! نباشید: «از کسانی‌ که‌ دین‌شان‌ را پراکنده‌ کردند و فرقه‌ فرقه‌ شدند» در دین، که‌ مانند اهل‌ بدعت‌ها و هواها و یهود و نصاری، بعضی‌ از بعضی‌ دیگر، یعنی ‌پیروان، پیشوایان‌ گمراه‌ خود را در باطل‌ مشایعت‌ و همراهی‌ می‌کنند «هر حزبی‌ به‌آنچه‌ که‌ نزد خود دارند دلخوشند» یعنی: هر گروهی‌ به‌ آنچه‌ که‌ نزد آن‌ها از دین‌ بناشده‌ بر بنیاد باطل‌ وجود دارد، شادمان‌ و خرسنداند و می‌پندارند که‌ برحق‌اند در حالی‌ که‌ از حق‌ هیچ‌ دستاویزی‌ به‌ همراه‌ ندارند.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  پرسیدند: فرقه‌ ناجیه‌ از این ‌گروه‌ها کدام‌ فرقه‌ است‌؟ فرمودند: «فرقه‌ای‌ که‌ رهرو راه‌ و روشی‌ باشد که‌ امروز من‌ و اصحابم‌ بر آن‌ قرار داریم‌».

﴿وَإِذَا مَسَّ ٱلنَّاسَ ضُرّٞ دَعَوۡاْ رَبَّهُم مُّنِیبِینَ إِلَیۡهِ ثُمَّ إِذَآ أَذَاقَهُم مِّنۡهُ رَحۡمَةً إِذَا فَرِیقٞ مِّنۡهُم بِرَبِّهِمۡ یُشۡرِکُونَ٣٣.

«و چون‌ به‌ مردم‌ ضری‌» یعنی: سختی، بلا، بیماری‌ و قحطی‌ای‌ «برسد، پروردگار خود را می‌خوانند» و به‌سوی‌ او پناه‌ برده، او را به‌ فریادرسی‌ می‌خوانند که‌ آن‌ بلا را از آنان‌ بردارد «در حالی‌ که‌ به‌سوی‌ او انابت‌ کننده‌اند» یعنی: در حالی‌ که ‌به‌سوی‌ او بازگشت‌کننده‌ و توبه‌کاراند و به‌ غیر او تکیه‌ نمی‌کنند. که‌ این‌ قله‌ توحید و یکتاپرستی‌ است‌ «سپس‌ چون‌ از جانب‌ خود رحمتی‌ به‌ آنان‌ بچشاند» با اجابت ‌کردن‌ دعایشان‌ و برداشتن‌ آن‌ سختی‌ها و بلاها از آنان‌ «بناگاه‌ گروهی‌ از آنان ‌به‌ پروردگارشان‌ شرک‌ می‌آورند» در عبادت‌ و به‌سوی‌ پرستش‌ غیر الله عزوجل  بازمی‌گردند در حالی‌ که‌ می‌دانند کسی‌ جز الله عزوجل  آن‌ بلا را از آنان‌ برطرف‌ نکرده‌است‌. پس‌ یگانه ‌پرستی‌شان‌ در سختی‌ها، خود دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ آنان‌ فقط به‌خدای‌ یگانه‌ نیازمندند و این‌ از بزرگ‌ترین‌ ادله‌ بر وجود فطرت‌ بشری‌ و بر این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ فطرت‌ بشر در اصل‌ توحیدی‌ است‌. این‌ جمله، مفید برانگیختن ‌تعجب‌ از احوال‌شان‌ است‌. یعنی: عجبا! چگونه‌ در هنگام‌ فرود آمدن‌ سختی‌ها، به‌ وحدانیت‌ خدای‌ سبحان‌ اعتراف‌ می‌کنند اما وقتی‌ این‌ سختی‌ها از آنان‌ برطرف‌ ساخته‌ می‌شود، مجددا به‌ شرک‌ باز می‌گردند.

﴿لِیَکۡفُرُواْ بِمَآ ءَاتَیۡنَٰهُمۡۚ فَتَمَتَّعُواْ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٣٤.

آری‌! به‌ شرک‌ باز می‌گردند «تا به‌ آنچه‌ به‌ آن‌ها بخشیده‌ایم، کفران‌ ورزند» و ناسپاسی‌ پیشه‌ کنند، در حالی‌ که‌ نعمت‌های الهی‌ را انکار می‌کنند «پس‌ برخوردار شوید» اندکی‌ از کفر و ناسپاسی‌ خویش‌ «زودا که‌ بدانید» آنچه‌ را که‌ این ‌بهره‌مندی‌ زوال‌پذیر، از عذاب‌ دردناک‌ در پی‌ خواهد داشت‌. این‌ تهدیدی‌ سخت ‌برای‌ مشرکان‌ است‌.

﴿أَمۡ أَنزَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ سُلۡطَٰنٗا فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِمَا کَانُواْ بِهِۦ یُشۡرِکُونَ٣٥.

«یا مگر برآنان‌ برهانی‌ نازل‌ کرده‌ایم‌ که‌» آن‌برهان‌ و حجت‌ «درباره‌ آنچه‌ به‌ آن ‌شرک‌ می‌ورزند، سخن‌ می‌گوید؟» بر شرک‌ ورزیدن‌شان‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ ناطق ‌بوده‌ و بر این‌ امر که‌ این‌ کارشان‌ حق‌ است، دلالت‌ می‌کند؟ که‌ این‌ استفهام‌ بر سبیل‌ انکار می‌باشد. یعنی: آنان‌ بر شرک‌ و گمراهی‌شان‌ هیچ‌ برهان‌ و حجتی‌ ندارند پس‌ چگونه‌ به‌ خداوند عزوجل  شریک‌ می‌آورند؟!.

﴿وَإِذَآ أَذَقۡنَا ٱلنَّاسَ رَحۡمَةٗ فَرِحُواْ بِهَاۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَیِّئَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡ إِذَا هُمۡ یَقۡنَطُونَ٣٦.

«و چون‌ به‌ مردم‌ رحمتی‌ بچشانیم‌» یعنی: فراوانی، نعمت، گشایش‌ و عافیتی‌؛ مانند نزول‌ باران، گشایش‌ مالی، سلامتی‌ و غیره‌ «به‌ آن‌ شادمان‌ می‌شوند» با سرمستی‌ و گردنکشی‌ و کبر، نه‌ شادمانی‌ای‌ همراه‌ با شکر و اعتراف‌ به‌ نعمت‌ «واگر به‌ آنان‌ به ‌خاطر کار و کردار پیشین‌شان‌» یعنی: به‌ شومی‌ گناهان‌شان‌ «سیئه‌ای ‌برسد» یعنی: سختی‌ و رنجی‌ برسد، به‌ هر وصف‌ و کیفیتی‌ که‌ باشد «بناگاه‌ نومید می‌شوند» از رحمت‌ الهی‌. قنوط: مأیوس‌ شدن‌ از رحمت‌ است‌. ولی‌ در آیه ‌دیگری‌ «هود/11» خداوند متعال‌ مؤمنان‌ صابر را از این‌ قاعده‌ استثنا کرده‌ است‌. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ صهیب رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌ رسول‌‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «شگفتا بر کار مؤمن، خداوند عزوجل  در باره‌ او هیچ‌ حکمی‌ نمی‌کند مگر این‌که‌ آن‌ حکم‌ برایش‌ خیر است‌؛ زیرا اگر به‌ او نعمت‌ و خوشحالی‌ای‌ برسد، شکر می‌کند پس‌ این، به‌ خیر اوست‌ و اگر به‌ او بلا و رنجی‌ برسد، صبر می‌کند و این‌ نیز به‌ خیر اوست‌».

﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ وَیَقۡدِرُۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٣٧.

«آیا ندیده‌اند» و ندانسته‌اند «که‌ خداست‌ که‌ روزی‌ را برای‌ هر کس‌» از بندگانش ‌«که‌ بخواهد، فراخ‌ یا تنگ‌ می‌گرداند» از روی‌ امتحان‌ و آزمایش‌ و به‌ مقتضای‌ عدل ‌و حکمت‌ خویش‌؟ پس‌ چرا از رحمت‌ وی‌ ناامید می‌شوند و توبه‌کارانه‌ به‌ سوی‌ او باز نمی‌گردند تا او بار دیگر رحمت‌ خویش‌ را شامل‌ حال‌ آنان‌ کند؟ «بی‌گمان‌ در این‌» قبض‌ و بسط نعمت‌ «برای‌ گروهی‌ که‌ ایمان‌ می‌آورند نشانه‌هاست‌» که‌ با این ‌قبض‌ و بسط، به‌سوی‌ حق‌ راه‌ می‌یابند زیرا این‌ امور بر کمال‌ قدرت‌ الهی‌ دلالت ‌می‌کند.

﴿فَ‍َٔاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡکِینَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِیلِۚ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ لِّلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجۡهَ ٱللَّهِۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٣٨.

«پس‌» ای‌ مؤمن‌! «به‌ صاحب‌ قرابت، حقش‌ را بده‌» با نیکی‌کردن‌ به‌ او به ‌وسیله‌ انفاق‌ و صدقه، پیوند رحم‌ و غیره‌. احناف‌ با این‌ آیه‌ بر وجوب‌ انفاق‌ برای ‌محارمی‌ که‌ محتاج‌ و نیازمند بوده‌ و قادر به‌ کسب‌ و کار نمی‌باشند، استدلال‌ کرده‌اند «و نیز» بده‌ «به‌ مسکین‌» حق‌ وی‌ را. ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «مسکین‌گدای‌ دوره‌گرد بی‌مال‌ و مکنت‌ است‌». «و نیز» بده‌ «به ابنالسبیل» حقش‌ را. حق‌ مسکین‌ این‌ است‌ که‌ به‌ وی‌ صدقه‌ بدهی‌ و کمک‌ کنی‌ و حق‌ ابن‌السبیل‌ ـ یعنی‌شخص‌ در راه ‌مانده‌ مسافری‌ که‌ نیاز به‌ مال‌ دارد ـ این‌ است‌ که‌ او را مهمان‌ کنی ‌«این‌ انفاق‌ برای‌ کسانی‌ که‌ در طلب‌ خشنودی‌ خدا هستند، بهتر است‌» یعنی: دادن‌ حق‌ این‌ مستحقان، برای‌ کسانی‌ که‌ قصد نزدیکی‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ را دارند، بهتر از بخل‌ و امساک‌ است‌ «و این‌ گروهند که‌ رستگارانند» یعنی: به‌ خواسته‌ خویش‌ در بهشت‌ و رضای‌ الهی‌ دست‌ می‌یابند، از آنجا که‌ در جهت‌ رضای‌ خدا عزوجل  و به‌ خاطر به‌ جا آوردن‌ امر وی، انفاق‌ کرده‌اند.

و از آنجا که‌ انفاق‌ در راه‌ خدا عزوجل  مظهر پاکی‌ و کرامت‌ نفس‌ است، اینک‌ حق‌ تعالی‌ از ربا یاد می‌کند که‌ در نقطه‌ مقابل‌ آن‌ قرار داشته‌ و مظهر بخل‌ و آز و حق‌ کشی‌ می‌باشد:

﴿وَمَآ ءَاتَیۡتُم مِّن رِّبٗا لِّیَرۡبُوَاْ فِیٓ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ فَلَا یَرۡبُواْ عِندَ ٱللَّهِۖ وَمَآ ءَاتَیۡتُم مِّن زَکَوٰةٖ تُرِیدُونَ وَجۡهَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُضۡعِفُونَ٣٩.

«و آنچه‌ می‌دهید از ربا» یعنی: از مال‌ برای‌ طلب‌ افزایشی‌ که‌ در برابر خود عوضی‌ نداشته‌ باشد «تا در اموال‌ مردم‌ سود و افزایش‌ بردارد» یعنی: تا بهره‌ شما در اموال‌ مردم‌ افزون‌ شود و رشد کند «پس‌» بدانید «که‌ نزد خدا افزون ‌نمی‌شود» یعنی: خداوند عزوجل  در آن‌ برکت‌ نمی‌نهد. به‌ قولی: تأویل‌ آیه‌ کریمه‌ چنین‌ نیست‌ بلکه‌ مراد از «ربا» در اینجا مخصوصا تعاملی‌ است‌ که‌ میان‌ مردم‌ در مبادله‌ هدایا مرسوم‌ است، بدین‌سان‌ که‌ شخص‌ به‌ دوستش‌ هدیه‌ای‌ می‌دهد و در مقابل‌ از او توقع‌ هدیه‌ و پاداش‌ افزونتری‌ را دارد. پس‌ باید هدیه‌ دهنده‌ چنین ‌قصدی‌ نداشته‌ و بداند که‌ اگر هدیه‌ دادن‌ وی، برایش‌ عوضی‌ افزونتر از مال‌ مردم‌ را هم‌ به‌دنبال‌ آورد ولی‌ آن‌ عوض‌ نزد خداوند عزوجل  رشد نمی‌کند و صاحبش‌ در قبال ‌آن‌ سزاوار پاداش‌ الهی‌ نیست‌. بنابراین، ربا در اینجا شامل‌ آن‌ چیزهایی‌ است‌ که ‌انسان‌ به‌ دیگران‌ می‌دهد تا بیشتر از آن‌ را عوض‌ بستاند، یا خدمتی‌ است‌ که‌ انسان ‌به‌ کسی‌ می‌کند تا از آن‌ در دنیای‌ خویش‌ بهره‌مند گردد لذا نفعی‌ که‌ در قبال‌ آن‌ خدمت‌ به‌ او تعلق‌ می‌گیرد، در نزد خداوند عزوجل  رشد نمی‌کند.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ هدیه ‌دادن‌ به ‌قصد رسیدن‌ به‌ هدیه‌ و عوضی‌ بهتر و افزونتر از آن، مخصوصا بر رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  حرام‌ بود زیرا خداوند متعال‌ خطاب‌ به‌ آن ‌حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  می‌فرماید: ﴿وَلَا تَمۡنُن تَسۡتَکۡثِرُ٦ [المدثر: 6]. «و بخشش‌ نکن‌ که‌ پاداش‌ بزرگتر از آن‌را طلب‌ کنی‌» اما این‌ کار بر امت‌ ایشان‌ مباح‌ است‌.

عکرمه‌ می‌گوید: «ربا، بر دو گونه‌ است، ربای‌ حلال‌ و ربای‌ حرام‌؛ ربای‌ حلال‌ آن‌ است‌ که‌ شخص‌ هدیه‌ می‌دهد و در قبال‌ آن‌ هدیه‌ و عوضی‌ افزونتر را توقع ‌دارد ـ چنان‌که‌ در این‌ آیه‌ آمده‌ است‌ ـ اما ربای‌ حرام، عبارت‌ از ربای‌ دادوستد و ربای‌ قرض‌ است‌ و آن‌ عبارت‌ از دادن‌ چیزی‌ و گرفتن‌ بدلی‌ در قبال‌ آن‌ همراه‌ با شرطی‌ در عقد است‌ که‌ شرط کردن‌ آن‌ مشروعیت‌ ندارد». «و آنچه‌ می‌دهید ـ از زکات‌ ـ در طلب‌ خشنودی‌ خداوند» یعنی: آنچه‌ می‌دهید از زکات‌ و صدقاتی‌ که‌ در قبال‌ آن‌ جز پاداش‌ و رضای‌ الهی، هیچ‌ عوض‌ و پاداشی‌ را از کسی‌ انتظار ندارید؛ «پس‌ اینان‌ همان‌ فزونی‌ یافتگانند» که‌ در برابر هر حسنه، از ده‌ برابر تا هفتصد برابر به ‌آن‌ها پاداش‌ تعلق‌ می‌گیرد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «کسی‌ از کسب‌ وکار پاکیزه‌ای‌ پیمانه‌ خرمایی‌ را صدقه‌ نمی‌دهد مگر این‌ که‌ خداوند آن‌ را با دست ‌راست‌ خویش‌ گرفته‌ و برای‌ صاحبش‌ پرورش‌ می‌دهد چنان‌که‌ یکی‌ از شما کره ‌اسب‌ خود را پرورش‌ می‌دهد تا بدانجا که‌ آن‌ پیمانه‌ خرما، از کوه‌ احد بزرگ‌تر می‌شود».

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَکُمۡ ثُمَّ رَزَقَکُمۡ ثُمَّ یُمِیتُکُمۡ ثُمَّ یُحۡیِیکُمۡۖ هَلۡ مِن شُرَکَآئِکُم مَّن یَفۡعَلُ مِن ذَٰلِکُم مِّن شَیۡءٖۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ٤٠.

ای‌ مردم‌! «خدا، همان‌ کسی‌ است‌ که‌ شما را آفرید» اعم‌ از مؤمن‌ و مشرکتان‌ را «و سپس‌ به‌ شما روزی‌ بخشید» از هنگام‌ تولد تا وقت‌ وفاتتان‌ «سپس‌ شما را می‌میراند» در آخر عمر «باز زنده‌تان‌ می‌کند» در آخرت‌ برای‌ حساب‌ و جزا. پس ‌فقط حق‌ تعالی‌ است‌ که‌ به‌ این‌ صفات‌ مخصوص‌ است‌ و این‌ کارهایی‌ است‌ که ‌همه‌ برای‌ انسان‌ قابل‌ مشاهده‌ می‌باشد «آیا از شریکانتان‌ کسی‌ هست‌ که‌ چیزی‌ از این‌ کارها را انجام‌ دهد» یعنی: بیافریند، روزی‌ دهد، بمیراند و باز زنده‌ گرداند؟ واضح‌ است‌ که‌ آن‌ها می‌گویند: نه‌! در میان‌ معبودان‌ ما کسی‌ نیست‌ که‌ چیزی‌ از این ‌کارها را انجام‌ دهد، در این‌ هنگام‌ است‌ که‌ حجت‌ بر آنان‌ برپا می‌شود «او پاک‌ ومنزه‌ و والاتر است‌ از آنچه‌ شرک‌ می‌آورند» یعنی: چون‌ به‌ عجز خویش‌ معترف ‌شدند، باید خداوند عزوجل  را از شرک‌ آوری‌هایشان به‌ پاکی‌ یاد کنند و او را از این ‌امور، برتر و والاتر بدانند.

 ﴿ظَهَرَ ٱلۡفَسَادُ فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ بِمَا کَسَبَتۡ أَیۡدِی ٱلنَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعۡضَ ٱلَّذِی عَمِلُواْ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٤١.

«فساد در بر و بحر آشکار شد» مراد از بحر، شهرها و روستاهایی‌ است‌ که‌ در کنار رودخانه‌ها و در میان‌ دریاها یا کرانه‌ آن‌ها قرار دارند و مراد از بر، شهرها و قریه‌هایی‌ است‌ که‌ بر سر رودخانه‌ها و دریاها قرار ندارند. آری‌! فساد و تباهی‌ در بر و بحر آشکار شد «به ‌سبب‌ عملکرد مردم‌» یعنی: به‌ سبب‌ شرک‌ و معاصی ‌مردم‌. پس‌ شرک‌ و معاصی‌ سبب‌ ظهور فساد در جهان‌ است‌.

ظهور فساد عبارت‌ است‌ از: بروز خلل‌ در اشیا؛ مانند بروز قحطی‌ و خشکسالی، کمبود ارزاق‌ و اشیای‌ مورد نیاز عامه، کثرت‌ خوف‌ و هراس، کساد نرخ‌ها، قلت‌ درآمدها، زدن‌ راهها، شیوع‌ ستم، نابرابری، قتل، ترور و غیر اینها. البته‌ صلاح‌ و رونق‌ کار زمین‌ و آسمان‌ با طاعت‌ حق‌ تعالی‌ است‌ بدین‌ جهت‌ درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «بی‌گمان‌ برپاداشتن‌ حدی‌ از حدود حق‌ تعالی‌ در زمین، برای‌ اهل‌ زمین‌ از چهل‌ روز باراندن‌ باران‌ مفیدتر است‌». آری‌! هرگاه‌ عدالت‌ برپا شد، خیر و برکت‌ بسیار می‌شود، از این ‌روی‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری ‌و مسلم‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «فاجر چون‌ بمیرد، عباد و بلاد و درختان‌ و چهارپایان‌ همه‌ از شر وی‌ احساس‌ راحتی‌ می‌کنند». آری‌! شرک‌ و معاصی‌ سبب‌ ظهور فساد در عالم‌ است‌ و فلسفه‌ وابسته‌ کردن‌ ظهور فساد به بروز شرک‌ و معاصی‌ این‌ است: «تا خداوند برخی‌ از آنچه‌ را که‌ کرده‌اند، به‌ آنان‌ بچشاند» یعنی: تا سزای‌ بخشی‌ از کار و کردارشان‌ را در دنیا به‌ آنان‌ بچشاند، قبل‌ از آن‌که‌ در برابر تمام‌ کار و کردارشان‌ در آخرت‌ مجازات‌ شوند «باشد که‌ آنان ‌بازگردند» از گناهانی‌ که‌ در آن‌ قرار دارند و به‌سوی‌ خداوند عزوجل  توبه‌ کنند.

پس، از آیه‌ کریمه‌ چنین‌ می‌فهمیم‌ که‌ هر فسادی‌ در روی‌ زمین‌ روی‌ می‌دهد، سبب‌ آن، انحراف‌ از امر خدا عزوجل  و شرک‌ و کفر است‌ و فساد عذابی‌ است‌ که ‌خداوند متعال‌ آن‌ را نازل‌ می‌کند تا انسان‌ به‌ اشتباه‌ خویش‌ در خط سیر زندگیش ‌متوجه‌ شده‌ و به‌ راه‌ صلاح‌ بازآید. پس‌ هرکس‌ دنیای‌ فسادبار امروز را به‌ درستی ‌بشناسد، به‌ نیاز انسان‌ عصر حاضر به‌ اسلام‌ و رحمت‌ آن، بیشتر پی‌ می‌برد.

﴿قُلۡ سِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلُۚ کَانَ أَکۡثَرُهُم مُّشۡرِکِینَ٤٢.

«بگو» ای‌ پیامبر! به‌ تکذیب‌ کنندگان‌ رسالتت‌ «در زمین‌ سیر کنید» یعنی: در اطراف‌ و اکناف‌ زمین‌ بگردید و در آنچه‌ که‌ در زمین‌ روی‌ داده‌ است، تأمل‌ کنید «و بنگرید عاقبت‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از این‌ بودند چگونه‌ بوده ‌است‌» آثار برجا مانده ‌امت‌های‌ پیشین‌ ـ چون‌ قبایل‌ عاد و ثمود و مانند آنان‌ از طوایف‌ کفار ـ را مشاهده‌ کنید تا بدانید که‌ سرانجام‌ آنان‌ چگونه‌ بوده‌ است‌ زیرا منازل‌شان‌ خالی‌ و بدون‌ سکنه‌ است‌ و سر زمینهای‌شان‌ به‌ بیابآن‌های‌ وحشتناکی‌ تبدیل‌ شده ‌است‌ «بیشترشان‌ مشرک‌ بودند» و همین‌ بود سببی‌ که‌ سرانجام، کارشان‌ را به‌ این‌ ورطه‌گاه‌ کشانید.

﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَکَ لِلدِّینِ ٱلۡقَیِّمِ مِن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ یَوۡمٞ لَّا مَرَدَّ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۖ یَوۡمَئِذٖ یَصَّدَّعُونَ٤٣.

«پس‌ رویت‌ را به‌سوی‌ دین‌ استوار بگردان‌» یعنی: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! چون‌ برایت ‌روشن‌ شد که‌ فساد و تباهی‌ بشر، معلول‌ علت‌ یاد شده‌ است‌ پس‌ رویکردت‌ را به‌سوی‌ دین‌ استوار و درست‌ که‌ همانا اسلام‌ است، بگردان‌. البته‌ دستور به‌ رسول ‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، دستور به‌ امت‌شان‌ نیز می‌باشد «پیش‌ از آن‌که‌ روزی‌ فرا رسد» یعنی: روزقیامت‌ «که‌ برایش‌ بازگشتی‌ از سوی‌ خداوند نیست‌» یعنی: راهی‌ به‌سوی ‌بازگردانیدن‌ و جلوگرفتن‌ از وقوع‌ آن‌ در هنگام‌ فرارسیدن‌ میعاد آن‌ وجود ندارد زیرا هیچ‌کس‌ جز خداوند عزوجل  بر این‌ کار قادر نیست‌ و او هم‌ که‌ آن‌ را برنمی‌گرداند «در آن‌ روز، متفرق‌ می‌شوند» یعنی: مردم‌ در روز قیامت‌ از یک ‌دیگر جدا و متفرق ‌و دسته‌ دسته‌ می‌شوند، بهشتیان‌ به‌ بهشت‌ می‌پیوندند و دوزخیان‌ به‌ دوزخ‌.

﴿مَن کَفَرَ فَعَلَیۡهِ کُفۡرُهُۥۖ وَمَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِأَنفُسِهِمۡ یَمۡهَدُونَ٤٤.

«هر که‌ کفر ورزد، کفرش‌ به‌ زیان‌ اوست‌» یعنی: فرجام‌ و کیفر کفرش‌ که‌ همانا آتش‌ دوزخ‌ است، دامنگیر اوست‌ «و کسانی‌ که‌ کردار شایسته‌ پیشه‌ کنند پس‌ برای ‌خودشان‌ آماده‌سازی‌ می‌کنند» یعنی: برای‌ خودشان‌ بهشت‌ را با کارهای‌ شایسته ‌آماده‌ می‌سازند.

﴿لِیَجۡزِیَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡکَٰفِرِینَ٤٥.

«تا خدا کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند جزا دهد» یعنی: بهشتیان‌ و دوزخیان‌ در روز قیامت‌ از هم‌ جدا ساخته‌ می‌شوند تا خداوند عزوجل  مؤمنان‌ را به‌ آنچه‌ که‌ سزاوار آنند، پاداش‌ دهد «از فضل‌ خود» یعنی: از عطا و بخشش‌ خود و بر مقداری‌ هم‌ که‌ مستحق‌اند، به‌ درجات‌ و مراتبی‌ بیفزاید که‌ اندازه ‌آن‌ را جز خدای‌  عزوجل ‌ کسی‌ دیگر نمی‌داند «بی‌گمان‌ او کافران‌ را دوست ‌نمی‌دارد» پس‌ نفرت‌ خداوند عزوجل  از کافران، موجب‌ خشم‌ وی‌ است‌ و خشم‌ وی‌ عقوبتش‌ را به‌دنبال‌ دارد.

این‌ آیه‌ بر این‌ حقیقت‌ دلالت‌ می‌کند که‌ حکمت‌ پدید آوردن‌ روز قیامت‌ در درجه‌ اول، همانا پاداش‌ دادن‌ مؤمنان‌ با عمل‌ است‌.

﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦٓ أَن یُرۡسِلَ ٱلرِّیَاحَ مُبَشِّرَٰتٖ وَلِیُذِیقَکُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ وَلِتَجۡرِیَ ٱلۡفُلۡکُ بِأَمۡرِهِۦ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٤٦.

«و از نشانه‌های‌» قدرت‌ و وحدانیت‌ «وی‌ آن‌ است‌ که‌ بادهای‌ بشارت‌ آور را می‌فرستد» یعنی: بادهای‌ خیر و رحمت‌ را که‌ بشارت‌ آور بارانند؛ زیرا بادهای‌ رحمت‌ در مقدمه‌ باران‌ رحمت‌ قرار دارند، که‌ این‌ بادها عبارتند از: بادهای‌ شمال، صبا و جنوب‌ اما باد دبور، باد عذاب‌ است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «اللهم‌ اجعلها ریاحاً ولا تجعلها ریحاً». «خدایا! باد را بادهای‌ (رحمت‌) بگردان، نه‌ باد (عذاب)». آری‌! بادهای‌ رحمت‌ را می‌فرستد «و تا به‌ شما از رحمت‌ خود بچشاند» که‌ همانا باران، فراوانی، سرسبزی، شادمانی‌ روح‌ و غیر آن ‌از نعمت‌هاست‌ «و تا کشتی‌ها به‌ فرمان‌ وی‌ روان‌ گردند» در دریا به‌ هنگام‌ وزیدن ‌این‌ بادها «و تا از فضل‌ او بجویید» یعنی: به‌ وسیله‌ تجارتی‌ که‌ کشتی‌ها حمل‌ کننده ‌آن‌ هستند، طلب‌ روزی‌ کنید «و تا شکر گزارید» این‌ نعمت‌ها را و در نتیجه، خدای‌  عزوجل ‌ را به‌ یگانگی‌ بپرستید و طاعت‌ و عبادت‌ بسیار انجام‌ دهید.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ رُسُلًا إِلَىٰ قَوۡمِهِمۡ فَجَآءُوهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَٱنتَقَمۡنَا مِنَ ٱلَّذِینَ أَجۡرَمُواْۖ وَکَانَ حَقًّا عَلَیۡنَا نَصۡرُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٤٧.

«و به‌ تحقیق‌ که‌ پیش‌ از تو» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «پیامبرانی‌ را به‌سوی‌ قومشان ‌فرستادیم‌» چنان‌که‌ تو را به‌سوی‌ قوم‌ و امتت‌ فرستادیم‌ «پس‌ بینات‌» یعنی: معجزات‌ و حجت‌های‌ روشنگر را «برایشان‌ آوردند» اما آن‌ها به‌ این‌ پیامبران  علیهم السلام  کفر ورزیدند «پس‌ از کسانی‌ که‌ اجرام‌ کردند انتقام‌ گرفتیم‌» اجرام: ارتکاب‌ کفر وگناهان‌ است‌. البته‌ انتقام‌ گرفتن‌ حق‌ تعالی‌ از آنان، با هلاک‌ ساختن‌شان‌ در دنیا بود «و حق‌ است‌ بر ما» یعنی: بر ما ثابت‌ و لازم‌ است‌ «نصرت ‌دادن‌ مؤمنان‌» که‌ ما از روی‌ فضل‌ و کرم‌ این‌ وعده‌ را بر خود لازم‌ گردانیده‌ایم‌ و ما به‌ وعده‌ خویش ‌صادقیم‌ و آن‌ را خلاف‌ نمی‌کنیم‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هیچ‌ شخص‌ مسلمانی‌ نیست‌ که‌ از آبروی‌ برادر مسلمانش‌ دفاع‌ کند مگر این‌ که‌ بر خداوند عزوجل  حق‌ است‌ که‌ از او آتش‌ جهنم‌ را برگرداند. آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کردند: ﴿وَکَانَ حَقًّا عَلَیۡنَا نَصۡرُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ [الروم: 47] ».

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی یُرۡسِلُ ٱلرِّیَٰحَ فَتُثِیرُ سَحَابٗا فَیَبۡسُطُهُۥ فِی ٱلسَّمَآءِ کَیۡفَ یَشَآءُ وَیَجۡعَلُهُۥ کِسَفٗا فَتَرَى ٱلۡوَدۡقَ یَخۡرُجُ مِنۡ خِلَٰلِهِۦۖ فَإِذَآ أَصَابَ بِهِۦ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦٓ إِذَا هُمۡ یَسۡتَبۡشِرُونَ٤٨.

«خدا همان‌ ذاتی‌ است‌ که‌ بادها را می‌فرستد و ابری‌ برمی‌انگیزد» از بخار آب ‌دریاها و غیر آن‌ها «پس‌ آن‌ را» یعنی: ابر را «در آسمان‌ هر گونه‌ بخواهد می‌گستراند» گاهی‌ این‌ ابرها را سیار می‌گرداند و گاهی‌ ایستاده، گاهی‌ پیوسته‌ و فراگیر و گاهی‌ پراکنده‌ و تکه‌تکه، گاهی‌ از زمین‌ در مسافتی‌ دور قرارشان‌ می‌دهد و گاهی‌ در مسافتی‌ نزدیک‌ «و آن‌ را پاره‌ پاره‌ می‌گرداند» به‌ قطعه‌های‌ پراکنده‌ که ‌تمام‌ جو را فرانمی‌گیرند بلکه‌ تکه‌ ابرهایی‌ ثابت‌ یا سرگردانند «پس‌ می‌بینی‌ ودق‌ را که‌ از لابلای‌ آن‌ بیرون‌ می‌آید» ودق: قطرات‌ باران‌ است‌ «و چون‌ آن‌ را» یعنی: باران ‌را «به‌ آن‌ بندگانش‌ که‌ بخواهد برساند» یعنی: به‌ سرزمین‌ها و اراضی‌ آن‌ها «بناگاه‌ آنان‌ شادمانی‌ می‌کنند» از آنجا که‌ به‌ این‌ باران‌ نیاز دارند و این‌ باران‌ نشانه‌ گشایش‌ وخرمی‌ آن‌هاست‌.

﴿وَإِن کَانُواْ مِن قَبۡلِ أَن یُنَزَّلَ عَلَیۡهِم مِّن قَبۡلِهِۦ لَمُبۡلِسِینَ٤٩.

«و بی‌شک‌ پیش‌ از آن‌که‌ بر آنان‌ فرو فرستاده‌ شود، سخت‌ نومید بودند» یعنی: آن‌ها پیش‌ از نزول‌ باران، یا پیش‌ از کشت‌ و کار و باران، بسیار نومید یا سرخورده‌ و پریشان‌ حال‌ بودند. تکرار برای‌ تأکید است‌.

﴿فَٱنظُرۡ إِلَىٰٓ ءَاثَٰرِ رَحۡمَتِ ٱللَّهِ کَیۡفَ یُحۡیِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَآۚ إِنَّ ذَٰلِکَ لَمُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٥٠.

«پس‌ به‌سوی‌ آثار رحمت‌ خداوند» اعم‌ از سبزی‌ها، میوه‌ها و کشتزارهایی‌ که ‌ناشی‌ از فرو فرستادن‌ باران‌ و نمایانگر خرمی‌ و فراوانی‌ و وفور نعمت‌اند «بنگر» تا با مشاهده‌ این‌ آثار، بر یگانگی‌ حق‌ تعالی‌ در این‌ صنع‌ شگفت ‌آسا پی ‌ببری‌ و راه‌یابی‌. آری‌! بنگر «که‌ چگونه‌ زمین‌ را پس‌ از مردنش‌ زنده‌ می‌گرداند» یعنی: بنگر به‌سوی‌ کیفیت‌ این‌ زنده‌ گردانیدن‌ عجیب‌ و این‌ تحول‌ بدیع‌ برای‌ زمین‌ که‌ با رویانیدن‌ انواع‌ رستنی‌ها پدید می‌آید «بی‌گمان‌ این‌» مخترع‌ اشیائی‌ که‌ ذکر شد «زنده‌ کننده‌ مردگان‌ است‌» یعنی: البته‌ او بر زنده‌ کردنشان‌ در آخرت‌ و برانگیختن ‌مجددشان‌ تواناست‌ چنان‌که‌ زمین‌ مرده‌ را با باران‌ زنده‌ گردانید «و او بر هر چیزی ‌تواناست‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ دارای‌ قدرتی‌ عظیم‌ و بی‌حد و مرزی‌ بوده‌ و قدرتش‌ بر تمام‌ ممکنات‌ یکسان‌ و برابر می‌باشد و رستاخیز هم‌ از جمله‌ مقدورات‌ اوست‌.

﴿وَلَئِنۡ أَرۡسَلۡنَا رِیحٗا فَرَأَوۡهُ مُصۡفَرّٗا لَّظَلُّواْ مِنۢ بَعۡدِهِۦ یَکۡفُرُونَ٥١.

«و اگر بادی‌ بفرستیم‌» که‌ آفت‌ زا باشد و به‌ سبب‌ سوزان‌ بودن‌ خود، به‌ میوه‌ها یا کشتزارها زیان‌ برساند «پس‌ آن‌ را» یعنی: آن‌ کشتزار، یا بار و بر و میوه‌ خود را «زرد شده‌ ببینند» از اثر سردی‌ بادی‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ پس‌ از سبز شدن‌ آن، بر آن‌ فرستاده‌ است‌ «قطعا پس‌ از آن‌ کفران‌ می‌کنند» به‌ خداوند عزوجل  و نعمت‌هایش‌ را انکار می‌نمایند. این‌ کفران‌ نعمت، دلیل‌ بر سرعت‌ دگرگونی‌ احوال، عدم‌ صبر وشکیبایی‌ و ضعف‌ دل‌هایشان‌ است‌ و حالی‌ اینچنین، البته‌ حال‌ اهل‌ ایمان‌ نیست‌.

﴿فَإِنَّکَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَلَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوۡاْ مُدۡبِرِینَ٥٢.

«پس‌ در حقیقت‌ تو نمی‌توانی‌ به‌ مردگان‌ سخن‌ بشنوانی‌» چون‌ آنان‌ را فراخوانی‌. پس‌ همین‌ طور به‌ این‌ گروه‌ نیز نمی‌توانی‌ سخن‌ بشنوانی‌ زیرا اینان ‌حقایق‌ را نمی‌فهمند، راه‌ ثواب‌ را نمی‌شناسند و مرده‌ دلند لذا به‌ این‌ امید نباش‌ که ‌دعوتت‌ را بپذیرند. این‌ دلجویی‌ای‌ برای‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در برابر اعراض‌ ورویگردانی‌ کفار از دعوت‌ ایشان‌ است‌ «و این‌ دعوت‌ را به‌ کران‌ ـ آن‌گاه‌ که‌» آنان‌ را به‌سوی‌ حق‌ فراخوانده‌ و به‌ موعظه‌ها و اندرزهای‌ الهی‌ پند و اندرز دهی‌ و آنان ‌به‌جای‌ گوش‌ فرادادن‌ «پشت‌کنان‌ روی‌ بگردانند ـ نمی‌توانی‌ بشنوانی‌» اگر کسی ‌گفت‌ که: شخص‌ ناشنوا به‌ هرحال‌ نمی‌شنود، چه‌ به‌ انسان‌ روکند و چه‌ به‌ وی‌ پشت‌ نماید پس‌ فایده‌ این‌ تخصیص‌ چیست‌؟ می‌گوییم: اگر ناشنوا روی‌ به‌ انسان ‌داشته‌ باشد با رمز و اشاره‌ سخن‌ را می‌فهمد ولی‌ اگر پشت‌ کرده‌ باشد، نه‌ می‌شنود و نه‌ با اشاره‌ و رمز می‌فهمد.

البته‌ مفاد این‌ آیه‌ با سنت‌ نبوی‌ که‌ بر امکان‌ شنیدن‌ مردگان‌ تأکید می‌کند، در تعارض‌ قرار ندارد زیرا مقصود از عدم‌ شنوانیدن‌ به‌ مردگان‌ در این‌ آیه، شنیدن ‌تدبر و فهم‌ و پندگرفتنشان‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن‌ عمر رضی الله عنه  آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  کشتگانی‌ را که‌ در چاه‌ بدر افگنده‌ بودند، مورد خطاب‌ قرار داده‌ و آنان‌ را سرزنش‌ کردند تا بدانجا که‌ عمر رضی الله عنه  گفت: یا رسول‌ الله! از مخاطب‌ قرار دادن‌ قومی‌ که‌ اجسادشان‌ گندیده‌است، چه‌ سود؟ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در ید اوست، شما از آنان‌ به ‌آنچه‌ می‌گویم‌ شنواتر نیستید، آن‌ها می‌شنوند ولی‌ جواب‌ داده‌ نمی‌توانند». از ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیث‌ شریف‌ فرمودند: «هیچ‌ کس‌ بر قبر برادر مسلمانش‌ که‌ او را در دنیا می‌شناخته‌ است‌ نمی‌گذرد و بر وی‌ سلام‌ نمی‌دهد، جز این‌ که‌ خداوند روح‌ وی‌ را به‌ وی‌ برمی‌گرداند تا جواب‌ سلام ‌او را بدهد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در تعلیم‌ کیفیت‌ سلام ‌دادن‌ بر کسانی‌ که‌ در گورهایند، به‌ امت‌ خویش‌ دستور دادند تا مردگان‌ را مانند زندگان‌ مورد خطاب‌ قرار داده‌ و بگویند: «السلام‌ علیکم‌ أهل‌الدیار من‌ المؤمنین‌ وإنا إن شاء الله‌ بکم‌ لاحقون، یرحم‌ الله‌ المستقدمین‌ منا ومنکم‌ والمستأخرین، نسأل‌ الله‌ لنا ولکم‌ العافیة». «سلام‌ بر شما ای‌ اهل‌ دیار از مؤمنان‌! ما نیز اگر خدا بخواهد به‌ شما خواهیم‌ پیوست، خداوند بر جلورفتگان‌ ما و شما و بر دنبال‌آیندگان‌ ما رحم‌ کند، از خداوند برای‌ خود و برای‌ شما عافیت‌ می‌طلبیم‌». شایان‌ ذکر است‌ که‌ سلف‌ صالح، بر این‌ حکم‌ اجماع‌ دارند.

﴿وَمَآ أَنتَ بِهَٰدِ ٱلۡعُمۡیِ عَن ضَلَٰلَتِهِمۡۖ إِن تُسۡمِعُ إِلَّا مَن یُؤۡمِنُ بِ‍َٔایَٰتِنَا فَهُم مُّسۡلِمُونَ٥٣.

«و تو به‌ راه ‌آورنده‌ نابینایان‌ از گمراهی‌شان‌ نیستی‌» زیرا نابینایان‌ معنوی‌ و کوردلان، از بینش‌ و بصیرت‌ بی‌بهره‌اند «نمی‌توانی‌ جز به‌ کسانی‌ که‌ به‌ آیات‌ ما ایمان‌ می‌آورند، بشنوانی‌» زیرا این‌ مؤمنانند که‌ اهل‌ تفکر و تدبر و راه ‌بردن‌ به‌سوی‌ آثار برای‌ پی ‌بردن‌ به‌ وجود مؤثر می‌باشند «پس‌ آنان‌ مسلم‌اند» یعنی: فقط آنان‌ اهل ‌تسلیم‌ و انقیاد برای‌ حق‌ و پیرو آن‌ می‌باشند.

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن ضَعۡفٖ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ ضَعۡفٖ قُوَّةٗ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ قُوَّةٖ ضَعۡفٗا وَشَیۡبَةٗۚ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡقَدِیرُ٥٤.

سپس‌ خداوند متعال‌ به‌ منظور استدلال‌ بر کمال‌ قدرت‌ خویش، مثل‌ دیگری‌ می‌زند و آن‌ استدلال‌ به‌ آفرینش‌ انسان‌ بر چندین‌ طور و مرحله‌ مختلف‌ است: «خداوند ذاتی‌ است‌ که‌ شما را ابتدا ضعیف‌ آفرید» معنای: (من‌ ضعف‌) این‌ است‌ که ‌شما را از نطفه‌ آفرید. به‌قولی: مراد حالت‌ طفولیت‌ و خردسالی‌ انسان‌ است ‌«آن‌گاه‌ بعد از آن‌ ناتوانی، توانایی‌ پدید آورد» که‌ آن‌ توانایی‌ و نیرومندی‌ جوانی ‌است‌ زیرا به‌هنگام‌ جوانی‌ است‌ که‌ نیروی‌ انسان‌ استحکام‌ یافته‌ و خلقت‌ و ساختمان‌ وجود وی‌ استوار می‌گردد تا به‌ کمال‌ رشد و نیرومندی‌ خویش‌ می‌رسد «باز پس‌ از توانایی‌ ناتوانی‌ و پیری‌ قرار داد» در هنگام‌ بزرگسالی‌. شیبه: نهایت ‌ناتوانی‌ و شیب: سپید شدن‌ موی‌ است‌ «هر چه‌ بخواهد می‌آفریند» از تمام‌ اشیاء و از آن‌ جمله‌ است‌ آفرینش‌ قوت‌ و ضعف‌ در فرزندان‌ آدم  علیه السلام  «و اوست‌ دانا» به ‌تدبیر خویش‌ و «توانا» بر آفرینش‌ آنچه‌ که‌ اراده‌ کند. که‌ این‌ دگرگون‌ کردن ‌احوال، آشکارترین‌ دلیل‌ بر وجود آن‌ آفریدگار دانای‌ تواناست‌.

﴿وَیَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ یُقۡسِمُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ مَا لَبِثُواْ غَیۡرَ سَاعَةٖۚ کَذَٰلِکَ کَانُواْ یُؤۡفَکُونَ٥٥.

«و روزی‌ که‌ ساعت‌» یعنی: قیامت‌ «برپا شود» به‌ قولی: قیامت‌ را از آن‌ روی ‌ساعت‌ نامیدند که‌ در آخرین‌ ساعت‌ از ساعات‌ دنیا برپا ساخته‌ می‌شود. آری‌! آن‌گاه‌ «مجرمان‌ سوگند می‌خورند که‌ جز ساعتی‌ درنگ‌ نکرده‌اند» در دنیا یا درگورهایشان‌ پس‌ مدت‌ درنگشان‌ را در دنیا بسیار کم‌ می‌پندارند و ـ به‌ سبب‌ هول‌ و هراس‌ سخت‌ روز قیامت‌ ـ این‌ پندار در اذهان‌شان‌ چنان‌ محکم‌ و استوار می‌شود که‌ بر آن‌ سوگند هم‌ می‌خورند. به‌قولی‌ دیگر: مراد این‌ است‌ که‌ در بیان‌ این‌ وقت ‌هم‌ دروغ‌ گفتند چنان‌که‌ قبل‌ از آن‌ در دنیا دروغ‌ می‌گفتند «این‌ گونه‌ برگردانیده‌ می‌شدند» به ‌وسیله‌ شیاطین‌ در دنیا از راه‌ حق‌ و از راه‌ راستی‌ به‌ دروغگویی‌. وخود این، دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ سوگندشان‌ دروغ‌ بوده‌ است‌.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ وَٱلۡإِیمَٰنَ لَقَدۡ لَبِثۡتُمۡ فِی کِتَٰبِ ٱللَّهِ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡبَعۡثِۖ فَهَٰذَا یَوۡمُ ٱلۡبَعۡثِ وَلَٰکِنَّکُمۡ کُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٥٦.

«و گفتند کسانی‌ که‌ علم‌ و ایمان‌ داده‌ شده‌اند» به ‌قولی: مراد از اینان‌ فرشتگانند. به‌قولی: پیامبرانند. به‌ قولی: علمای‌ امت‌های‌ دیگر و مؤمنان‌ این‌ امتند. نسفی‌ همه ‌اقوال‌ در این‌ رابطه‌ را جمع‌ کرده‌ و می‌گوید: «آنان‌ پیامبران‌ و فرشتگان‌ و مؤمنانند».

از تعبیر به‌کار گرفته ‌شده‌ در این‌ آیه‌ چنین‌ می‌فهمیم‌ که‌ علم‌ و ایمان‌ با هم، پدید آورنده‌ کمال‌ است‌ پس‌ علم‌ بدون‌ ایمان‌ هیچ‌ ارزشی‌ نداشته‌ و ایمان‌ بدون‌ علم‌ هم ‌راه‌ را بر گمراهی‌ نفس‌ نمی‌بندد و مربیان‌ باید این‌ درس‌ را مد نظر داشته‌ باشند.آری‌! کسانی‌ که‌ علم‌ و ایمان‌ داده‌ شده‌اند، می‌گویند: «قطعا شما درنگ‌ کرده‌اید» در زندگی‌تان‌ و در گورهایتان‌ «در کتاب‌ خداوند» یعنی: به‌ موجب‌ علم ‌خداوند عزوجل  که‌ در لوح‌ محفوظ ثبت‌ است‌ «تا روز رستاخیز» نه‌ چنان‌ که ‌می‌پندارید؛ مدت‌ درنگ‌تان‌ در دنیا اندک‌ بوده‌ است‌ «پس‌ این‌» وقتی‌ که‌ اکنون ‌در آن‌ قرار گرفته‌اید، همانا «روز رستاخیز است‌ ولی‌ شما نمی‌دانستید» که‌ این‌ روز حق‌ است‌ بلکه‌ آن‌ را از روی‌ تکذیب‌ و تمسخر، در دنیا به‌ شتاب‌ می‌طلبیدید.

﴿فَیَوۡمَئِذٖ لَّا یَنفَعُ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مَعۡذِرَتُهُمۡ وَلَا هُمۡ یُسۡتَعۡتَبُونَ٥٧.

«پس‌ آن‌ روز» روزی‌ است‌ «که‌ به‌ ستمکاران‌ عذر خواهی‌شان‌ سود نمی‌بخشد» یعنی: علم‌شان‌ به‌ این‌ که‌ قیامت‌ برپا شده‌ است، هیچ‌ فایده‌ای‌ به‌ حال‌شان‌ ندارد «و نه‌ از آنان، بازگشت‌ به‌سوی‌ کسب‌ خشنودی‌ خداوند خواسته ‌می‌شود» یعنی: آنان‌ به‌سوی‌ دورکردن‌ این‌ وضع‌ از خودشان‌ به‌ وسیله‌ توبه‌ و اطاعت، فراخوانده‌ نمی‌شوند چنان‌که‌ در دنیا به‌سوی‌ این‌ امر فراخوانده‌ می‌شدند. استعتاب: استرضا و طلب‌ خشنودی‌ است‌. و درصورتی‌ که‌ علیه‌ کسی‌ مرتکب‌ جنایتی‌ شده‌ باشی، می‌گویی: «استعتبته فاعتبنی: از او رضایت‌ طلبیدم‌ پس، از من‌ راضی‌ شد».

﴿وَلَقَدۡ ضَرَبۡنَا لِلنَّاسِ فِی هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ مِن کُلِّ مَثَلٖۚ وَلَئِن جِئۡتَهُم بِ‍َٔایَةٖ لَّیَقُولَنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا مُبۡطِلُونَ٥٨.

«و به‌ راستی‌ در این‌ قرآن‌ برای‌ مردم‌ از هرگونه‌ مثلی‌ زده‌ایم‌» از امثالی‌ که‌ آنان‌ را به‌ سوی‌ توحید و یگانگی‌ ما و راستگویی‌ پیامبرانمان‌ راهنمایی‌ می‌کند و هرگونه ‌حجتی‌ را که‌ بر بطلان‌ و ناروا بودن‌ شرک‌ دلالت‌ می‌کند، برایشان‌ آورده‌ایم‌ چنان‌که‌ این‌ حجت‌ها را در این‌ سوره‌ کریمه‌ به‌ گونه‌های‌ مختلف‌ و با ادله‌ و امثال ‌گوناگون‌ و به‌ اشکال‌ متعدد ارائه‌ کرده‌ایم‌ «واگر برای‌ آنان‌ آیتی‌ بیاوری‌» از آیات ‌قرآن‌ که‌ به‌ این‌ حقیقت‌ها ناطق‌ است‌ «قطعا کافران‌ می‌گویند: شما جز باطل‌اندیش ‌نیستید» یعنی: ای‌ محمد! تو و یارانت‌ جز باطل‌اندیشان‌ بیهوده‌گویی‌ نیستید که‌ از سحر و چیزهای‌ دیگری‌ که‌ در بطلان‌ شبیه‌ آن‌ هستند، پیروی‌ می‌کنید.

﴿کَذَٰلِکَ یَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ٥٩.

«این‌ گونه، خداوند بر دل‌های کسانی‌ که‌ نمی‌دانند» به‌ علم‌ سودمندی‌ که‌ به‌وسیله ‌آن‌ به‌سوی‌ حق‌ رهیاب‌ گردیده‌ و از باطل‌ نجات‌ یابند؛ «مهر می‌نهد» همانان‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ علم‌ ازلی‌ خویش‌ دانسته‌ است‌ که‌ گمراهی‌ را انتخاب‌ می‌کنند. یعنی: این‌ ادعایشان‌ که‌ سخنت‌ و آنچه‌ از آیات‌ را که‌ برایشان‌ آورده‌ای، باطل‌ می‌پندارند، در حقیقت‌ تکذیبی‌ است‌ که‌ منشأ آن‌ مهر زدن‌ خداوند عزوجل  بر دل‌هایشان ‌به‌ چنان‌ مهر زدنی‌ است‌ که‌ بر اثر آن‌ با حق‌ معارضه‌ کرده‌ و با آن‌ عناد می‌ورزند و در برابر آن‌ گردن‌ نمی‌نهند.

﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ وَلَا یَسۡتَخِفَّنَّکَ ٱلَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ٦٠.

«پس‌ شکیبایی‌ پیشه‌ کن‌» بر سخنان‌ آزار دهنده‌ای‌ که‌ از آنان‌ می‌شنوی‌ و در برابر افعال‌ کفر آمیزی‌ که‌ از آنان‌ می‌بینی‌ «بی‌گمان‌ وعده‌ خداوند حق‌ است‌» یعنی: بدان‌ که‌ خداوند عزوجل  تو را به‌ پیروزی‌ بر آنان‌ و برتر ساختن‌ حجتت‌ و غالب ‌کردن ‌دعوتت‌ وعده‌ داده‌ است‌ و وعده‌ او حقی‌ است‌ که‌ در آن‌ هیچ‌گونه‌ خلافی‌ نیست ‌پس‌ حتما وعده‌اش‌ تحقق‌ پیدا می‌کند «و زنهار تا کسانی‌ که‌ یقین‌ ندارند» به‌ وعده‌های‌ خداوند عزوجل ، تصدیق‌ نمی‌کنند کتاب‌ها و پیامبرانش‌ را و ایمان‌ نمی‌آورند به‌ آخرت‌ «تو را به‌ سبکی‌ وا ندارند» و تو را از راه‌ دینت‌ و حقی‌ که‌ بر آن‌ قرار داری، به‌در نبرند. ابن‌کثیر نقل‌ می‌کند: «علی‌ ابن‌ ابی‌ طالب‌ رضی الله عنه  در حال‌خواندن‌ نماز بامداد بود که‌ مردی‌ از خوارج‌ خطاب‌ به‌ وی‌ این‌ آیه‌ را خواند: ﴿لِکَ لَئِنۡ أَشۡرَکۡتَ لَیَحۡبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ [الزمر: 65]. «اگر شرک‌ آوری، بی‌گمان‌ عملت هدر می‌رود و از زیانکاران‌ خواهی‌بود». علی‌ رضی الله عنه  درحالی‌که‌ در نماز خویش‌ بود، به‌ او چنین‌ پاسخ‌ داد: ﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ وَلَا یَسۡتَخِفَّنَّکَ ٱلَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ٦٠ [الروم: 60]. «شکیبایی‌ پیشه‌ کن، بی‌گمان‌ وعده‌ خداوند حق‌ است‌ و کسانی‌ که‌ یقین ‌ندارند، تو را به‌ سبکی‌ وا ندارند».

این‌ آیه‌ به‌ وجوب‌ مواظبت‌ و استمرار رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بر دعوت‌ به‌سوی‌ ایمان ‌اشاره‌ دارد.

 

 


تفسیر سوره‌ لقمان

سوره‌ لقمان

مکی‌ است‌ و دارای‌ (34) آیه‌ است‌.

 

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ آن‌که‌ دربرگیرنده‌ داستان‌ لقمان‌ حکیم‌ است، به‌نام‌ «لقمان‌» نامیده‌ شد، لقمانی‌ که‌ با شناخت‌ وحدانیت‌ خداوند عزوجل ، با عبادت‌ وی، امر به‌ فضایل‌ و نهی‌ از منکرات‌ و رذایل، جوهر حکمت‌ را دریافت‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌ است: قریش‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در مورد داستان ‌لقمان‌ با فرزندش‌ سؤال‌ کردند پس‌ این‌ سوره‌ نازل‌ شد.

﴿الٓمٓ١.

خوانده‌ می‌شود: «الف، لام، میم‌» به‌ قولی: افتتاح‌ کردن‌ پاره‌ای‌ از سوره‌ها با حروف‌ هجاء، برای‌ توجه‌ دادن‌ به‌ اعجاز قرآن‌ کریم‌ است‌. یعنی: بدانید که‌ این ‌قرآن‌ مرکب‌ از همان‌ حروفی‌ است‌ که‌ اعراب‌ بدان‌ تکلم‌ می‌کنند پس‌ آیا می‌توانند آیاتی‌ مانند آیات‌ آن‌ را بیاورند؟.

﴿تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡحَکِیمِ٢.

«این‌ آیات‌ کتاب‌ حکیم‌ است‌» یعنی: آیات‌ ذکر شده‌ در این‌ سوره، آیات‌ قرآن‌ کتاب‌ حکمت‌ آموز است‌ و چگونه‌ قرآن‌ از حکمت‌ برخوردار نباشد در حالی‌که ‌کتاب‌ خداوند حکیم‌ است‌. پس‌ قرآن‌ حکیم‌ است‌ در احکام‌ خود، حکیم‌ است‌ در راه‌حل‌هایی‌ که‌ برای‌ درمان‌ بیماریهای‌ فردی‌ و اجتماعی‌ جامعه‌ انسانی‌ ارائه‌ می‌کند، حکیم‌ است‌ در ترتیب‌ آیات‌ و سوره‌های‌ خود و حکیم‌ است‌ در الفاظ و معانی‌ خود. حکمت: نهادن‌ یک‌ چیز در جایگاه‌ مناسب‌ آن‌ است‌.

﴿هُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّلۡمُحۡسِنِینَ٣.

«هدایت‌ و رحمتی‌ برای‌ محسنان‌ است‌» محسن: عمل‌کننده‌ به‌ نیکی‌ها، یا کسی ‌است‌ که‌ خدا عزوجل  را چنان‌ عبادت‌ می‌کند که‌ گویی‌ او را می‌بیند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: جبرئیل‌  علیه السلام  از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  پرسید که‌ «احسان‌ چیست‌؟» فرمودند: «احسان‌ آن‌ است‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ را چنان‌ عبادت‌ کنی‌ که ‌گویی‌ او را می‌بینی‌ زیرا اگر تو او را نمی‌بینی، قطعا او تو را می‌بیند». زیرا هر کس ‌خداوند متعال‌ را حاضر و ناظر دانست‌ و به‌ این‌ امر یقین‌ داشت‌ که‌ حق‌ تعالی‌ بر او در حین‌ عملش‌ آگاه‌ است، چنین‌ کسی‌ خدا عزوجل  را نیکو عبادت‌ می‌کند و اعمال ‌شایسته‌ را در بهترین‌ اوقات‌ آن‌ و در بهترین‌ کیفیتی‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  او را بدان‌ رهنمون‌ شده‌اند، انجام‌ می‌دهد پس‌ احسان‌ و نیکو عمل‌ کردنش، سبب‌ فزونی ‌هدایت‌ وی‌ و فزونی‌ هدایت‌ سبب‌ پی‌درپی ‌آمدن‌ رحمتهای‌ حق‌ تعالی‌ بر وی ‌می‌باشد.

سپس‌ خداوند عزوجل  محسنان‌ را چنین‌ معرفی‌ می‌کند:

﴿ٱلَّذِینَ یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ یُوقِنُونَ٤.

«همان‌ کسانی‌ که‌ نماز برپا می‌دارند و زکات‌ می‌پردازند و هم‌ ایشانند که‌ به‌ آخرت ‌یقین‌ دارند» حق‌ تعالی‌ سه‌ اصل‌ نماز، زکات‌ و یقین‌ به‌ آخرت‌ را مخصوصا یادآوری‌ کرد زیرا این‌ سه‌ اصل، تکیه‌گاه‌ و استوانه‌ اساسی‌ عبادات‌اند و یقین‌ به‌ آخرت‌ را به‌ نماز و زکات‌ ضمیمه‌ کرد زیرا ایمان‌ به‌ آخرت‌ است‌ که‌ صاحب ‌خویش‌ را به‌ تقوای‌ الهی‌ و پیروی‌ از هدایتش‌ وامی‌دارد.

از این‌ آیه‌ برمی‌آید که‌ بدون‌ نماز و زکات‌ و یقین‌ به‌ آخرت، احسانی‌ در کار نیست‌.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ عَلَىٰ هُدٗى مِّن رَّبِّهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٥.

«اینانند که‌ از جانب‌ پروردگارشان‌ بر هدایتی‌ هستند و اینانند که‌ رستگارانند» در دنیا و آخرت‌. تفسیر نظیر این‌ آیه، در اول‌ سوره‌ «بقره‌» گذشت‌.

به‌ همین‌ مناسبت، شیخ‌ سعید حوی  رحمه الله  در تفسیر «الأساس‌» می‌گوید: «محور سوره‌ لقمان، آیات‌ اول‌ سوره‌ بقره‌ است‌ و شما می‌توانید میان‌ مقدمه‌ سوره‌ لقمان ‌و مقدمه‌ سوره‌ بقره، پیوند کاملی‌ را ببینید».

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَشۡتَرِی لَهۡوَ ٱلۡحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ بِغَیۡرِ عِلۡمٖ وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًاۚ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِینٞ٦.

«و از مردمان‌ کسانی‌ هستند که‌ خریدار سخنان‌ لهوند» لهوالحدیث: هر چیزی‌ است ‌که‌ مردم‌ خود را به‌ آن‌ سرگرم‌ می‌کنند؛ مانند آوازخوانی، موسیقی، افسانه‌گویی‌ و داستان‌ سرایی‌ «تا مردم‌ را از راه‌ خدا گمراه‌ سازند» یعنی: این‌ سرگرمی‌های‌ بیهوده ‌را با این‌ هدف‌ پیروی‌ می‌کنند تا دیگران‌ را از راه‌ هدایت‌ و برنامه‌ و روش‌ حق ‌گمراه‌ سازند «بی ‌هیچ‌ علمی‌» یعنی: اینان‌ خریدار سخنان‌ لهوند، حال‌ آن‌که‌ به ‌آنچه‌ که‌ می‌خرند دانا نیستند، یا به‌ تجارتی‌ که‌ سودآور یا زیان‌آور است، دانا نیستند بدین‌ جهت‌ است‌ که‌ خیر را به‌ شر محض‌ بدل‌ خواسته‌اند لذا مردم‌ را به‌سوی ‌این‌ سرگرمی‌ها می‌خوانند تا آنان‌ قرآن‌ را نشنوند و در آن‌ تدبر نکنند پس‌ بی‌گمان ‌کسانی‌ که‌ با این‌ هدف‌ خریدار سخنان‌ سرگرم‌کننده‌ باشند، سزاوار نکوهش‌اند «وآن‌ را به‌ ریشخند گیرند» یعنی: خریدار سخنان‌ لهو می‌شوند تا مردم‌ را از راه‌ خدا عزوجل  گمراه‌ کرده‌ و کتاب‌ خدا عزوجل  را مسخره‌ کنند و به‌ ریشخند گیرند «این‌ گروه ‌برای‌ آنان‌ عذابی‌ مهین‌ است‌» عذاب‌ مهین: عذاب‌ سختی‌ است‌ که‌ هرکس‌ به‌ آن ‌درافتد، خوار و ذلیل‌ می‌شود. آری‌! چنان‌که‌ در دنیا به‌ راه‌ خداوند عزوجل  و آیات ‌وی‌ اهانت‌ کردند، در آخرت‌ با عذاب‌ همیشگی‌ مورد اهانت‌ قرار می‌گیرند.

ابن‌جریر طبری‌ از ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌است‌ که‌ فرمود: این‌ آیه‌ درباره‌ مردی‌ از قریش‌ به ‌نام‌ نضر بن ‌حارث‌ نازل‌ شد که‌ کنیزکی‌ آوازخوان ‌را خریداری‌ کرده‌ بود و به ‌مجرد این‌ که‌ می‌شنید کسی‌ قصد ورود به‌ اسلام‌ را دارد، آن‌ کنیزک‌ آواز خوان‌ را نزد او می‌برد و به‌ وی‌ می‌گفت: برای‌ او غذا و آب‌ بده‌ و برایش‌ آواز بخوان‌. و به‌ آن‌ مرد می‌گفت: این‌ بهتر از آن‌ چیزی‌ است ‌که‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  تو را به‌سوی‌ آن‌ ـ از نماز و روزه‌ و جهاد ـ فرامی‌خواند.

مقاتل‌ می‌گوید: «این‌ آیه‌ درباره‌ نضربن‌ حارث‌ نازل‌ شد که‌ به‌ منظور تجارت ‌به‌ سرزمین‌ فارس‌ می‌رفت‌ پس‌، از آنجا کتاب‌های اعجمیان‌ را می‌خرید و آن‌ها را برای‌ قریش‌ روایت‌ می‌کرد و می‌گفت: محمد شما را به‌ شنیدن‌ داستآن‌های‌ عاد و ثمود فرامی‌خواند و من‌ شما را به‌ شنیدن‌ داستآن‌های‌ رستم‌ و اسفندیار و اخبار امپراتوران‌ فارس‌. پس‌ مشرکان‌ داستآن‌های‌ او را گرم‌ و نمکین‌ دانسته‌ و گوش ‌دادن ‌به‌ قرآن‌ را فرو می‌گذاشتند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «دو آواز نفرین‌ شده‌ و از حق‌ دورند و من‌ از آن‌ها نهی‌ می‌کنم: صدای‌ نی‌ و صدای ‌شیطانی‌ (آوازخوانی‌) که‌ به‌ هنگام‌ نغمه‌ و شادی‌ آواز می‌خواند و صدایی‌ که‌ در هنگام‌ نزول‌ مصیبت‌ و بر سر و صورت‌ زدن‌ و گریبان‌ چاک ‌کردن‌ است‌».

باید دانست‌ که‌ نزد فقها، آوازخوانی‌ (غنا) حرام، همانا غنایی‌ است‌ که‌ نفس‌ها را بر حرام‌ بجنباند و آن‌ها را بر هوی‌ و هوس‌ برانگیزد. خواندن‌ غزلیات‌ و تشبیب‌هایی‌ که‌ سخنان‌ بیهوده‌ و شرم‌آور، ذکر اوصاف‌ زنان‌ و ذکر شراب‌ و محرمات‌ دیگر در آن‌ باشد، نیز به‌ اتفاق‌ فقها حرام‌ است‌ و گرفتن‌ مزد هم‌ در قبال ‌آن‌ جایز نیست‌. اما غنای‌ مباح، غنایی‌ است‌ که‌ از آنچه‌ ذکر شد سالم‌ باشد بنابراین، مقدار اندک‌ آن‌ در اوقات‌ شادی‌ ـ مانند عروسی‌ و عید ـ و نیز به‌ قصد ایجاد نشاط و انگیزه‌ بر انجام‌ دادن‌ اعمال‌ دشوار، جایز است‌ چنان‌که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  برای‌ ایجاد نشاط در هنگام‌ حفر خندق‌ پیرامون‌ مدینه، آن‌ را تجویز کردند. اما بدعت‌هایی‌ که‌ امروزه‌ صوفی‌ نمایان‌ پدیدآورده‌اند ـ مانند سماع‌ با آلات‌ موسیقی‌ ـ حرام‌ است‌.

البته‌ زدن‌ طبل‌ در جنگ‌ حرام‌ نیست‌ زیرا روحیه‌ سپاهیان‌ را به‌ هیجان‌ می‌آورد و دشمن‌ را مرعوب‌ می‌سازد چنان‌که‌ در روز تشریف‌آوری‌ رسول‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به ‌مدینه، استقبال‌ کنندگان‌ در جلوی‌ روی‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  طبل‌ زدند و ابوبکر رضی الله عنه  خواست‌ تا از آن‌ جلوگیری‌ کند اما آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «ای‌ ابابکر! بگذار طبل‌ بزنند تا یهودیان‌ بدانند که‌ دین‌ ما فراخ‌ و آسان‌ است‌»[1].

گفتنی‌ است‌ که‌ از ابوحنیفه، شافعی‌ و احمد بن‌ حنبل‌  رحمه الله  قول‌ به‌ مکروه‌ بودن‌ غنا (آوازخوانی‌) نقل‌ شده‌ است‌. ولی‌ از زدن‌ دف‌ (دایره‌) در مجالس‌ نکاح‌ وعروسی‌ باکی‌ نیست‌.

﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِ ءَایَٰتُنَا وَلَّىٰ مُسۡتَکۡبِرٗا کَأَن لَّمۡ یَسۡمَعۡهَا کَأَنَّ فِیٓ أُذُنَیۡهِ وَقۡرٗاۖ فَبَشِّرۡهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ٧.

«و چون‌ بر او آیات‌ ما خوانده‌ شود» یعنی: چون‌ آیات‌ قرآن‌ بر این‌ شخص ‌استهزاکننده‌ و خریدار لهو خوانده‌ شود؛ «مستکبرانه‌ روی‌ بر می‌گرداند» یعنی: از آیات‌ قرآن‌ اعراض‌ می‌کند درحالی‌که‌ سخت‌ غرق‌ تکبر است‌ و خود را برتر از آن ‌می‌پندارد که‌ به‌ آیات‌ آن‌ گوش‌ فرادهد «چنان‌که‌ گویی‌ آن‌ را نشنیده ‌است‌» با آن‌که ‌آن‌ را شنیده‌ است‌ «گویی‌ در دو گوش‌ وی‌ وقری‌ است‌» وقر: سنگینی‌ یا ناشنوایی‌ است‌ «پس‌ او را به‌ عذابی‌ دردناک‌ مژده‌ بده‌» یعنی: به‌ او خبر بده‌ که‌ در روز قیامت ‌عذابی‌ سخت‌ دردناک‌ در پیش‌ دارد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُمۡ جَنَّٰتُ ٱلنَّعِیمِ٨.

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند» به‌ خدا عزوجل  و پیامبرانش‌ و روز آخرت‌ «و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند» همان‌ کارهایی‌ که‌ بدان‌ مأمور شده‌اند «برای‌ آنان‌ باغهای ‌پر ناز و نعمت‌ است‌» در آخرت، که‌ در آن‌ها از انواع‌ لذت‌های‌ شادی‌ بخش‌؛ اعم‌ از خوردنی‌ها، آشامیدنی‌ها، پوشیدنی‌ها، مسکن‌ها، وسایل‌ سواری‌ و غیره ‌نعمتهایی‌ که‌ هرگز در اذهانشان‌ هم‌ خطور نکرده ‌است، بهره‌مند و متنعم‌ می‌شوند.

﴿خَٰلِدِینَ فِیهَاۖ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٗاۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٩.

«که‌ در آن‌ جاودآن‌هاند» نه‌ هرگز در آن‌ فنا می‌گردند و نه‌ هرگز از آن‌ بیرون ‌آورده‌ می‌شوند «وعده‌ خداوند حق‌ است‌» یعنی: خداوند عزوجل  این‌ وعده‌ را داده ‌است‌ و وعده‌ او حق‌ و راست‌ است‌ و هیچ‌ خلافی‌ در آن‌ نیست‌ «و اوست ‌عزیز» که‌ هیچ‌ غالب‌ شونده‌ای‌ بر وی‌ غلبه‌ نمی‌کند «حکیم‌» و فرزانه‌ است‌ در تمام‌ کارها و سخنانش‌.

﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ بِغَیۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَاۖ وَأَلۡقَىٰ فِی ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُمۡ وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٖۚ وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَنۢبَتۡنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوۡجٖ کَرِیمٍ١٠.

«آسمآن‌ها را بدون‌ ستون‌هایی‌ که‌ ببینید، آفرید» از این‌ تعبیر می‌توان‌ چنین‌ برداشت ‌کرد که‌ آسمآن‌ها دارای‌ ستونهایی‌ هستند اما ما این‌ ستونها را نمی‌بینیم‌ و برای‌ ما قابل‌ رؤیت‌ نیست‌. همچنین‌ جایز است‌ که‌ معنی‌ چنین‌ باشد: آسمآن‌ها دارای ‌ستونی‌ نیست‌؛ نه‌ مرئی‌ و نه‌ غیر مرئی‌. بنا بر تفسیر اول‌ که‌ تفسیر ابن‌ عباس، مجاهد و عکرمه‌ است، اشاره‌ به‌ ستون‌های‌ غیرمرئی، همان‌ اشاره‌ به‌ قانون‌ جاذبه‌ است‌ که‌ در عصر جدید مظاهر آن‌ شناخته‌ شده‌ است‌. «و در زمین‌ کوه‌های‌ استوار بیفگند» رواسی: کوههای‌ راسخ‌ و استوار است‌ «تا شما را نجنباند» یعنی: حق‌ تعالی‌ با کوههایی‌ که‌ بر زمین‌ پی‌افگند و آن‌ها را بر پشت‌ زمین‌ استوار گردانید، زمین‌ را مستقر و ثابت‌ گردانید تا حرکت‌ آن‌ به‌گونه‌ای‌ با جنبش‌ و تکان‌ همراه‌ نباشد که‌ آرامش‌ و استقرار را از شما سلب‌ کند. این‌ حقیقتی‌ است‌ که‌ پیشرفتهای‌ علمی ‌در عصر ما، معنای‌ گسترده‌ آن‌ را روشن‌ کرده‌ است‌ «و در آن‌ از هرگونه‌ جنبنده‌ای ‌پراکند» یعنی: از هر نوعی‌ از انواع‌ جنبندگان‌ و جانوران‌ در زمین‌ آفرید به ‌طوری‌که‌ اشکال‌ و الوان‌ بی‌شمار آن‌ها را جز آفریننده‌ توانای‌ آن‌ها نمی‌داند «و ازآسمان‌ آبی‌ نازل‌ کردیم‌ آن‌گاه‌ در آن‌ از هر زوج‌ کریمی‌» یعنی: از هرگونه‌ نوع‌ و صنفی ‌«رویانیدیم‌» حق‌ تعالی‌ گیاهان‌ و درختان‌ متنوع‌ را به‌سبب‌ زیبایی‌ رنگ‌ و بسیاری‌ منافع‌ آن‌ها که‌ مظهری‌ از مظاهر حکمت‌ آن‌هاست، به‌ صفت‌ «کریم‌» وصف‌ کرد.

﴿هَٰذَا خَلۡقُ ٱللَّهِ فَأَرُونِی مَاذَا خَلَقَ ٱلَّذِینَ مِن دُونِهِۦۚ بَلِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ١١.

«این، آفرینش‌ خداوند است‌ پس‌ به‌ من‌ نشان‌ دهید، کسانی‌ که‌ غیر از اویند» از خدایان‌ و معبودانی‌ که‌ شما پرستش‌ می‌کنید «چه‌ آفریده‌اند؟» آری‌! به‌ من‌ نشان ‌دهید که‌ این‌ معبودان‌ ادعایی‌ شما چه‌ چیزی‌ آفریده‌اند که‌ با آفرینش‌ خدا عزوجل  همطرازی‌ کند، یا حداقل‌ به‌ آن‌ نزدیک‌ باشد، که‌ به‌ سبب‌ آن‌ نزد شما سزاوار پرستش‌ گشتند؟ «بلکه‌ ستمکاران‌» یعنی: مشرکان‌ «در گمراهی‌ آشکارند» پس‌ خداوند متعال‌ اولا ستمگری‌ آنان‌ را تثبیت‌ کرد و ثانیا گمراهی‌شان‌ را.

اینک‌ بعد از آن‌که‌ خدای‌  عزوجل ‌ اعلام‌ کرد که‌ قرآن‌ حکیم‌ از بارگاه‌ ذات‌ باحکمتی‌ است، داستان‌ لقمان‌ آغاز می‌شود. آری‌! این‌ داستان‌ می‌آید تا ادب ‌فراگیری‌ حکمت‌ از خداوند عزوجل  را به‌ ما بیاموزد:

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا لُقۡمَٰنَ ٱلۡحِکۡمَةَ أَنِ ٱشۡکُرۡ لِلَّهِۚ وَمَن یَشۡکُرۡ فَإِنَّمَا یَشۡکُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٞ١٢.

«و به‌ راستی‌ ما به‌ لقمان‌ حکمت‌ بخشیدیم‌» بیضاوی‌ می‌گوید: «لقمان‌ فرزند باعورا، خواهرزاده‌ ایوب‌  علیه السلام  یا پسرخاله‌ وی، از سیاهان‌ نوبه‌ مصر بود که‌ مدتی ‌طولانی‌ زندگی‌ کرد تا بدانجا که‌ داوود  علیه السلام  را دریافت‌ و از وی‌ علم‌ آموخت‌ و اکثر اهل‌ علم‌ بر آنند که‌ او پیامبر نیست‌. و حکمتی‌ که‌ خداوند متعال‌ به‌ او بخشیده ‌بود، عبارت‌ بود از: دانش، خرد، درست‌گویی‌ و سخنان‌ صواب‌». ابن‌کثیر می‌گوید: «لقمان‌ برده‌ حبشی‌ نجاری‌ بود، روزی‌ مولایش‌ به‌ وی‌ گفت: این‌ گوسفند را برای ‌ما ذبح‌ کن‌. و چون‌ لقمان‌ آن‌ را ذبح‌ کرد، مولایش‌ گفت: اینک‌ پاکترین‌ دو پاره‌ گوشتش‌ را از تنش‌ بیرون‌ آور! لقمان‌ زبان‌ و قلب‌ آن‌ را بیرون‌ آورد. مدتی‌ گذشت‌ و باز مولایش‌ به‌ وی‌ امر کرد تا گوسفندی‌ را برایش‌ ذبح‌ کند و چون‌ آن‌ را ذبح‌ کرد، به‌ وی‌ گفت: اکنون‌ پلیدترین‌ دو پاره‌ گوشت‌ را از آن‌ بیرون‌ آور! لقمان‌ باز هم‌ زبان‌ و دل‌ آن‌ را بیرون‌ آورد. مولایش‌ به‌ وی‌ گفت: وقتی‌ به‌ تو دستور دادم‌ که‌ پاکترین‌ دو پاره‌ گوشت‌ را از آن‌ بیرون‌ آور، تو دل‌ و زبان‌ آن‌ را بیرون‌ آوردی‌ و اکنون‌ هم‌ که‌ تو را به‌ بیرون ‌آوردن‌ پلیدترین‌ دو پاره‌ گوشت‌ از بدن‌ آن‌ دستور دادم، باز هم‌ دل‌ و زبان‌ آن‌ را بیرون‌ آوردی، دلیل‌ این‌ کار چیست‌؟ لقمان‌ گفت: زیرا اگر این‌ دو پاک‌ باشند، چیزی‌ از آن‌ها پاکتر نیست‌ و اگر پلید گشتند، چیزی‌ از آن‌ها پلیدتر هم‌ نیست‌». البته‌ لقمان‌ به‌سبب‌ شکرگزاری‌ خویش، از حکمت‌ برخوردار شد.

«و هرکس‌ شکر گزارد، همانا به‌سود خویش‌ شکر گزارده ‌است‌» زیرا فایده‌ و حاصل‌ این‌ شکرگزاری‌ به‌ خود وی‌ برمی‌گردد، چه‌ با شکر است‌ که‌ انسان‌ هم ‌نعمت‌ را پاس‌ می‌دارد و حفظ می‌کند و هم‌ به‌ سبب‌ شکر است‌ که‌ بنده‌ از جانب‌ خدای‌ سبحان‌ نعمت‌های افزون‌تری‌ را به‌سوی‌ خویش‌ جلب‌ می‌کند «و هرکس‌ کفران‌ ورزد» یعنی: هرکس‌ کفران‌ و ناسپاسی‌ نعمتها و انکار فضل‌ و منت‌ بزرگ ‌خدای‌ سبحان‌ در بخشیدن‌ آن‌ها را، جانشین‌ شکر گرداند؛ «در حقیقت‌ خداوند بی‌نیاز است‌» از شکرگزاری‌ وی‌ «و حمید» است، یعنی‌ سزاوار حمد و ستایش‌ از سوی ‌خلق‌ خویش‌ است، هرچند کسی‌ او را سپاس‌ و ستایش‌ نگوید.

﴿وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ یَعِظُهُۥ یَٰبُنَیَّ لَا تُشۡرِکۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ١٣.

«و» یاد کن‌ «هنگامی‌ را که‌ لقمان‌ به‌ پسر خویش‌ ـ درحالی‌که‌ او را پند می‌داد ـ گفت‌» یعنی: در حالی‌ که‌ لقمان‌ فرزندش‌ را با نصایح‌ و اندرزهایی‌ مورد خطاب ‌قرار می‌داد که‌ او را به‌ پایداری‌ بر توحید، ترغیب‌ و از شرک‌ باز دارد، به‌ او گفت: «ای‌ فرزندم‌! به‌ خداوند شرک‌ نیاور چرا که‌ شرک‌ ستمی‌ است‌ بزرگ‌» بلکه‌ شرک ‌بزرگترین‌ ستمهاست‌ زیرا حقیقت‌ ستم، برگرداندن‌ حق‌ از اهل‌ آن‌ است‌ و حق‌ در امر عبادت‌ این‌ است‌ که‌ عبادت‌ تنها برای‌ خدای‌ یگانه‌ قرار داده‌ شود زیرا غیر حق‌ تعالی‌ سزاوار پرستش‌ نیست‌ چرا که‌ خلق‌ همه‌ آفریده‌ اویند و امر نیز امر اوست‌ پس‌ برگشت‌ از پرستش‌ خداوند عزوجل  به‌سوی‌ غیر وی، نهادن‌ حق‌ در غیر جایگاه‌ آن‌ است‌ و این‌ بزرگترین‌ ستم‌ است‌. هرچند که‌ خداوند متعال‌ به‌ عبادت‌ کسی‌ نیاز ندارد بلکه‌ او بی‌نیاز و ستوده‌ می‌باشد.

﴿وَوَصَّیۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَیۡهِ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ وَفِصَٰلُهُۥ فِی عَامَیۡنِ أَنِ ٱشۡکُرۡ لِی وَلِوَٰلِدَیۡکَ إِلَیَّ ٱلۡمَصِیرُ١٤.

«و به‌ انسان‌ در باره‌ پدر و مادرش‌ سفارش‌ کردیم‌» این‌ حقیقت‌ که‌ خداوند عزوجل  سفارش‌ به‌ نیکی‌ و شکرگزاری‌ از پدر و مادر را با سفارش‌ به‌ شکرگزاری‌ از خود مقرون‌ و همراه‌ گردانید، دلالت‌ بر آن‌ دارد که‌ حق‌ پدر و مادر از بزرگترین‌ حقوق ‌بر عهده‌ فرزند است‌ و از نظر وجوب‌ نیز، این‌ حق‌ از بزرگترین‌ و محکمترین‌ حقوق ‌می‌باشد «مادرش‌ به‌ او باردار شد با ضعفی‌ بر بالای‌ ضعفی‌» یعنی: مادرش‌ او را در شکمش‌ آبستن‌ شد در حالی‌ که‌ به‌خاطر حمل‌ او با ضعف‌ روزافزون‌ روبه‌رو گشت‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: زن‌ خلقتا ضعیف‌ است‌ و باز این‌ بارداری، او را با ضعفی ‌دیگر بر بالای‌ آن‌ ضعف‌ روبه‌رو می‌کند. «و از شیر بازگرفتنش‌ در دو سال ‌است‌» فصال: باز گرفتن‌ طفل‌ از شیر است‌.

علما از دو آیه‌ «بقره/233» و «احقاف‌/15» چنین‌ استنباط کرده‌اند که‌حداقل‌ مدت‌ بارداری، شش‌ ماه‌ است‌. رأی‌ امام‌ ابوحنیفه  رحمه الله  این‌ است‌ که‌ مدت ‌شیرخوارگی‌ حرام‌کننده‌ (حرمت‌ رضاعی‌) سی‌ ماه‌ می‌باشد اما سایر فقها آن‌ را دو سال‌ می‌دانند.

«به‌ او سفارش‌ کردیم‌ که‌ برای‌ من‌ و پدر و مادرت‌ شکر گزار باش‌» این‌ مضمون ‌سفارش‌ خداوند عزوجل  در حق‌ پدر و مادر است‌ که‌ در آغاز آیه‌ آن‌ را ذکر کرد. حق‌ تعالی‌ با ذکر مشقت‌هایی‌ که‌ مادر برای‌ فرزندش‌ می‌کشد، در میان‌ مضمون ‌سفارش‌ فاصله‌ قرار داد تا حق‌ بزرگ‌ ویژه‌ مادر را به‌ یاد فرزندان‌ آورد و نیز شکرگذاری‌ از پدر و مادر را با شکر گزاری‌ از خودش‌ مقرون‌ ساخت‌ تا به‌ حق‌ والای ‌آن‌ها توجه‌ دهد «و بازگشت‌ به‌سوی‌ من‌ است‌» نه‌ به‌سوی‌ غیر من‌ پس‌ بنگر که‌ آیا به‌راستی‌ سفارشم‌ را به‌جا آورده‌ای‌ یا خیر؟

و از آنجا که‌ مادر در معرض‌ سه‌ مرحله‌ پیاپی‌ از مشقت‌ و سختی، یعنی‌ دوران‌ بارداری، دوران‌ شیردهی‌ و وضع‌ حمل‌ قرار دارد لذا سه‌چهارم‌ نیکی‌ فرزند برای ‌وی‌ و یک‌چهارم‌ باقی‌مانده‌ برای‌ پدر قرار داده‌ شده ‌است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده ‌است: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ مردی‌ که‌پرسید: چه‌کسی‌ به‌ نیکی‌ بر من‌ ذی‌حق‌تر است‌؟ فرمودند: «مادرت‌». بار دیگر آن‌ مرد پرسید: بعد از وی‌ چه‌کسی ‌ذی‌حق‌تر است‌؟ فرمودند: «مادرت‌». همین‌گونه‌ آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  تا بار چهارم ‌این‌ جمله‌ را در پاسخ‌ وی‌ تکرار کردند و باز پرسید: بعد از وی‌ چه‌کسی‌؟ این‌بار فرمودند: «پدرت‌».

﴿وَإِن جَٰهَدَاکَ عَلَىٰٓ أَن تُشۡرِکَ بِی مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَاۖ وَصَاحِبۡهُمَا فِی ٱلدُّنۡیَا مَعۡرُوفٗاۖ وَٱتَّبِعۡ سَبِیلَ مَنۡ أَنَابَ إِلَیَّۚ ثُمَّ إِلَیَّ مَرۡجِعُکُمۡ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٥.

«و اگر کوشش‌ کردند» پدر و مادرت‌ با تمام‌ تلاش‌ و توان‌ خود «که‌ تو را وادارند به‌ این‌ که‌ چیزی‌ را شریک‌ من‌ گردانی‌ که‌ بدان‌ علم‌ نداری‌» یعنی: علم‌ نداری‌ به‌ این‌ که ‌آن‌ چیز به‌حق‌ شریک‌ من‌ است‌ «پس، از آنان‌ اطاعت‌ نکن‌» در این‌ امر و این ‌کوشش‌ آنان‌ را ناکام‌ گردان‌ ولی‌ باز هم‌ این‌کار، تو را از نیکی‌ به‌ آن‌ها در دنیا بازندارد به‌ همین‌ جهت‌ فرمود: «و با آنان‌ در دنیا به‌ نیکی‌ مصاحبت‌ کن‌» با در پیش ‌گرفتن‌ شیوه‌ احسان‌ به‌ آنان‌؛ هرچند بکوشند تا تو را به‌ شرک‌ وادارند «و از راه‌ کسی‌ پیروی‌ کن‌ که‌ به‌سوی‌ من‌» با توبه‌ و اخلاص‌ «بازگشته‌ است‌» از بندگان‌ صالح‌ و شایسته‌ من‌. یعنی‌ از راه‌ مؤمنان‌ پیروی‌ کن، نه‌ از راه‌ باطل‌ پدر و مادرت‌ «سپس ‌بازگشت‌ شما به‌سوی‌ من‌ است‌» نه‌ به‌سوی‌ غیر من‌ «پس‌ شما را آگاه‌ می‌سازم‌» یعنی: به‌ شما در هنگام‌ بازگشتتان‌ به‌سوی‌ من‌ خبر می‌دهم‌ «از آنچه ‌می‌کردید» از خیر و شر پس‌ هر عمل‌کننده‌ای‌ را در برابر عملش‌ جزا می‌دهم‌.

قول‌ مختار در نزد مفسران‌ این‌ است‌ که: این‌ دو آیه‌ از کلام‌ خدای‌ سبحان ‌می‌باشد که‌ به‌عنوان‌ سخن‌ معترضه‌ای‌ در میان‌ سفارشهای‌ لقمان‌ به‌ پسرش ‌آمده ‌است‌.

سپس‌ خداوند متعال‌ به‌ بقیه‌ سخنان‌ لقمان‌ برای‌ فرزندش‌ در پند دادن‌ به‌ وی‌ پرداخته‌ و می‌فرماید:

﴿یَٰبُنَیَّ إِنَّهَآ إِن تَکُ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٖ فَتَکُن فِی صَخۡرَةٍ أَوۡ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَوۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَأۡتِ بِهَا ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٞ١٦.

«ای‌ فرزندم‌! بدان‌ که‌ اگر آن‌» یعنی: اگر گناه‌ یا عمل‌ تو «همسنگ‌ دانه‌ خردلی ‌باشد» که‌ ریزترین‌ دانه‌هاست‌ به‌ طوری‌که‌ سنگینی‌ آن‌ با حس‌ دریافته‌ نمی‌شود و ترازویی‌ را به‌ تکان‌ وا نمی‌دارد «آن‌گاه‌ در دل‌ تخته ‌سنگی‌ باشد» یعنی: عملت‌ در پنهان‌ترین‌ و محفوظترین‌ مکانی‌ قرار گرفته‌ باشد «یا در آسمآن‌ها یا در زمین ‌باشد» یعنی: یا در هرجایی‌ از اماکن‌ آسمآن‌ها و زمین‌ قرار داشته‌ باشد «خداوند آن‌را می‌آورد» یعنی: آن‌ را حاضر می‌گرداند و انجام‌دهنده‌ آن‌ را برابر آن‌ مورد محاسبه‌ قرار می‌دهد «بی‌گمان‌ خداوند لطیف‌ است‌» و باریک‌بین‌ پس‌ هیچ‌ کار نهانی‌ای‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند بلکه‌ علم‌ وی‌ به‌ هر امر نهانی‌ای‌ می‌رسد «و خبیر» است‌ به‌ هرچیز لذا هیچ‌ چیز از معرض‌ آگاهی‌ وی‌ ناپدید نمی‌شود.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «اگر یکی‌ از شما در دل‌ صخره‌ سنگی‌ سخت‌ که‌ نه‌ آن‌ را دری‌ است‌ و نه‌ روزنه‌ای، عملی‌ انجام‌ دهد، بی‌گمان‌ عمل‌ وی‌ ـ هر چه‌ باشد ـ برای‌ مردم‌ بیرون‌ آورده‌ می‌شود».

﴿یَٰبُنَیَّ أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَکَۖ إِنَّ ذَٰلِکَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ١٧.

«ای‌ فرزندم‌! نماز را برپا دار و به‌ معروف‌ امر و از منکر نهی‌ کن‌ و بر آنچه‌ که‌ به‌ تو رسد» از آزار و اذیت‌ در برابر امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر، یا دیگر محنت‌ها «صبر کن‌» دلیل‌ مخصوص‌ ساختن‌ این‌ طاعت‌ها این‌ است‌ که‌ این‌ها اساس‌ عبادات‌ و تکیه‌گاههای‌ خیر می‌باشند «بی‌گمان‌ این‌» طاعات‌ ذکر شده‌ «از امور عزم‌ شده‌ است‌» یعنی: از اموری‌ است‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ آن‌ها را بر بندگانش‌ عزیمت‌ و واجب‌ قرار داده‌ است‌. یا محتمل‌ است‌ مراد این‌ باشد: این‌ خصلت‌ها از اعمال‌ سترگ‌ و برتر اهل‌ اخلاق‌ و کارهای‌ محوری‌ بندگان‌ استوارقدمی‌ است‌ که‌ مصممانه‌ راه‌ نجات‌ را می‌پیمایند.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ امت‌های‌ دیگر نیز به‌ این‌ طاعت‌ها مأمور بوده‌اند.

﴿وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ١٨.

«و رویت‌ را از مردم‌ برمگردان‌» یعنی: از مردم‌ بر سبیل‌ تکبر و گردن‌ فرازی‌ و نخوت‌ رخ‌ برمتاب‌. یا معنی‌ این‌ است: آن‌گاه‌ که‌ نام‌ کسی‌ در نزد تو برده‌ شد، گونه‌ات‌ را به‌ نشانه‌ این‌ که‌ او را حقیر و کوچک‌ می‌شماری، برمگردان‌ و با مردم‌ به‌تواضع‌ و فروتنی‌ رفتار کن‌ و حتی‌ اگر کمترترین‌ کس‌ با تو سخن‌ می‌گوید، به‌ او گوش‌ فراده‌ تا سخنش‌ را به‌ آخر برساند. چنان‌که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  چنین‌ می‌کردند. «و در زمین‌ خرامان‌ راه‌ مرو» یعنی: خودبینانه، فخرمآبانه‌ و گردن‌کشانه‌ راه‌ مرو، که‌ این‌ سبب‌ خشم‌ الهی‌ بر تو می‌شود. هدف، نهی‌ از تکبر و گردنکشی‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ صحاح‌ شش‌گانه‌ از ابن‌عمر رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «من‌ جر ثوبه‌ خیلاء لا ینظر الله‌ إلیه‌ یوم‌ القیامة». «هر کس ‌جامه‌اش‌ را از روی‌ خودبینی‌ و تکبر کشال‌ و کشیده‌ ساخت، خداوند عزوجل  در روز قیامت‌ به‌سوی‌ او (به‌ نظر رحمت‌) نگاه‌ نمی‌کند». «بی‌گمان‌ خداوند هیچ‌ مختال‌ فخوری‌ را دوست‌ نمی‌دارد» اختیال: تکبر و خود بر تربینی‌ است‌. فخور: کسی‌ است‌ که‌ بر مردم‌ به‌ مال، یا شرف، یا نیرویی‌ که‌ دارد، فخر می‌فروشد. البته‌ سخن‌ گفتن ‌از نعمت‌های خدای‌  عزوجل ‌ بر خود، از باب‌ فخرفروشی‌ نیست‌ زیرا خداوند متعال‌ می‌فرماید: ﴿وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثۡ١١ [الضحى: 11] «اما از نعمت‌ پروردگارت‌ سخن‌ بگوی‌».

﴿وَٱقۡصِدۡ فِی مَشۡیِکَ وَٱغۡضُضۡ مِن صَوۡتِکَۚ إِنَّ أَنکَرَ ٱلۡأَصۡوَٰتِ لَصَوۡتُ ٱلۡحَمِیرِ١٩.

«و در راه‌ رفتن‌ خود میانه‌روی‌ کن‌» یعنی: در راه‌ رفتن‌ روشی‌ در میان ‌شتاب‌روی‌ و آهسته‌روی‌ اختیار کن‌ لذا نه‌ مانند کسانی‌ که‌ خود را به‌ مردگی ‌می‌زنند، خزنده‌ راه‌ برو و نه‌ مانند شیطان‌ از زمین‌ برجه‌. نقل‌ است‌ که: عمر رضی الله عنه  مردی‌ را دید که‌ مرده‌وار راه‌ می‌رود و به‌ بی‌حالی‌ و بی‌رمقی‌ تظاهر می‌کند، گویی ‌می‌خواهد تا بر تواضع‌ خویش‌ بیفزاید پس‌ به‌ او گفت: «لا تمت علینا دیننا اماتک الله». «دین‌ ما را بر ما نمیران، خدا تو را بمیراند». همچنین‌ نقل‌ است‌ که: عمر رضی الله عنه  مردی‌ را دید که‌ سرش‌ را فروانداخته‌ و خود را بی‌رمق‌ و خاکسار نشان‌ می‌دهد پس ‌به‌ وی‌ گفت: «ارفع‌ رأسک‌ فإن‌ الاسلام‌ لیس‌ بمریض». «سرت‌ را بردار زیرا اسلام ‌بیمار نیست‌». یعنی: بانشاط، نیرومند، سرحال‌ و سرزنده‌ باش‌. در سنت‌ ثابت ‌شده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  چون‌ راه‌ می‌رفتند، به‌ شتاب‌ راه‌ می‌رفتند. پس‌ معنای ﴿وَٱقۡصِدۡ فِی مَشۡیِکَ [لقمان: 19] این‌ است: در راه ‌رفتنت‌ خرامان‌ و متکبر مباش‌. عطاء می‌گوید: «یعنی‌ باوقار و سکینه‌ راه‌ برو». «و صدایت‌ را آهسته‌ بدار» آن‌ را فرود آور و باتکلف‌ بلند نکن‌ زیرا بلندکردن‌ صدا به‌ بیشتر از حد نیاز، شنونده‌ را می‌آزارد «همانا انکر آوازها، بانگ‌ درازگوشان‌ است‌» یعنی: ناخوش‌ترین‌ و زشت‌ترین ‌آوازها، آواز خران‌ است‌ زیرا اول‌ آن‌ عرعر و آخر آن‌ بانگی‌ بس‌ انکر و گوش‌خراش‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «چون‌ بانگ‌ خروس‌ را شنیدید، از خداوند فضل‌ وی‌ را بخواهید و چون‌ بانگ‌ خر را شنیدید، به‌ خداوند از شیطان ‌پناه‌ ببرید زیرا او شیطانی‌ را دیده‌ است‌».

﴿أَلَمۡ تَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَأَسۡبَغَ عَلَیۡکُمۡ نِعَمَهُۥ ظَٰهِرَةٗ وَبَاطِنَةٗۗ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یُجَٰدِلُ فِی ٱللَّهِ بِغَیۡرِ عِلۡمٖ وَلَا هُدٗى وَلَا کِتَٰبٖ مُّنِیرٖ٢٠.

«آیا ندیده‌اید که‌ خدا آنچه‌ را که‌ در آسمآن‌ها و آنچه‌ را که‌ در زمین‌ است، مسخر شما گردانید» مسخر گردانیدن‌ آن‌ها برای‌ آدمیان، عبارت‌ است‌ از: دادن‌ قدرت ‌بهره‌گیری‌ از این‌ پدیده‌ها به‌ آنان‌ و از مخلوقات‌ آسمانی‌ای‌ که‌ در جهت‌ منافع ‌فرزندان‌ آدم‌ مسخر ساخته‌ شده‌اند، عبارتند از: خورشید، ماه، ستارگان‌ و مانند این‌ها و نیز فرشتگان‌ در این‌ قطاراند زیرا ایشان‌ به‌ فرمان‌ خدای‌ سبحان‌ نگهبانان ‌فرزندان‌ آدم‌ هستند. و از مخلوقات‌ زمینی‌ای‌ که‌ برای‌ بشر رام‌ ساخته‌ شده‌ اند، عبارتند از: سنگ، خاک، کشتزارها، میوه‌ها، حیواناتی‌ که‌ انسان‌ از آن‌ها بهره‌برداری‌ می‌کند و غیراینها.... پس‌ مراد از تسخیر و رام‌ کردن‌ آن‌ها برای‌ بشر، قرار دادن‌ پدیده‌ رام‌ ساخته ‌شده‌ در موقعیتی‌ است‌ که‌ انسان‌ از آن‌ بهره‌برداری‌ کند، چه‌ آن‌ پدیده‌ به‌ فرمان‌ انسان‌ و تحت‌ تصرف‌ وی‌ باشد چه‌ نباشد.

«و» آیا ندیده‌ و ندانسته‌اید که‌ خداوند عزوجل  «نعمت‌های‌ آشکار و پنهانش‌ را بر شما تمام‌ کرد» یعنی: آن‌ها را به‌ پایه‌ اتمام‌ و اکمال‌ رسانید. نعمت‌های آشکار عبارت‌اند از: نعمتهایی‌ که‌ به‌ عقل‌ یا حس‌ دریافته‌ می‌شوند و هرکه‌ در پی‌ شناخت‌ آن‌ها باشد، آن‌ها را می‌شناسد؛ مانند سلامتی‌ و کمال‌ در آفرینش، مال، جاه، جمال‌ و انجام ‌دادن‌ طاعات‌ و عبادات‌. نعمت‌های پنهانی‌ عبارتند از: معرفت، عقل‌ و آنچه ‌که‌ شخص‌ در نهاد خویش‌ از علم‌ و یقین‌ به‌ وجود خداوند عزوجل  و ظن‌ نیکو نسبت‌ به‌ او می‌یابد و نیز آن‌ آفاتی‌ که‌ خداوند عزوجل  از بنده‌ دفع‌ می‌کند. به ‌قولی: نعمت ‌آشکار اسلام‌ است‌ و نعمت‌ پنهان، ستر و پرده‌ پوشی‌ پروردگار متعال‌ بر بنده‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در پاسخ‌ سؤال‌ ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  که‌ از ایشان ‌راجع‌ به‌ این‌ آیه‌ پرسید، فرمودند: «نعمت‌های‌ آشکار اسلام‌ است‌ و آنچه‌ از خلقت ‌و آفرینشت‌ که‌ زیباست‌ و نعمت‌های پنهان، چیزهایی‌ است‌ که‌ خداوند از اعمال‌ بدت‌ بر تو پوشانیده‌ است‌».

«و از مردم‌ کسانی‌ هستند که‌ درباره‌ خداوند» یعنی: در توحید و صفات‌ وی‌ «مجادله‌ می‌کنند» از روی‌ مکابره‌ و عناد، بعد از آن‌که‌ حق‌ برایشان‌ آشکار گشته‌ و حجت‌ بر آنان‌ اقامه‌ شده‌ است‌؛ مانند نضربن‌ حارث‌ و امثال‌ وی‌ از سردمداران ‌شرک‌ در مکه‌ و این‌ مجادله‌شان‌ درباره‌ خداوند: «بدون‌ هیچ‌ علمی‌» است‌ از علوم ‌عقلی‌ یا نقلی‌ زیرا عقل‌ و علم‌ تجربی‌ انسان، فریادگر وجود و یگانگی‌ خداوند عزوجل  و تجلی‌گاه‌ این‌ حقیقت‌اند و کتاب‌های آسمانی‌ و رسالت‌های‌ الهی‌ نیز برای‌ روشن ‌کردن‌ بیشتر این‌ حقیقت‌ آمده‌اند. «و» نیز این‌ مجادله‌شان‌ «بدون‌ هیچ‌ هدایتی‌» است‌ که‌انسان‌ بتواند به‌وسیله‌ آن، به‌ راه‌ صواب‌ رهنمون‌ شود «و» نیز این‌ مجادله‌شان ‌«بی‌هیچ‌ کتاب‌ روشنگری‌» است‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ آن‌ را نازل‌ کرده ‌باشد. پس‌ این ‌مجادله‌شان‌ در حق‌ خداوند عزوجل ، صرفا از روی‌ لجاجت‌ و گردنکشی‌ و کاملا بر بنیاد عناد محض‌ می‌باشد و هیچ‌ تکیه‌گاهی‌ از عقل، علم، معرفت، کتاب‌ و هدایت ‌ندارد.

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَا وَجَدۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ کَانَ ٱلشَّیۡطَٰنُ یَدۡعُوهُمۡ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلسَّعِیرِ٢١.

«و چون‌ به‌ آنان‌» یعنی: به‌ این‌ بت‌پرستان‌ اهل‌ جدال‌ و عناد در امر توحید و یگانگی‌ حق‌ تعالی‌ «گفته‌ شود: از آنچه‌ خدا نازل‌ کرده‌» بر پیامبرش‌ از کتاب‌ «پیروی‌ کنید» آن‌ها به‌ تقلید محض‌ تمسک‌ ورزیده‌ و «می‌گویند: نه‌! بلکه‌ از چیزی‌ که‌ پدرانمان‌ را بر آن‌ یافته‌ایم‌ پیروی‌ می‌کنیم‌» پس‌ بتانی‌ را که‌ آن‌ها می‌پرستیده‌اند، می‌پرستیم‌ و در راهی‌ که‌ آن‌ها بر آن‌ روان‌ بوده‌اند، می‌رویم‌ «حتی‌ اگر هم‌ شیطان ‌آنان‌ را به‌سوی‌ عذاب‌ سوزان‌ فراخواند؟» گویی‌ حق‌ تعالی‌ می‌گوید: آیا از پدران‌شان ‌در شرک‌ پیروی‌ می‌کنند، حتی‌ اگر شیطان‌ عقیده‌ فاسد شرک‌ را برای‌ پدران‌شان ‌آراسته‌ باشد و در نهایت، آنان‌ را به‌ شرک‌ درافگنده‌ و بدین‌گونه‌ وارد جهنم ‌سوزان‌ کرده‌ باشد؟ پس‌ در صورتی‌که‌ حال‌ و وضع‌ این‌چنین‌ باشد، پیروی‌ از پدران‌ چه‌ معنی‌ و چه‌ توجیهی‌ دارد؟ و این‌ منع‌ صریحی‌ از تقلید در اصول‌ عقیده ‌است‌.

﴿۞وَمَن یُسۡلِمۡ وَجۡهَهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَکَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰۗ وَإِلَى ٱللَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ٢٢.

«و هرکه روی‌ خود را به‌سوی‌ الله متوجه‌ کند» یعنی: هرکس‌ امور خویش‌ را به ‌خداوند عزوجل  سپرده‌ و عبادت‌ خویش‌ را برای‌ او خالص‌ گرداند و با تمام‌ وجود به‌سوی‌ او روی‌ آورد «درحالی‌که‌ محسن‌ باشد» یعنی: در اعمال‌ خویش‌ نیکوکار باشد، چنین‌ کسی‌ «به‌راستی‌ که‌ به‌ دست ‌آویزی‌ محکم‌ چنگ‌ زده ‌است‌» یعنی: به‌ عهدو پیمانی‌ استوار و محکم‌ چنگ‌ زده‌ و خود را به‌ آن‌ آویخته‌ است‌. احسان: چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ تعریف‌ شده، عبارت‌ است‌ از این‌که: «خدا را چنان ‌عبادت‌ کنی‌ که‌ گویی‌ او را می‌بینی‌ زیرا اگر تو او را نمی‌بینی، قطعا او تو را می‌بیند».

این‌ آیه‌ حال‌ کسی‌ که‌ امور خویش‌ را به‌ خداوند عزوجل  می‌سپرد، به‌ حال‌ شخصی ‌تمثیل‌ می‌کند که‌ می‌خواهد به‌ کوهی‌ بلند و سر به ‌فلک‌کشیده‌ای‌ بالا رود پس‌ دراین‌ صعود خویش، به‌ دست‌آویزی‌ محکم‌ و ریسمانی‌ متین‌ که‌ در آن‌ کوه‌ فروآویخته‌ شده‌ است‌ چنگ‌ می‌زند و به‌ مدد آن‌ دست‌آویز، به‌ آن‌ کوه‌ بالا می‌رود تا به‌ قله‌ آن‌ می‌رسد.

«و بازگشت‌ کارها به‌سوی‌ الله است‌» نه‌ به‌سوی‌ غیر وی‌ و پاداش‌هایتان‌ را از او دریافت‌ می‌کنید نه‌ از غیر وی‌ پس‌ با نیروی‌ ایمان‌ و صلابت‌ عمل، به‌ اوجگاه‌ رضای‌ او صعود کنید.

﴿وَمَن کَفَرَ فَلَا یَحۡزُنکَ کُفۡرُهُۥٓۚ إِلَیۡنَا مَرۡجِعُهُمۡ فَنُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٢٣.

«و هرکه‌ کافر شد، نباید کفر وی‌ تو را اندوهگین‌ کند» زیرا کفر وی‌ به‌ تو زیانی ‌نمی‌رساند «بازگشت‌شان‌ به‌سوی‌ ماست‌ و آنان‌ را از آنچه‌ کرده‌اند آگاه‌ می‌کنیم‌» یعنی: آنان‌ را از اعمال‌ زشت‌ و ننگین‌شان‌ خبر می‌دهیم‌ و در برابر آن‌ مجازاتشان‌ می‌کنیم‌ «در حقیقت‌ خدا به‌ راز دلها داناست‌» و هیچ‌ چیز از این‌ رازها بر او پنهان‌ نمی‌ماند زیرا رازها در نزد خداوند عزوجل  مانند امور علنی، آشکار است‌ بنابراین، حق‌ تعالی‌ با آنان‌ به‌ حسب‌ علم‌ خویش‌ درباره‌شان‌ رفتار می‌کند.

﴿نُمَتِّعُهُمۡ قَلِیلٗا ثُمَّ نَضۡطَرُّهُمۡ إِلَىٰ عَذَابٍ غَلِیظٖ٢٤.

«آنان‌ را اندکی‌ برخوردار می‌سازیم‌» یعنی: کفار را در دنیا مدت‌ اندکی‌ مجال ‌می‌دهیم‌ تا از آن‌ برخوردار و بهره‌مند شوند پس‌ این‌ بهره‌مندی‌ هرچند بسیار باشد، باز هم‌ اندک‌ است‌ زیرا نعمت‌ زوال‌پذیر با نعمت‌ همیشگی‌ قابل‌ قیاس‌ نیست‌ و کم‌تر از کمترین‌ است‌ «سپس‌ آنان‌ را به‌سوی‌ عذابی‌ سخت‌ ناگزیر می‌سازیم‌» و آنان‌ را با بیچارگی‌ به‌سوی‌ عذاب‌ دوزخ‌ می‌رانیم‌.

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ٢٥.

«و اگر از آنان‌ بپرسی: چه‌ کسی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ را آفریده ‌است‌؟ قطعا می‌گویند: خداوند» یعنی: اعتراف‌ می‌کنند به‌ این‌ که‌ خداوند عزوجل  آفریننده‌ آن‌هاست‌ و جوابی ‌غیر از این‌ ندارند زیرا دلایلی‌ که‌ آن‌ها را از نسبت ‌دادن‌ آفرینش‌ به‌سوی ‌غیر خداوند عزوجل  باز می‌دارد، به‌ نحوی‌ آشکار و نمایان‌ است‌ که‌ ناگزیر به‌ آن‌ اقرار کرده‌اند «بگو» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «الحمدلله» ستایش‌ از آن‌ خداست‌ بر این‌ اعتراف ‌شما پس‌ بعد از این‌ اعتراف، دیگر چگونه‌ غیر او را می‌پرستید و معبودان‌ باطل‌ را برای‌ وی‌ شریک‌ قرار می‌دهید؟ «بلکه‌ اکثرشان‌ نمی‌دانند» یعنی: نمی‌نگرند و تدبر نمی‌کنند تا بدانند که‌ فقط آفریننده‌ این‌ چیزهاست‌ که‌ سزاوار پرستش‌ می‌باشد، نه‌ غیر وی‌.

﴿لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ٢٦.

«آنچه‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ است‌ از آن‌ خداست‌» در ملک‌ و در آفرینش‌ پس ‌غیر وی‌ به ‌هیچ ‌وجه‌ سزاوار پرستش‌ نیست‌ «درحقیقت، خدا همان‌» ذات‌ «بی‌نیاز است‌» از غیر خویش‌ و «حمید» است، یعنی‌ سزاوار حمد و ستایش‌ است‌؛ هرچند هم‌ کسی‌ حمد او را نگوید.

﴿وَلَوۡ أَنَّمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ مِن شَجَرَةٍ أَقۡلَٰمٞ وَٱلۡبَحۡرُ یَمُدُّهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦ سَبۡعَةُ أَبۡحُرٖ مَّا نَفِدَتۡ کَلِمَٰتُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٧.

«و اگر همه‌ درختان‌ زمین‌ قلم‌ شوند و دریا مرکب‌ و هفت‌ دریای‌ دیگر به‌ آن‌ مدد برساند، کلمات‌ الهی‌ به‌ پایان‌ نرسد» یعنی: اگر درختانی‌ که‌ در دنیاست‌ همه‌ قلم ‌شوند و آب‌ دریا همگی‌ جوهر و مرکب‌ گردد آن‌گاه‌ کلمات‌ خداوند عزوجل  که‌ چون ‌بخواهد با آن‌ها سخن‌ می‌گوید ـ که‌ این‌ کلمات‌ عبارت‌ از علم‌ خداوند عزوجل  و امر وی‌ هستند ـ با آن‌ قلمها و مرکب‌ها نوشته‌ شود، قطعا آب‌ دریا به ‌پایان‌ می‌رسد درحالی‌ که‌ کلمات‌ خدا عزوجل  به‌پایان‌ نرسیده ‌است، هرچند در پشت‌ سر آن‌ دریا هفت ‌دریایی‌ دیگر باشد که‌ به‌ آن‌ مدد رسانده‌ و به‌ یاری‌ آن‌ دریا آمده‌ باشد. ذکر عدد هفت‌ بر وجه‌ مبالغه‌ است‌ نه‌ بر وجه‌ حصر زیرا در کلام‌ عرب‌ عدد هفت‌ و هفتاد وهفتصد برای‌ تعبیر از کثرت‌ به‌کار می‌روند «بی‌گمان‌ خداوند غالب‌ با حکمت ‌است‌» غالب‌ است‌؛ زیرا چیزی‌ او را عاجز نمی‌تواند کرد، حکیم‌ است‌ در خلق، امر، شرع‌ و تمام‌ امور پس‌ هیچ‌ فردی‌ از مخلوقاتش‌ از دایره‌ حکمت‌ و علمش ‌بیرون‌ نیست‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ آمده‌ است: چون‌ آیه‌ ﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلرُّوحِۖ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّی وَمَآ أُوتِیتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِیلٗا٨٥ [الإسراء: 85] درباره‌ یهود نازل‌ شد، آنان‌ گفتند: چگونه‌ به‌ ما اندکی‌ از علم‌ داده‌ شده‌ در حالی‌ که‌ خداوند عزوجل  تورات‌ را که‌ در آن‌ کلام‌ و احکام‌ وی‌ است‌ به‌ ما داده‌ است‌؟ پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿مَّا خَلۡقُکُمۡ وَلَا بَعۡثُکُمۡ إِلَّا کَنَفۡسٖ وَٰحِدَةٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعُۢ بَصِیرٌ٢٨.

«آفریدن‌ و برانگیختن‌ شما، جز مانند آفریدن‌ و برانگیختن‌ یک‌ تن‌ نیست‌» یعنی: قدرت‌ خداوند عزوجل  بر آفرینش‌ و برانگیختن‌ همه‌ خلق‌ در روز قیامت، همانند قدرت‌ وی‌ بر آفرینش‌ یک‌ تن‌ است‌ پس‌ اندک‌ و بسیار در پیشگاه‌ قدرت‌ وی‌ یکسان‌ می‌باشد، از آن‌ روی‌ که‌ خداوند متعال‌ بر همه‌ چیز قادر و تواناست‌ «بی‌گمان‌ خداوند شنواست‌» برای‌ هر آنچه‌ که‌ شنیدنی‌ است‌ «بیناست‌» به‌ هرآنچه‌ که‌ دیدنی ‌است‌.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: آیه‌ کریمه‌ درباره‌ ابی‌بن‌خلف‌ و جمعی ‌دیگر از مشرکان‌ نازل‌ شد که‌ به‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گفتند: خداوند عزوجل  ما را در چندین‌ طور و چندین‌ مرحله‌ آفریده‌ است، ابتدا نطفه‌ بوده‌ایم، سپس‌ خون‌ بسته‌ گشته‌ایم، آن‌گاه ‌گوشت‌ پاره‌ای، سپس‌ بر آن‌ گوشت، استخوان‌ آفریده‌ است، آن‌وقت‌ تو می‌گویی‌ که‌ ما همه‌ در یک‌ ساعت‌ به‌ آفرینش‌ نوینی‌ برانگیخته‌ می‌شویم‌؟ پس، خداوند عزوجل  این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ یُولِجُ ٱلَّیۡلَ فِی ٱلنَّهَارِ وَیُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِی ٱلَّیۡلِ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ کُلّٞ یَجۡرِیٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى وَأَنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ٢٩.

«آیا ندیده‌ای‌» ای‌ مخاطب‌! «که‌ خدا شب‌ را در روز درمی‌آورد و روز را نیز در شب ‌درمی‌آورد؟» یعنی: به‌ هریک‌ از شب‌ و روز می‌افزاید؛ با آنچه‌ که‌ از دیگری ‌می‌کاهد «و» آیا ندیده‌ای‌ که‌ خداوند عزوجل  «خورشید و ماه‌ را رام‌ گردانید» یعنی: آن‌ دو را منقاد و فرمان ‌پذیر حکم‌ خویش‌ گردانید که‌ برای‌ اندازه‌گیری‌ اوقات‌ و میعادها و سامان ‌دادن‌ و به‌ انجام‌ رسانیدن‌ منافع، به‌ فرمان‌ وی‌ طلوع‌ و افول‌ می‌کنند «هر یک‌ تا مدتی‌ معین‌ روان‌ است‌» به‌ قولی: این‌ مدت‌ معین‌ روز قیامت‌ است‌ وبه‌قولی ‌دیگر: وقت‌ طلوع‌ و افول‌ آن‌هاست‌ «و آیا ندیدی‌ که‌ خداوند به‌ آنچه‌ می‌کنید آگاه‌ است‌» و هیچ‌ امر پنهانی‌ای‌ بر وی‌ پنهان‌ نمی‌ماند؟ زیرا ذاتی‌ که‌ بر سامان ‌دادن ‌و تدبیر همچون‌ امور بزرگی‌ توانا باشد، به‌ طریق‌ اولی‌ به‌ آگاه‌ شدن‌ از آنچه ‌می‌کنید تواناست‌.

﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡکَبِیرُ٣٠.

«این‌» اوصافی‌ که‌ ذکر شد؛ از وسیع‌ و بی‌کرانه‌ بودن‌ علم‌ الهی، فراگیری ‌قدرت‌ و شگفتی‌های‌ صنع‌ وی‌ «به‌ سبب‌ آن‌ است‌ که‌ الله خود حق‌ است‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ همه‌ این‌ پدیده‌ها را آفرید تا بدانید که‌ او حق‌ است‌ «و آنچه‌ به‌جای‌ او می‌پرستند، باطل‌ است‌» این‌ معبودهای‌ باطل‌ شیطان‌ و دیگر معبودانی‌ از بتان‌ یا غیر آن‌هایند که‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ شریک‌ می‌آورند «و خدا همان‌ بلندمرتبه‌» با قدرت‌ و جلال‌ و «بزرگ‌ است‌» که‌ در ربوبیت‌ و سلطه‌ مطلقش، صاحب‌ کبریا و بزرگی ‌می‌باشد.

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱلۡفُلۡکَ تَجۡرِی فِی ٱلۡبَحۡرِ بِنِعۡمَتِ ٱللَّهِ لِیُرِیَکُم مِّنۡ ءَایَٰتِهِۦٓۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّکُلِّ صَبَّارٖ شَکُورٖ٣١.

«آیا ندیده‌ای‌ که‌ کشتی‌ها به‌ نعمت‌ خداوند» یعنی: به‌ لطف‌ و رحمت‌ و فضل‌ وی ‌بر شما «در دریا روان‌ می‌گردند» و به‌ شما امکان‌ می‌دهند تا در سفرهای‌ دریایی‌تان ‌برای‌ کسب‌ معاش‌ و طلب‌ روزی، به‌ نرمی‌ و راحتی‌ حرکت‌ کنید؟ «تا» ای‌ مخاطبان‌! «برخی‌ از نشانه‌های‌ خود را به‌ شما بنمایاند؟» نشانه‌ها عبارت‌ از آثار قدرت‌ وی‌ هستند که‌ در معرض‌ مشاهده‌ شما قرار دارند و ارزاقی‌ است‌ که‌ به‌ شما از دریا می‌دهد «بی‌گمان‌ در این‌» قدرت‌نمایی‌ «برای‌ هر صبرکننده‌ سپاسگزاری‌ نشانه‌هایی‌ است‌» یعنی: هر کسی‌ که‌ دارای‌ صبر و شکیبایی‌ای‌ بلیغ‌ وسپاسگزاری‌ای‌ بسیار باشد؛ با مشاهده‌ این‌ نشانه‌ها، از گناهان‌ و نافرمانی‌های‌ خداوند عزوجل  صبر می‌کند و نعمت‌های وی‌ را شکر می‌گزارد زیرا ایمان‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ دو نیم‌ است‌؛ نیمی‌ از آن‌ صبر و نیمی ‌دیگر شکر است‌.

﴿وَإِذَا غَشِیَهُم مَّوۡجٞ کَٱلظُّلَلِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ فَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞۚ وَمَا یَجۡحَدُ بِ‍َٔایَٰتِنَآ إِلَّا کُلُّ خَتَّارٖ کَفُورٖ٣٢.

«و چون‌ موجی‌ آنان‌ را همانند سایه‌بان‌ فراگیرد» خداوند عزوجل  موج‌ را به‌سبب ‌بزرگی‌ آن‌ به‌ چیزی‌ که‌ بر انسان‌ سایه‌ می‌افگند ـ مانند کوه‌ یا ابر یا غیر این‌ها ـ تشبیه‌ کرد. آری‌! چون‌ درگیر هجوم‌ موج‌ شوند «خداوند را می‌خوانند در حالی‌که‌ دین‌ خود را برای‌ او خالص‌ گردانیده‌اند» پس‌ در امر نجات ‌دادن‌ خود از امواج‌ دریا بر غیر خداوند عزوجل  تکیه‌ نمی‌کنند زیرا می‌دانند که‌ هیچ‌ نیروی‌ دیگری‌ جز حق‌ تعالی، نفع‌ و زیانی‌ نمی‌تواند برساند، از این‌روی‌ بتان‌ خویش‌ را نمی‌خوانند بلکه‌ آن‌ها را در این‌ حالت‌ فراموش‌ می‌کنند «پس‌ چون‌ آنان‌ را به‌سوی‌ خشکی‌ برهاند» در آنجاست‌ که‌ به‌ دو گروه‌ تقسیم‌ می‌شوند: «برخی‌ از آنان‌ میانه‌ رو هستند» یعنی: بر راه‌ میانه‌ که‌ همانا راه‌ توحید است‌ پایدارند و به‌ غیر آن‌ انحراف‌ نمی‌کنند لذا به‌ عهدی‌ که‌ در دریا با خدای‌  عزوجل ‌ در مورد خالص ‌ساختن‌ دین‌ برای‌ وی‌ بسته‌اند، وفا می‌کنند اما برخی ‌دیگر کافر و کج‌رواند و آن‌ عهدی‌ را که‌ در دریا به‌ خدا عزوجل  داده‌اند، پشت‌پا می‌افگنند. «و آیات‌ ما را جز هر عهد شکننده‌ ناسپاسی‌ انکار نمی‌کند» ختار: بسیار پیمان‌شکن‌ است‌. ختر: زشت‌ترین‌ انواع‌ غدر و پیمان ‌شکنی ‌و عدم‌ وفا به‌ عهد می‌باشد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمۡ وَٱخۡشَوۡاْ یَوۡمٗا لَّا یَجۡزِی وَالِدٌ عَن وَلَدِهِۦ وَلَا مَوۡلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِۦ شَیۡ‍ًٔاۚ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ٣٣.

«ای‌ مردم‌! از پروردگارتان‌ پروا بدارید» با امتثال‌ اوامر و اجتناب‌ از نواهی‌ وی ‌«و بترسید از روزی‌» چون‌ روز قیامت‌ «که‌ هیچ‌ پدری‌ به‌جای‌ پسرش‌ کفایت ‌نکند» یعنی: هیچ‌ پدری‌ به‌ داد فرزندش‌ نمی‌رسد و به‌هیچ‌ وجه‌ به‌ وی‌ نفعی ‌نمی‌رساند، بدان‌ جهت‌ که‌ او تماما به‌ خود مشغول‌ است‌ «و هیچ‌ فرزندی‌ نیز به ‌جای ‌پدر خود کفایت‌کننده‌ چیزی‌ نباشد» پس‌ وقتی‌ پدر به‌ داد فرزند و فرزند به‌ داد پدر نرسد، غیر آن‌ها از نزدیکان، به‌طریق‌ اولی‌ قادر به‌ دادرسی‌ یک‌دیگر نیستند، چه‌رسد به‌ بیگانگان‌. بارخدایا! ما را از کسانی ‌قرار ده‌ که‌ به‌ غیر تو امید نمی‌بندند و بر غیر تو تکیه‌ نمی‌کنند. «بی‌گمان‌ وعده‌ الله حق‌ است‌» و هیچ‌ خلافی‌ در آن‌ نیست ‌پس‌ آنچه‌ از خیر که‌ بدان‌ وعده‌ داده ‌است‌ و آنچه‌ از شر که‌ از آن‌ برحذر داشته ‌است، یقینا آمدنی‌ است‌ و برگشتی‌ ندارد. این‌ آیه، طمع‌ مؤمنان‌ را از این‌ که‌ بتوانند به‌ پدران‌ کافر خود در آخرت‌ نفعی‌ برسانند، قطع‌ می‌کند «پس‌ زندگانی ‌دنیا» و آرایش‌ها و پیرایش‌های‌ آن‌ «شما را نفریبد» زیرا زندگانی‌ دنیا از بین ‌رفتنی‌ وگذراست‌ «و غرور، شما را نسبت‌ به‌ خداوند فریب‌ ندهد» مراد از غرور: در اینجا شیطان‌ است‌ زیرا این‌ شیطان‌ است‌ که‌ خلق‌ را فریب‌ داده‌ و آرزوهای‌ بی‌اساس‌ را در نهادشان‌ می‌پروراند و از آخرت‌ غافلشان‌ می‌گرداند.

سعید بن ‌جبیر رضی الله عنه  می‌گوید: «فریفته ‌شدن‌ به‌ خداوند عزوجل  آن‌ است‌ که‌ شخص‌ در گناه‌ دراز دستی‌ نموده‌ و در عین‌ حال، بر خداوند عزوجل  آرزوی‌ آمرزش‌ را ببندد».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَیُنَزِّلُ ٱلۡغَیۡثَ وَیَعۡلَمُ مَا فِی ٱلۡأَرۡحَامِۖ وَمَا تَدۡرِی نَفۡسٞ مَّاذَا تَکۡسِبُ غَدٗاۖ وَمَا تَدۡرِی نَفۡسُۢ بِأَیِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرُۢ٣٤.

«بی‌گمان‌ علم‌ قیامت‌ نزد خداوند است‌» یعنی: علم‌ و آگاهی‌ وقت‌ آن‌ فقط نزد اوست‌ و جز او احدی‌ وقت‌ آن‌ را نمی‌داند «و باران‌ را فرومی‌فرستد» در اوقاتی‌که‌ برای‌ فرود آوردن‌ آن‌ معین‌ کرده‌ است‌ «و آنچه‌ را که‌ در رحمهاست‌ می‌داند» از نری‌ و مادگی، صلاح‌ و فساد و غیر این‌ها، بدون‌ وسیله‌ و ابزار و آزمایشی‌ در حالی‌که‌ اگر بشر نری‌ و مادگی‌ را می‌داند، با ابزار و آزمایش‌ و اعمال‌ تجربه‌ است‌ «و نمی‌داند هیچ‌ نفسی‌» از نفوس‌ و حتی‌ فرشتگان‌ و پیامبران‌ و جن‌ و انس‌ «که‌ فردا چه ‌کسب‌ می‌کند» از کسب‌ دین‌ یا کسب‌ دنیا و از به‌دست‌ آوردن‌ خیر یا شر «و هیچ ‌کسی‌ نمی‌داند که‌ در کدامین‌ سرزمین‌ می‌میرد» و حق‌ تعالی‌ در کدامین‌ مکان‌ جانش‌ را می‌ستاند؟

ابن‌جریر و ابن‌ابی‌حاتم‌ از مجاهد در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ گفت: «مردی‌ از صحرانشینان‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: زنم‌ باردار است‌ پس‌ مرا آگاه‌ کن‌ که‌ چه‌ می‌زاید؟ در سرزمین‌ ما خشکسالی‌ است‌ لذا به‌ من ‌خبر بده‌ که‌ چه‌وقت‌ باران‌ فرود می‌آید؟ و از تاریخ‌ تولد خود آگاهم‌ اما تو به‌ من‌خبر بده‌ که‌ چه‌ وقت‌ می‌میرم‌؟ همان‌ بود که‌ خدای‌  عزوجل ‌ نازل‌ فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ [لقمان: 34].

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌ عمر رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «مفاتیح‌ الغیب‌ خمس‌ لا یعلمهن‌ الا الله، لا یعلم‌ ما فی‌ غدا الا الله‌ و لا متی ‌تقوم‌ الساعه، الا الله، ولا ما فی‌الارحام، الا الله، و لا متی‌ ینزل‌ الغیث، الا الله». «و ما تدری‌ نفس‌ بای‌ ارض‌ تموت، الا الله: کلیدهای‌ غیب‌ پنج‌ چیز است‌ که‌ آنها را هیچ‌کس‌ جز خداوند نمی‌داند: آنچه‌ را که‌ فردا روی‌ می‌دهد، جز خداوند هیچ ‌کس‌ نمی‌داند، جز خداوند کسی‌ نمی‌داند که‌ قیامت‌ چه‌ وقت‌ برپا می‌شود، جز خداوند کسی‌ نمی‌داند که‌ چه‌ چیزی‌ در رحم‌هاست، جز خداوند کسی‌ نمی‌داند که‌ چه‌وقت‌ باران‌ فرود می‌آید و جز خداوند هیچ ‌کس‌ نمی‌داند که‌ در کدام‌ سرزمین ‌می‌میرد». اما آنچه‌ که‌ امروزه‌ از پیشبینی‌ها و سنجش‌ها در امور هواشناسی‌ و غیر آن‌ می‌بینیم، این‌ها بر وسایل‌ و ابزارهای‌ ویژه‌ای‌ ـ از جمله‌ دستگاه‌های‌ شناخت‌ نسبت‌ رطوبت‌ و سرعت‌ باد ـ متکی‌ است، که‌ هرگز علم‌ غیب‌ شناخته‌ نمی‌شود بلکه‌ تخمین‌ و تجربه‌ و حدسی‌ است‌ که‌ گاهی‌ هم‌ عکس‌ آن‌ روی‌ می‌دهد. «بی‌گمان‌ خداوند داناست‌» به‌ امور غیب‌ «آگاه‌ است‌» به‌ آنچه ‌که‌ بوده‌ و خواهد بود.

 




[1]- شایسته مسلمانان است که هنگام رویارویی با دشمنان با قلوب‌شان رو به درگاه الهی آورند و از او درخواست یاری وپیروزی کنند و شکی نیست که قلب با این کار آرامش و قوت کامل می گیرد، آنچنانکه خداوند در سوره ی انفال می فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِیتُمۡ فِئَةٗ فَٱثۡبُتُواْ وَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَثِیرٗا لَّعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٤٥ [الأنفال: 45] در ضمن برپا کردن طبل و موسیقی هنگام نبرد وجنگ سنت مشرکین است وهیچ جایگاهی در اسلام ندارد. وبر مسلمین واجب است که از مشرکین تقلید نکنند وآنها را سرمشق والگوی خود قرار ندهند ، بلکه باید بر اساس دستورات خداوند حکیم و رسولش انجام وظیفه کنند.

ثانیا: مساله ی استقبال اهل مدینه از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  با خواندن شعر طلع البدر علینا از لحاظ اسنادی ثابت نیست. امام بیهقی در کتاب دلائل النبوه با سندی معضل روایت کرده است، با وجود اینکه در این روایت به زدن دف وخواندن اناشید هیچ اشاره ای نشده است. حافظ ابن حجر نیز این حدیث را در فتح الباری تضعیف کرده است. (مصحح)

تفسیر سوره‌ سجده

سوره‌ سجده

مکی‌ است‌ و دارای‌ (30) آیه‌ است‌.

 وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت‌ که‌ در آن‌ وصف‌ مؤمنانی‌ است‌ که‌ برای ‌خداوند متعال‌ سجده‌ می‌کنند و در هنگام‌ استماع‌ قرآن‌ عظیم، برای‌ او تسبیح ‌می‌گویند، «سجده‌» نامیده‌ شد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در نماز بامداد روز جمعه، سوره‌ سجده‌ (الم تنزیل) و سوره‌ «انسان‌» را تلاوت‌ می‌کردند. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ امام‌ احمد از جابر بن‌ عبدالله رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  تا سوره: سجده‌ (المتنزیل‌) و سوره: «تبارک‌ الذی‌ بیده‌ الملک‌» را نمی‌خواندند، نمی‌خوابیدند.

﴿الٓمٓ١.

خوانده‌ می‌شود: «الف، لام، میم‌» و سخن‌ درباره‌ حروف‌ مقطعه، در آغاز سوره‌ «بقره‌» گذشت‌.

﴿تَنزِیلُ ٱلۡکِتَٰبِ لَا رَیۡبَ فِیهِ مِن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢.

«فروفرستادن‌ این‌ کتاب، هیچ‌ شکی‌ در آن‌ نیست‌» یعنی: هیچ‌ شکی‌ در آن ‌نیست‌ که‌ این‌ کتاب‌ فرو فرستاده‌ «از سوی‌ پروردگار عالمیان‌ است‌» پس‌ نه‌ دروغ ‌است، نه‌ جادو، نه‌ فال‌ بینی‌ و نه‌ افسانه‌های‌ پیشینیان‌ زیرا قرآن‌ کتابی‌ اعجازگر برای ‌بشر است‌ و کتابی‌ که‌ خود عاجز کننده‌ بشر باشد، دورترین‌ چیز از معرض‌ چنین‌ شکی‌ است‌.

﴿أَمۡ یَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۚ بَلۡ هُوَ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أَتَىٰهُم مِّن نَّذِیرٖ مِّن قَبۡلِکَ لَعَلَّهُمۡ یَهۡتَدُونَ٣.

«آیا می‌گویند: آن‌ را بربافته‌ است‌» آیا مشرکان‌ می‌گویند: محمد صلی الله علیه و آله و سلم  قرآن‌ را از نزد خود بربافته‌ است‌؟ «ام‌»: برای‌ انتقال‌ از سخن‌ سابق‌ به‌سوی‌ سخن‌ بعدی، یعنی ‌انکار پندار یادشده‌ آنان‌ است‌. «نه، چنین‌ نیست‌ بلکه‌ آن‌ حق‌ است‌» و ثابت‌ و یقینی‌ «از سوی‌ پروردگار تو» نه‌ چنان‌ که‌ آن‌ها از روی‌ جهل‌ و عناد ادعا می‌کنند. «بل‌»: برای‌ اضراب‌ و نفی‌ قول‌شان‌ و اثبات‌ سخنی‌ است‌ که‌ بعد از آن‌ می‌آید.

سپس‌ خدای‌  عزوجل ‌ حکمت‌ فرو فرستادن‌ قرآن‌ را بیان‌ کرده‌ می‌فرماید: «تا مردمی‌ را که‌ پیش‌ از تو هشداردهنده‌ای‌ برای‌ آنان‌ نیامده ‌است، هشدار دهی‌» قوم‌ عرب ‌امتی‌ امی‌ و ناخوان‌ بودند که‌ قبل‌ از رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  پیامبری‌ به‌سویشان‌ نیامده‌ بود «باشد که‌ هدایت‌ شوند» یعنی: به‌خاطر این‌ که‌ هدایت‌ شوند و با هشدارهای‌ تو به‌ راه‌ آیند.

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ مَا لَکُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِیّٖ وَلَا شَفِیعٍۚ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ٤.

در حالی‌که‌ مقدمه‌ سوره‌ درباره‌ نفی‌ شک‌ از قرآن‌ و بیان‌ حکمت‌ انزال‌ آن‌ بود، اینک‌ حق‌ تعالی‌ با روش‌ دیگری‌ به‌ این‌ حقایق‌ توجه‌ می‌دهد: «خداوند ذاتی‌ است‌ که‌ آسمآن‌ها و زمین‌ و آنچه‌ را که‌ میان‌ آن‌ دو است‌ در شش‌ روز آفرید» و او خود به‌ این‌ که‌ درازی‌ این‌ روزها چه ‌مقدار بود، داناتر است‌. که‌ این‌ بهترین‌ سخن‌ در تفسیر آن‌ می‌باشد زیرا مفسران‌ در تفسیر «روزهای‌ شش‌گانه‌» اختلاف ‌نظر دارند. ابن‌عباس رضی الله عنه  می‌گوید: «اندازه‌ هر روز به‌مقدار هزار سال‌ از سال‌های‌ دنیا بود». حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «اگر خدای‌  عزوجل ‌ می‌خواست‌ آن‌ها را در یک‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدن‌ می‌آفرید ولی‌ خواست‌ تا تأنی‌ و درنگ‌ کردن‌ در امور را به‌ بندگان ‌خویش‌ بیاموزد». «آن‌گاه‌ بر عرش‌ استقرار یافت‌» تفسیر آن‌ با بیانی‌ کافی‌ و شافی‌ در سوره‌های‌ قبل‌ گذشت‌ و در اینجا به‌طور خلاصه‌ باید گفت: مراد از ﴿ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ [الأعراف: 54] استیلایی‌ است‌ که‌ سزاوار آن‌ ذات‌ ذوالجلال‌ است، بدون‌ بیان ‌کیفیت، یا تعیین‌ جهت‌ مخصوص‌ و معینی‌ برای‌ آن‌. «شما را جز او هیچ‌ سرپرست ‌و شفاعتگری‌ نیست‌» یعنی: اگر از حدود و مقتضای‌ رضای‌ حق‌ تعالی‌ تجاوز کنید، بجز او، یا در برابر عذاب‌ او، برای‌ خود هیچ‌ سرور و یاوری‌ نمی‌یابید که‌ شما را سروری‌ و یاوری‌ نموده‌ و عذاب‌ وی‌ را از شما بگرداند و نه‌ شفاعتگری‌ را می‌یابید که‌ برای‌ شما نزد وی‌ شفاعت‌ نماید «آیا باز هم‌ متذکر نمی‌شوید» به‌ تذکری‌ که‌ با تدبر و تفکر همراه‌ باشد و آیا این‌ پندها را به‌ شنیدن‌ فهم‌ و تعقل‌ نمی‌شنوید تا از آن‌ها بهره‌مند شوید؟.

﴿یُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ یَعۡرُجُ إِلَیۡهِ فِی یَوۡمٖ کَانَ مِقۡدَارُهُۥٓ أَلۡفَ سَنَةٖ مِّمَّا تَعُدُّونَ٥.

«امر را از آسمان‌ گرفته‌ تا زمین‌ تدبیر می‌کند» یعنی: حق‌ تعالی‌ کار فرمانروایی‌اش‌ را با قضا و قدر خویش‌ از آسمان‌ گرفته‌ تا زمین‌ در هردو عالم‌ علوی‌ و سفلی، استوار و محکم‌ اداره‌ می‌کند. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: او کار و بار دنیا را با اسباب‌ آسمانی‌ای‌ مانند فرشتگان‌ و غیره‌ تدبیر و سامان‌دهی‌ می‌کند در حالی‌ که‌ فروآورنده‌ احکام‌ و آثار خویش‌ به‌ سوی‌ زمین‌ است‌ «سپس‌ در روزی‌ که‌ اندازه‌اش‌ ـ از آنچه‌ شما می‌شمارید ـ هزار سال‌ است، به‌سوی‌ او بالا می‌رود» یعنی: سپس‌ نتیجه‌ و گزارش‌ کار تماما به‌سوی‌ خدای‌ سبحان‌ بالا می‌رود تا درباره‌ آن‌ها در روزی‌ که‌ اندازه‌ آن‌ هزار سال‌ از روزهای‌ دنیاست، حکم‌ کند و آن‌ روز، روز قیامت‌ است‌. بودن‌ اندازه‌ آن‌ روز به ‌مقدار هزار سال، به‌خاطر شدت‌ هول‌ وهراس‌ها و دشواری‌های‌ آن‌ برای‌ کفار است‌ اما آن‌ روز ـ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده ‌است‌ ـ بر مؤمن‌ سبکتر از وقت‌ یک‌ نماز فرض‌ در دنیاست‌. در آیه ‌دیگری[1] خداوند عزوجل  مقدار روز قیامت‌ را پنجاه ‌هزار سال‌ ذکر کرده ‌است‌. قرطبی ‌به‌ نقل‌ از ابن ‌عباس رضی الله عنه  می‌گوید: «مراد این‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ روز قیامت‌ را در دشواری‌ آن‌ بر کفار همچون‌ پنجاه‌ هزار سال‌ قرار داده ‌است‌ چنان‌که‌ اعراب‌ ایام‌ ناخوش‌ را به‌ درازی‌ و ایام‌ خوشحالی‌ را به‌ کوتاهی‌ وصف‌ می‌کنند». به‌قولی ‌دیگر مراد این‌ است‌ که: فرشتگان‌ اخبار بندگان‌ و اعمال‌شان‌ را به‌ سوی‌ حق‌ تعالی‌ بالا می‌برند. ابن‌کثیر می‌گوید: «اعمال‌ به‌سوی‌ دیوان‌ و دفتر خویش‌ بر فراز آسمان‌ دنیا بالا برده‌ می‌شوند و مسافت‌ میان‌ آن‌ تا زمین، فاصله‌ پانصد سال‌ راه‌ است‌». همچنین‌ ابن‌کثیر از مجاهد و ضحاک‌ نقل‌ می‌کند که‌ گفته‌اند: «فرود آمدن‌ فرشته ‌به‌ زمین‌ در مسیری‌ به‌ فاصله‌ پانصد سال‌ راه‌ و صعود وی‌ نیز همین‌ مقدار راه‌ است‌ ولی‌ فرشته‌ آن‌ را در چشم ‌به ‌هم ‌زدنی‌ طی‌ می‌کند» والله اعلم‌.

﴿ذَٰلِکَ عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ ٱلۡعَزِیزُ ٱلرَّحِیمُ٦.

«این‌» آفریننده‌ تدبیر کننده‌ همانا «دانای‌ پنهان‌ و آشکار است، غالب‌ و مهربان ‌است‌» یعنی: او ذات‌ قوی‌ و قاهری‌ است‌ که‌ او را هیچ‌ چیزی‌ مغلوب‌ نمی‌سازد اما در عین‌ حال، رحمت‌ وی‌ به‌ بندگانش‌ وسیع‌ است‌.

﴿ٱلَّذِیٓ أَحۡسَنَ کُلَّ شَیۡءٍ خَلَقَهُۥۖ وَبَدَأَ خَلۡقَ ٱلۡإِنسَٰنِ مِن طِینٖ٧.

«همان‌ کسی‌ که‌ هر چیزی‌ را که‌ آفریده، نیکو آفریده‌ است‌» یعنی: مخلوقاتش‌ را با استواری‌ و استحکام‌ تمام‌ آفریده‌. و هرچند برخی‌ از مخلوقات‌ در ظاهر منظر نیکویی‌ ندارند اما در اساس‌ آفرینش‌ خود متقن‌ و محکم‌ آفریده‌ شده‌اند «و آفرینش‌ انسان‌ را از گل‌ آغاز کرد» یعنی: آدم‌  علیه السلام  را از گل‌ به‌صورتی‌ بدیع‌ و شکلی ‌نیکو و زیبا آفرید.

﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسۡلَهُۥ مِن سُلَٰلَةٖ مِّن مَّآءٖ مَّهِینٖ٨.

«سپس‌ نسل‌ او را» یعنی: فرزندان‌ و اخلاف‌ او را «از سلاله‌ آبی‌ بی‌مقدار» و حقیر «پدید آورد» که‌ آب‌ منی‌ است‌. نسل، «سلاله‌» نامیده‌ شد زیرا از اصل ‌خویش‌ جدا و بیرون‌ کشیده‌ می‌شود.

﴿ثُمَّ سَوَّىٰهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِۦۖ وَجَعَلَ لَکُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفۡ‍ِٔدَةَۚ قَلِیلٗا مَّا تَشۡکُرُونَ٩.

«آن‌گاه‌ او را برابر و به ‌سامان‌ گردانید» یعنی: انسان‌ اولیه‌ (آدم‌  علیه السلام ) را که ‌آفرینش‌ وی‌ از گل‌ آغاز شده‌ بود، استوار گردانیده‌ و شکل‌ وی‌ را برابر و میان‌ اعضا و اندام‌های‌ وجودش‌ تناسب‌ پدید آورد «و در او از روح‌ خویش‌ دمید» خداوند متعال‌ برای‌ گرامی‌داشت‌ و تجلیل‌ از روح‌ و نشان‌ دادن‌ شرف‌ و منزلتش، آن‌ را در این‌ آیه‌ به‌ خودش‌ نسبت‌ داد، گویی‌ فرمود: و در آدم‌ از چیزی ‌دمیدیم‌ که‌ مخصوص‌ به‌ ما و به‌ علم‌ ما است، آن‌ چیز روح‌ است‌. پس‌ نسبت‌ یافتن‌ روح‌ به‌ سوی‌ حق‌ تعالی‌ به‌ این‌ معنی‌ نیست‌ که‌ روح‌ جزئی‌ از وجود وی‌ است‌ زیرا او از چنین‌ نسبتی‌ والا و برتر است‌. «و برای‌ شما گوش‌ و دیدگان‌ و دل‌ها قرار داد» تا نعمت‌ خویش‌ را بر شما کامل‌ ساخته‌ و آفرینشتان‌ را به‌ کمال‌ و به‌ سامان‌ برساند و همه‌ این‌ نعمت‌های عظیم‌ را برای‌ شما گرد آورد تا بدآن‌ها هر شنیدنی‌ای‌ را بشنوید، هر دیدنی‌ای‌ را ببینید و هر دریافتنی‌ای‌ را درک‌ و تعقل‌ کنید و بفهمید، لیکن‌ شما: «چه‌ اندک‌ شکر می‌گزارید» این‌ نیروهایی‌ را که‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ شما ارزانی‌ کرده‌است‌! و شکر آن‌ها این‌ است‌ که‌ در طاعت‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ کار گرفته‌ شوند نه‌ در معصیت‌ وی‌ اما شما بسیار اندک‌ این‌ گونه‌ می‌کنید.

﴿وَقَالُوٓاْ أَءِذَا ضَلَلۡنَا فِی ٱلۡأَرۡضِ أَءِنَّا لَفِی خَلۡقٖ جَدِیدِۢۚ بَلۡ هُم بِلِقَآءِ رَبِّهِمۡ کَٰفِرُونَ١٠.

«و گفتند» کافران‌ در مقام‌ انکار معاد «آیا وقتی‌ در زمین‌ ناپدید شدیم‌» یعنی: وقتی‌ به‌ اندرون‌ خاک‌ تیره‌ زمین‌ رفته، از چشم‌ها غایب‌ و ناپدید و گم‌ وگور شدیم‌ و اجزای‌ وجودمان‌ متلاشی‌ و به‌ خاک‌ تبدیل‌ شد «آیا باز آفرینش‌ نوینی‌ خواهیم‌ یافت‌» یعنی: آیا مجددا برانگیخته‌ و زنده‌ خواهیم‌ شد؟ این‌ بسی‌ بعید از تصور است‌. آری‌! این‌ امر نسبت‌ به‌ ظرفیت‌ توانایی‌های‌ قاصر آنان‌ بعید است، نه‌ نسبت ‌به‌ قدرت‌ ذات‌ متعالی‌ که‌ آنان‌ را از کتم‌ عدم‌ آفرید و بدین‌ جهت‌ فرمود: «بلکه ‌آنان‌ به‌ لقای‌ پروردگارشان‌ کافرند» یعنی: آنان‌ از روی‌ مکابره‌ و عناد، منکر دیدار حق‌ تعالی‌ هستند.

﴿قُلۡ یَتَوَفَّىٰکُم مَّلَکُ ٱلۡمَوۡتِ ٱلَّذِی وُکِّلَ بِکُمۡ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّکُمۡ تُرۡجَعُونَ١١.

«بگو» در بیان‌ حقیقت‌ آنچه‌ که‌ پیش‌ روی‌ دارند: «ملک‌الموت‌» یعنی: فرشته‌ مرگ‌ که‌ همانا عزرائیل‌  علیه السلام  است‌ و او همکاران‌ و گماشتگانی‌ دارد «روح‌ شما را می‌گیرد که‌ بر شما گمارده‌ شده ‌است‌» یعنی: عزرائیل‌  علیه السلام  بر گرفتن‌ ارواحتان‌ در هنگام ‌به‌ سر رسیدن‌ اجل‌هایتان‌ گمارده‌ شده‌ است‌ «آن‌گاه‌» با رستاخیز و حشرون شر «به‌سوی‌ پروردگارتان‌ بازگردانده‌ می‌شوید» نه‌ به‌سوی‌ غیر وی‌ پس‌ شما را در برابر اعمالتان‌ جزا می‌دهد. و این‌ است‌ معنای‌ لقای‌ الهی‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ که ‌همکاران‌ ملک الموت، ارواح‌ را از سایر قسمت‌های‌ بدن‌ بیرون‌ می‌کشند تا آن‌که‌ چون‌ روح‌ به‌ حلقوم‌ رسید، خود عزرائیل‌ آن‌ را می‌گیرد. مجاهد می‌گوید: «زمین ‌مانند طشتی‌ تحت‌ اشراف‌ و احاطه‌ ملک الموت‌ قرار داده‌ شده‌ است، به‌ طوری‌ که ‌هرگاهی‌ بخواهد، هر روحی‌ را از آن‌ می‌گیرد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ نقل‌ از ابن‌عطیه‌ آمده‌ است: «خدای‌ سبحان‌ خود ارواح‌ حیوانات‌ را می‌ستاند، نه‌ فرشته ‌مرگ‌». گویی‌ حق‌ تعالی‌ حیاتشان‌ را بی‌هیچ‌ واسطه‌ای‌ نابود می‌کند و همچنین ‌است‌ کار جان‌ستانی‌ بنی‌آدم، با این‌ تفاوت‌ که‌ در بنی‌آدم‌ فرشته‌ مرگ‌ وکیل‌ و واسطه‌ گرفتن‌ جان‌ است‌.

روایت‌ شده‌ است‌ که‌ چون‌ خداوند عزوجل  ملک‌الموت‌ را به‌ گرفتن‌ جآن‌ها موکل ‌گردانید، او گفت: «پروردگارا! به‌ من‌ مأموریتی‌ سپرده‌ای‌ که‌ به ‌خاطر آن‌ پیوسته ‌از من‌ به‌ بدی‌ یاد می‌شود و بنی‌آدم‌ مرا دشنام‌ می‌دهند. خداوند متعال‌ فرمود: من ‌برای‌ مرگ‌ علل‌ و اسبابی‌ از امراض‌ و آفات‌ قرار می‌دهم‌ که‌ بنی‌آدم‌ مرگ‌ را به ‌آن‌ها نسبت‌ دهند و کسی‌ تو را جز به‌ خیر یاد نکند».

﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلۡمُجۡرِمُونَ نَاکِسُواْ رُءُوسِهِمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ رَبَّنَآ أَبۡصَرۡنَا وَسَمِعۡنَا فَٱرۡجِعۡنَا نَعۡمَلۡ صَٰلِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ١٢.

«و اگر بنگری‌» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! یا ای‌ انسان‌! «هنگامی‌ را که‌ مجرمان‌» یعنی‌ کافرانی‌ که‌ گفتند: آیا چون‌ در زمین‌ ناپدید شدیم، مجددا زنده‌ خواهیم ‌شد؛ «پیش‌ پروردگارشان‌ سرهایشان‌ را به ‌زیر افگنده ‌باشند» از شرمندگی‌ و پشیمانی‌ بر آنچه‌ که‌ در دنیا از شرک‌ و نافرمانی‌ وی‌ مرتکب‌ گردیده‌اند. آری‌! اگر این‌ صحنه ‌را در هنگام‌ محاسبه‌ آنان‌ ببینی، قطعا صحنه‌ شگفت‌ آوری‌ را دیده‌ای‌. آن‌گاه‌ که ‌می‌گویند: «پروردگارا! دیدیم‌» هم‌اکنون‌ آنچه‌ را که‌ قبلا تکذیب‌ می‌کردیم‌ ودروغ‌ می‌انگاشتیم‌ «و شنیدیم‌» آنچه‌ را که‌ در دنیا منکرش‌ بودیم‌. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: به‌راستی‌ هشدارت‌ را دیدیم‌ و تصدیق‌ پیامبرانت‌ را شنیدیم‌. اما هنگامی ‌دیدند و شنیدند که‌ دیدن‌ و شنیدن‌ به‌ حال‌شان‌ هیچ‌ سودی‌ ندارد. «پس‌ ما را بازگردان‌» به‌سوی‌ دنیا «تا عمل‌ کنیم‌» اعمال‌ «شایسته‌» را؛ چنان‌که‌ به‌ ما دستور داده‌ای‌ «ما بی‌گمان‌ یقین‌ کرده‌ایم‌» هم‌اکنون‌ به‌ آنچه‌ که‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  از دعوت‌ حق ‌آورده‌ بود.

چنین‌ است‌ که‌ خود را در همچو زمانی‌ به‌ بودن‌ از اهل‌ یقین‌ وصف‌ می‌کنند، به ‌امید این‌ که‌ خواسته‌شان‌ در بازگردانیدن‌ به‌سوی‌ دنیا برآورده ‌شود در حالی‌ که‌ این ‌امکان‌ هرگز به‌ آنان‌ داده‌ نمی‌شود و اگر هم‌ به‌ دنیا بازگردانیده‌ شوند، مجددا به‌همان‌ اندیشه‌ها و کارهایی‌ بازمی‌گردند که‌ از آن‌ نهی‌ شده‌ بودند و قطعا در این ‌ادعا که‌ اگر به‌ دنیا بازگردانیده‌ شوند خوب‌ عمل‌ خواهند کرد، دروغگویند ـ چنان‌که‌ بیان‌ این‌ امر در آیات‌ دیگری‌ آمده‌ است‌.

﴿وَلَوۡ شِئۡنَا لَأٓتَیۡنَا کُلَّ نَفۡسٍ هُدَىٰهَا وَلَٰکِنۡ حَقَّ ٱلۡقَوۡلُ مِنِّی لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِینَ١٣.

«و اگر می‌خواستیم‌ حتما به‌ هر کسی‌ هدایتش‌ را می‌دادیم‌» در دنیا لذا تمام‌ مردم ‌را جبرا هدایت‌ می‌کردیم، به‌طوری‌که‌ احدی‌ از آنان‌ کافر نمی‌شد «لیکن‌ این‌ قول‌ از جانب‌ من‌ ثابت‌ شده ‌است‌» یعنی: حکم‌ من‌ بر این‌ امر پیشی‌ گرفته‌ و قضا و فیصله‌ من‌ صادر شده‌ و تحقق‌ یافته‌ است‌ ؛ «که‌ هرآینه‌ جهنم‌ را از همه‌ جن‌ و انس‌ پر می‌سازم‌» این‌ همان‌ قول‌ و حکمی‌ است‌ که‌ از جانب‌ من‌ واجب‌ و ثابت‌ شده‌ و بر بندگان‌ من‌ محقق‌ شده‌ است‌ و قضا و فیصله‌ من‌ بر آن‌ نافذ می‌گردد زیرا من‌ به‌ علم ‌ازلی‌ خویش‌ دانسته‌ام‌ که‌ این‌ دوزخیان‌ به‌ اراده‌ و اختیار خود، راه‌ انکار و تکذیب ‌را در پیش‌ گرفته‌ و از اهل‌ شقاوت‌ می‌گردند.

﴿فَذُوقُواْ بِمَا نَسِیتُمۡ لِقَآءَ یَوۡمِکُمۡ هَٰذَآ إِنَّا نَسِینَٰکُمۡۖ وَذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡخُلۡدِ بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٤.

«پس‌ به‌سزای‌ آن‌که‌ دیدار این‌ روزتان‌ را فراموش‌ کردید، بچشید» یعنی: عذاب ‌دیدار این‌ روزتان‌ را به‌ سبب‌ ترک‌ آنچه‌ که‌ شما را بدان‌ فرمان‌ داده‌ بودیم، بچشید «ما نیز فراموشتان‌ کردیم‌» یعنی: شما را در عذاب‌ فرونهادیم، به‌ سان‌ فرونهادن‌ کسی‌ که‌ فراموش‌ کرده ‌باشد پس‌ با شما مانند فراموشکاران‌ معامله‌ می‌کنیم‌. باید دانست‌ که‌ به‌ کار گرفتن‌ تعبیر: (ما نیز فراموشتان‌ کردیم‌)، از باب‌ صنعت‌ ادبی ‌«مقابله‌» است، وگرنه‌ حق‌ تعالی‌ هیچ‌ چیز را فراموش‌ نمی‌کند. «و به‌سزای‌ آنچه ‌عمل‌ می‌کردید» یعنی: به‌ سبب‌ کار و کردار پیشینتان‌ در باتلاق‌ کفر و عصیان ‌«عذاب‌ جاودان‌ را بچشید».

﴿إِنَّمَا یُؤۡمِنُ بِ‍َٔایَٰتِنَا ٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُواْ بِهَا خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَسَبَّحُواْ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَهُمۡ لَا یَسۡتَکۡبِرُونَ۩١٥.

«تنها کسانی‌ به‌ آیات‌ ما ایمان‌ می‌آورند» یعنی: آن‌ها را تصدیق‌ کرده‌ و از آن‌ها بهره‌مند می‌شوند «که‌ چون‌ آن‌ آیات‌ را به‌ ایشان‌ یادآوری‌ کنند، سجده‌کنان‌ به‌ روی ‌درمی‌افتند» از روی‌ تواضع‌ و خشوع‌ و شکر. یعنی: از خدای‌ سبحان‌ بیمناک‌ می‌شوند پس‌ به‌پاخاسته‌ و به ‌انگیزه‌ بزرگداشت‌ آیات‌ وی‌ و بیم‌ از هیبت‌ و عذابش، برای‌ وی‌ نمازهای‌ پنج‌گانه‌ و به‌ قولی‌ نماز نافله‌ می‌گزارند «و پروردگار را با ستایش‌او به‌ پاکی‌ یاد کنند» یعنی: حق‌ تعالی‌ را از هرآنچه‌ که‌ سزاوار شأن‌ وی‌ نیست، تنزیه ‌می‌کنند و او را در برابر نعمت‌هایش‌ که‌ از بزرگ‌ترین‌ و کامل‌ترین‌ آن‌ها راه‌یابی‌ به‌سوی ‌ایمان‌ است، حمد و ستایش‌ می‌گویند. یعنی‌ در سجده‌ خود می‌گویند: «سبحانالله و بحمده» یا: «سبحان ربی الاعلی و بحمده‌». «و آنان‌ کبر نمی‌ورزند» یعنی: در حالی‌ سجده‌ می‌کنند و حمد و تسبیح‌ می‌گویند که‌ برای‌ خدا عزوجل  خاکسار و متواضع ‌و فروتن‌اند.

یادآور می‌شویم‌ که‌ این‌ آیه‌ محل‌ سجده‌ تلاوت‌ است‌.

﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ یَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ١٦.

«پهلوهایشان‌ از خوابگاهها جدا می‌گردد» و بر آن‌ آرام‌ نمی‌گیرد. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: تا نماز عشا را نخوانند، نمی‌خوابند. اما ابن‌ کثیر در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «مراد از آنان، تهجد گزارانی‌ هستند که‌ برای‌ خواندن‌ نماز شب‌ از بستر خواب‌ برمی‌خیزند». «پروردگارشان‌ را از روی‌ بیم‌ و امید می‌خوانند» بیم‌ از عذابش‌ و امید به‌رحمتش‌ «و از آنچه‌ روزیشان‌ داده‌ایم‌ انفاق‌ می‌کنند» در طاعت‌ خداوند عزوجل . مراد از آن: ادای‌ زکات‌ فرض‌ است‌. به ‌قولی: مراد دادن‌ صدقه‌ نفل‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ معاذبن‌ جبل‌ رضی الله عنه  آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ وی‌ فرمودند: «اگرمی‌خواهی‌ تو را از درهای‌ خیر آگاه‌ گردانم‌؛ بدان‌ که‌ (درهای‌ خیر سه‌ چیز است‌):

1-  روزه‌ سپر است‌ (از آلودگی‌ به‌ شهوات‌).

2-  صدقه‌ گناه‌ را نابود می‌کند.

3-  (در سوم) به‌پاخاستن‌ شخص‌ در دل‌ شب‌ برای‌ نماز و اظهار نیاز است‌».

همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ اسماء بنت‌ یزید رضی الله عنها  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «آن‌گاه‌ که‌ خداوند متعال‌ اولین‌ و آخرین‌ را گرد آورد، منادیی‌ می‌آید و با صدایی‌ که‌ همه‌ خلایق‌ آن‌ را می‌شنوند، می‌گوید: «سیعلم‌ أهل ‌الجمع ‌الیوم‌ من‌ أولی‌ بالکرم». امروز اهل‌ محشر خواهند دانست‌ که‌ چه‌ کسی‌ به‌ گرامی‌داشت‌ سزاوارتر است‌؟ سپس‌ بازمی‌گردد و ندا می‌دهد: کسانی‌ که ‌پهلوهایشان‌ از بسترها جدا می‌شد، به‌پا خیزند! پس‌ ایشان‌ ـ درحالی‌که‌ جمعی ‌اندک‌اند ـ به‌پا می‌خیزند. آن‌گاه‌ بازمی‌گردد و ندا می‌دهد: کسانی‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ را در همه‌ حال‌ ـ هم‌ در خوشی‌ و هم‌ در ناخوشی‌ ـ ستایش ‌می‌گفتند، به‌پا خیزند! پس‌ ـ در حالی‌که‌ ایشان‌ جمعی‌ اندک‌اند ـ به‌پا می‌خیزند آن‌گاه‌ همگی‌ به‌سوی‌ بهشت‌ سوق‌ داده‌ می‌شوند. سپس‌ سایر مردم‌ مورد محاسبه ‌قرار می‌گیرند».

﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٧.

«پس‌ نفسی‌» از نفوس، یعنی‌ هیچ‌کس‌ «نمی‌داند که‌ از آنچه‌ مایه‌ روشنی ‌چشم‌ها است، چه‌ چیزی‌ برای‌ آنان‌ پنهان‌ داشته‌ شده‌ است‌» یعنی: هیچ‌کس‌ نمی‌داند که‌ خداوند عزوجل  برای‌ گروهی‌ که‌ در آیه‌ قبل‌ ذکرشان‌ گذشت، چه‌ نعمت‌های حیرت‌آور و عظیمی‌ را در آخرت‌ پنهان‌ داشته‌ است‌ که‌ دل‌هایشان‌ بدان‌ آرام‌ می‌گیرد «به‌پاداش‌ آنچه‌ می‌کردند» از اعمال‌ شایسته‌ در دنیا. در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ به‌ روایت ‌بخاری‌ و مسلم‌ از ابی ‌هریره‌ رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌ رسول ‌‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: خداوند متعال‌ فرمود: «أعددت‌ لعبادی‌ الصالحین‌ ما لا عین‌ رأت‌ ولا أذن‌ سمعت‌ ولا خطر علی‌ قلب‌ بشر». «برای‌ بندگان‌ صالح‌ خود چیزهایی‌ آماده‌ کرده‌ام‌ که‌ هیچ ‌چشمی‌ ندیده، هیچ‌ گوشی‌ نشنیده‌ و نه‌ بر قلب‌ هیچ‌ بشری‌ خطور کرده‌ است‌». ابوهریره رضی الله عنه  اضافه‌ کرد: اگر خواستید آیه ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ [السجدة: 17] را بخوانید.

﴿أَفَمَن کَانَ مُؤۡمِنٗا کَمَن کَانَ فَاسِقٗاۚ لَّا یَسۡتَوُۥنَ١٨.

ابن‌ کثیر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ از عطاء و سدی‌ نقل‌ می‌کند: این‌ آیه‌ درباره‌ علی‌ بن‌ ابی ‌طالب‌ رضی الله عنه  و ولید بن‌ عقبه ‌بن‌ ابی ‌معیط نازل‌ شد زیرا ولید بر علی‌ رضی الله عنه  فخر فروخت‌ و خود را از وی‌ برتر دانست‌ پس‌ علی‌ رضی الله عنه  در پاسخ‌ وی‌ گفت: «ساکت ‌باش‌ که‌ تو فاسقی‌ بیش‌ نیستی‌».

«آیا کسی‌ که‌ مؤمن‌ است، همانند کسی‌ است‌ که‌ فاسق‌ است‌؟» یعنی: مؤمن‌ همانند کافر نیست‌ زیرا تفاوت‌ میان‌ آن‌ها بسیار آشکار است‌ و نور طاعت‌ و ایمان‌ با ظلمت‌ کفر و عصیان‌ هرگز برابر نیست‌. آری‌! «هرگز برابر نیستند» البته‌ فسق‌ از کفر عامتر است، هرچند گاهی‌ فسق‌ مترادف‌ کفر می‌باشد.

جمهور فقها برآنند که‌ بر نفی‌ برابری‌ میان‌ مؤمن‌ و کافر، نفی‌ قصاص‌ مؤمن ‌در برابر کافر نیز مترتب‌ می‌شود زیرا در قصاص، مساوات‌ شرط است‌. اما احناف ‌می‌گویند: مسلمان‌ در برابر ذمی‌ قصاص‌ می‌شود زیرا مراد از نفی‌ مساوات‌ میان ‌مؤمن‌ و کافر در آیه‌ کریمه، نفی‌ برابری‌ میان‌ آن‌ها در ثواب‌ آخرت‌ و نفی‌ برابری ‌میان‌ آن‌ها در دنیا در امر عدالت‌ است، یعنی‌ کافر عادل‌ شمرده‌ نمی‌شود. پس‌ مراد نفی‌ مساوات‌ میان‌ آن‌ها در امر قصاص‌ نیست‌.

﴿أَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَلَهُمۡ جَنَّٰتُ ٱلۡمَأۡوَىٰ نُزُلَۢا بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٩.

«اما کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند پس‌ برای‌ آنان‌ است‌ جنت ‌المأوی‌» مأوی: جایگاه‌ است‌. لذا بهشت‌ جایگاه‌ حقیقی‌ آن‌هاست‌ «نزلی ‌است‌» یعنی: بهشت، ضیافت‌ و کرامتی‌ است‌ که‌ برای‌ بهشتیان‌ در هنگام ‌فرود آمدنشان‌ به‌ آن‌ آماده‌ شده ‌است‌ «به‌خاطر آنچه‌ می‌کردند» از اعمال‌ شایسته‌.

﴿وَأَمَّا ٱلَّذِینَ فَسَقُواْ فَمَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُۖ کُلَّمَآ أَرَادُوٓاْ أَن یَخۡرُجُواْ مِنۡهَآ أُعِیدُواْ فِیهَا وَقِیلَ لَهُمۡ ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلنَّارِ ٱلَّذِی کُنتُم بِهِۦ تُکَذِّبُونَ٢٠.

«و اما کسانی‌ که‌ فسق‌ ورزیده‌اند» یعنی: سرپیچی‌ و تمرد کرده‌اند بر خداوند عزوجل  و بر پیامبرانش  علیهم السلام  و از دایره‌ طاعت‌ بیرون‌ رفته‌اند «پس‌ مأوایشان‌ آتش ‌است‌» یعنی: سرایی‌ که‌ در آن‌ جای‌ می‌گیرند و استقرار می‌یابند، همانا آتش ‌دوزخ‌ است‌ «هر بار که‌ بخواهند از آن‌ بیرون‌ بیایند، در آن‌ بازگردانیده‌ می‌شوند و به‌ آنان ‌گفته‌ می‌شود: عذاب‌ آتشی‌ را که‌ آن‌ را دروغ‌ می‌انگاشتید بچشید» گویندگان‌ این ‌سخن: فرشتگان‌ نگهبان‌ جهنم‌ اند. یا گوینده‌ خدای‌  عزوجل ‌ است‌.

این‌ جمله‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌ که‌ مراد از «فاسق‌» در سیاق‌ آیات، «کافر» است‌.

﴿وَلَنُذِیقَنَّهُم مِّنَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَدۡنَىٰ دُونَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَکۡبَرِ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٢١.

«و به‌یقین‌ غیر از آن‌ عذاب‌ بزرگتر» که‌ عذاب‌ آخرت‌ است‌ و حتما درگیر آن‌ خواهند شد «از عذاب‌ ادنی‌ نیز به‌ آنان‌ می‌چشانیم‌» مراد از عذاب‌ أدنی‌ (عذاب ‌کمتر) همانا عذاب‌ دنیاست‌؛ از مصایب، آفات، امراض، نگرانی، اضطراب‌ و امثال‌ آن‌. به‌قولی: مراد از عذاب‌ أدنی، کشته ‌شدن‌ به‌ شمشیر در روز بدر است ‌«باشد که‌ آن‌ها» به‌سبب‌ عذابی‌ که‌ بر آنان‌ فرود می‌آید «بازگردند» از شرک‌ وگناهانی‌ که‌ در آن‌ هستند به‌ سوی‌ ایمان‌ و اطاعت‌ در نتیجه، از آنچه‌ که‌ در آن‌ قرار دارند، توبه‌ کنند.

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّهِۦ ثُمَّ أَعۡرَضَ عَنۡهَآۚ إِنَّا مِنَ ٱلۡمُجۡرِمِینَ مُنتَقِمُونَ٢٢.

«و کیست‌ ستمکارتر از آن‌ کس‌ که‌ به‌ آیات‌ پروردگارش‌ پند داده‌ شود و آن‌گاه‌ از آن‌ روی‌ بگرداند؟» یعنی: هیچ‌کس‌ ستمکارتر از چنین‌ کسی‌ نیست‌ زیرا چنین‌ کسی ‌آنچه‌ را از آیات‌ و نشانه‌های‌ الله عزوجل  که‌ رو آوردن‌ به‌ ایمان‌ و طاعت‌ را می‌طلبند، شنیده‌ و دیده‌ است‌ اما به‌جای‌ اطاعت، روی‌گردانی‌ و اعراض‌ را پیش‌ افگنده ‌است، گویی‌ اصلا آیات‌ الهی‌ را نمی‌شناسد «بی‌گمان‌ ما از مجرمان‌ انتقام‌ کشنده‌ایم‌» و کسانی‌ که‌ از آیات‌ ما روی‌ گردانیده‌اند، به‌طور قطع‌ مجرم‌اند.

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ فَلَا تَکُن فِی مِرۡیَةٖ مِّن لِّقَآئِهِۦۖ وَجَعَلۡنَٰهُ هُدٗى لِّبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ٢٣.

«و به‌راستی‌ ما به‌ موسی‌ کتاب‌» تورات‌ را «دادیم‌» بنابراین، قرآن‌ نیز یکی‌ از کتب‌ آسمانی‌ است‌ و پدیده‌ای‌ نوظهور نمی‌باشد.

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خداوند عزوجل  بعد از بیان‌ اصول‌ سه‌گانه‌ توحید، معاد و رسالت‌ در آغاز سوره، اینک‌ در آخر آن‌ یک‌بار دیگر به‌ اصل‌ سوم، یعنی‌ بیان‌ رسالت‌ بازمی‌گردد و در این‌ میان‌ موسی‌  علیه السلام  را ـ به‌ سبب‌ این‌ که‌ دوران‌ رسالت‌ وی ‌به‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  نزدیک‌ است‌ ـ به‌یادآوری‌ انتخاب‌ می‌کند و از عیسی‌  علیه السلام  نام‌ نمی‌برد زیرا یهود به‌ نبوت‌ وی‌ معترف‌ نبودند اما نصارا به‌ نبوت‌ موسی‌  علیه السلام  نیز معترف ‌بودند.

«پس‌» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «از لقای‌ او» یعنی: از این‌ که‌ موسی‌  علیه السلام  از سوی‌ ما کتاب‌ را دریافت‌ «در شک‌ و تردید نباش‌» پس‌ چنان‌که‌ در نزول‌ قرآن‌ هیچ‌ شکی ‌نیست، در این‌ حقیقت‌ که‌ موسی‌  علیه السلام  تورات‌ را از پروردگارش‌ دریافت‌ کرده ‌است، نیز هیچ‌ شکی‌ نیست‌. به‌قولی‌ دیگر: مراد از جمله‌ (از لقای‌ او در شک‌ و تردید نباش‌)، این ‌است‌ که‌ خداوند عزوجل  به‌ پیامبرش‌ حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  وعده ‌می‌دهد که‌ قبل‌ از رحلت، با موسی‌  علیه السلام  ملاقات‌ خواهد کرد. چنان‌که‌ این‌ وعده ‌محقق‌ نیز شد زیرا آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از نزول‌ این‌ آیه، با موسی‌  علیه السلام  در سفر اسراء و معراج‌ ملاقات‌ کردند و این‌ ملاقات‌ یا در آسمان‌ و یا در بیت‌المقدس‌ بود. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «موسی‌  علیه السلام  را در شبی‌ که‌ مرا به‌ سیر شبانه‌ بردند، دیدم، او مردی‌ بود درازقامت‌ با موهای‌ مجعد، گویی‌ از مردان‌ قبیله‌ شنوده‌ است‌». به‌قولی ‌دیگر معنای‌ آیه‌ این‌ است: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! از لقای‌ موسی‌  علیه السلام  در قیامت‌ در شک‌ نباش‌ زیرا قطعا او را در قیامت‌ ملاقات‌ خواهی‌ کرد. ولی‌ قول‌ اول‌ به‌ سیاق ‌سوره‌ نزدیک‌تر است‌. «و آن‌ را برای‌ بنی‌اسرائیل‌ هدایتی‌ گردانیدیم‌» یعنی: تورات‌ را برای‌ بنی‌اسرائیل‌ رهنمود و مایه‌ هدایتی‌ قرار دادیم‌ چنان‌که‌ قرآن‌ را برای‌ امت ‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم .

﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ یَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَکَانُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا یُوقِنُونَ٢٤.

«و از آنان‌ چون‌ صبر ورزیدند» یعنی: از برخی‌ از بنی‌ اسرائیل‌ به‌سبب‌ صبر و پایداریشان‌ بر دشواری‌های‌ تکلیف‌ و هدایت‌ مردم‌ «و» به‌ سبب‌ این‌ که‌ «به ‌آیات‌» تنزیلی‌ «ما یقین‌ داشتند» و در آن‌ها بسیار تدبر می‌کردند و می‌دانستند که ‌آیات‌ ما حق‌ است‌ آری‌! به‌ این‌ دو سبب‌ از آن‌ها «ائمه‌ای‌ قرار دادیم‌» یعنی: رهبران‌ و پیشوایانی‌ قراردادیم‌ که‌ بنی‌اسرائیل‌ در امور دین‌ خویش‌ به‌ آن‌ها اقتدا می‌کنند. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: به‌ خاطر صبر و شکیبایی‌ برخی‌ از بنی‌اسرائیل‌ در برابر لذایذ دنیا، آن‌ها را ائمه‌ و پیشوایانی‌ قراردادیم‌ «که‌ به‌ فرمان‌ ما هدایت ‌می‌کنند» یعنی: آن‌ پیشوایان‌ با احکام‌ و مواعظی‌ که‌ به‌ فرمان‌ ما از تورات‌ بر مردم ‌القا می‌کنند، آنان‌ را به‌سوی‌ هدایت‌ فرامی‌خوانند. ابن‌ کثیر به‌ نقل‌ از یکی‌ از علما می‌گوید: «از این‌ آیه‌ به‌ این‌ نتیجه‌ می‌رسیم‌ که‌ می‌توان‌ با صبر و یقین، به‌ امامت ‌در دین‌ دست‌ یافت‌».

﴿إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفۡصِلُ بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ٢٥.

«بی‌گمان‌ پروردگار تو روز قیامت‌ میانشان‌» یعنی: میان‌ مؤمنان‌ و کفار، یا میان ‌پیامبران  علیهم السلام  و امت‌هایشان‌ «داوری‌ می‌کند، در آنچه‌ با یک‌دیگر در باره‌ آن‌ اختلاف ‌می‌کردند» پس‌ در آن‌ روز، محق‌ را از مبطل‌ متمایز می‌گرداند.

﴿أَوَ لَمۡ یَهۡدِ لَهُمۡ کَمۡ أَهۡلَکۡنَا مِن قَبۡلِهِم مِّنَ ٱلۡقُرُونِ یَمۡشُونَ فِی مَسَٰکِنِهِمۡۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٍۚ أَفَلَا یَسۡمَعُونَ٢٦.

«آیا برای‌ آنان‌» یعنی: برای‌ کفار مکه‌ «روشن‌ نشده‌ است‌ که‌ پیش‌ از آن‌ها چه ‌بسیار نسلهایی‌ را نابود کردیم‌» مانند قبایل‌ عاد، ثمود و مانند آن‌ها را؟ «که‌ اینان‌ در مسکنهایشان‌ راه‌ می‌روند» یعنی: اینان‌ در سفرهای‌ خویش‌ از برابر سراهای‌ ویرانشان‌ می‌گذرند و آن‌ها را مشاهده‌ می‌کنند و آنچه‌ را که‌ در آن‌ها از صحنه‌های ‌عبرت‌‌انگیز و آثار عذاب‌ مشهود است‌ می‌نگرند اما از مشاهده‌ این‌ صحنه‌ها درس ‌عبرت‌ نمی‌گیرند «بی‌گمان‌ در این‌» امری‌ که‌ ذکر شد «نشانه‌هایی‌ است‌» بسیار بزرگ‌ و عبرت‌آموز «آیا نمی‌شنوند» این‌ آیات‌ را تا از آن‌ها پند پذیرند؟.

﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّا نَسُوقُ ٱلۡمَآءَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡجُرُزِ فَنُخۡرِجُ بِهِۦ زَرۡعٗا تَأۡکُلُ مِنۡهُ أَنۡعَٰمُهُمۡ وَأَنفُسُهُمۡۚ أَفَلَا یُبۡصِرُونَ٢٧.

«آیا ندیده‌اند که‌ ما آب‌ را به‌سوی‌ زمین‌ جرز می‌رانیم‌» یعنی: به‌سوی‌ زمین‌ بایر وبی‌گیاهی‌ که‌ جز با گسیل ‌کردن‌ آب‌ به‌سوی‌ آن، سبز نمی‌شود «پس‌ بدان‌» آب‌ «کشتزاری‌ را بیرون‌ می‌آوریم‌ که‌ چهارپایانشان‌ از آن‌ می‌خورند؟» یعنی: چهارپایانشان‌ از آن‌ کشتزار، کاه‌ و دانه‌ و برگ‌ و مانند آن‌ها از چیزهایی‌ را که‌ مردم‌ نمی‌خورند، می‌خورند «و خودشان‌» یعنی: خودشان‌ نیز دانه‌های‌ بیرون ‌آمده‌ ازکشتزار را خوراک‌ خود می‌سازند و می‌خورند «آیا نمی‌بینند» این‌ نعمتها را تا شکر و سپاس‌ منعم‌ را گزارده‌ و او را به‌ یگانگی‌ بخوانند؟

ابن ‌کثیر در تعلیقی‌ بر تفسیر: ﴿نَسُوقُ ٱلۡمَآءَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡجُرُزِ [السجدة: 27] می‌گوید: «مثلا زمین‌ مصر نرم‌ و سست‌ و شکننده‌ است، به‌طوری‌که‌ اگر بر آن‌ باران‌ ببارد، ساختمآن‌های‌ آن‌ را ویران‌ می‌کند پس‌ خداوند متعال‌ در عوض‌ باران‌ از مازاد آبهای‌ حاصله‌ از بارآن‌های‌ سرزمین‌ حبشه، آبی‌ خوشگوار از دوردست‌ها به‌سوی ‌آن‌ می‌فرستد بنابراین، مصریان‌ هر سال‌ آبی‌ گوارا و تازه‌ دارند که‌ در کشور و سرزمینی‌ غیر از سرزمینشان‌ باریده‌ است، چنان‌ آبی‌ که‌ خاک‌ رس‌ جدیدی‌ از غیر سرزمین‌شان‌ را نیز با خود به‌ سرزمین‌شان‌ می‌آورد. پاک‌ است‌ خدای‌ بخشاینده ‌فرزانه‌ همیشه‌ ستوده‌».

﴿وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡفَتۡحُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٢٨.

«و می‌گویند» به‌ مؤمنان‌ «اگر راست‌ می‌گویید، این‌ فتح‌ کی‌ خواهد بود» گویندگان ‌این‌ سخن‌ کفارند به‌طور عام، یا کفار مکه‌اند به‌طور خاص‌. یعنی: فتحی‌ که‌ آن‌ را به‌ ما وعده‌ می‌دهید ـ یعنی‌ روز قیامت‌ ـ چه‌وقت‌ است‌؟ روز قیامت‌ روز فتح ‌نامیده‌ شد زیرا خدای‌  عزوجل ‌ در آن‌ میان‌ بندگانش‌ داوری‌ می‌کند. به‌قولی‌ دیگر مراد از فتح: روز بدر، یا روز فتح‌ مکه‌ است‌.

از قتاده‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌است: اصحاب‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ کفار می‌گفتند: قطعا روزی‌ برای‌ ما فرامی‌رسد که‌ در آن‌ می‌آساییم‌ و مورد انعام‌ و اکرام‌ قرار می‌گیریم‌. پس‌ مشرکان‌ از روی‌ تکذیب‌ و عناد و ناباوری‌ گفتند: اگر راست‌ می‌گویید، چه‌ وقت‌ این‌ فتح‌ برای‌ شما خواهد رسید؟ که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿قُلۡ یَوۡمَ ٱلۡفَتۡحِ لَا یَنفَعُ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِیمَٰنُهُمۡ وَلَا هُمۡ یُنظَرُونَ٢٩.

«بگو: روز فتح، کافران‌ را ایمانشان‌ سود نمی‌بخشد» یعنی: چنانچه‌ ایمان‌ آورند؛ «و آنان‌ مهلت‌ داده‌ نمی‌شوند» و عذاب‌ از آنان‌ به‌ تأخیر افگنده‌ می‌شود پس‌ نباید آن‌ را به‌ ریشخند گیرند.

﴿فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ وَٱنتَظِرۡ إِنَّهُم مُّنتَظِرُونَ٣٠.

«پس، از آنان‌ روی‌ بگردان‌» یعنی: از حماقت‌ و تکذیبشان‌ روی‌ برتاب‌ و جز آنچه‌ که‌ بدان‌ مأمور شده‌ای، پاسخی‌ دیگر به‌ آنان‌ نده‌ «و منتظر باش، که‌ آن‌ها نیز در انتظارند» یعنی: روز فتح‌ را انتظار بکش‌ و به‌ تکذیب‌ آنان‌ اهمیت‌ نده، که‌ آنان ‌نیز در حق‌ تو انتظار حوادث‌ و رخدادهای‌ زمان‌ را می‌کشند؛ مانند مرگ، یا شکست، یا کشته‌ شدنت‌ تا به‌پندار خود از دست‌ تو راحت‌ شوند. یادآور می‌شویم‌ که‌ نزول‌ این‌ آیه، قبل ‌از صدور دستور جهاد بود.




[1]- نگاه، «معارج‌ / 4».

تفسیر سوره‌ احزاب

سوره‌ احزاب

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (73) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌جهت‌ آن‌که‌ دربرگیرنده‌ واقعه‌ خندق‌ و هجوم ‌احزاب‌ و طوایف‌ مشرکان‌ به‌ مدینه‌ است، «احزاب‌» نامیده‌ شد.

محور سوره‌ «احزاب‌»، تعیین‌ راه‌ و رسم‌ زندگی‌ و بیان‌ آداب‌ و اخلاقیات ‌جامعه‌ اسلامی‌ است، که‌ در آن‌ رهنمودهای‌ مستقیمی‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و رهنمودهایی‌ نیز به‌ مؤمنان‌ صادر شده‌ است‌. البته‌ وارثان‌ نبوت‌ باید همه‌ این ‌توجیهات‌ را به‌کار بسته‌ و آن‌ را مدنظر داشته‌ باشند مگر آنچه‌ که‌ خاص‌ به‌ شخص‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است‌.

شیخ‌ سعید حوی‌؛ در تفسیر «الأساس‌» می‌گوید: «قابل‌ ملاحظه‌ است‌ که‌ در این‌ سوره‌ دو ندای: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ و ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ به‌ تناوب‌ تکرار شده‌ است‌».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ ٱتَّقِ ٱللَّهَ وَلَا تُطِعِ ٱلۡکَٰفِرِینَ وَٱلۡمُنَٰفِقِینَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمٗا١.

«ای‌ پیامبر! از خدا بترس‌» یعنی: بر تقوا و ترس‌ از الله عزوجل  مداومت‌ کن‌ و بر این ‌تقوی‌ بیفزای‌. ابن‌کثیر به ‌نقل‌ از طلق‌بن‌حبیب‌ می‌گوید: «تقوا این‌ است‌ که‌ به‌ وسیله ‌نوری‌ از جانب‌ حق‌ تعالی‌ که‌ با توست‌ و به‌ امید دریافت‌ پاداش‌ وی، به‌ طاعتش ‌عمل‌ کنی‌ و به‌ وسیله‌ همین‌ نور و از بیم‌ عذابش، نافرمانی‌ وی‌ را فروگذاری‌». «و از کافران‌ اطاعت‌ نکن‌» مراد مردم‌ مکه‌ و همانندان‌ آنانند. ابن‌ کثیر در معنی‌ آن ‌می‌گوید: «یعنی‌ از آنان‌ نشنو و با آنان‌ مشورت‌ نکن‌». «و نیز» اطاعت‌ نکن‌ «از منافقان‌» یعنی: از کسانی‌ که‌ اسلام‌ را آشکار و کفر را پنهان‌ می‌دارند «بی‌گمان ‌خداوند دانای‌ حکیم‌ است‌» پس‌ او سزاوارتر به‌ آن‌ است‌ که‌ مورد اطاعت‌ و پیروی‌ قرارگیرد.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌ است: بعد از غزوه‌ احد، ابوسفیان‌ با درخواست ‌امان‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و به‌ منظور انجام‌ مذاکره‌ با ایشان، به‌ مدینه‌ آمد و در منزل ‌عبدالله ابن‌ابی‌ جا گرفت‌. مشرکان‌ از طریق‌ وی‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  پیشنهاد دادند که ‌از دشنام ‌دادن‌ بتان‌شان‌ دست‌ بردارند و این‌ امر را که‌ آن‌ها از سوی‌ معبودان‌ خود مورد شفاعت‌ قرار می‌گیرند، بپذیرند. آن‌ها وعده‌ دادند که‌ در قبال‌ پذیرفتن‌ این ‌امر، نصف‌ اموال‌ خویش‌ را به‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌دهند. منافقان‌ مدینه‌ نیز رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را بر قبول‌ این‌ پیشنهاد زیر فشار گذاشتند. اما رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ پیشنهادشان‌ را قاطعانه‌ رد کردند و آیه‌ کریمه‌ نیز نازل‌ شد و به‌ ایشان‌ دستور داد که‌ هرگز در برابر پیشنهاد مشرکان، نرمش‌ و انعطاف‌ نشان‌ ندهند. آن‌گاه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  دستور به‌ اخراج‌ نمایندگان‌ مشرکان‌ از مدینه‌ دادند، که‌ در پی‌ آن‌ آن‌ها از مدینه‌ اخراج ‌شدند.

البته‌ تعبیر: (از خدا بترس‌ و از کافران‌ اطاعت‌ نکن‌...) خطاب‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، به‌ معنای‌ این‌ نیست‌ که‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در این‌ مورد نقصی‌ داشته‌ اند بلکه‌ این ‌تعبیر، در میان‌ اعراب‌ تعبیر مألوف‌ و آشنایی ‌است‌. مثلا یکی‌ از آنان‌ به‌ فرزندش ‌می‌گوید: «اگر تو به‌راستی‌ فرزند منی‌ پس‌ شجاع‌ باش‌». چنان‌که‌ فرض ‌نمودن ‌یک‌ چیز برای‌ نفی‌ احتمال‌ وقوع‌ آن‌، نیز در نزد اعراب‌ مألوف‌ است‌.

تأویل‌ دیگر این‌ است‌ که: مخاطب‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  اند ولی‌ مراد، امت‌ ایشانند نه‌ خودشان‌ زیرا قرآن‌ به‌ زبان‌ اعراب‌ نازل‌ شده‌ و در میان‌ آنان‌ رایج‌ است‌ که ‌فردی‌ را به‌ چیزی‌ مخاطب‌ می‌گردانند، در حالی‌‌که‌ غیر او را اراده‌ دارند چنان‌که‌ می‌گویند: «ایاک اعنی و اسمعی یا جاریة: هدفم تویی اما دخترک! تو بشنو». در فارسی‌ نیز این‌ شیوه‌ سخن‌ رایج‌ است‌ و ضرب‌ المثلی‌ است‌ که‌ می‌گوید: «در به ‌تو می‌گویم، دیوار؛ تو بشنو».

شایان‌ ذکر است‌ که‌ شیوه‌ مخاطب‌ ساختن‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و اراده‌ داشتن‌ دیگران، در قرآن‌ نظایر دیگری‌ نیز دارد.

﴿وَٱتَّبِعۡ مَا یُوحَىٰٓ إِلَیۡکَ مِن رَّبِّکَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٗا٢.

«و آنچه‌ را که‌ از جانب‌ پروردگارت‌ به‌ تو وحی‌ می‌شود» از قرآن‌ و سنت‌ «پیروی‌ کن‌» یعنی: در تمام‌ امور خویش‌ از وحی‌ پیروی‌ کن‌ و از چیزی‌ جز وحی‌ ـ مانند مشورت‌های‌ کافران‌ و منافقان‌ ـ پیروی‌ نکن‌ «همانا خداوند از آنچه‌ می‌کنید، آگاه‌ است‌» و چیزی‌ از اعمال‌ آشکار و نهان‌ شما بر او پنهان‌ نمی‌ماند.

﴿وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ وَکِیلٗا٣.

«و بر خدا توکل‌ کن‌» یعنی: تمام‌ امور خویش‌ را به‌ او بسپار «و خدا به‌ عنوان ‌کارساز کافی‌ است‌» کافی‌ است‌ که‌ او حافظ و نگهبانت‌ باشد و یقینا او متوکلان‌ به‌ خود را حفظ می‌کند.

﴿مَّا جَعَلَ ٱللَّهُ لِرَجُلٖ مِّن قَلۡبَیۡنِ فِی جَوۡفِهِۦۚ وَمَا جَعَلَ أَزۡوَٰجَکُمُ ٱلَّٰٓـِٔی تُظَٰهِرُونَ مِنۡهُنَّ أُمَّهَٰتِکُمۡۚ وَمَا جَعَلَ أَدۡعِیَآءَکُمۡ أَبۡنَآءَکُمۡۚ ذَٰلِکُمۡ قَوۡلُکُم بِأَفۡوَٰهِکُمۡۖ وَٱللَّهُ یَقُولُ ٱلۡحَقَّ وَهُوَ یَهۡدِی ٱلسَّبِیلَ٤.

«خداوند برای‌ هیچ‌ مردی‌ دو قلب‌ در درونش‌ ننهاده‌ است‌» در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه ‌کریمه‌ نقل‌ شده‌ است‌ که‌ یکی‌ از منافقان‌ می‌گفت: من‌ دو قلب‌ دارم‌؛ قلبی‌ مرا به‌کاری‌ دستور می‌دهد و قلبی‌ دیگر به‌ کاری‌ دیگر. همچنان‌ اعراب‌ می‌پنداشتند که‌ اشخاص‌ دارای‌ هوش‌ و فراست‌ بالا، دو قلب‌ دارند، از این ‌روی‌ میانشان‌ معروف ‌بود که‌ جمیل‌بن‌معمرفهری‌ دو قلب‌ دارد زیرا او حافظه‌ نیرومندی‌ داشت‌ ومی‌گفت: من‌ دارای‌ دو قلب‌ هستم‌ که‌ با هر کدام‌ آن‌ها بهتر از عقل‌ محمد می‌اندیشم‌. پس‌ چون‌ روز بدر فرارسید و مشرکان‌ ـ که‌ او نیز از شرکت‌ کنندگان‌ در اردوی‌ آنان‌ بود ـ شکست‌ خوردند، او را دیدند که‌ یک‌ لنگه‌ کفش‌ در پا و لنگه‌ دیگر در دست‌ می‌گریزد. در این‌ حال‌ از او پرسیدند: چرا یک‌ لنگ‌ کفش‌ در دست‌ و یکی‌ در پا داری‌؟ گفت: می‌پنداشتم‌ که‌ هردو تا را در پا دارم‌!! پس‌ در آن‌ روز مشرکان‌ دانستند که‌ او دو قلب‌ ندارد.

آری‌! خدای‌  عزوجل ‌ در این‌ آیه‌ روشن‌ کرد که‌ انسان‌ فقط دارای‌ یک‌ قلب‌ است‌ و در آن‌ یک‌ قلب، یا می‌تواند اسلام‌ وجود داشته‌ باشد، یا کفر، یا نفاق‌ و این‌گونه‌ نیست‌ که‌ بتوان‌ همه‌ این‌ها را باهم‌ در یک‌ قلب‌ جای‌ داد.

«و آن‌ زنانتان‌ را که‌ مورد ظهار قرار می‌دهید، مادرانتان‌ نگردانیده‌ است‌» یعنی: چنان‌ که‌ یک‌ شخص‌ دارای‌ دو قلب‌ نیست، همین‌طور، زنانی‌ را که‌ مورد «ظهار» قرار می‌دهید، مادرانتان‌ نیستند «و» همین‌گونه‌ «پسر خواندگانتان‌ را» که‌ به‌ پسری ‌برگرفته‌اید و پسر، خوانده‌اید «پسران‌» حقیقی‌ «شما نگردانیده‌ است‌» ادعیاء: پسران‌ متبنی‌ یا فرزندخوانده‌ می‌باشند.

ظهار این‌ است‌ که‌ مرد به‌ زنش‌ بگوید: تو بر من‌ مانند پشت‌ مادرم‌ هستی‌. یعنی: چنان‌که‌ مادرم‌ بر من‌ حرام‌ است، تو نیز بر من‌ حرام‌ هستی‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ به‌کار بردن‌ چنین‌ تعبیری‌ در جاهلیت، صیغه‌ای‌ از صیغه‌های‌ طلاق‌ بود پس‌ خداوند عزوجل  روشن‌ کرد که‌ همسر انسان، مادر وی‌ نیست‌ و این‌ سخن، سخنی‌ زشت ‌و ناپسند و دروغ‌ و گناه‌ است‌ و بر گوینده‌ آن‌ کفاره‌ واجب‌ می‌شود[1].

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: این‌ بخش‌ از آیه‌ کریمه‌ درباره‌ زید بن‌ حارثه‌ رضی الله عنه  نازل‌ شد که‌ خدیجه‌ رضی الله عنها  او را ـ که‌ برده‌اش‌ بود ـ قبل‌ از اسلام‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بخشید. آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  او را سخت‌ دوست‌ داشتند و او نیز به ‌ایشان‌ علاقه‌ مفرطی‌ داشت، به‌طوری‌ که‌ وقتی‌ اعضای‌ خانواده‌اش‌ که‌ در شام‌ زندگی‌ می‌کردند از وجودش‌ در مکه‌ و قرار داشتنش‌ در بند بردگی‌ آگاه‌ شدند و نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند تا او را بازخرید کنند، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ آنان‌ فرمودند: بروید با خود او سخن‌ بگویید، اگر او شما را انتخاب‌ کرد، همین‌طور بی‌هیچ‌ بهایی ‌از آن‌ شما باشد. پدر و عمویش‌ از این‌ پیشنهاد سخت‌ شادمان‌ شده‌ و با خوشحالی ‌نزد زید رفتند و وقتی‌ از او تقاضا کردند تا با آنان‌ به‌ وطن‌ خویش‌ برود، زید رضی الله عنه  گفت: من‌ کسی‌ نیستم‌ که‌ رهاکننده‌ این‌ مرد باشم‌! به‌ این‌ ترتیب، او بردگی‌ زیر فرمان‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  را بر آزادی‌ و قرار داشتن‌ در آغوش‌ خانواده‌اش‌ ترجیح‌ داد. در این‌ هنگام‌ بود که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  او را آزاد کردند و فرزند خویشش‌ خواندند و فرمودند: «گواه‌ باشید که‌ زید فرزند من‌ است، او از من‌ میراث‌ می‌برد و من‌ از وی‌». پس، از آن‌ وقت‌ او زیدبن‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  خوانده‌ می‌شد. لذا این‌ آیه‌ نازل‌ شد و حکم‌ فرزندخواندگی‌ را که‌ در دوران‌ جاهلیت‌ احکام‌ و آثاری‌ برآن‌ مترتب‌ می‌شد، منسوخ‌ کرد.

«این‌» یعنی: آنچه‌ گذشت‌ از ذکر ظهار و فرزند خواندگی‌ «سخن‌ شما به ‌زبآن‌هایتان‌ است‌» یعنی: این‌ جز سخن ‌گفتن‌ به‌ زبآن‌هایتان، چیز دیگری‌ نیست‌ و هیچ ‌تأثیری‌ در بر گردان‌ واقعیت‌ ندارد پس‌ نه‌ زن‌ انسان‌ با ظهار مادر وی‌ می‌گردد و نه‌ فرزند دیگران‌ با ادعا فرزند حقیقی‌ انسان‌ می‌شود و قطعا بر این‌ها هیچ‌ چیز از احکام ‌مادری‌ و فرزندی‌ مترتب‌ نیست‌ «و خداوند حق‌ را می‌گوید» آنچه‌ که‌ او می‌گوید، ذاتا در ظاهر و باطن‌ خود حق‌ است‌ نه‌ باطل‌ پس‌ باید فرزندان‌ را به‌ همان‌ پدران ‌حقیقی‌ آن‌ها نسبت‌ دهید و به‌ این‌ حقی‌ که‌ پیروی‌ از آن‌ سزاوار است، گردن‌ بگذارید «و اوست‌ که‌ به‌ راه‌ هدایت‌ می‌کند» یعنی: حق‌ تعالی‌ به‌ راهی‌ که‌ رساننده ‌به‌سوی‌ حق‌ است، راهنمون‌ می‌گردد، آن‌ راه‌ این‌ است‌ که:

 ﴿ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ هُوَ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِۚ فَإِن لَّمۡ تَعۡلَمُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ فَإِخۡوَٰنُکُمۡ فِی ٱلدِّینِ وَمَوَٰلِیکُمۡۚ وَلَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٞ فِیمَآ أَخۡطَأۡتُم بِهِۦ وَلَٰکِن مَّا تَعَمَّدَتۡ قُلُوبُکُمۡۚ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمًا٥.

«آنان‌ را به‌ پدرانشان‌ نسبت‌ دهید» یعنی: پسرخواندگان‌ را به‌ پدران‌ صلبی‌ آنان‌ نسبت‌ دهید نه‌ به‌ غیر آنان‌. از ابن ‌عمر رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «ما تا قبل‌ از نزول‌ این‌ آیه، زیدبن‌ حارثه‌ را زیدبن‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  می‌خواندیم‌ و چون‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد، از آن‌ پس‌ او را به‌نام‌ پدرش‌ خواندیم‌». ابن‌ کثیر می‌گوید: این ‌دستور، ناسخ‌ مجوز پسر خواندن‌ فرزند دیگران‌ است‌ که‌ در ابتدای‌ اسلام‌ جایز بود ولی‌ خدای‌  عزوجل ‌ برگرداندن‌ نسبت‌ آنان‌ را به‌ پدران‌ حقیقی‌شان، به‌ قسط و عدل نزدیک‌تر خواند و فرمود: «این‌» نسبت‌ دادن‌ آن‌ها بسوی‌ پدران‌ حقیقی‌ آن‌ها «نزد خداوند عادلانه‌تر است‌» از این‌ سخنتان‌ که‌ فلان‌ فرزند فلان‌ است‌ در حالی‌ که‌ فرزند حقیقی‌ وی‌ نیست‌ «و اگر پدرانشان‌ را نمی‌شناسید، در آن‌ صورت‌ برادران‌ دینی‌ و آزاد کردگان‌ شمایند» بنابراین، به‌ آن‌ها بگویید: ای‌ برادرم‌! ای‌ آزاد کرده‌ام‌! ونگویید: ای‌ فرزند فلان‌! چرا که‌ پدران‌ حقیقی‌ آنان‌ را نمی‌شناسید. موالی: یعنی ‌بردگان‌ آزاد شده‌.

«و در آنچه‌ اشتباها مرتکب‌ آن‌ شده‌اید» یعنی: در آنچه‌ که‌ به‌ خطا و نه‌ از روی ‌عمد دراین‌باره‌ از شما سر زده‌ است‌ «بر شما گناهی‌ نیست‌» چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است: «خداوند متعال‌ برایم‌ از امتم‌ خطا و فراموشی‌ و آنچه‌ را که‌ به‌ اکراه‌ بدان‌ واداشته ‌شده‌اند، درگذشته ‌است‌». «ولی‌» گناه‌ در «آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ دلهایتان‌ قصد آن‌ را کرده ‌است‌» از نسبت‌ دادن‌ عمدی‌ پسران‌ به‌ غیرپدران‌ حقیقی‌شان‌ در حالی‌ که‌ به‌ این‌ حقیقت‌ که‌ او در واقع‌ پسر چه ‌کسی‌ است، علم‌ هم ‌داشته‌اید.

قتاده‌ می‌گوید: «اگر مردی‌ را به‌نام‌ غیر پدرش‌ بخوانی‌ در حالی‌ که‌ بر این‌ باور هستی‌ که‌ او واقعا پدر وی‌ است، بر تو باکی‌ نیست، هرچند او درواقع‌ پدر وی ‌نباشد اما اگر خلاف‌ این‌ باشد، گنه‌کار هستی‌». در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «من‌ادعی‌ الی‌ غیر ابیه‌ و هو یعلم‌ انه‌ غیر ابیه‌ فالجنة‌ علیه‌ حرام». «کسی‌ که‌ خود را به‌نام‌ غیرپدرش‌ می‌خواند در حالی‌ که‌ می‌داند او پدرش‌ نیست، بهشت‌ بر وی‌ حرام ‌است‌». نسفی‌ در تفسیر خویش‌ می‌گوید: «اگر کسی‌ دیگری‌ را فرزند خواند، ملاحظه‌ می‌شود: چنانچه‌ آن‌ فرزند خوانده‌ مجهول‌ النسب‌ و از شخصی‌ که‌ او را فرزند خویش‌ خوانده‌ است‌ از نظر سنی‌ کوچکتر بود، نسب‌ وی‌ از او ثابت‌ می‌شود و اگر آن‌ فرزند خوانده‌ برده‌ وی‌ بود، آزاد می‌شود اما اگر از وی‌ بزرگتر بود، نسبش‌ از او ثابت‌ نمی‌شود». ولی‌ نزد ابوحنیفه  رحمه الله  کسی‌ که‌ نسب‌ وی‌ شناخته‌ شده ‌است، با فرزندخواندگی‌ برای‌ شخصی‌ که‌ او را فرزند خویش‌ خوانده‌ است، نسبش ‌اثبات‌ نمی‌شود اما اگر برده‌ وی‌ بود، آزاد می‌شود. «و خداوند همواره‌ آمرزنده ‌مهربان‌ است‌» در حق‌ کسی‌ که‌ خطا می‌کند چنان‌که‌ او توبه‌ مرتکب‌ عمدی‌ گناه‌ را می‌پذیرد.

و به‌ مناسبت‌ بیان‌ این‌ حکم، خدای‌  عزوجل ‌ در همین‌ سیاق‌ احکام‌ دیگری‌ را نیز بیان‌ می‌دارد:

﴿ٱلنَّبِیُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡۗ وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِی کِتَٰبِ ٱللَّهِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُهَٰجِرِینَ إِلَّآ أَن تَفۡعَلُوٓاْ إِلَىٰٓ أَوۡلِیَآئِکُم مَّعۡرُوفٗاۚ کَانَ ذَٰلِکَ فِی ٱلۡکِتَٰبِ مَسۡطُورٗا٦.

«پیامبر به‌ مؤمنان‌ از خودشان‌ سزاوارتر است‌» یعنی: آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ مؤمنان ‌از خودشان‌ در تمام‌ امور دین‌ و دنیا سزاوارترند، چه‌ رسد به‌ این‌ که‌ از غیرشان‌ به‌خودشان‌ سزاوارتر نباشند پس‌ بر مؤمنان‌ واجب‌ است‌ تا از پیامبر خویش‌ بیشتر وبهتر از خواسته‌ خودشان، اطاعت‌ کنند و طاعت‌ وی‌ را بر تمایلات‌ نفسانی‌ وخواسته‌های‌ شخصی‌ خود مقدم‌ بدارند. به‌قولی: مراد از (أنفسهم) در آیه‌ کریمه، «بعضهم‌» می‌باشد، که‌ در این‌ صورت‌ معنی‌ این‌ است: پیامبر به‌ مؤمنان‌ ازخودشان‌ بر یک‌ دیگرشان‌ سزاوارتر است‌. به‌قولی‌ دیگر: این‌ آیه‌ مخصوص‌ به‌ حکم‌ قضاوت‌ و داوری‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌باشد لذا معنی‌ این‌ است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در آنچه ‌که‌ میان‌ مؤمنان‌ حکم‌ می‌کند، از خودشان‌ به‌ ایشان‌ سزاوارتر است‌. یا معنی‌ این ‌است: پیامبر به‌ آنان‌ سزاوارتر است‌ در این‌ که‌ پیشاپیش وی‌ جهاد کنند و جان‌ خویش‌ را در مقدم‌ وی‌ قربانی‌ نمایند. و همه‌ این‌ معانی‌ صحیح‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و دیگران‌ از ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ما من‌ مؤمن‌ إلا وأنا أولی ‌الناس‌ به‌ فی‌ الدنیا والآخرة‌. اقرأوا إن‌ شئتم: ﴿ٱلنَّبِیُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ [الأحزاب: 6] فأیما مؤمن‌ ترک‌ مالا فلترثه‌ عصبته‌ من‌کانوا، فان‌ ترک‌ دینا أو ضیاعاً فلیأتنی، فأنا مولاه». «هیچ‌ مؤمنی‌ نیست‌ مگر این‌ که‌ من ‌در دنیا و آخرت‌ سزاوارترین‌ مردم‌ به‌ او هستم، اگر خواستید این‌ آیه‌ را بخوانید: (پیامبر به‌ مؤمنان‌ از خودشان‌ سزاوارتر است‌). لذا هر مؤمنی‌ که‌ مالی‌ را به‌جا گذاشته‌است، میراث‌ وی‌ از آن‌ نزدیکان‌ (عصبه‌) وی‌ است‌ ـ هرکه هستند ـ اما چنانچه‌ وامی، یا افراد تحت‌ تکفل‌ نیازمندی‌ از خود به‌جا گذاشت، باید آن ‌طلبکار یا نیازمند نزد من‌ بیاید زیرا من‌ مولای‌ آن‌ مؤمن‌ هستم‌» یعنی: من‌ آن‌ نیاز وی‌ را برآورده‌ می‌کنم‌.

آیه‌ کریمه‌ در مقام‌ تسلیت‌ و دلجویی‌ زید بن ‌حارثه‌ رضی الله عنه  نازل‌ شد تا این‌ حقیقت‌ را به‌ وی‌ گوشزد نماید که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از پدری‌ خاصه‌ وی‌ به‌ پدری‌ معنوی‌ تمام‌ مسلمانان‌ ـ نه‌ پدری‌ نسبی‌ آنان‌ ـ ارتقا و انتقال‌ کرده‌اند زیرا در آیه‌ دیگری‌ آمده‌ است: ﴿مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِکُمۡ [الأحزاب: 40]. «محمد پدر هیچ‌ یک‌ از مردان‌ شما نیست‌».

«و همسرانش‌ مادران‌ ایشانند» یعنی: همسران‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در حکم‌ حرمت ‌ازدواج‌ با ایشان، مادران‌ مؤمنان‌ هستند لذا در استحقاق‌ تعظیم‌ و احترام، جایگاه‌ ومنزلت‌ مادرانشان‌ را دارند پس‌ همچنان‌که‌ برای‌ احدی‌ جایز نیست‌ تا با مادر خویش ‌ازدواج‌ کند، این‌ هم‌ برای‌ وی‌ جایز نیست‌ تا بعد از درگذشت‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  با یکی‌ از امهات‌المؤمنین‌ ازدواج‌ نماید، چه‌ آنان‌ مادران‌ همه‌ مردان‌ و زنان‌ مؤمن‌ هستند. اما در غیر امر ازدواج‌ و احترام‌ مادری، ایشان‌ نسبت‌ به‌ مؤمنان‌ بیگآن‌هاند، به‌ این‌ معنی‌ که‌ به‌ دختران‌ ایشان، «خواهران‌ مؤمنان‌» گفته‌ نمی‌شود همچنین ‌همسران‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برای‌ مؤمنان‌ محرم‌ نیستند و نگاه ‌کردن‌ به‌سویشان‌ جایز نیست‌ و در غیر این‌ها از احکام‌ نیز، حکم‌ ایشان‌ حکم‌ مادران‌ حقیقی‌ نیست‌. ابن‌ کثیر می‌گوید: «در عین‌ حالی‌ که‌ همسران‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مادران‌ مؤمنان‌ هستند ولی‌ خلوت ‌کردن‌ مردان‌ نامحرم‌ با آنان‌ جایز نیست‌». شایان‌ ذکر است‌ که‌ تحریم‌ ازدواج‌ با آنان، اجماعا به‌ دختران‌ و خواهرانشان‌ تسری‌ نمی‌یابد.

«و اولوالارحام‌ در کتاب‌ خدا» یعنی: در حکم‌ و فیصله‌ الهی، یا در سهم‌ میراث‌ «برخی‌ از آنان‌ به‌ برخی ‌دیگر از مؤمنان‌» یعنی: نسبت‌ به‌ مؤمنان‌ «و مهاجران‌» خارج‌ از حوزه‌ قرابت‌ آن‌ها که‌ نسبت‌ به‌ آنان‌ بیگانه‌ به‌شمار می‌روند، هرچند که‌ در میانشان‌ پیمان‌ یا دوستی‌ و برادرخواندگی‌ای‌ هم‌ باشد «سزاوارترند» مراد از اولی‌الارحام، نزدیکان‌ و خویشاوندان‌ شخص‌ هستند که‌ پس‌ از مرگ‌ وی‌ باقی‌ می‌مانند، چه‌ در ارث‌ از اصحاب‌ فرایض‌ ـ یعنی‌ صاحب ‌سهم‌ ـ باشند، چه‌ از عصبه، چه‌ از خویشاوندان‌ نزدیکی‌ که‌ از جهت‌ زنان‌ با متوفی‌ نزدیکی‌ای‌ دارند ـ که‌ اصطلاحا «ذوی‌الارحام‌» نامیده‌ می‌شوند. آری‌! مجموعه‌ اینها، نسبت‌ به‌ مؤمنان‌ دیگری‌ که‌ با متوفی‌ نزدیکی‌ نسبی‌ و پیوند خویشاوندی‌ ندارند، در امر استحقاق‌ میراث‌ در اولویت‌ قراردارند. تفسیر نظیر این ‌آیه‌ شریفه‌ در آخر سوره‌ «انفال‌» نیز گذشت‌. البته‌ این‌ آیه‌ ناسخ‌ حکمی‌ است‌ که ‌در صدر اسلام‌ در مورد میراث ‌بردن‌ از طریق‌ هجرت‌ و موالات‌ (پیمان‌ دوستی‌ یا برادرخواندگی‌) نافذ بود.

آری‌! نزدیکان‌ نسبی‌ و سببی‌ شخص‌ به‌ ارث‌ بردن‌ از وی‌ سزاوارترند «مگر آن‌که‌ بخواهید در حق‌ دوستانتان‌» که‌ با شما پیوند نسبی‌ یا خویشاوندی‌ای‌ ندارند «احسانی‌ بکنید» از دادن‌ صدقه، یا وصیت‌ کردن‌ بخشی‌ از مال‌ خود به‌ ایشان‌ پس ‌در صورتی‌ که‌ وصیت‌ از یک‌ سوم‌ کل‌ ثروت‌ شخص‌ بیشتر نشود، آن‌ وصیت ‌جایز است‌ زیرا آن‌گاه‌ که‌ خداوند عزوجل  میراث‌ بردن‌ از یک‌دیگر به‌ وسیله‌ پیمان ‌دوستی‌ و هجرت‌ را منسوخ‌ کرد، وصیت‌ در حق‌ یک‌دیگر را در دوران‌ حیات ‌مباح‌ گردانید پس‌ اگر کسی‌ از یک‌سوم‌ مال‌ خویش‌ برای‌ دوست‌ خویش‌ وصیت‌ کند، این‌ کار جایز است‌.

«این‌» یعنی: منسوخ‌ کردن‌ ارث‌ بردن‌ از طریق‌ هجرت، هم‌پیمانی‌ و عقد توارث‌ و مقابلتا بازگردانیدن‌ میراث‌ به‌ نزدیکان‌ نسبی‌ و سببی‌ «در کتاب‌» یعنی: در لوح‌ محفوظ، یا در قرآن‌ «نوشته‌ شده‌ است‌» پس‌ بنابراین، عمل‌ به‌ آن‌ بر شما واجب‌ است، هرچند که‌ خداوند متعال‌ در زمانی‌ دیگر به‌جهت‌ حکمت‌ بالغه‌ و مصلحت‌ موقتی، خلاف‌ این‌ حکم‌ را مشروع‌ کرده‌ باشد.

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِنَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ مِیثَٰقَهُمۡ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٖ وَإِبۡرَٰهِیمَ وَمُوسَىٰ وَعِیسَى ٱبۡنِ مَرۡیَمَۖ وَأَخَذۡنَا مِنۡهُم مِّیثَٰقًا غَلِیظٗا٧.

بعد از بیان‌ جایگاه‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در میان‌ مؤمنان، اینک‌ خداوند عزوجل  مأموریت ‌بزرگ‌ و منزلت‌ بلند ایشان‌ در حوزه‌ تبلیغ‌ شریعت‌ و رسالت‌ را بیان‌ می‌دارد: «و بیاد آور وقتی‌ را که‌ از پیامبران‌ میثاق‌شان‌ را گرفتیم‌» بر این‌ که‌ ما را عبادت‌ کنند، به‌سوی‌ عبادت‌ ما دعوت‌ نمایند، برخی‌ از آن‌ها برخی‌ دیگر را تصدیق‌ نمایند و خیرخواه‌ امت‌های‌ خویش‌ باشند «و نیز» پیمان‌ گرفتیم‌ «از تو و از نوح‌ و ابراهیم‌ و موسی‌ و عیسی‌ پسر مریم‌» حق‌ تعالی‌ این‌ پنج‌ تن‌ را مخصوصا یادآوری‌ کرد زیرا ایشان‌ پیامبران‌ اولی‌العزم‌ وی‌ هستند. و در مقدم‌ ساختن‌ ذکر پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم  با وجود مؤخر بودن‌ زمانشان، تشریف‌ و بزرگداشتی‌ عظیم‌ برای‌ ایشان‌ است‌ که‌ مخفی‌ نتوان ‌بود. «و از آنان‌ میثاقی‌ غلیظ گرفتیم‌» یعنی: از همه‌ آنان‌ عهدی‌ محکم‌ و پیمانی ‌استوار گرفتیم‌ بر این‌ که‌ به‌ آن‌ امانتی که‌ بر دوش‌ گرفته‌اند وفا کنند و مأموریتی‌ را که‌ خدای‌  عزوجل ‌ ایشان‌ را بدان‌ برگماشته‌ است، به ‌سر رسانند.

﴿لِّیَسۡ‍َٔلَ ٱلصَّٰدِقِینَ عَن صِدۡقِهِمۡۚ وَأَعَدَّ لِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابًا أَلِیمٗا٨.

آری‌! خداوند عزوجل  از پیامبران‌ میثاقی‌ محکم‌ گرفت: «تا راستگویان‌ را از راستی‌ آنان‌ بپرسد» یعنی: از پیامبران  علیهم السلام  در مورد وفایشان‌ به‌ این‌ میثاق‌ و از آن‌ جمله‌ درباره‌ تبلیغ‌ رسالت‌ به‌ امت‌ هایشان‌ سؤال‌ نماید. پس‌ هر گاه‌ پیامبران  علیهم السلام  از این‌ امر مورد پرسش‌ قرار می‌گیرند، دیگران‌ چگونه‌ مورد پرسش‌ قرار نخواهند گرفت‌؟ «و برای‌ کافران‌ عذابی‌ دردناک‌ آماده‌ کرده ‌است‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ کافران‌ امت‌ها را نیز از پاسخ‌ سرد و منفی‌ای‌ که‌ به‌ پیامبرانشان‌ داده‌اند، مورد بازپرسی‌ قرار می‌دهدو برای‌ آنان‌ عذابی‌ دردناک‌ آماده‌ کرده‌ است‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ جَآءَتۡکُمۡ جُنُودٞ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ رِیحٗا وَجُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَاۚ وَکَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرًا٩.

«ای‌ مؤمنان‌! نعمت‌ خدا را بر خود به‌ یاد آرید آن‌گاه‌ که‌ لشکرهایی‌ به‌سوی‌ شما آمدند» مراد لشکرهای‌ قبایل‌ و طوایفی‌اند که‌ علیه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  هم‌ پیمان‌ شده‌ ودر ماه‌ شوال‌ سال‌ پنجم‌ هجری‌ به‌ جنگ‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند و مدینه‌ را در محاصره‌ خویش‌ گرفتند، که‌ این‌ غزوه‌ به‌ نام‌ «غزوه‌ خندق‌» یا «غزوه‌ احزاب‌» نامیده‌ شده ‌است‌. این‌ لشکرها مرکب‌ بودند از لشکر قریش‌ به‌ رهبری‌ ابوسفیان‌بن‌حرب، لشکر غطفان‌ به‌ رهبری‌ عیینه‌بن‌حصن‌ فزاری، لشکر بنی‌اسد به‌ رهبری‌ طلیحه، لشکر بنوعامر به‌ زعامت‌ عامربن‌ طفیل، لشکر بنی‌سلم‌ به‌ فرماندهی‌ ابوالاعورسلمی، لشکر بنی‌قریظه‌ از یهود به‌ ریاست‌ کعب‌بن‌اسد و لشکر نضیر از یهود به‌ریاست‌ حیی‌بن‌اخطب‌. که‌ مجموع‌ این‌ احزاب‌ به‌ حدود ده‌ یا دوازده‌ هزار نفر بالغ‌ می‌شدند. «پس‌ بر سر آنان‌ تندبادی‌ را فرستادیم‌» تا بدانجا که‌ دیگ‌هایشان‌ را برکند و فروانداخت‌ و خیمه‌هایشان‌ را واژگون‌ کرد «و» نیز فرستادیم‌ «لشکرهایی‌ که‌ آن‌ها را نمی‌دیدید» یعنی: لشکرهای‌ فرشتگان‌ را. آری‌! خدای‌  عزوجل ‌ فرشتگان‌ را بر سر آنان‌ فرستاد پس‌ میخهای‌ خیمه‌هایشان‌ را کشیده‌ و طنابهای‌ خیمه‌ها را بریدند، آتش هایشان‌ را خاموش‌ ساختند، دیگهایشان‌ را واژگون‌ کردند و اسب‌هایشان‌ به‌ همدیگر جولان‌ کرده‌ و در هم‌ شوریدند. از سوی‌ دیگر تندباد همه‌چیز را بر سر آنان‌ فرو پاشاند و در عین‌ حال‌ خدای‌  عزوجل ‌ بر آنان‌ رعب‌ و وحشت‌ را مستولی‌ کرد. نتیجه‌ این‌ هنگامه‌ آن‌ بود که‌ مشرکان‌ پا به‌ فرار گذاشته‌ و از اطراف‌ مدینه‌ متواری‌ شدند.

«و خداوند به‌ آنچه‌ می‌کردید» از حفر خندق‌ و پایداری‌ بر یاری‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  «بینا بود». و بنا به‌ قرائت‌ (یعملون‌) معنی‌ این‌ است: خداوند عزوجل  به‌ آنچه‌ مشرکان ‌می‌کردند ـ از هجوم‌ بر مدینه‌ و همداستان ‌شدن‌ علیه‌ مسلمین‌ ـ بینا بود.

آن‌گاه‌ خدای‌  عزوجل ‌ در بیان‌ تفصیلی‌ این‌ رویداد می‌فرماید:

﴿إِذۡ جَآءُوکُم مِّن فَوۡقِکُمۡ وَمِنۡ أَسۡفَلَ مِنکُمۡ وَإِذۡ زَاغَتِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَبَلَغَتِ ٱلۡقُلُوبُ ٱلۡحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِٱللَّهِ ٱلظُّنُونَا۠١٠.

«هنگامی‌ که‌ از فرازتان‌» یعنی: از بلندای‌ وادی‌ای‌ که‌ در سمت‌ شرقی‌ مدینه ‌منوره‌ قرار دارد «به‌سراغ‌ شما آمدند» و کسانی‌ که‌ از این‌ سمت‌ آمدند، قبیله ‌بنی‌غطفان‌ بودند «و» هنگامی‌ که‌ به‌ سراغ‌ شما آمدند «از فرودتان‌» یعنی: از ناحیه‌ فرودین‌ وادی‌ از سمت‌ مغرب‌. کسانی‌ که‌ از این‌ سمت‌ آمدند، قبیله‌ قریش ‌بودند. یا کسانی‌ که‌ از فراز آمدند، لشکرهای‌ قریش، غطفان‌ و احزاب‌ دیگر وکسانی‌ که‌ از فرود آمدند، یهودیان‌ بنی‌قریظه‌ بودند «و آن‌گاه‌ که‌ چشمها برگشت‌» وخیره‌ شد؛ از روی‌ دهشت‌ و از فرط هول‌ و هراس‌ و حیرت‌ «و دلها به‌ گلوگاه‌ها رسید» یعنی: دلها از فرط خوف‌ و هراس‌ و بی‌قراری، از جای‌ خویش‌ بالا آمده‌ به‌گلوگاهها رسید. این‌ از باب‌ مثل‌ و مبالغه‌ بوده‌ و خوف‌ و هراس‌ و بی‌قراری ‌زایدالوصف‌ اکثر مسلمانان‌ را نشان‌ می‌دهد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوسعید رضی الله عنه  آمده‌است‌ که‌ فرمود: در روز خندق‌ به‌ رسول‌ الله صلی الله علیه و آله و سلم  گفتیم: یا رسول ‌الله صلی الله علیه و آله و سلم ! آیا چیزی‌ هست‌ که‌ بخوانیم‌ تا آرام‌ گیریم‌زیرا دل‌هایمان‌ (از اضطراب‌ و وحشت) به‌ گلوگاه‌ها رسیده ‌است‌؟ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «آری‌! بگویید: «اللهم‌ استر عوراتنا و آمن‌ روعاتنا». «خدایا! عیوب‌ ما را بپوشان‌ و بی ‌قراری‌های‌ ما را آرامش‌ بخش‌». «و به‌ خداوند گمآن‌هایی‌ می‌بردید» برخی‌ از شما گمان‌ پیروزی‌ را می‌بردید و به‌ امید کامیابی‌ و ظفر بودید وبرخی‌ هم‌ خلاف‌ این‌ را گمان‌ می‌بردید ـ که‌ آنان، منافقان‌ و سست ‌دلان‌ بودند.

بیهقی‌ از حذیفه‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ می‌کند که‌ فرمود: در شب‌ احزاب‌ ما را می‌دیدی‌ که‌ صف‌ کشیده‌ نشسته‌ بودیم، ابوسفیان‌ و لشکریان‌ همراه‌ وی‌ بر فراز ما و قریظه‌ در زیر پای‌ ما قرار داشتند و از آن‌ بیم‌ داشتیم‌ که‌ بر اطفال‌ و زنان‌ ما یورش‌ آورند، هرگز شبی‌ به‌ تاریکی‌ آن‌ شب‌ و تند بادتر از آن‌ بر ما نیامده ‌است‌. منافقان‌ در آن‌ وضع‌ آشفته‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  اجازه‌ می‌خواستند که‌ از صف‌ معرکه ‌بیرون‌ روند و می‌گفتند: خانه‌های‌ ما بی‌حفاظ است‌ در حالی‌ که‌ بی‌حفاظ نبود پس‌ هیچ‌کس‌ از منافقان‌ اذن‌ نمی‌خواست‌ مگر این‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ وی‌ اجازه‌ می‌دادند و آن‌ها پنهانی‌ از میان‌ تاریکی‌ به‌در می‌رفتند. در این‌ اثنا دیدیم‌ که‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ ما روی‌ آوردند، ایشان‌ تک‌تک‌ ما را ورانداز کردند تا این‌ که‌ به ‌من‌ رسیدند و به‌ من‌ گفتند: برو و خبر قوم‌ را برایم‌ بیاور! پس‌ حرکت‌ کردم‌ وبه‌ خدا سوگند که‌ صدای‌ به‌هم‌ خوردن‌ سنگها را در اردوگاه‌ احزاب‌ می‌شنیدم، طوفانی‌ سخت‌ و تندبادی‌ عجب‌ هولناک‌ برخاسته‌ بود و سنگها را برآنان‌ می‌زد ودر این‌ حال‌ می‌گفتند: الرحیل‌! الرحیل‌! های‌ کوچ‌ کنید! هان‌ کوچ‌ کنید! این‌تندباد فقط محدود به‌ اردوگاهشان‌ بود و یک‌ وجب‌ از آنان‌ تجاوز نمی‌کرد. پس ‌آمدم‌ و خبر آن‌ها را به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آوردم‌. در این‌ هنگام‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌شد: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ جَآءَتۡکُمۡ جُنُودٞ [الأحزاب: 9].

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «به‌ وسیله‌ باد صبا نصرت‌ داده‌ شدم‌ و عاد با باد دبور هلاک‌ ساخته‌ شد».

﴿هُنَالِکَ ٱبۡتُلِیَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَزُلۡزِلُواْ زِلۡزَالٗا شَدِیدٗا١١.

«آنجا بود که‌ مؤمنان‌ آزموده‌ شدند» با ترس‌ و هراس‌ و جنگ‌ و گرسنگی‌ و محاصره‌ و یورش‌ تا مؤمن‌ در صحنه‌ عمل‌ و آزمون‌ از منافق‌ متمایز گردد «و به‌سختی‌ متزلزل‌ شدند» یعنی: مؤمنان‌ به‌سختی‌ مضطرب‌ شده‌ و سخت‌ تکان ‌خوردند؛ بعضی‌ از آنان‌ در اندرون‌ خویش‌ مضطرب‌ بودند و بعضی‌ هم‌ در دین‌ خویش‌ به‌ تزلزل‌ درافتاده‌ بودند.

﴿وَإِذۡ یَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ مَّا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ إِلَّا غُرُورٗا١٢.

«و هنگامی‌ که‌ منافقان‌» خالص‌ «و بیماردلان‌ می‌گفتند» بیماردلان، اهل‌ شک‌ و اضطراب‌ بودند که‌ تحت‌ تأثیر تبلیغات‌ و جوسازیهای‌ مسموم‌کننده‌ منافقان‌ قرار گرفته‌ بودند اما نفاق‌ همه‌ دلهایشان‌ را نپوشانیده‌ بود، آری‌ این‌ دو گروه‌ می‌گفتند: «خدا و رسولش‌ جز غرور» یعنی: جز وعده‌ بی‌اساس‌ پیروزی‌ و کامیابی‌ که‌ حقیقتی ‌ندارد، یا جز فریب‌ «به‌ ما وعده‌ نداده‌اند».

ابن‌ابی‌حاتم‌ و بیهقی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌اند: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در جنگ‌ احزاب، خندق‌ پیرامون‌ مدینه‌ را خط انداختند پس‌ مسلمانان‌ مشغول‌ حفر آن‌ بودند که‌ خدای‌  عزوجل ‌ از درون‌ خندق‌ صخره‌ای‌ سفید و مدور را بیرون ‌آورد، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  کلنگ‌ را گرفته‌ و بر آن‌ ضربه‌ای‌ زدند، بر اثر آن‌ ضربه، قطعه‌ای‌ از آن‌ پرید و برقی‌ از آن‌ درخشید که‌ میان‌ هردو سوی‌ مدینه‌ را روشن‌ کرد آن‌گاه‌ تکبیر گفتند و مسلمین‌ نیز ندای‌ تکبیر سر دادند. سپس‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بار دوم‌ بر آن‌ سنگ‌ ضربه‌ای‌ زدند و قطعه‌ای ‌دیگر از آن‌ پرید پس‌ برقی‌ از آن ‌درخشید که‌ میان‌ هردو سوی‌ مدینه‌ را روشن‌ کرد. این‌بار نیز رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  تکبیر گفتند و مسلمین‌ نیز بانگ‌ تکبیر سر دادند. آن‌گاه‌ بار سوم‌ بر آن‌ ضربه‌ زدند، این‌بار آن‌ را شکستند و برقی‌ از آن‌ درخشید که‌ میان‌ هردو سوی‌ مدینه‌ را روشن‌کرد. سپس‌ اصحاب  رضی الله عنهم از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در مورد این‌ کارشان‌ سؤال‌ کردند، ایشان‌ در پاسخ‌ فرمودند: «ضربه‌ اول‌ را که‌ زدم، قصرهای‌ حیره‌ و مداین‌ کسری ‌برایم‌ روشن‌ شد و جبرئیل‌ به‌ من‌ خبر داد که‌ امت‌ من‌ بر آنان‌ پیروز می‌شوند. آن‌گاه ‌ضربه‌ دوم‌ را زدم‌ و در این‌ هنگام‌ قصرهای‌ سرخ‌ از سرزمین‌ روم‌ بر من‌ روشن‌ شد و جبرئیل‌ به‌ من‌ خبر داد که‌ امتم‌ بر آنان‌ پیروز می‌شوند. سپس‌ ضربه‌ سوم‌ را زدم، که‌ بر اثر آن‌ قصرهای‌ صنعاء برایم‌ روشن‌ شد و جبرئیل‌ به‌ من‌ خبر داد که‌ امتم ‌بر آنان‌ پیروز می‌شوند». نقل‌ است‌ که‌ وقتی‌ از آن‌ سنگ‌ این‌ برقها می‌درخشید، سلمان‌ رضی الله عنه  به‌ چشم‌ خود آن‌ قصرها را در روشنایی‌ آن‌ها دید. البته‌ این‌ معجزه‌ای ‌برای‌ رسول‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ که‌ از قبل، فتح‌ این‌ سرزمین‌ها را به‌ امت‌ خویش‌ مژده‌ دادند و آن‌گاه‌ فرمودند: «حبشه‌ را فرو گذارید و تا آن‌گاه‌ که‌ با شما کاری‌ ندارند، متعرض‌ آنان‌ نشوید و قوم‌ ترک‌ را ترک‌ کنید تا آن‌گاه‌ که‌ شما را ترک‌ می‌کنند». چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ اخبار را دادند، بعضی‌ از منافقان‌ گفتند: محمد به‌ ما ملک‌ کسری‌ و قیصر را وعده‌ می‌دهد در حالی‌ که‌ یکی‌ از ما می‌ترسد که‌ به‌ قضای ‌حاجت‌ خویش‌ بیرون‌ رود!! همان‌ بود که‌ نازل‌ شد: ﴿وَإِذۡ یَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ [الأحزاب: 12].

﴿وَإِذۡ قَالَت طَّآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ یَٰٓأَهۡلَ یَثۡرِبَ لَا مُقَامَ لَکُمۡ فَٱرۡجِعُواْۚ وَیَسۡتَ‍ٔۡذِنُ فَرِیقٞ مِّنۡهُمُ ٱلنَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوۡرَةٞ وَمَا هِیَ بِعَوۡرَةٍۖ إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَارٗا١٣.

«و آن‌گاه‌ که‌ طایفه‌ای‌ از آنان‌» یعنی: از منافقان‌ «گفتند» طایفه: بر یک‌ تن‌ و بیشتر از آن‌ اطلاق‌ می‌شود. آری‌! گفتند: «ای‌ اهل‌ یثرب‌! دیگر شما را جای‌ درنگ ‌نیست‌» در اینجا در میان‌ سپاه‌ «پس‌ برگردید» به‌سوی‌ منازل‌ خود در مدینه‌ «وگروهی‌ از آنان‌» یعنی: گروه‌ دیگری‌ از سست‌ ایمانان‌ «از پیامبر اجازه ‌می‌خواستند» آنان‌ بنا به‌ روایتی، طایفه‌ بنی‌حارثه‌ بودند «می‌گویند: خانه‌هایمان‌ بی‌حفاظ است‌» یعنی: خانه‌هایمان‌ محکم‌ و مصون‌ نیست، می‌ترسیم‌ که‌ دشمن‌ به ‌آن‌ها وارد شود و به‌ خانه‌ و خانواده‌مان‌ آسیب‌ برساند پس، از گزند دشمن‌ بر آن‌ها ایمن‌ نیستیم‌ «حال‌ آن‌که‌ آن‌ها بی‌حفاظ نبود» نه‌ در آن‌ها رخنه‌ای‌ وجود داشت‌ و نه‌ هیچ‌ خللی‌. بدین‌سان، خدای‌ سبحان‌ آن‌ها را در این‌ سخن‌شان‌ که‌ بهآن‌های‌ بیش ‌نبود، دروغگو کرد. «جز گریز قصدی‌ ندارند» پس‌ فقط می‌خواهند با پیش‌ کشیدن ‌این‌ بهانه، از جهاد بگریزند.

﴿وَلَوۡ دُخِلَتۡ عَلَیۡهِم مِّنۡ أَقۡطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُواْ ٱلۡفِتۡنَةَ لَأٓتَوۡهَا وَمَا تَلَبَّثُواْ بِهَآ إِلَّا یَسِیرٗا١٤.

«و اگر برآنان‌ از اطراف‌ آن‌ درآورده‌ شوند» یعنی: اگر لشکریان‌ شرک‌ از اطراف ‌مدینه‌ به‌ خانه‌های‌ آن‌ منافقان‌ درآورده‌ شوند، یا از اطراف‌ و جوانب‌ مدینه‌ به‌ آن‌ وارد شوند؛ «سپس‌ از آنان‌ طلب‌ فتنه‌ کنند» یعنی: از آن‌ منافقان‌ بخواهند که‌ به‌مؤمنان‌ خیانت‌ کنند و مرتد گردند و راه‌ را برای‌ دشمن‌ باز نمایند. به‌قولی: مراد از این‌ فتنه، جنگیدن‌ برای‌ عصبیت‌ است‌ «به ‌یقین‌ آن‌ را انجام‌ می‌دهند» یعنی: قطعا این‌ خواسته‌ مشرکان‌ را برآورده‌ می‌سازند و مرتکب‌ این‌ خیانت‌ می‌شوند «و در این‌» یعنی: در اجابت‌ گفتن‌ خواسته‌ مشرکان‌ «درنگ‌ نمی‌کردند جز اندکی‌» بلکه ‌شتابان‌ مشرکان‌ را اجابت‌ می‌گفتند و به‌ این‌ بهانه‌ که‌ خانه‌هایمان‌ بی‌حفاظ است، در اجابت‌ گفتن‌شان‌ تعلل‌ نمی‌کردند. پس‌ وقتی‌ ضعف‌ ایمان‌ در دل‌هایشان‌ به‌ این‌ پایه‌ رسیده ‌است، دیگر جای‌ تعجب‌ ندارد اگر از معرکه‌ خود را کنار کشیده‌ و پنهانی‌ از صف‌ سپاه‌ بیرون‌ روند.

﴿وَلَقَدۡ کَانُواْ عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ مِن قَبۡلُ لَا یُوَلُّونَ ٱلۡأَدۡبَٰرَۚ وَکَانَ عَهۡدُ ٱللَّهِ مَسۡ‍ُٔولٗا١٥.

«و به ‌راستی‌ همینان‌ بودند که‌ پیش‌ از این‌ با خدا پیمان‌ بسته‌ بودند که‌ پشت ‌نکنند» آن‌گاه‌ که‌ از غزوه‌ بدر غیبت‌ کردند و بعدا کرامت‌ و پیروزی‌ای‌ را که‌ خداوند متعال‌ به‌ اهل‌ بدر عنایت‌ کرد دیدند، گفتند: اگر خداوند عزوجل  ما را این‌بار در جنگی‌ دیگر حاضر کرد، بی‌دریغ‌ و همه‌ تن‌ می‌جنگیم‌. به‌ قولی: آنان‌ دو طایفه ‌بنی‌ حارثه‌ و بنی‌ سلمه‌ بودند «و پیمان‌ خداوند درخواست ‌شدنی‌ است‌» یعنی: صاحب ‌آن‌ پیمان‌ در وفا کردن‌ به‌ آن‌ بازخواست‌ شده‌ و مورد مطالبه‌ قرار می‌گیرد و بر ترک‌ وفا به‌ آن‌ مجازات‌ می‌گردد.

خداوند عزوجل  در این‌ آیه، آن‌ عهدی‌ را به‌ یادشان‌ می‌آورد که‌ با رسول‌ وی‌ ـ آن‌گاه‌ که‌ به‌سویشان‌ هجرت‌ کرد ـ بسته‌ بودند، مبنی‌ بر این‌ که‌ او را یاری‌ دهند و از وی‌ حمایت‌ کنند.

﴿قُل لَّن یَنفَعَکُمُ ٱلۡفِرَارُ إِن فَرَرۡتُم مِّنَ ٱلۡمَوۡتِ أَوِ ٱلۡقَتۡلِ وَإِذٗا لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلٗا١٦.

«بگو: اگر از مرگ‌ یا کشته‌شدن‌ بگریزید، هرگز برایتان‌ سودی‌ نمی‌بخشد و آن‌گاه‌ جز اندکی‌ بهره‌مند نمی‌شوید» نسفی‌ می‌گوید: «یعنی‌ چنانچه‌ اجل‌هایتان‌ فرارسیده ‌باشد، فرار به‌ حال‌ شما سودی‌ نبخشیده‌ و عمرهایتان‌ را طولانی‌ نمی‌گرداند و اگر هم‌ اجل‌هایتان‌ به‌سر نرسیده‌ باشد و فرار کنید، یقینا در دنیا جز به‌ اندک ‌برخورداری‌ای‌ یا به‌ مدت‌ زمان‌ اندکی‌ برخوردار نمی‌شوید و هرآنچه‌ هم‌ که ‌آمدنی‌ باشد، نزدیک‌ است‌».

﴿قُلۡ مَن ذَا ٱلَّذِی یَعۡصِمُکُم مِّنَ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَ بِکُمۡ سُوٓءًا أَوۡ أَرَادَ بِکُمۡ رَحۡمَةٗۚ وَلَا یَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَلِیّٗا وَلَا نَصِیرٗا١٧.

«بگو چه ‌کسی‌ شما را در برابر خداوند نگاه‌ می‌دارد» و شما را در برابر وی‌ حمایت ‌می‌کند؟ «اگر او درباره‌ شما بدی‌ای‌ بخواهد» یعنی: اگر هلاکتی‌ یا نقصی‌ در اموال ‌و ارزاق‌ شما بیاورد؟ «یا در حق‌ شما رحمتی‌ خواسته‌ باشد» از فراخ‌ سالی، پیروزی‌ و بخشیدن‌ عافیت‌ همراه‌ با طول‌ عمر؟ «و جز خدا برای‌ خود ولیی ‌نمی‌یابند» که‌ از آنان‌ پشتیبانی‌ و دفاع‌ کند «و نه‌ نصرت ‌دهنده‌ای‌» که‌ آنان‌ را از عذاب‌ وی‌ برهاند و یاوری‌شان‌ کند.

﴿۞قَدۡ یَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلۡمُعَوِّقِینَ مِنکُمۡ وَٱلۡقَآئِلِینَ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ هَلُمَّ إِلَیۡنَاۖ وَلَا یَأۡتُونَ ٱلۡبَأۡسَ إِلَّا قَلِیلًا١٨.

«در حقیقت‌ خداوند باز دارندگان‌ از شما را» یعنی: کسانی‌ که‌ مردم‌ را از یاری‌ دادن‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  باز می‌داشتند و کارشکنی‌ می‌کردند «می‌شناسد» آنان‌ گروهی‌ از منافقان‌ بودند که‌ یاران‌ و حامیان‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را از جنگ‌ سست‌ می‌ساختند و به ‌ایشان‌ می‌گفتند: محمد و اصحابش‌ مشتی‌ اندک‌ بیش‌ نیستند و به‌ تعبیر آنان‌ «أکلة رأس‌» اند، یعنی‌ همه‌شان‌ را یک‌ کله‌ سیر می‌کند پس‌ بی‌تردید ابوسفیان‌ و حزبش‌ بر این‌ جماعت‌ اندک‌ غالب‌ خواهند شد «و نیز» حق‌ تعالی‌ می‌شناسد «آن‌ کسانی‌ را که‌ به‌ برادران‌شان‌» یعنی: به‌ نزدیکان‌ و وابستگان‌شان‌ از انصار «می‌گفتند: نزد ما بیایید» یعنی: از یاری‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و اصحابش‌ دست‌ بردارید و به‌ ما بپیوندید «و جز اندکی‌ به‌ کارزار نمی‌آیند» یعنی: از بیم‌ مرگ، جز اندکی‌ در جنگ‌ شرکت ‌نمی‌کنند و در جنگ‌ هم‌ که‌ حاضر می‌شوند، به‌قصد قربت‌ و کسب‌ رضای‌ الهی‌ نیست‌ بلکه‌ از روی‌ ریاء است‌.

﴿أَشِحَّةً عَلَیۡکُمۡۖ فَإِذَا جَآءَ ٱلۡخَوۡفُ رَأَیۡتَهُمۡ یَنظُرُونَ إِلَیۡکَ تَدُورُ أَعۡیُنُهُمۡ کَٱلَّذِی یُغۡشَىٰ عَلَیۡهِ مِنَ ٱلۡمَوۡتِۖ فَإِذَا ذَهَبَ ٱلۡخَوۡفُ سَلَقُوکُم بِأَلۡسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى ٱلۡخَیۡرِۚ أُوْلَٰٓئِکَ لَمۡ یُؤۡمِنُواْ فَأَحۡبَطَ ٱللَّهُ أَعۡمَٰلَهُمۡۚ وَکَانَ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٗا١٩.

سپس‌ خداوند متعال‌ اوصاف‌ دیگری‌ را برای‌ آنان‌ ذکر می‌کند: «بر شما بخیلانند» از این‌ روی‌ نه‌ شما را در حفر خندق‌ یاری‌ می‌کنند، نه‌ در انفاق‌ و هزینه‌ کردن‌ اموال‌ در راه‌ خدا عزوجل  و نه‌ در غیر آن‌ از اموری‌ که‌ برای‌ مؤمنان‌ منفعتی‌ دربر دارد «پس‌ چون‌ ترس‌ در میان‌ آید» از سوی‌ دشمن‌ «می‌بینیشان‌ که‌ به‌سوی‌ تو می‌نگرند در حالی‌ که‌ چشمان‌شان‌ در حدقه‌ می‌چرخد» به‌سوی‌ راست‌ و چپ‌. این ‌است‌ حال‌ و وضع‌ انسان‌ ترسو و جبون‌ آن‌گاه‌ که‌ چیز ترسناکی‌ را مشاهده‌ کند «مانند کسی‌ که‌ از سختی‌ مرگ‌ بیهوش‌ می‌شود» یعنی: چشمان شان‌ مانند چشمان ‌کسی‌ که‌ مرگ‌ بر او فرود آمده، در حدقه‌ می‌چرخد زیرا چنین‌ کسی‌ خیره‌ خیره‌ می‌نگرد آن‌گاه‌ پلک‌هایش‌ را فرو بسته‌ و دیگر پلک‌ نمی‌زند «و چون‌ ترس‌ برطرف ‌شود، بر شما با زبآن‌های‌ تندوتیز زبان‌درازی‌ می‌کنند» یعنی: در حال‌ امنیت‌ شما را با زبآن‌های‌ زهر آلودشان‌ نیش‌ می‌زنند و بدزبانی‌ و تندزبانی‌ می‌کنند پس‌ آنان‌ به ‌هنگام‌ صلح‌ و امنیت‌ بخیل‌ترین‌ و زبان‌درازترین‌ مردم‌ و به‌ هنگام‌ جنگ، ترسوترین‌ و جبون‌ترین‌ آنانند «بر خیر» یعنی: بر غنیمت‌ «بخیل‌ اند» لذا بر مسلمانان‌ در هنگام‌ تقسیم‌ غنایم‌ بخل‌ ورزیده‌ و می‌گویند: بهره‌ ما بیش‌ از این‌ است، ما دوشادوش‌ شما جنگیده‌ایم‌! بنابراین، در سختی‌ و جنگ، جبون‌ و ذلیل ‌و در هنگام‌ غنیمت، حریص‌ و بخیل‌اند. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: بر مال‌ ـ از این‌ که‌ آن‌ را در راه‌ خدا عزوجل  انفاق‌ کنند ـ بخیل‌اند «این‌ گروه‌ ایمان‌ نیاورده‌اند» در حقیقت‌ امر بلکه‌ منافق‌اند «پس‌ الله اعمال‌شان‌ را نابود گردانید» و جهادشان‌ را تباه ‌کرد زیرا جهادشان‌ با ایمان‌ همراه‌ نبوده‌ است‌ «و این‌ کار همواره‌ بر خداوند آسان ‌است‌» یعنی: هدر دادن اعمال‌شان‌ همواره‌ بر خداوند عزوجل  آسان‌ است‌ و اعمالشان ‌نزد وی‌ هیچ‌ قدر و قیمتی‌ ندارد.

﴿یَحۡسَبُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ لَمۡ یَذۡهَبُواْۖ وَإِن یَأۡتِ ٱلۡأَحۡزَابُ یَوَدُّواْ لَوۡ أَنَّهُم بَادُونَ فِی ٱلۡأَعۡرَابِ یَسۡ‍َٔلُونَ عَنۡ أَنۢبَآئِکُمۡۖ وَلَوۡ کَانُواْ فِیکُم مَّا قَٰتَلُوٓاْ إِلَّا قَلِیلٗا٢٠.

«اینان‌ چنین‌ می‌پندارند که‌ دسته‌های‌ دشمن‌ نرفته‌اند» یعنی: این‌ گروه‌ منافق‌ از بس‌ جبون‌ و ترسو هستند، می‌پندارند که‌ لشکرهای‌ کفار هنوز در اردوگاه‌هایشان ‌هستند و به‌ دیار خویش‌ کوچ‌ نکرده‌اند، با وجود آن‌که‌ آن‌ها رفته‌اند و شکست‌ خورده‌اند و دیگر هرگز برنمی‌گردند «و اگر آن‌ دسته‌ها بازآیند» یک‌ بار دیگر بعد از این‌ «آرزو می‌کنند: ای‌ کاش‌ میان‌ اعراب‌ بادیه ‌نشین‌ بودند و از اخبار شما سؤال ‌می‌کردند» یعنی: از بس‌ که‌ بیم‌ و هراس‌ بر آنان‌ غلبه‌ کرده‌ است‌ و از فرط جبن‌ وضعف‌ نیتهای‌شان، آرزو می‌کنند که‌ کاش‌ در بیرون‌ از مدینه‌ میان‌ صحرانشینان‌ بودند و دور از همهمه‌ جنگ‌ از اخبار شما پرس‌ و جو می‌کردند و از هر شخصی‌ که‌ از مدینه‌ به‌ صحرا می‌آمد، از آنچه‌ برای‌ شما اتفاق‌ افتاده ‌است‌ آگاهی‌ می‌یافتند «و اگر در میان‌ شما بودند» و جنگی‌ روی‌ می‌داد «جز اندکی‌ پیکار نمی‌کردند» آن‌هم‌ از بیم‌ عار و از سر حمیت‌ و ننگ‌ دار و دیار.

﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن کَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَکَرَ ٱللَّهَ کَثِیرٗا٢١.

«قطعا برای‌ شما در رسول‌ خدا سرمشقی‌ نیکوست‌» بدانید که‌ سخنان‌ و افعال‌ و احوال‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، برای‌ شما الگویی‌ نیکو و شایسته‌ است، از آنجا که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خود ایثارگرانه‌ جان‌ گرامی‌شان‌ را به‌ میدان‌ جنگ‌ پیش‌ فرستاده‌ و برای‌ یاری‌ دادن‌ دین‌ خدا عزوجل  در کنار خندق‌ به‌ صف‌ کارزار رفتند و حتی‌ خود درحفر خندق‌ سهم‌ گرفتند «برای‌ آن‌ کس‌ که‌ به‌ خدا و روز آخرت‌ امید دارد و خدا را بسیار یاد می‌کند» آری‌! مؤمنانی‌ که‌ ثواب‌ و پاداش‌ خداوند عزوجل ، یا دیدار روز قیامت‌ و رحمت‌ او را در آن‌ روز امیدوارند و به‌ وقوع‌ روز قیامت‌ و این‌ که‌ این‌ روز خواه‌ناخواه‌ آمدنی‌ است‌ باور راسخ‌ دارند همچنین‌ کسانی‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ را بسیار یاد می‌کنند، چه‌ در حال‌ خوف‌ و چه‌ در حال‌ امید، چه‌ در سختی‌ و چه‌ در آسانی، چه‌ در شب‌ و چه‌ در روز؛ باید اینان‌ در تمام‌ احوال، اعمال‌ و امور خود به‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  اقتدا و تأسی‌ کنند زیرا با این‌ اوصاف‌ است‌ که‌ اقتدا به ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و سرمشق‌ گرفتن‌ از ایشان‌ میسر می‌گردد.

﴿وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ قَالُواْ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِیمَٰنٗا وَتَسۡلِیمٗا٢٢.

سپس‌ خداوند عزوجل  بعد از بیان‌ حال‌ منافقان، حال‌ مؤمنان‌ را به‌هنگام‌ رویارویی‌شان‌ با دشمن‌ روشن‌ ساخته‌ می‌فرماید: «و چون‌ مؤمنان‌ لشکرهای‌ کفار را دیدند، گفتند: این‌ است‌ آنچه‌ خدا و رسولش‌ به‌ ما وعده‌ داده‌ بودند» مؤمنان‌ این‌ سخن‌ را از سر شادمانی‌ گفتند زیرا هجوم‌ آن‌ لشکرها، مظهر تحقق‌ وعده‌ خداوند عزوجل  وپیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در این‌باره‌ و به‌دنبال‌ آن‌ فرود آمدن‌ پیروزی‌ و نصرت‌ حق‌ تعالی‌به‌سوی‌ ایشان‌ بود.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  قبل‌ از جنگ‌ احزاب‌ به‌ اصحاب‌شان‌ فرمودند: «بی‌گمان‌ در آخر نه‌ یا ده‌ شب‌ دیگر، لشکرهای‌ کفار به‌سوی‌ شما آمدنی‌ هستند». همچنین‌ فرمودند: «با گرد آمدن ‌لشکرها، کار بر شما سخت‌ می‌شود اما سرانجام، کار به‌سود شما و به‌ زیان ‌آن‌هاست‌». «و الله و رسول‌ او راست‌ گفتند» یعنی: راستی‌ و درستی‌ خبر خدا عزوجل  و رسول‌ او آشکار شد «و این‌ در حق‌ آنان‌ جز ایمان‌ و تسلیم‌ را نیفزود» یعنی: دیدن ‌لشکرهای‌ دشمن، بر مؤمنان‌ جز ایمان‌ به‌ خدا عزوجل  و گردن‌ نهادن‌ در برابر امر وی ‌نیفزود.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر رأی‌ جمهور علما در این‌ مورد است‌ که‌ ایمان‌ زیاد و کم ‌می‌شود.

﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَیۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن یَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِیلٗا٢٣.

«از میان‌ مؤمنان‌ مردانی‌ هستند که‌ به‌ آنچه‌ با خدا بر آن‌ پیمان‌ بسته‌ بودند، صادقانه ‌وفا کردند» یعنی: در مقابل‌ منافقان، گروهی‌ از مؤمنان‌ قراردارند که‌ به‌ آنچه‌ با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در شب‌ عقبه‌ پیمان‌ بسته‌ بودند، وفا کردند، که‌ از جمله‌ مفاد این ‌پیمان، ثبات‌ و پایداری‌ در رکاب‌ پیامبر اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و نبرد با دشمنان‌ ستیزه‌جوی‌ وی ‌بود، برخلاف‌ منافقانی‌ که‌ در عهد و پیمان‌ خود دروغ‌ گفتند و به‌ خدا و رسول‌ وی ‌خیانت‌ کردند «پس، از آنان‌ کسی‌ هست‌ که‌ قرار داد خود را به‌ انجام‌ رسانید» مؤمنان‌ در روز بدر نذر کرده‌بودند که‌ اگر در آینده‌ با دشمن‌ روبرو شوند، آنچنان‌ بجنگند که‌ یا کشته‌ شوند، یا که‌ خداوند عزوجل  بر آنان‌ فتح‌ و گشایش‌ عنایت‌ نماید پس‌ آن‌ها در غزوه‌ احد، احزاب‌ و دیگر غزوات‌ به‌ این‌ آرزوی‌ خویش‌ رسیدند و نیاز خویش‌ را برآورده‌ ساخته‌ و به‌ نذر خویش‌ وفا کردند و شماری‌ از پاکترین‌ مؤمنان‌ ـ مانند حمزه، أنس‌بن‌نضر، مصعب‌ و امثال‌ ایشان‌  ـ در آن‌ غزوات‌ به‌ شهادت‌ رسیدند «و از آنان‌ کسی‌ هست‌ که‌ انتظار می‌کشد» به‌سر رسانیدن‌ قرارداد خود را و ـ مانند أنس‌ و طلحه‌ رضی الله عنهما  ـ چشم ‌به‌ راه‌ شهادت‌ است‌ پس‌ اینان‌ به‌ پایداری‌ و نبرد استمرار داده‌ و بر سر پیمان‌ خویش‌ هستند تا دست‌ از جان‌ بشویند و آرزوی‌ خویش‌ را با کشته‌ شدن‌ و دریافت‌ فضیلت‌ شهادت‌ فراچنگ‌ آورند «و هیچ‌گونه‌ تغییر و تبدیلی‌ نیاورده‌اند» در پیمانی‌ که‌ با خدا و رسول‌ وی‌ بسته‌ بودند. آری‌! نه‌کسانی‌ که‌ به‌ فیض‌ شهادت‌ رسیدند و نه‌ کسانی‌ که‌ در انتظار شهادت‌ به‌سر می‌برند، هیچ‌ یک‌ از آن‌ها در عقیده‌ و آرمان‌ و پیمان‌ خود تغییر و تبدیلی‌ نیاورده‌اند، برخلاف‌ منافقان‌ که‌ عهد خویش‌ را دگرگون‌ ساختند.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: این‌ آیه‌ در شأن‌ انس‌ بن ‌نضر رضی الله عنه  نازل‌ شد که‌ از غزوه‌ بدر غایب‌ بود و پس‌ از آن‌ با خداوند عزوجل  عهد بست‌ که‌ در غزوه‌ دیگری ‌مردانه‌ بجنگد لذا در غزوه‌ احد چنان‌ جنگید تا به‌ شهادت‌ رسید و در بدن‌ وی‌ ـ از ضربه‌ شمشیر و خنجر و تیر ـ هشتاد و اندی‌ زخم‌ یافتند.

﴿لِّیَجۡزِیَ ٱللَّهُ ٱلصَّٰدِقِینَ بِصِدۡقِهِمۡ وَیُعَذِّبَ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ إِن شَآءَ أَوۡ یَتُوبَ عَلَیۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ غَفُورٗا رَّحِیمٗا٢٤.

«تا خدا راستگویان‌ را در برابر راستی‌شان‌ پاداش‌ دهد» یعنی: خداوند متعال‌ بدین‌جهت‌ بندگانش‌ را با بیم‌ و هراس‌ و رودررو کردن‌ با دشمنان‌ می‌آزماید تا پاک‌ وپلید را از هم‌ جدا گرداند «و منافقان‌ را عذاب‌ کند» بدانچه‌ که‌ از سویشان‌ ـ از تغییر و تبدیل‌ ـ روی‌ داده‌ است‌ «اگر بخواهد» عذاب‌ کردن‌شان‌ را، در صورتی‌که‌ بر نفاق‌ بمانند و آن‌ را فرونگذاشته‌ و از آن‌ توبه‌ نکنند «یا به‌ رحمت‌ بازگردد بر آنان‌» اگر بخواهد «بی‌گمان‌ خداوند آمرزنده‌ مهربان‌ است‌» برای‌ کسانی‌ که‌ توبه ‌کنند و از نفاق‌ دست‌ کشند.

﴿وَرَدَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِغَیۡظِهِمۡ لَمۡ یَنَالُواْ خَیۡرٗاۚ وَکَفَى ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱلۡقِتَالَۚ وَکَانَ ٱللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزٗا٢٥.

«و خداوند کافران‌ را» یعنی: لشکرهای‌ مشرکان‌ را «به‌ غیظ و حسرت‌ برگردانید، بی‌ آن ‌که‌ به‌ خیری‌ رسیده‌ باشند» یعنی: آنان‌ را در اوج‌ خشم‌ و غضب‌ و در کمال ‌اندوه‌ و حسرت، از مدینه‌ برگردانید، در حالی‌ که‌ نه‌ سینه‌هایشان‌ از شراره‌ خشم ‌شفایاب‌ شد و نه‌ ـ به‌ باور خود ـ به‌ خیر و منفعتی‌ که‌ همانا کسب‌ پیروزی‌ بر مسلمین‌ باشد، دست‌ یافتند بلکه‌ زیانکار و بازنده‌ بازگشتند و جز رنج‌ سفر و تاوان ‌هزینه‌سازی‌هایشان، هیچ‌ عایدی‌ نصیب‌شان‌ نشد «و خداوند مؤمنان‌ را در کار جنگ‌کفایت‌ کرد» با فرستادن‌ تندباد و لشکری‌ از فرشتگان‌ به‌ سوی‌ مشرکان‌ «و خداوند قوی‌ است‌» و توانا بر هرآنچه‌ که‌ اراده‌ کند «و عزیز» یعنی: غالب‌ و قاهری‌ است‌که‌ هیچ‌ ستیزنده‌ای‌ در فرمانروایی‌ و سلطنتش‌ با او معارضه‌ نمی‌تواند کرد. چنان‌که ‌در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «لا إله‌ إلا الله‌ وحده، صدق‌ وعده‌ ونصر عبده‌ وأعز جنده‌وهزم ‌الأحزاب‌ وحده‌ فلا شیء‌ بعده». «خدایی‌ جز الله نیست، یگانه‌ است، وعده‌ خویش‌ را راست‌ کرد، بنده‌اش‌ را نصرت‌ داد، لشکرش‌ را عزت‌ بخشید و لشکرهارا به‌ یگانگی‌ منهزم‌ و تار و مار کرد پس‌ بعد از او چیزی‌ نیست‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  احزاب ‌(لشکریان‌ مشرک‌) را چنین‌ نفرین‌ کردند: «اللهم‌ منزل‌ الکتاب، سریع‌ الحساب، اهزم‌ الاحزاب، اللهم‌ اهزمهم‌ وزلزلهم». «بارخدایا! ای‌ فرودآورنده‌ کتاب‌ و ای ‌زود شمارنده‌ حساب‌! احزاب‌ را شکست‌ بده‌. بارخدایا! آنان‌ را شکست‌ ده‌ ومتزلزل‌ گردان‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «بعد از این‌ (غزوه‌ احزاب‌) قریش‌ هرگز بر شما یورش‌ نخواهند آورد بلکه‌ این ‌شما هستید که‌ از این‌ پس‌ بر آنان‌ هجوم‌ می‌برید». و چنان‌ شد که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند تا آن‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ مکه‌ را بر مسلمین‌ گشود.

﴿وَأَنزَلَ ٱلَّذِینَ ظَٰهَرُوهُم مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ مِن صَیَاصِیهِمۡ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعۡبَ فَرِیقٗا تَقۡتُلُونَ وَتَأۡسِرُونَ فَرِیقٗا٢٦.

«و کسانی‌از اهل‌ کتاب‌ را که‌ از مشرکان‌ پشتیبانی‌ کرده‌ بودند، از قلعه‌هایشان‌» و دژها و برج‌ و باروهایشان‌ که‌ سخت‌ مستحکم‌ بود «فرود آورد و در دل‌هایشان‌ رعب‌ افگند» یعنی: هول‌ و هراسی‌ سخت‌ افگند تا بدانجا که‌ خود را به‌ کشته ‌شدن‌ وفرزندان‌ و زنانشان‌ را به‌ اسارت‌ تسلیم‌ کردند به‌ طوری‌که‌ «گروهی‌ را می‌کشتید و گروهی‌ را به ‌اسارت‌ می‌گرفتید» که‌ گروه‌ اول‌ مردانشان‌ و گروه‌ دوم‌ زنان‌ وفرزندانشان‌ بودند.

آری‌! یهود بنی‌ قریظه‌ در غزوه‌ احزاب‌ پیمانی‌ را که‌ میان‌ آن‌ها و رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بود، شکستند و لشکریان‌ شرک‌ را علیه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  یاری‌ و پشتیبانی‌ کردند و با احزاب‌ شرک‌ همپشت‌ شدند و چون‌ احزاب‌ ناکام‌ گشته‌ و از میدان‌ معرکه ‌گریختند، خدای‌  عزوجل ‌ جبرئیل‌  علیه السلام  را نزد رسول‌ خویش‌ فرستاد و او وحی‌ الهی ‌را بدین‌ مضمون‌ به‌ ایشان‌ ابلاغ‌ کرد: «خدای‌  عزوجل ‌ به‌ تو فرمان‌ می‌دهد که ‌به‌سوی‌ بنی‌قریظه‌ به ‌پا خیزی‌».

رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در دم‌ به‌پاخاسته‌ و مردم‌ را به‌ یورش‌ بر بنی‌قریظه‌ فرمان‌ دادند. بر جهای‌ بنی‌ قریظه‌ در چند مایلی‌ مدینه‌ بود و این‌ فرمان‌ بعد از نماز ظهر صادر شد پس‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «هرگز کسی‌ از شما نماز عصر را جز در بنی‌قریظه ‌نخواند».

مردم‌ حرکت‌ کردند و رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خود از پی‌ آنان‌ حرکت‌ نموده‌ و بر مدینه ‌ابن‌ام‌مکتوم‌ رضی الله عنه  را جانشین‌ خویش‌ ساختند و پرچم‌ سپاه‌ را به‌ علی‌ رضی الله عنه  سپردند. بنی‌قریظه‌ به‌ مدت‌ بیست‌ و پنج‌ شب‌ در محاصره‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بودند و چون‌ این‌ حالت‌ دشوار بر آنان‌ به‌ درازا کشید، ناگزیر به‌ داوری‌ سعد بن‌ معاذ رضی الله عنه  رئیس‌ قبیله ‌«اوس‌» که‌ در جاهلیت‌ هم ‌پیمان‌شان‌ بود، تن‌ در دادند.

سعد رضی الله عنه  آمد و رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ اصحاب  علیهم السلام فرمودند: «در برابر سرورتان‌ به‌ پا خیزید». مسلمانان‌ به‌ احترام‌ و بزرگداشت‌ سعد در محل‌ ولایت‌ وی‌ به‌پا خاستند تا حکم‌ وی‌ در مورد یهود نافذتر باشد. چون‌ سعد نشست، رسول‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ وی ‌فرمودند: «این‌ گروه‌ ـ و به‌سوی‌ بنی ‌قریظه‌ اشاره‌ کردند ـ به‌ داوری‌ تو تن ‌در داده‌اند پس‌ به‌ هر چه‌ خواهی‌ بر آنان‌ حکم‌ کن‌». سعد رضی الله عنه  گفت: آیا حکم‌ من ‌برآنان‌ و بر اهل‌ این‌ خیمه‌ نیز نافذ است‌؟ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «آری‌!». آن‌گاه‌ سعد رضی الله عنه  به‌ جایی‌ از خیمه‌ اشاره‌ کرد که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در آن‌ نشسته ‌بودند و در حالی‌که‌ به‌ احترام‌ و اکرام‌ ایشان‌ روی‌ خویش‌ را از ایشان‌ برگردانیده‌ بود، گفت: و بر کسانی‌ که‌ در اینجا نیز نشسته‌اند، حکم‌ من‌ نافذ است‌؟ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: آری‌! آن‌گاه‌ گفت: «من‌ درباره‌ آنان‌ چنین‌ حکم‌ می‌کنم‌ که‌ مردان‌ جنگنده‌شان‌ کشته‌ شوند و زنان‌ و فرزندان‌شان به‌ اسارت‌ درآیند و اموال‌شان ‌به‌ غنیمت‌ گرفته‌ شود». رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «حقا که‌ به‌ حکم‌ خدا عزوجل  از فراز هفت‌ آسمان‌ حکم‌ کردی‌».

آن‌گاه‌ فرمان‌ دادند تا مردانشان‌ را ـ که‌ میان‌ هفتصد تا هشتصد تن‌ بودند ـ گردن‌ زدند و کودکانی‌ را که‌ هنوز بالغ‌ نشده‌ بودند، با زنانشان‌ اسیر ساختند.

﴿وَأَوۡرَثَکُمۡ أَرۡضَهُمۡ وَدِیَٰرَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُمۡ وَأَرۡضٗا لَّمۡ تَطَ‍ُٔوهَاۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٗا٢٧.

«و زمین‌شان‌ را» یعنی: املاک‌ و نخلستآن‌هایشان‌ را «و دیارشان‌ را» یعنی: منازل، برجها و قلعه‌هایشان‌ را «و مال‌هایشان‌ را» که‌ عبارت‌ از زیورات، اثاثیه، چهارپایان، اسلحه، درهم‌ها و دینارهایشان‌ بود «و نیز زمینی‌ را که‌ هنوز پا به‌ آنجا نگذارده‌ بودید، به‌ شما میراث‌ داد» که‌ مراد از آن، زمین‌ خیبر است‌ و در آن‌ وقت ‌هنوز مسلمانان‌ آن‌ را فتح‌ نکرده‌ بودند و خداوند عزوجل  آن‌ را به‌ ایشان‌ وعده‌ داد. به‌قولی: مراد از زمینی‌ که‌ مسلمانان‌ هنوز پا به‌ آنجا نگذاشته‌ بودند، هر سرزمینی ‌است‌ که‌ تا روز قیامت‌ به‌ دست‌ مسلمانان‌ فتح‌ می‌شود «و خدا بر هر چیزی ‌تواناست‌».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیۡنَ أُمَتِّعۡکُنَّ وَأُسَرِّحۡکُنَّ سَرَاحٗا جَمِیلٗا٢٨.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ گفته‌اند: چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  سرزمین ‌بنی‌ قریظه‌ را فتح‌ کردند و از آنان‌ اموال‌ نفیسی‌ را به‌ غنیمت‌ گرفتند، زنان‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  پیرامون‌ ایشان‌ نشستند و گفتند: «یا رسول ‌الله! دختران‌ کسری‌ و قیصر غرق‌ زر و زیورند و کنیزان‌ و خدم‌ و حشم‌ دارند و ما در این‌ وضعیت‌ تنگ‌ و دشوار از فقر و فاقه‌ که‌ می‌بینید به ‌سر می‌بریم‌!». پس، از آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  خواستند تا بر هزینه‌ زندگی‌شان‌ بیفزایند. همچنین‌ آن‌ها با همدیگر چشم‌ و همچشمی‌ داشته‌ و برخی‌ بر برخی ‌دیگر رشک‌ می‌ورزیدند و بدین‌گونه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را اذیت ‌می‌کردند. بدین‌ جهت‌، رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از آنان‌ یک‌ ماه‌ ایلاء کردند آن‌گاه‌ خدای‌  عزوجل ‌ این‌ آیه‌ را که‌ به‌نام‌ آیه‌ «تخییر» نامیده‌ می‌شود، نازل‌ کرد: «ای‌پیامبر! به‌ همسرانت‌ بگو: اگر خواهان‌ زندگانی‌ دنیا و زینت‌ آنید» یعنی: اگر گشایش‌ و خرمی‌ و رفاهیت‌ و تنعم‌ دنیا را می‌خواهید «بیایید تا شما را متعه‌ دهم‌» و آن‌ متعه ‌طلاق‌ است‌ که‌ عبارت‌ از لباس، یا هدیه، یا مالی‌ است‌ که‌ برای‌ خوشحال‌ نمودن‌ زن‌ ـ به‌حسب‌ حال‌ و توان‌ مالی‌ شوهر ـ به‌ وی‌ پرداخته‌ می‌شود «و» پس‌ از آن ‌«به‌ رها کردنی‌ نیک‌ رهایتان‌ کنم‌» یعنی: بی‌ آن‌که‌ زیانی‌ از سوی‌ من‌ ببینید ـ مطابق ‌سنت‌ ـ طلاقتان‌ دهم‌ تا بیرون‌ از خانه‌ من‌ هر چه‌ از تجمل‌ دنیا که‌ خواسته‌ باشید، به‌دست‌ آورید.

﴿وَإِن کُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ فَإِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡمُحۡسِنَٰتِ مِنکُنَّ أَجۡرًا عَظِیمٗا٢٩.

«و اگر خواستار خدا و رسول‌ وی‌ و سرای‌ آخرت‌ هستید» و بهشت‌ و نعمت‌های آن‌ را می‌خواهید «پس‌ بی‌گمان‌ خدا برای‌ نیکوکاران‌ شما» یعنی: برای‌ کسانی‌ از شما که‌ عمل‌ شایسته‌ انجام‌ می‌دهند «پاداش‌ بزرگی‌ را آماده‌ کرده‌ است‌».

بعد از نزول‌ این‌ دو آیه، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  زنان‌ خویش‌ را فراخواندند و این‌ دو آیه‌ را بر یکایک‌ آنان‌ خواندند. ولی‌ زنانشان‌ همه‌ ـ به‌ اتفاق‌ ـ ماندن‌ در زندگی ‌پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را بر طلاق‌ ترجیح‌ دادند. عائشه‌ رضی الله عنها  می‌فرماید: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  ما را (در میان‌ طلاق‌ و ماندن‌ در نکاح‌ خود) مخیر ساختند و ما ایشان‌ را اختیار کردیم‌ پس‌ این‌ (رخداد) را طلاق‌ نشمردند». یادآور می‌شویم‌ که ‌در این‌ هنگام، زنان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نه‌ تن‌ بودند؛ پنج‌ تن‌ از قریش‌ و چهار تن‌ از غیر آنان‌. ولی‌ همسران‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  (امهات‌المؤمنین‌) که‌ در طول‌ حیات‌ آن ‌حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ همسری‌ ایشان‌ درآمده‌اند، در مجموع‌ دوازده‌ تن‌ بودند، که‌ در میان‌ همه‌ آن‌ها فقط یک‌ دختر باکره‌ ـ یعنی‌ سیدتنا عائشه‌  رضی الله عنها ـ وجود داشت‌ و بقیه‌ همه‌ زنانی‌ بیوه‌ بودند که‌ ازدواج‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  با آنان، برای‌ الفت ‌دادن ‌دلها و به‌خاطر نشر دعوت‌ اسلامی‌ بود.

اینک‌ به‌ معرفی‌ مختصر همسران‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌پردازیم:

1-  خدیجه‌ دختر خویلد رضی الله عنها : اولین‌ همسر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بود که ‌آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  با وی‌ در مکه‌ ازدواج‌ کردند و بعد از نبوت‌ نیز هفت‌ سال‌ با آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  زندگی‌ کرد و بعد از آن‌ درگذشت‌. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در حیات‌ وی، با هیچ‌ زن‌ دیگری‌ ازدواج‌ نکردند و او اولین‌ زنی‌ بود که‌ ایمان‌ آورد و تمام‌ فرزندان‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ـ بجز ابراهیم‌ ـ از او به‌ دنیا آمده‌اند.

2-  سوده‌ دختر زمعه‌ عامری‌ رضی الله عنها : رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در مکه‌ با وی ‌عروسی‌ کردند و در مدینه‌ درگذشت‌.

3-   عائشه‌ دختر ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنها: دانشمند فقیه‌ محدثه‌ای ‌است‌ که‌ احادیث‌ بسیاری‌ را از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  روایت‌ کرده‌است‌. رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در نه‌ سالگی‌ وی‌ در مدینه‌ با او عروسی‌ کردند و نه‌ سال‌ با ایشان‌ زندگی‌ کرد و هنگامی‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  رحلت‌ کردند، او هژده‌ سال‌ داشت‌.

4-  حفصه‌ دختر عمربن‌ الخطاب‌ رضی الله عنها : قریشی‌ بود و رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  با وی‌ ازدواج‌ کردند سپس‌ طلاقش‌ دادند پس‌ جبرئیل‌  علیه السلام  فرود آمد و به‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گفت: «خداوند به‌ تو فرمان‌ می‌دهد که‌ به‌ حفصه‌ رجوع‌ کنی‌ زیرا او بسیار روزه‌دار و بسیار نمازگزار است‌» سپس‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  مجددا به‌ او رجوع‌ کردند.

5-  ام‌ سلمه‌ رضی الله عنها : اسم‌ وی‌ هند است‌ و او دختر ابی‌امیه‌ مخزومی‌ است‌. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  او را از پسرش‌ سلمه‌ خواستگاری‌ کردند.

6-  ام‌ حبیبه‌ رمله‌ دختر ابی‌سفیان رضی الله عنها : رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در سال ‌هفتم‌ هجری‌ بعد از مرگ‌ شوهرش‌ در حبشه، با وی‌ ازدواج‌ کردند و وکیل‌ وی‌ در ازدواجش‌ عمروبن‌ امیه‌ ضمری‌ رضی الله عنه  بود و نجاشی  رضی الله عنه ‌ مبلغ‌ چهارصد دینار از جای ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ وی‌ مهر داد.

7-  زینب‌ دختر جحش‌ رضی الله عنها : آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از طلاق‌ دادن‌ وی‌از سوی‌ شوهرش‌ زید بن‌ حارثه‌ رضی الله عنه  به‌ فرمان‌ الهی‌با وی‌ ازدواج‌ کردند تا عادت ‌فرزند خواندگی‌ از میان‌ برود و ابطال‌ گردد. اسم‌ وی‌ بره‌ بود و رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  او را زینب‌ نامیدند.

8-  زینب‌ دختر خزیمه‌ رضی الله عنها : هشت‌ ماه‌ بعد از آن‌ که‌ رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  با وی‌ ازدواج‌ کردند، درگذشت‌. او را در جاهلیت‌ ام‌المساکین‌ می‌نامیدند زیرا مساکین‌ را بسیار اطعام‌ می‌کرد.

9-  صفیه‌ دختر حیی، فرزند اخطب‌ هارونی‌ رضی الله عنها : از اسرای ‌خیبر بود و رسول‌‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از آن‌که‌ او را آزاد کردند، با وی‌ ازدواج‌ نمودند. نقل‌ است‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  او را با هفت‌ «اروس‌» از دحیه‌ کلبی‌ خریداری‌ کرده ‌بودند.

10- ریحانه‌ دختر زید رضی الله عنها : رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در سال‌ هشتم‌ هجری‌ با وی‌ ازدواج‌ کردند و پس‌ از حجه‌الوداع‌ رحلت‌ کرد. شوهر اول‌ وی‌ در جنگ ‌کشته‌ شده ‌بود.

11- جویریه‌ دختر حارث‌ مصطلقی‌ رضی الله عنها : از اسرای‌ بنی‌مصطلق‌ و نام‌ وی‌ بره‌ بود. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در شعبان‌ سال‌ ششم‌ هجری‌ با وی‌ ازدواج‌ کردند و او را جویریه‌ نامیدند.

12- میمونه‌ دختر حارث‌ هلالی‌ رضی الله عنها : آخرین‌ زنی‌ بود که ‌رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  با وی‌ ازدواج‌ کردند.

همچنان‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  دو کنیز داشتند، به‌ نامهای‌ ماریه‌ قبطی‌ که‌ مادر فرزندشان‌ ابراهیم‌ بود و دیگری‌ ریحانه‌.

﴿یَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِیِّ مَن یَأۡتِ مِنکُنَّ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَیِّنَةٖ یُضَٰعَفۡ لَهَا ٱلۡعَذَابُ ضِعۡفَیۡنِۚ وَکَانَ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٗا٣٠.

بعد از خطاب‌ مستقیم‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، همسران‌شان‌ مورد خطاب‌ قرار می‌گیرند تا حق‌ تعالی‌ ایشان‌ را به‌ مقام‌ بلند تقوا رهنمون‌ گردد:

«ای‌ همسران‌ پیامبر! هرکس‌ از شما بدکاری‌ آشکاری‌ به‌ عمل‌ آورد» یعنی: گناه ‌بزرگی‌ مرتکب‌ شود که‌ زشتی‌ آن‌ آشکار و بدی‌ و ناشایستی‌ آن‌ واضح‌ باشد؛ مانند نافرمانی‌ شوهر و درپیش‌ گرفتن‌ اخلاق‌ ناشایست‌. ابن‌ عباس رضی الله عنه  می‌گوید: «مراد ازبدکاری‌ آشکار، همین‌ دو کار است‌». شاه‌ ولی‌الله دهلوی‌ می‌گوید: «مراد در اینجا ایذای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ زبان‌درازی‌ است‌». ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ جمله‌ شرط است‌ و شرط مقتضی‌ وقوع‌ آن‌ نیست‌ زیرا خدای‌  عزوجل ‌ همسران‌ پیامبرش‌ را از این‌ ناشایستگی‌ معصوم‌ قرار داده‌ و ایشان‌ را از آن‌ پاک‌ و بیزار گردانیده‌ است‌». ابوحیان‌ می‌گوید: «نباید پنداشته‌ شود که‌ مراد از (فاحشه‌) در این‌ آیه، عمل ‌زناست‌ زیرا رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و حریم‌ پاک‌ خانواده‌ ایشان‌ از این‌ عمل‌ معصوم‌اند وبه‌دلیل‌ این‌ که‌ خداوند متعال‌ (فاحشه‌) را در اینجا به‌ وصف‌ (مبینه‌) یعنی‌ (فاحشه‌ آشکار) مقید کرده‌است، درحالی‌ که‌ زنا از اموری‌ است‌ که‌ پنهانی‌ انجام‌ گرفته‌ و در ارتکاب‌ آن‌ مخفی‌کاری‌ صورت‌ می‌گیرد». آری‌! هرکس‌ از شما زنان‌ پیامبر بدکاری‌ آشکاری‌ به‌ عمل‌ آورد «عذابش‌ دوچندان‌ می‌شود» در دنیا و آخرت‌ زیرا عذاب‌ آن‌ها دوچندان‌ عذاب‌ غیر آنان‌ از زنانی‌ است‌ که‌ مرتکب‌ عملی‌ مانند عمل ‌آنان‌ گردند و این‌ به‌سبب‌ جایگاه‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و بلندی‌ مرتبه‌ همسران‌شان‌ است‌.

ابن‌ کثیر می‌گوید: «همسران‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در منازل‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  واقع‌ در اعلی‌علیین‌ بهشت‌ بر فراز منازل‌ همه‌ خلایق‌ در مقام‌ (وسیله‌) که‌ نزدیکترین‌ منازل ‌بهشت‌ به‌سوی‌ عرش‌ رحمان‌ است، جای‌ می‌گیرند. پس‌ چنان‌که‌ ثواب‌ و پاداش ‌آن‌ها دوچندان‌ است‌ (آیه‌ بعد)، عدل‌ خداوند عزوجل  اقتضا می‌کند که‌ افزایش‌ عذاب ‌به‌ افزایش‌ ثواب‌ پیوسته‌ باشد. بدین‌ جهت‌ است‌ که‌ نکوهش‌ شخص‌ گنه‌کاری‌ که‌ عالم‌ است، سخت‌تر از نکوهش‌ گنه‌کار جاهل‌ می‌باشد زیرا معصیت‌ از سوی‌ عالم‌ زشت‌تر است‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ که‌ حد آزاد بر حد برده‌ فزونی‌ دارد و کافر رجم‌ نمی‌شود».

«و این‌ امر» یعنی: دو چندان‌ کردن‌ عذاب‌ آنان‌ «بر خداوند آسان‌ است‌» پس‌آن‌ را بزرگ‌ نمی‌شمارد و بر وی‌ دشوار نیست‌ و این‌ که‌ ایشان‌ زنان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هستند، پروردگار را از دوبرابر کردن‌ عذابشان‌ باز نمی‌دارد؛ هرگاه‌ بدکاری‌ آشکاری‌ به‌ عمل‌ آورند.

﴿وَمَن یَقۡنُتۡ مِنکُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا نُّؤۡتِهَآ أَجۡرَهَا مَرَّتَیۡنِ وَأَعۡتَدۡنَا لَهَا رِزۡقٗا کَرِیمٗا٣١.

«و هرکس‌ از شما که‌ برای‌ خدا و پیامبر او قانت‌ باشد و کار شایسته‌ کند» یعنی: هرکس‌ از شما همسران‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  که‌ با اطاعت‌ و فرمان ‌پذیری‌ کامل، برای‌ خدا و رسولش‌ گردن‌ نهد و فروتنی‌ و تسلیم‌ و عمل‌ صالح‌ پیشه‌ کند «پاداشش‌ را دو بار به‌ او می‌دهیم‌» دوچندان‌ آنچه‌ که‌ غیر وی‌ از زنان‌ با انجام‌ دادن‌ این‌ طاعت‌ سزاوار آن‌ هستند؛ یک‌بار در برابر انجام‌ طاعت‌ از سوی‌ آن‌ها و یک‌بار هم‌ در برابر این‌که‌ ایشان‌ طالب‌ خشنودی‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هستند. همچنین‌ از آن‌ جهت‌ که‌ زنان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مقتدا و الگو می‌باشند پس‌ یک‌ پاداش‌؛ پاداش‌ عمل‌ آن‌هاست‌ و پاداش‌ دیگر؛ پاداش‌ امامت‌ و پیشوایی‌ آن‌ها «و برایش‌ روزی‌ای‌ نیک‌» و بسیار ارجمند «فراهم ‌می‌کنیم‌» که‌ همانا بهشت‌ برین‌ است‌.

﴿یَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِیِّ لَسۡتُنَّ کَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَیۡتُنَّۚ فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَیَطۡمَعَ ٱلَّذِی فِی قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ وَقُلۡنَ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا٣٢.

«ای‌ همسران‌ پیامبر! شما مانند هیچ‌ یک‌ از زنان‌ دیگر نیستید» و هیچ‌ گروهی‌ از زنان‌ امت‌ با شما در فضیلت‌تان‌ همطرازی‌ و برابری‌ نمی‌توانند کرد «اگر سر تقوا دارید پس‌ در سخن‌گفتن‌ ملایمت‌ نکنید» یعنی: هنگامی‌ که‌ با مردان‌ نامحرم‌ سخن ‌می‌گویید، تن‌ صدایتان‌ را پایین‌ نیاورید و نرم‌ و ملایم‌ سخن‌ نگویید چنان‌که‌ زنان‌فتنه‌برانگیز چنین‌ می‌کنند «که‌ آن‌گاه‌ کسی‌ که‌ در دلش‌ بیماری‌ است‌» یعنی: کسی‌ که ‌بدکار یا منافق‌ است‌ «طمع‌ می‌ورزد. و نیکو سخن‌ گویید» نزد مردم، طبق‌ سنتهای ‌شرع‌؛ سنجیده‌ و به‌دور از شک‌ برانگیزی، به‌طوری‌ که‌ شنونده‌ چیزی‌ از آن‌ را ناشایست‌ و غیرشرعی‌ تلقی‌ نکند.

خدای‌  عزوجل ‌ در این‌ آیه‌ روشن‌ می‌کند که‌ این‌ فضیلت‌ فقط هنگامی‌ برای‌ همسران‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مسلم‌ است‌ که‌ به‌ تقوی‌ پایبند باشند، نه‌ به ‌صرف‌ این‌ که‌ با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پیوند دارند. ستایش‌ خدای‌  عزوجل ‌ را که‌ از زنان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  ـ هم‌ در حیات‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و هم‌ بعد از رحلتشان‌ ـ جز تقوا و ایمان‌ راستین‌ و حرکت‌ صادقانه ‌در پی‌ راه‌ و روش‌ ایشان، عمل‌ دیگری‌ روی‌ نداد.

﴿وَقَرۡنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِینَ ٱلزَّکَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیُذۡهِبَ عَنکُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَیۡتِ وَیُطَهِّرَکُمۡ تَطۡهِیرٗا٣٣.

«و در خانه‌هایتان‌ قرار گیرید» اصل‌ «قرن‌»: «اقررن‌» بوده‌ است‌. یعنی: شما زنان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ قرار و آرام ‌گرفتن‌ در خانه‌های‌ خویش‌ و بیرون‌ نشدن‌ از آن‌ ـ جز برای‌ حاجتی‌ ـ مأمور هستید. شایان‌ ذکر است‌ که‌ ادای‌ نماز در مساجد به‌شرط آن، از حوایج‌ شرعی‌ است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «لا تمنعوا إماء الله‌ مساجد الله‌ ولیخرجن‌ وهن‌ تفلات». «کنیزکان‌ خدا عزوجل  را از مساجد وی‌ منع ‌نکنید و باید در حالی‌ به‌ مسجد بیرون ‌روند که‌ خوشبویی‌ استعمال‌ نکرده‌ باشند». در روایتی‌ آمده ‌است: «وبیوتهن‌ خیر لهن». «و خانه‌هایشان‌ برایشان‌ بهتر است‌». چنان‌که‌ احادیث‌ دیگری‌ نیز تقویت‌کننده‌ این‌ معنی‌ است‌ که‌ نماز زن‌ در خانه‌ وی، بهتر از نماز وی‌ در مسجد است‌.

«و مانند زینت‌نمایی‌ روزگار جاهلیت‌ پیشین، زینت‌نمایی‌ نکنید» تبرج: عبارت‌ از آن‌ است‌ که‌ زن‌؛ تجمل، زینت‌ و زیبایی‌های‌ خود را که‌ شهوت‌ مردان‌ را برمی‌انگیزد و ستر آن‌ بر وی‌ واجب‌ است، آشکار گرداند. قبل‌ از اسلام، زنان‌ در انظار بیگانگان‌ آرایش‌ می‌کردند و زیبایی‌های‌ فتنه‌ انگیز خود را برای‌ مردان‌ نامحرم‌ آشکار می‌ساختند چنان‌که‌ امروز در جاهلیت‌ معاصر همین‌ کار را می‌کنند.

«و نماز را برپا دارید و زکات‌ را بدهید و از خدا و پیامبرش‌ اطاعت‌ کنید» در هر آنچه ‌که‌ مشروع‌ است‌ و در هر آنچه‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  شما را به‌ آن‌ ـ از امور دنیا دستور می‌دهد. مخصوص‌ ساختن‌ نماز و زکات‌ به‌ یادآوری‌ و سپس‌ ذکر عام‌ تمام ‌طاعات‌ دیگر، برای‌ نمایاندن‌ این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ اگر کسی‌ بر نماز و زکات‌ پایبند باشد، خود این‌ عمل، او را به‌ انجام‌ دادن‌ دیگر طاعات‌ وامی‌دارد «جز این‌ نیست ‌که‌ خدا می‌خواهد تا پلیدی‌ را ای‌ اهل‌ بیت‌ پیامبر از شما دور کند» یعنی: ای‌ اهل‌بیت ‌نبوت‌! خداوند عزوجل  شما را به‌ تقوی‌ و طاعت‌ سفارش‌ کرده ‌است‌ تا گناه‌ و معصیتی ‌را که‌ به‌ سبب‌ فروگذاشتن‌ اوامر و ارتکاب‌ منهیات‌ وی‌ روی‌ می‌دهد و شرف‌ و عزتتان‌ را به‌ پلیدی‌ می‌آلاید، از شما دور گرداند «و تا پاک‌ گرداند شما را به ‌پاک‌کردنی‌» از پلیدی‌ها و زشتی‌های‌ گناهان‌.

این‌ وصایا برای‌ زنان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، به‌ معنای‌ آن‌ نیست‌ که‌ همسران‌ ایشان‌ بر چنان ‌حالت‌ بدی‌ قرار داشته‌اند که‌ اقتضای‌ منع‌ آنان‌ را می‌کرده‌ است‌ بلکه‌ مراد، واداشتنشان‌ به‌ فضایل‌ و ارزشهای‌ برتر و والاتر است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ زنان ‌امت‌ نیز در لزوم‌ آراسته‌ شدن‌ به‌ این‌ اخلاق‌ و عادات، تبع‌ زنان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هستند.

به‌ قول‌ ابن‌ عباس، عکرمه، عطاء و سعیدبن‌ جبیر، مراد از اهل‌بیت‌ ذکرشده‌ در این‌ آیه: مخصوصا زنان‌ پیامبر هستند و حق‌ هم‌ همین‌ است‌ زیرا آیه‌ کریمه‌ درباره ‌آنان‌ نازل‌ شده‌است‌ و ماقبل‌ و مابعد این‌ آیه‌ نیز درباره‌ آن‌هاست‌ و ذکری‌ از علی‌ و همسرش‌ فاطمه‌ و فرزندانش‌ حسن‌ و حسین‌ رضی الله عنهما  در این‌ آیات‌ نرفته ‌است‌. اما ابن‌کثیر می‌گوید: «با آن‌که‌ آیه‌ کریمه‌ مخصوصا درباره‌ زنان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نازل‌ شده‌ اما الزاما مراد این‌ نیست‌ که‌ فقط آن‌ها در نامگذاری‌ به‌ «اهل‌ بیت‌» و درمفهوم‌ این‌ خطاب‌ مورد نظر باشند نه‌ دیگران‌. ابن‌کثیر اضافه‌ می‌کند: حقیقتی‌ که‌ در آن‌ هیچ‌کسی‌ که‌ در قرآن‌ کریم‌ تدبر نماید، شک‌ نمی‌تواند کرد این‌ است‌ که: زنان‌ رسول ‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  همگی‌ مورد خطاب‌ این‌ آیه‌ بوده‌ و در تحت‌ آن‌ داخل‌اند و اهل ‌بیت‌ رسول ‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌شمار می‌روند زیرا سیاق‌ کلام‌ با آن‌هاست‌».

﴿وَٱذۡکُرۡنَ مَا یُتۡلَىٰ فِی بُیُوتِکُنَّ مِنۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِکۡمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ لَطِیفًا خَبِیرًا٣٤.

«و آنچه‌ را که‌ در خانه‌های‌ شما از آیات‌ الله» یعنی: از قرآن‌ «و از حکمت‌» یعنی: از سنت‌ «خوانده‌ می‌شود یاد کنید» یعنی: آیات‌ قرآنی‌ و سنت‌ نبوی‌ای‌ را که‌ در خانه‌هایتان‌ خوانده‌ می‌شود و از خانه‌هایتان‌ برمی‌جوشد و فیضان‌ می‌کند، یاد کنید و یاد گیرید زیرا وحی‌ فقط در خانه‌های‌ شما نازل‌ می‌شود، نه‌ در خانه‌های‌ سایر مردم‌ و حکمت: یعنی‌ معدن‌ سنت‌ و سرچشمه‌ فیضان‌ آن‌ که‌ شخص ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  هستند، در خانه‌های‌ شماست‌ پس‌ به‌ خواندن‌ و یاد کردن‌ قرآن‌ وحکمت‌ و آموزش ‌دادن‌ آن‌ برای‌ دیگران‌ قیام‌ ورزید «بی‌گمان‌ خداوند لطیف‌ است‌» به‌ اولیا و اهل‌ طاعت‌ خویش‌ «و آگاه‌ است‌» از تمام‌ خلقش‌ لذا آنچه‌ را که ‌در کار دین‌ شایسته‌ است، می‌داند و تدبیر می‌کند و به‌ سخنان‌ و افعال‌ شما دانا وآگاه‌ است‌ پس، از مخالفت‌ أمر و نهی‌ خدا عزوجل  و نافرمانی‌ پیامبرش بپرهیزید.

﴿إِنَّ ٱلۡمُسۡلِمِینَ وَٱلۡمُسۡلِمَٰتِ وَٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ وَٱلۡقَٰنِتِینَ وَٱلۡقَٰنِتَٰتِ وَٱلصَّٰدِقِینَ وَٱلصَّٰدِقَٰتِ وَٱلصَّٰبِرِینَ وَٱلصَّٰبِرَٰتِ وَٱلۡخَٰشِعِینَ وَٱلۡخَٰشِعَٰتِ وَٱلۡمُتَصَدِّقِینَ وَٱلۡمُتَصَدِّقَٰتِ وَٱلصَّٰٓئِمِینَ وَٱلصَّٰٓئِمَٰتِ وَٱلۡحَٰفِظِینَ فُرُوجَهُمۡ وَٱلۡحَٰفِظَٰتِ وَٱلذَّٰکِرِینَ ٱللَّهَ کَثِیرٗا وَٱلذَّٰکِرَٰتِ أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِیمٗا٣٥.

«بی‌گمان‌ مردان‌ و زنان‌ مسلمان‌ و مردان‌ و زنان‌ مؤمن‌ و مردان‌ و زنان‌ قانت‌ و مردان‌ و زنان‌ راستگو و مردان‌ و زنان‌ شکیبا و مردان‌ و زنان‌ فروتن‌ و مردان‌ و زنان‌ صدقه‌دهنده‌ و مردان‌ و زنان‌ روزه‌دار و مردان‌ و زنان‌ پاکدامن‌ و مردان‌ و زنانی‌ که‌ خدا را بسیار یاد می‌کنند، خدا برای‌ همه‌ آنان‌ آمرزش‌ و پاداشی‌ بزرگ‌ آماده‌ کرده‌ است‌» در برابر این ‌طاعات‌ و عبادات‌ و اعمال‌ صالح‌ ایشان‌.

﴿ٱلۡمُسۡلِمِینَ وَٱلۡمُسۡلِمَٰتِ [الأحزاب: 35]  اسلام، ورود به‌ دین‌ خدای‌  عزوجل ‌ و گردن ‌نهادن‌ برای‌ وی ‌همراه‌ با عمل‌ است‌. حق‌ تعالی‌ برای‌ تشریف‌ و گرامیداشت‌ زنان‌ مسلمان، ایشان‌ را بر مردان‌ مسلمان‌ عطف‌ کرد. همچنین‌ در همه‌ اوصاف‌ دیگری‌ که‌ در این‌ آیه‌ ذکر می‌شود، هدف‌ از ذکر صریح‌ زنان‌ ـ با وجود آن‌که‌ ایشان‌ در مفهوم‌ (مسلمین‌) و (مؤمنین‌) و مانند آن‌ از اوصاف‌ مندرج‌ در این‌ آیه‌ ـ از باب‌ تغلیب‌ مذکر بر مؤنث‌ که‌ روش‌ معمول‌ در کلام‌ عرب‌ است، داخل‌اند ـ گرامیداشت‌ و تشریف‌ ایشان ‌می‌باشد.

﴿وَٱلۡمُؤۡمِنِینَ: مؤمنان‌ کسانی‌اند که‌ به‌ خدا عزوجل ، فرشتگان، پیامبران، کتاب‌های آسمانی، روز آخرت‌ و قضا و قدر که‌ خیر و شر آن‌ از سوی‌ خداوند عزوجل  است، ایمان‌ دارند. ذکر مردان‌ و زنان‌ مؤمن‌ پس‌ از مردان‌ و زنان‌ مسلم، دلیل‌ بر آن‌ است ‌که‌ اسلام‌ غیر از ایمان‌ است‌ و اسلام‌ از ایمان‌ عام‌تر می‌باشد.

﴿وَٱلۡقَٰنِتِینَ: قانت، عابد اطاعت‌کننده‌ در کمال‌ آرامش‌ و وقار است‌. به‌قولی ‌دیگر: قانت‌ کسی‌ است‌ که‌ بر عبادت‌ و طاعت‌ مواظبت‌ و استمرار می‌ورزد.

﴿وَٱلصَّٰدِقِینَ: صادق‌ کسی‌ است‌ که‌ به‌راستی‌ سخن‌ بگوید و از دروغ‌ بپرهیزد وبر پیمانی‌ که‌ به‌حق‌ و عدل‌ بسته، وفا کند. البته‌ صدق‌ از نشانه‌های‌ ایمان‌ است‌ چنان‌که‌ کذب‌ از نشانه‌های‌ نفاق‌ می‌باشد.

﴿وَٱلصَّٰبِرِینَ: صابر کسی‌ است‌ که‌ از آلودگی‌ به‌ شهوات‌ شکیبایی‌ کند و بر دشواریهای‌ تکلیف‌ و طاعات‌ و آزمایش‌ها پایداری‌ ورزد.

﴿وَٱلۡخَٰشِعِینَ: خاشع‌ کسی‌ است‌ که‌ برای‌ خدای‌  عزوجل ‌ در قلب‌ و اندام‌ها فروتن‌ است‌ و از او می‌ترسد و در عبادات‌ خویش‌ برای‌ وی‌ فروتنی‌ می‌کند.

﴿وَٱلۡمُتَصَدِّقِینَ: متصدق‌ کسی‌ است‌ که‌ آنچه‌ را خداوند عزوجل  از مال‌ خود بر وی ‌فرض‌ گردانیده‌ است‌ و آنچه‌ را که‌ از وی‌ پرداخت‌ داوطلبانه‌ آن‌ را خواسته‌ است، یعنی‌ در انفاق‌ مستحب‌ صدقه‌ می‌کند.

بعد از آن‌ ذکر مردان‌ و زنان‌ روزه‌دار آمده‌ است‌ زیرا روزه‌ از بزرگترین‌ وسایل‌ کمک‌ کننده‌ بر شکستن‌ شهوت‌ می‌باشد: ﴿وَٱلۡحَٰفِظِینَ: یعنی‌ مردان‌ و زنان‌ مسلمانی‌ که‌ شرمگاههای‌ خویش‌ را ـ با عفت‌ورزی‌ و پاکدامنی‌ و بسنده ‌کردن‌ برحلال‌ ـ از حرام‌ حفظ می‌کنند.

﴿وَٱلذَّٰکِرِینَ: مردان‌ و زنان‌ مسلمانی‌ اند که‌ خدا عزوجل  را ـ با گفتن‌ تسبیح‌ و تحمید و تکبیر و با قرائت‌ قرآن‌ و اشتغال‌ به‌ علم‌ ـ در تمام‌ احوال‌ یاد می‌کنند. درحدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابی‌سعید خدری‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «چون‌ مرد زنش‌ را در شب‌ بیدار کند آن‌گاه‌ هردو برخیزند و دو رکعت‌ نماز بگزارند، قطعا آن‌ دو در آن‌ شب‌ از جمله‌ مردان‌ و زنانی‌ هستند که‌ خدای‌  عزوجل ‌ را بسیار یاد کرده‌اند».

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ شده‌ است‌ که: ام‌سلمه‌ رضی الله عنها  به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  گفت: یا رسول‌الله! چه‌ دلیلی‌ دارد که‌ من‌ می‌شنوم‌ از مردان‌ در قرآن‌ یاد می‌شود ولی‌ از زنان‌ یاد نمی‌شود؟ همان‌ بود که‌ خدای‌  عزوجل ‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ ٱلۡخِیَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن یَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِینٗا٣٦.

«و هیچ‌ مرد مؤمن‌ و زن‌ مؤمنه‌ای‌ را نرسد که‌ چون‌ خدا و رسولش‌ به‌ کاری‌ فرمان ‌دهند، برای‌ آنان‌ در کارشان‌ اختیاری‌ باشد» یعنی: برای‌ کسی‌ که‌ به‌ خداوند متعال ‌ایمان‌ دارد، جایز و درست‌ نیست‌ که‌ چون‌ خدا عزوجل  یا پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ کاری‌ فرمان ‌می‌دهند، چون‌ و چرا کند و در کار خویش‌ اختیار داشته‌ باشد که‌ آنچه‌ خود می‌خواهد بکند بلکه‌ بر وی‌ واجب‌ است‌ تا کاری‌ را انجام‌ دهد که‌ از وی‌ خواسته‌ شده‌ است‌ و باید خود را وقف‌ امری‌ کند که‌ خدای‌  عزوجل ‌ برای‌ وی‌ خواسته‌ و انتخاب‌ کرده ‌است‌ به‌ طوری‌که‌ رأی‌ وی‌ تابع‌ رأی‌ شریعت‌ و انتخاب‌ وی‌ پیرو انتخاب‌ شریعت‌ باشد. ابن‌ کثیر می‌گوید: «این‌ آیه‌ عام‌ است‌ در تمام‌ امور». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «والذی‌ نفسی‌ بیده‌ لا یؤمن‌ أحدکم‌ حتی‌ یکون‌ هواه‌ تبعا لما جئت‌ به». «سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در ید اوست، یکی از شما ایمان‌ ندارد تا آن‌گاه‌که‌ خواسته‌ وی‌ پیرو چیزی‌ باشد که‌ من‌ آن‌ را آورده‌ام‌».

«و هرکس‌ الله و رسول‌ او را نافرمانی‌ کند» در امری‌ از امور «قطعا در گمراهی ‌آشکاری‌ افتاده‌ است‌» یعنی: او به‌ چنان‌ گمراهی‌ آشکار و واضحی‌ از راه‌ حق‌ گمراه‌ شده ‌است‌ که‌ مخفی‌ نیست‌. نسفی‌ می‌گوید: «اگر نافرمانی‌ خدا و رسول‌ در رد و انکار باشد، آن‌ گمراهی، کفر است‌ و اگر نافرمانی‌ در فعل‌ باشد ـ همراه‌ با پذیرش‌ امر و اعتقاد به‌ وجوب‌ ـ آن‌ گمراهی، خطا و فسق‌ است‌».

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: این‌ آیه‌ کریمه‌ درباره‌ زینب‌ دختر جحش‌ رضی الله عنها  که‌ دختر عمه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بود نازل‌ شد چرا که‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ او فرمودند: «من‌ می‌خواهم‌ تو را به‌ ازدواج‌ زیدبن‌حارثه‌ در آورم‌ زیرا او را برای‌ تو پسندیده‌ام‌». زینب‌ گفت: «یا رسول‌الله! ولی‌ من‌ او را برای‌ خود نمی‌پسندم، من‌ در حسب‌ از او برتر و دختر عمه‌ شما هستم، من‌ این‌ کار را نمی‌کنم‌». همان‌ بود که ‌این‌ آیه‌ نازل‌ شد. آن‌گاه‌ زینب‌ رضی الله عنها  به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  گفت: «اینک‌ از شما اطاعت‌ می‌کنم‌ و هر آنچه‌ می‌خواهید بکنید». همان‌ بود که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  او را به‌ عقد نکاح‌ زید رضی الله عنه  درآوردند و زید با وی‌ عروسی‌ کرد. زید رضی الله عنه  ـ چنان‌که‌ گذشت‌ ـ برده‌ آزادشده‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بود که‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  او را پسر خویش‌ خوانده ‌بودند. پس‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از جای‌ زید به‌ زینب‌ ده‌ دینار و شصت‌ درهم‌ و یک‌ چادر و پیراهن‌ و لحاف‌ و مقداری‌ از مواد خوراکی‌ و خرما مهریه‌ دادند و او نزدیک‌ به‌ یک‌ سال، یا بیشتر از آن‌ در خانه‌ زید ماند.

آری‌! خدای‌  عزوجل ‌ می‌خواست‌ تا زینب‌ را با ازدواج‌ زید بیازماید و با این‌ کار، بنیاد عصبیت‌ جاهلی‌ و امتیاز طبقاتی‌ و نژادی‌ را ویران‌ ساخته‌ و اساس‌ برتری‌ را بر بنیاد اسلام‌ و تقوی‌ قرار دهد ولی‌ آخر کار میان‌ زید و زینب‌ ناسازگاری‌ روی ‌داد و این‌ ناسازگاری‌ سبب‌ شد تا خدای‌  عزوجل ‌ حکم‌ دیگری‌ را نازل‌ کند که‌ از قبل‌ آن‌ را فیصله‌ کرده‌ بود و این‌ حکم‌ مبتنی‌ بر حکمت‌ها و مصلحت‌های‌ دیگری‌ بود که‌ بیان‌ خواهد شد.

﴿وَإِذۡ تَقُولُ لِلَّذِیٓ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ وَأَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِ أَمۡسِکۡ عَلَیۡکَ زَوۡجَکَ وَٱتَّقِ ٱللَّهَ وَتُخۡفِی فِی نَفۡسِکَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِیهِ وَتَخۡشَى ٱلنَّاسَ وَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَىٰهُۖ فَلَمَّا قَضَىٰ زَیۡدٞ مِّنۡهَا وَطَرٗا زَوَّجۡنَٰکَهَا لِکَیۡ لَا یَکُونَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ حَرَجٞ فِیٓ أَزۡوَٰجِ أَدۡعِیَآئِهِمۡ إِذَا قَضَوۡاْ مِنۡهُنَّ وَطَرٗاۚ وَکَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولٗا٣٧.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از انس‌ رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: زیدبن‌حارثه‌ رضی الله عنه  نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمده‌ و از زینب‌ دختر جحش‌ همسرش‌ ـ رضی الله عنها  ـ به‌ ایشان‌ شکایت‌ می‌کرد. ادامه‌ ماجرا را از زبان‌ آیه‌ بشنوید: «و یاد کن‌» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «چون‌ به‌ کسی‌ که‌ الله بر وی‌ نعمت‌ ارزانی‌ داشته‌» او زیدبن‌ حارثه‌ رضی الله عنه  است‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ با نعمت‌ اسلام‌ بر او انعام‌ نمود «و تو نیز بر وی‌ انعام‌ کرده‌ای‌» به‌ این‌ که‌ او را از بردگی‌ آزاد کرده‌ و فرزند خویشش‌ خواندی‌ و پس‌ از آن‌ که‌ رسم‌ فرزند خواندگی‌ منسوخ‌ شد باز هم‌ تو مولای‌ او هستی‌. آری‌! چنان‌ که‌ گفتیم‌؛ زید از اسرای‌ دوران‌ جاهلیت‌ بود که‌ خدیجه‌ همسر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  او را به‌ ایشان‌ بخشید و رسول‌ ‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  او را آزاد کرده‌ و فرزند خویش‌ خواندند و زینب‌ دختر عمه‌ خود رضی الله عنها  را که‌ دختری‌ از اشراف‌زادگان‌ قریش‌ بود به ‌ازدواج‌ وی‌ درآوردند. آری‌! یاد کن‌ آن‌گاه‌ که‌ به‌ زید «می‌گفتی‌» هنگامی‌ که‌ از زینب‌ نزد تو شکایت‌ می‌کرد و تمهیدات‌ طلاق ‌دادن‌ وی‌ را فراهم‌ می‌کرد: «نگاه‌ دار بر خود همسرت‌ را» یعنی: زینب‌ رضی الله عنها  را «و از خدا پروا بدار» در کار وی‌ و بر طلاق ‌دادنش‌ تعجیل‌ نکن‌. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ سخن‌ را از باب‌ سفارش‌ و رعایت‌ ادب‌ به‌ زید گفتند، وگرنه‌ حقیقت‌ کار باید طور دیگری‌ شکل‌ می‌گرفت: «و آنچه‌ را که‌ خدا پدیدار کننده‌ آن‌ است، در ضمیر خویش‌ نهان‌ می‌کردی‌» و آن ‌عبارت‌ از تصمیم‌ تو به‌ ازدواج‌ با زینب‌ در صورتی‌ بود که‌ زید رضی الله عنه  او را طلاق‌ دهد.آری‌! حقیقت‌ امر این‌ بود که‌ خداوند عزوجل  به‌ رسول‌ خویش‌ وحی‌ کرده‌ بود که‌ زید به‌زودی‌ زینب‌ را طلاق‌ خواهد داد و تو باید بعد از وی‌ با او ازدواج‌ کنی‌ تا عادت ‌فرزندخواندگی‌ و آثار آن‌ از بین‌ رفته‌ و این رسم‌ جاهلی‌ که‌ زن‌ پسر خوانده‌ بر پدر خوانده‌ حرام‌ تلقی‌ می‌شد، کاملا ابطال‌ گردد.

«و از مردم‌ می‌ترسیدی‌» یعنی: از آنان‌ حیا می‌کردی، یا از این‌ نحوه ‌برداشت‌شان‌ می‌ترسیدی‌ که‌ مبادا بگویند: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  برده‌ آزاد شده‌ خویش‌ را دستور داد تا زنش‌ را طلاق‌ دهد، برای‌ این‌ که‌ خود او با وی‌ ازدواج‌ کند «و خدا سزاوارتر است‌ به‌ این‌ که‌ از او بترسی‌» و در هرحالی‌ از او حیا کنی‌ و بیمناک‌ باشی‌. آخر! تو می‌دانستی‌ که‌ این‌ روند از شکل‌گیری‌ قضیه‌ زینب‌ ـ که‌ در آغاز با هدف ‌ابطال‌ امتیازات‌ جاهلی، ازدواج‌ وی‌ با زید به‌ انجام‌ رسد و سپس‌ با همین‌ هدف، یعنی‌ ابطال‌ عادت‌ جاهلی‌ تحریم‌ زن‌ فرزندخوانده‌ بر پدر خوانده، میان‌ آن‌ دو مفارقت‌ روی‌ دهد ـ همه‌ برنامه‌ از قبل‌ طراحی‌شده‌ خدای‌ سبحان‌ بود. عائشه رضی الله عنها  می‌گوید: «اگر رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  کتمان‌کننده‌ چیزی‌ از وحی‌ الهی‌ می‌بودند، باید این‌ آیه‌ را کتمان‌ می‌کردند ولی‌ ایشان‌ کسی‌ نبودند که‌ وحی‌ الهی‌ را پنهان‌ کنند».

«پس‌ چون‌ زید حاجت‌ خویش‌ را از او برآورد» با نکاح‌ و آمیزش‌ با وی، به‌گونه‌ای‌ که‌ دیگر برای‌ زید در زینب‌ حاجتی‌ باقی‌ نماند زیرا فضای‌ زندگی‌ مشترک‌ آن‌ها به‌ گونه‌ای‌ سرد و تیره‌ شده‌ بود که‌ زید جز طلاق‌ وی‌ راه‌ دیگری‌ نداشت‌؛ «او را به‌ ازدواج‌ تو درآوردیم‌» یعنی: چون‌ زید از زینب‌ فارغ‌ البال‌ شد و او را طلاق‌ داد، زینب‌ را به‌ ازدواج‌ تو درآوردیم‌ و ما خود متولی‌ تزویج‌ وی‌ به‌ تو بودیم، به‌ این‌ معنی‌ که‌ به‌ تو وحی‌ فرستادیم‌ تا بی‌ ولی‌ و عقد و مهر و شهود، با وی ‌ازدواج‌ کنی‌. آری‌! اعلام‌ این‌ قضیه‌ از سوی‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ پیامبرش، خود تزویج‌ زینب‌ از جانب‌ وی‌ برای‌ پیامبرش‌ بود بدین‌ جهت، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بی‌اجازه ‌زینب‌ و بدون‌ عقد و تعیین‌ مهر و هر امر دیگری‌ که‌ در حق‌ امتشان‌ در نکاح‌ شرط است، با زینب‌ عروسی‌ کردند چنان‌که‌ روایات‌ صحیح، بیانگر این‌ رویداد است‌.

مسلم، احمد و نسائی‌ روایت‌ کرده‌اند: «چون‌ عده‌ زینب‌ سپری‌ شد، رسول ‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ زید شوهر سابق‌ وی‌ گفتند: برو و زینب‌ را برای‌ من‌ خواستگاری ‌کن‌. زید نزد زینب‌ رفت‌ و به‌ او مژده‌ داده‌ خواسته‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را با او در میان ‌گذاشت‌. زینب‌ در جواب‌ وی‌ گفت: من‌ هیچ‌کاری‌ نمی‌کنم‌ تا از پروردگارم‌ مشورت‌ نخواهم‌. پس‌ برخاست‌ و به‌ نمازگاه‌ خویش‌ رفت‌. همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

سپس‌ خداوند متعال‌ حکمت‌ در ازدواج‌ رسول‌ خود صلی الله علیه و آله و سلم  با زینب‌ را بیان‌ کرده ‌می‌فرماید: «تا بر مؤمنان‌ هیچ‌ حرجی‌ نباشد» یعنی: هیچ‌ تنگی‌ و دشواری‌ و گناه‌ و محظوری‌ نباشد «در مورد همسران‌ پسر خواندگان‌شان‌» یعنی: در ازدواج‌ با زنان‌کسانی‌ که‌ آنان‌ را پسر خویش‌ خوانده‌اند «آن‌گاه‌ که‌» پسر خواندگان‌ «حاجت‌ خویش‌ را از آنان‌ برآورده‌ باشند» برخلاف‌ پسر حقیقی‌ که‌ زن‌ وی‌ بر پدرش‌ به‌مجرد عقد حرام‌ می‌شود.

اعراب‌ بر این‌ باور بودند که‌ زنان‌ پسرخواندگان‌شان‌ همچون‌ زنان‌ پسران ‌حقیقی‌شان‌ بر آنان‌ حرام‌‌اند پس‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ آنان‌ خبر داد که‌ زنان ‌پسر خواندگانشان‌ بر آنان‌ حلال‌اند «و امر الله انجام‌ یافتنی‌ است‌» خواه‌ ناخواه‌ و به‌طور حتم‌.

انس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «زینب‌ دختر جحش‌ بر دیگر همسران‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فخر می‌ورزید و می‌گفت: شما را خانواده‌هایتان‌ به‌ نکاح‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  درآورده‌اند، درحالی‌ که‌ مرا خداوند عزوجل  از فراز هفت‌ آسمان‌ به‌ نکاح‌ پیامبر خویش‌ درآورد». محمدبن‌عبدالله بن‌جحش‌ می‌گوید: «زینب‌ و عائشه‌ بر یک ‌دیگر فخرفروشی ‌کردند؛ زینب‌ گفت: من‌ کسی‌ هستم‌ که‌ حکم‌ ازدواجم‌ با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از آسمان‌ نازل ‌شد». و عائشه‌ گفت: «من‌ کسی‌ هستم‌ که‌ برائتم‌ از آسمان‌ نازل‌ شد». پس‌ زینب ‌به‌ برتری‌ عائشه‌  رضی الله عنها اعتراف‌ کرد.

در این‌ آیه‌ خصوصیتی‌ را برای‌ زید می‌یابیم‌ که‌ هیچ‌ یک‌ از اصحاب‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ آن‌ مخصوص‌ گردانیده‌ نشده‌اند و آن، ذکر صریح‌ نام‌ وی‌ در قرآن‌ است‌. آری‌! به‌ این‌ ترتیب‌ بود که‌ نام‌ وی‌ جزء قرآن‌ کریم‌ گردید و تا قیامت‌ تلاوت ‌می‌شود، که‌ این‌ در واقع‌ تعویضی‌ برای‌ وی‌ از فخر کردن‌ به‌ پدری‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  ودلجویی‌ای‌ از وی‌ است‌. وه‌! که‌ این‌ چه‌ فخری‌ است‌ عظیم‌!.

﴿مَّا کَانَ عَلَى ٱلنَّبِیِّ مِنۡ حَرَجٖ فِیمَا فَرَضَ ٱللَّهُ لَهُۥۖ سُنَّةَ ٱللَّهِ فِی ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُۚ وَکَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا٣٨.

«بر پیامبر در آنچه‌ خدا برای‌ او فرض‌ گردانیده‌» از ازدواج‌ با زینب‌ رضی الله عنها  «هیچ‌ حرجی‌ نیست، این‌ سنت‌ الهی‌ است‌ که‌ در میان‌ پیشینیان‌ نیز معمول ‌بوده‌ است‌» یعنی: قطعا این‌ سنت‌ که‌ خداوند متعال‌ از امر نکاح‌ و غیر آن‌ بر پیامبران  علیهم السلام  و امت‌های‌ گذشته‌ حلال‌ کرده‌ بود، سنتی‌ بسیار ریشه‌دار و قدیمی‌ است ‌«و فرمان‌ الله همواره‌ به‌ اندازه‌ مقدر است‌» یعنی: امر خدا عزوجل  یقینی‌ و قطعی‌ و برگشت‌ ناپذیر است‌. (قدر) بر اراده‌ ازلی‌ پروردگار اطلاق‌ می‌شود و ذکر (مقدورا) بعد از آن، برای‌ تأکید است‌.

﴿ٱلَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَٰلَٰتِ ٱللَّهِ وَیَخۡشَوۡنَهُۥ وَلَا یَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَۗ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِیبٗا٣٩.

«همان‌ کسانی‌ که‌ پیام‌های‌ خدا را ابلاغ‌ می‌کنند» به‌ سوی‌ خلقش‌ و آن‌ را با کمال‌ امانتداری‌ به‌ آنان‌ می‌رسانند «و از او می‌ترسند و جز خدا از هیچ‌کس‌ بیم‌ ندارند» پس‌ ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! تو نیز به‌ آنچه‌ که‌ مردم‌ به‌سبب‌ تبلیغ‌ آیات‌ الهی‌ در باره‌ات ‌می‌گویند، اهمیت‌ نده‌ و از این‌ سخنان‌ باکی‌ نداشته ‌باش‌. البته‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌پیروی‌ از دستور الهی، به‌ نیکوترین‌ وجه‌ به‌ این‌ مهم‌ پرداختند، که‌ پس‌ از ایشان، مقام‌ بلاغ‌ تا روز قیامت‌ به‌ امت‌ ایشان‌ میراث‌ مانده‌ است‌. آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر آن ‌است‌ که‌ فقط کسی‌ به‌ طور کامل‌ تکالیف‌ ابلاغ‌ را به‌ انجام‌ رسانده‌ می‌تواند که‌ دلش ‌از ترس‌ بشر خالی‌ باشد «و خدا حسابرسی‌ را بس‌ است‌» پس‌ آنان‌ را به‌ درستی‌ و در همه‌ چیز مورد محاسبه‌ قرار می‌دهد.

﴿مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِکُمۡ وَلَٰکِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٗا٤٠.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: آن‌گاه‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  با زینب‌ ازدواج ‌کردند، برخی‌ از مردم‌ گفتند: محمد صلی الله علیه و آله و سلم  زن‌ پسرخوانده‌اش‌ را به‌ نکاح‌ گرفته‌! همان‌ بود که‌ خداوند عزوجل  نازل‌ فرمود: «محمد پدر هیچ ‌یک‌ از مردان‌ شما نیست‌» یعنی: او در حقیقت‌ پدر زید بن‌ حارثه‌ رضی الله عنه  نیست‌ تا زن‌ زید بر وی‌ حرام‌ باشد و نه‌ او پدر هیچ‌کس‌ دیگری‌ است‌ که‌ از پشت‌ وی‌ به‌وجود نیامده‌ باشد. می‌دانیم‌ که‌ از پسران‌ برای‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، ابراهیم، قاسم، طیب‌ و طاهر به‌ دنیا آمدند اما زنده‌ باقی‌ نماندند تا به‌ سن‌ مردی‌ برسند «ولی‌» محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «فرستاده‌ خداو خاتم‌ پیامبران‌ است‌» خاتم‌ یک‌ چیز، آخر آن‌ است‌. لذا بعد از ایشان، دیگر پیامبری‌ مبعوث‌ نمی‌شود «و خداوند به‌ همه ‌چیز داناست‌» و می‌داند که‌ فرزندان ‌پسری‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ سن‌ مردی‌ نخواهند رسید و درخواهند گذشت‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ و دیگران‌ از جابربن‌ عبدالله رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «مثلی‌ ومثل‌ الأنبیاء کمثل‌ رجل‌ ابتنی‌ داراً فأکملها وأحسنها إلا موضع‌ لبنة‌. فکان‌ من‌ دخلها فنظر إلیها قال: ما أحسنها، إلا موضع ‌اللبنة، فأنا موضع‌ اللبنة، حتی‌ ختم‌ بی‌ الأنبیاء». مثل‌ من‌ و مثل‌ انبیای‌ دیگر، مانند مثل ‌مردی‌ است‌ که‌ سرایی‌ را بنا کرد و آن‌ را به‌ پایه‌ اکمال‌ رسانید و نیکو سامانش‌ داد مگر جای‌ یک‌ خشت‌ از آن‌ را. پس‌ چون‌ کسی‌ به‌ آن‌ سرا وارد می‌شد و به‌سوی ‌آن‌ می‌نگریست، می‌گفت: چه‌ نیکو سرایی‌ است، بجز موضع‌ این‌ خشت‌ «که‌نقصی‌ است‌ در آن‌». لذا «بدانید» که‌ موضع‌ آن‌ خشت، من‌ هستم‌ تا بدانجا که‌ رسالت‌ و نبوت‌ به‌ من‌ ختم‌ شده‌ است‌». در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «رسالت‌ و نبوت به‌ پایان‌ آمد و بعد از من‌ دیگر رسول‌ و نبیی‌ نیست‌». پس‌ این‌ سخن‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بر مردم‌ دشوار آمد لذا ایشان‌ برای ‌تسکین‌ خاطر مردم‌ فرمودند: «ولی‌ مبشرات‌ هست‌». مردم‌ پرسیدند: یا رسول‌الله! مبشرات‌ چیست‌؟ فرمودند: «رؤیای‌ شخص‌ مسلمان‌ که‌ جزئی‌ از اجزای‌ نبوت ‌است‌».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ ذِکۡرٗا کَثِیرٗا٤١ وَسَبِّحُوهُ بُکۡرَةٗ وَأَصِیلًا٤٢.

«ای‌ مؤمنان‌! خدارا ذکر کنید، به‌ ذکر کردن‌ بسیار» یعنی: در اغلب‌ اوقات‌ شب‌ و روز، در بر و بحر، در سفر و حضر، در توانگری‌ و فقر، در سلامتی‌ و بیماری، در آشکار و نهان‌ و در هر حالی‌. این‌ دستور شامل‌ انواع‌ ذکر؛ مانند تقدیس، تمجید، تهلیل، تحمید، نماز، تلاوت‌ قرآن، درود، دعا و همه‌ طاعات‌ می‌شود «و صبح‌ وشام‌» یعنی: در اول‌ و آخر روز «او را تسبیح‌ گویید» مخصوص‌ کردن‌ این‌ دو وقت‌ به‌ یادآوری، برای‌ دلالت‌ بر فضیلت‌ این‌ دو وقت‌ بر سایر اوقات‌ است‌ زیرا در این‌ دو وقت، فرشتگان‌ شب‌ و روز گرد هم‌ می‌آیند. هرچند «تسبیح‌» نیز در مفهوم‌ «ذکر» داخل‌ است‌ ولی‌ مخصوص‌ کردن‌ آن‌ به‌ یادآوری، به‌ منظور روشن ‌ساختن‌ فضل‌ آن‌ می‌باشد زیرا معنای‌ تسبیح، تنزیه‌ ذات‌ الهی‌ از صفات‌ ناجایز است‌. لذا مرید خداوند متعال‌ باید برای‌ خویش‌ حد معینی از اذکار و اوراد مأثوره ‌را تخصیص‌ داده‌ و همیشه‌ بر آن‌ پایبند باشد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «ألا أنبئکم‌ بخیر أعمالکم‌ وأزکاها عند ملیککم‌ وأرفعها فی‌ درجاتکم‌ وخیر لکم‌ من‌ إعطاء الذهب‌ والورق‌ وخیر لکم‌ من‌ أن‌ تلقوا عدوکم‌ فتضربوا أعناقهم‌ ویضربوا أعناقکم، قالوا: وما هو یا رسول‌ الله؟ قال ذکر الله‌  عزوجل ». «آیا شما را آگاه‌ نکنم‌ از بهترین‌ اعمالتان‌ و پاکترین‌ آنها در نزد خداوندگارتان‌ و برترین‌ آنها در درجاتتان‌ و عملی‌ که‌ برای‌ شما از صدقه‌ دادن‌ طلا و نقره‌ و از این‌ که‌ با دشمنتان‌ روبرو شوید و شما گردنهای‌ آنان‌ را بزنید و آنها گردنهای‌ شما را بزنند بهتر است‌؟ اصحاب ‌گفتند: آن‌ عمل‌ چیست‌ یا رسول‌الله! فرمودند: ذکر خدای‌  عزوجل ».

﴿هُوَ ٱلَّذِی یُصَلِّی عَلَیۡکُمۡ وَمَلَٰٓئِکَتُهُۥ لِیُخۡرِجَکُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۚ وَکَانَ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ رَحِیمٗا٤٣.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: چون‌ آیه ﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِکَتَهُۥ یُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِیِّ [احزاب:‌56] نازل‌ شد، ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنه  گفت: یا رسول‌الله! تاکنون‌ خداوند عزوجل  هیچ‌ خیری‌ را فرو نفرستاده ‌است‌ مگر این‌ که‌ ما را نیز در آن‌ شریک‌ کرده‌ است‌ اما این‌بار گویی‌ شما به‌ آن‌ مخصوص‌ گردانیده‌ شده‌اید؟ پس‌ نازل‌ شد: «اوست‌ کسی‌که‌ بر شما صلاه‌ می‌فرستد و فرشتگان‌ او نیز بر شما صلاه‌ می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌ها به‌سوی‌ نور برآورد» یعنی: حق‌ تعالی‌ بر شما صلاه‌ می‌فرستد تا شما را از تاریکی‌های‌ معاصی‌ به‌سوی‌ نور طاعات، از تاریکی‌های‌ گمراهی‌ به‌سوی‌ نور هدایت، از تاریکی‌های‌ شک‌ و حیرت‌ به‌ سوی‌ نور یقین‌ و طمأنینه‌ و از تاریکی‌های‌ نفس‌ به‌ سوی‌ نورانیت‌ قلب‌ بیرون‌ آورد. صلاه‌ از جانب ‌خداوند متعال‌ بر بندگانش: نزول‌ رحمت‌ و برکت‌ وی‌ بر آنان‌ و صلاه‌ از جانب ‌فرشتگان: دعا و آمرزش‌خواهی‌ برای‌ بندگان‌ است‌ «و به‌ مؤمنان‌ همواره‌ مهربان ‌است‌» اما او با کافران‌ در آخرت‌ به‌ عدل‌ خویش‌ معامله‌ می‌کند، نه‌ به‌ مهر خویش‌.

﴿تَحِیَّتُهُمۡ یَوۡمَ یَلۡقَوۡنَهُۥ سَلَٰمٞۚ وَأَعَدَّ لَهُمۡ أَجۡرٗا کَرِیمٗا٤٤.

«درودشان‌ ـ روزی‌ که‌ با او ملاقات‌ کنند ـ سلام‌ است‌» یعنی: دعای‌ خیر و شادباش‌ مؤمنان‌ از جانب‌ خدای‌ سبحان‌ در روزی‌ که‌ او را ـ به‌هنگام‌ مرگ، یا رستاخیز، یا به‌ هنگام‌ ورود به‌ بهشت‌ ـ می‌بینند، همانا سلام ‌گفتنش‌ بر آنان‌ است‌. به‌قولی‌ معنای‌ «سلام‌» این‌ است: خداوند عزوجل  آنان‌ را از آفتها سالم‌ نگه‌ می‌دارد و در روزی‌ که‌ با او دیدار می‌کنند، آنان‌ را به‌ ایمنی‌ از ترس‌ و هراس‌ها مژده‌ می‌دهد «و برای‌ آنان‌ پاداشی‌ ارزشمند» و نیکو «آماده‌ کرده ‌است‌» در بهشت‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِیرٗا٤٥.

«ای‌ پیامبر! بی‌گمان‌ ما تو را گواه‌ و بشارتگر و هشداردهنده‌ فرستادیم‌» یعنی: تو بر امت‌ خویش‌ گواه‌ هستی‌؛ لذا به‌ سود کسانی‌ که‌ تصدیقت‌ کرده‌ و به‌ تو ایمان ‌آورده‌اند و علیه‌ کسانی‌ که‌ تکذیبت‌ کرده‌ و به‌ تو کفر ورزیده‌اند، گواهی ‌می‌دهی‌ همچنین‌ به‌ یگانگی‌ خداوند متعال‌ گواهی‌ می‌دهی‌ و مژده‌ دهنده‌ بهشت ‌هستی‌ برای‌ کسانی‌ که‌ از تو اطاعت‌ کرده‌اند و بیم‌ دهنده‌ به‌ دوزخ‌ هستی‌ برای ‌کسانی‌ که‌ تو را تکذیب‌ و نافرمانی‌ کرده‌اند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ چون ‌این‌ آیه‌ نازل‌ شد، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ علی‌ و معاذ  رضی الله عنهما ـ که‌ قبلا آنان‌ را مأمور عزیمت‌ به‌ سوی‌ یمن‌ کرده‌ بودند ـ چنین‌ فرمودند: «بروید؛ بشارت‌ دهید و نفرت‌ نیفگنید، آسان‌ بگیرید و سخت‌ نگیرید زیرا بر من‌ چنین‌ فرمانی‌ نازل‌ شده ‌است: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ [الأحزاب: 45]».

﴿وَدَاعِیًا إِلَى ٱللَّهِ بِإِذۡنِهِۦ وَسِرَاجٗا مُّنِیرٗا٤٦.

«و نیز» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! تو «دعوتگر به‌سوی‌ خداوند هستی‌» پس‌ بندگان ‌خداوند عزوجل  را به‌سوی‌ توحید و ایمان‌ به‌ عقاید حق‌ و عمل‌ به‌ آنچه‌ که‌ بر آنان ‌مشروع‌ گردانیده‌ است، دعوت‌ می‌کنی‌ «به‌ اذن‌ او» یعنی: به‌ امر پروردگار و بر اساس‌ مقدرات‌ او، نه‌ از پیش‌ خود. یا (باذنه‌) یعنی: به‌ توفیق‌ و تسهیل‌ او «و چراغی‌ تابناک‌ هستی‌» که‌ از روشنی‌ وجودت، در تاریکی‌های‌ گمراهی‌ پرتو برگرفته‌ می‌شود چنان‌که‌ با چراغ، دل‌ تاریکی‌ها شکافته‌ شده‌ و تاریکی‌ها زدوده‌ می‌شود.

قرطبی‌ می‌گوید: «این‌ دو آیه، متضمن‌ شش‌ اسم‌ برای‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  است‌».

﴿وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ فَضۡلٗا کَبِیرٗا٤٧.

«و مؤمنان‌ را بشارت‌ ده‌ که‌ برای‌ آنان‌ از جانب‌ الله فضلی‌ بزرگ‌» یعنی: پاداشی ‌عظیم‌ «خواهد بود» در بهشت‌؛ در برابر اعمال‌شان‌.

ابن‌جریرطبری‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ نقل‌ می‌کند: چون‌ آیه ﴿لِّیَغۡفِرَ لَکَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ [فتح‌: 2] در شأن‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نازل‌ شد، مردی‌ از مؤمنان‌ گفت: گوارا بادتان‌ یا رسول‌الله! اینک‌ ما دانستیم‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ با شما چه‌ می‌کند اما نمی‌دانیم‌ که‌ با ما چه‌ خواهد کرد؟ پس‌ خداوند عزوجل  در سوره‌ «فتح‌ / 5 » آیه ﴿لِّیُدۡخِلَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ جَنَّٰتٖ و در این‌ سوره‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿وَلَا تُطِعِ ٱلۡکَٰفِرِینَ وَٱلۡمُنَٰفِقِینَ وَدَعۡ أَذَىٰهُمۡ وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ وَکِیلٗا٤٨.

«و از کافران‌ و منافقان‌ فرمان‌ مبر» در آنچه‌ که‌ به‌ تو از برخورد سهل‌انگارانه‌ در امر دین‌ که‌ مخالف‌ با شریعت‌ توست، مشورت‌ می‌دهند «و به‌ آزارشان‌ اعتبار نده‌» یعنی: از آزارهایی‌ که‌ به‌ تو ـ به‌سبب‌ دعوتت‌ به‌سوی‌ دین‌ خدا عزوجل  و صلابت ‌و استواریت‌ علیه‌ دشمنان‌ وی‌ ـ می‌رسانند، باکی‌ نداشته‌ باش‌ «و بر خدا توکل‌ کن‌» زیرا «خداوند به‌ عنوان‌ کارساز بس‌ است‌» برای‌ تو پس‌ کار خویش‌ را در همه‌ حال‌ به‌ او بسپار.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نَکَحۡتُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَکُمۡ عَلَیۡهِنَّ مِنۡ عِدَّةٖ تَعۡتَدُّونَهَاۖ فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحٗا جَمِیلٗا٤٩.

«ای‌ مؤمنان‌! چون‌ زنان‌ مؤمن‌ را به‌ نکاح‌ خود درآوردید» و با آنان‌ عقد ازدواج ‌بستید «آن‌گاه‌ پیش‌ از آن‌که‌ آنان‌ را مساس‌ کنید طلاقشان‌ دادید» یعنی: آن‌ گاه‌ قبل‌ از مقاربت‌ و هم خوابگی‌ با آنان‌ طلاق‌شان‌ دادید. از جماع‌ به‌ طور کنایه، به‌ لفظ (مس‌) تعبیر شد؛ «دیگر شما را بر این‌ زنان‌ هیچ‌ عده‌ای‌ نیست‌ که‌ آن‌ را بشمارید» که ‌این‌ حکم‌ در میان‌ فقها اجماعی‌ است‌. یادآور می‌شویم‌ که‌ در نزد احناف‌ و مالکی‌ها، خلوت‌ صحیحه‌ نیز در حکم‌ خود مانند جماع‌ است‌. نسبت‌ دادن ‌شمارش‌ عده‌ به‌ مردان، دال‌ بر این‌ امر است‌ که‌ عده‌ حق‌ مردان‌ است‌ و آنانند که ‌زنان‌ مطلقه‌شان‌ را در قبال‌ آن‌ محاسبه‌ کرده‌ و آن‌ها را بدان‌ ملزم‌ می‌گردانند. آری‌! زنان‌ مطلقه‌ای‌ که‌ هنوز مردان‌ با آنان‌ نزدیکی‌ و مجامعت‌ نکرده‌اند، از حکم‌ عده‌ شمردن‌ مستثنی‌ هستند زیرا عده‌ برای‌ شناخت‌ پاکی‌ رحم‌ زن‌ از آب‌ نطفه‌ مرد (استبراء) است‌ و در این‌ مورد مقاربتی‌ صورت‌ نگرفته‌ تا استبراء رحم‌ انجام‌ بگیرد «پس‌ به‌ آنان‌ متعه‌ بدهید» یعنی: به‌ زنان‌ مطلقه‌ای‌ که‌ قبل‌ از مقاربت‌ طلاق‌شان ‌داده‌اید، متعه‌ بدهید. بنابراین، زنی‌ که‌ قبل‌ از جماع‌ طلاق‌ داده‌ می‌شود، دارای ‌دو حالت‌ است: یا این‌ است‌ که‌ مهری‌ برایش‌ مشخص‌ شده، که‌ در آن‌ صورت‌ سزاوار نصف‌ مهر معین‌ خویش‌ است‌ و در این‌ حال، دادن‌ متعه‌ به‌ او واجب‌ نه‌ بلکه‌ سنت‌ می‌باشد. یا این‌ که‌ برایش‌ مهری‌ معین‌ نشده‌ است، که‌ در این‌ صورت، بر اساس‌ آیه‌ کریمه‌ سزاوار دریافت‌ متعه‌ می‌باشد و دادن‌ متعه‌ برایش‌ ـ در نزد حنبلی‌ها و حنفی‌ها ـ واجب‌ اما در نزد شافعی، دادن‌ متعه‌ به‌ هر زن‌ مطلقه‌ای ‌واجب‌ می‌باشد، جز برای‌ مطلقه‌ قبل‌ از جماعی‌ که‌ برای‌ آن‌ مهری‌ معین‌ شده‌ زیرا او سزاوار نصف‌ مهر خویش‌ می‌باشد و دادن‌ متعه‌ برایش‌ مستحب‌ است‌. اما زنی ‌که‌ شوهرش‌ درگذشته‌ است: اگر شوهر بعد از عقد و قبل‌ از جماع‌ مرد، مرگ‌ وی ‌در حکم‌ خویش‌ همچون‌ جماع‌ است‌ و زنش‌ ـ به‌ اجماع‌ فقها ـ باید چهار ماه‌ و ده‌ روز عده‌ بشمارد. «و آنان‌ را رها کنید به‌ رها کردنی‌ نیک‌» یعنی: به‌ شیوه‌ای‌ نیک‌ به‌ زنان‌ مطلقه‌ اجازه‌ دهید که‌ از منازلتان‌ بیرون‌ بروند ـ چنانچه‌ به‌ آن‌ وارد شده‌ بودند ـ زیرا شما برآنان‌ حق‌ عده‌ شمردن‌ ندارید. (سراح‌ جمیل‌): رها کردن‌ به ‌خوشی‌ و خرمی‌ است‌ که‌ آزاری‌ به‌ همراه‌ نداشته‌ باشد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ إِنَّآ أَحۡلَلۡنَا لَکَ أَزۡوَٰجَکَ ٱلَّٰتِیٓ ءَاتَیۡتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَکَتۡ یَمِینُکَ مِمَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَیۡکَ وَبَنَاتِ عَمِّکَ وَبَنَاتِ عَمَّٰتِکَ وَبَنَاتِ خَالِکَ وَبَنَاتِ خَٰلَٰتِکَ ٱلَّٰتِی هَاجَرۡنَ مَعَکَ وَٱمۡرَأَةٗ مُّؤۡمِنَةً إِن وَهَبَتۡ نَفۡسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنۡ أَرَادَ ٱلنَّبِیُّ أَن یَسۡتَنکِحَهَا خَالِصَةٗ لَّکَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَۗ قَدۡ عَلِمۡنَا مَا فَرَضۡنَا عَلَیۡهِمۡ فِیٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ وَمَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ لِکَیۡلَا یَکُونَ عَلَیۡکَ حَرَجٞۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا٥٠.

خدای‌  عزوجل ‌ در این‌ آیه، چهار گروه‌ از زنانی‌ را که‌ ازدواج‌ پیامبرش‌ با آنان ‌را مباح‌ گردانیده، بیان‌ می‌کند: «ای‌ پیامبر! قطعا ما آن‌ همسرانت‌ را که‌ مهرهایشان‌ را داده‌ای، برای‌ تو حلال‌ کرده‌ایم‌» حق‌ تعالی‌ از این‌ گروه‌ از همسران‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آغاز کرد زیرا ایشان‌ همان‌ کسانی‌ بودند که‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را بر دنیا و آرایشهای‌ آن‌ ترجیح ‌دادند و هنگامی‌ هم‌ که‌ مخیر ساخته‌ شدند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را انتخاب‌ کردند. البته‌ دادن‌ مهر یا به‌طور عاجل‌ است، یا نامیدن‌ و مقرر کردن‌ آن‌ در هنگام‌ عقد (مهر مؤجل‌).

اما گروه‌ دوم‌ از زنانی‌ که‌ برای‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  حلال‌ ساخته‌ شده‌اند: «و نیز» حلال‌ کرده‌ است‌ برتو ای‌ پیامبر! «کسانی‌ را که‌ خدا از طریق‌ فی‌ء به‌ تو بخشیده ‌و ملک‌ یمین‌ تو هستند» و با قهر و غلبه‌ گرفته‌ شده‌اند، مانند صفیه‌ و جویریه‌. البته‌ کنیز خریداری‌ شده‌ یا بخشش‌ شده‌ و مانند آن‌ نیز برای‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  حلال‌ بود.

گروه‌ سوم‌ از زنانی‌ که‌ برای‌ رسول‌ خدا حلال‌ ساخته‌ شده‌اند: «و نیز حلال‌ کردیم‌ دختران‌ عمویت‌ و دختران‌ عمه‌هایت‌ و دختران‌ دایی‌ات‌ و دختران‌ خاله‌هایت‌ را که ‌با تو مهاجرت‌ کرده‌اند» پس‌ برای‌ تو حلال‌ است‌ که‌ هرکس‌ از اینان‌ را که‌ می‌خواهی، خواستگاری‌ کنی‌ و به‌ نکاح‌ خویش‌ درآوری‌ اما کسانی‌ از این‌ گروه‌ که‌ هجرت‌ نکرده‌اند، بر تو حلال‌ نیستند.

ام‌ هانی‌ دختر ابوطالب‌ که‌ دختر عموی‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بود، می‌گوید: «این ‌قسمت‌ از آیه‌ درباره‌ من‌ نازل‌ شد زیرا رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خواستند تا با من‌ ازدواج ‌نمایند ولی‌ از ازدواج‌ با من‌ نهی‌ شدند چرا که‌ من‌ هجرت‌ نکرده‌ بودم‌». مراد از دختران‌ عمو و عمه‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم : زنان‌ قریش‌ هستند زیرا مردان‌ قریشی‌ ـ چه‌ به‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نزدیک‌ باشند و چه‌ دور ـ عموهای‌ ایشان‌ گفته‌ می‌شوند. مراد از دخترخاله‌ها و دختر دایی‌های‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم : دختران‌ بنی‌ زهره‌اند. یادآور می‌شویم‌ که ‌از زنان‌ قریشی، شش‌ زن‌ در نکاح‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بودند اما از بنی‌زهره‌ هیچ‌ زنی‌ در نکاح‌ ایشان‌ نبود.

گروه‌ چهارم‌ از زنانی‌ که‌ برای‌ رسول‌ خدا حلال‌ ساخته‌ شده‌اند: «و» نیز حلال ‌کردیم‌ بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  «زن‌ مؤمنی‌ که‌ خود را به‌ پیامبر ببخشد» داوطلبانه‌ بدون‌ مهر «در صورتی‌ که‌ پیامبر بخواهد او را به‌ زنی‌ گیرد» یعنی: در صورتی‌ که‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بخواهد تا با این‌ بخشش‌ بدون‌ مهر، او را منکوحه‌ خویش‌ گردانیده‌ و مالک‌ بهره‌برداری ‌جنسی‌ از وی‌ شود. اما زنان‌ غیر مؤمنی‌ که‌ خود را به‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌بخشند، به‌صرف‌ این‌ که‌ خود را به‌ ایشان‌ بخشیده‌اند، نکاحشان‌ برای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  حلال ‌نیست‌. گفتنی‌ است‌ که‌ این‌ بخش‌ از آیه، درباره‌ ام‌ شریک‌ غزیه‌ دختر جابر رضی الله عنه  نازل‌ شد که‌ خود را به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  پیشکش‌ کرد.

البته‌ این‌ ازدواج‌ از روی‌ بخشش‌ بدون‌ مهر: «مخصوص‌ توست‌ نه‌ دیگر مؤمنان‌» و برای‌ دیگران‌ جایز نیست‌. آری‌! ازدواج‌ به‌ لفظ «بخشش‌»، از خصوصیات‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ نه‌ سایر مؤمنان‌ و فقط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌توانستند بدون‌ مهر و ولی‌ و گواهان، چنین‌ زنانی‌ را به‌ نکاح‌ گیرند. اما چنانچه‌ زنی‌ خود را بدون‌ مهر به‌ مردی‌ غیر از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بخشید ـ که‌ آن‌ را اصطلاحا «مفوضه‌» می‌نامند ـ مهر مثل‌ وی‌ بر آن‌ مرد با مقاربت‌ یا مرگ‌ مرد، واجب‌ می‌گردد، چنان‌که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در مورد بروع‌ دختر واشق‌ همین‌ حکم‌ را صادر کردند. البته‌ این‌ نظر احناف‌ و مالکی‌هاست‌. اما از نظر جمهور فقها، برای‌ زن‌ حلال‌ نیست‌ که‌ نفس ‌خویش‌ را به‌ کسی‌ ببخشد.

یادآور می‌شویم‌؛ زنانی‌ که‌ خود را به‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بخشیده‌اند و زنانی‌ که‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از آنان‌ خواستگاری‌ کرده‌اند اما نکاح‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  با ایشان ‌انجام‌ نگرفته ‌است، در مجموع‌ نه‌ زنند. همچنین‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  دارای‌ زنانی‌ بوده‌اند که‌ با آن‌ها نکاح‌ کرده‌ ولی‌ عروسی‌ نکرده‌اند، که‌ تعداد ایشان‌ نیز مجموعا ده‌ تن‌ است‌. و ـ چنان‌که‌ ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  گفته‌ ـ هیچ‌ زن‌ بخشیده ‌شده‌ای‌ در نکاح ‌پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نبوده‌ است‌ و ام‌ شریک‌ که‌ ذکر وی‌ رفت، نیز در حباله‌ نکاح‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نبود و پس‌ از آن‌که‌ او خود را به‌ ایشان‌ بخشید، ایشان‌ سکوت‌ کردند. ابن‌سعد روایت‌ کرده‌است: «نشنیده‌ایم‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از این‌ گروه‌ زنان، کسی‌را به‌ ازدواج‌ خود پذیرفته‌ باشند».

«به‌راستی‌ دانستیم‌ آنچه‌ را فرض‌ کرده‌ایم‌» یعنی: آنچه‌ را مقرر داشته‌ایم‌ از احکام‌ و حقوق‌ «برآنان‌» یعنی: بر مؤمنان‌ «در حق‌ زنان‌شان‌» از شرایط عقد وحقوق‌ آن‌؛ مانند مهر، شهود و غیره، که‌ اخلال‌ وارد کردن‌ به‌ این‌ شروط بر مؤمنان‌ روا نیست‌ و نه‌ بر ایشان‌ رواست‌ که‌ در آنچه‌ که‌ خداوند متعال‌ به‌عنوان ‌گرامی‌داشت‌ و وسیع ‌کردن‌ دایره‌ انتخاب‌ از مختصات‌ رسول‌ خویش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گردانیده، به‌ ایشان‌ اقتدا کنند. لذا ای‌ مؤمنان‌! جز با مهر و شهود و ولی‌ ازدواج‌ نکنید و بر چهار زن‌ منکوحه‌ نیفزایید «و» نیز دانستیم‌ آنچه‌ را که‌ مقرر داشته‌ایم‌ بر مؤمنان‌ در مورد «آنچه‌ که‌ یمین‌هایشان‌ مالک‌ آن‌ شده‌است‌» از کنیزانی‌ که‌ اسیر گرفتن‌شان‌ جایز است، نه‌ از کسانی‌ که‌ اسیرگرفتنشان‌ جایز نیست، یا کسانی‌ که‌ با مسلمانان‌ عهد وپیمانی‌ دارند. همچنین‌ کنیز باید از کسانی‌ باشد که‌ بر مالک‌ خویش‌ حلال‌ است، مانند کنیز کتابی، برخلاف‌ کنیز مجوسی‌ و بت‌پرست‌ که‌ نکاح‌ آنان‌ بر مالک‌ روا نیست‌. چنان‌که‌ باید کنیز قبل‌ از نکاح، با گذراندن‌ یک‌ حیض، استبراء رحم‌ شود. یعنی‌ پاکی‌ رحم‌ وی‌ از نطفه‌ دیگران‌ مسلم‌ گردد.

«تا بر تو هیچ‌ حرجی‌ نباشد» یعنی: ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! دایره‌ حلال‌ها را در مورد زنان‌ بر تو وسیع‌ گردانیدیم‌ تا از این‌ امر دلتنگ‌ نشوی‌ که‌ در گرفتن‌ زنان‌ بیشتر مقصر هستی‌ «و الله آمرزنده‌ مهربان‌ است‌» آمرزنده‌ است‌ بر آنچه‌ که‌ پرهیز از آن‌ دشوار است، مهربان‌ است‌؛ با وسیع‌ساختن‌ دایره‌ اباحت‌ در اموری‌ که‌ در مظان‌ حرج‌ و محظور قرار دارند.

ابن‌العربی‌ و قرطبی‌ به‌مناسبت‌ این‌ خصوصیت‌ پیامبر اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  همه‌ چیزهایی‌ را که ‌مخصوص‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ و احدی‌ با ایشان‌ در آن‌ها مشارکت‌ ندارد ـ درمیدان‌ فرض، تحریم‌ و اباحت‌ ـ ذکر کرده‌اند زیرا چیزهایی‌ بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرض‌ بود که‌ بر غیر ایشان‌ فرض‌ نگردید چنان‌که‌ چیزهایی‌ بر ایشان‌ حرام‌ یا مباح ‌گردانیده‌ شد که‌ بر غیر ایشان‌ حرام‌ یا مباح‌ نیست‌. و ما در اینجا این‌ امور را به‌طورخلاصه‌ نقل‌ می‌کنیم:

(الف‌) فرایض‌ مخصوص‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم :

1-  نماز تهجد، که‌ در آغاز طبق‌ آیه‌ «مزمل‌» بر ایشان‌ فرض‌ شد و سپس‌ با آیه ‌«اسراء / 79»، فرض‌ به‌ نفل‌ منسوخ‌ گردید.

2-  نماز چاشتگاه‌ (اشراق‌).

3-  قربانی‌.

4-  نماز وتر.

5-  مسواک‌ زدن‌.

6-  پرداخت‌ وام‌ کسی‌ که‌ درحال‌ تنگدستی‌ می‌میرد.

7-  مشاوره‌ با افراد صاحب‌ رأی‌ در غیر برنامه‌ها و قوانین‌ شرع‌.

8-  مخیر ساختن‌ همسران‌شان‌ به‌ ماندن‌ در نکاح‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، یا مفارقت‌ از ایشان‌.

9-  بر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرض‌ بود که‌ چون‌ عملی‌ را انجام‌ می‌دادند، باید آن‌ را با محکمی‌ و استواری‌ به‌پایان‌ رسانند.

(ب‌) محرمات‌ مخصوص‌ ایشان:

1-  خوردن‌ مال‌ زکات‌ از سوی‌ ایشان‌ و اهل‌بیت‌ (اولاد) ایشان‌.

2-  خوردن‌ صدقه‌ نافله‌ بر ایشان‌. اما حرمت‌ صدقه‌ بر آل‌ ایشان‌ مورد اختلاف‌است‌.

3-  آشکار ساختن‌ خلاف‌ ما فی‌الضمیر، یا غفلت‌ از انجام‌ واجبات‌ و تکالیف ‌خویش‌.

4-  چون‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  لباس‌ جنگ‌ می‌پوشیدند، بر ایشان‌ حرام‌ بود که‌ آن‌ را از تن ‌بیرون‌ آورند تا خدای‌  عزوجل ‌ میان‌ ایشان‌ و دشمنان‌شان‌ حکم‌ نکند.

5-  خوردن‌ غذا در حال‌ تکیه‌ دادن‌.

6-  خوردن‌ غذاهای‌ بدبو.

7-  تبدیل ‌کردن‌ همسران‌ خویش‌ به‌ همسرانی‌ دیگر؛ به‌ طلاق ‌دادن‌ وجایگزین‌کردن‌ آنان‌.

8-  نکاح‌ گرفتن‌ زنی‌ که‌ صحبت‌ ایشان‌ را نمی‌پسندد.

9-  نکاح‌ گرفتن‌ زن‌ آزاد کتابی‌.

10- نکاح ‌گرفتن‌ کنیز.

11- نوشتن‌.

12- شعر گفتن‌ و آموختن‌ شعر.

13- چشم‌ دوختن‌ به‌ بهره‌ مندی‌ها و نعمت‌های مردم‌.

(ج) حلال‌های‌ مخصوص‌ ایشان:

1-  برگزیدن‌ غنایم‌ برای‌ خویش‌.

2-  گرفتن‌ مستقل‌ خمس‌ خمس‌ (یک‌ پنجم‌ حصه‌ خمس‌ غنیمت‌) یا اصل‌ خمس‌.

3-  گرفتن‌ روزه‌ وصال‌.

4-  افزودن‌ بر نکاح‌ چهار زن‌.

5-  نکاح‌ گرفتن‌ به‌ لفظ هبه‌ (بخشش‌).

6-  نکاح‌ گرفتن‌ بدون‌ حضور ولی‌ زن‌.

7-  نکاح‌ گرفتن‌ بدون‌ مهر.

8-  نکاح ‌کردن‌ در حالت‌ احرام‌.

9-  سقوط تقسیم‌ (شب ‌نوبت‌) میان‌ همسران‌ در حق‌ ایشان‌.

10- آزاد کردن‌ صفیه‌ از قید اسارت‌ و قرار دادن‌ آزادی‌ وی‌ به‌ عنوان‌ مهرش‌.

11- داخل‌ شدن‌شان‌ در مکه‌ بدون‌ احرام‌. اما در حق‌ امت، این‌ مسئله‌ میان‌ فقها محل‌ اختلاف‌ است‌.

12- جنگیدن‌ در مکه‌.

13- آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  مالی‌ را به‌ میراث‌ نگذاشتند و اگر مالی‌ از خود به‌جا می‌گذاشتند، آن‌ مال‌ صدقه‌ بود.

14- باقی‌ ماندن‌ حکم‌ همسری‌ همسران‌ برای‌ ایشان‌ بعد از رحلت‌شان‌.

15- اگر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  زنی‌ را طلاق‌ می‌دادند، حرمت‌ ایشان‌ بر آن‌ زن‌ باقی ‌می‌ماند و برای‌ دیگران‌ نکاح‌ کردن‌ با وی‌ جایز نبود.

قرطبی‌ امور مباح‌ دیگری‌ را نیز برای‌ ایشان‌ و امتشان‌ ذکر کرده‌ که‌ بر امت‌ها و انبیای‌ دیگر مباح‌ نبوده‌ است‌ و برای‌ پرهیز از اطناب، از نقل‌ آن‌ صرف‌ نظر شد.

﴿تُرۡجِی مَن تَشَآءُ مِنۡهُنَّ وَتُ‍ٔۡوِیٓ إِلَیۡکَ مَن تَشَآءُۖ وَمَنِ ٱبۡتَغَیۡتَ مِمَّنۡ عَزَلۡتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکَۚ ذَٰلِکَ أَدۡنَىٰٓ أَن تَقَرَّ أَعۡیُنُهُنَّ وَلَا یَحۡزَنَّ وَیَرۡضَیۡنَ بِمَآ ءَاتَیۡتَهُنَّ کُلُّهُنَّۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ مَا فِی قُلُوبِکُمۡۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًا حَلِیمٗا٥١.

«نوبت‌ هرکدام‌ از آنان‌» یعنی: از همسرانت‌ «را که‌ می‌خواهی‌ به‌ تأخیر انداز و هرکدام‌ را که‌ می‌خواهی‌ پیش‌ خود جای‌ ده‌» و با او همبستر و همخوابه‌ شو.

قبل‌ از نزول‌ این‌ آیه، مراعات‌ تقسیم‌ و شب‌ نوبت‌ میان‌ همسران‌ بر رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  واجب‌ بود تا این‌ آیه‌ نازل‌ شد و این‌ وجوب‌ را از ذمه‌ ایشان ‌برداشت‌ و اختیار در این‌‌باره‌ به‌ خود ایشان‌ محول‌ گردید. البته‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  میان‌ کسانی‌ از همسرانشان‌ که‌ آنان‌ را به‌ خود نزدیک‌ می‌ساختند، در نوبت‌ مساوات‌ را رعایت‌ می‌کردند و کسانی‌ از آنان‌ را هم‌ که‌ به‌ تأخیر می‌انداختند، به‌ هر مقدار که ‌می‌خواستند، در نوبت‌ به‌ آنان‌ سهم‌ می‌دادند. روایت‌ شده ‌است‌ که‌ عائشه رضی الله عنها  از سر غیرت‌ و رشک‌ زنانه‌ می‌گفت: «آیا یک‌ زن‌ حیا نمی‌کند که‌ خود را به‌ کسی‌ می‌بخشد؟». همان‌ بود که‌ خداوند عزوجل  این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود. آن‌گاه‌ عائشه‌ رضی الله عنها  به‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  گفت: «أری‌ ربک‌ یسارع‌ فی‌ هواک: یا رسول‌ الله! من‌ می‌بینم‌ که‌ پروردگار شما در برآوردن‌ خواسته‌ شما شتاب‌ می‌کند» یعنی: این‌ همه‌ در حق‌ شما لطف‌ دارد.

«و اگر زنی‌ از آنان‌ را که‌ از او کناره‌ گرفته‌ای، باز بجویی، هیچ‌ گناهی‌ بر تو نیست‌» یعنی: چنانچه‌ خواسته ‌باشی‌ تا زنی‌ از کسانی‌ را که‌ از تقسیم‌ نوبت‌ شب ‌کنار گذاشته‌ای، مجددا به‌ خود نزدیک‌ سازی، هیچ‌ مانعی‌ فراروی‌ تو نیست‌ و بی‌هیچ‌ حرجی‌ می‌توانی‌ چنین‌ کنی‌ «این‌ نزدیک‌تر است‌ به‌ آن‌که‌ چشمان‌شان‌ روشن‌ شود» یعنی: این‌ اختیاری‌ که‌ به‌ تو در امر صحبت‌ و معاشرت‌ با زنانت‌ داده‌ایم، به‌خشنودی‌ و رضایشان‌ نزدیک‌تر است‌ زیرا وقتی‌ بدانند که‌ این‌ اختیار از نزد ما به‌ تو داده‌ شده‌ است، رشک‌ و غیرت‌ زنانه‌ از آنان‌ رخت‌ بربسته‌ و دلها و دیدگان‌شان ‌آرام‌ می‌گیرد. ابن‌ کثیر در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «اگر بدانند که‌ با وجود تفویض ‌اختیار به‌ تو در این‌ امر، باز هم‌ در تقسیم‌ و نوبت‌ به‌ آنان‌ سهمی‌ می‌دهی، به‌ این‌کارت‌ سخت‌ خوشحال‌ و شادمان‌ شده‌ و به‌ عدل‌ و انصافت‌ یقین‌ می‌کنند». «و» در این‌ صورت‌ «اندوهگین‌ نشوند» از این‌ که‌ چرا بعضی‌ از آنان‌ را بر بعضی‌ دیگر ترجیح‌ می‌دهی‌ «و» در آن‌ صورت‌ «همگی‌شان‌ به‌ آنچه‌ به‌ آنان‌ داده‌ای‌» چه‌ در نزدیک‌ ساختن‌ و جای ‌دادنشان‌ به‌سوی‌ خود و چه‌ در واپس‌ داشتن ‌و کنار گذاشتن‌شان‌ «خشنود گردند. و آنچه‌ در دل‌های شماست‌ خدا می‌داند» یعنی: هرچه‌ را که‌ در نهاد خویش‌ پنهان‌ می‌دارید و از جمله، آنچه‌ را که‌ در مورد زنان‌ وگ رایش‌ قلبی‌ به‌سوی‌ بعضی‌ از آنان‌ پنهان‌ می‌دارید، حق‌ تعالی‌ می‌داند پس‌ باید در نیت‌ و عمل‌ خویش، رضای‌ او را مد نظر داشته‌ باشید «و خدا دانای‌ بردبار است‌» لذا سزاوار به‌ آن‌ است‌ که‌ از وی‌ پروا شود و فرمآن‌هایش‌ عملی‌ گردد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ رضی الله عنها  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: با آن‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در میان‌ زنان‌ خود تقسیم‌ و عدالت‌ می‌کردند ولی‌ با این‌ حال، چنین ‌مناجات‌ می‌کردند: «اللهم‌ هذا فعلی‌ فیما املک، فلا تلمنی‌ فیما تملک‌ و لا املک‌» ـ «زاد ابوداوود یعنی: القلب: بارخدایا! این‌ کار من‌ است‌ در آنچه‌ که‌ مالک‌ آن‌ هستم ‌پس‌ مرا در آنچه‌ که‌ تو مالک‌ آن‌ هستی‌ و من‌ مالک‌ آن‌ نیستم، سرزنش‌ نکن‌». ابوداوود می‌افزاید: مراد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از آنچه‌ که‌ ایشان‌ مالک‌ آن‌ نیستند، گرایش‌ و محبت‌ قلبی‌ بیشتری‌ بود که‌ به‌ بعضی‌ از همسرانشان‌ داشتند. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عمر وبن ‌عاص‌ رضی الله عنه  آمده‌ است: از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  پرسیدم‌ که‌ چه‌ کسی‌ از مردم‌ نزد شما محبوب‌تر است‌؟ فرمودند: عائشه‌. باز پرسیدم: از مردان‌؟ فرمودند: پدر وی‌. باز گفتم: بعد از وی‌ چه‌ کسی‌؟ فرمودند: عمربن‌خطاب‌... و چند مرد دیگر را نیز برشمردند».

﴿لَّا یَحِلُّ لَکَ ٱلنِّسَآءُ مِنۢ بَعۡدُ وَلَآ أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنۡ أَزۡوَٰجٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَکَ حُسۡنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَکَتۡ یَمِینُکَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ رَّقِیبٗا٥٢.

«بعد از این‌» که‌ این‌ نه‌ تن‌ همسرانت‌ پس‌ از مخیر شدن، تو را برگزیدند، یا بعد از این‌ روز «دیگر گرفتن‌ زنان‌ برای‌ تو حلال‌ نیست‌» لذا بعد از نزول‌ این‌ آیه، نه‌ تن ‌همسر در حق‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، مانند چهار زن‌ در حق‌ ما بود. به‌ این‌ ترتیب‌ خداوند عزوجل  به‌ پاداش‌ آن‌ که‌ همسرانشان، او و رسولش‌ و سرای‌ آخرت‌ را بر زندگانی‌ دنیا وتجملات‌ آن‌ برگزیدند، با این‌ آیه‌ بر رسول‌ خویش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  حرام‌ گردانید که‌ دیگر باهمسران‌ خود زنی‌ دیگر بگیرند «و برایت‌ حلال‌ نیست‌ که‌ زنان‌ دیگری‌ را جانشین ‌آنان‌ کنی‌» یعنی: برایت‌ حلال‌ نیست‌ که‌ یک ‌تن‌ یا بیشتر از همسرانت‌ را طلاق‌ دهی‌و در عوض‌ آنان‌ با زنانی‌ دیگر ازدواج‌ کنی‌ «هر چند زیبایی‌ آنان‌ تو را به‌ شگفت ‌آورد» یعنی: هرچند زیبایی‌ زن‌ یا زنانی‌ که‌ می‌خواهی‌ آنان‌ را جانشین‌ همسرانت ‌گردانی، مورد پسند باشد «به‌ استثنای‌ آنچه‌ که‌ دست‌ تو مالک‌ شده‌ است‌» یعنی: بجز کنیزانی‌ که‌ در ملک‌ تو هستند. پس‌ برایت‌ جایز است‌ که‌ آنان‌ را به‌ ازدواج‌ خویش ‌درآورده‌ و از آنان‌ بر تعداد همسرانت‌ بیفزایی‌ چنان‌که‌ رسول‌ ‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از نزول ‌این‌ آیه، مالک‌ ماریه‌ قبطیه‌ شدند و با وی‌ ازدواج‌ کردند و فرزندشان‌ ابراهیم‌ که‌ در حیات‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  درگذشت، از وی‌ به‌ دنیا آمد «و خدا بر همه‌ چیز مراقب ‌است‌» پس‌ از مخالفت‌ اوامر وی‌ حذر کنید.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ نگریستن‌ به‌سوی‌ دختر، یا زن‌ به‌ منظور خواستگاری‌ از وی‌ جایز است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «إذا خطب‌ أحدکم‌ المرأة فإن ‌استطاع‌ أن‌ ینظر إلى‌ ما یدعوه‌ إلى‌ نکاحها فلیفعل‌». «هرگاه‌ یکی‌ از شما می‌خواست‌ تا از زنی‌ خواستگاری‌ نماید، اگر می‌توانست‌ که ‌به‌سوی‌ آن‌که‌ او را به‌ نکاح‌ وی‌ فرامی‌خواند بنگرد، باید که‌ چنین‌ کند». در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ به‌ روایت‌ مغیره ‌بن ‌شعبه‌ رضی الله عنه  آمده‌است‌ که‌ گفت: «از زنی‌خواستگاری‌ کردم‌. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ من‌ فرمودند: آیا به‌سوی‌ او نگریسته‌ای‌؟ گفتم: نه‌! فرمودند: به‌ او نگاه‌ کن‌ زیرا این‌ امر نزدیک‌تر به‌ آن‌ است‌ که‌ در میان‌ شما الفت‌ و محبت‌ برقرار سازد».

عائشه‌ و برخی‌ دیگر از صحابه رضی الله عنهم  گفته‌اند: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  رحلت‌ نکردند مگر این‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ برایشان‌ حلال‌ گردانید که‌ ـ جز زنان‌ محرم‌ ـ هر تعداد از زنان‌ دیگر را که‌ می‌خواهند، به‌ همسری‌ بگیرند». برخی‌ بر اساس‌ این‌ روایت ‌برآنند که‌ حکم‌ این‌ آیه‌ منسوخ‌ است‌ اما ترجیح‌ این‌ است‌ که‌ آیه‌ کریمه‌ محکم‌ است‌ و منسوخ‌ نیست‌ زیرا ـ چنان‌ که‌ ابن‌ العربی‌ در «احکام‌القرآن‌» گفته ‌است‌ ـ انتساب‌ روایت‌ بالا به‌ عائشه‌ رضی الله عنها  ضعیف‌ است‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُیُوتَ ٱلنَّبِیِّ إِلَّآ أَن یُؤۡذَنَ لَکُمۡ إِلَىٰ طَعَامٍ غَیۡرَ نَٰظِرِینَ إِنَىٰهُ وَلَٰکِنۡ إِذَا دُعِیتُمۡ فَٱدۡخُلُواْ فَإِذَا طَعِمۡتُمۡ فَٱنتَشِرُواْ وَلَا مُسۡتَ‍ٔۡنِسِینَ لِحَدِیثٍۚ إِنَّ ذَٰلِکُمۡ کَانَ یُؤۡذِی ٱلنَّبِیَّ فَیَسۡتَحۡیِۦ مِنکُمۡۖ وَٱللَّهُ لَا یَسۡتَحۡیِۦ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ وَإِذَا سَأَلۡتُمُوهُنَّ مَتَٰعٗا فَسۡ‍َٔلُوهُنَّ مِن وَرَآءِ حِجَابٖۚ ذَٰلِکُمۡ أَطۡهَرُ لِقُلُوبِکُمۡ وَقُلُوبِهِنَّۚ وَمَا کَانَ لَکُمۡ أَن تُؤۡذُواْ رَسُولَ ٱللَّهِ وَلَآ أَن تَنکِحُوٓاْ أَزۡوَٰجَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦٓ أَبَدًاۚ إِنَّ ذَٰلِکُمۡ کَانَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِیمًا٥٣.

«ای‌ مؤمنان‌! به‌ خانه‌های‌ پیامبر داخل‌ نشوید» این‌ نهی‌ای‌ است‌ عام‌ برای‌ تمام‌ صحابه‌ که‌ به‌ خآن‌های‌ از خانه‌های‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  وارد نشوند: «مگر آن‌ که‌ برای ‌صرف‌ طعامی‌ به‌ شما اجازه‌ داده‌ شود» یعنی: مگر آن‌ که‌ از سوی‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برای ‌صرف‌ طعامی‌ دعوت‌ شده‌ باشید «بی‌ آن‌که‌ منتظر آماده‌ شدن‌ آن‌ باشید» یعنی: بی‌آن‌که‌ به‌ انتظار پخته‌ شدن‌ غذا، در خانه‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بنشینید «ولی‌ هنگامی‌ که‌ دعوت ‌شدید، داخل‌ شوید» یعنی: هنگامی‌ که‌ از سوی‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دعوت‌ شدید و به‌ شما اجازه‌ دخول‌ داده‌ شد، وارد شوید در غیر آن، دعوت‌ به‌تنهایی‌ نیز مجوز کافی ‌برای‌ داخل‌شدن‌ شما نیست‌ «پس‌ چون‌ غذا خوردید، پراکنده‌ شوید» لذا مؤمنان‌ به‌بیرون‌ آمدن‌ از منزلی‌ که‌ در آن‌ دعوت‌ شده‌اند، بعد از صرف‌ غذا و به‌سر رسیدن ‌مقصود، ملزم‌اند.

بیضاوی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: آیه‌ کریمه‌ خطاب‌ به‌ کسانی‌است‌ که‌ چشم‌ انتظار غذای‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بودند و به‌ اتاقهایشان‌ داخل‌ شده‌ و منتظر می‌نشستند تا غذا پخته‌ شود. روایت‌ شده‌است‌ که‌ عائشه‌ رضی الله عنها  فرمود: «در امر گرانجانان‌ طفیلی‌ همین‌ بس‌ که‌ خداوند متعال‌ آنان‌ را تحمل‌ نکرد و فرمود: فاذا طعمتم‌ فانتشروا». از سلیمان‌بن‌ارقم‌ روایت‌ شده‌است‌ که‌ گفت: این‌ آیه‌ درباره‌ افراد تنبل، گرانجان‌ و طفیلی‌ نازل‌ شده‌است‌ و از همین‌ جهت‌ است‌ که ‌برخی‌ این‌ آیه‌ را، آیه‌ «ثقلاء: تنبلان‌» نامیده‌اند.

«و نه‌ سرگرم‌ سخنی‌ گردید» مراد نهی‌ از نشستن‌ بعد از صرف‌ غذا و سرگرم ‌شدن ‌به‌ سخنان‌ است‌. «بی‌گمان‌ این‌ کار» یعنی: داخل ‌شدن‌ بدون‌ اجازه، یا داخل‌ شدن ‌با اجازه‌ و به‌ انتظار پخته ‌شدن‌ غذا نشستن‌ و به‌ سخنان‌ سرگرم‌ شدن‌ «پیامبر را رنج ‌می‌دهد ولی‌ از شما شرم‌ می‌دارد» از این‌ که‌ بگوید: برخیزید و بیرون‌ روید. «ولی ‌خدا از حق‌ شرم‌ نمی‌کند» یعنی: خداوند عزوجل  بیان‌ آنچه‌ را که‌ حق‌ و راست‌ است، برای‌ شما فرو نمی‌گذارد. «و چون‌ از زنان‌ پیامبر متاعی‌ خواستید» از اسباب‌ و ظروف‌ خانه‌ و غیره‌. یعنی: چون‌ با زنان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از روی‌ ضرورت‌ سخن‌ گفتید؛ «پس‌ از پشت‌ پرده‌» و حایلی‌ که‌ میان‌ شما و آنان‌ فروهشته ‌باشد «از آنان ‌بخواهید» و به‌ طور کلی‌ به‌ سوی‌ زنان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نگاه‌ نکنید «این‌» خواستن‌ آن ‌کالا از پشت‌ پرده‌ و حجاب‌ «برای‌ دل‌های شما و دل‌های آنان‌ پاکیزه‌تر است‌» یعنی: این‌ کار، پاک‌ کننده‌تراست‌ برای‌ دل‌های شما و آنان‌ از شک‌ و شبهه، وساوس‌ شیطانی‌ و برداشتهای‌ بدی‌ که‌ برای‌ مردان‌ در امر زنان‌ و برای‌ زنان‌ در امر مردان ‌پیش‌ می‌آید «و برای‌ شما سزاوار نیست‌ که‌ رسول‌ خدا را برنجانید» یعنی: شما این‌ حق‌ را ندارید که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را در چیزی‌ از چیزها برنجانید و اذیت‌ نمایید «و مطلقا نباید زنانش‌ را پس‌ از وفات‌ او به‌ نکاح‌ خود درآورید» زیرا آنان‌ مادران‌ مؤمنان ‌هستند و نکاح‌ مادران‌ برای‌ فرزندان‌ حلال‌ نیست‌ «بی‌گمان‌ این‌ کار» یعنی: به‌ نکاح ‌گرفتن‌ همسران‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از رحلت‌شان‌ «نزد الله بزرگ‌ است‌» یعنی: گناهی ‌بزرگ‌ و کاری‌ بس‌ سهمگین‌ و نادرست‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «زنان ‌من‌ در دنیا زنان‌ من‌ در آخرتند».

نقل‌ است‌ که‌ برخی‌ از مردم‌ هنگامی‌ که‌ برای‌ صرف‌ غذا به‌ منزل‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دعوت‌ می‌شدند، منزل‌ را بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و خانواده‌ ایشان‌ تنگ‌ نموده‌ و سخنانی ‌در میان‌ می‌آوردند که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  مطرح ‌کردن‌ آن‌ها را دوست‌ نداشت‌ ولی‌ آن‌حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از روی‌ کرم‌ و بزرگواری‌ای‌ که‌ داشتند، این‌ سخن‌ درازی‌ آنان‌ را تحمل‌ کرده‌ و بر این‌ رنج‌ و آزار شکیبایی‌ می‌ورزیدند پس‌ خدای‌  عزوجل  ‌خواست‌ تا به‌ این‌ روند آزاردهنده‌ پایان‌ دهد لذا به‌ کسانی‌ که‌ به‌ محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند، ادب‌ آموخت‌ و این‌ آیه‌ ادب‌آموز آنان‌ و آیندگانشان‌ گردید.

از انس ‌بن ‌مالک‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌است‌ که‌ فرمود: «چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  زینب‌ دختر جحش‌ را به‌ همسری‌ گرفتند، مردم‌ را به‌ صرف‌ غذای‌ عروسی‌ (ولیمه‌) دعوت‌ کردند، مردم‌ آمدند و غذا را صرف‌ کردند. بعد از آن‌ به‌ سخنان‌ سرگرم‌ شده‌ و نشستند. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از خود حرکتی‌ نشان‌ دادند که‌ گویی ‌برای‌ برخاستنشان‌ آماده‌ می‌شوند اما مدعوین‌ برنخاستند. چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  این ‌وضع‌ را دیدند، خود برخاستند و کسانی‌ از جمع‌ هم‌ با ایشان‌ برخاستند ولی‌ سه‌ نفر همچنان‌ نشسته‌ بودند و بعدا برخاستند و رفتند. در این‌ هنگام‌ من‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  رفتم‌ و به‌ ایشان‌ خبر دادم‌ که‌ آنان‌ رفته‌اند. پس‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌خانه‌شان‌ وارد شدند و من‌ هم‌ رفتم‌ تا با ایشان‌ وارد شوم‌ که‌ در این‌ هنگام، میان‌ من‌ و آنان‌ پرده‌ افگنده‌ شد و خداوند عزوجل  این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُیُوتَ ٱلنَّبِیِّ [الأحزاب: 53]  تا فرموده‌اش: ﴿إِنَّ ذَٰلِکُمۡ کَانَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِیمًا این‌ آیه، آیه‌ «حجاب‌» نامیده‌ می‌شود.

﴿إِن تُبۡدُواْ شَیۡ‍ًٔا أَوۡ تُخۡفُوهُ فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٗا٥٤.

«اگر چیزی‌» از آزار دادن‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  «را آشکار کنید یا آن‌ را پنهان‌ دارید، قطعا خدا به‌ هر چیزی‌ داناست‌» و شما را در برابر آن‌ مجازات‌ می‌کند.

بنا به‌ روایتی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول: آیه‌ کریمه‌ هنگامی‌ نازل‌ شد که‌ یکی‌ از اصحاب ‌گفت: اگر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  رحلت‌ کردند، من‌ فلان‌ همسر ایشان‌ را به‌ نکاح ‌می‌گیرم‌. سدی‌ گفته ‌است: گوینده‌ این‌ سخن، طلحه‌ بن ‌عبیدالله بود که‌ از این‌ سخن ‌خویش‌ توبه‌ کرد و در توبه‌ از آن، برده‌ای‌ را آزاد و ده‌ شتر با بار آن‌ را در راه‌ خدا عزوجل  انفاق‌ کرد و پای‌ پیاده‌ به‌ حج‌ رفت‌. ابوبکر بن ‌عربی‌ می‌گوید: بجز روایت ‌انس‌ و عمر رضی الله عنهما ، تمام‌ روایات‌ دیگر در این‌باره‌ ضعیف‌ است‌.

﴿لَّا جُنَاحَ عَلَیۡهِنَّ فِیٓ ءَابَآئِهِنَّ وَلَآ أَبۡنَآئِهِنَّ وَلَآ إِخۡوَٰنِهِنَّ وَلَآ أَبۡنَآءِ إِخۡوَٰنِهِنَّ وَلَآ أَبۡنَآءِ أَخَوَٰتِهِنَّ وَلَا نِسَآئِهِنَّ وَلَا مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُنَّۗ وَٱتَّقِینَ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدًا٥٥.

بعد از آن‌که‌ خداوند متعال‌ زنان‌ را به‌ رعایت‌ حجاب‌ در مورد بیگانگان‌ امر کرد، در اینجا روشن‌ می‌سازد که‌ حجاب گرفتن‌ از گروهی‌ از نزدیکان‌ که‌ در این ‌آیه‌ به‌ ذکر ایشان‌ می‌پردازد، واجب‌ نیست‌ چنان‌که‌ در سوره‌ «نور» نیز آنان‌ را با تفصیل‌ بیشتری‌ استثنا کرده‌است: «بر زنان‌ هیچ‌ گناهی‌ نیست‌ در مورد فروگذاشتن‌حجاب‌ پیش‌ پدران‌ خویش‌ و پسران‌ خویش‌ و برادران‌ خویش‌ و پسران‌ برادران‌ خویش‌ و پسران‌ خواهران‌ خویش‌ و زنان‌ هم‌جنس‌ خویش‌» از نزدیکان‌ یا همسایگانشان، یا زنانی‌ که‌ آنان‌ را به‌ دیدارشان‌ حاجتی‌ است‌ «و نه‌ آنچه‌ که‌ دست‌ آنان‌ مالک‌ آن‌ شده ‌است‌» از غلامان‌ و کنیزان‌ ـ چنان‌که‌ ابن‌کثیر گفته‌ است‌. اما سعیدبن‌مسیب‌می‌گوید: مراد، فقط کنیزان‌ زنانند نه‌ غلامانشان‌ و باید از غلامان‌ حجاب‌ بگیرند. ومذهب‌ حنفی‌ نیز این‌ است‌. نسفی‌ می‌گوید: «خداوند عزوجل  عمو و دایی‌ (خالو) را ذکر نکرد زیرا آن‌ دو به‌ منزله‌ پدر شخص‌ هستند». پس‌ بر زنان‌ حجاب‌ گرفتن‌ نزد این‌ گروه‌ واجب‌ نیست‌. «و ای‌ زنان‌! از الله پروا بدارید» در تمام‌ امور؛ از جمله‌ در اموری‌ که‌ در اینجا ذکر شد «همانا خدا بر همه‌ چیز شهید است‌» یعنی: دانا و گواه ‌است‌ و هیچ‌ امری‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند.

بخاری‌ و مسلم‌ از انس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ عمر بن ‌خطاب‌ رضی الله عنه  گفت: یا رسول ‌الله! افراد نیک‌ و بد همه‌ بر زنان‌ شما وارد می‌شوند، ای‌ کاش‌ آنان‌ را در حجاب‌ قرار می‌دادید. پس‌ خداوند عزوجل  آیه‌ حجاب‌ را نازل‌ فرمود. لذا این‌ آیه‌ از موافقات‌ عمر رضی الله عنه  است‌.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِکَتَهُۥ یُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِیِّۚ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَیۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِیمًا٥٦.

«همانا خدا و فرشتگانش‌ بر پیامبر صلاه‌ می‌فرستند» صلاه: در لغت‌ دعاء است‌ و از جانب‌ خداوند عزوجل  رحمت‌ و رضوان، از جانب‌ فرشتگان‌ دعا و استغفار و از جانب‌ امت‌ دعا و بزرگداشت‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ «ای‌ مؤمنان‌! شما نیز بر او درود فرستید و سلام‌ گویید به‌ سلام ‌گفتنی‌» یعنی: میان‌ درود و سلام‌ گفتن‌ بر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  جمع‌ کنید و بگویید: «اللهم صل علی سیدنا محمد و آله و سلم».

خداوند عزوجل  در این‌ آیه، از مقام‌ و منزلت‌ رسول‌ گرامی‌اش‌ نزد خویش‌ در ملا اعلی‌ خبر داده‌ و فرموده‌ است: او نزد فرشتگانش‌ بر پیامبر خویش‌ درود می‌فرستد و فرشتگان‌ وی‌ نیز بر او درود می‌فرستند بنابراین، حق‌ تعالی‌ بندگانش‌ را نیز دستور می‌دهد تا در این‌ کار به‌ او و فرشتگانش‌ اقتدا کرده‌ و بر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  درود بفرستند تا ثنا و درود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، بر زبان‌ همه‌ عالمیان‌ از عالم‌ علوی‌ و سفلی‌ جاری ‌گردد.

علما اتفاق ‌نظر دارند بر این‌ که‌ درود فرستادن‌ بر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بر هر مسلمانی ‌فرض‌ است‌ و کمترین‌ حد آن‌ در عمر یک ‌بار می‌باشد. البته‌ لفظ «صلاه‌» و«سلام‌» بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، شعاری‌ مخصوص‌ به‌ ایشان‌ است‌ پس‌ سزاوار نیست‌ که ‌مستقلا گفته‌ شود: صلاه‌ (درود) خداوند بر فلان‌. یا: فلان‌ علیه‌السلام‌. اما به‌تبع ‌صلاه‌ و سلام‌ گفتن‌ بر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، صلاه‌ و سلام‌ گفتن‌ بر دیگران‌ که‌ اهل‌ آن‌ باشند جایز است، مانند این‌ که‌ گفته‌ شود: «اللهم‌ صل‌ و سلم‌ علی‌ رسول‌ الله‌ و آله‌ واصحابه». «خدایا! درود و سلام‌ بفرست‌ بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و بر آل‌ و اصحاب‌شان‌». در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ کعب‌ بن‌ عجره‌ رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌ گفت: یکی‌ از اصحاب‌ خطاب‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  گفت: یا رسول‌الله! اما سلام ‌گفتن‌ بر شما را که‌ شناختیم، یعنی‌ در قعده‌؛ آن‌گاه‌ که‌ در «التحیات» چنین‌ می‌خوانیم: «السلام ‌علیک‌ أیها النبی‌ ورحمة‌ الله‌ وبرکاته‌» پس‌ بفرمایید که‌ صلاه‌ بر شما چگونه‌ است‌؟ فرمودند؛ بگویید: «اللهم‌ صل‌ علی‌ محمد وعلی‌ آل‌ محمد کما صلیت‌ علی‌ إبراهیم‌ وعلی‌آل‌ إبراهیم‌ إنک‌ حمید مجید. اللهم‌ إنک‌ حمید مجید».

در باب‌ فضیلت‌ درود فرستادن‌ بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نیز در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ رضی الله عنه  آمده‌ است: «من‌ صلی‌ علی‌ صلاة واحدة صلی‌ الله‌ علیه‌ عشر صلوات‌ وحط عنه‌ عشر خطیئات». «هرکه‌ بر من‌ یک‌ بار درود بفرستد، خداوند متعال‌ بر او ده‌ بار درود می‌فرستد و از دوش‌ او ده‌ گناه‌ را سبک‌ می‌گرداند». همچنین‌ درحدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ علی‌ ابن‌الحسین‌ از پدرش رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «البخیل‌ من‌ ذکرت‌ عنده‌ ثم‌ لم‌ یصل‌ علی». «بخیل‌ کسی‌ است‌ که‌ نام‌ من‌ نزد وی‌ برده‌ شود اما بر من‌ درود نفرستد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «ما منکم‌ من‌ أحد یسلم‌ علی‌ إلا رد الله‌ علی‌ روحی‌ حتی‌ أرد علیه‌ السلام». «هیچ‌ کس‌ ازشما نیست‌ که‌ بر من‌ سلام‌ گوید مگر این‌ که‌ خداوند روح‌ من‌ را به‌ من‌ برمی‌گرداند تا جواب‌ سلام‌ وی‌ را به‌ وی‌ برگردانم‌».

باید دانست‌ که‌ درود گفتن‌ بسیار بر سول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در روز جمعه، در هنگام ‌زیارت‌ قبر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، بعد از اذان‌ و در هنگام‌ حضور نماز جنازه‌ مسنون ‌است‌. سهل‌بن‌ عبدالله تستری‌ می‌گوید: «درود فرستادن‌ بر سول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  افضل‌ عبادات‌ است‌ زیرا اول‌ خداوند عزوجل  و فرشتگان‌ وی‌ عهده‌دار آن‌ شده‌اند و سپس ‌حق‌ تعالی‌ مؤمنان‌ را به‌ آن‌ دستور داده‌ در حالی‌ که‌ سایر عبادات‌ این ‌چنین‌ نیست‌». اما درود فرستادن‌ بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در نماز، نزد شافعی‌ واجب‌ و نزد جمهور فقها سنتی‌ ستوده‌ است‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمۡ عَذَابٗا مُّهِینٗا٥٧.

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ خدا و پیامبرش‌ را می‌رنجانند، خدا آنان‌ را در دنیا و آخرت‌ لعنت‌ کرده‌» یعنی: آنان‌ را از رحمت‌ خویش‌ طرد کرده‌ «و برایشان‌ عذابی‌ خوار کننده‌ آماده‌ کرده‌است‌» آنان‌ مشرکان‌ و یهود و نصاری‌اند که‌ به‌ خداوند عزوجل  نسبت‌ فرزند را دادند. همچنین‌ همه‌ کسانی‌ که‌ خدای‌ تعالی‌ و تقدس‌ را دشنام‌ می‌دهند، یا به‌ وی ‌نسبتی‌ می‌دهند که‌ ـ به‌ هر گونه‌ و شکلی‌ ـ اهانت ‌آمیز است، در زمره‌ این‌ گروه ‌داخل‌ می‌شوند. چنان‌که‌ آیه‌ کریمه‌ ناظر بر کسانی‌ نیز هست‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را تکذیب‌ کرده، چهره‌ مبارک‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را مجروح‌ و خون‌آلود ساخته‌ و دندان‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را شکستند و کسانی‌ که‌ گفتند: او دیوانه، یا شاعر، یا دروغگو یا ساحر است‌. و هر سخن‌ یا عملی‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را می‌رنجاند، نیز در حکم‌ این‌ آیه‌ داخل‌ است‌.

﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَیۡرِ مَا ٱکۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِینٗا٥٨.

«و کسانی‌ که‌ مردان‌ و زنان‌ مؤمن‌ را بی‌ آن‌که‌ مرتکب‌ عملی‌ ناروا شده‌ باشند، آزار می‌رسانند» یعنی: آنان‌ را به‌ وجهی‌ از وجوه‌ آزار رسانی‌ به‌ ناحق‌ و ناروا می‌آزارند؛ مانند گفتن‌ سخنی‌ زشت، یا در پیش‌ گرفتن‌ رفتاری‌ نادرست‌ با آنان ‌«قطعا بهتان‌ و گناه‌ آشکاری‌ به‌ گردن‌ گرفته‌ اند».

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ در آزار رساندن‌ به‌ خدا عزوجل  و پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، حکم‌ مطلق‌ ذکر شد زیرا این‌ کار ابدا و به‌ هیچ‌ صورتی‌ حق‌ نیست‌ اما آزار رساندن‌ به‌ مؤمنان‌ به قید: ﴿بِغَیۡرِ مَا ٱکۡتَسَبُواْ [الأحزاب: 58].«بی‌ آن‌که‌ مرتکب‌ عملی‌ ناروا شده‌ باشند» مقید ساخته‌ شد زیرا آزار دادن‌ مؤمن‌ گاهی‌ به‌ حق‌ است‌ و گاهی‌ به‌ ناروا؛ آنچه‌ که‌ به‌ حق‌ است، در حد و تعذیر می‌باشد: مثلا اگر مؤمن‌ کسی‌ را دشنام‌ دهد، یا او را بزند، یا به‌ قتل‌رساند، در این‌ صورت‌ جایز است‌ که‌ با او این‌ عمل‌ به‌ عنوان‌ حد و قصاص‌ انجام ‌شود و اگر مالی‌ را تلف‌ کند، بر او غرامت‌ مانند آن‌ است‌ و چه‌بسا که‌ مرتکب ‌معصیتی‌ شود و در قبال‌ آن‌ تعزیر گردد.

باید دانست‌ که‌ از سخت‌ترین‌ انواع‌ آزاررسانی‌ به‌ مؤمن، طعنه‌زدن‌ به‌ اصحاب ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، غیبت‌ مسلمانان‌ و مباح‌ شمردن‌ آبروی‌ ایشان‌ است‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ یُدۡنِینَ عَلَیۡهِنَّ مِن جَلَٰبِیبِهِنَّۚ ذَٰلِکَ أَدۡنَىٰٓ أَن یُعۡرَفۡنَ فَلَا یُؤۡذَیۡنَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا٥٩.

«ای‌ پیامبر! به‌ زنان‌ و دخترانت‌ و به‌ زنان‌ مسلمانان‌ بگو: جلبابهای‌ خود را بر خود نزدیک‌ سازند» جلباب: چادر یا جامه‌ گشادی‌ است‌ که‌ زنان‌ بر روی‌ لباس‌ خود می‌اندازند و تمام‌ بدنشان‌ را می‌پوشاند. نزدیک ‌کردن‌ جلباب‌ بر خود به‌ این‌ معنی ‌است‌ که‌ آن‌ را بر خود فرو پوشانند تا تجمل‌ و زینتی‌ را که‌ خدای‌  عزوجل ‌ ایشان‌ را به‌ پنهان‌ کردن‌ آن‌ دستور داده‌است، بر ایشان‌ بپوشاند. ابن‌عباس رضی الله عنه  در تفسیر آیه ‌کریمه‌ می‌گوید: «خداوند متعال‌ زنان‌ مؤمن‌ را فرمان‌ داد تا چون‌ از خانه‌های‌ خود برای‌ حاجتی‌ بیرون‌ می‌روند، صورت‌ خود را از بالای‌ سر با چادر بپوشانند و فقط یک‌ چشم‌ خویش‌ را آشکار سازند». «این‌» فرو پوشیدن‌ چادرها «نزدیک‌تر است‌ به‌ آن‌که‌ شناخته‌ شوند» یعنی: نزدیک‌تر به‌ آن‌ است‌ که‌ بیننده‌ آنان‌ را بشناسد و بداند که‌ ایشان‌ از زنان‌ آزاد و پاک‌ و وارسته‌ هستند لذا ایشان‌ را از کنیزان‌ تمییز دهد «و مورد آزار قرار داده‌ نشوند» با تعرض‌ از سوی‌ مردم‌ ناپاک‌.

ابن‌ کثیر از سدی‌ نقل‌ می‌کند: «در مدینه‌ گروهی‌ از فاسقان‌ و اوباشان‌ بودند که‌ چون‌ در شب‌ هوا تاریک‌ می‌شد، به‌ کوچه‌ها بیرون‌ آمده‌ و به‌ زنان‌ تعرض ‌می‌کردند ولی‌ اگر می‌دیدند که‌ زنی‌ چادر دارد، می‌گفتند: این‌ زن‌ آزاد است‌ نه‌ کنیز لذا از او دست‌ برمی‌داشتند و چون‌ زنی‌ را بدون‌ چادر می‌دیدند، می‌گفتند: این‌ زن‌ کنیز است‌ پس‌ به‌ او تعرض‌ می‌کردند». «و خدا آمرزنده‌» است‌ از آنچه‌ که‌ زنان‌ مؤمن‌ در گذشته‌ نکرده‌اند، از ننهادن‌ روسری‌ و چادر بر سر خود «مهربان ‌است‌» به‌ آنان‌.

ام‌سلمه‌ رضی الله عنها  می‌گوید: «چون‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد، زنان‌ انصار که‌ از خانه‌های‌ خود بیرون‌ می‌آمدند، چنان‌ با وقار و آرامی‌ راه‌ می‌رفتند که‌ گویی‌ بر سر آنان‌ کلاغ‌ نشسته ‌است‌ در حالی‌ که‌ جامه‌های‌ سیاهی‌ پوشیده‌ بودند».

﴿لَّئِن لَّمۡ یَنتَهِ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ وَٱلۡمُرۡجِفُونَ فِی ٱلۡمَدِینَةِ لَنُغۡرِیَنَّکَ بِهِمۡ ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَآ إِلَّا قَلِیلٗا٦٠.

«اگر منافقان‌ و کسانی‌ که‌ در دل‌هایشان‌ بیماری‌ است‌» یعنی: شک‌ و شبهه‌ای‌ در امر دین‌ است‌. عکرمه‌ می‌گوید: «مراد از آنان‌ در اینجا، زناکاران‌ اند» «و شایعه ‌سازان‌ در مدینه‌» که‌ اخبار و گزارشهای‌ دروغینی‌ را که‌ متضمن‌ ضعف‌ و ناتوانی‌ و فروپاشی‌ مسلمانان‌ و برتری‌ و غلبه‌ مشرکان‌ برآنان‌ است، پخش‌ می‌کنند «دست‌ برندارند» از نفاق‌ و شک‌ و شایعه‌ سازی‌ خود «البته‌ تو را بر آنان‌ سخت ‌برمی‌گماریم‌» یعنی: قطعا تو را برآنان‌ مسلط می‌گردانیم‌ و تو به‌ فرمان‌ و دستور ما آنان‌ را با کشتن‌ و تارومارکردن، ریشه‌کن‌ و نابود می‌گردانی‌ «و سپس‌ جز اندک‌مدتی‌ در مدینه‌ در جوار تو نپایند» زیرا ما به‌ تو دستور می‌دهیم‌ که‌ آنان‌ را از مدینه‌ تبعید و طرد کنی‌. آری‌! این‌ گروه‌ شایعه ‌ساز و تزلزلافگن، اخباری‌ را در مدینه‌ پخش‌ می‌ کردند که‌ گاهی‌ در مورد شکست گروههای‌ اعزامی‌ جنگی‌ مسلمانان، باری‌ در باره‌ کشته ‌شدنشان‌ و گاهی‌ حاکی‌ از مغلوبیت‌ آنان‌ بود و یا شایعه‌ هجوم‌ و حمله‌ دشمن‌ به‌ مدینه‌ را پخش‌ می‌کردند در حالی‌ که‌ این‌ شایعه‌ها کاملا دروغ‌ بود، که‌ اخبار و شایعاتی‌ از این‌ دست، دل‌های مسلمانان‌ را می‌شکست ‌و روحیه‌هایشان‌ را آشفته‌ می‌ساخت‌. پس‌ خداوند عزوجل  با این‌ آیه، آنان‌ را تهدید کرد.

یادآور می‌شویم‌ که‌ مجازات‌ منافقان‌ عملا تا اواخر زندگی‌ نبی‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به ‌تأخیر افتاد و در اواخر بعثت‌ ـ آن‌گاه‌ که‌ سوره‌ «برائه‌» نازل‌ شد ـ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  دستور دادند تا مردم‌ گردهم‌ آیند آن‌گاه‌ منافقان‌ را رسوا ساخته‌ و خطاب‌ به‌ افرادی‌ در درون‌ جمعیت‌ گفتند: «ای‌ فلان‌! برخیز و بیرون‌ رو زیرا تو منافق‌ هستی، ای ‌فلان‌ برخیز...». پس‌ برادران‌ و اقوام‌ مسلمانشان‌ برمی‌خاستند و عهده‌دار اخراج ‌آنان‌ از مسجد می‌شدند.

﴿مَّلۡعُونِینَۖ أَیۡنَمَا ثُقِفُوٓاْ أُخِذُواْ وَقُتِّلُواْ تَقۡتِیلٗا٦١.

«لعنت‌ کرده‌ شدگانند» یعنی: منافقان، بیماردلان‌ و شایعه‌سازان، در آن‌ حال ‌طرد شده‌ و رانده ‌شده‌اند «و هر کجا یافته‌ شوند، اسیر گرفته ‌شوند و به‌ کشتنی‌ سخت ‌کشته‌ شوند» و هرگز کسی‌ را نیابند که‌ پناه‌شان‌ دهد بلکه‌ مردم‌ بر آنان‌ یورش‌ برده، اسیرشان‌ می‌کنند و به‌ قتل‌شان‌ می‌رسانند، از آن‌ روی‌ که‌ خدا عزوجل  و رسول‌ وی ‌بر آنان‌ خشم‌ گرفته‌اند. آری‌! چنانچه‌ منافقان‌ دست‌ برندارند، این‌ وقایع‌ همه‌ بر سر آنان‌ می‌آید.

﴿سُنَّةَ ٱللَّهِ فِی ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِیلٗا٦٢.

«در باره‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از این‌ گذشته‌اند، همین‌ سنت‌ خدا جاری‌ بوده‌ است‌» یعنی: سنت‌ کشتار منافقان‌ را خدای‌  عزوجل ‌ در امت‌های‌ گذشته‌ جاری‌ کرده‌ است‌ لذا حکم‌ منافقان‌ شایعه ‌پراکن‌ تزلزل‌ برانگیز در میان‌ این‌ امت‌ نیز، همین‌ است‌ «و در سنت‌ خدا هرگز تغییر و تبدیلی‌ نمی‌یابی‌» بلکه‌ این‌ سنت‌ در مورد امثال‌ این‌ گروه‌ ـ اعم‌ از پیشینیان‌ و آیندگان‌ همه‌ ـ ثابت، همیشگی‌ و پایدار است‌.

از این‌ آیات‌ درمی‌یابیم‌ که‌ به‌ قتل‌ منافقان‌ در صورتی‌ حکم‌ می‌شود که‌ ضرورت‌ آن‌ را ایجاب‌ کند.

﴿یَسۡ‍َٔلُکَ ٱلنَّاسُ عَنِ ٱلسَّاعَةِۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِۚ وَمَا یُدۡرِیکَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیبًا٦٣.

«مردم‌» یعنی: مشرکان‌ مکه‌ «از تو درباره‌ قیامت‌» یعنی: از وقت‌ وقوع‌ آن ‌«می‌پرسند» از روی‌ عناد و استبعاد و آزمودنت‌ «بگو: علم‌ آن‌ فقط نزد الله است‌» و هیچ‌کس‌ دیگر از آن‌ آگاهی‌ ندارد «و تو چه‌ دانی‌» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «چه ‌بسا قیامت‌ نزدیک‌ باشد» و در زمانی‌ نزدیک‌ روی‌ دهد. مخاطب ‌ساختن‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  برای‌ بیان‌ این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ هرگاه‌ قیامت‌ از ایشان‌ در پرده‌ غیب ‌مستور باشد و ایشان‌ ـ درحالی‌که‌ فرستاده‌ خدا عزوجل  هستند ـ وقت‌ آن‌ را ندانند پس ‌در این‌ صورت، دیگران‌ چگونه‌ وقت‌ آن‌ را خواهند دانست‌؟ آری‌! وقت‌ قیامت ‌پنهان‌ نگاه‌ داشته ‌شد تا بندگان‌ در هر حال‌ برای‌ آن‌ آماده‌ باشند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «بعثت ‌والساعة کهاتین». «من‌ در حالی‌ مبعوث‌ شدم‌ که‌ قیامت‌ مانند این ‌دو [انگشتم] نزدیک‌ است‌». و به‌سوی‌ دو انگشت‌ سبابه‌ و وسطای‌ خود اشاره‌ کردند. یعنی: چنان‌که‌ این‌ دو انگشت‌ میانی‌ به‌هم‌ نزدیکند، قیامت‌ نیز نزدیک‌ است‌.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَعَنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ وَأَعَدَّ لَهُمۡ سَعِیرًا٦٤.

«همانا خداوند کافران‌ را لعنت‌ کرده‌» یعنی: آنان‌ را از رحمت‌ خویش‌ طرد کرده ‌و دور رانده‌ است‌ «و برایشان‌» در آخرت‌ همراه‌ با این‌ لعنت‌ در دنیا «آتش ‌فروزانی‌ آماده‌ کرده ‌است‌» سعیر: آتش‌ بسیار فروزان‌ و سهمگین‌ است‌.

﴿خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۖ لَّا یَجِدُونَ وَلِیّٗا وَلَا نَصِیرٗا٦٥.

«جاودان‌ و همیشه‌» بی‌ هیچ‌ گسست‌ و انقطاعی‌ «در آن‌ می‌مانند» نه‌ از آن ‌بیرون‌ برده‌ می‌شوند و نه‌ در آن‌ زوال‌ و فنایی‌ دارند «نه‌ هیچ‌ دوستی‌ می‌یابند» که ‌یاری‌ و پشتیبانی‌شان‌ کند و آنان‌ را از عذاب‌ دوزخ‌ باز دارد «و نه‌ هیچ‌ یاوری‌» که ‌نصرت‌شان‌ داده‌ و آنان‌ را از آن‌ برهاند.

﴿یَوۡمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمۡ فِی ٱلنَّارِ یَقُولُونَ یَٰلَیۡتَنَآ أَطَعۡنَا ٱللَّهَ وَأَطَعۡنَا ٱلرَّسُولَا۠٦٦.

«روزی‌ که‌ چهره‌هایشان‌ در آتش‌ دوزخ‌ گردانده‌ شود» یعنی: زیروروی‌ شود، گاهی‌ به‌ این‌ جهت‌ و گاهی‌ بر جهتی ‌دیگر، از پشت‌ به‌ رو، همانند گوشت‌ که‌ در آتش‌ بریان‌ کرده‌ می‌شود. یا مراد، دگرگون ‌شدن‌ رنگهایشان‌ با سوزش‌ آتش‌ است‌که‌ گاهی‌ سیاه‌ و گاهی‌ کبود می‌شود. چهره‌ها به‌ یادآوری‌ مخصوص‌ ساخته‌ شد زیرا چهره‌ گرامی‌ترین‌ عضو جسم‌ انسان‌ است‌. «می‌گویند: ای‌ کاش‌ ما الله را فرمان ‌می‌بردیم‌ و پیامبر را اطاعت‌ می‌کردیم‌» یعنی: کافران‌ آرزو می‌کنند که‌ کاش‌ در دنیا خدا عزوجل  و رسول‌ او صلی الله علیه و آله و سلم  را اطاعت‌ می‌کردند و به‌ آنچه‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آورده ‌بود، ایمان ‌می‌آوردند تا از این‌ عذابی‌ که‌ در آن‌ درافتاده‌اند، نجات‌ می‌یافتند چنان‌که‌ مؤمنان ‌نجات‌ یافته‌اند.

﴿وَقَالُواْ رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعۡنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا ٱلسَّبِیلَا۠٦٧.

«و می‌گویند: پروردگارا! ما از پیشوایان‌ و بزرگان‌ خود فرمان‌ بردیم‌» یعنی: از رؤسا و علمای‌ گمراه‌گر و رهبران‌ تباهی‌ و فساد فرمان‌ بردیم‌ و به‌ آنان‌ اقتدا کردیم‌ «و ما را از راه‌ گمراه‌ ساختند» با آنچه‌ که‌ برای‌ ما از کفر به‌ خدا عزوجل  و رسولش ‌آراستند.

﴿رَبَّنَآ ءَاتِهِمۡ ضِعۡفَیۡنِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ وَٱلۡعَنۡهُمۡ لَعۡنٗا کَبِیرٗا٦٨.

«پروردگارا! آنان‌ را دوچندان‌ عذاب‌ ده‌» یعنی: دو برابر عذاب‌ ما عذاب‌شان‌ کن‌؛ یکی‌ عذاب‌ کفرشان‌ و دیگری‌ این‌ عذاب‌ که‌ ما را گمراه‌ ساختند «و لعنت‌شان‌ کن ‌لعنتی‌ بزرگ‌» یعنی: لعنتی‌ که‌ مقدار آن‌ بسیار بزرگ‌ و وقوع‌ آن‌ بر آنان‌ بسیار سخت‌باشد. بنا به‌ قرائتی: (لعنا کثیرا) آمده ‌است، یعنی: لعنت‌شان‌ کن‌ به‌ لعنتی‌ بسیار. که ‌این‌ دو قرائت، در معنی‌ به‌هم‌ نزدیکند و ـ چنان‌که‌ ابن‌کثیر گفته‌ ـ خواننده‌ میان هردو قرائت‌ مخیر است‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ ءَاذَوۡاْ مُوسَىٰ فَبَرَّأَهُ ٱللَّهُ مِمَّا قَالُواْۚ وَکَانَ عِندَ ٱللَّهِ وَجِیهٗا٦٩.

«ای‌ مؤمنان‌! مانند کسانی‌ نباشید که‌ موسی‌ را آزار دادند پس‌ خدا او را از آنچه‌ گفتند مبرا ساخت‌» به‌ این‌ ترتیب، خداوند عزوجل  مؤمنان‌ را اندرز می‌دهد که‌ پیامبرش‌ حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  را نرنجانند و اذیت‌ نکنند چنان‌که‌ بنی‌اسرائیل‌ موسی‌  علیه السلام  را رنجانیدند.

ابن‌ ابی ‌شیبه، ابن‌جریر و ابن‌ منذر از ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: قوم ‌موسی‌  علیه السلام  می‌گفتند که‌ او دبه‌ خایه‌ است‌. روزی‌ موسی‌  علیه السلام  بیرون‌ آمد و جامه‌های‌ خود را از تن‌ خویش‌ بیرون‌ آورده‌ بر روی‌ سنگی‌ نهاد تا غسل‌ کند، آن‌ سنگ‌ برجامه‌ وی‌ پیچ‌ خورد و از جای‌ خود پریده‌ به‌ چرخ‌ افتاد و روان‌ شد. موسی‌  علیه السلام  ناگزیر با تنی‌ عریان‌ به‌دنبال‌ وی‌ افتاد و همین‌طور رفت‌ تا به‌ محل‌ مجالس ‌بنی‌اسرائیل‌ رسید. در این‌ اثنا آن‌ها تمام‌ بدنش‌ را به ‌خوبی‌ دیدند و مشاهده‌ کردندکه‌ بیضه‌های‌ او ورم‌ ندارد و او دبه‌ خایه‌ نیست‌. این‌ حدیث‌ شریف‌ گویای‌ برخی‌ ازمظاهر آزار رساندن‌ به‌ پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم  است‌. ابن‌مسعود رضی الله عنه  فرمود: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  روزی‌ مالی‌ را میان‌ اصحاب رضی الله عنهم  تقسیم‌ کردند. در این‌ اثنا مردی‌ از انصار گفت: قطعا در این‌ تقسیم‌ رضای‌ خداوند متعال‌ مد نظر قرار نگرفته‌. پس چهره‌ مبارک‌ از فرط خشم‌ قرمز شد آن‌گاه‌ فرمودند: «رحمت‌ خداوند بر موسی‌ باد زیرا او بیشتر از این‌ مورد آزار قرارگرفت‌ اما صبر کرد». «و موسی‌ نزد خدا با آبرو بود» و نزد وی ‌مقام‌ و منزلتی‌ عظیم‌ داشت‌ تا بدانجا که‌ حق‌ تعالی‌ با وی‌ بی‌واسطه‌ سخن‌ گفت‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِیدٗا٧٠.

«ای‌ مؤمنان‌! از خدا» در تمام‌ امور «پروا دارید و سخنی‌ استوار بگویید» یعنی: در هر امری‌ از امورتان، سخنی‌ درست، حق‌ و استوار که‌ در آن‌ هیچ‌ کژی‌ وانحرافی‌ نباشد بگویید. البته‌ سخن‌گفتن‌ مؤمنان‌ در شأن‌ زید و زینب‌ رضی الله عنهما ، نیز در این‌ فرمان‌ داخل‌ می‌شود. چنان‌ که‌ ذکر (لاالهالاالله) و اصلاحگری‌ میان‌ مردم‌ نیز در سخن‌ درست‌ و استوار داخل‌ است‌.

و اگر سخنی‌ درست‌ بگویید، توفیق‌ عمل‌ صالح‌ نیز در پی‌ آن‌ می‌آید، چنان‌ که ‌می‌فرماید:

﴿یُصۡلِحۡ لَکُمۡ أَعۡمَٰلَکُمۡ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡۗ وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِیمًا٧١.

«تا اعمال‌ شما را برای‌ شما به‌ صلاح‌ آورد» یعنی: اعمال‌ شما را ـ به‌سبب‌ آنچه‌ که‌ شما را به‌سوی‌ آن‌ هدایت‌ می‌کند و بر انجام‌ آن‌ توفیق‌ می‌دهد ـ شایسته‌ و صالح‌ گرداند، نه‌ تباه‌ و فاسد «و گناهان‌ شما را برای‌ شما بیامرزد» یعنی: گناهانتان‌ را آمرزیده‌ و کفاره‌ شده‌ بگرداند. این‌ است‌ پاداش‌ سخن‌ حق‌ و تقوای‌ الهی، که‌ هم‌ عمل‌ را به‌ صلاح‌ و سامان‌ می‌آورد و هم‌ سبب‌ آمرزش‌ گناهان‌ می‌شود پس ‌زهی‌ عز و شرف‌ کسانی‌ که‌ درست‌ و استوار سخن‌ می‌گویند «و هرکس‌ خدا و رسول‌ او را فرمان‌ برد، قطعا به‌ رستگاری‌ بزرگی‌ نایل‌ آمده‌ است‌» هم‌ در دنیا و هم‌ در آخرت‌؛ زیرا او از آتش‌ دوزخ‌ نجات‌ یافته‌ و به‌ نعمت‌های پایدار بهشت‌ نایل ‌می‌گردد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابو موسی‌ اشعری رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  با ما نماز ظهر را ادا کردند و چون‌ از نماز فارغ‌ شدند، با دست‌ خویش‌ به‌سوی‌ ما اشاره‌ کردند که‌ بنشینید. پس‌ نشستیم‌. آن‌گاه‌ فرمودند: «خداوند عزوجل  به‌ من‌ فرمان‌ داده ‌است‌ تا شما را دستور دهم‌ به‌ این‌که: از او پروا دارید و سخنی‌ استوار و درست‌ بگویید». سپس‌ به‌سوی‌ زنان‌ رفتند و خطاب‌ به ‌آنان‌ فرمودند: «خداوند عزوجل  به‌ من‌ فرمان‌ داده ‌است‌ که‌ شما را امر کنم‌ به‌ این‌که: از او پروا دارید و سخنی‌ درست‌ و استوار بگویید».

﴿إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَیۡنَ أَن یَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُۖ إِنَّهُۥ کَانَ ظَلُومٗا جَهُولٗا٧٢.

«همانا ما امانت‌ را بر آسمآن‌ها و زمین‌ و کوهها عرضه‌ داشتیم‌» مراد از امانت: تمام‌ تکالیف‌ و از آن‌ جمله‌ طاعات‌ و فرایضی‌ است‌ که‌ بر ادای‌ آن‌ها ثواب‌ و بر ترک ‌آن‌ها عقاب‌ تعلق‌ می‌گیرد، چنان‌ تکالیف‌ و طاعاتی‌ که‌ اگر انسان‌ آن‌ها را ترک‌ کند، جز خداوند متعال‌ کس‌ دیگری‌ بر ترک‌ آن‌ها آگاه‌ نمی‌گردد. و از آن‌ جمله‌ است: امانت‌ اموال‌ و سپرده‌هایی‌ که‌ بر آن‌ها گواه‌ و مدرکی‌ وجود ندارد.

علما گفته‌ اند: امانت، مصادیق‌ گسترده‌ای‌ دارد... گوش‌ امانت‌ است، چشم‌ امانت‌ است، زبان‌ امانت‌ است، شکم‌ امانت‌ است، دست‌ امانت‌ است، پا امانت ‌است، عقل‌ و آگاهی‌ و اختیار امانت‌ است، غسل‌ جنابت‌ امانت‌ است‌ و شرمگاه‌ امانت‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن‌ عمرو رضی الله عنهما  آمده‌ است‌که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «أربع‌ إذا کن‌ فیک‌ فلا علیک‌ ما فاتک‌ من‌ الدنیا؛ حفظ أمانة‌ وصدق‌ حدیث‌ وحسن‌ خلیقة‌ وعفة‌ طعمة». «چهار چیزند که‌ اگر در تو باشند، باکی ‌بر تو نیست‌ در آنچه‌ که‌ از دنیا از دست‌ داده‌ باشی: حفظ و نگهداری‌ امانت، راستی‌ در سخن، حسن‌ خلق‌ و عفت‌ طعمه‌» یعنی: پاکی‌ و بی‌آلایشی‌ رزق‌ وروزی‌. آری‌! ما امانت‌ را بر آسمآن‌ها و زمین‌ و کوه‌ها عرضه‌ داشتیم‌؛ «پس‌ از برداشتن‌ آن‌ سر باز زدند و از آن‌ هراسناک‌ شدند» یعنی: آسمآن‌ها و زمین‌ و کوه‌ها به‌رغم‌ بزرگی‌ اجرام‌ خود، بر حالی‌ قراردارند که‌ اگر گذاردن‌ تکلیف‌ بر دوش‌ آن‌ها جایز بود، یقینا بر دوش‌ گرفتن‌ تکالیف‌ الهی‌ای‌ که‌ به‌ انسان‌ موکول‌ شده‌است، برآن‌ها سنگینی‌ می‌کرد زیرا بر این‌ تکالیف، ثواب‌ و عقاب‌ مترتب‌ می‌شود اما همان ‌تکلیفی‌ که‌ بزرگترین‌ کهکشآن‌ها و اجرام‌ از پذیرفتن‌ آن‌ ترسیدند و خود را از برابر آن‌ کنار کشیدند، هنگامی‌ که‌ بر انسان‌ عرضه‌ شد، او آن‌ را پذیرفت: «و انسان‌ آن‌ را برداشت، بی‌گمان‌ او ستمگری‌ نادان‌ بود» یعنی: انسان‌ به‌ برداشتن‌ آن‌ امانت‌ وپرداختن‌ به‌ حق‌ آن‌ گردن‌ نهاد و قطعا او در این‌ گردن ‌نهادن، برخود ستمکار و از سنجش، محاسبه‌ و ارزیابی‌ آنچه‌ که‌ به‌ آن‌ درافتاده‌ است، نادان‌ بود. به‌قولی: معنای‌ (حملها) این‌ است: انسان‌ به‌طور فطری‌ آماده‌ پذیرش‌ امانت‌ شد. یا هنگامی‌که‌ خدای‌  عزوجل ‌ در عالم‌ «ذر» امانت‌ رابر وی‌ عرضه‌ کرد، او آن‌ را برداشت‌.

عبدالله ابن‌ عباس رضی الله عنه  می‌گوید: «خداوند عزوجل  پیش‌ از آن‌که‌ طاعت‌ و فرایض‌ را بر آدم‌ عرضه‌ دارد، آن‌ها را بر آسمآن‌ها و زمین‌ و کوهها عرضه‌ کرد پس‌ تاب‌ برداشتن ‌آن‌ها را نیاوردند آن‌گاه‌ به‌ آدم‌ گفت: من‌ امانت‌ را بر آسمآن‌ها و زمین‌ و کوهها عرضه‌ داشتم‌ اما آن‌ها تاب‌ تحمل‌ آن‌ را نیاوردند، آیا تو پذیرنده‌ آنچه‌ در آن‌ است ‌هستی‌؟ آدم‌ گفت: پروردگارا! مگر در آن‌ امانت‌ چه‌ چیزی‌ است‌؟ فرمود: این‌ که‌ اگر کار نیکو کردی، پاداش‌ داده‌ می‌شوی‌ و اگر کار بد کردی، مجازات ‌می‌شوی‌. پس‌ آدم‌ آن‌ را گرفت‌ و برداشت‌».

﴿لِّیُعَذِّبَ ٱللَّهُ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتِ وَٱلۡمُشۡرِکِینَ وَٱلۡمُشۡرِکَٰتِ وَیَتُوبَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمَۢا٧٣.

«تا سرانجام‌ خدا مردان‌ و زنان‌ منافق‌ و مردان‌ و زنان‌ مشرک‌ را عذاب‌ کند» یعنی: انسان‌ امانت‌ را برداشت‌ تا خداوند عزوجل  ناشایستگانشان‌ را در برابر خیانت‌ در امانت‌ وتکلیف، تکذیب‌ پیامبران  علیهم السلام  و شکستن‌ پیمآن‌ها، عذاب‌ کند «و بر مردان‌ و زنان ‌مؤمن‌» یعنی: بر کسانی‌ که‌ امانت‌ها ـ مانند عبادات‌ و غیره‌ ـ را به‌ سر رسانده‌اند «به‌ رحمت‌ بازگردد» و توبه‌شان‌ را بپذیرد «و خدا آمرزگار» است‌ بر توبه‌ کنندگان ‌«مهربان‌ است‌» به‌ آنان‌ چرا که‌ امانت‌ها را ادا کرده‌اند.

آیه‌ کریمه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌ که‌ حکمت‌ در تکلیف‌ مکلفان، عذاب‌ کردن‌ عاصیان‌ و پاداش‌ دادن‌ به‌ فرمان‌بران‌ است‌.

 




[1]- نگاه‌ کنید به‌ اول‌ سوره‌ «مجادله‌».

تفسیر سوره‌ سباء

سوره‌ سباء

مکی‌ است‌ و دارای‌ (54) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه‌: این‌ سوره‌ را به ‌سبب‌ ذکر داستان‌ قبیله‌ سباء در آن‌، سوره‌ «سباء» نامیدند.

محور این‌ سوره‌ اثبات‌ معاد است‌.

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِی ٱلۡأٓخِرَةِۚ وَهُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡخَبِیرُ١.

«همه‌ ستایش‌ها خدایی‌ راست‌ که‌ آنچه‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ است‌ از آن‌ اوست» یعنی‌: تمام‌ آنچه‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ است‌، ملک‌ او و تحت‌ تصرف ‌اوست‌، آنچه‌ بخواهد با آن‌ها می‌کند و هرگونه‌ که‌ اراده‌ کند، در آن‌ها حکم ‌می‌راند. پس‌ ستایش‌ خداوند متعال‌ در برابر «آنچه‌ که‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ است‌»، همانا به‌ معنای‌ ستایش‌ او در برابر نعمت‌هایی‌ است‌ که‌ با آفرینش‌ آن‌ها بر خلق‌ خویش ‌منت‌ نهاده ‌است‌ چنان‌که‌ این‌ ستایش‌، به‌ معنای‌ ستایش‌ او در برابر صفات‌ کمالی‌ای‌ مانند قدرت‌ و حکمت‌ و علم‌ و تجربه‌ است‌ که‌ در بندگان‌ آفریده ‌است‌، علم‌ و تجربه‌ای‌ که‌ آنان‌ را الزاما به‌ این‌ حقیقت‌ می‌رساند که‌ او آفریننده‌ آسمآن‌ها و زمین ‌می‌باشد. «حمد» عبارت‌ است‌ از: ستایش‌ نیکو برای‌ خداوند عزوجل  در برابر صفات‌ و افعال‌ زیبای‌ وی‌ و تفسیر آن‌ در سوره‌ فاتحه‌ گذشت‌.

«و در آخرت‌ نیز ستایش‌ از آن‌ اوست» یعنی‌: از آن‌ اوست‌ ستایش‌ و سپاس‌ و ثنا از سوی‌ بندگانش‌ در سرای‌ آخرت‌؛ آن‌گاه‌ که‌ به‌ بهشت‌ درآیند چنان‌که‌ خداوند عزوجل  در حکایت‌ از سخن‌ آنان‌ در بهشت‌ می‌فرماید: ﴿وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی صَدَقَنَا [الزمر: 74] «و گفتند: همه‌ ستایشها از آن‌ خداوندی‌ است‌ که‌ وعده‌ خویش‌ به‌ ما را راست‌ گردانید».  پس‌ ستوده‌ مطلق‌ در آخرت‌ نیز اوست‌ چنان‌که‌ ستوده‌ مطلق‌ در دنیا نیز همو می‌باشد و مالک‌ آخرت‌ اوست‌ چنان‌که‌ مالک‌ دنیا نیز اوست‌ «و اوست‌ حکیم» که‌ به‌ حکمت‌ و استواری‌، کار هردو سرا را سامان‌ بخشیده‌ است‌ «آگاه» است‌ به‌ کار آفرینش‌ خویش‌ در هردو سرای‌ دنیا و آخرت‌.

﴿یَعۡلَمُ مَا یَلِجُ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا یَخۡرُجُ مِنۡهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا یَعۡرُجُ فِیهَاۚ وَهُوَ ٱلرَّحِیمُ ٱلۡغَفُورُ٢.

«آنچه‌ در زمین‌ فرو می‌رود می‌داند» از آب‌، یا گنجها، یا اجسام‌ مردگان‌، یا دفینه‌های‌ دیگر «و می‌داند آنچه‌ از آن‌ بر می‌آید» از کشت‌ها و سبزی‌ها، جانداران‌، فلزات‌، آب‌ چشمه‌ها و غیره‌ «و می‌داند آنچه‌ از آسمان‌ فرود می‌آید» از فرشتگان‌ و کتاب‌ها به‌سوی‌ پیامبرانش‌ و نیز از باران‌ و برف‌ و تگرگ‌ و صاعقه‌ و برکت‌های‌ وی ‌«و می‌داند آنچه‌ در آسمان‌ بالا می‌رود» از فرشتگان‌، اعمال‌ بندگان‌، بخارها، دودها، پرندگان‌ و وسایل‌ نقلیه‌ هوایی‌ و فضایی‌[1] «و اوست‌ مهربان» به‌ بندگانش‌؛ با فرود آوردن‌ آنچه‌ که‌ بدان‌ نیاز دارند «آمرزنده» است‌ گناهانشان‌ را.

شهید سید قطب‌  رحمه الله  در تفسیر «فیظلالالقرآن» می‌گوید: «با تلاوت‌ این‌ آیه‌، انسان‌ خود را با کلماتی‌ اندک‌، در برابر صفحه‌ عریض‌ و پهناوری‌ از حقیقت‌ می‌بیند، بناگاه‌ خود را در برابر انبوه‌ بزرگ‌ اشیاء، حرکات‌، احجام‌، اشکال ‌تابلوها، معانی‌، تصاویر و حالت‌های‌ شگفت‌ آسا و تکان‌ دهنده‌ای‌ می‌یابد که ‌هرگز تصور و خیال‌ انسان‌ در برابر آن‌ها تاب‌ ایستادگی‌ ندارد. اگر تمام‌ اهل‌ زمین ‌زندگی‌ خویش‌ را تماما وقف‌ این‌ کنند تا آنچه‌ را که‌ فقط این‌ آیه‌ کریمه‌ در این ‌کلمات‌ اندک‌ به‌ آن‌ اشاره‌ می‌کند، بر شمارند، یقینا از شمارش‌ و کاوش‌ در آن‌ها درمی‌مانند! آری‌! چه‌ بسیار چیزهای‌ بی‌شماری‌ هستند که‌ در یک‌ لحظه‌ واحد در زمین‌ فرو می‌روند؟ چه‌ بسیار چیزهایی‌ که‌ از آن‌ بیرون‌ می‌آیند؟ چه‌ بسیار چیزهایی‌ که‌ در همین‌ یک‌ لحظه‌ از آسمان‌ فرود می‌آیند؟ و چه‌ چیزهای‌ بسیاری‌ که‌ در آن‌ بالا می‌روند.

چه‌ کسی‌ می‌تواند تصور کند که‌ در یک‌ لحظه‌ چه‌ بسیار کرمها و حشرات‌، خزنده‌ها و جانورانی‌ در بسیط زمین‌ به‌ درون‌ آن‌ فرو می‌روند؟ چه‌ بسیار قطرات ‌آب‌، ذرات‌ گاز و شعاع‌های‌ برقی‌ در این‌ یک‌ لحظه‌، در بستر آن‌ فرو می‌روند وناپدید می‌شوند... و چشمان‌ بلاکیف‌ خدای‌ سبحان‌ که‌ هرگز نمی‌خوابد مراقب ‌آن‌هاست‌؟

همین‌ طور آیا می‌توان‌ برشمرد که‌ در همین‌ یک‌ لحظه‌ چه‌ چیزهایی‌ به‌ آسمان ‌بالا می‌روند؟ مگر علم‌ بشر و نظام‌ شمارش‌ و آمار آن‌ ـ هرچند هم‌ پیشرفت‌ کند و هرچند که‌ عمری‌ طولانی‌ را در امر شمارش‌ سپری‌ کنند ـ برای‌ شمارش‌ آنچه‌ که ‌فقط در همین‌ یک‌ لحظه‌ اتفاق‌ می‌افتد، کفایت‌ می‌کند؟ هرگز! درحالی‌که‌ علم ‌فراگیر الهی‌، به‌ همه‌ این‌ها در هر مکان‌ و زمانی‌ احاطه‌ دارد. پس‌ فقط همین‌ یک ‌آیه‌ برای‌ اثبات‌ این‌ حقیقت‌ که‌ قرآن‌ سخن‌ بشر نیست‌، کافی‌ می‌باشد».

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَا تَأۡتِینَا ٱلسَّاعَةُۖ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّی لَتَأۡتِیَنَّکُمۡ عَٰلِمِ ٱلۡغَیۡبِۖ لَا یَعۡزُبُ عَنۡهُ مِثۡقَالُ ذَرَّةٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَآ أَصۡغَرُ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡبَرُ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٖ٣.

«و کافران‌ گفتند: قیامت‌ برای‌ ما فرا نمی‌رسد» این‌ سخن‌ را از روی‌ انکار وجود قیامت‌، یا انکار اخباری‌ که‌ از جانب‌ پروردگارشان‌ بر زبان‌ پیامبرانش‌ به‌ آنان‌ می‌آید و از سر انکار کتاب‌های الهی‌ و حجت‌ها و برهآن‌های‌ روشنی‌ که‌ بر اثبات‌ قیامت ‌در آن‌هاست‌، گفتند «بگو: نه‌ چنان‌ است» که‌ شما می‌پندارید «سوگند به‌ پروردگارم‌ که‌ حتما برای‌ شما خواهد آمد» بدین‌ گونه‌، خداوند متعال‌ به‌ پیامبرش‌ دستور داد تا به ‌آنان‌ از وقوع‌ قیامت‌ خبر داده‌ و برای‌ تقویت‌ و تأکید این‌ خبر، به‌نام‌ او بر صحت ‌آن‌ سوگند بخورد. «همو که‌ دانای‌ غیب‌ است‌ و هم‌ وزن‌ ذره‌ای‌، نه‌ در آسمآن‌ها و نه‌ در زمین‌ از وی‌ پوشیده» و پنهان‌ «نیست» و دور از دسترس‌ علم‌ و قدرت‌ وی ‌نمی‌باشد «و نه‌ کوچکتر از آن» هم‌وزن‌ ذره‌ «و نه‌ بزرگتر از آن‌ است‌ مگر این‌ که‌ در کتابی‌ مبین‌ ثبت‌ شده‌ است» یعنی‌: در لوح‌ محفوظ و در علم‌ الهی‌ ثبت‌ شده ‌است‌. بنابراین‌، اگر استخوآن‌های‌ انسان‌ بعد از مرگ‌ وی‌ متلاشی‌ می‌شوند، حق‌ تعالی ‌می‌داند که‌ کجا رفته‌ و کجا پراکنده‌ شده‌اند لذا آن‌ها را چنان‌ که‌ در آغاز آفریده‌ است‌، از نو می‌آفریند.

ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ آیه‌ یکی‌ از سه‌ آیه‌ای‌ است‌ که‌ چهارمی‌ ندارند و خداوند عزوجل  در همه‌ آن‌ها به‌ پیامبرش‌ دستور داده‌ است‌ تا به‌ پروردگار عظیم‌ خود بر وقوع‌ معاد سوگند بخورد. دو آیه‌ دیگر، یکی‌ در سوره‌ «یونس/‌53» و دیگری‌ در سوره‌ «تغابن/‌7» است‌».

مفسران‌ می‌گویند: «تأکید قسم‌ بر این‌ وصف‌، از قوت‌ حال‌ مقسم‌ علیه‌ ـ که‌ همانا وقوع‌ قیامت‌ است‌ ـ خبر می‌دهد».

﴿لِّیَجۡزِیَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِۚ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ کَرِیمٞ٤.

«تا» حق‌ تعالی‌ با وقوع‌ معاد «کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته ‌کرده‌اند، پاداش‌ دهد» یعنی‌: فایده‌ آوردن‌ قیامت‌ این‌ است‌ که‌ مؤمنان‌ را با ثواب ‌پاداش‌ داده‌ و کافران‌ را با عقاب‌ مجازات‌ کند «آنانند که‌ برایشان‌ آمرزشی‌ است» بر گناهانشان‌ و آنانند که‌ به‌سبب‌ غلبه‌ ایمان‌ و اعمال‌ شایسته‌ بر گناهانشان‌، گناهانی‌ که‌ کرده‌اند، از سوی‌ خداوند عزوجل  محو می‌شود «و برایشان‌ روزی‌ای‌ گرامی‌ است» که‌ عبارت‌ است‌ از: خوراکی‌های‌ لذیذ و گوارایی‌ که‌ به‌سبب‌ ایمان‌ و اعمال‌ صالحشان‌ ـ همراه‌ با فضل‌ و نوازشی‌ از سوی‌ خدای‌ سبحان‌ ـ در بهشت‌ به‌ ایشان‌ ارزانی‌ می‌شود.

﴿وَٱلَّذِینَ سَعَوۡ فِیٓ ءَایَٰتِنَا مُعَٰجِزِینَ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٞ مِّن رِّجۡزٍ أَلِیمٞ٥.

«و کسانی‌ که‌ مقابله‌کنان‌ در آیات‌ ما سعی‌ کردند» یعنی‌: کسانی‌ که‌ در رد و ابطال ‌آیات‌ فرو فرستاده‌ ما بر پیامبران‌  علیهم السلام  سعی‌ و تلاش‌ کردند، به‌ این‌ پندار باطل‌ که‌ از چنبره‌ عذاب‌ ما می‌گریزند و با تکیه‌ بر این‌ اعتقاد بی‌اساس‌ که‌: برانگیخته‌ نمی‌شوندو زندگی‌ مجددی‌ در کار نخواهد بود «آن‌ گروه» که‌ چنین‌ سعی‌ بی‌حاصلی‌ کردند «برایشان‌ عذابی‌ از رجز بسیار دردناک‌ باشد» رجز: بدترین‌ و سخت‌ترین‌ عذاب ‌است‌.

﴿وَیَرَى ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ إِلَیۡکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ ٱلۡحَقَّ وَیَهۡدِیٓ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَمِیدِ٦.

«و کسانی‌ که‌ علم‌ داده‌ شده‌اند، می‌بینند» یعنی‌: می‌دانند «که‌ آنچه‌ از جانب ‌پروردگارت‌ به‌سوی‌ تو نازل‌ شده‌، حق‌ است» یعنی‌: دانایانی‌ که‌ از اهل‌ حق‌ هستند، می‌دانند که‌ آنچه‌ بر تو از جانب‌ خداوند عزوجل  نازل‌ شده‌ حق‌ است‌ و این‌ دانایان ‌حقیقت‌پو، صحابه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  هستند. به‌ قولی‌: ایشان‌ مؤمنان‌ اهل‌ کتاب‌ ـ مانند عبدالله بن‌سلام‌ و یاران‌ وی‌ ـ اند «و می‌دانند که‌ به‌سوی‌ راه‌ غالب‌ ستوده‌ صفات‌ هدایت‌ می‌کند» یعنی‌: آن‌ دانش‌ یافتگان‌ به‌ کتاب‌ خدا عزوجل ، می‌دانند که‌ این‌ قرآن‌ به‌سوی‌ دین‌ حق‌ خدا عزوجل  که‌ مبتنی‌ بر توحید است‌، هدایت‌ می‌کند. ابن‌کثیر در معنای‌ آیه‌ می‌گوید: «چون‌ مؤمنان‌ صحنه‌ رستاخیز را مشاهده‌ می‌کنند، آن‌ رابه‌ عین‌الیقین‌ می‌بینند، بعد از آن‌که‌ در دنیا به‌ علم‌الیقین‌ راجع‌ به‌ آن‌ علم‌ حاصل ‌کرده‌اند و این‌ یکی‌ دیگر از حکمت‌های‌ وقوع‌ قیامت‌ است‌».

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ هَلۡ نَدُلُّکُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ یُنَبِّئُکُمۡ إِذَا مُزِّقۡتُمۡ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمۡ لَفِی خَلۡقٖ جَدِیدٍ٧.

«و کافران‌ گفتند» برخی‌ به‌ برخی ‌دیگر استهزاکنان‌ «آیا شما را بر مردی‌ راهنمایی‌کنیم» منظورشان‌ حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ «که‌ به‌ شما» از امری‌ عجیب‌ و غریب ‌و حیرت‌آور «خبر می‌دهد» و آن‌ این‌ است‌ که‌: «چون‌ کاملا متلاشی‌ و پاره‌پاره‌ شدید» یعنی‌: چون‌ بعد از مرگ‌ خویش‌ به‌ مشتی‌ استخوان‌ و خاک‌ که‌ همه‌ ذرات‌ و اجزای‌ آن‌ پراکنده‌ و از هم‌ پاشیده‌ است‌، تبدیل‌ شدید و تماما پراکنده‌ و قطعه‌قطعه‌ شدید «آن‌گاه‌ آفرینش‌ جدیدی‌ خواهید یافت» یعنی‌: به‌ آفرینشی‌ نو آفریده‌ شده‌ و از قبرهایتان‌ زنده‌ برانگیخته‌ خواهید شد و باز به‌ همان‌ اشکالی‌ که‌ در دنیا بوده‌اید، بازمی‌گردید؟ آن‌ها این‌ سخن‌ را از سر تمسخر و استهزا به‌ وعده‌ خداوند عزوجل  بر برانگیختن‌ مجدد ـ که‌ به‌ زبان‌ پیامبرش‌ اعلام‌ کرده ‌است‌ ـ گفتند.

﴿أَفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًا أَم بِهِۦ جِنَّةُۢۗ بَلِ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ فِی ٱلۡعَذَابِ وَٱلضَّلَٰلِ ٱلۡبَعِیدِ٨.

«آیا بر خدا دروغی‌ بربسته‌ یا او جنونی‌ دارد» یعنی‌ گفتند: آیا محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در آنچه ‌که‌ راجع‌ به‌ زنده‌ شدن‌ پس‌ از مرگ‌ می‌گوید، دروغگوست‌، یا در او دیوانگی‌ای ‌است‌، به‌گونه‌ای‌ که‌ نمی‌داند و نمی‌فهمد که‌ چه‌ می‌گوید؟ خدای‌ سبحان‌ هردو پندارشان‌ را رد کرده‌ می‌ فرماید: «بلکه‌ نامؤمنان‌ به‌ آخرت‌ در عذاب‌ و گمراهی ‌دور و درازی‌ هستند» یعنی‌: موضوع‌ چنان‌ نیست‌ که‌ آنان‌ پنداشته‌اند بلکه‌ حقیقت‌ امر این‌ است‌ که‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  شخص‌ راستگو و بسیار عاقل‌ و رشیدی‌ است‌ که‌ حق‌ را به‌ میدان‌ آورده‌ و این‌ آنانند که‌ از فهم‌ و درک‌ حقایق‌ به‌ بیراهه‌ رفته‌ و در گمراهی ‌دور و درازی‌ در افتاده‌اند و بنابراین‌، به‌ آخرت‌ کفر ورزیده‌ و به‌ پیام‌های‌ الهی‌ که ‌این‌ پیامبر بر حق‌ آورده‌ است‌، ایمان‌ نیاورده‌اند، آن‌ها باید بدانند که‌ به‌سبب‌ همین ‌انکار و تکذیب‌ خویش‌، گرفتار عذاب همیشگی‌ آخرت‌ خواهند بود، چنان‌ که‌ امروز نیز در گمراهی‌ای‌ بس‌ دور و دراز از حق‌ قرار دارند.

آن‌گاه‌ خدای‌  عزوجل ‌ برای‌ کامل‌ ساختن‌ این‌ پاسخ‌، نظر آنان‌ را به‌ مظاهر قدرت‌ خویش‌ جلب‌ کرده‌ می‌فرماید:

﴿أَفَلَمۡ یَرَوۡاْ إِلَىٰ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِن نَّشَأۡ نَخۡسِفۡ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضَ أَوۡ نُسۡقِطۡ عَلَیۡهِمۡ کِسَفٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّکُلِّ عَبۡدٖ مُّنِیبٖ٩.

«آیا به‌سوی‌ آنچه‌ ـ از آسمان‌ و زمین‌ ـ که‌ پیش‌ رویشان‌ و پشت‌ سرشان‌ است‌، ننگریسته‌اند؟» خداوند متعال‌ این‌گونه‌ به‌ سرزنش‌ آنان‌ می‌پردازد در حالی‌ که‌برایشان‌ روشن‌ می‌کند که‌ این‌گونه‌ قضاوت‌ و برداشت‌ ـ جز به‌سبب‌ عدم‌ تفکر و تدبرشان‌ در آفرینش‌ آسمان‌ و زمین‌ ـ از آنان‌ سر نزده‌ است‌ زیرا اگر آن‌ها در این ‌آفرینش‌ می‌اندیشیدند، یقینا به‌ قدرت‌ بی‌مثال‌ خداوند عزوجل  پی‌ می‌بردند و به‌ تبع‌ آن ‌به‌ روز آخرت‌ نیز یقین‌ پیدا می‌کردند. معنای‌: ﴿إِلَىٰ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُم [سبأ: 9] این ‌است‌ که‌: آنان‌ چون‌ بنگرند، آسمان‌ را هم‌ پشت‌ سر خود می‌بینند و هم‌ پیش‌ روی‌ خود و همه‌ این‌ها از عجایب‌ و شگفتی‌هایی‌ است‌ که‌ بر قدرت‌ و یگانگی ‌خداوند عزوجل  دلالت‌ می‌کند. همین‌گونه‌ چون‌ در زمین‌ بنگرند، آن‌ را هم‌ پشت‌ سر و هم‌ پیش‌ روی‌ خویش‌ می‌بینند، که‌ این‌ نیز دلالت‌ روشنی‌ همانند دلالت‌ آسمان‌ به‌همراه‌ دارد. پس‌ اگر آن‌ها با تدبر و تعمق‌ به‌سوی‌ آسمان‌ و زمین‌ بنگرند، قطعا خواهند دانست‌ که‌ آفریننده‌ این‌ دو پدیده‌ عظیم‌، قادر است‌ تا قیامت‌ را نیز بر پاداشته‌ و بر آن‌ها به‌ طور شتابان‌ و سریع‌، عذاب‌ را بفرستد «اگر بخواهیم‌ آنان‌ را در زمین‌ فرو می‌بریم» چنان‌که‌ قارون‌ را فرو بردیم‌ «یا پاره‌هایی‌ از آسمان» یعنی‌: قطعه‌هایی‌ از آن‌ را «بر آنان‌ فرو می‌اندازیم» چنان‌که‌ آن‌ را بر اصحاب‌ «ایکه» فرو افگندیم‌[2]. پس‌ چگونه‌ از عذاب‌ حق‌ تعالی‌ احساس‌ ایمنی‌ می‌کنند؟! «قطعا در این‌ امر» که‌ ذکر شد؛ از آفرینش‌ آسمان‌ و زمین‌ «نشآن‌های‌ است» واضح‌ و دلالتی ‌است‌ آشکار «برای‌ هر بنده‌ منیبی» که‌ با توبه‌ و اخلاص‌ به‌سوی‌ پروردگارش ‌رجوع‌ می‌کند.

آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ فقط کسی‌ نشانه‌های‌ قدرت‌ الهی‌ را در آفرینش ‌و اعاده‌ آن‌ می‌بیند که‌ به‌ وصف‌ انابت‌، یعنی‌ بازگشت‌ دایمی‌ فروتنانه‌ مطیعانه‌ به‌سوی‌ الله عزوجل ، موصوف‌ باشد.

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا دَاوُۥدَ مِنَّا فَضۡلٗاۖ یَٰجِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُۥ وَٱلطَّیۡرَۖ وَأَلَنَّا لَهُ ٱلۡحَدِیدَ١٠.

«و به‌راستی‌ داوود را از جانب‌ خود فضلی‌ دادیم» که‌ این‌ فضل‌ و مزیت‌، دادن‌ نبوت‌ و کتاب‌ زبور و به‌قولی‌: دادن‌ نیروی‌ نرم ‌کردن‌ آهن‌ به‌ وی‌ بود. بهتر این ‌است‌ که‌ گفته‌ شود: این‌ فضل‌ همان‌ چیزی‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل  در همین‌ آیه‌ از: ﴿یَٰجِبَالُ أَوِّبِی [سبأ: 10] تا آخر آن‌ ذکر کرده ‌است‌. «ای‌ کوه‌ها! همراه‌ او تسبیح‌ گویید» یعنی‌ گفتیم‌: ای‌ کوه‌ها! همراه‌ داوود و همصدا با تسبیح ‌گفتن‌ او، تسبیح‌ گویید «و پرندگان‌ را» یعنی‌: پرندگان‌ را نیز برای‌ او رام‌ گردانیده‌ و گفتیم‌: همراه‌ با او تسبیح‌ گویید.

آری‌! خداوند متعال‌ به‌ داوود صدایی‌ بس‌دلکش‌، نیرومند و مؤثر عنایت‌ کرده ‌بود. چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  شب ‌هنگام‌ صدای‌ ابو موسی ‌اشعری‌ رضی الله عنه  را که‌ مشغول‌ قرائت‌ قرآن‌ بود شنیدند پس ‌ایستادند و به‌ قرائت‌ او گوش‌ فرا دادند آن‌گاه‌ فرمودند: «لقد اوتی‌ هذا مزمار من ‌مزامیر آل‌ داوود: به‌راستی‌ به‌ این‌ شخص‌، مزماری‌ از مزامیر آل‌ داوود داده‌ شده ‌است‌». «و آهن‌ را برای‌ او نرم‌ گردانیدیم» تا هر چه‌ می‌خواهد با آن‌ بسازد. به‌قولی‌: آهن‌ در دست‌ داوود مانند شمع‌ نرم‌ می‌شد و آن‌ را بی‌نیروی‌ آتش‌ به‌ هر شکلی‌ که‌ می‌خواست‌ تبدیل‌ می‌کرد.

﴿أَنِ ٱعۡمَلۡ سَٰبِغَٰتٖ وَقَدِّرۡ فِی ٱلسَّرۡدِۖ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًاۖ إِنِّی بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ١١.

«فرمودیم‌ که‌ زره‌های‌ بلند و رسا بساز» سابغات‌: زره‌های‌ کامل‌، وسیع‌ و گشادی ‌است‌ که‌ تمام‌ بدن‌ را بپوشاند. یادآور می‌شویم‌ که‌ داوود  علیه السلام  اولین‌ سازنده‌ زره‌ در دنیاست‌. «و در بافتن‌ حلقه‌ها اندازه‌ را نگاه ‌دار» سرد: بافته‌های‌ زره‌ است‌. گفته ‌می‌شود: السرد و الزرد: و هردو به‌ معنای‌ بافتن‌ حلقه‌های‌ زره‌ است‌. یعنی‌: زره‌ را نه‌ آنچنان‌ کوچک‌ و نازک‌ بساز که‌ سست‌ و شکننده‌ بوده‌ و در برابر ضربات‌ دشمن ‌استحکام‌ دفاعی‌ نداشته‌ باشد و نه‌ آن‌ها را چنان‌ بزرگ‌ و ضخیم‌ بساز که‌ بر پوشنده‌ خود سنگینی‌ کند. «و کار شایسته‌ کنید» ای‌ اهل ‌بیت‌ داوود! «در حقیقت‌ من‌ به‌ آنچه‌ می‌کنید بینایم» و آگاه‌ پس‌ شما را در برابر سخنان‌ و اعمال‌ نیکتان‌ پاداش ‌می‌دهم‌.

﴿وَلِسُلَیۡمَٰنَ ٱلرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهۡرٞ وَرَوَاحُهَا شَهۡرٞۖ وَأَسَلۡنَا لَهُۥ عَیۡنَ ٱلۡقِطۡرِۖ وَمِنَ ٱلۡجِنِّ مَن یَعۡمَلُ بَیۡنَ یَدَیۡهِ بِإِذۡنِ رَبِّهِۦۖ وَمَن یَزِغۡ مِنۡهُمۡ عَنۡ أَمۡرِنَا نُذِقۡهُ مِنۡ عَذَابِ ٱلسَّعِیرِ١٢.

«و برای‌ سلیمان‌ باد را» تقدیر سخن‌ چنین‌ است‌: و برای‌ سلیمان‌ باد را رام‌ گردانیدیم‌ «که‌ سیر بامدادی‌ آن‌ یک‌ ماهه‌ راه‌ و سیر شامگاهی‌ آن‌ نیز یک‌ ماهه‌ راه‌ بود» یعنی‌: باد به‌ فرمان‌ سلیمان‌  علیه السلام  بامداد در اول‌ روز مسافت‌ یک ‌ماه‌ راه‌ را می‌پیمود و شامگاهان‌ در آخر روز نیز همین‌ فاصله‌ را سیر می‌کرد. ابن‌کثیر به‌نقل‌ از حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «سلیمان‌  علیه السلام  بامدادان‌ از دمشق‌ بر تخت‌ خود می‌نشست ‌و سوار بر بال‌های‌ باد به‌ اصطخر فرود می‌آمد و در آن‌ غذای‌ ناشتا (نهار) را تناول ‌می‌کرد و در نیمه‌ اخیر روز از اصطخر بر فضاپیمای‌ بادی‌ خود می‌نشست‌ و شامگاه ‌در کابل‌ (مرکز افغانستان) فرود می‌آمد. و در میان‌ دمشق‌ و اصطخر ـ برای‌ کسی‌که‌ به‌ شتاب‌ راه‌ بپیماید ـ مسافت‌ یک ماه‌ راه‌ است‌ و در میان‌ اصطخر و کابل ‌نیز ـ برای‌ کسی‌ که‌ به‌ شتاب‌ راه‌ بپیماید ـ همین‌ مقدار راه‌ است‌». «و چشمه‌ مس ‌را برای‌ او روان‌ ساختیم» به‌ طور گدازان‌ و جوشان‌ چنان‌که‌ برای‌ داوود  علیه السلام  آهن‌ را نرم‌ گردانیدیم‌ «و برخی‌ از جنیان‌ نزد او به‌ اذن‌ پروردگارش‌ کار می‌کردند» یعنی‌: به‌فرمان‌ خویش‌ برای‌ او از جنیان‌ کسانی‌ را که‌ پیش‌ روی‌ او کار می‌کردند، رام‌ کردیم‌. که‌ ذکر کارهای‌ جنیان‌ در آیه‌ بعد می‌آید. «و هرکس‌ از آن‌ها از فرمان ‌ما» که‌ او را بدان‌ فرمان‌ داده ‌بودیم‌، یعنی‌ از پیروی‌ سلیمان‌  علیه السلام  «عدول‌ کند، از عذاب‌ سوزان‌ به‌ او می‌چشانیم» که‌ این‌ عذاب‌ در آخرت‌ و به‌ قولی‌ در دنیاست‌.

﴿یَعۡمَلُونَ لَهُۥ مَا یَشَآءُ مِن مَّحَٰرِیبَ وَتَمَٰثِیلَ وَجِفَانٖ کَٱلۡجَوَابِ وَقُدُورٖ رَّاسِیَٰتٍۚ ٱعۡمَلُوٓاْ ءَالَ دَاوُۥدَ شُکۡرٗاۚ وَقَلِیلٞ مِّنۡ عِبَادِیَ ٱلشَّکُورُ١٣.

«می‌ساختند» آن‌ جنیان‌ «برای‌ او هر چه‌ می‌خواست‌: از قلعه‌ها» محاریب‌: ساختمآن‌های‌ بلند و قصرهای‌ رفیع‌ است‌. به‌قولی‌: مراد از محاریب‌ در اینجا، مساجد است‌. «و تمثال‌ها» تماثیل‌: هر چیزی‌ است‌ که‌ به‌ صورت‌ مجسم ‌نقش ‌و نگار شده‌ باشد، چه‌ از مس‌ باشد، چه‌ از شیشه‌، چه‌ از سنگ‌ رخام‌ و غیره‌. به‌قولی‌: این‌ تمثالها و تصاویر عبارت‌ از تصاویر پیامبران‌، فرشتگان‌، علما و صالحان‌ بود. گفته ‌شده‌ که‌: صورت‌نگاری‌ در شریعت‌ سلیمان‌  علیه السلام  مباح‌ بود اما این‌ کار در شریعت‌ پیامبر ما حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  است منسوخ‌ گردید.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «أشد الناس‌ عذاباً یوم‌ القیامة‌ المصورون‌». «سخت‌ترین‌ مردم‌ از روی‌ عذاب‌ در روز قیامت‌، صورت‌ نگاران‌‌اند». ابن‌ حجر عسقلانی‌ در «فتح‌الباری‌» شرح‌ «بخاری‌»، آرای‌ علما در برداشتن‌ تصاویر دارای ‌جسم‌، یا دارای‌ سایه‌ را از موجودات‌ ذی‌ روح‌ ـ مانند انسان‌ و حیوان‌ ـ نقل‌ کرده ‌آن‌گاه‌ در جمع‌بندی‌ این‌ آراء می‌گوید: «ساختن‌ مجسمه‌ ـ بجز اسباب ‌بازی ‌کودکان‌ ـ به‌ اجماع‌ علما حرام‌ است‌. اما در تصویرنگاری‌ بر روی‌ پارچه‌، چهار قول‌ است‌ و صحیح‌ترین‌ آن‌ها این‌ است‌ که‌: اگر تصویر تمام‌ اندام‌ بود، حرام‌ است‌ ولی‌ اگر سر آن‌ قطع‌ شده‌ بود، یا اجزا و اعضای‌ آن‌ به‌ طور پراکنده‌ به‌ تصویر کشیده‌ شده‌ بود، جایز است‌».

جمهور علما ـ از صحابه‌ تابعین‌ و ائمه‌ مذاهب‌ ـ به‌کارگرفتن‌ تصاویر را چنانچه‌ در زیر پا قرار داشت‌ و بر آن‌ پا نهاده‌ می‌شد، یا به‌ خواری‌ و اهانت‌ استعمال‌ می‌شد ـ مانند تصاویر پشتی‌ها و بالشت‌ها ـ جایز شمرده‌اند.

صاحب‌ تفسیر «المنیر» می‌گوید: «باید دانست‌ که‌ حکم‌ تصاویر فوتوگرافی‌، همچون‌ حکم‌ نگارگری‌ بر روی‌ پارچه‌ است‌ بلکه‌ تصاویر فوتوگرافی‌ در حقیقت‌ ـ به‌ آن‌ معنایی‌ که‌ در احادیث‌ آمده‌ است‌ ـ تصویر نیست‌ و مانند افتادن‌ پرتو صورت‌ انسان‌ در آیینه‌ یا آب‌ می‌باشد لذا در آن‌، مفهوم‌ شبیه‌ سازی‌ با آفرینش ‌خداوند عزوجل  در کار نیست‌».

«و» نیز جنیان‌ برای‌ سلیمان‌  علیه السلام  «کاسه‌های‌ بزرگ‌ حوض‌ مانند» می‌ساختند که‌ در بزرگی‌ خود به‌ مانند آبشخور شتران‌ بود به‌ طوری‌که‌ جمعی‌ بزرگ‌ بر یک‌ کاسه‌ گرد آمده‌ و همه‌ از آن‌ می‌خوردند. جوابی‌: حوض‌هایی‌ است‌ که‌ شتران‌ را در آن‌ها آب‌ می‌دهند. «و» نیز جنیان‌ برای‌ سلیمان‌  علیه السلام  «دیگ‌های‌ ثابت‌ در جاهای ‌خود» می‌ساختند که‌ از بس‌ بزرگ‌ بود، نه‌ به‌ نیروی‌ انسانی‌ حمل‌ می‌شد و نه‌ حرکت‌ داده‌ می‌شد «ای‌ خاندان‌ داوود! شکرگزار باشید» یعنی‌: به‌ خاندان‌ داوود گفتیم‌: به‌عنوان‌ شکر و سپاسگزاری‌ حق‌ تعالی‌ دربرابر آنچه‌ که‌ به‌ شما در دین‌ و دنیا داده‌ است‌، به‌ طاعت‌ ما عمل‌ کنید «و از بندگان‌ من‌ اندکی‌ سپاسگزارند» که ‌شکر نعمت‌ را با قلب‌ و زبان‌ و اعضایشان‌ به‌جا آورند. البته‌ این‌ امر، اخباری‌ از واقعیت‌ امر است‌. حقیقت‌ شکر: اعتراف‌ به‌ نعمت‌ منعم‌ و به‌کارگیری‌ نعمت‌ در طاعت‌ حق‌ تعالی‌ است‌، چنان‌ که‌ کفران‌ و ناسپاسی‌: عبارت‌ از به‌کارگیری‌ نعمت‌ در معصیت‌ می‌باشد.

ظاهر قرآن‌ و سنت‌ گویای‌ آنند که‌ شکر، محدود به‌ سپاس‌ و ثنای‌ زبانی‌ نیست ‌بلکه‌ عمل‌ بدن‌ نیز از مقتضیات‌ شکر است‌ لذا شکر با فعل‌؛ عمل‌ اعضاء است‌ و شکر با سخن‌؛ کار زبان‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آمده‌ است‌ که ‌فرمودند: «در حقیقت‌ دوست‌ داشته‌ترین‌ نماز نزد خداوند متعال‌، نماز داوود است‌؛ او نصف‌ شب‌ را می‌خوابید و یک‌ سوم‌ آن‌ را زنده‌دار بود «و به‌ نماز و رازونیاز می‌پرداخت» و باز یک‌ ششم‌ آن‌ را می‌خوابید. و دوست‌ داشته‌ترین‌ روزه ‌نزد خداوند عزوجل ، روزه‌ داوود است‌، او یک‌ روز را روزه‌ می‌گرفت‌ و روز دیگر را می‌خورد. و چون‌ او با دشمن‌ روبه‌رو می‌شد، از میدان‌ معرکه‌ فرار نمی‌کرد». در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بر منبر رفته‌ و این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کردند آن‌گاه‌ فرمودند: «سه‌ خصلت‌ است‌ که‌ به‌ هر کس ‌داده‌ شد، قطعا به‌ او مانند آنچه‌ که‌ به‌ خاندان‌ داوود داده‌ شده‌، عطا گردیده‌ است‌. از آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  پرسیدیم‌ که‌ این‌ سه‌ خصلت‌ چیست‌؟ فرمودند: «العدل‌ فی‌ الرضا والغضب‌، والقصد فی‌ الفقر والغنی‌، وخشیة‌ الله‌ فی ‌السر والعلانیة‌». «در پیش‌ گرفتن ‌عدالت‌ درحال‌ رضا و خشم‌، میانه‌روی‌ درحال‌ فقر و توانگری‌ و ترس‌ از خدا عزوجل  در نهان‌ و آشکار».

﴿فَلَمَّا قَضَیۡنَا عَلَیۡهِ ٱلۡمَوۡتَ مَا دَلَّهُمۡ عَلَىٰ مَوۡتِهِۦٓ إِلَّا دَآبَّةُ ٱلۡأَرۡضِ تَأۡکُلُ مِنسَأَتَهُۥۖ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ ٱلۡجِنُّ أَن لَّوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ ٱلۡغَیۡبَ مَا لَبِثُواْ فِی ٱلۡعَذَابِ ٱلۡمُهِینِ١٤.

«پس‌ چون‌ مرگ‌ را بر او مقرر داشتیم» یعنی‌: چون‌ بر سلیمان‌  علیه السلام  به‌ مرگ‌ حکم ‌کرده‌ و مرگ‌ را بر وی‌ الزام‌ کردیم‌، از این‌ دنیا درحالی‌ درگذشت‌ که‌ بر عصای‌ خویش‌ تکیه‌ داده‌ بود، از این‌رو، جنیان‌ از مرگ‌ وی‌ آگاه‌ نشدند و همچنان‌ از ترس‌ وی‌ به‌ کارهای‌ خویش‌ ادامه‌ می‌دادند پس‌ «چیزی‌ جز کرم‌ چوب‌ خواره» یعنی‌: موریانه‌ «که‌ عصای‌ سلیمان‌ را» که‌ بر آن‌ تکیه‌ داده‌ بود «می‌خورد، مرگ‌ او را به‌ آنان ‌نشان‌ نداد پس‌ چون‌ بیفتاد» سلیمان‌  علیه السلام ، بعد از آن‌که‌ عصایش‌ بر اثر خوردن‌ موریانه‌ درهم‌ فروریخت‌؛ «جنیان‌ پی‌ بردند» و بر آنان‌ آشکار شد «که‌ اگر غیب‌ را می‌دانستند» یعنی‌: اگر این‌ پندارشان‌ که‌ غیب‌ را می‌دانند صحیح‌ بود، قطعا در آن‌ صورت‌ از مرگ‌ وی‌ باخبر می‌شدند و بعد از مرگ‌ وی‌ به‌مدت‌ درازی‌ «در عذاب ‌خوارکننده‌ درنگ‌ نمی‌کردند» و باقی‌ نمی‌ماندند و دیگر درحالی‌که‌ او مرده‌ بود، در قبضه‌ اطاعت‌ وی‌ باقی‌ نمی‌ماندند، آن‌ عذاب‌ خوارکننده‌، کار های‌ دشواری‌ بود که‌ سلیمان‌  علیه السلام  آنان‌ را بدان‌ گماشته‌ بود. اما چون‌ کرم‌ چوب ‌خوار عصایش‌ را خورد و پیکر بی‌جان‌ او بر زمین‌ افتاد، جنیان‌ به‌ مرگ‌ او پی‌ بردند و مردم‌ دانستند که‌ آن‌ها غیب‌ را نمی‌دانند.

ابن ‌کثیر نقل‌ می‌کند که‌: «سلیمان‌  علیه السلام  بعد از مرگ‌ به‌ مدت‌ یک‌ سال‌ بر آن‌ عصا تکیه‌ داده‌ بود و موریانه‌ در این‌ مدت‌ از آن‌ عصا می‌خورد تا این‌ که‌ سرانجام‌ بر زمین‌ افتاد».

﴿لَقَدۡ کَانَ لِسَبَإٖ فِی مَسۡکَنِهِمۡ ءَایَةٞۖ جَنَّتَانِ عَن یَمِینٖ وَشِمَالٖۖ کُلُواْ مِن رِّزۡقِ رَبِّکُمۡ وَٱشۡکُرُواْ لَهُۥۚ بَلۡدَةٞ طَیِّبَةٞ وَرَبٌّ غَفُورٞ١٥.

«قطعا برای‌ قوم‌ سباء» سباء: نام‌ قبیله‌ای‌ است‌ که‌ در یمن‌ می‌زیستند و شاهان ‌یمن‌ از این‌ قبیله‌ بودند. آری‌! برای‌ قوم‌ سباء «در مساکن‌شان» که‌ در شهر مأرب ‌قرار داشت‌ «نشآن‌های‌ بود» دال‌ بر وجود خداوند عزوجل ، قدرت‌، وحدانیت‌، رحمت ‌و وجوب‌ شکر وی‌، این‌ نشانه‌: «دو باغستان‌ از جانب‌ راست‌ و از جانب‌ چپ» وادی ‌سباء بود، که‌ در آن‌ها از تمام‌ میوه‌ها فراوان‌ موجود بود و در درون‌ آن‌ وادی‌، منازل‌ مسکونی‌ بنا شده‌ بود. پس‌ به‌ آنان‌ گفته‌ شد: «از روزی‌ پروردگارتان ‌بخورید» مراد از روزی‌: میوه‌های‌ آن‌ دو باغستان‌ بزرگ‌ است‌ «و او را شکر کنید» بر آنچه‌ که‌ به‌ شما از این‌ نعمت‌ها ارزانی‌ نموده‌ است‌ لذا به‌ طاعت‌ وی‌ عمل‌ کرده‌ و از معاصی‌اش‌ بپرهیزید «شهری‌ است‌ پاکیزه» به ‌سبب‌ بسیاری‌ درختان‌ وپاکیزگی‌ میوه‌های‌ آن‌ «و پروردگاری‌ است‌ آمرزنده» یعنی‌: پروردگاری‌ است ‌نعمت ‌بخش‌ که‌ گناهانشان‌ را می‌آمرزد.

قرآن‌ کریم‌ دوبار از قبیله‌ سباء نام‌ می‌برد، یکی‌ در داستان‌ بلقیس‌ ملکه‌ سباء و دیگری‌ در این‌ داستان‌. ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «مردی‌ از رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  پرسید که‌ سباء چیست‌؟ آیا مردی‌ است‌ یا زنی‌ یا سرزمینی‌؟ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «بلکه‌ سباء نام‌ مردی‌ است‌ که‌ برایش‌ ده‌ فرزند پسر به‌دنیا آمد، شش‌ تن‌ آنان‌ ساکن‌یمن‌ شدند و چهار تن‌ ساکن‌ شام‌، یمنی‌ها عبارتند از: مذحج‌، کنده‌، ازد،اشعری‌ها، انمار و حمیر. اما شامی‌ها عبارتند از: لخم‌، جذام‌، عامله‌ و غسان‌». علمای‌ انساب‌ (نسب ‌شناس) می‌گویند: «نام‌ سباء، عبد شمس‌ و او فرزند یشجب ‌فرزند یعرب‌ فرزند قحطان‌ بود. سد مأرب‌، سدی‌ بود که‌ شاهان‌ قدیمی‌ این ‌سرزمین‌، آن‌ را بنا کرده‌ بودند و سیل‌ و آب‌ وادیهایشان‌ در پشت‌ آن‌ جمع‌ می‌شد و مردم‌ در پایین‌ آن‌ سد در دو پهنای‌ وادی‌ به‌ غرس‌ درختان و آباد کردن‌ باغها ومنازل‌ پرداخته‌ بودند». یادآور می‌شویم‌ که‌ این‌ سد در سال‌ (1987م) تجدید بنا شده‌ است‌.

﴿فَأَعۡرَضُواْ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ سَیۡلَ ٱلۡعَرِمِ وَبَدَّلۡنَٰهُم بِجَنَّتَیۡهِمۡ جَنَّتَیۡنِ ذَوَاتَیۡ أُکُلٍ خَمۡطٖ وَأَثۡلٖ وَشَیۡءٖ مِّن سِدۡرٖ قَلِیلٖ١٦.

«پس‌ روی‌ گردانیدند» قوم‌ سباء از شکرگزاری‌ پروردگارشان‌ و او را ناسپاسی‌ کردند «پس‌ بر آنان‌ سیل‌ عرم‌ را فرستادیم» یعنی‌: سیلی‌ بنیان‌کن‌ را که‌ با هجوم‌ تند خویش‌، سد مأرب‌ را در هم‌ شکست‌ و آب‌ آن‌ به‌ باغستآن‌هایشان‌ سرازیر شده‌ آن‌ها را غرق‌ و خانه‌هایشان‌ را در زیر گل‌ و لای‌ مدفون‌ کرد. این‌ سیل‌ معروف‌ به‌ عرم‌ است‌، عرم‌: سیلی‌ است‌ که‌ به‌ سبب‌ نیرومندی‌ و تندی‌، هیچ‌ چیز در جلوی‌ آن ‌نمی‌تواند ایستادگی‌ کند. «و به‌ جای‌ آن‌ دو باغستان‌شان‌، دو باغ‌ دیگر به‌ آنان‌ عوض ‌دادیم» که‌ هیچ‌ خیری‌ در آن‌ها نبود و برای‌ آنان‌ در آن‌ هیچ‌ فایده‌ای‌ وجود نداشت‌ و «دارای‌ میوه‌های‌ بدمزه» بود و درختانی‌ با این‌ خصوصیت‌ را برایشان‌ رویانده ‌بودیم‌. خمط: بر هر درخت‌ تلخ‌ و خارداری‌ اطلاق‌ می‌شود. «و دارای‌ درخت ‌شوره‌ گز» بود که‌ اصلا هیچ‌ میوه‌ای‌ ندارد «و چیزی‌ اندک‌ از درخت‌ کنار» داشت‌. بدین‌سان‌، خداوند متعال‌ درختان‌ مثمر آنان‌ را نابود کرد و به‌جای‌ آن‌ها درختان‌ شوره‌گز، اراک‌ و درخت‌ کنار را که‌ میوه‌ای‌ شبیه‌ عناب‌ دارد، جانشین‌ آن‌ها کرد و درخت‌ کنار، بهترین‌ آن‌ها بود.

﴿ذَٰلِکَ جَزَیۡنَٰهُم بِمَا کَفَرُواْۖ وَهَلۡ نُجَٰزِیٓ إِلَّا ٱلۡکَفُورَ١٧.

«این‌ عقوبت‌ را به‌ سزای‌ کفر» و ناسپاسی‌ «آنان‌ به‌ آنان‌ جزا دادیم‌ و آیا جز ناسپاس ‌را مجازات‌ می‌کنیم‌؟» یعنی‌: ما کسی‌ را مجازات‌ می‌کنیم‌ که‌ کفران‌ نعمت‌ کند، یا وجود و وحدانیت‌ ما را انکار کند.

﴿وَجَعَلۡنَا بَیۡنَهُمۡ وَبَیۡنَ ٱلۡقُرَى ٱلَّتِی بَٰرَکۡنَا فِیهَا قُرٗى ظَٰهِرَةٗ وَقَدَّرۡنَا فِیهَا ٱلسَّیۡرَۖ سِیرُواْ فِیهَا لَیَالِیَ وَأَیَّامًا ءَامِنِینَ١٨.

«و میان‌ آن‌ها» یعنی‌: میان‌ قبیله‌ سباء «و میان‌ آبادانی‌هایی‌ که‌ در آن‌ها برکت‌ نهاده‌ بودیم» که‌ عبارت‌ از آبادیهای‌ سرزمین‌ شام‌ بود «قریه‌های‌ به‌هم‌ پیوسته‌ای‌ قرارداده ‌بودیم» که‌ چون‌ بر تپه‌های‌ بلند بنا شده‌ بودند، نمایان‌ بودند و چنان‌ به‌ هم ‌نزدیک‌ بودند که‌ یک‌ قریه‌ از قریه‌ دیگر دیده‌ می‌شد. مقصد تجارتی‌ قوم‌ سباء، سرزمین‌ شام‌ بود که‌ آن‌ها از شهر مأرب‌ به‌سوی‌ آن‌ می‌شتافتند و در سراسر مسیر میان‌ مأرب‌ و شام‌، آبادی‌ها و شهرک‌های‌ به‌ هم‌ پیوسته‌ای‌ قرار داشت‌، به‌طوری‌ که‌ آن‌ها در راه‌ خویش‌ شب‌ در یک‌ قریه‌ می‌خوابیدند و فردای‌ آن‌ چاشتگاه‌ به‌ قریه‌ای ‌دیگر می‌آرمیدند تا آن‌که‌ به‌ سرزمین‌ خود بازمی‌گشتند و میان‌ مأرب‌ و صنعا، سه‌ شبانه‌روز راه‌ فاصله‌ است‌. «و در میان‌ آن‌ها مسافت‌ را به‌ اندازه‌ مقرر داشته ‌بودیم» یعنی‌: آن‌ قریه‌ها را در مسافت‌های‌ معینی‌ از یک ‌دیگر قرار داده‌ بودیم‌ به‌ طوری ‌که‌ مفسران‌ می‌گویند: «استراحت‌ نیم‌روز آنان‌ در آبادی‌ای‌ بود وشب ‌گذراندن‌ آن‌ها در آبادی‌ای‌ دیگری‌ تا این‌ که‌ به‌ شام‌ می‌رسیدند».

«در آن‌ها شب‌ها و روزها با کمال‌ امن‌ و امان‌ سیر کنید» یعنی‌: برایشان‌ گفتیم‌: در این ‌قریه‌های‌ به‌ هم‌ پیوسته‌ و زیبا و خرم‌، شب‌ها و روزها آسوده‌ خاطر از آنچه‌ که‌ اسباب ‌ترس‌ و بیم‌ شماست‌، سیر و سفر کنید. به‌ قولی‌: شمار آن‌ قریه‌ها، چهار هزار و هفتصد قریه‌ مشجر و مثمر بود، که‌ آنان‌ به‌مدت‌ چهار ماه‌ در کمال‌ امن‌و امان‌ در آن‌ها سیر می‌کردند تا آن‌ که‌ فاصله‌ میان‌ مأرب‌ و شام‌ را می‌پیمودند. قتاده‌ می‌گوید: «آن‌ها در این‌ مسیر پر از نعمت‌ ـ بی‌ آن‌که‌ از چیزی‌ بترسند، یا از گرسنگی‌ و تشنگی‌ای‌ بیم‌ داشته‌ باشند ـ سیر می‌کردند، به ‌گونه‌ای‌ که‌ مسافر این ‌مسیر، نیازی‌ به‌ حمل‌ آب‌ و توشه‌ راه‌ نداشت‌ و در هر جایی‌ که‌ فرود می‌آمد، آب‌و میوه‌ای‌ فراوان‌ می‌یافت‌».

ولی‌ آن‌ها شکر نعمت‌ را نگزارده‌ بلکه‌ خواستار رنج‌ و مشقت‌ و زحمت‌ شدند:

﴿فَقَالُواْ رَبَّنَا بَٰعِدۡ بَیۡنَ أَسۡفَارِنَا وَظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَحَادِیثَ وَمَزَّقۡنَٰهُمۡ کُلَّ مُمَزَّقٍۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّکُلِّ صَبَّارٖ شَکُورٖ١٩.

«تا گفتند: پروردگارا! میان‌ سفرهای‌ ما فاصله‌ انداز» یعنی‌: از نعمت‌ ملول‌ و دلتنگ‌ شده‌ و بر عافیت‌ شکیبایی‌ نکردند و درازی‌ سفر و دوری‌ میان‌ آبادی‌ها را آرزو نمودند تا به‌ اسب‌های‌ نجیب‌ و اسباب‌ و آلات‌ سفر خویش‌ فخر نمایی‌ کنند «و بر خود ستم‌ کردند» با کفر و معاصی‌ «پس‌ آن‌ها را افسانه‌ها گردانیدیم» برای ‌آیندگان‌، به‌طوری‌ که‌ بعد از آن‌ها مردم‌ اخبار و افسانه‌هایشان‌ را با تعجب‌ نقل ‌می‌کنند، چنین‌ کردیم‌ تا مردم‌ از حال‌ و فرجام‌ کار آنان‌ درس‌ عبرت‌ بگیرند «وآن‌ها را پاره ‌پاره‌ ساختیم‌ پاره‌پاره‌ ساختنی‌ تمام» یعنی‌: در هر سمت‌ و سویی‌ از سرزمین‌ها، کاملا پراکنده‌ و تارومارشان‌ ساختیم‌، بدان‌سان‌ که‌ اعراب‌ پارگی‌ و پراکندگی‌ یک‌ قوم‌ را به‌ آنان‌ مثل‌ زده‌ و می‌گویند: «تفرق القوم أیدی سباء». «فلان‌ قوم‌ مانند پارگی‌ و پراکندگی‌ قوم‌ سبا، متفرق‌ و پراکنده‌ شدند». بنابراین‌، دو قبیله ‌اوس‌ و خزرج‌ که‌ از قبیله‌ بزرگ‌ سباء بودند، به‌ یثرب‌ پیوستند، قبیله‌ غسان‌ به‌ شام ‌رفت‌، قبیله‌ ازد به‌ عمان‌ و قبیله‌ خزاعه‌ به‌ سرزمین‌ تهامه‌ «بی‌گمان‌ در این‌ ماجرا نشانه‌هایی‌ است» واضح‌ و دلالت‌ها و عبرتهایی‌ است‌ روشن‌ «برای‌ هر صبر کننده‌ شکرگزاری» یعنی‌: برای‌ هر کسی‌ که‌ در هنگام‌ بلا بسیار صابر و شکیبا و در گاه ‌نعمت‌ و رفاه‌، بسیار شکرگزار باشد. که‌ البته‌ هر مؤمنی‌ باید این‌چنین‌ باشد.

﴿وَلَقَدۡ صَدَّقَ عَلَیۡهِمۡ إِبۡلِیسُ ظَنَّهُۥ فَٱتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٢٠.

«و قطعا شیطان‌ گمان‌ خود را در مورد آن‌ها راست‌ یافت» یعنی‌: شیطان‌ در حق ‌اهالی‌ سباء چنین‌ اندیشید که‌ اگر اغوایشان‌ کند، از او پیروی‌ می‌کنند و او همین ‌اندیشه‌ و پندار را در مورد آنان‌ به‌ واقعیت‌ رساند، یا راست‌ یافت‌ «پس» اهالی ‌سباء «از او پیروی‌ کردند» حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «شیطان‌ نه‌ آن‌ها را به‌ تازیانه‌ زد و نه‌ به‌ عصا بلکه‌ فقط در آنان‌ گمانی‌ زد و واقع‌ امر چنان‌ بود که‌ او در آنان‌ گمان ‌زده‌ بود لذا کار شیطان‌ جز افگندن‌ غرور و آرزوهای‌ خام‌ در آنان‌ چیز دیگری ‌نبود». آری‌! آن‌ها بی‌محابا شیطان‌ را اجابت‌ گفتند «جز گروهی‌ از مؤمنان» که‌دست‌ رد بر سینه‌ شیطان‌ نامحرم‌ زدند و اینان‌ نسبت‌ به‌ کفار اندک‌ بودند.

﴿وَمَا کَانَ لَهُۥ عَلَیۡهِم مِّن سُلۡطَٰنٍ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن یُؤۡمِنُ بِٱلۡأٓخِرَةِ مِمَّنۡ هُوَ مِنۡهَا فِی شَکّٖۗ وَرَبُّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٍ حَفِیظٞ٢١.

«و شیطان‌ را برآنان‌ هیچ‌ سلطه‌ای‌ نبود» یعنی‌: او آنان‌ را به‌زور و اجبار به‌ کفر وادار نساخت‌ «مگر» کار او دعوت‌ و وسوسه‌ و آراستن‌ کفر و عصیان‌ برای‌ آنان ‌بود و ما آن‌ها را به‌ وسوسه‌ شیطان‌ مبتلا گردانیدیم‌ «تا معلوم‌ بداریم‌ کسی‌ را که‌ به‌آخرت‌ ایمان‌ می‌آورد از کسی‌ که‌ او از آن‌ در شبهه‌ است» یعنی‌: لیکن‌ ما آنان‌ را مبتلای‌ وسوسه‌ شیطان‌ گردانیدیم‌ تا این‌ واقعیت‌ را به‌ علم‌ ظهور آشکار گردانیم‌، در غیر آن‌ ما به‌ همه‌چیز داناییم‌. آری‌! چنین‌ بود که‌ خداوند عزوجل  شیطان‌ را بر آنان ‌مسلط کرد چنان‌که‌ مگس‌ را بر چشمان‌ آلوده‌ مسلط می‌کند و قطعا قربانی‌ همان‌ کسی‌ است‌ که‌ قدرت‌ مقاومت‌ خود را از دست‌ می‌دهد اما کسانی‌ که‌ نیرومند و بیدارند، از آسیب‌ شیطان‌ به‌سلامت‌ می‌مانند «و پروردگار تو بر همه‌ چیز نگهبان ‌است» از آن‌جمله‌ بر اعمال‌ این‌ گروه‌ از کفار پس‌ به‌زودی‌ آنان‌ را در آخرت ‌مجازات‌ می‌کند.

﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا یَمۡلِکُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِیهِمَا مِن شِرۡکٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِیرٖ٢٢.

«بگو» ای‌ پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! به‌ کفار قریش‌ «کسانی‌ را که‌ گمان‌ می‌کنید» خدایان‌ هستنند «بجز الله بخوانید» تا از شما زیانی‌ را که‌ در سالهای‌ قحطی‌ و گرسنگی‌ بر شما نازل‌ شد، برطرف‌ گردانند. سپس‌ خدای‌ سبحان‌ خود از جایشان‌ پاسخ‌ داده ‌می‌فرماید: «هم‌وزن‌ ذره‌ای‌ نه‌ در آسمآن‌ها و نه‌ در زمین‌ مالک‌ نیستند» یعنی‌: آن‌ها در هیچ‌ امری‌، بر خیر و شر و نفع‌ یا ضرر قدرتی‌ ندارند «و آنان‌ را در آسمان‌ و زمین ‌هیچ‌ شرکتی‌ نیست» یعنی‌: بتان‌ را در آسمآن‌ها و زمین‌ هیچ‌ مشارکتی‌ نیست‌، نه‌ در آفرینش‌، نه‌ در اداره‌ و فرمانروایی‌ و نه‌ در تصرف‌ «و برای‌ خداوند از میان‌ آنان‌ هیچ‌ پشتیبانی‌ نیست» که‌ حق‌ تعالی‌ را در چیزی‌ از کار تدبیر و اداره‌ آسمآن‌ها و زمین‌ و کسانی‌ که‌ در آن‌ها به‌سر می‌برند، همکاری‌ و یاری‌ رسانند پس‌ چگونه‌ صحیح ‌است‌ که‌ چنین‌ موجودات‌ عاجز و ناتوانی‌ را به‌ پرستش‌ گرفته‌ و به‌ یاری ‌فراخوانید؟!

﴿وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّکُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡکَبِیرُ٢٣.

«و شفاعت‌ در پیشگاه‌ او سود نمی‌بخشد مگر برای‌ آن‌ کس‌ که‌ به‌ وی‌ اجازه‌ دهد» یعنی‌: شفاعت‌ کردن‌ در هیچ‌ حالی‌ از احوال‌ سود نمی‌بخشد مگر برای‌ کسانی‌ که‌ خداوند متعال‌ به‌ ایشان‌ اجازه‌ شفاعتگری‌ داده‌است‌؛ از فرشتگان‌، پیامبران‌  علیهم السلام  و مانند آن‌ها از اهل‌ علم‌ و عمل‌ و این‌ گروه‌ نیز جز برای‌ کسی‌ که‌ سزاوار شفاعت‌ باشد، شفاعت‌ نمی‌کنند، که‌ مسلما کافران‌ سزاوار شفاعت‌ نیستند «تا چون‌ اضطراب‌ از دلهایشان‌ برطرف‌ شود» مراد اضطراب‌ و هراسی‌ است‌ که‌ به ‌فرشتگان‌ دست‌ می‌دهد در هر امری‌ که‌ پروردگار متعال‌ به‌ آن‌ فرمان‌ دهد زیرا هنگامی‌ که‌ خداوند عزوجل  به‌ وحی‌ سخن‌ گوید و اهالی‌ آسمآن‌ها کلام‌ او را بشنوند، از هیبت‌ امر وی‌ بر خود می‌لرزند، آن‌ گونه‌ که‌ حالتی‌ همچون‌ بیهوشی‌ به‌ آنان‌ دست‌ می‌دهد و چون‌ این‌ حالت‌ برطرف‌ شود، برخی‌ از آنان‌ از برخی ‌دیگر می‌پرسند و: «می‌گویند: پروردگارتان‌ چه‌ فرمود؟ می‌گویند: حق‌؛ و هموست‌ بلندمرتبه‌ بزرگ» یعنی‌: پروردگار ما سخن‌ حق‌ و راست‌ را گفت‌ و او پروردگار بزرگ‌ و قهاری‌ است‌ که ‌کسی‌ با وی‌ در هیچ‌ چیزی‌ مشارکت‌ ندارد.

مراد این‌ است‌ که‌ هرگاه‌ فرشتگان‌ از امر خدا عزوجل  این ‌چنین‌ در اضطراب‌ و بیقراری‌ باشند، چگونه‌ می‌توانند نزد وی‌ برای‌ کسانی‌ شفاعت‌ کنند که‌ او بدان‌ راضی‌ نیست‌؟ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «إذا قضی‌ الله‌ الأمر فی ‌السماء ضربت‌ الملائکة‌ بأجنحتها خضعانا لقوله‌ کأنه‌ سلسلة‌ علی‌ صفوان‌ ینفذهم‌ ذلک‌ فإذا فزع‌ عن‌ قلوبهم‌، قالوا: ماذا قال ‌ربکم‌؟ قالوا للذی‌ قال‌: الحق‌؛ وهو العلی‌ الکبیر». «چون‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ امری‌ در آسمان‌ فرمان‌ دهد، فرشتگان‌ از روی‌ فروتنی‌ در برابر سخن‌ وی‌، بالهای‌ خود را به‌هم‌ می‌زنند، گویی‌ این‌ (بانگ) زنجیری‌ است‌ بر روی‌ سنگی‌ صاف‌، که‌ این‌ حالت‌ همه‌ را از اول‌ و آخرشان‌ در بر می‌گیرد و چون‌ اضطراب‌ از دلهایشان‌ برطرف ‌می‌شود، از یک‌دیگر می‌پرسند: پروردگار شما چه‌ فرمود؟ دیگران در جواب ‌کسی‌ که‌ پرسیده ‌است‌، می‌گویند: او حق‌ و راست‌ فرمود و هموست‌ بلند مرتبه ‌بزرگ‌».

﴿قُلۡ مَن یَرۡزُقُکُم مِّنَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ قُلِ ٱللَّهُۖ وَإِنَّآ أَوۡ إِیَّاکُمۡ لَعَلَىٰ هُدًى أَوۡ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٢٤.

«بگو» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ آنان‌ «کیست‌ که‌ شما را از جانب‌ آسمآن‌ها و زمین‌ روزی‌ می‌دهد؟» روزی‌ از آسمان‌: نزول‌ باران‌ است‌ و روزی‌ از زمین‌: رستنی‌ها، معادن‌ و مانند آن‌ها «بگو: الله» یعنی‌: اوست‌ که‌ ما را از آسمآن‌ها و زمین‌ روزی‌ می‌دهد زیرا خدایان‌ پنداری‌ شما قدرت‌ و اختیار کوچکترین‌ کاری‌ را هم‌ ندارند و از عهده‌ هم‌وزن‌ ذره‌ای‌ هم‌ نمی‌توانند برآیند «و در حقیقت‌ یا ما، یا شما بر طریق‌ هدایت‌ یا گمراهی‌ آشکار هستیم» یعنی‌: قطعا یکی‌ از دو گروه‌؛ یعنی‌ کسانی‌ که‌ خدای‌ آفریننده‌ روزی‌دهنده‌ را به‌یگانگی‌ خوانده‌ و مخصوصا او را پرستش‌ می‌کنند، یا کسانی‌ که‌ پرستشگر جماداتی‌ هستند که‌ بر آفرینش‌ و روزی‌دهی‌ قادر نبوده‌ و سود و زیانی‌ نمی‌توانند برسانند؛ بر حق‌ یا بر گمراهی‌ قرار دارند و این‌ که‌ هردو گروه‌ بر حق‌ باشند، ممکن‌ نیست‌. روشن‌ است‌ که‌ فقط گروهی‌ بر حق‌ و راه‌ هدایت ‌قرار دارند که‌ پروردگار آفریننده‌ روزی‌دهنده‌ و سود و زیان‌رسان‌ را پرستش‌ کرده‌ و بر توحید وی‌ برهان‌ اقامه‌ کرده‌اند پس‌ گروهی‌ که‌ معبودان‌ بی‌اختیاری‌ را می‌پرستند که‌ نه‌ بر آفرینندگی‌ قادرند، نه‌ بر روزی ‌رساندن‌ و سود و زیان‌ بخشیدن ‌و نه‌ هم‌ بر شرک‌ خویش‌ برهانی‌ دارند، بی‌گمان‌ در گمراهی‌ آشکاری‌ قرار دارند.

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ این‌ شیوه‌ استدلال‌ قرآنی‌ چنان‌ با لطف‌ و ادب‌ همراه‌ است ‌که‌ دشمن‌ را وامی‌دارد تا در حال‌ خویش‌ و حال‌ دیگران‌ بنگرد و تأمل‌ کند. اعراب‌ این‌ شیوه‌ را برای‌ دادن‌ آزادی‌ اندیشه‌ به‌ مخاطب‌ به‌کار گرفته‌ و او را وامی‌دارند تا در موضوع‌ مورد نظر تأمل‌ کرده‌ و از روی‌ قناعت‌ درونی‌ اعلام‌ نماید که‌ خود خطاکار بوده‌ و طرف‌ وی‌ برحق‌ می‌باشد.

﴿قُل لَّا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّآ أَجۡرَمۡنَا وَلَا نُسۡ‍َٔلُ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٢٥.

«بگو» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ آنان‌ «شما از جرم‌ ما بازخواست‌ نمی‌شوید» یعنی‌: اگر عبادت‌ و طاعت‌ ما برای‌ خدا عزوجل  جرم‌ باشد، بدانید که‌ از شما درباره‌ جرم‌ ما سؤال‌ نخواهد شد «و ما نیز از آنچه‌ شما می‌کنید» از کفر و عدم‌ اجابت‌ به‌ دعوت‌ حق‌ «بازخواست‌ نمی‌شویم» یعنی‌: هیچ‌ زیانی‌ به‌ ما نمی‌رسد. معنای‌ این‌ سخن‌ اظهار برائت‌ از آنان‌ است‌. یعنی‌: نه‌ شما از مایید و نه‌ ما از شما بلکه‌ راه‌ و روش‌ و سرانجام‌ و سرنوشت‌ ما و شما از هم‌ جداست‌.

﴿قُلۡ یَجۡمَعُ بَیۡنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ یَفۡتَحُ بَیۡنَنَا بِٱلۡحَقِّ وَهُوَ ٱلۡفَتَّاحُ ٱلۡعَلِیمُ٢٦.

«بگو» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ آنان‌ «پروردگارمان‌ ما و شما را جمع‌ می‌کند» روز قیامت ‌در یک‌ عرصه‌ و در یک‌ میدان‌ «سپس‌ در میان‌ ما به ‌حق‌ حکم‌ می‌کند» و به‌ عدل ‌قضاوت‌ و داوری‌ می‌نماید؛ پس‌ قطعا فرمانبر را پاداش‌ داده‌ و نافرمان‌ را مجازات ‌می‌کند «و اوست‌ فتاح» یعنی‌: حکم‌کننده‌ به‌ حق‌، قضاوت‌کننده‌ به‌ عدل‌ و راستی ‌و درستی‌ «دانا» به‌ مصالح‌ و فوایدی‌ که‌ به‌ حکم‌ و داوری‌ وی‌ تعلق‌ می‌گیرد.

﴿قُلۡ أَرُونِیَ ٱلَّذِینَ أَلۡحَقۡتُم بِهِۦ شُرَکَآءَۖ کَلَّاۚ بَلۡ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٢٧.

«بگو» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ آن‌ کافران‌ «کسانی‌ را که‌ به‌ عنوان‌ شریک‌ به‌ او ملحق ‌گردانیده‌اید، به‌ من‌ بنمایانید» تا من‌ آن‌ها را ببینم‌ و توانایی‌هایشان‌ را بسنجم‌ «چنین‌ نیست‌ بلکه‌ اوست‌ الله غالب‌ باحکمت» یعنی‌: بر خود بلرزید و از ادعای‌ مشارکت ‌بتان‌ با حق‌ تعالی‌ بازایستید و بدانید که‌ ذات‌ یکتا در الوهیت‌، همانا الله عزوجل  است‌، الله غالب‌، قاهر و حکیمی‌ که‌ عزت‌ و حکمتش‌ واضح‌ و درخشان‌ می‌باشد.

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا کَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِیرٗا وَنَذِیرٗا وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ٢٨.

و بعد از اثبات‌ توحید، خداوند متعال‌ عمومیت‌ و فراگیری‌ رسالت‌ محمدی صلی الله علیه و آله و سلم  را برای‌ تمام‌ مردم‌ روشن‌ کرده‌ می‌فرماید: «و ما تو را جز بشارتگر و هشداردهنده ‌برای‌ تمام‌ مردم‌ نفرستادیم» اعم‌ از عرب‌، عجم‌ و تمام‌ مکلفان‌، که‌ برای‌ مطیعان‌ مژده‌آور بهشت‌ و برای‌ گردنکشان‌ بیم‌دهنده‌ از دوزخ‌ هستی‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است‌: «بعثت‌ الی‌ الاسود و الاحمر: به‌سوی‌ سیاه‌ و سرخ‌ برانگیخته‌ شده‌ام‌». مجاهد می‌گوید: «یعنی‌: به‌سوی‌ جن‌ و انس‌». دیگران‌ می‌گویند: «یعنی‌: برای‌ عرب‌ و عجم‌». ابن‌کثیر می‌گوید: «هر دو قول‌ صحیح‌ است‌».

آری‌! تو را به‌سوی‌ تمام‌ مکلفان‌ فرستادیم‌ «ولیکن‌ اکثر مردم‌ نمی‌دانند» آنچه‌ را که‌ نزد خدا عزوجل  از رحمت‌ و فضل‌ و خشم‌ و عقوبت‌ هست‌ و نمی‌دانند منافعی‌ را که‌ در بعثت‌ پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم  دارند پس‌ جهل‌ و نادانی‌ آنان‌ را به‌ مخالفتت‌ وا می‌دارد.

﴿وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٢٩.

«و می‌گویند: این‌ وعده» که‌ شما در وقوع‌ قیامت‌ به‌ ما می‌دهید «کی‌ فرامی‌رسد اگر راست‌ می‌گویید» زمان‌ وقوع‌ آن‌ را به‌ ما خبر دهید؟.

﴿قُل لَّکُم مِّیعَادُ یَوۡمٖ لَّا تَسۡتَ‍ٔۡخِرُونَ عَنۡهُ سَاعَةٗ وَلَا تَسۡتَقۡدِمُونَ٣٠.

«بگو» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ آنان‌ «برای‌ شما میعاد روزی‌ است‌ مقرر» که‌ روز رستاخیز است‌ «که‌ نه‌ ساعتی‌ از آن» میعادی‌ که‌ برای‌ شما مقرر شده‌ است‌ «باز پس ‌می‌افتید و نه‌ پیش» بلکه‌ این‌ میعاد خواه‌ناخواه‌ در همان‌ وقتی‌ فرامی‌رسد که‌ خداوند عزوجل  وقوع‌ آن‌ را در آن‌ وقت‌ مقدر کرده‌ است‌.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَن نُّؤۡمِنَ بِهَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ وَلَا بِٱلَّذِی بَیۡنَ یَدَیۡهِۗ وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلظَّٰلِمُونَ مَوۡقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمۡ یَرۡجِعُ بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٍ ٱلۡقَوۡلَ یَقُولُ ٱلَّذِینَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ لِلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُواْ لَوۡلَآ أَنتُمۡ لَکُنَّا مُؤۡمِنِینَ٣١.

«و کافران‌ گفتند: به‌ این‌ قرآن‌ و به‌ آنچه‌ پیش‌ از آن‌ است» از کتاب‌های آسمانی ‌قدیم‌؛ مانند تورات‌، انجیل‌ و پیامبران‌ پیشین‌، یا به‌ آنچه‌ پیش ‌روی‌ آن‌ است‌ از قیامت‌ و بهشت‌ و دوزخ‌ «هرگز باور نمی‌کنیم‌ و اگر ببینی‌ ستمگران‌ را هنگامی‌ که‌ نزد پروردگارشان‌ بازداشت‌ شده‌اند» یعنی‌: در موقف‌ حساب‌ محبوس‌ شده‌اند؛ «که ‌چگونه‌ بعضی‌ با بعضی‌ دیگر سخن‌ را بازمی‌گردانند» یعنی‌: در میان‌ همدیگر بگومگو و جدل‌ کرده‌ یک‌ دیگر را مورد ملامت‌ و سرزنش‌ قرار می‌دهند، بعد از این‌ که‌ در دنیا باهم‌ دوست‌ و یار و همکار و همدست‌ بودند. آری‌! اگر این‌ صحنه‌ را ببینی‌، یقینا صحنه‌ هولناک‌ و شگفت‌آوری‌ را دیده‌ای‌. «مستضعفان» یعنی‌: پیروان‌ و زیردستان‌ «به‌ کسانی‌ که‌ استکبار ورزیده‌اند» یعنی‌: به‌ رؤسای‌ فرمانروایشان ‌«می‌گویند: اگر شما نبودید» که‌ ما را از ایمان‌ به‌ خدای‌  عزوجل ‌ و پیروی‌ از رسول‌ وی‌ صلی الله علیه و آله و سلم  باز می‌داشتید «یقینا ما مؤمن‌ بودیم» به‌ خداوند عزوجل  و پیامبر و کتاب‌ وی‌ و در چنین‌ روزی‌ بیچاره‌ نمی‌شدیم‌.

﴿قَالَ ٱلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُواْ لِلَّذِینَ ٱسۡتُضۡعِفُوٓاْ أَنَحۡنُ صَدَدۡنَٰکُمۡ عَنِ ٱلۡهُدَىٰ بَعۡدَ إِذۡ جَآءَکُمۖ بَلۡ کُنتُم مُّجۡرِمِینَ٣٢.

«مستکبران» در پاسخ‌ «به‌ مستضعفان» و در مقام‌ انکار و رد آنچه‌ که ‌گفته‌اند؛ «می‌گویند: مگر ما شما را از هدایت‌ بازداشتیم» یعنی‌: آیا ما شما را از ایمان‌ منع‌ کردیم‌؟ «بعد از آن‌که‌ به‌ شما آمد» آن‌ ایمان‌ و هدایت‌؟ نه‌! چنین‌ نیست‌ «بلکه‌ شما خود مجرم‌ بودید» یعنی‌: این‌ خود شما بودید که‌ بر کفر پای ‌فشرده‌ و مرتکب‌ جرمهای‌ بسیار و گناهانی‌ بزرگ‌ می‌شدید، کاری‌ که‌ ما کردیم‌ فقط این‌ بود که‌ شما را به‌ سوی‌ گمراهی‌ دعوت‌ کردیم‌ و شما بی‌هیچ‌ دلیل‌ و برهانی‌ از ما پیروی ‌کرده‌ و به‌ خواست‌ و اختیار خود از برهآن‌ها و حجت‌های‌ پیامبران‌  علیهم السلام  سر پیچیدید.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ لِلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُواْ بَلۡ مَکۡرُ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ إِذۡ تَأۡمُرُونَنَآ أَن نَّکۡفُرَ بِٱللَّهِ وَنَجۡعَلَ لَهُۥٓ أَندَادٗاۚ وَأَسَرُّواْ ٱلنَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۚ وَجَعَلۡنَا ٱلۡأَغۡلَٰلَ فِیٓ أَعۡنَاقِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۖ هَلۡ یُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٣٣.

«و مستضعفان‌ به‌ مستکبران‌ می‌گویند» در رد پاسخ‌ آنان‌ و در دفع‌ این‌ نسبت‌ که‌ خود عامل‌ تباهی‌ خویش‌ بوده‌اند «نه‌! بلکه‌ ما را مکر شب‌ و روز باز داشت» مکر: فریب‌ و نیرنگ‌ است‌. یعنی‌: چنان‌ نیست‌ که‌ شما می‌گویید بلکه‌ این‌ نیرنگ‌ پیوسته‌ و شبانه‌روزی‌ و دعوت‌ مستمر و برنامه‌ریزی‌ شده‌ شما به‌سوی‌ کفر بود که‌ ما را به ‌شرک‌ و کفر واداشت‌ و به‌ این‌ پرتگاه‌ درافگند «آن‌گاه‌ که‌ به‌ ما فرمان‌ می‌دادید که‌ به‌خدا کفر بورزیم‌ و برای‌ او اندادی‌ مقرر کنیم» انداد: همتایان‌ و همانندانند «و هنگامی‌که‌ عذاب‌ را ببینند پشیمانی‌ خود را پنهان‌ کنند» این‌ جمله‌ به‌ هردو گروه‌ برمی‌گردد؛ یعنی‌ هردو گروه‌ ـ اعم‌ از مستکبر و مستضعف‌ ـ هنگامی‌که‌ عذاب‌ را ببینند، دردل‌ خود بر آنچه‌ که‌ از کفر انجام‌ داده‌اند، پشیمانی‌ می‌کشند و این‌ پشیمانی‌ را از دیگران‌ پنهان‌ می‌دارند. یا هر یک‌ از دو گروه‌ ـ از بیم‌ سرزنش‌ و دشمن‌کامی‌ گروه ‌مقابل‌ ـ پشیمانی‌ خود را از آن‌ پنهان‌ می‌دارند ولی‌ آثار ندامت‌ در چهره‌هایشان ‌هویداست‌. به‌قولی‌: معنای‌ (أسروا) در اینجا (أظهروا) است‌ زیرا فعل‌ (أسروا) از اضداد است‌ و هردو معنای‌ آشکار کردن‌ و پنهان‌ کردن‌ را می‌رساند. یعنی‌: هردو گروه‌، ندامت‌ و پشیمانی‌ خود را آشکار می‌کنند «و غلها را در گردن‌های‌ کسانی‌ که‌ کافر شده‌اند می‌اندازیم» یعنی‌: طوقه‌ای‌ آهنین‌ را در دوزخ‌ در گردن‌هایشان‌ می‌اندازیم‌. «آیا جز در برابر آنچه‌ کرده‌اند» از شرک‌ به‌ خدای‌ لاشریک‌ «جزا داده‌ می‌شوند؟» هرگز! بلکه‌ مطابق‌ آنچه‌ می‌کردند، سزا داده‌ می‌شوند.

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِی قَرۡیَةٖ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ کَٰفِرُونَ٣٤.

سپس‌ خداوند متعال‌ در مقام‌ دلجویی‌ از پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم  و سفارش‌ وی‌ به‌ تأسی‌ و اقتدا به‌ پیامبران‌ ما قبلش‌  علیهم السلام  می‌فرماید: «و ما در هیچ‌ شهری» از شهرها «بیم‌دهنده‌ای‌ را نفرستادیم» که‌ آنان‌ را هشدار داده‌ و از عذاب‌ ما برحذر دارد «مگر این‌ که‌ مترفان‌ آن» یعنی‌: توانگران‌، سرک‌شان‌، نازپروردگان‌ گردنکش‌ و رهبران‌ شر و فساد «گفتند» به‌ پیامبران‌شان  علیهم السلام  «قطعا ما به‌ آنچه‌ شما بدان‌ فرستاده‌ شده‌اید کافریم» یعنی‌: ما در آنچه‌ از توحید و ایمان‌ که‌ برای‌ ابلاغ‌ آن‌ فرستاده‌ شده‌اید، تکذیب‌کننده‌ شماییم‌.

ابن‌ابی‌حاتم‌ و ابن‌منذر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از ابی‌ رزین‌ رضی الله عنه  روایت ‌کرده‌اند که‌ گفت‌: «دو مرد تاجر باهم‌ شریک ‌مال‌ بودند پس‌ یکی‌ از آن‌ها به‌ شام‌ رفت‌ و دیگری‌ در مکه‌ باقی‌ ماند و چون‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  مبعوث‌ شدند تاجری‌ که ‌در شام‌ بود به‌ رفیقش‌ نوشت‌ که‌: کار دعوت‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  چگونه‌ است‌؟ رفیقش‌ در پاسخش‌ نوشت‌: کار محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  این‌گونه‌ است‌ که‌ کسی‌ از قریش‌ ـ جز مردم‌ فروپایه‌ و مسکین‌ ـ از وی‌ پیروی‌ نکرده ‌است‌. آن‌ مرد ـ که‌ اهل‌ سواد بود و کتاب ‌می‌خواند ـ تجارتش‌ را فرو گذاشت‌ و نزد رفیقش‌ به‌ مکه‌ آمد و به‌ او گفت‌: مرا نزد محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  راهنمایی‌ کن‌. پس‌ چون‌ نزد رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آمد از ایشان‌ پرسید: به‌سوی‌ چه‌ چیزی‌ دعوت‌ می‌کنی‌؟ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: به‌سوی‌ این‌ و این‌... (و اصول‌ دعوت‌ خویش‌ را به‌ وی‌ بیان‌ کردند) گفت‌: گواهی‌ می‌دهم‌ که ‌فرستاده‌ خدا هستی‌. آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: از کجا دانستی‌ که‌ من‌ فرستاده‌ خدا هستم‌؟ گفت‌: قطعا هیچ‌ پیامبری‌ به‌ رسالت‌ مبعوث‌ نشده‌ است‌، جز این‌ که‌ مردم‌ فروپایه‌ و مسکین‌ از وی‌ پیروی‌ کرده‌اند. آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِی قَرۡیَةٖ مِّن نَّذِیرٍ [سبأ: 34] سپس‌ رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ وی‌ پیغام‌ فرستادند که‌: خداوند عزوجل  تصدیق‌ سخنت‌ را نازل‌ کرد.

﴿وَقَالُواْ نَحۡنُ أَکۡثَرُ أَمۡوَٰلٗا وَأَوۡلَٰدٗا وَمَا نَحۡنُ بِمُعَذَّبِینَ٣٥.

«و گفتند» مستکبران‌ به‌ مؤمنان‌؛ «ما به‌ اعتبار اموال‌ و اولاد بیشتریم‌ و ما عذاب‌‌شونده‌ نیستیم» یعنی‌: خداوند عزوجل  ما را با اموال‌ و اولاد بیشتر بر شما در دنیا برتری‌ داده‌ است‌ و این‌ اگر بر چیزی‌ دلالت‌ کند، آن‌ این‌ است‌ که‌: او از دین‌ و آیینی‌ که‌ ما بر آن‌ هستیم‌، راضی‌ است‌ پس‌ بعد از آن‌که‌ در دنیا به‌ ما احسان‌ کرده ‌و از ما راضی‌ و خشنود گشته‌، دیگر در آخرت‌ هم‌ ما را عذاب‌ نمی‌کند.

خدای‌  عزوجل ‌ در رد پندارشان‌ فرمود:

﴿قُلۡ إِنَّ رَبِّی یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ وَیَقۡدِرُ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ٣٦.

«بگو» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ آنان‌: «بی‌گمان‌ پروردگار من‌ است‌ که‌ روزی‌ را برای‌ هرکس‌ که‌ بخواهد گشاده‌ یا تنگ‌ می‌گرداند» پس‌ نه‌ گشایش‌ بخشیدن‌ در امر رزق‌ وروزی‌ برای‌ کسی‌، دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ از آن‌ شخص‌ راضی‌ گشته‌ وعملش‌ را پسندیده ‌است‌ و نه‌ تنگ‌گردانیدن‌ روزی‌ بر کسی‌، دلیل‌ آن‌ است‌ که‌ او از وی‌ راضی‌ نیست‌ و عملش‌ را نپسندیده‌ است‌ لذا قیاس ‌کردن‌ سرای‌ آخرت‌ به‌ سرای‌ دنیا در مانند این‌ امور، خطایی‌ آشکار یا مغالطه‌ای‌ واضح‌ و روشن‌ است‌ زیرا چه‌بسا که‌ خداوند عزوجل  از روی‌ استدراج‌، روزی‌ را بر عاصی‌ گشاده‌ کرده‌ و آن‌ را از روی‌ ابتلا و امتحان‌ بر مطیع‌ تنگ‌ گرداند و در هر حال‌، حکمت‌ بالغه‌ از آن ‌اوست‌.

﴿وَمَآ أَمۡوَٰلُکُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُکُم بِٱلَّتِی تُقَرِّبُکُمۡ عِندَنَا زُلۡفَىٰٓ إِلَّا مَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ جَزَآءُ ٱلضِّعۡفِ بِمَا عَمِلُواْ وَهُمۡ فِی ٱلۡغُرُفَٰتِ ءَامِنُونَ٣٧.

«و اموال‌ و اولادتان‌ چیزی‌ نیست‌ که‌ شما را به‌ پیشگاه‌ ما نزدیک‌ گرداند به‌ مرتبه‌ قربت» یعنی‌: بدانید که‌ بسیاری‌ اموال‌ و اولادتان‌، چیزی‌ نیست‌ که‌ شما را به‌رحمت‌ و فضل‌ ما نزدیک‌ گرداند، این‌ها قطعا دلیل‌ محبت‌ و اعتنای‌ ما به‌ شما نیست‌ زیرا اموال‌ و اولادتان‌ آزمایش‌ و امتحانی‌ برای‌ شماست‌ تا در عرصه‌ ظهور معلوم‌ بداریم‌ که‌ چه‌کسی‌ آن‌ها را در طاعت‌ ما به‌ کار می‌گیرد و چه‌کسی‌ ما را در آن‌ها نافرمانی‌ می‌کند «مگر کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و کار شایسته‌ کرده‌ باشند» یعنی‌: لیکن‌ کسی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و کار شایسته‌ کرده‌ باشد و اموالی‌ را که‌ خداوند عزوجل  به‌وی‌ داده‌ است‌، در طاعت‌ وی‌ صرف‌ کرده‌ باشد و در عین‌ حال‌ مؤمن‌ نیز باشد پس ‌این‌ نوع‌ از عقیده‌ و عمل‌ و این‌گونه‌ اموال‌ است‌ که‌ او را به‌ ما نزدیک‌ می‌گرداند. همچنین‌ فرزندی‌ انسان‌ را به‌ خدا عزوجل  نزدیک‌ می‌گرداند که‌ انسان‌ او را بر بنیاد طاعت‌ خدای‌  عزوجل ‌ تربیت‌ کرده ‌باشد. «پس‌ برای‌ آنان‌ دوبرابر آنچه‌ عمل‌ کرده‌اند پاداش‌ است» یعنی‌: اعمال‌ نیکوی‌ مؤمنان‌ شایسته‌کار، پاداشی‌ مضاعف‌ دارد؛ از ده‌ برابر تا هفتصد برابر «و آن‌ها در غرفه‌ها آسوده‌ خاطر هستند» از تمام‌ آنچه‌ که ‌ناخوش‌ می‌دارند. مراد؛ غرفه‌های‌ بلند بهشتی‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «همانا در بهشت‌ غرفه‌هایی‌ است‌ که‌ بیرون‌ آن‌ها از درون‌ آن‌ها دیده‌ می‌شود و درون‌ آن‌ها از بیرون‌ آن‌ها. در این‌ اثنا اعرابی‌ای‌ پرسید: آن‌ غرفه‌ها از آن‌ کیست‌؟رسول‌ ‌خدا‌  صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لمن‌ طیب‌ الکلام‌ وأطعم‌ الطعام‌ وأدام‌ الصیام‌ وصلی‌ باللیل ‌والناس‌ نیام». «برای‌ کسی‌ که‌ سخنی‌ خوش‌ و پاکیزه‌ گفته‌ باشد، (مسکینان‌ ومستمندان) را به‌ غذا اطعام‌ کرده‌ باشد، روزه‌ را بر دوام‌ گرفته باشد و در شب‌ نمازگزارده‌ باشد درحالی‌که‌ مردم‌ در خوابند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «إن‌ الله‌ تعالی‌ لا ینظر إلی‌ صورکم‌ وأموالکم‌ ولکن‌ إنما ینظر إلی‌ قلوبکم‌ وأعمالکم‌». «بی‌گمان‌ خداوند  عزوجل  به‌ صورتها و اموال‌ شما نگاه‌ نمی‌کند بلکه‌ جز این‌ نیست‌ که‌ به ‌دل‌ها و اعمالتان‌ نگاه‌ می‌کند».

﴿وَٱلَّذِینَ یَسۡعَوۡنَ فِیٓ ءَایَٰتِنَا مُعَٰجِزِینَ أُوْلَٰٓئِکَ فِی ٱلۡعَذَابِ مُحۡضَرُونَ٣٨.

«و کسانی‌ که‌ در آیات‌ ما سعی‌ می‌کنند» در جهت‌ رد و انکار و طعن‌ زدن‌ به‌ آن‌ها؛ حال‌ آن‌که‌ «مقابله‌کنان» هستند با ما و به‌ خیال‌ خود تلاش‌ دارند تا ما را درمانده‌ کرده‌ و خود را از عذاب‌ ما برهانند؛ «آنانند که‌ در عذاب‌ احضار می‌شوند» یعنی‌: مأموران‌ گماشته‌ بر دوزخ‌، آن‌ها را در عذاب‌ می‌افگنند و آن‌ها از عذاب‌ هیچ ‌گریزگاهی‌ نمی‌یابند.

﴿قُلۡ إِنَّ رَبِّی یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ وَیَقۡدِرُ لَهُۥۚ وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن شَیۡءٖ فَهُوَ یُخۡلِفُهُۥۖ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلرَّٰزِقِینَ٣٩.

سپس‌ خداوند متعال‌ موضوع‌ گشایش‌ و تنگ‌ گردانیدن‌ روزی‌ را تکرار می‌کند تا بر رد پندار آن‌ها تأکید کرده‌ و بیخ‌ شبهه‌ را برکند: «بگو» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ آنان‌ «در حقیقت‌ پروردگار من‌ است‌ که‌ روزی‌ را برای‌ هرکس‌ از بندگانش‌ که‌ بخواهد گشاده‌ یا برای‌ او تنگ‌ می‌گرداند» به‌ حسب‌ حکمتی‌ که‌ خود در کار خویش‌ دارد. «و هر چه ‌را انفاق‌ کردید» در امور خیری‌ که‌ خداوند عزوجل  در کتاب‌ خویش‌ به‌ آن‌ها امر کرده‌ و پیامبرش‌ آن‌ها را روشن‌ ساخته‌ «پس‌ خدا عوضش‌ را می‌دهد» به‌ شما. این‌ عوض‌ یا در دنیا، یا در آخرت‌ است‌ «و او بهترین‌ روزی‌دهندگان‌ است» زیرا روزی ‌دادن ‌بندگان‌ به‌ یک‌دیگر، فقط به‌ تقدیر و میسر کردن‌ اوست‌ و در حقیقت‌ امر آن‌ها روزی‌دهنده‌ نیستند.

امام‌ رازی‌ می‌گوید: «بهتر بودن‌ روزی‌ در چهار چیز است‌:

اول‌ این‌ که‌: آن‌ روزی‌ از وقت‌ نیاز به‌ تأخیر نیفتد.

دوم‌ این‌ که‌: از مقدار نیاز کمتر نباشد.

سوم‌ این‌ که‌: به‌ حساب‌ و شمار، آن‌ را سخت‌ نگرداند.

چهارم‌ این‌ که‌: آن‌ را با طلب‌ پاداش‌، مکدر نکند».

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «کل‌ معروف‌ صدقة وما أنفق‌ الرجل‌ علی‌ نفسه‌ وأهله‌ کتب‌ له‌ صدقة‌ وما وقی‌ الرجل‌ به‌ عرضه‌ فهو صدقة‌ وما أنفق‌ الرجل‌ من‌ نفقة‌ فعلی‌ الله ‌خلفها إلا ما کان‌ من‌ نفقة فی‌ بنیان‌ أو معصیة». «هر کار پسندیده‌ای‌ صدقه‌ای‌ است‌ و آنچه‌ که‌ مرد بر خود و خانواده‌اش‌ انفاق‌ کرده‌ است‌، برای‌ او صدقه‌ای‌ نوشته‌ می‌شود و آنچه‌ که‌ شخص‌ به‌وسیله‌ آن‌ آبرویش‌ را حفظ کرده‌ باشد،[3] صدقه ‌است‌ و هر نفقه‌ای‌ را که‌ شخص‌ انفاق‌ کرده‌ است‌، دادن‌ عوضش‌ بر خداوند عزوجل  است‌ مگر نفقه‌ای‌ که‌ در بنای‌ ساختمان‌ یا معصیتی‌ هزینه‌ شود». مراد از بنای‌ ساختمان‌ در این‌ حدیث‌ شریف‌، اعمار ساختمانی‌ است‌ که‌ از حد نیاز انسان‌ فراتر باشد زیرا تأمین‌ مسکن‌ در حد نیاز ضروری‌، از سوی‌ خداوند عزوجل  عوض‌ دارد چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ بر ضرورت‌ تهیه‌ مسکن‌ تصریح‌ شده‌ است‌: «لیس ‌لبنی‌ آدم‌ حق‌ فی‌ سوی‌ هذه‌ الخصال‌: بیت‌ یسکنه‌، وثوب‌ یواری‌ عورته‌، وجلف‌ الخبز والماء». «فرزند آدم‌ را در غیر این‌ امور حقی‌ نیست‌: خانه‌ای‌ که‌ در آن‌ سکونت ‌گزیند، جامه‌ای‌ که‌ عورتش‌ را بپوشاند و ظرف‌ نان‌ و آب‌». فرق‌ در میان‌ این‌ آیه ‌و (آیه‌ 36) در این‌ است‌ که‌: این‌ آیه‌ بیانگر آن‌ است‌ که‌ رزق‌ و روزی‌ فقط در اختیار خداوند عزوجل  می‌باشد اما (آیه‌ 36) در رد کسانی‌ بود که‌ می‌پنداشتند بخشیدن‌ رزق‌ نشانه‌ رضا و خشنودی‌ خداوند متعال‌ است‌. دیگر این‌ که‌ گشایش‌ یا تنگ ‌ساختن‌ روزی‌ در اینجا، برای‌ یک‌ شخص‌ در دو حال‌ یا دو وقت‌ است‌ اما در آنجا برای‌ اشخاص‌ متعدد بود.

﴿وَیَوۡمَ یَحۡشُرُهُمۡ جَمِیعٗا ثُمَّ یَقُولُ لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ أَهَٰٓؤُلَآءِ إِیَّاکُمۡ کَانُواْ یَعۡبُدُونَ٤٠.

«و» یادکن‌ «روزی‌ را که‌ خداوند همه‌ آنان» اعم‌ از عابد و معبود و مستکبر و مستضعف‌ «را محشور می‌کند» برای‌ حساب‌ «سپس‌ به‌ فرشتگان‌ می‌گوید» به‌عنوان ‌سرکوب‌ مشرکان‌ و سرزنش‌ کسانی‌ که‌ غیر خدای‌  عزوجل ‌ را پرستیده‌اند «آیا این‌ها بودند که‌ شما را می‌پرستیدند؟».

﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِمۖ بَلۡ کَانُواْ یَعۡبُدُونَ ٱلۡجِنَّۖ أَکۡثَرُهُم بِهِم مُّؤۡمِنُونَ٤١.

«فرشتگان‌ می‌گویند: منزهی‌ تو» پروردگارا! از شریک‌ و همتا «ولی‌ ما تو هستی» فقط تو سرور و سرپرست‌ ما هستی‌ «نه‌ آن‌ها» و ما هرگز آن‌هارا به‌ پرستش ‌فرانخوانده‌ایم‌ و نه‌ آن‌ها را به‌ دوستی‌ و سروری‌ گرفته‌ایم‌ بلکه‌ ما جز تو ولی‌ و سروری‌ نداریم‌ «بلکه‌ آن‌ها جنیان‌ را می‌پرستیدند» یعنی‌: آن‌ها شیاطین‌ را که‌ عبارت ‌از ابلیس‌ و لشکریانش‌ هستند، می‌پرستیدند و می‌پنداشتند که‌ آن‌ها را می‌بینند و آن‌ها فرشتگان‌ و دختران‌ خدایند «بیشتر آنان‌ به‌ جنیان‌ مؤمن‌ بودند» و آنچه‌ را که‌ جنیان ‌از وسوسه‌ها و اکاذیب‌ به‌ آنان‌ القا می‌کردند، تصدیق‌ می‌نمودند از آن‌ جمله‌ دستورشان‌ در پرستش‌ بتان‌ را.

﴿فَٱلۡیَوۡمَ لَا یَمۡلِکُ بَعۡضُکُمۡ لِبَعۡضٖ نَّفۡعٗا وَلَا ضَرّٗا وَنَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلنَّارِ ٱلَّتِی کُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ٤٢.

«اما امروز هیچ‌یک‌ از آنان» یعنی‌: هیچ‌ یک‌ از پرستشگران‌ و پرستش‌ شدگان ‌«برای‌ یک‌دیگر مالک‌ سود و زیانی‌ نیستید» یعنی‌: در روز قیامت‌، نه‌ پرستش‌ شدگان‌ برای‌ پرستشگران‌ مالک‌ سودی‌ ـ یعنی‌ شفاعت‌ و نجاتی‌ ـ هستند و نه‌ مالک‌ زیانی‌ ـ یعنی‌ مالک‌ هلاکت‌ و عذابی‌ «و» آن‌ روز «به‌ کسانی‌ که‌ ستم‌ کرده‌اند» بر خود با پرستش‌ غیر خداوند عزوجل  «می‌گوییم‌: بچشید عذاب‌ آتشی‌ را که‌ آن ‌را تکذیب‌ می‌کردید» در دنیا.

﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُنَا بَیِّنَٰتٖ قَالُواْ مَا هَٰذَآ إِلَّا رَجُلٞ یُرِیدُ أَن یَصُدَّکُمۡ عَمَّا کَانَ یَعۡبُدُ ءَابَآؤُکُمۡ وَقَالُواْ مَا هَٰذَآ إِلَّآ إِفۡکٞ مُّفۡتَرٗىۚ وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لِلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُمۡ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِینٞ٤٣.

«و چون‌ آیات‌ بینات‌ ما» یعنی‌: آیات‌ قرآنی‌ ما که‌ دلالت‌ آن‌ها روشن‌ و معانی‌ آن‌ها آشکار است‌ «بر آن‌ها خوانده‌ شود، می‌گویند: این» خواننده‌ آیات‌، یعنی ‌رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  «جز مردی‌ نیست‌ که‌ می‌خواهد شما را از آنچه‌ پدران‌ شما» یعنی‌: پیشینیان‌ شما «می‌پرستیدند» از بتانی‌ که‌ مورد پرستش‌ آن‌ها بود «بازدارد ومی‌گویند» بار دوم‌ «این» قرآن‌ «جز دروغی‌ بربافته» و بهتانی‌ برساخته‌ «نیست‌. کسانی‌ که‌ به‌ حق‌ ـ چون‌ به‌سویشان‌ آمد ـ کافر شدند، می‌گویند» یعنی‌: برای‌ بار سوم ‌در مورد قرآن‌، معجزات‌، نبوت‌ و شریعت‌ اسلام‌، یعنی‌ در باره‌ دینی‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  برایشان‌ آورده‌، می‌گویند: «این‌ جز جادویی‌ آشکار نیست» یعنی‌: این‌ دین‌ و کتاب‌، از جنس‌ سحر و جادوست‌.

﴿وَمَآ ءَاتَیۡنَٰهُم مِّن کُتُبٖ یَدۡرُسُونَهَاۖ وَمَآ أَرۡسَلۡنَآ إِلَیۡهِمۡ قَبۡلَکَ مِن نَّذِیرٖ٤٤.

«و ما کتاب‌هایی‌ به‌ آنان‌ نداده‌ بودیم‌ که‌ آن‌ را بخوانند» یعنی‌: بر مشرکان‌ عرب‌ کتاب‌های آسمانی‌ای‌ که‌ آن‌ها را بیاموزند، نازل‌ نکرده‌بویم‌ «و پیش‌ از تو هیچ ‌هشدار دهنده‌ای‌ به‌سویشان‌ نفرستاده‌ بودیم» که‌ آن‌ها را به‌سوی‌ حق‌ خوانده‌ و از عذاب‌ ما بیم‌ دهد و از آنجا که‌ دین‌ راستین‌ و درست‌ جز به‌ وحیی‌ از جانب‌ خداوند متعال‌ شناخته‌ نمی‌شود لذا برای‌ تکذیب‌شان‌ به‌ قرآن‌ و پیامبر، هیچ‌ وجه‌ ودلیلی‌ نیست‌ و نه‌ برایشان‌ شبهه‌ای‌ است‌ که‌ به‌ آن‌ تشبث‌ و تمسک‌ کنند. پس‌ ای‌پیامبر! از کجا و به‌ کدام‌ دلیل‌ و حجت‌، تو را تکذیب‌ کردند در حالی‌که‌ کتاب‌ و هشداردهنده‌ای‌ که‌ مؤید این‌ عمل‌شانباشد، به‌ سویشان‌ نیامده‌ است‌؟.

﴿وَکَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَمَا بَلَغُواْ مِعۡشَارَ مَآ ءَاتَیۡنَٰهُمۡ فَکَذَّبُواْ رُسُلِیۖ فَکَیۡفَ کَانَ نَکِیرِ٤٥.

«و» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! «کسانی‌ که‌ پیش‌ از اینان‌ بودند» از امت‌های‌ پیشین‌ «نیز تکذیب‌ پیشه‌ کردند» چنان‌که‌ قومت‌ تو را تکذیب‌ کردند «در حالی‌ که‌ اینان‌ به ‌یک‌دهم‌ آنچه‌ به‌ پیشینیان‌ داده‌ بودیم‌، نرسیده‌اند» یعنی‌: مردم‌ مکه‌ ـ اعم‌ از مشرکان‌ قریش‌ و غیرآنان‌ از اعراب‌ ـ با همه‌ نیرو و ثروتی‌ که‌ به‌ آنان‌ داده‌ایم‌، به ‌یک‌دهم‌ قوت‌ و مکنت‌ و نعمت‌ و شکوهی‌ که‌ به‌ پیشینیان‌ داده‌ بودیم‌، نرسیده‌اند ولی‌ «آن‌گاه» که‌ آن‌ پیشینیان‌ «پیامبران‌ مرا دروغزون‌ شمردند» آن‌ها را با همه ‌مکنت‌ و قوتشان‌ هلاک‌ ساختیم‌ ـ مانند اقوام‌ عاد و ثمود و امثال‌شان‌ را ـ به‌قولی‌: معشار، یک‌صدم‌ است‌ «پس‌ چگونه‌ بود عقوبت‌ من» نکیر: یعنی‌: چگونه‌ بود انکارم‌ بر آنان‌ با عذاب‌ و عقوبت‌؟ و چگونه‌ بود یاری‌ من‌ به‌ پیامبرانم‌؟.

﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَعِظُکُم بِوَٰحِدَةٍۖ أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثۡنَىٰ وَفُرَٰدَىٰ ثُمَّ تَتَفَکَّرُواْۚ مَا بِصَاحِبِکُم مِّن جِنَّةٍۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا نَذِیرٞ لَّکُم بَیۡنَ یَدَیۡ عَذَابٖ شَدِیدٖ٤٦.

«بگو» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ این‌ کافرانی‌ که‌ تو را دیوانه‌ می‌پندارند «جز این‌ نیست ‌که‌ من‌ به‌ شما فقط یک‌ اندرز می‌دهم» یعنی‌: شما را از فرجام‌ بد آنچه‌ که‌ در آن ‌قرار دارید، هشدار داده‌ و برحذر داشته‌ و شما را فقط به‌ یک‌ خصلت‌ سفارش‌ و توصیه‌ می‌کنم‌؛ «و آن‌ این‌ است‌ که‌: دوگان‌دوگان‌ و یکان‌یکان‌ برای‌ خدا به‌پا خیزید» یعنی‌: تنها سفارش‌ و موعظه‌ من‌ به‌ شما، قیامتان‌ در طلب‌ حق‌ با تفکر و اندیشه‌ راستین‌ خالصا برای‌ رضای‌ خدای‌  عزوجل ‌ و بدون‌ هوی‌ و عصبیتی‌ است ‌«و سپس‌ اندیشه‌ کنید» و تأمل‌ ورزید و برخی‌ از شما برخی ‌دیگر را به‌ اخلاص ‌نصیحت‌ کنید وبگویید: بیاییم‌ در حقیقت‌ کار رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و کتابی‌ که‌ آورده ‌است‌، بنگریم‌ و بیندیشیم‌ زیرا در این‌ صورت‌، قطعا می‌دانید که‌ باید در این‌ راه ‌دودو یا تک‌تک‌ به‌پا خیزید، چه‌ اجتماع‌، فکر و اندیشه‌ را مشوش‌ و پراکنده ‌می‌گرداند اما دو نفر می‌توانند تفکر کرده‌ و هر یک‌ محصول‌ فکر خویش‌ را به‌ رفیقش‌ عرضه‌ دارد و سپس‌ هر دوی‌ آن‌ها به‌ راستی‌ و انصاف‌ در آن‌ بنگرند تا از این ‌طریق‌ به‌ حق‌ برسند، همین‌گونه‌ یک‌ فرد می‌تواند با خودش‌ دادگرانه‌ و منصفانه ‌بیندیشد.

این‌ آیه‌ اصل‌ و اساس‌ موضوع‌ دعوت‌ الی‌الله است‌ زیرا اهمیت‌ دعوت‌ فردی‌ با آن‌ آشکار می‌شود.

آری‌! در این‌ صورت‌ قطعا به‌ این‌ نتیجه‌ می‌رسید که‌: «این‌ رفیق‌ شما هیچ‌ جنونی ‌ندارد» نه‌ پیامبر جادوگر است‌ و نه‌ دیوانه‌ زیرا در حالات‌ و تصرفاتش‌ هیچ‌ دلیلی‌ بر این‌ امر که‌ او این‌ گونه‌ باشد، نمی‌یابید و هر چه‌ درباره‌ او بیندیشید، از او جز عقل‌ و تدبیر و برتری‌ خرد، چیز دیگری‌ نمی‌بینید، در عین‌ حال‌، شما نیک‌ می‌دانید که ‌او برترین‌ مردم‌ از روی‌ عقل‌ و خرد است‌ و شما در مدت‌ عمر وی‌ و عمر خویش‌، از او دروغی‌ را تجربه‌ نکرده‌اید و وحی‌ای‌ هم‌ که‌ او آورده ‌است‌ دلیل‌ آشکاری‌ بر صدق‌ و راستگویی‌ اوست‌ «او جز هشداردهنده‌ای‌ برای‌ شما در پیشاپیش‌ عذابی‌ شدید» یعنی‌: در پیشاپیش‌ قیامت‌ «نیست».

امام‌ رازی‌ می‌گوید: «بعد از آن‌که‌ اصول‌ سه‌گانه‌ توحید، نبوت‌ و معاد با دلایل‌ آن‌ در این‌ سوره‌ مطرح‌ شد، اینک‌ حق‌ تعالی‌ هرسه اصل‌ را در یک‌ آیه‌ ذکر می‌کند چرا که‌ فرموده‌ وی‌: ﴿أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ به‌ توحید اشاره‌ دارد و فرموده‌ وی‌: ﴿مَا بِصَاحِبِکُم مِّن جِنَّةٍ به‌ رسالت‌ اشاره‌ دارد و فرموده‌ وی‌: ﴿بَیۡنَ یَدَیۡ عَذَابٖ شَدِید به‌ روز آخرت‌ و به ‌نزدیکی‌ زمان‌ آن‌ اشاره‌ دارد». چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌: رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  روزی‌ بر فراز کوه‌ صفا برآمدند آن‌گاه‌ فریاد کشیدند: «یا صباحا» قریش‌ با شنیدن‌ این‌ ندا به‌سویشان‌ گرد آمده‌ و گفتند: چه‌ شده‌ است‌، چه‌ خبر است‌؟ تو را چه‌ شده‌ است‌؟ آن‌حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «به‌ نظر شما اگر به‌ شما خبر دهم‌ که‌ دشمن‌ بامداد یا شامگاه ‌بر شما یورش‌ می‌آورد، آیا مرا تصدیق‌ می‌کنید؟» گفتند: چرا تصدیقت‌ نکنیم‌؟ قطعا تصدیقت‌ می‌کنیم‌! فرمودند: «اینک‌ من‌ شما را در پیشاپیش‌ عذابی‌ سخت ‌بیم‌ می‌دهم‌». در این‌ هنگام‌ ابولهب‌ گفت‌: مرگ‌ بر تو، آیا ما را برای‌ این‌ گرد آورده‌ای‌؟ در این‌ اثنا خداوند عزوجل  نازل‌ فرمود: ﴿تَبَّتۡ یَدَآ أَبِی لَهَبٖ وَتَبَّ١.

﴿قُلۡ مَا سَأَلۡتُکُم مِّنۡ أَجۡرٖ فَهُوَ لَکُمۡۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٞ٤٧.

«بگو» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ آنان‌ «هر مزدی‌ که‌ از شما طلبیده‌ باشم» در ازاء تبلیغ ‌رسالت‌ «پس‌ آن‌ متعلق‌ به‌ خودتان‌!» یعنی‌: من‌ در برابر ابلاغ‌ پیام‌های‌ الهی‌، از شما هیچ‌ مزدی‌ درخواست‌ نکرده‌ و نمی‌کنم‌. «مزد من‌ جز بر خدا نیست» نه‌ بر غیر وی‌ «و او بر هر چیزی‌ گواه‌ است» یعنی‌: به‌ هر چیزی‌ آگاه‌ است‌ و چیزی‌ از او پنهان ‌نمی‌ماند. پس‌ بدانید که‌ او بر این‌ امر نیز گواه‌ است‌ که‌ من‌ در برابر دعوت‌ شما به‌ راه‌ حق‌، از شما مزدی‌ درخواست‌ نکرده‌ام‌ و اگر سراغ‌ دارید که‌ از شما مزدی‌ درخواست‌ کرده‌ باشم‌، بگویید تا آن‌ را به‌ شما برگردانم‌.

﴿قُلۡ إِنَّ رَبِّی یَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ عَلَّٰمُ ٱلۡغُیُوبِ٤٨.

«بگو» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ آنان‌ «بی‌گمان‌ پروردگارم‌ حق‌ را در میان ‌می‌افگند» یعنی‌: به‌ حق‌ سخن‌ می‌گوید و آن‌ را ـ که‌ چیزی‌ جز قرآن‌ و وحی ‌نیست‌ ـ به‌سوی‌ پیامبرش‌ القا می‌کند. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: پروردگارم‌ باطل‌ را با پرتاب ‌کردن‌ حق‌ به‌سوی‌ آن‌ مورد هدف‌ قرار داده‌ و آن‌ را به‌ وسیله‌ حق‌ می‌کوبد و نگونسار می‌کند «و او دانای‌ غیب‌هاست» غیب‌: هر چیزی‌ است‌ که‌ از چشم ‌انسآن‌ها و از میدان‌ دریافتها و ادراکاتشان‌ پنهان‌ باشد.

﴿قُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَمَا یُبۡدِئُ ٱلۡبَٰطِلُ وَمَا یُعِیدُ٤٩.

«بگو» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ آنان‌ «حق‌ آمد» یعنی‌: اسلام‌ و توحید و قرآن‌ که‌ دربرگیرنده‌ برهآن‌هاست‌ به‌ میدان‌ آمد «و دیگر باطل‌ از سر نمی‌گیرد و برنمی‌گردد» یعنی‌: باطل‌ چنان‌ از میان‌ رفت‌ که‌ نه‌ از آمدن‌ آن‌ اثری‌ باقی‌ مانده‌ و نه ‌از رفتن‌ آن‌، نه‌ از آغاز آن‌ و نه‌ از برگشت‌ آن‌. ابن‌کثیر نقل‌ می‌کند: «چون‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در روز فتح‌ مکه‌ به‌ مسجدالحرام‌ وارد شدند، بتان‌ را دیدند که ‌پیرامون‌ کعبه‌ نصب‌ شده‌اند پس‌ شروع‌ به‌ کوبیدن‌ بتان‌ کردند، درحالی‌ که‌ می‌خواندند: ﴿وَقُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُۚ إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ کَانَ زَهُوقٗا٨١ [الإسراء: 81]. و نیز این‌ آیه‌ را می‌خواندند: ﴿قُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَمَا یُبۡدِئُ ٱلۡبَٰطِلُ وَمَا یُعِیدُ٤٩ [سبأ: 49].

﴿قُلۡ إِن ضَلَلۡتُ فَإِنَّمَآ أَضِلُّ عَلَىٰ نَفۡسِیۖ وَإِنِ ٱهۡتَدَیۡتُ فَبِمَا یُوحِیٓ إِلَیَّ رَبِّیٓۚ إِنَّهُۥ سَمِیعٞ قَرِیبٞ٥٠.

«بگو» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ آنان‌ «اگر گمراه‌ شدم» از راه‌ حق‌ و هدایت‌ «جز این ‌نیست‌ که‌ به‌ زیان‌ خود گمراه‌ می‌شوم» یعنی‌: گناه‌ گمراهی‌ام‌ بر دوش‌ خودم‌ می‌باشد «و اگر هدایت‌ شدم‌، این‌ به‌ سبب‌ آن‌ است‌ که‌ پروردگارم‌ به‌سویم‌ وحی ‌می‌فرستد» حکمت‌ها، اندرزها و روشنگری‌ها را به‌ وسیله‌ قرآن‌ «بی‌گمان‌ او شنوای‌ نزدیک‌ است» به‌ من‌ و به‌ شما و هدایت‌ و گمراهی‌ من‌ و شما را می‌داند پس ‌اگر بر او بهتانی‌ بسته‌ باشم‌، یقینا مرا مجازات‌ می‌کند. و این‌ سخنی‌ فیصله‌کن‌ با مشرکان‌ است‌.

﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ فَزِعُواْ فَلَا فَوۡتَ وَأُخِذُواْ مِن مَّکَانٖ قَرِیبٖ٥١.

«و اگر می‌دیدی» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! «هنگامی‌ را که‌ مضطرب‌ شوند» کافران‌ در هنگام‌ مرگ‌ یا رستاخیز. قتاده‌ می‌گوید: «این‌ اضطراب‌ عبارت‌ از: هول‌ و هراس ‌آنان‌ در هنگامی‌ است‌ که‌ از قبرهایشان‌ بیرون‌ می‌آیند». اما ابن‌کثیر می‌گوید: «صحیح‌ این‌ است‌ که‌ مراد از آن‌، اضطراب‌ روز قیامت‌ است‌». یعنی‌ اگر آنان‌ را در آن‌ حال‌ مضطرب‌ و هراسان‌ ببینی‌، قطعا کاری‌ هولناک‌ و شگفت‌آسا را دیده‌ای‌ «آنجا هیچ‌ گریزی‌ در کار نیست» کسی‌ از آنان‌ از نزد ما نمی‌تواند بگریزد و نجات‌ یافتنی‌ نیست‌ «و از جایی‌ نزدیک‌ فروگرفته‌ شدند» یعنی‌: از روی‌ زمین‌، یا از قبرهایشان‌، یا از صحنه‌ حساب‌ روز قیامت‌ گرفتار آمده‌اند پس‌ به‌هرحال‌، آنان‌ از خداوند عزوجل  دور نیستند و نمی‌توانند از نزد او بگریزند و به‌آسانی‌ فروگرفته‌ می‌شوند.

﴿وَقَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِهِۦ وَأَنَّىٰ لَهُمُ ٱلتَّنَاوُشُ مِن مَّکَانِۢ بَعِیدٖ٥٢.

«و می‌گویند» در آن‌ بحبوحه‌ هول‌ و هراس‌ آن‌گاه‌ که‌ عذاب‌ را مشاهده‌ می‌کنند «اکنون‌ به‌ او» یعنی‌: به‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، یا به‌ خدا عزوجل ، یا به‌ قرآن‌ «ایمان‌ آوردیم‌. از کجا از جایی‌ دور دست‌ یافتن‌ ایمان‌ برای‌ آنان‌ میسر است‌؟» یعنی‌: چگونه‌ از آخرت‌ به ‌ایمان‌ دسترسی‌ دارند در حالی‌ که‌ آن‌ را در دنیا فرو گذاشته‌اند؟ و این‌ است‌ معنای ‌«از مکانی‌ دور». یا این‌ تمثیلی‌ برای‌ حالشان‌ در طلب‌ نجات‌ و رهایی‌ است‌، بعد از آن‌که‌ نجات‌ از دسترس‌ آنان‌ خارج‌ شده‌ و نسبت‌ به‌ آنان‌ دور است‌.

﴿وَقَدۡ کَفَرُواْ بِهِۦ مِن قَبۡلُۖ وَیَقۡذِفُونَ بِٱلۡغَیۡبِ مِن مَّکَانِۢ بَعِیدٖ٥٣.

«و حال‌ آن‌که‌ پیش‌ از این‌ به‌ آن‌، کفر ورزیدند» یعنی‌: چگونه‌ به‌ ایمان‌ دسترسی‌ خواهند داشت‌، حال‌ آن‌که‌ آنچه‌ را که‌ هم‌اکنون‌ در آخرت‌ به‌ آن‌ ایمان ‌آورده‌اند، پیش‌ از این‌ در سرای‌ دنیا ـ یعنی‌ در دار ابتلا و آزمایش‌ ـ به‌ آن‌ کفر ورزیده‌ بودند پس‌ دسترسی‌ آنان‌ به‌ ایمان‌، در آخرت‌ محال‌ است‌. «و از جایی ‌دور» یعنی‌: از دور دست‌ها «به‌ نادیده‌ غیب‌ می‌افگنند» یعنی‌: تیر در تاریکی‌ انداخته ‌و با اتکا به‌ ظن‌ و پندار می‌گویند: نه‌ برانگیختنی‌ است‌، نه‌ حشر و نشر و نه‌ بهشت‌ و دوزخی‌. بی‌گمان‌ این‌ تیر در تاریکی‌ افگندنها برای‌ گمان‌ باطل‌شان‌ تکیه‌گاهی‌ نتواند بود.

در این‌ تعبیر، حال‌شان‌ به‌حال‌ کسی‌ تمثیل‌ شده‌ که‌ به‌سوی‌ چیزی‌ تیر می‌افگند که‌ آن‌ را نمی‌بیند، آن‌ هم‌ از جایی‌ دور که‌ هیچ‌ مجالی‌ برای‌ این‌ گمان‌ که‌ آن‌ تیر به‌هدف‌ بخورد، وجود ندارد. پس‌ همین‌گونه‌، این‌ سخنان‌شان‌ در حق‌ پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم  که‌گاهی‌ می‌گویند: شاعر است‌، گاهی‌ می‌گویند: فال‌بین‌ است‌ و گاهی‌ می‌گویند: دیوانه‌ است‌، همه‌ این‌ها و امثال‌ آن‌ چیزی‌ جز افگندن‌ تیرهایی‌ از دور در تاریکی‌های‌ ظن‌وگمان‌ و وهم‌ نیست‌.

﴿وَحِیلَ بَیۡنَهُمۡ وَبَیۡنَ مَا یَشۡتَهُونَ کَمَا فُعِلَ بِأَشۡیَاعِهِم مِّن قَبۡلُۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ فِی شَکّٖ مُّرِیبِۢ٥٤.

«و میان‌ آنان‌ و میان‌ آنچه‌ خوش‌ دارند» در دنیا از اموال‌ و خانواده‌هایشان‌، یا از بازگشت‌ به‌سوی‌ دنیا «حایلی‌ افگنده‌ شد، همان‌ گونه‌ که‌ از دیر باز با امثال‌ آنان» ازکفار امتهای‌ گذشته‌ «نیز چنین‌ شد» و میان‌ آن‌ها و خواستنی‌های‌ محبوب‌شان‌ جدایی‌ افگنده‌ شد. «زیرا آن‌ها در دودلی‌ سختی‌ بودند» فی‌ شک‌ مریب‌: یعنی‌: آن‌ها در کارپیامبران‌  علیهم السلام  و رستاخیز و بهشت‌ و دوزخ‌، شدیدا در شک‌ بودند. یا آن‌ها در توحید و آنچه‌ که‌ پیامبران‌  علیهم السلام  از امر دین‌ برایشان‌ آورده‌ بودند، شدیدا در شک ‌بودند، از این‌روی‌ ایمان‌ آن‌ها در هنگام‌ مشاهده‌ عذاب‌، از آن‌ها پذیرفته‌ نشد. قتاده ‌می‌گوید: «هان‌! از شک‌ و شبهه‌ بپرهیزید زیرا کسی‌ که‌ بر شک‌ بمیرد، بر شک ‌برانگیخته‌ می‌شود و کسی‌ که‌ بر یقین‌ بمیرد، بر یقین‌ برانگیخته‌ می‌شود». نسفی ‌می‌گوید: «این‌ آیه‌ رد پندار کسانی‌ است‌ که‌ می‌گویند: خداوند عزوجل  انسان‌ را به‌سبب‌ شک‌ وی‌ عذاب‌ نمی‌کند».




[1]- مترجم‌ در سال‌ 1365 هـ . ش‌ با دو تن‌ از مجاهدان‌ عرب‌ که‌ قصد عزیمت‌ به‌ غرب‌ افغانستان‌ را داشتند، از مبدأ کراچی‌ پاکستان‌ به ‌مقصد تهران‌ سوار هواپیما شدیم‌. در این‌ حال‌ از یکی‌ از آن‌ دو برادر که‌ در کنارم‌ نشسته‌ بود، قرآن‌ جیبی‌ وی‌ را گرفتم‌ و همین‌ که‌ آن‌ را باز کردم‌، این‌ آیه‌ کریمه‌ در جلوی‌ دیدگان‌ من ‌آمد و اعجاز قرآن‌ کریم‌ سخت‌ مرا تحت‌ تأثیر خویش‌ آورد، بی‌درنگ‌ این‌ آیه‌ را به‌ برادران‌ همراهم‌ نشان ‌دادم‌، آنها هم‌ مبهوت‌ شدند و بی‌اختیار گفتند: (سبحانالله!).

[2]- نگاه‌ کنید به‌ سوره‌ «حجر/78».

[3]- مانند دادن‌ هدیه‌ به‌ شعرا و اشخاص‌ زبان‌دراز تا خود را از هجو و نکوهش‌ و گزند زبان‌ آنها حفظ کند.